ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390 (62)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 91-1390 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1390-62

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض کنم خدمت­تان که عرض شد که از امروز باز برگرديم به عالم روايات و ببينيم رواياتی که در باب حلق لحيه فريقين شيعه و سنی و نقل کردند چه جوريه عرض شد که اجمالاً من ديروز عرض کردم اين روايات را سابقه­ی تاريخی داره و من بعضياش را بعضی از نکات تاريخش را هم عرض می­کنم خدمت­تان اولاً ديروز عرض شد که اجمالاً از بعضی از شواهد معلوم می شه که اين حکم در سال ششم هجری شده اين که ريش را بگذارند اعفوا اللحاء، اين در سال ششم هجری است آن سالی بود که از طرف خسرو پرويز آمدند به مدينه، البته اين مطلب من هميشه خيلی اصرار دارم هر مطلبی را در عين که اين مطرح می­شه آن ارزيابش را از دست ندهيد اين خيلی اين مهم مطلب توی صحاح اهل سنت نيامده خوب دقت بکنيد آمده تو کتب اهل سنت اما تو صحيح بخاری نيامده بعد در بعضی از متون آمده لاتشبهوا بالمجوس بالمشرکين باليهود اين­هم آمده اما اين دقيقاً مجوس و سال ششم و اين­ها اين نيامده اين نکته­ی تاريخش را در ذهن­تان باشه و اين که حديث را ما با شرايط زمانی خودش معنی بکنيم حالا من بعد عرض می­کنم احتمال داره که معنای جديدی به روايت شده اين احتمال هست نه اين که نمی­خواهم بگم نيست مثلاً اگر بگن پيغمبر فرمودند اعفوا اللحاء يکی از کلمات پيغمبر بود ممکن است بگيم ريش را دراز بکنه، ول بکنه ريش را تا هر قدر دراز شد، اما وقتی که يک کسی مياد پيش پيغمبر ريش را از ته تراشيده پيغمبر می­گن ما اين کار را نمی­کنيم ما اعفاء اللحيه می­کنيم، ممکن است بگيم که از اين متن می­فهميم حرمت حلق لحيه، نه دراز کردن يعنی آن تراشيدن باطله، خوب دقت کردين گفت ان الکلمه لتنصرف الی سبعين وجهاً يک کلمه­ی ممکنه هفتاد معنی، اين اين جوری فرق می­کنه، اين چيزی هم که الآن به اصطلاح هرمنوتيک غربی­ها آوردند همينه که ظهور کلام يک چيزی ثابتی نيست البته آن کلام اشتباهه ليکن اجمال مطلب اين که شبيه اين مطلب هم مرحوم ميرزای قمی داره که ظواهر کلام بمن قصد افهامه حجته، مثلاً شايد در آنجا آن فرستاده­های کسری اينه می­فهميدند که ريش می­گذاره در مقابل­شان رش می­تراشيد نه اين که حالا ريش را دراز می­کنيم، اين اصل دراز کردن توش نبوده علی ای کيف ماکان عرض کردم اين قصه در سال ششم بوده، به لحاظ ارزشی اين جزو متون صحيح­شان نيست در مصادر صحيح­شان آمده در کتب­شان در کتاب ابن اثير آمده تاريخ آمده اما در جزو متون صحيح­شان نيست يعنی در اين سه صحيح بخاری و اين­ها نيست که پيغمبر به بحث ايرانی­ها گفتند که حفوا الشوارب اين يک مطلب.

به لحاظ شهرت عرض کردم انصافاً شواهد هست که اين مطلب از پيغمبر اکرم مشهور بوده به لحاظ متن هم مشکل داره حالا بعد يواش يواش يکی اين­ها را بيان می­کنيم، عرض شد که مرحوم صاحب وسائل اين روايات حرمت حلق لحيه را در باب شصت و هفت از ابواب آداب الحمام آورده ديروز من رفتم جلد يک چاپ مرحوم آقای ربانی در اين چاپ جديد جلد دوست اگه آقايون خواستند و عرض شد که مرحوم صاحب وسائل غير از حالا خود عنوان باب که عدم جواز حلق لحيه است چندتا باب ديگه هم در رابطه با لحيه داره خودش هم اشاره می­کنه ما هم به مقداری در اين مطلب انشاء الله اشاره خواهيم کرد اين مطلب دوم.

مطلب سوم عرض کرديم که اين اعفوا اللحاء متأسفانه در مصادر ما فقط در فقيه آمده پيش صدوق آمده در کتاب کلينی که قبل از ايشانه نيامده در کتاب تهذيب هم نيامده کتاب تهذيب حالا غير از اين که از صدوق نقل می­کنه، ظاهراً اصلاً کلاً اين بحث را نياورده چون تهذيب مطلعيد ديگه شرح مقنعه­ی شيخ مفيده به احتمال قوی شيخ مفيد بحثی را راجع به آداب و حمام و اين­ها نياورده لذا اصلاً شيخ مفيد راجع به لحيه و اين چيزهای که راجع به لحيه است و کوتاه کردن و اخذ از لحيه، اصلاً کلاً شيخ طوسی نداره ظاهراً به خاطر اين که مسائل متعرض نشده.

و  اما کلينی من ديروز عرض کردم که کلينی اعفاء اللحيه نداره همين طوره کلينی اعفاء اللحيه نداره ليکن در کتاب زی و تجمل که جلد شش کافی چاپ جديده در باب لحيه داره اما خيلی هم روايت داره، تصادفاً می­گم هفت­تا، هشت­تا شش­تا هفت­تا روايت داره ليکن تمام آن رواياتی که در اخذ لحيه است کوتاه کردن ريش و اين که به مقدار قبضه اشکال نداره زائد بر قبضه در آتش است و ائمه(ع) از ريش­شان کوتاه می­کردند می­گفت امام فرمود

42: 5

ريشش به قول ماها می­گيم محرابی مثلی که نه، ايشان محرابی درستی می­کردند ريش را جوری می­کردند که تا پرپشت بشه به جايي که طولانی بشه، اين داره در روايت من فکر می­کنم البته عرض کردم ديگه حالا به ذوق خود من مرحوم کلينی روايت اعفوا اللحاء را نياورده لشهرتها آن رواياتی که تحليل می­کنه آورده، خب اين که اين روايت ما زاد عن القبضه حتماً يک اعفاء اللحائی بايد باشه خب نمی­شه مازاد، من فکر می­کنم به ملازمه يعنی کانما ذاتا قبول کرده که ما اعفاء اللحاء داريم چون که می­گه زياد عن القبضه فی النار، لذا من ديروز عرض کردم ايشان نياورده درسته ايشان نياورده اما احتمالاً ايشان قبول داره چون روايات کوتاه کردن را آورده، و اين روايات کوتاه کردن بايد تخصيص باشه برای اعفوا اللحاء يعنی ول نکنيد هر مقدار که رفت ظاهراً اين طور باشه اين اجمال قصه و اما روايات که جهات بحثش عرض کردم حديث اول باب شصت و هفت محمد ابن علی ابن الحسين قال قال رسول الله(ص) حفوا الشوارب و اعفوا اللحاء البته حفوا هم آمده اخفوا هم آمده يعنی ثلاثی مجرد و ثلاثی مزيد خودش هفت، انشاء الله می­گيم دو سه جور معنی شده اينه بگذاريد برای بعد انشاء الله توضيحش را می­ديم، اَعفوا هم آمده به همزه قطع واعفوا هم آمده با همزه وصل يا به عبارت ديگری ثلاثی مجرد هم آمده از عفی يعفی يا يعفوا ثلاثی مزيد فيه يا به تعبير بعضی از خود صرفيين رابعی هم آمده اعفی يعفی اعفاءً هم اعفوا آمده هم واعفوا آمده هردو اصطلاح مصرف شده که بعد عرض می­کنم و لاتشبهوا باليهود که تشبهوا تتشبهوا است يک تاش حذف شده راجع به روش مرحوم شيخ صدوق عرض کرديم عده­ی قائل اند اگر شيخ صدوق گفت روی عن رسول الله قبول نداره، اما اگه گفت روی قال رسول الله به نحو اسناد معلوم می­شه پيشش حجت بوده که اينجا نسبت داده من يک توضيحی را ديروز عرض کردم چون بحث را سابقاً هم توضيح دادم ديگه وارد آن بحث نمی­شيم شيخ صدوق چه بگه قال الصادق چه بگه روی عن الصادق به لحاظ ارزشی فرق نمی­کنن، هردو پيش ايشان حجته، دليل ما هم اطلاق ديباجه است چون می­گه جميع ما فيه مستخرج من الکتب المشهوره و حجة بينی و بين الله، خب وقتی بگه جميع ما فيه حجة ديگه فرقی بين روی و قال الصادق، روی عن الصادق نداره به لحاظ حجيت فرق نمی­کنه، به لحاظ اين که اين ضعيفه و اين­ها نمی­شه اثبات کرد انصافاً فرقی خب طبعاً اين سؤال می­مانه خب اگه فرق نمی­کنه چرا گاهی آورده قال الصادق گاهی می­گه روی عن الصادق من فکر می­کنم اين قال و روی­هاش روی مبانی حديث شناسي است نه روی ارزش داده، اين که من الآن عرض کردم هر چيزی را به دقت خوب دقت کنيد بعد از اين که ذکر می­کنيد مصدر، مبدأ ارزيابی بشه هر مطلبی اين مطلبی را که من عرض می­کنم خدمت­تان عرض کردم نه از مشايخ چنين در کتابی ديديم نه از آثار صدوق، نه حتی بعد از صدوق کسی گفته اين يک نوع حدسی است که خود من می­زنم نمی­خواهم بگم مثلاً جای ديديم يا از کسی شنيديم ظاهراً ظاهراً نکته فرقش به لحاظ مثلاً تقدم صدوق با مشايخ قم، و با جو قم، مثلاً گاهی اوقات يک حديث در قم جا افتاده بوده بين مشايخ خب آنجا می­گه قال الصادق(ع) يک وقتی حديث بين مشايخ جا نيفتاده خوب دقت بکنيد، مثلاً مصدر ضعيفی اما ايشان قبول داره خوب دقت کردين ايشان برای حفظ مقام مشايخ می­گه روی عن رسول الله، به نظر من اين طور مياد تا آنجای که من فهميدم عرض می­کنم خيلی اصرار دارم، اين را به کسی نسبت نمی­دم ممکن است شماها هم قبول نفرماييد اختيار داريد چون من از کسی نشنيدم از مشايخ هم نشنيدم در کتابی هم نديديم احساس من حدس من اينه حدسی که من دارم اينه که ايشان روشش اينه برای اين که مرحوم صدوق من چندبار عرض کردم چندبار ديگه هم عرض بکنيم باز کمه، در مبانی حجيت خبر يک مبنی مبنای حجيت تعبدی خبره که عرض کردم معظم اهل سنت قائل به اين شدند علمای شيعه هم از بعد از علماء غالباً قائل شدند يا حجيت خبر عدل يا خبر ثقه معيارش را عرض کردم هر وقت کسی قائل بشه هر خبری دارای اين معيار باشه حجته، اين می­شه تعبدی يک معياره حالا مثلاً اهل سنت معيار را عدالت می­گيره، مرحوم از علمای صاحب معالم و صاحب مدارک هم عدالت می­گيره، آقای خويي معيار را وثاقت می­گيره، ثقه بودن اخباری­ها معيار را در کتب مشهوره بودن می­دانه، اربعه و غير اربعه دقت می­کنيد می­گه اين تعبد داريم اگر در يک کتب مشهور بود شارع گفته اينه تو بايد قبول بکنيم، پس حجيت تعبدی خبر، يعنی شارع آمده يک معيار گذاشته هرجا خبر آن معيار توش بود حجته و الا فلان اينه اسمش را ما گذاشتيم حجيت تعبدی خبر، دو حجيت عقلائی خبر اين معناش اين است که معيار نداريم ما بايد تجميع شواهد بکنيم، شواهد متعدد جمع بکنيم، تا وثوق پيدا  بکنيم که اين خبر صادر شده، سه عدم حجيت خبر عدم حجيت می­گه هيچ فرق نمی­کنه چه معيار باشه يعنی به اصطلاح شواهد ما شواهده اقامه می­کنيم بر حکمی که در خبر هست نه بر خود خبر لذا رأی دوم با خبر معامله دليل لفظی می­کنه به اطلاقش تمسک می­کنه رأی سوم به اطلاقش تمسک نمی­کنه، به عموم به اطلاقش او به حکم نگاه می­کنه او کاری به خبر نداره عرض شد که در ميان قدمای اصحاب ما روشن نيست حالا به استثنای مرحوم شيخ که اعتباراتش خالی از ابهام نيست روشن نيست ما مبنای حجيت تعبدی داشته باشيم دقت بکنيد، نه بغدادی­ها نه قمی­ها اين اشتباه نشه.

مبنای حجيت تعبدی خبر عرض کردم زمينه­هاش از سال­های صد و پنجاه شروع شد در پيش اهل سنت طبعاً هم دو زمينه داشت، يک زمينه کبری داشت که خبر عادل حجته تعبداً يک صغری داشت که فلانی عادله کبراش شد اصول صغراش شد رجال اين دوتا علم يواش يواش پا به صحنه در معارض دينی گذاشتند روشن شد يکی اصول يکی هم رجال يکی صغری يکی کبری عرض کردم اولين کسی را که اهل سنت به عنوان به اصطلاح فتّش عن الرجال در عراق شعبة ابن الحجاج البصری می­دانن، متوفای 161 اين اولين کسه، و از سال­های صد و هفتاد و هشتاد تقريباً ديگه اصول جا گرفت و تقريباً ديگه پرونده­اش خوبش ديگه تو رساله شافعی به نظرم رساله شافعی 196، 195 نوشته شده شافعی هم عمر زيادی نداشته، آن وقت بوده پنجا و هفت و هشت سال، چهل و پنج و شش سال فوتشه عمر زيادی از رساله نگذشته، غرضم کيف ماکان از قرن دوم به بعد يعنی از قرن سوم تطبيق شروع شد پيش اهل سنت اينه خوب مثلا اين آقا می­گفت اين حديث صحيحه آن وقت مبانی­شان هم در تقييم حديث مختلف شد گفت پيش فلان صحيحه، پيش فلان صحيح نيست پيش مسلم صحيحه پيش بخاری نيست من وارد آن بحث نمی­شم صحيح شد حسن شد اين­ها از قرن دوم شد اواخر قرن دوم، يعنی بعد از اين امتزاج مابين فقه و اصول ما نداريم ما تو آن زمان­ها اين را نداريم خوب دقت بکنيد ما تو زمان­ها اين حجيت تعبد نداريم خود بنده اينه هم باز میگم بنده چون جای نديدم عرض می­کنم خب اين هم روش کار بشه بنده معتقدم از سال­های دويست به به بعد پيش ما اصطلاح اصل شروع شد به جای صحيح و ضعيف، چون کسی نگفته، چون تا آنجای که ما پی­گيری کرديم از همين سال­های دويست کلمه اصل تول اصطلاح ما آمد له اصل له اصل يک احتمال من در حد احتمال دادم که اين اصل جانشين همان کلمه صحيح شد که صحيح بخاری درست شد بخاری متوفای دويست و پنجا و ششه دقت می­کنيد علمای ما هم داريم علمای که در همين بايد واقعاً هم گفت نه اين که می­خواهم مجازاً سبک بخاری و کارهای حديثی در حد بخاری انجام، مثل فضل ابن شاذان اصلاً معاصر بخاريه ايشان استاد مشترک با بخاری داره اصلاً فضل ابن شاذان هم استادی داره که هم بخاری ازش نقل می­کنه هم فضل ابن شاذان ازش نقل می­کنه، خب درجه فضل را می­گم، ليکن مع ذلک وقتی فضل مياد توی شيعه روی مبنای سنی­ها فکر نمی­کنه، اين يک بحث طولانی است من الآن نمی­خواهم وارد بشم وقت هم مساعد نيست من می­خواهم يک مقداری اين زمينه در ذهن مبارکت­تان باشه اصحاب ما آن وقت من اصطلاح را که اصحاب به جای که رو کلمه صحيح بررسی بکنن، اصل را بررسی بکنن اسمش را گذاشتيم تحليل فهرستی يعنی  به جايي که بيان سند را بررسی بکنن و رجال را روات را آمدند کتاب را بررسی کردند اين احتمالی است که بنده عرض کردم، کلمه اصل بعيد نيست در اول معادل صحيح عند السنه بوده چون هيچ جا گفته نشده من عرض می­کنم که روش کار بشه البته احتمالات ديگه هم داره صحبت­های ديگه طولانی داره که انشاء الله جای ديگه بايد عرض بکنم جاش اينجا نيست.

بين اصحاب ما روی جهات مختلفی که الآن جای شرحش اينجا نيست اعتماد بيشتر روی مصدر بود تا روی سند که اصطلاحی که سنی­ها داشت و لذا اصحاب ما تدريجاً فهرست نوشتند سنی­ها هم فهرست ندارند به اين معنای که ما داريم مثل فهرست نجاشی يا فهرست شيخ طوسی مشايخ اصحاب ما مبنای خوب دقت بفرماييد تا زمان علامه، تا زمان علامه و استاد ايشان ما همچون دقيق، دقيق بگيم يک کسی داشته باشيم در يک حد چهره­ی مشخصی که قائل باشه به مبنای حجيت تعبدی خبر نداريم، ما دو مبنای داريم يا حجيت عقلائی خبره يا عدم حجيت خبر، سيدمرتضی در کتاباتش ازش ظاهر می­شه عدم حجيت خبر خوب دقت بکنيد ابن ادريس عدم حجيت خبر اين­ها دنبال حکم اند ولو خبر در يکی از اصول مشهور ما باشه کتاب حريز باشه يا از، بازهم قبول حکمش را قبول می­کردند الفاظ خبر را قبول نمی­کردند ليکن در بغداد و در کوفه به استثنای سيدمرتضی مثلاً شيخ مفيد، از شيخ مفيد در رساله موجزی در چيز نقل شده در اصول نقل شده و در کتاب مقنعه ايشان همين فقه ايشان من با مراجعه­ی که بازهم عرض می­کنم از کسی نشنيدم با مراجعه­ی که به مقنعه داريم مقنعه­ی شيخ مفيد داريم و مثلاً اواخر يک اواخر بعضی کتاب­هاست چندتا روايت آورده باب نوادر روايت را آورده مجموعه­اش انسان احساسش اينه که ايشان قائل به حجيت تعبدی خبر نيست قائل به حجيت عقلائی خبره سيدمرتضی قائل به عدم حجيت خبره، مشايخ قم هم قائل به حجيت تعبدی نيستند قائل به حجيت عقلائی خبره، فقط فرقی که مشايخ که قم با بغداد دارند اينه در قم به اصطلاح شواهد عقلائی را بيشتر بردند رو مشايخ يعنی رو عقلای طائفه، در بغداد رو عقلاء بما هو عقلاء شواهد عقلائی حالا می­خواهد شيعه باشه يا شيعه نباشند، مشايخ باشند روشن شد پس بنابراين اصولاً اگر کتاب فقيه را می­خواهيد بررسی کنيد به طور کلی اين در ذهن­تان باشه آنی که من خودم بهش رسيدم به نتايج، اول اين که ايشان خب تصريح می­کنه و جميع مافيه مستخرج من الکتب المشهور التی عليها المعول، و اليه المرجع مثل کتاب سعد ابن عبدالله و کتاب صلات حريز اسم می­بره و غير ذلک من الاصول و المصنفات، تصريح می­کنه اجتهاد بنده اينه که من کتابم را از اصول و مصنفات مشهور بين طائفه گرفتم احساس من اينه احساس من اينه، اگر حديثی در اين اصول مشهوره و مصنفات مشهوره متلقات به قبول بين مشايخ من جمله شيخ ايشان ابن الوليد مهمش نه آن حديثی است که اين شرائط را نداشت اما ايشان قبول داره لازم نيست حالا هرچه بخواهد احساس من اينه عرض کردم حدساً خوب دقت بکنيد اگه کسی هم از شما قبول نکنيد بنده هم ناراحت نمی­شم چون اين خب مطلبی است بعد از هزار و خرده­ی سال گذشته از زمان صدوق ما داريم با اجتهاد و حدس می­گيم و توضيح داده نشده به ذهن من اينه که اگر گفت قال رسول الله تو مصادر معروف­تری، اگر گفت روی عن رسول الله تو مصادر مشهور نبوده اما ايشان قبول داشته، پس قال رسول الله جای که در مصادر مشهور بوده يک، يا مصادری که به هر حال مشايخ قم قبول داشتند حجيت عقلائی ليکن عقلاء يعنی مشايخ دقت کردين يک دفعه می­گيم حجيت عقلاء يعنی عقلاء عقلاء مثل دانشگاه دنيا می­گيم به اصطلاح سطح دانشگاهی، اين روی ضوابط دانشگاهی قابل قبوله بغدادی­ها مثل سيدمرتضی اصلاً حجيت را قائل نبودند مثل شيخ مفيد حجيت عقلائی به اين معنی قائل بودند روشن شد شيخ صدوق هم اين طور اولين کسی که بحث حجيت تعبدی را مطرح کرد و به فقه کشيد چهره بارز ما علامه است لذا کار علامه مثلاً ايشان هفتصد و بيست و شش وفاتشه علامه، حالا بگيم قرن هشتم حالا به خاطری که ربع قرن مثلاً قرن هشتم ايشان بايد کار علامه در حقيقت يک نوع امروزی­ها چه می­گن؟ انقلاب بود در تفکرات حديثی شيعه البته بعد اين پی گيری شد عده­ی هم قبول کردند و من توضيحات کافی را عرض کردم اين فقه يک نکته بود اگر اين راه جديد که الآن آمد قبول می­کردند خيلی از رواياتی که به راه قديم قبول کرده بودند نفی می­شد اين چه شد بين شيعه آمدند حالا چه کار بکنيم؟ طبق معيار علامه حديث صحيح بود طبق عمل کلينی و شيخ و مفيد و اين­ها مثلاً حديث ضعيف بود اين­ها عمل بهش کرده بودند اين هم بحث اين آمد که شهرت جابره يا نه؟ اصلاً بحث شهرت از بعد از علامه آمد اين تو اصول ما نيست من کراراً عرض کردم، بحث جابريت شهرت تو اصول سنی­ها هم نيست هيچ يک از فرق اهل سنت اين بحث را ندارند که آيا شهرت جابر هست يا نيست؟ اين بحث را ما داريم و بعد از علامه نکته تاريخش هم اينه بحث اصولی هم نيست، علامه منهج جديد را در حديث آورد با آن منهج قديم نمی­خورد خب طبيعاً تعارض پيدا می­کرد من توضيحش طولانی شد اين که،

س: حاج آقا اين مورد بين قال و روی را شما تطبيق بين مواردش

ج: و موارد، احسن پس بنابراين قال رسول اللهی که ايشان فرموده به نظر من اين طور مياد نظر ايشان قبول مشايخ اين به لحاظ اجمال قصه اما اين که ايشان از کجا گرفته؟ چون عرض کردم اصلاً اعفوا اللحاء در مصادر شيعه ما نيامده اين هم يک مصبيتيه از آن ور هم خوب دقت بکنيد، من عرض کردم کراراً صدوق فوق العاده دقيقه فوق العاده يک واو را هم پس و پيش نمی­کنه، اين بايد با اين متن در يک کتابی ديده باشه البته متن مورد قبول علمای قم بوده اما در کتابی، اما در کجا؟ نمی­دانيم حالا در کجا؟ دقت می­کنيد الآن دقيقاً نمی­دانيم چون در مصادر ما نيست بلی توی مصادر اهل سنت هم و لاتشبهوا باليهود در ذيلش به اين متن هم نيست غالباً اين را نقل نکردند بعد مصادر اهل سنت را می­خوانم چون مصادر اهل سنت دو مورد آمده يکی که خب اين واقعاً هم پيش آن­ها ضعيفه، من احتمال دادم صدوق از همين­جا گرفته اين تهاوی، تهاوی از علما و فقهاء اهل سنت قديم هم نيست تقريباً يک مقدار قبل از صدوقه من غير از تهاوی پيدا نکردم در کتب اهل سنت تا آنجای که من مراجعه کردم، تهاوی نداره تهاوی از انس نقل کرده آنجا گفته احفوا الشوارب اينجا داره حفوا اين مقدار فرق بين حفوا و احفوا مهم نيست و اعفوا اللحاء مثل همينه و لاتشبهوا باليهود اين متنی که الآن اين خيلی برای ما راحت شد اين در کتاب تهاوی آمده که از فقهاء آمده که از فقهای اهل سنته مرد بی فضلی هم نيست انصافاً چندتا کتاب داره همين الآن، بعضيا اصلاً يک مدتی با کتاب­هاش هم مأنوس بودم کتاب­های تهاوی از فقهای نسبتاً خوبی اهل سنته، در روايات و اين­ها هم خوبه با اين که در به اصطلاح حنفی­ها غالباً اهل قياس و اين­ها اند و من فکر می­کنم، فکر می­کنم اين از اينجا گرفته بعيد می­دانم يک متن مشابه اين هم داريم در کتاب مسند احمد ابن حنبله اعفوا اللحاء و جزوا الشوارب و غيروا شيبکم، و لاتشبهوا و اليهود و النصاری خيلی بعيد می­دانم صدوق از اين گرفته باشه چون بايد خيلی در روايت تصرف کرده باشه، اين را خيلی بعيد می­دانم آنچه که من الآن احتمال قوی می­دم به حسب خبرويت می­خواستم نه اين که بگم جای آمده ظاهراً صدوق از تهاوی گرفته، حالا تهاوی ممکنه از مصادر ما گرفته جای ديگه گرفته مصادر آن نمی­دانم الآن مصادر زيدی را هم من نگاه نکردم اين متن تقريباً با فرقی فقط کلمه احفوا و حفوا هيچ فرقی باهم ندارند اين متن دقيقاً که نشان می­ده دقت شيخ صدوق را دقيقاً از کتاب تحافی حنفی گرفته شده مسنداً عن انس حالا يا ايشان از تهاوی نقل کرده يا از مصدر تهاوی نقل کرده احتمال داره به ذهن ما روايت اينه و اين روايت با اين که در مصادر ما فعلاً نيست انصافاً از عبارت صدوق اين مقدار نه اين که بگيم صحيح و ضعيف به ذهن من اين مياد که روايت را مشايخ قم قبول کردند ولو در مصادر ما نبوده، اين راجع به اين روايتی که صدوق در شماره1 ايشان آورده،

شماره 2 که ايشان آوردند قال باز در همين کتابی البته ايشان در همان طهارت آوردند در آداب حمام قال قال رسول الله(ص) ان المجوس به اصطلاح جزوا لحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجزوا الشوارب و نعف اللحاء، لحاء هم قرائت شده و هی الفطره، اين به اصطلاح دين من، الآن من تا آنجا، اين متن که عرض کردم که تاريخه نشان می­ده که مجوس و به اين قصه بوده اين دارند اما با اين متن که ان المجوس فعلوا کذا دارد که خالفوا المجوس هم اهل سنت دارند چون عرض کردم ما الآن بلی نداريم در جای ديگه اين متن را اهل سنت داره اما به اين متنی که ايشان دقيقاً آورده اين متنی که الآن خواندم برای شما اين را من هنوز در بين اهل سنت پيدا نکردم، ديگه اين يکی هم گير کرديم که اصل اين مطلبی که ايشان فرمودند اجمال اين مطلب هست و درست هم اجمالش اما اين خصوصيت با اين تعبيراتی که ايشان فرمودند اين را من فعلاً پيدا نکردم اين راجع به اين روايت.

حديث شماره 3 آن وقت عرض کردم ما خالفوا المشرکين هم داريم خالفوا اليهود هم داريم خالفوا المجوس هم داريم ظاهراً اين طور باشه يهودی به عنوان سنت حضرت ابراهيم ريش را خيلی دراز می­گذاشتند اين خالفوا اليهود و لاتشبهوا باليهود مال ذيل اعفوا اللحاء است يعنی ريش را ول بکنيد اما به يهود هم نرسانيد تشبه به آن­ها هم نکنيد، مجوس ظاهراً ريش را می­تراشيدند و سبيل­ها را بزرگ می­کردند آنی که پيغمبر قرار دادند در مقابل هردو يعنی ريش را نتراشيدن و سبيل را کوتاه کردند در بحث کوتاه کردن سبيل سابقاً يک توضيحی دادم که بعد انشاء الله هم باز عرض می­کنيم بخش سوم و خالفوا المشرکين از شواهد اين طور معلوم می­شه که باز مشرکين ريش را بزرگ می­کردند به خاطر اين که حالا سنت حضرت ابراهيم هم بود و مثلاً می­گفتند ليکن سبيل­ها را هم بزرگ می­کردند حضرت فرمودند با مشرکين هم مخالفت بکنيد يعنی ريش­ها مثلاً بزرگ بشه و سبيل کوتاه بشه اين سه­تا مخالفتی که داريم که انصافاً معنی داره، خالی نيست از معنی. حديث شماره 3 که در اينجاست مرحوم صاحب وسائل از معانی الاخبار صدوق نقل کرده مرحوم شيخ صدوق در معانی الاخبار عن الحسين ابن ابراهيم المکتب مکتب به اصطلاح کسی بوده که ما در فارسی بهش می­گيم که مکتب­داره اين­ها گاهی بهش مؤدب می­گفتند گاهی مکتِب می­گفتند اصطلاح مؤدب در آن زمان کسانی بودند اين به اصطلاح به قول ماها کسی که اول طلبگی است نحو و صرف و اين­ها می­خوانيم اساتيد ادبيات کسانی که صرف و نحو و اين­ها ياد می­دادند به اين­ها مؤدب می­گفتند مرادشان از مؤدب ادب القول که صرف و نحو و اين جور چيزها باشه لغت و مراد از مکتب هم بيشتر مکتبی داشتند که يا ادبيات يا مثلاً قرآن ياد می­دادند اين حسين ابن ابراهيم مکتب جزو مشايخ صدوقه که نمی­شناسيم البته جزو مشايخ شيعه است اصطلاحاً به اصطلاح بنده جزء مثلاً فرض کنيد طلبه­های روزی آخوندهای بود در قم که هم مکتب­دار بوده و هم به لحاظ علمی شهرت علمی نداشته، ليکن خب هستند الآن هم هستند، هميشه زمان، می­رفتند اين طرف و آن طرف اجازه می­گرفتند از مخصوصاً اگر گاهی اوقات افرادی بودند که خيلی مشهور نبودند اين­ها می­رفتند از اين­ها مثلاً مثل امروز يک عده­ی هستند که يک گوشه­ی می­نشينند امامی­ زمانی اند ارتباط دارند، فلان می­ره از آن­ها مثلاً اجازاتی می­گيرند يک چيزی شبيه اين بود عن الحسين ابراهيم مکتب جزو مشايخ ايشانه که توثيق نشده عن محمد ابن جعفر الاسدی عرض کردم مرحوم محمد ابن جعفر اسدی را چندبار توضيح دادم از بزرگان شيعه است از بزرگان طائفه است اصلش هم مال کوفه است عرب هم هست واقعاً از بنی اسده، از موالی نيست و ليکن بعد برای نشر دعوت تشيع به ری آمد تهران و با وکلاء ارتباط مستقيم داشت با وکيل دوم و سوم، مقدار زيادی توقيعات را از وکلاء ايشان آورده به تهران پخش کرده توسط ايشانه و مرد بسيار بزرگواری است چيزهای منفرد زياد داره که مشهورترينش همين زيارت جامعه، زيارت جامعه را هم ايشان نقل کردند رحمه الله بسيار مرد بزرگوار آن وقت چون نشر دعوت تشيع می­کردند به احتمال قوی بزرگان و مشاهر احتياط می­کردند با ايشان ملاقات نمی­کردند اينه که مثل حسين ابن ابراهيم مکتب می­رفته در ری از ايشان اجازه تحمل حديث کردند، عن موسی ابن عمران نخعی اين را ما دقيقاً نمی­شناسيم که عرض کرديم ايشان از به اصطلاح نوفلی هست گاهی بهش نوفلی گفته می­شه گاهی نخعی، نخع يک طائفه­ی معروفی اند از يمن همين کميل ابن زياد يمنی اند يک طائفه­ی بطنی است از آن­ها به نام نوفل، نوفلی­ها از نخعی­ها هستند يک نوفلی هم دارند که اين­ها از عموزادگان امام صادق اند نوفل ابن حارث ابن عبدالمطلب از نوه­های حضرت عبدالمطلبه اين­ها از آن­ها نيستند اين­ها به اصطلاح از يمن اند و به قول ماها سيد نيستند آن­ها سيد اند عن موسی ابن عمران نخعی ايشان را هم نمی­شناسيم اما اين احتمال خيلی قويه، يعنی نوفلی نخع اين هم در ری بوده احتمالش مثلاً جزو مشايخی بوده که در ری آمده ساکن ری شده مرحوم اسدی از ايشان نقل کرده، ايشان پسر برادر نوفلی معروف اند يک نوفلی معروف است نوفلی عن السکونی که حتماً زياد شنيدين حسين ابن يزيد ايشان پسر برادر حسين ابن يزيد نوفلی هستند ايشانه نمی­شناسيم عن عمه حسين ابن البته همين موسی ابن عمران نخعی در زيارت جامعه هم هست، همين عمرش هم غير از خود آن اسدی و غير از آن اولش اشکالی يک مقدار زياد جامعه به خاطر همين موسی ابن عمران نخعی است رحمه الله، عن عمه حسين ابن يزيد اين حسين ابن يزيد همان حسين ابن يزيد نوفلی معروفه که عرض کردم اين نوفلی­ها نخعی اند از يمن هستند غير از نوفلی­های بنی هاشم عن عمه حسين ابن يزيد، عرض شد چند دفعه ديگه هم ظاهراً يک مقدار اينجا جای ديگه حسين ابن يزيد اساساً کوفيه، اصلاً اين جزء عشاير يمنی هستند که ساکن کوفه بودند بعد منتقل می­شه به ری نوفلی معروف منتقل می­شه به ری، و يک مقدار آثارش در ری به ما رسيده، و قيل انه غلی فی آخر عمره، مال همين نوفلی معروفه، اين غلو هم احتمالاً غلو سياسی باشه بعيده غلو عقايدی باشه علی ای حال اين حسين ابن يزيد ابن نوفلی به عنوانه توثيق نداره، بلی مرحوم استاد از راه کامل الزيارات و تفسير علی ابن ابراهيم توثيقش فرمودند که خب ارزش نداره، عن عمه حسين ابن يزيد عن علی ابن غراب، اين يک مقدار شخصيتی محل کلامه، محل توجهه که که هست؟ آيا در کتاب­های جورهای مختلفی اسمش آمده چون يک حديثه و چندان باب برايش متوقف نيست چون اين حديث مشکلات ديگه هم داره خيلی من بحث نمی­کنم اين علی ابن غراب خيلی بحث­های رجالی فهرستی لطيفی داره، اگر بخواهيم وارد بشيم چند روز بايد تو اين بمانيم خيلی وقت­تان گرفته می­شه طلب­تان باشه يک جايي ديگه، به هر حال متعرضش می­شيم انشاء الله تعالی چون ديدم بزرگان هم مثلی يک کم و زياد يعنی اين قدر اين مشکل اين بوده که حتی امثال نجاشی و اين­ها هم گير کردند در قصه­ی،  از آنجای است که ديگه گفت که بزرگان درجه يک ما توش گير کرده اين احتياج به يک شرحی داره که الآن مناسب نيست اوهامی که پيدا شده اشتباهاتی که پيدا شده، تصحيح آن اوهام و اشتباهات و جا به جای­ها طول داره ديگه حالا انشاء الله يک وقت ديگه، طلب­تان باشه يک وقت ديگه راجع به علی ابن غراب اگه، از جعفر ابن محمد البته در کتاب معانی الاخبار داره، عن خير الجعافير چون اين علی ابن غراب با اهل سنت خيلی، يعنی تو کتب اهل سنت عنوان داره در شرح حالش هم نوشتند کان يتشيع و ظاهراً برخوردی هم که با امام صادق داشته در جوانی­اش بوده خيلی با اخلاص خدمت حضرت رسيده، چون وفاتش را صد و هشتاد و چهار می­نوشتند، يک چيزی در حدود مثلاً سی و شش سال بعد از امام صادق عادتاً برخوردش با امام در سنين جوانی بوده و خيلی هم يعنی از اهل سنت نيست خيلی برخورد خوبی داره با امام قال حدثنی خير الجعافير، جعفر ابن محمد الصادق يا جعفر ابن محمد ابن علی تعبير به خير الجعافير عن ابيه، ابيه يعنی امام باقر(ع)،

س: احتمال می­فرماييد مراد

ج: توثيق نداره نه، البته مرحوم شيخ در رجالش نوشته علی ابن غراب اسند عنه بعضيا گفتند اين اسند عنه علامت وثاقته، نه اين جزو علامت نيست، به هر حال حالا من عرض می­کنم عن ابيه اين بايد طبق قواعد و شواهد اهل سنت اينجا هم ناقص آورده چيز هم نکرده توضيح نداده نمی­دانم آقايون اگر کتابی معانی الاخبار پيش­شان باشه تو اين کامپيوتر نگاه کنند، عن ابيه يعنی امام باقر عن جده، ضمير جده علی خلاف القاعده به ابيه بر می­گرده قاعدتاً بايد به خود امام صادق بر گرده علی خلاف القاعده اين مراد از جده، يعنی امام حسين(ع) عن ابيه اين عن ابيه افتاده آقايون کامپيوتر دارند نگاه کنند معانی الاخبار، بلی آقا؟ عن ابيه عن جده،

س: جعفر ابن محمد عن ابيه و عن جده عن ابيه،

ج: عن ابيه اينجا انداخته در اين کتابی، من مراجعه کردم خودم نگاه کردم اين عن جده روشن شد آقايون اين يک نحو اصطلاحی است که در کتب اهل سنت به کار برده شده ماها چون نداريم بلی، اين عن ابيه يعنی امام باقر عن جده يعنی جد امام باقر، يعنی امام حسين، خوب روشن شد نه جد امام صادق که بشه حضرت سجاد عن ابيه عن جده آن وقت امام حسين عن ابيه يعنی اميرالمؤمنين، قال رسول الله(ص) حفوا الشوارب و احفوا اللحاء و لاتشبهوا بالمجوس خب عده­ی هم احتمال دادند که اين حديث مصدر، مرحوم خود صدوق در فقيه است ليکن اينجا لاتشبهوا بالمجوس داره نمی­شه مصدرش، صدوق همچو کاری نمی­کنه، آنجا داره لاتشبهوا باليهود آنجا يهود داره، اينجا مجوسه، بعيده اين کار را بکنه، صدوق همچو کاری نمی­کنه اين هم اين روايت عرض کردم در شرح حال علی ابن غراب داره شيخ داره اسند عنه، چندبار هم عرض کردم آقای خويي چهار جور قرائت کردند احتمال دادند در اسند عنه يعنی من شيخ طوسی عنه، اسند به فعل ماضی مجهول عنه، اسند عنه يعنی شيخ طوسی اسند عنه، اسند عنه يعنی خود به اصطلاح راوی اسند عن امام آقای خويي چهارتا معنی برايش فرمودند فرمودند اين معانی واضح نيست لذا مراد جدی روشن نيست رحمت الله عليه، عرض کردم اين چهار معنايي که ايشان فرمودند حالا من دقيقاً تو ذهن نيست دقيقاً اجمالش هم تو ذهنم بود ليکن تو ذهن هست از سابق که هر چهار معنای ايشان غير صحيحه، صحيح عبارت اسند يعنی اسند اين شخص، عنه از آن امامی که در اصحابشه، چون عرض کردم بعضی جاها داره، روی عنه، روی يعنی مثلی اين که قلت لابی عبدالله فقال اين که کلام امام صادق نقل می­کنه اسمش روی است اما اين جور نقل می­کنند حدثنی جعفر ابن محمد عن ابيه عن جده عن ابيه قال قال رسول الله، يعنی از امام صادق مسنداً نقل کرده اسند عنه، يعنی از امام صادق با سند نقل کرده، نه کلام خود امامه، که خب در اينجا خود علی ابن غراب که مسند نقل بکنه، اصطلاحاً پيش ما وقتی کسی اين جور مسند از امام صادق غالباً علامت تسنن می­دانيم علامت عامی بودنش می­دانيم روشن شد پس اسند عنه اين معانی­اش بعضی از بزرگان می­گه مرحوم آقای ابطحی استادم در تهذيب المقال هشت­ احتمال ظاهراً ذکر کردند احتمال زيادی برای اين کلمه آوردند البته اين کلمه در نجاشی هم نيست، در شيخه در اصحاب امام صادق زياده به نظرم اينجا آمدند امام کاظمه چندتا هم امام رضا(ع) چندجای در بقيه ائمه هم نيست اين در کتاب شيخ در رجالش هم هست در فهرستش هم نيست، در نجاشی هم نيست در برقی هم نيست در کشی هم نيست اين مراد ايشان رحمه الله از اين کلمه ظاهراً اينه يعنی روی عن هذا الامام مسنداً الی رسول الله اين هم دليلش عن جعفر عن ابيه عن جده عن ابيه عن قال قال رسول الله، البته سنی­ها اين جور سندها را اشکال می­کنند روی مبانی خودشان چون ديگه اگر جعفر عن ابيه، يعنی امام باقر، امام باقر عن جده يعنی امام حسين چون معروف اين است که امام باقر در وقت شهادت سيدالشهداء چهار ساله بودند، می­گفتند لم يدرک جده اين می­شه مرسل آن وقت اگر عن ابيه امام باقر عن جده يعنی جد امام صادق يعنی حضرت سجاد عن جده را به حضرت سجاد بزنيم، حضرت سجاد عن علی اين طوری بگيم، آن وقت ببخشيد حضرت سجاد عن ابيه عن ابيه عن امام حسين می­شه آن وقت امام حسين قال قال رسول الله مشکل داره چون عمر امام کم بودند آن­ها اين جوری بررسی می­کنند حديث را ماها بالاخره پيش ما ارزش چندان، به هر حال فعلاً در مصادر ما حديثی که مسنداً از امام صادق اين حديث رسول الله را نقل کرده فعلاً منحصر به همينه، فعلاً منحصر به همينه که اصل حديث در کوفه بوده بعد آمده در ری از ری هم آمده به قم توسط صدوق ابهام الحمدلله زياد داريم يکی حسين ابن ابراهيم مکتِب استاد صدوق توثيق نشده يکی موسی ابن عمران نخعی توثيق نشده يکی حسين ابن يزيد نوفلی نخعی توثيق نشده بلکه قيل غلی فی آخر عمره خود علی ابن غراب هم توثيق نداره سنی­ها چرا گفتند ما به بأس سنی­ها تعريفش همينه، ماها نداريم توصيفش را لذا اين سند خيلی حالا به هر حال مشايخ اصحاب نيستند، حالا برفرض حالا بگيم درست هم باشه جزو سندهای درجه سه و چهار ما حساب می­شه، اين سند که هست من يک نکته­ی را اينجا عرض بکنم خدمت­تان که اين نکته بد نيست مرحوم شيخ صدوق در کتاب فقيه جلد 4 نوادرش يک حديثی به مناسبت به آخر اين سند نقل کرده نوشته الحسين ابن يزيد عن علی ابن غراب عن جعفر ابن محمد، دقت می­کنيد آقايون مراجعه کردين جلد چهار فقيه به نظرم صفحه چهار صد و يازده اين چاپ جامعه مدرسين به نظرم صدوق هم به حسين ابن يزيد طريق نداره بعيد نيست اين طريقش به حسين ابن سعيد باشه آقايون می­خواهن بنويسند چون روايت تنها حکم به ارسالش می­کنند بعيد نيست اين طريق به همان باشه، صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

 

عرض شد اجمالا از بعضی از شواهد روشن میشود که این حکم ریش در سال 6 هجری هست که از طرف خسرو پرویز آمدند مدینه. البته این مطلب...خیلی اصرار دارم که ارزیابی مطلب فراموش نشود. این مطلب در کتب عامه هست ولی در صحاح اونها نیامده است. این نکته در ذهنتان باشد. در ضمن معنا کردن حدیث با شرائط زمانی روایت معنا کنیم...احتمال دارد که معنای جدید به حدیث بدهید. اعفو اللحی این یک کلام باشد یک معنا دارد و وقتی یک کسی آمد که حلق لحیه کرده بود از ته و بعد آمد خدمت حضرت و این را فرمودند ممکن هست که بگوییم که معنا این هست که تراشیدن ریش حرام هست ... جزو متون صحیحشان نیست. به لحاظ ارزشی متون حصیحشان نیست. به لحاظ شهرت انصافا شواهد هست. به لحاظ متن هم مشکل ندارد. صاحب وسائل مقداری از روایات را در باب 67 ابواب الحمام آورده است.

«4» 67 بَابُ عَدَمِ جَوَازِ حَلْقِ اللِّحْيَةِ وَ اسْتِحْبَابِ تَوْفِيرِهَا قَدْرَ قَبْضَةٍ أَوْ نَحْوِهَا(کتاب تهذیب شرح مقنعه شیخ مفید هست و لذا اصلا شیخ طوسی رحمه الله اصلا کلا ندارند. ظاهرا شیخ مفید ندارند. در کتبا زی و تجمل در ج 6 کافی لحیه هم دارد و خیلی هم ارد ولی تمام اون روایات در اخذ لحیه هست و کوتاه کردن و اینکه به مقدار قبضه اشکال ندارد...من فکر میکنم مرحوم کلینی اعفو اللحی را نیاورده اند به خاطر شهره یعنی روایات تحدید را آورده اند که مثلا زاد علی القبضه... و لذا ایشان ظاهرا قبول دارند ولی برایتحدیدیش روایت آورده اند.)

1658- 1- «5» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُفُّوا(احفوا از باب ثلاثی مزید هم آمده است و بعد توضیح عرض خواهیم کرد ان شاء الله) الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا(هم به همزه قطع از باب افعال آمده است و هم به همزه وصل از باب ثلاثی مجرد.) اللِّحَى وَ لَا تَشَبَّهُوا(که تاء تتشبهوا حذف شده است) بِالْيَهُودِ.(توضیح دادیم که روی و قال به لحاظ حجیت هر دو حجت هست و دلیل هم اطلاق دیباجه هست. ولی از جهات دیگری فرق دارد که بحث مفصلی هست.روی مبانی حدیث شناسی... این یک حدسی هست که خودم میزنم. نمیگویم جایی دیده ام یا از کسی شنیده ام. ظاهرا نکته اش تأدب مرحوم صدوق با جو قم و مشایخ قم هست. یک وقت حدیثی جا افتاده است در قم ایشان قال میفرمایند ولی گاهی حدیثی را مشایخ قبول ندارند یا جا نیفتاده هست ولی خود شیخ صدوق رحمه الله قبول دارند.این متن اینجا مسندا عن انس دقیقا در طحاوی عامی مسلک هم هست.با قطع نظر از یک فرق بسیار کمی.)

1659- 2- «6» قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ وَ وَفَّرُوا شَوَارِبَهُمْ- وَ إِنَّا نَحْنُ نَجُزُّ الشَّوَارِبَ وَ نُعْفِي اللِّحَى وَ هِيَ الْفِطْرَةُ «7».(مدل این متن را در عامه نیافتم.)

1660- 3- «8» وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكَتِّبِ(مکتب دار که گاهی بهشان مؤدب میگفتند. معلم ادبیات عرب. صرف و نحو ... ادب القول نه ادب الفعل که اخلاق هست. مکتب هم ادبیات یا قرآن یاد میدادند. از شمایخ شیعه توثیق نشده هستند که از طلبه های نسبتا عادی بودند که شهرت علمی نداشتند ولی رفته اند اجازه گرفته اند...) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ(ایشان را جند بار توضیح داده ام که از بزرگان کوفه و شیعه هست ند و اقعا اسدی هستند. عرب اصیل و با نائب حضرت ارتباط خاص داشتند و برای نشر دعوت تشیع ری تشریف بردند و زیارت جامعه را هم ایشان نقل کرده اند....بعدش ظاهرا به دلیل تقیه بزرگان و مشاهیر احتیاط میکرده اند با ایشان ارتباط مستقیم بر قرار نمیکردند....) عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ(ایشان را دقیقا نمیشناسیم. ایشان نوفلی هست. گاهی به ایشان نوفلی گفته میشود.نخعی یک بطنی دارند نوفلی هست... یک نوفلی دیگر هم داریم از عموزادگان آقا امام صادق سلام الله علیه هستند نوفل بن حارث بن عبدالمطلب...از نوه های ایشان...اینی که اینجا هست از یمن هستند و سید نیستند....به خلاف عموزادگان حضرت که سید هستند...ولی این احتمال قوی هست که نوفلی نخعی در ری بوده است.ایشان پسر برادر نوفلی معروف که راوی کتاب سکونی هست. حسین بن یزید نوفلی راوی کتاب سکونی هست.) عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ(موسی بن عمران نخعی در زیارت جامعه هست و اشکال معروف به زیارت جامعه به همین موسی بن عمران رحمه الله هست.حسین بن یزید اساس کوفی هست.نوفلی معروف انتقال داده میشود به ری و گفته شده است که نوفلی در اواخر عمرش غالی شده است و ظاهرا غلو سیاسی هست نه عقائدی.) عَنْ عَلِيِّ بْنِ غُرَابٍ(ایشان شخصیت محل کلامی هستند و محل توجه که کی هستند. در کتب ما به شکلهای مختلفی اسمشان هست. چون یک حدیث هست و جندان باب برش متوقف نیست و این حدیث مشکلات دیگری هم دارد خیلی حبث نمیکنم. ایشان بحثهای رجالی و فهرستی لطیفی دارند و طلبتان باشد در جای دیگری. و بزرگان هم گرفتار شده اند. حتی امثال نجاشی. ایشان احتیاج به شرحی دارند که مفصل هست و جایش ان شاء الله.)(در معانی الاخبار اینجا دارد عن خیر الجعافر جعفر بن محمد...این  علی بن غراب با عامه ارتباط دارد و خیلی عنوان دارد و در شرح حالش نوشته اند کان یتشیع و برخوردش با آقا امام صادق سلام الله علیه در جوانی اش بوده اند و خیلی با اخلاص خدمت حضرت رسیده است و وفاتش را 184 نوشه اند. و خیلی برخورد خوبی با امام دارد در بین عامه. تعبیر به خیر الجافر احترام هست به حضرت.شیخ اسند عنه دارند در مورد ایشان که علامت وثاقت نیست.منایش جای خودش.) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(سلام الله علیهما) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ(اینجا مراد آقا امام سحین سلام الله علیه هست و یک عن ابیه جا افتاده هست که آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه هست. اینجا علی خلاف القاعدة ضیر بر میگردد به ابیه نه به حضرت صادق سلام الله علیه.) ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْمَجُوسِ.(مجوس ظاهرا میترشایدند و سبیل را بزرگ میکردند و ظاهرا عدم تشبه به یهود هم این باشد که خیلی بلند هم نکنید و باز مشرکین ریش را بزرگ میکردند و سبیل را هم بزرگ میکردند یا سبیل کوتاه باشد.یعنی هر سه مخالفتی که در روایات داریم معنا دارد)(عده ای احتمال داده اند این مصدر فقیه هم باشد ولی نه. اینجا مجوس دارد نه یهود و صدوق در متن خیلی دقیق هستند و عوض نمیکنند.)(اسند عنه را 4 جور قرائت کرده اند ...اَسنَد عنه درست هست و این از اصطلاحات عامه هست و خلاصه هر 4 معنای مرحوم استاد در اینجا غلط هست و اسند یعنی این شخص اسناد عن امام سلام الله علیه... گاهی اوقات کسی کلام حضرت را نقل میکند که میشود روی و گاهی اوقات این طور که اینجا هست نقل کرده اند که به حضرت آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسانده اند. یعنی حضرت را در سند نقل میکند. غالبا این مدل نقل از امام علامت تسنن هست. استادمان مرحوم آقای ابطحی 8 تا احتمال به نظرم داده اند. نه این معنایش واضح هست وهمینی هست که عرض کردم. فقط باید با اصطلاح عامه در این زمینه آشنا بود. اینها فقط در رجال شیخ هست یعنی روی عن هذا الامام مسندا الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.اصطلاحی هست.مرحوم صدق در جلد 4 فقیه سندی دارند با ا[ر همین و صدوق به حسین بن غراب طریقندارند..و بعید نیست این که این طریقش همان باشد. زیرا آ« روایت را حکم به ارسالش میکنند. بعید نیست اینطریق به همان باشد.)

ارسال سوال