فهرست سخنرانیها
آخرین دروس
دروس تصادفی
دروس پربازدید
■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
مکاسب ۸۵-۱۳۸۴ (۷۹)
مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
■ خارج اصولمکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۱)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج - فقه (۱۴)
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 95-1394 » فقه چهارشنبه 1394/7/8 مکاسب محرمه، النوع الرابع، الولایۀ من قبل الجائر، تنبیه چهارم و پنجم
- مکاسب 96-1395 » فقه چهارشنبه 1395/11/6 مکاسب محرمه
- تاریخ شفاهی » خاطرات آيت الله مددي موسوي از تدوین جامع احادیث شیعه توسط آیت الله بروجردی
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 98-1397 » فقه چهارشنبه 1397/8/30
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 98-1397 » اصول چهارشنبه 1397/10/19
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1395/11/19
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - از کارهای مفید در ابحاث فقهی خصوصاً معاملات این است که عنوان و تقسیمات هر بحث را در مصادر دیگر دید
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
مدت 00:45:00
دروس خارج فقه کتاب مکاسب
سال 95-1394 شمسی
حضرت آیت الله استاد سید احمد مددی الموسوی
زمان:ساعت 10- 11 صبح
مکان :قم صفاییه کوچه17 پلاک33
معهد الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشزیف)
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة دائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد که بحث در اخذ اجرت بر اذان بود.
که خب به یک مناسبتی کلمات استاد و بعضی از اهل سنت را خواندیم. و عرض کردیم روایتی که آنها دارند، لا تتخذ موذن به اصطلاح یاخذ علی الاذان اجرا، و عرض کردیم متن فقهی که از اهل سنت خواندیم درجات گذاشتند. متبرع باشد، متبرع نباشد، باز مسئله از خود بیت المال باشد، از مال امام باشد، نمیدانم از مردم محله باشد، مردم دیگری باشد، به نحو ارتزاق چه جور میشود، به نحو اجرت چه جور؟
در عبارات فقهیشان این طوری جمع کردند. من یک مقدار عمداً ما عادتاً در عبارات فقهی اصحاب خودمان، بیشتر تا زمان محقق را میخوانیم بیشتر؛ چون آن که خیلی تأثیرگذار است در فهم روایات و موثر است، همین مرحلهای است که به اصطلاح تا زمان محقق صاحب شرایع است. کمتر متعرض کلمات ایشان و بعدش علامه ودیگران، مگر یک ضرورتی باشد.
در این مسئله چون یک مقداری تحت تاثیر قرار گرفته عبارت ایشان را میخوانیم. البته بعد مرحوم صاحب جواهر من یک نکاتی دارد برای آشنایی شما هم با متن جواهر و هم کارهایی که الان مطلوب است و کیفیت کار، و این را به اصطلاح توضیحات داده بشود.
در کتاب شرایع دو بار متعرض بحث اخذ اجرت بر اذان شده است. خوب دقت بکنید. یک بار در همین کتاب صلاة که در بحث اذان است، یک بار هم در کتاب تجارتش، متاجر به قول ما. در همان اخذ اجرت بر واجبات. حالا اگر میخواهند آقایان چون ایشان طبق قاعده خودش مرحوم شیخ صاحب جواهر عین عبارت کامل، شرایع را بیاورید از بحث همین متاجرش اول تجارتش، مکاسبش، و ما یجب علی الانسان، بعد میگوید و اخذ الاجره علی الاذان، اذان را آنجا آورده به این مناسبت.
حالا ما یک مقداری هم دیگر حالا که بحث کمی طول کشید که یواش یواش هم نکات فنی بحث روشن بشود. کارهایی که اصحاب ما کردند، مثل جواهر که حدود دویست سال قبل بوده وکارهایی که بعد شده، تا انشاء الله روشنتر بشود.
در کتاب جواهر در بحث اذان و اقامه از عجایب این است که همان متن اهل سنت را آورده، فقهی اهل سنت. تعبیرش و یعطی الاجرة من بیت المال اذا لم یوجد من یتطوع به؛ عرض کردم در روایات ما و در روایات اهل سنت لم یوجد من یتطوع به نیست، این را فقهاً اضافه کردند. عرض کردیم گاهی ممکن است روایت در یک مجال بوده، این را نکتهاش را عرض کردیم. اینها اضافاتی کردند، این اضافه، اضافه اهل سنت است. حالا جواهر از کجا گرفته؟ نشد نگاه بکنم، به ذهن من از کتاب مبسوط گرفته باشد، به ذهن من، مبسوط هم بود پیش من، امروز مراجعه نکردم، مبسوط هم که از اهل سنت گرفته، از همان فقه متعارف اهل سنت. اما این در روایات ما این متن نیست.
س: مبسوط
ج: عرض کردم نگاه نکردم اما خب پیش ما واضح است، تاریخش هم واضح است. منشأ مبسوط باید باشد. عرض کردم ما یک فقه قبل از مبسوط داریم یا فقه خود شیخ و آن فقهی است که عین نصوص روایات است. آن فقه اینجور نمینویسد. این مال فقه بعد از مبسوط است. فقه مبسوط یک فقهی است که فقه مأثور را یعنی فقه روایت را با تفریعات اضافه کرده، این یک به اصطلاح قول امروزیها یک تحولی که در فقه شیعه پیدا میشود، توسط مبسوط است. این تعبیر، تعبیر مبسوط است، اذا لم یوجد، و این تعبیر، تعبیر اهل سنت است. و اهل سنت هم این تعبیر را اضافه بر روایت نوشتند، خوب دقت بکنید. چنین روایتی هم اهل سنت ندارند. دقت میکنید؟ یعنی آن حدیث رسول الله(ص) را اضافه کردند با اضافه از خودشان و الا حدیث رسول الله(ص) که مطلق است، به آن اضافه کردند اذا لم یوجد من یتطوع به، اما اذا یوجد نه. آن وقت اذا لم یوجد من یتطوع به اجرت است، این یک احتمال، جعل است، جعل یعنی هر کسی اذان بگوید، دو احتمال، رزق است، سه احتمال. آن وقت اگر این سه تا شد، این خصوص بیت المال است یا مال حاکم بنفسه است، یا از عموم مومنین است، این هم بحث دیگر.
این بحثها را اهل سنت داشتند، خواندیم برایتان و حتی وقتی که شرایع نوشته شده، این کتب اهل سنت موجود بوده، این بحثها را داشتند، همین بحثهایی که میخواهم نحوه تأثیرات... درمیان شیعه تأثیر و تأثر به این فروع اهل سنت توی محقق کم است، توی علامه زیاد است، این را یاد بگیرید. از توسط علامه یک مقدار از این فروع اهل سنت هم وارد فقه ما شد. روشن شد کیفیت کار؟ پس یک کیفیت کار از زمان رسول الله(ص) که شروع میکنیم، این نحوه مثلا همین یتطوع به در مثل مهذب است که قرن چهارم است، از اهل سنت شوافع. قرن پنجم ما مبسوط هست، اما ایشان به همین مقدار اکتفا، این عبارت شرایع را توی متاجر آوردید؟
س: 06:17
ج: چی آقا؟ و لایجوز اخذ الاجره به نظرم آنجا نوشته
س: مسألة اخذ الاجرة علی الاذان حرام و لا بأسة الرزق من بیت المال صلاة الناس و القضاء علی 06:29
ج: بله، قضاء است، ببینید اصلا دیگر من یتطوع به را نیاورده، آنجا نیاورده، اذا لم یوجد، بعد هم آنجا نوشته که اخذ الاجره حرام و یجوز الرزق، اینجا نوشته یعطی الاجره من بیت المال، اصلا اجرت را، دقت کردید، کتاب ایشان در دو باب، اینجا متأثر به مبسوط شده. من عمدا این را میخوانم یعنی این مثلا چون دیروز ما دیگر حالا خدای ناکرده حمل بر چیز نکنید، مثلا کلمات استاد در یک کتاب، ببینید بحث سر کلمات استاد نیست. این طبیعت فقه این جوری است، نمیدانم چرا این جوری شده حالا، در این کتاب مثل شرایع خب مرد بزرگواری است خب، در اذان و اقامه یک راه رفته، لذا عدهای از اصحاب ما گفتند اجرت مطلقا نمیشود ولو من بیت المال، لذا این مسئله در حقیقت یک مسئلهای نیست که بتوانیم تویش در تمام فروعش اجماعی را درست بکنیم، شاید چون آقای خویی هم میگویند اجماع در اینجا محصل است و اینها، آن مقدار اگر بخواهیم اجماعی درست بکنیم من باب مثال میخواهم بگویم، شایداخذ اجرت بر اذان نفسه باشد، اگر کسی بگیرد نه از بیت المال. مثلاً بگوید آقا نماز ظهر میخوانی اذان بخوان، اذان بگو این مقدار همه به تو پول میدهم، و اما اگر اجرت شد، اجرت یا بیت المال است یا شخص است، یا مال حاکم بنفسه است. رزق شد، رزق یا بیت المال است، اینجا باز یک فرع دیگر هم مطرح میشود. آیا رزق را میشود از بیت المال، از مال افراد، مثلا افراد بگویند آقا ما به شما چطور بیت المال رزق میدهد، شهریه میدهد، ما هم به شما شهریه میدهیم، نکته فنی نمیدانم روشن است برایتان؟ نکته فنی این است که عنوان رزق فقط به بیت المال صدق میکند یا مال حکم بنفسه هم صدق میکند؟ یا اموال مومنین. مومنین بگوید آقا نماز، چطور بیت المال به شما پول میدهد، ما به شما پول میدهیم برای اذان، و باز هم آن مسئله معروف اذان اعلام و اذان نماز، اعزام به قول ایشان.
حالا ایشان نوشته و یعطی الاجره من یک مقدار هم عبارت، جواهر متأسفانه تعقید دارد، حالا من کمی میخوانم برای اینکه با تعقید او آشنا بشوید و اشکالات کار را.
اشاره کرده که چون میخوانم حالا چند سطر بعد میآید؛ کما عن المنتهی، منتهی مال علامه است، منتهی تأثیرگذار نیست در این متن. ما دیگر کاملا واضح شد برایتان، متون ما، متون فقهی ما یک تاریخ معین دارد. منتهی ممکن است به این عبارت تأثر پیدا کرده، چون منتهی پسر خواهر محقق است، قطعاً به کتب داییاش متأثر است ایشان. و المبسوط، مبسوط منشأ تأثر صاحب شرایع است، این دو درست است، این دو تا با همدیگر فرق، ببینید ما هم میآییم اینها را نکتهها را یکی یکی میخواهم بگویم، منتهی متأثر به این عبارت است. عبارت مبسوط مؤثر در این عبارت است. این دو تا با هم دیگر خیلی فرق میکنند. پسر خواهر محقق از ایشان گرفته، اما خود محقق از مبسوط گرفته، دقت میکنید؟ و مبسوط هم متأثر به فقه اهل سنت است. چرا؟ چون این متن در روایات نه ما هست نه آنها هست. یعنی آن متن عبارتی را که اهل سنت داشتند، برداشتند جمع و جورش کردند، با متن فقهی، بعد ایشان دارد، و ان عَبر یا عُبر فی الاخیر بالشی، میگوید در اخیر مراد مبسوط به جای اجرت نوشته و یعطی شیء، حالا تعجب از مرحوم صاحب جواهر، البته شاید مراد ایشان فقط نقل است، والا شأن صاحب جواهر اجل است که بگوید و ان عبر فی الاخیر بالشیء، خیلی شأن ایشان اجل است، ایشان فقه، واقعاً نه اینکه من تعبداً میگویم چون دیگران گفتند، واقعا فقیه بزرگواری است.
خب این معلوم است در مبسوط گفته یعطی شیء من بیت المال، مراد مبسوط که از فقه اهل سنت گرفته، میخواهد بگوید به جعاله میشود، به اجرت نمیشود، این مرادش این است نه اینکه دو تا عبارت یکی هستند. خوب دقت فرمودید من امروز چرا میخوانم؟
صاحب جواهر میگوید در مبسوط گفته شیء نگفته اجرت، این شرح عبارت شرایع قرار داده، البته من واقعا اعتقاد دارم، مگر من بعد میفهمم، چون بعضی وقتها هم فهم خودم را تخطئه میکنم، چون آنها این قدر بزرگوارند، من به ذهنم میآید یعطی شیء یعنی جعاله، یعطی الاجره یعنی اجاره. این دو تا با همدیگر خیلی فرق میکنند. جعاله و اجاره دو باب است.
ایشان ظاهرش این است که همین را شارح عبارت مبسوط گرفته، دقت فرمودید. گفتم امروز میخوانم برای ظرافتهای فقهی، این که ایشان عبارت مبسوط هم دارد، و اولی بذلک المبسوط، بعد نقل میکند بعد از چند سطر، لتعبیره و یعطی شیء من بیت المال، من اینجور میفهمم چون در اهل سنت هم خواندیم دیگر، یکی اجرت بود، یکی جعاله بود، یکی رزق بود. باز اینها از بیت المال بود، از مال حاکم، حاکم بنفسه بود، مال مردم بود. اینها هم سه تا به اصطلاح. اصلاً تصویر میشود یا نه آن رزقش حالا تصویر میشود یانه؟
این فروعی بودکه در آنجا. بعد آنها هم متعرض، این هم ایشان متعرض نشده، حالا که بیت المال است، از کدام قسمت بیت المال است؟ میگوید از صدقات نمیشود، باید از عنوان به اصطلاح فیء باشد، و آن هم سهم رسول الله(ص) یا خمس الخمس باشد که سهم رسول الله(ص) است. متأسفانه در کتب ما این تعبیر روشن نشده. و من فکر میکنم یک مقداریاش هم علتش این باشد چون ما فقه اجرایی نداشتیم، ما تنفیذ نداشتیم، بیت المال دستمان نبود که بیاییم این دقتها را بکنیم. علی ای حال ایشان نوشتند مرحوم صاحب جواهر حالا من اگر بخواهم به این دقت بخوانیم میترسم دوسه روز فقط عبارت جواهر طول بکشد.
کما عن المنتهی و المبسوط، من میخواهم دقت و ظرافتها حفظ بشود.
اولا خوب بود عین عبارات را ایشان میآورد، اگر میخواستند بگوید، و ثانیا این ظرافت کاملا محسوس است. یعطی شیء من بیت المال، یعنی به نحو جعاله داده بشود. ظاهرا شیء این طور است غیر از اجرت است.
س: اصلا مبسوط من سهم المصالح داریم
ج: کدام یکی؟
س: همینها
ج: اینجا نقل نکرده ایشان،
س: 13:10المصالح و لا یکون من الصدقات و لا من 13:13
ج: آهان، پس معلوم میشود مبسوط آورده از همان سنیها گرفته
لکن ظاهر تحریر الفاضل، فاضل مراد از فاضل یعنی علامه حلی پسر خواهر محقق، لکن اگر لکن عامل باشد یا نباشد، لکن الظاهر تحریر الفاضل، تحریر دارد مرحوم علامه، ارادة الاجرة من الشیء، بله، اجرت شاید ایشان میخواهد اشکال بکند که اجرت غیر، ظاهری که من میفهمم از شیء که جعاله است، اجرت نیست. و ان ارید من المتن و غیره و اگر اراده شد از متن، همین شرایع و غیره، حصر جواز اخذ الاجرة علیه فی بیت المال، کان النفس المحکی عن صریح القاضی، ابن براجه، اگر مراد این باشد که فقط اجرت را از بیت المال میگیرد، از کس دیگری نمیتواند بگیرد حصر، آن کس دیگر عبارت است از مال خود حاکم، و اموال مردم. کان نفس المحکی عن صریح القاضی من عدم جواز الاخذ الاجره علیه الا من بیت المال، الا انه لا وجه له ظاهر، این نکتهای ندارد، اگر اجرت جایز شد بیت المال و غیره، یعنی این نکته صاحب جواهر درست است.
ایشان میگوید اگر شما گفتید اجرت جایز است، فرق نمیکند؛ چون اگر گفتید بیت المال، آن رزق است، بیت المال هم اگر اجرت باشد جایز نیست، رزق باشد جایز است. این دقت صاحب جواهر درست است. الا انه لا وجه له ظاهر، وجهی ندارد چرا؟ به خاطر اینکه اگر اجرت بگوییم درست است، از بیت المال، اجرت به این معنا البته ایشان چون دیگر حالا نمیدانیم امروز میرسیم یا نمیرسیم، امروز که نمیرسیم، حالا مگر فردا، طیف عبارت ایشان چون ظرافتهایی دارد و چون میخواهم بگویم یک مقدار نقل و انتقالهایی که در فقه شده، روشن بشود که چه تأثیر دارد.
آن وقت ایشان بله، در این صفحهای که من خواندم الان، صفحه 71 بود. در صفحه 76 بعد از پنج صفحه وسطهای صفحه دارد و الفرق بین الاجارة و الارتزاق، بحثهایش را اول کردند، بعد از پنج صفحه فرق بین اجرت و رزق یعنی شهریه از بیت المال را بیان فرمودند.
بله، الا انه لا وجه له، اگر گفتیم اجرت جایز است مطلقا باید بگوییم. فانه ان جاز اخذ الاجرة علیه منه، علیه بر میگردد به اذان، منه به بیت المال، از این کارهای سابقیها سر ضمیرهایشان، فانه ان جاز اخذ الاجرة علیه منه، فاولی ان یجوز من غیره، اولویتی حس نمیکنیم، به هر حال جایز باشد. و ان لم یجز من غیره، اگر از غیر یعنی در نفی و اثباتش متعکاسند در اولویتشان. فاولی ان یجوز منه، یعنی بیت المال، و لذا حکی عن جماعة التصریح بعدم الفرق بین اخذ الاجرة منه و من غیره، راست است این مطلب، یعنی ایشان میخواهد بگوید این مطلب حسب القاعده هم هست، قول هم دارد. گفتند اخذ اجرت بر اذان اشکال ندارد. حالا مثلا اذان اعلامی مثلا یا مطلق اذان.
بله، بل ستسمع نفی الخلاف عنه، حکی عن تصویر بعدم الفرق بین، که فرقی نمیکند اجماع، ستسمع نفی الخلاف عنه بالاجماع، حالا نفی خلاف را میگویند اجماع نیست، حالا ما تسامحا عرض میکنیم، بدون خلاف فرق نمیکند. اگر از بیت المال جایز است اجرت، از دیگران هم جایز است، اگر از بیت المال جایز نیست از دیگران هم، اگر از دیگران جایز است از بیت المال، هیچ فرقی در این جهت نمیکند؛ چون اجرت غیر از جعل است و غیر از رزق است.
و من هنا احتمل ارادة القاضی الاترزاق منه، این اراده مصدر است اضافه به فاعل شده، یعنی احتمل ان القاضی، قاضی ابن براج، اراد الارتزاق مرادش اجرت نیست، شهریه هست رزق است، بعد ایشان میگوید که و اولی قلت، قلت صاحب جواهر، و اولی بذلک المبسوط، عبارت مسبوط صریحتر است، لتعبیره و یعطی شیء من بیت المال، این شیء من بیت المال احتمالا شامل جعاله و رزق هر دو بشود. ایشان میخواهد بگوید نه مرادش رزق است. بعید میدانم شیء مناسب با جعاله است؛ چون جعاله هم مطرح شده، یکی اجاره مطرح شده، یکی جعاله مطرح شده، یکی ارتزاق مطرح شده، اینها را ما در این مسئله اذان هی داریم تأکید میکنیم چون ما دهها مسئله مشابه این داریم. قضاوت هست، نمیدانم مال ادارات هست، نظام اداری هست، شؤون مسجد هست، خادم مسجد، الی آخره... در یکی که زیاد کار شد بقیه هم انشاء الله برایتان آسان میشود.
س: شیخ از مال امام را در مبسوط جایز میداند، ادامهاش مال امام را تصریح دارد
ج: که سهم امام؟
س: نه حاکم ظاهرا مراد است
ج: آن مال نفسه است
س: من مال نفسه؟
ج: بله، آن مال، آن سومی است دیگر، دومیاش است. اول بیت المال، بعد مال نفسه، بعد اموال مومنین.
س: نه بعد ندارد، میگوید اگر بدهد جایز است ولو متطوع هم باشد.
ج: مطلقا دیگر، آن بحث دیگری است. آن بحثها را میآوریم انشاء الله.
اولی بذلک المبسوط و نصه فی المحکی عن الخلاف، آن ایشان میگفت که در مبسوط و نصه، یعنی نص شیخ طوسی، لیس بظاهر، صریح عبارت شیخ طوسی، فی المحکی عن الخلاف، معلوم میشود کتاب خلاف دست ایشان نبوده، به حکایت اکتفا کرده.
ببینید این جور عبارات را آوردن، تشویه ذهن است. به جای اینها میگفت مثلاً قال شیخ، قال صدوق، قال فلان، خیلی راحتتر بود دیگر، قال فی الخلاف، استظهار، این طور الان شما فقط تعبد است، آن دارد میگوید شما اصلا عبارت را که ندیدی، ممکن است از عبارت چیز دیگری در بیاورید، و نصه فی المحکی عن الخلاف، معلوم میشود خلاف هم پیش ایشان نبوده، علی الاجماع، نصه علی الاجماع، ایشان ادعای اجماع کرده علی حرمة اخذ الاجره، نوشته دلیله اجماع الفرقه، چون تصریح کرده به اجماع فرقه باید بگوییم اخذ اجرت مطلقا جایز نیست ولو من بیت المال.
بل والمتن، متن، همین شرایع، در کتاب شرایع هم آورده که اخذ اجرت، بله، من بیت المال غیرش، چرا؟ متن لتصریحه فی التجارة بتحریم اخذ الاجرة علیه، یعنی عبارت شرایع را در اینجا با عبارت باب مکاسبش، اینجا که باب صلات است، با هم دیگر ضمیمه بکنیم. این که گفته یعطی الاجره یعنی رزق، مرادش رزق است. چرا؟ چون در متاجر این طور گفته، یحرم اخذ الاجرة علیه و یجوز ارتزاق من بیت المال، پس این اخذ اجرهای در اینجا بیت المال یعنی رزق، رزقه من بیت المال. حالا این هم کیفیت جمع. خوب است حالا برای حسن ظن به بزرگان و الا کلام که ناقص است که یعطی الاجره که اجرت است دیگر رزق به آن نمیگویند. برای کلام.
لتصریحه فی التجارة، ضمیر تصریحه به صاحب شرایع بر میگردد. بتحریم اخذ الاجره علیه و جواز الارتزاق من بیت المال، فلا قائل معتد به، یا معتد به، بالقول المزبور، مراد از قول مزبور این طور بگوییم، بگوییم اجرت از غیر بیت المال جایز نیست، از بیت المال جایز است. ارتزاق هم جایز است. نه بگوییم اجرت مطلقا جایز نیست، چه از بیت المال و غیره لکن خصوص بیت المال ارتزاق جایز است. کما اینکه ارتزاق از اموال عمومی هم درست نیست. مردم میگویند آقا ما خودمان رزق را میدهیم. آن هم نمیشود ارتزاقش باید بیت المال باشد.
بل ولا جواز اخذ الاجرة علیه مطلقا، عرض کردیم صاحب وسائل حالا اگر این شرح بنده نبود، به این زودیها این مطالب به ذهن مبارک شما که ایشان هی میخواهد بگوید، پس بنابراین چند تا قول شد، یکی اینکه اخذ اجرت مطلقا لا یجوز، یکی اینکه اخذ اجرت لا یجوز الا من بیت المال.
یک قول سوم هم ایشان میآورند بعد ولا جواز اخذ الاجرة علیه مطلقا ادا، بله ما داریم در میان فقهایمان که اجازه اخذ اجرت مطلقا دادند، چه بیت المال و چه غیره. گفتند کراهت دارد انسان میتواند برای اذان، حتی اذان نفسه هم اخذ اجرت بکند. ادا المرتضی رحمه الله عرض کردم در میان اهل سنت هم کراهت داریم، چون اهل سنت در آن روایتی که مال عثمان بن ابی العاص است حمل بر کراهت میشود. فکرهه، این قول سوم شد، که اخذ اجرت مطلقا جایز است، چه از بیت المال، مال حاکم، اموال عمومی، نمیخواهد رزق باشد، و تبعه الکاشانی مرحوم فیض، و فی الذکری و المحکی عن البحار، و تجارة مجمع البرهان، مجمع البرهان مال مرحوم، ذکری که شهید اول است، بحار هم که مجلسی است، و مجمع البرهان شرح ارشاد علامه است، مجمع البرهان این شرح مال مرحوم محقق اردبیلی قدس الله سره، انه متجه، رأی دیگر اصلا کراهت دارد، اخذ اجرت حتی از فرد عادی، حتی برای نماز خودش، که آقای خویی هم فرمودند طبق قاعده همین طور است. انه مجته، وجیه، برای له وجه مثلا، متجه یعنی له وجه، وفی المدارک انه لا بأس به، و کأنه این جواز و کراهت ظاهر المعتبر، معتبر هم مال محقق صاحب همین کتاب است، محقق حلی، و فی المحکی ان تحریر و منتهی، این هر دو کتاب مال مرحوم علامه است. و فی المحکی ان فی الاجره نظرا، معلوم میشود این دو کتاب فقهی هم در اختیار ایشان نبوده است. البته هر دو چاپ شدند، چاپ قدیم که هر دو شدند، بعضی چاپ جدید هم دارند. لکن از اینجا این قول را که ایشان نقل میکنند، خیرة الاکثر یا خیرة الاکثر، خیرة گزینش به اصطلاح، گزینه بیشتر فقهاء یا اختیارشان، بل المشهور، دقت فرمودیدمن آن روز توضیح دادم که این هست در جواهر و غیرش هست. میگوید و الاشهر بل المشهور، بل برای بالاتر است. و لذا بعداز بل اهمیتش بیشتر از قبلش است.
و عرض کردم سرش هم این است که عنوان مشهور، قویتر است تا اشهر یا اکثر، چون اکثر مثلا 55 درصد، 45 درصد 55 درصد اما وقتی گفت مشهور 90 درصد و 10 درصد، این میشود مشهور چون طرف مقابلش شاذ است. اما اکثر در مقابلش کثیر است، یا مشهور، اشهر مقابلش مشهور، بل المشهور نقلا و تحصیلاً این یک اصطلاحی بوده در آن زمان میگفتند الاجماع نقلا، المشهور نقلا، مرادشان از المشهور نقلا یعنی عدهای از فقهاء در عبارتشان گفتند المشهور الحرمه، نقل شهرت کردند. این مورد از نقل یعنی این مطلب در عدهای از کتب فقهی متأخر ما آمده که المشهور حرمة اخذ الاجرة علی الاذان. تحصیلاً ما هم که مراجعه کردیم همین طور است. اکثر فقها مشهور فقهاء 90 درصد فقهاء گفتند لا یجوز اخذ الاجره علی الاذان. پس یکی نقلا و یکی تحصیلا الحرمة، بل عن المختلف، مختلف مال علامه پسر خواهر ایشان، هذا مذهب اصحابنا، ظاهرا در عبارات آقای خویی هم خواندیم. مذهب اصحابنا میگویند اجماع قوی نیست، اصحابنا خیلی اجماع نیست. الا من شهد، بل فی حاشیة الارشاد، حاشیه ارشاد مال محقق کرکی، معروف به صاحب جامع المقاصد و محقق ثانی. لا خلاف فی تحریم الاخذ الاجره علیه، پس یک آقای بزرگواری در خود علامه فرمود که مذهب اصحابنا، بعد از علامه محقق کرکی، محقق کرکی تقریبا مثلا 220 سال فوتشان بعد از ایشان است. 240 است فکر میکنم فوت ایشان. 940 معذرت میخواهم، مرحوم علامه قدس الله نفسه 726.
بل فی حاشیة الارشاد للکرکی لا خلاف فی تحریم اخذ الاجرة علیه سواء کان من السلطان، او من طائفة من الناس، کاهل محلة او قریة، پس اینجا دعوای اجماع و لا خلاف هم شده، نه فقط عنوان مذهب اصحابنا.
بل فی جامع المقاصد، این همان کرکی است صاحب همان است، و عن الخلاف، خلاف شیخ طوسی، البته اجماعات خلاف خیلی چون چیز ندارد، الاجماع علیه، ببینید هی میآید بالاتر.
گفتند مشهور، گفتند مذهب اصحابنا، گفتند لا خلاف، ببینیدلا خلاف باز غیر از اینها، بعد بعضی گفتند الاجماع علیه. اگر یاد مبارکتان باشد که انشاء الله فراموش نفرمودید مثل بنده، آقای خویی هم عمده دلیلش ظاهرا همین اجماع بود که نقل اجماع شده بر حرمت اخذ.
بل لعله مراد المرتضی، اصلا احتمال دارد که مرحوم سیدمرتضی گفته مثل در کتاب ترمذی هم دارد کراهة اخذ الاجرة علی الاذان، این کراهیتی که ایشان گفته مرادش حرمت است، حالا به اصطلاح بنده حرمتی که منشأش سنت رسول الله(ص)، جعل نبوی است، نه خود کتاب. بل لعله یعنی لعل التحریم، ضمیر لعله بر میگردد به تحریم، مراد المرتضی من الکراهة لما فیه من الجمع بین العوض و المعوض عنه، یک دلیل سید مرتضی این است که منشأ این که کراهت دارد، منشأش این است که جمع بین عوض و معوض میشود. چرا جمع میشود؟ چون من میگویم اذان میگویم پول میگیرم، اذان میگویم برای پول، خود این اذان که من پول میگیرم برای پول، برای خود من هم مستحب است، خود اذان برای من هم مستحب است، پس من میآیم پول میگیرم برای علمی که خودم مستحب است. هم عوض به من میرسد که پول باشد هم معوض منه که خود استحباب باشد. خب ایشان میگوید جمع بین عوض و معوض در باب معاملات حرمت است. پس این که میگوید یکره و این طور استدلال میکند، مراد یحرم است. از یکره مراد حرمت است.
البته ایشان خودشان هم مطلعند بر فرض این توجیه در عبارات مرحوم سید مرتضی بیاید، در عبارات متأخرین نمیآید.
ضرورة کون الموذن احد المخاطبین به، روشن شد قرائت عبارت؟ چرا جمع بین عوض و معوض است؟ چون این گفتن اذان چیزی نیست که بر دیگری باشد، خوب دقت بکنید، بر من هم هست. من اذان که میگویم خودم مکلف هستم به اذان. عوض این اذان را هم باز میگیرم، پول، پس جمع کردم بین عوض و معوض. مراد از معوض اذان، استحباب اذان برای خودم، پول هم گرفتم، پس من کاری کردم که هم عوض و هم معوض هر دو به من رسید.
پس مراد ایشان حرمت است نه مراد ایشان کراهت.
ضرورة کون الموذن احد المخاطبین به، خب این لعله، این وجه اول که حتی کراهت در عبارت سید مرتضی مراد حرمت باشد.
بعد دلیل، دلیل بر حرمت اخذ، و لقول امیر المومنین(ع) آخر ما فارقت علیه حبیب قلبی ان قال لی، این را هم مفصل خواندیم، روایت سکونی است. که عرض کردم این روایت به عنوان آخر و اینها از عثمان بن ابی العاص در کتب اهل سنت آمده. دیگر یواش یواش و انصافا هم خصوصا چون ذیلش دارد که نماز را به خاطر اضعف معصومین بخوان، اثبات حرمت از این روایت انصافا مشکل است. و خصوصا که اینکه این کلام را پیش اهل سنت پیغمبر(ص) به یکی از صحابه گفتند، با اینکه دهها جماعت اقامه میشد، این طور نبود که یک نماز جماعت باشد. خیلی بعید است. وخصوصا که این مطلب را ایشان میگوید اواخر عمرشان پیغمبر(ص) به من پیغام فرستادند. مگر اینکه بگوییم اواخر پیغمبر(ص) جعل این حکم کردند، ولی غیراز این الان خیلی مشکل است.
مثلاً بگوییم تا سال حدود اواخر دهم، یازدهم، اوایل یازدهم، اخذ اجرت جاری بود، جایز بود. بعد پیغمبر اکرم(ص) تحریم کرد همان آخر. خیلی بعید به ذهن میآید. و مال امیر المومنین(ع) هم مشکل دارد چون اصلا امیر المومنین(ع) نماز جماعت نمیخواند. مگر اینکه بگوییم مراد از اذا صلیت سفری که امیر المومنین(ع) به یمن رفتند، خب آن آخر نیست. نمیفهمیم غرض به هر حال
س: آخر چیزی بود دیگر؟
ج آخر دستور؟ چون ایشان آمدند یمن، از یمن که آمدند به مکه یک عده احکام را در مکه یاد گرفتند. نمیدانم.
س: بنا بر قصد خلافت که نبوده، بنا این بوده که امیر المومنین(ع) امام جماعت باشند، 31:46
ج: میدانم بنای حضرت بر امام جماعت، میدانم، میفهمم که خب گفتم این در یمن بود. وقتی فرستادند یمن به عنوان قاضی نماز جماعت هم میخواندند. توی روایت ما هم دارد که یک کسی گفت ما با امیر المومنین(ع) پنجاه روز سفر بودیم، در همه نمازهایی که جماعت ایشان میخواند قول هو الله احد میخواند، چون مثلا قول هو الله احد، پیششان کوچک است، این برایشان ملتفت، یعنی جالب توجه بود که حضرت در تمام این نمازها قول هو الله احد میخواندند.
خب این هم مرسل به اصطلاح روایت چیز.
و مرسل الصدوق، روشن شد حالا غیر از بحثهای سکونی و آن بحثهای طولانی میخواهم راههایی را عرض بکنم. اینها فقط یک راه را میروند. ما همیشه عرض کردیم بررسی روایات از یک راه معین، اسمش را روش علمی یا روش فکری گذاشتند. اما همان روایت را از جهات مختلف بررسی بکنیم و از زمینههای مختلف، اسمش را منظومه فکری گذاشتیم. و ما نیاز داریم الان چه در فقه چه در اصول چه در حدیث رجال، تشکیل منظومه فکری بدهیم، یا منظومه علمی.
اصطلاح منظومه علمی پیش ما اگر ما دادههای خودمان را مرتب بکنیم، منظومه علمی است. اگر از این دادهها خودمان هم برداشت بکنیم و تحلیل بکنیم، منظومه فکری است.
این اصحاب ما و اهل سنت مشهورشان غالبا روش علمی یا منهج علمی یا منهج فکری دارند. غالبا این طور هستند. مثلا آقای خویی مثلا اینها میگفتند نوفلی توثیق نشده، پس حدیث ضعیف است. آقای خویی میگویند نه نوفلی توثیق شده به کتاب کامل الزیارات و تفسیر علی بن ابراهیم پس ثقه است، این را میگوییم ما روش، هست همهشان دارند، مشکل خاصی ندارد. اما اینکه این روایت را ما بیاییم نگاه بکنیم در میان اهل سنت معروف شده از عثمان بن ابی العاص ثقفی، آدم خیلی بدی هم نیست تصادفاً، و خودش هم میگوید قلت له یا رسول الله(ص) امنی، من را اجازه بده امام جماعت بشوم، شواهد آمده، حدیث آمده، خصوصیات آمده، کتاب سکونی، بقیه احادیث سکونی، همه را که با هم نگاه میکنیم، واقعا نسبت به این ثبوت کلام عن امیر المومنین(ع) کاملاً شک داریم. واضح است که این مطلب...
این کار را من عمدا هی تکرار میکنم ما معتقدیم که در این زمان، آن که مناسب است، آن منظومه علمی یا منظومه فکری را تشکیل بدهیم.
بعد ایشان میگوید و مرسل الصدوق اتی رجل امیر المومنین علیه السلام فقال الی آخر، خب این روی مثلا میگویند مرسل صدوق چون اگر ارسال آورد قبول میکنیم، چون ایشان میگوید که به اصطلاح حجت است. عرض کردیم مراسیل صدوق هم حجت است. چه به عنوان روا باشد چه به عنوان روی، لکن حجت پیش خود ایشان.
ما توضیح کرارا عرض کردیم در آن زمان بین اصحاب ما این طور نبود که بیایند سند را بررسی کنند، این روشی که اهل سنت داشتند، این دعوایی است که من ادعا میکنم. تا زمان علامه البته محقق هم طرح کرده عمل نکرده، اصلا ما بین علمای ما کسی که عملا در فقه حجیت تعبدی قائل باشد، نداریم. این توضیح را من عرض کردم. حجیت تعبدی در اصطلاح ما این است که ما یک معیار را از روایات یا از عقلا یک معیار تهیه بکنیم، به دست بیاوریم، هر خبری واجد آن معیار بود حجت، و الا فلا، این اسمش حجیت تعبدی است به اصطلاح ما.
مثلا آقای خویی میگویند داریم، هر خبری که راویاش تمام طبقات ثقه بود، آن تعبد حجت است تعبداً، میخواهد وثوق را اطمینان بیاورد یا نیاورد، مگر یقین به خلاف پیدا کند.
اهل سنت میگویند بله، کل خبر راویه عدل ضابط، عن مثله الی اخر الاسناد من غیر شذوذ و لا علة، هر خبری که این معیار را داشته باشد حجت است تعبدا. از زمان علامه و بعد هم شهید ثانی در درایه، اینهایی که متأخر از علامه هستند، اینهایی که دنبال خبر صحیح هستند، کل خبر رواته عدل امامی، عدل امامی نه عدل ضابط، عدل امامی یروی عن مثله الی جمیع الطبقات حجة، حجیت روی این است، کل خبر یرویه، این را ما اسمش را گذاشتیم حجیت تعبدی.
در حجیت تعبدی ضابطه چیست؟ وجود معیار است. مثلا اخباریهای ما کل خبر یوجد فی احد الکتب المشهور فهو حجة، این هم مبنای اخباریان، مثلا در فقه الرضا چون مشهور نیست، قبول نمیکنند یا دعائم، اما در کتب صدوق باشد، هر کتاب صدوق باشد، میخواهد فقیه باشد، خصال باشد، تمام، چون کتب خوب دقت بکنید، نه کتب صحیحه، اشتباه نشود، فتوای اخباریها کتب مشهوره، و مرادشان از کتب مشهوره کتبی هستند که فرض کنید در اجازات ذکر شدند، در فهارس ذکر شدند، اصحاب ما در طول تاریخ نقل کردند، نسخش هم موجود است. مثلا یک کتابی که رفتند از یک مثلا کشور دوری مثل هند، مثل همین 37:13 که پریروز صحبتش بود، یا جعفریات رفتند از هند آوردند، کسی هم ندیده، این کتب مشهوره نیست. خوب دقت کردید؟ کتب مشهوره، این مبنای اخباریها. ما اسم این را گذاشتیم حجیت تعبدی.
این حجیت تعبدی در میان اهل سنت از اواخر قرن دوم مطرح است.
س: در مقابل، حجیت تعبدی در مقابل؟
ج: حجیت عقلایی، شواهدی یعنی مجموعه شواهد
حجیتی که بین عده دیگری بوده که نه ما معیار واحد نداریم. مجموعه معیارها داریم. سند را نگاه میکنیم، مصدر را نگاه میکنیم، اشخاص را نگاه میکنیم، خود متن را نگاه میکنیم، فتوا را نگاه میکنیم، مجموعه شواهد.
س: ضمائم؟
ج: با مجموعه شواهد میگوییم این خبر حجت است.
قول سوم این چون تقسیم بندی بنده است، جایی نیست. قول سوم که خبر کلا حجت نیست. رأی سید مرتضی. این قول سوم چه میگوید؟ میگوید شما حتی شواهد هم اقامه بکنید، این شواهد برای شما وثوق به حکم میآورد، مضمون خبر، اما الفاظ خبر، به عنوان دلیل لفظی باشد حجت نیست. پس یکی حجیت تعبدی است، یکی حجیت عقلایی است اسمش، حالا عقلا به معنای عام. آن وقت این حجیت عقلایی یک عرض عریضی پیدا میکند. مثلا حجیت با شواهد تاریخی، حجیت با شواهد اسلامی، حجیت، یعنی شواهد، حجیت با وجود شواهد. مثلا اصحاب ما یک عدهایشان روی شواهد کتاب و سنت زیاد کار میکردند، عدهای دیگرشان این ماعظ اساسی قم، خوب دقت بکنید، قم حجیت شواهدی پیششان است، با تجمیع شواهد، لکن تجمیع شواهدی که بیشتر بزرگان مذهباند، شواهد مذهب؛ چون شواهد دیگر شواهد تاریخی و عقلایی است، یکی شواهد دینی، یعنی در کتاب یا سنت معروف، یکی شواهد مذهبی یعنی در شیعه. قمیها بیشتر تصرفشان روی این جهت است، شواهد طائفه. بغدادیها به خاطر وضعی که موجود بود، شواهد دینی و عقلایی و این در تاریخ ثابت باشد هست. در مقابل این دو رأی، رأی مثل سید مرتضی، سید مرتضی در خبر بما هو خبر حجت نیست. حالا یک مضمونی دارد. اگر این مضمون مورد شواهد بود به آن عمل میکنیم. که مهمترین شاهد هم به نظر مرحوم سید مرتضی تلقی به قبول است. این خیلی مهم است. یعنی آن که مهم است طائفه آن را قبول کرده باشد، نه خبر نه سند نه مصدر
س: محفوف به قرینه را سید قبول دارد
ج: قرینهاش این است، نه محفوف به قرینه به آن معنا. بعدش هم سید که قبول میکند مضمون را قبول میکند، آقایان ملتفت نشدند، متن را نمیآورد. لذا به اطلاقش تمسک نمیکند، دلیل لفظی حسابش نمیکند.
میگویم چون این مبانی در حوزههای ما متأسفانه درست تنقیح نشده، ما این را درست توضیح دادیم.
خوب دقت بکنید. مدعای بنده این است: حجیت تعبدی که دارای معیار باشد اصلا ما در قدمای اصحاب، تا زمان علامه نداریم. خود مرحوم محقق که دایی ایشان است و فقیه بزرگ شیعه است محقق حلی، در اول معتبر دارد و قال قوم یجب العمل بکل خبر سلیم السند، این تعبدی، حجیت تعبدی این است. بعد ایشان ردش میکند، این را هم قبول نمیکند.
این رأیی را که محقق فرمودند در شرایع تقریبا حالا با کم و زیادش دیگر، چون کم وزیادش را الان نمیخواهم بگویم، رأی اصحاب همین است که محقق قبول کرده است. ایشان میگوید معیار قبول خبر این است: کل خبر عمل الاصحاب به او دلة القرائن علی صحته، این دو تا معیار
س: پس استاد تا زمان مرحوم علامه حجیت عقلایی حاکم بود دیگر
ج: عقلایی به این معنا یعنی شواهدی، روشن شد؟
س: از زمان علامه فی زماننا هذا همان تعبدی است دیگر
ج: هان حجیت تعبدی، البته باز هم بعد از علامه عدهای قبول نکردند، مثل مرحوم نائینی و اینها هم قبول نمیکنند. اینها اسمش را گذاشتند موثوق به، این وثوق یعنی شواهد، خود مرحوم نائینی دیگران بزرگان، حالا در خود قم این طور بوده، مرحوم آشیخ عبدالکریم دیگر، آقای بروجردی باز مسئله رجال را مطرح کردند. باز هم اینها خبر صحیحی که احراز شده قبول نکردند، خبر ضعیفی که قبول شده قبول کردند الی آخره. روشن شد آقا؟ من این مبانی اصحاب را خوب برایتان روشن بشود.
بله علامه که آمد گفت کل خبر راویه عدل امامی، ام مثله الی آخر اسناد این صحیح، این میشود حجیت تعبدی. پس اگر مرحوم کلینی گفته این روایت صحیح است، این روی آن مبنا است یعنی با مجموع شواهد. اگر شیخ صدوق گفته افتی بجمیع ما فیه، با آن مبنا، لذا اگر در کتاب صدوق مرسل هم باشد، چه روا باشد چه روی باشد، پیش ایشان حجت است.
س: حاج آقا شیخ در عده از کلامشان حجیت تعبدی در میآید..
ج: شیخ هم کلامش خالی از تضارب نیست، هم عملش خالی از تضارب نیست. شیخ ظاهرا بنا بوده که یک راه را تأسیس بکند که حجیت تعبدی که بین اهل سنت رسمی بوده بیاورد، نتوانسته تا آخر، چون آن هم دیده با مشکل برخورد میشود، نمیشود قرن پنجم نمیشود. علامه این را آن هم به خاطر گذشت زمان و طول زمان و کتابها دیگر موجود نبود. جمع آوری قرائن سخت بود، لذا رفت روی سند. روی همان راه سند. الان هم در زمان ما یک مقداری قبول میکنند چون جمع آوری قرائن سخت است.
س: در بین اهل سنت هم همین سیر وجود دارد یا تعبدی است؟
ج: نه اهل سنت تعبدی است. دارند لکن اهل سنت خوب دقت بکنید، اگر بخواهند شواهد بیاورند خوب عنایت بکنید، ما اگر بخواهیم شواهد بکنیم به عمل قدما و اعراض قدما خوب دقت بکنید، ما شواهدی که میآوریم یا عمل کردند یا اعراض کردند. اهل سنت شواهدشان با خود روایت است باز. عمل را حساب نمیکنند. چون آنها با همدیگر بلانسبت با همدیگر دعوا دارند دیگر، فرض کنید که شوافع به این عمل کردند، احناف میگویند ما عمل نمیکنیم. الان روایتی هست احناف عمل میکنند، شوافع عمل نمیکنند. یک چیز ثابتی ندارند که بگویند، ما خب ثابت داریم مثل قدمای اصحاب، نکته روشن شد؟
آنها دنبال شواهد هستند همین آقایانی که بحث لا ضرر تشریف میآورند، مثلا بحث لا ضرر را بخاری قبول نکرده، مسلم قبول نکرده حدیث لا ضرر را. بعدیها بعد از قرن سوم به بعد، عدهای از ایشان گفتند حسن لغیره، عدهای گفتند صحیح لغیره، پس روشن شد شواهد نحوه شواهد چه جوری؟
شواهد پیش اهل سنت باز روایت است به این معنا که این حدیث سندش صحیح نیست، اما این روایت از راه دیگر هم آمده، از صحابی دیگر هم آمده، از راه دیگر هم، آن هم ضعیف است، لکن یقوی، روشن شد؟ ما شواهدمان روی عمل است غالبا. البته ما هم شواهد نقلی داریم، آنها به شواهد عمل مثل ما، مگر اینکه احراز کل اهل سنت باشد، آن بحث دیگری است، آنها شواهدشان نقلی است باز، یعنی یک حدیث ضعیف شواهد، یک حدیث ضعیف دیگر، یکی دیگر، یکی دیگر، رواه فلان و هذا ضعیف، بعد میگویند و هذه طرق یقوی بعضها بعضا، روشن شد؟ آن وقت از اینجا اصطلاحات دارند، مقوی دارند، تابع دارند، له متابع له مقارن، یک چیزهای خاص خودشان که اینها بر میگردد به جوانب نقلی. ما بر میگردد به جوانب عملی، نمیدانم روشن شد چه میخواهم بگویم؟ ماها شواهد را مثلا تلقی به قم در علمای قم، تلقی به قبول در علمای بغداد، بر میگردد به این طرف، آنها باز بر میگردند که ایشان سوال فرمودند این برای آشنایی با این کل جهان اسلام برایتان خیلی مفید است که آنها چه کار میکنند، ما چه کار میکنیم. این راجع به این مطلب که کمی خارج شدیم دیگر.
و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین