مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 1400-1401 » فقه چهارشنبه 1400/8/5
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/11/29
- مکاسب 94-1393 » خارج فقه 94-1393
- مکاسب 1402-1403 » فقه دوشنبه 1402/11/9
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- اصول 99-1398 » اصول شنبه 1398/9/9
- اصول 96-1395 » اصول شنبه 1395/10/25
- اصول 1402-1403 » اصول فقه چهارشنبه 1402/9/15
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1390-62
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض کنم خدمتتان که عرض شد که از امروز باز برگرديم به عالم روايات و ببينيم رواياتی که در باب حلق لحيه فريقين شيعه و سنی و نقل کردند چه جوريه عرض شد که اجمالاً من ديروز عرض کردم اين روايات را سابقهی تاريخی داره و من بعضياش را بعضی از نکات تاريخش را هم عرض میکنم خدمتتان اولاً ديروز عرض شد که اجمالاً از بعضی از شواهد معلوم می شه که اين حکم در سال ششم هجری شده اين که ريش را بگذارند اعفوا اللحاء، اين در سال ششم هجری است آن سالی بود که از طرف خسرو پرويز آمدند به مدينه، البته اين مطلب من هميشه خيلی اصرار دارم هر مطلبی را در عين که اين مطرح میشه آن ارزيابش را از دست ندهيد اين خيلی اين مهم مطلب توی صحاح اهل سنت نيامده خوب دقت بکنيد آمده تو کتب اهل سنت اما تو صحيح بخاری نيامده بعد در بعضی از متون آمده لاتشبهوا بالمجوس بالمشرکين باليهود اينهم آمده اما اين دقيقاً مجوس و سال ششم و اينها اين نيامده اين نکتهی تاريخش را در ذهنتان باشه و اين که حديث را ما با شرايط زمانی خودش معنی بکنيم حالا من بعد عرض میکنم احتمال داره که معنای جديدی به روايت شده اين احتمال هست نه اين که نمیخواهم بگم نيست مثلاً اگر بگن پيغمبر فرمودند اعفوا اللحاء يکی از کلمات پيغمبر بود ممکن است بگيم ريش را دراز بکنه، ول بکنه ريش را تا هر قدر دراز شد، اما وقتی که يک کسی مياد پيش پيغمبر ريش را از ته تراشيده پيغمبر میگن ما اين کار را نمیکنيم ما اعفاء اللحيه میکنيم، ممکن است بگيم که از اين متن میفهميم حرمت حلق لحيه، نه دراز کردن يعنی آن تراشيدن باطله، خوب دقت کردين گفت ان الکلمه لتنصرف الی سبعين وجهاً يک کلمهی ممکنه هفتاد معنی، اين اين جوری فرق میکنه، اين چيزی هم که الآن به اصطلاح هرمنوتيک غربیها آوردند همينه که ظهور کلام يک چيزی ثابتی نيست البته آن کلام اشتباهه ليکن اجمال مطلب اين که شبيه اين مطلب هم مرحوم ميرزای قمی داره که ظواهر کلام بمن قصد افهامه حجته، مثلاً شايد در آنجا آن فرستادههای کسری اينه میفهميدند که ريش میگذاره در مقابلشان رش میتراشيد نه اين که حالا ريش را دراز میکنيم، اين اصل دراز کردن توش نبوده علی ای کيف ماکان عرض کردم اين قصه در سال ششم بوده، به لحاظ ارزشی اين جزو متون صحيحشان نيست در مصادر صحيحشان آمده در کتبشان در کتاب ابن اثير آمده تاريخ آمده اما در جزو متون صحيحشان نيست يعنی در اين سه صحيح بخاری و اينها نيست که پيغمبر به بحث ايرانیها گفتند که حفوا الشوارب اين يک مطلب.
به لحاظ شهرت عرض کردم انصافاً شواهد هست که اين مطلب از پيغمبر اکرم مشهور بوده به لحاظ متن هم مشکل داره حالا بعد يواش يواش يکی اينها را بيان میکنيم، عرض شد که مرحوم صاحب وسائل اين روايات حرمت حلق لحيه را در باب شصت و هفت از ابواب آداب الحمام آورده ديروز من رفتم جلد يک چاپ مرحوم آقای ربانی در اين چاپ جديد جلد دوست اگه آقايون خواستند و عرض شد که مرحوم صاحب وسائل غير از حالا خود عنوان باب که عدم جواز حلق لحيه است چندتا باب ديگه هم در رابطه با لحيه داره خودش هم اشاره میکنه ما هم به مقداری در اين مطلب انشاء الله اشاره خواهيم کرد اين مطلب دوم.
مطلب سوم عرض کرديم که اين اعفوا اللحاء متأسفانه در مصادر ما فقط در فقيه آمده پيش صدوق آمده در کتاب کلينی که قبل از ايشانه نيامده در کتاب تهذيب هم نيامده کتاب تهذيب حالا غير از اين که از صدوق نقل میکنه، ظاهراً اصلاً کلاً اين بحث را نياورده چون تهذيب مطلعيد ديگه شرح مقنعهی شيخ مفيده به احتمال قوی شيخ مفيد بحثی را راجع به آداب و حمام و اينها نياورده لذا اصلاً شيخ مفيد راجع به لحيه و اين چيزهای که راجع به لحيه است و کوتاه کردن و اخذ از لحيه، اصلاً کلاً شيخ طوسی نداره ظاهراً به خاطر اين که مسائل متعرض نشده.
و اما کلينی من ديروز عرض کردم که کلينی اعفاء اللحيه نداره همين طوره کلينی اعفاء اللحيه نداره ليکن در کتاب زی و تجمل که جلد شش کافی چاپ جديده در باب لحيه داره اما خيلی هم روايت داره، تصادفاً میگم هفتتا، هشتتا ششتا هفتتا روايت داره ليکن تمام آن رواياتی که در اخذ لحيه است کوتاه کردن ريش و اين که به مقدار قبضه اشکال نداره زائد بر قبضه در آتش است و ائمه(ع) از ريششان کوتاه میکردند میگفت امام فرمود
42: 5
ريشش به قول ماها میگيم محرابی مثلی که نه، ايشان محرابی درستی میکردند ريش را جوری میکردند که تا پرپشت بشه به جايي که طولانی بشه، اين داره در روايت من فکر میکنم البته عرض کردم ديگه حالا به ذوق خود من مرحوم کلينی روايت اعفوا اللحاء را نياورده لشهرتها آن رواياتی که تحليل میکنه آورده، خب اين که اين روايت ما زاد عن القبضه حتماً يک اعفاء اللحائی بايد باشه خب نمیشه مازاد، من فکر میکنم به ملازمه يعنی کانما ذاتا قبول کرده که ما اعفاء اللحاء داريم چون که میگه زياد عن القبضه فی النار، لذا من ديروز عرض کردم ايشان نياورده درسته ايشان نياورده اما احتمالاً ايشان قبول داره چون روايات کوتاه کردن را آورده، و اين روايات کوتاه کردن بايد تخصيص باشه برای اعفوا اللحاء يعنی ول نکنيد هر مقدار که رفت ظاهراً اين طور باشه اين اجمال قصه و اما روايات که جهات بحثش عرض کردم حديث اول باب شصت و هفت محمد ابن علی ابن الحسين قال قال رسول الله(ص) حفوا الشوارب و اعفوا اللحاء البته حفوا هم آمده اخفوا هم آمده يعنی ثلاثی مجرد و ثلاثی مزيد خودش هفت، انشاء الله میگيم دو سه جور معنی شده اينه بگذاريد برای بعد انشاء الله توضيحش را میديم، اَعفوا هم آمده به همزه قطع واعفوا هم آمده با همزه وصل يا به عبارت ديگری ثلاثی مجرد هم آمده از عفی يعفی يا يعفوا ثلاثی مزيد فيه يا به تعبير بعضی از خود صرفيين رابعی هم آمده اعفی يعفی اعفاءً هم اعفوا آمده هم واعفوا آمده هردو اصطلاح مصرف شده که بعد عرض میکنم و لاتشبهوا باليهود که تشبهوا تتشبهوا است يک تاش حذف شده راجع به روش مرحوم شيخ صدوق عرض کرديم عدهی قائل اند اگر شيخ صدوق گفت روی عن رسول الله قبول نداره، اما اگه گفت روی قال رسول الله به نحو اسناد معلوم میشه پيشش حجت بوده که اينجا نسبت داده من يک توضيحی را ديروز عرض کردم چون بحث را سابقاً هم توضيح دادم ديگه وارد آن بحث نمیشيم شيخ صدوق چه بگه قال الصادق چه بگه روی عن الصادق به لحاظ ارزشی فرق نمیکنن، هردو پيش ايشان حجته، دليل ما هم اطلاق ديباجه است چون میگه جميع ما فيه مستخرج من الکتب المشهوره و حجة بينی و بين الله، خب وقتی بگه جميع ما فيه حجة ديگه فرقی بين روی و قال الصادق، روی عن الصادق نداره به لحاظ حجيت فرق نمیکنه، به لحاظ اين که اين ضعيفه و اينها نمیشه اثبات کرد انصافاً فرقی خب طبعاً اين سؤال میمانه خب اگه فرق نمیکنه چرا گاهی آورده قال الصادق گاهی میگه روی عن الصادق من فکر میکنم اين قال و رویهاش روی مبانی حديث شناسي است نه روی ارزش داده، اين که من الآن عرض کردم هر چيزی را به دقت خوب دقت کنيد بعد از اين که ذکر میکنيد مصدر، مبدأ ارزيابی بشه هر مطلبی اين مطلبی را که من عرض میکنم خدمتتان عرض کردم نه از مشايخ چنين در کتابی ديديم نه از آثار صدوق، نه حتی بعد از صدوق کسی گفته اين يک نوع حدسی است که خود من میزنم نمیخواهم بگم مثلاً جای ديديم يا از کسی شنيديم ظاهراً ظاهراً نکته فرقش به لحاظ مثلاً تقدم صدوق با مشايخ قم، و با جو قم، مثلاً گاهی اوقات يک حديث در قم جا افتاده بوده بين مشايخ خب آنجا میگه قال الصادق(ع) يک وقتی حديث بين مشايخ جا نيفتاده خوب دقت بکنيد، مثلاً مصدر ضعيفی اما ايشان قبول داره خوب دقت کردين ايشان برای حفظ مقام مشايخ میگه روی عن رسول الله، به نظر من اين طور مياد تا آنجای که من فهميدم عرض میکنم خيلی اصرار دارم، اين را به کسی نسبت نمیدم ممکن است شماها هم قبول نفرماييد اختيار داريد چون من از کسی نشنيدم از مشايخ هم نشنيدم در کتابی هم نديديم احساس من حدس من اينه حدسی که من دارم اينه که ايشان روشش اينه برای اين که مرحوم صدوق من چندبار عرض کردم چندبار ديگه هم عرض بکنيم باز کمه، در مبانی حجيت خبر يک مبنی مبنای حجيت تعبدی خبره که عرض کردم معظم اهل سنت قائل به اين شدند علمای شيعه هم از بعد از علماء غالباً قائل شدند يا حجيت خبر عدل يا خبر ثقه معيارش را عرض کردم هر وقت کسی قائل بشه هر خبری دارای اين معيار باشه حجته، اين میشه تعبدی يک معياره حالا مثلاً اهل سنت معيار را عدالت میگيره، مرحوم از علمای صاحب معالم و صاحب مدارک هم عدالت میگيره، آقای خويي معيار را وثاقت میگيره، ثقه بودن اخباریها معيار را در کتب مشهوره بودن میدانه، اربعه و غير اربعه دقت میکنيد میگه اين تعبد داريم اگر در يک کتب مشهور بود شارع گفته اينه تو بايد قبول بکنيم، پس حجيت تعبدی خبر، يعنی شارع آمده يک معيار گذاشته هرجا خبر آن معيار توش بود حجته و الا فلان اينه اسمش را ما گذاشتيم حجيت تعبدی خبر، دو حجيت عقلائی خبر اين معناش اين است که معيار نداريم ما بايد تجميع شواهد بکنيم، شواهد متعدد جمع بکنيم، تا وثوق پيدا بکنيم که اين خبر صادر شده، سه عدم حجيت خبر عدم حجيت میگه هيچ فرق نمیکنه چه معيار باشه يعنی به اصطلاح شواهد ما شواهده اقامه میکنيم بر حکمی که در خبر هست نه بر خود خبر لذا رأی دوم با خبر معامله دليل لفظی میکنه به اطلاقش تمسک میکنه رأی سوم به اطلاقش تمسک نمیکنه، به عموم به اطلاقش او به حکم نگاه میکنه او کاری به خبر نداره عرض شد که در ميان قدمای اصحاب ما روشن نيست حالا به استثنای مرحوم شيخ که اعتباراتش خالی از ابهام نيست روشن نيست ما مبنای حجيت تعبدی داشته باشيم دقت بکنيد، نه بغدادیها نه قمیها اين اشتباه نشه.
مبنای حجيت تعبدی خبر عرض کردم زمينههاش از سالهای صد و پنجاه شروع شد در پيش اهل سنت طبعاً هم دو زمينه داشت، يک زمينه کبری داشت که خبر عادل حجته تعبداً يک صغری داشت که فلانی عادله کبراش شد اصول صغراش شد رجال اين دوتا علم يواش يواش پا به صحنه در معارض دينی گذاشتند روشن شد يکی اصول يکی هم رجال يکی صغری يکی کبری عرض کردم اولين کسی را که اهل سنت به عنوان به اصطلاح فتّش عن الرجال در عراق شعبة ابن الحجاج البصری میدانن، متوفای 161 اين اولين کسه، و از سالهای صد و هفتاد و هشتاد تقريباً ديگه اصول جا گرفت و تقريباً ديگه پروندهاش خوبش ديگه تو رساله شافعی به نظرم رساله شافعی 196، 195 نوشته شده شافعی هم عمر زيادی نداشته، آن وقت بوده پنجا و هفت و هشت سال، چهل و پنج و شش سال فوتشه عمر زيادی از رساله نگذشته، غرضم کيف ماکان از قرن دوم به بعد يعنی از قرن سوم تطبيق شروع شد پيش اهل سنت اينه خوب مثلا اين آقا میگفت اين حديث صحيحه آن وقت مبانیشان هم در تقييم حديث مختلف شد گفت پيش فلان صحيحه، پيش فلان صحيح نيست پيش مسلم صحيحه پيش بخاری نيست من وارد آن بحث نمیشم صحيح شد حسن شد اينها از قرن دوم شد اواخر قرن دوم، يعنی بعد از اين امتزاج مابين فقه و اصول ما نداريم ما تو آن زمانها اين را نداريم خوب دقت بکنيد ما تو زمانها اين حجيت تعبد نداريم خود بنده اينه هم باز میگم بنده چون جای نديدم عرض میکنم خب اين هم روش کار بشه بنده معتقدم از سالهای دويست به به بعد پيش ما اصطلاح اصل شروع شد به جای صحيح و ضعيف، چون کسی نگفته، چون تا آنجای که ما پیگيری کرديم از همين سالهای دويست کلمه اصل تول اصطلاح ما آمد له اصل له اصل يک احتمال من در حد احتمال دادم که اين اصل جانشين همان کلمه صحيح شد که صحيح بخاری درست شد بخاری متوفای دويست و پنجا و ششه دقت میکنيد علمای ما هم داريم علمای که در همين بايد واقعاً هم گفت نه اين که میخواهم مجازاً سبک بخاری و کارهای حديثی در حد بخاری انجام، مثل فضل ابن شاذان اصلاً معاصر بخاريه ايشان استاد مشترک با بخاری داره اصلاً فضل ابن شاذان هم استادی داره که هم بخاری ازش نقل میکنه هم فضل ابن شاذان ازش نقل میکنه، خب درجه فضل را میگم، ليکن مع ذلک وقتی فضل مياد توی شيعه روی مبنای سنیها فکر نمیکنه، اين يک بحث طولانی است من الآن نمیخواهم وارد بشم وقت هم مساعد نيست من میخواهم يک مقداری اين زمينه در ذهن مبارکتتان باشه اصحاب ما آن وقت من اصطلاح را که اصحاب به جای که رو کلمه صحيح بررسی بکنن، اصل را بررسی بکنن اسمش را گذاشتيم تحليل فهرستی يعنی به جايي که بيان سند را بررسی بکنن و رجال را روات را آمدند کتاب را بررسی کردند اين احتمالی است که بنده عرض کردم، کلمه اصل بعيد نيست در اول معادل صحيح عند السنه بوده چون هيچ جا گفته نشده من عرض میکنم که روش کار بشه البته احتمالات ديگه هم داره صحبتهای ديگه طولانی داره که انشاء الله جای ديگه بايد عرض بکنم جاش اينجا نيست.
بين اصحاب ما روی جهات مختلفی که الآن جای شرحش اينجا نيست اعتماد بيشتر روی مصدر بود تا روی سند که اصطلاحی که سنیها داشت و لذا اصحاب ما تدريجاً فهرست نوشتند سنیها هم فهرست ندارند به اين معنای که ما داريم مثل فهرست نجاشی يا فهرست شيخ طوسی مشايخ اصحاب ما مبنای خوب دقت بفرماييد تا زمان علامه، تا زمان علامه و استاد ايشان ما همچون دقيق، دقيق بگيم يک کسی داشته باشيم در يک حد چهرهی مشخصی که قائل باشه به مبنای حجيت تعبدی خبر نداريم، ما دو مبنای داريم يا حجيت عقلائی خبره يا عدم حجيت خبر، سيدمرتضی در کتاباتش ازش ظاهر میشه عدم حجيت خبر خوب دقت بکنيد ابن ادريس عدم حجيت خبر اينها دنبال حکم اند ولو خبر در يکی از اصول مشهور ما باشه کتاب حريز باشه يا از، بازهم قبول حکمش را قبول میکردند الفاظ خبر را قبول نمیکردند ليکن در بغداد و در کوفه به استثنای سيدمرتضی مثلاً شيخ مفيد، از شيخ مفيد در رساله موجزی در چيز نقل شده در اصول نقل شده و در کتاب مقنعه ايشان همين فقه ايشان من با مراجعهی که بازهم عرض میکنم از کسی نشنيدم با مراجعهی که به مقنعه داريم مقنعهی شيخ مفيد داريم و مثلاً اواخر يک اواخر بعضی کتابهاست چندتا روايت آورده باب نوادر روايت را آورده مجموعهاش انسان احساسش اينه که ايشان قائل به حجيت تعبدی خبر نيست قائل به حجيت عقلائی خبره سيدمرتضی قائل به عدم حجيت خبره، مشايخ قم هم قائل به حجيت تعبدی نيستند قائل به حجيت عقلائی خبره، فقط فرقی که مشايخ که قم با بغداد دارند اينه در قم به اصطلاح شواهد عقلائی را بيشتر بردند رو مشايخ يعنی رو عقلای طائفه، در بغداد رو عقلاء بما هو عقلاء شواهد عقلائی حالا میخواهد شيعه باشه يا شيعه نباشند، مشايخ باشند روشن شد پس بنابراين اصولاً اگر کتاب فقيه را میخواهيد بررسی کنيد به طور کلی اين در ذهنتان باشه آنی که من خودم بهش رسيدم به نتايج، اول اين که ايشان خب تصريح میکنه و جميع مافيه مستخرج من الکتب المشهور التی عليها المعول، و اليه المرجع مثل کتاب سعد ابن عبدالله و کتاب صلات حريز اسم میبره و غير ذلک من الاصول و المصنفات، تصريح میکنه اجتهاد بنده اينه که من کتابم را از اصول و مصنفات مشهور بين طائفه گرفتم احساس من اينه احساس من اينه، اگر حديثی در اين اصول مشهوره و مصنفات مشهوره متلقات به قبول بين مشايخ من جمله شيخ ايشان ابن الوليد مهمش نه آن حديثی است که اين شرائط را نداشت اما ايشان قبول داره لازم نيست حالا هرچه بخواهد احساس من اينه عرض کردم حدساً خوب دقت بکنيد اگه کسی هم از شما قبول نکنيد بنده هم ناراحت نمیشم چون اين خب مطلبی است بعد از هزار و خردهی سال گذشته از زمان صدوق ما داريم با اجتهاد و حدس میگيم و توضيح داده نشده به ذهن من اينه که اگر گفت قال رسول الله تو مصادر معروفتری، اگر گفت روی عن رسول الله تو مصادر مشهور نبوده اما ايشان قبول داشته، پس قال رسول الله جای که در مصادر مشهور بوده يک، يا مصادری که به هر حال مشايخ قم قبول داشتند حجيت عقلائی ليکن عقلاء يعنی مشايخ دقت کردين يک دفعه میگيم حجيت عقلاء يعنی عقلاء عقلاء مثل دانشگاه دنيا میگيم به اصطلاح سطح دانشگاهی، اين روی ضوابط دانشگاهی قابل قبوله بغدادیها مثل سيدمرتضی اصلاً حجيت را قائل نبودند مثل شيخ مفيد حجيت عقلائی به اين معنی قائل بودند روشن شد شيخ صدوق هم اين طور اولين کسی که بحث حجيت تعبدی را مطرح کرد و به فقه کشيد چهره بارز ما علامه است لذا کار علامه مثلاً ايشان هفتصد و بيست و شش وفاتشه علامه، حالا بگيم قرن هشتم حالا به خاطری که ربع قرن مثلاً قرن هشتم ايشان بايد کار علامه در حقيقت يک نوع امروزیها چه میگن؟ انقلاب بود در تفکرات حديثی شيعه البته بعد اين پی گيری شد عدهی هم قبول کردند و من توضيحات کافی را عرض کردم اين فقه يک نکته بود اگر اين راه جديد که الآن آمد قبول میکردند خيلی از رواياتی که به راه قديم قبول کرده بودند نفی میشد اين چه شد بين شيعه آمدند حالا چه کار بکنيم؟ طبق معيار علامه حديث صحيح بود طبق عمل کلينی و شيخ و مفيد و اينها مثلاً حديث ضعيف بود اينها عمل بهش کرده بودند اين هم بحث اين آمد که شهرت جابره يا نه؟ اصلاً بحث شهرت از بعد از علامه آمد اين تو اصول ما نيست من کراراً عرض کردم، بحث جابريت شهرت تو اصول سنیها هم نيست هيچ يک از فرق اهل سنت اين بحث را ندارند که آيا شهرت جابر هست يا نيست؟ اين بحث را ما داريم و بعد از علامه نکته تاريخش هم اينه بحث اصولی هم نيست، علامه منهج جديد را در حديث آورد با آن منهج قديم نمیخورد خب طبيعاً تعارض پيدا میکرد من توضيحش طولانی شد اين که،
س: حاج آقا اين مورد بين قال و روی را شما تطبيق بين مواردش
ج: و موارد، احسن پس بنابراين قال رسول اللهی که ايشان فرموده به نظر من اين طور مياد نظر ايشان قبول مشايخ اين به لحاظ اجمال قصه اما اين که ايشان از کجا گرفته؟ چون عرض کردم اصلاً اعفوا اللحاء در مصادر شيعه ما نيامده اين هم يک مصبيتيه از آن ور هم خوب دقت بکنيد، من عرض کردم کراراً صدوق فوق العاده دقيقه فوق العاده يک واو را هم پس و پيش نمیکنه، اين بايد با اين متن در يک کتابی ديده باشه البته متن مورد قبول علمای قم بوده اما در کتابی، اما در کجا؟ نمیدانيم حالا در کجا؟ دقت میکنيد الآن دقيقاً نمیدانيم چون در مصادر ما نيست بلی توی مصادر اهل سنت هم و لاتشبهوا باليهود در ذيلش به اين متن هم نيست غالباً اين را نقل نکردند بعد مصادر اهل سنت را میخوانم چون مصادر اهل سنت دو مورد آمده يکی که خب اين واقعاً هم پيش آنها ضعيفه، من احتمال دادم صدوق از همينجا گرفته اين تهاوی، تهاوی از علما و فقهاء اهل سنت قديم هم نيست تقريباً يک مقدار قبل از صدوقه من غير از تهاوی پيدا نکردم در کتب اهل سنت تا آنجای که من مراجعه کردم، تهاوی نداره تهاوی از انس نقل کرده آنجا گفته احفوا الشوارب اينجا داره حفوا اين مقدار فرق بين حفوا و احفوا مهم نيست و اعفوا اللحاء مثل همينه و لاتشبهوا باليهود اين متنی که الآن اين خيلی برای ما راحت شد اين در کتاب تهاوی آمده که از فقهاء آمده که از فقهای اهل سنته مرد بی فضلی هم نيست انصافاً چندتا کتاب داره همين الآن، بعضيا اصلاً يک مدتی با کتابهاش هم مأنوس بودم کتابهای تهاوی از فقهای نسبتاً خوبی اهل سنته، در روايات و اينها هم خوبه با اين که در به اصطلاح حنفیها غالباً اهل قياس و اينها اند و من فکر میکنم، فکر میکنم اين از اينجا گرفته بعيد میدانم يک متن مشابه اين هم داريم در کتاب مسند احمد ابن حنبله اعفوا اللحاء و جزوا الشوارب و غيروا شيبکم، و لاتشبهوا و اليهود و النصاری خيلی بعيد میدانم صدوق از اين گرفته باشه چون بايد خيلی در روايت تصرف کرده باشه، اين را خيلی بعيد میدانم آنچه که من الآن احتمال قوی میدم به حسب خبرويت میخواستم نه اين که بگم جای آمده ظاهراً صدوق از تهاوی گرفته، حالا تهاوی ممکنه از مصادر ما گرفته جای ديگه گرفته مصادر آن نمیدانم الآن مصادر زيدی را هم من نگاه نکردم اين متن تقريباً با فرقی فقط کلمه احفوا و حفوا هيچ فرقی باهم ندارند اين متن دقيقاً که نشان میده دقت شيخ صدوق را دقيقاً از کتاب تحافی حنفی گرفته شده مسنداً عن انس حالا يا ايشان از تهاوی نقل کرده يا از مصدر تهاوی نقل کرده احتمال داره به ذهن ما روايت اينه و اين روايت با اين که در مصادر ما فعلاً نيست انصافاً از عبارت صدوق اين مقدار نه اين که بگيم صحيح و ضعيف به ذهن من اين مياد که روايت را مشايخ قم قبول کردند ولو در مصادر ما نبوده، اين راجع به اين روايتی که صدوق در شماره1 ايشان آورده،
شماره 2 که ايشان آوردند قال باز در همين کتابی البته ايشان در همان طهارت آوردند در آداب حمام قال قال رسول الله(ص) ان المجوس به اصطلاح جزوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجزوا الشوارب و نعف اللحاء، لحاء هم قرائت شده و هی الفطره، اين به اصطلاح دين من، الآن من تا آنجا، اين متن که عرض کردم که تاريخه نشان میده که مجوس و به اين قصه بوده اين دارند اما با اين متن که ان المجوس فعلوا کذا دارد که خالفوا المجوس هم اهل سنت دارند چون عرض کردم ما الآن بلی نداريم در جای ديگه اين متن را اهل سنت داره اما به اين متنی که ايشان دقيقاً آورده اين متنی که الآن خواندم برای شما اين را من هنوز در بين اهل سنت پيدا نکردم، ديگه اين يکی هم گير کرديم که اصل اين مطلبی که ايشان فرمودند اجمال اين مطلب هست و درست هم اجمالش اما اين خصوصيت با اين تعبيراتی که ايشان فرمودند اين را من فعلاً پيدا نکردم اين راجع به اين روايت.
حديث شماره 3 آن وقت عرض کردم ما خالفوا المشرکين هم داريم خالفوا اليهود هم داريم خالفوا المجوس هم داريم ظاهراً اين طور باشه يهودی به عنوان سنت حضرت ابراهيم ريش را خيلی دراز میگذاشتند اين خالفوا اليهود و لاتشبهوا باليهود مال ذيل اعفوا اللحاء است يعنی ريش را ول بکنيد اما به يهود هم نرسانيد تشبه به آنها هم نکنيد، مجوس ظاهراً ريش را میتراشيدند و سبيلها را بزرگ میکردند آنی که پيغمبر قرار دادند در مقابل هردو يعنی ريش را نتراشيدن و سبيل را کوتاه کردند در بحث کوتاه کردن سبيل سابقاً يک توضيحی دادم که بعد انشاء الله هم باز عرض میکنيم بخش سوم و خالفوا المشرکين از شواهد اين طور معلوم میشه که باز مشرکين ريش را بزرگ میکردند به خاطر اين که حالا سنت حضرت ابراهيم هم بود و مثلاً میگفتند ليکن سبيلها را هم بزرگ میکردند حضرت فرمودند با مشرکين هم مخالفت بکنيد يعنی ريشها مثلاً بزرگ بشه و سبيل کوتاه بشه اين سهتا مخالفتی که داريم که انصافاً معنی داره، خالی نيست از معنی. حديث شماره 3 که در اينجاست مرحوم صاحب وسائل از معانی الاخبار صدوق نقل کرده مرحوم شيخ صدوق در معانی الاخبار عن الحسين ابن ابراهيم المکتب مکتب به اصطلاح کسی بوده که ما در فارسی بهش میگيم که مکتبداره اينها گاهی بهش مؤدب میگفتند گاهی مکتِب میگفتند اصطلاح مؤدب در آن زمان کسانی بودند اين به اصطلاح به قول ماها کسی که اول طلبگی است نحو و صرف و اينها میخوانيم اساتيد ادبيات کسانی که صرف و نحو و اينها ياد میدادند به اينها مؤدب میگفتند مرادشان از مؤدب ادب القول که صرف و نحو و اين جور چيزها باشه لغت و مراد از مکتب هم بيشتر مکتبی داشتند که يا ادبيات يا مثلاً قرآن ياد میدادند اين حسين ابن ابراهيم مکتب جزو مشايخ صدوقه که نمیشناسيم البته جزو مشايخ شيعه است اصطلاحاً به اصطلاح بنده جزء مثلاً فرض کنيد طلبههای روزی آخوندهای بود در قم که هم مکتبدار بوده و هم به لحاظ علمی شهرت علمی نداشته، ليکن خب هستند الآن هم هستند، هميشه زمان، میرفتند اين طرف و آن طرف اجازه میگرفتند از مخصوصاً اگر گاهی اوقات افرادی بودند که خيلی مشهور نبودند اينها میرفتند از اينها مثلاً مثل امروز يک عدهی هستند که يک گوشهی مینشينند امامی زمانی اند ارتباط دارند، فلان میره از آنها مثلاً اجازاتی میگيرند يک چيزی شبيه اين بود عن الحسين ابراهيم مکتب جزو مشايخ ايشانه که توثيق نشده عن محمد ابن جعفر الاسدی عرض کردم مرحوم محمد ابن جعفر اسدی را چندبار توضيح دادم از بزرگان شيعه است از بزرگان طائفه است اصلش هم مال کوفه است عرب هم هست واقعاً از بنی اسده، از موالی نيست و ليکن بعد برای نشر دعوت تشيع به ری آمد تهران و با وکلاء ارتباط مستقيم داشت با وکيل دوم و سوم، مقدار زيادی توقيعات را از وکلاء ايشان آورده به تهران پخش کرده توسط ايشانه و مرد بسيار بزرگواری است چيزهای منفرد زياد داره که مشهورترينش همين زيارت جامعه، زيارت جامعه را هم ايشان نقل کردند رحمه الله بسيار مرد بزرگوار آن وقت چون نشر دعوت تشيع میکردند به احتمال قوی بزرگان و مشاهر احتياط میکردند با ايشان ملاقات نمیکردند اينه که مثل حسين ابن ابراهيم مکتب میرفته در ری از ايشان اجازه تحمل حديث کردند، عن موسی ابن عمران نخعی اين را ما دقيقاً نمیشناسيم که عرض کرديم ايشان از به اصطلاح نوفلی هست گاهی بهش نوفلی گفته میشه گاهی نخعی، نخع يک طائفهی معروفی اند از يمن همين کميل ابن زياد يمنی اند يک طائفهی بطنی است از آنها به نام نوفل، نوفلیها از نخعیها هستند يک نوفلی هم دارند که اينها از عموزادگان امام صادق اند نوفل ابن حارث ابن عبدالمطلب از نوههای حضرت عبدالمطلبه اينها از آنها نيستند اينها به اصطلاح از يمن اند و به قول ماها سيد نيستند آنها سيد اند عن موسی ابن عمران نخعی ايشان را هم نمیشناسيم اما اين احتمال خيلی قويه، يعنی نوفلی نخع اين هم در ری بوده احتمالش مثلاً جزو مشايخی بوده که در ری آمده ساکن ری شده مرحوم اسدی از ايشان نقل کرده، ايشان پسر برادر نوفلی معروف اند يک نوفلی معروف است نوفلی عن السکونی که حتماً زياد شنيدين حسين ابن يزيد ايشان پسر برادر حسين ابن يزيد نوفلی هستند ايشانه نمیشناسيم عن عمه حسين ابن البته همين موسی ابن عمران نخعی در زيارت جامعه هم هست، همين عمرش هم غير از خود آن اسدی و غير از آن اولش اشکالی يک مقدار زياد جامعه به خاطر همين موسی ابن عمران نخعی است رحمه الله، عن عمه حسين ابن يزيد اين حسين ابن يزيد همان حسين ابن يزيد نوفلی معروفه که عرض کردم اين نوفلیها نخعی اند از يمن هستند غير از نوفلیهای بنی هاشم عن عمه حسين ابن يزيد، عرض شد چند دفعه ديگه هم ظاهراً يک مقدار اينجا جای ديگه حسين ابن يزيد اساساً کوفيه، اصلاً اين جزء عشاير يمنی هستند که ساکن کوفه بودند بعد منتقل میشه به ری نوفلی معروف منتقل میشه به ری، و يک مقدار آثارش در ری به ما رسيده، و قيل انه غلی فی آخر عمره، مال همين نوفلی معروفه، اين غلو هم احتمالاً غلو سياسی باشه بعيده غلو عقايدی باشه علی ای حال اين حسين ابن يزيد ابن نوفلی به عنوانه توثيق نداره، بلی مرحوم استاد از راه کامل الزيارات و تفسير علی ابن ابراهيم توثيقش فرمودند که خب ارزش نداره، عن عمه حسين ابن يزيد عن علی ابن غراب، اين يک مقدار شخصيتی محل کلامه، محل توجهه که که هست؟ آيا در کتابهای جورهای مختلفی اسمش آمده چون يک حديثه و چندان باب برايش متوقف نيست چون اين حديث مشکلات ديگه هم داره خيلی من بحث نمیکنم اين علی ابن غراب خيلی بحثهای رجالی فهرستی لطيفی داره، اگر بخواهيم وارد بشيم چند روز بايد تو اين بمانيم خيلی وقتتان گرفته میشه طلبتان باشه يک جايي ديگه، به هر حال متعرضش میشيم انشاء الله تعالی چون ديدم بزرگان هم مثلی يک کم و زياد يعنی اين قدر اين مشکل اين بوده که حتی امثال نجاشی و اينها هم گير کردند در قصهی، از آنجای است که ديگه گفت که بزرگان درجه يک ما توش گير کرده اين احتياج به يک شرحی داره که الآن مناسب نيست اوهامی که پيدا شده اشتباهاتی که پيدا شده، تصحيح آن اوهام و اشتباهات و جا به جایها طول داره ديگه حالا انشاء الله يک وقت ديگه، طلبتان باشه يک وقت ديگه راجع به علی ابن غراب اگه، از جعفر ابن محمد البته در کتاب معانی الاخبار داره، عن خير الجعافير چون اين علی ابن غراب با اهل سنت خيلی، يعنی تو کتب اهل سنت عنوان داره در شرح حالش هم نوشتند کان يتشيع و ظاهراً برخوردی هم که با امام صادق داشته در جوانیاش بوده خيلی با اخلاص خدمت حضرت رسيده، چون وفاتش را صد و هشتاد و چهار مینوشتند، يک چيزی در حدود مثلاً سی و شش سال بعد از امام صادق عادتاً برخوردش با امام در سنين جوانی بوده و خيلی هم يعنی از اهل سنت نيست خيلی برخورد خوبی داره با امام قال حدثنی خير الجعافير، جعفر ابن محمد الصادق يا جعفر ابن محمد ابن علی تعبير به خير الجعافير عن ابيه، ابيه يعنی امام باقر(ع)،
س: احتمال میفرماييد مراد
ج: توثيق نداره نه، البته مرحوم شيخ در رجالش نوشته علی ابن غراب اسند عنه بعضيا گفتند اين اسند عنه علامت وثاقته، نه اين جزو علامت نيست، به هر حال حالا من عرض میکنم عن ابيه اين بايد طبق قواعد و شواهد اهل سنت اينجا هم ناقص آورده چيز هم نکرده توضيح نداده نمیدانم آقايون اگر کتابی معانی الاخبار پيششان باشه تو اين کامپيوتر نگاه کنند، عن ابيه يعنی امام باقر عن جده، ضمير جده علی خلاف القاعده به ابيه بر میگرده قاعدتاً بايد به خود امام صادق بر گرده علی خلاف القاعده اين مراد از جده، يعنی امام حسين(ع) عن ابيه اين عن ابيه افتاده آقايون کامپيوتر دارند نگاه کنند معانی الاخبار، بلی آقا؟ عن ابيه عن جده،
س: جعفر ابن محمد عن ابيه و عن جده عن ابيه،
ج: عن ابيه اينجا انداخته در اين کتابی، من مراجعه کردم خودم نگاه کردم اين عن جده روشن شد آقايون اين يک نحو اصطلاحی است که در کتب اهل سنت به کار برده شده ماها چون نداريم بلی، اين عن ابيه يعنی امام باقر عن جده يعنی جد امام باقر، يعنی امام حسين، خوب روشن شد نه جد امام صادق که بشه حضرت سجاد عن ابيه عن جده آن وقت امام حسين عن ابيه يعنی اميرالمؤمنين، قال رسول الله(ص) حفوا الشوارب و احفوا اللحاء و لاتشبهوا بالمجوس خب عدهی هم احتمال دادند که اين حديث مصدر، مرحوم خود صدوق در فقيه است ليکن اينجا لاتشبهوا بالمجوس داره نمیشه مصدرش، صدوق همچو کاری نمیکنه، آنجا داره لاتشبهوا باليهود آنجا يهود داره، اينجا مجوسه، بعيده اين کار را بکنه، صدوق همچو کاری نمیکنه اين هم اين روايت عرض کردم در شرح حال علی ابن غراب داره شيخ داره اسند عنه، چندبار هم عرض کردم آقای خويي چهار جور قرائت کردند احتمال دادند در اسند عنه يعنی من شيخ طوسی عنه، اسند به فعل ماضی مجهول عنه، اسند عنه يعنی شيخ طوسی اسند عنه، اسند عنه يعنی خود به اصطلاح راوی اسند عن امام آقای خويي چهارتا معنی برايش فرمودند فرمودند اين معانی واضح نيست لذا مراد جدی روشن نيست رحمت الله عليه، عرض کردم اين چهار معنايي که ايشان فرمودند حالا من دقيقاً تو ذهن نيست دقيقاً اجمالش هم تو ذهنم بود ليکن تو ذهن هست از سابق که هر چهار معنای ايشان غير صحيحه، صحيح عبارت اسند يعنی اسند اين شخص، عنه از آن امامی که در اصحابشه، چون عرض کردم بعضی جاها داره، روی عنه، روی يعنی مثلی اين که قلت لابی عبدالله فقال اين که کلام امام صادق نقل میکنه اسمش روی است اما اين جور نقل میکنند حدثنی جعفر ابن محمد عن ابيه عن جده عن ابيه قال قال رسول الله، يعنی از امام صادق مسنداً نقل کرده اسند عنه، يعنی از امام صادق با سند نقل کرده، نه کلام خود امامه، که خب در اينجا خود علی ابن غراب که مسند نقل بکنه، اصطلاحاً پيش ما وقتی کسی اين جور مسند از امام صادق غالباً علامت تسنن میدانيم علامت عامی بودنش میدانيم روشن شد پس اسند عنه اين معانیاش بعضی از بزرگان میگه مرحوم آقای ابطحی استادم در تهذيب المقال هشت احتمال ظاهراً ذکر کردند احتمال زيادی برای اين کلمه آوردند البته اين کلمه در نجاشی هم نيست، در شيخه در اصحاب امام صادق زياده به نظرم اينجا آمدند امام کاظمه چندتا هم امام رضا(ع) چندجای در بقيه ائمه هم نيست اين در کتاب شيخ در رجالش هم هست در فهرستش هم نيست، در نجاشی هم نيست در برقی هم نيست در کشی هم نيست اين مراد ايشان رحمه الله از اين کلمه ظاهراً اينه يعنی روی عن هذا الامام مسنداً الی رسول الله اين هم دليلش عن جعفر عن ابيه عن جده عن ابيه عن قال قال رسول الله، البته سنیها اين جور سندها را اشکال میکنند روی مبانی خودشان چون ديگه اگر جعفر عن ابيه، يعنی امام باقر، امام باقر عن جده يعنی امام حسين چون معروف اين است که امام باقر در وقت شهادت سيدالشهداء چهار ساله بودند، میگفتند لم يدرک جده اين میشه مرسل آن وقت اگر عن ابيه امام باقر عن جده يعنی جد امام صادق يعنی حضرت سجاد عن جده را به حضرت سجاد بزنيم، حضرت سجاد عن علی اين طوری بگيم، آن وقت ببخشيد حضرت سجاد عن ابيه عن ابيه عن امام حسين میشه آن وقت امام حسين قال قال رسول الله مشکل داره چون عمر امام کم بودند آنها اين جوری بررسی میکنند حديث را ماها بالاخره پيش ما ارزش چندان، به هر حال فعلاً در مصادر ما حديثی که مسنداً از امام صادق اين حديث رسول الله را نقل کرده فعلاً منحصر به همينه، فعلاً منحصر به همينه که اصل حديث در کوفه بوده بعد آمده در ری از ری هم آمده به قم توسط صدوق ابهام الحمدلله زياد داريم يکی حسين ابن ابراهيم مکتِب استاد صدوق توثيق نشده يکی موسی ابن عمران نخعی توثيق نشده يکی حسين ابن يزيد نوفلی نخعی توثيق نشده بلکه قيل غلی فی آخر عمره خود علی ابن غراب هم توثيق نداره سنیها چرا گفتند ما به بأس سنیها تعريفش همينه، ماها نداريم توصيفش را لذا اين سند خيلی حالا به هر حال مشايخ اصحاب نيستند، حالا برفرض حالا بگيم درست هم باشه جزو سندهای درجه سه و چهار ما حساب میشه، اين سند که هست من يک نکتهی را اينجا عرض بکنم خدمتتان که اين نکته بد نيست مرحوم شيخ صدوق در کتاب فقيه جلد 4 نوادرش يک حديثی به مناسبت به آخر اين سند نقل کرده نوشته الحسين ابن يزيد عن علی ابن غراب عن جعفر ابن محمد، دقت میکنيد آقايون مراجعه کردين جلد چهار فقيه به نظرم صفحه چهار صد و يازده اين چاپ جامعه مدرسين به نظرم صدوق هم به حسين ابن يزيد طريق نداره بعيد نيست اين طريقش به حسين ابن سعيد باشه آقايون میخواهن بنويسند چون روايت تنها حکم به ارسالش میکنند بعيد نيست اين طريق به همان باشه، صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
عرض شد اجمالا از بعضی از شواهد روشن میشود که این حکم ریش در سال 6 هجری هست که از طرف خسرو پرویز آمدند مدینه. البته این مطلب...خیلی اصرار دارم که ارزیابی مطلب فراموش نشود. این مطلب در کتب عامه هست ولی در صحاح اونها نیامده است. این نکته در ذهنتان باشد. در ضمن معنا کردن حدیث با شرائط زمانی روایت معنا کنیم...احتمال دارد که معنای جدید به حدیث بدهید. اعفو اللحی این یک کلام باشد یک معنا دارد و وقتی یک کسی آمد که حلق لحیه کرده بود از ته و بعد آمد خدمت حضرت و این را فرمودند ممکن هست که بگوییم که معنا این هست که تراشیدن ریش حرام هست ... جزو متون صحیحشان نیست. به لحاظ ارزشی متون حصیحشان نیست. به لحاظ شهرت انصافا شواهد هست. به لحاظ متن هم مشکل ندارد. صاحب وسائل مقداری از روایات را در باب 67 ابواب الحمام آورده است.
«4» 67 بَابُ عَدَمِ جَوَازِ حَلْقِ اللِّحْيَةِ وَ اسْتِحْبَابِ تَوْفِيرِهَا قَدْرَ قَبْضَةٍ أَوْ نَحْوِهَا(کتاب تهذیب شرح مقنعه شیخ مفید هست و لذا اصلا شیخ طوسی رحمه الله اصلا کلا ندارند. ظاهرا شیخ مفید ندارند. در کتبا زی و تجمل در ج 6 کافی لحیه هم دارد و خیلی هم ارد ولی تمام اون روایات در اخذ لحیه هست و کوتاه کردن و اینکه به مقدار قبضه اشکال ندارد...من فکر میکنم مرحوم کلینی اعفو اللحی را نیاورده اند به خاطر شهره یعنی روایات تحدید را آورده اند که مثلا زاد علی القبضه... و لذا ایشان ظاهرا قبول دارند ولی برایتحدیدیش روایت آورده اند.)
1658- 1- «5» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُفُّوا(احفوا از باب ثلاثی مزید هم آمده است و بعد توضیح عرض خواهیم کرد ان شاء الله) الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا(هم به همزه قطع از باب افعال آمده است و هم به همزه وصل از باب ثلاثی مجرد.) اللِّحَى وَ لَا تَشَبَّهُوا(که تاء تتشبهوا حذف شده است) بِالْيَهُودِ.(توضیح دادیم که روی و قال به لحاظ حجیت هر دو حجت هست و دلیل هم اطلاق دیباجه هست. ولی از جهات دیگری فرق دارد که بحث مفصلی هست.روی مبانی حدیث شناسی... این یک حدسی هست که خودم میزنم. نمیگویم جایی دیده ام یا از کسی شنیده ام. ظاهرا نکته اش تأدب مرحوم صدوق با جو قم و مشایخ قم هست. یک وقت حدیثی جا افتاده است در قم ایشان قال میفرمایند ولی گاهی حدیثی را مشایخ قبول ندارند یا جا نیفتاده هست ولی خود شیخ صدوق رحمه الله قبول دارند.این متن اینجا مسندا عن انس دقیقا در طحاوی عامی مسلک هم هست.با قطع نظر از یک فرق بسیار کمی.)
1659- 2- «6» قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ وَ وَفَّرُوا شَوَارِبَهُمْ- وَ إِنَّا نَحْنُ نَجُزُّ الشَّوَارِبَ وَ نُعْفِي اللِّحَى وَ هِيَ الْفِطْرَةُ «7».(مدل این متن را در عامه نیافتم.)
1660- 3- «8» وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكَتِّبِ(مکتب دار که گاهی بهشان مؤدب میگفتند. معلم ادبیات عرب. صرف و نحو ... ادب القول نه ادب الفعل که اخلاق هست. مکتب هم ادبیات یا قرآن یاد میدادند. از شمایخ شیعه توثیق نشده هستند که از طلبه های نسبتا عادی بودند که شهرت علمی نداشتند ولی رفته اند اجازه گرفته اند...) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ(ایشان را جند بار توضیح داده ام که از بزرگان کوفه و شیعه هست ند و اقعا اسدی هستند. عرب اصیل و با نائب حضرت ارتباط خاص داشتند و برای نشر دعوت تشیع ری تشریف بردند و زیارت جامعه را هم ایشان نقل کرده اند....بعدش ظاهرا به دلیل تقیه بزرگان و مشاهیر احتیاط میکرده اند با ایشان ارتباط مستقیم بر قرار نمیکردند....) عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ(ایشان را دقیقا نمیشناسیم. ایشان نوفلی هست. گاهی به ایشان نوفلی گفته میشود.نخعی یک بطنی دارند نوفلی هست... یک نوفلی دیگر هم داریم از عموزادگان آقا امام صادق سلام الله علیه هستند نوفل بن حارث بن عبدالمطلب...از نوه های ایشان...اینی که اینجا هست از یمن هستند و سید نیستند....به خلاف عموزادگان حضرت که سید هستند...ولی این احتمال قوی هست که نوفلی نخعی در ری بوده است.ایشان پسر برادر نوفلی معروف که راوی کتاب سکونی هست. حسین بن یزید نوفلی راوی کتاب سکونی هست.) عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ(موسی بن عمران نخعی در زیارت جامعه هست و اشکال معروف به زیارت جامعه به همین موسی بن عمران رحمه الله هست.حسین بن یزید اساس کوفی هست.نوفلی معروف انتقال داده میشود به ری و گفته شده است که نوفلی در اواخر عمرش غالی شده است و ظاهرا غلو سیاسی هست نه عقائدی.) عَنْ عَلِيِّ بْنِ غُرَابٍ(ایشان شخصیت محل کلامی هستند و محل توجه که کی هستند. در کتب ما به شکلهای مختلفی اسمشان هست. چون یک حدیث هست و جندان باب برش متوقف نیست و این حدیث مشکلات دیگری هم دارد خیلی حبث نمیکنم. ایشان بحثهای رجالی و فهرستی لطیفی دارند و طلبتان باشد در جای دیگری. و بزرگان هم گرفتار شده اند. حتی امثال نجاشی. ایشان احتیاج به شرحی دارند که مفصل هست و جایش ان شاء الله.)(در معانی الاخبار اینجا دارد عن خیر الجعافر جعفر بن محمد...این علی بن غراب با عامه ارتباط دارد و خیلی عنوان دارد و در شرح حالش نوشته اند کان یتشیع و برخوردش با آقا امام صادق سلام الله علیه در جوانی اش بوده اند و خیلی با اخلاص خدمت حضرت رسیده است و وفاتش را 184 نوشه اند. و خیلی برخورد خوبی با امام دارد در بین عامه. تعبیر به خیر الجافر احترام هست به حضرت.شیخ اسند عنه دارند در مورد ایشان که علامت وثاقت نیست.منایش جای خودش.) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(سلام الله علیهما) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ(اینجا مراد آقا امام سحین سلام الله علیه هست و یک عن ابیه جا افتاده هست که آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه هست. اینجا علی خلاف القاعدة ضیر بر میگردد به ابیه نه به حضرت صادق سلام الله علیه.) ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْمَجُوسِ.(مجوس ظاهرا میترشایدند و سبیل را بزرگ میکردند و ظاهرا عدم تشبه به یهود هم این باشد که خیلی بلند هم نکنید و باز مشرکین ریش را بزرگ میکردند و سبیل را هم بزرگ میکردند یا سبیل کوتاه باشد.یعنی هر سه مخالفتی که در روایات داریم معنا دارد)(عده ای احتمال داده اند این مصدر فقیه هم باشد ولی نه. اینجا مجوس دارد نه یهود و صدوق در متن خیلی دقیق هستند و عوض نمیکنند.)(اسند عنه را 4 جور قرائت کرده اند ...اَسنَد عنه درست هست و این از اصطلاحات عامه هست و خلاصه هر 4 معنای مرحوم استاد در اینجا غلط هست و اسند یعنی این شخص اسناد عن امام سلام الله علیه... گاهی اوقات کسی کلام حضرت را نقل میکند که میشود روی و گاهی اوقات این طور که اینجا هست نقل کرده اند که به حضرت آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسانده اند. یعنی حضرت را در سند نقل میکند. غالبا این مدل نقل از امام علامت تسنن هست. استادمان مرحوم آقای ابطحی 8 تا احتمال به نظرم داده اند. نه این معنایش واضح هست وهمینی هست که عرض کردم. فقط باید با اصطلاح عامه در این زمینه آشنا بود. اینها فقط در رجال شیخ هست یعنی روی عن هذا الامام مسندا الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.اصطلاحی هست.مرحوم صدق در جلد 4 فقیه سندی دارند با ا[ر همین و صدوق به حسین بن غراب طریقندارند..و بعید نیست این که این طریقش همان باشد. زیرا آ« روایت را حکم به ارسالش میکنند. بعید نیست اینطریق به همان باشد.)