مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 98-1397 » اصول شنبه 1397/9/3
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- اصول 98-1397 » اصول شنبه 1397/7/28
- مکاسب 94-1393 » دوشنبه – 31 - 6 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ [روایات کذب در هزل]
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- مکاسب 99-1398 » فقه سه شنبه 1398/9/5
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : مکاسب محرمه-خاتمة : المسألة الثالثة : خرید و فروش زکات و مقاسمه و خراج : عبارت مکاسب و یزدی
گفتیم روایاتی در باب مزارعه هم داریم ولی دلالتشان برای جواز خرید خراج و... خیلی روشن نیست و در این مورد حق با مرحوم اردبیلی است. بله، شاید با قرائن سیاقیه بشود استظهاراتی کرد. مثلا حلبی چون اهل کوفه و عراق بوده است و ارض که گفته می شود باید مراد، ارض خراجیه باشد. گفتیم که بعدها خراج به مطلق مالیات هم گفته می شد. در این روایت هم که «أهلها» دارد روشن نیست که ارض خراجیه باشد چون در غیر ارض هم لفظ خراج (به معنای مالیات) داریم. اگر متون این حدیث را جمع کنید (با توجه به متون و تقطیع هایش) برای حدیث شناسی خیلی مفید است که نمی توانیم وارد بحث شویم. روایت بعدی، صحیحه ی اسماعیل بن الفضل است که آن هم همینگونه است و برای حدیث شناسی خوب است چون مصادر مختلفی دارد. متن نقل شده در مکاسب از فقیه است و به تعبیر ایشان صحیحه است و بعدا نقل می کند که به سند موثق در کافی و تهذیب هم نقل شده است.
البته مصادر این حدیث در کافی، فقیه و تهذیب را هم باید پیدا کنید که همان بحث های فهرستی ما است.
اسماعیل بن الفضل الهاشمی که به او نوفلی هم گفته شده است اهل مدینه است. نوفلی معروف (که راوی از سکونی است) اهل کوفه است. ما در میان روات، دو نوع نوفلی داریم. یکی آنهایی که اصلشان از یمن است که به نظرم از قیبله نخع هستند. سرشناسشان «حسین بن زید» است که بعدها به ری می آید و شاید چون کارهای تشکیلاتی می کرده و تحرکات سیاسی داشته است نجاشی نقل کرده است که : «قیل : غلا فی آخر عمره». محمد بن جعفر الاسدی (محمد بن ابی عبد الله) هم که عرب صمیم است و به ری آمده و زندگی مخفیانه ای در ری داشته است. این محمد بن جعفر یا محمد بن ابی عبد الله فرد بزرگواری است و تضعیفی که نقل شده است (از اردبیلی یا ابن داود) به حق نیست. ایشان با پسر برادر نوفلی معروف (موسی بن عمران یا موسی بن عبد الله) تماس داشته است و روایت معروف زیارت جامعه هم از ایشان است که از حضرت هادی (علیه السلام) نقل می کند. صدوق هم به واسطه دو یا سه نفر (که همه مشایخ سه و چهار قم هستند) نقل می کند. اینکه مشایخ غیر معروف نقل کرده اند ظاهرا به خاطر این است که ایشان زندگی مخفیانه داشته اند و مشایخ بزرگ یا با اینها تماس نداشته اند یا ابراز نمی کرده اند.
طائفه ی دیگر از نوفلی ها هم داریم که از نوه های عبد المطلب (نوفل بن الحارث بن عبد المطلب) هستند. از فرزندان ایشان خیلی هایشان از مخلصین و محبین امیر المؤمنین (علیه السلام) بوده اند و در صفین و جمل با ایشان بوده اند. به ایشان اسماعیل بن الفضل الهاشمی هم گفته می شود. ایشان نوه ی عموی حضرت صادق (علیه السلام) است چون اینها نوه های نوفل بن حارث بن عبد المطلب هستند ولی حضرت صادق از راه امیر المؤمنین (علیه السلام) به ابی طالب و از راه فاطمه زهراء (سلام الله علیها) به عبد الله می رسد.
ما نوفلی غیر از این دو گروه، سراغ نداریم. از بقایای اینها در کوفه خیلی خبر نداریم.
این روایت عادتا باید راجع به اطراف مدینه باشد چون ایشان مدنی است. اگر سؤال، از نوفلی ای که اهل کوفه است می بود حمل بر ارض خراجیه می شد.
متن مرحوم شیخ از مکاسب :[1] «و منها: الصحيح عن إسماعيل بن الفضل عن أبي عبد اللّه عليه السلام، قال: «سألته عن الرجل يتقبّل بخراج الرجال[2] و جزية رؤوسهم[3] و خراج النخل و الشجر و الآجام[4] و المصائد و السمك و الطير[5] و هو لا يدري، لعلّ هذا لا يكون أبداً،[6] أ يشتريه، و في أي زمان يشتريه و يتقبّل؟ قال: إذا علمت من ذلك شيئاً واحداً قد أدرك[7] فاشتره و تقبّل به».[8] و نحوها الموثّق المروي في الكافي و التهذيب عن إسماعيل بن الفضل الهاشمي بأدنى تفاوت».
روایت بعدی : «و رواية الفيض بن المختار، قال: «قلت لأبي عبد اللّه عليه السلام: جعلت فداك، ما تقول في الأرض[9] أتقبّلها من السلطان ثمّ أُؤاجرها من أكَرَتي[10] على أنّ ما أخرج اللّه تعالى منها من شيء لي من ذلك النصف أو الثلث بعد حقّ السلطان؟ قال: لا بأس، كذلك أُعامل أكَرَتي».[11] إلى غير ذلك من الأخبار الواردة في باب قبالة الأرض و استئجار أرض الخراج من السلطان ثمّ إجارتها للزارع بأزيد من ذلك».[12]
بعد هم روایت جمیل را می آوردند که بحثش گذشت و گفتیم که روشن نیست.[13]
مرحوم شیخ بخش روایات زکات را ندارد (یکی از روایات را داشته باشد) ولی روایات باب خراج را دارد. گفتیم که شواهد، مؤید حرف مرحوم کرکی و شیخ انصاری است و نمی شود گفت که چون خلاف قواعد است باید طبق قاعده عمل کنیم و بگوییم حرام است.
در اینجا عبارت حاشیه مرحوم سید یزدی (بر مکاسب) را به خاطر طرح بحثی که ایشان دارند می خوانیم :[14]
«أقول : إذا فرض كون زراعة الأرض الخراجية بإذن الجائر و جعله الخراج أو المقاسمة فمقتضى القاعدة عدم صحّة ذلك[15] و كون ذمّة الزّارع مشغولة بأجرة الأرض للمسلمين، فحينئذ يكون مخالفة القاعدة في مقامات ثلاثة :[16] في أصل المزارعة[17] و في الأخذ[18] و في الإعطاء،[19] و الظاهر من الأخبار و كلمات العلماء الإمضاء من الأئمّة في جميعها[20] فيكون على الزّارع ما جعله السّلطان لا أجرة الأرض،[21] و يتعيّن حقّ المسلمين أو الفقراء فيما أخذه و عيّنه، و يبرأ ذمّته عن الخراج و عن الزّكاة و يكون الأخذ منه بالشّراء و نحوه صحيحا فيملكه الآخذ».[22]
سپس ایشان کلام شیخ انصاری را اشکال می کنند : «و على هذا فلا وجه لقول المصنف، فما يأخذه الجائر باق على ملك المأخوذ منه،[23] و مع ذلك يجوز قبضه عن الجائر فإنّ ظاهر النصّ و الفتوى أنّه يتعيّن خراجا أو زكاة فلا يكون باقيا على ملك المأخوذ منه بل يبرأ ذمته منهما. و يظهر من صاحب الجواهر عدم الخلاف في ذلك و يمكن أن يكون غرض المصنف قدّس سرّه أنّ مقتضى القاعدة كونه باقيا على ملكه إلّا أنّه خرج عن القاعدة لا أنّه الآن كذلك فتدبّر. نعم، في بعض الأخبار ما يدلّ على عدم البراءة من الزّكاة إذا أخذها السّلطان،[24] كصحيح زيد الشحام قلت للصّادق (علیه السلام) : جعلت فذاك إنّ هؤلاء المتصدّقين يأتون فيأخذون منّا الصّدقة فنعطيهم إيّاها أ تجزي عنّا قال (علیه السلام) لا إنّما هؤلاء قوم غصبوكم أو قال ظلموكم أموالكم و إنّما الصّدقة لأهلها.[25] لكن يجب حمله على استحباب الإعادة أو على صورة إمكان عدم الدّفع و كونه اختياريّا و ذلك لمعارضته بجملة من الأخبار دالّة على الإجزاء، ففي صحيح يعقوب بن شعيب[26] قال : سألت الصّادق (علیه السلام) عن العشور الذي يؤخذ من الرّجل أ يحتسب بها من زكاته؟ قال (علیه السلام) : نعم إن شاء»[27].[28]
سپس ایشان وارد ابداع احتمالات در کل روایات می شوند : «ثمّ إنّ ما ذكره المصنف قدّس سرّه و التنقيح من كون جواز الشّراء من باب إذن الإمام (علیه السلام) الّذي هو الوليّ للأمر[29] و يكون من باب الإجازة[30] في الفضولي أحد الاحتمالات في المسألة، و الظاهر أنّه المتعيّن،[31] و لازمه براءة الذّمة الدّافع من الخراج حسب ما ذكرنا سابقا،[32] بل و براءة ذمّة السّلطان أيضا من الضّمان و إن كان عليه الإثم من جهة العصيان و العدوان فتبعات الغصب عليه جميعا إلّا الضّمان،[33] إذ هو نظير ما إذا غصب الغاصب مال الغير فوهبه لآخر و أجاز المالك ذلك و إن كان الإذن و الإجازة خاصّا بالشّيعة دون المخالفين،[34] و كان الإمضاء بالنّسبة إليهم لا بالنّسبة إلى الجائر من حيث هو، إذ معه لا يمكن بقاء ضمانه، إذ لا يعقل تصحيح المعاملة من أحد الطّرفين دون الآخر[35]».
سپس دو سه فرع می گویند که نکته های فنی خیلی خوبی دارد که فردا خواهیم خواند. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] . كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج2، ص: 210-209.
[2] . خراج در اینجا نباید ارض خراجیه باشد چون مدینه ارض خراجیه نبوده است. مراد از رجال هم افرادی است که کاگر بودند و روی زمین کار می کردند و به دولت مالیات می دادند نه رعیتی که روی ارض خراجیه کار می کرد و با خرید و فروش زمین، خرید و فروش می شد.
[3] . این هم عجیب است، مگر اینکه در خیبر بوده باشد. یادم نمی آید در مدینه، اهل کتابی بوده باشند که بخواهند جزیه بدهد.
[4] . نخل و شجر در مدینه، متعارف بوده است، ولی اَجَمه که نیزار است (که الآن حور می گویند) در مدینه نیست (البته نیزار بدون آب هم می شود) لذا اجمه به عراق می خورد نه مدینه.
[5] . مصائد چیزی است که نصب می کنند برای صید و مالیاتش را هم می دادند، مثل گور خر و... صید می کردند. البته مصائد برای صید دریا هم می شود. بعید است که مراد، ملخ باشد. این هم معلوم نیست که در ارض خراج بوده باشد.
[6] . یعنی ممکن است یهودی یا مسیحی در این منطقه نباشد یا فرار کنند و جزیه ندهند ولی او بگوید که من جزیه آنها را می دهم.
[7] . با اینکه از باب إفعال است ولی لازم است. مراد، بلوغ و رسیدن است. راجع به مادر حضرت باقر (علیه السلام) هم داریم که : «لم تُدرِک فی آل الحسن مثلها». یعنی کسی که به سن بلوغ رسیده باشد (که نماز خوان باشد) مثل مادر ایشان پیدا نمی شد. «أدرک الغلام» یا «أدرکت الجاریة» یعنی بالغ شد.
[8] . یعنی باید به نحوی متعین باشد. اگر می دانی چیزی هست (هر چند ممکن است بعدا چیزی بیش از تصور تو پیدا شود) مشکلی ندارد ولی اگر اصلا نمی دانی که چیزی باشد نمی شود خرید و تقبل کرد. وقت توضیح بیشتر نیست.
[9] . فیض بن المختار، کوفی است فلذا ارض در اینجا، باید ارض خراجیه باشد.
[10] . کارگر و رعیت هایم.
[11] . گفتیم که ظاهرا ارض خراجیه است چون کوفه است، ولی اینکه حضرت (علیه السلام) که در مدینه بوده اند و مدینه هم قطعا ارض خراجیه نیست می فرمایند من هم همین کار را می کنم عجیب است. مگر اینکه بگوییم : در اطراف مدینه دهاتی بوده است که برخی آن را تماما خریده بوده اند و در آن رعیت هایی داشته اند که کار می کرده اند. متعارف در مدینه، کارگر معمولی بوده است نه رعیت.
[12] . گفتیم که این روایات معلوم نیست مربوط به ما نحن فیه باشد.
[13] . عبارت شیخ که استاد نخواندند : «و قد يستدلّ بروايات أُخر لا تخلو عن قصور في الدلالة: منها: الصحيح عن جميل بن صالح، قال: «أرادوا بيع تمر عين أبي زياد و أردت أن أشتريه، فقلت: لا حتّى استأمر أبا عبد اللّه عليه السلام، فسألت معاذاً أن يستأمره، فسأله، فقال: قل له: يشتره؛ فإنّه إن لم يشتره اشتراه غيره».
و دلالته مبنيّة على كون عين زياد من الأملاك الخراجيّة، و لعلّه من الأملاك المغصوبة من الإمام أو غيره الموقوف اشتراء حاصلها على إذن الإمام عليه السلام، و يظهر من بعض الأخبار أنّ عين زياد كان ملكاً لأبي عبد اللّه عليه السلام».
سپس روایت عبد الرحمن بن الحجاج است که استاد حتی اشاره هم نکردند. بحثش سابقا گذشت.
[14] . حاشية المكاسب (لليزدي)؛ ج1، ص: 44-43.
[15] . چون جائر است.
[16] . یعنی سه نکته دارد که باعث شده است مخالف قاعده باشد.
[17] . چون زمین مسلمین است.
[18] . چون از سلطان جائر گرفته است.
[19] . اینکه به شیعه داده است.
[20] . همین که محقق اردبیلی زیر بارش نرفت.
[21] . این خلاف قاعده است. ممکن است سلطان، کمتر یا بیشتر از متعارف، معین کرده باشد.
[22] . همه اینها خلاف قاعده است. این فقاهت سید یزدی را نشان می دهد. انصافا ایشان نکات فنی را بهتر از شیخ توضیح داده اند. البته ظاهرا ایشان عبارت مرحوم اردبیلی را ندیده اند چون بحث حرمت کتمان و فرار مالیاتی و... را مطرح نکرده اند. مرحوم اردبیلی هم گفت : اولا ظاهر نیست و خلاف قاعده است و ثانیا اگر ثابت باشد فوقش فقط جواز شراء است. حتی هبه را هم قبول نکردند چه رسد که اگر می تواند فرار مالیاتی کند یا به حاکم شرع صحیح برساند بگوییم جائز نیست. سید یزدی هم روح مطلب را گفته اند : ائمه (علیهم السلام) که امضاء کرده اند باید تمام این امور خلاف قاعده را ملتزم شویم.
[23] . عجیب است. اگر باقی باشد که معنی ندارد که حضرت (علیه السلام) فرموده باشند که بگیر.
[24] . گفتیم که شیخ انصاری متعرض روایات زکات نشده اند. در وسائل هم روایاتش در باب زکات آمده است نه اینجا. البته گفتیم که روایات زکات، معارض دارد.
[25] . این روایت یکی از روایاتی است که معارض آن روایات است. در خراج، معارض نداریم. روایت ابی بکر الحضرمی هم بود که از بیت المال سهمش را می گیرد و مشکلی ندارد.
[26] . خواهر زاده ابی بصیر معروف است.
[27] . این هم خیلی اصطلاح لطیفی است. قبل از اسلام مالیات رسمی بود که امرای منطقه یا پادشاهان از مردم و اموال و دکانشان می گرفتند. سال هفتم هجری (چون عام الوفود بوده است. سال ششم صلح حدیبیه شد و سال هفتم مردم از نواحی مختلف حجاز و حتی از بحرین نزد رسول الله (صلّی الله علیه و آله سلّم) می آمدند. از یمن و... هم آمده اند) خیلی از سنن، توسط ایشان (صلّی الله علیه و آله سلّم) به صورت نامه ای بیان شده است و خیلی از اینها در کتاب «الاموال» ابی عبید و... مانده است همینها بعدها منشأ سنن رسول الله (صلّی الله علیه و آله سلّم) شده است. یکی از منابع سننی که عمر بن عبد العزیز دستور داد جمع کنند همینها بوده است. یکی از مسائلی که در این نامه ها آمده است بحث اقطاعات است. در اموال ابی عبید دارد که پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) فرمودند : «و أن لا تُعشَروا». یعنی از این به بعد از شما عُشر (مالیات) گرفته نشود. اخیرا هم کتابی نوشته اند که نامه های رسول الله (صلّی الله علیه و آله سلّم) را جمع کرده است و انتشارات سروش هم ترجمه آن را چاپ کرده است که نامه هایی غیر از نامه های عام الوفود هم دارد. این کتاب خوب است ولی نکات فنی را ندارد.
کلمه «عُشر» به معنای مالیات است. نکات اقتصادی و تاریخی اسلام و اقطاعات در این نامه ها هست. از زمان هارون به فکر افتادند که مسائل مالی را مدون کنند و قاضی یوسف، کتاب الخراج را نوشته که الآن هم موجود است. اموال ابی عبید هم بعد از این نوشته شده است. اینها از رساله های اولیه ای هستند که نوشته شده اند. بله، در موطأ مالک هم (که یک دوره فقه است) عده ای از اینها آمده است ولی این رساله ها به صورت مستقل بحث کرده اند.
کار مستقلی در شیعه در این زمینه نداریم. ما در بحث ولایت فقیه یک سال راجع به اموال دولتی صحبت کرده ایم. هم منبعش و هم مصرفش را معین کرده ایم.
اول : در سال هشتم که آیه ی «خذ من أموالهم صدقة» دربراه زکات نازل شد در یک بخش از محصول کشاورزی، عُشر (یک دهم) قرار داده شد. ده درصد برای زمین دیمی و بیست درصد برای زمین آبی.
دوم : در زمان عمر برای تجارت خارجی عشر گرفتند. بین مرزها حبل می گذاشتند.
سوم : عده ای از زمین ها معروف به اراضی عُشری بودند. شرحی دارند که بخشی هایش هم در روایات ما آمده است و اشتباه شده است. خود مسلمانان در خرید این زمین ها ده درصد می دادند ولی ذمی ها اگر می خریدند خُمس (بیست درصد) می دادند. این که در کتب فقهی ما هست که اگر ذمی یک زمین را خرید باید خمسش را بدهد یک روایت واحده است. این هم خمس مصطلح نیست. اهل سنت هم این بحث را دارند که باید خمس بدهد. عین این فتوی در موطا مالک هم هست. در ما هم روایتش منحصر به کتاب سعد بن عبد الله است.
در این روایت که دارد که «أ یحتسب بها من زکاته» نشان می دهد که قاعدتا باید زمین کشاورزی باشد که زکات گندم باشد نه مالیات تجارت خارجی یا اراضی عُشری. ولی ایشان (سید یزدی) می گوید : این عبارت نشان می دهد که عشرِ غیر زکاتی بوده است. ولی به ذهن ما می آید : وقتی از ما زکات گرفتند آیا همین عُشر زکات، حسابش کنیم؟ حضرت (علیه السلام) می فرمایند : بله.
روایات دیگری هم هست که نمی خوانیم. از مرحوم اردبیلی نخواندیم، در اینجا هم دو روایت را خواندیم. شیخ هم که نداشت. البته شاید شیخ در تنبیهت داشته باشد ولی نسبت نمی دهم.
[28] . ادامه عبارت را استاد نخواندند.
[29] . البته به نظر ما از عبارت شیخ، حکم ولائی در نمی آید. بله، ما خودمان از روایات و سیره ی اهل بیت (علیهم السلام) این را فهمیده ایم. این روایات اذن امام (علیه السلام) است نه حکم اولی. نمی دانیم مراد سید به حرف مانزدیک است یا خیر؟
[30] . اجازه نیست بلکه اعمال مقام ولایت است.
[31] . یعنی حکم اولی نیست بلکه اجازه ی فضولی است. ما هم گفتیم که حکم ولایی است.
[32] . گفتیم که مرحوم اردبیلی، لوازم را قبول نکرد ولی ایشان قبول می کنند. البته ایشان ظاهرا کلام اردبیلی را ندیده اند.
[33] . بحث این است که اگر ظالم خوب شد و شیعه شد آیا باز هم ضامن است؟ سید می گوید : خیر.
[34] . بحث است که از آنها تعبیر به اهل سنت کنیم یا عامه یا ... . ایشان تعبیر به مخالفین کرده اند. هر تعبیری که می کنید باید به لوازمش هم فکر کنید.
[35] . یعنی نمی شود که او ضامن باشد ولی تو که می گیری درست باشد.