فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

تقریرات » تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا (10)

بسم الله الرحمن الرحیم

غنا

سه بحث در غناء ذکر شده و بین ما و عامه مشترک است و اول آلات غنا و دوم جاریه مغنیه(که در بعضی از روایات که سند روشن هم ندارد مغنیه هم هست) و سوم خود غنا
اون دو بحث قبلا گذشت و حالا به سومی میرسیم.
خود شیخ توضیح نداده اند که ما در بحث غناء سه قسم بحث کرده ایم و در چاپ صاحب وسائل سه قسمت دارد.این روایات در ابواب ما یکتسب به در باب 99 است و جاریه مغنیه به نظرم باب 15 است.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)؛ ج‌1، ص: 141
الثالثة عشرة الغناء لا خلاف في حرمته في الجملة
[الأخبار المستفيضة الدالة على الحرمة]
و الأخبار بها مستفيضة و ادعى في الإيضاح تواترها منها ما ورد مستفيضا في تفسير قول الزور في قوله تعالى وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(زور در لغت به معنای کج بودن است و به کجی دنده های پهلو زور میگویند و به بغداد هم که زورا میگویند علتش این است که روی پیچ به نظرم دجله است و تیسفون نزدیک این شهر است و به غیبت و کذب هم زور گفته شده چون از طبیعت فطرت الهی کج هستند) ففي صحيحة زيد الشحام و مرسلة ابن أبي عمير و موثقة أبي بصير المرويات عن الكافي و رواية عبد الأعلى المحكية عن معاني الأخبار و حسنة هشام المحكية عن تفسير القمي رحمه الله تفسير قَوْلَ الزُّورِ بالغناء. و منها ما ورد مستفيضا في تفسير لهو الحديث كما في صحيحة ابن مسلم و رواية مهران بن محمد و رواية الوشاء و رواية حسن بن هارون و رواية عبد الأعلى السابقة. و منها ما ورد في تفسير الزور في قوله تعالى وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ كما في صحيحة ابن مسلم عن أبي عبد الله ع تارة بلا واسطة و أخرى بواسطة أبي‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 142‌
الصباح الكناني.(البته در این روایت احتمال میدهیم که حضرت زور ترجمه کرده اند غنا را و راوی با این آیه تطبیق کرده باشد و ممکن است حضرت مرادشان آیه دیگر باشد و وجه یشهدون این باشد که یک جاهایی بوده میگفتند مشاهد زور و در آنجا جاریه ها جمع میشدند. و در گذشته بعضی از گناهان خیلی رواج پیدا کرده یکی غنا و دیگری شرب خمر و در زمان مأمون که او میرفت سراغ امین خلیفه مغنی بود!!!
یکی از عجائب در کتاب اغانی یا امین الاسلام دارد و اولین شهری که غنا خیلی در آن رواج پیدا کرد مدینه است و بعدها شام و بعد هم بغداد در زمان بنی عباس و یکی از مغنی ها در بغداد خلیفه شد و خیلی عجیب است که مدینه اولین جای مشهور باشد و به مدینه دار السنة یا دار الهجرة می گویند و عجیب است که این جور غنا در آنجا رایج میشود. یکی از بزرگان اهل حدیث موله به غنا بود و شرط تحدیثش این بود که اول غنا بشه و بعد حدیث بگه و نوه عبد الرحمن عوف است و از اعاظم حدیث است! یکی خوردن نبیذ در کوفه و دیگری غنا در مدینه و مکه به متعه یک کتاب از اوائل قرن جهارم خلالی از بزرگان حنابله است که لو اخذ احد بقول اهل المدینة فی الغناء و بقول اهل الکوفة فی النبیذ و  بقول اهل مکة فی المتعة خرج عن ... الاسلام!. یک شبهه اقلا در نبیذ است ولی.... عجیب اینکه با این رواج عجیب غنا در مدینه این است که یک روایت در جواز غناء در مصادر ما نیست و این فضا منعکس نشده باشد و فقط یک روایت در بحث غناء هست که در کتاب فقیه مرسلا آمده است و احتمالا در کتب زیدیه است و احتمال میدهم که اهل عامه در آن زمان سعی کرده اند از آن دفاع نند و به رسول الله هم احیانا به همین دلیل در غیر کتب ما نسبت داده اند.احتمالا در بحث غنا  یک مشکل تعیین موضوع بوده باشد و بعید نیست که یک نوع غنای خاصی حرام باشد و یک نوع رقص خاصی را این سیاهها با نیزه انجام میداده اند و احتمالا به آن سمود(انتم سامدون) میگفتند و احتمالا به آن زفن میگفتند که به معنای رقص میباشد و احتمال میدهم لفظ حبشی باشد و ما در روایاتمان یک حدیث از سکونی داریم که نهی رسول الله عن الزفن و معنای قبول حدیث این است که زفن هم به عنوانه حام میشود و یکی از مدل های رایج غنا احتمالا در آن زمان دف زدن بوده است و بربط و اینها خیلی رایج نبوده است و دف  ظاهرا علنی بوده و یک مقدار هم که غنا نسبت داده شده به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علتش همین است و یکی از آقایان قائل به جواز غنا محلی ابن حزم است و بسیار مصر به جوازش است و در یک متن دارد که یک جاریه ای دف دستش داشت که آمد و گفت نذر کردم در مقابل شما دف بزنم)نذر حرام) و این یک متن منفرد است که اگر نذر کردی انجام بده و الا نه! و بعد او دف زد! راجع به غنا هم به نسبت به زمان حضرت بحث جدی بوده و در بین عامه بسیار اختلافی است.این تأیید میکنه که در مکتب اهل بیت غنا به صورت مطلق منفی بوده است. اگر با شواهد تاریخی نگاه کنیم روشن است که خیلی تأکید شده است و مثل بحث متعه است که تقریبا همه روایات(به جز یک روایت در تهذیب) همه دال بر جواز متعه است. اصولا طبیعت مفاهیم عرفی این است که خیلی ابهام دارد و ما نمی تونیم یک مفهوم واضحی را بگیریم. نه فقط مثل غنا بلکه مثلا آب هم همین است. در غنا ما شدیدا گیر داریم. یا مثلا رقص هم زفن هم جنبه لغوی و لهوی نداشته باشد و در لغت حبشه صامد میگفتندد(نقل از ابن عباس) و معنایش رقص بشد و رقص یک غنا باشد.
چیزی که در آن زمان خیلی رایج بود استفاده از کنیز برای غنا و حتی کسانی که خوش صدا بوده اند و در بعضی جنگها کنیز قیمتش 3 درهم بوده است و غنا باعث افزایش زیاد قیمت میشده طوری که تا 400000 درهم است!!!! اونی که شواهد قطعی دارد این است که غنا در عرب، یک نوع صدا بوده است و بعدها در اثر اضافه شدن آلات آنها هم اضافه شده است و بعضی اوقات فقط آلات را میزدند. اونی که رایج بوده خواندن شخص بوده و بعضی اوقات رقص هم اضافه میشده است. لکن در جزیرة العرب و حتی شام بیشتر همین غنا رواج داشت ولی 700 یا 800 سال قبل از این در یونان غنا بیشتر در قالب موسیقی بود و از فنون علم ریاضی بود و در شفا ابن سینا هم آمده است و در جزیرة العرب این نیامده بود. بله در زمان خالد بن یزید بن یزید بن معاویة، یک سری از بحثهای یونانی را ترجمه کرد و احتمالا موسیقی هم آمده باشد و عده ای احتمال میدهند جابر بن یزید همین فرد باشد و در کتاب عبد الرحمن بدوی در ترجمه اسلامیین نسبت به آثار غنا در یونان ایشان معتقد است این بحث تراژدی ترجمه به زبان عربی نشد(که تراژدی مال ارسطو بود) و این ترجمه بنابر معروف در زمان بعد مأمون است و آنچه که به عنوان موسیقی از حدود 1000 سال پیش وجود دارد ، از همه آثار یونان بعضی ترجمه نشده است و آنچه ما در زمانمان غنا میگوییم با غنا زمان رسول الله صلی الله علی و آله و سلم و موسیقی فرق دارد.
اولا موسیقی اصطلاحی خارج است و ترجمه این آقار در قرن اول و دوم نبوده است و آن مقداری که بوده بیشتر طب و کیمیا و غیره بوده یا لا اقل به ما نرسیده است و این آثار منتسب است به جابر بن حیان و احتمال میدهم که این شخص وهمی باشد و مجموعه آثار به ایشون نسبت داده میشده است. از بین آلات موسیقی مزمار وکه نی است و بربط و دف از همه رایج تر است و در زمان بنی عباس اینها کاملا جنبه دیگر پیدا میکند و ابراهیم مووصلی و اسحاق هر دو از اساتید مغنیان نبوده اند و در یک قصیده خطاب به بنی عباس میگوید که شما دنبال غنا بودید یا اهل بیت و در دنیای اسلام هم به لحاظ حکمی سرش دعوا بوده است و هم مشکل موضوعی داشته باشد و عده ای از سلاطین سعی میکردند جواز شرعیش را هم بگیرند و اعتبار در غنا کیفیت صوت است یا مضمون؟ مرحوم شیخ میفرمایند که اشکال شده است که غناء از مقوله کلام است  
[المناقشة في دلالة الروايات على حرمة الكيفية]
(یک رساله ای داشت ارسطو که بعد عده ای مراد او از شعر را اعم از نثر گرفتند)و قد يخدش في الاستدلال بهذه الروايات بظهور الطائفة الأولى بل الثانية في أن الغناء من مقولة الكلام لتفسير قول الزور به. و يؤيده ما في بعض الأخبار من أن قول الزور أن تقول للذي يغني أحسنت(عرض شد که به غیبت و کذب هم تفسیر شده است و شاید مراد این باشد که قول زور گفتار کج است) و يشهد له قول علي بن الحسين ع في مرسلة الفقيه الآتية(اینها ظاهرا متأثر از جو مدینه بوده است و عرض شد که شراءش هم جائز نیست) : في الجارية التي لها صوت لا بأس لو اشتريتها فذكرتك الجنة يعني بقراءة القرآن و الزهد و الفضائل التي ليست بغناء و لو جعل التفسير من الصدوق دل على الاستعمال أيضا(مشکل قبول روایت است و فوق العادة مشکل است و سرش این است که جاریه قیمتش 100 درهم بود و به خاطر غناء 1000 درهم میفروختنش!! و قاعده این است که حرام است این معامله زیرا به خاطر یک بحث حرام ران شده است، اگر وضع مقداری از مال در مثابل صفت محرم مشکل دارد و لفظ اشتراء مشکل دارد. در موارد مشابه که مرحوم صدوق مرسل نقل میکنند، ما بعضا در کتب زیدیة یافتیم). و كذا لهو الحديث بناء على أنه من إضافة الصفة إلى الموصوف فيختص الغناء المحرم بما كان مشتملا على الكلام الباطل فلا تدل على حرمة نفس الكيفية و هو لم يكن في كلام باطل و منه تظهر الخدشة في الطائفة الثالثة حيث إن مشاهد الزور التي مدح الله تعالى من لا يشهدها هي مجالس التغني بالأباطيل من الكلام‌
[إشعار بعض النصوص بكون اللهو على إطلاقه مبغوضا لله تعالى]
فالإنصاف أنها لا تدل على حرمة نفس الكيفية إلا من حيث إشعار لهو الحديث بكون لهو الحديث على إطلاقه مبغوضا لله تعالى. و كذا الزور بمعنى الباطل و إن تحققا في كيفية الكلام لا في نفسه كما إذا تغني في كلام حق من قرآن أو دعاء أو مرثية. و بالجملة فكل صوت يعد في نفسه مع قطع النظر عن الكلام المتصوت به لهوا و باطلا فهو حرام(ظاهرا آخرش که بخواهیم کلمات شیخ را جمع بکنیم، مرحوم شیخ مراحل تاریخی را انجام میدهند، پس تا اینجا غناء دو تا است یکی مضمون باطل و دیگری کیفت باطل)
[الروايات الدالة على حرمة الغناء من حيث كونه لهوا و باطلا و لغوا]
و مما يدل على حرمة الغناء من حيث كونه لهوا و باطلا و لغوا رواية عبد الأعلى و فيها ابن فضال(اشاره به ضعف سند) قال: سألت أبا عبد الله ع عن الغناء و قلت إنهم يزعمون أن رسول الله ص رخص في أن يقال جئناكم جئناكم حيونا حيونا نحيكم فقال كذبوا إن الله تعالى يقول ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ كُنّا
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 143‌
فاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ ثم قال قال ويل لفلان مما يصف رجل لم يحضر المجلس إلى آخر الخبر. فإن الكلام المذكور المرخص فيه بزعمهم ليس بالباطل و اللهو اللذين يكذب الإمام ع رخصة النبي ص فيه فليس الإنكار الشديد و جعل ما زعموا الرخصة فيه من اللهو بالباطل إلا من جهة التغني به. و رواية يونس قال: سألت الخراساني ص عن الغناء و قلت إن العباسي زعم أنك ترخص في الغناء فقال كذب الزنديق(به این مورد استناد کرده اند برای جواز الفاظ سب در مورد مصلحت دینی) ما هكذا قلت له سألني عن الغناء فقلت له إن رجلا أتى أبا جعفر ع فسأله عن الغناء فقال له يا فلان إذا ميز الله بين الحق و الباطل فأين يكون الغناء قال مع الباطل فقال ع حسبك(ابن حزم از ظاهری های اهل عامه در المحلی شدیدا قائل به جواز غناء است و این ماجرا را از یکی از زهاد نقل میکند و میگوید اشتباه کرده! غناء با حق است!! نعوذ بالله) فقد حكمت و رواية محمد بن أبي عباد و كان مستهترا بالسماع و بشرب النبيذ قال: سألت الرضا ع عن السماع قال لأهل الحجاز فيه رأى(مراد خصوص مدینه است که غناء را جایز میدانستند) و هو في حيز الباطل و اللهو أ ما سمعت الله عز و جل يقول وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً. و الغناء من السماع كما نص عليه في الصحاح و قال أيضا جارية مسمعة أي مغنية. و في رواية الأعمش الواردة في تعداد الكبائر قوله: و الملاهي التي تصد عن ذكر الله كالغناء و ضرب الأوتار و قوله ع: و قد سئل عن الجارية المغنية قد يكون للرجل جارية تلهيه(بین معنای اشتقاقی و مصدری فرق است و اینجا معنا مصدری است ولی جاریة مغنیة معنا اشتقاقی است شبیه فرق بین نویسنده و کسی که می نویسد که اولی یک سری لوازمی مثل چاپ کتاب یا شغل بودن را هم به همراه دارد و سر ادبی اش این است که در اسناد فعل یا مصدر حدث لحاظ میشود و به ذات نسبت داده میشود ولی برعکس در اسناد اشتقاقی اینگونه نیست اول ذات لحاظ میشود و بعد یک تغییری در ذات ایجاد میشود یا از حیث تلبس یا از حیث ملکة مثلا و بعد اسناد داده میشود ولی در اولی ذات نیازی نیست تغییر کند مثلا تکره الصلاة فی القبور و بعضی گفته اند تکره الصلاة فی المقبرة نهی النبی عن الصلاة فی المقبرة داریم ولی اون قبور صرفا یک روایت از عمار ساباطی دارد. مقبرة عنوانی اشتقاقی است و لذا کأن عمار با خودش فکر کرده که قبر بالفعل باعث کراهت میشود ولی اگر اینجا آپارتمان است و وقف شده است برای قبر خاندانش و الآن کسی درش خاک نشده است ، عمار میخواهد این را خارج کند یعنی مقبرة ما فیه القبور است)(ظاهرا در اینجا این فرق رعایت نشده و متن روایت ناظر به مغنیة باشد نه الهاء بمعنای مصدری و شاهدش این است که حتی ابن ماجة یک روایت در مورد عائشة میآورد که میگوید که دو تا جاریة داشتند غنا میکردند و لیستا بمغنیتَین(ممکن است در اینجا مراد از مغنیة کسی باشد که شغلش است ولی صدایشان خوب بود، ممکن است مراد این باشد که مغنیة غالبا امة است ولی اینها شاید حرة بوده اند و یک احتمال دیگر اینکه شاید مراد از جاریتان دختر بچه باشد و مراد این باشد که زن نبوده اند ولی بچه بوده اند و شاید مراد این بوده که دو تا دختر بچه از انصار بوده اند و اون شعر روز بعاث یا بغاث را میخواندند و این دو تا بچه میخواندند و دعهما یا ابابکر فانها یوم عید مراد این باشد که بابا بچه ها اینها را دارند میخوانند یا اینکه احتمال دارد مراد به ملازمات مغنیة ها باشد و خلاصه هیچ کدام قابل نسبت نیست. یک روایت معروف داریم لیس منا من لم یتغن بالقرآن که گفته اند مراد بکلام خوب خواندن و است و در بعضی گفته اند که مراد بی نیازی است نه غناء و این حدیث را عامة دارند و عده ای اشکال کرده اند که انصافا درست است که ستغن غیر از یتغن است)) و ما ثمنها إلا كثمن الكلب. و ظاهر هذه الأخبار بأسرها حرمة الغناء من حيث اللهو و الباطل فالغناء و هي من مقولة الكيفية للأصوات كما سيجي‌ء إن كان مساويا للصوت اللهوي و الباطل كما هو الأقوى و سيجي‌ء فهو و إن كان أعم وجب تقييد بما كان من هذا العنوان‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 144‌
كما أنه لو كان أخص وجب التعدي منه إلى مطلق الصوت الخارج على وجه اللهو.
[المحرم ما كان من لحون أهل الفسوق و المعاصي]
و بالجملة فالمحرم هو ما كان من لحون أهل الفسوق و المعاصي التي ورد النهي عن قراءة القرآن بها سواء أ كان مساويا للغناء أم أعم أو أخص مع أن الظاهر أنه ليس الغناء إلا هو‌
[كلمات اللغويين في معنى الغناء]
و إن اختلفت فيه عبارات الفقهاء و اللغويين فعن المصباح(المنیر)(این کتاب مال فیومی شرحی بر یک کتاب فقهی رافعی است و اصولا متأثر از فقه است و لذا الظاهر این است که مراجعه به  عرف نیست و خیلی در این بحث ارزشی برای تعیین حدود و ثغور معنا ندارد. البته این کتاب صرفا لغوی نیست بعضی جاها فقه و لغت قاطی و بعضی جاها صرفا لغوی است) أن الغناء الصوت و عن آخر أنه مد الصوت و عن النهاية عن الشافعي أنه تحسين الصوت و ترقيقه و عنها أيضا أن كل من رفع صوتا و والاه(یعنی پشت سر هم و مولات داشته باشد شبیه همین چه چهه فارسی خودمان) فصوته عند العرب غناء. و كل هذه المفاهيم مما يعلم عدم حرمتها و عدم صدق الغناء عليها فكلها إشارة إلى المفهوم المعين عرفا‌(یک بحثی در مورد اختلاف اقوال لغویین هست که عده ای از آقایان گفته اند که اینها همه از قبیل شرح الاسم است و لذا اطراد و انعکاس یعنی جامعیت و مانعیت درش رعایت نمیشود و عده ای دیگر گفته اند که نه اینجا همه ی اقوال به یک حقیقت واحد اشاره میکند و فقط اختلاف در تاعبیر است.
حقیقت از نظر ما چیز دیگری است، هر دو باطل است.توضیح اینکه: بعضی از مفاهیم عرفی تحدیدش خیلی مشکل است ، غنا در فرهنگهای مختلف فرق دارد در خود ایران ما بلوچ ها یک جور دارند شمالی ها یک جور و هکذا. در نقاط مختلف دنیا جور واجور. مثلا عرب ها حدی را غناء میدانند ظاهرا و شاهدش این است که علمای عرب زبان ما حدی را از غناء در حرمت استثناء کرده اند و ظاهر استثناء متصل بودن است.(عبد الله بن رواحه مشهور یک حادی بسیار موفق بوده است خیلی وقتی حدی میکرده شتران خوب به راه می افتاده اند، بعضی حادی ها آن قدر مؤثر برای شتران حدی میکردند که این شترها به رقص می آمدند و بسیار سریع میرفتند و وقتی به محل مورد نظر میرسیدند و بارها را بر میداشتند این شترها می مردند!!! در ایران ما حدی نبود زیرا اصلا شتر رایج نبود) ابن فارس یک شعر دارد که سعدی آن را ترجمه کرده است: ای ساربان آهسته ران/....
این شعر درستش این بود که حادی در آن شعر را به ساربان ترجمه نمیکرد ساربان الزاما حادی نیست و برعکس.) بنده یک زمانی رادیوی حجاز را باز میکردم و یک موقعی از شب یک برنامه حدی اجرا میکرد که عده ای از حادی ها به همان مدل خودشان حدی میکردند و اصلا حالت خاصی به انسان دست نمی دهد و ظاهرا فقط به درد شترها بی خورد. غناء را در فارسی که میخواستند تشبیه کنند به جای تشبیه به حدی به سوت زدن برای آب خوردن اسب تشبیه میکردند(رباب: غناء) و شعرش خوب نیست نمیخوانم. لذا حدی در فرهنگ ما غناء نیست ولی در نظر اعراب غناء است.
همه ارجاع به یک واقعیت نیست زیرا حقیقتها مختلف است عده ای از کتب لغت مثل المصباح المنیر یا مجمع البحرین، اصولا فقهی هستند و دیگران هم متأثر از فقه هستند و لذا مثلا نظر مرجع خودشان را یا نظر رایج منطقه ر  میگویند. یکی از مشکلات مهم در زمان ما این است که کتب لغت بعد از اختلافات فقهی و کلامی بین مذاهب تدوین شده است و این یک مشکل بزرگ است زیرا آقایان اقوال فقهی و کلامی خودشان را دخالت میدهند. همین ابن هشام در آیه شریفه: *(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَ‏ لَهُمُ‏ الْجَنَّة)* باء را به معنای غیر مقابله میگیرد ولی ما باشیم و ظاهر آیه انصافا واضح است که برای مقابله است و حال ابن هشام مکتب فکری اش را که اشاعره باشد و پاداش را در مقابل عمل نمیداند در آیه داخل میکند.
و کذا او در یکی از ابواب مغنی از آنجا که او شافعی است و شافعی تصریح دارد که میشود حیوان مذبوح بدون تسمیة خوردنش جائز است، در آیة شریفه *(وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ)* واو را به معنای حالیةمیگیرد یکجوری ترجمه میکند که با حرف شافعی جور در بیاید ولی ما باشیم وظاهر آیه انصافا واو ظاهر در عطف است یا... و کذا و کذا از موارد مشابه. 
شرح اسم نیست، چرا؟ چون حقایق مختلف است و ثلا حادی در نظر ما غناء نیست ولی برای آنها هست و یا مثلا بعضی برای جواز غناء به غناء سودان که از حبشه آمده بودند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم علی الروایة به آن گوش دادند تمسک کرده اند که ما فوقش بگوییم موسیقی یا رقص محلی و اصلا غناء نمیگوییم.(میگویند فارابی در موسیقی فوق العادة بوده است و مثلا زنگ کاروانها را جوری تنظیم میکرده است که مثلا وقتی یک جور خاص میشد همه کاروان میخوابیدند و برعکس بعضی اوقات کاری میکرد که همه به وجد در بیایند!) 
رجوع به اقوال لغویین این اشکال را دارد. مثلا از شافعی نقل کرده اند که غناء این است! خب این واضح است که نظر فقهی اوست و ربط مستقیمی به ارتکاز عرف و ... ندارد.
لسان العرب نوعا از خودش چیزی ندارد و از 5 مصدر اصلی نقل میکند. اساس البلاغة جزو کتب کمیابی در دنیا است که هم حقیقت و هم مجاز را زمخشری در آن بیان میکند. این حرفی هم که عده ای از آنان میزنند که مصطلح فقهی لفظ این است ولی معنای لغوی اش این است در مواردی مشکل تاریخی دارد و نمی توان مدرک معتبری برای کلام یافت.مثلا راغب در تحلیل لغت خیلی دقیق است ولی او اول و آخر نیست. کتاب لغت نسبتا خوب شیعه مثل کتاب ابن سکیت به نظرم تهذیب .... غیر از کتاب اصطلاح منطقی یا کتاب اضداد است.
ما چه کنیم؟ میرویم سراغ شواهد و همه آنها را جمع میکنیم. اگه فهمیدیم که خوب و الا به قدر متیقن رجوع میکنیم و در ما بقی برائت اجرا میکنیم.اشکال مرحوم شهیدی هم در این قسمت وارد نیست ولی اشکال مرحوم ایروانی وارد است که شیخ فرموده اند که قول جوهری از همه بهتر است واقعا حرف عجیبی است. اولا سماع مثل غناء خودش مشکل مفهومی دارد و مبهم است. در ضمن ظاهرا کما در لسان العرب الغنا من المال مقصور و الغناء من السماع ممدود و ظاهرا اصلا توضیحی برای لفظ نیست و میگوید اونی که از شنیدنی هاست! و اصولا شیخ رحمه الله چون مصادر را در دسترس نداشته است موقع نقل خوب عمل نمیکند احیانا)
این مزامیر داود علی نبنا و آله و علیه السلام هم ظاهرا لفظ مزامیر عربی نیست و عبری باشد و ایشان چون صدایشان خوب بوده است و دعاهایشان صوت خوشی داشته است این لفظ استفاده شده و ربطی به مزمار ما ندارد مثلا در مورد حضرت سجاد سلام الله علیه داریم که بس خوش صدا و تأثیر گذار قرآن میخواندند یک رد میشده غش میکرده از صوت مبارک حضرت صلوات الله علیه.
این جالب است است واقعا! شیخ رحمه الله ظاهرا چون خیلی زاهدانه زندگی میکرده اند کتاب نمیخریدند و جالب است در به نظرم کتاب صوم ایشان فرموده اند که از کتب اربعة فقط استبصار نزد من است.
حجیة المظنة اسم اصل رسائل است و اولش قطع است و اصلش 4 راسله جدا بوده که به وصلش کرده اند  شده است این رسائل حاضر خب شیخ در این کتاب 5 تا ما خرج بالدلیل ذکر میکند و ظاهر این قول این است که ما در مثابل قول لغوی دست بسته باشیم و الآن ما با مراجعاتی که در تحقیقات موجود است باید یک کار جدیدی بکنیم. اینها الآن زیاد گفته شده و تفکر قدیم دیگر باید برداشته بشود و ما به لغوی به چشم یک آدم محدود و تاریخی نگاه میکنیم. حجیت شبیه این است که در فضای تاریک دست بسته بفهمی چی کجاست از روی قول آنها! مجموعه الفاظ مستعمل عرب دو میلیار و نیم است و واضح است که در زمان حضار با این تحقیقات میتوانیم خودمان بفهمیم و می توانیم ناظر به احوال لغویین در مورد کارشان حکم کنیم. الآن به طور کلی بخض های لغوی را خیلی روشن تر به مرحله تعقل بیاوریم و از تعبد خارج کنیم. یک مشکل این است که قرآن در فضای مکه مدینه بوده و لغت در قرن دوم در کوفه(بین بصره و کوفه) تدوین شده است!
تازه سال 150 به فکر رجال افتادند و اول رفتند سراغ تفسیر و فقه و بعد رفتند سراغ حدیث.
سفیان ثوری در بخاری ازش نقل شده ابغض کلمة عند الله ملک الملوک یعنی شاهنشاه چون او ایرانی ها را باهاشون ارتباط داشته است.روایات ما در مدینه است و در کوفه تدوین شده است و فقه میدنه عمری است و مثلا روایتی مصری است و میگویند تقیه است و اشتباه است چون شافعی مثلا هیچ ربطی به مصر ندارد و موافقت قول او فرقی ندارد.
در ضمن لغویان متفاوتند یک عده نقلی هستند مثلا در الکتاب سیبویه اینگونه است و بعضی اصلا اینگونه نیستند و حدسی هستند به اصطلاح.
الغدیر ج 6 یک جا دارد که عمر یغنی و ما هرچی به چهره عمر نگاه کنیم اصلا بهش غنا نمی خورد که ملهی باشد بابا این یعنی مد الصوت!!
پس غنا در دنیای روایت ما یک خواندن و دوم خواندن با یک چیزهایی با وسائلی همراه بوده است و البته در جاهلیت و حتی در اسلام همراه رقص هم بوده است.
ولی به این صورت که صرفا دف بزنند غنا نبوده است و صرف ضرب اوتار در آن زمان غنا نبوده است بله بعدا اطلاق میشده است.
[تعريف المشهور للغناء]
و الأحسن [37] من الكل ما تقدم من الصحاح و يقرب منه المحكي عن المشهور بين الفقهاء من أنه مد الصوت المشتمل على الترجيع المطرب‌
[معنى الطرب]
و الطرب على ما في الصحاح خفة تعتري الإنسان لشدة حزن أو سرور و عن الأساس للزمخشري خفة لسرور أو هم. و هذا القيد هو المدخل للصوت في أفراد اللهو و هو الذي أراده الشاعر بقوله أ طربا و أنت قنسري أي شيخ كبير و إلا فمجرد السرور أو الحزن لا يبعد عن الشيخ الكبير.
[مجرد مد الصوت لا مع الترجيع المطرب لا يعد لهوا]
و بالجملة فمجرد مد الصوت لا مع الترجيع المطرب أو و لو مع الترجيع لا يوجب كونه لهوا و من اكتفى بذكر الترجيع كالقواعد أراد به المقتضي للإطراب.
قال في جامع المقاصد في الشرح ليس مجرد مد الصوت محرما و إن مالت إليه النفوس ما لم ينته إلى حد يكون مطربا بالترجيع المقتضي للإطراب انتهى.
[هل المراد بالمطرب كونه مطربا فعلا]
(اینها مقابل قول مرحوم مفتاح الکرامة است که ظاهرا ایشان نظرشان این است که مطرب صفت خود صدا است نه شنونده یا خواننده زیرا تطریب الصوت مده مثلا پس تطریب و طرب دو چیز میشود مثل تکلم که میگویند که صفت گوینده نیست بلکه به این معنا است که یوجد الکلام فی الفضاء فلذا میشود به خداوند متعال اطلاق کرد)ثم إن المراد بالمطرب ما كان مطربا في الجملة بالنسبة إلى المغني أو المستمع‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 145‌
أو ما كان من شأنه الإطراب و مقتضيا له لو لم يمنع عنه مانع من جهة قبح الصوت أو غيره. و أما لو اعتبر الإطراب فعلا خصوصا بالنسبة إلى كل أحد و خصوصا بمعنى الخفة لشدة السرور أو الحزن فيشكل ل‍ خلو أكثر ما هو غناء عرفا عنه و كان هذا هو الذي دعا الشهيد الثاني إلى أن زاد في الروضة و المسالك بعد تعريف المشهور قوله أو ما يسمى في العرف غناء و تبعه في مجمع الفائدة و غيره.
[ما زعمه صاحب مفتاح الكرامة من أن الإطراب غير الطرب]
و لعل هذا أيضا دعا صاحب مفتاح الكرامة إلى زعم أن الإطراب في تعريف الغناء غير الطرب المفسر في الصحاح بخفة لشدة سرور أو حزن و إن توهمه صاحب مجمع البحرين و غيره من أصحابنا. و استشهد على ذلك بما في الصحاح من أن التطريب في الصوت مدة و تحسينه. و ما عن المصباح من أن طرب في صوته مدة و رجعة. و في القاموس الغناء ككساء من الصوت ما طرب به و أن التطريب الإطراب كالتطرب و التغني. قال رحمه الله فتحصل من ذلك أن المراد بالتطريب و الإطراب غير الطرب بمعنى الخفة لشدة حزن أو سرور كما توهمه(الاتحاد و مرجع خیالی است) صاحب مجمع البحرين و غيره من أصحابنا فكأنه قال في القاموس الغناء من الصوت ما مد و حسن و رجع فانطبق على المشهور إذ الترجيع تقارب ضروب حركات الصوت و النفس فكان لازما للإطراب و التطريب انتهى كلامه.
[نقد ما أفاده في مفتاح الكرامة]
و فيه أن الطرب إذا كان معناه على ما تقدم من الجوهري و الزمخشري هو ما يحصل للإنسان من الخفة لا جرم يكون المراد بالإطراب و التطريب إيجاد هذه الحالة و إلا لزم الاشتراك اللفظي به مع أنهم لم يذكروا للطرب معنى آخر ليشتق منه لفظ التطريب و الإطراب.(مرحوم شیخ اعلم بما قال: کبّ به معنای افتادن خودش و اکبّ به معنای انداختن دیگری است و افعالش لازم است و خودش متعدی است و سافر به معنای مسافرت است و سفر به منای مسافرت نیست. ضرّ متعدی است و مضارّ هم متعدی است ولی معنایش فرق دارد و اصلا اشتراک لفظی پیش نمی آید در هیچ یک از این موارد و این مطلب مفتاح الکرامة به لحاظ فنی مشکل ندارد و مرحوم شیخ اشتباه کرده اند.بله قاعده کلی فرمایش شیخ است ولی در زبان عرب ثابت است که خلاف قاعدة پیش میآید. طهور مبالغة و طاهر لازم است و طهور یعنی یطهر غیره(البته این مطلب در کتب ما آمده و ظاهرا غلط است) و صیغه مبالغة نمی آید معنای قبلی را فقط زیاد کند ولی بعضی اوقات معنای جدید هم اضافه میکند و عده ای شواهد آورده اند و تغییر هیئت غالبا معنای اصل ماده را عوض نمیکند ولی اصل بودنش ثابت است و زیاد است.
اشکال دوم شیخ وارد است و آن این است که تطریب الصوت مده نه اینکه صرفا به خاطر صوت باشد و علت اطلاق این لفظ این است که یوجب الطرب فی السامع.
یک نکته مهم: این است که ما ممکن است یک لفظی را بفهمیم استعمالات خاصی دارد و با فقه فرق دارد ولی به استنباط فقهی ضرر نزند مثل جایی که تطبیق به آیات شریفه شده باشد مثلا اگر *(لهو الحدیث)* غناء باشد باید *(لیضل عن سبیل الله)* صدق کند و الا اگرچه استعمال شود ولی غناء باشد یا حتی موردی غناء نباشد ولی نتیجه صدق کند یا *(قول الزور)* صدق کند. 
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 146‌
مضافا إلى أن ما ذكر في معنى التطريب من الصحاح و المصباح إنما هو للفعل القائم بذي الصوت لا الإطراب القائم بالصوت و هو المأخوذ في تعريف الغناء عند المشهور دون فعل الشخص ف‍ يمكن أن يكون معنى تطريب الشخص في صوته إيجاد سبب الطرب بمعنى الخفة بمد الصوت و تحسينه و ترجيعه كما أن تفريح الشخص إيجاد سبب الفرح بفعل ما يوجبه فلا ينافي ذلك ما ذكر ما معنى الطرب. و كذا ما في القاموس من قوله ما طرب به يعني ما أوجد به الطرب‌
مع أنه لا مجال لتوهم كون التطريب بمادته بمعنى التحسين و الترجيع
إذ لم يتوهم أحد كون الطرب بمعنى الحسن و الرجوع أو كون التطريب هو نفس المد فليست هذه الأمور إلا أسبابا للطرب يراد إيجاده من فعل هذه الأسباب. هذا كله مضافا إلى عدم إمكان إرادة ما ذكر من المد و التحسين و الترجيع من المطرب في قول الأكثر إن الغناء مد الصوت المشتمل على الترجيع المطرب كما لا يخفى مع أن مجرد المد و الترجيع و التحسين لا يوجب الحرمة قطعا لما مر و سيجي‌ء فتبين من جميع ما ذكرنا أن المتعين حمل المطرب في تعريف الأكثر للغناء على الطرب بمعنى الخفة. و توجيه كلامهم بإرادة ما يقتضي الطرب و يعرض له بحسب وضع نوع ذلك الترجيع و إن لم يطرب شخصه لمانع من غلظة الصوت و مج الإسماع له. و لقد أجاد في الصحاح حيث فسر الغناء بالسماع و هو المعروف عند أهل العرف و قد تقدم في رواية محمد بن أبي عباد المستهتر بالسماع.
[المتحصل من الأدلة حرمة الصوت المرجع فيه على سبيل اللهو]
و كيف كان فالمحصل من الأدلة المتقدمة حرمة الصوت المرجع فيه على سبيل اللهو فإن اللهو كما يكون بآلة من غير صوت كضرب الأوتار و نحوه و بالصوت في الآلة كالمزمار و القصب و نحوهما فقد يكون بالصوت المجرد فكل صوت‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 147‌
يكون لهوا بكيفية و معدودا من ألحان أهل الفسوق و المعاصي فهو حرام و إن فرض أنه ليس بغناء و كل ما لا يعد لهوا فليس بحرام و إن فرض صدق الغناء عليه فرضا غير محقق لعدم الدليل على حرمة الغناء إلا من حيث كونه باطلا و لهوا و لغوا و زورا‌
ثم إن اللهو يتحقق بأمرين
أحدهما قصد التلهي و إن لم يكن لهوا الثاني كونه لهوا في نفسه عند المستمعين و إن لم يقصد به التلهي‌
ثم إن المرجع في اللهو إلى العرف
و الحاكم بتحققه هو الوجدان حيث يجد الصوت المذكور مناسبا لبعض آلات اللهو و الرقص و لحضور ما يستلذ القوى الشهوية من كون المغني جارية أو أمرد أو نحو ذلك و مراتب الوجدان المذكور مختلفة في الوضوح و الخفاء فقد يحس بعض الترجيع من مبادي الغناء و لم يبلغه.
و ظهر مما ذكرنا أنه لا فرق بين استعمال هذه الكيفية في كلام حق أو باطل
فقراءة القرآن و الدعاء و المراثي بصوت يرجع فيه على سبيل اللهو لا إشكال في حرمتها و لا في تضاعف عقابها لكونها معصية في مقام الطاعة و استخفافا بالمقرو و المدعو و المرثي. و من أوضح تسويلات الشيطان أن الرجل المتستر- قد تدعوه نفسه لأجل التفرج و التنزه و التلذذ إلى ما يوجب نشاطه و رفع الكسالة عنه من الزمزمة الملهية فيجعل ذلك في بيت من الشعر المنظوم في الحكم و المراثي و نحوها فيتغنى به أو يحضر عند من يفعل ذلك. و ربما يعد مجلسا لأجل إحضار أصحاب الألحان و يسميه مجلس المرثية فيحصل له بذلك ما لا يحصل له من ضرب الأوتار من النشاط و الانبساط. و ربما يبكي في خلال ذلك- لأجل الهموم المركوزة في قلبه الغائبة عن خاطره‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 148‌
من فقد ما يستحضره القوى الشهوية و يتخيل أنه بكى في المرثية و فاز بالمرتبة العالية و قد أشرف على النزول إلى دركات الهاوية فلا ملجأ إلا إلى الله من شر الشيطان و النفس الغاوية.
[عروض بعض الشبهات في الحكم أو الموضوع]
و ربما يجري على هذا عروض الشبهة في الأزمنة المتأخرة في هذه المسألة فتارة من حيث أصل الحكم و أخرى من حيث الموضوع و ثالثة من اختصاص الحكم ببعض الموضوع.
[الأول الشبهة في أصل الحكم]
[كلام الكاشاني في جواز الغناء في نفسه](نسبت به مرحوم سبزواری یک فاضل معاصر خیلی خیلی اهانت انصافا بخشیش فی غیر محله است)(یک برهه زمانی یک مرحلة علمی نقل قول قدما بود و انصافش این است که ارزش علمی ندارد، عبارت وافی هم مشعر است به قول مشهور و یک قسمتش اشعارش به حرمت غیری زنا استو بعید نیست که شدت بحران قول به حرمت غنا در دستگاه صفوی کم شده باشد و وجهش این است که حتی از شاه عباس نقل شده که افراط در شرب خمر میکرد و غنا که هیچ!!!)(اولین کسی که گفته بحث غناء واضح نیست و روایاتش صریح یا صحیح نیست در مجمع الفائدة و البرهان مرحوم اردبیلی است که فبالجملة لم اجد اخبارا صحیحة صریحة فی حرمة الغناء!! اولین طریقه ای که سعی شده از روش عادی خارج شود توسط علامة است و مرحوم علامه هم کاری که شروع کردند کار حدیثی و رجالی بود ولی خیلی تأثیر علنی نکرد و این کارها در قبل علامه نبوده است و صحیح در عبارت صدوق خیلی با این زمان فرق دارد و این یکی از مشکلات ما با عامة این است که یک مقداری قاطی شده است و از حدود 200 شروع به صحیح نوشتن و ما از سال 700 این کار را کردیم و ما اولین کسی که داریم طرق مرحوم صدوق را برسی کرده مرحوم علامه است و اولین کسی که روایات کلینی را توصیف میکند علامه است و هم علامه در بخشهای رجالی اینکار را میکند و هم اولین کسی است که در فقه تطبیق میکند در صورتی که ما در بین عامة قرن سوم داریم که 256 وفاتش است.بعد مساله انجبار در زمان شهیدین رخ داد!!! و لذا این مطلب جابریت شهرت از منفردات ما است و لذا نباید در بحث با آنها مبانی خلط شود و قویترین مناقشات ما در مجموعه آثار ما مرحوم مقدس اردبیلی است و انصافا در فقه شیعه یک موج بزرگی را به وجود آورد و در دو شاگردش صاحب مدارک و صاحب معالم متجلی شده است و در مدارک بیشتر ولی متأسفانه مدارک تا حج دارد و ناقص است و حاشیه بر مختصر النافع ایشان خیلی خوب است و ندیدم چاپ شده باشد ولی مشکلش این است که به وضوح مدارک نیست. و مرحوم مقدس اردبیلی خیلی در نهایت با مشهور مخالفت نمیکند ولی علمیت جالبی دارد و هکذا آیات الاحکامش هم خوب است و مشکل عمده بد عبارتی ایشان است و به نظر بنده بد عبارت ترین عالم ما هستند و حتی شنیده ام که دو شاگرد لبنانی ایاشن کتاب را تصحیح کرده اند!! و معلوم میشود که اصل کتاب خیلی اوضاعش موهن بوده است و عجیب اینکه در بعضی مصادر عامه هم شبیه همین عبارت را دیده ام!!! و عمده دلیل شیخ دو تاست که یکی اجماع و دیگری مجموعه روایات و خیلی مرحوم شیخ دنبال بحث های سندی نیست و لو یک کتاب رجالی به ایشون نسبت داده شده ولو خیلی مختصر است و خیلی ففوق العادة نیست)
أما الأول فلأنه حكي عن المحدث الكاشاني- أنه خص الحرام منه بما اشتمل على محرم من خارج مثل اللعب بآلات اللهو و دخول الرجال على النساء و الكلام بالباطل و إلا فهو في نفسه غير محرم. و المحكي من كلامه في الوافي أنه بعد حكاية الأخبار التي يأتي بعضها قال الذي يظهر من مجموع الأخبار الواردة فيه اختصاص حرمة الغناء و ما يتعلق به من الأجر و التعليم و الاستماع و البيع و الشراء كلها بما كان على النحو المعهود المتعارف في زمن الخلفاء [بني أمية و بني العباس] من دخول الرجال عليهن و تكلمهن بالأباطيل [38] و لعبهن بالملاهي من العيدان و القصب و غيرهما دون ما سوى ذلك من أنواعه كما يشعر به قوله ع ليست بالتي يدخل عليها الرجال إلى أن قال و على هذا فلا بأس بسماع التغني بالأشعار المتضمنة لذكر الجنة و النار و التشويق إلى دار القرار و وصف نعم الله الملك الجبار و ذكر العبادات و الترغيب في الخيرات و الزهد في الفانيات و نحو ذلك كما أشير إليه في حديث الفقيه بقوله فذكرتك الجنة و ذلك لأن هذا كله ذكر الله و ربما تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم إلى ذكر الله.
و بالجملة فلا يخفى على أهل الحجى بعد سماع هذه الأخبار تمييز حق الغناء عن باطله و أن أكثر ما يتغنى به المتصوفة في محافلهم من قبيل الباطل انتهى.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 149‌
[نقد ما أفاده المحدث الكاشاني]
عمده دلیل قائلین به جواز روایت ابوبصیر است که از عبد الله بن حسن حمیری(توقیعات مال پسر است و قرب الاسناد مال پدر است و پسر استاد مرحوم کلینی هم هست و اسمش محمد است) عن جده(به نظرم) دارد:
(ثلاثیات کلینی معروف است که با 3 واسطه نقل از آقا امام صادق علیه السلام میکند)که ایشان(صاحب قرب الاسناد) کل کتاب علی بن جعفر را نقل میکنند) و عبد الله بن حسن بن علی بن جعفر خیلی معلومات نداریم و کتاب مسائل را برای قمی ها نقل کرده و مرحوم حمیری از ایشان نوشته اند و مشکل عمده این است که صدوق و کلینی رحمهما الله نقل از این نسخه نکرده اند و معلوم است که این کتاب را از مدینه به قم آورده است و این لم یبعد الحاقه بالصحاح از باب امام زاده بودن این فرد است یا ...
- 744- 31959- (42) قرب الإسناد 294: عبد اللّه‏ بن‏ الحسن‏ عن‏ جدّه‏ علىّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن الغناء هل يصلح في الفطر و الأضحى و الفرح قال لا بأس به ما لم‏ يعص‏ به‏. وسائل 17/ 122: و رواه على بن جعفر في كتابه إلا انّه قال ما لم يُؤمر به.
در بعضی روایات هست که ما لم یزمر به که از کتاب علی بن جعفر نقل شده است و این همان نسخه بحار است و این نسخه احتمالا در اختیار اصحاب ما نبوده است و اینی که چاپ شده همین نسخه است و در بحار همین ما لم یزمر به است و همین نسخه بحار در اختیار صاحب وسائل هم بوده است و در هر صورت این نسخه ضعیف است.
پس ما در اینجا سه نسخه از کتاب علی بن جعفر داریم که یکی ما لم یؤمر به است(وسائل ) و دیگری ما لم یعص به و دیگری لم یزمر به و نسخه بحار حدود400 روایت از همه ضعیف تر است و نسخه مرحوم حمیری حدود 200 روایت است که بهتر است و نسخ دیگر هم از اصل کتاب هست که .... و مجموعه ای که کلینی نقل کرده است حدود 100 روایت است.پس این فرمایش شیخ نتیجه اش این است که همه یک کتاب است. البته یک بحث هست که آیا نسخه حمیری تلخیص است یا نه بحث دیگری است. بحث فقهی این روایت این است که این روایت علی بن جعفر استثناء عید است و در نتیجه سه استثناء هست: عید و حدی و عروسی واسه زنان.
یک روایت دیگر ابی بصیر هست که این روایت ابی بصیر هم یکی است و از نسخ متفاوت است و در بحث روایت خواهیم عرض کرد.
جواب علمی هم این است که باید روایا را بخوانیم و ببینیم دال هست یا نه و در بحث حدیث خوانی عرض خواهیم کرد.
بعضی از افراد از قبیل مقدس اردبیلی فرموده اند که در مراثی عیب ندارد و در یک ضعیف داریم که روایت خوانی برای سید الشهداء علیه الصلاة و السلام و لو دروغ عیب ندارد به خاطر استحباب گریة!
جواب علمی هم این است که ادلة مستحبات مشرّع نیست و به عبارت دیگر با روایات حرمت جمع نمیشود.
در ج 8 اصفار حاشیه ای از سبزواری چاپ شده است و مطلب هم از ملاصدرا عجیب است که اهرا از اخوان الصفا گرفته است و حاشیه سبزواری ه که حاشیه زده عجیب تر که ادله مستحبات و محرمات که اینجا اجتماع امر و نهی است و تعبیر ما این است که ادله مستحبات مشرع نیستند و کار ادله ترخیصیات تنافی با الزامیات نیست.     
أقول لو لا استشهاده بقوله ليست بالتي يدخل عليها الرجال أمكن بلا تكلف تطبيق كلامه على ما ذكرناه من أن المحرم هو الصوت اللهوي الذي يناسبه اللعب بالملاهي و التكلم بالأباطيل و دخول الرجال على النساء لحظ السمع و البصر من شهوة الزنى دون مجرد الصوت الحسن الذي يذكر أمور الآخرة و ينسي شهوات الدنيا. إلا أن استشهاده بالرواية ليست بالتي يدخل عليها الرجال ظاهر في التفصيل بين أفراد الغناء لا من حيث نفسه فإن صوت المغنية التي تزف العرائس على سبيل اللهو لا محالة و لذا لو قلنا بإباحته فيما يأتي كنا قد خصصناه بالدليل‌
[نسبة ما قاله المحدث الكاشاني إلى صاحب الكفاية]
و نسب القول المذكور إلى صاحب الكفاية أيضا. و الموجود فيها بعد ذكر الأخبار المتخالفة جوازا و منعا في القرآن و غيره‌
[كلام صاحب الكفاية في الجمع بين الأخبار]
أن الجمع بين هذه الأخبار يمكن بوجهين أحدهما تخصيص تلك الأخبار الواردة المانعة بما عدا القرآن و حمل ما يدل على ذم التغني بالقرآن على قراءة تكون على سبيل اللهو كما يصنعه الفساق في غنائهم و يؤيده رواية عبد الله بن سنان المذكورة: اقرءوا القرآن بألحان العرب و إياكم و لحون أهل الفسوق و الكبائر و سيجي‌ء من بعدي أقوام يرجعون القرآن ترجيع الغناء. و ثانيهما أن يقال و حاصل ما قال حمل الأخبار المانعة على الفرد الشائع في ذلك الزمان قال و الشائع في ذلك الزمان الغناء على سبيل اللهو من الجواري و غيرهن في مجالس الفجور و الخمور و العمل بالملاهي و التكلم بالباطل و إسماعهن الرجال فحمل المفرد المعرف يعني لفظ الغناء على تلك الأفراد الشائعة في ذلك الزمان غير بعيد. ثم ذكر رواية علي بن جعفر الآتية و رواية اقرءوا القرآن المتقدمة و قوله‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 150‌
ليست بالتي يدخل عليها الرجال مؤيدا لهذا الحمل قال إن فيه إشعارا بأن منشأ المنع في الغناء هو بعض الأمور المحرمة المقترنة به كالالتهاء و غيره إلى أن قال إن في عدة من أخبار المنع عن الغناء إشعارا بكونه لهوا باطلا و صدق ذلك في القرآن و الدعوات و الأذكار المقروة بالأصوات الطيبة المذكرة للجنة المهيجة للشوق إلى العالم الأعلى محل تأمل على أن التعارض واقع بين أخبار الغناء و الأخبار الكثيرة المتواترة الدالة على فضل قراءة القرآن و الأدعية و الأذكار بالصوت الحسن مع عمومها لغة و كثرتها و موافقتها للأصل. و النسبة بين الموضوعين عموم من وجه فإذا لا ريب في تحريم الغناء على سبيل اللهو و الاقتران بالملاهي و نحوهما ثم إن ثبت إجماع في غيره و إلا بقي حكمه على الإباحة و طريق الاحتياط واضح انتهى‌
[نقد ما أفاده صاحب الكفاية]
أقول لا يخفى أن الغناء على ما استفدناه من الأخبار بل و فتاوى الأصحاب و قول أهل اللغة هو من الملاهي نظير ضرب الأوتار و النفخ في القصب و المزمار و قد تقدم التصريح بذلك في رواية الأعمش الواردة في الكبائر فلا يحتاج في حرمته إلى أن يقترن بالمحرمات الأخر كما هو ظاهر بعض ما تقدم من المحدثين المذكورين.
[المظنون عدم إفتاء أحد بحرمة الصوت الحسن]
نعم لو فرض كون الغناء موضوعا لمطلق الصوت الحسن كما يظهر من بعض ما تقدم في تفسير معنى التطريب توجه ما ذكر بل لا أظن أحدا يفتي بإطلاق حرمة الصوت الحسن. و الأخبار بمدح الصوت الحسن و أنه من أجمل الجمال و استحباب القراءة و الدعاء به و أنه حلية القرآن و اتصاف الأنبياء و الأئمة به في غاية الكثرة‌
[الأخبار في مدح الصوت الحسن في غاية الكثرة]
و قد جمعها في الكفاية بعد ما ذكر أن غير واحد من الأخبار يدل على جواز الغناء في القرآن بل استحبابه بناء على دلالة الروايات على استحباب حسن الصوت و التحزين و الترجيع به و الظاهر أن شيئا منها لا يوجد بدون الغناء على ما استفيد‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 151‌
من كلام أهل اللغة و غيرهم على ما فصلناه في بعض رسائلنا انتهى و قد صرح في شرح قوله ص: اقرءوا القرآن بألحان العرب إن اللحن هو الغناء. و بالجملة فنسبة الخلاف إليه في معنى الغناء أولى من نسبة التفصيل إليه بل ظاهر أكثر كلمات المحدث الكاشاني أيضا ذلك لأنه في مقام نفي التحريم عن الصوت الحسن المذكر لأمور الآخرة المنسي لشهوات الدنيا.
[ظهور بعض كلمات المحقق السبزواري و المحدث الكاشاني في ما نسب إليهما]
نعم بعض كلماتهما ظاهرة فيما نسب إليهما التفصيل في الصوت اللهوي الذي ليس هو عند التأمل تفصيلا بل قول بإطلاق جواز الغناء و أنه لا حرمة فيه أصلا و إنما الحرام ما يقترن به من المحرمات فهو على تقدير صدق نسبته إليهما في غاية الضعف لا شاهد له يقيد الإطلاقات الكثيرة المدعى تواترها إلا بعض الروايات التي ذكراها‌
[بعض الروايات التي يمكن أن تكون شاهدة لما نسب إليهما]
منها ما عن الحميري بسند لم يبعد في الكفاية إلحاقه بالصحاح عن علي بن جعفر عن أخيه ع قال: سألته عن الغناء في الفطر و الأضحى و الفرح قال لا بأس به ما لم يعص به و المراد به ظاهرا ما لم يصر الغناء سببا للمعصية و لا مقدمة للمعاصي المقارنة له و منها ما في كتاب علي بن جعفر عن أخيه قال: سألته عن الغناء هل يصلح في الفطر و الأضحى و الفرح قال لا بأس ما لم يزمر به و الظاهر أن المراد بقوله ما لم يزمر به ما لم يلعب معه بالمزمار أو ما لم يكن الغناء بالمزمار و نحوه من آلات الأغاني. و رواية أبي بصير قال: سألت أبا عبد الله ع عن كسب المغنيات فقال التي يدخل عليها الرجال حرام و التي تدعى إلى الأعراس لا بأس به و هو قول الله عز و جل وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 152‌
و عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع قال: أجر المغنية التي تزف العرائس لبس به بأس ليست بالتي يدخل عليها الرجال فإن ظاهر الثانية و صريح الأولى أن حرمة الغناء منوطة بما يقصد منه فإن كان المقصود إقامة مجلس اللهو حرم و إلا فلا. و قوله في الرواية و هو قول الله إشارة إلى ما ذكره من التفصيل و يظهر منه أن كلا الغناءين من لهو الحديث لكن يقصد بأحدهما إدخال الناس في المعاصي و الإخراج عن سبيل الحق و طريق الطاعة دون الآخر.
[توجيه الروايات]
و أنت خبير بعدم مقاومة هذه الأخبار للإطلاقات لعدم ظهور يعتد به في دلالتها فإن الرواية الأولى لعلي بن جعفر [39] ظاهرة في تحقق المعصية بنفس الغناء فيكون المراد بالغناء مطلق الصوت المشتمل على الترجيع و هو قد يكون مطربا ملهيا فيحرم و قد لا ينتهي إلى ذلك الحد فلا يعصى به و منه يظهر توجيه الرواية الثانية لعلي بن جعفر ع فإن معنى قوله لم يزمر به لم يرجع فيه ترجيع المزمار أو أن المراد من الزمر التغني على سبيل اللهو. و أما رواية أبي بصير مع ضعفها سندا ب‍ علي بن أبي حمزة البطائني فلا تدل إلا على كون غناء المغنية التي يدخل عليها الرجال داخلا في لهو الحديث في الآية و عدم دخول غناء التي تدعى إلى الأعراس فيه و هذا لا يدل على دخول ما لم يكن منهما في القسم المباح مع كونه من لهو الحديث قطعا فإذا فرضنا أن المغني يغني بإشعار باطلة فدخول هذا في الآية أقرب من خروجه. و بالجملة فالمذكور في الرواية تقسيم غناء المغنية باعتبار ما هو الغالب من أنها تطلب للتغني إما في المجالس المختصة بالنساء كما في الأعراس و إما للتغني في مجالس الرجال.
[عدم رفع اليد عن إطلاق الحرمة لأجل إشعار بعض الروايات بالجواز]
نعم الإنصاف أنه لا يخلو من إشعار بكون المحرم هو الذي يدخل فيه الرجال‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 153‌
على المغنيات لكن المنصف لا يرفع اليد عن الإطلاقات لأجل هذا الإشعار خصوصا مع معارضته بما هو كالصريح في حرمة غناء المغنية و لو لخصوص مولاها كما تقدم من قوله ع: قد يكون للرجل الجارية تلهيه و ما ثمنها إلا ثمن الكلب فتأمل. و بالجملة فضعف هذا القول بعد ملاحظة النصوص أظهر من أن يحتاج إلى الإظهار و ما أبعد ما بين هذا و بين ما سيجي‌ء من فخر الدين من عدم تجويز الغناء في الأعراس لأن الروايتين و إن كانتا نصين في الجواز إلا أنهما لا تقاومان الأخبار المانعة لتواترها. و أما ما ذكره في الكفاية من تعارض أخبار المنع للأخبار الواردة في فضل قراءة القرآن فيظهر فساده عند التكلم في التفصيل‌
و أما الثاني و هو الاشتباه في الموضوع
فهو ما ظهر من بعض من لا خبرة له من طلبة زماننا تقليدا لمن سبقه من أعياننا من منع صدق الغناء في المراثي و هو عجيب فإنه إن أراد أن الغناء مما يكون لمواد الألفاظ دخل فيه فهو تكذيب للعرف و اللغة. أما اللغة فقد عرفت و أما العرف فلأنه لا ريب في أن من سمع من بعيد صوتا مشتملا على الإطراب المقتضي للرقص أو ضرب آلات اللهو لا يتأمل في إطلاق الغناء عليه إلى أن يعلم مواد الألفاظ و إن أراد أن الكيفية التي يقرأ بها للمرثية لا يصدق عليها تعريف الغناء فهو تكذيب للحسن.
و أما الثالث و هو اختصاص الحرمة ببعض أفراد الموضوع
فقد حكى في جامع المقاصد قولا لم يسم قائله باستثناء الغناء في المراثي نظير استثنائه في الأعراس و لم يذكر وجهه و ربما وجهه بعض من متأخري المتأخرين لعمومات أدلة الإبكاء و الرثاء و قد أخذ ذلك مما تقدم عن صاحب الكفاية من الاستدلال بإطلاق أدلة قراءة القرآن.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 154‌
[المناقشة فيه أن أدلة المستحبات لا تقاوم أدلة المحرمات]
و فيه أن أدلة المستحبات لا تقاوم أدلة المحرمات خصوصا التي تكون من مقدماتها فإن مرجع أدلة الاستحباب- إلى استحباب إيجاد الشي‌ء بسببه المباح لا بسببه المحرم أ لا ترى أنه لا يجوز إدخال السرور في قلب المؤمن و إجابته بالمحرمات كالزنا و اللواط و الغناء و السر في ذلك أن دليل الاستحباب إنما يدل على كون الفعل لو خلي و طبعه خاليا عما يوجب لزوم أحد طرفيه فلا ينافي ذلك طرو عنوان من الخارج يوجب لزوم فعله أو تركه كما إذا صار مقدمة لواجب أو صادفه عنوان محرم فأجابه المؤمن و إدخال السرور في قلبه ليس في نفسه شي‌ء ملزما لفعله أو تركه فإذا تحقق في ضمن الزنى فقد طرأ عليه عنوان ملزم لتركه كما أنه إذا أمر به الوالد أو السيد طرأ عليه عنوان ملزم لفعله. و الحاصل أن جهات الأحكام الثلاثة أعني الإباحة و الاستحباب و الكراهة لا تزاحم جهة الوجوب أو الحرمة فالحكم لهما مع اجتماع جهتيهما مع إحدى الجهات الثلاث.
[الاستشهاد بالنبوي]
و يشهد لما ذكرنا من عدم تأدي المستحبات في ضمن المحرمات قوله ص: اقرءوا القرآن بألحان العرب و إياكم و لحون أهل الفسوق و الكبائر و سيجي‌ء بعدي أقوام يرجعون القرآن ترجيع الغناء و النوح و الرهبانية لا يجوز تراقيهم قلوبهم مقلوبة و قلوب من يعجبه شأنهم قال في الصحاح اللحن واحد الألحان و اللحون و منه الحديث اقرءوا القرآن بلحون العرب و قد لحن في قراءته إذا طرب بها و غرد و هو ألحن الناس إذا كان أحسنهم قراءة أو غناء انتهى.
[ما أفاده صاحب الحدائق حول كلمة اللحن]
و صاحب الحدائق جعل اللحن في هذا الخبر بمعنى اللغة أي بلغة العرب و كأنه أراد باللغة اللهجة و تخيل أن إبقاءه على معناه يوجب ظهور الخبر في جواز الغناء في القرآن.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 155‌
[المناقشة في ما أفاده صاحب الحدائق]
و فيه ما تقدم من أن مطلق اللحن إذا لم يكن على سبيل اللهو ليس غناء. و قوله ص و إياكم و لحون أهل الفسوق نهي عن الغناء في القرآن ثم إن في قوله لا يجوز تراقيهم إشارة إلى أن مقصودهم ليس تدبر معاني القرآن بل هو مجرد الصوت المطرب.
[لا منافاة بين حرمة الغناء في القرآن و بين ما روي في الترجيع بالقرآن]
و ظهر مما ذكرنا أنه لا تنافي بين حرمة الغناء في القرآن و ما ورد من قوله ع: و رجع بالقرآن صوتك فإن الله يحب الصوت الحسن ف‍ إن المراد بالترجيع ترديد الصوت في الحلق و من المعلوم أن مجرد ذلك لا يكون غناء إذا لم يكن على سبيل اللهو فالمقصود من الأمر بالترجيع أن لا يقرأ كقراءة عبائر الكتب عند المقابلة لكن مجرد الترجيع لا يكون غناء و لذا جعله نوعا منه في قوله ص يرجعون القرآن ترجيع الغناء. و في محكي شمس العلوم أن الترجيع ترديد الصوت مثل ترجيع أهل الألحان و القراءة و الغناء انتهى. و بالجملة فلا تنافي بين الخبرين و لا بينهما و بين ما دل على حرمة الغناء حتى في القرآن كما تقدم زعمه من صاحب الكفاية في بعض ما ذكره من عدم اللهو في قراءة القرآن و غيره‌
[ما ذكره المحقق الأردبيلي في تأييد استثناء المراثي و المناقشة فيه]
تبعا لما ذكره المحقق الأردبيلي رحمه الله حيث إنه بعد ما وجه استثناء المراثي و غيرها من الغناء بأنه ما ثبت الإجماع إلا في غيرها. و الأخبار ليست بصحيحة صريحة في التحريم مطلقا أيد استثناء المراثي بأن البكاء و التفجع مطلوب مرغوب و فيه ثواب عظيم و الغناء معين على ذلك و أنه متعارف دائما في بلاد المسلمين من زمن المشايخ إلى زماننا هذا من غير نكير ثم أيده بجواز النياحة و جواز أخذ الأجرة عليها و الظاهر أنها لا تكون إلا معه و بأن تحريم الغناء للطرب على الظاهر و ليس في المراثي طرب بل ليس إلا الحزن انتهى.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 156‌
و أنت خبير بأن شيئا مما ذكره لا ينفع في جواز الغناء على الوجه الذي ذكرناه‌
[منع كون الغناء معينا على البكاء]
أما كون الغناء معينا على البكاء و التفجع فهو ممنوع بناء على ما عرفت من كون الغناء هو الصوت اللهوي بل و على ظاهر تعريف المشهور من الترجيع المطرب لأن الطرب الحاصل منه إن كان سرورا فهو مناف للتفجيع لا معين له و إن كان حزنا ف‍ هو على ما هو المركوز في النفس الحيوانية من فقد [40] المشتهيات النفسانية لا على ما أصاب سادات الزمان مع أنه على تقدير الإعانة لا ينفع في جواز الشي‌ء كونه مقدمة لمستحب أو مباح بل لا بد من ملاحظة عموم دليل الحرمة له فإن كان فهو و إلا فيحكم بإباحته للأصل و على أي حال فلا يجوز التمسك في الإباحة بكونه مقدمة لغير حرام لما عرفت‌
[توجيه كلام الأردبيلي في نفيه الطرب في المراثي]
ثم إنه يظهر من هذا و ما ذكر أخيرا من أن المراثي ليس فيها طرب أن نظره إلى المراثي المتعارفة لأهل الديانة التي لا يقصدونها إلا للتفجع و كأنه لم يحدث في عصره المراثي التي يكتفى بها أهل اللهو و المترفون من الرجال و النساء بها عن حضور مجالس اللهو و ضرب العود و الأوتار و التغني بالقصب و المزمار كما هو الشائع في زماننا الذي قد أخبر النبي ص بنظيره في قوله يتخذون القرآن مزامير كما أن زيارة سيدنا و مولانا أبي عبد الله ع صار سفرها من أسفار اللهو و النزاهة لكثير من المترفين. و قد أخبر النبي ص بنظيره في سفر الحج: و أنه يحج أغنياء أمتي للنزهة و الأوساط للتجارة و الفقراء للسمعة و كان كلامه ص كالكتاب العزيز واردا في مورد و جاريا في نظيره. و الذي أظن أن ما ذكرناه في معنى الغناء المحرم من أنه الصوت اللهوي أن هؤلاء و غيرهم غير مخالفين فيه و أما ما لم يكن على جهة اللهو المناسب لسائر آلاته فلا دليل على تحريمه لو فرض شمول الغناء له لأن مطلقات الغناء منزلة‌
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج‌1، ص: 157‌
على ما دل على إناطة الحكم فيه باللهو و الباطل من الأخبار المتقدمة خصوصا مع انصرافها في أنفسها كأخبار المغنية إلى هذا الفرد.
بقي الكلام فيما استثناه المشهور
و هو أمران‌
أحدهما الحداء
بالضم كدعاء صوت يرجع فيه للسير بالإبل. و في الكفاية أن المشهور استثناؤه و قد صرح بذلك في شهادات الشرائع و القواعد و في الدروس و على تقدير كونه من الأصوات اللهوية كما يشهد به استثناؤهم إياه عن الغناء بعد أخذهم الإطراب في تعريفه فلم أجد ما يصلح لاستثنائه مع تواتر الأخبار بالتحريم عدا رواية نبوية ذكرها في المسالك من تقرير النبي ص لعبد الله بن رواحة حيث حدا للإبل و كان حسن الصوت و في دلالته و سنده ما لا يخفى.
الثاني غناء المغنية في الأعراس
إذا لم يكتنف بها محرم آخر من التكلم بالأباطيل و اللعب بآلات الملاهي المحرمة و دخول الرجال على النساء و المشهور استثناؤه للخبرين المتقدمين عن أبي بصير في أجر المغنية التي تزف العرائس و نحوهما ثالث عنه أيضا. و إباحة الأجر لازمة لإباحة الفعل و دعوى أن الأجر لمجرد الزف لا للغناء عنده مخالفة للظاهر لكن في سند الروايات أبو بصير و هو غير صحيح(این فرمایش ایشان درست نیست و درستش این است که ابوبصیر باطلاقه دو نفر است که هر دو از بزرگواران اند) و الشهرة على وجه يوجب الانجبار غير ثابتة لأن المحكي عن المفيد رحمه الله و المرتضى و ظاهر الحلبي و صريح الحلي و التذكرة و الإيضاح بل كل من لم يذكر الاستثناء بعد التعميم المنع. لكن الإنصاف أن سند الروايات و إن انتهت إلى أبي بصير إلا أنه لا يخلو من وثوق فالعمل بها تبعا للأكثر غير بعيد و إن كان الأحوط كما في الدروس الترك و الله العالم‌
در تقسیم اقسام غناء مرحوم شیخ سه قسم را بیان کردند که یک قسم صوت و یک قسم آلت موسیقی و یک قسم هر دو و مراد شیخ از این دو تا با هم ظاهرا این بود که مثلا داخل نی بخوند و اما اونی که در خارج اجرا میشود به نحوی است که ما عرض کردیم.
یک مطلب دیگر که خیلی باید به آن دقت کرد، مطلبی است که ایشان از کتاب مرحوم فاضل سبزواری نقل کرده است، لم یبعد الحاقه بالصحیح و در کتاب سبزواری هست و این حاشیه چاپ مکاسب غلط است. در آخر عبارت مرحوم فاضل سبزواری آمده بود که اگر اجماعی ثابت نشود چون احادیث ضعیف السند هستند به احادیث عمل نمیشود و به اصالة الاباحة رجوع میکنیم. گاهی در مسأله روایات زیادی داریم ولی همه ضعیف است و این روش موجود که بر میگردانند به اصالة الاباحة مطلب فوق العادة باطلی است و ما تاجایی که میتوانیم شواهد قائم میکنیم که به واقع برسیم نه اینکه دست به حجیت بزنیم و در حدود 80 درصد وصول به واقع داریم و در درجات بعد وصول به حیجت است و با مجموعه شواهد میشود به واقع رسید و مشکل خاصی ندارد وقتی این مسأله در کتب عامه و شیعة آمده است و این جزو مسلمات است که مسأله غنا دارای سابقه طولانی در تاریخ بشر است و هر مسأله ای این طور نیتس و از این موارد هم زیاد در فقه داریم و بخواهیم با 4 تا روایت یک نتیجه بگیریم و غنا یک مسأله ای است که شواهد بسیار زیادی دارد و چند مرتبه عرض کردیم که قوم ثمود نزدیک مکه بوده اند و حدود صدو خوردی سال قبل اسلام منقرض شدند و در آثار اینها به صورت گل نوشته و غیره داریم که رقص و مجالس حرام در اینها بوده است و در مدینه کمتر و در مکه بیشتر بوده و جای شبهه ندارد و رایج به این مطلب در دنیای اسلام همین طور است و در بخاری و غیره آن قدر بحث زیاد است و شواهد فراوان که غنا در زمان ائمه ما رایج بوده، اصلا کار را به جایی نمی رساند که بخواهیم بخواهیم برویم سراغ اصالة الاباحة!!!!
شام هم با اون خباثت بنی امیه شیوع روایت را در مدینه نداشته ایم و در اواخر بنی امیه در شام هم زیاد شد و اصلا آن قدر مسلم است که حتی انتشار غنا در بنی العباس خصوصا در زمان هارون به بعد فوق العاده بوده است و در این کتاب اغانی که حدود بیست و چند جلد است اغانی اینها را آورده است، به هر حال یک قسمت مهم عمر بن ابی ربیعه است که مال قرن اول و دوم است و یک شعرش را که ابوالفرج می آورد وقتی غزل را نگاه میکنیم میبینیم که این غزل در تاریخ به حدود بیست مدل و دستگاه و قرائت خوانده شده است و دیگر بحث سند نیست. قطع است. اهل سنت برای ترویج امر سعی کرده اند به صحابه و تابعین و حتی نعوذ بالله رسول الله صلوات الله و سلامه علیه و آله و نسبت دهند لکن در خود کتب عامه(بخاری) از قول امیرالمؤمنین نقل میکند که رسول الله حرم المتعة فی عام خیبر ولی رایج به غنا احدی به امیر المؤنین و اهل بیت علیهم السلام نسبت جواز نداده است و جزو مسلمات است که اهل بیت علیهم السلام مخالف نبوده اند. بله عبد الله بن جعفر نسبت داده شده ولی دیگر نه و یک مورد هم در مورد حضرت سجاد صلوات الله علیه دارد و این غنا هم لهوی نبوده ولی باز هم قبول آن خصوصا با انفراد و شواهد و بعد هم مرسل بودن اصلا قابل قبول نیست.(البته نمی دانم استاد آیا روایت ابوهریره ملعون در ازدواج امیر المؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما را دیده اند یا نه)
به نظرم من در جایی به قطع برسیم و در جاهای دیگر بحث حجیت باشد اینجاست!! تا قرن 11 اختلافی نیست و حالا در قرن 12 عبارت مختلف. حتی مثل مقدس هم قائل به حرمت است و این کتاب نیل الاوتار سعی کرده مفصلا بحث کنه اقوال کسانی که قائل به جوازند و مع ذلک آخرش گفته که احتیاط این است که این کار را نکنید و زید الاوتار رسما از کتب زیدیه است و قاضی القضاة یمن است و من از خود یمنی ها شنیدم که شوکانی(همین فرد را) بیشتر سنی میدانستند نه شیعه زیدی و این کتابش هم ظاهرا شرح یک کتاب سنی است.
یک مقدار روایات غنا در  ابواب شهادات آمده است و در ابواب حرمت ما یکتسب به باب 99 است و عمده روایات در باب 99 است.
«4» 99 بَابُ تَحْرِيمِ الْغِنَاءِ حَتَّى فِي الْقُرْآنِ وَ تَعْلِيمِهِ وَ أُجْرَتِهِ وَ الْغِيبَةِ وَ النَّمِيمَةِ
22594- 1- «5» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ(صحیح است و شاید به نظر مرحوم اردبیلی صریح نباشد و با کراهت بسازد) قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ بَيْتُ الْغِنَاءِ لَا تُؤْمَنُ فِيهِ الْفَجِيعَةُ وَ لَا تُجَابُ فِيهِ الدَّعْوَةُ وَ لَا يَدْخُلُهُ الْمَلَكُ.
22595- 2- «6» وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ «7» قَالَ قَوْلُ‏
______________________________
(1)- الباب 98 فيه حديث واحد.
(2)- التهذيب 6- 383- 1132.
(3)- الكافي 5- 307- 11.
(4)- الباب 99 فيه 32 حديثا.
(5)- الكافي 6- 433- 15.
(6)- الكافي 6- 435- 2، و أورده في الحديث 1 من الباب 102 من هذه الأبواب.
(7)- الحجّ 22- 30.

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 304
الزُّورِ الْغِنَاءُ.
22596- 3- «1» وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ(به نظرم واو درست باشد زیرا محمد بن مسلم خیلی جلالت شأنش بیش از این است که از ابی الصباح نقل کند) أَبِي الصَّبَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ «2» قَالَ الْغِنَاءُ.
22597- 4- «3» وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(احتمال میدهیم ابراهیم بن هاشم گزینشی عمل نمیکرده است و کلا پمی آورده است فلذا خیلی برایش جلالت شأن ننوشته اند) ع قَالَ: خَرَجْتُ وَ أَنَا أُرِيدُ دَاوُدَ بْنَ عِيسَى بْنِ عَلِيٍّ- وَ كَانَ يَنْزِلُ بِئْرَ مَيْمُونٍ وَ عَلَيَّ ثَوْبَانِ غَلِيظَانِ(لباس فقها) فَلَقِيتُ امْرَأَةً عَجُوزاً وَ مَعَهَا جَارِيَتَانِ فَقُلْتُ يَا عَجُوزُ أَ تُبَاعُ هَاتَانِ الْجَارِيَتَانِ فَقَالَتْ نَعَمْ وَ لَكِنْ لَا يَشْتَرِيهِمَا مِثْلُكَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَتْ لِأَنَّ إِحْدَاهُمَا مُغَنِّيَةٌ وَ الْأُخْرَى زَامِرَةٌ الْحَدِيثَ(یعنی آدم حسابیهای دینی از این چیزها نمی خرند و امام علیه السلام کأن دارند به این نکته تذکر می دهند که عرف عام هم قبح این چیزها را از نظر شرعی میفهمه.).
22598- 5- «4» وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ(این شاهد است بر اینکه اون روایت قبلی در این باب همین واو برایش بهتر بود) أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ (این تعبیر شریف احتمال دارد که مراد دیدن مجلسی است که در آن غناء میخوانند و در قدیم هم بوده که کنیزک ها را برای فروش یا ... در سکو مانندی میگذاشتند که مطربی کنند و میامدند و نگاه میکردند و  گوش میدادند)«5» قَالَ‏ «6» الْغِنَاءُ.
22599- 6- «7» وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ(این حیث به نظر ما صحیح است) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏
______________________________
(1)- الكافي 6- 431- 6.
(2)- الفرقان 25- 72.
(3)- الكافي 6- 478- 4، و أورد صدره في الحديث 1 من الباب 29 من أبواب الملابس.
(4)- الكافي 6- 433- 13.
(5)- الفرقان 25- 72.
(6)- في نسخة زيادة- هو (هامش المخطوط) و كذلك المصدر.
(7)- الكافي 6- 431- 4.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 305
قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ الْغِنَاءُ مِمَّا وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ‏ «1».
22600- 7- «2» وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ(الآن نمیشناسیم بلکه به خاطر ابن ابی عمیر اعتماد میکنیم)(گاهی روایات ابن ابی عمیر سقط دارد و گاهی نمیفهمیم! مثلا یک روایت با همین سند فقط یک عبارت بعد از مهران بن محمد دارد که حسن بن هارون هم آمده است بعدش و به نظر میرسد که مرحوم کلینی میخواستند بگویند که من این یکی را قبول دارم و اون یکی سقط دارد ولی هر دو را آورده که تصحیح قیاسی صدق نکند) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ الْغِنَاءُ مِمَّا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏ «3».
22601- 8- «4» وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ(به نظر میرسد که مرحوم ابن ابی عمیر خیلی مصر بوده اند به حرمت غناء) عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى‏ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ «5»- قَالَ قَوْلُ الزُّورِ الْغِنَاءُ.
22602- 9- «6» وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ(به نظرم نمیشناسیم) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ «7» قَالَ الْغِنَاءُ(اگر بگوییم که سه روایت که در ادامه آمده است(در باب16) و اینجا را کنار هم ببینیم میفهمیم که کوفیان خیلی تعجب کرده اند از قول به جواز غناء در عرائس)(شاید امام علیه السلام میخواهند بفرمایند که غناء مرادف شرک قرار داده شده است و به قرینه روایت قبل فهمیده میشود که آن روایاتی که این آیه را دارد میفرماید که چه طور در عقائد اوثان منفی اند، همین قدر در اعمال منفی اند. لذا در صورت قبول این روایت، استثناء عرائس را یا باید حال بگیریم و یا بگوییم اصلا روایت ثابت نیست. و یک احتمال است که ابوبصیر رفته کوفه و عرائس را استثناء کرده و کوفیان تعجب کرده اند و برگشته از حضرت پرسیده است و حضرت نظرش را درست کردند.) .
22603- 10- «8» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ‏ «9» عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ(این همون زید شحام است) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْغِنَاءُ غُشُ‏(آشیانه: عُشّ که ظاهرا همین درست است)
______________________________
(1)- لقمان 31- 6.
(2)- الكافي 6- 431- 5.
(3)- لقمان 31- 6.
(4)- الكافي 6- 436- 7، و أورده في الحديث 3 من الباب 102 من هذه الأبواب.
(5)- الحجّ 22- 30.
(6)- الكافي 6- 431- 1.
(7)- الحجّ 22- 30.
(8)- الكافي 6- 431- 2.
(9)- في نسخة- محمّد بن سليمان (هامش المخطوط).

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 306
النِّفَاقِ‏ «1».
22604- 11- «2» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏ «3» يُسْأَلُ عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏ «4».
22605- 12- «5» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَدَنِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْغِنَاءِ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ لَا تَدْخُلُوا بُيُوتاً اللَّهُ مُعْرِضٌ عَنْ أَهْلِهَا.
22606- 13- «6» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الرَّيَّانِ عَنْ يُونُسَ(مشکل است بفهمیم که کدام یونس است) قَالَ: سَأَلْتُ الْخُرَاسَانِيَّ ع عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ إِنَّ الْعَبَّاسِيَّ ذَكَرَ عَنْكَ أَنَّكَ تُرَخِّصُ فِي الْغِنَاءِ فَقَالَ كَذَبَ الزِّنْدِيقُ مَا هَكَذَا قُلْتُ لَهُ سَأَلَنِي عَنِ الْغِنَاءِ فَقُلْتُ إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ يَا فُلَانُ إِذَا مَيَّزَ اللَّهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَأَيْنَ يَكُونُ الْغِنَاءُ فَقَالَ مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ قَدْ حَكَمْتَ.
22607- 14- «7» وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ أَحْمَدَ(ایشون ثقه است و مرحوم صدوق از ایشون خیلی تعریف میکند که من رفتم همدان و .... و مشکلی که داریم این است که ایشون معظم احادیثش از علی بن ابراهیم است و صدوق خودش قمی است که معلوم میشود آثاری از علی بن ابراهیم در همدان بوده که در قم هم نبوده است و مرحوم صدوق خودش قمی است و عادتا بهتر میتواند از علی بن ابراهیم نقل کند) بْنِ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ(ظاهرا از اشاعره قم است که قابل اعتماد است. ریان بن شبیب یک فرد حکومتی و فامیل مأمون است(به نظرم دایی معتصم یا دایی مأمون است و به نظرم اولی شواهد بیشتری دارد) و متاسفانه در بعض روایات ما ریان بن صلت است که اشتباها ریان بن شبیب است. تووضیحش طولانی است)  قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع يَوْماً بِخُرَاسَانَ وَ ذَكَرَ نَحْوَهُ.
وَ رَوَاهُ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ‏ «8»
______________________________
(1)- في المصدر- عش النفاق.
(2)- الكافي 6- 432- 8.
(3)- في نسخة زيادة- يقول سئل أبو عبد اللّه (عليه السلام) (هامش المخطوط).
(4)- لقمان 31- 6.
(5)- الكافي 6- 434- 18.
(6)- الكافي 6- 435- 25.
(7)- عيون أخبار الرضا (عليه السلام) 2- 14- 32.
(8)- قرب الإسناد- 148.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 307
وَ رَوَاهُ الْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ‏ نَحْوَهُ‏ «1».
22608- 15- «2» وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى(به احتمال قوی برادر زراره است و همون عبد الاعلی مولی آل سام است و به نظرم ما این حدیث معتبر است) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَخَّصَ فِي أَنْ يُقَالَ جِئْنَاكُمْ جِئْنَاكُمْ حَيُّونَا حَيُّونَا(احتمالا مراد از فرح در مقابل اضحی و فطر این چیزهاست) نُحَيِّكُمْ فَقَالَ كَذَبُوا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ‏ «3»- ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لِفُلَانٍ مِمَّا يَصِفُ. رَجُلٌ لَمْ يَحْضُرِ الْمَجْلِسَ.
22609- 16- «4» وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ الْغِنَاءُ مَجْلِسٌ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِهِ وَ هُوَ مِمَّا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏ «5».
22610- 17- «6» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ رُوِيَ‏ أَنَّ أَجْرَ الْمُغَنِّي وَ الْمُغَنِّيَةِ سُحْتٌ.
22611- 18- «7» وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِيدِهِ السَّابِقَةِ فِي إِسْبَاغِ الْوُضُوءِ «8»
______________________________
(1)- رجال الكشّيّ 2- 791- 957.
(2)- الكافي 6- 433- 12.
(3)- الأنبياء 21- 16- 18.
(4)- الكافي 6- 433- 16.
(5)- لقمان 31- 6.
(6)- الفقيه 3- 172- 3649.
(7)- عيون أخبار الرضا (عليه السلام) 2- 42- 140.
(8)- تقدمت في الحديث 4 من الباب 54 من أبواب الوضوء.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 308
عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ‏ أَخَافُ عَلَيْكُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّينِ وَ بَيْعَ الْحُكْمِ(فروختن حکومت که مثلا پول بدیم فلانی حاکم یا قاضی بشه) وَ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا الْقُرْآنَ مَزَامِيرَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَكُمْ وَ لَيْسَ بِأَفْضَلِكُمْ فِي الدِّينِ.(در این روایات ملاهم و فتن که معضلات زمان را نقل کرده است در کتب زیدیه، غناء یافت نمیشود و مثلا میگویند که در زمان ما احکام عمل نمیشود و لی غنا را در مصادیقش نمی آورند ولی در روایات آخر الزمان اشنی عشریه پیدا میشود و اصولا چون در قرآن بحث فتنه هست از گذشته رویش کار شده است. کتابها بای الملاهم و الفتن نوشته اند و مجموعه روایات در این مضمون را الملاهم و الفتن نامیده اند. در این کتب، در بعضی اش مسأله غناء هست و در بعضی نیست.)
22612- 19- «1» وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَيْهَقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الصَّوْلِيِّ عَنْ عَوْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبِ‏ «2» عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبَّادٍ وَ كَانَ مُسْتَهْتَراً «3» بِالسَّمَاعِ وَ يَشْرَبُ النَّبِيذَ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ السَّمَاعِ فَقَالَ لِأَهْلِ الْحِجَازِ «4» فِيهِ رَأْيٌ وَ هُوَ فِي حَيِّزِ الْبَاطِلِ وَ اللَّهْوِ أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً «5».
22613- 20- «6» وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِيِّ(اجمالا بد نیست ولی توثیق واضحی ندارد) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ(ایشان پسر عیاشی است که آثار پدر را به ایران و خراسان آوردند) عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِشْكِيبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السَّرِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ(خیلی عجیب است که این روایت این هم دور خورده تا از کتاب حسین بن سعید نقل شده است) عَنْ أَبِي أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ(به ایشان محمد بن زیاد هم میگویند) عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ(فقط یک مورد نیست که از ابی حمزه بطائنی نقل میکند و احتمالا ایشان را قبول داشته است و مشکل ندارد که ابن فضال ایشان را ثقه نمیدانسته است و این اعتماد مخالف با لعن صادر نیست زیرا ممکن است به مضمن خبر وثاقت داشته باشد.) عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ «7»- قَالَ الرِّجْسُ مِنَ الْأَوْثَانِ الشِّطْرَنْجُ وَ قَوْلُ الزُّورِ الْغِنَاءُ(این احتمال دارد از باب جری و تطبیق باشد نه انحصار به عبارت دیگر بت در قرآن شامل شطرنج هم میشود و هکذا. ظاهرا شطرنج اصلش شش رنگ بوده چون 6 مدل مهره دارد و اصلش از هند بوده و در زمان عمر از ایران به عرب منتقل شده است. اصل آشنایی زمان عمر بود و از همان اول محل کلام شد و به عمر دو قول نسبت دادند و از امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام نقل شده است که ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون و خصوصا شاه و وزیر و اسب و قیل یک نمادهایی از بتهای هند بوده اند.)
______________________________
(1)- عيون أخبار الرضا (عليه السلام) 2- 128- 5.
(2)- في المصدر- عون بن محمّد الكندي.
(3)- في المصدر- مشتهرا.
(4)- في نسخة- العراق (هامش المخطوط).
(5)- الفرقان 25- 72.
(6)- معاني الأخبار- 349- 1.
(7)- الحجّ 22- 30.

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 309
قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ‏ «1»(این تطبیق در مصادر عامه هم هست و انما الکلام در اینکه این تطبیق از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است یا از عبد الله بن مسعود و به اصطلاح خودشون آیا موقوف است یا مرفوع. که اولی یعنی از خود صحابه و دومی یعنی از رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم)- قَالَ مِنْهُ الْغِنَاءُ.
22614- 21- «2» وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَزَّازِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ(سندش صحیح است و هیچ مشکلی ندارد) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ الزُّورِ قَالَ مِنْهُ قَوْلُ الرَّجُلِ لِلَّذِي يُغَنِّي أَحْسَنْتَ.(اگر این مقدار غناء باشد خودش قطعا بالاولویة القطعیة غناء است!)
22615- 22- «3» وَ فِي الْمُقْنِعِ قَالَ الصَّادِقُ ع‏ شَرُّ الْأَصْوَاتِ الْغِنَاءُ.
22616- 23- «4» وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ(پدر اسماعیل بن مهران است و پسر توثیق شده و راه توثیق پدر روایت ابن ابی عمیر از اوست) عَنِ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ الْغِنَاءُ يُورِثُ النِّفَاقَ وَ يُعْقِبُ الْفَقْرَ.
22617- 24- «5» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ(این کتاب معروف است به امالی شیخ طوسی رحمه الله) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ(توثیق واضحی ندارد وش یخ فرموده که من اجازه ابن عقده به خط خودش را دیده ام) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ الْغِنَاءَ اجْتَنِبُوا الْغِنَاءَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ فَمَا زَالَ يَقُولُ اجْتَنِبُوا الْغِنَاءَ اجْتَنِبُوا فَضَاقَ بِيَ الْمَجْلِسُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ يَعْنِينِي.(احتمالا این شخص چون خودش اهل مدینه بوده است تمایل داشته است)
______________________________
(1)- لقمان 31- 6.
(2)- معاني الأخبار- 349- 2.
(3)- المقنع- 154.
(4)- الخصال- 24- 84.
(5)- لم نعثر عليه في أمالي الطوسيّ المطبوع.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 310
22618- 25- «1» الْفَضْلُ بْنُ الْحَسَنِ الطَّبْرِسِيُّ فِي مَجْمَعِ الْبَيَانِ قَالَ رُوِيَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ‏ «2»- أَنَّهُمْ قَالُوا مِنْهُ الْغِنَاءُ.
22619- 26- «3» عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ(این تفسیر خودش قطعا نیست و یک مقدار زیادی اش قطعا مال علی بن ابرهیم است و بین مؤلف و علی بن ابراهیم سندش واضح نیست زیرا مؤلف کتاب یک نسخه شاذی داشته است و ...) عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ «4»- قَالَ الرِّجْسُ مِنَ الْأَوْثَانِ الشِّطْرَنْجُ وَ قَوْلُ الزُّورِ الْغِنَاءُ.(اگر از کتاب تفسیر باشد این سند صحیح است ولی مشکل در اصل این معنا است)(ما صطلاحی داریم: مصادر اولیه و مصادر متسطه و مصدر متأخر و این خیلی ارزش دارد که بدانیم و در اینجا ما آنچه داریم این است که کلیه روایات کتاب ابن ابی عمیر حرمت غناء بود و این یک مصدر متوسطه است و تمام استثناءها از حسین بن سعید بود)
22620- 27- «5» وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مُسْلِمٍ الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَرِيحٍ الْمَكِّيِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِي رِيَاحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي حَدِيثٍ قَالَ: إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ إِضَاعَةَ الصَّلَوَاتِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَيْلَ إِلَى الْأَهْوَاءِ إِلَى أَنْ قَالَ فَعِنْدَهَا يَكُونُ أَقْوَامٌ يَتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَ يَتَّخِذُونَهُ مَزَامِيرَ وَ يَكُونُ أَقْوَامٌ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَ تَكْثُرُ أَوْلَادُ الزِّنَا وَ يَتَغَنَّوْنَ بِالْقُرْآنِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ يَسْتَحْسِنُونَ الْكُوبَةَ وَ الْمَعَازِفَ وَ يُنْكِرُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَى أَنْ قَالَ فَأُولَئِكَ يُدْعَوْنَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ الْأَرْجَاسَ الْأَنْجَاسَ.
22621- 28- «6» مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ(مرسلا) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: كَانَ إِبْلِيسُ أَوَّلَ مَنْ تَغَنَّى‏
______________________________
(1)- مجمع البيان 4- 313.
(2)- لقمان 31- 6.
(3)- تفسير القمّيّ 2- 84، و أورده في الحديث 3 من الباب 102 من هذه الأبواب.
(4)- الحجّ 22- 30.
(5)- تفسير القمّيّ 2- 304، و أورده في الحديث 22 من الباب 49 من أبواب جهاد النفس.
(6)- تفسير العيّاشيّ 1- 40- 23.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 311
وَ أَوَّلَ مَنْ نَاحَ لَمَّا أَكَلَ آدَمُ مِنَ الشَّجَرَةِ تَغَنَّى فَلَمَّا هَبَطَتْ حَوَّاءُ إِلَى الْأَرْضِ نَاحَ لِذِكْرِهِ مَا فِي الْجَنَّةِ.(جنبه باطنی غناء و نوحة شیطانی بودن است)
22622- 29- «1» وَ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ: كُنْتُ أُطِيلُ الْقُعُودَ فِي الْمَخْرَجِ لِأَسْمَعَ غِنَاءَ بَعْضِ الْجِيرَانِ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لِي يَا حَسَنُ‏ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا «2»- السَّمْعُ وَ مَا وَعَى وَ الْبَصَرُ وَ مَا رَأَى وَ الْفُؤَادُ وَ مَا عُقِدَ عَلَيْهِ.(به طور مستقیم با بحث غناء ارتباط ندارد)
22623- 30- «3» الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّيْلَمِيُّ فِي الْإِرْشَادِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ يَظْهَرُ فِي أُمَّتِي الْخَسْفُ وَ الْقَذْفُ قَالُوا مَتَى ذَلِكَ قَالَ إِذَا ظَهَرَتِ الْمَعَازِفُ وَ الْقَيْنَاتُ(کنیزهای مغنیة) وَ شُرِبَتِ الْخُمُورُ وَ اللَّهِ لَيَبِيتَنَّ أُنَاسٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى أَشَرٍ وَ بَطَرٍ وَ لَعِبٍ فَيُصْبِحُونَ قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ لِاسْتِحْلَالِهِمُ الْحَرَامَ وَ اتِّخَاذِهِمُ الْقَيْنَاتِ وَ شُرْبِهِمُ الْخُمُورَ وَ أَكْلِهِمُ الرِّبَا وَ لُبْسِهِمُ الْحَرِيرَ.
22624- 31- «4» قَالَ وَ قَالَ ص‏ إِذَا عَمِلَتْ أُمَّتِي خَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً حَلَّ بِهِمُ الْبَلَاءُ إِذَا كَانَ الْفَيْ‏ءُ دُوَلًا وَ الْأَمَانَةُ مَغْنَماً وَ الصَّدَقَةُ مَغْرَماً وَ أَطَاعَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ وَ عَصَى أُمَّهُ وَ بَرَّ صَدِيقَهُ وَ جَفَا أَبَاهُ وَ ارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ فِي الْمَسَاجِدِ وَ أُكْرِمَ الرَّجُلُ مَخَافَةَ شَرِّهِ وَ كَانَ زَعِيمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ لَبِسُوا الْحَرِيرَ وَ اتَّخَذُوا الْقَيْنَاتِ وَ الْمَعَازِفَ وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ وَ كَثُرَ الزِّنَا فَارْتَقِبُوا عِنْدَ ذَلِكَ رِيحاً حَمْرَاءَ وَ خَسْفاً أَوْ مَسْخاً وَ ظُهُورَ الْعَدُوِّ عَلَيْكُمْ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ.
______________________________
(1)- تفسير العيّاشيّ 2- 292- 74، و أورد نحوه عن الكافي في الحديث 2 من الباب 2 من أبواب جهاد النفس.
(2)- الاسراء 17- 36.
(3)- إرشاد القلوب- 38.
(4)- إرشاد القلوب- 71.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 312
22625- 32- «1» عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِهِ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَتَعَمَّدُ الْغِنَاءَ يُجْلَسُ إِلَيْهِ قَالَ لَا.(از ایشان ما لم یعص به نقل شده بود)
أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ هُنَا فِي عِدَّةِ أَبْوَابٍ‏ «2» وَ فِي الْقِرَاءَةِ فِي غَيْرِ الصَّلَاةِ «3» وَ غَيْرِ ذَلِكَ‏ «4» وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ‏ «5» وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى حُكْمِ الْغِيبَةِ وَ النَّمِيمَةِ فِي أَحَادِيثِ الْعِشْرَةِ «6».
«7» 100 بَابُ تَحْرِيمِ اسْتِعْمَالِ الْمَلَاهِي بِجَمِيعِ أَصْنَافِهَا وَ بَيْعِهَا وَ شِرَائِهَاَ
22626- 1- «8» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(برقی پسر) عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ(این روایت را با شواهد قبولش باید کرد قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِنَّ شَيْطَاناً يُقَالُ لَهُ الْقَفَنْدَرُ- إِذَا ضُرِبَ فِي مَنْزِلِ الرَّجُلِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْبَرْبَطِ «9» وَ دَخَلَ عَلَيْهِ الرِّجَالُ وَضَعَ ذَلِكَ الشَّيْطَانُ كُلَّ عُضْوٍ مِنْهُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ صَاحِبِ الْبَيْتِ ثُمَّ نَفَخَ فِيهِ نَفْخَةً فَلَا يَغَارُ بَعْدَهَا حَتَّى تُؤْتَى نِسَاؤُهُ فَلَا يَغَارُ.(شاهر زنده اش غربی ها!!)
______________________________
(1)- مسائل علي بن جعفر- 148- 186.
(2)- تقدم في الحديث 1 من الباب 2، و في البابين 15، 16، و في الحديث 8 من الباب 17 من هذه الأبواب.
(3)- تقدم في الحديث 1 من الباب 24 من أبواب قراءة القرآن.
(4)- تقدم في الباب 18 من أبواب الأغسال المسنونة، و في الحديث 9 من الباب 9 من أبواب صلاة المسافر، و في الحديث 36 من الباب 46، و في الحديث 21 من الباب 49 من أبواب جهاد النفس، و في الحديث 6 من الباب 41 من أبواب الأمر و النهي.
(5)- يأتي في الباب 101، و في الحديث 10 من الباب 102 من هذه الأبواب، و في الحديث 5 من الباب 12 من أبواب الأشربة المحرمة.
(6)- تقدم في الباب 152، و في الباب 164 من أبواب العشرة.
و يأتي ما يدلّ عليه في الحديث 9 من الباب 1 من أبواب قصاص النفس.
(7)- الباب 100 فيه 15 حديثا.
(8)- الكافي 6- 433- 14.
(9)- البربط- العود، و هو من آلات اللهو. (مجمع البحرين- بربط- 4- 237).
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 313
22627- 2- «1» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى أَوْ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ(اجمالا بد نیست و توثیق ندارد و به اصطلاح امروزی ما مداح بوده و قلب ها را رقیق میکرده است و لذا مسترق گویند) قَالَ: مَنْ ضُرِبَ فِي بَيْتِهِ بَرْبَطٌ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ شَيْطَاناً يُقَالُ لَهُ الْقَفَنْدَرُ- فَلَا يَبْقَى عُضْوٌ مِنْ أَعْضَائِهِ إِلَّا قَعَدَ عَلَيْهِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ نُزِعَ مِنْهُ الْحَيَاءُ وَ لَمْ يُبَالِ مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيهِ(موسیقی در جهت روانی انسان انصافا این جهات را دارد، میتوانید شواهد زنده اش را در اطرافتان ببینید).
22628- 3- «2» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْجَزَّارِ «3» عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ- عَنْ كُلَيْبٍ الصَّيْدَاوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ ضَرْبُ الْعِيدَانِ يُنْبِتُ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الْخُضْرَةَ.
22629- 4- «4» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يُوسُفَ بْنِ عَقِيلٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُوسَى بْنِ حَبِيبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: لَا يُقَدِّسُ اللَّهُ أُمَّةً فِيهَا بَرْبَطٌ يُقَعْقِعُ(صدا تار میدهد) وَ نَايَةٌ(همتن نی فارسی) «5» تُفَجِّعُ(حالت حزن ایجاد میشود و یک قسمت روایت ناظر به غناء و یک قسمت ناظر به نوح است).
22630- 5- «6» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ لَمَّا مَاتَ آدَمُ شَمِتَ بِهِ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ- فَاجْتَمَعَا فِي الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ- الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِيَ شَمَاتَةً بِآدَمَ ع- فَكُلُّ مَا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ الَّذِي يَتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَلِكَ.
22631- 6- «7» وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏
______________________________
(1)- الكافي 6- 434- 17.
(2)- الكافي 6- 434- 20.
(3)- في المصدر- الحسن بن عليّ الخزاز.
(4)- الكافي 6- 434- 21.
(5)- في نسخة- فاية، و الفاية- الضرب و الشق (هامش المخطوط)، و في المصدر- تاية.
(6)- الكافي 6- 431- 3.
(7)- الكافي 6- 432- 7.

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 314
أَنْهَاكُمْ عَنِ الزَّفْنِ‏ «1» وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْكُوبَاتِ(مطلق تبل است) وَ الْكَبَرَاتِ(بحث است که خصوص این یکی مخصوص جنگ است یا اعم و احتمال قوی اصل این دو لفظ فارسی است).
22632- 7- «2» وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ(فی الجمله تضعیف شده) عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عِمْرَانَ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِنِعْمَةٍ فَجَاءَ عِنْدَ تِلْكَ النِّعْمَةِ بِمِزْمَارٍ فَقَدْ كَفَرَهَا الْحَدِيثَ.
22633- 8- «3» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص لِعَلِيٍّ ع قَالَ: يَا عَلِيُّ ثَلَاثَةٌ يُقَسِّينَ الْقَلْبَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصَّيْدِ وَ إِتْيَانُ بَابِ السُّلْطَانِ.
22634- 9- «4» وَ فِي الْمُقْنِعِ قَالَ: وَ اجْتَنِبِ الْمَلَاهِيَ(احتمال دراد خصوص قمار باشد) وَ اللَّعِبَ بِالْخَوَاتِيمِ وَ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ(یک بازی شبیه نرد) وَ كُلَّ قِمَارٍ فَإِنَّ الصَّادِقِينَ ع نَهَوْا عَنْ ذَلِكَ.
22635- 10- «5» وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْبَصْرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَاعِظِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرِّضَا ع(این روایت اشهر نسخ صحیفة الرضا صلوات الله علیه است) فِي حَدِيثِ الشَّامِيِ‏ أَنَّهُ سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنْ مَعْنَى هَدِيرِ الْحَمَامِ الرَّاعِبِيَّةِ (که به نظرم پاشون برگشته و پر دارد)«6» قَالَ تَدْعُو عَلَى أَهْلِ الْمَعَازِفِ وَ الْمَزَامِيرِ وَ الْعِيدَانِ.
22636- 11- «7» وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ(این فرد ضعیف است و مصدر نوادر الحکمة است) رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‏
______________________________
(1)- الزفن- الرقص (الصحاح- زفن- 5- 2131).
(2)- الكافي 6- 432- 11، و أورده في الحديث 5 من الباب 17 من هذه الأبواب.
(3)- الفقيه 4- 366- 5762.
(4)- المقنع- 155.
(5)- عيون أخبار الرضا (عليه السلام) 1- 246- 1.
(6)- الراعبي- جنس من الحمام و الأنثى راعبية (الصحاح- رعب- 1- 137).
(7)- الخصال- 62- 89.

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 315
ع‏ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ السَّفِلَةِ فَقَالَ مَنْ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَضْرِبُ بِالطُّنْبُورِ.
22637- 12- «1» وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ نَوْفٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: يَا نَوْفُ إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ عَشَّاراً أَوْ شَاعِراً «2» أَوْ شُرْطِيّاً أَوْ عَرِيفاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ كُوبَةٍ وَ هُوَ الطَّبْلُ فَإِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ خَرَجَ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا السَّاعَةُ الَّتِي لَا تُرَدُّ فِيهَا دَعْوَةٌ إِلَّا دَعْوَةُ عَرِيفٍ أَوْ دَعْوَةُ شَاعِرٍ أَوْ دَعْوَةُ عَاشِرٍ أَوْ شُرْطِيٍّ أَوْ صَاحِبِ عَرْطَبَةٍ أَوْ صَاحِبِ كُوبَةٍ.
22638- 13- «3» وَرَّامُ بْنُ أَبِي فِرَاسٍ فِي كِتَابِهِ قَالَ: قَالَ ع‏ لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِكَةُ بَيْتاً فِيهِ خَمْرٌ أَوْ دَفٌّ أَوْ طُنْبُورٌ أَوْ نَرْدٌ وَ لَا يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَ تُرْفَعُ عَنْهُمُ الْبَرَكَةُ.(این روایت متون متعددی دارد)
22639- 14- «4» عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِهِ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّعِبِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ وَ شِبْهِهَا قَالَ لَا نَسْتَحِبُّ شَيْئاً مِنَ اللَّعِبِ غَيْرَ الرِّهَانِ وَ الرَّمْيِ.
22640- 15- «5» الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ(پسر شیخ طوسی رحمه الله مشهور به مفید ثانی که مجالسش تقریبا مثل مجالس پدرش است) فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِ‏ «6» عَنْ‏
______________________________
(1)- الخصال- 337- 40، و أورد نحوه عن نهج البلاغة في الحديث 3 من الباب 30 من أبواب الدعاء.
(2)- فيه ذمّ الشعر، و قد تقدم ما يدلّ على عدم تحريمه، فهذا مخصوص بالباطل منه، أو بالافراط فيه، و الإكثار منه كما مر، أو على من يغني به و يلعب بالملاهي (منه. ره).
(3)- لم نعثر عليه في تنبيه الخواطر المطبوع.
(4)- مسائل علي بن جعفر- 162- 252.
(5)- أمالي الطوسيّ 1- 345.
(6)- في المصدر- علي بن محمّد بن عليّ بن الحسن الحسيني.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 316
جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى(این هم یک نسخه دیگر از صحیفة الرضا است) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: كُلُّ مَا أَلْهَى عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ فَهُوَ مِنَ الْمَيْسِرِ.
أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ فِي أَحَادِيثِ الْمُغَنِّيَةِ «1» وَ غَيْرِ ذَلِكَ‏ «2» وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ‏ «3».
«4» 101 بَابُ تَحْرِيمِ سَمَاعِ الْغِنَاءِ وَ الْمَلَاهِي‏
22641- 1- «5» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَنْبَسَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْغِنَاءِ يُنْبِتُ النِّفَاقَ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الزَّرْعَ.
22642- 2- «6» وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ قَالَ: نَزَلْنَا بِالْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَنَا أَيْنَ نَزَلْتُمْ فَقُلْنَا عَلَى فُلَانٍ صَاحِبِ الْقِيَانِ فَقَالَ كُونُوا كِرَاماً فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْنَا مَا أَرَادَ بِهِ وَ ظَنَنَّا أَنَّهُ يَقُولُ تَفَضَّلُوا عَلَيْهِ فَعُدْنَا إِلَيْهِ فَقُلْنَا لَا نَدْرِي مَا أَرَدْتَ بِقَوْلِكَ كُونُوا كِرَاماً فَقَالَ أَ مَا سَمِعْتُمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً «7».
______________________________
(1)- تقدم في الباب 16.
(2)- تقدم في الباب 2، و في الأحاديث 27، 30، 31 من الباب 99 من هذه الأبواب، و في الحديث 33، 36 من الباب 46 من أبواب جهاد النفس، و في الحديث 6 من الباب 41 من أبواب الأمر و النهي.
(3)- يأتي في الباب 101 من هذه الأبواب، و في الحديث 1 من الباب 10 من أبواب الأشربة المحرمة، و في الحديث 5 من الباب 1 من أبواب السبق و الرماية.
(4)- الباب 101 فيه 5 أحاديث.
(5)- الكافي 6- 434- 23.
(6)- الكافي 6- 432- 9.
(7)- الفرقان 25- 72.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 317
22643- 3- «1» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ يَاسِرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: مَنْ نَزَّهَ نَفْسَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَإِنَّ فِي الْجَنَّةِ(میبینید که هم آثار دنیوی و هم آثار برزخی و هم آثار اخروی دارد) شَجَرَةً يَأْمُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّيَاحَ أَنْ تُحَرِّكَهَا فَيَسْمَعُ مِنْهَا صَوْتاً لَمْ يَسْمَعْ مِثْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يَتَنَزَّهْ عَنْهُ لَمْ يَسْمَعْهُ.(اگر چه در سندش سهل بن زیاد است ولی انصافا مضمونش لطیف است)
22644- 4- «2» وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ(سند بد نیتس الا این قسمت که چون احمد فوق العادة دقیق است علی القائده شواهد صدق یافته که نقل کرده است) عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ «3» قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّى كُنْتَ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ عَرَفَ الْمَوْضِعَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي كُنْتُ مَرَرْتُ بِفُلَانٍ‏ «4» فَدَخَلْتُ إِلَى دَارِهِ وَ نَظَرْتُ إِلَى جَوَارِيهِ(این نظر که متعارف بوده و ظاهرا یک چیزی از حدیث حذف شده است و درستش این بوده که مثلا نظرت الی جواریه المغنیة. چرا این حرف را میزنیم و به نظر به شهوت حمل نمیکنیم؟! چون مرحوم کلینی این حدیث را در باب غنآء آورده است و اصولا مثالهای زیادی دارد که اگر در کافی عنوان باب را بگذاریم کنار آدم اصلا حدیث را نمی فهمد. لذا اگر برویم به دعائم نگاه کنیم میبینیم که یک قسمت اضافه دارد و اصولا شأن مرحوم کلینی اجلّ از این است که روایت بیخودی نقل کند. مثلا سألت ابا عبد الله انهی!!! خب از چی؟ از عنوان باب می فهمیم که ظاهرا یک چیزی را حذف کرده است.البته اینجا لفظ مجالس ممکن است اشعاری داشته باشد.) فَقَالَ ذَاكَ مَجْلِسٌ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَهْلِهِ أَمِنْتَ اللَّهَ عَلَى أَهْلِكَ وَ مَالِكَ‏ «5»(احتمالا اشاره دارد به آن حدیثی که میفرماید که کسی که نظرش به زنان مردم باشد خداوند متعال به اهلش نظر نمیکند) .
22645- 5- «6» وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَرْمَنِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ‏ «7» عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ.(اصلا معلوم نیست مربوط به غناء باشد بلکه ظاهرا مراد مکتب فکری است)
أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ هُنَا فِي عِدَّةِ أَبْوَابٍ‏ «8» وَ فِي الْأَغْسَالِ‏
______________________________
(1)- الكافي 6- 434- 19.
(2)- الكافي 6- 434- 22.
(3)- في المصدر- جهم بن حميد.
(4)- في المصدر زيادة- فاحتسبني.
(5)- هذا لا تصريح فيه بالغناء، لكن فهم الكليني منه ذلك فاورده في باب الغناء، و قرينته أنّه لا وجه للتهديد لولاه، لأن النظر إلى الجواري باذن سيدهن جائز، و قد أذن للراوي (منه. ره).
(6)- الكافي 6- 434- 24.
(7)- في المصدر- الحسن بن عليّ بن يقطين.
(8)- تقدم في الحديث 1 من الباب 2، و في الأحاديث 2، 5، 7 من الباب 16، و في البابين 99، 100 من هذه الأبواب.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 318
الْمَسْنُونَةِ فِي حَدِيثِ غُسْلِ التَّوْبَةِ «1» وَ غَيْرِ ذَلِكَ‏ «2» وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ‏ «3».
اینها دهها روایات است و اصلا سند نیاز به بررسی ندارد.
«6» 15 بَابُ تَحْرِيمِ كَسْبِ الْمُغَنِّيَةِ إِلَّا لِزَفِّ الْعَرَائِسِ إِذَا لَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهَا الرِّجَالُ‏
22144- 1- «7» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن یحیی ظاهرا که از اعاظم است) عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ(گفته اند ظاهرش یحیی است چون علی بن ابی حمزة قائد یحیی بوده است و ایشان نابینا بوده اند ظاهرا ولیس که ابوبصیر دیگر است معلوم نیست نابینا باشد) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(در هر سه مصدر سألت ابا جعفر است و نمیدانیم چرا اینجا اینجور است و علی بن ابی حمزة بطائنی تضعیف بلکه تکذیب هم شده است و روایات در لعن او زیاد است و بعضی به این فکر افتاده است که ایشون واقفی نیست و ایشان رأس الوقف است و مثل اینه که بگوییم که شیخ طوسی رحمه الله شیعه نبوده و تقیه میکرده!!!!!!!) ع عَنْ كَسْبِ الْمُغَنِّيَاتِ(گاهی اوقات یک واقعه خارجیة باعث تقیید میشود ولی متعارف خارجی اون زمان کنیز است و یک مشکل این است که این باعث تقیید میشود یا نه) فَقَالَ الَّتِي يَدْخُلُ عَلَيْهَا الرِّجَالُ حَرَامٌ وَ الَّتِي تُدْعَى إِلَى الْأَعْرَاسِ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ وَ هُوَ قَوْلُ‏
______________________________
(1)- تفسير العيّاشيّ 1- 321- 111.
(2)- المبسوط 2- 166.
(3)- تقدم في الحديث 1 من الباب 2، و في الأحاديث 5، 7، 8، 9، 13، 14 من الباب 5 من هذه الأبواب.
(4)- يأتي في الحديثين 4، 6 من الباب 16 من هذه الأبواب.
(5)- يأتي في الحديث 2 من الباب 16 من أبواب العيوب و التدليس في النكاح.
(6)- الباب 15 فيه 5 أحاديث.
(7)- الكافي 5- 119- 1، التهذيب 6- 358- 1024 و الاستبصار 3- 62- 207.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 121
اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏ «1».(شیوه دلالت ملازمه بین حرمت کسب و حرمت فعل است)(از این روایت بر حلیت فی نفسه غناء است و اصلا سؤال از غناء نیست و وجه دلالت تلازم مذکور است)(ظاهر عنوان باب در اینجا و باب 99 این است که استثناء فقط در کسب المغنیة است و فعلش مطلقا حرام است)(دو روایت بعدی بدون آیه)(در این روایات شیخ طوسی رحمه الله یک عالمه چیزهای دیگر استثناء میکند و بغداد زمانی که شیخ در آنجا بوده اند مرکز فحشاء بوده است و مرحوم سبزواری صاف میگوید روایت ضعیف است و میرود سراغ اصالة الاباحة و کلام شیخ طوسی این است ظاهرا: بل تکون ممن تزف العروس بانشاد الشعر و القول البعید من الفحش و الاباطیل فاما من عدا هؤلاء ممن یتغین بسائر انواع الملاهی فلایجوز علی حال)(و این است وجه اینکه حتی استثناء اعراس در کلام شیخ مفید هم نیامده است) 
22145- 2- «2» وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ(این فرد از خیاط نقل نمی کند و حسین بن سعید هم معلوم نیست که نقل میکند یا نه، شبهه دارد)(در کافی دارد که عنه عن حکم الخیاط و انصافا از نظر شواهد درستش حسین بن سیعد است نه احمد و برعکس صاحب وسائل ضمیر در کافی به این فرد بر گردانده است) «3» عَنْ حَكَمٍ الْخَيَّاطِ(در تهذیب وکافی حناط آمده است و احتمالا خیاط بوده است و توثیق هم شده و خیاط بودنش از بعض روایات است که به او عملی نسبت میدهد که به خیاط میخورد)(دلیل این که این روایت توسط افراد مختلفی از ابی بصیر نقل شده است این است که وقتی ابی بصیر آمده کوفه، کوفیان تعجب کرده اند و به همین دلیل خیلی نقل کرده اند و خصوصا خیلی واسشون خوب هم بوده!!! ترخیصه دیگه!!! و ما نمیدانیم چرا مرحوم کلینی هر سه متن را آورده اند، شاید مرحوم کلین یمیخواد بگوید باید به شواهد برا یاثبات متن نگاه کنیم.و به نظرم مرحوم کلینی دیده اند یک حدیث با سه متن و آیه ندارد و قسم دوم ندارد و لذا هر سه را آورده اند)(صاحب وافی و کفایة به متن سوم اشاره کرده اندو ظاهرا در متن سوم مرحوم صاحب وافی و کفایه در این است که واو را استیناف گرفته اند و صاحب وسائل و مرحوم استاد حالیه گرفته اند) «4» عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُغَنِّيَةُ الَّتِي تَزُفُّ الْعَرَائِسَ لَا بَأْسَ بِكَسْبِهَا.
22146- 3- «5» وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ(این سند کاملا صحیح است و مشکل ندارد) قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَجْرُ الْمُغَنِّيَةِ الَّتِي تَزُفُّ الْعَرَائِسَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ وَ(در کافی و تهذیب واو ندارد) لَيْسَتْ بِالَّتِي يَدْخُلُ عَلَيْهَا الرِّجَالُ.(انصافا من حیث المجموع در لیث و یحیی که هر دو ابوبصیر هستند انصافا  با ملاحظه سه محور فهرستی و سندی و روایی میشود گفت که اینها خیلی وضع دقیقشان روشن نیست و فقط ظاهرا چون اصحاب دیده اند که هر دو ثقه اند خیلی مته روی خشخاش نگذاشته اند.)(انصافا این سه روایت برای زف العرائس خیلی خوب است ولی شیخ مفید رحمه الله و شیخ طوسی رحمه الله به این رایت فتوانداده اند و دلیلش فی الجمله از ما قبل معلوم میشود) 
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ «6» وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ «7» وَ كَذَا الْحَدِيثَانِ قَبْلَهُ.
22147- 4- «8» وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(جلیل القدر است ولی من یک مشکلاتی نسبت به او دارم) عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ(به نظرم سنی است و از برگان عامه و معروف به ابن راحویه است و تا مدتها جزو کسانی بوده است که بچه راهی است و در سفر به دنیا آمده است) عَنْ نَضْرِ بْنِ قَابُوسَ(لخمی که از وجوه بین مردم بوده است و دارای منزله اجتماعی خوبی بوده است و احتمال میدهم اسحاق بن ابراهیم به همین دلیل از او نقل کرده است نه روی شیعه بودنش و احتمال در نظرم خیلی قوی است) قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ الْمُغَنِّيَةُ مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَكَلَ كَسْبَهَا.
در باب 24 من ابواب ما یکتسب به و روایت 7 یک روایت از مرحوم هست که ...عن الصفار عن... که معلوم میشود دو نفر از این آقای حسن بن علی نقل کرده اند. قال سمعت المنجم ملعون و الکاهن ملعون و الساحر ملعون و المغنیة ملعونة و من آواها و اکل کسبها ملعون.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ‏ مِثْلَهُ‏ «9».
______________________________
(1)- لقمان 31- 6.
(2)- الكافي 5- 120- 2، و التهذيب 6- 357- 1023 و الاستبصار 3- 62- 206.
(3)- في نسخة زيادة- عن الحسين (هامش المخطوط).
(4)- في المصدر- حكم الحناط.
(5)- الكافي 5- 120- 3.
(6)- الفقيه 3- 161- 3589.
(7)- التهذيب 6- 357- 1022 و الاستبصار 3- 62- 205.
(8)- الكافي 5- 120- 6.
(9)- التهذيب 6- 357- 1020 و الاستبصار 3- 61- 203.
وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 122
22148- 5- «1» عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ(مشکل عمده این فرد این است که نسخه ای که از کتاب علی بن جعفر آورده است در قم جا نیافتاده است)(اصولا بدانید که کسی که مصنفات(کتاب باب بندی) مینوشته خیلی به فکر سند نبوده است و لذا مرحوم صدوق میفرماید و لم یکن قصدی قصد المصنفین و لذا اینجا قرب الاسناد هم در فکر واسطه کم بوده نه سند)(نسخه مرحوم مجلسی از مسائل مال زیدی ها و اسماعیلیهاست که سألت ابی در آنها بوده و نتیجه این میشده که حضرت آقا امام موسی کاظم علیه الصلاة و السلام از پدر بزرگوارشان است و 400 تا حدودا حدیث دارد و نسخه قرب الاسناد سألت اخی است و در نتیجه 200 حدیث دارد تقریبا و در نتیجه اسماعیلیها این روایات را قبول ندارند در تمام موارد تهذیب و کافی و فقیه سألت اخی است و ما احتمال دادیم که اصل نسخ سألت ابی بوده و بعدها خود مرحوم علی بن جعفر به آقا امام موسی بن جفعر علیهما السلام کتاب را عرضه کرده و حضرت 200 تا را تأیید کرده اند. و این روایت مردود در کتب اربعه است و نیامده و مرحوم شیخ حرّ یک اجازه عام می آورد که من این کتابها را اجازه دارم ولی تصریح میکنند که این کتاب علی بن جعفر که دست ایشان است همانی نیست که اجازه عامش را دارد(و هذا غیر کتاب علی بن جعفر الذی وصل الینا)(بله یک احتمالی من داده ام که محمد بن مسلم یک کتاب 400 سؤال و جواب دارد که بعید نیست این کتاب همان باشد و ما مسائل حلبی هم دیده ایم در غیر فرمایشات نجاشی و احتمال دارد که کتاب حلبی همان کتاب محمد بن مسلم باشد که به امام عرضه شده است و علی بن جعفر به امام و آقایمان موسی بن جعفر صلوات الله علیهما عرضه شده است و احتمالا حضرت حدود 300 تا را اجازه داده اند که 200 تاش در قرب الاسناد است و 100  تا در غیر آن.) ونسخه ایشان از احمد بن محمد بن عیسی (که از نظر مرحوم مجلسی حسین بن سعید است و بعضی نوادر گرفته اند) مال 7 سال قبل از استنساخ ایشان است که فعلا در زمان ما هم عین استنساخ صاحب وسائل با تملک ایشان رویش هست(در ضمن نسخه علی بن جعفر که دست صاحب وسائل است اضعف طرق است زیرا در آن سألت ابی است و در سائر نسخ همه سألت اخی است.) عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغِنَاءِ هَلْ يَصْلُحُ فِي الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى وَ الْفَرَحِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ مَا لَمْ يُعْصَ بِهِ.(فرمایش شیخ طوسی رحمه الله ظاهرا تلقی مشایخ است و نباید اشکال کرد که فرمایششان خلاف ظاهر است)(یعنی کأن اهل بیت علیهم السلام چنین چیزی فرموده اند در مقابل عامه است که مثلا عده ای از آنها که عرس را استثناء میکنند قائل هستند به استحباب(!!!!! اه !!) دف در عروسی!!!!! و حضرات دارند میفرمایند که ما اینگونه نیست.) 
وَ رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِهِ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: مَا لَمْ يُؤْمَرْ «2» بِهِ‏ «3».
أَقُولُ: هَذَا مَخْصُوصٌ بِزَفِّ الْعَرَائِسِ وَ بِالْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى إِذَا اتَّفَقَ مَعَهُ الْعُرْسُ وَ يُمْكِنُ حَمْلُهُ عَلَى التَّقِيَّةِ وَ يَحْتَمِلُ غَيْرُ ذَلِكَ وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ‏ «4».
عرض کردیم که اهل مدینه به شدت اهل غناء بودند و به نظر میرسد یکی از منشأهای این نکته عایشه باشد و عجیب است که او به خاطر روایتش در بخاری باعث جواز غناء شده است و اصولا فکر میکنم نسبت غناء به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم از او باعث مقداری رواج این امر در مدینه شده است و اینکه غرضش از این کار چه بوده را نمیدانم. در ضمن اون ماجرای غنا خوانی در عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام هم قطعا جعلی است و اصلا به قول ابن جوزی فاصله ای بین منزل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمین صلوات الله علیه نبوده که بخواهند حضرت را سوار شتر کنند و به خانه داماد بیاورند و این احتمال که دور شهر چرخوانده باشند هم توهین به غیرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
 ما یک احتمال میدهیم که شاید این بحث اعراس رأس واقفیه هم باشد و شاهد ما قول علی بن ابی حمزة بطائنی است. ما مواردی داریم که روایت صحیح و درست و مال واقفیة است ولی اصحاب اعراض کرده اند و چون اینها به حضرت رضا صلوات الله علیه مراجعه نمیکردند یا مطلقا به جواز غنا فتوا میدادند و یا لا اقل میگفتند که عند العرائس مشکل ندارد و شاید ائمه متأخرین صلوات الله علیهم فرموده که مطلقا اشکال دارد و لذا این فرمایش ائمه متأخرین صلوات الله علیهم در کلام شیخ طوسی و شیخ مفید رحمهما الله منعکس شده است.مثلا حدیث 3 باب 15 را ببینید که اجر المغنیة التی تزف العرائس لیس به بأس و بعد مرحوم شیخ طوسی این را آورده اند شماره 7 باب 17 که عن نضر عن الحلبی(که به قرینه اونجا یحیی) است...عن ابی بصیر......لا بأس باجر النائحة التی .............
حسین بن سیعد باسناده عن ایوب بن الحر ....(در کاب شیخ صدوق) اجر المغنیة التی تزف العرائس لیس به بأس و در روایت ایوب بن الحر نقل میکند هم نائحة است و هم غنا و مرحوم کلینی قسمت اول که مال نائحة است را حذف کرده است و ما نمی فهمیم حسین بن سیعد چه فهمیده است. (سماعة بن مهران واقفی نیست و اشتهارش به واقفه به خاطر وجود روایاتش در کتبشان است و الا نجاشی درست میگوید که واقفی نیست.)
یک روایت واقفیة نقل کرده اند که کرهه ابو عبد الله و در کتاب حسیبن سعید به سند از واقفیه آمده که اجر مغنیه عیب ندارد و قسمت نائحه را علمای ما حذف کرده اند  یک حدیث از واقفیه آمده است که... و مثلا حدیث سماعه را اصلا نیاورده است.
اگر کتاب حسین بن سعید معتبر است پس چرا مرحوم کلینی و صدوق صدر و ذیل روایت را حذف میکنند؟
چرا مرحوم شیخ طوسی مجبور شد که روایات متعارض را بیاورد؟ چون همین قصه که در زمان ما رخ داده که وهابیت مرتب به کتب ما مراجعه دارند و چه جور همه اقوال ما را میدانند؟! در زمان شیخ طوسی رحمه الله هم این وضع در بغداد رخ داد و درنتیجه مثلا میگفتند شیعه ها تناقضی عمل میکنند که مثلا کتاب حسین بن سعید اگر خوب است پس چرا به آن گزینشی عمل میشود؟! و یک روایت بعضش قبول و بعضش قبول نمیشود.
ظاهرش این است که این مبنا مال واقفیه بوده است و اصحاب ما به هین دلیل خیلی تحویل نمیگرفتند این روایات را.
یک مکتبی بوده است که ما روایات را با شواهد قرآن وسنت قبول کنیم و در کتب عامه یک روایت نسبتا مشهوور داریم که نهی رسول الله عن الصوتین فاجرین: المغنیة و النائحة(به این مضمون) واصحاب ما فکر میکردند که روایت جواز دور از شواهد سنت است اینی که مرحوم  فیض میفرماید که جائز است علی الظاهر ، باعث اعتقاد واقفیه بوده است و باعث اشتباه این آقایان شده است. این رأی بین اصحاب ما طرح شد و مثلا آقای بروجردی 114 تا روایت در جامع الاحادیث در حرمت غنا می آورد. هم اصل جواز و هم استثناء جواز یک سابقه در واقفیه داشته و حتی در بین اسماعیلیه هم داشته است و بعد از 10 قرن توسط مرحوم فیض قولشان احیاء شده است.
در عروه بحث شده است که اگر کسی با تلفن شهادت داد که مثلا ماه را دیده، شهادتش قبول است یانه! نگویید این چه حرفیه. در اون شزمان انصافا احتمال اینکه صدا غلط تشخیص داده شود یا شک کنیم که کیست خیلی زیاد بوده است و لذا جای بحث داشت ولی این بحث در زمان ما معنی ندارد. شبیه همین قصه در بحث حجیت خبر واحد است که جزو استانداردهای علمی بغداد این بوده است و لذا شیخ طوسی رحمه الله نمی توانسته بگوید خبر واحد حجت نیست و بعد میآید ایشان در یک بحث یک روایت(مثل روایات کتاب حسین بن سعید در باب غناء و نائحة) یک قسمت را حمل بر اباحه و قسمتی را حمل بر حرمت میکند و این ایجاد سؤال میکند. بهتر بود ایشان روش سید را که پیاده میکرد حرف ایشان را هم میزد.
این لم یزمر به در روایت را میشود گفت که مراد این است که تا زمانی که آلات موسیقی استفاده نشود اعم از مزمار و غیرش. این روایت قابل توجیه است. مرحوم شیخ صدوق در کتاب فقیه شماره 17 از باب 99 وسائل ازشون نقل شده که روی ان اجر المغنی و المغنیة سحت. ای کاش این را اینجا میآور(یعنی در باب حرمت اجر)
در امالی احمد بن عیسی از بزرگان زیدیة ان اجر المغنیة سحت و اجر المغنی سحت.
بهترین حدیث دال بر ما نحن فیه حدیث 17 باب 99 است.
آیا تلازم بین حرمت اجر عمل هست؟ بله هست. اگر ثابت شود که غناء حرام است اجرش هم حرام است. صاحب وسائل هم در باب 99 از این جهت این حدیث را آورده.
ثمن المغنیة و اجر المغنیة فرق دارد زیرا اجر المغنیة میتواند حر یا امة باشد ولی ثمن المغنیة باید امة باشد.
در مورد حدیث کسب المغنیة...کرهه که اصحاب ما قبول نکرده اند و مرحوم صدوق و کلینی اصلا نیاورده اند و بسیاری از احادیث که الآن معارض است اگر شیخ نقل نکرده بودند ما اصلا ازش خبر داشتیم. عه ای گفته اند که کارهة در اینجا مراد تحریم است.
اولا کرارا عرض کرده ایم که اصولا فقه در دنیا ی اسلام بر این اساس پیدا شده است که (اولا جزو اولین علوم اسلامی است و فقه و تفسیر خیلی جلو بوده اند و لذا از صحابه و تابعین در این دو علم زیاد شده اند) و هدف اصلی فقه خصوصا ار اون دومی(چون ظاهرا اولی نه حاش رو داشت و نه فکرش رو خصوصا که گرفتار بود) این بود که ما یک موضوعاتی داریم که حکمش نیامده است و این دسته بندی میشد به حالاتی. یک راه قواعد کلی بود که مثلا دو دسته است(قواعد فقهیه و اصول عملیه)
از قرن دوم علاوه بر موضوعات جدی یک بحث اضافه شد که ما بین حکم ثابت شده با قرآن و بین حکم ثابت شده با سنت فرق بگذاریم. و لذا حرمة را در اولی و کراهة را دومی نسبت میدادند. درضمن سعی کردن تفریعات را هم لفظ مکرده بگویند و خودش را حرام میگفتند و متفرعاتش را مکروه میگفتند. ببینید مثلا صوت غناء احیانا اگر حرام است، تفریع حرمت اجرة بر آن را کراهت میگفتند و این یک اصطلاحی بوده است. اینکه داریم و ما کان امیرالمؤمنین یکره الحلال. اینکه داریم که سألته عن کسب النائحة. سؤآل از خود روایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که نوح حرام است نه. نهی عن الصوتین الفاجرین ....نه! نه! کسب نوح. میبینید. فرع اصل حکم. لذا قال علیه السلام فکرهه.
مشکل نوح در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذکر آباء و اجداد ضال مضل فاسق فاجر بود و اسلام این رو چه بسا از این عنوان نهی کرد و غناء بر عکس. به خاطر مشکلات لهو. البته هر کدام احکام تعبدی دارد.برویم باب 16.
«5» 16 بَابُ تَحْرِيمِ بَيْعِ الْمُغَنِّيَةِ وَ شِرَائِهَا وَ سَمَاعِهَا وَ تَعْلِيمِهَا وَ جَوَازِ بَيْعِهَا وَ شِرَائِهَا لِمَنْ لَا يَأْمُرُهَا بِالْغِنَاءِ بَلْ يَمْنَعُهَا مِنْهُ‏
22149- 1- «6» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الدِّينَوَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي النَّصْرَانِيَّةِ- أَشْتَرِيهَا وَ أَبِيعُهَا مِنَ النَّصْرَانِيِّ- فَقَالَ اشْتَرِ وَ بِعْ قُلْتُ فَأَنْكِحُ فَسَكَتَ عَنْ ذَلِكَ قَلِيلًا ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ وَ قَالَ شِبْهَ الْإِخْفَاءِ هِيَ لَكَ حَلَالٌ(من احتمال میدهم از جهت سنی بودنش باشد) قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَشْتَرِي الْمُغَنِّيَةَ أَوِ الْجَارِيَةَ تُحْسِنُ أَنْ تُغَنِّيَ أُرِيدُ بِهَا الرِّزْقَ لَا سِوَى ذَلِكَ قَالَ اشْتَرِ وَ بِعْ(و روایت ضعیف است و برده فروش بوده و اصلا بیننا و بین الله معنا ندارد که قبولش کنیم).
22150- 2- «7» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ(خیلی مرسل هست) عَلِيَّ بْنَ‏
______________________________
(1)- قرب الإسناد 121.
(2)- في المصدر- يزمر.
(3)- مسائل علي بن جعفر 156- 219.
(4)- يأتي في الحديث 8 من الباب 17، و في الحديث 17 من الباب 99 من هذه الأبواب.
(5)- الباب 16 فيه 7 أحاديث.
(6)- التهذيب 6- 387- 1151.
(7)- الفقيه 4- 60- 5097.

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 123
الْحُسَيْنِ ع عَنْ شِرَاءِ جَارِيَةٍ لَهَا صَوْتٌ فَقَالَ مَا عَلَيْكَ لَوِ اشْتَرَيْتَهَا فَذَكَّرَتْكَ الْجَنَّةَ يَعْنِي بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ- وَ الزُّهْدِ وَ الْفَضَائِلِ الَّتِي لَيْسَتْ بِغِنَاءٍ فَأَمَّا الْغِنَاءُ فَمَحْظُورٌ.(واضح است که این یعنی به بعد کلام شیخ صدوق است. خود روایت هم سندش ضعیف است و در مصادر ما نیست و در مصادر زیدیه باید باشد.)
أَقُولُ: ظَاهِرٌ أَنَّ الْمُرَادَ لَا بَأْسَ بِحُسْنِ الصَّوْتِ الَّذِي لَا يَصِلُ إِلَى حَدِّ الْغِنَاءِ فَإِنَّهُ أَعَمُّ مِنْهُ.
22151- 3- «1» وَ فِي كِتَابِ إِكْمَالِ الدِّينِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ فِي التَّوْقِيعَاتِ الَّتِي وَرَدَتْ عَلَيْهِ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ بِخَطِّ صَاحِبِ الزَّمَانِ ع‏ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ لِي إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا مَا وَصَلْتَنَا بِهِ فَلَا قَبُولَ عِنْدَنَا إِلَّا لِمَا طَابَ وَ طَهُرَ وَ ثَمَنُ الْمُغَنِّيَةِ(راجع به ثمن المغنیة ما دو سه تعبیر داریم که یکی حرام است که اینجاست) حَرَامٌ.(این حدیث حتی اما الحوادث الواقعة را قبول داریم)
22152- 4- «2» عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِيكَ عِنْدَهُ جَوَارٍ مُغَنِّيَاتٌ قِيمَتُهُنَّ أَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ قَدْ جَعَلَ لَكَ ثُلُثَهَا فَقَالَ لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا إِنَّ ثَمَنَ الْكَلْبِ وَ الْمُغَنِّيَةِ سُحْتٌ(این حیث سندش صحیح است).
22153- 5- «3» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ قَالَ: أَوْصَى إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ- بِجَوَارٍ لَهُ مُغَنِّيَاتٍ أَنْ تَبِيعَهُنَ‏ «4» وَ يُحْمَلَ ثَمَنُهُنَّ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ إِبْرَاهِيمُ- فَبِعْتُ الْجَوَارِيَ بِثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ حَمَلْتُ الثَّمَنَ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ مَوْلًى لَكَ يُقَالُ لَهُ إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ أَوْصَى عِنْدَ
______________________________
(1)- اكمال الدين- 483- 4 و أورد قطعة منه في الحديث 16 من الباب 4 من أبواب الأنفال، و ذيله في الحديث 9 من الباب 11 من أبواب صفات القاضي.
(2)- قرب الإسناد- 125.
(3)- الكافي 5- 120- 7.
(4)- في التهذيب- يبعن (هامش المخطوط).

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 124
وَفَاتِهِ بِبَيْعِ جَوَارٍ لَهُ مُغَنِّيَاتٍ وَ حَمْلِ الثَّمَنِ إِلَيْكَ وَ قَدْ بِعْتُهُنَّ وَ هَذَا الثَّمَنُ ثَلَاثُمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَقَالَ لَا حَاجَةَ لِي فِيهِ إِنَّ هَذَا سُحْتٌ وَ تَعْلِيمَهُنَّ كُفْرٌ وَ الِاسْتِمَاعَ مِنْهُنَّ نِفَاقٌ وَ ثَمَنَهُنَّ سُحْتٌ.(انصافا تعابیر با این تشدید خیلی سنگین است و اصرار مرحوم فیض خیلی بعید است)
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ‏ مِثْلَهُ‏ «1».
22154- 6- «2» وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ شِرَاءِ الْمُغَنِّيَةِ قَالَ قَدْ تَكُونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِيَةُ تُلْهِيهِ (به نظرم مغنیة باشد)وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ كَلْبٍ وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّارِ.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ مِثْلَهُ‏ «3».
22155- 7- «4» وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّاطَرِيِ‏(ما ظاهرا شخصی به اسم سعد بن محمد طاطری داریم و وضعش خیلی مشخص نیست و سعد بن محمد را به کتاب تفسیر علی بن ابراهیم توثیق کرده اند و اونی که در تفسیر است سعد بن عبد الله است و اونجا غلط چاپ شده و توضیحش طول میکشد) «5» عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ بَيْعِ الْجَوَارِي الْمُغَنِّيَاتِ فَقَالَ شِرَاؤُهُنَّ وَ بَيْعُهُنَّ حَرَامٌ وَ تَعْلِيمُهُنَّ كُفْرٌ وَ اسْتِمَاعُهُنَّ نِفَاقٌ.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ‏ «6» وَ كَذَا الَّذِي قَبْلَهُ أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ‏ «7» وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ‏ «8».
______________________________
(1)- التهذيب 6- 357- 1021 و الاستبصار 3- 61- 204.
(2)- الكافي 5- 120- 4.
(3)- التهذيب 6- 357- 1019 و الاستبصار 3- 61- 202.
(4)- الكافي 5- 120- 5.
(5)- في المصدر- سعيد بن محمّد الطاهري.
(6)- التهذيب 6- 356- 1018 و الاستبصار 3- 61- 201.
(7)- تقدم في الحديث 1 من الباب 2 من هذه الأبواب.
(8)- يأتي في الباب 99 من هذه الأبواب.
بعضی از احادیث را از جامع الاحادیث می آوریم در باب 20:
ج 22 در ابواب ما یکتسب باب 20:
چیزی که مسلم است این است که استثناء عرس در اصحاب ما جا نیافتاده است و به نظرم اولین کسانی که این بحث استثناء را قبول نکردند فقه الرضا صلوات الله علیه است و ظاهرا در زمان غیبت صغری نوشته شده است و برای اتحاد بین شیعیان قم و بغداد بوده است و ایشان دارد که و اعلم ان کسب المغنیة محظور. و از عجائب این است که کتاب فقه الرضا توسط پدر مرحوم صدوق به قم میآید و مرحوم صدوق از او نقل میکند. شواهد ما نشان می دهد که ظاهرا بعضی از فتاوای فقه الرضا ادعا شده که اجماعی است و لا اقل در مکتب دوم بغداد این کتب خیلی تأثیر گذار بوده است و مرحوم صدوق در فقیه این را آورده است و کسی که کلا احادیث جواز را حذف کرده در کتاب فقه الرضا صلوات الله علیه است. از روایات جامع الاحادیث:
20) باب تحريم كسب المغنّية عدا ما استثنى و تحريم تعليمها و بيعها و شرائها إلّا لمن لا يأمرها بالغناء بل يمنعها عنه‏
قال اللَّه تعالى في سورة لقمان (31): 6: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ».
- 746- 31961- (1) كافي 5/ 119: عِدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن تهذيب 6/ 358، استبصار 3/ 62: الحسين بن سعيد عن عليّ ابن أبي حمزة عن أبى بصير قال سألت أبا جعفر «1» عليه السلام عن كسب المغنّيات فقال الّتي تَدخل عليها الرّجال حرام و الّتي تدعى إلى الأعراس ليس به بأس و هو قول اللَّه عز و جل‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»
- 747- 31962- (2) كافي 5/ 120: (عِدّة من أصحابنا عن- معلّق) أحمد بن محمّد عن تهذيب 6/ 357، استبصار 3/ 62: الحسين بن سعيد عن النّضر بن سويد عن يحيى الحلبيّ عن أيّوب بن الحرّ عن أبي بصير قال قال أبو عبد اللَّه عليه السلام أجر المغنّية الّتي تزفّ العرائس ليس به بأس (و- فقيه) ليست بالّتى يدخل عليها الرجال.
- 748- 31963- (3) فقيه 3/ 98: روى أيّوب بن الحرّ عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهما السلام قال لا بأس بأجر النّائحة الّتي تنوح على الميّت و أجر المغنّية (و ذكر مثله).
- 749- 31964- (4) كافى 5/ 120: (عدّة من أصحابنا- معلق) عن أحمد بن محمّد عن حكم الحنّاط «2» تهذيب 6/ 357، استبصار 3/ 62: الحسين بن سعيد عن الحكم الحنّاط عن أبى بصير عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال المغنّية الّتى تزفّ العرائس لا بأس بكسبها.
- 750- 31965- (5) تهذيب 6/ 357، استبصار 3/ 61: محمّد بن يعقوب عن كافى 5/ 120: أبى علىّ الأشعرىّ عن الحسن بن على عن إسحاق بن إبراهيم عن نصر بن قابوس قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول المغنّية ملعونة ملعون من اكَلَ (مِنْ- يب) كسبها.
______________________________
(1). أبا عبد اللّه- خ.
(2). حكم الخيّاط- ئل.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 406
- 751- 31966- (6) الخصال 297: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضى الله عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن الحسن بن على الكوفى عن إسحاق بن إبراهيم عن نصر بن قابوس قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول المنجّم ملعون و الكاهن ملعون و السّاحر ملعون و المغنّية ملعونة و من آواها و أكل كسبها ملعون و قال عليه السلام المنجّم كالكاهن و الكاهن كالسّاحر و السّاحر كالكافر و الكافر في النّار.
- 752- 31967- (7) المقنع 122: و اعلم انّ كسب المغنّية حرام. الهداية 80، فقه الرضا عليه السلام 252: نحوه.
- 753- 31968- (8) تهذيب 6/ 357، استبصار 3/ 61: محمّد بن يعقوب عن كافى 5/ 120: محمّد بن يحيى عن بعض أصحابه عن محمّد بن إسماعيل عن إبراهيم بن أبى البلاد قال أوصى إسحاق بن عمر عند وفاته بجوار له مغنّيات إن نبيعهنّ‏ «1» و نحمل‏ «2» ثمنهنّ الى‏ أبى الحسن عليه السلام قال إبراهيم فبعت الجوارى بثلاثمائة ألف درهم و حملت الثمن إليه فقلت له انّ مولى لك يقال له إسحاق بن عمر (قد- كا) أوصى عند موته‏ «3» ببيع جوار له مغنّيات و حمل الثمن إليك و قد بعتهن و هَذا الثمن ثلاثمائة ألف درهم فقال لا حاجة لى فيه انّ هذا سحت و تعليمهنّ كفر و الاستماع منهنّ نفاق و ثمنهنّ سحت.
- 754- 31969- (9) كمال الدين 485: حدّثنا محمّد بن محمّد بن عصام الكلينى رضى الله عنه قال حدّثنا الاحتجاج 2/ 283: محمّد بن يعقوب الكلينى عن إسحاق بن يعقوب قال سألت محمّد بن عثمان العمرى رحمه الله أن يوصل لى كتاباً قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علىّ فورد التّوقيع بخط مولانا صاحب الزمان أمّا ما سألت عنه (إلى أن قال) و ثمن المغنية حرام. غيبة الطوسى 177: أخبرنى جماعة عن جعفر بن محمّد بن قولويه و أبى غالب الزّراري و غيرهما عن محمّد بن يعقوب الكلينى عن إسحاق بن يعقوب [قال‏] سألت محمّد بن عثمان العمرى (و ذكر مثله).
- 755- 31970- (10) قرب الإسناد 305: محمّد بن الحسين عن إبراهيم بن أبى البلاد قال قلت لأبى الحسن الأوّل عليه السلام جعلت فداك انّ رجلًا من مواليك عنده جوارى مغنّيات قيمتهنّ أربعة عشر ألف دينار و قد جعل لك ثلثها فقال لا حاجة لى فيها انّ ثمن الكلب و المغنّية سحت.
______________________________
(1). أن يبعن- يب صا.
(2). و يحمل- يب صا.
(3). عند وفاته- يب صا.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 408
- 756- 31971- (11) كافى 5/ 120: عدّة من أصحابنا عن تهذيب 6/ 357، استبصار 3/ 61: سهل بن زياد عن الحسن بن علىّ الوشّاء قال سئل أبو الحسن الرضا عليه السلام عن شراء المغنّية فقال قد تكون للرّجل الجارية تلهية و ما ثمنها إلّا ثمن كلب و ثمن الكلب سُحْت و السحت في النّار.
- 757- 31972- (12) كافى 5/ 120: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و علىّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن فضّال تهذيب 6/ 356، استبصار 3/ 61: محمّد بن يعقوب عن عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن فضّال عن سعيد «1» بن محمّد الطاطري‏ «2» (عن أبيه- كا صا) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سأله رجل‏ «3» عن بيع الجواري‏ «4» المغنّيات فقال شرائهنّ و بيعهنّ حرام و تعليمهنّ كفر و استماعهنّ نفاق.
- 758- 31973- (13) مستدرك 13/ 92: القطب الراوندى في لبّ اللّباب عن النبيّ صلى الله عليه و آله انّه قال لا يحلّ بيع المغنّيات و لا شرائهنّ و ثمنهنّ حرام.
- 759- 31974- (14) العوالي 1/ 244: و نهى صلى الله عليه و آله عن بيع المغنّيات و شرائهنّ و التجارة فيهنّ و أكل ثمنهنّ.
- 760- 31975- (15) فقيه 4/ 42: سأل رجل عليّ بن الحسين عليهما السلام عن شراء جارية لها صوت فقال ما عليك لو اشتريتها فذكّرتك الجنّة يعني بقراءة القرآن و الزّهد و الفضائل الّتي ليست بغناء فأمّا الغناء فمحظور.
- 761- 31976- (16) تهذيب 6/ 387: أحمد بن محمّد عن البرقي عن عبد اللّه بن الحسن الدّينوريّ قال قلت لأبي الحسن عليه السلام جعلت فداك ما تقول في النصرانيّة أشتريها و أبيعها من النصارى‏ فقال اشتر و بع قلت فأنكح فسكت عن ذلك قليلًا ثمّ نظر إليّ و قال شبه الإخفاء هي لك حلال قال قلت جعلت فداك فأشتري المغنّية أو الجارية تحسن أن تغنّي اريد بها الرّزق لا سوى ذلك قال اشتر و بع.
و تقدّم في رواية الديلمي (12) من باب (32) كراهة تمكين الصبيان من المساجد من أبوابها ج 4 قوله صلى الله عليه و آله إذا عملت امّتي خمس عشرة خصلة حلّ بهم البلاء (إلى أن قال صلى الله عليه و آله) و اتّخذوا المغنّيات- و على نقل آخر- و اتّخذوا القينات. و في رواية سعيد (3) من باب (19)
______________________________
(1). سعد- صا.
(2). الطّاهري- خ كا.
(3). سألته- يب.
(4). جواري- صا.

جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 410
مصرف ما جعل للكعبة من أبواب بدء المشاعر ج 12 قوله أوصى إليّ أخي بجارية كانت له مغنّية فارهة و جعلها هدياً لبيت اللَّه الحرام (إلى‏ أن قال عليه السلام) بع الجارية و قم على الحجر فنادِ هل من منقطع به و هل من محتاج من زوارها فإذا أتوك فسل عنهم و أعطهم.
و لاحظ باب (1) تحريم التكسّب بأنواع المحرّمات من أبواب ما يكتسب به. و في أحاديث الباب المتقدّم خصوصاً رواية معمّر (37) و الباب التّالى ما يدلّ على‏ ذلك فراجع.
و في رواية سماعة (7) من باب (48) حكم كسب النائحة قوله سألته عن كسب المغنّية و النائحة فكرهه.
در باب 102 هم بعضی از احادیث مربوط به غناء میباشد اگر چه عنوان باب شطرنج است.
این مجموعه روایات وسائل. یک سری روایات در جامع الاحادیث هست که آنها را ان شاء الله فی الجمله طرح میکنیم.
در کتاب جامع الاحادیث آیاتی که اول هست را می آورند. در صحیح بخاری در اول بعض ابواب آیات را دارد و در بحار دارد و دروسائل ندارد و در کافی و سائر کتب قدما ظاهرا ندارد. در ابتدای باب متعرض آیات نشده اند. آقای بروجردی همین را اشکال داشتند و لذا آقای بروجردی این روش را دارند. البته در بحار در بعضی از موارد معمولا از تفسیر بیضاوی که انصافا تفسیر فشرده  خوبی در عامه است آورده اند.
(19) باب تحريم الغناء حتّى في القرآن و تعليمه و اجرته‏
قال اللَّه تعالى في سورة الاسراء (17): 36: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا».
الأنبياء (21): 16، 17، 18: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ* لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ* بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ».
الحج (22): 30: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ».
الفرقان (25): 72: «وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً».
لقمان (31): 6: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ».
دو آیه در جامع الاحادیث نیامده: *(وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ‏ (61))* و *(وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ‏ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64))*
انصافا ارتباط این دو آیه (اولی به شرط قبول قول ابن عباس تعبدا) خوبتر از آیات دیگر شاید باشد.
کتاب دعائم خیلی فوائد حدیثی خوبی دارد.
- 703- 31918- (1) كافى 6/ 435: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن خالد و الحسين بن سعيد جميعاً عن النّضر بن سويد عن درست عن زيد الشّحّام قال سألت أبا عبد اللَّه عليه السلام عن قول اللَّه عز و جل‏ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» فقال الرّجس من الأوثان (هو- كا 436) الشطرنج و قول الزور الغناء «1». فقيه 4/ 41: و سئل الصادق عليه السلام عن‏
______________________________
(1). الغناء من الصوت: ما طرب به- المنجد- اللسان- و الغناء ككساء الصوت المشتمل على الترجيع المطرب أو ما يسمّى بالعرف غناء و إن لم يطرب. مجمع.

جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 388
قول اللَّه عز و جل فَاجْتَنِبُوا (و ذكر مثله). كافى 6/ 436: علىّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبى عمير عن بعض أصحابه عن أبى عبد اللّه عليه السلام في قول اللَّه تبارك و تعالى فَاجْتَنِبُوا (و ذكر مثله).
الدعائم 2/ 210: عن جعفر بن محمّد عليه السلام انّه سئل عن قول اللَّه عز و جل (و ذكر مثله).
- 704- 31919- (2) كافى 6/ 431: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن يحيى بن المبارك عن عبد اللّه بن جبلة عن سماعة بن مهران عن أبى بصير قال سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللَّه عز و جل‏ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» قال الغناء.
- 705- 31920- (3) مستدرك 13/ 214: زيد النرسى(اولا بحث در خود وجود خارجی اش است و ثانیا کتابش وجاده ای است) في أصله(تعبیر از مستدرک است) عن أبى عبد اللّه عليه السلام‏ «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» الغناء و انّ المؤمن عن جميع ذلك لفى شغل الخبر.
- 706- 31921- (4) وسائل 17/ 309: محمّد بن الحسن في (المجالس و الأخبار) عن أحمد بن محمّد بن الصلت عن أحمد بن محمّد بن سعيد بن عقدة عن جعفر بن عبد اللّه العلوى عن القاسم بن جعفر بن عبد اللّه عن عبد اللّه بن محمّد بن على العلوى عن أبيه عن عبد اللّه بن أبى بكر عن محمّد بن عمرو بن حزم في حديث قال دخلت على أبى عبد اللّه عليه السلام فقال الغناء اجتنبوا الغناء اجتنبوا قول الزور فما زال يقول اجتنبوا الغناء اجتنبوا فضاق بى المجلس و علمت انّه يعنينى.
- 707- 31922- (5) المعانى 349: حدّثنا المظفّر بن جعفر بن المظفّر العلوىّ رحمه الله قال حدّثنا جعفر بن محمّد بن مسعود عن أبيه قال حدّثنا الحسين بن اشكيب قال حدّثنا محمّد بن السّريّ عن الحسين بن سعيد عن أبى أحمد محمّد بن أبى عمير عن علىّ ابن أبى حمزة عن عبد الأعلى قال سألت جعفر بن محمّد عليهما السلام عن قول اللَّه عز و جل‏ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» قال الرجس من الأوثان الشطرنج و قول الزور الغناء قلت قوله عز و جل‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ» قال منه الغِناء.
- 708- 31923- (6) العوالى 1/ 244: روى ابن عبّاس و ابن مسعود في تفسير قوله تعالى‏ «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ- و قوله- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ‏- انّه الغناء.
- 709- 31924- (7) تفسير علىّ بن إبراهيم 2/ 84: حدّثنى أبى عن ابن أبى عمير عن هشام عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال الرّجس من الأوثان الشطرنج و قول الزور الغناء.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 390
- 710- 31925- (8) كافى 6/ 431: أبو علىّ الأشعرى عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان عن أبى أيّوب الخزّاز عن محمّد بن مسلم عن أبى الصباح عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال في قوله عز و جل و الّذين لا يشهدون الزّور قال (هو- كا 433) الغناء. كافى 6/ 433: علىّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبى عمير عن أبى أيّوب عن محمّد بن مسلم و أبى الصّباح الكنانىّ عن أبى عبد اللّه عليه السلام مثله.
- 711- 31926- (9) الدعائم 2/ 208: عن جعفر بن محمّد عليه السلام انّه سئل عن قول اللَّه عز و جل‏ «وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» قال من ذلك الغناء و الشطرنج‏(در روایات ما شطرنج نیست و ولی غناء در کتب ما هست)(کتاب دعائم یک نکته بسیار مهم دارد که آثاری را نثل میکند که الآن در کتب ما موجود نیست) «1».
- 712- 31927- (10) كافى 6/ 431: علىّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبى عمير عن علىّ بن إسماعيل عن ابن مسكان عن محمّد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال سمعته يقول الغِناء ممّا وعد اللَّه عز و جل عليه النار و تلا هذه الآية «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ». فقه الرضا عليه السلام 281: و اعلم أنّ الغناء ممّا قد وعد اللَّه عز و جل (و ذكر نحوه).
- 713- 31928- (11) المقنع 154: (مرحوم آقای بروجردی معتقد بودند که عبارات مقنع روایات است و لذا می آوردند ولی وسائل از الصادق علیه السلام نقل کردند) و إيّاك و الغناء فإنّ اللَّه عز و جل توعّد عليه النّار و الصادق عليه السلام يقول شرّ الأصوات الغناء و قال اللَّه (و اجتنبوا قول الزّور) و هو الغناء و قال (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ‏) و لهو الحديث في التفسير هو الغناء.
- 714- 31929- (12) الدعائم 2/ 207: عن جعفر بن محمّد عليه السلام انّه سئل عن قول اللَّه عز و جل و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضلّ عن سبيل اللَّه الآية قال قال أبو جعفر عليه السلام هو الغناء لقد تواعد اللَّه عز و جل عليه النّار.
- 715- 31930- (13) كافى 6/ 432: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الوشّاء قال سمعت أبا الحسن الرضا عليه السلام يقول سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن الغناء فقال هو قول اللَّه عز و جل‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».
______________________________
(1). لعبة معروفة بين الفسّاق- مجمع- شِطْرَنْج ج شِطْرنجات لعبة مشهورة معرب شترنك بالفارسية أى ستّة ألوان و ذلك لأنّ له ستّة أصناف من القطع الّتى يلعب بها فيه و هى في الصورة من اليمين الى الشمال 1- الشاه 2- الفرزان 3- الفيل 4- الفرس 5- الرخ 6- البيذق- المنجد (و الظاهر أنّ الصحيح معرب شش رنگ).
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 392
- 716- 31931- (14) كافى 6/ 431: (علىّ بن إبراهيم عن أبيه- معلّق) عن ابن أبى عمير عن مهران بن محمّد عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول الغناء ممّا قال اللَّه عز و جل‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».
- 717- 31932- (15) مجمع البيان 4/ 313: (في قوله تعالى- مَنْ يَشْتَرى‏ لَهْوَ الْحَديثِ-) أكثر المفسّرين على انّ المراد بلهو الحديث الغناء و هو قول ابن عبّاس و ابن مسعود و غيرهما(این مطلب صحیح است) و هو المروى عن ابى جعفر و أبى عبد اللّه و أبى الحسن الرضا عليهم السلام قالوا منه الغناء.
- 718- 31933- (16) كافى 6/ 433: علىّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبى عمير عن مهران بن محمّد عن الحسن بن هارون قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول الغناء مجلس لا ينظر اللَّه الى أهله و هو ممّا قال اللَّه عز و جل‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».
- 719- 31934- (17) الدعائم 2/ 207: عن جعفر بن محمد عليهما السلام انّه قال مجلس الغناء مجلس لا ينظر اللَّه عز و جل الى أهله و الغناء أخبث ما خلق اللَّه تعالى و الغناء يورث النِّفاق و يعقب الفقر.(شبیه این کار در صدوق هم شده است. اینها چند روایت است که اینها را جمع کرده است)
- 720- 31935- (18) مستدرك 13/ 213: القطب الراوندى في لبّ اللّباب عن النبيّ صلى الله عليه و آله انّه قال خمسة لا ينظر اللَّه إليهم يوم القيامة الى أن قال و المغنى.
- 721- 31936- (19) الجعفريات 169: بإسناده عن علىّ بن أبى طالب عليه السلام قال طرق طائفة من بنى إسرائيل ليلًا عذاب فأصبحوا لقد «1» فقدوا أربعة أصناف الطّبّالين و المغنين و المحتكرين الطّعام و الصيارفة آكلة الربا منهم(معظم آنچه در جعفریات هست در کتاب سکونی هم بوده است) (این در کتاب مرحوم به نظر احمد بن جعفر معاصر صدوق که چندین کتاب دارد از جمله جامع الاحادیث). جامع الأحاديث 96: حدّثنا القاسم بن علىّ العلوىّ قال حدّثنا محمّد بن أبى عبد اللّه عن سهل بن زياد عن النوفلى(این روایت را اصحاب ما حذف کرده اند و سهل بن زیاد ظاهرا در ری سکونی نقل کرده است) عن السّكونى عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله طرق(حادثه ای که در شب حادث میشود را طرق میگویند) طائفة (و ذكر مثله). الدعائم 2/ 35: و قال علىّ عليه السلام طرق طائفة و ذكر نحوه إلّا أنّ فيه (الكيّالين) بدل (الطبّالين).
- 722- 31937- (20) كافى 6/ 434: (عدّة من أصحابنا- معلّق) عن سهل عن إبراهيم بن محمّد المدينى‏ «2» عمّن ذكره عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال سئل عن الغناء و أنا حاضر فقال لا تدخلوا بيوتاً اللَّه معرض عن أهلها.
______________________________
(1). و قد- خ ل.
(2). الهمداني- ط ق- المدنى- ئل خ.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 394
- 723- 31938- (21) كافى 6/ 433: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد(در دعائم مصادری هست که نداریم و حتی بعضی هاش اسمش را نمیدانیم) عن إبراهيم بن أبى البلاد عن زيد الشّحّام قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام بيت الغناء لا تؤمن فيه الفَجيعَة و لا تجاب فيه الدعوة و لا يدخله المَلَك. الدعائم 2/ 208: عن جعفر بن محمّد عليه السلام نحوه.
- 724- 31939- (22) الدعائم 2/ 208: عن أبى جعفر محمّد بن علىّ عليه السلام انّه قال الغناء يُنْبِتُ النّفاق في القلب كما ينبت النخل الطلع(اول شکوفه خرما را گویند).
- 725- 31940- (23) العوالى 1/ 244: و قال صلى الله عليه و آله الغناء ينبت النفاق في القلب كما ينبت الماء البقل(سبزی).
- 726- 31941- (24) كافى 6/ 431: (عدّة من أصحابنا- معلّق) عن سهل بن زياد عن محمّد بن علىّ‏ «1» عن أبى جميلة عن أبى اسامة عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال الغناء عشّ النّفاق.
- 727- 31942- (25) الخصال 24: حدّثنا أبى رضى الله عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن يعقوب بن يزيد عن محمّد بن أبى عمير عن مهران بن محمّد عن الحسن بن هارون قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول الغناء يورث النّفاق و يعقّب الفقر.
- 728- 31943- (26) جامع الأخبار 433: قال النّبيّ صلى الله عليه و آله الغناء رقية(منشأ زنا و رقیة همون چیزی است که واسه چشم زخم و .. بود) «2» الزّنا.
- 729- 31944- (27) كافى 6/ 435: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن على بن الرّيّان عن يونس قال سألت الخراسانىّ عليه السلام و قلت انّ العبّاسى ذكر انّك ترخّص في الغناء فقال كذب الزنديق ما هكذا قلت له سألنى عن الغناء فقلت له انّ رجلًا أتى أبا جعفر عليه السلام فسأله عن الغناء فقال يا فلان إذا ميّز اللَّه بين الحقّ و الباطل فانّى يكون الغناء فقال مع الباطل فقال قد حكمت.
العيون 2/ 14: حدّثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضى الله عنه قال حدّثنا علىّ بن إبراهيم بن هاشم قال حدّثنا الرّيّان بن الصلت قال سألت الرضا عليه السلام يوماً بخراسان فقلت يا سيّدى انّ إبراهيم بن هاشم العبّاسىّ حكى عنك انّك رخّصت له (خ. في) استماع الغناء فقال كذب الزنديق إنّما سألنى عن ذلك فقلت له انّ رجلًا سأل أبا جعفر عليه السلام عن ذلك فقال له أبو جعفر عليه السلام إذا ميّز اللَّه (و ذكر نحوه).
رجال الكشّى 501: محمّد بن الحسن قال حدّثنى على بن إبراهيم بن هاشم‏ «3» عن الرّيّان بن الصلت قال قلت لأبى الحسن عليه السلام انّ هشام بن إبراهيم العبّاسى زعم انّك أحللت له‏
______________________________
(1). سليمان- خ ل ئل.
(2). أى موجب و موصل الى الزّنا.
(3). في النسخ الخطيّة هشام.

جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 396
الغناء فقال كذب الزنديق إنّما سألنى عنه فقلت له (و ذكر نحوه). قرب الإسناد 342:
حدّثنى الرّيّان بن الصلت قال قلت للرّضا عليه السلام انّ العبّاسى أخبرنى انّك رخصت في سماع الغناء فقال كذب الزنديق ما هكذا كان إنّما سألنى عن سماع الغناء فأعلمته انّ رجلًا أتى أبا جعفر محمّد بن على بن الحسين عليهما السلام فسأله عن سماع الغناء فقال له أخبرنى إذا جمع اللَّه تعالى بين الحقّ و الباطل (و ذكر نحوه و زاد) فهكذا كان قولى له.
- 730- 31945- (28) الدعائم 2/ 207: عن جعفر بن محمد عليه السلام انّه سئل عن الغناء فقال للسّائل ويحك إذا فرّق اللَّه بين الحقّ و الباطل أين ترى الغناء يكون قال مع الباطل و اللَّه جعلت فداك فقال ففى هذا ما يكفيك.
- 731- 31946- (29) العيون 2/ 42: بإسناده المتقدّم في باب (22) حرمة الزكاة المفروضة على من انتسب إلى هاشم بأبيه من أبواب من يستحقّ الزكاة ج 9 عن داود بن سليمان الفرّاء عن علىّ بن موسى الرضا عن آبائه عن علىّ بن أبى طالب عليهم السلام قال سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يقول إنّى أخاف عليكم استخفافاً بالدّين و بيع الحكم و قطيعة الرّحم و ان تتّخذوا القرآن مزامير و تقدّمون أحدكم و ليس بأفضلكم في الدّين.
- 732- 31947- (30) إرشاد القلوب للدّيلمى 38: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يظهر في امّتي الخسف و القذف قالوا متى يكون ذلك يا رسول اللَّه قال إذا ظهرت المعازف‏ «1» و القينات‏ «2» و شرب الخمر و اللَّه ليبيتنّ اناس من امّتي على أشر «3» و بطر «4» و لعب يصبحون قردة و خنازير لاستحلالهم الحرام و اتخاذهم القينات و شرب الخمور و أكلهم الربا و لبسهم الحرير.
- 733- 31948- (31) جامع الأخبار(از علمای قم است و چون کتاب مشهور نیست در وسائل نیامده است) 433: روى أبو اُمامة(مشهور ترین حدیث عامة در تفسیر *(لهو الحدیث)* عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمده است از همین شخص است) عن النبيّ صلى الله عليه و آله انّه قال ما رفع أحد صوته بغناء إلّا بعث اللَّه شيطانين على منكبيه يضربان باعقابهما على صدره حتّى يمسك.
- 734- 31949- (32) تفسير العياشى 1/ 40: عن جابر بن عبد اللّه عن النبيّ صلى الله عليه و آله قال كان إبليس اوّل من تغنّى و أوّل من ناح و أوّل من حَدَا لمّا أكل [آدم‏] من الشجرة تغنّى‏ فلمّا هبط حَدَا فلما استتر على الأرض ناح لذكره ما في الجنّة.
______________________________
(1). المعازف: الملاهى واحدها معزف- اللسان.
(2). القينات: الاماء المغنيات- اللسان.
(3). أى فرح.
(4). البطر النشاط.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 398
- 735- 31950- (33) وسائل 17/ 312: علىّ بن جعفر في كتابه عن أخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال سألته عن الرجل يتعمّد الغناء يجلس إليه قال لا.
- 736- 31951- (34) مستدرك 13/ 214: القطب الرّاوندى في لبّ اللّباب- في الخبر انّ اللَّه يقول يوم القيامة ملائكتى من حفظ سمعه و لسانه عن الغناء فاسمعوه حمدى و الثّناء علىّ(تجسم اعمال است و نزدیک به این معنا گذشت).
- 737- 31952- (35) المعانى 349: حدّثنا أبى رحمه الله قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن يحيى الخزّاز عن حمّاد بن عثمان عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن قول الزّور قال منه قول الرجل للّذى يغنّى- أحسنت.
- 738- 31953- (36) فقيه 3/ 105: روى انّ أجر المغنّى و المغنّية سحت.
- 739- 31954- (37) كافى 6/ 478: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن معمّر بن خلّاد عن أبى الحسن الرضا صلوات اللَّه عليه قال خرجت و أنا اريد داود بن عيسى بن على و كان ينزل بئر ميمون و علىّ ثوبان غليظان فرأيت امرأة عجوزاً و معها جاريتان فقلت يا عجوز أتباع هاتان الجاريتان فقالت نعم و لكن لا يشتريهما مثلك قلت و لِمَ قالت لأنّ احداهما مغنّية و الاخرى زامرة «1» فدخلت على دواد بن عيسى فرفعنى و أجلسنى في مجلسى فلمّا خرجت من عنده قال لأصحابه تعلمون من هذا هذا على بن موسى الذى يزعم أهل العراق انّه مفروض الطاعة.
- 740- 31955- (38) كافى 6/ 433: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن يونس بن يعقوب عن عبد الأعلى قال سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الغناء و قلت انهم يزعمون انّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله رخّص في أن يقال جئناكم جئناكم حيّونا حيّونا نحيّكم فقال كذبوا انّ اللَّه عز و جل يقول‏ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ‏ «2» فَإِذا هُوَ زاهِقٌ‏ «3» وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» ثمّ قال ويل لفلان ممّا يصف- رجل لم يحضر المجلس.
______________________________
(1). زمر: غنّى‏ بالنّفخ في القصب.
(2). فيدمغه أى فيبطله.
(3). أى باطل و هالك.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 400
- 741- 31956- (39) العيون 2/ 128: حدّثنا الحاكم أبو علىّ الحسين بن أحمد البيهقىّ قال حدّثنا محمّد بن يحيى الصّولىّ قال حدّثنا عون بن محمّد الكندىّ قال حدّثنى أبو الحسين محمّد بن أبى عباد و كان مشتهراً «1» بالسماع و بشرب النبيذ قال سألت الرضا عليه السلام عن السماع‏ «2» قال لأهل الحجاز «3» رأى فيه و هو في حيّز الباطل و اللّهو أما سمعت اللَّه تعالى يقول وَ اذا مَرُّوا بِاللّغْوِ مَرُّوا كِراماً.
- 742- 31957- (40) الدعائم 2/ 209: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام انّه قال لا يحلّ بيع الغناء و لا شراؤه و استماعه نفاق و تعليمه كفر.
- 743- 31958- (41) العوالى 261: و في الحديث عنه صلى الله عليه و آله انّه نهى عن الغناء و عن شراء المغنّيات و قال انّ اجورهنّ من السّحت و لم يجوّز الغناء إلّا في النياحة إذا لم تقل باطلًا و في حداء الزّمل(زوامل: شترهای آب) و في الأعراس إذا لم يسمعها الرّجال الأجانب و لم تغنّ بباطل.(چون کتاب  و مؤلف قابل اعتنا نیست کاریش نداریم)
- 744- 31959- (42) قرب الإسناد 294: عبد اللّه بن الحسن عن جدّه علىّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن الغناء هل يصلح في الفطر و الأضحى و الفرح قال لا بأس به ما لم يعص به. وسائل 17/ 122: و رواه على بن جعفر في كتابه إلا انّه قال ما لم يُؤمر به.
- 745- 31960- (43) الدعائم 2/ 205: عن أبى جعفر محمّد بن علىّ عليهما السلام انّ رجلًا من شيعته أتاه فقال يا ابن رسول اللَّه وردت المدينة فنزلت على رجل أعرفه و لا أعرفه بشي‏ء من اللّهو فإذا جميع الملاهى عنده و قد وقعت في أمرٍ ما وقعت في مثله فقال له أحسن جوار القوم حتّى تخرج من عندهم فقال يا ابن رسول اللَّه فما ترى في هذا الشأن قال امّا القَيْنَةَ(کنیز مغنیة) الّتى تتّخذ لهذا فحرام و أمّا ما كان في العرس و أشباهه فلا بأس به.(این روایت شبیهش در فتوای صاحب وسائل بود ولی خودش به ما از طرق خودمان نرسیده است و انصاف این روایت و اون روایت دیگر هر دو ضعیف است و طبق قاعده معامله باطل است و اصلا قابل تمسک نیست الا در فرضی که در عوض صفت غناء پول ندهد عیب ندارد و این دو روایت خصوصا با توجه به مجموعه روایات جواز درست کن نیست.)
و تقدّم في غير واحد من أحاديث باب (8) حكم الصياح و الصّراخ من أبواب التعزية و التسلية ج 3 ما يدلّ على حرمة الغناء.
و في رواية محمّد بن الحنفيّة (12) من باب (32) حكم تمكين الصبيان من المساجد من أبوابها ج 4 قوله صلى الله عليه و آله إذا كانت المغانم دولًا (إلى أن قال صلى الله عليه و آله و اتّخذوا القينات و ضربوا
______________________________
(1). مستهتراً- ئل خ.
(2). السماع: الغناء.
(3). لأهل العراق- ئل.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 402
بالمعازف و لعن آخر هذه الامّة أوّلها فليرتقب عند ذلك الريح الحمراء أو الخسف أو المسخ.
و في رواية يحيى بن سعيد و مرسلة ارشاد القلوب نحوه إلّا أنّ فيه و اتّخذوا المغنّيات.
و في رواية الأعمش (11) من باب (11) بيان الكبائر من أبواب جهاد النفس ج 16 قوله عليه السلام و الملاهى الّتى تصدّ عن ذكر اللَّه تعالى مكروهة كالغناء و ضرب الأوتار. و في رواية ابن عبّاس (12) من باب (12) ما ورد في جملة من الخصال المحرّمة قوله صلى الله عليه و آله فعندها يكون أقوام يتعلّمون القرآن لغير اللَّه فيتّخذونه مزامير و يتغنّون بالقرآن فعليهم من امّتي لعنة اللَّه الخ فلاحظ. و في أحاديث باب (14) تحريم القراءة بألحان أهل الفسق من أبواب فضائل القرآن ج 19 ما يدلّ على ذلك. و في رواية سعيد (23) من باب (6) ما ورد من الدعاء في طلب الرزق من أبواب طلب الرزق ج 22 قوله (4) و كثرة الاستماع إلى الغناء يورث الفقر.
و في رواية تحف العقول (16) من باب (1) وجوب الاجتناب عن الحرام من أبواب ما يكتسب به ج 22 قوله عليه السلام و أمّا وجوه الحرام من وجوه الإجارة نظير أن يؤاجر نفسه على‏ حمل ما يحرم عليه (إلى أن قال) أو حمل التصاوير و الأصنام و المزامير و البربط و الخمر الخ و قوله عليه السلام إنّما حرّم اللَّه الصناعة الّتى هى حرام كلّها الّتى يجي‏ء منها الفساد محضاً نظير البرابط و المزامير و الشطرنج و كلّ ملهوّ به. و في رواية الرضوى (19) قوله عليه السلام إلّا أن يكون صناعة محرّمة أو منهيّاً عنها مثل الغناء و مثل صنعة الدّفّ و العود. و في أحاديث الباب التّالى و باب (21) تحريم استعمال الملاهى و باب (22) تحريم استماع الغناء ما يدلّ على‏ ذلك. و في رواية أبى الربيع (2) من باب (23) تحريم اللعب بالشطرنج قوله عليه السلام لا خير في الغناء لا تفعلوا (لا تقربه- خ). و في رواية الدعائم (15) من باب (48) حكم كسب النائحة قوله عليه السلام صوتان ملعونان يبغضهما اللَّه (إلى أن قال) يعني النوح و الغناء.
و في رواية أبي الربيع (1) من باب (35) انّه لا يجوز سقى الخمر صبيّاً من أبواب الأشربة ج 29 قوله عليه السلام انّ اللَّه عز و جل بعثني رحمة للعالمين و لأمحق المعازف و المزامير و أمور الجاهليّة و الأوثان. و في رواية الدعائم (15) من باب (24) ما يعتبر في الشاهد من العدالة من أبواب الشهادات ج 30 قوله عليه السلام لا تجوز شهادة المتّهم و لا ولد الزّنا (إلى أن قال) و المغنّين.
(21) باب تحريم استعمال الملاهى بجميع أصنافها و تحريم بيعها و شرائها
قال اللَّه تعالى في سورة الأنبياء (21): 16 و 17: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ* لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ».
- 762- 31977- (1) كافى 6/ 432: علىّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السّكونىّ عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله أنْهاكُم عن الزفن‏ «1» و المزمار و عن الكوبات و الكبرات.
- 763- 31978- (2) الجعفريات 158: بإسناده عن علىّ بن أبى طالب عليه السلام قال قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله أنهى امّتي عن الزمر(یک جور با خود خوندن شاید) «2» و المزمار و الكبريات‏ «3» و الكبوبات‏ «4».
- 764- 31979- (3) الدعائم 2/ 207: عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله انّه قال أنهى امّتي عن الزفن و المزمار و عن الكوبات‏ «5» و الكنارات‏ «6».
______________________________
(1). أى الرّقص- اللسان.
(2). زمر الرجل يزمر من باب ضرب إذا ضرب المزمار و هو بالكسر قصبة يزمر بها.
(3). و الظاهر انّه و الكبرات جمع الكبر و هى طبل له وجه واحد- اللسان- الكوبات- خ.
(4). الكوبة الشطرنجة (الكوبة الطبل و النرد).
(5). الكوبت و الكبارات- ك.
(6). أى العيدان و قيل البرابط و قيل الطنبور- اللسان.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 412
- 765- 31980- (4) العوالى 260: و في الحديث انّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نهى عن الضرب بالدّف و الرّقص و عن اللّعب كلّه و عن حضوره و عن الاستماع إليه و لم يجز ضرب الدّف إلّا في الإملاك‏ «1» و الدخول بشرط أن تكون في البكر و لا تدخل الرّجال عليهنّ.
- 766- 31981- (5) مستدرك 13/ 218: القطب الراوندى في لبّ اللّباب عن النبيّ صلى الله عليه و آله انّه قال انّ اللَّه حرّم الدّف و الكوبة و المزامير و ما يلعب به.
- 767- 31982- (6) مستدرك 13/ 218: و عن النّبيّ صلى الله عليه و آله انّه قال نهينا عن صوتين أحمقين فاجرين صوت عند المصيبة مع خمش الوجوه و شقّ الجيوب و صوت عند النعمة باللّهو و اللّعب بالمزامير و انّهما مزامير الشيطان. العوالى 122: روى أبو عوانة عن أبى ليلى عن عطاء بن أبى رباح عن جابر بن عبد اللّه الأنصارى قال انطلق رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و جماعة (الى‏ أن قال) فقال صلى الله عليه و آله إنّما نهيت عن صوتين (و ذكر نحوه إلّا أنّ فيه عند نغمة لهو و لعب).
- 768- 31983- (7) مستدرك 13/ 219: الشيخ أبو الفتوح(این حدیث از مهمترین احادیث باب است و عجیب اینکه طرقش بسیار است و خیلی زیاد است و انصافا انسان وثوق پیدا میکند) في تفسيره عن أبى امامة عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله انّه قال انّ اللَّه تعالى بعثنى هدى و رحمةً للعالمين و أمرنى أن أمحو المزامير و المعازف و الأوتار(چون نهی از فعل خاص نیست بلکه به محو چیزی است خرید فروش همچین چیزی حرام است و ضمان ندارد و مالیت ندارد) و الأوثان و امور الجاهليّة الى‏ أن قال انّ آلات المزامير شراؤها و بيعها و ثمنها و التجارة بها حرام الخبر.
- 769- 31984- (8) الخصال 337: حدّثنا أبى رضى الله عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن أيّوب بن نوح عن الرّبيع بن محمّد المسلى عن عبد الأعلى عن نوف قال بت ليلة عند أمير المؤمنين علىّ عليه السلام فكان يصلّى اللّيل كلّه و يخرج ساعة بعد ساعة فينظر الى‏ السماء و يتلو القرآن قال فمرّ بى بعد هدوء من اللّيل فقال يا نوف أ راقد أنت أم رامق قلت بل رامق أرمقك ببصرى يا أمير المؤمنين قال يا نوف طوبى للزاهدين في الدّنيا و الراغبين في الآخرة اولئك الّذين اتّخذوا الأرض بساطاً و ترابها فراشاً و مائها طيباً و القرآن دثاراً و الدعاء شعاراً و قرّضوا من الدنيا تقريضاً على منهاج عيسى بن مريم عليهما السلام انّ اللَّه عز و جل أوحى الى‏ عيسى بن مريم عليهما السلام قل للملأ من بنى إسرائيل لا يدخلوا بيتاً من بيوتى إلّا بقلوب طاهرة و أبصار خاشعة و أكفّ نقيّة و قل لهم اعلموا انّى غير مستجيب لأحَدٍ منكم دعوة و لأحَدٍ من خلقى قبله مظلمة يا نوف‏
______________________________
(1). أى التزويج.

جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 414
إيّاك أن تكون عشّاراً أو شاعراً أو شرطيّاً أو عَريفاً أو صاحب عرطبة و هى الطنبور أو صاحب كوبة و هو الطبل فانّ نبىّ اللَّه صلى الله عليه و آله خرج ذات ليلة فنظر الى‏ السماء فقال إنّها الساعة الّتى لا تردّ فيها دعوة إلّا دعوة عَريف‏ «1» أو دعوة شاعر أو دعوة عاشر أو شرطى أو صاحب عرطبة «2» أو صاحب كوبة. أمالى المفيد 132: حدّثنا الشيخ الجليل المفيد أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النّعمان- أدام اللَّه عزّه- قال أخبرنى أبو الحسن على بن خالد المراغى قال حدّثنا الحسين بن محمّد البزّاز قال حدّثنى أبو عبد اللّه جعفر بن عبد اللّه العلوى المحمّدى قال حدّثنا يحيى بن هاشم الغسّانى عن أبى عاصم النّبيل عن سفيان عن أبى إسحاق عن علقمة بن قيس عن نوف البكالى قال بتّ ليلة عند أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام فرأيته يكثر الاختلاف من منزله (و ذكر نحوه إلى أن قال عليه السلام) فإن استطعت يا نوف أن لا تكون عَريفاً و لا شاعراً و لا صاحب كوبة و لا صاحب عرطبة فافعل فإنّ داود عليه السلام رسول ربّ العالمين خرج ليلة من اللّيالى فنظر في نواحى السّماء ثمّ قال و اللَّه ربّ داود انّ هذه السّاعة لساعة ما يوافقها عبد مسلم يسأل اللَّه فيها خيراً إلّا أعطاه إيّاه إلّا أن يكون عَريفاً أو شاعراً أو صاحب كوبة أو صاحب عرطبة.
- 770- 31985- (9) الدعائم 2/ 206: روينا عن جعفر بن محمّد عليه السلام انّه سئل عن اللّهو في غير النكاح فأنكره و تلا عليه قول اللَّه عز و جل‏ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ* لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ».
- 771- 31986- (10) جامع الأخبار 433: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يحشر صاحب الطنبور «3» يوم القيامة و هو أسود الوجه و بيده طنبور من نار و فوق رأسه سبعون ألف ملك بيد كلّ ملك مقمعة يضربون رأسه و وجهه و يحشر صاحب الغناء من قبره أعمى‏ و أخرس و أبكم و يحشر الزانى مثل ذلك و صاحب المزمار مثل ذلك و صاحب الدّف مثل ذلك.
______________________________
(1). أى القيم بامور القبيلة أو الجماعة من الناس يلى امورهم و يتعرّف الأمير منه أحوالهم- اللسان.
(2). أى العود و قيل: الطنبور- اللسان.
(3). الطنبور: آلة طرب ذات عنق طويل لها أو تار من نحاس- المنجد.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 416
- 772- 31987- (11) كافى 5/ 536: علىّ بن إبراهيم عن أبيه عن حمّاد بن عيسى عن إسحاق بن جرير كافى 6/ 433: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن عثمان بن عيسى عن إسحاق بن جرير قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول انّ شيطاناً يقال له القفندر إذا ضرب في منزل رجل أربعين يوماً «1» بالبربط و دخل عليه الرجال وضع ذلك الشيطان كلّ عضو منه على مثله من صاحب البيت ثمّ نفخ فيه نفخة فلا يغار بعدها «2» حتّى تؤتى نساؤه فلا يغار «3».
- 773- 31988- (12) كافى 6/ 434: (عدّة من أصحابنا- معلّق) عن سهل بن زياد عن محمّد بن عيسى أو غيره عن أبى داود المسترقّ قال من ضرب في بيته بربط أربعين يوماً سلّط اللَّه عليه شيطاناً يقال له القفندر فلا يبقى عضواً من أعضائه إلّا قعد عليه فإذا كان كذلك نزع منه الحياء و لم يبال ما قال و لا ما قيل فيه. الدعائم 2/ 208: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام (نحوه).
- 774- 31989- (13) كافى 6/ 434: (عدّة من أصحابنا- معلّق) عن سهل بن أحمد بن يوسف بن عقيل عن أبيه عن موسى بن حبيب عن على بن الحسين عليهما السلام قال لا يقدّس اللَّه امّة فيها بربط يقعقع‏ «4» و تايه‏ «5» تفجّع.
- 775- 31990- (14) الجعفريّات 158: بإسناده عن علىّ بن أبى طالب عليه السلام انّه رفع إليه رجل كسر بربطاً فأبطله. الدعائم 2/ 207: عن علىّ عليه السلام (نحوه و زاد) و لم يوجب على الرجل شيئاً.
- 776- 31991- (15) مستدرك 13/ 220: السيّد الفاضل المعاصر في الرّوضات عن رسالة قبائح الخمر للسيّد الجليل الأمير صدر الدّين الدشتكى عن الرّضا عليه السلام استماع الأوتار من الكبائر(سند برای خصوصش نداریم)، و نقل انّه سمع أمير المؤمنين عليه السلام رجلًا يطرب بالطنبور فمنعه و كسر طنبوره ثمّ استتابه فتاب ثمّ قال أ تعرف ما يقول الطنبور حين يضرب فقال وصىّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله أعلم فقال انّه يقول ستندم ستندم أيا صاحبى، ستدخل جهنّم أيا ضاربى.
- 777- 31992- (16) كافى 6/ 434: (عدّة من أصحابنا- معلّق) عن سهل بن زياد عن علىّ بن معبد عن الحسن بن علىّ الخزّاز عن علىّ بن عبد الرّحمن عن كليب الصيداوى قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول ضرب العيدان ينبت النفاق في القلب كما ينبت الماء الخضرة.
______________________________
(1). صباحاً- كا ج 5.
(2). بعد هذا- كا ج 5.
(3). أى لا يتغيّر لأنّه سلبت غيرته.
(4). قعقع الشي‏ء اليابس: حرّكه مع صوت- المنجد- قعقعة السلاح صوته.
(5). امرء تائه أى متكبّر أو ضالّ متحيّر- اللسان. كأنّه اشير إلى التفاخر في النائحات- وافى.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 418
- 778- 31993- (17) فقه الرضا عليه السلام 282: و نروى أنّه من أبقى في بيته طنبوراً أو عوداً أو شيئاً من الملاهى من المعزفة و الشطرنج و أشباهه أربعين يوماً فقد باء بغضب مِن اللَّه فان مات في أربعين مات فاجراً فاسقاً مأواه النّار و بئس المصير.
- 779- 31994- (18) الجعفريّات 146: باسناده عن علىّ عليه السلام قال تقوم الساعة على قوم يشهدون من غير أن يستشهدوا و على الذين يعملون عمل قوم لوط و على قوم يضربون بالدفوف و المعازف.
- 780- 31995- (19) المقنع 155: و اجتنب الملاهى كلّها و اللعب بالخواتيم و الاربعة عشر و كلّ قمار فانّ الصادقين عليه السلام قد نهوا عن ذلك اجمع.
- 781- 31996- (20) كافى 6/ 431: (عدّة من أصحابنا- معلّق) عن سهل بن زياد عن سليمان بن سماعة عن عبد اللّه بن القاسم عن سماعة قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام لمّا مات آدم عليه السلام و شمت به إبليس و قابيل فاجتمعا في الأرض فجعل إبليس و قابيل المعازف و الملاهى شماتة بآدم عليه السلام فكلّ ما كان في الأرض من هذا الضرب الذى يتلذّذ به الناس فإنّما هو من ذاك.
- 782- 31997- (21) الدعائم 2/ 209: عن جعفر بن محمّد عليه السلام انّه قال مر بى أبى رضوان اللَّه عليه و أنا غلام صغير و قد وقفت على زمّارين و طبّالين و لعّابين(خیلی بعید است و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین از کودکی اهل این بحثها نبوده اند) استمع فأخذ بيدى و قال لى مر لعلّك ممّن شمت بآدم فقلت و ما ذاك يا أبت فقال هذا الذى تراه كلّه من اللّهو و اللّعب و الغناء إنّما صنعه إبليس شماتة بآدم حين أخرج من الجنة.
- 783- 31998- (22) العيون 246: حدّثنا أبو الحسن محمّد بن عمرو بن علىّ عبد اللّه البصرى قال حدّثنا أبو عبد اللَّه محمّد بن عبد اللّه بن أحمد بن جبلة الواعظ قال حدّثنا أبو القاسم عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائى قال حدّثنا أبى قال حدّثنا علىّ بن موسى الرضا عليه السلام قال حدّثنا أبى موسى بن جعفر قال حدّثنا أبى جعفر بن محمّد قال حدّثنا أبى محمّد بن علىّ قال حدّثنا أبى علىّ بن الحسين قال حدّثنا أبى الحسين بن علىّ عليهم السلام قال كان علىّ بن أبى طالب عليه السلام بالكوفة في الجامع إذ قام إليه رجل من أهل الشام فقال يا أمير المؤمنين انّى أسألك عن أشياء فقال سل تفقّهاً (إلى أن قال) و سأله عن معنى هدير «1» الحمام الراعبيّة فقال تدعو على أهل المعازف و القيان‏ «2» و المزامير و العيدان الخبر.
______________________________
(1). أى تردّد صوته.
(2). القين- خ ل.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 420
- 784- 31999- (23) الخصال 62: حدّثنا محمّد بن علىّ ما جيلويه رضى الله عنه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن محمّد بن أحمد عن السيّارى باسناده يرفعه الى‏ أبى عبد اللّه عليه السلام انّه سئل عن السِفلَة(انسان پست)(یک احتمال دارد و مراد یک بحثی باشد که عامه مطرح کرده اند و مراد همون بحث خلاف مروت است و تسقط یک همچین چیزی شهادت در محکمه را) فقال من يشرب الخمر و يضرب بالطنبور.
- 785- 32000- (24) وسائل 17/ 315: علىّ بن جعفر في كتابه عن أخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال سألته عن اللعب بأربعة عشر و شبهها قال لا يستحبّ شيئاً من اللعب غير الرّهان و الرّمى.
- 786- 32001- (25) مستدرك 13/ 216: زيد النرسى في أصله عن أبى عبد اللّه عليه السلام انّه قال في حديث فيمن طلب الصيد لاهياً و انّ المؤمن لفى شغل عن ذلك شغله طلب الآخرة عن الملاهى الى‏ أن قال و انّ المؤمن عن جميع ذلك لفى شغل ما لَه و للملاهى فانّ الملاهى تورث قساوة القلب و تورث النفاق و أمّا ضربك بالصوالج فانّ الشيطان معك يركض و الملائكة تنفر عنك و إن أصابك شي‏ء لم توجر و من عثر به دابّته فمات دخل النّار.
- 787- 32002- (26) الغرر 56: المؤمن يُعافُ‏ «1» اللَّهْوَ و يألف الجدّ.
- 788- 32003- (27) الغرر 602: لم يعقل مَنْ وَلَهَ‏ «2» باللَّعِبِ وَ اسْتَهَترَ «3» بِاللّهو و الطَّرَبِ.
- 789- 32004- (28) وسائل 17/ 315: ورّام بن أبى فراس في كتابه قال قال عليه السلام لا تدخل الملائكة بيتاً فيه خمر أو دف أو طنبور أو نرد و لا تستجاب دعاؤهم و ترفع عنهم البركة. العوالى 261: و قال صلى الله عليه و آله لا تدخل (و ذكر مثله).
- 790- 32005- (29) أمالى ابن الشيخ 336: الشيخ المفيد أبو علىّ الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسى رضى الله عنه قال حدّثنا الشيخ السعيد الوالد أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى قدّس اللَّه روحه قال أخبرنا ابن الصّلت قال أخبرنا ابن عقدة قال أخبرنى علىّ بن محمّد بن علىّ أبو الحسن الحسينى قراءة عليه قال حدّثنا جعفر بن محمّد بن عيسى قال حدّثنا عبد اللّه بن على قال حدّثنا على بن موسى عن أبيه عن جدّه عن آبائه عن علىّ عليهم السلام قال كلّما عن ذكر اللَّه فهو من الميسر.
______________________________
(1). أى يكرهه و يتركه.
(2). أى تحيّر من شدّة الوجد- المنجد.
(3). أى كان كثير الأباطيل.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 422
- 791- 32006- (30) مستدرك 13/ 218: القطب الراوندى في لبّ اللّباب عن النّبيّ صلى الله عليه و آله انّه قال اللّعب بالكعاب‏ «1» و الصفير «2» بالحمام و أكل الرّبا سواء. و تقدّم في رواية الشريف (14) من باب (8) حكم الصّياح و الصّراخ بالويل من أبواب التعزية و التسلية ج 3 قوله صلى الله عليه و آله و لكنّى نهيت عن صوتين أحمقين فاجرين صوت عند نغمة لعب و لهو و رنّة شيطان. و في رواية جابر (15) مثله إلّا أنّ فيه بدل قوله (و رنّة شيطان) و مزامير شيطان.
و في رواية محمّد بن عليّ (12) من باب (32) كراهة تمكين الصبيان من المساجد من أبوابها ج 4 قوله صلى الله عليه و آله إذا عملت امّتي خمسة عشر خصلة حلّ بها البلاء (إلى أن قال صلى الله عليه و آله) و ضربوا بالمعازف و لعن آخر الامّة أوّلها فليرتقبوا عند ذلك ريحاً حمراء أو خسفاً أو مسخاً. و في رواية الأعمش (11) من باب (11) ما ورد في بيان الكبائر من أبواب جهاد النّفس ج 16 قوله عليه السلام و الكبائر محرّمة و هي الشرك باللَّه (إلى أن قال) و الملاهي الّتي تصدّ عن ذكر اللَّه تبارك و تعالى مكروهة. و في رواية ابن شاذان (13) قوله و هي (أي الكبائر) قتل النفس (إلى أن قال) و الاشتغال بالملاهي.
و في رواية ابن عبّاس (12) من باب (12) جملة من الخصال المحرّمة نقلًا عن المستدرك قوله صلى الله عليه و آله و تظهر الكوبة و القينات و المعازف و الميل إلى‏ أصحاب الطنابير و الدفوف و المزامير و سائر آلات اللّهو ألا و من أعان أحداً منهم بشي‏ء من الدينار و الدرهم و الألبسة و الأطعمة و غيرها فكأنّما زنى مع امّه سبعين مرّة في جوف الكعبة فعندها يليهم أشرار امّتي و تنتهك المحارم و تكتسب المآثم و تسلّط الأشرار على الأخيار و يتباهون في اللّباس و يستحسنون أصحاب الملاهي الخ فلاحظ.
و في رواية حمران (33) قوله عليه السلام و رأيت الملاهي قد ظهرت يمرّ بها لا يمنعها أحد أحداً و لا يجتري أحد على منعها و قوله عليه السلام و رأيت المعازف ظاهرة في الحرمين (إلى أن قال) فكن على حذر و اطلب إلى‏ اللَّه عز و جل النجاة الخ. و في رواية الأصبغ (17) من باب (18) استحباب السّلام من أبواب العشرة ج 20 قوله عليه السلام ستّة لا ينبغي أن يسلّم عليهم (إلى أن قال) فأمّا الّذين لا ينبغي‏
______________________________
(1). الكعاب واحدها «كعب و كعبة»: فصوص النرد: العظم الّذى يلعب به- المنجد.
(2). أى الصوت بالفم و الشفتين.

جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 424
أن يسلّم عليهم فاليهود و النصارى و أصحاب النّرد و الشطرنج و أصحاب الخمر و البربط و الطنبور.
و في رواية تحف العقول (16) من باب (1) تحريم التكسّب بأنواع المحرّمات من أبواب ما يكتسب به ج 22 ما يدلّ على ذلك فلاحظ.
و لاحظ باب (19) تحريم الغناء و باب (22) تحريم استماع الغناء و الملاهي. و باب (23) تحريم اللعب بالشطرنج فإنّ فيها ما يناسب ذلك و في رواية الزعفراني (12) من باب (48) حكم كسب النائحة قوله عليه السلام من أنعم اللَّه عليه بنعمة فجاء عند تلك النعمة بمزمار فقد كفرها و من اصيب بمصيبة فجاء عند تلك المصيبة بنائحة فقد كفرها. و في رواية عليّ بن إسماعيل (7) من باب (1) استحباب اجراء الخيل و تأديبها من أبواب السبق و الرماية ج 24 قوله عليه السلام كلّ لهو المؤمن باطل إلّا في ثلاث: في تأديبه الفرس و رميه عن قوسه و ملاعبته امرأته.
در کتاب فقیه سأل عن شراء جاریة لها صوت که خواندیم که این روایت مرسل است و منفردا از مرحوم صدوق است و در مصدری نیافتیم و محل استناد صاحب وسائل هم شده است که یک استثناء زده اند که الا لم لایأمر بالغناء بل یمنعها عنه. و عرض کردم که از حیث قواعد درست نیست الا ر فرضی که به عنوان ساذج(بدن صفت غناء و کنیز عادی) فروخته شود و عرض کردیم که خیلی قیمت بالا می رفته است و عرض کردیم که احتمالا علت صدورش فضای مدینه بوده است.
چه در کتب ما و چه در کتب اسماعیلی ها فی الجملة همه متفق بودند الا چند تا معارض(حدود 5 تا) که در محلش عرض ششد که اصلا قابلیت معارضه ندارند و یکی از طریق واقفیه بود که عرض کردیک احتمالا آنها قائل به کراهت آن بوده اند و یک حدیث از ابو بصیر بود که غناء در اعراس عیب ندارد و متونش مختلف بود و اون متنی که کار را باز تر میکرد برای واقفیه بود که لایدخل علیها الرجال را داشت. یک لم تغین بالباطل هم استثناء شده بود که در کتب ما نیومده بود و فقط در دعائم آمده بود و ظاهرا توجیه او برای روایت است و این مطلب به عینه در نهایة شیخ طوسی در حدود 100 سال بعد آمده است و قطعا صاحب دعائم با حوزه های ما ارتباط نداشته است وظاهرا صاحب دعائم مقید به شروط تحدیث نبوده است و از محمد بن اشعث که نقل میکرده میگفته که رأیت فی کتاب محمد بن اشعث و معاصر در مصر را قتی نمیبیند دیگر به طریق اولی اصلا سراغ کوفه و غیره نمی رفته!! کتب ما هم همه به نحو وجاده در دست او بوده است. این چند تار وایت معارض در ابواب مختلف است و مجموع سایر روایات حدود شاید 500 الی 600 تا برسد.حالا منصف چی میگه؟! انصافا این روایات اصلا قابل توجه نیست.   
اما روایات عامة و بحث های آنها را از این کتاب نیل الاوتار و در المنثر سیوطی را نقل میکنیم:
اهل سنت بیشرین قسمت را در آیه سوره لقمان آورده اند و از سور مکی است و خیلی عجیب است که اوائل سوره لقمان و اوائل سوره بقره با اینکه یکی مکی و یکی مدنی است نزدیکی دارد. یک کس از مشرکین ادعا میکرده است که من یک کتابی از لقمان دارم که به حضرت میگفته که من یک سه جلدی دارم و حرف های شما مثل کتاب من است و شاید نکته نزول آیات سوره لقمان این باشد.
الآن از در المنثور ج5 به چاپی که بنده دارم میخوانیم:
*(و من الناس من یشتری لهو الحدیث)* و یک کسی به اسم نضر بن حارث هست که ادعا شده که پسر خاله حضرت رسول صلی الله علیه و آله وس لم است و پدرش از اطباء مهم است و طبیب العرب مشهور بوده و این نضر پسر پدرش است و این نضر هم دنبال مطالب علیم بوده است و مثل پدرش با ایران ارتباط داشته است و به خلاف سائر اعراب که با یمن و بعض جاهای دیگر خیلی ارتباط داشته اند و کمتر با ایران بوده اند و این نضر یکی از مهمترین معارضین حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وس لم بوده است و مثلا رستم و افندیار میآورده و میگفته که به کلام پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم گوش نداده اند و در جنگ بدر اسیر میشود و حضرت دستور کشتنش را میدهند و عده ای از آقایان دانشگاه تهران بحث کرده اند و گفته اند که این انتساب ها صحیح نیست.
داستان رستم و اسفندیار اصلا ابتکار فردوسی نیست و صرفا فردوسی آنها را جمع و اختیار داشته اند و الا از قدیم بوده است و اصلا قرطبی تصریح دارد که از کتب نضر رستم و اسفندیار است!
اهل سنت اشکالشان این است که عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حدیث ثابت نداریم و آنچه داریم از صحابه و تابعین است و سرش را هم عرض کردیم که به خاطر فضای مدینه این مطلب بوده است و وقتی فلانی اولا غناء میخوانده و بعد حدیث میگفته خب این آدم نقل حرمت میکند!!!
ضمن اینکه اصل عدم ثبوت محل اشکال است و ریشه روایات جواز هم به عائشه بر میگردد ظاهرا و اصولا او در موارد مختلف(نه فقط غناء) روایاتی دارد که احدی غیر از او از حضرت نقل نکرده است.
بعضی گفته اند که مراد از *(یشتری)* یمیل الیه است و در نتیجه غناء میشود لهو الحدیث.
مجاهد گفته که یتخذها هزوا یعنی یتخذ سبیل الله(سبیل با تأنیث و تذکیر به کار میرود) مجاهد ضمیر را به سبیل بر میگرداند نه به آیات.
لهو الحدیث را عده ای باطل الحدیث گرفته اند و در مقابلش قرآن و ذکر الله است و گفته اند که نازل شده در مورد یک جاریه ای.
حدیث ابی امامه در سنن ترمذی و ابن ماجه و ... آمده است: لاتشتری القینات و تبیعوهن. این حدیث خیلی سند دارد و در آن عده ای مناقشه کرده اند و الآن نمیخواهم وارد شوم.
اینه از خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم قل کرده اند که فی مثل هذا(خرید و فروش مغنیة) نزلت *( و من الناس من یشتری لهو الحدیث)* کأن حضرت دارند میفرمایند که اون آیه که در مکه نازل شد تطبیقش اینجا است.
این که در بعض روایات دارد که قرأ این آیه *(لهو الحدیث)* نیز میتواند اشاره به تطبیق باشد.
عجیب است که با وجود این همه روایت گفته اند که این روایات در حرت چرا به مشهور عامه نسبت به جواز داده اند.
در بعض روایاتشان حتی ندارند که منه الغناء بلکه از ابن مسعود دارند که و الله و الله و الله هو الغناء!!!! و اشکال آقایان این است که این حدیث موقوف است و از اجتهادات خود ابن مسعود است.
ولی در روایات ابن مسعود نسبتش به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم هست.
قاسم بن محمد بن ابی بکر پدر زن آقا امام باقر علیه الصلاة و السلام است و ار فقهاء سبعه مدینه است و او شبیه ائمه علیهم السلام استدلال به تمییز حق و باطل کرده است.
عجیب است که تعابیر روایات ما شبیه عامه است. الغناء باعث زناء میشود یا نفاق میرویاند.
نامه بعدی از عمر بن عبد العزیز است و در رثاء اوست بعد 300 سال سید رضی در رثای او شعر دارند که اگر قرار باشد که کسی بر بنی امیه گریه کنم واسه تو گریه میکنم.(البته او مروانی است و احتمالا از این باب او را از بنی امیه میدانند که بالاخرة ر تشکیلات آنها بوده اند) و اصولا عمر بن عبد العزیز را عامه جزو خلفای راشدین اند و عجیب اینکه زنی دارد که او هم مثل خودش آدم حسابی و زاهد است و مرد ملایی است و فقه عمر بن عبد العزیز در عامه مشهور است و جوانی اش عیاش بوده و در خلافت زاهد میشه! و بسیار روشن فکر است و مثلا به راحتی میآید سنت عمر به منع تدوین حدیث را مخالفت میکند و تمام حوادث زمان او 2 سال است و حتی یکی از سردسته های خوارج اومد باهاش بجنگد و بعد او گفت بیا باهات حرف دارم و اومد گفت تو چی میگی اگه میخوای زهد اجرا کنیم میکنیم و اگر احکام میخوای اجرا کنیم میکنیم!! و خلاصة و اون فرد خارجی میماند و نمکگیر میشود! و این واقعا عجیب است که خارجی قبول مرده. خارجی از امیرالمؤمنین قبول نمیکرد!! از عمر بن عبد العزیز قبول کرد!!! و خلاصه به نظر من از شیخین بسیار بیشتر کار کرده است و تمام کارهایش در ضمن دو سال است بخلاف مثل هارون که مثلا از 23 یا 26(شک از مقرر) تا 20 سال بعدش حاکم بود و بعد مرد کار زیاد کرد ولی 20 سال کجا و 2 سال کجا!!!
مؤدب در این نامه مراد مربی اخلاق است و عجیب است که میگوید: اول ما یعتقدون من ادبک، بغض الملاهی!!!!
از بنی امیه انصافا عجیب است. التی بدأها من الشیطان و آخرها سخط الرحمن فانه بلغنی من الثقات عن حملة العلم ان سماع المعازف..ینبت  النفاق فی القلب کما ینبت الماء ..... نگذار در مواضع غناء حضار بشوند و ..... نمیشود اول گوش بده و عادت بکند و بعد بگویی نکن!!! 
نامه عجیبی است. او در دستگاه خلافت اینگونه بزرگ شود و بعد بخواهی نهیش کنی!!! 
و لیفتتح کل غلام منهم بجزءه من القرآن(اول یک جزء قرآن یادشان بده)که قرآن خوب یاد بگیرد و اون وقت تیر اندازی و ... یادشان بده ثم انصرف الی القائله(یعنی بروید قیلوله کند) یا بنی قیلوا فان الشیاطین لاتقیل!!!
انصافا عجیب است کسی از بنی امیه ملعون به چنین فهمی برسد.البته حقیقتش این است که او از بنی مروان است. 

یک مقدار روایات عامه را دیروز خواندیم و اربع لا ینظر الله یوم القیامة ما با عنوان خمس داشتیم.
از علی بن الحسین صلوات الله علیه این روایت را نیاورده اند و لایقدس الله امة فیها بربط در کافی است ولی در مصادر آنها ما قدست است.
ابراهیم بن سعد بن عبدالرحمن بن عوف بود که بسیار علاقه به غناء داشت و این روایت نهی النبی عن الصوتین الفاجرین از جد او است!!
باز عن الحسن (که مراد بصری است) و بسیار مراسیل دارد و عده ای از عامه مراسیلش را بر مسانید سایرین ترجیح میدهند و ابن ابی الدنیا دارند که بسیار کذاب است و میگفت من صحابه رسول الله صلوات الله علیهم هستم و این ابی الدنیا یکی دیگر است از علمایشان هم هست.
آثار عبد الله بن عمر از دو نفر است و یکی نافع است. در روایات ما هست که امام صادق علیه الصلاة و السلام نافع را کذاب خوانده اند. و روایتش این است که عبد الله بن عمر یک بار با نافع داشت رد میشد از یک چوپانی که غناء میکرد و بعد دید که عبد الله بن عمر گوشش را گرفته است و هی از نافع می پرسیده است که صدا میاد یا نه!! و وقتی قطع شد دستش را از گوشش برداشت و نقل کرد که من و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم این ماجرا را داشتیم.
ابن حزم همین روایت را دلیل جواز گرفته است!!! که نافع و ابن عمر که گوش میدادند در دو داستان!!! بعد جواب داده اند که شاید اینها بچه بوده اند یا اوائل هجرت بوده است یا .... و ما چون ما با ابن عمر کاری نداریم روایات او را بررسی دقیق نمی کنیم.
  
این قائلین به جواز میگویند که لیتخذها هزوا علت حرمت لهو حدیث است و الا بنفسه حرام نیست. بخاری در نام گذاری ابواب دقیق است و اواخر بخاری یک باب به آخر دارد که باب ... اذا اشتغل بغیر الله و بخاری شبیه ابن حزم میخواتسه بگوید که خود آیه ممکن است دلالت بر حرمت لهو الحدیث نداشته باشد و ...
البته باید به این افراد گفت که این لام غایت است نه علت. 
راستی این متنی که عرض کردم الجاریتان تغنیان و لیس مغنیتان در ابن ماجه است نه بخاری.
مهمترین حدیث غناء در نظر عامه حدیث ترمذی است که از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است و لاتشتروا القینات .....و فی مثل هذا نزلت.....
یکی از خصائص کتاب ترمذی این است که در ذیل روایات استخراجات دیگر آن را بیان میکند و چون شاگرد بخاری بوده است گاهی مناقشاتش را میآورد و به نظر من هم مثل بعضی هاشون ترمذی از بقیه صحاح فنی تر است.
محمد بن اسماعیل در کتاب ترمذی که کم است در مرادش بخاری است.
حسن بصری اسمش حسن بن یسار است. 
در یکی از این روایات معلوم میشد که خود موسیقی خالی هم غناء محسوب میشود.
تصادفا این ابو موسی اشعری ملعون خیلی خوش صدا هم بوده است و عجیب اینکه با این خوش صدایی اش نظرش به بد بودن غناء بوده است.
یکی از چیزهایی که در کتب عامة حسابی حواش ما را پرت کرده است این است که غناء به خاطر این آثار و احادیث حرام شده است.
ابن العربی از علمای فقیه معروف عامة و ابن عربی بدون الف و لام اون باصطلاح عارف معروف است.
چند جا از ابوبکر نقل شده است که او به غناء گیر داده است!!! و هرجا در روایات آنها تقریبا حضرت به او گیر داده اند که ولشان کن!!
سألت مالک بن انس که چرا در مدینه غناء انجام میدهند؟ او هم جواب میدهد که بله ولی اونها فساق ما هستند. این مطلب از کتاب مالکی ها(قرطبی) است.
اما مالک بن انس فانه نهی عن الغناء و سماعه.
ابراهیم بن سعد بن عبد الرحمن بن عوف. مالک یک مطلبی میگوید که من در اوایل بچگی رفتم سراغ غنا ومادرم یک چیزی گفت!!!!! و بعدش گفت که تو به رد غناء نمیخوری برو علوم دینی یاد بگیر.!!
حالا فردا مجوزین غناء در عمه را هم میخوانیم.مذهب شافعی این است که فانه(ای الغناء) مطروح یشبه الباطل.
این که از مالک نقل میکند که همه در بین مدینه مخالف غناء بوده اند الا اون ابراهیم نوه عبد الرحمن بن عوف ظاهرا نظر به فقهاء است بقرینه اینکه مالک میگوید که فقط فساق گوش میدهند.
ما برای نمونه یک نکتة عرض کنم. اصطلاحا این فقهی که انسان متعرض اقوال دیگران شود فقه مقارَن یا فقه تطبیقی میگویند و در سابق به این فقه الخلاف میگفتند(تلفظ به مقارِن غلط است) و معادل فارسی آن فقه تبیقی است و روش فقه الخلاف همیشه به یک نحو نیست. به طور کلی اینگونه تقسیم میشود که فقط متعرض قول میشود و یک مدل دیگر این است که متعرض دلیل هم میشوند و یکی را اختیار میکنند و خلاصه درس خارجی در خود اون مکتب هم میشود و فقه خلاف دائما به این نیست که ما اینگونه بحث کنیم و بنای ما در بحث این است که صرفا متعرض اقوال شویم نه بیشتر هرچند که شاید در محدوده مطالعات شخصی به غیر این روش عمل میکنم.
ما از کتاب تفسیر قرطبی خواندیم و او بیشتر در صدد اثبات اجماعی برای حرمت غناء بود و در مقابل هم عده ای هستند از اون طرف و بلکه مشهور یا اجماع بر جواز است!!!!!
و به قول شوکانی در نیل الاوتار افراد دیگری هم استیعاب کرده اند روایات بحث غناء را و این کتاب بعضی اوقات از کتب زیدیة محسوب میشود و در جایی قاضی القضاة بوده است و به دلیل اون مکان او را زیدیة میدانند ولی زیدی ها به ایشون به عنوان یک زیدی نگاه نمیکنند و برخورد فقهی اش هم این است که اصلا آراء عترت را ذکر نمیکند.
در ج 8 از ص 260 به بعد او متعرض بحث آلات لهو میشود. متن کتاب احادیث است و گاه گاه مناقشات دارد و بعد از آن شرحهای او است. البته او احادیث را آورده است.
(استاد روایات را خواندند و بنده صرفا فوائد خاص را ذکر میکنم) : و او میگوید که مصنفاتی در این باب نوشته اند و عده ای گفته اند که کلا روایات باب ضعیف است و شبیه این حرف از ابن حزم در قرن 5 شبیه کلام مرحوم مقدس اردبیلی قدس سره است در قرن 10. انصافا حرف هر دو غلط است. یک حدیث را ابن حزم مقطوع السند میداند ولی شوکتنی میگوید که نه. این انقطاع نیست بله درست است که ظاهرش این است که حدیث ظاهرش انقطاع دارد ولی جای دیگر حدیث را با اتصال ذکر کرده است و مفصل ابن حجر دفاع کرده است و انقطاع را توجیه کرده است(و انصافا این کتاب فتح الباری خصوصا جلد صفرش خیلی خوب است برای آشنایی با فهم اصطلاحات عامة و روش های بحثشان)
بربط(بر:سینه در فارسی بط: مرغابی، چون سینه اش شبیه شینه مرغابی است)
شوکانی بحث را در دو غالب با آلت موسیقی و بدون آن بحث کرده‌اند. میگوید که جمهور قائل به جواز اند و بعد ذهب اهل المدینة و بعد ظاهری ها مثل ابن حزم، الی الجواز  جماعتی از صوفیه حتی با آلت موسیقی قائل به جواز اند.
اول غناء مع الآلات را میگوید. عبد الله بن جعفر هم گفته شده که اهل غناء بوده است و ابهامی درش هست و اگر بوده ظاهرا جواریه برایش میخواندند. و اینکه آلات بوده است معلوم است. بعد از قاضی شریح نقل جواز میکند بعد سعید بن مصیب و عطاء بن ابی رباح. مسلما روایات زیادی در منع غناء است. زهری و شعبی و امام الحرمین(رازی) و ابن ابی الدم.
بعد یک چیزی از عبدالله بن جعفر نقل میکند و ... و معاویة وعمرو عاص نزد عبد الله بن جعفر غناء گوش میدادند و نسبت شده است که حسان هم غناء گوش داده!!!
عمر بن عبد العزیر در قبل خلافت اهل غناء بوده است(و ما عبارت او در نامه اش را خواندیم و او بعد خلافت خیلی شدید بوده است در شنیدن از جواری)
ابراهیم بن سعد را هم نقل میکند و در او هیچ شبهه ای نبوده است که اهل غناء بوده است!!
انصافا باید مدینه و رواج غناء در آن را قبول کرد. مالک بن انس هم گفته که اینجوری بوده است و از کتاب مالک نقل کردیم که فساق را اهل غناء میدانسته. قرطبی ککه خودش مالکی است هم تصریح میکرد که مالک اجازه نمیداده و اینجا یک شافعی نسبت جواز میدهد.
البته یک عده ای اینجا هستند که عده زیادی در اینجا متهم هستند.
در مجموعه نقلها اهل مدینه کارشان خراب بوده است و در روایات ما هم هست که کان لاهل الحجاز رأی فیه.
ابو اسحاق شیرازی شافعی است و یک کتاب مهذب دارد و او در دستگاه خلافت بوده و قائل به جواز بوده و به نظرم تأثیر نون خلافت بوده است!!
المجموع شرح است بر مهذب و کتاب بسیار نافعی است و نویسنده آن نووی است و کلا کتابش فوق العاده است و انصافا اگر خودش نمیگفت که شافعی است حقش این بود که خودش را دارای یک مگتب فقهی مستقل میدانستیم.
اما مجرد غناء بدون آلت گفته شده که غزالی در بعضی از تألیفهای فقهی اش نقل اجماع بر جواز و اباحة کرده اند و عده ای اجماع اهل مدینه و عده ای اهل حرمین را کرده اند.
از صحابه گوش میداده مثل عمر و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و ابی عبیدة ابن جراح و ابو مسعود انصاری و بلال(!!!) و عبد الله بن ارقم و اسامة بن زید و حمزة سید الشهداء (نعوذ بالله) و ابن عمر و عبد الله بن جعفر و عبد الله بن زبیر و حسان و خواة بن جبیر و مغیرة بن شعبة و عائشة و .... و برای هر کدام یک سندی دارد.
از تابعین هم نقل کرده اند و از ائمه اربعة هم.
اما مجوزین دو دسته اند. یک دسته قائل به استحباب هستند و عده ای به کراهت و قال المجوزین که اصلا دلیل بر حرمت نداریم!!!
بنده عرض کرده ام که مشکل عمده غناء اشکال تعیین موضوع است و تمام بحث غناء مال اینجا است و این لیست صحابه مشکل سر این است که کنت مع عمر فغنی و معلوم است که این غناء مصطلح نیست و مجرد رفع صوت ولو حسن یا باعث رقت قلب باشد عیبی ندارد و مشکل اساسی سر اصل حکم است. اصولا در همین عبارات دقت بکنیم کلمه رقص را برای مطلق حرکات و لو باعث شهوت نباشد و در غناء مطلق صوت حسن را میگویند و ما عرض کردیم که اینکه یک عده سرخ پوست یا سیاه پوست مثلا چوب دستشان بگیرند و یک حرکت خاصی انجام دهند این غیر رقص ما است.
بعد ادله مانعون را ذکر میکند و بعد مناقشات را ذکر میکند. آخرش میگوید فلایخفی علی الناظر اذا خرج عن دائرة الحرام لم یخرج عن دائرة الاشتباه. یعنی آخرش اگر بگویید حرمتش ثابت نیست آخرش میگوییم شبهة زیادی دارد و المؤمنین الوقافون عند الشبهات کما ورد فی الصحیح و بعد میگوید که حتی اگر خیلی فانی در الله تعلی باشد اگر این راه را شروع بکند آخرش دور میشود و .....
عرض شد که چون غناء در فقه اسلامی مسأله مهمی است و سخت معرکة آراء شده است و معلوم شد که چه قدر اینها در این مسأله اختلاف شدیدی دارند و این اختلاف در روایات ما اصلا در این مقدار نیست.
به ذهن خود ما سبب اختلاف در روایات عامة که خیلی تعجب آور است این است که منشأ اختلافات به یکی از همسران پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه و آله بر میگردد. تعجب این است که در کتاب بخاری همین حدیث(سیأتی بعدی اقوام یستحلون ...المعازف) با سند در کتاب ابوداوود آمده است و فقط معزف حذف شده است!!!!
سند و تن دقیقا عین هم است و این یک تیکه حذف شده است! اون روایت بخاری توسط ابن حزم سعی شده است که اون روایت تضعیف شود.
یکی از عوامل این اختلاف شدید شدت رغبت به آن استو اصولا شراب و غناء و ربا بسیار مورد رغبت بودند و به خلافت و ... هم مصتل میشد و لذا به این راحتی نمیشد جلوش وایستاد. مثلا فرض بفرمایید در بحث غدیر 114 نفر از صحابه صحیحا و ضعیفا از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند. ولی وقتی میروید سراغ تابعین 80 تا میشود مثلا و بعد در تابعین تابعین 50 تا میشود!!!!! چرا ؟ چون ضد خلافت است! یا مثلا در باب طلاق مکره در عهد صحابه قائل به بطلان اند و بعدها قائل به صحت میشودند! چرا؟ چون لیفه گاهی از یکی خوشش میآمده است و اکراه به طلاق میکرده است و اینها مجبور بودند به خاطر حاکم قائل به جواز بشوند!!!! لعنة الله علی الظالمین.
اون مدتی که محمد امین را کشتند با ابراهیم عباسی که مغنی بود بیعت کردند و با مأمون بیعت نکردند تا مدتی.
لذا عرض میکنم که مسأله غناء یک وضع غیر طبیعی دارد و واقعش این است که رسیدن به لب حکم الله را مشکل کرده اند. به نظر ما اصح اصح مشکلات در این مسأله بر میگردد به عائشه. این حدیثی که عائشه میگوید که روز عیدی بود و در نزد من جاریتان تغنیان و لیستا بمغنیتان و ابوبکر به او میگوید که آیا مزمار شیطان در بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می آورد و از عجائب این است که بخاری این حدیث را با دو سند در دو باب می آورد. اونچه که در اینجا هست این حدیث عائشه است و صوفیه هم به حلیت غناء به همین حدیث تمسک کرده اند. حدیث انصافا ابهامهای زیادی دارد و خود عامه سعی کرده اند با یک تعبد و کور شو و کر شو روایت را قبول کنند و انصافا روایت مشکلاتی دارد. در یک روایت هم دارند که پیغبر نعوذ بالله داشتند یک شعر میخوانند: جئناکم جئناکم فحیانا و حیاکم!!! و ضبطش در روایات ما یک جور دیگر است.
یا مثلا در ابن ماجه دارد که  جند تا دختر جوان میخواندند: نحن بنات بنی النجار..... و بعدش حضرت رسول نعوذ بالله فرمودند که نحن والله احبکن!!!! اینها از شد« آدم عادی بالاتر است.
اصولا به طور عمومی اون چه که خیلی خلاف ظاهر میآید تعجب ما از این است که حضرت رسول 9 تا زن داشته اند و فقط عائشه نقل میکند و این بسیار عجیب است و از عجائب کار این است که مثل ابوبکر میگوید مزمار الشیطان و بعدش حضرت به او میتوپند که دعهن یا ابابکر فهذا یوم عید!!!
در ذیل یکی شان است که به دو کنیز اشاره کردم که اون دو تا از خونه بروند و ار فعل جائز بود پس چرا فرستادشان!!
بعد نوشته است بله! این به خاطر پدرش بود!!!
وقتی انسان مجموعه اعمال را در اینجا میبیند بسیار تعجب میکند.
در کتب زیدیه در شرح الازهار و ظهبت العترة(شامل ائمة زیدیه و جعفریة میشود)  من تابعهم الی حرمة الغناء. این یعنی این را جزو مسلمات میدانسته است.
نظر نهائی در روایات خودمان: و روایات ما ناظر به حرمت غناء است و اونی که به حسب ظاهر مخالف است چند تاست: یکی روایت سماعة که البته عرض کردیم که فکرهها دال بر حرمت است.

در ضمن آیا تلازمی بین حرمت فعل و اخذ اجرت است یا نه؟ از یک طرف که مسلم است ولی برعکس هم حضرت استاد(آیت الله سید احمد مددی) این را قبول دارند.
البته بعض کلمات شیخ طوسی رحمه الله موهن خلاف است ولی انصافا اگر منظور ایشان این باشد کلامشات درست نیست.
تنها روایتی که هست روایت ابوبصیر در تهذیب و کافی و فقیه است وانصافا عمل اصحاب روشن نیست و اگر هم باشد تخصیص است نه جواز مطلقا و سندش هم بد نیست.
اما اون روایت ما لم یعص به یا ما لم یزمر به یا ما لم یؤمر به که احتمالات مختلفی دارد.
و توضیح دادیم که این روایت علی بن جعفر در هیچ یک از کتب اربعه نیامده و حال آنکه هر سه مؤلف کتاب علی بن جعفر رحمه الله را به طریق صحیح داشته اند. سابقا عرض کرده بودیم که نسخه علی بن جعفر در قرب الاسناد حدود 200 تا حدیث است و یکی به ما زنگ زد و گفت که در کتاب قرب الاسناد چاپ شده اخادیث بالای 500 تا است و بعد مراجعه کردم و دیدم که کتاب قرب الاسناد دو کتاب از علی بن جعفر نقل میکند و حدود 200 تا است بلکه 190 تا است! و اشتباه نکرده بودیم. این احادیث متفرق هستند و بعد از این 190 تا باب باب دارد و این حدود سیصد و خوردی است و شاید حدود 40، 50 تا باب دارد. و اونچه که از علی بن جعفر متفرقه نقل کرده حدود 200 تا است و اون باب بندی 340 ، یا 350 تا است.
سابقا عرض کردیم که مرحوم نجاشی داشتند که نسخ علی بن جفر دو تاست یکی مبوب است و دیگری بدون باب و خود ما فکر میکردیم نجاشی اشتباه کرده اند و حال فهمیده ایم که نجاشی درست فهمیده اند.
اولا سند هر دو قسمت از عبد الله بن الحسن دقیقا یکی است ... و نکته ای که خیلی ظرافت دارد در اون کتابی که متفرق است اولش دارد حدثنی عبد الله بن الحسن و از باب ها در هیچ یک حدثنی عبد الله بن الحسن نمیگوید.
از این عدم تعبیر به حدثنی آدم احساس وجاده بهش دست میدهد و این احتمالا دقت و ظرافت نجاشی این است که ایشان هم حدثنا را در متفرقه آورده است و در باب بندی حدثنا آورده است.
من احتمال میدهم چه قدر حمیری عظمت دارد که او این قدر دقت کرده است.
پس عبد الله بن الحسن دو نسخه از کتاب جدش اورده است و غیر مبوب را حمیری سماع کرده اند و دیگری را سماع نکرده اند.
بعد وقتی به نجاشی نگاه کردیم دیدم طریق مبوب را از زیدیة(ابن عقدة) نقل میکند.
و جالب اینکه این روایت ما لم یعص به در قسمت مبوب است نه متفرقه!!!!
اضافه بر اینکه مشایخ ثلاثة این حدیث را نیاورده اند فقط در قرب الاسناد است و اونی هم در اون قرب الاسناد حمیری است که خودش هم قبول نداشته ست و احتمالا در همان نسخه زیدیه بوده است نه امامیه.
خود نسخه بحار هم مال زیدیه و اسماعیلیه است و این حدیث در نسخ علی بن جعفر وجود ندارد.
دیدم در فتح الباری است که نهی ابوبکر از غناء از این باب بود که شاید حضرت بیدار شود!!!! (که نمی دانم با این اَ مزمار الشیطان فی بیت رسول الله) از چه باب بوده!)
عرض کرده ام که شخصی به اسم مسروق از ام رومان نقل کرده است در آیه افک مطلبی را و از طرفی اصولا مسروق اصلا ام رومان را درک نکرده است! حالا خود عامة بحث کرده اند که آخرش چون بخاری گفته تعبدا قبول کنیم یا نه؟
آیه ای که در سوره لقمان است گفته اند آیه مکی است و مراد از لهو الحدیث ناظر به مشرکین است که شعر میخواندند یا مثلا شراب میخوردند و مثلا داستان های رستم و اسفندیار را میخواندند.
از این آیه معلوم یمشود که لهو الحدیث در مقابل اذا تتلی علیهم آیاتنا بوده است و در مکة یکی از راههای مبارزة با قرآن لهو الحدیث بوده است.
یکی از آیاتی که در روایات ما نیامده است، آیه قبل از آخرین آیه سوره مبارکه نجم داریم که *(وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ)* که میفرماید آیا از این حدیث تعجب میکنید و میخندید و گریه نمی کنید و بعد ادامه. این سوره هم مکی است.
میبینید؟ انگار این دو آیه به نظر میآید دو تعبیر است(که انگار غناء در مقابل آیات است) و یک معنا اگر روایت ابن عباس را قبول کنیم اون وقت این آیه هم دال بر حرمت غناء میشود.
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (61)، لاهون غافلون، و السمود الغفلة عن الشي‏ء و اللهو، يقال: دع عنّا سمودك أي لهوك، هذا رواية الوالبي و العوفي عن ابن عباس، و قال عكرمة عنه: هو الغناء بلغة أهل اليمن(در بعضی موراد دارند بلغة اهل حمیر) و كانوا إذا سمعوا القرآن تغنوا و لعبوا، و قال الضحاك: أشرون بطرون. و قال مجاهد: غضاب [1] متبرطمون [2] فقيل له: ما البرطمة؟ قال: الإعراض.
پس غناء در مدینه با غناء در مکه خیلی فرق داشته باشد.
یا مثلا این آیه شریفه که:
*(وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً)*
که روایت دارند که مراد غناء است.
و جالب است که این آیه هم بسیار شواهددارد که دال بر غناء است که شواهدش را مثل حرف ابوبکر یا پنهان کردن بربط از عمر که بعد ظاهرا حضرت رسول صلوات الله علیه و آله فرمودند که این صدا از شیطان است(به این مضمونها یا ...)
این نکته اگر رش دقت شود همه چیز را حل میکند!
خوب دقت کنید! ما یک بحث داریم در خمر محرم که آیا شراب انگوری است یا شراب خرمایی. نظر ما این است که اونی که در مدینه حرام شد شراب خرمایی است و قبل از آن شراب انگوری حرام شده بود و اون روایات نزول ثلاثة ایات حرمت خمر از عمر برای شراب خرمایی است زیرا در مدینه خرمایی بوده فقط و دارد که در ظاهرا بعد حرمت خمر تمام خمرهای مدینه خرمایی بوده الا یک خمره که نصفش انگوری بوده و نصفش خرمایی.
پس یکی به شرائع الهی حرام بوده است ویکی به دین جدید مثلا یا...
حال این برای تقریب ذهن. در بحث فعلی، منشء اختلاف صحابه این بود که میگفتند اونی که قبلا حرام بود، در مقابل آیات الله بود و این غناء مدینه اون قبلی نیست. لذا میگوید جاریتان لیستا بمغنیتین که ملازمات مکه را ندارد.
آیات حرمت غناء مکی است و لذا فکر میکردند اینگونه است که مدنی اش که دیگر ملازمات را ندارد حرام نیست. عده ای هم مثل ابن مسعود میگفتند نه خیر این همون است. دقت کردید چی شد؟! لذا اهل بیت فرمودند که نه! این همون است. غناء حرام است. هرگز نفرمودند مدل مدنی اش حرام نیست مکی اش حرام است.
یکی به سنت حرام شد و اولی به آیات و شرائع. 
آیه بعدی هم شماره 72 در سوره فرقان است که آن هم مکی است.
*(وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً)*(72)
در  اینجا دو احتمال در *(یشهدون)* هست که یک شهود است و دیگری شهادت دادن و اولی را به کارهای مشرکین نزدیک کعبة و ... توجیه کرده اند و انصافا بین دو قول میشود جمع کرد.
*(وَ اجْتَنِبُوا قوْلَ الزُّورَ)* و این آیه شریفه در سوره حج آیه 30 است که جالب است که اینجا هم در مقابل عبادت اوثان قرار میدهد و ظاهرا این سوره هم مکی است و البته به سیاق مدنی هم میخورد ولی گفته شده که مکی است.
و آیات دیگر خیلی شاید واضح الدلالة نباشد.
عدة ای اعتقاد داشتند که این آیه شامل مشرکین است و شامل غناء در مدینه نمیشود. در خود مکه به خاطر نزدیکی با طائف که بسیار سر سبز و حاصل خیز بود(و الآن هم هست) و بیشترین میوه ای که از طائف میآوردند انگور بود و آن را کشمش میکردند و میشد نگهش داشت ولی سایر میوه ها خراب میشد. و در جاهایی که حاصلخیزی کمتر بود خرما بود زیرا آن را هم میشد ماندگار کرد در طائف هم به دلیل کاشت زیاد انگور آن را میاشتند و متأسفانه مقداریش شراب میشد و فاصله مکه و طائف یک روز و نیم بود( یک روز شتر یعنی 45 کیلومتر بود و سه روز شتر یک روز اسب بود و این یک اصطلاحی بود و مکه و مدینه 10 روز نوشته اند و 450 کیلومتر است تقریبا) ولی طائف از مدینه دور بود و شراب مکه شراب طائف بود که انگوری بود و در مدینه به خاطر بعد راه از خرما شراب درست میکردند و خیال میکنند تحریم خمر مدینه انگوری بود ولی نه این طور نیست حرمت خمر مدینه خمر خرمایی بود و شراب انگوری به جمیع شرائع حرام بود و این خرمایی به سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حرام شده بود(حتی در روایات عامة دارد که بعد از حرمت شراب به سنت تمام خیکهایی که ریختند همه اش شراب خرمائی بود الا یک خیک که نصفش خرمائی و نصفش انگوری بود)(اختلاف در مسکر دو عامل بود یکی ابوحنیفه منشأش بود و اون این بود که مسکر بالفعل مراد است نه مسکر شأنی و او قائل بود که انگوری مطلقا حرام است ولی غیر اون اون قدر که مست میکند حرام است ولی در روایات ما هست که مااسکر کثیره فقلیله حرام و این رد بر ابوحنیفه هست).مثلا در بحث ربا دارند که ربا را ابن عباس جائز میدانست و بعد برگشت و مراد ربای نقد است که به سنت حرام شده بود نه به شریعت. یا مثلا داریم که سال اول وجوب نماز دو رکعت میخواندند ولی بعدا اضافه شد و این بحث در عامة است و این سنت به معنای ما سنه النبی است که اعم از احکام خمسة است و لذا در قرن دوم اصطلاح فقهاء این شد که فقهاء این اصطلاح را به کار میبردند و میگفتند شراب خرمائی مکروه است ومرادشان حرمت آن به سنت بود نه این اصطلاح زمان ما.
اصولا اختلافات در حرام بالسنة پیش میآمده است بیشتر. عدة ای از کسانی که سعی کرده اند از هارون دفاع کنند گفته اند ک به فتوای اهل کوفه عمل میکرده است که نبیذ(خرمایی) را جائز میدانستند!!
ظاهرا شبیه این قضیه روی غناء هم واقع شده است. یک غنائی در مکه بوده است که طبق این آیات واضح بوده است که حرام است ولی این غناء در مدینه شکلش عوض شده است.
اولا غناء مکه روی زنها بوده است(اصولا در طائف بوده است که سه چیز یکی نماز نمیخواستند بخوانند و یکی زنا و یکی شراب را گفتند قبول نمیکنیم) ولی در مدینه ذکر مردهای عجیبی است که در غناء حالات خاصی داشته اند و این مدل خیلی با مدل مکه فرق دارد و اصولا ملازماتی که در مکه بوده(شراب و زنا(ذوات الرایات که پرچم در خانه داشته اند)) در اینجا اصلا فرض نداشته چون یا مرد بوده یا اگر زن بوده است یا محرم طرف بوده است(کنیزش بوده) و یا جرأت نمیکردند در حکومت اسلامی عملا خیلی کارها را بکنند و اصولا در مقابل آیات نبوده است و خلاصه خیلی فضا فرق میکرده است.
خود اوس و خزرج و یهود در مدینه اصلا دنبال این حرفها نبوده اند و اصلا در مدینه ذوات الرایات نیست. در مدینه کنیز و رقص و خمور و ... اینها در کنار غناء نبوده است. مدینه که بعدا خیلی رایج شد فقط مرد بود و در بسیاری به اهل سماع استعمال شده است و یک مرد شعر میخواند و البته بعضی اوقات اشعار خلاف شئون اسلامی میخواندند ولی همیشه اینگونه نبوده و بعضی اوقات میآمدند شرح سفرهایشان و غیره را میخواندند و مردم جمع میشدند.
حال منشأ اختلاف صحابه این میشود که یک عده گفتند اون آیات ناظر به بحث مکه است و لذا این غناء مدینه دیگر اون مسائل نیست و خودش جائز است و از اون طرف عده ای مثل ابن مسعود که میگوید والله ثلاث مراة هو الغناء میگوید که این غناء مدینه همونی است که در مکه بود و با آیات حرام شد و مناط حرمت خود غناء بود و صرفا یک حرمت غیری نبود.
در جلد اول این کتاب اغانی اشعاری که شعرای مدینه به غناء میخواندند آمده است و بعضی اش انصافا تند است ولی مقداریش اینگونه نیست و اصلا باعث تحریک شهوات و ... نیست ولی در جو مدینه حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین مطلقا با قصه مخالفت کرده اند از ظاهر روایات صحیح صریح.
این میشود معنای روایت که در بخاری است که بعد من اقوامی میآیند که حلال میکنند چیزهایی که حرام است را و فقط اسمش را عوض میکنند یکی حریر است خز اسم حیوانی است و یک پوست لطیفی داشته است و مثل حریر بوده است و ستحلون الحریر بغیر اسمه که خز را حلال میکنند و صرفا اسمش را عوض میکنند و به جای حریر میگویند خز!!
پس یک حریر است که خود اهل عامة روی این قسمت عمل نکرده اند و گفته اند غیر حریر است و دو چیز است و یکی بافتنی و ... و از طرفی گفته اند که مشهور صحابه خز میپوشیدند و لذا تطبیق این به خز (ه به نظرم در روایت نیست) مشکل است.
دوم خمر است که مراد از آن در اینجا همان نبیذ(خرمایی) است که کوفه رسما فتوا به حِلّ میدادند و در مدینه هم آوردند. 
سوم معازف آمده است که پیغمبر غناء را حرام کرد و می آیند اسمش را عوض میکنند و سماع میگذارند اسمش را و میگویند اینغیر اونی است که در مکه است. متهم این قصه که است؟ اهل مدینه.
چهارم هم نساء است و متهم به آن اهل مکه بودند و چون عرض کردم در اواخر قرن اول در مکه بین عامة متعة رائج بوده است و ...(البته توجه داشته باشد که اونی که ظاهرا در این حدیث هست مراد متعة نیست بلکه یک چزی هست که البته در زمان ما بالفعل وجود دارد و ما به آن نکاح جهادی میگفتیم والان در رسانه ها از به آن جهاد النکاح میگویند که زنان بروند برای رزمندگان و مثلا در یک سفر دو روزه با 20 تا رزمنده همبستر شوند و در زمان ما در سوریه دیدم در اخبار بعضی سایتها که از تونس و ... رفته اند و بعضی زناها با صد رزمنده همبسر شده اند و البته اسناد این فتوا به عامة هنوز برایم روشن نیست و ظاهرا بزرگانشان مخالفت کرده اند و این تطبیقش به متعة شاید درست نباشد و یک احتمال در مورد اون متعة ای که عمر حرام کرد میدهم که مراد جهاد النکاح باشد و احتمال دارد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و وسلم در جنگی این را جائز دانسته باشند و بعد حرام کرده باشند و منظور این باشد که بعد من عده ای میآیند این را حلال میکنند و عمر هم معنای اعمی از این و اون را حرام کرده باشد و یک قسمت را فهمیده  وقسمت بعد را نه یا اینکه برای خودش حق سنت گزاری قائل بوده است)(خلاصه از این روایت قسمت معازف و خرش روشن است که مراد چیست ولی دو قسمت دیگر باید بیشتر تحقیق شود)
لذا اون عبارت طرف را نقل کردم که لو اخذ احد بقول اهل المدینة فی الغناء و بقول اهل الکوفة فی النبیذ و بقول اهل مکة فی المتعة خرج عن نحلة الاسلام!!!
و لذا در یک روایت ما در اموری که نزدیک قیامت است(اشراط الساعة) اذا ظهر الزنا که اصولا زنا علنی میشود.
اصولا روش ما در بحث این است که فضا را تصور کنیم و در مرحله بعد ببینیم ائمه صلوات الله علیهم اجمعین چگونه فضاسازی کرده اند یا در مقابل فضا چگونه واکنش داده اند و از آقا امیر المؤمنین صلوات الله علیه تا آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میرویم که در بحث غنا اتفاقا توقیع هم داریم. بعد میرویم سراغ مرحله تبدیل نصوص به فتاوا میرویم و بعد جریان تاریخی صاحب شرائع به بعد را بررسی میکنیم.
به لحاظ حدیث هم یک مرحله اولیه داریم که مرحله ضبط و ثیت است و یک مرحله متوسط داریم که تبویب است مثل حسین بن سعید رحمه الله و یک مرحله متأخر هم داریم شبیه کار مرحوم کلینی و مرحوم صدوق.
راجع به بخش اول که راجع به دنیا و تصور فضای موجود است تا جایی که ممکن است روی کلمات صحابه و تابعین کار میکنیم و سعی میکنیم ریزه کاریهایش را بفهمیم و اصولا ما در این مرحله دنبال تصدیق نیستیم و صرفا تصور است. کسانی که در آن مرحله دنبال تصدیق هستند اصطلاحا مشبهة هستند و این که میگویند شیعه باب اجتهاد را انفتاح میداند و در بین عامة انسداد باب اجتهاد است و صرفا اجتهاد درون مذهبی دارند یک بحثی است که درست تنقیح نشده در کلام معاصرین شیعه ما و باید بیشتر دقت شود. آنها ما را هم انسدادی میدانند و میگویند شما هم مثل ما اجتهاد درون مذهبی دارید.
از زمان دومی در مصادر تشریع اضافه شد و یک حت به معنای طرق به مصادر تشریع است و یکی مراد خود مصادر تشریع است و از زمان دومی اجماع هم به مصادر تشریع اضافه شد. بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اولین بحثهای اصولی روی مصادر تشریع بود و بعدها(100 و 120 به بعد) روی طرق هم کار شد و اینها مهمترن بحثها شد و اواخر قرن دم تبدیل به علم اصول شد.
استحسان که احتمال دارد مرجعش به اجماع باشد و میگفتند که مثلا د ربین مسلمین یک چیزی رایج شود ولی بر اثر ضوابط شرعی منسجم نیست و مثل بانک یا حمام رفتن که با ضوابط اجاره نمیسازد چون زمانش مشخص نیست و مسائل دیر.اصل اجماع و قیاس کار دومی است.
در کتب اصولی ما استحسان و شوری و سد ذرایع را طرح نکرده اند زیرا با ضوابط ما نمیسازد. عده ای میگفتند که اگر مسلمانها شوری تشکیل دهند میشود احکام جعل کرد و در ایران هم که مشروطه راه افتاد هدف همین بود و در سر مجلس نوشته بودند*(امرهم شوری بینهم)* .
و اصولا در بحثهای اصولی باید مصادر تشریع جدا بیاید و بعد طرق اثبات جدا بیاید و یکی از مشکلات کتب اصلی ما این است که خیلی انسجام ندارد و مباحث شبیه حزیره های پراکنده که دور هم بی نظم جمع شده است هستند.
این روایت صم للرؤیة و افطر للرؤیة یک صدری در روایات عامة دارد که ما نقل نکرده ایم: انا امة امیة لانکتب و لانحسب(یعنی ایکه محاسبات نجومی میکرده اند) فصوموا للرؤیة و.... حالا عده ای از عامة آمده اند گفته اند که ما از این روایت ان مطلب را استظهار میکنیم که محاسبات کفایت میکند و یک مستشرقی نوشته است کتاب برای تاریخ نجوم اسلامی و بسیار آدم مؤدبی است و بسیار خوب است کتابش و حتما مراجعة کنید و شاید بفهمیم که رجوع به رؤیت جایی است که محاسبات نیست و ما اگر محاسبه بکنیم که از افق گذشته است ولو قطعا امکان رؤیت نداشته باشد میشود معیار را محاسبات برد. الآن هم سنی ها این تفکر را دارند و یک عده از عامة هم هنوز رؤیت را معتبر میدانند و قدمایشان بیشتر تفکر دوم است و اینی که حالا ما ببینیم اهل بیت علیهم السلام در 250 سال بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چه کرده اند و ببینیم که شاید بشود در روایات نبوی صلوات الله علیهم اجمعین چه کرده اند و این بحث محاسبات نجومی مال گذشته هم هست و در زمان آقا امام هادی صلوات الله علیه داریم که ما در بغداد ماه را ندیدیم و یقول الحساب که در اندلس دیده میشود.(این محاسبات اصلا پیز جدیدی نیست بلکه از 5000 سال پیش چینی ها داشته اند و ایرانی ها و ... داشته اند ولی عرب نداشته است.) هیچ شبهه ای در این قسمت نیست که عمل اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین روی رؤیت است و عمل حساب معتبر نیست(اینکه در روات رؤِت در قبال محاسبه آمده است میفهمیم که مراد رؤیت عادی افراد است نه صرف الرؤیة که شما بگویی زن برهنه پشت تلسکوپ هم دیدنش جایز نیست)(این که عربستان هم چند مدل محاسبة میکنند سرش این است که ملاک ماه را اشتباه میدانند و مثلا میگویند که محاق اگر بعد از طلوع آفتاب باشد کفایت میکند و شنیدم یا دیدم که لیبی چه میکنند.).
اصولا ما در مقابل عامة یک مدل حرف میزنیم ولی در بین خودمان یک مورد دیگر. این بحث تلسکوپ هم که جدیدا طرح شده اصلا مهم نیست(ملحق به محاسبات است زیرا مثلا شما 50  کیلومتر ماه به بعد دیده میشود و مثلا 40 کیلومترش دیده نمیشود و اگر کسی بیاید تلسکوپ بگذارد این 40 کیلومتر را یبیند و این فائده ندارد. این دقیقا همین بحث محاسبات است نه چیز دیگر. بله اگر تلسکوپ صرفا کارش این باشد که گرد و غبار را کالعدم کند خب این همان رژیت است ولی اون فرض اول اصلا صدق رؤیة نمی کند.) و اصولا دوران امر بین رؤیت و محاسبات است. و تلسکوپ خیلی بی خود است.(این بحث بلاد قریب و بعید و ... هم کشک است و اصلا مهم نیست)(این فکری که گفته اند بیاییم بین کشور های مسلمین اتحاد برقرار کنیم قطعا پایه ندارد و اگر ملاک محاسابات هم باشد باز هم مسلمین قصه اش درست نمیشود. لذا در خراسان و مصر حل نمی شود. در رؤیت هم محال عقلی است. این تفکر عامه که فکر کرده اند با محاسبات قصه حل میشود اصلا نمیشود و باز هم مسلمین یکی نمیشود)
ابان بن تغلب رحمه الله میفرماید شیعة کسی است که وقتی صحابه اختلاف کردند برود سراغ امیرالمؤمین علیه الصلاة و السلام و اگر الآن در کلام علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اختلاف شد برود سراغ جعفر بن محمد صلوات الله علیه.
این تعریف ابان از شیعة است. خوب ببینید. مثلا در روایات شیعة داریم که حضرت فرمود کذبوا علی علی(صلوات الله علیه).
 در بین علمای ما آمدند بحث را بردند روی قسمت دوم و روی تصور را کم کردند. و شواهد را در بحث هلال عرض کردیم که در بین عام اسلامی شاید بشود محاسبات را قبول کرد ولی در بین روایات اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین آدم قاطع میشود که رؤیت عادی مراد است. مثلا در روایات دارد که دو نفر یکی میبیند و دیگری نمی بیند. وظیفه چیست که وظیفه عمومی است.
در بحث غناء هم باید بعد از تصور جو عمومی دیدگاه و عملکرد اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین را دید.
البته در مجموع یک نکتة را شاید ذکر نکردیم که عده ای عدم قبول شهادت مُغَنّی را از باب خلاف مروت بودن آن میدانند که یعنی مناسب شئون اجتماعی نیست آدم در خیابان راه رود و غناء کند.
در مجموع به این بحث رسیدیم که در مکه یک غناء خاصی بوده است و در مدینه هیک مدل دیگر و شواهد تاریخی برای جواز اینجا بسیار مضطرب است و در خود نصوص دال بر جواز نسبتهای عجیبی دال بر باطل بودنش موجود است.
در بعضی روایات هم بود که جئنانا جئناکم فحیانا و حیاکم و این عجیب است و اصلا مفهوم بدی ندارد ولی مع ذلک در ورایات ما از آن نهی شده است و فرموده اند که این نسبت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم غلط است. معظم آقایان غناء خوان در مدینه مرد بوده اند ولی در مجموعه آثار از همه اش نهی شده است.
در مجموعه شواهد در آات موسیقی متعارف آن زمان دف نسبتا رایج تر بوده است و به نظرم احمد بن حنبل دارد که و یستحب الدف للعرس!!!!
(عمر بن ابی ربیعة از لحاظ معنا و اختیار الفاظ بسیار از نظر شعری قوی است و اشعارش موجب فساد است انصافا و این تشبیب که بعدا در کتب فقهی آمد این آقا یکی از بزرگترین مشببین بوده است و در بحث تشبیب گذشت.)
و یک بحث هم این شد که آیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند که و فی ذلک انزل الله علی *(و من الناس من یشتری لهو الحدیث)* 
این حدیث ابو امامة است و کأن حضرت خودشان آمده اند غنای مدینه را مصداق غنای محرم در مکه دانسته اند.
یک بحث دیگر داریم که آیا تخصیص هست یا نه؟ یعنی آیا عرس و ... تخصیص بردار است.
به نظر ما اینجا جای تخصیص نیست به این بیان که نه غنای مکه و نه غنای مدینه ناظر به مثل جئناکم جئناکم و یا اشعار بعضی از اعراس اون زمان نبود و لذا اگر به دلیل خارجی ثابت شد که حرام است باید دنبالش رفت و الا نه.
لذا میشود گفت که اینها تخصصا خارج است و نه تخصیصا. مثلا در حدی هم شبیه همین است. اصلا اینها داخل در غناء محرم در روایات نیست.
البته با فرضی که واقعا خارج باشد و الا اگر داخل در لهو یا ... باشد غناء محرم میشود.
این تعبیر عامة که ذهبت العترة و من تابعهم الی حرمة الغناء که عامة هم میدانستند که عترة کلا با این قصه در مدینه هم جور نبوده اند.
سریع یک دوره سریع بکنم:
روایات جامع الاحادیث داشتیم که:
در باب 19 از ابواب ما یکتسب چند آیه و چند روایت. روایت اول سندش در کافی است  و معتبر است و حدیث دو به لحاظ سندی مشکل دارد و حدیث شماره 3 مشکلات سندی زیادی دارد. حدیث 4 مشکل سندی زیاد دارد. مضمونش خوب است ولی سندش گیر دارد. حدیث 5 مشکل سندی دارد. هر 5 تا از آقا امام صادق علیه الصلاة و السلام بود. حدیث 6 از عوالی اللئالی بود و از یک عده صحابه نقل میکند و بنده تفاسیر عامة ندیدم این طور که این آقا ابن ابی جمهور دارد.
حدیث 7 مصدر بسیار ضعیف است. حدیث 8 از تفسیر مرحوم علی بن ابراهیم است و سندش صحیح است ولی مصدر یک مقداری شاید گیر بشود داد.
حدیث 9 مرسل است. حدیث 10 قابل قبول و خوب است.این الین روایت از آقا امام باقر علیه الصلاة و السلام است.
....
شماره 13 در کافی و سند گیر دارد و این از آقا امام رضا صلوات الله علیه است.
حدیث 14 سندش گیر دارد راهی برای توثیقش هست چون ابن ابی عمیر کتاب ابن مهران را نقل کرده است.
..... از رسول الله صلی الله علیه و آله هم آمد
حدیث 19 از اشعثیات که این کتاب از امیر المؤمنین صلوات الله علیه.
حدیث 20 همان حدیث اشعثیات از راه سکونی.
در دعائم هم با متن اشعثیات آمد.
حدیث 21 در باب غناء سندش قابل اعتماد است.
...
حدیث 25 را میشود تصحیح کرد.
حدیث 26 مرسل
حدیث 27 مشکل سهل بن زیاد دارد.
پس تا اینجا دیدیم که از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و از آقا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و آقا امام باقر صلوات الله علیه و آقا امام صادق صلوات الله علیه و آقا امام رضا صلوات الله علیه نقل شده است.
حدیث داریم از ابی الحسن الکاظم صلوات الله علیه حدیث 33 است.
حدیث قدسی هم داریم.(حدیث 34 به نظرم)
  حدیث 37 سندش خوب است و از آقا امام رضا صلوات الله علیه است.
حدیث 38 میشود سندش را قبول کرد چون عبد الاعلی احتمال دارد برادر زراره باشد. اما متنش در ابن ماجه شاید بهتر باشد چون او شعر است و اینجا خیلی نمیچسبد.
حدیث 39 سندش روشن نیست و حدیث 40 مرسله دعائم است.
داریم که در توقیع مبارک از آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم داریم.
راستی یادم رفت عرض کنم که در خود عامه هم ما باشیم و آنچه دارند اقوی حرمت است نه حلیت و الا احوط(وجوبا) است قطعا یعنی همین راهی که شوکانی پیش گرفته است.
حدیث 41 وضعش خیلی ضعیف است و در قرب الاسناد در بخش خراب از نظر وضع سندی آن داریم که روایت 42 است.
در باب 20 هم حدیث 1 به خاطر علی بن ابی حمزة ایراد دارد.
شماره 2 سندش صحیح است. شماره 3 هم همی طور و حدیث شماره 4 میشود سندش را درست کرد و این حدیث 5 را هم با قرائن میشود درست کرد و 6 مثل 5 .
در ضمن از آقا امام حسین علیه الصلاة و السلام و آقا امام سجاد علیه الصلاة و السلام هم روایت داریم به شرط اینکه سند سکونی را شامل دو امام بزرگوار بدانیم. و در مسند زید اسم امامان بزروار هست.
در ضمن حواسمان به این نکته باشد که در روایات آقا امام رضا صلوات الله علیه به بعد ما روایت استثنائی نداریم و به صورت مطلق نهی از غناء شده است. و در ضمن در مرحله تبدیل نصوص به فتاوی به صورت منع مطلق منتقل شده است.
 8 سندش معتبر است.
روایت 9 از توقیع مبارک است که و ثمن المغنیة حرام و این آخرین حدیث از ائمه صلوات الله علیهم اجمعین از حیث زمان است. روایة اسحاق بن یعقوب به لحاظ مستند رجالی مشکل دارد ولی شواهد قبول زیاد دارد.
شماره 11 مشکل سهل بن زیاد دارد.
حدیث شماره 12 این را با بعضی قرائن شاید بشود قبولش کرد. حدیث شماره 13 ارجاعش به روایات عامه است و این حدیث در عامة از ابو امامة آمده است و 14 از عوالی و وضعش روشن است که ضعیف است.
حدیث 15 مرسل است و لها صوت اصلا خارج از بحث است و اصلا مغنیة صدق نمیکند.
البته انصافا در مجموعه استعمالات غناء صوت حسن هست ولی این اصلا معلوم نیست حرام باشد و عده ای گفته اند که مراد علمای عامه هم همین بوده و از عبارات عده ای از آنها و تعلیلات این عده بعید نیست.
در باب دیگر حدیث 1 سکونی و حدیث 2 جعفریات است و حدیث 3 دعائم که اینها همه یکی هستند.
حدیث 4 هم که عوالی است. حدیث 5 که در آن دف آمده است در مصادر عامه است و وضعش روشن نیست.
حدیث 6 از عوالی و مصادر عامة بعینه از یک سند مشترک آمده است و ما نداریم.
گاهی ما اصل حدیث را نداریم ولی فرعش را داریم. آیا از بودن فرع در روایاتمان فهمیده نمیشود که اصلش مفروغ عنه بوده است؟ مثلا ما داریم سألته عن اجر النائحة و المغنیة و اینجا دارد که نهی عن صوتین احمقین النائحة و المغنیة. و تصادفا سند این فرع معتبر است.
البته در خصوص مورد شاید بفهمیم که راوی در ارتکاز ذهنی اش ملازمه را مسلم نمی دانسته است.
حدیث 8 از روایات ما است و سند روشنی ندارد ولی اجمالا بد نیست. حدیث 9 مرسلة دعائم.
جامع الاخبار در اینجا مراد شهیدی سبزواری نیست.
شماره 11 میشود روی بعض مبانی قبولش کرد. اجمالا مقبول است.
شماره 12 مشکل سهل بن زیاد دارد.
حدیث 13 سندش مشکل دارد و در کافی است. لایقدس الله امة فی بربط یقعقع و نایة تفجع (صدای موسیقی و نوحه)
حدیث 14 جعفریات که شواهد قبول دارد و سنی های کوفه به آن فتوا میدادند ظاهرا.
دعائم هم دارد به علاوه یک زیادی.
حدیث 15 سندش خیلی ضعیف است و قابل ارزش نیست که به آن ضعیف بگوییم.
حدیث 17 در فقه الرضا است.
حدیث 18 از حعفریات که دفوف را هم دارد.
حدیث 19 از مقنع مرحوم صدوق است ه فتوایشان عین روایات است ظاهرا.
حدیث 21 که قبولش مشکل است.
حدیث 22 از صحیفة الرضا علیه الصلاة و السلام است.
حدیث 23 اسم حضرت سید الشهاء علیه الصلاة و السلام هست و خصوصا که تعبیر به حدثنا شده است.
حدیث 24 ربطی به ما نحن فیه ندارد.
مرسل روام بن ابی فراس روایت 28 است که وضع روشنی ندارد.
حدیث 29 از صحیفة الرضا علیه الصلاة و السلام است.
مجموعه روایات انصافا مجموعه روایات هم معتبر خوب دارد و این عبارت مرحوم مقدس شاید مراادشان کتب خاصی بوده است و الا روایات معتبر داریم و اضافه بر اینکه تعددش خیلی زیاد است. اوضح روایات ما از زمان حضرت رضا صلوات الله علیه است.
و ما دو استثناء در مرحله تبدیل نصوص به فتاوا داریم که یک اصلا غناء نیست(حداء) و یکی هم اصلا بنده احمال میدهم اون هم با توجه به اطلاقات و عمومات ذاتا از غناء خارج باشد و حسن صوت باشد و همین چیزی باشد که بین متشرعة رایج است.
استثناء اعیاد هم اصلا ثابت نیست. ماند قسمت اخیر که ان شاء الله فردا و آن تشخیص موضوع است. 
اما بحث تعیین موضوع ظاهرا مشکل کلمات لغویین ناشی از یک مشکل واقعی است و یک مشکلی هست که حجاب یک پدیده بسیار عجیبی است. اصل حجاب و فاف مسلم است ولی تمدن ها رو آن تأثیر گذاشته اند و من واقعا نمی دانم، در مورد مدلهای مختلف چه بگویم. در بحث غناء هم من گیر دارم. دقیقا نمیدانم این تأثیر گذاری فرهنگ ها چه کرده است. مثلا شما در نظر بگیرید که در غناء اولا به مجرد صوت غناء میگفتند. مضمون غناء فاسد باشد. موسیقی داشته باشد یا نه. بعد در مکه یک جور و بعد در میدنه یک جور. و ما گیر داریم که بفهمیم دقیقا چه بوده است. یا صدا زیبا باشد را غناء میگفتند. جدا این غناء هست و مردم به آن غناء میگفتند و نمیشود گفت که این حرام است. (شاید حل مشکل به این باشد که بگوییم که همینکه لفظ غناء در معنای عرفی اش استعمال نشده است باید از روایات برداشت کرد که چی حرام بوده است یا شاید قاعده این باشد که قدر متیقن جواز را حذف کنیم و بقیه را حرام بدانیم. احتمال دوم مطابق قاعدة است ولی احتمال اول اقرب به روایات است چون وقتی میفرمودند الغناء کذا یک انصرافی به بعضی چیزها بوده است و این بعضی چیز ها با شواهد به دست میآید.)
یک حدیث معروفی عامة دارند که لیس منا من لم یتغن بالقرآن. اینجا واضح است که مراد اگر بحث غناء باشد میشود خوش صدایی(ولی شافعی مراد را یستغن گرفته است یعنی بی نیاز از قرآن نشود).
انصافا با مجموعة شواهد این طور نیست که یک کیفیت صوتی باشد و با صرف نظر از مضمون در نظر بگیریم را غناء روایات شامل میشود.
انصافا به نظر ما حق با شیخ انصاری رحمه الله است. کیفیت مهیج ولو مضمون باطل نباشد غناء متبادر در آن زمان هست.
این که مرحوم استاد مناسب مجالس لهو باشند را هم اضافه میکنند قابل اثبات نیست ولو ما قبلا میگفتیم.
لهوی بودن در اینجا یعنی مهیج بودن و محرک بودن و به طرب و شوق آوردن در مقابل یک امر خیالی.
اما مسأله آلات غناء در مجموع روایات انصافا به نفسه گیر دارد و اون روایت بربط شکستن امیر المؤمنین صلوات الله علیه طبق بعضی از مبانی صحیح است و خلاصه روایات آن قدر زیاد است و بعضش معتبر است.
یعنی آلات موسیقی عنوان مستقل دارد و لذا جامع الاحادیث بحث آلات را جدا کردند و کذا شیخ انصاری رحمه الله و دیگران.
یک روایت هم هست که الغناء ینبت النفاق فی القلب. به عنوان ختم کلام یک چند نکته عرض کنم.
ظاهرا این غناء مدینه است نه مکه زیرا اونها لیضل عن سبیل الله است نه ایجاد نفاق.
در غناء مکه امر اختیاری ذکر شده است ولی در غناء مدینه امر غیر اختیاری ذکر شده است که یک دانه گندم بیفتد در زمین خودش رشد میکند. یعن این غناء مدینه خواه نا خواه رو شما تأثیر میکذارد و این امر تکوینی است.
یک تعبیر دیگر در ورایات این است همچنان که درخت خرما شکوفه میدهد. و یک تعبیر دیگر این است که همچنان که آب سبزی را بار می آورد. 
یعنی غناء در قلب شما نفاق ایجاد میکند. آب سبزی را بار میآورد. و به نظرم دو نکته اشاره شده است. عرض کردم نامه عمر بن عبد العزیز که اولین کاری که میکنی غناء و ملاهی را میگیری و این که فانه قد بلغنی عن حملة العلم که النفاق ینبت النفا فی القلب کما ینبت الماء العشب و این عبارت مشعر به این است که تا سال صد و خوردی اصلا این حدیث منتسب به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است و لذا روایاتی که به ائمه صلوات الله علیهم اجمعین است به نظر درست تر از حیث اصطلاح میآید. بعد او دارد حملنی عن حملة العلم، و العلم علم سیر و سلوک و فقه است و مثلا به انساب فضل میگفتند و تعبیر علم نمیکردند.
احتمال دارد تشبیه از این لحاظ باشد که ذات انسان انسان حیث انحراف هست(مثل بیابان که درش پر بذر است و موقع باران رشد میکند) و این غناء، این بذرهای انحراف را رشد میدهد.
و احمال دارد که تشبیه از این حیث باشد که این غناء آرام آرام کلمه در قلب جا میشود و رشد میکند و یک حیث دو گانگی(نفاق ایجاد میکند).

ارسال سوال