مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- اصول 95-1394 » اصول چهارشنبه 1395/1/25
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - آیات قرآن در باب معاملات زیاد نیست و بیشترین بحثی که در این باب متعرض شده است، بحث رباست
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1399/8/11
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 97-1396 » فقه سه شنبه 1396/8/9
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج دوشنبه 1400/1/23
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1388-6
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد
12:
بحث به تعبير مرحوم شيخ در دراهم مغشوشه است يا به اصطلاح زمان ما اسکناسهای جعلی اسکناسهای تقلبی، بحث در اين است که آيا اصولاً خريد و فروش آنها مطلقاً باطله، يعنی فرض کنيد يک صد دلاری را میفروشه به پنجاتا تکه تومنی به خاطر مغشوش بودن و جعلی بودن و تقلبی بودن آيا اصلاً کلاً شارع آن را الغاء ماليت کرده يا مثلاً روايات به خصوص در نهی از معامله با او وارد شده يا نه؟ به عنوان پول که قطعاً نمیشه استفاده کرد اين که قطعاً باطله جای بحث هم نيست، يا فرض کنيم در زمان سابق که دراهم بود، دراهم مغشوشه را به عنوان زينت نگهداری کنه، يا دنانير مغشوشه را به عنوان زينت نگهداری کنه و لذا در حقيقت روح بحث چون ما داريم دليلهای همين دليلی که الآن هست، روح بحث اين است که اگر ما دليل خاصی واضحی نداشته باشيم برای اين بحث از راه قاعده عامه استفاده بکنيم، يا اين که بگيم شارع وجود اين شئ را مبغوض داره آن وقت ما در خلال بحث گذشته، هرچه که شارع وجودش را اصل وجودش را مبغوض داشته باشه من جمله از آثارش اينه که بيعش باطله، اين يک تأسيس قاعده ای شد و انصافاً اين جور هست يعنی اگر ثابت بشه يک شئ وجود مبغوضه مثل اصنام مثلاً وجودش مبغوضه برای شارع اگر اصل وجود مبغوض شده همان مبغوضيت اصل وجود کافی است برای بطلان بيعش و حرمت بيعش
س: ولو ماليت داشته باشه
ج: ولو ماليت داشته باشه اصلاً شارع اين وجود را نمیخواهد آن چه را نمیخواهد مثلاً صنم هبل من يک شرح مختصری عرض کردم که خيلی هم زينتی بود، جواهرات نمیدانم ياقوت و ماقوت، چشمش چه بود، نمیدانم دماغش چه بود، البته يک دستش شکسته بود حالا دست چپش در
33: 2
خود عربها عرض کردم در حجا عربها صنعت معماری و هنر نداشتند اينها را هم از يونان يا از روم آورده بودند، مهمترين بتی که در کعبه بود بت بزرگ شان هبل بود اين يک بتی بود که از خارج، مثل اين کارهای امروز ما، از خارج وارد کرده بودند يا رومی بود يا رومی و خيلی هم زر و زيور و زينت آلات و اينها زياد داشت، چشم ياقوت بود قرمز بود، نوشتند قديم ترين کتاب الاصنام،
3
به نظرم چاپ شده باشه الآن دقيقاً تو ذهنم نيست، بلی آقا
س: چندين بار چاپ شده
ج: بلی چون سابقاً نبود اگر شده تازه چاپ شده يعنی چند سال اخير آن سابقها مثل سی چهل سال قبل ما میخواستيم نبود از آنجا ديدم نقل کردم اوصاف هبل را و وقتی که در جده به اصطلاح نزديک جده، از کشتی میخواستن پيادهاش کنن، افتاده بود دست چپش ظاهراً شکسته بود يک دست، خب پيغمبر اين را دفن نمیکردند خب از طلا و جواهرش استفاده میکردند خب بت را در همان باب بنی شيبه که تقريباً الآن اگر آقايون میخواهن بدانن شايد آقايونی که قبلاً حج مشرف شده باشن ديده باشن، خود مقام ابراهيم در نظر بگيريد مثلاً حدود پانزده متر بعد از مقام ابراهيم به عقب برند مستقيم، اينجا تقريباً باب بنی شيبه بود، آن سالهای که ما رفتيم هم بود باب بنی شيبه تازه يک سی ساليه برداشتند باب بنی شيبه را آنجا را اين بت را آنجا دفن کردند، علی ای کيف ماکان پس بنابراين میشه فهميد از مبغوضيت يک شئ که بيعش باطله حالا اين بحث در اينجا اين طوره البته اين بحث دو نکته داره هم نکتهای ثبوتی داره که خود مبغوضيت ازش در بياد که بيع باطله يک نکته اثباتی هم داره، آن نکته اثباتش اينه که هرجا در قرآن تحريم آمد به طور مطلق حرم عليکم الميته اين معنايش مبغوضيت مطلقه، اين هم نکتهی اثباتش و لذا از همان حرم عليکم الميته در بياريم که بيع ميته باطله،
س: شحم هم حرم داريم
44: 4
ج: حالا عرض کردم ديگه اين نکته اثباتی است، پس دو نکته داره اين بحث در خلال بحثهای قبلی گذشت، اينجا هم حالا هی در اثناء متعرض میشيم خب پس بحث در اينه، عرض کرديم ما در اين جهت يک روايت داريم و آن روايت موسی ابن بکره که موسی ابن جعفر(ع) يک دينار مغشوش را برداشتند دو تکهاش کردند که توش غش بود فرمودند القيها فی البالوعه خود نکتهی اثباتی که من عرض کردم در مقام لفظ تعبير به حرم هست اما همين القيها فی البالوعه يا دفن کرده القيه ببخشيد القيها نه، چون دينار هم هست مذکره، القيه فی البالوعه يعنی اين دينار مغشوش را بلا نسبت در چاه تواليت، بالوعه در لغت عرب چاه تواليت بوده بئر چاهی که ازش آب میخورده، آب نوشيدنی بوده به اصطلاح، القيه فی البالوعه در چاه تواليت بينداز خب اين عبارت اخرای از مبغوضيته، چون عرض کردم ما دو نکته خوب دقت شما در فقه به اين احتياج دارين يک چند راه داريم ما برای بطلان بيع، يکی از راههای بطلان اثبات اين که اين چيز مطلقاً مبغوض شارعه اگر اين اثبات شد بيعش هم باطله، همين که مبغوضيت مثلاً ما روايت در بيع اصنام داريم اما چون اشکال داشت، اما به عنوان اصنام ما شيعه روايت، سنیها دارند، ما شيعه نداريم، اين مبغوضيت مطلقش کافی است براين که بگيم بيعش باطله اين به لحاظ آن نکته و اما اثباتی، همين که امام میفرماييد القيه فی البالوعه يعنی مطلقاً مبغوضه، همين که میفرمايد اعدامش بکن، القيه فی البالوعه يعنی مطلقاً اين شئ مبغوضه اين به اصطلاح ثبوتی و اثباتش به اين مناسبت که روايت موسی ابن، البته خب مرحوم استاد ديگران همه آقايانی که متعرض شدند به طور طبيعی نوشتند اين حديث ضعيفه و قابل قبول نيست يعنی محل اشکاله، هم تو سندش سجاده هست که فرد ضعيفی است و از غلات هم هست بلکه يک چيزی هم بهش نسبت داده شده که چيزی عجيب و غريبی است انشاء الله امروز میخوانيم و مضافاً که بعض اصحابنا هم داره، عن بعض اصحابنا، خب بعضی از رجالیها هم حتی گفتند موسی ابن بکر توثيق نداره فوقش حسنه است و الا توثيق نداره چندتا اشکال اين جوری در مورد اين روايت هست، غرضم ضعف اسناد روايت مسلمه يعنی اين جای بحث نداره، به عبارت ديگر ما چون قائل نيستيم به حجيت تعبدی به تجميع شواهد، به لحاظ جمع شواهد، شواهد سلبی وجود سجاده هست، بعض اصحابنا هست و جهات ديگری در دلالتش هست که امام، اگر دينار همان دينار اسلامی بوده توش لا اله الا الله هست محمد رسول الله هست چطور میگه امام القيه فی البالوعه، اصلاً چه دليلی بر اعدام، حالا فرض کنيم پول تقلبی، مخصوصاً امام نصفش کردند، اين نصفش کردند شکسته شد الآن ديگه به عنوان پول مصرف نمیشه حالا فرض کنيم پوشش روش مثلاً طلا بوده وقتی نصف شد معلوم شد وسطش مثلاً مس و چيزهای ديگه هست، خب اين ديگه جای شبهه نداره که جای غش و تزوير و تدليس نداره و اتلاف مال هم هست حالا يک پوشش طلا روش داره حالا فرض کنيم، مس باشه يک تکه مس، چيزهای داره انسان مس، دليل نداريم که يک تکه مس را يجب اعدامش،
س: کنايه است يعنی
28: 8
بی اعتنايي کنه
ج: نه ديگه داره القيه فی البالوعه
س: به درد دستشويي میخوره
ج: روايت اين طوره القيه فی البالوعه حتی لايباع شئ فيه غش، روايت اينه، اين لايباع هم توش داره حالا ما از عنوان اعدام و مبغوضيت اينجا لايباع هم داره علی ای حال اشکالات فراوانی به لحاظ متن و اينها شواهد سلبيه، و اما شواهد ايجابی اين مطلب، يکی دوتاش را الآن نقل میکنم بقيهاش را هم بعد يعنی يک شاهدش را هم بعد عرض میکنم اين که در کتاب کافی آمده خب خود آوردن حديث در کافی اشاره به ايجابی است ديگه، دوم اين که مرحوم شيخ طوسی آن را آورده و خواهيم گفت يک شاهد ديگه که شيخ طوسی ابتداء به اسم موسی ابن بکر کرده انشاء الله در بحث بعدی که بعد از اين متعرض میشم آنجا، ما به اين مناسبت يک مقدار وارد بحث رجال شديم راجع به موسی ابن بکر و تا اينجا روشن شد که موسی ابن بکر قابل اعتماده، کتابش هم مشهور و شهرت کتاب و وضع کتاب و تاريخ کتاب را تا يک حدی که مناسب بود تعرض کرديم.
اما سجاده که حسن ابن علی ابن ابی عثمان باشه اين را متعرض يک خصوصيات رجالی ايشان شديم، و حالا يک مقدار از بحث به قول آقايون خارج شديم، يک نکاتی را ما راجع به کتاب مرحوم آقای خويي هم متعرض شديم که ديگه بالکل از بحث خارج شديم اينه هم به خاطر اين که کتاب الآن محل مراجعه آقايون فضلاء است و طلاب به اين کتاب مراجعه میکنن، خب بد نيست بعضی از اغلاط کتاب تذکر داده باشه، اولاً من ديروز اين نکته را عرض نکردم حالا يکی دوتا نکته هم امروز عرض بکنم ايشان يک شماره دادن، به نام حسن ابن علی ابن ابی عثمان، الحسن ابن علی ابن ابی عثمان، يک شماره بعد دادند، 2931 بود، بعد شماره 2932 الحسن ابن علی ابن ابی عثمان اين هم خيلی عجيبه که ظاهراً ما که وجهش را نفهميدم حالا آقايون اگه بعد بلی در بيارند وجه اين مطلب را ما که الآن نفهميديم چطور شده ايشان دوتا عنوان دادند هردو عنوان هم مثل هم اند يعنی هردو عنوان هيچ فرقی نمیکنه،
س: استاد قائل به تفرقه هست، می گه مثلاً دوتا بوده
ج: قطعاً يکی اند، بعدش هم اقوله متحد مع ما بعده اين را، اين اقول عرض کردم من سابقاً اين اقول مال خود آقای خويي است، من نسخه اصل معجم خط ايشان را ديدم آنی که نوشته روی عن فلان مثلاً نصف صفحه بيشتر نيست، اينها را شاگردها استخراج کردند لجنه رجال، اينها را مال ايشان نيست، هرچه اقول است ايشان به قلم خودشان با خودکار هم بوده، تو آن حاشيه دفتر نوشته اقول هو فلان يا کذا، اين اقولها مال ايشانه، بقيه نه مال ايشان نيست ديگران جمع آوری کردند، اقوله متحد مع ما بعده، گفت حالا که خيلی ملا نقطی اشکال کرديم، به نظر من مینويسن مع من بعده، نه ما بعده، ما را برای غير معقول غير عاقل به کار میبرند، حالا اگر خيلی اشکال ملا نقطی به استاد نکنيم هو متحد مع ما بعده،
س:
39: 11
ج: يعنی چه، البته در آن شماره اول، فقط تو روايات آورده، شماره اول که ايشان آورده روی عن فلان، روی عنه فلان، در شماره دوم قال الشيخ، قال النجاشی، قال ابن الغضائری قال الکشی اقوال را آورده اما ايشان رسمش نيست اين کار بکنه، وقتی دوتا عنوان يکی بودند نبايد ايشان به اصطلاح اين طور به اصطلاح دوتا عنوان يعنی دوتا عنوان بياره، بلی خوب دقت کنيد، ايشان خيلی کار شان ظريفه نجاشی داره، الحسن ابن ابی عثمان، بن علی نداره، ايشان در اين جلد پنجی که الآن خدمت تان میخوانم در جلد چهار آن عنوان را هم آوردند الحسن ابن ابی عثمان، چرا؟ چون میخواستند عين عبارت نجاشی باشه اين کار درسته، عرض کردم آقای خويي در اين عناوينشان خيلی ظرافتها، کار ايشان از نظر علمی قابل انطباق با پيشرفتهترين کارهای علمی دنياست الآن انصافاً اين کار ايشان قبوله، اما اين طور اشتباهات هم داره، آنی که من میفهمم اين دومی اين جور بوده، الحسن ابن علی ابن ابی عثمان سجاده،
13
حذف شده اولی الحسن ابن علی ابن ابی عثمان خالی بوده، دومی الحسن ابن علی ابن ابی عثمان سجاده بوده، چون داره قال الشيخ الحسن ابن علی ابن ابی عثمان الملقب بسجاده، اگر کلمه سجاده را در عنوان ايشان اضافه بکنيم آن وقت ديگه مشکل حل میشه راسته، انصافاً آن مشکلی که من الآن عرض کردم حل میشه البته ما يکی دوتا بلی ببينيد ايشان داره الحسن ابن علی ابن عثمان سجاده، ابی عثمان نداره، عثمان سجاده اين يک عنوان داده قال له کتاب ذکره ابن شهرآشوب فی معالم العلماء اين دقت استاده، خب ايشان میدانه که شهرآشوب اشتباه کرده، اين جدش ابوعثمانه نه عثمان، عرض کردم استاد خيلی دقيق اند، آن عنوان را هم آوردن، در بعضی از روايات آمده الحسن ابن علی ابن عثمان، روی عن فلان، روی عنه فلان، الحسن ابن علی ابن عثمان تنها اين عنوان را هم آوردند، الحسن ابن علی ابن عثمان سجاده اين عنوان را هم آوردند با اين که در روايت نبوده ابن شهرآشوب در کتاب معالم آورده، من کراراً عرض کردم مرحوم ابن شهرآشوب مواردی در کتابش هست که نمیتونيم تصديق بکنيم و چون مرد بسيار بزرگواری است، بسيار جليل القدره احتمالاً مصادر ايشان غلط داشته، حالا اگر اين نسخه صحيح باشه ما اول خيال میکردم خود ايشان متسامحه، اول تصور ما اين بود بعد يک اسمائی که بسيار عجيب و غريب بود در جاهای ديگه پيدا کرديم ظاهراً خودش فوق العاده دقيقه اما مصدر ايشان خرابی داشته و لذا خود استاد هم فرموده اقول هو الحسن ابن علی ابن عثمان المتقدم، اين اقولها مال آقای خويي است، دقت فرمودين، پس دقت کنيد چقدر ايشان ظريف همين شخص را الآن با چندتا عنوان آوردند، تو جلد چهار آوردند تو اين جلد پنج آوردن، تو جلد 23 يا 22 هم آوردند سجاده، آنجا هم آوردند، چون ما در کتب اربعه يک دانه حديث داريم که توش سجاده آمده، يکدانه آن هم همين حديثی که الآن داريم میخوانيم اين حديثی که الآن القيه فی البالوعه تو اين حديث داره عن السجاده عن موسی ابن بکر و اين کار کار آقای خويي بسيار دقيقی است من احتمال میدم احتمال میدم و العلم عند الله شايد در اصل اين بود، عنوان دوم الحسن ابن علی ابن ابی عثمان سجاده، حالا به هر حال اگر بوده يا نبوده، شما اضافه بفرماييد تا تکرر لازم نيايد و الا عنوان متکرره، اين يک مطلب.
س: آن اقول هم درست در مياد
ج: ها! درسته، و با عنوان شيخ طوسی هم جوره، چون داره الحسن ابن علی ابن ابی عثمان الملقب بسجاده، پس در حقيقت، راستی آقای زرگری هم اشکال داشتن که چرا راجع به معجم صحبت؟ چون اينها نکات ظريفی است و بعدش هم میگم يعنی بايد تقدم پيدا بکنه يعنی فردا ما در کارهای علمی تعارف نداريم ريزه کاريها مهمه، بنا بشه علم فقط درشتها را بگيم که کاری نيست، اين ظرافتها مهمه، من به نظرم هم تو نسخه اصلی کلمه سجاده، و الا الآن تکراره عين عبارته، هيچ فرق نمیکنه دوتا عنوان يکی اند، و شأن استاد اجله يعنی واقعاً ما ديگه خدمت ايشان يعنی هفت سال درس ايشان بوديم، بسيار ايشان دقيق النظر بودند در اين و اين کاری هم که ايشان در معجم کردند، به حسبه، ما الآن هيچ کتاب رجالی نداريم که اين شخص را هفت بار، هشت بار ذکر کرده باشه، الآن روشن شد برايتان الحسن ابن ابی عثمان ايشان ذکر کردند جلد چهارم، الحسن ابن علی ابن ابی عثمان، ذکر کرده، الحسن ابن علی ابن ابی عثمان سجاده ذکر کرده اگر اينجا سجاده باشه، الحسن ابن علی ابن عثمان ذکر کردند الحسن ابن علی ابن ابی عثمان سجاده هم ذکر کردند البته پنج تا هم شماره دادند اينی که عرض کردم تکرار داره ايشان و اين کار يک کار علمی است يعنی الآن لغت علم اين کار را میپسنده، حالا با اين که مرحوم هم مرد دقيقی است مرحوم قاموس يک بار ايشانه آورده، قاموس تستری و تنقيح هم يک بار آورده، دقت میفرماييد اين از انفرادات مرحوم استاده که دقيقاً هر کتابی را هر جور که بوده همان جور آورده، بعد فرموده که اينجا اشتباه شده نشده، متحده کم شده زياد شده، اين نکات را بعد تصحيح کردند، و اين کار بسيار کار خوبيه انصافاً بسيار کار خوبيه، تو اين کتاب ايشان داره که روی عن واصل و روی احمد ابن محمد عن بعض اصحابه عنه، باب محاسبة العمل، اين ظاهراً يک سطر اينجا افتاده حالا نسخه منه، نمیدانم حالا، شايد نسخه، اينجا بايد مثلاً باشه الکافی جلد 2 باب کتاب الايمان و الکفر، باب محاسبة العمل اينهاش افتاده، حدود يک سطر از اين عبارت ايشان اگر آقايون کتاب را دارند از اين عبارت ايشان سقط شده، اين بلی صفحه 20 جلد 5 من اينها را عرض میکنم ريزهکاری حالا به قول آقايون به درس فقه هم ربطی نداره چون ديگه ما تکرار که نمیکنيم که تا اين آقايان بتوانند برای يک موارد ديگه هم استفاده کنن.
يک نکتهای ديگری هم باز در مرحوم استاد بعد ايشان در آخر بحث دارند الرجل و ان وثقه جعفر ابن محمد ابن قولويه، مرحوم ابن قولويه صاحب کامل الزيارات ايشان را توثيق کردند، لوقوعه فی اسناد کامل الزيارات در اسانيد کامل الزيارات واقع شده الا انه، البته اين مبنی را بعد ايشان برگشتند، دقت بکنيد، و لذا ممکن است آقايانی که الآن اين کتاب را میخوانن بگن آقای خويي نوشته بوده کامل الزيارات توثيقش کرده ليکن خب ايشان برگشت پس ديگه مشکل نداره، چون ايشان الا انه معارض، مع، مع ذلک، الا انه مع ذلک لايمکن الاعتماد علی رواياته، البته اين عباراتی که ايشان آوردن، فقط روايت نيست چون نجاشی گفته له کتاب، بايد میگفته رواياته و کتابه، لشهادة النجاشی بان الاصحاب ضعفوه و کذلک ضعفه ابن الغضائری، اينه به صيغه کذلک گفته، چون کتاب ابن غضائری را استاد قبول نداره، راجع به کتاب ابن غضائری بحثها زياده بعضیها منهم الاستاد اصلاً مطرح کردند که اين کتاب توسط ورثه سوزانده شده ما حالا انشاء الله يک جايي مفصل راجع به اين اين هم يکی از اشتباهاتی است که مرحوم استاد واقع شدند، آن کتابی که توسط ورثه آن هم به تعبير قيل مرحوم شيخ طوسی سوزانده شده فهرست ابن غضائری است نه رجال، و ما مفصل عرض کرديم مرحوم ابن غضائری برای اولين بار ما چنين چيزی در علمای شيعه نداريم خوب دقت کردين، برای اولين بار در علمای شيعه حالا کار ايشان
33: 20
حالا کار من نمیدانم واقعاً مال احمد ابن الحسين است يا نه؟ انصافاً بسيار فنیه، ايشان برای اولين بار چهار کتاب داره، فهرسة الاصول، فهرسة المصنفات، کسی نه قبل از ايشان نه بعد از ايشان اين کار را نکرده، يعنی خود مرحوم شيخ طوسی اصول را با مصنفات يکی نوشت در فهرست، ايشان برای اولين بار فهرسة الاصول و فهرسة مصنفات و احتمال ما داديم، البته آن کتاب به ما نرسيده الآن احتمال داديم، که مرحوم ابن شهرآشوب چون اين کار را فقط ابن شهرآشوب کرده و الآن در هيچ مصدری قبل از ايشان نيست اين تعبير اصول اربعة مأة را قبل از ابن شهرآشوب کسی نگفته، عرض کردم کل اصولی که در کتاب شيخ طوسی آمده نزديک هفتادتاست از هفتاد تا هم کمتر، و کل عدد اصولی که شيخ آقا بزرگ تهرانی رحمه الله در کتاب ذريعه جمع کرده ديگه با شاذ و نادر
37: 21
صد و هفده تاست، باز به چهار صد تا نمیرسه که شماره گذاری ايشان فرمودند اين اصول اربعة مأه فقط در کتاب ابن شهرآشوب که الآن يک کمی عرض کرديم يک کمی به نظرم متسامح مياد ابن شهرآشوب رحمه الله ما احتمال داديم از همين فهرسة الاصول ابن غضائری گرفته شده، کسی هم نگفته اين احتمال را، همه متحير اند که ابن شهرآشوب از کجا گفته، شايد تو فهرسة الاصولی که ابن غضائری نوشته و به ما نرسيده، ايشان چهارصد تا کتاب را چون بعيده يک کتاب بنويسه فهرسة اصول مثلاً هفتاد تا را اسم ببره خيلی بعيده، يک کتاب هم به نام فهرسة المصنفات داشته اين دوتا را شيخ میگه سوزاندند يک کتاب در ثقات و ممدوحين داشته، يک کتاب هم در ضعفاء داشته، آنچه که الآن به دست ما رسيده اين ضعفای ايشانه، آنچه که نجاشی حدود بيست تا بيست و يک مورد نجاشی در فهرست خودش میگه و قال احمد ابن الحسين و ذکر احمد ابن الحسين، آنچه نجاشی نقل کرده از فهرست ايشانه، اشتباه نشه، آنچه نجاشی نقل کرده از فهرست ايشانه، ليکن چون هردو بچه بغداد اند و مخصوصاً نجاشی پيش پدر ايشان ابن غضائری پدر درس خوانده احتمالاً از کودکی با هم رفيق بودند لذا آنچه را که مرحوم نجاشی گفته، احتمالاً مال مذاکرات علميه، نه از کتاب ايشان، روشن شد ليکن آنچه که الآن در کتاب نجاشی آمده فهرستيه،
س: با توجه به دقتی که نجاشی داره چه جور اينها را مطرح نکرده که من رو در رو ازش شنيدم يا
ج: میگه و قال و ذکر احمد ابن الحسين،
س: قال يا ذکر است،
ج: بلی نمیگه حدثنا،
س:
33: 23
ج: بلی ظاهراً همين طور مرادشه،
س: مواردی اخبرنی شايد
ج: نداره هيچ جا اخبرنی نداره، نجاشی در مورد احمد ابن حسين يک بار اخبرنی نداره،
س: قبلاً فرموديد که اينهای که گفته قال احمد ابن مسلم يعنی که خودش گير داره، لذا نسبت میده به آن،
ج: بلی گير داره، و راست هم گفته، حق هم گفته، گير هم داره غير از اين که حالا احتمال داره مشافهه باشه از نظر فنی گير داره،
س: يعنی
54: 23
ج: نه ديگه يک مورد داره ذکرنی به نظرم، يا قال لی در يک مورد داره، به نظرم يک مورد لی داره، روشن شد آقا پس مرحوم آقای خويي قدس الله نفسه فرمودند الرجل و ان وثقه جعفر ابن محمد ابن قولويه لوقوعه فی اسناد کامل الزيارات چون نجاشی تضعيف کردند قبول نداريم عرض شد من سابقاً عرض کردم کسانی که اين جور مبانی در توثيقات عامه دارند، فرض کنيم میگه هرکه روی عن ابن ابی عمير ثقه، حالا فرض کنيم هرچه در کامل الزيارات هست ثقه مثلاً من باب مثال، اينها با يک مشکل رو به رو هستند با اين که گاهی غير ثقه از غير ثقه نقل میکنن، يا تضعيف نقل میکنن، مثلاً ابن ابی عمير از علی ابن ابی حمزه بطائنی نقل میکنه خب تضعيف شده علی ابن ابی حمزه بطائنی آن وقت چه کار بکنيم، چند مبنی هست: يک مبنی اينه که هردو را قبول میکنيم فرض کن نجاشی تضعيف کرده ليکن ابن قولويه توثيق کرده و لذا تعارض میشه، اين مبنای آقای خويي است، يک عدهای حتی تا اينجا پيش رفتند که اصلاً نه روايت ابن ابی عميره قبول، چون ابن ابی عمير معاصر آنه، آن را قبول میکنه تضعيف نجاشی را قبول نمیکنه، يک عده اينها ديگه توجيهاتی داره ديگه وارد بشم ديگه خيلی از بحثهای خودمان خارج شديم تا حالا يک کمی خارج میشيم، فقط من يک اشاره کردم که آقايون اگر بخواهن پيگيری کنند يک عده از آقايون اين مبانی را نوشتند به آن کتابها مراجعه کنن، و ليکن آنچه که من برای من تعجب آوره، اين که حالا نمیفهمم چطور شده ايشان نوشته، الرجل ان وثقه جعفر ابن محمد ابن قولويه چون ايشان در عنوان قبلی اين طور داره، روی عن صالح ابن سهل، و روی عنه محمد ابن الحسين سائق، تفسير القمی صورة التحرير فی تفسير قوله تعالی، اين حتماً از قلم ايشان سقط شده، چون حالا عنوان قبلی را هم نگاه نکردن، آن آقا هم اين تخريج از تفسير قمی چون عنوان بعدی نياورده، و الا انصافاً از شأن استاد بعيده، توی عنوان قبلی آوردند تو تفسير قمی، تو عنوان بعدی نياوردند، علی ای حال اينها برای اين که العصمة لاهلها، انسان با هرچه بزرگوار باشه در کتاب خودش با دو صفحه بازهم توی اغلاط واقع میشه ايشان بايد میفرمودند الرجل و ان وثقه ابن قولويه و علی ابن ابراهيم فی تفسيره، پس ايشان از توثيقات ابن قولويه رفع يد کردند اما علی ابن ابراهيم میمانه اين هم فايده کار، حالا ايشان سهم القلم شده فراموش فرمودند دقت نکردند، با اين که يک صفحه فاصله است، فقط توثيق ابن قولويه گفتند، در صفحه قبل، ورقه قبل صفحه 20، اين صفحه 22 است آن صفحه 20، در ورقه قبل نوشتن که در تفسير قمی هم وارد شده،
س: چهل و چند بود
ج: کدام يکی آقا؟
س: همين که
ج: من دارم میخوانم
س: بلی
ج: جلد پنج صفحه 20 يعنی جلد پنج زير عنوان حسن ابن علی ابن ابی عثمان، عرض کردم اين حسن ابن علی ابن ابی عثمان را دو بار آوردند توی بار اول تفسير قمی را آوردند، تو بار دوم کامل الزيارات را آوردند پشت سرهم نياوردند، شايد اين منشأ اشتباه ايشان وقتی اقول را نوشتند، ملتفت نشدند که در عنوان قبلی هم توی تفسير قمی واقع شده، اين هم راجع به اين نکته، پس بنابراين آقايان اضافه بفرمايند که الرجل و ان وثقه جعفر و علی ابن ابراهيم فی تفسيره، بناءً بر مسلک ايشان روشن شد.
خب حالا اصل مطلب آيا ما مطلب را قبول بکنيم آيا ابن قولويه روايت ايشان را آورده بلی هست انصافاً هست، و اين روايتی که هم ابن قولويه آورده شيخ هم در مزار آورده جلد شش تهذيب مزاره، عرض شد من ديروز اشاره کردم امروز هم اشاره میکنم که روايات سجاده توی قم بوده اصلاً درست مرحوم نجاشی میگه کوفی، ليکن مرحوم ابن غضائری میگه فی عداد القميين و حق هم با هردوست اصلش کوفی بوده ليکن بعدها در قم آمده و لذا در مثلاً طريق مرحوم شيخ طوسی برقی از ايشان نقل میکنه، حسين ابن عبيدالله سعدی قمی از ايشان نقل می کنه، محمد ابن احمد قمی عن بعض اصحابنا از ايشان، علی ای حال، انصافاً حديث ايشان در عداد احاديث قمه، من عرض کردم جعفر ابن محمد ابن قولويه اصلش قميه، اما در مکتب بغداده، پدر ايشان محمد ابن قولويه از شاگردان سعده، آن از بزرگان قم اند، پدر ايشان اما پسر از بزرگان قمه که به بغداد آمده، و به حسب رتبه بعد از رتبه کلينی است از کلينی هم نقل میکنه، سه صد و شصت و هشت وفات ايشانه، يکی از ارکان مکتب بغداد ايشانه،
س:
8: 29
ج: بلی آقا
س: کاظمين دفنه،
ج: ها! کاظمين احسنتم، در حرم موسی ابن جعفر دفنه ايشانه، جعفر ابن محمد، گاهی ايرانیها را هم میبرند برای فاتحه خواندن براي ايشان، شيخ مفيد و مرحوم ابن قولويه هردو در آنجا دفن اند، راسته، دقت فرموديد آقا، به هر حال در آن وقت آن عبارت ابن قولويه چيه؟ انشاء يک فرصت ديگری توضيح خواهيم داد و استفادهی توثيق که آقای خويي فرمودند آمده در بعضی عبارات اما انصافاً مشکله، خود ايشان هم الحمدلله برگشتند اما ايشان زدند به مشايخ توثيق مشايخ، حالا احتمال ديگه هم تو عبارت هست انشاء الله بعد متعرض میشم، بحث ديگهای چون نمیخواهم امروز خارج بشم و اما،
س: آقای خويي فرموديد از کامل الزيارات برگشتند بعد فتاوای خودشان را در منهاج عوض کردند يا نکردند؟
ج: چون زيارت سيد الشهداء مطلقاً غسل زيارت سيدالشهداء ديگه تأثير در فتاوای ايشان نداشت، چون ايشان عقيدهاش اين بود، که هر غسلی زيارت سيدالشهداء ولو غير از زيارات ولو خيلی هم دور باشه انسان، همين که بگه السلام عليکم، غسل برای آن مشروعه چون تو روايتش معلی ابن محمد، از اين که برگشتند تأثيرش اين فقط بود و لذا افرادی بودند که مثلاً میرفتند آنجا پنج شنبه، میخواستن غسل بکنه، همين جور خودش را بکنه يک نيت غسل زيارت سيدالشهداء میکردند در ميآمدند السلام عليک يا اباعبدالله، میگفتند با همان غسل هم نماز میخواندند فتوای آقای خويي بعد آقای خويي گفتند غسل مجزی نيست از وضوء اينجا برگشتند و لذا هم عدهای از مقلدين ايشان متحير بودند چه کار بکنيم، بالاخره برگشتند بعدها به آقای مرحوم آقای کوکبی ايشان گفت درسته، و الا غالباً مراجع بعدی قبول نداشتند، ما که اصلاً غسل واجب را هم مجزی نمیدانيم به استثنای جنابت، چه برسه به مستحب، تو اين شبهه اصلاً واقع نمیشيم علی ای کيف ماکان تأثير داشت اما خيلی تأثير محدود، که من اين را بايد به شما هم شرح بدم، اما بودند از رفقای من، خود من که به من گفتند ما اصلاً مبتلی بوديم به اين قصه، و گير کرديم و عدهای هم استفتاء کردند، من نمیخواهم حالا شرحش را بدم، بالاخره با فتوی مرحوم آقای کوکبی قدس الله نفسه حل بشه و اين تأثيرش کم بود انصافاً زياد نبود.
و اما راجع به علی ابن ابراهيم من چون توضيح دادم کاملاً و ديگه جايش هم نيست اين کتاب موجودی که به اسم تفسير علی ابن ابراهيم اين کتاب قطعاً مال علی ابن ابراهيم نيست اين قطعی است، مرحوم آقا بزرگ اعتقادش اين بوده که آن شخصی که اول کتابه جمع کرده، اسمش بوده جامع کتاب و به اولش حدثنا ابوالفضل عباس ابن محمد ابن فلان، عرض کردم اين از ساداتی بوده محترم بوده زمان خودش و معروف بوده به عباسيا شايد حالا از ساداتی بوده که مثلاً خيلی سبزه بوده حالا، نمیدانم حالا عباسيا در کتب انساب ازش به عباسيا، اين آقای که در اوله، آقا بزرگ احتمال داده ايشان جامع اين کتابه، يعنی کتاب تفسير قمی را با چندتا تفسير ديگه مثل تفسير ابی الجارود جمع کرده، ما آنجا توضيح داديم اين تصور آقابزرگ الآن عدهای زيادی هم رو اين تصور مرحوم آقابزرگه اين هم باطله، اين هم اساسی نداره، اين کتاب مال جامعی نداره اين مال مؤلف معينيه، کتاب معينيه سر و ته داره، حالت تأليفی داره، مؤلفين کتاب علی ابن ابراهيم را درک نکرده، قم آمده از مشايخ قم هم نقل کرده از معاصرين علی ابن ابراهيم نقل کرده از خود علی ابن ابراهيم نقل نکرده، نمیدانم چرا؟ دير آمده زود آمده، نمی فهمم چه شده و احتمالاً علی ابن حاتم قزوينی باشه مؤلف کتاب، مؤلف کتاب تفسير علی ابن ابراهيم توسط اين ابوالفضل عباس ابن محمد نقل کرده، دقت فرموديد اين جامع کتاب ايشان، اين رابطی ناقلی که کتاب تفسير برای مؤلف کتابه، اين جناب عباس ابن محمد نه در کتب رجالی اسمش آمده، نه در فهارس اصحاب اسمش آمده، و نه در روايات اسمش آمده ما فقط يک روايت از ايشان داريم و آن که کتاب تفسير قمی را برای علی ابن حاتم نقل کرده فقط و فقط که در اين کتاب آمده هيچ جای ديگه از ايشان روايت ما نداريم در کتب انساب اسمش آمده، که احتمالاً از اين که اسمش آمده
10: 33
عباسيا و اينها احتمالاً يک شخصيتی در سادات شخصيتی بوده سيد محترمی بوده اين مقدار ما از ايشان می دانيم، ببينيد ما کار به سيادت و شخصيت اجتماعی و اينها، ما تو علم اساس کار ما به نقل ايشانه، به ميراثهای منقوله، ما ميراثهای منقول ما، عرض کرديم همين تازگی سه محور اساسی داره روايات، کتب رجال، کتب فهارس، در اين سه محوری که من عرض کردم کلاً اسم ايشان نيست اصلاً نيست، فقط در اين تفسير آمده که رابط ناقل تفسير قمی برای مرحوم علی ابن حاتم قزوينی، علی این حاتم قزوينی خودش ثقه است يروی عن الضعفاء مرحوم نجاشی، و الآن هم يک مقداری ما روايت ايشانه داريم، صدوق نقل کرده، انصافاً هم يروی عن الضعفاء يعنی مطلبی را که مرحوم نجاشی گفته، ما تعبد نکرديم تعقل کرديم رفتيم مراجعه کرديم درسته حق با نجاشی، از ضعفاء و مجاهل و اينها نقل میکنه، حرفهای عجيب و غريب هم نقل میکنه، به حساب، به اصطلاح نجاشی کان، نه در حال ايشان نه، اصطلاح آن زمان اخباری است، اخباری يعنی هرچه که هست نقل میکنه اين میشه اسمش اخباری، تنقيح و تنقيد و انتقاد و انتقاء، انتقاء يعنی
31: 34
گزينش و اينها نداره، اين میشه اسمش اخباری، دقت فرموديد و مؤلف کتاب احتمالاً چون به مرحوم علی ابن حاتم کتاب به نام مصابيح النور نسبت دادند شايد اين کتاب، حالا ما نمیدانيم اين کتاب اسمش مصابيح النوره، اين کتاب به طور کلی يک تفسير تأويلی است تفسير همه آيات هم نيست، جنبههای عمومیاش بيشتر مخصوصاً اواخرش از نيمههای جلد اول تا آخر، مخصوصاً اواخرش و اينها بيشتر در اين محور آياتی که در شأن اهل بيت و در شأن اعداء اهل بيت، مثل ان الذين کفروا نمیدانم فلان و فلان، منافق يعنی فلان، همين،
20: 35
من الانس و الجن فلان و فلان الآن بيشتر جنبهی تأويلی به اهل بيت و اعداء تولی و تبری و هردو داره و از اين خصائص اين کتاب اين جوريه، و همه کتاب هم تفسير علی ابن ابراهيم نيست، معظم کتاب، شرح طولانی داره من الآن نمیتونم اينجا وارد بشم، به طور کلی اين کتاب اين جوری است، مثلاً اين قطعاتی از تفسير ابی الجارود زيدی داره الآن اين کتاب کلاً در اختيار ما نيست، وقتی میگم کلاً يعنی چه؟ يعنی نه در حوزههای ما هست الآن زيدیهای يمن، همين آقايونی هم که الآن مشغول مبارزه هستند، آقايون حوثیها، آقای عبدالملک پسر کوچک آقای سيد بدر الدين حوثی است، با هم ما مکاتبه داريم با آقای حاج سيد بدر الدين پدر ايشان غرض اين پسر کوچکشه، پسر اولش حسين بود که شهيد شد اين پسر کوچکش الآن داره مبارزه میکنه، به قول امروزیها، الحوثیها، من از اشان هم خواستم الآن زيدیهای يمن، همينهای که دارند مبارزه میکنن اينها جاروديه اند، نمیدانم مطلع بودين يا نه؟ خود زيدیهای فعلی يمن اتباع ابی الجارود اند، و من عرض کردم اين يک نکتهای است نمیدانم يک مقداری حالا نمیدانم آدم چه بگه، يک مقداری آقايون توجه بکنن، شخصی که رئيس مذهبه، مثلاً تو کتاب رجالی ما نوشتند ابوالجارود ضعيف، تضعيف پايه گذار مکتب خيلی کار سختيه، کار سهلی نيست اشتباه نشه، الآن در رجال ما ابوالجارود به عنوان يک چهرهای ضعيف شناخته شده تضعيف شده، ايشان يکی از شخصيتهای کوفه است، ايشان از شاگردان امام باقره، عرض کردم به شما تا زمان امام باقر، تا وفات ايشان بحث زيد مطرح نيست، الآن بين ماها چهار امامی را میگيم تا امام سجاد عقيده دارند، بعدش به زيد مثلاً يک کمی خارج شديم ببينيد اصلاً قيام زيد، حدود شش سال بعد از وفات امام صادقه، اصلاً زيد خودش را در عرض برادرش امام باقر مطرح نکرده، اصلاً قيام زيد که مدعی امامت شد کوفه آمد قيام کرد همه در شش سال بعد از امامت امام صادقه، نه امام باقر،
س: پس چهار امامی نداريم،
ج: میگم چون آقا بعضيا میگن چرا بحثهای ديگه، چون اين معروف شد بين ما چهار امامی، بحث اصلاً چهار امامی نيست امام باقر در سال صد و چهارده بنابر معروف وفات ايشانه زيد سال صد و بيست و يکه، يا صد و بيست قيام ايشانه، اصلاً زيد خودش را در عرض امام باقر مطرح نکرده، دقت میفرماييد زيد به لحاظ سن هم هم سن امام صادقه، ولو عموی امام صادقه، بنابر مشهور گفته شده که هردو متولد سال هشتاد اند، هشتاد و سه گفته شده، ايشان هم عمر امام صادقه و قيام ايشان در زمان امام صادقه، روايت ابی الجارود هم از امام باقره، البته از امام صادق هم داره، اين تفسير کلاً عن الباقره، اصلاً حرکت زيد و انقسام زيديه، و شيعيان کوفه تبديل به مثلاً فرض کنيد انقلابيونی که قيام مسلحانه بکنن، و کسانی که قيام مسلحانه نکنن، اين در زمان امام صادق شد، توسط زيد، نه زمان امام باقر، علی ای حال انشاء الله از بحث يک کمی خيلی خارج نشيم، به همين مقدار اکتفاء کنيم،
س:
43: 38
ابی الجارود مقام بلنده
ج: زياد ابن منذر
س: يعنی توثيقش میفرماييد
ج: يعنی اينها دروغ نمیگن ممکنه مثلاً اختيارات شان باطل باشن، شأن شان اجله، اينها رئيس مذهب اند، اينها چهرههای اجتماعی هستند،
س:
54: 38
ج: نمیتونن دروغ بگن، يعنی نمیشه دروغ بگن،
س: خب شما روايتش را میپذيريد شما به هر حال
ج: حالا با سندش محمد ابن سنان از ايشان نقل میکنه، گيرهای آن وری داره، دقت میکنيد، اصلاً اينها دروغ، مثلاً آقای خويي روايتی نقل میکنه در سندش مالک ابن انس، میگه و الرواية ضعيفة بضعف مالک ابن انس، خب زشته يعنی، يعنی مالک ابن انس نمیتونه تو مدينه دروغ بگه، يعنی، يعنی مالک ابن انس نمیتونه تو مدينه دروغ بگه، اختيار فاسد میکنن، دروغ نمیتونن بگن، يعنی يک، امام اهل مدينه است، آن وقت از جعفر ابن محمد که تو مدينه است مطلب نقل میکنه، نمیتونه دروغ بگه، خب امام صادق تو مدينه است من نگفتم، آبروش میره، اصلاً اينها اين،
س:
34: 39
ج: آقای تبريزی رحمة الله معتقد بودند مشاهير ثقات اند، نه اين که مشهور اند، حالا شايد مراد ايشان همين بوده از مشاهير، من نمیدانم مراد ايشان از لفظی، اينهای که شخصيت حالا مخصوصاً رئيس مذهب اند خوب دقت بکنيد، يعنی يکی رئيس يک طائفهای اند اصلاً محدود، نمیتونن دروغ بگن، بگه امام باقر اين جور گفت، شيعيان آنجا هستند میگن نه، امام باقر،
س: شايد قاعده کليت نداره، اگر هم درست باشه، چون مثلاً کسانی مثل ابوالخطاب اينها را هم بايد بگيم،
ج: ابوالخطاب، ما حالا دروغش که جای خودش اما خب بلا اشکال ابوالخطاب مدعی بود من پيغمبرم امام صادق خداست و قيام مسلحانه کردند،
12: 40
خب اينها باطله، و اصحاب ما اصلاً ما الآن در روايات ما يک روايت واحده از ابوالخطاب نداريم همه در کتب ضعيفه، کلاً حذف کردند، حالا من از بحث خارج نشم، غرضم اينه که اين تفسير توش مقدار تفسير ابوالجارود هست که الآن زيدیهای يمن هم تفسير ابوالجارود را ندارند، میخواهم اين را بحث کنم، به برکت اين کتاب مقداری از تفسير ابی الجارود به ما رسيده، اگر تفسير ابو الجارود را از اين کتاب انتزاع بکنيم به نظرم بيست و بيست و پنج صفحه، سیی صفحه بشه به نظر من البته اين ناقصه ليکن مقداری رسيده، درست شد من يک توضيح، اين توضيح را مجبورم عرض بکنم، پس يک مقداری بيشتر کتاب، شصت درصد کتاب تفسير قمی است، ده پانزده درصد کتاب تفسير ابوالجاروده که همان مؤلف کتاب نه علی ابن ابراهيم و از باب تعجب هم اينه که نسخهای که در اختيار مؤلف کتاب بوده همان نسخهای است که نجاشی در فهرست خودش آورده شرحش در محل خودش، و در عين حال بعضی روايات هم همان مؤلف داره که ربطی به علی ابن ابراهيم نداره، خوب دقت مثلاً گاهی گاهی مؤلف کتاب از محمد ابن حمام بغدادی نقل میکنه اصلاً اين آقا سی سال وفاتش بعد از علی ابن ابراهيمه، سه صد و سی و شش، چون مرحوم آقای خويي تو ذهن مبارکشان بود اين کتاب مال علی ابن ابراهيم اين ظرافتها را متأسفانه ايشان مراعات نفرمودند اين روايتی که ايشان داره، روی عن فلان و روی در اينجا خوب دقت بکنيد اين در جلد دوم تفسير علی ابن ابراهيم هست و اين کتاب هست، در جلد دوم میگه حدثنی محمد ابن حماد اين اصلاً ربطی به علی ابن ابراهيم نداره، ما برفرض توثيقات مثلاً میگيم هرکه علی ابن ابراهيم ازش نقل کرده ثقه است، اين اين روايت از آن رواياتی است که در اين کتاب آمده و هيچ ربطی به علی ابن ابراهيم نداره، عرض کردم کتاب چند بخشه، يک قسمتش در شرح اميرالمؤمين يک قسمتش تفسير ابی الجارود و هلم ديگه من نمیخواهم يکی شرح بدم چون توضيح دادم، کتاب اين آقای خويي در يک اشتباه عجيبی واقع شدند میگم چون کار ايشان نبوده، ايشان در نجف اين طور، آن وقتها ده دينار، هر کتاب نمیدانم مثلاً ببينه عاديه
31: 42
حالا نمیدانم استخراج شده ده دينار میدن به طلبههای جوان، اين مقدار میگم، اين ورداشتن گفتند، هرچه که توش مثلاً فرض کنيم روايت اين آقاست استخراج کرده دقت نشده، پس بنابراين صواب اين است که حسن ابن علی ابن ابی عثمان، اصولاً علی ابن ابراهيم از او حديث نقل نکرده و ما موارد ديگه هم داريم انشاء الله باز در مباحثی که مياد اين اشتباهات مرحوم استاد را تذکر میدم، اينی هم که من میگم اشتباهات مرحوم استاد با حذف مضاف، اشتباهات کتاب مرحوم استاد نه اين که استاد اشتباه، چون خود استاد مراجعه نفرمودند آن آقايون ديگه نوشتند تو کتاب فعلاً چاپ شده تو اين کتاب و الا خود اگر حضرت استاد اين روايت را نگاه میفرمودند حالا محمد ابن حمام بغدادی که وفاتش حتی بعد از کلينيه، کلينی شاگرد علی ابن ابراهيمه، ايشان مرتکب چنين تصوری نمیشدند اين روايتی که روی عن صالح ابن سعد، و روی عنه محمد ابن الحسين سائق تفسير قمی، اين کلاً در اين کتاب هست اما مال علی ابن ابراهيم نيست، جزو رواياتی، و زياده من در نسخهای که خودم دارم در دو جلد علی ابن ابراهيم همه را با خط مشخص کردم، آنچه که مال علی ابن ابراهيمه، آنچه که مال ابی الجاروده، آنچه که روايات متفرقه است اين جزو رواياتی متفرقهای است که آورده از محمد ابن حمام، و هيچ ربطی به علی ابن ابراهيم نداره،
44
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
يک مطلبی آقای خداميان راجع به يک بحث رجالی میخواستند،
س: تصميم گرفتند که مباحث اصول را به زبان فارسی
ج: از فردا انشاء الله تعالی، بحث ما فارسش میکنيم، بحث اصول بنا شده ديگه از عربی در بياريم تغيير لغت بديم،
س: بقيه مباحث استاد انشاء الله هشت
مرحوم استاد و سائرین به طور طبیعی این حدیث اینجا را قبول نکرده اند و مضافا الی اینکه عن بعض اصحابنا دارد و موسی بن بکر هم که توثیق ندارد و به سجاده نسبت های بد میدهند و ... و ضعف اسناد رواییت مسلم است ولی آیا به لحاظ چمع شواهد میشود قبول کرد.
جهات سلبی مثل لا اله الا الله نوشتن روی دینار اسلامی و مثل سجاده در سند و چه دلیلی بر اعدام داریم و فرض کنید پوشش رویش طلا باشد دیگر بعد از نصف شدن دیگر جای تغریر ندارد.اینها شواهد سلبی قبول روایت است.
اما شواهد ایجابی قبول روایت این است که در کتاب کافی است. سوم اینکه مرحوم شیخ طوسی آورده اند و مرحوم شیخ طوسی ابتداء به اسم موسی بن بکر کرده اند و شواهد دیگری که ان شاء الله بعدا عرض خواهیم کرد.
اما سجاده که حسن بن علی بن ابی عثمان باشد. متعرض بعضی نکات ایشان شدیم.
استاد یک شماره زده اند الحسن بن علی بن ابی عثمان و بعدش یک شماره زده اند دقیقا به همین صورت الحسن بن علی بن ابی عثمان. هیچ فرقی ندارند.
این اقول ها در معجم مال خط ایشان است که نسخه اصل معجم را خودم دیدم اقول ها را با قلم خودشان با خودکاری در حاشیه اضافه کرده اند.
اقول هو متحد مع ما بعده. قابل توجه من بعده درست است.
بله ایشان خیلی کارشان ظریف است. مرحوم نجاشی دارند الحسن بن ابی عثمان و علی را انداخته بودند و استاد کار خوبی که کرده اند این است که دقیقا همین عنوان را اورده اند.
اونی که بنده میفهمم این دومی الحسن بن علی بن ابی عثمان سجاده و اشتباها سجاده را نیاورده اند. یعنی فرقشان به سجاده بوده که حذف شده است.
2980 - الحسن بن علي بن عثمان سجادة:
له كتاب ذكره ابن شهرآشوب في معالم العلماء(این دقت استاد است که میدانند ابن شهر آشوب در جد اشتباه کرده اند.) (185).
أقول: هو الحسن بن علي بن أبي عثمان المتقدم.
با توجه به این نکات به نظرم حتما این دو اسم تکراری یک سجاده داشته است.
مرحوم ابن شهرآشوباصولا مواردی در کتابشان هست که نمیتوانیم تصدیق بکنیم و لذا چون ایشان بسیار بزرگوار و جلیل القدر است حتما مصادرشان غلط داشته است. ما اول خیال میکردیم خود ایشان متسامح هست و بعد یک اسمائی ککه عجیب غریب بود در جای دیگر پیدا کردیم و لذا خودشان دقیق هستند ولی مصادرشان در بعضی موارد خرابی داشته است.
در کتاب ایشان دارد که روی عن واصل و روی احمد بن محمد عن بعض اصحابه عنه باب محاسبة العمل.
ظاهرا یک سطر اینجا افتاده است. مثلا الکافی ج 2 کتاب الایمان و الکفر باب محاسبة العمل.(ص 20 ج 5)
یک نکته دیگری هم در معجم هست که الرجل و ان وثقه جعفر بن محمد بن قولویه لوقوعه فی اسناد کامل الزیارات(البته این مبنا را بعدها برگشتند) الا انه مع ذلک لا یمکن الاعتماد بروایاته لشهادة النجاشی بان الاصحاب ضعفوه و کذلک ضعفه ابن الغضائری.(این را به صورت اینطوری آورده اند زیرا اصلا استاد این کتاب را قبول ندارند. بعضی منهم الاستاد مطرح کرده اند که اصلا این کتاب توسط ورثه سوزانده شده است. این یکی از اشتباهات مرحوم استاد است. اون کتابی که به تعبیر قبل مرحوم شیخ طوسی طرح شده است فهرست ابن غضائری است نه رجال او.ما عرض کردیم مرحوم ابن غضائری برای اولین بار در علمای شیعه 4 کتاب دارد. فهرست الاصول. فهرست المصنفات. رجال.... و احتمال دادیم که این کار بسیار فنی ایشان ، در آن تعبیر اصول اربع مأة بوده باشد زیرا الآن ما فقط یک نقل از مرحوم ابن شهر آشوب در مورد اصول اربعمأة داریم و کل اصولی که در کتاب مرحوم شیخ طوسی آمده است نزدی ک70 تا است. کل اصولی که آقا بزرگ در الذریعه با شاذ و ناد رو ... جمع کرده اند 117 تاست. این اصول اربعمأة فقط در کتاب ایشان است. ما احتمال دادیم از همین فهرست الاصول ابن غضائری گرفته شده است. شاید در اونجا این طور بوده است.
مثلا 400 تا را جمع کرده اند. یک کتاب هم به اسم فهرست المصنفات داشته اند و مرحوم شیخ طوسی میگویند سوزاندند. یک کتاب در ثقات و ممدوحین داشته اند. یک کتاب هم در ضعفاء داشته اند. اونی که الآن به دست ما رسیده است کتاب ضعفای ایشان است.
مرجوم نجاشی در فهرست خودشان دارند که ذکر احمد بن الحسین و قال احمد بن الحسین. این چیزی که مرحوم نجاشی در فهرستشان دارند از فهرست ابن غضائری پسر است. اشتباه نشود. لکن چون هردو بچه بغداد هستند و مخصوصا نجاشی خدمت پدر احمد درس خوانده است احتمالا از کودکی با هم رفیق بوده اند و لذا آنچه که مرحوم نجاشی دارند احتمالا مال مذاکرات ایشان است نه کتاب ایشان. اما اونی که در کتاب مرحوم نجاشی آمده است مطالب فهرستی است.مرحوم نجاشی در مورد احمد یک بار اخبرنی ندارد.
یک نکته دیگر این است که کسانی که قائل به توثیقات عامة مثل کامل الزیارات یا روایت ابن ابی عمیر و .... هستند یک مشکل دارند که گاهی در اینها ضعیف میبینیم. مثلا ابن ابی عمیر از ضعیف نقل میکنند مثل علی بن ابی حمزه بطائنی.یکی هم مثل اینجا.
در اینجا بعضی مبنایشان فرق دارد. بعضی هر دو را قبول میکنند. یعنی نجاشی تضیعف کرده و ابن قولویه توثیق کرده است و لذا تعارض میشود. بعضی هم تا اینجا پیش رفته اند که ابن ابی عمیر معاصر اوست و لذا مثلا او را قبول میکنیم ولی نجاشی را قبول نمیکنیم. ... ولکن اونچه که برای من تعجب آور است این است که ایشان در عنوان قبلی این طور دارند:
روى عن صالح بن سهل و روى عنه محمد بن الحسين الصائغ، تفسير القمي: سورة التحريم.
في تفسير قوله تعالى: (يوم لا يخزي الله النبي و الذين آمنوا معه نورهم يسعى) أقول هو متحد مع ما بعده.
این حتما از قلم ایشان سقط شده است. در عنوان قبلی نگاه نکرده اند. تخریج قمی را در این عنوان نیاورده اند. اینها برای این است که انسان هر چه بزرگوار هم باشد باز هم در دو صفحه گرفتار میشود. ایشان باید علی بن ابراهیم فی تفسیره را میآوردند.
بناء علی مسلک ایشان.
آیا ما مطلب را قوبل بکنیم.
بله ابن قولویه روایت ایشان را اورده اند و شیخ طوسی در ج 6 تهذیب که مزار است آورده اند. روایات سجاده در قم بوده است. درست است کوفی ولی فی عداد القمیین مرحوم ابن غضائری هم درست است. لذا در طریق مرحوم شیخ طوسی برقی از ایشان نقل میکنند. حسین بن عبیدالله سعدی قمی و یا محمد بن احمد قمی عن بعض اصحابنا از ایشان نقل میکنند. جعفر بن محمد بن قولویه اصلش قمی است ولی در مکتب بغداد است. پدر ایشان از شاگردان سعد است و بزرپان قم هستند ولی پسر ایعنی چعفر بن محمد بن قولویه از بزرگان قم هستند که به بغداد آمده اند و به حسب رتبه بعد از کلینی رحمه الله است.از مرحوم کلینی هم نقل میکنند. 368 وفات ایشان است. شیخ مفید و ایشان یک جا دفن هستند. عبرات ابن قولویه چیست یک نکته ای دارد ولی استفاده توثیق نکاتی دارد که بعدا ان شاء الله. مرحوم استاد هم بعدا از مرحومشان برگشتند. و تنها مبنای فقهی شان که عوض شد همین غسل زیرات سید الشهداء مطلقا را دیگر مجزی از نماز نیمدانستند و البته بعدها مرحوم کوکبی فتوا دادند درستش کردند. ما که اصلا غسل واجب به استثنای جنابت را هم مجزی نمیدانیم از وضوء. تأثیر داشت ولی محدود. بود از رفقای من که مبتلا بودند به این قصه و بالاخره با فتوای مرحوم کوکبی نمازهای قبلشان را درست کردند.
اما تفسیر علی بن ابراهیم موجود در دست ما قطعا مال ایشان نیست. مرحوم آثا بزرگ توصر میکردندکه شخصی که آمده این کتابها را جمع کرده اند و در اول کتاب است. حدثنا ابوالفضل عباس بن محمد... که از سادات محتمر قمی معروف به عباس سیاه بوده اند در کتب انساب. این آقایی که در اول است ظاهرا آقا بزرگ تصور کرده اند که این آقا تفسیر ابی الجارود و تفسیر قمی و ... را جمع کرده اتس. این تصور درست نیست. این کتاب مال مؤلف معینی است و جامع نیست. مؤلف کتاب علی بن ابراهیم را درک نکرده است و قم آمده است و از مشیاخ قم هم نقل کرده است و از معاصرین علی بن ابراهیم را هم درک کرده است و نقل کرده است ولی از خود مرحوم علی بن ابراهیم نه. ظاهرا مؤلف کتاب علی بن حاتم قزوینی است. مؤلف کتاب تفسیر علی بن ابرایهم را توسط این ابوالفضل عباس بن محمد نقل کرده است. این جناب عباس نه در کتب رجالی و نه در فهارس و نه در روایات از ایشان امدهاست. فقط یک روایت دارمی که اون هم این سات که کتاب تفسیر قمی را برای مؤلف کتاب جمع کرده اند.بله در کتب انساب اسمش آمده است و از این فهمیدیم که سید محترمی بوده اند.
علی بن حاتم قزوینی هم خودشان ثقه اند و یروی عن الضعفاء و مطلب مرحوم نجاشی را رفتیم مراجعه کردیم که دیدیم بله روایاتی دارند که یروی عن الضعفاء و مطالبشان هم عجیب غریب است! و به اصطلاح اون زمان ظاهرا اخباری بوده اند. به ایشان کتابی به اسم مصابیح النور نسبت داده اند. شاید این کتاب است. این کتاب یک تفسیر تأویلی است که تفسیر تمام آیات هم نیست و جنبه های عمومی اش بیشتر در ج2 به بعد بیشتر در شأن اهل بیت لیهم السلام و ذم اعداء این بزرگواران است.
همه کتاب هم تفسیر علی بن ابراهیم نیست.
به طور کلی این کتاب قطعاتی از کتاب ابی الجارود زدید دارد. الآن این کتاب کلا در اختیار ما نیست. الآن زیدی های یمن جارودی هستند. یعنی اتباع ابی الجارود. یک مقداری باید توجه کرد. ابی الجارود تضعیفش مشکل است. ایشان پایه گذار یک مکتب هستند ولی مشکل است جدا. ایاشن یکی از شخصیت های کوفه است و از شاگردان آقا امام باقر سلام الله علیه است و تا زمان وفات آقا امام باقر سلام الله علیها اصلا بحث زید مطرح نیست. قیام زید حدود 6 سال بعد از وفات آقا امام باقر سلام الله علیه است و همه کارهایش در زمان اقا امام صادق سلام الله علیه است.وفات 114 است و قیام زید 121 است. زید به لحاظ سن هم تقریبا هم سن آقا امام صادق سلام الله علیه است و هر دو تقریبا در سال 80 متولد شده اند بنا به قولی و لو زید عموی حضرت است. روایت ابی الجارود از آقا امام باقر سلام الله علی است و این تفسیر کلا از آقا باقر العلوم سلام الله علیه است.
زیاد بن منذر که ابی الجارود است دروغ نمیگویند و نمیشود دروغ بگویند و روایاتش را باید بررسی کرد. مثلا مالک بن انس شخصی است که نمیتواند در مدینه دروغ بگوید. اختیار فاسد میکند ولی دروغ نه زیرا اگر دروغ بگوید ابرویش میرود. میگویند مرحوم تبریزی معتقد بوده اند مشاهیر ثقات هستند و شاید مراد یاشان هم همین بوده است.مخصوصا رؤساء مذهب بعید است دروغ بگویند. مثلا به آقا باقر العلوم سلام الله علیه نسبت میدهد و بعدش اصحاب میگویند دروغ میگو.ید و ...
خلاصه الآن زیدی های یمن هم تفسیر ابی الجارود را ندارند و با این کتاب قمی مقداری از تفسیر ابی الجارود به ما رسیده است.
60 درصد کتاب تفسیر قمی است و ده -15 درصد تفسیر ابی الجارود است. و جالب است که نسخه در اختیار مؤلف کتاب همان نسخه مرحوم نجاشی است. در عین حال بعض روایات را مؤلف دارد که ربطی به علی بن ابراهیم ندارد. مثلا گاه گاهی از محمد بن همام بغدادی نقل میکند که ایشان وفاتش 30 سال بعد مرحوم علی بن ابراهیم است 336. چون مرحوم استاد در ذهنشان این بوده است که این تفسیر قمی است این ظرافت ها را رعایت نفرموده اند. حدثنی محمد بن همام ربطی به علی بن ابراهیم ندارد و بر فرض هم قبول کنیم علی بن ابراهیم از ثقات نقل میکنند در تفسیرشان این ربطی ندارد. البته تقصیر استاد هم نیتس زیرا این کار را خود مرحوم استاد انجام نداده اند بلکه به طلاب جوان میدادند تا اینها نقل کنند.
اینها اشتباهات کتاب مرحوم استاد است.خود مرحوم استاد اگر این کتاب را نگپاه میفرمودند مرتکب چنین تصوری نمیشدند. این روایت صالح بن سهل و روی عنه محمد بن الحسین الصائغ اینها مال نفسیر علی بن ابراهیم نیست.)
<<دروس خارج مکاسب سال 1388 - آیت الله سید احمد مددی موسوی - Free Download & Streaming - Internet Archive_7.mp3>>