مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 27 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1396/9/20
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1397/1/20
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 7 – 10 - 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ اصالة عدم تذکیه ـ جمع بندی نهایی و توجیهات مربوط به کلام شهید ثانی (ره)
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 99-1398 » اصول چهارشنبه 1398/9/6
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - بررسی سندی باب ((ألبان الابل)) کتاب کافی
- اصول 1402-1403 » اصول فقه چهارشنبه 1402/7/19
- اصول 1400-1401 » اصول چهارشنبه 1400/8/19
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1390-26
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد که علمای ما بعد از روايات انصافاً مطالبی را که در اينجا قبول کردند و فرمودند يک مقدار مختلفه يک مقدار خلط شد بين خود مباحث نجوم و خود حقيقت علم نجوم يا آنچه که به عنوان پيشگويي و اين خبرها بوده و يک مقدار هم بين آن جهاتی که مربوط به شريعت و اين کفر است کفر نيست حرام است اين جهاتی که پيش آمده ديروز يک مقداری از کلمات مرحوم شيخ بهايي خوانده شد، آخرين کلمه ايشان، چون هم کلمه شيخ بهايي است هم ايشان از ابن سينا نقل کردند در صفحه 292 ثم قال فی آخر کلامه فليس لنا اذاً اعتماد علی اقوالهم از شيخ الرئيس نقل کرده که اينها قابل اعتماد نيستند عمل جديد هم همين را میگه قابل اعتماد اين حرفا که قابل اعتماد، و ان سلمنا متبرئين ان جميع مايؤتنا اين متبرئين اصطلاحاً جزو اصل موضوعی ما میگيم حالا اصل موضوعی بگيم که حرفاشان درست مقدماتشان درست ليکن آن مقدمات مثلاً وجود يک تکوين يک حالت دارای تأثير داره اينها درست اما اين که اين که شما دارين میگيد اين نادرسته اين ثابت نيست، ان جميع مايؤتنا من مقدمات الحکَميه آن مقدمات، يا حُکميه حالا بخوانيد حَکميه فلسفيه، حُکميه که مقدمات حکمشه، آقايان برای اين که مثلاً من باب مثال عرض میکنم به قول ايشان احکام اينها را ببينند سنخ احکام که حتی من يک مقدارش را عرض کردم در روايات ما هم سابقاً خوانديم که امام فرمودند يک مقدار که بخواهم ببينند که چطور مثلاً اينها به اصطلاح احکام صادر میکردند و هم در کتب خودشان کتبی که در اين فن بوده متعرض شدند و هم در کتبی که به اصطلاح در روايات ماست، ببينيد در کتاب قصص الانبياء راوندی رحمه الله که اين عبارت قصص الانبياء را مرحوم صاحب بحار از صفحه 330 در اين جلد 58 تا صفحه 334 آورده آن وقت حالا اين من عمداً میخواهم بخوانم که ببينيد چه جور شده که اصلاً در تاريخ ما کيفيت جعل و دسّ و اينها راه پيدا کرد.
مرحوم راوندی باسناده عن الصدوق يک عدهی از علمای متأخر ما مثل راوندی و ديگران طروقی به آثار صدوق دارند و رواياتی را از صدوق نقل میکنن که الآن در کتاب صدوق پيش ما نيست الآن موجود نيست تو بحث تعادل هست تعادل و تعارض هست زياد داريم حالا من نمیخواهم وارد اين بحث بشم لذا يک مقدار آدم تعجب میکنه حالا يا واقعاً جزو آثار صدوق بوده که به ما نرسيده يا احتمالاً صدوق طريقه مثلاً اين يک کتابی بوده مال يک آقای ديگری از راه صدوق نقل شده در فهرست صدوق، صدوق فهرستی هم داشته از راه صدوق نقل شده و الا غير از اين الآن ما توجيهی نداريم چون خيلی چيزها نقل شده الآن در کتبی که بعد از صدوق اند اسنادش را به صدوق رساندند اما توی آثار صدوق نيست مثلاً ايشان از راه صدوق به طريقه عن الصدوق عن الحسين ابن علی الصوفی که الآن من ايشان را تطبيق نمیکنم خيلی عن حمزة ابن القاسم العباسی فکر میکنم اين حمزة ابن القاسم از به اصطلاح اولاد عباس ابن اميرالمؤمنين حضرت ابوالفضل باشه عن جعفر ابن محمد ابن مالک الفضالی اين تضعيف شده به شدت از اهل کوفه است و تضعيف شده و حتی مرحوم نجاشی تعجب میکنه ابوغالب چطور از اين نقل میکنه با اين که ايشان ضعيفه چطور از ايشان نقل میکنه، بلی يک مقدار زيادی از روايات تأويلی توجيهی روايات عجيب و غريب ما از اين شخص به ما رسيده يعنی بلانسبت بلانسبت ما هم واقعاً برای ما مشکله، در حدی است که انسان حتی احتمال وضع به ايشان میده حالا اين علامتش چيه؟ مثلاً ببينيد اين شخص که وضع خرابی داره بعدش عن محمد ابن حسين ابن زيد ضياد اين از بزرگان ماست عن عمر ابن عثمان اين هم خوبه، عبدالله ابن فضل هاشمی از اهل مدينه است از بنی هاشمه يک دفعه سند خوب میشه از همين جعفر ابن محمد ابن مالک لذا اين خيلی يعنی میخواهم برای من چون خيلی سخته من حکم بکنم، قاعدتاً اين سنیها که حکم میکنن خيلی راحته برايشان يا آقايون ديگه قاعدتاً انسان خيلی راحت میتونه بفهمه که اين جعفر منشأ اين مشکل بوده حالا ممکن است بگيم وضع رسمی نکرده يک ورقهی توش بوده يک سندی هم به عبدالله ابن فضل داشته ورداشته اين را به او چسبانده مثلاً يا تو ورقه اين نوشته شده بوده چون دقت نداشته به مجرد که در ورقه ديده نقل کرده البته ظواهر جعل هم بهش میخوره اين دقت کنيد، يک دفعه يک حديثی که سندش خيلی خوبه يک انسان عجيب و غريب در وسط پيدا میشه که بعد از او هم سند خوبه، خب اين واقعاً خيلی مشکل، آن وقت عن الصادق(ع) قال کان فی کتاب دانيال اين احتمالاً يک نوشتاری بوده ورقهی بوده مثل همينهای که هستند ورقههای که الآن ورقههای چاپ میکنن مال فال بينی و اين جور چيزها يک ورقه فال بينی بوده يک سندی هم برايش به اين قشنگی درست کردند محمد ابن الحسين ابن زيد ابن الخطاب ضيان، کان فی کتاب دانيال اذا کان اول يوم من محرم يوم السبت بعد فانه يکون الشتاء شديد البرد، نمیدانم امسال محرم چه بود؟ اگر کسی از اين تقويمها هم داشتند امسال محرم اولش چه بود؟ اول محرم امسال هزار و چهار صد و سی و دو بعد زمستانش کثير الريحه يکثر فيه الجليل، جليل برف، برف و يخبندان البته برف نيست يخبندان يخبندان زياد میشه و تغلو فيه الحنطه گندم گران میشه و تقع فيه الرباء و موت الصبيان و يکثرهم، ببينيد دقت کردين اين بعد همين جور شروع میکنه و يقل الاثر، اثر کم میشه و تکثر الکمعه، کمعه همين به اصطلاح در آن، چه آقا؟ که گفتند؟
س: قارج
ج: قارج، يک نوع قارجه کمعه در حقيقت شبيه همين قارج ما، سوماروق تقريباً شبيه سوماروق و يک نوع به اصطلاح گياه، به اصطلاح چيز بهش میگن لحم الارض هم بهش میگن حکم گوشت داره، لحم الارض هم بهش میگن قارج يک نوع قارجه به اصطلاح، و يسلم زرع من الآفات و يصيب بعض مثلاً درختها بهش آفت میرسد و بعض الکروم به انگورها میرسه و تخسب السنة و يقع بالروم در روم هم جنگ، مرگ عمومی واقع میشه و يقضوهم العرب و يکثر فيهم السرب، زياد برده میگيرند و الغنائم فی ايدی العرب و يکون الغلبه فی جميع المواضع للسلطان و مشية الله، ديدين دقت کردين کمی هم احکام، اين نجوم سابق اينها بود يک مقدارش برايتان اين هم چی، آمدند با يک سند خوب به امام صادق نسبت دادند آن هم به کتاب دانيال، اين که هی ما میگيم يک مقدار مشکلات در دنيای اسلام از همان قرن دوم به بعد پيدا شد اينه، و اذا کان يوم الاحد اول المحرم بعد نوشته اين مفصل آقا، آن وقت در مغرب چه میشه؟ در شام چه میشه، در فلان چه میشه؟ الی آخره ديگه من نمیخوانم بعد نوشته اذا انکسنفت الشمس، تازه يک کمشه ما همش را نمیخوانيم چند سطر بلی آقا؟ امسال محرم چه بود آقا در آورديد؟
س: همان يک شنبه شش آذر،
ج: نه محرم سال آينده،
س: خب میگم سال قبل،
ج: ها! سال قبل حالا چون محرم يکشنبه بود حالا يکشنبهاش را بخوانيم اذا کان يوم الاحد اول المحرم فانه يکون الشتاء سالاً، زمستانش مناسبه خيلی سرد نيست و يکثر المطر باران زياد میشه و بعضی از اشجار و زرع اشجار که معلومه، زرع هم يعنی کشورزی زمينی، اشجار درخت آنهم زراعت
48: 8
و يکون اوجاء مختلفه و موت شديد، موت شديدی میشه و حالا اين کجاش هم نبوده کجای کرهی زمين، نوشته بود کرة زمين هم بزرگه حالا ممکنه تو اندونزی يکجاش مثلاً موت بشه، و يقل الاثر و يکثر فی الهواء الوباء و الموسان موسان يعنی به اصطلاح به قول امروزیها آپاتونی میگن چه میگن، مرگ به صورت يک شايع، چيز در مياد و يکون فی آخر السنة بعض الغلاء فی الطعام، فعلاً که از همان اول سنه شده و يکون الغلبه للسلطان فی آخره خيلی مختصر نوشته، شانس محرم مياد، بعد مثلاً ايشان و اذا انکسفت الشمس فی المحرم بعد ايشان بلی در محرم اگر کسوف بشه الا انه يصيب الناس اوجاء فی آخرها و امراض و يکون من السلطان ظفر، حالا کدام سلطان هم نمیفهمه آدم ظاهراً مرادش همان سلطان در همين مثلاً ايران و همين قسمتهای مرکزی بوده، بعد اذا انکسفت القمر فی المحرم، باز خسوف را فانه يموت فی المغرب رجل عظيم، و ينتقص الفاکهه بالجبال ميوههای کوهستانی کم میشه و يقع فی الناس خارش
10
مردم ميافته در کسوف، و يکثر و مد ارض بابل، مثلی که بابل توشان خيلی مهمه، بابل هم جزو از عراقه، حله عراق بابله خيلی جاها اسم بابل داره من چون ديگه نمیخواهم الآن بخوانم اين در حدود الآن يک صفحه، دو سه صفحه از اين احکام نجومی راجع به خسوف و اول سال و اينها را ورداشته به اسم امام صادق دقت فرموديد چون شما شايد خيلی تعجب میکرديد،
س: علت اين که میگه دانيال چيه؟
ج: نمیدانم، جعله ديگه، شما ببينيد حالا چيزی که مجعوله از علتش، ببينيد علت معدوم که شما نمیخواهيد آخر گفتند يک قصاصی بود قصه پرداز بود روی منبر میگفت که در يک کتاب ديدم آن گرگی حضرت يوسف را خورد اسمش دردايي بوده، يک کسی از پای منبر گفت آقا در قرآن داريم گرگ نخورد دروغ بود گرگ نخورد گفت خيلی خوب گرگی نخورد اسمش دردايي بود، حالا هم شما میفرماييد علت اين دروغ چيه؟ دروغ که علت نداره که، چه میدانه دنبال علتش میگردی، که میدانه آن گرگی نخورده، حالا شما دنبال علت عدم نگرديد عزيزم، بعد بلی
س: شايد بابل به خاطر دانيال
ج: شايد نمیفهمم میگم چون دروغه، ديگه شايد توش مطرحه، هزار شايد گفته میشه، حالا بعد مرحوم راوندی فرمودند که و جميع ذلک بعدش قال الراوندی ان صحت الروايات عن دانيال النبی(ع) يجری مجری الملاح و الحوادث فی الدنيا و قد قال النبی(ص) اذا اراد الله بقوم خيراً امطرهم بالليل و شمّسهم خب چه ربطی به آن داره آخر واقعاً خب در اين که بهترين بارانها بارانهای است که در شب باشه روز هم آفتاب باشه تا آن حالتی که به درد کشاورزی میخوره مترتب بشه، ديگه بحث ما اينجا نيست بلی اذا غضب الله علی امة و لم ينزل بها العذاب اگر غضب کرد اين غلت اسعارها، قيمتهاش بالا میره قصرت اعمارها عمرهاشان کم میشه لم تربح تجارتها سود بازرگانیشان مياد پايين و لم
12
ثمارها، ميوههاشان خوب نمیشه خراب میشه و لم تقذر انهارها نهرها و قناتهای آنها پور آب نمیشه و حبس عنها امطارها بارانشان کم میشه، و سلط عليها اشرارها اشرار هم بر آن، خب اين يک امر تکوينی است ربطی به آن پيش بينیهای که به دانيال نسبت داده شده ربطی به آن نداره، اينی که مرحوم راوندی اين روايت دنيال را آمده علی، به قول ايشان اذا صحت الروايات تفسير به اين روايت ديگه کردند اين هم انصافاً خيلی عجيبه، مثلاً الآن من برای شما فقط يک مقدارش را خوانديم مثلاً در اختصاص مرحوم شيخ مفيد حالا چطور شده اينها به اين کتاب راه پيدا کرده اين هم خيلی عجيبه يعنی واقعاً واقعاً مثلاً در آن زمان اين حرفا رايج شده بود ديگه شيخ مفيد البته اين اختصاص معلوم نيست مال شيخ مفيد باشه حالا مقدار زيادش احتمالاً مال يک شخصی بوده در قم بوده آمده در عراق و در آنجا فوت کرده مال آنه شيخ احتمالاً از آن نقل کرده، وارد آن بحث الآن نمیخواهم بشم، اعلم حالا ببينيد شما من الآن هم اختصاص شيخ مفيد بلی بعد تازه نوشته که اين را ما از خط ابن حسن ابن شاذان نقل کرديم اين هم ابن حسن ابن شاذان غير از خاندان فضل ابن شاذانه، ديگه وارد اين بحثها نشم خودش طولانيه ارزشی نداره ببينيد من برای نمونه اعلم اين در اختصاص شيخ اذا قرنت الزهرة مع المريخ اين شما هی در ذهنتان که هی احکام میگن اين احکامشان اين جوريه که خب طبعاً میدانيد شما الآن امروز تمام اينها جزو بطلان محض، فی برج واحد ببينيد هلک ملک الروم پادشاه روم میميره و يکون بالروم مصيبات عظيمه و اذا قرنت مع الزحل کانت فی العامه شدة و زيد، فذا قرنت الزهرة مع المشتری اصاب الناس وخاء و اذا قرنت الزهر مع عطارد يکون احراق الدماء و فتح العظيم، حالا اين فتح عظيم کجا میشه اينهاش را هم نداره، و اذا قرن بهرام مع زحل، ملک ملک حديث فی ارض ذلک البرج الی فلان ملک عظيم الشأن مثلاً و اذا فلان وقع فی التجار الخوف و الحزن تجار ناراحت میشه، و کذالک اهل العدم و اگر آن طور بشه تغييرت الدنيا فی سائر الاحوال و يتغير امور الناس، و تخرج الخوارج اين گروههای چه میگن اصطلاح امروز، گروههای مسلح به اصطلاح ضد نظام مثلاً و تخرج الخوارج من النواحی کلها و خاصة من جيلان، از گيلان و ديلم و اطراف، منطقه گردستان مثلاً درش اين مشکلات پيدا میشه و گيلا، حالا تو ايران گيلان و ديلم که مشکل نداره و يقتلون الناس دقت فرموديد يعنی واقعاً يک جور احکامی حالا من در اين که اينها باطله که شبههی نيست انما الکلام چطور اينها به کتاب شيخ مفيد مثلاً راه پيدا کرده اين حرفای عجيب و غريب يا به کتابهای مثلاً اين را من ديگه نخواندم حدود دو صفحه، دو صفحه يک چيزی کمتر مرحوم مجلسی آوردند خب اين حرفی را که از شيخ الرئيس نقل کرده که اگر اصلش صحيح باشه اينها درست نيست نه اصل اينها درسته نه اين فرعش درسته انصافاً ترتب چنين آثاری کاملاً يعنی مطالب غير صحيحه اين راجع به يک مقداری از بحث.
و اما آن جهات فقهی ما حالا برگرديم به جهات فقهی عرض شد که به لحاظ جهات فقهی در کتاب مرحوم شيخ صدوق اول آمده در کتاب نهج البلاغه اياکم و تعلم علم النجوم آمده، مرحوم سيدمرتضی شديد داره که روايات میگه ما يحصی کثرةً ديگه يواش يواش وارد فقه، بعدها اين ديگه رسماً جا میافته در کتب فقهی مثلاً در اينجا علامه در کتاب منتهی المطلب چون مثلاً حدود هفت صد سال قبل اين کتاب بوده التنجيم حرام، چون عرض کردم ما در تنجيم يک بحثی ما جهات اين که اينها درسته درست نيست، واقعه واقع نيست کسوف چيه؟ خسوف چيه؟ اصابات چيه؟ اخبارات اينها روشن شد يک بحث اينه که حالا آمد به فقه، عرض کرديم از اولی که فقه آمد احرق کتبک هم توش بود اما ديگه در معظم کتب احراق کتب نيامد، قال التنجيم حرام و کذا تعلم النجوم لکن مع اعتقاد انها مؤثره او ان لها مدخلاً فی التأثير بالنفع و الضرر اين مدخل بودن حالا ما علم بودن مؤثر بودن را توضيح نمیديم چه نحو از مدخليت و بالجمله کل من يعتقد ربط الحرکات النفسانيه که مثلاً من خوشحال میشم ناراحت میشم غم و غصه پيدا میکنم و الطبيعية مال اين که زمين مثلاً چه میشه؟ کسی میميره کسی زنده میشه مثلاً بهارش پور باران میشه کم باران میشه بالحرکات الفلکيه اين ربط دادنش به حرکات و الاتصالات الکوکبيه حرام کافر، اين ربط را توضيح نداده مرحوم علامه، چقدر ربطی بده خب اگر انسان گفت آتش سوزانده است، سوزنده است خب اين هم ربطی به آتش داده، اگر گفت آدم برف بگيره، يخ بگيره سردش میشه، يخ سرد میکنه آدم را اين هم ربط داده و لذا مرحوم شيخ از اينجا يواش يواش وارد میشه در بحث فقهی يک عده
43: 17
مکاسب را ايشان میگه و الربط علی انحاء اربعه چون اين کلمه ربط يواش يواش در اصطلاحات فقهی وارد شد و انصافاً هم ماهم باشيم انصافاً اين مقدار عبارت مجمله، من عرض کردم کراراً يکی از نکات بسيار بسيار مهم در ماده قانونی حالا فرض کنيم روايات يا بعض از آيات يک اجمال داره که بعد بايد حل بشه و حل هم میشه اما الآن مثلاً فرض کنيم رسالههای عمليه يا متون دينی که الآن داده میشه اين بايد يک نکته مهمش روشن بودن و واضح بودنه دقيق بودنه، اصلاً ماده قانونی نبايد به نحو مجاز مجاز تو ماده قانونی نبايد بياد کنايه نبايد بياد ماده قانونی يکی از شئونش اينه که صريح و روشن و معنای حقيقی و واضح و لايقبل التأويل، اين اصلاً خصلت ماده قانونی است و ربط اين حرکات به کواکب کافر و اخذ الاجر علی ذلک حرام، روشن شد چطور وارد فقه شد ديگه رسماً از قرنها ششم و هفتم و هشتم رسماً وارد فقه شد و اما من يتعلم النجوم فيعرف قدر سير الکواکب و بعده و احواله تربيع داره کسوف داره غيرها فانه لابأس به اين هم مطلب علامه که تقريباً میشه گفت که مطلب علامه ديگه تقريباً زير بنايي مطالبی است که غالباً بعدها آمدند بدون شک در درجه اول محقق و در درجه به يک معنای باز دقيقتر علامه در انعقاد فقه شيعه در مرحله بعد خيلی مؤثره اينه خوب بدانيد بلکه آن مقداری که علامه گفته بيشتره چون علامه کتاب بيشتر نوشته و خصوصاً علامه استدلال داره و مخصوصاً دعاوی اجماع داره دعاوی اجماع تا بعدها مؤثر بوده در فقه شيعه، حتی مثل صاحب جواهر و اينها حتی در فقه معاصر ما مثل آقای خويي ميارند خيلیشان اعتماد نمیکنن، اما خب به هر حال ذکر میشه دعاوی اجماع علامه و ما اين مباحث را در جای ديگه متعرض شديم که اينجا جاش نيست کلمات مرحوم علامه قدس الله نفسه، خصوصاً که ايشان تذکره را هم نوشته، فقهاء عامه را هم نوشته خيلی منشأ ترتيب اثر علمای بعدی کلمات علامه است قدس الله نفسه، ايشان نتيجه فتواش اينه ربطی حرکات روی کرة زمين به افلاک اين کافره کسی که ربط بده و اخذ اجرت هم حرام، تعلمش هم حرام اخذ اجرت هم حرام اين همان بحثی بود که مثلاً ما اگر يادتان باشه عبارت صاحب وسائل را خوانديم ايشان هم همين حرفها را فهميده بود.
س:
29: 20
ج: ظاهرون، ليکن خب مشکله انصافاً مشکله،
س:
37: 20
کواکب هذا ينتقلون ان ما شرک
ج: کفر بلی، هنا ظاهرش اينه راست میگه ايشان من نمیخواهم بگم ظاهرش اينه که ايشان ربط را مطلقاً حرام میدانه، خب انصاف هم مشکله ديگه، حالا شما ربطی حرارت دادند به آب، به ماه به آتش حالا اين کفره،
س:
51: 20
ج: من احتمال میدم اجازه بفرمايد احتمال میدم در حد احتمال خودم چون مثلاً متدينين و اديان يا متلزمين به خدا معتقد بودند که خدا مثلاً در آسمانهاست و اداره امور میکنه اين يک مقدار نجوم حساسيت ايجاد کرد اما فرض کنيد زمين و گياه و گل گاو زبان و اين چيزها آن حساسيت را ايجاد نکرد، خب اگر کسی گفت گلگاوزبان در من تأثير داره سرما خوردگی از بين میبره اين که کفر نيست اين چه کفری داره حالا اگر کسی گفت نجوم زحل در ما تأثير داره باران زياد میشه خب اين چرا کفر میشه؟ دقت میکنيد من احتمال میدم اختصاص نجوم احتمالی که من میدم تو اين عبارت نيست، چون تصور اين بود که خدا مثلاً در آسمانها اداره زمين میشه اينها میخواستند بگن در مقابل اين قول نجوم در آسمانها اداره زمين میکنه، آنچه که ما در زمين داريم به جای که به خدا نسبت بدن به نجوم میدن، و لذا در مادیهای جديد در اين کسانی که جديداً مادی هستند و منکر خدا هستند ديگه دنبال نجوم نمیرند دنبال همان داخل ماده میرند ذات ماده، حالا هرکسی
3: 22
تصور میکنه يک نحوی از خود ماده ديگه دنبال آسمان و فلک و ماه و خورشيد و ستارهها نمیرند دقت کردين اين سرش احتمالاً اين بوده چون متدينين هميشه توجه به بالا داشتند و خدا و دعا میکردند در مقابل آن کسانی که مادی بودند به جای که ايمان به خدا را بردارند به جاش نجوم را گذاشتند آن هم تو آسمانها لذا الآن شما شايد تعجب بکنيد اين همه بحث رو نجوم کردند خب اين بحث عجيبيه اصلاً الآن با اين ستارگان و اينها اصلاً اين بحثها را نمی کنن اگر کسی مادی است تو همين زمين مادی است دنبال آسمانها ديگه نيست، همين آب همين خاک همين گوشت بدن ما، اين را مادی میدانه و احتياج به علت نمیدانه، دنبال آن حرفا نمیره ربط هم همين طور شما بيايين ربط بدين به يک گلگاوزبان سرما
23
خب اين چه مشکل داره؟ چرا کافره؟ میگه نه اگر ربطی به نجوم بديم کافره من فکر میکنم اين مطلب در بحث کفر و ايمانش هم مبتنی بر يک مقدمات خاصی بوده اينی که ما الآن اينها را میخوانيم تعجب میکنم چون خب آقايون همه شما يا دبيرستان رفتين يا دانشگاه بالاخره با مطالب جديد آشنا هستين تو دنيای جديد اصلاً اين فکر نمیکنن که ماه بالاست آن يکی اين وره، يکی آن وره يکی اين جور اصلاً اين صحبتها اصلاً پيش ماها مطرح نيست کلاً اين برای آن افراد که محکوم بودند و مثلاً فرض کنيم نه از ابر خبر داشتند، شيخ الرئيس در يک جای از شفاء دارند در بحث جبال و اينها میگن مثلاً من در کوههای مازندران که رفتم ديدم که ابر زير پايي بود، خب اين برايشان تازگی داشتند يک کوه بلندی دارند بين ابر، اما الآن کسی که هواپيما سوار شده اين قدر از ابرها بالا میره که حد نداره، حالا غير از آن اقمار
47: 23
اصلاً اين بحث ابر و مبر و خورشيد و نمیدانم ماه و مريخ و اين ارزشها که الآن برای شما يک مقدارش را خواندم اصلاً کلاً مطرح نيست اصلاً کلاً اين سنخ تفکر پيش ماها سالبه به انتفای موضوعه، حتی تا زمان شيخ يک مقدار شايد اين تأثيرات بوده و لذا انصاف قضيه اينی که شيخ آمده گفته نحوه ربط را حساب بکنيم حق هم همينه اصلاً فرقی نمیکنه توی ماه باشه نور ماه باشه نور خورشيد باشه نور مريخ باشه هر نوری باشه نور نمیدانيم سياراتی که دورتر هستند، يک سيارات خاصی ديگه دارند که تعابير ديگه اين اصلاً ربطی به اين قضايای که اينها میگن نداره بعد میخواهم انتقال به فقهش را هم بگم که بعد وارد بحث نهايي بشم انشاء الله و قال الشيخ الشهيد فی قواعده کل من اعتقد فی الکواکب انها مدبرة لهذا العالم و موجدة ما فيه فلا ريب انه کافر، خب انصافش اينه که بازهم ما، واقعاً شهيد اول يکی از بزرگان ماست يعنی انصافاً به نظر من حق شهيد اول شناخته نشده ما کسی به اين درجه که هم به لحاظ معقول و اصول و قواعد اصولی و تحليل فقهی و قدرت فقهی در يک درجه بالا باشه و هم به لحاظ تتبع در روايات و حتی روايات ضعيف و وجادات و اينها واقعاً فوق العاده است نقل شده از مرحوم حاجی نوری میفرماين که ايشان جزو محدثين اعظم در شيعه است شهيد اول نه دوم و محدث اعظم در اصطلاح ايشان کسی است که تمام روايات شيعه را ديده باشه بدون استثناء مثلاً ايشان بحار را مجلسی را جزو محدث اعظم نگرفته اما شهيد اول را گرفته واقعاً هم همين طوره شخصيت فوق العادهی است شهيد اول میگم قدرش شناخته نشده، اما خب دقت بکنيد انصافاً با تمام احترامی که خود بنده هم واقعاً برای ايشان قائلم بينی و بين الله خيلی احترام قائلم خب مدبرة لهذا العالم و موجدة خب شيخنا اين دوتا تعبير باهم فرق میکنه مدبر يک چيزه موجد چيز ديگريه اين دوتا را جمع کردن و يک حکم آوردن خب يک کسی آمد بگيد اين اعتقاد باطله مطلب من المطالب اما کافره مطلب آخر، يک کسی آمد گفت قرآن آورده و المدبرات امراً خداوند يک چيزهای برای تدبير عالم قرار داده اين مدبرات همين ماه و خورشيد و مريخ و حالا گفت حالا اين چه مشکلی داره شما میگيد آقا علم اين را تأييد نمیکنه اثبات نمیکنه باطله خيلی خوب باطل سلمنا و انصافاً يعنی بينی و بين الله جمع کردن بين اين دوتا بگه موجدة بلی موجده يعنی موجده يعنی خالقه آن بحث ديگريه اما مدبرة،
س: علی نحو الاستقلال منظورشان است ديگه حاجی آقا؟ و الا مدبرات امر که خود شهيد هم
ج: نه اين خيلی عجيبه، مدبر به نحو استقلال يعنی چه؟ يعنی خالق، پس بايد شرک بايد باشه نه کافر بايد بگه شرک يعنی خدا خالق اينهاست اينها هم خودشان مدبر اند، يعنی واضح نيست اين عبارت، يک مقدار بايد انصافش من معتقدم چيز، و ان اعتقد انها تفعل الآثار المنسوبة اليها و الله سبحانه هو المؤثر الاعظم کما يقوله اهل العدل و فهو مخطئ اين تعابيرش خيلی زيباست میگه اين کفر نمياره اما اين باطله راست هم هست حرف باطله اما کفر ايجاد نمیکنه اين مثلاً گرانی که تو زمين میشه، بارانهای که همهاش مال نجومه، ارزانی راحتی، پادشاهی را میگيره زنده میشه فلان به دنيا مياد تمام مال نجومه، خيلی خوب باطله، اذ لاحياة لهذه الکواکب الثابته بدليل عقلی و لا نقلی خب بحثی است حالا از آن راه امروزه يا از راه ديگه، و بعض الاشعريه يکفرون هذا، راسته اين حرف، عرض کردم يک مقدار مشکل که متأسفانه اصحاب ما احتمالاً من حيث لايشعر درش واقع شدند وجود همين اشعریها بوده، چطور الآن مثلاً اشعریهای تندرو زمان حنبلیهای تندرو مثل وهابیها میگن زيارت قبور شرکه مثلاً خب حالا بگو زيارت قبور فسقه سلمنا و فرض کن به احترام يک مثلاً درست نيست باطله اما واقعاً ادعای شرک آن هم راجع به کسی که مياد قبرش يعنی مرده که ديگه مرده آخر اين چه میشه اين مثلاً اداره عالم میکنه خودش مرده خودش نتونسته نگه داشته حالا اداره عالم میکنه و بعض الاشعريه، يک کسی از رفقاء میگفت پيش فيصل يکی از آن قائلش حالا يادم نيست يا خودش نقل کرد يا واسطه، گفت پيش يکی از اين پادشاههای سعودی بوده يا آن فيصل ظاهراً اين گفت که شما شيعه میگين خان الامين جبرائيل، گفت من بهش گفتم حالا فرض کنم شما خيال میکنيد مثلاً شيعه بيشترش تو ايران و افغانستان و پاکستان و اينها هست يعنی شما خيال میکنيد اصلاً تو عرب ديگه شيعه نيست مثلاً گفت نه هست، گفتم آخر انسان عرب چطور میگه خان الامين، اگر امينه چطور خان، اگر خان چطور، حالا فرض کن فارسی نمیفهمند اين کلمات را ليکن عرب که میفهمه، آخر آدم که حرف معقول میزنه، آخر اگر اين امينه چطور میگيد خان، اگر خان چطور امينه، اگر گفت خان الخائن جبرئيل باز بد نبود آخر خان الامين جبرائيل جطور با همديگه جور در بياد برای يک پاکستانی، هندی ممکنه تصور بکنه اما برای يک انسان، حالا اينها آخر تو هم داری میگی مرده اين قبرشه، اين شبيه خداست الحی الذی لايموت، و بعض الاشعريه يکثرون هذا کما يکثرون الاول، و اوردوا علی انفسهم عدم تکفير المعتزله و کل من قال بفعل العبد اين مطلب درسته، رسيد يعنی اگر برفرض آمدند گفتند که چطور معتزله میگن خدا بشر را خلق کرده در اختيار بشر گذاشته کارها مال بشره، بگه خدا ستارگان را هم خلق کرد و اين کارها را در اختيار آنها گذاشت اين مطلب راسته میگه اين مطلب باطل هست اما کفر نمياره شبيه اين مطلب را هم مرحوم مجلسی در ذيل رواياتی که در باب به اصطلاح ولايت اهل بيت هست البته ايشان در مرآت العقول در ذيل روايات فوض، ان الله فوض الی النبی و الائمه در آن باب آورده آقايون اگه خواستند مرآت العقول، کافری را نگاه بکنن، در ذيل آن باب در کتاب حجه در آن باب آورده اين مسأله را مثلاً ايشان مطرح میکنه که ما بياييم بگيم که خداوند ائمه را خلق کرد آن وقت رزق را دست آنها قرار داد حيات را دست آنها موت را دست آنها آنها رازق اند آنها محی اند آنها محيط اند آنها ربّ اند تمام اين صفات خودش را اسماء حسنی و صفات العليا را به اختيار ائمه اينها رازق دنيا هستند، رازق وجود کل هستند اينها خالق اند اينها رازق اند اينها محي اند ايشان میگه اين مطلب امکان داره خوب دقت بکنيد، و مثلاً شايد ظاهر بعضی از روايات اما اثبات نشده اين خيلی ايشان هم شبيه اين را اينجا میگه که من ديروز هم عرض کردم، میگه ايشان خب معتزله که در بشر نمیگن خب در کواب دارند چه مشکل داره، مگر معتزله در بشر نمیگن؟ خدا بشر را خلق کرد در بشر قرار داد فعل را انجام بده، بگه خداوند اين موجودات را خلق کرد توی زمين، تابستان و زمستان و زرع و کشاورزی و حيوان و نبات و عمر و زندگی و اما اينها را در اختيار ستارگان قرار داد فرض کنيم در نور ماه در نور خورشيد در نور زحل يک خصلتی قرار داد که اينها با نزديکی شان دور شدن اين کارها روی کرة زمين انجام میگيره و اين کارها را اينها میکنه ايشان میگه و لذا ايشان میگه تکفير نکنيد، کفر نمیشه گفت اما درست هم نيست باطله اين مطلب فی نفسه سالمه و اورد علی انفسهم عدم تکفير المتعزله، معتزله را که شما کافر نمیگين، تکفير،
41: 31
کردن و کافر و کل من قابل بفعل الانسان اين اشکالی شده بر اشاعره و اجاب الاشاعره و صرحوا بان الانسان و غيره من الحيوان يجد فعله، چون بالاخره اين حيات داره و من ان، من بلی بان الانسان غير من الحيوان يوجد فعله من ان التذلل ظاهر عليه، فلايحصل منه اهتضام لجانب الربوبية نقض و ردی بر جانب الهی نيست بالاخره من اين کتاب را بر میدارم اين فعل منه، اما اين که شما میگين تمام اموری که در کرة زمينه مال افلاکه اين مخالف با ربوبيته، به خلاف الکواکب اهتضام يعنی نابود شدن، هضم هضم غذا يعنی رد شدن، اين جانب ربويت و جهت ربويت را از بين نمیبره هضم نمیکنه، نابود نمیکنه و به خلاف الکواکب فانها غائبة عنه فربما عدّی ذلک الی الاعتقاد استقلالها و فتح باب الکفر يعنی زمينه کفره، ليکن انصافاً فرقی نمیکنه اگر در بشر هم، در کواکب احتمال کفر است در بشر هم هست هيچ فرق نمیکنه.
و اما مايقال من ان استناد الافعال اليها کاستناد الاحراق الی النار يعنی جزو افعال توليدی اند که اينها اصولاً ايجاد نمیکنن، مثل ما من که ورقه را سوزاندن، کتاب را سوزاندن، من نمیسوزانه، من کتاب نمیسوزانم آتشه که میسوزانه من توی آتش قرار میدم و در حقيقت آتش هم نيست آن مماسهی که بين اين دوتاست اقتضای اين را کرده کاستناد الاحراق الی النار مخصوصاً اشاعره که قائل به جری عادت اند عليت را قبول ندارند من العاديات اين روی کلام اشاعره است به معنی، عاديات هم نسبت به عادته، ان الله تعالی اجری عادته انها اين کواکب اذا کان علی شکل مخصوص او وضع مخصوص يفعل ماينسب اليها خدا انجام میده اين خداست که میسوزاند ليکن با نزديک شدن کاغذ به آتش و يکون ربط المسببات بها ربط مسببات، مسببات يعنی مثلاً گرانی، ارزانی مثلاً وجود ميوه، کرمدار بودن ميوه سالم بودن ميوه اينها بها به افلاک، کربط مسببات الادويه و الاغذيه بها مثلاً فلان دوا را بخوري خوب میشی فلان غذا بخوريم لاغر میشيم، فلان غذا را بخورين چاق میشين الی آخره، مجازاً اين يک استناد مجازی است به اعتبار ربط العادی لا الفعل الحقيقی نه اين حقيقتاً فعل مال کواکب باشه فهذا لايکفر معتقده اين کفر نمياره و لکنّه مخطئ ايضاً بازهم اشتباه کرده، راست هم هست حرف شهيد در اينجا انصافاً دقيقه و ان کان اقل خطأً من الاول لان وقوع هذه الآثار عندها ليس بدائم و لا اکثری پس بنابراين فقهای ما در حقيقت آمدند از زاويه فقهی هم بررسی کردند که آيا کدام مقدارش موجب کفره کدام مقدارش موجب کفر نيست و انصافاً چون کلمات خود منجمين حرفهاشان آن چيزی که در طول تاريخ به اسم منجمين اينها بوده که الآن يک مقدارش را خوانديد واقعاً مختلفه اين رو بايد رو همان ضوابط عامه کفر و ايمان حساب کرد نه روی اين خصوصياتی که ايشان اينجا فرموده در دروس هم مال تقريباً شبيه قواعدشه، خيلی وارد دروس نمیشيم آخرين عبارتی که در اينجا میخوانيم از مرحوم محقق کرکی است که ديگه جمع بندی بکنيم.
و قال المحقق الشيخ العلی اجلّ الله تشريفه، مرحوم محقق کرکی چون مرحوم مجلسی هم در دولت صفويه بود ايشان ديگه به اصطلاح همه کاره دولت صفويه در اساس مرحوم محقق کرکی است و زمان شاه طهماس پسر شاه اسماعيل اول، پسر شاه طهماس نامهی مینويسه و تمام امور دولت را دولت را در اختيار به تعبير ايشان محقق شيخ علی، شيخ علی محقق کرکی مرادشانه اصطلاحاً آن زمان به ايشان شيخ علی میگفتند علی ابن
10: 36
کرکی از لبنان به اصطلاح که واقعاً هم مرد فوق العادهی است انصافاً ايشان هر، يعنی مدت مدت از نجف چون ساکن نجف بودند میآمدند برای اداره امور در ايران يک سيری سياحتی در ايران میکردند شهرها را میرفتند پرونده دادگاهها را نگاه میکردند اوضاع را بررسی میکردند بر میگشتند در يک سفرها هم که برگشتند آقايون اگه نجف مشرف شدند يک راهی هست حيدريه نوشته،
34: 36
ايشان را آنجا شهيد کردند روشن نيست که به ايشان سم داده ايشان در آنجا مسموم میشن که جسد ايشانه به نجف میبره و قال المحقق الشيخ علی اجل الله تشريفه، التنجيم الاخبار عن احکام النجوم اين تنجيمی که ما میگيم حرامه اخبار به احکامه، نه به حرکات احکام، اين عبارت هم اگه حافظ شما چون خيلی طول کشيد حافظهتان خوب باشه اولين مطلبی بود که شيخ انصاری تو تنجيم آورد اصلاً تو تنجيم ايشان فرمود التنجيم کما عن جامع المقاصد اولين عبارت شيخ يادم باشه آخرين عبارت ما هم خواهد بود اولين عبارت شيخ تو تنجيم همين عبارت محقق کرکی بود الاخبار عن احکام النجوم باعتبار الحرکات الفلکيه و الاتصالات الکوکبيه التی مرجعها الی القياس و التخمين، اين يک اصطلاحی بوده در قديم در مراتب علمیشان در امور طبيعیشان که مثلاً فرض کنيم شما از کجا حکم میکنيد اين الآن در مراتب جديد همه با تجربه رو آزمايش و تجربه و حرفهای که زدند، در اصطلاح قديم میگفتند تجربه يعنی اين کار را انجام داديم دو قياس اصلاً در کتب علمیشان طبیشان و غير طبیشان اين يک اصطلاحيه مثلاً شما از کجا گفتيد که مثلاً من باب مثال بابونه اين اثر را داره يک دفعه میگه تجربه يک دفعه میگه قياس اين يک اصطلاحيه قياس در اصطلاح اينها يعنی روی يک نوع تخمين و حدس قريب به حس، مرادشان قياس اينه نه قياس منطقی و نه قياس به اصطلاح در فقه ما هست هيچ کدام نيست يعنی فرض کنيد مثلاً من ديدم وقتی نور خورشيد به اين درجه رسيد و ابر آنجا بود اين طور شد پس حالا که آن مثلاً شبيه اين در جايي ديگه شد پس آن اثر بايد بياد يک چيزی اين جوری مثلاً من باب مثال میگم فرض کنيد مثلاً من ديدم دست زدم ديدم مثلاً گلگاو زبان ظاهرش کم گرم بود من باب مثال چون بعضيا را لمس و مثلاً گرمه میگفتند گرمه بابونه را هم در
46: 38
همين طوره پس اين قياس اقتضاء میکنه که اين بابونه هم گرم باشه اين جوری تجربه نکرده بودند اين را اصطلاحاً قياس بهش میگفتند که به تعبير ايشان تخمين به تعبير منطقی تعبير به اصطلاح منطقی در صناعات خمس الحدس القريب من الحس، اگر بخواهين اصطلاح منطقی اش را دقيق ببينيد که در باب صناعات خمس در برهان جزو ضروريات و يقينيات گرفتند حدسيات حدس قريب من الحس را اين طور حساب میکردند که در سابق اگه يادتان باشه مثلاً میآمدند میگفتند ما نگاه میکنيم در حال خسوف آن سياهی که رو ماه افتاده خط مثل دائره، مثل هلاله پس نتيجه میگيريم که زمين بايد دائره باشه کره باشه،
س: آن حرف ناشی از استقراء ناقص تجربيه
ج: ها! يک نوع استقراء نه ببينيد حدس قريب از حس، ببينيد میگه من عکس زمين را رو ماه ديدم شبهای خسوف ديدين ديگه، همين تازگیها هم خسوف يک دو سه ماه پيش اين عکسش مستقيم نيست آن سايه هلاله مثل به اصطلاح مثل چيزه دائره است مثل آن کمان دائره است پس از اين ما میفهميم چون به اصطلاح سايه زمينه پس میفهميم زمين کرويه اين را چون به اصطلاح تجربه نکرده، کرة ماه که نرفته خارج زمين هم که زمين هم زمين نجومی حالا ديگه از اين حرفها نمیزنن اين مال آن زمان بود از اين میفهميدند اين میگفتند چون عکسی که افتاده به اين صورته پس زمين بايد کره باشد
س: مقدماتش حسيه يا نه؟
ج: ها! حدسی قريب از حس، اين را اصطلاحاً بهش قياس میگفتند مراد من از قياس اينه، در مقابل اين تجربه بود که چند روز پيش هم چندبار عرض کردم در بعضی از کتب نوشته يک کسی پنجاه سال نوروز را مراقبت کرد عمرش مثلاً هشتاد سال بوده اين حالی کرده پنجاه سال نوروز را مراقبت کرد، مثلاً ورداشته نوشته امسال نوروز در مثلاً شنبه بود آثار آن ساله نوشته، امسال نوروز دو شنبه بود آثار بعد تا پنجا سال هی نوروز را نوشته، آمده جامع بين اين شنبه و يک شنبه و دو شبنه را جمع کرده، دقت کرديد ممکنه در اين پنجاه سال شش بار شنبه بوده هفت بار هشت بار يکشنبه بوده مختلف میشه اينها را جمع کرده، آن وقت مشترک را حساب کرده آن وقت اين را گرفته اينه میگن چه؟ تجربه نمیگن قياس اصطلاح شان اين بود میخواهم اصطلاح را برايتان توضيح بدم، میگفتند بالتجربة و القياس مرادشان از قياس حدس قريب به حس يا تخمين يا فن؟ و مرادشان از تجربه هم به اين معنی و لذا اگه دقت میکردين احکام نجوم که میگن يا تجربه است يا تخمينه؟ مراد از تجربه اين قسمت کاره و مراد از تخمين هم آن قسمت کاره انشاء الله برای شما روشن غرضم من ديگه اين عبارته میخوانم چون آخرين عبارته ختمش بکنيم، بلی و قد ورد عن صاحب الشرع النهی عن تعلم النجوم بابلغ وجوهه، و ما عرض کرديم تمام رواياتی را که خوانديم انصافاً همه ضعيف بود جزو آن روايت ايمان بالنجوم و تکذيب بالقدر، و الی
42
فاعلم ان التنجيم مع اعتقاد ان للنجوم تأثيراً فی الموجودات السفلی يعنی زمين، و لو علی جهة المدخلية حرام انصافاً مشکله اين حرف، و کذا تعلم النجوم علی هذا الوجه اين که کلاً مشکله بل هذا الاعتقاد کفر فی نفسه اما تنجيم لا علی هذا الوجه مع تحرز عن الکذب فانه جايز، راسته تو منجمين دروغ هم زياده، دروغ به اين معنی واضح نيست مطلب روی اعتماد روی کلمات ديگران مع ذلک به شکل جزم مياره بلی فانه جائز فقد ثبت
35: 42
و سفر الحج فی العقرب، روايات التنجيم تماماً ضعيف السنده و ذلک من هذا القبيل نعم هو مکروه و لاينجر الی الاعتقاد الفاسد و قد ورد النهی عنه مطلقاً حسماً للماده اين حسماً للماده را فردا يک توضيح مختصری عرض میکنم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
(خواندن عبارات و نکاتی در ضمن آنها)(مقرر حقیر: غالب این مطالب را در جاهای دیگر نوشته ام. اونی که اینجا جدید بود این بود که باز هم جای دیگر نوشته بودم ولی تطبیقش در اینجا به این صورت که استاد از راوندی روایتی از مرحوم صدوق نقل کردند که در کتب ایاشن نیست و ایشان فرمودند یا اینها از صدوق بوده است و به ما نرسدیه است یا مال دیگران بوده است که صدوق در طریق بوده است و بعدش چون یک آدم بسیار ضعیف در بین هست که نجاشی در حقش گفه است که تعجب میکنم از ابو غالب زراری که چه طر ازش نقل کرده است.... فزاری... و بعدش همه افراد درجه یک هستند..این خودش یک اماره جعل هست.)