مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 98-1397 » فقه سه شنبه 1397/11/9
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 1402-1403 » فقه دوشنبه 1402/9/13
- اصول 97-1396 » اصول سه شنبه 1396/10/5
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 1402-1403 » اصول فقه یک شنبه 1402/11/15
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- اصول 98-1397 » اصول چهار شنبه 1397/9/28
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-48
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد مرحوم شيخ رضوان الله تعالی عليه برای اثبات حرمت تشويب تمسک کردند به اولويت و فحوی در عدهی از احکام، بعضياشان محرم اند و بعضياشان مکروه به اولويت اثبات کردند حرمت تشويب را خب ديروز بحثی راجع به اين جهت گذشت و اشکال مرحوم سيديزدی را خوانديم و توضيحاتشه که من عرض کردم و نهايت بحث به اينجا رسيد برای توضيح مسأله بايد ديد که آيا در مجموعه روايات عنوان تهييج که مرحوم شيخ میخواهد بگه هرچه بگيم ما يوجب التهييج ولو بعيداً حرامه آيا اخذ شده يا نشده من عرض کردم مرحوم سيد میفرمايد که چنين چيزی نيست فقط خود عنوان مثلاً عنوان نظر است يا خلوت به اجنبيه، و شيخ انصاری استظهار کردند حرمت تهييج را ولو بعيداً عرض کنم خدمتتان که در اين جهت در عنوان به اصطلاح تهييج خب همين طوره که مرحوم سيد خب اثر
33: 1
عنوان نظر داره اما روايتی هم در تهييج داريم حالا شايد مرحوم شيخ انصاری قدس الله نفسه روی مبانی خاصشان در حديث شناسی، حالا شيخ مرحوم شيخ يک رجال مختصری هم دارند نمیدانم حالا آن چاپ بشه، چاپ شده نشده نمیدانم حالا روی مبانی خاصشان رو حديثی حالا ظاهراً بگيم شايد اين حديث را قبول داشتند عرض کردم سابقاً حديثيه که در دو کتاب مرحوم شيخ صدوق قدس الله نفسه آمده يکی توی کتاب علل و عيون و بعضی از قطعههاش را هم در کتاب به اصطلاح فقيه يک چند تکهاش را هم علی ما ببالی در فقه ذکر کرده اما اين دو رساله را به طور کامل تو علل آورده چون مشتمل بر علته و تو عيون اخبار الرضاست چون از اخباری است که منسوب به امام رضا(ع) است و اين حديث از منفردات مرحوم شيخ صدوقه هيچ قطعهی از اين حديث در مصادر بغدادیهای ما نديدند اين حديثی که به اسم
50: 2
بعد ايشان میفرماين که سندش هم خب ديگه معلومه غالباً اولاً خود محمد ابن سنان چون از خط غلوه، سند قاعدتاً از آنهاست، يعنی از چهرههای به اصطلاح خط غلو، حالا گاهی اوقات چهرههای سرشناسشان اند گاهی اوقات چهرههای سرشناس نيستند آن وقت به ذهن ما میرسه اينه عرض کردم ديگه نمیخواهم نسبت بدم به آقايان يا نسبت علمی، به فکر ما میرسه بعضی از اين روايات مفصله که شبيه يک رساله است، به قول قدیمیهای يک کراسه،
24: 3
هشت صفحه شانزده صفحه اين بعيد نيست کار يک عده به قول امروزیهای ما انتشاراتیهای بوده که اين جزواتی را چاپ میکردند، پخش میکردند در زمان ما اينها ترويج میکردند مثل خيلی از اين جزواتی که به اسم زيارتنامه حضرت رضا و مجموعه
46: 3
مشهد و غير مشهد چاپ میشه احتمالاً گاهی اوقات در اين اسانيد همين تا خود مرحوم استادشان فلان ابن فلان وراق وراق در اصطلاح آن زمان همين انتشاراتیهای زمان وراق الآن عربهای بيشتر وراق به کسی میگن که صحافی کتاب میکنه وراقي را به اين ليکن مراد از وراق در اصطلاح آن زمان خصوص صحافی نبود کسانی بود که افرادی را استخدام میکردند مثلاً يک نسخه حتی از کتابهای يونانیها ابوقرات، بقراط مثلاً يا غيرش يا ارسطو اينهای که به عربی ترجمه شده بود افرادی را استخدام میکردند به اينها پول میدادند کارشان نوشتن بود، يک نسخه مینوشتند و نسخه مینوشتند يک پولی میگرفتند اين آقا هم پخش میکرد اين غالباً بهش میگفتند وراق که از چهرههای وراقهای بسيار معروف در حالا گفت دنيای اسلام همين ابن نديمه که فهرست داره اين فهرستش چون کارش انتشاراتی بوده الآن هم خيلی از انتشاراتیها فهرستهاشان چاپ میکنن فهرست کتابهاشانه چاپ میکنن، ايشان آن وقت چون اين وراق بزرگی بوده عرض کردم اينها ديگه چندين مستنسخ داشتند مثلاً فرض کنيد يک کتاب را میخواستند پخش بکنند صد نفر، دويست نفر، سه صد نفر را استخدام میکرد، يکی مینشست به اصطلاح به قول آقايون صندلی مینشست آن را میخواند اينها در زمان واحد مینوشتند دويست نفر با هم مینوشتند بعد اينها را جمع میکرد صحافی میکرد جلد بندی میکرد، دويست نسخه میفروخت اين تکثير نسخ به اين ترتيب بود توسط وراقها من احتمال میدم حالا يا در قم يا در کوفه چون مثلاً در اينجا يک قاسم ابن ربيع صحاف هم هست در اين سند، در سند ديگه هم هست، حتی در فهارس اصحاب ما مثل کتاب نجاشی هم هست اهل کوفه است احتمال میدم اين کار اينها بوده، يک کار من درآوردی مال اينها بوده يک کراسهای را پخش میکردند به عنوان که مثلاً محمد ابن سنان اين سؤال و جوابها را به حضرت رضا چون محمد ابن سنان تا آنجای که من میدانم خيلی هم خدمت حضرت، اين به صورت کتابته که به حضرت نامهی نوشته، اين يک جزوهی بوده مقدار جزوهاش هم به نظر من ديگه همينی است که الآن هست، فکر نمیکنم کم و زياد شده تلخيص شده باشه، و چون در جزوه نام حضرت برده شده اين را مرحوم صدوق توی عيون اخبار الرضا آورده و چون توش علت احکام هست، اين را توی علل الشرايع آورده،
23: 6
بعض جاهاش هم توی کتاب فقيه آورده که اين نشان میده اجمالاً صدوق اين را قبول داشته،
س: حاج آقا اصلش ساختگيه يا نه؟ روايات مختلفی را جمع کردند مجموعه؟
ج: روشن نيست برای ما احتمال داره که مثل خود محمد ابن سنان برداشته اين مطلب را گفته که مثلاً من از کلمات امام رضا و ائمه(ع) اين جور، همين مثلاً نمیفهمم چون به هر حال اين خط غلو خيلی همچون نمیخواهيم بگيم دروغگوی رسميه،
54: 6
دروغ گفتن يک مقدار تردمشی هم ممکنه دروغ باشه مثلاً محمد ابن سنان گفته شده که در آخر عمرش گفت اين همه کتاب برايتان نقل کردم همهاش گفتم عن فلان اين نبوده عن فلان نبوده، اين من رفتم از بازار کتاب خريدم،
12: 7
اينها به نحو وجاده بوده من به نحو معنعن به شما
14: 7
کردم اين جور نبوده در کتاب کشی علی ای حال اينها احتمال داره که مثلاً به اين صورت بوده برداشت گونه بوده از حضرت رضا(ع) بعد آن آقای صحاف هم که اين حرفا سرش نمیشده برداشته اين را چاپ کرده، غرض اين جور سندها اصلاً نياز به بررسی اصطلاحی نداره چون آثار کاملاً واضحه که اين مطلب ثابت نيست، و لذا بزرگان ما مثل فرض کنيد مرحوم ما اينه ديديم
46: 7
تو بعضی از اسانيد نجاشی هم هست اين جور کتابها را اصولاً قبول نکردند، يعنی زير بار اين نوشتارها و کراسها نرفتند آن وقت در اينجا حالا به هر حال در اين جلد بيستی، بيست و پنج جامع الاحاديث اين توضيحه هم ثانوي عرض بکنم مرحوم وسائل مرحوم شيخ حر جملهی از اين احکام را که مربوط به حکمه به مناسبتی تو ابواب مقدمات نکاح آورده مرحوم آقايي در اين کتاب ايشان اصلاً اين احکام را مثل نظر و لمس و مساحقه و اينها را اصلاً جدا کرده ابواب جمله من احکام الرجال و النساء اصلاً جدا آورده، اما در وسائل توی همين ابواب مقدمات نکاح آورده اين دوتا با همديگه فرق میکنن به هر حال در اين جلد صفحه 361 عرض کردم سند خيلی ابهام داره، عرض کردم به طور کلی روشن نيست کی اند؟ چه کار اند؟ بلی کتب فيما کتب من جواب مسائله حرم النظر الی شعور النساء المحجوبات فی الازواج و الی غيرهن من النساء حالا اين چه فايده داره که مثلاً محجوبات و غير محجوبات يکيه، لما فيه من تهييج الرجال اين تعبير به تهييج عرض کردم که شيخ انصاری قدس الله نفسه نوشته يستفاد ما يوجب التهييج ولو بعيداً مثل ما دل علی حرمة النظر اين اشکال کردند ديروز خواندم اين اشکال را که ما اين را از کجا در بياريم که عنوان تهييجه اين مناط، مرحوم شيخ انصاری از اين روايت احتمالاً گرفته من تهييج الرجال و مايدعوا التهييج که خود تهييج باز مقدمه فساد میشه و الدخول فيما لايحل و لايجمد شايد باشه زيبا نيست بلی و کذالک ما اشبه الشعور نه به مو و نه شبيه مو الا الذی قال الله تعالی و القواعد من النساء بلی اللاتی لايرجو نکاحاً، الا در اين موارد به مو هم نمیشه نگاه کرد الا الذی قال الله تعالی، و القواعد من النساء اللاتی لايرجون نکاحاً فليس عليهم جناح ان يضعن ثيابهم غير متبرجات بزينة ای غير الجلباب چون در رواياتی که داريم که يضعن ثيابهن ظاهراً بلانسبت آيه مبارکه اين قواعد مثلاً لخت بشن، ديگه زن ثيابهم خب اين که بلی خيلی واقعاً تعجبه کسی بخواهد احتمالش را بدن، بعضيا نوشتند به هر حال فلذا در روايات ما داره
41: 10
ثيابهن آن وقت در روايات صحيحه ما داره که يضعن ثيابهن ثياب تفسير شده در روايات صحيحه تارتاً از جلباب وحده، تنها جلباب جلباب همين چادره، البته چادر امروز ما نيست، به عبای که خانمهای عرب می پوشند اشبهه تا به اين چادری که ايرانیها می پوشند حالا شرح آن بحثش و در بعضی از روايات ما داره الجلباب و الخمار که روسری باشه، دوتا اين روايت علی تقديری که روايت باشه غير الجلباب اين تفسير کرده به جلباب، يضعن ثيابهن نه اين که خدا نکرده همه لباسهاش را بکنن، يضعن ثيابهن مثل همان مطلق میمانه که قابل به اصطلاح حمل بر مقيد هم هست، يا مجازيت
30: 11
ای غير الجلباب دقت فرموديد غير الجلباب تفسير اينه، آن وقت و لابأس بالنظر الی شعور مثلهن البته اين يک مقدار فنی نيست مقدار کرده اين بايد جلباب و الخمار مینوشت حالا اين چيه؟ اين ذيل اين روايت چيه؟ چون يک جای ديگه هم آمده اين عرض کردم توضيح اين مطلب اين است که يک بحث کلی هست و آن بحث تلازم بين اعتبارات قانونی يا تسانخ سنخيت بين اعتبارات قانونی ما در مواردی داريم که شارع مقدس به زن اجازه کشف داده يعنی باز کنه مثلاً لباسشه، اين بحث مطرح شده که آيا اجازه کشف برای زنها ملازم هست با اجازه نظر برای مردها مثلاً اگر زن بتونه در حين راه رفتن صورتش را باز کنه اين حکم زن، آيا مرد هم می تونه نگاه کنه، تلازم مابين حکم زن و مرد، پس آنی که آيه داره دقت بکنيد آنی که آيه داره فلاجناح عليهم ان يضعن ثيابهن يعنی میتونن آن لباس را کنار بگذارند، بعد خودش گفته جلباب جلباب آن عبا است، چون وقتی زن آن عبا يا جلباب را میپوشيد آن مظهر عام بدن را پوشيده میکرد چون زن به طور طبيعی يک لباس بلند میپوشيد که به بهش به اصطلاح در زبان عربی درع میگفتند درع به معنای زره اما درع در اين روايت به معنای همان لباس بلندی که خانمها میپوشيدند و اين لباس بلند به طور طبيعی اين طوری بود که ساق يا نصف ساق بيرون بود ساق دست، از اين لباس ساق يا نصف ساق دست بيرون بود آن وقت اضافه بر او يکدانه خمار روسری میپوشيدند که مو را میپوشيد و بعد هم دستور آمد، يضربن بخمورهن علی جيوبهن که زير گردن و اين قسمتها را هم آن روسری بپوشانه خمار اين دوتا اضافه بر آنها يدنين عليهم من جلاببهن جلباب هم خانمها میپوشيدند که کل بدن را به عنوان کل تستر بکنه که اصطلاحاً ما بهش میگيم عبا البته جلباب در ميان عرب بود چادر هم بود، ديدم يک جای آقای مطهری نوشته که چادر
5: 14
نه ايشان عنايت نداره، خود چادر هم که حتی يک لفظ فارسی است با همين لفظ فارسش بود ليکن معرب کرده بودند شوذر میگفتند، اينی که در لسان العرب و ديگران شوذر آمده اين همان معرب کلمه چادره، پس هم چادر بود که شوذر بهش میگفتند تعريب شده بود و هم جلباب بود که ما فعلاً همين عباء میگيم عبای که خانمها میپوشند جلباب از يک پارچهی غليظی بوده اين طبيعت جلباب فقط پارچه نبود و زن وقتی که از خانه بيرون میرفت آن را رو سرش ول میکرد که و غالباً هم، چون نمیخواستم وارد بحث جلباب بشم، جلباب تقريباً تا حدودی اين زانو را میپوشاند اين طور نبود که بياد تا خود ساق پا تا خود آخر مفصل پا و اينها آن قسمتهای پا را يعنی ترتيب لباس زنهای عرب را کار به اسلام نبود يک ازار يا يک چيزی شلوار مانند بود روی
8: 15
و خمار بود و روی آن وقت اين قسمت از به اصطلاح زانو به پايين اين قسمت از رکبه به پايين با ازار و درع پوشيده بود ديگه اين جلباب را که میپوشيدند بيشتر برای پنهان کردن به اصطلاح آن محاسن بدن بود ديگه از زانو به پايين نيازی نبود، مخصوصاً که آن درع را زنهای متعارفشان اين بود که حتماً روی زمين بايد کشيده بشه که حتی داره که پيغمبر اکرم به ام سلمه فرمودند که به زنها بگو اين کار را نکنن لباسها کثيف میشه، گفت آقا زنها قبول نمیکنن زير بار نمیرند بعد در يک روايت داره تو روايات من اينه پيدا کردم اين قسمتش هم که پيغمبر فرمود به اندازه يک وجب يعنی بيست و پنج سانت تقريباً اشکال نداره که اينها مثلاً تو زمين باز جواب داد که وقتی راه برند باز قدمهاشان ديده میشه پاهاشان ديده میشه، با اين که يک وجب زمين، پيغمبر فرمود خب ديگه بيشتر از يک ذراعش نکنن حدود نيم متر ديگه بطش از ذراعش نکنن، غرضم اين که لذا از زانو به پايين نه يک مفاصلی خاصی بود نه يک نکتهی بود ديگه جلباب را تا حد زانو بود چون از زانو به پايين به وسيله، وسيله پوشيده بوده يکی ازار که اصطلاحاً ما لنگ میگيم به اصطلاح يکی ازار يا ازار همان صورت ابتدائی شلواره که ما میگيم چون اين ازار يا لنگ که نوشتند بعد اين وسطش را دوختند شد شلوار البته شرواره نه شلوار که عربی هست سربال بهش میگن يا سربال يا جمعش سرابيل آن لفظ عربی معرب کلمه شرواره که ماها اشتباهاً شلوار میگيم اشتباهاً يعنی به فارسی ليکن آن قديمترش
3: 17
علی ای کيف ماکان اين آن وقت اين بحث بود که آيا ما به تلازم اين بحث کبروی است اختصاص به اينجا نداره آيا به تلازم چون برای زن جايز بود که مثلاً به تعبير آيه يضعن ثيابهن آن مقداری را که از ثياب میگذاشتند خب يک مقدار از بدن ديده میشد وقتی که آن لباس را میکند اجازه داشت هر قسمتی را که میکند يک قسمتی ديده میشد، اين سؤال مطرح میشد حالا برای او وضع ثوب جايزه برای مرد هم نظر به آن قسمت دقت کرديد، پس اين که سؤال از نظر مياد نگين خب اين خود آيه است چرا امام بحث نظر را مطرح می کنه آيه ناظر به وضع ثوبه روايت ناظر به نظر به آن موضعی که وضع ثوب کرده مورد آيه غير از مورد روايته آن وقت در بعضی از روايات داره که فقط جلباب را میتونه مثل همين لباسهای که الآن خانمها به اسم مانتو يعنی اين مقدار اين مال پيرهزنها اين مقداره که ديگه فقط چادر را برداره در بعضی از، آن وقت اين اصطلاح اين بود در آن زمان چون خانمها اگر چادر بر میداشتند نصف ساق دست ديده میشه يا ساق دست، لذا تو روايت ديگه هم داره که به حضرت رضا عرض کردم هل يجوز لی النظر الی ساقها، اين ساق برای همين جهته، چون میخواهن تلازم را میگن اگر اجازه داده شد خوب روشن شد به وضع جلباب و چادر چون در آن زمان الآن مثلاً ممکنه خانمها مانتوشان تا سر دستشان بياد اما آن زمان درع را که خانمها میپوشيدند ساق دست ديده میشد آن وقت اين طوری رسم بود سؤال میکرد که آيا جلباب يا جلباب با خمار، اگر میگفت جلباب و خمار به طور طبيعی اگر زن پيرهزن آنهای که لايرجو النکاح اگر اين جلباب را میگذاشت وضع ثوب میکرد ساق دستش ديده میشد، اگر خمار روسری را بر میداشت موی او ديده میشد اگر موی جلباب ور میداشت پس دقت بکنيم که میگن روايت خرابی داره اين همان صحافه خرابش کرده، قال غير الجلباب و لابأس بالنظر الی شعور مثلهن خب چرا شعور آمد؟ اين که يک
40: 19
اين که خط غلو خيلی میگم خيلی ملتفت نبوده يک چيزهای قر و قاطی میکردند اين بايد که کلمه خمار افتاده باشه چون اگر گفت جلباب، ای الجلباب فقط بايد بگه لابأس بالنظر الی نصف ساقيها، روشن شد تا گفت و لابأس بالنظر الی شعور مثلهن يعنی جلباب و خمار اين فهم دقيق روايت جوريه و لذا در يک روايت ديگه هم داريم برای همين من اين شرحه دادم.
الحسن ابن محبوب حديث شماره 4 صفحه 359 عن داود ابن ابی يزيد العطار عن بعض اصحابنا قال قال ابوعبدالله(ع) اياکم والنظر فانه سهم من سهام ابليس و قال، حالا اين قال نمیدانم شايد خود اين آقا چی، مثلاً حسن ابن محبوب گفته يا خود اين داود، يا امام و قال لابأس بالنظر الی ما وضعت الثياب، خوب دقت کردين اين لابأس بالنظر الی ما وضعت الثياب هم معناش روشن شد، چون ممکن يک کسی بگه يعنی چه
48: 20
يعنی در موردی که شارع اجازه داده به زن که لباسش را بکنه، مثلاً رسم در آن زمان بود که کنيزکها، کنيزکها تو خيابان میآمدند روسری نداشتند موهاشان پيدا بود اين شارع اجازه داد که کنيز روسری خب اگر شارع اجازه داده باشه نظر به موی او جايزه اين میخواهن بگن، اختصاص به قواعد من النساء نداره خيال نکنيد اختصاص به قواعد، اين به طور قاعده کلی اشاره است به قاعده تلازم البته خب اين قاعده در ميان اهل سنت هم بحث داره، علمای ما هم دارند بحث مفصلی که آيا بين وضع ثوب و جواز نظر تلازم هست يا تلازم نيست؟ ممکن است بگيم برای زن کشف وجه جايز باشه اما لايجوز للرجل النظر،
س: زنهای اعراب آن يک چيزی داشت
ج: آن، آن وقت در مورد آن زنها هم حالا ديگه آقای معصومی گفته، چون اين خيلی روايت درد سر درست کرده ديگه ما حالا فعلاً همين بحثه يک اشارهی میکنم، آن وقت اين مسأله خوب دقت بکنيد پس يکش راجع به قواعد من النساء بود يکش راجع به اماء و کنيزکان بود، يکش راجع به نساء اهل ذمه بود، چون در آن زمان جزو قرادادی که به نساء اهل ذمه بود خوب دقت میکنيد يکی از قرادادهای که در نساء اهل ذمه بود اين بود که مثلاً موی سرشان را میتونن باز بگذارند زنهای مسيحی و يهودی اين مطلب در روايات اهل سنت عن رسول الله ندارند اما تو خود صحيح بخاری هست، يعنی بحث نظر به نساء اهل ذمی، اما از حسن بصری نقل شده از تابعين يعنی اين بعد تو فقه آمد، سؤال اين شد حالا که دولت پس خوب دقت بکنيد قانون اجازه میده زن مسيحی موی سرش را مثلاً خمار را برداره ما میتوانيم نظر به موی او بکنيم يعنی به عبارت ديگر خوب نمیدانم روشن شد نکته فنیاش بازهم بگم يعنی اين جواز وضع هم بنا شد دوتا بشه يک وضعی که شارع که ابتداءً اجازه داده مثل القواعد من النساء شارع ابتداءً اجازه داده پيره زن يک پارچه لباسی را برداره حالا فرض کنيم جلباب برداره دستش ديده میشه خمار برداره موی او ديده میشه خب، دو احکام به اصطلاح موقت اجتماعی، مثلاً الآن فرض کنيد در کشورهای اسلامی يکش هم خود ايران مثل حالا فرض کنيد حجاز و اينها زنهای اهل کتاب حتی به اصطلاح در آنجا باز موهاشان نشان نمیدن، بازهم مو را میبندند با اين که مسيحی اند تو خود ايران تو قرارداد ذمه نيست الآن الآن تو قرارداد ذمه نيست که بيرون با موی باز راه برند اما اين بوده توی قرار داد گاهی قرارداد میگن که زنها اشکال نداره که با موی باز راه برند، سؤال اين بود که هرجا که اجاره کشف داده شد يا به نحو حکم کلی الهی مثل ان يضعن ثيابهن يا حکم اجتماعی قراردادی مثل نساء اهل ذمه، حالا که حکم وضع داده شد ملازمهی با جواز نظر داره يا نه؟ اين از همان عهد اول ما عرض کرديم اهل سنت اين حکم را از رسول الله ندارند اما در صحيح بخاری از حسن بصری نقل کرده و ما هم داريم مرحوم صاحب وسائل هم يک بابی قرار داده در اين جهت، مرحومی در اين کتاب جامع الاحاديث هم يک بابيه، آن وقت ما از رسول الله داريم البته سندش سکونيه قال قال رسول الله ما هم روايت سکونی را يک مقدار برای اين جهت قبول نداريم که هرچه که فتوی بوده ورداشته به رسول الله نسبت داده، لاحرمة ببينيد لاحرمة لنساء اهل ذمه ان ينظر ان نظر را آورده، چون آنی که جايز بود برای آنها روسری را وردارند دستشان بيرون باشه میگه آن مقدار که قانون اجازه داد برای زن بالتلازم برای مرد هم ثابته آن وقت نظر ان ينظر الی شعورهن، و ايدهن وقتی که آمد شعورهن و ايديهن آن مقداری را که اينها اجازه دادند بيرون بگذارند به خلاف زنهای مسلمان آن وقت اين توی جعفريات هم آمده بلی البته تو جعفريات چيزهای اضافه هم داره بلی و توی ابوالبختری هم درست کرده، آن هم عن عن علی ابن ابی طالب انه قال لابأس
26
اسنادش به اميرالمؤمنين بعيد نيست چون عرض کردم اين از عهد تابعين شروع شده لابأس بالنظر الی رؤس نساء اهل ذمه، دقت کردين اين يکی، يک چيزی ديگری هم که شنيدين که چون ديگه آقای معصومی اشاره فرمودند اين که اگر زنی لا ابالی شد اين ديگه خيلی مشکله رو قواعد علمی مشکله، زنی لا ابالی شد موهای سرش را بيرون انداخت شما هم میتوانيد نگاه بکنيد بحث علمی روشن شد برايتان مقتضای بحث فنی علمی جواز نظر را اگر بخواهيم اثبات بکنيم در جايي که آن حکم آن طرفش شرعی باشه نه عصياناً لله،
س: اذا نهين لم
ج: ها! لانهن اذا نهين لاينتهين، يا لانهن اذا نهين لاينتهون، چون يکش مذکره يکش مؤنثه خوب اين دقت کرديد نکات فنی برايتان روشنه يعنی اگر در جايي وضع ثوب و کنار زدن لباس روی حکم الهی باشه يک الهی اولی، مثل القواعد من النساء، دو الهی باشه يعنی دولت اسلامی به صورت قراردادری انجام بده خب در اينجا بحث خيلی روشنه بگيم آن اجازه تلازم داره با اجازه نظر اين روايت الآن به ذهن عدهی
29: 27
فتوا هم بهش میدن اينها آمدند تعميم دادند حتی در جايي که عصيان باشه خب طبق قاعده چنين مطلبی را نبايد قبول بکنيم اگه کسی عصيان خدا کرد اين نيست که ما هم بالملازمه عصيان خدا بکنيم، هيچ قاعدهی فقهی چنين اقتضای را نداره نه اين که به امام صادق نسبتش مشکله اصلاً به فقيه نسبتش مشکله فضلاً به امام صادق فرض کنيد اگه کسی آمد يک
28
پيش تان شما هم يک
2: 28
مثلاً بگيم يک کسی که عصيان انجام دادم اين عصيان مجوز عصيان ديگری میشه،
س: اين لا ابالی به منزله اولی میشه؟
ج: چرا به منزله چرا؟
س: مگه اولی عصيان نمیکنه،
ج: قرارداد بسته شده با آن،
س: اين الآن جايزه کارش جايزه
ج: بلی اگر قرارداد دولت هست بلی،
س: نه کارش عصيان هست يا نيست؟
ج: اولاً ما که کفار را مکلف به فروع نمیدانيم به ما اشکال نکنيد، حالا برفرض هم که باشه حالا قرارداده بحث سر قرارداده،
س: قرارداده جايز میکنه؟
ج: همين اينها میخواهن همين را بگن، میگن وقتی قرارداد با دولت اسلامی بسته شد وقتی نظام اسلامی به او اجازه داد که روسرش را برداره پس جايز، خب میدانيد شما معلومه اگه بخواهد به مردم بگن آقا نگاه نکنيد، خب میگه خب چرا اجازه داديد؟ خب اجازه نديد روشه را برداره اجازه ندهيد روسرش را برداره معذرت میخواهم اجازه نديد، مثلی که الآن تو ايران اجازه نمیدن دقت میکنيد اگر بناست نکته را ظرافت نکته، چون هميشه کار ما،
س: ملازمه هم که هميشه ثابت نيست؟
ج: تازه خود بنده هم در ملازمهاش گير دارم، تازه اين خود ملازمهاش محل اشکاله، اين ملازمه را برفرض ما روشن شد البته من تلازم را متعارف تلازم میگن من چون خيلی خوشم نمياد تعابيری که در امور متأصله و واقعی هست در اعتبارات، من به جای تلازم اگه دقت کردين تسانخ مابين اعتبارت میگم يعنی يک تسانخی هميشه بايد تو اعتبارات قانونی باشه کار به تلازم، تلازم که اصلاً معنی نداره، مثل آتش و سوزاندن که نيست احراق که نيست، البته آقايون دارند لا ملازمة بين احدهما، تعبير تلازم الآن من
48: 29
اما اول اگه دقت کردين تسانخ دقيقترش تسانخه چون اين طور اين درسته، اين مطلب درسته که اعتبارات قانونی اصلاً قانون بايد يک نوع انسجام قانونی داشته باشند، يک نوع تسانخ، تناسخ نه تسانخ
9: 30
از سنخيت يک نوع تسانخی يک نوع انسجام قانونی هميشه تو قانون بايد باشه اين جزو اصول قانون گذاری است، نمیشه مثلاً يک جور مثلاً قانونی را قرار بده لوازمش را يک جور ديگری قرار بده مثلاً بگه اين خانم بدون روسری بياد تو جامعه ليکن شما مردها نگاه نکنيد میگن اين نمیشه خب بالاخره شما نگاه میکنيد، بگه نظر به شما حرام اين تسانخ ممکن است بگيم نه هيچ تسانخی هم مشکل نداره بگيم او برای اجرائات خاص خودش روسرش را کنار بزنه شما هم نگاه نکنيد، مگر در
47: 30
به موی او نگاه نکنيد چه تلازمی، اصلاً تسانخی هم باهم ندارند دقت کردين اما اين تسانخ را علی تقديری که ما بر فرض قبول بکنيم کجا قبول میکنيم؟ در جايي که برگرده به خود قانون اين ظرافتهای کاره آيا ما میتوانيم در جايي که قانون را زير پا گذاشته مفروض کلام عصيان کرده؟ بگيم حالا که او عصيان کرده تو هم عصيان بکن، اين خود خانم شيعه زن شيعه اگر موش را میپوشاند تو حرام بود به او نگاه کني، حالا آن عفاف و حياء را کنار زد بلا نسبت مثلاً خودشه لخت و روکرد شما هم پس ايمان به خدا را، شما میتونيد نگاه بکنيد آن نظری که تا حالا حرام بود با عصيان به او، من خودم هنوز تصوير اين تسانخه نکردم اين سنخيت اينها فقط نکته شان چيه؟ يک روايت واحدهی است از عباد ابن سهیل، اين طوری لابأس بالنظر الی رئوس اهل تهامه، البته اين جا رئوس شعور هم نداره مو نداره حالا خيلی اينها رئوس را به معنای مو گرفتند و الاعراب و اهل السباء و العيوج لانهم اذا نهوا لاينتهون،
س: حاج آقا رئوس ر چيز ديگه مگر میشه ترجمهاش کرد؟
ج: شايد همان ظاهرش که با حجاب باشه، به نظر شهوانی
س:
21: 32
بهش نمیگن
ج: چرا؟ اصلاً همانه مو بهش میگن خب ببينيد اين روايت مرحوم شيخ کلينی آورده قدس الله نفسه در کتاب کافی و مرحوم صاحب وسائل هم که عنوان باب قرار داده از همين روايت کلينی گرفته دقت کردين از همين نسخه مرحوم کلينی ايشان گرفته اينجا هم، ببينيد همين روايت واحده که از کتاب حسن ابن محبوبه و ايشان هم از عباد ابن سهیل نقل کرده همين روايت در فقيه اين طور آمده عن حسن ابن محبوب با همان سند عن ابی عبدالله لابأس بالنظر الی شعور نساء اهل التهامه و الاعراب و اهل البوادی من اهل الذمه، ببينيد
14: 33
حديث واحد در دو کتاب آمده اين منشأ شده که حتی صاحب جامع الاحاديث اهل ذمه را يک باب قرار داده اين نساء حرام را يک باب اين کار را صاحب وسائل نکرده اين روايت همان اهل ذمه است اصلاً اين هم لانهم چون اهل ذمه اذا نهوا لاينتهون چرا لاينتهون؟ چون میگه قانون ما قرارداد ماست اين معناشه نه لانهم اذا نهوا لاينتهون چون عصيان خدا را کرد میکنن،
س: آنها هم براي خودشان حرمت چون قائل نيستند؟
ج: چون اينها قرارداد بستند، چون اگر بگی زن تو موته بپوشان که مسلمانان نگاه نکنن میگه من اهل ذمه هستم قرارداد دارم، طبق قرارداد ما موی من جايزه باز باشه،
س: اذا نهوا چرا میگه؟
ج: يعنی اگر بهش بگيم شما اين کار را نکن بپوشان تا مردم نگاه نکنن میگه نه من حق دارم باز بکنم،
س: قرار دادی که
ج: بلی آقا؟
س: اجازه نداريم که نهيش بکنيم
ج: خب همين اين ورش هم شما هم اگه نهی بکني نهی نمیشه
س: چون قرارداد دارند؟
ج: چون قرارداد دارند يعنی شما نمیتونین بگين بپوشان موت را يعنی اين به عبارت اخری مجازه برايش مو باز کردن حالا که مجاز شد نظر هم جايزه اينه دقت کردين صاحب وسائل اين را از حديث ذمه جذا کرد باب ذمه را يک باب قرار داد الآن هم شنيدم عدهی از معاصرين ما هم فتوی دادند بعد گفتند نظر اليه اگر بلا نسبت نيمه عريان هم شد جايزه، با اين روايت رئوس داره تقييد داره به رئوس، نيمه لخت و نيمه عريان پيغمبر فرمود امام فرمودن آخر نسبت چنين چيزی به فقه جعفر ابن محمد، آدم به خودش خجالت بکشه يک نفر عادی بهش نسبت، که به زن عريانی مثلاً شيعهی که عريان شده نظر اشکال نداره با اين که اين روايت صدرش مسلم
12: 35
به رئوسه، پس بنابراين اين بر اثر يک اختلاف نسخه مابين صدوق و کلينی الآن فرض کنيم حدود هزار ساله مشکل درست کرده برای آقايون البته آن زمان که فتوی نمیدادند اخيراً عدهی شروع کردند به فتوی دادند، بعد تعميم هم دادند کاشکی فقط اکتفاء به رئوس میکرد، تعميم دادند خب ديگه چون آقای معصومی فرمودند لطفش به آقای معصومی چون اين روايت يکی از مغلقات روايات شده اين در حقيقت اين کلمه من اهل الذمه افتاده،
س: مخلوط کردند
50: 35
ج: پس مراد اين است که اعراب و اهل تهامهی که اهل ذمه هستند عيوج هم در اينجا که آمدند غالباً چون عيوج اصطلاحاً عيوج در روايات ما و در تاريخ برای ارض سواد برای عراق چون غالب کسانی که رو زمين کار میکردند ايرانیها زردشتی و مجوسی بودند که آنها هم اهل ذمه بودند من اهل الذمة و العيوج يعنی مسيحی و يهودی و عيوج که غالباً زردشتی و مجوسی بودند که تو عراق بودند کار می کردند زن مرد، الآن توی شمال هم مثلی که زنها کار میکنن خب اينهای که کار میکنن يک مقدار خودشان جوری نمیکنن که، جمع و جور میکنن برای کار، اينها موهاشان بيرون بوده سؤال میکنه امام میفرمايد لانه اذا نهوا لاينتهون چون اهل ذمه اند، میگن آقا ما جايزه هست برای ما شما نمیتونين به اهل ذمه بگي موته بپوشان تا بتونی نظر نکن، يعنی لانهم اين کنايه است، يعنی مو باز کردن برای اينها هم شبيه لا حرمة لنساء اهل الذمه چون اينها اجازه دارند لاينتهون حرف شما را، میگن نه قانون به ما اجازه داده طبق قانون موی خودمان را باز کرديم برای اينها،
س: اهل باديه چه حاج آقا؟
ج: اهل باديه باديه عرب عرض کردم،
س: آنها فرهنگشان همينه
ج: نه اينها بعد آمدند اين کلمه اهل ذمه را حذف کردند گفتند مراد مطلق دهاتیها، دهاتیهای قم هم همين طوره اين را زدند به اعراب و اهل باديه مطلق، آن من اهل ذمه داره،
س:
32: 37
ج: پخش میکنه ظاهراً، من اهل الذمه و العيوج کاملاً واضحه به نظر من، و اين در حقيقت نمیخواهستيم امروز وارد اين بحث بشيم ليکن چون خيلی بحث کردند و بعد فتاوای شاذه و عجيب و فقه پويا درست کردند، مجبور شديم امروز اين مطلب را در درس و صلی الله علی محمد وآله الطاهرين.
یک حدیث هست که از منفردات مرحوم شیخ صدوق هست که در میراث بغدادی ها ندیده ام.
سندش هم معلوم . محمد بن سنان چون از خط غلو است سند قاعدة از جهره های خط غلو است و گاهی چهره های سر شناس آنهاست و گاهی نیست.
به ذهن ما میرسد که بعضی از این روایات مفصله رساله بوده است... بعید نیست کار عده ای از انتشاراتی ها باشد که یک رساله هایی را جزواتی را چاچ میکرده اند. مثل خیلی از جزواتی که به اسم زیارتناه حضرت رضا سلام الله علیه و مجموعه ادعیه هست...
احتمالا گاهی اوقات در این اسانید حتی خود مرحوم صدوق...بعضی از اساتیدشان وراث بودند..در اصطلاح اون زمان، انتشاراتی بوده اند.وراق بیشتر الآن به صحافی است ولی در اون زمان خصوص صحافی نبوده است...کسانی بودند که افرادی را استخدام میکردند...و افرادی را استخدام میکردند و کارشان نوشتن بود و پخش میکردند.
ابن ندیم از وراقهای معروف دنیای اسلام است و فهرستش همین فهست کتبش بوده است...
گاهی چندین نسخه بنویس داشتند و همه مینوشتند مثلا یکی املاء میکرد و بقیه نسخه برداری میکردند و مینوشتند و بعد صحافی و ...میکرد و 200 نسخه میفروخت..من احتمال میدهم که حالا در قم یا در کوفه ...احتمال میدهم که این کار اینها بوده است. من در آوردی...کراس هایی را پخش میکردند که محمد بن سنان این سؤالها و جوابها را با آقا امام رضا سلام الله علیه داشته است...
این یک جزوه ای بوده است و به نظرم فکر نکنم کم و زیاد شده باشد و در جزوه چون نام حضرت رضا سلام الله علیه برده شده است ایاشن در عیون آورده اند و چون علت احکام هست در علل آورده اند...
روشن نیست برای ما که اینها را جمع کرده باشند..احتمال دارد که محمد بن سنان این طور گفته باشد...خیلی دروغ گو نیستند ولی مقداری پرده پوشی هم میتواند دروغ باشد ...مثلا محمد بن سنان آخر عمرش گفته بوده که من این همه کتاب که نقل کردم اینها عن فلانی نبوده است...من کتابها را وجاده نقل کرده ام....من از بازار گرفته بودم و ...این جور در کشی دارد.
اینها احتمال دارد که برداشتگونه از آقا امامر ضا سلام الله علیه باشد و اون صحاف و وراق هم آمده است ....
این اثر ها نیاز به بررسی سندی ندارد و واضح است که ثابت نیست و لذا بزرگان ما... با اینکه قاسم بن علی وراق در بعضی از اسانید مرحوم نجاشی هم هست و ...این جور نوشتار ها را بزرگان ما قبول نکرده اند.
در جلد 25 جامع احادیث الشیعة.... مرحوم شیخ حر جمله ای از این احکام را به مناسبتی در مقدمات نکاح آورده اند... مرحوم آقای بروجردی اینها را جدا کرده اند...جملة من الاحکام الرجال و النساء... نظر و لمس و ... را جدا آورده اند...
اا دروسائل در همین ابوباب مقدمات نکاح آورده اند. در همین جلد در صفحه 361 ....سند خیلی ابهام دارد و به طور کلی روشن نیست...
َ حُرِّمَ النَّظَرُ إِلَى شُعُورِ النِّسَاءِ الْمَحْجُوبَاتِ بِالْأَزْوَاجِ وَ إِلَى غَيْرِهِنَّ مِنَ النِّسَاءِ لِمَا فِيهِ مِنْ تَهْيِيجِ الرِّجَالِ (غرض اینکه مرحوم شیخ انصاری شاید به این اعتبار این را فرموده اند.البته عرض )وَ مَا يَدْعُو التَّهْيِيجُ إِلَيْهِ مِنَ الْفَسَادِ وَ الدُّخُولِ فِيمَا لَا يَحِلُّ وَ لَا يَجْمُلُ
______________________________
(1). التشويه: التقبيح.
(2). و في العلل: «و الخوف من فنائها لقتلها».
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 98
وَ كَذَلِكَ مَا أَشْبَهَ الشُّعُورَ إِلَّا الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ «1» أَيْ غَيْرَ الْجِلْبَابِ(ظاهر آیه بمارکه این است که زنان میتوانند لخت شوند ولی خب خلافا لبعض که این مطالب را نمیدانم چه طور نوشته اند...این معنا که واضح است باطل است....لذا در روایات ما دارد که ....در روایات صحیحه ما دارد که ثیاب تفسیر شده است به الحلباب وحده.... ه چادر امروز ما...به عبای خانم های عرب اشبه است تا به چادر ...و در بعض روایات دارد که الجلباب و الخمار...این روایت علی تقدیر روایت بودند تصریح به جلباب دارد.) فَلَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شُعُورِ(البته این مقداری فنی نیست باید مینوشت الجلباب و الخمار ، زیرا... این عرض کرده ام که ...یک بحث کلی هست که تلازم بین اعتبارات قانونی یا تسانخ بین اعتبارات قانونی است.در مواردی اجازه کشف داده است. این بحث مطرح شده است که اجازه کشف ملازمه با جواز نظر مرد هم دارد یا نه.
جلباب مظهر عام بدن را میگرفت و به اون لباس بلندی که خانم ها میپوشیدند به اصطلاح عربی بهش درع میگفتند...معنای دیگرش زره است...و این لباس بلند به طور طبیعی این طور بود که ساق یا نصف ساق بیرون بود..اون وقت یک دانه خمار...روسری میپوشیدند که او را میپوشانید...اضافه بر آنها جلباب هم میپوشدند که کل بدن را تستر کند... که ما بهش میگوییم عبا...البته چادر هم در بین عرب بودو دیدم که یک جا آقای مطهری نوشته اند که چادر نبود....نه ...ایشان ملتفت نشده اند...حتی با هیمن لفظ فارسیاش هم بود ولیکن معرب کرده بودند شودر میگفتند.
اونی که در لسان العرب آمده است تعریب چادر است.
جلباب عبای خانم ها بود که از یک پارچه غلیظی بود که او را روی سرش ول میکرد...و غالبا هم جلباب تقریبا تا حدود زانو را میپوشناد... و او قسمتهای پا را ازار میپوشاند. سلوار و درع و خمار و جلباب...اون قسمت پایین با درع و ازار بود... از زانو به پایین نیازی نبود که جلباب برسد...مخصوصا که درع متعارف زنان عرب این بود که حتما روی زمین کشیده شود... و حتی داریم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند به زن ها بگو که این کار را نکند...ام سلمه گفت که زنان قبو نمیکنند...در روایتی هست که حضرت فرمودند پس به اندازه یک وجب اشکال ندارد...باز جواب داد که اینها موقع راه رفتن پایشان دیده میشود... حضرت فرمودند پس یک ذراع...حدود نیم متر....
غرضم اینکه از زانو به پایی ننیازی نبود. به وسیله ازار و درع پوشیده شده بود. ازار همان صورت ابتدائی شلوار است... همان لنگ را وسطش را دوختند شد شروار... که عربی هم سروال شد و سراویل شد...
این بحث بود که آیا ما به تلازم ... این بحث کبروی هست ها..آی به تلازم از جواز کشف میشود جواز نظر را در آورد یا نه هر قسمتی را که میکند یک قسمت دیده میشد. بعدش نظر به اون قسمت جایز است یا نه...
بعدش در بعضی از روایات دارد که فقط جلباب را میتواند... اون وقت اصطلاح این بود در اون زمان... اون وقت خانم ها اگر برمیداشتند فقط نصف ساق دست دیده میشد...در اون زمان... الآن خانم ها ممکن است مانتوشان تا سر دستشان بیاید... اون زمان درع تا ساق دست دیده میشد.اون قت سؤآل یمکرد که اگر جلباب را بردارد... به طور طبیعی پیرزن اگر جلباب را بر میداشت ساق دست دیده میشد. اگر خمار را بر میداشت موی او دیده میشد...
این که میگویم متن خرابی دارد...همین است...وقتی جلباب را بردارد شعور که دیده نمیشود...خمار باید افتاده باشد...اگر میگفت جلباب یعنی نصف ساقش عیب ندارد ولی شعور که آمد یعنی خمار و لذا در یک روایت دیگر هم دارد...)
1736- 3- الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ الْعَطَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِيَّاكُمْ وَ النَّظَرَ فَإِنَّهُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ وَ قَالَ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى مَا وُضِعَتِ الثِّيَابُ.
این قال دوم نمیدان روایت است یا راوی است...معنای این اخیر با توجه به عرایضمان روشن شد. یعنی در مواردی که شارع اجازه داده است به زن که ثیاب را بکند، میشود...مثلا رسم در اون زمان این بود ه کنیزک ها روسری نداشتند. اگر شارع به او اجازه داده باشد نظر به او جائز خواهد بود...اختصا به قواعد من النساء دارد.این قاعدة تلازم است.
البته در میان عامه هم بحث کرده اند. علمای ما هم مفصلا بحث کرده اند.
در مورد اون زنها هم .... این مسأله ...پس یکی اش راجع به قواعد من النساء بود و کیی کنیزکان و یکی نساء اهل ذمه بود... چون در اون زمان جزو قرارداد نساء اهل ذمه بود که مثلا موی سرشان را میتوانند باز بگذارند.
این مطلب در روایات عامه از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ندارند ولی در خود صحیح بخاری هست... اما از مثل حسن بصری ..از تابعین...سؤآل این شد که حالا که قانون اجازه میدهد ...آیا میشود شهروند نگاه کند؟ به عبارت دیگر....
سؤال این بود که هر جا که اجازه کشف داده شد... یا حکم الهی یا حکم قرار دادی مثل نساء اهل ذمه ملازمه با جواز نظر دارد یا نه.
ما هم دارمی. صاحب وسائل... بای دارند...ولی ما از آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم داریم که البته سندش سکونی است... قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ینظر الی شعورهن و ایدیهن
روسری برداشتن برایشان جایز بود... اون مقدار بالتلازم برای مرد هم جایز است... در جعفریات هم هست و ابو البختری هم دارد... اسنادش به آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه بعید نیست...
یک چیز دیگر هم شنیدیدکه اگر زنی لا ابالی شد... روی قواعد این دیگر خیلی مشکل است.
مقتضای بحث فنی و علمی در جایی است که کم سببش شرعی باشد نه عصیانا لله ...لانهن اذا نهین لا ینتهن...یعنی اگر درجایی وضع ثوب و کنار زدن ثوب روی فکر الهی باشد ... حالا یا الهی اولی یا الهی ثانوی که مثلا دولت اسلامی انجام دهد...بگوییم اجازه تلازم با تلازم نظر دارد ولی بعضی تعمیم داده اند این روایت را حتی روی عصیان... این دیگر درست نیست زیرا کسی که عصیان کرد اقتضاء نمیشود که من بتوانم عیصان کنم. به فیه نسبت این مطلب مشکل است فضلا از آقا امام صادق سلام الله علیه که عصیان کسی مجوز عصیان دیگری است.
ما که کفار را مکلف به فروع نمیدانیم .... ولی بحث سر قرار داد است... تازه خود ملازمه اش را بنده گیر دارم... تلازم را خیلی صحیح نمیدانم. بنده تسانخ در اعتبارات عرض کردم. تلازم در اعتیارات قانونی که معنا ندارد.دقیق ترش تسانخ است.قانون باید نوعی انسجام داشته باشد...
این درست است که اعبتارات قانونی منسجم باید باشند .....نمیشود قانونی قرار داد ولی لوازش را جور دیگر بکند.
اما این تسانخ را در جایی قبول کنیم...در جایی بر میگردد که به خود قانون برسد. آیا در جایی که قانون را زیر پا گذاشته است میشود؟ یک روایت واحده ای است از عباد بن صهیب که لا بأس النظر الی رؤوس اهل التهامة که رؤوس دارد و شعور ندارد ...
4636 وَ- رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شُعُورِ نِسَاءِ أَهْلِ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ الْبَوَادِي
من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 470
مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُنَ إِذَا نُهِينَ لَا يَنْتَهِينَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةُ الْمَغْلُوبَةُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِكَ
این روایت را به همین مضمون مرحوم شیخ کلینی در کافی دارند...
هیمن روایت واحده در کتاب حسن بن محبوب است و در کافی من اهل الذمة ندار. ببینید چه قدر مسأله عوض میشود.
اونی که من اهل الذمة دارد مطابق قواعد میشود به خلاف دیگری...
این حدیث واحد است. این روایت کافی هم اهل ذمه است.اونها جون قرار داد دارند لذا اگر نهی کنی گوش نمیدهند
الآن شنیده ام که عده ای از معاصرین بر اساس این روایت فتوا داده اند که چون تعلیل دارد، لذا نمیشود به زن عریان نگاه کرد... بعدش شامل شیعه هم میشود. نسبت چنین چیزی به فقیه خیلی اشکال دارد چه برسد به امام معصوم...
اخیرا عده ای فتوا داده اند و تعمیم داده اند. این روایت یکی از مغلقات روایات شده است.دیی ها فتوا نمیدادند.
علوج غالبا زرتشتی بودند. در عراق بودند و کار میکردند و ... اینها موهایشان بیرون بوده است و ... و وقتی نهی شوند لا ینتهون جون قرار داد دارند... این کنایه است... مو باز کردن برای اینها این طور است...چون اجازه دارند لا ینتهون...
کلمه اهل ذمه را که در نظر نگیرند بوادی را هم شامل میشود.