مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 1402-1403 » اصول فقه سه شنبه 1402/11/3
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 1 – 11 - 1393 مکاسب محرمه ـ لهو ـ [بررسی روایات ملاهی (جامع الاحادیث)] ـ کتاب سکونی ـ علیبناسماعیل سندی ـ نوادر الحکمة
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 98-1397 » اصول شنبه 1397/6/3
- اصول 1402-1403 » اصول فقه سه شنبه 1402/8/30
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1397/6/6
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
مقصد اولی را که ایشان فرمودند بعد از مقدمات مثل کفایه در این جهت در اوامر است البته عرض شد سابقا در عدهای از کتب به عنوان مباحث الفاظ میآوردند و یکیش اوامر بود اما در عدهای از کتب مثل کفایه اصلا مقصد اول را اوامر قرار داده مقصد دوم را نواهی قرار داده آن تفکر اول هر دو را جزو الفاظ میگرفت مباحث ، هر دو الفاظند حالا اوامر یا نواهی فرقی ندارد .
به هر حال این فرض شد سابقا اجمالا تقریبا اگر فرض کنیم مثلا این کتابها از سالهای 200 نوشته شده اصول تقریبا اواخر 200 است بیشتر از 300 به بعد اواخر ، اینها دیگر این اوامر و اینها را جداگانه بحث کردند مرحوم نائینی هم طبق همان متعارفی که در حوزههای ماست بعد از کفایه مقصد اول در اوامر بعد به قول خودشان چند تا امر را ایشان در اینجا بیان کردند یکیاش این است قد ذکر لمادة الامر البته در کتب در اصول قبلی مثل کتاب معالم حالا دیگر نمیخواهیم اسم ببریم صیغهای افعل را بحث کرده است دقت فرمودید ؟ بعدها قبل از صیغه مادهی امر را هم بحث کردند الان در معالم مادهی امر ندارد در معالم که آیا مادهی امر دلالت بر وجود دارد یا نه مثلا امره بکذا انی آمُرُک یا آمَرُک ، آمُرُک باب فعل مضارع است آمِر اسم فاعل است . انی آمِرکُ ان تفعل کذا یا انی آمُرُک ان تفعل کذا
عل ای کیف ما کان آقایان در عدهای در بحث امر روی مادهی امر بحث نکردند لکن در کتب متاخر ما دیگر کاملا متعارف شده است که بحث را هم در مادهی امر میکنند هم در صیغهی امر در دو تا و الا در مثل معالم نگاه بکنیم فقط صیغهی افعل فرمودند قد ذکر لمادة الامر معان عدیدة حتی انهاها بعضهم سبعة او اکثر هم گفتند مثل طلب و شان و فعل و نحو و قد طال التشاجر بینهم دیگر نمیخواهد عبارت بخوانیم تشاجر شده بحث شده است حالا غیر از بحث وجوب آن بحث وجوب باشد بحث لغوی شده که آیا این مشترک معنوی است یا مشترک لفظی است اگر مشترک لفظی است بین چند تا معنا .
تقریبا بنایشان به این شده که مشترک لفظی است ایشان که قبول نمیکند یعنی وجهی برای مشترک لفظی میگوید بعد مرحوم مقرر میگوید بل مال شیخنا الاستاد مد ظله الی ان مادة الامر موضوعة لمعنا کلی ومفهوم عام جامع للمعانی السبعة یعنی مشترک معنوی از قبیل مشترک معنوی است نحو جامعیت الکلی لمسائله . این را دیگر نمیخواست بگوید .
و ان کان فقط یک مشکل دارد چطور شما مشترک لفظی بین امر مثلا من به خاطر برای امر مهمی اینجا آمدم من به شما امر میکنم آن آقا به من امر کرد این دو تا امر چطور به یک معنای واحد است جایی که طلب است البته ایشان طلب نوشته است حالا خیلی هم ملا نقطی نشویم انصافش امر طلب نیست امر طلب مبرز است یعنی یک طلبی را که ابراز کرد به آن میگویند امر مجرد طلب را نمیگویند .
علی ای کیف ما کان ایشان دارد که جامع بین این دو تا معنا میشود تصور کرد به معنای طلب و به معنای مثلا فعل به معنای شان من برای امری آمدهام یعنی برای شانی کاری ، فلانی امر کرد این کار را بکن خوب این طلب است ، بین این دو تا جامع چطور تصور میشود کرد مرحوم نائینی فرمودند تصور جامع میتوانیم بکنیم لکن گاه گاهی ما تصور جامع بین دو معنا که میکنیم نمیتوانیم از آن جامع تعبیر بکنیم شبیه همان بحث صحیح و اعم که در کفایه بود که ایشان گفت وضع شده برای صحیح لکن ما اسممان را نمیتوانیم بنویسیم که صحیح چیست از آثار و الا اینکه این چیست در حقیقت اسم آن را نمیتوانیم بشناسیم در موضوع علم هم همین بحث را آوردند .
وان کانت تعبیر عن ذلک المعنی العام بما یسلم من الاشکال مشکلا الا ان الالتزام بالاشتراک اللفظی اشکل چون التزام به اشتراک لفظی مشکل تر است قبول نمیکند .
علی ای حال این یک بحثی است البته این بحثها خیلی فایدهی چندانی ندارد کسانی که داعی قائل به اشتراک لفظی هستند چون آقای نائینی اینجا نیاورده است مرحوم نائینی ، مقرر اینجا نیاورده است . عمدتا دو تا اشکال دارند یکی اینکه که همین جامع تصویر نمیشود ، بلکه سه تا اشکال دارند یکی اینکه جامع تصویر نمیشود بین طلب و بین شان و بین شغل و کار و ... این جامعی تصویر نمیشود و لذا خود مرحوم نائینی هم فرمود آن جامع یک معنایی است که ما نمیتوانیم بیان کنیم فعلا لفظی برای آن نداریم هست جامع هست نمیتوانیم، نمیفهمیم آن جامع است چه از آن تعبیر کنیم نداریم یعنی معلوم میشود که گیر دارد دیگر وقتی نمیتوانیم لفظی را بیان بکنیم گیر دارد .
یک نکتهاش این است یک نکتهی دیگر هم این است که میگویند امر به معنای طلب یشتق منه ، مثلا امره بکذا یامره بکذا ، امر به معنای شان و شغل و کار و من برای کاری آمدم برای امری آمدم یک امری با حضرتعالی داشتم یک کاری داشتم این لا یشتق منه آن اشتقاق دارد آن دومی اشتقاق ندارد نمیشود از آن اشتقاق کرد من برای امری آمدم خدمتتان برای امری حالا اشتقاق از آن ندارد اما این فلانی امر کرد امر ، یامر ، آمر ، مامور آن میشود ازش اشتقاق کرد . پس صحت اشتقاق از احد المعنیین دون الآخر دلالت بر اشتراک لفظی میکند یکی را میشود اشتراک کرد یکی را نمیشود اشتراک کرد .
نکتهی سومی که در اینجا اینها تصور کردند گفتند امر اگر به معنای شان و شغل و کار و این جور چیزها باشد به اصطلاح جمعش امور است اموری بوده که من خدمتتان رسیدم اما امر اگر به معنای طلب باشد جمعش اوامر است الجمع والتکثیر یردان الاشیاء اصولها .
علی ای حال میگویند چون اینجا جمعش اوامر است آن جمعش امور است معلوم میشود مشترک لفظی است این یک معنا آن یک معنا عرض کردم خوب اولا حالا ما اجمال قصه اولا این که امر به معنای طلب جمعش اوامر باشد به لحاظ لفظی که مشکل است حالا مگر چون بگوییم ما با یک تسامحات عرفی در لفظ روبرو هستیم عرف از این تسامحات میکند از باب تسامحات لفظی و الا اگر ما باشیم و مقتضای قاعده اوامر جمع امر نیست اوامر جمع منتهی الجموع آمرة است ، آمرة اوامر دیگر طالب طوالب ، اگر ما باشیم و طبق قاعده جمع منتهی الجموع آمرة است و طبق قاعده در لغت عرب آمرة صفتی است که به اصطلاح موصوف محذوف یعنی کلمة آمرة ، عبارة آمرة ، کلمهای که امر ، یعنی اگر ما باشیم و مقتضای قاعده این طور است دیگر .
اوامر جمع امر نیست امور جمع امر است قبول اما اوامر جمع آمرة است که آمرة به معنای کلمهای که شما را وادار میکند و نواهی هم جمع ناهیه است یعنی کلمة ناهیة عادتا در لغت عرب این جوری است اصلا این متعارف است در لغت عرب کسانی که با لغت عرب آشنایی دارند این مطلب متعارف است پس این فرقی که آمدند گفتند این شده آن نشده این یک مقداری روشن نیست ، ظاهرا احتمالی که ما میدهیم مرحوم نائینی قدس الله نفسه یک نکتهی دیگری را ملتفت شدند که اشتراک معنوی است و قابل تعبیر نیست آن نکته را من اجمالا عرض کنم البته قطعا مرحوم نائینی وارد این مباحث نشدند قطعا هم نفرمودند استظهارات بنده است .
ما عرض کردیم در لغت عرب اگر یک کلمهای به معنای جامد باشد قاعدتا از او اشتقاق نمیکنند مثلا در لغت عرب ما ضُر و ضَر داریم در قرآن ضُر و ضَر لکن از ضرر هم داریم غیر اولی ضرر لکن ضرر را مثل ضُر حساب نمیکنند گفته شده ضَر و ضُر به معنای ناراحتی ، ناراحت بشود انسان ، سوء حال تعبیر کردند در صورتی که ضرر به معنای سوء حال نیست ضرر به معنای نقص است و گفته شده نقص بین که حالا این را در بحث لا ضرر متعرض شدیم یعنی اینکه میگویم گفته شده در کتب لغت هم آمده است .
در همین لسان العرب وقتی وارد ضر شده فرض کنید شش صفحه صحبت کرده صفحهی چهارم آنجا نقل کرده از یک کسی ، لسان العرب مرتب نیست ، از کسی نقل کرده به معنای ضرر بین نقص بین این خیلی نکتهی مهمی است چون عدهای بر این بحث هستند که ادلهی حرمت ضرر اضرار به نفس را هم میگیرد آن وقت اگر اضرار به نفس را گرفت مثلا میگویند اگر پنیر خوردی حافظهات کم میشود این هم ضرر حساب میشود هم حرام میشود ، لذا مثل مرحوم آقای خوئی فرمودند ضرر را یا باید ضرری باشد که به یک عضو برسد یا به حیات انسان لذا اما .
فرض کنید مثلا با یک تیغی بیاورد سر انگشت را یک کمی خون بیاورد خوب این نقص است دیگر ضرر است آیا این حرام است اینها آمدند گفتند نه ضرری باید باشد که نقص عضو باشد ادلهای بر حرمت اضرار به نفس به طور مطلق نداریم حالا ما ان شاء الله باز در بحث لا ضرر آنها را توضیحاتش را آنجا دادیم
اصولا بعید نیست که اصلا کلمهی ضرر در لغت عرب درش بین بودن خوابیده است ، خوب دقت کنید ، حتی از مشتقات ضریر در لغت عرب کور است کور کسی است که اصلا نمیبینید کم بینا نیست ، بینایی او کم باشد ضریر نمیگویند دقت میکنید ؟ ضرة الجبل فاصلهی درهی بین دو کوه را ضرة میگویند ضرة الجبل این به خاطر اینکه کاملا بین است دیگر یک کوه است آن هم یک کوه بینشان فاصله است .
علی ای حال چون بحث لغوی است من ان شاء الله تعالی وقتی بود در یک جای دیگر متعرض میشوم در همان بحث لا ضرر
یکی از حضار : ظاهرا بینش را برعکس میگویند نقیح السراء مثلا
آیت الله مددی : در لسان العرب مثلا چهار صفحه بعد که بحث کرده است
یکی از حضار : لسان العرب میگوید ضراء یعنی مثلا
آیت الله مددی : حالا الی آخره .
ببینید آن وقت در این جا متعارف است حالا نکتهی فنی را مثلا سفر ، سفر به معنای بعد از محل زندگی است ، آقایان خیال کردند بعد از وطن نه ، این هم نکتهی فنی دارد ، جایی که مقر زندگی است مقر زندگی در اصطلاح جایی است که انسان وسائل زندگیاش آنجاست خانهاش آنجاست رختخوابش تخت خوابش ، اتاقش ، کتابهایش این را میگویند مقر زندگی ، میخواهد وطنش باشد میخواهد وطنش نباشد این را دقت کنید چون در بحث صلاة مسافر خیلی تاثیر دارد ، ولذا اینکه در روایت دارد بیوتهم معهم کسی که خانه به دوش است این اصولا مقر زندگی ندارد الان هم بعضی ها هستند از این جوانها یک کیفی میگیرند یک مقدار درش دلار و حواله میریزند و از این شهر میروند به آن شهر جای خاصی ندارند .
در حقیقت کسی که خانه به دوش است الذین بیوتهم معهم کسانی که خانهشان با خودشان است ، اینها اصولا مقر زندگی ندارند و لذا تخصصا خارجند به قول آقایان اصلا سفر صدق نمیکند ، سفر امر نسبتی است یک مقر زندگی تصور میکنیم دور میشویم از مقر زندگی آن را میگویند سفر ، دور شدن اما از خود سفر اشتقاق نمیکنند نمیگویند سفر زید به معنای ، نقل شده در بعضی از کتب ادب که ضعیفا استعمال شده فکر نمیکنم به هر حال چون ضعیفش ارزش ندارد رویش بحث نمیکنیم .
آن وقت در این جور جاها میبرند به باب دیگری یعنی از همان اصطلاح افعال ثلاثی مزید و اینها استفاده میکنند، مثلا کلمهی نجد به اصطلاح همین جایی است که الان ریاض است پایتخت عربستان آنجا هست نجد به آن میگویند آن مکان وسط صحرای عربستان یک قسمتی که نزدیک دریاست حجاز میگویند یک قسمت دیگر را ربع الخالی میگویند و الی آخره .
نجد آن وسطش است آن وقت از این چون درست نمیکنند میگویند انجد زید یعنی دخل فی نجد ، در باب سفر هم چون از آن اشتقاق نمیکنند سافر زید ، سافر زید به معنای اینکه تلبس به سفر ، و لذا اینکه میگویند ضرر اسم مصدر است مصدر نیست ، ضَر و ضُر به معنای سوء حال است لا یضرکم من ضل اذ اهتدیتم این لا یضرکم ناراحت نشوید ، لا یضرکم نقص مراد نیست اما لا ضرر مراد نقص است خیلی ظرافت لغت میخواهد.
لکن لغت چون یک طبیعت خاصی دارد و مخاطبش عوام مردم پیرمرد پیرزن دهاتی اشکال مختلف شهری فیلسوف استاد همه جور مخاطب دارد به یک حالت واحد نمیماند ، ممکن است فی ما بعد و لذا از اسم مصدر از تضرر گرفتند نه ضر ، اصلا ضرر تفکیکا به قول آقایان غیر از ضَر و ضُر ادغاما است ، این ضَر و ضُر از او تضرر است ، یعنی اصابه الضرر و لذا در لغت عرب اگر میخواستند بگویند این نقص را بر کس دیگری وارد کرد در زمان نزول قرآن در لغت حجاز باب مفاعله میبردند ضاره ، الان شما در زبان عربی ضاره بگویید نمیفهمند عرب الان نمیفهمد ضاره یعنی چه ، در همان مدینه بعد از صد ، صد و پنجاه سال اضر را به کار بردند باب افعال به کار بردند ما اینها را توضیح دادیم حتی مفردات یا هیآت چطور بر اثر زمان عوض میشود دقت میکنید ، مثلا من اضر بطریق المسلمین آن جا بردند به باب افعال .
اما فرض کنیم مثلا شعر معروفی که ابن ابی الحدید میگوید کسی یک کتابی راجع به ایمان ابی طالب به من داد من تقریظی بر کتاب نوشتم قشنگ است شعری دارد ابو طالب ، ولو لا ابو طالب وابنه لما مثل الدین شخصا وقاما وبعد در آخرش میگوید و ما ضر لمجد ابی طالب جهود لغا او حسود عنود طعاما ، این ضر در اینجا به معنای نقص است به معنای اضر نه اینکه ، مثل لا یضرکم قرآن نیست و ما ضر لمجد ابی طالب کم نمیکند از شان ابو طالب کم نمیکند دقت میکنید مرادش این است که از شان او کم نمیکند نقص ، مرادش نقص است ، میآید استعمال میکند ابن ابی الحدید هم بلا شک متکلم است .
یکی از حضار : استاد به خاطر این استعمال است این تغییر
آیت الله مددی : ها به خاطر اینکه در زبان میافتد در عرف میافتد .
شاید مرحوم نائینی نظر مبارکش این بوده که امر ، اولا گفتم امر ظاهرا با شان و شغل فرق میکند ، در ارتکاز خود من الان من یک کمی خودم را و ارتکازم را عربی میدانم در ارتکاز خودم امر یک چیزی است که دارای شانی باشد یعنی مهم باشد اگر هم گفتند امر هام تاکید است مثلا جئت لشیء ، جئت لامر این دو تا را با هم دیگر فرق میگذارند ، میگوید برای چه آمدی گفتی جئت ، برای چیزی آمدم ، چیزی با امر فرق میکند ، اگر این طور شد کلمهی امر آن وقت اگر میخواسته بگوید به اصطلاح آن چیز را بر او قرار داد گفت آمره بکذا این بعد تسامح شد ، شد آمره امره به کذا یعنی بردند همان صیغه فکر نمیکنم مرحوم نائینی این ظرافت ، ملتفت شدید چه میخواهم بگویم در لغت عرب گاهی این ظرافتها پیش میآید با اینکه از او اشتقاق نمیشود بعد بر اثر تصرفاتی که میآید اشتقاق را انجام میدهند .
این که ایشان میگوید و ان کان الاستاد ، مال الاستاد الی ان مادة الامر موضوعة لمعنا کلی حرف بدی نیست . روی این مطالبی که من عرض کردم بعد دو مرتبه گوش کنید یعنی در حقیقت امر خودش یک چیزی نبوده که اشتقاق بشود اگر میخواست اشتقاق بشود مثل سفر سافر این هم که آقایان چسبیدند چرا سافر باب مفاعله برای طرفین است سافر برای طرفین نیست این نکتهی فنیاش این است اصلا این باب مفاعله برای طرفین نیامده است ، تلبس بالسفر ، ضاره تلبس ، ضاره نه به معنای اینکه تو به او ضرر زدی ، انک رجل مضار البته عرض کردم ممکن است این جور بگوییم اما خوب این امکان دارد شاید در یک فترهی زمان در لغت عرب بوده این هم ندیدم کسی از آقایان لغویها خود من احتمال دادم بگوییم اضر یعنی آماده کرد چیزی را برای ضرر ، اضر باب افعال مثل کسی که چاهی را در راه نصب بکند، این را میگفتند اضر ، ضار نه بالفعل به او رساند ضرر را ، فرق بین اضر باب افعال روشن شد ؟ ضاره یعنی عملا به او ضرر را رساند مثلا او را هل داد در چاه ، یک دفعه زمینه را آماده کرد میشود این فرق را گذاشت اما انصافا با مجموعه با بعضی از روایات شاید بسازد من اضر بطریق
یکی از حضار : مضار هم به معنای غلبه پیدا کردن است
آیت الله مددی : نیست آنجا نه به معنای الحاق است نه الحاق است به معنای اینکه فعلیت شد انک رجل مضار تو بالفعل به این آقا ضرر رساندی مراد این است ببینید ، این را ما در بحث لا ضرر بحثهای لغوی در اینجا
علی ای حال این مطلبی را که مرحوم نائینی در اینجا دارد میشود با یک دقت و ظرافتی به لطف کلام ایشان رسید که به ارتکاز ایشان معنای واحدی بوده لکن عرض کردم یک دخل و تصرفهایی شده همچنین که الان مثالش را در باب ضرر زدم ، احتمال دارد لکن معروف فعلا در زبان اصولین معاصر این چندتایی که من دیدم یکی صحت اشتقاق برایشان مشکل بوده که این نشان میدهد به معنای طلب است یکی هم جمع ، جمع را عرض کردم فکر نمیکنم جمع امر باشد جمع اوامر است و بعید است جمع امر باشد و صحت اشتقاق هم همین نکتهای بود که الان عرض کردیم . حالا خیلی وارد این بحث نشویم .
عرض کنیم بعد ایشان که میگوید طلب از معانی امر است البته این معروف شده که در باب امر هر طلبی را امر نمیگویند ، باید از عالی باشد و الا امری را که از طرف دانی باشد دعا میگویند ، اللهم اغفر ذنوبی ، اغفر امر نیست ، نمیگویند امر الله بکذا ، اگر مساوی باشد التماس میگویند گفتند این ها را و بعدش هم باز در او صدق امر علی طلب العالی الغیر المستعلی غیر از آن هم کلمهی مستعلی یعنی با نحو علو .
یک حدیثی است که راجع به کیست حضرت به او میگویند برگرد به زندگیت میگوید یا رسول الله اتامرنی بذلک قال لا بل انما انا شافع از این مورد استعمال فهمیدند که استعلاء هم درش هست ، حرف بدی نیست در باب اوامر این طور است یعنی انصافا صیغهی افعل یا مادهی امر در لغت عمومی به یک معناست در اصطلاحات یک خصوصیات دیگر پیدا میکند ، بل انما شافع ، لا بل انا شافع . اتامرنی یا رسول الله قال لا بل انا شافع ، من شفاعت دارم میکنم حالت امری نیست حالت استعلاء نیست .
عرض کنم که الان دیگر این وجهی را که گفتم کتب اصولی ما الان از این جا شروع شده بعد هم معانی مثلا وجوب و استحباب از امر در میآید بعد هم این دو تا بحث ایشان وجوب و استحباب خارجان عن مفاد الامر ، مراد ایشان از امر نه صیغهی افعل خود کلمهی امر به حسب وضعه و ان کان اطلاقه یقتضی الوجوب اگر گفت امر یعنی اوجب علیه .
عرض کنم که این دیگر ، این راجع به مادهی امر که مرحوم نائینی در اینجا فرمودند عرض کنم آنچه که به ذهن ما میآید والعلم عند الله سابقا در تقسیم ابحاث اصول عرض کردیم و عدهای از اصولیین از اهل سنت دیگر نمیخواهم حالا اسم ببرم این ها اصولا ابتدائا یک بحثی راجع به اعتبارات قانونی و حکم و اقسام حکم و حکم وضعی و حکم تکلیفی و اقسام حکم تکلیفی و اقسام حکم وضعی و اصلا کاری به لفظ ندارند وارد این بحثهایی شدند که مربوط به خود قانون و اینهاست این بحث را ابتدائا انجام میدهند بعد آمدند اینکه آیا کلمهی امر وجوب درمیآید یا استحباب درمیآید یا طلب درمیآید ابتدائا خود حکم را بررسی کردند نه اینکه بیایند از لفظ امر و صیغهی امر و اینها بحث بکنند و ما عرض کردیم انصافا بحث خوبی است بحثی را که ما چند دفعه انجام دادیم که اگر بنا بشود اقسام بحث اصول را تقسیم بکنیم به مجموعهی آنچه که در کتب اصول در تاریخ اسلامی زیدیها غیر زیدیها شیعه سنی اینها آوردند به استثنائی مثل اسماعیلیها که اصول ندارند انصافا اگر بخواهیم بحث بکنیم بهترینش این است که به پنج بحث بشود صاحب کفایه به هشت مقصد قرار داده است آقایان دیگر هم هر کدام یک جوری است بهترینش به نظر ما همین است .
بخواهیم مجموع ابحاث ما یسمی بالاصول را در تاریخ اسلامی جمع بکنیم ، پنج فصلش بکنیم ، فصل اول بحثی راجع به احکام و حقیقت احکام و اقسامشان و انقساماتشان ، بحث دوم : بحث ظهورات که یکی از این بحثها هم اینجاست آن وقت ظهورات هم بحثهایی دارد که حالا نمیخواهم وارد بشوم اجمالا سابقا اشاره کردم بحث سوم مصادر تشریع و منابع تشریع
یکی از حضار : ظهورات الفاظ ؟
آیت الله مددی : الفاظ احسنت .
ظهورات الفاظ ، بحث سوم مصادر تشریع مثل کتاب و سنت و عقل و اجماع و که عرض کردم فکر میکنم مجموع مصادر تشریع که من دیدم در کتب اهل سنت شاید به بیست تا میرسد مجموعش کل ما قیل او یمکن ان یقال مصادر تشریع بحث چهارمش طرق و حجج و امارات ، مثل بحث خبر واحد که فوق العاده مهم است بحث پنجم هم اصول عملیه .
به نظر من میآید این تقسیم خماسی بهترین تقسیم برای ابحاث اصول باشد ، آن وقت میماند بحث تعارض ، تعارض را در ذیل هر فصلی بیاورید ، مثلا تعارض کتاب با سنت رسول الله در بحث منابع تشریعی ، تعارض خبر را در بحث طرق و امارات ، تعارض اصول عملیه هم در بحث اصول عملیه من به نظرم میآید این بهتر باشد ، بهتر از این راهی که این آقایان رفتند باشد .
پس این اولا راجع به این که این بحث را ما چطور ، نکتهی دومی که اینجا هست این است که ایشان مادهی امر و صیغهی امر را مورد بحث قرار دادند این را من کرارا و مرارا و تکرارا عرض کردم شواهد ما نشان میدهد که در لغت عرب در زبان عربی در زمان رسول الله در مکه اصولا در جامعهی عربی در کلا که از یمن شروع شده تا جزیرة العرب را گرفته تا بالا آمده اصولا روح قانونی حاکم نبوده بیشتر حرف همین شیخ عشیره و رئیس عشیره و هر چه گفت همان بود ، تعابیر قانونی متعارف نبود این خیلی نکتهی جای توجه دارد .
در مدینه تعابیر قانونی دینی مطرح بود توسط یهود ، آن هم نه در کل مدینه چون مثل اوس و خزرج و اینها که پیغمبر با آنها بودند آنها مشرک بودند آنها هم نداشتند اصلا تعابیر قانونی متعارفشان نبود ، چون تعابیر قانونی متعارف نبود بحث الفاظ اصلا در مکه باید گفت حتی تعبیر قانونی دینی نبود مثلا میگفت اگر میگفت من باب مثال اقیموا الصلاة که در آیات مکی هست یعنی یلزمکم الصلاة اصلا به معنای لزوم میفهمیدند وجوب به معنای اصطلاح قانونی سرشان نمیشد ، این وجوب به معنای اصطلاح قانونی چه حدی دارد چه حدودی دارد استحباب ، چه حدی دارد چه حدودی دارد این که ایشان میگوید خارجان عن مادة امر اصلا بحث این نیست که خارجان این در آن زمان مطرح نبود .
آن که مطرح میشد در مکه عرض کردم لغوی بود چون به هر حال ما اگر بگوییم وجوب مفاد امر یا صیغهی امر نیست الزام که یک مفهوم عرفی است دیگر یک کاری میخواهید شخصی را الزام به یک کار بکنیم این که مفهوم عرفی است الزام وادار ، بلند شو آب بیاور خوب این الزامش میکند آب بیاورد این یک مفهوم عرفی است .
و لذا عرض کردیم ما یک مفهوم عرفی داریم یک مفهوم عرف قانونی داریم یک مفهوم عرف دینی داریم یک مفهوم عرف فقهائی داریم اینها را باید با همدیگر فرق گذاشت و ما بین اینها تمایز قائل بود وقتی میگوییم وجوه و استحباب خارجان این وجوب و استحباب به مفاد قانونی خارجان ، مفاد عرفی که خارجان نیست ، میخواهد بگوید حتما این کار را بکن میگوید بلند شو آب بیاور .
پس یک نکتهی دیگر این است که این اقسام عرف را ما در نظر بگیریم و در توجه داشته باشیم راجع به آیات و روایاتی که الان در اختیار ما هست ، مسالهی دیگری که در اینجا باز هست در میان اهل سنت آنچه که به عنوان مصادر تشریع و طرق و امارات هم به آنها حساب میکنند روایات رسول الله است لکن خوب در اثر گذشت زمان یک اصطلاحات فقهائی هم در قرن اول و دوم پیدا شد آن وقت مشکلی که ما داریم در روایات اهل بیت ما با روایات اهل بیت مثل معاملهی روایات رسول الله میکنیم در صورتی که روایات اهل بیت در زمانی است که عرف فقهائی حاکم است .
این که مثلا فعل ماضی به معنای مثلا وجوب اعاد صلاته خوب در الام شافعی هم هست یعید صلاته یعنی در کتب ، ملتفت شدید ؟ آن که در اصطلاحات ائمهی ما آمده ما الان با آنها به عنوان مصطلح دینی و حجت دینی برخورد میکنیم درست هم هست نه اینکه باطل است لکن در این زمان عرف فقهی حاکم شده است یک چیزی را خود فقیه میگفت و لذا عرض کردیم مثلا میگفته یکره ذلک یعنی حرام است لکن حرام به سنت اصطلاح عوض شده بود یکره ، فقهاء در قرن دوم به احترام قرآن کریم اگر حرام در کتاب بود میگفتند حرامٌ اگر در کتاب نبود به احترام کتاب میگفتند یکره سنةٌ ، سنت را حرمت سنت را با یکره میگفتند .
یا لا اری لک ان تفعل هذا پس باز ما یک مشکل دیگری در بحث ظهورات در اینجا داریم ، اینکه در مثلا معالم آمده که صیغهای افعل در مستحق زیاد به کار برده شده است این بیشتر در همان عرف به اصطلاح فقهائی است ، خلطی شده در اینجا در کلمات چون کلمات اصحاب ما همین یعنی آیات مبارکه و روایات رسول الله و کلمه و روایات و خود ما را به یک نواخت حساب کردند با اینکه طبق قاعدهی ظهورات انصافا اینها با همدیگر فرق دارند و یکنواخت نیستند .
مسالهی دیگر این را هم بگوییم و رد بشویم ، چون عرف قانونی معینی نبود و اصول را بیشتر برای این درست کردند مثل قواعد فلسفی قواعد منطقی قاعدهی کلی بدهند ، کل انسان حیوان ناطق آن چیزی که میخواستند قاعدهی کلی بدهند مثل امر ، مثل صیغهی افعل ، صیغهی افعل دلالت بر وجوب ، بعد هم گیر کردند که خیلی جاها برای استحباب است .
این واقعیت ندارد در دنیای فقه ما واقعیت ندارد ما در خود قرآن تعابیر مختلفی داریم مثلا کتب علیکم الصیام یعنی یجب علیکم الصیام امر هم نیست مادهی امر هم نیست صیغهی افعل هم نیست . لله علی الناس حج البیت لام و علی ، المسلمون عند شروطهم یعنی یجب الوفاء کلمهی عند آمده است ، نه مادهی امر است و نه صیغهی افعل است دقت میکنید چه میخواهم بگویم ؟
یعنی اگر بنا بشود ما در بحث دوم در بحث الفاظی که دلالت بر وجوب میکند در لغت عرب در مجموعهی آیات و روایات این صحیح نیست که ما دو تا کلمهی امر و صیغهی افعل را بیاوریم تعابیر مختلفی داریم لا تنکحوا ما نکح آبائکم به صیغهی نهی ، حرمت علیکم امهاتکم به صیغهی حرمت است اصلا و تعابیر یکنواخت نیست و مخصوصا که بعدها آمدند برای این تعابیر فرق گذاشتند مثلا گفتند لله علی الناس حج البیت یعنی بعث است واجب است انجام بدهید و در ذمهات هم هست لام در ذمه هست.
اما اگر میگفت مثلا اقیموا الصلاة دیگر در ذمهات نیست ، چون این آثار ، دقت کردید ؟ یک آثار مهم فقهی هم بار شد لذا بله بیشترین کلمهای که متعارف بود در امر صیغهی افعل بود اما ما در شریعت این طور نیست نه در قرآن نه در آیات اگر ما میخواهیم بحث علمی انجام بدهیم صحیحش این است اولا همان طور که گفتم وجوه را با معانی عرفی و بعد هم الفاظی که در آیات و مجموعه یعنی به اصطلاح امروزی ما آماری صحبت بکنیم عینی صحبت بکنیم .
مجموعهای که به کار برده شده در قرآن و در روایات این طوری است فعل ماضی هست فعل مضارع هست چنین هست چنان هست الی آخره ، و بعد هم نکاتی که اگر بخواهیم تحلیل بکنیم که چرا این نکات به معنای وجوب است .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین