آخرین اخبار خبرهای تصادفی خبرهای پربازدید
  • با عرض تبریک میلاد با سعادت حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)
  • سالروز وفات حضرت معصومه (س) تسلیت باد
  • میلاد حضرت امام حسن العسکری عليه السلام مبارک باد
  • میلاد حضرت رسول اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) مبارک باد
  • حلول عيد الله الاكبر، عيد الولاية، عيد غدير بر تمام شیعیان جهان مبارک باد
  • شهادت مظلومانه حضرت محمد بن علی الباقر علیه السلام بر تمامی دوستداران آنحضرت تسلیت باد
  • شهادت مظلومانه حضرت امام جواد(ع) بر تمامی دوستداران آنحضرت تسلیت باد
  • با عرض تبریک میلاد با سعادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
  • شهادت مظلومانه حضرت امام صادق(ع) بر تمامی دوستداران آنحضرت تسلیت باد
  • فرا رسیدن نیمه شعبان و میلاد منجی مستضعفان و محرومان جهان مبارک باد
  • با عرض تبریک ولادت سه نور امام حسین (ع) ، حضرت عباس (ع) و امام سجاد (ع)
  • شهادت مظلومانه باب الحوائج حضرت امام کاظم (ع) بر تمامی دوستداران آنحضرت تسلیت باد
  • با عرض تبریک میلاد مولود کعبه حضرت علی(ع)
  • با عرض تبریک میلاد با سعادت صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س)
  • سالروز وفات ام الشهدا حضرت ام البنین علیهاالسلام تسلیت باد
  • با عرض تبریک به مناسبت میلاد با سعادت حضرت محمد (ص) و امام صادق (ع)
  • سالگرد وفات حضرت محمد(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) وامام رضا (ع) بر تمامی مسلمان تسلیت باد
  • فضیلت پیاده روی برای زیارت امام حسین (ع) در اربعین
  • ایام عزاداری سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) تسلیت باد
  • حلول عید غدیر روز تکمیل دین و تمیم نعمت به همه شیعیان تبریک و تهنیت باد
  • شهادت امام حسن مجتبی(ع)


    امام حسن ـ عليه السلام ـ چگونه به شهادت رسيدند؟

    قطب راوندي از حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ روايت كرده است: «كه حضرت امام حسن ـ عليه السلام ـ به اهل‌بيت خويش مي‌فرمود كه من با زهر شهيد مي‌شوم مانند رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پرسيدند: چه كسي اين كار را خواهد كرد؟ فرمود: اين كار را زن من خواهد كرد كه جعده باشد دختر اشعث بن قيس. معاويه به طور پنهاني زهري براي او خواهد فرستاد و امر خواهد كرد او را كه آن زهر را به من بخوراند. گفتند: او را از خانه‌ي خود بيرون كن و او را از خود دور گردان. فرمود: چگونه او را از خانه بيرون كنم، در حالي كه كاري نكرده است; اگر او را بيرون كنم، كسي به غير او مرا نخواهد كشت و او را نزد مردم عذري خواهد بود، كه بي‌جرم و جنايت مرا اخراج كردند; پس از مدّتي معاويه مال بسياري را با زهر كشنده اي براي جعده فرستاد و به او پيغام فرستاد كه اگر اين زهر را به امام حسن ـ عليه السلام ـ بخوراني، من صد هزار درهم به تو مي‌دهم و ترا به ازدواج پسر خود يزيد در مي‌آورم پس آن زن عزم را جزم نمود كه آن حضرت را مسموم نمايد. روزي آن حضرت روزه بودند و روز بسيار گرمي بود و تشنگي بر آن جناب اثر كرده و در وقت افطار بسيار تشنه بود، آن زن شربت شيري را از براي آن حضرت آورد و آن زهر را داخل آن كرده بود و به آن حضرت داد، چون امام حسن ـ عليه السلام ـ بياشاميد و احساس سمّ نمود، كلمه‌ي استرجاع «انا لله و انا اليه راجعون» گفت و خداوند را حمد كرد كه از اين جهان فاني به سوي جهان جاوداني رهسپار مي‌شود و جدّ و پدر و مادر و عمّ خود جعفر و حمزه را ديدار مي‌فرمايد; پس روي به جعده كرد و فرمود: كُشتي مرا، خدا بكشد ترا، به خدا سوگند كه خَلَفي (جانشيني) بعد از من نخواهي يافت، آن شخص ترا فريب داده، خدا ترا و او را، به عذاب خود خوار فرمايد. پس آن حضرت، دو روز در درد و اَلَم ماند و بعد از آن به جدّ بزرگوار و پدر عالي قدر خود ملحق گرديد. معاويه از براي آن ملعونه وفا به عهدهاي خود نكرد و به روايتي آن مالي كه وعده كرده بود، به او داد و لكن او را به ازدواج يزيد در نياورد و گفت كسي كه با حسن ـ عليه السلام ـ وفا نكرد، با يزيد هم وفا نخواهد كرد». شيخ مفيد (ره) هم اين مطالب را ذكر كرده و مي‌افزايد: «پس مردي از خاندان طلحه جعده را گرفت و فرزنداني براي او آورد. هرگاه ميان آن فرزندان و قبائل قريش نزاعي در مي‌گرفت، قريش آنان را سرزنش مي‌كردند و به آنان مي‌گفتند: اي پسران زني كه شوهرش را زهر مي‌خوراند».

     

    در كتاب احتجاج روايت شده است: مردي به خدمت امام حسن ـ عليه السلام ـ رفت و گفت: يابن رسول الله ما را ذليل كردي و ما شيعيان را غلامان بني اميّه گردانيدي. حضرت فرمود: به چه سبب؟ گفت: به سبب آن كه خلافت را به معاويه سپردي. حضرت فرمود: به خدا سوگند كه ياوري نداشتم و اگر ياوري مي‌يافتم شب و روز با او جنگ مي‌كردم تا خدا ميان من و او حكم كند. لكن شناختم اهل كوفه را و امتحان كردم ايشان را و دانستم كه ايشان به كار من نمي‌آيند. عهد و پيمان ايشان را وفايي نيست و بر گفتار و كردار ايشان اعتمادي نيست و... آن حضرت سخن مي‌گفت، كه ناگهان خون از حلق مباركش فرو ريخت. طشتي طلب كرد و پيوسته خون از حلق شريفش مي‌آمد تا آن كه آن طشت مملوّ از خون شد. راوي گفت: گفتم يابن رسول الله اين چيست؟ فرمود: معاويه زهري فرستاده بود كه به من خوراندند، آن زهر به جگر من رسيده است و اين خون‌ها كه در طشت مي‌بيني، قطعه‌هاي جگر من است. گفتم، چرا مداوا نمي‌كني. فرمود: دو مرتبه ديگر مرا زهر داده‌اند و مداوا شده‌ام، اين مرتبه‌ي سوّم است و قابل معالجه و درمان نيست.