فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (91)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-91

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث درباره آلات غناء بوده توضيحاً مطلب اين است که حالا از شکل ديگری به قول معروف از راه ديگری در بحث وارد بشيم چون مهم در هر بحث بيان آن نکته­ای مکل کلامه و محل نفی و اثباته، ما در باب عده­ای از محرمات بلکه همه محرمات خب طبيعة الحال چند جور عنوان داريم نه اين که فقط يک عنوان، يکی خود عنوان همان عمل محرمه، يکی مقدماتش، يکی اعانه است يکی يکی الی آخره، در عده­ای از محرمات ما اضافه بر خود آن عنوان عنوان ديگری هم داريم مثلاً در غناء که خود ما روايات زيادی داريم که عنوان غناء جزو محرماته، يکی دوتا عنوان ديگه هم داريم يکی از آن­ها، دوتا عنوان اساسی ديگه هم داريم، دوتا عنوانه نه يک عنوان يک عنوانش مربوط می­شه به کسی که غناء را انجام می­ده که در خيلی­ها غالباً به عنوان مغنيه بوده، آن وقت اين ادله­ای که راجع به مغنيه است اين مياد رو اين نکته­ای مغنيه و مغنی­ها زياد می­شن مغنيه­ها زياد می­شن، افراد می­رن مغنيه، ببينيد تعابير مختلف اين تعابير هم يا بر می­گرده به جهات تکليفی يا بر می­گرده به جهات وضعی، مثلاً روايت داريم اجرة المغنية سحت، پس يک عنوان ما عنوان غناست يک عنوان ما عنوان مغنيه است خوب دقت بکنيد، عنوان مغنيه خب خواهی نخواهی از عنوان غناء جدا می­شه ديگه ممکن است غناء را يک فردی انجام  بده خودش مغنی نيست، ممکنه است مغنيه باشه اما غناء انجام نده، مراد از مغنيه بودن اين­ها همه ارتکازات عرفيه به لفظ نگاه نکنيد، مراد از مغنيه بودن اين که انسان پول بيشتری در مقابل اين کنيزک بده، يا اگر مردی است آوازه­خوان خنيانگر مثلاً چطور بوده يک عبدی را اگر قيمتش فرض کنين صد درهم بوده، اگر نويسنده­ای بسيار پر ذوقی بوده خيلی خوب بوده هزار درهم آن وقت اين در آن زمان متعارف بود، وقتی می­گن اجرت المغنيه، ثمن المغنية سحت، ثمن المغنية است اجره نيست، ثمن المغنيه سحت، اجرت در باب اجاره است اين در باب به اصطلاح خريد و فروشی، بيع اين مراد اينه که آن پولی را که شما به عنوان اين کنيزک بدين به عنوان اين که اين صفت را داره، ولو شما وقتی که خريدين اين صفت را ازش استفاده نمی­کنيد، مثلاً يک کنيزکی است بيست و پنج ساله با اين خصوصيات قدش کمالش گاهی هم بعض­شان اهل حبشی بودند آفريقايي بودند، زشت هم بودند، اما صداهای خيلی خوب و حنجره­ای بسيار زيبايي داشتند اين نيست که مغنيه حتماً جوان و زيبا و اين­ها هم باشه نه، ممکنه فوق العاده هم زشت و کوتاه و زشت و همه جهاتش اوضاعش بهم خورده اما صداش خوب بوده اين قيمتش به طور متعارف اگر در بازاره مثلاً صد درهم بوده، به خاطر صداش گاهی ممکن بوده تا سی هزار درهم، من بيشترين قيمتی را که تا حالا ديدم نمی­دانم به نظرم چهار صد هزار ديناره برای يک مغنيه، در

س: قيافه خوب بوده؟

ج: بلی حالا به قول آقايون قيافه­اش هم شايد خوب بوده، غرض به هر حال آن وقت خب يک چيزی غير طبيعی است که انصافاً چهار صد هزار دينار به خاطر يک کنيز دادن، اين يک حالتی اينی که ثمن المغنية سحت، اين ناظر به چيه؟ ناظر به حکم وضعی در يک موضوعی که در رابطه­ای با غناست، دقت کردين اين از نظر فقهی خيلی دقت بکنيد مثلاً ما در خمر همان طور که چندبار اين مثال را عرض کرديم تا غارس، حامل و بايع و مشتری و همه آمده دنبال او، اما ما در غناء اين طور نداريم مثلاً روايت داره که اگر شما يک کنيز گرفتی بعد برده اين را در يکجا گذاشتی، ده سال بعد اين مغنيه شد، اين از همان اول حرامه اين را ما نداريم اما تو خمر داريم، پس در اينجا، اين راه بحث فنی شايد، ما يک ادله­ای داريم در باب غناء که اين در قسم چهارم در حرف غين خواهد آمد، در همانجا هم حکم مغنيه خواهد آمد، يک رواياتی داريم روی عنوان مغنيه مثلاً، يعنی غناء اين قدر مبغوضه که به آن کسی که ايجاد اين غناء را هم می­کنه سرايت می­کنه يک عده روايات هم داريم راجع به آلات قمار، يعنی ما در حقيقت در باب غناء سه تا عنوان مورد بحث قرار گرفته:

يکی خود غناء؛ يکی آن که غناء را انجام می­ده که ازش تعبير شده گاهی اوقات به مغنيه و هو الاکثر، گاهی اوقات قينه بهش می­گن، قينه با قاف، آن کنيزکی بوده که به عنوان غناء و خنياگری نگهداری می­کردند، جمعش هم قينات و قيانه، و قيان، به قاف و ياء، يکی هم آلات غناست که مزمار و بربت و اين­ها است، حالا نکته فنی اين است که ما در مجموعه ادله خودمان هرسه عنوان را داريم، يعنی در يک جا که آمده تأکيد بکنه مثلاً گفته پول مغنيه اصلاً حرامه خوب دقت بکنيد، رفته رو مغنيه، يک جا رفته رو خود غناء قال قول الزور الغناء، يکجا هم رفته روی معازيف و برابت و مزامر پس ما الآن روشن شد بحث تا اينجا، ما الآن سه عنوان در غناء داريم، غناء، مغنيه، آلات الغناء، به عنوان مزمار و بربت، و لذا شما از لحاظ فقهی هرسه عنوان را بررسی بکنيد، الآن در اين مسأله­ای که ما هستيم آلات الغنائيم، نه مغنيه و نه غناء، روشن شد اين بحثی که الآن شيخ در اينجا داره بحثش راجع به آلات غناست، که مزامر و برابط و اين جور چيزها باشه، کوبات، تنبور و چيزهای که به عنوان آلات غناء آمده، آن وقت رواياتی را که الآن ما می­خوانيم توی بعضياش اضافه بر او قينات و قيان هم داره، ليکن الآن محل بحث ما در حقيقت رو قسم، پس در غناء اگر بخواهيم بحث

2: 7

بکنيم سه مسأله قرار می­ديم، غناء، مغنيه يا مغنی، و آلات غناء اين مسأله­ای سومی که شيخ در اينجا آوردند آلات غنائه،

س: آلت لهو بفرماييد

ج: حالا آلت لهو بفرماييد، غناء هم همان طور اين يک، دو اين حرمت را اگر ما در اينجا قائل شديم چه در غناء چه در مغنيه و چه در آلات لهو يا آلات غناء دو جور حرمته، يکی حرمت تکليفی، اين هم حرمت وضعی مثلاً شنيدن خود غناء حرام، پول دادن هم حرام، ببينيد و نه اين که حرام آن پول باطله، آن اصلاً مالک پول نمی­شه، مثلاً خريدن مغنيه حرام پولی هم که داديم نقل و انتقال نمی­شه، لذا ديروز عرض کرديم در  بحث آلات غناء مثلاً آقای خويي در بحث روايت تحف العقول اشکالش اينه که اين حديث ناظر است به حکم تکليفی، ناظر به حکم وضعی نيست، پس بنابراين ما وقتی صحبت از حرمت می­کنيم يکی حرمت تکليفی يکی حرمت وضعی، پس الآن به نظر من ديگه دقيقاً محل بحث روشن شد بحث آلات غناء يا آلات لهو، چه به لحاظ حرمت تکليفی، و چه به لحاظ حرمت وضعی، آيا ادله­ای بر اين قسمت داريم يا نه؟ به اين عنوان کاری نداريم به عنوان غناء، يکی هم عنوان مغنيه که آن عنوان ديگری است، آن وقت ديروز يک روايتی را خوانديم از کتاب مرحوم علی ابن ابراهيم، يک کتابی که منسوب به علی ابن ابراهيم، هنوز هم مشابهش را من پيدا نکردم، آقايون مراجعه کردند به کامپيوتر؟ من

س: نبود

ج: نبود نه، تو کنزالعمال هم من نتونستم پيدا بکنم، در کنزالعمال يک، البته اين بحث چون بحث ملاهم و فتنه عرض کردم ديروز ما در ملاهم و فتن چه شيعی چه سنی رواياتی زيادی داريم اصلاً تأليفات مستقل داريم، نه اين که، فقط روايات باشه، به اصطلاح تأليفات مستقلی داريم در اين جهت، روايات ملاهم و فتن خب بحث­های خاص خودش را داره انصافاً اگر بعضی از آقايون می­تونن می­خواهيم اين کار را بکنيم، اگر کسی بتونه اين کار را انجام بده کار بسيار سنگينی است کاری بسيار خوبيه، آن روايتی را که ديروز خوانديم اين مضمون بود که يکی از اشراط ساعت يا يکی از علامات قيامت وجود حرام در جامعه است، خوب دقت می­کنيد، آن وقت حرام­های مختلفی ذکر شده، رباء زياد می­شه، نمی­دانم حکم به ناحق زياد می­شه، جهال زياد می­شن نمی­دانم امارت صبيان، يک چيزهای فرض کنيم مسأله شهادت زور زياد می­شه، زنا زياد می­شه، بچه حرف پدر را گوش نمی­کنه، مثلاً پدر اين طور، مادر اين طور، الی آخر، که خود اين روايات السنه مختلفه­ داره اسانيد مختلف داره، تعابير مختلف داره که طبعاً اينجا محل بحث ما نيست، اما روح روايات يک نکته است انتشار حرامه، اين بحث را هم من چون خيال می­کردم در کتاب کنزالعمال عنوان فتن و ملاهم داشته باشه عنوان قيامت چون به حروف هجاست آن کتابی در حرف قاف عنوان قيامت را داره ايشان، در عنوان قيامت اموری که قبل از قيامته به اين عنوان، ملاهين و فتن را در اين چاپی که من الآن دارم جلد چهاردهه، ديگه خيلی مفصله، روايت خب ملاهم و فتن عرض کردم زياده، خيلی زياده،

س: کتابه چيه اسمش؟

ج: کنز العمال، از صفحه 190 شروع می­کنه در تحت عنوان کتاب القيامه قال فيه بابان الباب الاول فی امور تقع قبلها، انصافاً هم خيلی قشنگه، خيلی اين روايتش واقعاً رواياتی است که آدمه تکان می­­ده بعضياش هم خب ما داريم در روايات شيعه هم وارد شده، علی ای کيف ماکان بحث ملاهم و فتن را در آنجا آورده، و انصافاً مجموعه­ای رواياتی که دلالت می­کنه که در آخر الزمان يا اشراط الساعه عده­ای از گناهان زياد می­شه، غير از اين که خود روايات اسانيد فراوان داره، متون فراوان داره در روايات ما آمده، با واقع خارجی هم می­خوره انصافاً آن وقت در عداد اين محرمات خوب دقت می­کنيد، در عداد اين محرماتی که آمده که ديروز خوانديم ديروز حديث ابن عباس خوانديم، اصلاً من تا آنجايي که در اين کتاب نگاه کردم چون استقصای خودم کاملاً ناقصه نمی­خواهم بگم تامه، تا آنجايي که من استقصاء کردم اين مسأله معازيف و مزامر و مثلاً مغنيات توی احاديث اشراط الساعه آمده اما از ابن عباس نقل نشده، يعنی تا آنجايي که من فعلاً پيدا کردم بنده­ای سراپا تقصير، اين روايتی را که در کتاب معروف به نام علی ابن ابراهيم نسبت داده تفسير علی ابن ابراهيم به ابن عباس و سند هم اهل سنته، فعلاً پيدا نکردم و عرض کردم انصافاً ما در اشراط الساعه روايات فراوانی داريم در خيلی­هاش هم اين نيامده، اشتباه نشه مثلاً دجال خيلی آمده در روايت، درباره دجال مثلاً در رباء زياده، در زناء زياده، اما اين عنوان آلات قمار، آلات غناء و آلات لهو اين طور همه روايات نيست، مثلاً از صحفه 190 که الآن خوانديم يک دوتا روايت در قبل اين صفحه است ليکن يک چندتا روايت را پشت سرهم در اينجا آورده در صفحه 280 به بعد، در روايت داره فی هذه الامة خسف، خسف يعنی زمين فرو می­ره پايين می­ره، و مسخ عوض می­شن مردم، و قذف، قذف احتمالاً مراد اين باشه که مثلاً،

س:

10: 13

ج: نه قذف سنگ­های آسمانی، عذاب­های آسمانی بشه، احتمالاً قذف اين باشه، چون امور تکوينيه، اين اشاره به امور تکوينيه آخر

س: يک روايت می­گفت رجز

ج: ها!

س: رجز

ج: رجز هم داره، پرتاب می­شه

س: نه قذف بيشتر همان، زنا هم داره

ج: پرتاب  می­شه، سنگ بشه، مثلاً کوه­ها، مثلاً

س: زناء زياده، سنگباران زياده شايد اين

ج: نه قذف به سنگ باران، آن رجمه،

س: نه الآن قذف که ايشان می­گه تهمت­ها

ج: نه اين چون سه تا امر تکوينی اند اين­ها تعبدی نيستند که، خسف و مسخ تکوينی اند،

س: اگر بخواهيد آن هم

ج: ها! آن هم قذف بايد تکوينی باشه عادتاً مراد اينه، يعنی يک آثار تکوينی بهم می­خوره اوضاع، ممکنه مثلاً مثل همين آتش فشان­ها، گاهی آتش فشانی واقعاً نشان می­دن تو تلويزيون واقعاً وحشتناکه آدم می­بينه، گاهی ما فکر می­کنيم همه بلاها را می­تونيم جواب بديم اين يکی خيلی مشکله چون تا حالا نديديم، حالا سيل را ديديم فرض کنيم زلزله سيل آتش سوزی، اما انصافاً اين چراغ­های آتش فشان که در مياد تو اين فيلم­ها اين عکسش را نشان می­دن واقعاً وحشتناکه، خيلی موحشه انصافاً شايد مراد از قذف هم اين زلازل و همين آتش فشان­ها

س: تگرگ­ها مياد

ج: به قول شما تگرگ مياد، غرض به نظرم قذف مراد آن قذف اصطلاحی نيست، آن رمی به زناء آن مراد نبايد باشه يک عذابی تکوينی است حالا يا قذف به سنگه، سنگ باره است، سنگ نمی­دانم ماهواره است، نمی­دانم چيه؟ هرچه که هست بايد يک چيزی از آن مقوله باشه

س: سونامی

ج: بلی آقا، مثل سونامی به قول شما، البته سونامی،

س: پرتاب نيست،

ج: پرتاب نيست نه، فی هذه الامة خسف و مسخ و قذف،

45: 14

رسول الله و متی ذلک؟ قال اذا ظهرت القينات و المعازير و شربة الخمور، حالا اگر لف و نشر مرتب باشه که به همان ترتيب، مشوش هم که کذا، کل واحد، علی کل، مجموعاً کل يعنی مجموع سه تا بر کل واحد هم احتمال داره،

س: از اين جمله بعد حاج آقا فهميده می­شه که همان معنای اصطلاحش باشه،

س: يعنی

10: 15

ج: نه اما با خسف و مسف نمی­سازه،

س: درسته آن ممکنه

ج: بعيده نه و بعدش هم ظاهراً اين سه­تا که بشه هم خسف می­شه هم مسخ می­شه هم قذف می­شه ظاهرش اين طوره، نه اين که کل، هرکدام مثلاً ظهرت القينات خسف، مسخ و معازير، علی این حال اين حديث شريف ناظره اين طبق همان قاعده­ای که من عرض کرديم، ما گاهی اوقات استحباب و وجوب را خوب دقت بکنيد از ترتب آثار می­فهميم، و اين يک لسانی است در روايات و در آيات مبارکه هست يعنی براي اين که يک حکمی بيان بشه جزاش و کيفرش مياد که ما از کيفر اثبات حکم بکنيم، شما حتماً يادتان هست ظاهراً در همين کتاب اخير کتاب کفايه که ديده باشين مثلاً من بلغه شئ من الثواب علی عمله، می­گه کان له ذلک الثواب و ان کان

6: 16

خب صاحب کفايه می­گه چرا گفته ذلک الثواب اگر مراد اطاعت و انقياد باشه ثواب انقياد بهش می­دن نه همان ثوابی که ذکر شده، اگر هم ثواب بعينه به انسان داده بشه پس معناش مستحبه، بايد همان عمل به عنوان، نه به عنوان انقياد، آقای خويي که اصلاً به عنوان انقياد، آن استحباب چون ما انقياد کرديم ولو روايت ضعيف بوده عمل، ايشان می­گه اگر عنوان انقياد بود انقياد يک عنوانه، اين می­گه کان له ذلک الثواب، مثلاً توی روايت آمده که اگر پنج روز روزه ماه رجب گرفتين يک قصری در بهشت بهت می­دن که هزارتا خانه داره، شش روز گرفتی يک مثلاً قصری می­دن ده هزارتا خانه، اين زائرات که همين ثواب داده می­شه، ولو در انقياد هردو يکی اند،

س: ولی خب

54: 16

بعدش می­فرمايد اگرچه نبود جلوتر

ج: همين آن وقت چون اين ثواب هست از ثواب کشف استحباب می­کنن، اين راه­شان اين راه را به طور کلی می­خواهن بگن، اين اختصاص اين اصلاً يک راهی است که علمای اسلام دائماً طی می­کنن، مثلاً فرض کنيد می­گه اگر شخصی که برّ والدين کرد مرد يک صورت حسنی در قبر پيشش مياد می­گه تو که هستی؟ می­گه برّ والدين، کنايه است از استحباب،

س: ثوابی که نبوده کشف استحباب می­کنه؟

ج: بلی خب از اين که ثوابی که نبوده مع ذلک داده می­شه پس آن می­شه مستحب،

س: ثوابی در دومين

29: 17

استحباب تعلق به مصالح يقينيه و واقعيه می­کنه،

ج: خب شارع داره می­گه چه کارش کنيم؟

س: بگيد مستحسن بهتره تا مستحب،

ج: مستحب،

س: نه مستحسن يعنی ملاک آن جوری نداشته،

ج: شما باز هی می­خواهين اختيارتان بفرماييد، اختيارتان

45: 17

من دارم فعلاً طرح می­کنم،

س: ايشان به نظرم وارد، چون اين ملاکات نداره

ج: خيلی خوب سلمنا، مثل آقای خويي آقای خويي می­فرمايد انقياد، خيلی خوب، خيلی خوب،

س: نه ملاک چه جوری درست می­کنيد براش

ج: خب می­گه چه کار؟ گفته ذلک الثواب چه کارش بکنيم؟

س: مستأصل بگين

ج: ذلک الثواب نه انقياد يک عنوانه

س: انقياد کلی که نمی­شه بگيم، برای هر انقيادی هر فعلی برای خودش

ج: ظاهرش خلاف ظاهره خب،

س: يعنی سريعاً خدا هم

ج: مثلاً اگر گفت شما آمدين ده تومن به يک زيارت سيدالشهداء کردين به منزله سبعين حجة است، حالا خيلی خوب چه نکته­ای ترابطی بين سبعين حجه، چون يک بحثی هم دارند، دين زيارت سيد الشهداء وجود داره حالا نفهميديم خيلی خوب، يک جا آمد زيارت حضرت رضا کردين سبعة مأة حجه، حالا

27: 18

حالا آنجا آمده سبعة مأة اينجا آمده سبعين اين کاشف از اينه که آن وقت روايت می­گه همونه بهش می­دن اين نکته است،

س: غير از انقياده

ج: اين غير از انقياده، آن­های که می­گن استحباب می­گن اين غير از انقياده، چون ثبوت همان ثوابه، يعنی به اين آقا هفتاد تا می­دن، به آن آقا هفتصدتا می­دن اين را از اين کشف می­کنه لذا خوب دقت بکنيد که اين يکی از راه­های بوده يعنی من سابقاً عرض کردم، در کليه احکام شرعيه چه واجبات، چه محرمات، چه مستحبات، چه مکروهات آثاری داره کليه احکام، اين آثار را ما می­توانيم تعبير بکنيم به ترتب دنيوی، تمثل برزخی و تحقق اخروی، سه مرحله داره، و لذا در لسان روايات گاهی اوقات يک ترتيب دنيويش مياد، گاهی اوقات تمثل برزخی مياد، گاهی اوقات تحقق اخروی مياد که اگر اين کار را کردی در روز قيامت در بهشت در جوار رسول الله هستی اين اصطلاحیه در دنيای اسلام، که وقتی می­خواهن يک حکمی را بگن با اين ترتب، آن وقت اين روايت از قبيل ترتب دنيوی است در اين مصادر ثلاثه، يعنی اقسام ثلاثه، می­گه فی هذه الامة خسف و مسخ و قذف، سه تا اثر در دنيا داره اين ترتيب دنيوی است آن وقت اين ترتيب دنيوی يعنی خسف و مسخ و اين­ها قطعاً کاشف از حرمته ديگه نمی­تونيم بگيم مکروهه مثلاً.

آن وقت از غناء دوتا جهت غناء آمده خوب دقت کنيد،

س: مسخ يعنی چه حاج آقا؟

ج: يعنی مثلاً صبح آدمه، شب می­شه حيوان، در روايت داره که يصبح احدهم مثلاً انسانه شب می­شه خوک مثلاً

س: يعنی روحيةً يا

16: 20

ج: ظاهر روايت که ظاهراً

س:

18: 20

نشده که خب

ج: حالا بعد از اين می­شه، غصه نخورين، بعد از اين، بعد از اين، بعضياش که واقعاً در اواخر حياتشان عين حيوان می­شن ديگه شکل­هاشان اصلاً،

س: استاد مشابه هم مشابه، واقعاً گراز باشه که حيوانه

ج: خيلی شبيهه، بعضيا بودند واقعاً، مخصوصاً يکی خون ازشان می­گرفتند، يعنی هستند

35: 20

مثل سگ می­شدند، شک سگ­ها،

37: 20

علی ای کيف ماکان اين روايت مبارکه خوب  دقت فرموديد وجه استشهاد چيه؟ در اين روايت مبارکه، از خود غناء نيامده اين خنده­دار، تعجبه، خود غناء در اين روايت ذکر نشده، دو چيز مرتبط با غناء ذکر شده، قال اذا ظهرت القينات و المعازيف، معازيف آلات لهو اند، قينات هم همان مغنيه­ها هستند، و اشتربت الخمور، غرضم من می­خواستم اين نکته را عرض بکنم خدمت تان هدف ما اين بود که چون ديروز روايت را يک مقدار خدشه­ای سندی کرديم، چون آن سليمان ابن، مصدرش هم که واضحه، چون تفسير معلوم نيست مال کيه و سندش هم سليمان ابن مسلم خشاب وضع روشنی نداشت، می­خواستيم اين موضوع را عرض بکنيم که آيا اين شواهد داره؟ بلی داره، ليکن اين شواهدی که من تا حالا پيدا کردم توی يک کدام از اين­ها ابن عباس نيست، مثلاً اين روايت را الآن ترمزی نقل کرده نوشته غريب، دقت می­کنيد، ترمزی بعد از نقلش نوشته غريب، بلی اين الآن، يکی ديگه طبرانی عن سهل ابن سعد صفحه 278 سيکون فی آخر الزمان خسف و مسخ و قذف، اذا ظهرت المعازير و القينات و استحلت الخمر، همان مضمون دقيقاً آمده،

س:

9: 22

منظور شان را می­گيد،

س: چه غرابتی داره اين

ج: استحلت، شربت فرق شان

س: شرب خمر با استحلال خمر خيلی فرق می­کنه

ج: بلی فرق می­کنه، اين يکی داره استحلت

س: وجه غرابتش چيه استاد؟ اينجا داره،

ج: بلی آقا

س: از نظر سند می­گه غريب يا مضمون

ج: ها! مضمون يعنی جاي ديگه پيدا نکرده، از روايات ديگه­ای که در اينجا داره بلی روايتی است که در کتاب مستدرک آمده، مستدرک او را صحيح دانسته از ابی هريره، ليکن در ميزان، صاحب ميزان آن را گفته ضعيفه، و الذی بعثنی بالحق لاتنقضی هذه الدنيا حتی يقع بهم الخسف و المسخ و القذح، قالوا و متی ذلک يا نبی الله؟ قال اذا رأيتم النساء قد رکبن سروج و کثرت القينات، و شهد شهادات الزور، و شرب الخمر لايستقفی بها، و شرب المصلون فی آنية اهل الشرک من الذهب و الفضه، حالا من می­خواستم البته اين را امروز خواندم در خانه به ذهنم بود که اين را بخوانيم، چون مسأله چهارم آلات الذهب و الفضه، ظروف همين مسأله چهارم خود مکاسب، همين مکاسبی که الآن هستيم بعد از مسأله آلات لهو انشاء الله مسأله آينده ظروف، اوانی ذهب و فضه است، آنية الذهب و الفضه خواهد آمد، و استغنی الرجال بالرجال و النساء بلی بالنساء فاستدفروا، يعنی

 کمربندهاتان را ببندی، استدفار معناش تقريباً کمر بستن، کمربندها را ببنيديد، حالا استدفار دقيقاً چيز ديگريه نمی­خواهم بگم، و استعدوا و اتقوا القذف من السماء، اينجا قذف را معنا کرده، عرض کردم من يادم رفت، القذف من السماء بلاهای آسمانی، باز ديگه از اين­ها داره که مثلاً لابد من خسف و مسخ و رجف، زلزله­های شديد،

س: اين­ها علائم قيامت نيستند، علائم قبل از ظهوره،

ج: نه می­گه اين­ها به خاطر اين کارها می­شه اين ترتبه، اينجا هم داره اذا اتخذوا القيان، اينجا قيان داره آن يکی ديگه­اش که عبارت از چيز باشه نيامده،

س: آلات

ج: آلات نيامده، باز حديث بعدش اين را از ابن النجار، سند روشنه، اما حديث بعدی مال طبرانی ابن عساکر از ابی مالک اشتر، اين آن حديث قبلی از ابن عمر بود، از ابي، ببينيد از عمران ابن به اصطلاح عمران ابن حسين هست از فرض کنيم به اين که سهل ابن سعد صاعدی هست از ابی هريره هست از ابی مالک اشعری هست، ربيعه ببخشيد از سهل ابن سعد تکرار شد، عن عمران ابن حسين، بازهم ابوهريره، غرض در اين روايات در خيلی­ اين­هاشان عنوان ظهرت القيان و المعازيف، چندتا نسخه داره، غرضم اين مطلب بود برگرديم به روايات خودمان باب خودمان.

رواياتی که دلالت می­کنه که از اشراط ساعت يکی ظهور آلات غناء از يک طرف، و يکی هم ظهور خود مغنی­ها باشه اين روايات زياده، انما الکلام همان نکته­­ای که سابقاً عرض کرديم، آيا از اين روايات فقط به اصطلاح البته، فقط مسأله حرمت تکليفی در مياد يا اضافه بر حرمت تکليفی حرمت به اصطلاح وضعی هم در مياد که فساد باشه که الآن محل شاهد ما اينه، مطلبی که داريم که اينه، يک روايتش الآن خوانديم، بلی اين روايت روايت شماره 27 بود که عرض کرديم که خيلی يک اشکال سندی داره اما شواهد زياده، شواهدی که در او تأييد می­کنه به عنوان آخر زمان زياده، آن وقت اين حديث قذف در شماره 30 الحسن ابن محمد ديلمی فی الارشاد، ارشاد القلوب معروف که چاپ شده در آنجا داره قال رسول الله ظاهراً اين­ها کسانی، يعنی اصولاً مرحوم ديلمی، مرحوم طبرسی، مرحوم ابوالفتوح رازی عده­ای زيادی از اين­ها اين روايات را از اهل سنت گرفتند حالا با اختلاف الفاظ شان، در آنجا داره يظهر فی امتی الخسف والقذف، قالوا متی ذلک؟ قال اذا ظهرت المعازيف، مسخ توش نداره، حذف شده ازش، و القينات و شربت الخمور، البته اين متن الآن در اين کتاب از رسول الله نقل کرده که خواهی نخواهی همان مصادر اهل سنته، از طريق مصادر ما نقل نشده يعنی از طريق مصادر ما نداره، از جمله رواياتی که باز بلی، باز در آنجا داره، والله ليبتن اناس من امتی علی اشر و بطر و لعب، مشغول بازی و خنده و کارهای چيز، فيصبحون قردة و خنازير، لاستحلالهم الحرام و اتخاذهم القينات،

س: اين همان مسخشه

ج: نه اينها مال مسخشه، باز داره اذا عملت امتی خمسة عشر خصلة حلّ بهم البلاء اذا کان الفئ دولاً، بيت المال را بين خودشان تقسيم می­کنن، اين بر می­داره، اين چپاول می­کنه، و الامانة مغنماً و الصدقة مغرماً، و عطاء الرجل امرئته، الی ان قال و اتخذوا القينات و المعازيف، دوتا از آن عناوينی که مربوط به غناست در اينجا آمده ليکن الآن در اين به اصطلاح عنوانی که در اينجا آمده به عنوان به اصطلاح احتمال خيلی قوی داره که اين مقدار عنوان­ها بيشتر ناظر به حرمت تکليفی باشه حتی عنوان خسف و قذف و اين­ها بلی اين­ها به اصطلاح ناظر به او باشه، يک روايات ديگری هم داريم که مثلاً بگيم که اگر کسی بربت زد يک شيطانی به نام قفوندور داره، ان الشيطان قال له قفوندور که نمی­دانم حالا معناش هم چيه؟ اذا ضرب فی منزل الرجل اربعين صباحاً بالبربط و دخل عليه الرجل البته وضع ذلک الشيطان کلهم اين شايد احتمالاً به خود آلت لهو مراد نباشه، بيشتر ناظر به خود عمل باشه.

از جمله­ای که ما روايات داريم اين حديثی است که مرحوم کلينی منفرداً شماره 4 بلی از باب 100 از سهل ابن زياد و احمد ابن يوسف ابن عقيل، عن ابيه، يوسف ابن عقيل خودش ثقه است، عن موسی ابن حبيب که درست نمی­شناسيم سند هم بايد يک گير داشته باشه عن علی ابن الحسين، قال لايقدس الله امة فيها بربط، يققع، و ناية تفجئ، البته جور ديگه هم نوشته شده، و فايه نوشته شده جمع

38: 29

صحيحش همان فايه، نايه بايد باشه نايه که همان نی است، نی که ما در فارسی می­گيم يعنی آواز نی، آواز نی تو آن جامعه باشه، بربط هم که معلومه همان تنبور عليه السلامه، که وضعش يعنی صدای بربط و صدای اينجا در اين روايت مبارکه بيشتر ناظر به جهت تکليفی است و اين دوتا آلتی را که جزو آلات بلی هست ذکر شده.

يک روايت ديگری هم هست که سندش هم بازهم گير داره، فجعل ابليس و قابيل المعازيف و الملاهی، شماتةً به آدم، اين هم يک نوع از ملاکاتی است که در دنياست، اصلاً به قول اين روايت اين است که تاريخچه اين­ها بر می­گرده به مسأله­ای شيطان و قابيل، قابيلی­ها،

س: صفحه چنده؟

ج: جلد اين چاپ جلد هفدهه، ابواب مايکتسب به، باب 99 و باب 100 حالا فعلاً باب صده، شماره6 از اين باب اين روايت الآن ما داريم منحصراً در طروق ما از کتاب سکونی البته آن نسخه­ای مشهور سکونی اين روايت يکی از روايتهای تقريباً کليدی حساب می­شه، اين روايت را هم مرحوم کلينی از علی ابن ابراهيم عن ابيه، عن نوفلی عن السکونی، همان خيلی روايت معروف سکونی که عرض کرديم عده­ای در تاريخ، در علمای ما قبول نکردند عده­ای هم مثل آقای خويي قبول دارند سند را معتبر می­دانن، اين­ها مطالبی است که عرض کرديم عن ابی عبدالله قال قال رسول الله عرض کرديم که روايت سکونی همه­اش يک سند داره الآن پيش ما سند­هاش عوض شده يعنی کم و زياد شده، زياد که نه، کم شده اين در حقيقت اين جور نيست اين در حقيقت اين طوره، عن ابی عبدالله عن ابيه عن آبائه عن علی قال قال رسول الله، ببيين يک سطر حذف شده، کل روايات سکونی را اين جوری بخوانين، به طور کلی مگر جايي که می­گه سکونی دخلت علی الصادق، فقلت له فقال لی، آن­ها هيچی، غير از آن­ها همه­اش سند اينه، انهاکم عن الزفن، البته زقن هم آمده، زُفن، زَفن، زفن تفسير شده به رقص، اين روايت روايت منحصر به فرده به اين جهت خوب دقت بکنيد، که اين نشان می­ده که رقص بعنوانه حرامه، بعضی از اين آقايون معاصر ما حفظه الله هم احتياط وجوبی کرده که حتی زن برای شوهرش نرقصه، حالا آن طرفش زن برای زن­ها که جای خودش داره، اين بحثی معروفی که الآن مطرح شده زن برای زن­ها برقصه، به عکس برقصه، زن برای شوهرش، شوهرش برای زنش و الی آخره، اين صور مسأله که پيش آمده ديدم بعضی از آقايون احتياط وجوبی کردند که حتی زن برای شوهرش هم نرقصه،

س: اين خيلی کج صليقه­ای است

ج: بلی خيلی فوق العاده نه کم، اسمش را هم لذا نميارم،

س: حاج آقا تو آن مسند احمد يک نوع رقص درکله آمده که

44: 32

اشکال نکرده

ج: حالا مسند

س:

47: 32

ج: بلی حالا آن، احتمالاً

س: حاج آقا اين زفن را که به معنای رقص گرفته، يعنی در لغت هست

ج: در لغت آمده، در صحاح،

س: همه روايت­های ديگه عنا الرقص،

ج: يعنی رقص هم دارند

س: خودشان می­گن و الا برای زفن چنين معنای نداره،

ج: چرا، اينجا از صحاح نقل کرده، زفان از زفن الرقص، علی ای حال رقص دقت فرمودين، نکته چيه؟ نکته بحث کسانی که به اين روايت تمسک کردند،

س: آخر شما در حديث، در لغت بگين يزفنون، کان زفنوا اصلاً فعلش، مشتقاتش را نديديم ما

ج: بلی، منافات نداره آن بحث­های لغوش منافات نداره، بگذارين يک روز ديگه من توضيحاتش را بدم، حالا فعلاً چون دنباله اين را، و المزمار و عن الکوبات، و الکورات، اين سه تا جزو آلات لهوه، پس در اين روايات مبارکه طبق اين روايت مبارکه رقص بعنوانه، البته ما حديث سکونی را قبول نداريم، چون ما بارها کراراً عرض شده هيچ شواهد مؤيدی روايات سکونی نيست، و مفصل بحث شده ديگه، چون اينجا هم امروز بحث بر اين متوقف نيست، ديگه بحث­های سکونی را جای ديگه می­گذاريم، حالا جاش اينجا نيست، علی این حال مزمار و کوبا، البته ديگه چون بحث آخر وقته، ممکن است شما بفرماييد که اين دو عنوان يعنی قيان، مغنيه، و آلات لهو هم اگر در روايات ذکر شده مراد موضوعيت نداره اشاره است به خود غناء خوب دقت کنيد، ما الی الآن داريم دنبال اين بحثيم که اين عناوين در روايات آمده آيا خود اين عناوين موضوعيت دارند؟ يا وقتی می­گه قيان يا وقتی می­گه مثلاً فرض کنيم مزمار، مرادش خود عمله، خود غناست، نه خود آلت، انهاکم عن المزمار مراد انهاکم عن الغناء بالمزمار، نه خود مزمار، دقت کردين ما باشيم و ظاهر لفظ ظاهر اوليه خودشه، اين موضوعيته، اين که بگيم مراد خود غناست و مراد اين­ها نيست احتياج به دليل داره علی ای حال ما الآن چيزی را که در اينجا داريم، سه­تا عنوانه، عنوان کوبات، البته ما کوبه را هم در يک روايت ديگه داريم بلی يک روايتی هست به اصطلاح در شماره 12 اينجا آمده که اميرالمؤمنين به نوف بکالی همين که آن حديث متقين را براش گفتند، اياک ان تکون عشاراً گمرکچی، مسئول گمرک، او شاعراً در بلی او شرطياً پاسبان، او عريفاً عريف تقريباً الآن مصادف با کلمه مختار محله، مثل اين شوراهای شهر که الآن قرار می­دن، سابقاً رسم­شان بر اين بود که مثلاً فرض کنيم بنی تميم يک عريف داشت، کارش اين بود که به دولت معرفی می­کرد که اين ماه در بنی تميم چند نفر اضافی شدند، چند نفر کم شدند چند نفر مردند اعلام افراد بنی تميم تا آن فرض کنيم مثلاً ماهانه­ای که داده می­شد، پولی که از بيت المال، مالياتی که بهشان می­دادن نقد، آن را طبق آن حساب بکنن، اين عريف می­گفتند خب اين هم طبعاً دنبال همين کارهای زشت می­رفتند او صاحب ارتبه، اربته و هی التنبور در اينجا تفسير شده به تنبور او صاحب کوبه و هو الطبل فان نبی الله خرج ذات ليلة، نبی الله به نظرم موسی است، فنظر الی السماء فقال اما انه الساعة التی لاترد فيها دعوة وقتی استجابت دعاست، سحر بوده، الا دعوة عريف، عريف باشه، دعوة شاعر، دعوة عاشر، دعای يک انسان گمرکچی، يا شرطی، يا صاحب ارتبه،

33: 36

يا همين کوبه، اين تقريباً يک چيزی مابين دنيا و برزخه، دعای او مستجاب نمی­شه، چون استجابت دعا هم از آثار دنيوی داره، هم آثار برزخی داره و هم آثار اخروی داره هرسه اثر را داره، اين اشاره به اينه کسی که دنبال اين آلات موسيقی باشه اين به اصطلاح آن آيه ديگه­ای قرآن اخلد الی الارض، اصلاً اين ديگه اعمال او بالا نمی­ره، قبول نمی­شه دعای او هر دعای که بکنه مستجاب نمی­شه، ديگه بقيه روايت را نمی­خواهد بخوانيم به همين مقدار اکتفاء می­کنيم و انشاء الله بقيه بحث را بعد متعرض می­شيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

در روایت دارد  : فی هذه الامة خسف(زمین فرومیرود) و مسخ(مردم عوض میشوند) و قذف(احتمالا مراد سنگهای آسمانی به زمین میخورند باشد).چون اشاره به امور تکوینی است. پرتاب شدن. مثلا آتش فشانها یا ...اینجا مراد یک عذاب تکوینی باید مراد باشد.کی این اتفاق ها میافتاد؟ اذا ظهرت القینات و المعازف و شرب الخمور.ممکن است کل واحد یا مجموع هر سه مراد باشد.

یعنی این سه چیز که بشود این سه اثر هم خواهد شد. گاهی اوقات  ما استحقاق عقاب را از ترتب آثار میفهمیم و این یک لسانی است که در آیات و روایات مبارکة هست. یعنی برای گفتن حکم کیفرش گفته میشود تا ما از کیفر اثبات حکم کنیم.

در کتاب کفایه من بلغه شیء من الثواب علی عمل میگوید کان له ذلک الثواب و ان لم یکن ...صاحب کفایه دارند که جرا همان ثواب. نه بلکه همان ثوابی که ذکر شده است.اگر قرار باشد روی انقیاد باشد ثواب در هر صورت یک چیز است نه اونی که در عمل مستحبی ذکر شده بود.انقیاد یک عنوان است ولی اینجا میفرماید کان له ذلک الثواب.ثواب کشف استحباب است. این یکی از  راههایی بوده است که آثار را بیان میکردند برای حکم. آثار هم سه دسته است. ترتب دنیوی. تمثل برزخی. تحقق اخروی. در این سه حوزه. این روایت از قبیل ترتب دنیوی است.

حالا این روایت تفسیر قمی شواهد دارد یا نه؟ بله دارد ولی در کدامشان ابن عباس نیست. مثلا ترمذی این روایت را نقل کرده و بعدش داردغریب.

طبرانی هم دارد شبیه همین را دارد اذا ظهرت القینات و المعازف و استحل الخمر. که این خسف و مسخ و قذف بعد این سه است. همان متن است تقریبا.

از روایات دیپر روایتی است که در مستدرک آمده است و مستدرک علی الصحیحین آن را صحیح دانسته است از ابی هریرة و ذهبی اون را ضعیف دونسته است. و الذی بعثنی بالحق لا تنقضی هذه الدنیا حتی یقع بهم الخسف و المسخ و الذقذف قالوا  و متی ذلک یا نبی الله قال اذا رأیتم النساء قد رکبن السروج و کثرت القینات و شهد شهادات الزور و شرب الخمر ... شرب المصلون فی آنیة اهل الشرک من الذهب و الفضة.مسألة بعدی ما هم اوانی ذهب و فضة است. و استغنی الرجال بالرجال و النساء بالنساء فاستغفروا(مقرر حقیر: استاد چیز دیگری فرمود به نظرم و بعدش توضیح دادن اصل معنایش را الآن نمیخواهم بگم ولی در اینجا تقریبا معنایش کمربندهایتان را ببندید زمان خودمان است.) و استعدوا القذف من السماء(اینجا قذف هم توضیح داده شده است).

در روایتی دارد لابد من خسف و مسخ و ...(زلزله های شدید) ..اذا اتخذواا لقیان.

حدیث بعدی و بعدی ، اینها از سهل بن سعد ساعدی است از عمران بن حسین هست و از ابی هریرة هست و از ربیعة هست. در این روایات در خیلی هاشون عنوان ظهرت القیان و المعارف هست.

برگردیم به روایات خودمان. روایاتی با مضمون روایت قمی که از اشراط ساعة این نکته است زیاد است. آیا از این روایات فقط حرمت تکلیفی در میآید یا وضعی هم در میآید.

روایت قمی اشکال سندی داشت ولی شواهد خوبی داشت. در شماره 30 داریم:

22623- 30- الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّيْلَمِيُ‏ فِي‏ الْإِرْشَادِ(ارشاد القلوب معروف. ظاهرا ایشان و مثلا مرحوم طبرسی مرحوم ابوالفتوح رازی این روایات را از عامة گرفته اند.) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ يَظْهَرُ فِي أُمَّتِي الْخَسْفُ وَ الْقَذْفُ(ظاهرا مسخ حذف شده است.) قَالُوا مَتَى ذَلِكَ قَالَ إِذَا ظَهَرَتِ الْمَعَازِفُ وَ الْقَيْنَاتُ وَ شُرِبَتِ الْخُمُورُ وَ اللَّهِ لَيَبِيتَنَّ أُنَاسٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى أَشَرٍ وَ بَطَرٍ وَ لَعِبٍ فَيُصْبِحُونَ قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ لِاسْتِحْلَالِهِمُ الْحَرَامَ وَ اتِّخَاذِهِمُ الْقَيْنَاتِ وَ شُرْبِهِمُ الْخُمُورَ وَ أَكْلِهِمُ الرِّبَا وَ لُبْسِهِمُ الْحَرِيرَ.

روایت بعدی:

22624- 31-[1] قَالَ وَ قَالَ ص‏ إِذَا عَمِلَتْ أُمَّتِي خَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً حَلَّ بِهِمُ الْبَلَاءُ إِذَا كَانَ الْفَيْ‏ءُ دُوَلًا(اینها را بین خودشان تقسیم میکنند) وَ الْأَمَانَةُ مَغْنَماً وَ الصَّدَقَةُ مَغْرَماً وَ أَطَاعَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ وَ عَصَى أُمَّهُ وَ بَرَّ صَدِيقَهُ وَ جَفَا أَبَاهُ وَ ارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ فِي الْمَسَاجِدِ وَ أُكْرِمَ الرَّجُلُ مَخَافَةَ شَرِّهِ وَ كَانَ زَعِيمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ لَبِسُوا الْحَرِيرَ وَ اتَّخَذُوا الْقَيْنَاتِ وَ الْمَعَازِفَ وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ وَ كَثُرَ الزِّنَا فَارْتَقِبُوا عِنْدَ ذَلِكَ رِيحاً حَمْرَاءَ وَ خَسْفاً أَوْ مَسْخاً وَ ظُهُورَ الْعَدُوِّ عَلَيْكُمْ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ.

[1] ( 4)- إرشاد القلوب- 71.

این عنوانها بیشتر به حرمت تکلیفی میخورد. یک روایات دیگری داریم:

22626- 1-[1] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِنَّ شَيْطَاناً يُقَالُ لَهُ الْقَفَنْدَرُ(شاید این روایت بیشتر ناظر باشد به خود عمل تا اینکه ربط داشته باشد به آلت)- إِذَا ضُرِبَ فِي مَنْزِلِ الرَّجُلِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْبَرْبَطِ[2] وَ دَخَلَ عَلَيْهِ الرِّجَالُ وَضَعَ ذَلِكَ الشَّيْطَانُ كُلَّ عُضْوٍ مِنْهُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ صَاحِبِ الْبَيْتِ ثُمَّ نَفَخَ فِيهِ نَفْخَةً فَلَا يَغَارُ بَعْدَهَا حَتَّى تُؤْتَى نِسَاؤُهُ فَلَا يَغَارُ.

[1] ( 8)- الكافي 6- 433- 14.

[2] ( 9)- البربط- العود، و هو من آلات اللهو.( مجمع البحرين- بربط- 4- 237).

در روایت 4 در باب 100 داریم:

رواتی از مرحوم کلینی منفردا:

22629- 4-[1] وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يُوسُفَ(او خودش ثقه است) بْنِ عَقِيلٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُوسَى(باید یک گیری داشته باشد. الآن درست یادم نیست) بْنِ حَبِيبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: لَا يُقَدِّسُ اللَّهُ أُمَّةً فِيهَا بَرْبَطٌ يُقَعْقِعُ وَ نَايَةٌ[2](صحیحش ظاهرا همینی است که اینجا است. یعین نی. این روایت بیشتر ناظر به جهت تکلیفی است.) تُفَجِّعُ.

[1] ( 4)- الكافي 6- 434- 21.

[2] ( 5)- في نسخة- فاية، و الفاية- الضرب و الشق( هامش المخطوط)، و في المصدر- تاية.

22630- 5-[1] وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ لَمَّا مَاتَ آدَمُ شَمِتَ بِهِ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ- فَاجْتَمَعَا فِي الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ- الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِيَ شَمَاتَةً بِآدَمَ ع- فَكُلُّ مَا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ الَّذِي يَتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَلِكَ.

[1] ( 6)- الكافي 6- 431- 3.(این روایت تاریخچه این امور را بیان میکند که اینها از اول قابیلی بوده است)

22631- 6-[1] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ(عرض کرده ایم اسنادسکونی همه یک جور است و الآن کم شده است. اصلش این طور است عن ابی عبدالله علیه السلام عن ابیه عن آبائه عن علی علیه السلام قالا قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم. بله.مثلا اگر سکونی گفت که داخل شدم فلان جا و ... اینها معلوم میشود که سندش این طور نیست.یعنی روایت باشد نه کتاب.) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَنْهَاكُمْ عَنِ الزَّفْنِ‏[2](زَفَن و جور دیگر هم خوانده شده است. تفسیر شده است به رقص. این روایت از این جهت منحصر به فرد است و نشان میدهد رقص به عنوانه حرام است که بعضی از آقایان معاصر حفظه الله احتیاط وجوبی کرده است که زن برای شوهرش هم نرقصد. این صور مسأله که پیش آمده است که زن برای زن یا مرد برای مرد و ...کسانی که به این روایت تمسک کرده اند به عنوانه گیر دارد و بعدا توضیحاتش را عرض خواهم کرد. ما حدیث سکونی را قبول نداریم و هیچ شواهد مؤید روایات سکونی نیست. جایش هم اینجا نیست. البته ممکن است شما بفرمایید این دو عنوان قیان و مغنیة اینها موضوعیت ندارند و اشاره است به غناء. آیا خود این عناوین موضوعیت دارند یا اینکه خود آلت مراد است.ما باشیم و ظاهر لفظ موضوعیت میفهمیم.) وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْكُوبَاتِ وَ الْكَبَرَاتِ.

22637- 12-[9] وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ نَوْفٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: يَا نَوْفُ(بکاری که همانی است که حدیث متقین را بهش فرمودند.) إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ عَشَّاراً(گمرکی) أَوْ شَاعِراً[10] أَوْ شُرْطِيّاً(پاسبان) أَوْ عَرِيفاً(این تقریبا با مختار محله در زمان ما میسازد. مثلا کارش این بود که در قبیله اش مثلا مشخص میکرد که در این ماه دو نفر به قبیله اضافه شدند و سه نفر کم شدند یا ... و مثلا بیت المال پول این قدر را بدهد و طبعا این آدم دنبال کارهای زشت میرفت.) أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ كُوبَةٍ وَ هُوَ الطَّبْلُ فَإِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ(به نظرم مراد حضرت موسی علیه و علی نبینا و آله و علیه السلام) خَرَجَ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا السَّاعَةُ الَّتِي لَا تُرَدُّ فِيهَا دَعْوَةٌ إِلَّا دَعْوَةُ عَرِيفٍ أَوْ دَعْوَةُ شَاعِرٍ أَوْ دَعْوَةُ عَاشِرٍ أَوْ شُرْطِيٍّ أَوْ صَاحِبِ عَرْطَبَةٍ أَوْ صَاحِبِ كُوبَةٍ(این اشاره به آثاری بین دنیا و برزخ است. دعایش بالا نمیرود. اخلد الی الارض است.).

[1] ( 7)- الكافي 6- 432- 7.

[2] ( 1)- الزفن- الرقص( الصحاح- زفن- 5- 2131).

[9] ( 1)- الخصال- 337- 40، و أورد نحوه عن نهج البلاغة في الحديث 3 من الباب 30 من أبواب الدعاء.

[10] ( 2)- فيه ذمّ الشعر، و قد تقدم ما يدلّ على عدم تحريمه، فهذا مخصوص بالباطل منه، أو بالافراط فيه، و الإكثار منه كما مر، أو على من يغني به و يلعب بالملاهي( منه. ره).

یکی از روایاتی که جزو روایات کلیدی محسوب میشود همین روایت سکونی است که مرحوم کلینی منفردا نقل کرده اند. حدیث 6 از باب 100 ص 313 و 314 از ج 17 کتاب وسائل.

انهاکم عن الزفن. ما اون روز به فتح فاء خواندیم که اشتباه است.ازش فعل هم استعمال شده است. مزمار هم که بهش نی میگویند و کوبه هم تفسیر شده است به طنبور و بربط و ... یا مثل سه تار که میکوبند و صدا در میآید. کبرات هم طبل است.

احتمالا کوبات لفظ فارسی باشد. کبرات به صورت کبارات هم آمده است.

در کتاب متدرک ج 13 ص 216 باب 79 از کتاب جعفریات هم این روایت را نقل میکند. به ذهن بنده جعفریات همان کتاب سکونی است. فقط یک سندش مقداری عوض میشود. متن اینجا این است:

قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَنْهَى أُمَّتِي عَنِ الزَّمْرِ(ممکن است که مراد شبیه زمزمه باشد و ممکن است که درستش زمار باشد و در خط کوفی الفش افتاده است.زمار همان چیزی است که با دهان میزده است شبیه ساز. الف متوسط در خط کوفی نوشته نمیشده است. شاید این مطلق سازهای دهنی باشد.) وَ الْمِزْمَارِ وَ الْكُوبَاتِ‏[1] وَ الْكُيُوبَاتِ‏[2](معلوم شد این روایت هر دو تایش یعنی اولش و آخرش گیر دارد. به نظر بنده واضح است که از کتاب سکونی است ولی نسخه اش اختلاف داشته است.)

[1] ( 1) الكوبات: من آلات اللهو قيل: النرد، و قيل: الطبل( لسان العرب ج 1 ص 729).

[2] ( 2) الظاهر أنّها« الكبرات»: و هي جمع كبر: و هو الطبل( لسان العرب ج 5 ص 130).

در دعائم الاسلام(یکی از مصادر دعائم همین کتاب جعفریات است بلکه اصولا ظهور کتاب جعفریات در همان مصر یعنی محل نوشته شدن دعائم الاسلام است. عرض کرده ایم که جعفریات بعدها میآید بغداد و  خیلی جا نمیافتاد. جالب اینکه بعضی از سنی ها این کتاب را به عنوان رساله ای منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام بعدها نقل کرده اند و یک نسخه از این کتاب عامی ها در اختیار مرحوم قطب راوندی بوده است و این را به عنوان النوادر چاپ کرده است و این کتاب یک نسخه اش که به قول خود عامة مال شهید رویانی بوده است دست مرحوم قطب میافتد و این را منتشر میکنند. رویانی از بزرگان عامة شافعی است مال رویان و جعفریات را با همین نسخه نقل کرده اند. الآن در کتاب دعائم این طور است: ) به نقل از مستدرک داریم:

15165-[1]، وَ عَنِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: أَنْهَى أُمَّتِي(این تعبیر با جعفریات بیشتر میسازد. در سکونی بود انهاکم. ممکن است اینجا را از جعفریات گرفته باشد) عَنِ الزَّفْنِ‏[2](از حاشیه معلوم میشود که خیلی نسخه روشن نیست) وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْكُوبَةِ(این باید همان کوبه خودمان باشد یا مثلا کوبات.) وَ الْكِنَّارَاتِ‏[3](تقریبا هر 4 کلمه این حدیث محل اختلاف شده است.)(این متن مال حدیثی است که از عبدالله بن عمرو عاص است. در نهایه ابن اثیر حدیث را این طور میآورد. راوی پسر عمرو عاص معروف است که شرح حالش را چند دفعه عرض کرده ام. این متن این است: ان الله انزل الحق لیدحض به الباطل.(این جهتش شبیه ان الله میّز بین الحق و الباطل است و لذا احتمالا استدلال آقا امام باقر علیه السلام از این باب باشد که مخاطبین این مضمون به ذهنشان بوده است)و یبطل به اللعب و الزفن و الزمارات و المزاهر و الکنارات.پس ریشه روایت سکونی روشن شد.در ضمن متن حدیث هم زفن دارد که اصلا حدیث را در ماده زفن آورده است. مزاهر خصوص عود و بربط است. وسائل آوازه خوانی مختلف هستند. یک وسیله هایی بوده است که تارها را که تکان میدادند صدا در میآمد. یکی اش سه تار است. یک قمسش گیتار است. این ازش تعبیر شده است به مزهر. اصل روایت هم احتمالا همین است. کنارات هم گفته اند لفظ فارسی است و اصلش کران است به کسر راء که در لغتنامه دهخدا کران را یک نوع آلت موسیقی گرفته است ولی یک احتمال قوی تر است که کران در حقیقت مصحف کرنا باشد به فتح کاف باشد نا که همان نی است و کر هم تبدیل شده کلمه فرنا باشد. بوق و کرنا. کرنا عبارت است از نای بزرگ. احتمالا اصل کلمه خرنا بوده است که یعنی نی بزرگ و بعدش این شده است. خر در فارسی یعنی بزرگ. شلوار فارسی ما در عربی میشود سربال. یک نوع جا به جایی دارد.خود کنار در فارسی ما درخت بید است که به درخت سدر هم میگویند. احتمالا ضبط صحیحش همان کنارات باشد.در لغت نامه کِرینه هم داریم. این یک مجموعه زنان سروده خوان است. آیا این جمعش ممکن است از همان باشد یا نه؟ این هم احتمالش هست. خلاصه این لفظ کنارات بعید است لفظ عربی باشد.در مصادر ما این نیامده است. حتی مستدرک که از دعائم نقل کرده است کبارات آورده اند.در مصادر عامه هم الآن کنارات است.)(راجع به کتاب سکونی اونی که بنده بهش رسیده ام غیر از نکات تاریخی و ... که مثلا خود سکونی که قاضی موصل بوده است و حدیثی هم در یکی از صحاح ست دارد. اسماعیل بن ابی زیاد اسمش است. اسماعیل بن زیاد شیعه هست ها. عامة بالاتفاق او را کذاب میدانند. یک نفر از عامه او را توثیق نکرده اند. یک نکته راجع به او این است که روایات سکونی ادبیات خاص خودش را دارد. این یک نکته قابل توجه است. مثلا در صلاة مسافر ستة لایجوز لهم القصر. این تعبیر یا در نسخه ای سبعة منحصرا در کتاب سکونی است. هیچ راوی از اصحاب ما این را ندارند. زراره دارد اربعة یتمون علی کل حال. عدد ستة انحصار سکونی است. تعبیر مخصوص به خودش دارد که جای دیگر نیست. مثلا همین روایت منحصرا در سکونی است. زفن را جز از سکونی جای دیگر نداریم. کوبات را جای دیگر داریم ولی کنارات را نه.الا اینکه کبارات باشد. زفن البته در عامة آمده است. یک نکته دوم هم این است که مققدار زیادی از روایات سکونی در کتب عامه قبل از اقا امام صادق علیه السلام موجود است و این روایت هم خاص آنهاست و ما نداریم. لذا بعید میدانیم امام علیه السلام ابتداء به ایشان یک مدلی فرموده باشند که به دیپران نفرمده اند. به ذهن این طور میآید والعلم عند الله که سکونی آمده مجموعه روایات عامة را جمع کرده است و آمده عرضه کرده است خدمت امام علیه السلام. امام علیه السلام هم تقیة قبول کرده اند. یا اینکه او دروغ گفته است. ما درشیعه بین راست گفتن و واقع بودن یک فاصله ای قائل هستیم که اسمش تقیه است. عامی ها این مشکل را ندارند. عامه راحت میگویند دروغ گفته است. ما مشکلمان این است که ممکن است راست پفته باشد ولی تقیة صادر شده باشد. لذا مشکلی در روایات سکونی این است.

ارسال سوال