مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1397/2/10
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- اصول 98-1397 » اصول دوشنبه 1397/7/30
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 94-1393 » خارج فقه 94-1393
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 97-1396 » اصول شنبه 1396/12/5
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - اهل سنت مثل ما کتابهای فهرستی ندارند
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-25
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد که مرحوم شيخ اعظم قدس الله سره در بحث مکاسب محرمه اول بحث فرمودند که پنج نوع از اکتساب حرامه نوع اول اکتساب به اعيان نجسه، که توضيحاتش را هم عرض کرديم مطلب از کتاب مثل شرايع گرفته شده ديگه احتياج به تکرار نداره، آن وقت مرحوم شيخ اين مسأله نوع اول را در ضمن هشت مسأله بيان کردند، البته مسأله هشتمش اعيان متنجسه بود که اين، خب خيلی آخر تقسيم يعنی متعارف نيست در تقسيم اين جور، بعد از بيان بحث مسأله هشتم فرمودند بقي الکلام فی حکم نجس العين من حيث الجواز الانتفاع يعنی به عبارت ديگه ما عرض کرديم احتمالاً اين تکميلی همان اول يعنی ناظر به اول بحث باشه، اگر بنابراين بگذاريم که نجس العين لايجوز بيعه آيا اصل اولی جواز انتفاع به نجس العين است يا نه؟ البته درباره بيع نجس العين من عرض کردم در عدهای از کلمات قدمای اصحاب ما مثل مرحوم شيخ مفيد در مقنعه، شيخ طوسی در نهايه اين دوتا قاعده آمده که اصل اولی عدم جواز بيع محرمات و اصل اولی عدم جواز بيع اعيان نجسه اين بحثهاش گذشت الآن هم در اينجا صحبت ما درباره محرمات نيست اشتباه نشه صحبت ما فعلاً در نجس العينه که آيا اصل اولی در نجس العين جواز انتفاع هست يا اصل اولی در نجس العين عدم جواز الانتفاع؟ البته شيخ عرض کردم ديروز منهج بحث شيخ را متعرض شديم ديگه امروز احتياج به تکرار نيست، يک مقدار از آيات را ايشان ذکر فرمودند، بعضی از روايات را بيان کردند و بعضی از کلمات و دعاوی اجماع، اين سه نکته اساسی که ايشان در اين جهت آوردند و طبعاً در همه اين وجوه مناقشه کردند و بالاخير قبول کردند که اصل اولی جواز انتفاعه، يعنی به عبارت ديگه در مقابل قاعده حل يک دليل خيلی قوی میخواهيم تا رفع يد بکنيم خلق لکم ما فی الارض جميعاً دلالت بر اين است که به اصطلاح هرچه که هست حليت تصرف داره الا آنجای که شارع معين کرده تصرف در آنها و انتفاع در آنها حرامه بقيه موارد جايزه، اين نظر مبارک شيخ و خلاصه استدلال شيخ که تقريباً با يک مقدار مختلط، اندک تغييری کم و زياد هم مرحوم استاد در مکاسب محرمه شان همين راه را پيش رفتند همين راه شيخ را، نتيجه هم همين نتيجه گرفتند که جواز انتفاعه و آن وجوه ثلاثهای که ذکر شده آيات و روايات و اجماع خيلی روشن به نظر نمیرسه.
ما ديروز راجع به اين بحث که اصلاً کيفيت بحث را چه جور مطرح بکنيم و چه حالتی به بحث بديم عرض کرديم يک روشی هست که حالا به يک تعبيری از او میتونيم به روش تاريخی تعبير بکنيم يا تعبير ديگری میتونيم ازش تعبير بکنيم به روش گزارش گونه، يعنی اين طور حالت استدلالی و احتجاجی و برهانی که در امور عقلی هست که مثلاً برای ايشان سه دليل ذکر شده الدليل الاول، ثانی، ثالث، يا برای آن طرف پنج دليل ذکر شده از اين حالت خارج بشه بلکه بيشتر حالت سير تاريخی خود مسأله را داشته باشه و همراه با سير تاريخی مثلاً آن مقداری که اعتقاد آمده باور آمده حکم آمده تلقی شده تلقی نشده خود به خود بيان میشه، آن وقت در مورد سير تاريخی در احکام شريعت ما البته اين را من سابقاً هم عرض کردم ما عدهای از احکامی که الآن ما داريم در تورات آمده، يا اگر در تورات خيلی واضح نبوده در يک کتابی که به اصطلاح خودشان به اصطلاح ماها مثل سنته، مکمل توراته، يا به اصطلاح لغت عبری المثنی توراته، که بهش الآن تلفظش میگن مشنا، مشنا يک لفظی عبری است به معنی مثنی، همان مثنی میگه المثنی گرفت، اين مشنا شش کتابه که به اصطلاح المثنی هم گفتند چون احکام تورات را آورده فقط فقهه، شرحی هم داره به نام تلمود که معروفه، البته بين يهودیها درباره اين کتاب بحث هست من الآن نمیخواهم وارد بحثش بشم، حالا يک دفعه عدهای از احکام را ما میتوانيم از سوابق مثل همين تورات و اينها در بياريم آن خيلی بحث توسعه پيدا میکنه ما تو بخش مکاسب حالا من اين را بعد نخواهم گفت يعنی جوری نيست که هی تکرارش بکنيم، همين جا اشارهای بکنيم در مقداری از مسائل معاملات، بيوع ما حتی در قوانين معروف حموراوی الآن نصوص قانونی داريم، قوانين حموراوی حدود چهار هزار سال قبل بوده و چاپ شده به نام المثله چاپ شده يک عدهای زيادی از اين مواد قانونش راجع به خريد و فروشه انواع خريد و فروش که به درد کارهای کسانی که میخواهن در فقه مکاسب واقعاً توسعهای پيدا بکنه، الآن قوانين حموراوی به طول کلی در دنيا به عنوان اولين قانون شناخته شده طبيعتاً اين طوره، البته يک مواد قانونی در يمن پيدا کردند چاپ هم شده آن کمه موادش که قبل از حموراوی است و الا حموراوی فعلاً به عنوان اولين قانون بشری است اولين جامعهای بشری که درش قانونه نوشتههای حموراوی است که به اسم المثله هم چاپ شده ماده اول، دوم همين طور، سه هزار و خردهای ماده است، يک دفعه تو اين مسائلی فرض کنيم معاملات اين کتاب را تهيه بکنيد همراه تان باشه تو خانه باشه کتاب نافعيه انصافاً
26: 6
برای اين فهم عقلائی بشه و فرض کنيم مثلاً دو هزار سال بيش از دو هزار سال قبل از اسلام چطور مثلاً اين مسأله سعی شده حل بشه در معاملات، نکتهای لطيفيه نکتهای بدی نيست، اما ديگه ما توی فقه مان نمياريم، تا اينجاها ديگه نمیخواهيم تا اينجا پيش بريم، آنچه را که ما الآن معتقديم در درجه اول آيات کتابی است چه آياتی که صريحه چه آياتی که تعبير شده، بعد از آيات کتابی و اگر در يک آيات کتابی مثل همين جا که الآن مرحوم شيخ انصاری سه تا آيه ذکر کردند الرجز فاهجر، آيه انما حرم عليکم الميته و الدم و لحم الخنزير و آيه انما الخمر و الميسر الا ان يقول رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه سه آيه را ايشان برای مانحن فيه آوردند ما معتقديم که اگر بناست آيات ذکر بشه جوری آيات ذکر بشه يک: خود دلالت آيات به لحاظ فقهی روشن باشه دو: سعی بشه آيات يک نوع انسجام پيدا بکنن، الآن وقتی به کتب تفسير مراجعه میکنيد، گاهی اوقات آيات جدا مثلاً اين آيه آمد بعد آن آيه آمد، حتی عدهای از علمای اهل سنت مثلاً میگن اين تو آن آيه اوله، آن تو آيه بعد آمد، اين تو مکه آمد اين تو مدينه آمد، يک نوع سعی میکنن حالت جدايي ايجاد بکنن، حالا آن يک بحثی است که اصلاً ما در قرآن ناسخ و منسوخ داريم يا نه؟ عدهای از علمای اهل سنت منکر ناسخ در قرآنه، اشتباه در احکام قبول دارند در شريعت هست، اما مثلاً در قرآن يک آيهای هست آيه ديگری او را نسخ کرده اين را منکر اند عدهای هم خيلی شايد صد و چهل و پنجا آيه به عنوان ناسخ آوردند ما همان قرنهای اول و دوم و سوم عدهای از کتب داريم که تعبير ناسخ و منسوخ، اصلاً عنوان شان کتاب الناسخ و المنسوخ غرض اين که از بحثهای ريشه دار در ابحاث قرآنی است، عدهای در قرآن به عنوان خود قرآن منکر وقوع نسخ اند از علمای بزرگ ما هم آقای خويي قدس الله نفسه در البيان ايشان معتقد است که نسخ در قرآن وجود نداره يعنی حکم داريم که نسخ شده اما خود آيه ناسخ آيه ديگری باشه نداريم انصافاً مطلب ايشان را نمیشه اثبات کرد، داريم دو سنخ هم داريم انشاء الله تو بحثهای قرآن الآن نمیخواهيم، غير از بحث ناسخ و منسوخ اگر بتوانيم يک نوع هماهنگی بين آيات ايجاد بکنيم، مثلاً من الآن مثل میزنم برايتان بعد توضيحاتش را بعد، مثلاً بگيم در اين آيهای که در مکه مکرمه در همان روزهای اول مبعث پيغمبر نازل شد و الرجز فاهجر پليدی را ترک کن، اين آيه توی سوره مدثره ديگه يا اين يا مزمل يا مدثر يکی شان از اوائل مانزل من القرآنه بلا اشکال، بگيم در مکهای مکرمه که امر آمد رجز و پليدی به اصطلاح ترک بشه در مدينه به عنوان مفسر آمد، يعنی شبيه قانون اساسی ماده قانونی در مکه به عنوان يک قانون اساسی آمد و الرجز فاهجر در مدينه در ضمن آيات همان تفسير شد انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس، اين رجس يعنی همان رجز، چطور هم تو قانون اساسی مینويسن که مثلاً کلی اصل کلی اين است موارد را قانون فيما بعد مشخص میکنه کانما در آيه مکيه خداوند متعال يک اصل قانونی قرار دادند و آن ترک و هجر و جدايي و جدا شدن از رجز و رجس و پليدی و نجس و خبث و اين جور چيزها آن وقت در آيه مدينه، در آيه مدينه دو نکته يک يک نکتهای کلی شبيه آيه مکه آمد و تأييد اين مطلب که اصولاً اين يکی از شئون پيغمبر اکرمه که جلو پليدیها پلشتیها زشتیها را بگيره و لذا اين را به عنوان يکی از صفات پيغمبر در تورات النبی الامی الذی يجدونه مکتوباً عندهم فی التورات الی ان يقول يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث، ببينيد يک انسجام بين دو آيه ايجاد کرد بعد دو مرتبه خود قرآن مياد آن موارد را بيان میکنه ما اصطلاحاً اين طور میگيم میگيم يا به مفهوم اسمی بيان کرده است يا به مفهوم حرفی، يا به معنای حرفی، حرم عليکم الميته و الدم، يعنی اينها رجس اند، يعنی همان رجز اند، چون حرمه همان معنای فاهجره و يا قوله تعالی انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان، اينجا به معنای اسمی بيان کرده اينها مصاديق رجس هستند پس بنابراين مثلاً در اينجای که رجس آمده صحبت فقط مأکول نيست صحبت شرابه که جزو مشروباته که جزو مشروباته، صحبت قماره که جزو بازیهاست، صحبت ازلام يک نوع به اصطلاح تيرهای بوده که در کعبه بوده برای به حساب مثل شانس و مثل يا نصيبی که الآن تقريباً ما داريم مثل شانس و اينها اين طور مثل به اصطلاح قرعه و اين جور چيزها را پيغمبر، خداوند متعال که اينها چيزهای مختلفی هم هستند يک نواخت نيستند، بعضياش استعمال خوردنی داره بعضياش نه، آن وقت اينها میفرمايد رجس فاجتنبوه اين فاجتنبوه هم در حقيقت تفسير فاهجره، من عمل الشيطان هم تقريباً به منزله نازل منزله ملاکاته، يعنی هم جوانب عقلی در آيه مبارکه مراعات شده هم جواب قانونی در آيه مبارکه مراعات، جوانب عقلش من عمل الشيطانه، جواب قانونش هم فاجتنبوه است فاهجر است، غرضم حالا من برگردم به اصل بحث، غرضم اين است که در بحث آيات يک سعی بشه يک انسجام قانونی يک انسجام طبيعی يک انسجام عقلی يک انسجام مفهومی بين خود آيات ايجاد بشه اين طور نشه که اين آيات از هم جدا بشن آن وقت از طرف ديگه آن چه که مجموعاً صحيحاً و سقيماً از پيغمبر اکرم(ص) رسيده آنها بيان بشه، آن وقت همان نکتهای را هم که در آيات عرض کرديم در اينجا در نظر گرفته بشه، و آن اين که آيات را مرتبط با سنت معنی بکنيم، نياييم سنت را جدای از آيات و آيات را جدای سنت من حتی عرض کردم انشاء الله در خلال بحثهای آينده هم اگر جای اقتضا کرد توضيحات بيشتری عرض میکنم، حتی به لحاظ اصولی خوب دقت بکنيد اوامر کتاب با با اوامر سنت مخلوط اند باهم، يعنی اين دوتا اوامر ولو يک عدهاش در کتاب آمده يک عدهاش در سنت آمده اما بر اثر آن نحو امتزاجی که پيدا شده جوريه که اوامر کتاب خود به خود امتثال نمیشه امتثالش با سنته، سنت هم خود به خود امتثال نمیشه، مثلاً ما در روايت داريم که خداوند دو رکعت نماز قرار داد پيغمبر سه و چهار را قرار داد، خب دوتا امر اند، يک امر الهی است يک امر پيغمبره، آيا طبق قواعد اصولی میتونيم بگيم اگر کسی دو رکعت نماز را خواند بگيم امر الهی ساقط شد امر نبوی ساقط نشد يا رکعت سه و چهار را خواند بگيم امر نبويش ساقط شد امر الهیاش ساقط نشد، نه يکی از خصائص سنت اينه که سنت کاملاً با فريضه يک نواخت شده، به حيثی که اوامر شان هم يکی شدند خوب دقت کنيد به حيثی که اگر اوامر کتاب را امتثال کرد سنت را امتثال نکرد کتاب هم امتثال نشده، اگر نماز ظهر را دو رکعت خواند آن امر الهی به دو رکعت هم انجام نداده اين طور نيست که امر سنت را انجام نداده امر خدا را هم انجام نداده اين امتزاج سنت و اصولاً اين مسأله يک مسأله بسيار حساسيه من توضيحش را عرض کردم هم در زمان پيغمبر مثل عبدالله ابن عمرو عاص مدعی بوده که من اجازه گرفتم از پيغمبر نوشتم، از همه اينها مهمتر خود اميرالمؤمنين(ع)
س: اين را فقه که نمیتونه اثبات کنه کلام بايد ثابته کنه درسته
ج: نه کار
س: چون فقه قادر بر اين نيست که
ج: چرا، درست میکنه فقه هم درست میکنه،
س: پشتوانهای کلامی
ج: میخواهم بگم آن پشتوانه کلامش جای خودش، پشتوانهای تاريخش جای خودش، پشتوانهای فقهی هم داره، لذا پشتوانه اصولی هم داره، حالا انشاء الله تو بحث فريضه و سنت شايد من يک وقتی
س: اوامر سنت بر میگرده به همان اوامری
ج: بر نمیگرده اين دوتا باهم
س: و ما آتيکم الرسول
ج: بلی
س: چه معنايش يعنی خداوند اجازه بده
ج: میدانم
س: و ما آتيکم الرسول فخذوه
ج: میدانم بر میگرده اضافه بر برگشتن، يکی میشن، به حيثی امتثال هردو به هم وابسته است، و لذا خوب عنايت بفرماييد ما برفرض که آيات را آورديم و بعد روايات را از رسول الله باز در اينجا بايد کاری بکنيم در مقام فقهی اين سنت را با کتاب ارتباط بديم، يعنی بتوانيم مثلاً اگر از پيغمبر اکرم نقل شد که مثلاً ميته را پيغمبر فرمودند که نمیشه ان الله حرم ثمنه، بعد گفتند که آقا ما برای کسانی که مريض اند اين روغنش را اين مرضهای پوستی دارند، فرمودند نه آن هم نمیشه، اجرب به اصطلاح ماليدن به پوست ببينيد ما بايد اگر بخواهيم اين سنت را برفرض هم فرض کن ثابت شد بعد از اين که شواهد ثبوت اثبات کرديم که ثابته اين سنت، اين سنت را بايد در ضمن فريضه و در ضمن کتاب معنی بکنيم يعنی در حقيقت بگيم که پيغمبر اکرم که فرمودند و الرجز فاهجر اين استعمال روی بدن از مصادق هجره، اما اگر ميته را ما انداختيم توی فرض کنيم مثلاً مزرعه جلو آب بگيريم اين از مصاديق هجر نيست، ببينيد اينی که مرحوم شيخ مثال میزنه سد ساقيه با ميته، سد ساقيه با ميته مشکل نداره يعنی به عبارت ديگر اگر قرآن فرموده الرجز فاهجر اگر قرآن فرموده است که ميته رجسه، يا رجزه، اين در سنت رسول الله اين جور تبيين شده، دقت کردين پس بنابراين ما در درجه اول کتاب بعد مجموعه روايات بعد از مجموعه روايات حالا سلباً ايجاباً تعارض عدم تعارض، سند صحيح ضعيف انفراد اهل سنت انفراد ما، ما مثلاً حديث دباغ را قبول نداريم، اما حديث دباغ ميته بين اهل سنت متفق عليه است هيچ شبهه توش نداره اصلاً نادری از اهل سنت توی آن حديث دباغ اشکال کردند و الا حديث اگر پوست حيوان ميته را انسان دباغی بکنه پاک میشه تو روايات ما پاک نمیشه پس اين بحث میشه آن سنت ثابت هست نيست درست هست شيعه چه گفته، سنی چه گفته، زيدیها چه گفتند، گاهی خود ما با زيدیها اختلاف داريم، گاهی خودما با اسماعيلیها که اينها فرق شيعه هستند اختلاف داريم بعد از اين که اين قسمت تمام شد شروع میکنيم چون عهد صحابه به هر حال يک مقدار تأثير داره بهترين راهش اينه که يک نوع برداشتی از مجموع کتاب و سنت، حالا کلام صحابه هم روی اين حساب بايد تحليل بشه که مثلاً اين مطلب را از کتاب گرفته، اين مطلب را از سنت گرفته، اين مطلب را از کجا گرفته، ما معتقديم تقريباً با وضعی پيش آمده خيلی کم موارد داريم که ما نيازی به تعبد پيدا بکنيم غالباً نکات آنها بيان شده حتی در کلمات صحابه هم بيان شده اين نيست که يک علم ايقوفی باشه و تعبدی باشه و بگيم مثلاً تعبداً برگرديم به اين مطلب يا تعبداً اين را قبول نکنيم، غالباً نکات آنها در کلمات آنها روشن شده بعد از عهد صحابه خب چون ما تمام اعتماد مان روی اميرالمؤمنين(ع) است ما ديگه تقريباً اگر بخواهيم فقه سنیها را بعد از عهد صحابه بررسی کنيم بيشتر برای بيان کردن اجواء مسأله است زمينههای مسأله، مگر کسی بخواهد وارد فقه مقارن يا فقه خلاف، عرض کردم خود فقه خلاف يک جور تفسير نداره، به همين کشف الظنون هم که مراجعه بکنيد دو تفسير برای فقه خلاف ايشان میگيره، فقه مقارن که الآن عربها تلفظ مقارِن و صحيحش هم مقارَنه، فقه مقارن اشکال داره يک شکل نداره من فعلاً وارد اين بحث نمیخواهم بشم، اما چون ما فعلاً بحث مان فقه شيعه است اگر بناست اقوال سنت تابعين و فقهاء و بعد مذاهب شان را بگيم بيشتر به لحاظ زمينههای فقهی است نه به لحاظ تأثير در فتوايمان، آن وقت ما در تفکر خودمان بعد از عهد رسول الله اولين، يعنی به اصطلاح طبق همان گفتهای که من عرض کردم فرق بين نوشتار و گفتاری را مراعات بکنيم اين يک نکتهای بسيار ظريفی است و ما میتوانيم اين فرق بين نوشتار و گفتار را تا قرنهای بعد هم معين بکنيم يکی از مشکلات فقه اهل سنت اين يک صد و صد وبيست و پنجا سال اخير برای شان خيلی روشن نيست کی گفتاری بوده حديث و کی نوشتاری بوده؟ کجا مثلاً حديث به صورت نوشته بوده کجا به صورت شنيداری بوده به اصطلاح شنيده باشن، حالا اين بحثهای جای خودش ما نسبت به خودمان آنچه که در زمان رسول الله نوشتار داريم خوب دقت بکنيد آن مجموعهای است که در روايات اهل بيت به عنوان کتاب علی آمده اينها به صورت نوشتار از پيغمبر اکرمه، شواهد در کتب اهل سنت هم فراوانه که اميرالمؤمنين مینوشتند، روايات ما تأکيد دارند، اما اين قسمت نوشتاری در يک ابواب محدود مثلاً تو ميراث زياده، يک در باب جنايات و اينها هم زياده، تو همه جا نيست تو فقه هم داريم اين قدر زياد نيست توی مثلاً عبادات هم داريم، هست مواردی هم، فی کتاب علی اخرج اليّ کتاباً زعم انه کتاب علی، پس بنابراين آنچه که ما الآن در درجه اول از نوشتار داريم که معيار کار ما قرار بگيره از اميرالمؤمنين عن رسول الله است در درجه دوم آن چيزی است که در زمان حضرت امير عدهای از شاگردان ايشان نوشتند و بعضيها هم به خود ايشان، بلا اشکال جزو نخستين کتابهای که رسماً خوب دقت کنيد اين نه اين که حالا حرف منه، اين واقعيت تاريخی است رسماً به عنوان به اصطلاح سنن رسول الله و بيان چيزهای که در قرآن نيست شده نوشتاری است از اميرالمؤمنين ديگه از سالهای سی و هفت تا پنجا شصت در کوفه چندين نوشتار از امام موجود بوده به عنوان سنن رسول الله، ما اگر از آنها به دست بياريم و صحيح باشه خب آنها در درجه اول اند، يعنی نه اين که حالا به دست مهم
37: 22
ما بياييم همراه اين حالت تاريخی متعرض بشيم آن وقت چيزهای که به احتمال از آن نوشتار باشه، عرض کرديم مثلاً در روايات ما آنچه که عن محمد ابن قيس عن ابی جعفره احتمالاً آنهاست اينها را هم ما اين طور نيست که اين بحث تاريخی مثلاً يک چيزی باشه آدم فقط بيايد برای خودش رديف بکنه اينها همه مقدمات میخواهد مستعد قواعدی بايد باشه پس ما بياييم از زمان اميرالمؤمنين از آن نوشتهها شروع بکنيم، مثلاً ما احتمال داديم خود جعفريات از اين قبيل باشه يک مقدار از کتاب سکونی از اين قبيل باشه، يک مقدار از کتاب جعفريات، جعفريات همان کتاب سکونیه از اين قبيل باشه، و هلم جراً پس بنابراين بعد از زمان رسول الله مثلاً در همين بيع دهن متنجس خب ما از رسول الله داشتيم استصباح از اميرالمؤمنين داشتيم يبعه ليعمله صابوناً خب تاريخش را عرض کرديم شرح حالش را عرض کرديم اما بعد از اين زمان اميرالمؤمنين يبعه يبعه لمن يعمله صابوناً ديگه تو روايت امام صادق نيست دقت میکنيد تو روايت امام صادق نيست يواش يواش تو قرنهای دوم و سوم هم نيست توی قرن چهارم هم نيست تو قرن پنجم هم نيست اصلاً کلاً اين مطلب حذف میشه باز برای اولين بار که در ميان نوشتارهای ما مياد کتاب نوادر مرحوم سيد راوندیه، سيدفضل الله راوندی رحمه الله در کتاب ايشان که از کتاب اشعثيات نقل کرده آن ليبعه صابوناً را اولين بار ايشان آورده ببينيد، بازهم در کتب اصحاب ما اين روايت حذف شده يعنی توجه بهش نشده اولين بار در کتب فقهی ما شهيد اول آورده، ارزيابی هم روايت را نکرده، گفته فی رواية يبعه لمن يعمله صابوناً که در قرن هشتم و نهمه، دقت بکنيد من معتقدم که مسائل وقتی با اين بعد تاريخ، و با اين حالت مرتبش آورده بشه هم در ارتکازات ما فقه شيعه بهتر راه میافته و هم بهتر میشه نتيجه گيری کرد ولو حالت گزارش گونهای داره اما بهتر میتونه به عمق مسأله و به خصوصيات مسأله برسه، حالا من مطلب را دنبال بکنم آن وقت از زمان اميرالمؤمنين من عرض کردم ما عدهای از روات داريم که جزء اصحاب امام حسن و امام حسين نوشته شدند، اما اينها بيشتر حالا شايد يک چيز باشند، و خيلیهاشان هم راوی زمان حضرت امير اند ديگه فرض کنيم تا سال شصت و شصت و پنج فوت کرده باشن زمان امام حسين را درک کردند ما در حيث المجموع نوشتاری از امام حسن و امام حسين در فقه نداريم از شاگردهای ايشان، اولين بار که باز دو مرتبه نوشتار در اصحاب ما مياد از امام زين العابدينه، اصولاً در مجموع افکار شيعی غير از حالا آن کتاب علی و غير از آنهای که در زمان حضرت امير خلافت ايشان غير از آن دو نکته، اولين کتابی که ما در به عنوان تراث شيعه داريم يک کتابی است که زيدیها نقل کردند الآن هم چاپ شده کراراً هم چاپ شده، گاهی بهش مسند زيد میگن گاهی بهش المجموع الفقهی میگن حدود نهصد و خردهای حديثه عن حضرت سجاد از پدرشان حضرت سيدالشهداء عن اميرالمؤمنين، بعدش از اميرالمؤمنين بعدش هم عن رسول الله اين کتاب حالا البته من عرض کردم ما معتقديم اضافهای بر اين سير تاريخی شما بايد همين جور همراه اين سيره تاريخی آن ارزيابیتان هم فراموش نشه، الآن بنای ما اين است که مسائل ارزيابی را اگر به لحاظ راوی است در رجال بياريم اگر به لحاظ کتابه در فهرست بياريم، ارزيابی اين جوريه ديگه، آيا اين راوی مثلاً عمر ابن خالد راوی اين کتابه، آيا عمر ابن خالد ثقه است يا نه؟ اين را ما تو رجال مياريم آيا اين کتابی را که عمر ابن خالد کرده از زيد میتونيم قبول کنيم يا نه؟ حالا ثقه باشه يا ثقه نباشه البته مرحوم نجاشی است يا شيخه، میگه ثقه است يکی از دو بزرگواره، سنیها تقريباً بالاتفاق میگن کذاب بوده، تقريباً زيدیها هم بعضشان گفتند قبول نمیکنيم عمر ابن خالد، حالا شيعهها تعجبه قبول میکنه، به هر حال وارد آن بحث رجالش نشم، خوب دقت میکنيد چطور همين جور همراه، يعنی ما اولين نوشتار رسمی که نوههای صحابه از پدرشان نقل کردند از حضرت سجاده، عرض کردم من در خلال بحثها هم روشن میشه از سال هشتاد، نود که وفات حضرت سجاده اگر حساب بکنيم، بعد از اين مثلاً عمر ابن شعيب در اهل سنت از پدرش از جدش عبدالله پسر عمرو عاص اين نوه آنه، اين هم از صحابه است اين نوه آن صحابه است، آن هم يک کتابی از جدش نقل کرده اولين کتاب در دنيای اسلام خوب دقت بکنيد، که ما نوشتار داريم مال اميرالمؤمنين و اصحاب ايشان در کوفه است اولين نوشتاری که ادعا شده نوههای صحابه از صحابه از رسول الله نقل کرده مال امام سجاده همين مسند زيده، البته ما در اصحاب امام سجاد، غير از صحيفهای سجاديه، صحيفه سجاديه بحث جداگانهای خودش را داره، مسند زيده و کتابهای ديگری هم هست راجع به حضرت سجاد، ما در زمان امام باقر به نحو از اجدادش عن رسول الله نداريم اما زمان امام صادق زياد داريم که از همهاش مشهور تر کتاب سکونيه، عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی قال رسول الله و همين طور ببينيد ما يواش يواش يعنی از سال هشتاد میريم تو ميراثهای حديثی خودمان، پس آن مسألهای فقهی اين فرق نمیکنه، کلامی هم همين طور تفسيری هم همين طور عقايدی هم همين طور طبعت الحال عدهای از مسائل ما داريم که فرض کنيم تو کتاب اميرالمؤمنين نقل نشده يا تو کتاب مسند زيد نيست، فرض کنيم بخش طبی ما، ما از امام صادق روايات طب زياد داريم از امام سجاد نداريم، از امام باقر نداريم آن بحث آن بحث ديگری است الآن چون بحث بحث حديثی است، ما از اين ببينيد ما بياييم همراه امام بعد از امام ثلاً بگيم در اينجا در اين مسأله از امام باقر مجموعاً چهارتا حديث نقل شده اين احاديث در عين نقل به لحاظ ارزيابی اجمالی هم بشه که مثلاً دوتا از اين حديثها در کافی و فقيه و مثلاً شيخ طوسی هست يکش فقط تو فقيهه، يکش تو فلان جاست اينها به لحاظ سندی اين خيلی مختصر هم میشه نوشت، چهارتا مثلاً روايت از امام باقر اين روايات متعارض هستند نيستند به نحو خيلی اجمال اينها از چه مصادری اند، اشاره، از کتابهای ابن ابی عمير اند، از کتابهای حسين ابن سعيد اند، ببينيد در عين حال اين لذا اين برخورد اين جوری خودش ناظر به يک قدرت و سيطره شخصه، يعنی کاملاً شخص رو قواعد اصولی و قواعد تاريخی و قواعد حديثی و مصدر شناسی و سند شناسی کاملاً مسلط بايد باشه، بعد از ائمه(ع) آن وقت يک نکتهای بسيار بسيار مهم در فقه ما، نکتهای ائمه متأخرين ما هستند من هميشه در روايت مخصوصاً متعارض میشه میگيم بريم به سراغ ائمه متأخرين که ببينيم آنها چه کار کردند برای حل تعارض حضرت جواد، حضرت هادی، حضرت عسکری خب امام که فقط لفظ که نيست که واقعيتيه، اين که نمیشه بگيم شيعه هم مبتلی به اين نبوده اند، خب قطعاً شيعه به اين مسائل مبتلی بودند، اين جانب به نظر ما اين بحث، بخش هم جهت عقايدی به قول آقا که فرمودند امامت و هم به لحاظ تأثير خارجی در فقه ما روشن نيست ببينيد ما همين جور شيعه يک خصائص خاصی خودش را داره ما اگر میخواهيم طرح تاريخش را انجام بديم اين خصائص کاملاً بايد به دقت انجام بشه، بعد از آن میرسيم به دوران حالا اصطلاحاً ائمه متأخرين و بزرگان متوسط ما، مثلاً ممکن است بگيم ما در مجموع از امام باقر چهارتا روايت داريم که متعارض نيستند از امام صادق شش تا روايت داريم که متعارض اند، از امام کاظم دوتا روايت داريم که متعارض نيستند گاهی اين جوريه در فقه ما اصلاً از يک امام متعارض داريم از يک امام اصلاً نداريم ممکنه متعدد هم باشه و متعارض هم نباشه اينها تمام گزارش بشه، اين مرحله اوله به نظر ما مرحله اول بزرگان اصحاب ما آن هم اثر داره مثلاً روايت از زراره است غير از زراره است بعد مرحله متوسط در مرحله متوسط مثلاً ما گاهی میبنيم حديث فقط تو کتابهای حسين ابن سعيد آمده کسی ديگه نقل نکرده اين يک مطلبيه، نه فقط به لحاظ فتوی حتی به لحاظ اعتمادی بر کتاب، مثلاً من همين چند روز پيش عرض کردم کتاب سکونی که در ميانه اول، در ميانه قرن دوم نوشته شده خب بعد از امام صادق سکونی معاصر با يک عده از بزرگان ما هست مثل ابن ابی عمير، مثل صفوان، مثل بزنطی هيچکدام حتی يک روايت از اين کتاب نقل نکردند خب طبعاً در نتيجه گيری حکم میتونه تأثير بگذاره، ما اگر بتوانيم با دقت و وسواس اين مرحله متوسط را که از يک طرف جزو ائمه متأخرين ما هستند، از يک طرف جزو علمای متوسط مثل حسين ابن سعيد، حسن ابن محبوب، ابن ابی عمير، صفوان فرض کنيد الآن خب شما میدونيد آقايون قائل هستند به تخيير در مواطن اربعه ديگه مسلمه ديگه همه شان قائل اند، مسجد الحرام و مسجد النبی مثل خود بنده قائل نيستم، حالا از عجايب کار اين است که بزرگان طبقه وسط ما تصريح داره و کان ابن ابی عمير لايقول به تخيير خيلی عجيبه من هم نمیدانستم ما خودمان قبل از اين که آراء ايشان ببينم قبول نداشتم تخيير را، بعد ديدم وقتی مراجعه کردم عجيبه سبحان الله ابن ابی عمير، ظاهراً صفوانه، بزنطيه، عدهای از اين مشايخ بزرگ ما که در دوران متأخر اند خيلی عجيبه، اين شايد بيست و پنج تا، سیتا روايت ديدم در تخيير، صحبت يکی دوتا هم نيست که حالا اصحاب ما قائل به تخيير اند، بسيار روايات فراوانی هم داره، صحيح السند هم داره اين طور نيست که صحيح السند نباشه آن وقت اين دوران متأخر، اين گاهی خيلی تأثير داره، اين از سير تاريخی يک دفعه میبينيم ابن ابی عمير که بعد از روايت امام صادق و پالايش کننده اين رواياته، عقيدهای به تخيير نداره قائل است به تعين قصر، در همه مواطن اربعه بايد قصر خوانده بشه، اصلاً تخيير اصلاً تخيير نداريم کلاً بين قصر و تمام، هيچ جا نداريم مگر مواردی که شک بشه در چون آنجا اصالة التمام يا اصالة القصر نداريم لذا جمع بين هردو بکنه از باب احتياط چون متباينين اند، علی ای کيف ماکان روشن شد آن هم تخيير نيست جمعه نه اين که تخيير باشه پس بنابراين اين تا اينجا رسيد بعد از اين ما يک دورانی داريم در روايات ما، در فقه ما اصطلاح من گذاشتم دوران انتقال از فتوی به نصوص،
س: از نصوص به
ج: از نصوص به فتوی که اولش هم کتاب فقه الرضاست رساله ابن بابويه است، تا يک حدی خود کتاب کافی هم همين جوره، يعنی کتاب کافی روايات مياره اما غالباً عناوين ابوابش نظر مبارکشه، کيفيت جمعه، و غالباً روايات متعارض کم مياره، نه اين که نمياره مياره غالباً يک طائفه را قبول میکنه، اين يک نوع فتوی است ديگه وقتی يک طائفه را قبول کرد اين روش ادامه پيدا میکنه تا زمان مرحوم به اصطلاح شيخ مفيد و شيخ صدوق که يک مقداری هم همين اخيراً توضيحاتش را دادم آنچه که در اينجا به نظر ما مهمه در اين گزارش دقيقاً مثلاً بنويسه شيخ صدوق در فلان کتابش يا در فلان کتابش اين حکم را قبول کرد يا اين را قبول نکرد يا اين روايت را نياورد يا روايت فلان را آورد چون مصادر کار روشن شده تمسک آنها را نمیخواهد عين عبارت صدوق را بياره، البته الآن چون کامپيوتر در آن واحد چندتا کار بکنه، میتونه به عنوان پشتيبانی عين عبارت را هم به اين کامپيوتر بدن، و الا در اين گزارش نمیخواهد آن وقت برخورد شيخ طوسی و کيفيت برخورد شيخ طوسی آيا شيخ طوسی کدام روايت را قبول کرده، شيخ طوسی در کتاب مبسوط چه گفته، در خلاف چه، اينها با تمام بيان مقدماتی راجع به مسلک شيخ در اين کتب متعدده برخورد اصحاب ما با بعد از اين چه برخورد با بخش روايتش چه برخورد با بخش به اصطلاح قاعدهاش، و اين را میتونه به صورت گزارش گونه اين طور بگه، مثلاً روايت سکونی را کلينی اولين بار آورد مثلاً بعد از ايشان صدوق نياورده بعد از ايشان مضمونش را شيخ مفيد در مقنعه آورده، شيخ طوسی در فلان کتاب آورده، فلان و فلان قبول کردند بدون اشاره به مصدر، محقق درشرايع قبول کرد بدون اشارهای به روايت، و اولين بار مرحوم علامه مثلاً فرض کنيم در مختلف با آن حکم را با روايت آورده ببينيد و در روايت به لحاظ وجود سکونی عامی مثلاً اشکال کرد بعد از علامه کی آورد اشکال کرد و هلم جراً که يکی يکی کسانی که آوردند به همان ترتيب زمانی يکی يکی اقوال اين بزرگان را تا مثلاً فرض کنيم صاحب جواهر و ديگه تقريباً وقتی که به مثل جواهر و اينها میرسه، ديگه تقريباً مطلب واضحه، يعنی کاملاً معلوم میشه اثر زمان، اين روايت به لحاظ سند بررسی شده اين رويت به لحاظ دلالت بررسی شده اين روايت به لحاظ متن بررسی شده و تمام اينها را میتونه تاريخ بندی هم بکنه، مثلاً اولين بار که به لحاظ سند بررسی شده توسط فلانه، بعد از آن مرحله آن وقت اينها را میتونن دستهبندی کنن، اشکالات سند، گاهی اشکال سند به اين است که مثلاً اين آقا شناخته شده نيست، گاهی اشکال سند به اين است که اين آقا مهمله مجهوله، گاهی اشکال به اين است که اين آقا ضعيفه، گاهی اشکال به اين است که اين آقا کذابه، گاهی اشکال به اين است که اين به لحاظ مذهبش گير داره، گاهی اصلاً ممکن است اشکال در مورد سند خيلی بيشتر از آن مقداری باشه که تا حالا گفتند يا کمتر باشه مثلاً در عدهای از کتابها آمده که من باب مثال عرض میکنم اسحاق ابن عمار مثلاً چيزه، واقفيه يا کيسانيه، ايشان اصلاً ناوسيه، نوشته در شرح حال اسحال ابن عمار کان من الناوسيه، اصلاً حالا ناوسی وجود خارجی هم ندارند، معلوم نيست وجود داشته، خب اين چه بوده مرجعش به اين بوده که در کتاب رجال کشی بوده کان من القادسيه، قادسيه اشتباه شده شده ناوسيه، خيال کردند ايشان ناوسی بوده مثلاً ببينيد دقيقاً میتونه تمام اين خطاها روشن بشه دقت میکنيد کدام اشکال در چه تاريخ آمد به چه نکته آمد کی چه جواب داد؟ او میتونه همه را بعدها دسته بندی بکنه، اشکالهای سندی يک طرف، اشکالهای متنی يک طرف، اشکالهای دلالی يک طرف، قبول روايت يک طرف، عدم قبول روايت يک طرف، قاعده يک طرف، و چون شرح تاريخی را مفصل داده خود به خود خيلی راحت میتونه نتيجه گيری بکنه که اين مطلب درسته يا نه؟
س: خب اين عمر میخواهد
ج: نه اين کار چون نشده اين کار الآن اگر فرض کنيم مرکز تحقيقاتی انجام بدن بشه، فرض کنيم يک عمل اجتهادی را که واقعاً اگر برای يک شخص به قول شما صد سال طول بکشه ممکن است کل فقه را بتونه در طی دو سال در هر مسأله با برنامههای کامپيوتری کاملاً تمام مشخص به و خيلی راحت هم هست و اين کاملاً اطمينان آوره، من در شرح يکی از سالگردهای مرحوم بروجردی قدس الله نفسه يادی هم از ايشان بکنيم اينه که يکی از شاگردهای ايشان تعبيرش اين است که روش مرحوم آقای بروجردی اطمينان آورد بود خب چون ايشان يک مقدار روش همين به اصطلاح تاريخی را در نظر میگرفت قطعاً اين روش خيلی اطمينان آوره، و اين روش اصولاً اصلاً آن ارتکازات فقه شيعه را روشن میکنه عرض کردم فقه شيعه به خاطر شرائط زيادی يا تقيه بوده يا فرار بوده يا مشکلات بوده الی آخره يا مسأله غيبت امام زمان بوده يا کمبود کتب بوده هميشه با يک مشکلاتی رو به رو بوده با اين طريقه میشه راحت آن را در آورد اين کلی بحث، حالا فردا رو مسأله مانحن فيه تطبيقش بکنيم ببينيم میشه يا نمیشه؟ وصلی الله علی محمد و آله الطاهرين.