فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385 (62)

دروس خارج فقه سال 86-1385 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1385-62

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به ميته بود و خريد و فروش و بلکه مطلق تصرفات و گفتيم طوائفی از روايات است، منها در باب قطعاتی که در زنده جدا می­شه و منها رواياتی که به عنوان خود ميته است، طبعاً يک عده از روايات هم هست که راجع به موارد استثنای ميته است که خب شايد آنها هم به يک لحاظ به درد بحث ما بخوره، اما رواياتی که در ميته هست عرض کرديم روايات را مرحوم صاحب وسائل در ابواب مختلف آورده، در طهارت و نجاست آورده، در اطعمه و اشربه و الی آخره، من جمله يک طائفه­ای از اين روايات را در باب اطعمه و اشربه اطعمه محرمه به اصطلاح باب 33 از اطعمه محرمه و باب 34 در باب 33 حديث شماره7 مرحوم کلينی قدس الله نفسه عن علی ابن ابراهيم که از مشايخ ايشانه، عن المختار ابن محمد ابن المختار طبعاً اين مختار ابن محمد را نمی­شناسيم کيه، و هست به نظرم مرحوم شيخ داره با عنوان اين­که: روی عن فتح ابن يزيد جرجانی همين مقدار، اين مقدار را هم ما داريم می­بينيم عرض کرديم اين کلمات شيخ و يا نجاشی ديگه تعبدی خاصی در اين چنين مطالب نيست، اين يک سند.

سند دوم: و عن محمد ابن الحسن عن عبدالله ابن الحسن العلوی، يک بحثی است که حتی عده­ای از رجاليون رساله­های هم درباره اش نوشته شده و آن اين­که مرحوم کلينی رحمه الله از يکی از مشايخ خودش به نام محمد ابن حسن نقل می­کنه، اين بحث شده که اين محمد ابن حسن کيه، آيا صفاره مثلاً، صفار حدود مثلاً چهل سال چيزی کمتر قبل از کلينی وفاتشه، مثلاً احتمالاً ابن الوليده، محمد ابن الحسن وليده، محمد ابن حسن وليد، چيزی در حدود بيست و پنج سال، بيست و چهار سال بيست و پنج سال بعد از مرحوم کلينی وفات کرده، آن بعد از کلينیه، شخصی است به نام محمد ابن حسن طائی قميه، حالا اينجا بحثی است راجع به اين محمد ابن حسن و عرض کردم عده­ای رسائلی هم نوشتن، در رسائل رجالی راجع به تشخيص محمد ابن حسن، مرحوم شيخ علی

20: 3

اگه حافظه من خراب نباشه، از يک محمد ابن حسن قمی و ليس هو الصفار نام می­بره، احتمالاً همين باشه حالا همين با طائی يکيه يا دوتاست آن بحث ديگری است، احتمالاً محمد ابن حسنی که مرحوم کلينی به نام او ابتدا می­کنه، همين محمد ابن حسن قمی است، که در رتبه­ای

س: قميه يا رازی

ج: نه قمی،

که در رتبه به اصطلاح صفار است طبعاً توثيقی نداره الا اين­که استاد مرحوم کلينی است و الا توثيق خاصی نداره، و اما عبدالله ابن الحسن العلوی اين را هم ما الآن درست نمی­تونيم تشخيص بدهيم، يک عبدالله ابن حسن علوی معروف داريم که آن هم در قم بوده، و همان

11: 4

کسی است که کتاب جدش را علی ابن جعفر نقل کرده، همين تازگی اسمش را هم برديم مرحوم حميری از که از بزرگان قمه، کتاب علی ابن جعفر را توسط ايشان نقل می­کنه، عرض کرديم اين­ها لقب شان علوی بوده در آن زمان در قم، به اعتبار اين­که جدش مرحوم علی ابن جعفره، به اين سادات گاهی می­گفتن عريضی، سادات عريضی اينا هستند، اين هم سرش اينه که روستای است که نزديک مدينه که الآن تو مدينه شده وقتی به طرف فرودگاه تشريف می­برين در مدينه، دست راست تان اگه حافظه­ام خراب نشده باشه، ظاهراً دست راسته، حالا اگه دست چپ باشه، ظاهراً اين سفر هم که رفتم دقت کردم دست راسته، علی ای حال به نام عريض، چون اين روستا مال حضرت به اصطلاح موسی ابن جعفر بوده يا حضرت صادق بوده بعداً در اختيار علی ابن جعفر قرار گرفت يا از ابتدا مال آن بوده، حالا يک ارتباطی ايشان در اين روستا رابطه داشته، به او عريضی می­گفتن و سادات عريضی اينها هستند، علوی هم به اسناد علی ابن جعفر علوی هم می­گفتن، عادتاً در قم اگر کسی بگه عبدالله ابن حسن علوی منصرف به اين شخصه، عادتا اين طوره، لکن خب اين هم واقعاً تعجب آوره چون اين عبدالله ابن حسن کتاب جدش را نقل می­کرده در درجه اول، کلينی از او نقل نکرده کتاب جدشه، کتاب علی ابن جعفر، خيلی عجيبه کلينی از عبدالله ابن حسن نقل نکنه، آن کتاب فتح ابن يزيد جرجانی را نقل کرده، نمی دانيم، علی ای حال، جز اتحاد ظاهری اسم ما الآن شواهد قوی در دست نداريم که اين عبدالله ابن حسن علوی همان علوی معروفه آن را الآن می­گه فقط اين اسمش عبدالله ابن حسن علوی است و اين تعبير کلينی مکرره يعنی خيال نکنيد تو اين حديث آمده، شايد ده پانزده مورد، شايد بيشتر از پانزده مورد که مرحوم کلينی احاديث فتح ابن يزيد جرجانی را نقل کرده، ابوعبدالله جرجانی، گاهی هردو، علی ما ببالی، هردو طريق را ذکر می­کنه، علی ابن ابراهيم عن المختار ابن محمد و محمد ابن الحسن عن عبدالله ابن الحسن علوی، نمی­شناسيم علی ای حال احتمال اين که همان نوة علی ابن جعفر باشه هست به حسب ظاهر اسم، لکن انسان حس نمی­کنه شواهد تاريخی مؤيد اين باشه.

س: کسی ديگه­ای به اين نام هست

ج: نه، اين هم مشکله،

و سند اول علی ابن ابراهيم که استاد کلينی است ثقه و جليله، مختار ابن محمد را نمی­شناسيم، سند دوم به اصطلاح محمد ابن الحسن استاد کلينی درست نمی­شناسيمش و توثيقش هم مشکله، جز اين که از مشايخ کلينی است و لکن آن اولش هم خراب داره، دومی­اش هم عبدالله ابن حسن علوی را هم درست نمی­شناسيم احتمال هست که ايشان همان نوة علی ابن جعفر باشه، اما بخواهيم شواهدی که اطمينان قلب بياره نداريم، اين دوتا دوتا طريق، و اين دوتا طريق ايشان در روايت فتح ابن يزيد جرجانی ميارن، البته در خصوص سند اول موجود در کافی مختار ابن محمد ابن مختاره، در کتاب شيخ در بعضی جا، در بعضی از نسخ، مختار ابن هلال ابن مختاره، يا مختار ابن بلال ابن مختاره، اين خود آن اسم هم گير داره، يعنی از عجايب کار انسان حس می­کنه، هردو سند يک گيری دارن، سند اول اولش خيلی خوبه علی ابن ابراهيم، دومش مختار ابن محمد ابن المختار، در کتاب کافی آمده، در فهرست شيخ طوسی آمده مختار ابن هلال يا بلال ابن المختار آن هم حالا باز يک مشکل که اين مختار ابن محمده، يا مختار ابن هلال، يا مختار ابن بلال، اين راجع به سند.

اما خود مطلب، اين فتح ابن يزيد جرجانی يا گرگانی رحمه الله اصولاً کتابی داشته به نام المسائل، المسائل عن ابی الحسن، سؤالاتی کرده خودش سئلته سئلته، شايد هم بعضی از سؤالاته از ديگران جمع کرده، و يک مقدار معتنا بهی، از اين کتاب در توحيده، فقط در احکام فقهی نيست در توحيد هم هست، الآن در توحيد کافی لابأس نمی­دانم ده­تاست، دوازده­تاست، هشتاست، نشمردم، دقيقاً اجمالاً ديدم، از روايات فتح ابن يزيد جرجانی در توحيده، ما راجع به فتح ابن يزيد جرجانی هم خيلی معلومات نداريم، کی بوده، کجا بوده، آيا واقعاً در گرگان ساکن بوده، در خراسان بوده، يک حديثی است در کتاب کافی در باب همان توحيد می­گه من وقتی که از مکه می­آمدم، بيام به طرف خراسان تصادفاً در راه با ابوالحسن(ع) همراه شديم ايشان داشتن می­رفتن به طرف عراق، ابوالحسن در روايات ما سه نفره، ابوالحسن اول، حضرت موسی ابن جعفره، ابوالحسن ثانی حضرت رضاست، و ابوالحسن ثالث حضرت هاديه، دقت فرموديد اين تعبير که من که از مکه در آمدم به طرف خراسان: عند منصرفی من مکه الی خراسان، توی راه با ابوالحسن بودم، آنجا هم ننوشته چندم، لکن نوشته: و هو سائر الی العراق، ايشان نوشتن به طرف عراقی می­رفته، قاعده­اش اينه که مراد از ابوالحسن در اين عبارت حضرت هادی باشه، چون حضرت هادی به عراق رفتن، ابوالحسن رضا را بردن به خراسان، نمی­خوره به ابوالحسن الرضا نمی­خوره، اين حالا آيا اين مسائل از کيه، خيلی روشن نيست، راجع به شخصيت ايشان و کتاب ايشان ما يک عبارتی از شيخ طوسی داريم ايشان اسمش را برده، فتح ابن يزيد در کتاب المسائل، اخبرنا، طريقش را هم نوشته که طريقش با همين طريق يکيه، فقط اينجا مختار ابن محمده، آنجا مختار ابن هلال يا بلاله، خود مختار هم شناخته نشده به طور کلی مجهوله،

س: استاد امام رضا که بردن خراسان از طريق عراق بردن

ج: ظاهراً حضرت رضا از طريق تا حدود بصره از اينجا خوزستان آمده باشن، از خوزستان از طرف مثلاً همين مناطق بين اصفهان  وشيراز آمدن و از طرف طبس وارد شدن، خراسان جنوبی فعلی، اصلاً در متون جغرافيای قديم طبس را

26: 11

خرسان نوشتن، اصولاً بعيد نيست حتی فتوحاتی که در خراسان شده از اين راهه، چون راه کوهستانی را نمی­تونستن برن، از اين راه کوهی، به آن راه می­گه راه دريا، کنار دريا به نام کوهستان ظاهراً برای صورت نقل و انتقال از راه صاف آمدن، حالا صاف مراد طبسه، دقت می­فرماييد علی ای حال، راجع به اين کتاب ما يک کسی مثل مرحوم شيخ طوسی داريم، فقط اسم برده فتح ابن يزيد جرجانی له کتاب، اسم برده و ساکت شده، يک کسی هم مثل مرحوم نجاشی داريم، نجاشی هم نوشته له کتاب المسائل المعروف فيها، کتاب مسائل، نجاشی همراه من هست می­خوانم حالا ديگه آن عبارت­های که همرام نيست نمی­خوانم، در اين همين چاپی که آقايون جامعه مدرسين فرمودن، فتح ابن يزيد آی خدای من،

س: به موسی ابن جعفر نمی­خوره

ج: نه نمی­خوره،

ببينيد نجاشی اين طور داره، الفتح ابن يزيد ابوعبدالله الجرجانی صاحب المسائل، ديگه توضيحی نداده نه توثيقش کرده نه توضيحی داده، نه راجع به کتاب صحبتی کرده، بعد فرموده است: اخبرنا ابوالحسن ابن الجندی که از علمای شيعه در بغداده، ظاهراً اهوازی الاصل باشه، بعدها ساکن بغداد شده: قال حدثنا محمد ابن حمام که از بزرگان ماست، حدثنا عبدالله ابن جعفر که مراد حميری است و بسيار جليل القدره، عن احمد ابن ابی عبدالله که مراد برقی پسره، عن الفتح بها، احمد ابن ابی عبدالله هم نقل کرده، يعنی احمد البرقی، خب مرحوم نجاشی به همين مقدار اکتفاء کرده، فقط کاری که الآن نجاشی با دقت و با ظرافت انجام داده که قابل اعتناست اين که اولاً وجود کتاب را خبر داده کتاب المسائل، خيال نشه اين کتاب مثلاً جعليه، ثانياً در طريقی که ايشان به کتاب آوردن، نکته­ای ظريف طريق ايشان اينه که اولاً مشايخ در طريق هستند مثل مرحوم حميری و محمد ابن حمام، ثانياً اضافه­ای بر وجود مشايخ و بزرگان در طريق، اين تا آنجای که ما می­دانيم يک طريق بسيار خوبی است که منتهی می­شه به برقی، الآن من خدمت تان عرض کردم طريق کلينی دوتا اشکال داره، يک طريقش توش مختار ابن محمده که نمی­شناسيم، يک طريقش توش عبدالله ابن حسن علوی است که اين هم خيلی روشن نيست، تازه خود استادش محمد ابن حسن هم خيلی وضع روشنی نداره، روشن شد پس بنابراين مرحوم نجاشی خيلی با احتياط صحبت کرده و يک راهی را و يک طريقی را به کتاب ذکر کرده که از اين اشکالات طريق کلينی بر حذر باشه و آن طريق ايشان هم خوبه هيچ مشکل نداره.

و اما ابن غضائری، ابن غضائری می­گه، بلی فتح ابن يزيد جرجانی صاحب کتاب مسائله، و لکن لايدری، که اين مسائل ايشان به ابوالحسن لايدری، من هو ابوالحسن، آيا مراد حضرت رضاست يا ابوالحسن هادی(ع) يا حتی شايد هم احتمال داده ايشان که ابوالحسن اول يعنی موسی ابن جعفر باشه، اين تشکيک در امر ابوالحسن را ابن غضائری نوشته، نجاشی نداره خوب دقت فرموديد اين يک طرف قضيه.

بعد ايشان ابن غضائری داره: والرجل مجهول و الاسناد اليه مدخول، ديگه سجع و قافيه­اش را هم مراعات کرده، ايشان برداشتن به تقييم اين شخص پرداختن که فتح ابن يزيد جرجانی را نمی­شناسيم، مجهول يعنی ايشان حکم به جهالتش کرده، نه اين مهمل باشه، و اما اسناد به ايشان هم مدخوله يعنی اسناد ساختگیه، من احتمال می­دهم و العلم عندالله سبحانه و تعالی، مراد از ابن غضائری از اين عبارت اين باشه که اين سندی که الآن در کافی آمده يکش توش عبدالله ابن حسن علوی است، يک ديگه توش منهال ابن، منهال نه چه بود، مختار ابن محمد ابن مختار، می­خواهد بگه اصلاً خود اين سند وضع روشنی نداره، اما سند مختار حق با ايشانه، عرض کردم در بعضی از نسخ مرحوم شيخ مختار ابن هلال نوشته، در بعضی جاها مختار ابن بلال نوشته، در کتاب مرحوم کافی مختار ابن محمد نوشته، يعنی انصافاً الآن ما نمی­تونيم درست تشخيص بديم که اين مختار کيه اصلاً حالا غير از اين که خود اين مختار: ايّاً کان، توثيق نداره خود اين توثيق نداره لکن به نظر من شايد مرحوم نجاشی رضوان الله تعالی عليه خواسته از اين اشکال آقای به اصطلاح ابن غضائری دفاع بکنه، و آن جواب مرحوم نجاشی چيه، مرحوم نجاشی يک طريقی را به کتاب ذکر کرده که هم توش مشايخ اصحاب هستند هم نه مختار هست نه عبدالله ابن حسن علوی، برقی است برقی که جزو مشايخ مشهوره از يک طرف، از يک طرف ديگه هم از برقی مثل عبدالله ابن جعفر حميری که شيخ القميين فی زمانه، بسيار بزرگواره فوق العاده بزرگواره ايشان نقل می­کنه، يعنی در حقيقت کلام مرحوم نجاشی شايد البته من می­گم شايد چون ما هم که آن زمان­ها را درک نکرديم کسی هم اين مباحثه ننوشته، شايد مرحوم نجاشی می­خواسته از ابن غضائری جواب بده، چون می­گه الاسناد مدخول، چرا مدخول باشه، من در يک سند صحيح و معتبر در ميراث­­های قمی­ها اين کتاب توسط برقی نقل شده حالا يا خود فتح  ابن يزيد قم آمده، برای زيارت برقی ازش شنيده، يا خود برقی رفته شايد گرگان يا خراسان، دنبال ايشان و سعی کرده که مطلب را از ايشان بگيره، کتاب را از ايشان بگيره پس اين راجع به قسمت اسناد مدخول مرحوم ابن غضائری قابل جوابه؛

اما الرجل مجهول اين اشکال نداره خب، الان متعارفه، خيلی حتی از ائمه شأن هستن می­گن اين آقا را نمی­شناسيم لا اعرفه، مجهول، اما کسی ديگه ميايد می­گه نه، می­شناسمش پدرش اينه، مادرش اينه، اين خطوطش اينه، ثقه است، گفت: من يعلم حجة علی من لم يعلم، دقت فرموديد، دنبال حالا ايشان می­گه مجهول، ايشان می­گه مجهول، لکن مشکل غير از اين مطلب اين است که خود مرحوم نجاشی خيلی ور نرفته به ايشان، يعنی خود مرحوم نجاشی توثيق چندان از ايشان نکرده، مثلاً بعد بگه: کتابه مشهور رواه جماعات من اصحابنا، اين را هم نداره، لکن کتاب مسائل را به ايشان نسبت داده، ابن غضائری است که مناقشات را شروع کرده که مسائل الی الرضاست، يا مسائل الی الهاديه(ع) روشن شد انشاء الله، اين راجع به روايت فتح ابن يزيد جرجانی، پس نه نجاشی توثيق کرده نه شيخ توثيق کرده بلکه ابن غضائری حکم به ضعف ايشان کرده يعنی به يک گفته مجهول، من سابقاً هم عرض کردم در پيش بعضی از قدما، گاهی محهول از ضعيف­ بدتر بوده، اين ديگه حالا مصادرش جاي ديگه بايد مراجعه بشه، پس بنابراين آنچه که ما الآن در اين روايت مشکل داريم انصافاً سند روايت خيلی قوی نيست، حقاً يقال، و انصافاً حرف­های ابن غضائری يک مقداری اينجا جوره، به هر حال، ولکن در اين روايت داره که: عن الفتح ابن يزيد الجرجانی عن ابی اسحاق عن ابی الحسن(ع) اين ابی اسحاق را هم نمی­شناسيم و اصولاً آنچه که ما الآن داريم خود فتح ابن يزيد جرجانی مستقيم عن ابی الحسنه، اينجا واسطه داره: قال کتبت اليه به حضرت ابی الحسن، اسئله عن جلود الميته التی يأکل لحمها ذکياً، آن ميته­های که حلال گوشتن، يعنی ميته­ای که خودش حلال گوشته، مثل گوسفندی مثل گاوی مثل شتری يعنی کانه می­خواهد بگه نه آن ميته­ای که خودش حرام گوشته، فرض کنيم مثل من باب مثال خوک مثلاً، ميته خوک مرادم نيست، يا سباع مثل فرض کنيم ميته گرگ، چون در آن زمان می­آيد انشاء الله تعالی يک مقدار از پوستی هم که می­آوردن پوست حيوانات درنده بود، داره سؤال می­کنه که اين لحمش ذکيه يعنی چه، يعنی حلال گوشته، حيوانی است حلال گوشت لکن الآن ميته شده، اين مرادشه: فکتب لاينتفع من الميتة باهاب و لا عصب، امام اين روايتی را که اهل سنت هم نقل کردن بيان فرمودن، بعدش داره که: و کلما کان من السخال، الصوف،

13: 21

و الشعر و الوبر، مو يا وبر که کرک باشه، و الانفحه پنيردان به اصطلاح، پنير مايع به اصطلاح، و القرن که شاخ باشه اين يک مشکل ديگر روايت در متن داره، چون ببينيد الآن: قال لاينتفع من الميتة باهاب و لا عصاب، و کلما کان من السخال، کلما ظاهراً مبدا باشه خبر نداره، و لايتعدی الی غيرها انشاء الله تعالی، و لذا اصحاب احتمال دادن، و کلما کان من السخال من الصوف، و الشعر و الوبر و الانفحه، و القرن، کلما کان، مثلا ينتفع به، يک همچو چيزی بايد باشه يا جايز انتفاع به، علی ای حال الآن اين روايت يک مشکل متن هم داره، غير از مشکل سند،

س: شايد لاينتفع يعنی چه، لاينتفع باهاب و لا عصب و کل

22: 22

ج: و الله من خود من اين احتمال را دادم که اين عطف باشه اما شاهد نداريم بر قبولش اين: و کلما کان من السخال، و الصوف من الصوف، الجزّ و

41: 22

علی ای حال

س: 44: 22

ج: بلی آقا

س:

47: 22

ج: بلی، با يک لايتعدی، لايرآی نمی­خوره،

علی ای حال ظاهراً يرد علمها الی اهلها، انصافاً فتح ابن يزيد جرجانی خيلی امرش واضح نيست نمی­فهميم الآن خبر گير داره، يک احتمالی من دادم که بگيم نه مراد ايشان از سخال جنين باشه، چون سخال در لغت عرب بچه­ای گوسفند را هم می­گن، مرادش جنين باشه، يعنی چه مرادش جنين باشه، بنابراين که وقتی گوسفند را کشتيم جنينش مرده بود، بگيم اين جنين ديگه ذکات نمی­شه اين هم ديگه قابل ذکات نيست، همچنانکه مادرش تذکيه نشد خود جنين هم تذکيه نمی­شه ما نداريم ما معروفه پيش ما ذکات الجنين ذکات امه، اگر مادرش تذکيه شد خود بچه هم تذکيه می­شه اما سنی­ها دارن که بچه بايد جداگانه تذکيه بشه و زيدی­ها هم دارن اين که ذکات الجنين ذکات امه، را قبول ندارن، علی ای کيف ماکان در اين کلما بازهم حديث گير داره، پس معلوم شد که اين حديث مبارک دو سه تا گير داره، هم سنداً دو سه تا گير داره و هم دلالتاً، خب گفتن گلما مبتداست خبرش حذف شده، حد احتمال بد نيست اما قبولش الآن مشکله، اين راجع به روايت جرجانی فتح ابن يزيد جرجانی، ديگه امروز ظاهراً بسه من يک کمی خسته شدم، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال