مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/4/14
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1400/5/13
- مکاسب 97-1396 » فقه یک شنبه 1396/11/1
- اصول 96-1395 » اصول شنبه 1396/2/16
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1395/11/18 مکاسب محرمه
- اصول 1402-1403 » اصول فقه دوشنبه 1402/9/13
- اصول 95-1394 » اصول چهارشنبه 1394/11/7
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد در مباحثی که مرحوم نائینی قدس الله سره در مقدمات بحث مشتق فرمودند یک بحثی را هم مطرح کردند جزو ابحاث به عنوان مبداء اشتقاق فی شرح حال فی الاشتقاق و مبداء الاشتقاق دربارهی اشتقاق و مبدائش عرض کردیم این مباحث را در کتابهای قبل از ایشان و معاصر ایشان خیلی مفصل تر آوردند دیگر ما به همین مقدار اختصار ایشان اکتفا میکنیم .
عرض کنیم اینکه ایشان فرمودند که اعلم ان بناء المتقدمین که مبداء اشتقاق مصدر است البته این رأی معروفتر است من همیشه عرض کردم اصولا در نحو وقتی اختلاف بین کوفه و بصره شد بعد مکتب نحو از کوفه و بصره منتقل به بغداد شد کوفیها تقریبا تا حدود یعنی بصریها و کوفیها تا حدود سال 180 – 200 زمان تقریبا هارون الرشید در زمان بنی عباس حاصل این دو مکتب به بغداد منتقل شد و چون کوفیها بیشتر شیعه بودند و بصریها بیشتر سنی بودند از بصریها فقط گفتند اخفش شیعه بود و بقیه سنی بودند در مکتب بغداد که مکتب جدیدی بود و انصافا هم چون خود بغداد هم شهر بزرگی بود و باید گفت قطب جهان آن زمان بغداد حساب میشد اصلا محور دنیا بغداد حساب میشد این آراء در بغداد که رواج پیدا کرد غلبه با اهل سنت شد غلبه با بصریها شد نه با کوفیها این را من چند دفعه توضیح دادم و از همان وقت هم که متعرض اختلاف بین بصره و کوفه شدند خود مکتب بغداد تمایلش به بصره شد لذا آراء اهل بصره تدریجا رواج پیدا کرد بعدها هم که آمد در کل دنیای ما چون شیعیان هم خیلی اکثریت نبودند همان آراء اهل سنت آراء اهل بصره بیشتر متفق علیه شد تقریبا .
در همین مسالهی مبداء اشتقاق اهل کوفه فعل را اصل میدانستند که بقیهی مشتقات از فعل گرفته شد ، اهل بصره مصدر را اصل میدانستند مثل ضرب ، آنها ضرب را اصل میدانستند اینها مصدر را اصل میدانستند که بقیهی مشتقات مثل فاعل و مفعول و اینها از مصدر گرفته شده است.
خوب همان طوری که عرض کردم روشن شد دیگر تدریجا این مکتب اهل بصره بیشتر رواج پیدا کرد و مبنا بر این شد که مصدر اصل کلمه است . این کتاب جامع المقدمات دیروز عرض کردم کتاب اول جامع المقدمات که امثله را نوشته که حالا در حوزههای ما خوانده میشود بدان که مصدر اصل کلام است این دیگر استاندارد علم صرف شد که مصدر اصل کلام است .
مرحوم آقای نائینی هم که اینجا میفرمایند اعلم ان بناء المتقدمین مراد ایشان از بناء متقدمین همین مکتب رایج بصره است . این بناء متقدمین که ایشان میفرمایند همان مکتب رایج بصره است. اختلافی که بعد پیدا شد آیا مصدر اصل است یا اسم مصدر که یک توضیحاتی هم راجع به اسم مصدر و حتی عرض کردیم در زبان فارسی حاصل مصدر هم اضافه کردند ، مصدر ، اسم مصدر و حاصل مصدر مثلا گفتن این مصدر است ، تاء و نون علامت مصدر است . دال و نون و تاء و نون . بعد گفته اسم مصدر است ، گفتهی ایشان . یعنی حاصل آن و گفتار حاصل مصدر است این طوری آمدند فرق گذاشتند.
به هر حال مثال واضحش به فارسی بخواهیم بگوییم مثلا خندیدن که مصدر است ، خنده که اسم مصدر است . خنده خودش اسم مصدر است آن وقت اینها میآمدند بحث میکردند مثلا خندان . من عرض کردم در لغت فارسی هیات نداریم من برای تقریب به ذهن عرض میکنم اینها میآمدند میگفتند آیا خندان در لغت فارسی از خندیدن گرفته شده یا از خنده گرفته شده است ؟ این که ایشان میگوید بناء المتقدمین این مثال عرفی زدیم به فارسی که تصورش برای شما روشن تر باشد .
کلمهی خندان حالا فرض کنید به منزلهی مشتق عرض کردیم در فارسی مشتق نداریم . کلمهی خندان آیا این از خنده گرفته شده این اسم مصدر برای این که تصور مرحوم نائینی برای شما روشن بشود ابتدائا یا از خندیدن گرفته شده است ؟ ما اصولا کلمهی خندان را از خندیدن گرفتیم که مصدر باشد یا از خنده گرفتیم ؟ یا گریان را از گریستن گرفتیم که مصدر باشد یا از گریه گرفتیم . گریان کسی که دارای حالت گریه است .
یکی از حضار : فرقش چه میشود ؟ حاصل مصدری از مصدر است ؟
آیت الله مددی : فرق اساسی ندارد اصلش مصدر بوده اینها گفتند مصدر چون حالت به اصطلاح صدوری دارد آن را ما نمیگیریم این خندان کسی است که این حالت برایش پیدا شده یعنی در حقیقت اسم مصدر و مصدر یکی است همان مذهب بصری است لکن در حقیقتش به این برمیگردد که خندان را ، چون عرض کردم فرق بین خندیدن مصدر با اسم مصدر اگر حکایت خود فعل بکند در حالی که انسان میخندد خوب حالت خاصی چهرهاش پیدا میکند، خود فعل که دارد صادر میشود این را میگوید خندیدن آن حالتی که از او پیدا میشود میگویند خنده .
اغتسال در لغت عرب به معنای اینکه انسان آب بریزد روی دستش روی صورتش این اغتسال است ، بعد حالتی که از این پیدا بشود غسل است . اغتسال میشود مصدر غسل میشود اسم مصدر . مصدر به قول آقایان تدریجی است آن تدریجی نیست و لذا خود مرحوم نائینی هم گفت در مصدر یک نوع معنای نسبت تقییدی ناقص، نسبت به این معنا که دارد فعل را حکایت میکند مثل تکلم، تکلم این حالتی است که دارم کلمات را ادا میکنم. کلام آن حاصلش است . تکلم و کلام .
آن وقت متکلم را از چه گرفتند این در لغت عربی بگوییم حالا ، عدهای گفتند یعنی معروف است بین اهل بصره از مصدر ، متکلم را از مصدر گرفتند عدهای هم گفتند که متکلم کسی است که کلام آن بحث علم کلام هم از بحث کلام نفسی و فلان و بعد اطلاق متکلم بر حق سبحانه وتعالی آن هم یک مقدارش برای همین است که آیا متکلم را از تکلم گرفتند یا متکلم را از کلام گرفتند ؟ متکلم آن کسی است که ایجاد کلام میکند یا متکلم آن کسی است که حالت تکلم دارد، دقت کنید فرق این دو تا روشن بشود اول روشن بشود مراد مرحوم نائینی چیست ؟
اولا اصل این مطلب برای بصریهاست برای کوفیها نیست و ثانیا بعدها که آمدند اختلاف کردند یا گفتند مصدر اصل کلام است یا اسم مصدر ، این که مرحوم نائینی فرموده بعد خوب متعرض مصدر و اسم مصدر شدند و یک مقدمهای را هم فرمودند که دیروز عرض شد آن وقت صحبتی که هست این هست که کدام یکی از این دو رای درست است به اصطلاح ؟ اولا این نسبت تقییدی ناقص را دیروز توضیح دادیم در صفحهی 97 ایشان عرض کردیم نسبت ناقص تقییدی مراد از نسبت ناقص این است که در تکلم صدور فعل را حالت صدور فعل را نسبت میدهیم یعنی حالت صدور فعل را نسبت هم نمیدهیم حکایت میکنیم حالت صدور فعل این حالت صدور فعل نسبت ترکیبی ناقص است اگر این حالت صدور فعل را به شخص نسبت دادیم میشود تام ، زید تکلم ، تکلم زید .
این تکلم زید فرقش با تکلم این است تکلم همان اتیان کلام است ولکن تکلم زید اتیان کلام را به زید نسبت داده ، اسنادش داده به زید. و لذا اسم یکی را البته ایشان ابتدائا این را میفرمایند حالا این هم برای توجه مطلب در صفحهی 97 نسبت ناقصهی تقییدیه علی ما قیل ایشان دارد بعد دارد و ان کان لنا کلام فیه یاتی ان شاء الله تعالی ، بعد در صفحهی 98 آن اشکال را میآورد علی کلام یاتی لنا فیه صفحهی بعد است اشکال ایشان در صفحهی بعد است .
لکن در وقتی که باز برمیگردد باز دو مرتبه همان نسبت ناقصه را بیان میکند تعجب است کلام ایشان در اینجا اخذ و رد دارد گاهی قبول میکنند گاهی رد میکنند و عرض کردم مراد ما اگر از نسبت ناقصه این باشد حرف درستی است بعد مناقشهی ایشان را هم میخوانیم من نمیخواستم خیلی حرف ایشان را لکن چون کلام طولانی هم دارد نسبتا احتمالا معظم کلام ایشان را بعینه بخوانیم به خاطر فوایدی است که در مباحث ادبی که امروزه اصطلاحا به آن فقه اللغة میگویند یا تحلیلات اللغویة این تحلیلات اللغویة خیلی تاثیر گذار است .
یعنی یکی از مایزها و نقطهی اساسی امتیاز اصول فعلی ما با قدما همین جاست این تحلیلات اللغویة مخصوصا تحلیلات اللغویة چون به لحاظ هیآت خیلی و حتی غیر از هیآت خیلی زیاد است انصافا لذا باید کم کم این مباحث جدیدی است تقریبا که ما الان اصطلاحا عرض کردیم در دنیای عرب فقه اللغة میگویند و تحلیل زبان و تاریخ لغة و الی آخره اینجا یک مقداری از آن مباحث را متناسب با مباحثی که ما در لغت به آن احتیاج داریم برای انعقاد ظهورات برای تحلیل ظهورات در آیات مبارکه و روایات یعنی به اصطلاح ما به این مباحث لغوی به چشم خود مبحث لغوی نگاه نمیکنیم آن مقداری که میتواند در کار ما تاثیر گذار باشد البته هم مبحث لغوی و هم عرفی و هم اصطلاح ، اصطلاحش هم اصطلاح متشرعه اصطلاح شرع اصطلاح فقهاء اصطلاحات مختلفی دارد یک نواخت نیست اینها را در حقیقت در همین مباحث اصول جدید شیعه شرح داده شده است .
یکی از حضار : به نظر میرسد که مبداء اشتقاق مصدر است یا اسم مصدر است خیلی در معنا مهم نباشد ، این بعضی از مسائلی را که مطرح میکنند انگار
آیت الله مددی : در معنا یعنی به درد استنباط نمیخورد. ما میخواستیم حذف کنیم حالا ایشان نوشتند و یک عده مطالبش بعضیهایش لطیف است گفته بشود و الا خیلی تاثیر دیگری به نظر این ها را هم ما ایشان هم مقدمه آوردند در بحث مقدمه آوردند یک مقداری برای تحلیلهای بعدی چرا تاثیر گذار است .
فاذا کان معنی المصدر فلا یمکن ان یکون هو مبداء الاشتقاق ، حالا این صحبت چیست چرا مرحوم نائینی اصلا این را طرح میکند ؟ خوب این خیلی راحت میشد بیان بشود ظاهرا بنای علما بر این بوده ادبا ، وقتی میگوییم مبداء اشتقاق به لحاظ معنا نگاه کردند خوب دقت کنید ، یعنی گفتند در خندان چرا به او خندان میگوییم چون صفت خندیدن حالت خندیدن برایش پیدا شد چون خنده دارد . یا از خنده است یا از خندیدن ظاهرا اینها این مطلب را به لحاظ معنا نگاه کردند .
مرحوم نائینی میخواهند بفرمایند این معنا را مبداء اشتقاق را به لحاظ لفظ و معنا نگاه کنیم فرقش این است تمام این بحثها خلاصهاش این است اگر میخواهد مبداء اشتقاق باشد لفظش هم باید نگاه کنیم ، آنها آمدند مبداء اشتقاق را به لحاظ معنا ، اگر به لحاظ معنا باشد خوب حق همان است دیگر یا مصدر است یا اسم مصدر است اما اگر به لحاظ لفظ و معنا باشد حق با نائینی است الان متاخرین ما این راه را گرفتند مرحوم نائینی هم منحصر نیست ، یعنی اگر بگوییم مبداء اشتقاق یک چیزی است که به مادته وهیاته ، بلفظه وبمعناه در جمیع صور اشتقاق وجود دارد خوب مصدر نیست ، خوب مصدر ضرب است ضارب مضروب ، آن مصدر موجود نیست آن هیات موجود نیست .
اگر به لحاظ معنا بگیریم بله معنای ضرب در ضارب هست در مضروب هست در مضرب هست مضراب ، اینها هست اما اگر به لحاظ لفظ هم بگیریم لفظ و معنا خوب ضرب در ضارب نیست یعنی ضرب به فتح اول و سکون ثانی در ضارب نیست پس نکتهی اساسی که مرحوم نائینی متصدی شدند و این اختصاص به ایشان ندارد آمدند گفتند اصلا مبداء اشتقاق ضرب نیست حالا ضرب میخواهید به معنای، حالا چون ضرب عرض کردم در لغت عرب هم به معنای مصدری به برده میشود هم به معنای اسم مصدری مثلا اگر گفتیم ضرب الزید کان امس این معنای مصدری است . اما اگر گفتیم ضرب زید شدید این معنای اسم مصدری است.
ضرب زید شدید یعنی اثری که از ضرب پیدا شده خیلی شدید بود این به معنای اسم مصدری پس فرق در لغت عرب عرض کردیم عدهای از فوارق ما بین مصدر و اسم مصدر وجود دارد که عرض کردیم تا آن جایی که من میدانم اگر آقایان مراجعهی کردند یک سرچی بکنند این دستگاهها را من میدانم آن که من دیدم اولین بار ابن مالک در تسهیل و شرح تسهیل دارد ، شرح تسهیل را که من دیدم البته این نقلی که من میکنم برای پنجاه و پنج ، شش سال قبل است . قبل از سفر نجف در ایام مشهد در آنجا ایشان میگوید فرق بین مصدر و اسم مصدر این است که حروف اسم مصدر کمتر از حروف مصدر است ایشان فرق لفظی گذاشته است. بعدها این فرقهای معنوی که الان صحبت میشود به اصطلاح ایجاد کردند گفتند فرقهای زیادی .
شاید من در یک جایی شانزده تا نمیدانم دوازده تا فرق دیدم ما بین این دو تا این فروق زیاد بعدها اضافه شده و الا در اول ، و در بعضی از موارد مثل هم هستند مثل ضرب و لذا اینکه مثلا من باب مثال ایشان نوشته غسل اسم مصدر است غَسل مصدر است معروف این است که غُسل اسم مصدر از اغتسال است نه غَسل . بحث ضرر را هم دیروز اشاره کردیم دارد ضر و یضر بعد دارد والاسم یعنی اسم مصدر الضرر عرض کردم آن که از کتب لغت در میآید ضرر اسم مصدر باب تفعل است تضرر لذا حروفش هم کمتر است یعنی معیارها را دیروز یک مقداری اشاره کردیم .
مرحوم نائینی اصلا اینها آمدند این مطلب را گفتند بعدها این ها این بحث را مطرح کردند که اصولا مبداء اشتقاق به لفظه و بمعناه در جمیع صور اشتقاق موجود باشد ، دیگر بحث خیلی روشن است بحث ابهام ندارد آنها بمعناه گرفتند یا مصدر یا اسم مصدر میشود ایشان بلفظه و بمعناه فقط لفظ تنها نباشد. آن وقت ایشان لذا مبداء اشتقاق را در مثل ضرب ضاد و راء و ب میداند.
و عرض کردیم باز در لغت این هم تازگی زیاد شده یعنی هرمنوتیک غربیها مطرح میکنند اصولا به این معنا هستند که اصلا این اصوات دارای معنا هستند ضاد و راء نیست اصلا این لفظ ضرب که به نحو خاصی از مخارج خاصی اداء میشود ضاء و راء و باء با هم یک نسبتی دارند و طبعا مرحوم نائینی متعرض نشدند به امروزیها نسبت میدهند .
عرض کردم مطلب را خصائص ابن جنی در قرن چهارم دارد ایشان سر کلمه کاف و لام و میم آن وقت حالاتش مثل ملکه کلمه یعنی این سه تا حرف جابجا بشود بعد هم که نوشتند دیگر .
علی ای حال مبداء اشتقاق را باز بردند روی خود این سه صوت نه به اصطلاح ضاد و راء و ب که مرحوم نائینی است یعنی حتی ترتیب را هم برداشتند ضاد و راء و باء حتی ترتیب را هم برداشتند .
عرض کردم فخر رازی در ذیل آیهی فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین میگوید نون و دال و میم نادم در صور مختلفش دلالت بر ثبوت و استمرار میکند ، نادم این نیست که فقط پشیمان بشود یک پشیمانی که دنباله دارد ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین . یعنی اگر شما حرف فاسق را گوش کردید عمل به جهالت کردید این یک پشیمانی مستمر است ندم را با اینکه ما در فارسی ندم را پشیمانی میگیریم در زبان فارسی ندم را پشیمانی میگیریم .
ایشان میگوید نه در ندم چرا چون در نون و دال و میم معنای ثبوت و استمرار خوابیده مثلا نون و دال و میم مثلا مدن ، مدن همین مدینه شهر ، شهر یک نوع حالت استمرار دارد یعنی اگر این سه حرف را ملاحظه بکنید در مواردی که استعمال دارد ندم مدن بعد مثلا نمد آن هایی که حالت استمرار استعمال میشود، شش تا هیات میشود دیگر شش تا صورت میشود در آن شش صورت اصلا اینها معتقدند در این سه حرف یک حالتی خوابیده نه در ضاد و راء و باء که مرحوم نائینی نوشتند .
و این را ادعا کردند که در ارتکاز عربی است البته عرض کردم مثلا در ابتداء علم صرف مثلا مینوشتند فعل یفعل ، علم یعلم ، بعدها آمدند ضابطه مندش کردند البته عرض کردم باز هم ضابطه مند ضابطه مند نشد مثلا گفتند باب فعل یفعل بیشتر برای این موارد به کار برده میشود . باب فعُل یفعُل که الان بعضیهایش در ذهنم هست نمیخواهم بگویم در کتب مفصلش هست مراجعه کنید . باب فعُل یفعُل مثل شرُف یشرُفُ در این جور موارد به کار برده میشود حالا غیر از لازم بوده جهات دیگر هست و حتی گاه گاهی افعالی که به اصطلاح خودش هست اینها میبرند به باب فعُل به معنای تلبس بگوییم .
فقه یفقه با اینکه اگر گفتند فقُه الرجل ای صار فقیها ، حالا من نمیخواهم وارد بحث ادبیات بشوم ، خیلی سعی کردند ضوابط را پیدا کنند لکن عرض کردم بر فرض هم این ضوابط باشد این از بحث هیات معروف ما خارج است یعنی ضر را که مرحوم نائینی میگوید خودش همین هم هیات دارد راست است خوب فَعَل دارد لکن این در بحث هیات ما نیست ، در مباحث هیات در لغت عرب این نیست .
مراد از هیات یک صفتی است یک حالتی است که برای لفظ پیدا میشود و در عدهای از موارد سریان دارد یعنی سریان پیدا میکند و عرض کردیم این هیات گاهی به زیادی حرف است مثل ضارب گاهی هم به حروف است مثل اَسَد و اُسد و گاهی به هیآت است یعنی به اعراب است به ضم و کسر و اینهاست و به حرکات است به اصطلاح و الی آخره این مطلبی است که در اینجا پس خلاصهی ایشان خلاصهی بحثی را که ایشان میفرمایند ایشان میگوید حاصل الکلام دیگر حالا یک مقدار زیادیاش را هم نخواندیم انه لا بد ان یکون مبداء الاشتقاق من حیث المعنی واللفظ لا بشرط . لا بشرط و بشرطش اینجا برای تقریب به ذهن است و الا واقعیت ندارد .
من حیث المعنی واللفظ ، آنچه که قبل از ایشان بود من حیث المعنی بود معلوم شد چه شد و حق هم با ایشان است عرض کردیم بالاتر از آن در لغت عرب یک ضوابطی را چون میدانید لغت عرب یک لغت پراکندهای بود حالا ما ان شاء الله در مباحث آینده هم این توضیح را میدهیم آن یکی که سبب جمع در لغت عرب شد ولو حالا شعر جاهلی نقل میکنند شاید مطلع باشید که شعر جاهلی الان عدهای میگویند این دروغ است همهی این معلقات السبع و اینها دروغ است . این را اسلامیها درست کردند جعل کردند تزویر کردند اصلا آن شعر را که نسبت میدهند میگویند دروغ است برای جاهلیها .
علی ای حال اما آنکه آمد جامع شد قرآن است در واقع قرآن است . و الا لغتها مختلف بود حتی اشاعر مختلف بودند مثلا بنی تمیم ان نمیکند عن میگفتند . اشباعش میکردند همزه را اشباع میکردند اشهد عن لا اله ، عن میگفتند و الی آخره لغات و خصوصیات ، این لغات و خصوصیات در حقیقت توسط قرآن یک نواخت شد و تدریجا توسط مسلمانها و بعد در درجهی اهم توسط علما اهل منبر مفسرین علما چون مردم عوام پای منبر بودند این میگفت معنای انما حصر است اما نمیگفتند که انما حصر است ، یعنی سبب انتشار این لغت اولش در اساس لغت قرآن است شعر عربی هم البته هست ثبوت شعرش الان محل اشکال است گفته شده که مثلا بعضیهایشان شاید ثابت باشد مثل همین زنی که خنساء به اصطلاح چون حتی گفته شده که پیغمبر گفت که شعر بخوان، فکر نمیکنم راست باشد .
علی ای حال این واقعا هم اگر شعرها برای این باشد خیلی مقتدر است ، کانه علم علی راسه نار این برای همین شعری است که در برادرانش گفته است.
علی ای کیف ما کان این را هست اما فکر نمیکنم این مقداری را که الان شعر عربی نسبت داده شده است، بله یک مقداری از شعرها در کتاب حدود هزار بیت در الکتاب سیبویه آمده اینها را از عرب شنیده درست است ، هزار و پنجاه بیت است ، پنجاه تا را نسبت نمیدهد آنها مجعول است ظاهرا ، هزار بیتش را نام میبرد. لکن میدانید این تدوین خود سیبویه متوفای صد و هشتاد است این را در بحث حجت قول لغوی متعرض شدیم متاسفانه لغت حجاز که لغت نزول قرآن است دارای خصائص است .
حتی من تعرض پیدا کردم که توضیح دادم چند بار اصلا لغت آیات مکی با لغت آیات مدنی فرق میکند، اصولا اصطلاحات دینی یعنی متشرعه در آیات مکی خیلی کم است هست صلاة و زکات و اینها لکن صلاة یک جور خاص است. نه آن صلاتی که مقید به حدود و اینها باش یک جور خاص است . صوم هم که اصلا نزد آنها نبود .
اما در مدینه آن هم به خاطر این که در مدینه یهود از نظر معنوی و علمی سیطره داشتند به لحاظ جمعیت و به لحاظ خود هر مشرکین در مکه بودند مثل اوس و خزرج و اینها اما به لحاظ فرهنگ دینی یهود ، و لذا مثلا کتب علیکم الصیام این به مفهوم دینی است عرض کردیم فلن اکلم الیوم ، بله انی نذرت للرحمن صوما این صوم به معنای لغوی است این در آیات مکه است .
در آیات مکه چون این یک توجه خیلی دقیق میخواهد فرق بین آیات مثلا در سورهی مدثر والرجز فاهجر ، رجز شاید یک نوع تعبیری بوده که در مکه بوده بین ما در آیات مدینه رجس من عمل الشیطان دقت کنید لذا این رجس من عمل الشیطان بار معنوی و شرعی پیدا میکند و اما این که این آیهی والرجز فاهجر در بحث مکاسب محرمه متعرض شدیم مفصلا این رجز معلوم نیست به همین معنای متشرعهاش باشد چون به این آیه تمسک کردند وجوب اجتناب از جمیع نجاسات رجز را به معنای رجس گرفتند آن با ز است ها اشتباه نشود .
این توضیحاتی است که داده شد تدریجا و بعد توسط علما این مطلب پخش شد این شد که منشاء در دنیای عرب شد اصلا منشاء وحدت این بود ، دقت میفرمایید و اینها هم هر کدام برای خودشان شرح خاص خودشان را دارند . پس این مطلب مرحوم نائینی مبداء اشتقاق را یک چیزی میداند که در همهی مشتقات موجود است حتی در هیات حتی در مصدر فقط چیزی که هست مصدر را هیات نمیگیرد اما فاعل را هیات میگیرند روشن شد ؟
با اینکه مصدر ضرب مثل نصب داریم مثل فتح داریم اما این را هیات نمیگیرند ولذا این منشاء این تصور شد که مصدر اصل کلام است . بله بعد لیکون فاعلا بله لان یکون قابلا عفوا معذرت میخواهم لان یرد علی لفظه کل هیات مع انحفاظ معناه ، معنی حفظ بشود یعنی هیات و معنا فی جمیع المعانی المشتقة ومعنی المصدر باسم المصدر انما یکون بشرط شیء عرض کردم به شرط شیء به این معنا ، به این معنا که به شرط اینکه مثلا صدور یا به شرط به اینکه بعد از صدور حاصل است کما فی المصدر حیث یلاحظ فیه الانتساب او بشرط لا کما فی اسم المصدر چون در اسم مصدر خنده غیر از خندیدن است .
اینکه مرحوم نائینی میگوید در آن یک نسبتی هست خندیدن یک نسبت مائی دارد اما خنده خود عمل است . لذا ایشان خنده را لا به شرط گرفت ، خندیدن را به شرط شیء گرفت ، خنده را به شرط لا گرفت و خود مصدر ، اشتقاق را لا به شرط یعنی آن هیاتی که میآید لا به شرط از مادهی معین است .
حیث یلاحظ فیه الانتساب او بشرط لا حالا چه عرض بکنیم کما فی اسم المصدر حیث یلاحظ فیه عدم الانتساب خنده خود آن عمل است . خندیدن صدور آن عمل از شخص است . فلا یصلحان لان یکونا مبداء الاشتقاق ، بعد ایشان میفرمایند لکن لا یخفی علیک انما قیل من ان المصدر وهیاته یدل علی الانتساب مما لا معنی له ، عرض کردم این صفحهی 97 فرمودند، نسبة ناقصة تقییدیة در صفحهی بعدی گفتند لنا کلام فیه این کلامی است که بعد اشاره داده است . بداهة ان الانتساب انما یستفاد بعد هم معلوم شد این مطلبی که ایشان فرمودند ضاد و راء و باء این مطلب اجمالا درست است و توسعه دارد به این مقداری هم نیست که ایشان فرمودند بالاتر از این است .
انما یستفاد من اضافة المصدر الی فاعله این مناقشهی ایشان است و ان کان لنا کلام فیه این است .
میگوید اگر میگوییم ضرب درش انتساب هست این انتساب وقتی که اضافه بشود کما هو الغالب که غالبا مصدر اضافهی به فاعل بشود و این نسبت ناقصه را درست میکند . عرض کردم مرادشان از نسبت ناقصهی حالا ایشان تقییدیه فرموده ترکیبی آن جایی است که یک معنایی را در میآوریم اما کامل نیست و این در لغت عربی در صفت و موصوف است رجل اعمی مثلا و در لغت عربی در باب اضافات است کتاب زید این را اصطلاحا نسبت ترکیبی ناقص میگویند .
یکی از حضار : صله و موصول هم همین طور است .
آیت الله مددی : نه آن ناقص نیست .
خوب بعد میگوید او الی مفعوله نادرا کما فی قولک ، خوب دقت کنید بد نوشته آقای ، کما فی ، این کما فی قولک این قولک مثال نادر نیست ها ، ما هم اول در این اشتباه واقع شدیم لذا گفتیم عین عبارتش را بخوانیم او الی مفعوله نادرا کما فی قولک من خیال کردم این مثال است برای نادرا نه کما فی قولک مثال برای هر دوست نمیدانم روشن شد ؟ یکی اضافهی به فاعل یکی اضافهی به مفعول ، اضافهی به فاعل غالب است اضافهی به مفعول نادر است .
آن وقت این مثال برای هر دو آورده همین فی قولک بعد از نادرا آورده آدم خیال میکند این مثال برای نادرا است دقت فرمودید چون این عبارت را توضیح نداده متاسفانه ، کما فی قولک ضرب زید عمرا دقت کردید ضرب زید عمرا . اینجا اضافهی به فاعل شده این مثال برای اول است که غالب است . البته حالا به لحاظ مطالب مختلفی را ما اینجا متعرض میشویم عمروا را با واو نوشته بعدش هم الف گذاشته در لغت عربی یک اصطلاحی دارند که عمرو برای اینکه با عمر اشتباه نشود این دو تا با هم واو به عمرو اضافه میکنند مگر در جاهایی که خودش اشتباه نمیشود مثل ضرب زید عمرا آن جا دیگر واو اضافه نمیکنند اگر در حال نصب باشد ضرب زید عمرا ، عمرا نوشته میشود چون عُمر غیر منصرف است ، دیگر عمرا گفته نمیشود اشتباه با عمر نمیشود چون اشتباه با عمر نمیشود موارد دیگر هم دارد نمیخواهم وارد بشوم به هر حال این هم به اصطلاح خودشان جزو قواعد املاء بوده که املاء هم جزو علوم ادب است در اصطلاح قدیم سیزده تا هفده تا یا بیست و هشت تا و بیست و سه تا علوم ادب را نوشتند در باب عمرو اگر که اشتباه با عمر بشود واو را اضافه میکنند اگر اشتباه با عمر نشود مثل همین عمرا دیگر واو را اضافه نمیکنند . همین که عمرا مینویسند آن که مینویسند تلفظ میکنند . چون آن غیر منصرف است این یک نکتهی خارجی را هم بگوییم .
این ضرب زید عمرا این مثال برای اضافهی مصدر به فاعل است درست است این مطلب ایشان . بله حیث یکون زید فاعل او ضرب زید عمرٌ این هم من دیروز عرض کردم هنوز نشنیدم حالا ایشان نوشتند، نوشتند نادرا واقع شده ضرب زید عمروٌ خیلی همچین به نظرم مثل یک بلا نسبت مثلا یک کسی هندی یا آفریقایی بخواهد به عربی صحبت کند عربیتش که عربی نیست ضرب زید عمروٌ یعنی عمرو زید را زد الی الان نشنیدم حالا نمیدانم اگر واقعا درست باشد ، ضرب زید عمروٌ بالرفع حیث یکون عمروٌ فاعلا این را عرض کردم مشکل دارد .
وعلی کل تقدیر لیست هیات المصدر موضوعتا للدلالة علی انتساب الحدث الی فاعله بالنسبة الناقصة تقییدیة دلالت بر نسبت نمیکند لکن عرض کردیم صحیحش میکند این نیست این که ایشان فرموده است . ایشان میگوید بعد اگر فاعل آوردیم اضافهی بر فاعل است نه ، چون عرض کردم مثلا خندیدن ببینید غیر از خنده است خنده خود آن عمل را نگاه میکند ، خندیدن در حال صدور عمل از شخص است خندیدن انصافا فرق میکند ، این مطلبی را که ایشان فرمودند بله فاعل را معین نکرده است. دقت میکنید ؟ اما دلالت بر اینکه میخواهد یک عملی دارد انجام میگیرد خوب عمل که انجام میگیرد فاعل میخواهد دیگر بدون فاعل که نمیشود .
پس اینکه ایشان میگوید مصدر دلالت بر یک هیات نسبت ناقصه میکند به نظر من حرف درستی است مناقشهی ایشان در محلش وارد نیست . چرا چون طبیعت این دوتا معنا این است طبیعت است .
ولذا در باب خنده آنی الحصول حسابش میکنند در باب خندیدن تدریجی الحصول است . یعنی این فعل را همین جور که صادر میشود یا تکلم ، تکلم همین طور که صادر میشود حالا از من یا از غیر از من مهم نیست همین این را نگاه میکند اگر این را نگاه کرد درش نسبت دارد . پس اینکه ایشان میگوید انتساب ندارد انتساب به خاطر ذکر فاعل است از این جهت است متاسفانه فکر میکنم درست نباشد
بله کوضع هیات الافعال للدلالة علی نسبة التامة الخبریة اصلا در باب اخبار در باب خبر در باب فعل نکتهی فعل همین است نکتهی فعل این است که حدث را نگاه میکند بالانتساب الی فاعل ما الی شخص ما لکن چطور نگاه میکند بنحو همینطور که عرض کردم الحرکة السیلانیة من العدم الی الوجود ولذا عرض کردیم میگوید خیلی مطلب مهمی است فرق بین فعل و فاعل هم همین است در فاعل مصب نظر به ذات است در فعل مصب نظر به حدث است . خود حدث را نگاه میکند .
فرض کنید یک کسی راننده است شما میگویید این راننده است این مصب نظر به خود ذات است اما یک کسی راننده نیست اما نشست پشت ماشین و بالاخره به یک زحمتی ماشین را آورد میگویید این ماشی را راند نمیگوییم راننده فعل میگوییم اسم فاعل نمیگوییم این کارش این نیست ، فرض کنید مثلا میگویید فلان بقال است این یک صفتی است یک دفعه میگوییم نه این را فروخت ، این کالا را فروخت ببینید این فروشنده است یا عرض کردم در کتاب مرحوم میزان ، مرحوم طباطبائی خیلی روی این نکته نظر میکند خیلی زیاد دارد میگوید به نحو اسناد اشتقاقی یا به نحو استناد حدثی فعلی ، اسناد حدثی غیر از اسناد اشتقاقی است ، چرا غیرش است چون مصب نظر فرق میکند اصلا نظر روی فعل روی حدث است . یعنی این مثلا قیام را میخواهد نسبت بدهد . به ذات ما دقت کنید به نحو حرکت سیلانیه من العدم الی الوجود یعنی درش این را نگاه میکند که قائم نبود شد ، قام یعنی این فعل نبود شد عرض کردم مرحوم نائینی و غیر نائینی عدهی دیگری هم دارند بنحو الحرکة السیلانیة من القوة الی الفعل .
این اگر سیر من العدم الی الوجود عرض کردم کلام مرحوم محقق اصفهانی است به نظر من این عرفی تر است حالا آن شاید یک دقتی درش باشد ، عرفی تر من العدم الی الوجود مرحوم نائینی به ایشان اشکال میکند و ان قال بعضم من العدم الی الوجود خودش میگوید نه صحیحش من القوة الی العدم خواندیم به نظر من صحیحش حرفی است که مرحوم آقای اصفهانی میزنند من العدم
پس بنابرای دقت بکنید در اسناد فعلی اصلا مصبش این است مصب نظر روی حدث اما روی مصدر مصب حدث به صدورش فقط لذا آن نسبت ناقصه است این نسبت تامه .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین