مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 97-1396 » اصول دوشنبه 1396/11/9
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- اصول 1400-1401 » اصول فقه شنبه 1400/7/17
- اصول 94-1393 » شنبه - 23 – 12 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی ـ تنبیه نهم (خروج از محل ابتلا)
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- مکاسب 98-1397 » فقه دوشنبه 1397/7/16
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1399/9/23
- اصول 99-1398 » اصول سه شنبه 1398/8/28
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1385-62
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به ميته بود و خريد و فروش و بلکه مطلق تصرفات و گفتيم طوائفی از روايات است، منها در باب قطعاتی که در زنده جدا میشه و منها رواياتی که به عنوان خود ميته است، طبعاً يک عده از روايات هم هست که راجع به موارد استثنای ميته است که خب شايد آنها هم به يک لحاظ به درد بحث ما بخوره، اما رواياتی که در ميته هست عرض کرديم روايات را مرحوم صاحب وسائل در ابواب مختلف آورده، در طهارت و نجاست آورده، در اطعمه و اشربه و الی آخره، من جمله يک طائفهای از اين روايات را در باب اطعمه و اشربه اطعمه محرمه به اصطلاح باب 33 از اطعمه محرمه و باب 34 در باب 33 حديث شماره7 مرحوم کلينی قدس الله نفسه عن علی ابن ابراهيم که از مشايخ ايشانه، عن المختار ابن محمد ابن المختار طبعاً اين مختار ابن محمد را نمیشناسيم کيه، و هست به نظرم مرحوم شيخ داره با عنوان اينکه: روی عن فتح ابن يزيد جرجانی همين مقدار، اين مقدار را هم ما داريم میبينيم عرض کرديم اين کلمات شيخ و يا نجاشی ديگه تعبدی خاصی در اين چنين مطالب نيست، اين يک سند.
سند دوم: و عن محمد ابن الحسن عن عبدالله ابن الحسن العلوی، يک بحثی است که حتی عدهای از رجاليون رسالههای هم درباره اش نوشته شده و آن اينکه مرحوم کلينی رحمه الله از يکی از مشايخ خودش به نام محمد ابن حسن نقل میکنه، اين بحث شده که اين محمد ابن حسن کيه، آيا صفاره مثلاً، صفار حدود مثلاً چهل سال چيزی کمتر قبل از کلينی وفاتشه، مثلاً احتمالاً ابن الوليده، محمد ابن الحسن وليده، محمد ابن حسن وليد، چيزی در حدود بيست و پنج سال، بيست و چهار سال بيست و پنج سال بعد از مرحوم کلينی وفات کرده، آن بعد از کلينیه، شخصی است به نام محمد ابن حسن طائی قميه، حالا اينجا بحثی است راجع به اين محمد ابن حسن و عرض کردم عدهای رسائلی هم نوشتن، در رسائل رجالی راجع به تشخيص محمد ابن حسن، مرحوم شيخ علی
20: 3
اگه حافظه من خراب نباشه، از يک محمد ابن حسن قمی و ليس هو الصفار نام میبره، احتمالاً همين باشه حالا همين با طائی يکيه يا دوتاست آن بحث ديگری است، احتمالاً محمد ابن حسنی که مرحوم کلينی به نام او ابتدا میکنه، همين محمد ابن حسن قمی است، که در رتبهای
س: قميه يا رازی
ج: نه قمی،
که در رتبه به اصطلاح صفار است طبعاً توثيقی نداره الا اينکه استاد مرحوم کلينی است و الا توثيق خاصی نداره، و اما عبدالله ابن الحسن العلوی اين را هم ما الآن درست نمیتونيم تشخيص بدهيم، يک عبدالله ابن حسن علوی معروف داريم که آن هم در قم بوده، و همان
11: 4
کسی است که کتاب جدش را علی ابن جعفر نقل کرده، همين تازگی اسمش را هم برديم مرحوم حميری از که از بزرگان قمه، کتاب علی ابن جعفر را توسط ايشان نقل میکنه، عرض کرديم اينها لقب شان علوی بوده در آن زمان در قم، به اعتبار اينکه جدش مرحوم علی ابن جعفره، به اين سادات گاهی میگفتن عريضی، سادات عريضی اينا هستند، اين هم سرش اينه که روستای است که نزديک مدينه که الآن تو مدينه شده وقتی به طرف فرودگاه تشريف میبرين در مدينه، دست راست تان اگه حافظهام خراب نشده باشه، ظاهراً دست راسته، حالا اگه دست چپ باشه، ظاهراً اين سفر هم که رفتم دقت کردم دست راسته، علی ای حال به نام عريض، چون اين روستا مال حضرت به اصطلاح موسی ابن جعفر بوده يا حضرت صادق بوده بعداً در اختيار علی ابن جعفر قرار گرفت يا از ابتدا مال آن بوده، حالا يک ارتباطی ايشان در اين روستا رابطه داشته، به او عريضی میگفتن و سادات عريضی اينها هستند، علوی هم به اسناد علی ابن جعفر علوی هم میگفتن، عادتاً در قم اگر کسی بگه عبدالله ابن حسن علوی منصرف به اين شخصه، عادتا اين طوره، لکن خب اين هم واقعاً تعجب آوره چون اين عبدالله ابن حسن کتاب جدش را نقل میکرده در درجه اول، کلينی از او نقل نکرده کتاب جدشه، کتاب علی ابن جعفر، خيلی عجيبه کلينی از عبدالله ابن حسن نقل نکنه، آن کتاب فتح ابن يزيد جرجانی را نقل کرده، نمی دانيم، علی ای حال، جز اتحاد ظاهری اسم ما الآن شواهد قوی در دست نداريم که اين عبدالله ابن حسن علوی همان علوی معروفه آن را الآن میگه فقط اين اسمش عبدالله ابن حسن علوی است و اين تعبير کلينی مکرره يعنی خيال نکنيد تو اين حديث آمده، شايد ده پانزده مورد، شايد بيشتر از پانزده مورد که مرحوم کلينی احاديث فتح ابن يزيد جرجانی را نقل کرده، ابوعبدالله جرجانی، گاهی هردو، علی ما ببالی، هردو طريق را ذکر میکنه، علی ابن ابراهيم عن المختار ابن محمد و محمد ابن الحسن عن عبدالله ابن الحسن علوی، نمیشناسيم علی ای حال احتمال اين که همان نوة علی ابن جعفر باشه هست به حسب ظاهر اسم، لکن انسان حس نمیکنه شواهد تاريخی مؤيد اين باشه.
س: کسی ديگهای به اين نام هست
ج: نه، اين هم مشکله،
و سند اول علی ابن ابراهيم که استاد کلينی است ثقه و جليله، مختار ابن محمد را نمیشناسيم، سند دوم به اصطلاح محمد ابن الحسن استاد کلينی درست نمیشناسيمش و توثيقش هم مشکله، جز اين که از مشايخ کلينی است و لکن آن اولش هم خراب داره، دومیاش هم عبدالله ابن حسن علوی را هم درست نمیشناسيم احتمال هست که ايشان همان نوة علی ابن جعفر باشه، اما بخواهيم شواهدی که اطمينان قلب بياره نداريم، اين دوتا دوتا طريق، و اين دوتا طريق ايشان در روايت فتح ابن يزيد جرجانی ميارن، البته در خصوص سند اول موجود در کافی مختار ابن محمد ابن مختاره، در کتاب شيخ در بعضی جا، در بعضی از نسخ، مختار ابن هلال ابن مختاره، يا مختار ابن بلال ابن مختاره، اين خود آن اسم هم گير داره، يعنی از عجايب کار انسان حس میکنه، هردو سند يک گيری دارن، سند اول اولش خيلی خوبه علی ابن ابراهيم، دومش مختار ابن محمد ابن المختار، در کتاب کافی آمده، در فهرست شيخ طوسی آمده مختار ابن هلال يا بلال ابن المختار آن هم حالا باز يک مشکل که اين مختار ابن محمده، يا مختار ابن هلال، يا مختار ابن بلال، اين راجع به سند.
اما خود مطلب، اين فتح ابن يزيد جرجانی يا گرگانی رحمه الله اصولاً کتابی داشته به نام المسائل، المسائل عن ابی الحسن، سؤالاتی کرده خودش سئلته سئلته، شايد هم بعضی از سؤالاته از ديگران جمع کرده، و يک مقدار معتنا بهی، از اين کتاب در توحيده، فقط در احکام فقهی نيست در توحيد هم هست، الآن در توحيد کافی لابأس نمیدانم دهتاست، دوازدهتاست، هشتاست، نشمردم، دقيقاً اجمالاً ديدم، از روايات فتح ابن يزيد جرجانی در توحيده، ما راجع به فتح ابن يزيد جرجانی هم خيلی معلومات نداريم، کی بوده، کجا بوده، آيا واقعاً در گرگان ساکن بوده، در خراسان بوده، يک حديثی است در کتاب کافی در باب همان توحيد میگه من وقتی که از مکه میآمدم، بيام به طرف خراسان تصادفاً در راه با ابوالحسن(ع) همراه شديم ايشان داشتن میرفتن به طرف عراق، ابوالحسن در روايات ما سه نفره، ابوالحسن اول، حضرت موسی ابن جعفره، ابوالحسن ثانی حضرت رضاست، و ابوالحسن ثالث حضرت هاديه، دقت فرموديد اين تعبير که من که از مکه در آمدم به طرف خراسان: عند منصرفی من مکه الی خراسان، توی راه با ابوالحسن بودم، آنجا هم ننوشته چندم، لکن نوشته: و هو سائر الی العراق، ايشان نوشتن به طرف عراقی میرفته، قاعدهاش اينه که مراد از ابوالحسن در اين عبارت حضرت هادی باشه، چون حضرت هادی به عراق رفتن، ابوالحسن رضا را بردن به خراسان، نمیخوره به ابوالحسن الرضا نمیخوره، اين حالا آيا اين مسائل از کيه، خيلی روشن نيست، راجع به شخصيت ايشان و کتاب ايشان ما يک عبارتی از شيخ طوسی داريم ايشان اسمش را برده، فتح ابن يزيد در کتاب المسائل، اخبرنا، طريقش را هم نوشته که طريقش با همين طريق يکيه، فقط اينجا مختار ابن محمده، آنجا مختار ابن هلال يا بلاله، خود مختار هم شناخته نشده به طور کلی مجهوله،
س: استاد امام رضا که بردن خراسان از طريق عراق بردن
ج: ظاهراً حضرت رضا از طريق تا حدود بصره از اينجا خوزستان آمده باشن، از خوزستان از طرف مثلاً همين مناطق بين اصفهان وشيراز آمدن و از طرف طبس وارد شدن، خراسان جنوبی فعلی، اصلاً در متون جغرافيای قديم طبس را
26: 11
خرسان نوشتن، اصولاً بعيد نيست حتی فتوحاتی که در خراسان شده از اين راهه، چون راه کوهستانی را نمیتونستن برن، از اين راه کوهی، به آن راه میگه راه دريا، کنار دريا به نام کوهستان ظاهراً برای صورت نقل و انتقال از راه صاف آمدن، حالا صاف مراد طبسه، دقت میفرماييد علی ای حال، راجع به اين کتاب ما يک کسی مثل مرحوم شيخ طوسی داريم، فقط اسم برده فتح ابن يزيد جرجانی له کتاب، اسم برده و ساکت شده، يک کسی هم مثل مرحوم نجاشی داريم، نجاشی هم نوشته له کتاب المسائل المعروف فيها، کتاب مسائل، نجاشی همراه من هست میخوانم حالا ديگه آن عبارتهای که همرام نيست نمیخوانم، در اين همين چاپی که آقايون جامعه مدرسين فرمودن، فتح ابن يزيد آی خدای من،
س: به موسی ابن جعفر نمیخوره
ج: نه نمیخوره،
ببينيد نجاشی اين طور داره، الفتح ابن يزيد ابوعبدالله الجرجانی صاحب المسائل، ديگه توضيحی نداده نه توثيقش کرده نه توضيحی داده، نه راجع به کتاب صحبتی کرده، بعد فرموده است: اخبرنا ابوالحسن ابن الجندی که از علمای شيعه در بغداده، ظاهراً اهوازی الاصل باشه، بعدها ساکن بغداد شده: قال حدثنا محمد ابن حمام که از بزرگان ماست، حدثنا عبدالله ابن جعفر که مراد حميری است و بسيار جليل القدره، عن احمد ابن ابی عبدالله که مراد برقی پسره، عن الفتح بها، احمد ابن ابی عبدالله هم نقل کرده، يعنی احمد البرقی، خب مرحوم نجاشی به همين مقدار اکتفاء کرده، فقط کاری که الآن نجاشی با دقت و با ظرافت انجام داده که قابل اعتناست اين که اولاً وجود کتاب را خبر داده کتاب المسائل، خيال نشه اين کتاب مثلاً جعليه، ثانياً در طريقی که ايشان به کتاب آوردن، نکتهای ظريف طريق ايشان اينه که اولاً مشايخ در طريق هستند مثل مرحوم حميری و محمد ابن حمام، ثانياً اضافهای بر وجود مشايخ و بزرگان در طريق، اين تا آنجای که ما میدانيم يک طريق بسيار خوبی است که منتهی میشه به برقی، الآن من خدمت تان عرض کردم طريق کلينی دوتا اشکال داره، يک طريقش توش مختار ابن محمده که نمیشناسيم، يک طريقش توش عبدالله ابن حسن علوی است که اين هم خيلی روشن نيست، تازه خود استادش محمد ابن حسن هم خيلی وضع روشنی نداره، روشن شد پس بنابراين مرحوم نجاشی خيلی با احتياط صحبت کرده و يک راهی را و يک طريقی را به کتاب ذکر کرده که از اين اشکالات طريق کلينی بر حذر باشه و آن طريق ايشان هم خوبه هيچ مشکل نداره.
و اما ابن غضائری، ابن غضائری میگه، بلی فتح ابن يزيد جرجانی صاحب کتاب مسائله، و لکن لايدری، که اين مسائل ايشان به ابوالحسن لايدری، من هو ابوالحسن، آيا مراد حضرت رضاست يا ابوالحسن هادی(ع) يا حتی شايد هم احتمال داده ايشان که ابوالحسن اول يعنی موسی ابن جعفر باشه، اين تشکيک در امر ابوالحسن را ابن غضائری نوشته، نجاشی نداره خوب دقت فرموديد اين يک طرف قضيه.
بعد ايشان ابن غضائری داره: والرجل مجهول و الاسناد اليه مدخول، ديگه سجع و قافيهاش را هم مراعات کرده، ايشان برداشتن به تقييم اين شخص پرداختن که فتح ابن يزيد جرجانی را نمیشناسيم، مجهول يعنی ايشان حکم به جهالتش کرده، نه اين مهمل باشه، و اما اسناد به ايشان هم مدخوله يعنی اسناد ساختگیه، من احتمال میدهم و العلم عندالله سبحانه و تعالی، مراد از ابن غضائری از اين عبارت اين باشه که اين سندی که الآن در کافی آمده يکش توش عبدالله ابن حسن علوی است، يک ديگه توش منهال ابن، منهال نه چه بود، مختار ابن محمد ابن مختار، میخواهد بگه اصلاً خود اين سند وضع روشنی نداره، اما سند مختار حق با ايشانه، عرض کردم در بعضی از نسخ مرحوم شيخ مختار ابن هلال نوشته، در بعضی جاها مختار ابن بلال نوشته، در کتاب مرحوم کافی مختار ابن محمد نوشته، يعنی انصافاً الآن ما نمیتونيم درست تشخيص بديم که اين مختار کيه اصلاً حالا غير از اين که خود اين مختار: ايّاً کان، توثيق نداره خود اين توثيق نداره لکن به نظر من شايد مرحوم نجاشی رضوان الله تعالی عليه خواسته از اين اشکال آقای به اصطلاح ابن غضائری دفاع بکنه، و آن جواب مرحوم نجاشی چيه، مرحوم نجاشی يک طريقی را به کتاب ذکر کرده که هم توش مشايخ اصحاب هستند هم نه مختار هست نه عبدالله ابن حسن علوی، برقی است برقی که جزو مشايخ مشهوره از يک طرف، از يک طرف ديگه هم از برقی مثل عبدالله ابن جعفر حميری که شيخ القميين فی زمانه، بسيار بزرگواره فوق العاده بزرگواره ايشان نقل میکنه، يعنی در حقيقت کلام مرحوم نجاشی شايد البته من میگم شايد چون ما هم که آن زمانها را درک نکرديم کسی هم اين مباحثه ننوشته، شايد مرحوم نجاشی میخواسته از ابن غضائری جواب بده، چون میگه الاسناد مدخول، چرا مدخول باشه، من در يک سند صحيح و معتبر در ميراثهای قمیها اين کتاب توسط برقی نقل شده حالا يا خود فتح ابن يزيد قم آمده، برای زيارت برقی ازش شنيده، يا خود برقی رفته شايد گرگان يا خراسان، دنبال ايشان و سعی کرده که مطلب را از ايشان بگيره، کتاب را از ايشان بگيره پس اين راجع به قسمت اسناد مدخول مرحوم ابن غضائری قابل جوابه؛
اما الرجل مجهول اين اشکال نداره خب، الان متعارفه، خيلی حتی از ائمه شأن هستن میگن اين آقا را نمیشناسيم لا اعرفه، مجهول، اما کسی ديگه ميايد میگه نه، میشناسمش پدرش اينه، مادرش اينه، اين خطوطش اينه، ثقه است، گفت: من يعلم حجة علی من لم يعلم، دقت فرموديد، دنبال حالا ايشان میگه مجهول، ايشان میگه مجهول، لکن مشکل غير از اين مطلب اين است که خود مرحوم نجاشی خيلی ور نرفته به ايشان، يعنی خود مرحوم نجاشی توثيق چندان از ايشان نکرده، مثلاً بعد بگه: کتابه مشهور رواه جماعات من اصحابنا، اين را هم نداره، لکن کتاب مسائل را به ايشان نسبت داده، ابن غضائری است که مناقشات را شروع کرده که مسائل الی الرضاست، يا مسائل الی الهاديه(ع) روشن شد انشاء الله، اين راجع به روايت فتح ابن يزيد جرجانی، پس نه نجاشی توثيق کرده نه شيخ توثيق کرده بلکه ابن غضائری حکم به ضعف ايشان کرده يعنی به يک گفته مجهول، من سابقاً هم عرض کردم در پيش بعضی از قدما، گاهی محهول از ضعيف بدتر بوده، اين ديگه حالا مصادرش جاي ديگه بايد مراجعه بشه، پس بنابراين آنچه که ما الآن در اين روايت مشکل داريم انصافاً سند روايت خيلی قوی نيست، حقاً يقال، و انصافاً حرفهای ابن غضائری يک مقداری اينجا جوره، به هر حال، ولکن در اين روايت داره که: عن الفتح ابن يزيد الجرجانی عن ابی اسحاق عن ابی الحسن(ع) اين ابی اسحاق را هم نمیشناسيم و اصولاً آنچه که ما الآن داريم خود فتح ابن يزيد جرجانی مستقيم عن ابی الحسنه، اينجا واسطه داره: قال کتبت اليه به حضرت ابی الحسن، اسئله عن جلود الميته التی يأکل لحمها ذکياً، آن ميتههای که حلال گوشتن، يعنی ميتهای که خودش حلال گوشته، مثل گوسفندی مثل گاوی مثل شتری يعنی کانه میخواهد بگه نه آن ميتهای که خودش حرام گوشته، فرض کنيم مثل من باب مثال خوک مثلاً، ميته خوک مرادم نيست، يا سباع مثل فرض کنيم ميته گرگ، چون در آن زمان میآيد انشاء الله تعالی يک مقدار از پوستی هم که میآوردن پوست حيوانات درنده بود، داره سؤال میکنه که اين لحمش ذکيه يعنی چه، يعنی حلال گوشته، حيوانی است حلال گوشت لکن الآن ميته شده، اين مرادشه: فکتب لاينتفع من الميتة باهاب و لا عصب، امام اين روايتی را که اهل سنت هم نقل کردن بيان فرمودن، بعدش داره که: و کلما کان من السخال، الصوف،
13: 21
و الشعر و الوبر، مو يا وبر که کرک باشه، و الانفحه پنيردان به اصطلاح، پنير مايع به اصطلاح، و القرن که شاخ باشه اين يک مشکل ديگر روايت در متن داره، چون ببينيد الآن: قال لاينتفع من الميتة باهاب و لا عصاب، و کلما کان من السخال، کلما ظاهراً مبدا باشه خبر نداره، و لايتعدی الی غيرها انشاء الله تعالی، و لذا اصحاب احتمال دادن، و کلما کان من السخال من الصوف، و الشعر و الوبر و الانفحه، و القرن، کلما کان، مثلا ينتفع به، يک همچو چيزی بايد باشه يا جايز انتفاع به، علی ای حال الآن اين روايت يک مشکل متن هم داره، غير از مشکل سند،
س: شايد لاينتفع يعنی چه، لاينتفع باهاب و لا عصب و کل
22: 22
ج: و الله من خود من اين احتمال را دادم که اين عطف باشه اما شاهد نداريم بر قبولش اين: و کلما کان من السخال، و الصوف من الصوف، الجزّ و
41: 22
علی ای حال
س: 44: 22
ج: بلی آقا
س:
47: 22
ج: بلی، با يک لايتعدی، لايرآی نمیخوره،
علی ای حال ظاهراً يرد علمها الی اهلها، انصافاً فتح ابن يزيد جرجانی خيلی امرش واضح نيست نمیفهميم الآن خبر گير داره، يک احتمالی من دادم که بگيم نه مراد ايشان از سخال جنين باشه، چون سخال در لغت عرب بچهای گوسفند را هم میگن، مرادش جنين باشه، يعنی چه مرادش جنين باشه، بنابراين که وقتی گوسفند را کشتيم جنينش مرده بود، بگيم اين جنين ديگه ذکات نمیشه اين هم ديگه قابل ذکات نيست، همچنانکه مادرش تذکيه نشد خود جنين هم تذکيه نمیشه ما نداريم ما معروفه پيش ما ذکات الجنين ذکات امه، اگر مادرش تذکيه شد خود بچه هم تذکيه میشه اما سنیها دارن که بچه بايد جداگانه تذکيه بشه و زيدیها هم دارن اين که ذکات الجنين ذکات امه، را قبول ندارن، علی ای کيف ماکان در اين کلما بازهم حديث گير داره، پس معلوم شد که اين حديث مبارک دو سه تا گير داره، هم سنداً دو سه تا گير داره و هم دلالتاً، خب گفتن گلما مبتداست خبرش حذف شده، حد احتمال بد نيست اما قبولش الآن مشکله، اين راجع به روايت جرجانی فتح ابن يزيد جرجانی، ديگه امروز ظاهراً بسه من يک کمی خسته شدم، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.