ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390 (26)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 91-1390 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1390-26

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض شد که علمای ما بعد از روايات انصافاً مطالبی را که در اينجا قبول کردند و فرمودند يک مقدار مختلفه يک مقدار خلط شد بين خود مباحث نجوم و خود حقيقت علم نجوم يا آنچه که به عنوان پيشگويي و اين خبرها بوده و يک مقدار هم بين آن جهاتی که مربوط به شريعت و اين کفر است کفر نيست حرام است اين جهاتی که پيش آمده ديروز يک مقداری از کلمات مرحوم شيخ بهايي خوانده شد، آخرين کلمه ايشان، چون هم کلمه شيخ بهايي است هم ايشان از ابن سينا نقل کردند در صفحه 292 ثم قال فی آخر کلامه فليس لنا اذاً اعتماد علی اقوالهم از شيخ الرئيس نقل کرده که اين­ها قابل اعتماد نيستند عمل جديد هم همين را می­گه قابل اعتماد اين حرفا که قابل اعتماد، و ان سلمنا متبرئين ان جميع مايؤتنا اين متبرئين اصطلاحاً جزو اصل موضوعی ما می­گيم حالا اصل موضوعی بگيم که حرفاشان درست مقدمات­شان درست ليکن آن مقدمات مثلاً وجود يک تکوين يک حالت دارای تأثير داره اين­ها درست اما اين که اين که شما دارين می­گيد اين نادرسته اين ثابت نيست، ان جميع مايؤتنا من مقدمات الحکَميه آن مقدمات، يا حُکميه حالا بخوانيد حَکميه فلسفيه، حُکميه که مقدمات حکمشه، آقايان برای اين که مثلاً من باب مثال عرض می­کنم به قول ايشان احکام اين­ها را ببينند سنخ احکام که حتی من يک مقدارش را عرض کردم در روايات ما هم سابقاً خوانديم که امام فرمودند يک مقدار که بخواهم ببينند که چطور مثلاً اين­­ها به اصطلاح احکام صادر می­کردند و هم در کتب خودشان کتبی که در اين فن بوده متعرض شدند و هم در کتبی که به اصطلاح در روايات ماست، ببينيد در کتاب قصص الانبياء راوندی رحمه الله که اين عبارت قصص الانبياء را مرحوم صاحب بحار از صفحه 330 در اين جلد 58 تا صفحه 334 آورده آن وقت حالا اين من عمداً می­خواهم بخوانم که ببينيد چه جور شده که اصلاً در تاريخ ما کيفيت جعل و دسّ و اين­ها راه پيدا کرد.

مرحوم راوندی باسناده عن الصدوق يک عده­ی از علمای متأخر ما مثل راوندی و ديگران طروقی به آثار صدوق دارند و رواياتی را از صدوق نقل می­کنن که الآن در کتاب صدوق پيش ما نيست الآن موجود نيست تو بحث تعادل هست تعادل و تعارض هست زياد داريم حالا من نمی­خواهم وارد اين بحث بشم لذا يک مقدار آدم تعجب می­کنه حالا يا واقعاً جزو آثار صدوق بوده که به ما نرسيده يا احتمالاً صدوق طريقه مثلاً اين يک کتابی بوده مال يک آقای ديگری از راه صدوق نقل شده در فهرست صدوق، صدوق فهرستی هم داشته از راه صدوق نقل شده و الا غير از اين الآن ما توجيهی نداريم چون خيلی چيزها نقل شده الآن در کتبی که بعد از صدوق اند اسنادش را به صدوق رساندند اما توی آثار صدوق نيست مثلاً ايشان از راه صدوق به طريقه عن الصدوق عن الحسين ابن علی الصوفی که الآن من ايشان را تطبيق نمی­کنم خيلی عن حمزة ابن القاسم العباسی فکر می­کنم اين حمزة ابن القاسم از به اصطلاح اولاد عباس ابن اميرالمؤمنين حضرت ابوالفضل باشه عن جعفر ابن محمد ابن مالک الفضالی اين تضعيف شده به شدت از اهل کوفه است و تضعيف شده و حتی مرحوم نجاشی تعجب می­کنه ابوغالب چطور از اين نقل می­کنه با اين که ايشان ضعيفه چطور از ايشان نقل می­کنه، بلی يک مقدار زيادی از روايات تأويلی توجيهی روايات عجيب و غريب ما از اين شخص به ما رسيده يعنی بلانسبت بلانسبت ما هم واقعاً برای ما مشکله، در حدی است که انسان حتی احتمال وضع به ايشان می­ده حالا اين علامتش چيه؟ مثلاً ببينيد اين شخص که وضع خرابی داره بعدش عن محمد ابن حسين ابن زيد ضياد اين از بزرگان ماست عن عمر ابن عثمان اين هم خوبه، عبدالله ابن فضل هاشمی از اهل مدينه است از بنی هاشمه يک دفعه سند خوب می­شه از همين جعفر ابن محمد ابن مالک لذا اين خيلی يعنی می­خواهم برای من چون خيلی سخته من حکم بکنم، قاعدتاً اين سنی­ها که حکم می­کنن خيلی راحته برايشان يا آقايون ديگه قاعدتاً انسان خيلی راحت می­تونه بفهمه که اين جعفر منشأ اين مشکل بوده حالا ممکن است بگيم وضع رسمی نکرده يک ورقه­ی توش بوده يک سندی هم به عبدالله ابن فضل داشته ورداشته اين را به او چسبانده مثلاً يا تو ورقه­ اين نوشته شده بوده چون دقت نداشته به مجرد که در ورقه ديده نقل کرده البته ظواهر جعل هم بهش می­خوره اين دقت کنيد، يک دفعه يک حديثی که سندش خيلی خوبه يک انسان عجيب و غريب در وسط پيدا می­شه که بعد از او هم سند خوبه، خب اين واقعاً خيلی مشکل، آن وقت عن الصادق(ع) قال کان فی کتاب دانيال اين احتمالاً يک نوشتاری بوده ورقه­ی بوده مثل همين­های که هستند ورقه­های که الآن ورقه­های چاپ می­کنن مال فال بينی و اين جور چيزها يک ورقه فال بينی بوده يک سندی هم برايش به اين قشنگی درست کردند محمد ابن الحسين ابن زيد ابن الخطاب ضيان، کان فی کتاب دانيال اذا کان اول يوم من محرم يوم السبت بعد فانه يکون الشتاء شديد البرد، نمی­دانم امسال محرم چه بود؟ اگر کسی از اين تقويم­ها هم داشتند امسال محرم اولش چه بود؟ اول محرم امسال هزار و چهار صد و سی و دو بعد زمستانش کثير الريحه يکثر فيه الجليل، جليل برف، برف و يخبندان البته برف نيست يخبندان يخبندان زياد می­شه و تغلو فيه الحنطه گندم گران می­شه و تقع فيه الرباء و موت الصبيان و يکثرهم، ببينيد دقت کردين اين بعد همين جور شروع می­کنه و يقل الاثر، اثر کم می­شه و تکثر الکمعه، کمعه همين به اصطلاح در آن، چه آقا؟ که گفتند؟

س: قارج

ج: قارج، يک نوع قارجه کمعه در حقيقت شبيه همين قارج ما، سوماروق تقريباً شبيه سوماروق و يک نوع به اصطلاح گياه، به اصطلاح چيز بهش می­گن لحم الارض هم بهش می­گن حکم گوشت داره، لحم الارض هم بهش می­گن قارج يک نوع قارجه به اصطلاح، و يسلم زرع من الآفات و يصيب بعض مثلاً درخت­ها بهش آفت­ می­رسد و بعض الکروم به انگورها می­رسه و تخسب السنة و يقع بالروم در روم هم جنگ، مرگ عمومی واقع می­شه و يقضوهم العرب و يکثر فيهم السرب، زياد برده می­گيرند و الغنائم فی ايدی العرب و يکون الغلبه فی جميع المواضع للسلطان و مشية الله، ديدين دقت کردين کمی هم احکام، اين نجوم سابق اين­ها بود يک مقدارش برايتان اين هم چی، آمدند با يک سند خوب به امام صادق نسبت دادند آن هم به کتاب دانيال، اين که هی ما می­گيم يک مقدار مشکلات در دنيای اسلام از همان قرن دوم به بعد پيدا شد اينه، و اذا کان يوم الاحد اول المحرم بعد نوشته اين مفصل آقا، آن وقت در مغرب چه می­شه؟ در شام چه می­شه، در فلان چه می­شه؟ الی آخره ديگه من نمی­خوانم بعد نوشته اذا انکسنفت الشمس، تازه يک کمشه ما همش را نمی­خوانيم چند سطر بلی آقا؟ امسال محرم چه بود آقا در آورديد؟

س: همان يک شنبه شش آذر،

ج: نه محرم سال آينده،

س: خب می­گم سال قبل،

ج: ها! سال قبل حالا چون محرم يکشنبه بود حالا يکشنبه­اش را بخوانيم اذا کان يوم الاحد اول المحرم فانه يکون الشتاء سالاً، زمستانش مناسبه خيلی سرد نيست و يکثر المطر باران زياد می­شه و بعضی از اشجار  و زرع اشجار که معلومه، زرع هم يعنی کشورزی زمينی، اشجار درخت آن­هم زراعت

48: 8

و يکون اوجاء مختلفه و موت شديد، موت شديدی می­شه و حالا اين کجاش هم نبوده کجای کره­ی زمين، نوشته بود کرة زمين هم بزرگه حالا ممکنه تو اندونزی يکجاش مثلاً موت بشه، و يقل الاثر و يکثر فی  الهواء الوباء و الموسان موسان يعنی به اصطلاح به قول امروزی­ها آپاتونی می­گن چه می­گن، مرگ به صورت يک شايع، چيز در مياد و يکون فی آخر السنة بعض الغلاء فی الطعام، فعلاً که از همان اول سنه شده و يکون الغلبه للسلطان فی آخره خيلی مختصر نوشته، شانس محرم مياد، بعد مثلاً ايشان و اذا انکسفت الشمس فی المحرم بعد ايشان بلی در محرم اگر کسوف بشه الا انه يصيب الناس اوجاء فی آخرها و امراض و يکون من السلطان ظفر، حالا کدام سلطان هم نمی­فهمه آدم ظاهراً مرادش همان سلطان در همين مثلاً ايران و همين قسمت­های مرکزی بوده، بعد اذا انکسفت القمر فی المحرم، باز خسوف را فانه يموت فی المغرب رجل عظيم، و ينتقص الفاکهه بالجبال ميوه­های کوهستانی کم می­شه و يقع فی الناس خارش

10

مردم مي­افته در کسوف، و يکثر و مد ارض بابل، مثلی که بابل توشان خيلی مهمه، بابل هم جزو از عراقه، حله عراق بابله خيلی جاها اسم بابل داره من چون ديگه نمی­خواهم الآن بخوانم اين در حدود الآن يک صفحه،  دو سه صفحه از اين احکام نجومی راجع به خسوف و اول سال و اين­ها را ورداشته به اسم امام صادق دقت فرموديد چون شما شايد خيلی تعجب می­کرديد،

س: علت اين که می­گه دانيال چيه؟

ج: نمی­دانم، جعله ديگه، شما ببينيد حالا چيزی که مجعوله از علتش، ببينيد علت معدوم که شما نمی­خواهيد آخر گفتند يک قصاصی بود قصه پرداز بود روی منبر می­گفت که در يک کتاب ديدم آن گرگی حضرت يوسف را خورد اسمش دردايي بوده، يک کسی از پای منبر گفت آقا در قرآن داريم گرگ نخورد دروغ بود گرگ نخورد گفت خيلی خوب گرگی نخورد اسمش دردايي بود، حالا هم شما می­فرماييد علت اين دروغ چيه؟ دروغ که علت نداره که، چه می­دانه دنبال علتش می­گردی، که می­دانه آن گرگی نخورده، حالا شما دنبال علت عدم نگرديد عزيزم، بعد بلی

س: شايد بابل به خاطر دانيال 

ج: شايد نمی­فهمم می­گم چون دروغه، ديگه شايد توش مطرحه، هزار شايد گفته می­شه، حالا بعد مرحوم راوندی فرمودند که و جميع ذلک بعدش قال الراوندی ان صحت الروايات عن دانيال النبی(ع) يجری مجری الملاح و الحوادث فی الدنيا و قد قال النبی(ص) اذا اراد الله بقوم خيراً امطرهم بالليل و شمّسهم خب چه ربطی به آن داره آخر واقعاً خب در اين که بهترين باران­ها باران­های است که در شب باشه روز هم آفتاب باشه تا آن حالتی که به درد کشاورزی می­خوره مترتب بشه، ديگه بحث ما اينجا نيست بلی اذا غضب الله علی امة و لم ينزل بها العذاب اگر غضب کرد اين غلت اسعارها، قيمت­هاش بالا می­ره قصرت اعمارها عمرهاشان کم می­شه لم تربح تجارتها سود بازرگانی­شان مياد پايين و لم

12

ثمارها، ميوه­هاشان خوب نمی­شه خراب می­شه و لم تقذر انهارها نهرها و قنات­های آن­ها پور آب نمی­شه و حبس عنها امطارها بارانشان کم می­شه، و سلط عليها اشرارها اشرار هم بر آن، خب اين يک امر تکوينی است ربطی به آن پيش بينی­های که به دانيال نسبت داده شده ربطی به آن نداره، اينی که مرحوم راوندی اين روايت دنيال را آمده علی، به قول ايشان اذا صحت الروايات تفسير به اين روايت ديگه کردند اين هم انصافاً خيلی عجيبه، مثلاً الآن من برای شما فقط يک مقدارش را خوانديم مثلاً در اختصاص مرحوم شيخ مفيد حالا چطور شده اين­ها به اين کتاب راه پيدا کرده اين هم خيلی عجيبه يعنی واقعاً واقعاً مثلاً در آن زمان اين حرفا رايج شده بود ديگه شيخ مفيد البته اين اختصاص معلوم نيست مال شيخ مفيد باشه حالا مقدار زيادش احتمالاً مال يک شخصی بوده در قم بوده آمده در عراق و در آنجا فوت کرده مال آنه شيخ احتمالاً از آن نقل کرده، وارد آن بحث الآن نمی­خواهم بشم، اعلم حالا ببينيد شما من الآن هم اختصاص شيخ مفيد بلی بعد تازه نوشته که اين را ما از خط ابن حسن ابن شاذان نقل کرديم اين هم ابن حسن ابن شاذان غير از خاندان فضل ابن شاذانه، ديگه وارد اين بحث­ها نشم خودش طولانيه ارزشی نداره ببينيد من برای نمونه اعلم اين در اختصاص شيخ اذا قرنت الزهرة مع المريخ اين شما هی در ذهن­تان که هی احکام می­گن اين احکام­شان اين جوريه که خب طبعاً می­دانيد شما الآن امروز تمام اين­ها جزو بطلان محض، فی برج واحد ببينيد هلک ملک الروم پادشاه روم می­ميره و يکون بالروم مصيبات عظيمه و اذا قرنت مع الزحل کانت فی العامه شدة و زيد، فذا قرنت الزهرة مع المشتری اصاب الناس وخاء و اذا قرنت الزهر مع عطارد يکون احراق الدماء و فتح العظيم، حالا اين فتح عظيم کجا می­شه اين­هاش را هم نداره، و اذا قرن بهرام مع زحل، ملک ملک حديث فی ارض ذلک البرج الی فلان ملک عظيم الشأن مثلاً و اذا فلان وقع فی التجار الخوف و الحزن تجار ناراحت می­شه، و کذالک اهل العدم و اگر آن طور بشه تغييرت الدنيا فی سائر الاحوال و يتغير امور الناس، و تخرج الخوارج اين گروه­های چه می­گن اصطلاح امروز، گروه­های مسلح به اصطلاح ضد نظام مثلاً و تخرج الخوارج من النواحی کلها و خاصة من جيلان، از گيلان و ديلم و اطراف، منطقه­ گردستان مثلاً درش اين مشکلات پيدا می­شه و گيلا، حالا تو ايران گيلان و ديلم که مشکل نداره و يقتلون الناس دقت فرموديد يعنی واقعاً يک جور احکامی حالا من در اين که اين­ها باطله که شبهه­ی نيست انما الکلام چطور اين­ها به کتاب شيخ مفيد مثلاً راه پيدا کرده اين حرفای عجيب و غريب يا به کتاب­های مثلاً اين را من ديگه نخواندم حدود دو صفحه، دو صفحه يک چيزی کمتر مرحوم مجلسی آوردند خب اين حرفی را که از شيخ الرئيس نقل کرده که اگر اصلش صحيح باشه اين­ها درست نيست نه اصل اين­ها درسته نه اين فرعش درسته انصافاً ترتب چنين آثاری کاملاً يعنی مطالب غير صحيحه اين راجع به يک مقداری از بحث.

و اما آن جهات فقهی ما حالا برگرديم به جهات فقهی عرض شد که به لحاظ جهات فقهی در کتاب مرحوم شيخ صدوق اول آمده در کتاب نهج البلاغه اياکم و تعلم علم النجوم آمده، مرحوم سيدمرتضی شديد داره که روايات می­گه ما يحصی کثرةً ديگه يواش يواش وارد فقه، بعدها اين ديگه رسماً جا می­افته در کتب فقهی مثلاً در اينجا علامه در کتاب منتهی المطلب چون مثلاً حدود هفت صد سال قبل اين کتاب بوده التنجيم حرام، چون عرض کردم ما در تنجيم يک بحثی ما جهات اين که اين­ها درسته درست نيست، واقعه واقع نيست کسوف چيه؟ خسوف چيه؟ اصابات چيه؟ اخبارات اين­ها روشن شد يک بحث اينه که حالا آمد به فقه، عرض کرديم از اولی که فقه آمد احرق کتبک هم توش بود اما ديگه در معظم کتب احراق کتب نيامد، قال التنجيم حرام و کذا تعلم النجوم لکن مع اعتقاد انها مؤثره او ان لها مدخلاً فی التأثير بالنفع و الضرر اين مدخل بودن حالا ما علم بودن مؤثر بودن را توضيح نمی­ديم چه نحو از مدخليت و بالجمله کل من يعتقد ربط الحرکات النفسانيه که مثلاً من خوشحال می­شم ناراحت می­شم غم و غصه پيدا می­کنم و الطبيعية مال اين که زمين مثلاً چه می­شه؟ کسی می­ميره کسی زنده می­شه مثلاً بهارش پور باران می­شه کم باران می­شه بالحرکات الفلکيه اين ربط دادنش به حرکات و الاتصالات الکوکبيه حرام کافر، اين ربط را توضيح نداده مرحوم علامه، چقدر ربطی بده خب اگر انسان گفت آتش سوزانده است، سوزنده است خب اين هم ربطی به آتش داده، اگر گفت آدم برف بگيره، يخ بگيره سردش می­شه، يخ سرد می­کنه آدم را اين هم ربط داده و لذا مرحوم شيخ از اينجا يواش يواش وارد می­شه در بحث فقهی يک عده

43: 17

مکاسب را ايشان می­گه و الربط علی انحاء اربعه چون اين کلمه ربط يواش يواش در اصطلاحات فقهی وارد شد و انصافاً هم ماهم باشيم انصافاً اين مقدار عبارت مجمله، من عرض کردم کراراً يکی از نکات بسيار بسيار مهم در ماده قانونی حالا فرض کنيم روايات يا بعض از آيات يک اجمال داره که بعد بايد حل بشه و حل هم می­شه اما الآن مثلاً فرض کنيم رساله­های عمليه يا متون دينی که الآن داده می­شه اين بايد يک نکته مهمش روشن بودن و واضح بودنه دقيق بودنه، اصلاً ماده قانونی نبايد به نحو مجاز مجاز تو ماده قانونی نبايد بياد کنايه نبايد بياد ماده قانونی يکی از شئونش اينه که صريح و روشن و معنای حقيقی و واضح و لايقبل التأويل، اين اصلاً خصلت ماده قانونی است و ربط اين حرکات به کواکب کافر و اخذ الاجر علی ذلک حرام، روشن شد چطور وارد فقه شد ديگه رسماً از قرن­ها ششم و هفتم و هشتم رسماً وارد فقه شد و اما من يتعلم النجوم فيعرف قدر سير الکواکب و بعده و احواله تربيع داره کسوف داره غيرها فانه لابأس به اين هم مطلب علامه که تقريباً می­شه گفت که مطلب علامه ديگه تقريباً زير بنايي مطالبی است که غالباً بعدها آمدند بدون شک در درجه اول محقق و در درجه به يک معنای باز دقيق­تر علامه در انعقاد فقه شيعه در مرحله بعد خيلی مؤثره اينه خوب بدانيد بلکه آن مقداری که علامه گفته بيشتره چون علامه کتاب بيشتر نوشته و خصوصاً علامه استدلال داره و مخصوصاً دعاوی اجماع داره دعاوی اجماع تا بعدها مؤثر بوده در فقه شيعه، حتی مثل صاحب جواهر و اين­ها حتی در فقه معاصر ما مثل آقای خويي ميارند خيلی­شان اعتماد نمی­کنن، اما خب به هر حال ذکر می­شه دعاوی اجماع علامه و ما اين مباحث را در جای ديگه متعرض شديم که اينجا جاش نيست کلمات مرحوم علامه قدس الله نفسه، خصوصاً که ايشان تذکره را هم نوشته، فقهاء عامه را هم نوشته خيلی منشأ ترتيب اثر علمای بعدی کلمات علامه است قدس الله نفسه، ايشان نتيجه فتواش اينه ربطی حرکات روی کرة زمين به افلاک اين کافره کسی که ربط بده و اخذ اجرت هم حرام، تعلمش هم حرام اخذ اجرت هم حرام اين همان بحثی بود که مثلاً ما اگر يادتان باشه عبارت صاحب وسائل را خوانديم ايشان هم همين حرف­ها را فهميده بود.

س:

29: 20

ج: ظاهرون، ليکن خب مشکله انصافاً مشکله، 

س:

37: 20

کواکب هذا ينتقلون ان ما شرک

ج: کفر بلی، هنا ظاهرش اينه راست می­گه ايشان من نمی­خواهم بگم ظاهرش اينه که ايشان ربط را مطلقاً حرام می­دانه، خب انصاف هم مشکله ديگه، حالا شما ربطی حرارت دادند به آب، به ماه به آتش حالا اين کفره،

س:

51: 20

ج: من احتمال می­دم اجازه بفرمايد احتمال می­دم در حد احتمال خودم چون مثلاً متدينين و اديان يا متلزمين به خدا معتقد بودند که خدا مثلاً در آسمان­هاست و اداره امور می­کنه اين يک مقدار نجوم حساسيت ايجاد کرد اما فرض کنيد زمين و گياه و گل گاو زبان و اين چيزها آن حساسيت را ايجاد نکرد، خب اگر کسی گفت گل­گاوزبان در من تأثير داره سرما خوردگی از بين می­بره اين که کفر نيست اين چه کفری داره حالا اگر کسی گفت نجوم زحل در ما تأثير داره باران زياد می­شه خب اين چرا کفر می­شه؟ دقت می­کنيد من احتمال می­دم اختصاص نجوم احتمالی که من می­دم تو اين عبارت نيست، چون تصور اين بود که خدا مثلاً در آسمان­ها اداره زمين می­شه اين­ها می­خواستند بگن در مقابل اين قول نجوم در آسمان­ها اداره زمين می­کنه، آنچه که ما در زمين داريم به جای که به خدا نسبت بدن به نجوم می­دن، و لذا در مادی­های جديد در اين کسانی که جديداً مادی هستند و منکر خدا هستند ديگه دنبال نجوم نمی­رند دنبال همان داخل ماده می­رند ذات ماده، حالا هرکسی

3: 22

تصور می­کنه يک نحوی از خود ماده ديگه دنبال آسمان و فلک و ماه و خورشيد و ستاره­ها نمی­رند دقت کردين اين سرش احتمالاً اين بوده چون متدينين هميشه توجه به بالا داشتند و خدا و دعا می­کردند در مقابل آن کسانی که مادی بودند به جای که ايمان به خدا را بردارند به جاش نجوم را گذاشتند آن هم تو آسمان­ها لذا الآن شما شايد تعجب بکنيد اين همه بحث رو نجوم کردند خب اين بحث عجيبيه اصلاً الآن با اين ستارگان و اين­ها اصلاً اين بحث­ها را نمی کنن اگر کسی مادی است تو همين زمين مادی است دنبال آسمان­ها ديگه نيست، همين آب همين خاک همين گوشت بدن ما، اين را مادی می­دانه و احتياج به علت نمی­دانه، دنبال آن حرفا نمی­ره ربط هم همين طور شما بيايين ربط بدين به يک گل­گاوزبان سرما

23

 خب اين چه مشکل داره؟ چرا کافره؟ می­گه نه اگر ربطی به نجوم بديم کافره من فکر می­کنم اين مطلب در بحث کفر و ايمانش هم مبتنی بر يک مقدمات خاصی بوده اينی که ما الآن اين­ها را می­خوانيم تعجب می­کنم چون خب آقايون همه شما يا دبيرستان رفتين يا دانشگاه بالاخره با مطالب جديد آشنا هستين تو دنيای جديد اصلاً اين فکر نمی­کنن که ماه بالاست آن يکی اين وره، يکی آن وره يکی اين جور اصلاً اين صحبت­ها اصلاً پيش ماها مطرح نيست کلاً اين برای آن افراد که محکوم بودند و مثلاً فرض کنيم نه از ابر خبر داشتند، شيخ الرئيس در يک جای از شفاء دارند در بحث جبال و اين­ها می­گن مثلاً من در کوه­های مازندران که رفتم ديدم که ابر زير پايي بود، خب اين برايشان تازگی داشتند يک کوه بلندی دارند بين ابر، اما الآن کسی که هواپيما سوار شده اين قدر از ابرها بالا می­ره که حد نداره، حالا غير از آن اقمار

47: 23

اصلاً اين بحث ابر و مبر و خورشيد و نمی­دانم ماه و مريخ و اين ارزش­ها که الآن برای شما يک مقدارش را خواندم اصلاً کلاً مطرح نيست اصلاً کلاً اين سنخ تفکر پيش ماها سالبه به انتفای موضوعه، حتی تا زمان شيخ يک مقدار شايد اين تأثيرات بوده و لذا انصاف قضيه اينی که شيخ آمده گفته نحوه ربط را حساب بکنيم حق هم همينه اصلاً فرقی نمی­کنه توی ماه باشه نور ماه باشه نور خورشيد باشه نور مريخ باشه هر نوری باشه نور نمی­دانيم سياراتی که دورتر هستند، يک سيارات خاصی ديگه دارند که تعابير ديگه اين اصلاً ربطی به اين قضايای که اين­ها می­گن نداره بعد می­خواهم انتقال به فقهش را هم بگم که بعد وارد بحث نهايي بشم انشاء الله و قال الشيخ الشهيد فی قواعده کل من اعتقد فی الکواکب انها مدبرة لهذا العالم و موجدة ما فيه فلا ريب انه کافر، خب انصافش اينه که بازهم ما، واقعاً شهيد اول يکی از بزرگان ماست يعنی انصافاً به نظر من حق شهيد اول شناخته نشده ما کسی به اين درجه که هم به لحاظ معقول و اصول و قواعد اصولی و تحليل فقهی و قدرت فقهی در يک درجه بالا باشه و هم به لحاظ تتبع در روايات و حتی روايات ضعيف و وجادات و اين­ها واقعاً فوق العاده است نقل شده از مرحوم حاجی نوری می­فرماين که ايشان جزو محدثين اعظم در شيعه است شهيد اول نه دوم و محدث اعظم در اصطلاح ايشان کسی است که تمام روايات شيعه را ديده باشه بدون استثناء مثلاً ايشان بحار را مجلسی را جزو محدث اعظم نگرفته اما شهيد اول را گرفته واقعاً هم همين طوره شخصيت فوق العاده­ی است شهيد اول می­گم قدرش شناخته نشده، اما خب دقت بکنيد انصافاً با تمام احترامی که خود بنده هم واقعاً برای ايشان قائلم بينی و بين الله خيلی احترام قائلم خب مدبرة لهذا العالم و موجدة خب شيخنا اين دوتا تعبير باهم فرق می­کنه مدبر يک چيزه موجد چيز ديگريه اين دوتا را جمع کردن و يک حکم آوردن خب يک کسی آمد بگيد اين اعتقاد باطله مطلب من المطالب اما کافره مطلب آخر، يک کسی آمد گفت قرآن آورده و المدبرات امراً خداوند يک چيزهای برای تدبير عالم قرار داده اين مدبرات همين ماه و خورشيد و مريخ و حالا گفت حالا اين چه مشکلی داره شما می­گيد آقا علم اين را تأييد نمی­کنه اثبات نمی­کنه باطله خيلی خوب باطل سلمنا و انصافاً يعنی بينی و بين الله جمع کردن بين اين دوتا بگه موجدة بلی موجده يعنی موجده يعنی خالقه آن بحث ديگريه اما مدبرة،

س: علی نحو الاستقلال منظورشان است ديگه حاجی آقا؟ و الا مدبرات امر که خود شهيد هم

ج: نه اين خيلی عجيبه، مدبر به نحو استقلال يعنی چه؟ يعنی خالق، پس بايد شرک بايد باشه نه کافر بايد بگه شرک يعنی خدا خالق اين­هاست اين­ها هم خودشان مدبر اند، يعنی واضح نيست اين عبارت، يک مقدار بايد انصافش من معتقدم چيز، و ان اعتقد انها تفعل الآثار المنسوبة اليها و الله سبحانه هو المؤثر الاعظم کما يقوله اهل العدل و فهو مخطئ اين تعابيرش خيلی زيباست می­گه اين کفر نمياره اما اين باطله راست هم هست حرف باطله اما کفر ايجاد نمی­کنه اين مثلاً گرانی که تو زمين می­شه، باران­های که همه­اش مال نجومه، ارزانی راحتی، پادشاهی را می­گيره زنده می­شه فلان به دنيا مياد تمام مال نجومه، خيلی خوب باطله، اذ لاحياة لهذه الکواکب الثابته بدليل عقلی و لا نقلی خب بحثی است حالا از آن راه امروزه يا از راه ديگه، و بعض الاشعريه يکفرون هذا، راسته اين حرف، عرض کردم يک مقدار مشکل که متأسفانه اصحاب ما احتمالاً من حيث لايشعر درش واقع شدند وجود همين اشعری­ها بوده، چطور الآن مثلاً اشعری­های تندرو زمان حنبلی­های تندرو مثل وهابی­­ها می­گن زيارت قبور شرکه مثلاً خب حالا بگو زيارت قبور فسقه سلمنا و فرض کن به احترام يک مثلاً درست نيست باطله اما واقعاً ادعای شرک آن هم راجع به کسی که مياد قبرش يعنی مرده که ديگه مرده آخر اين چه می­شه اين مثلاً اداره عالم می­کنه خودش مرده خودش نتونسته نگه داشته حالا اداره عالم می­کنه و بعض الاشعريه، يک کسی از رفقاء می­گفت پيش فيصل يکی از آن قائلش حالا يادم نيست يا خودش نقل کرد يا واسطه، گفت پيش يکی از اين پادشاه­های سعودی بوده يا آن فيصل ظاهراً اين گفت که شما شيعه می­گين خان الامين جبرائيل، گفت من بهش گفتم حالا فرض کنم شما خيال می­کنيد مثلاً شيعه بيشترش تو ايران و افغانستان و پاکستان و اين­ها هست يعنی شما خيال می­کنيد اصلاً تو عرب ديگه شيعه نيست مثلاً گفت نه هست، گفتم آخر انسان عرب چطور می­گه خان الامين، اگر امينه چطور خان، اگر خان چطور، حالا فرض کن فارسی نمی­فهمند اين کلمات را ليکن عرب که می­فهمه، آخر آدم که حرف معقول می­زنه، آخر اگر اين امينه چطور می­گيد خان، اگر خان چطور امينه، اگر گفت خان الخائن جبرئيل باز بد نبود آخر خان الامين جبرائيل جطور با همديگه جور در بياد برای يک پاکستانی، هندی ممکنه تصور بکنه اما برای يک انسان، حالا اين­ها آخر تو هم داری می­گی مرده اين قبرشه، اين شبيه خداست الحی الذی لايموت، و بعض الاشعريه يکثرون هذا کما يکثرون الاول، و اوردوا علی انفسهم عدم تکفير المعتزله و کل من قال بفعل العبد اين مطلب درسته، رسيد يعنی اگر برفرض آمدند گفتند که چطور معتزله می­گن خدا بشر را خلق کرده در اختيار بشر گذاشته کارها مال بشره، بگه خدا ستارگان را هم خلق کرد و اين کارها را در اختيار آنها گذاشت اين مطلب راسته می­گه اين مطلب باطل هست اما کفر نمياره شبيه اين مطلب را هم مرحوم مجلسی در ذيل رواياتی که در باب به اصطلاح ولايت اهل بيت هست البته ايشان در مرآت العقول در ذيل روايات فوض، ان الله فوض الی النبی و الائمه در آن باب آورده آقايون اگه خواستند مرآت العقول، کافری را نگاه بکنن، در ذيل آن باب در کتاب حجه در آن باب آورده اين مسأله را مثلاً ايشان مطرح می­کنه که ما بياييم بگيم که خداوند ائمه را خلق کرد آن وقت رزق را دست آن­ها قرار داد حيات را دست آن­ها موت را دست آن­ها آن­ها رازق اند آن­ها محی اند آن­ها محيط اند آنها ربّ اند تمام اين صفات خودش را اسماء حسنی و صفات العليا را به اختيار ائمه اين­ها رازق دنيا هستند، رازق وجود کل هستند اينها خالق اند اين­ها رازق اند اين­ها محي اند ايشان می­گه اين مطلب امکان داره خوب دقت بکنيد، و مثلاً شايد ظاهر بعضی از روايات اما اثبات نشده اين خيلی ايشان هم شبيه اين را اينجا می­گه که من ديروز هم عرض کردم، می­گه ايشان خب معتزله که در بشر نمی­گن خب در کواب دارند چه مشکل داره، مگر معتزله در بشر نمی­گن؟ خدا بشر را خلق کرد در بشر قرار داد فعل را انجام بده، بگه خداوند اين موجودات را خلق کرد توی زمين، تابستان و زمستان و زرع و کشاورزی و حيوان و نبات و عمر و زندگی و اما اين­ها را در اختيار ستارگان قرار داد فرض کنيم در نور ماه در نور خورشيد در نور زحل يک خصلتی قرار داد که اين­ها با نزديکی شان دور شدن اين کارها روی کرة زمين انجام می­گيره و اين کارها را اين­ها می­کنه ايشان می­گه و لذا ايشان می­گه تکفير نکنيد، کفر نمی­شه گفت اما درست هم نيست باطله اين مطلب فی نفسه سالمه و اورد علی انفسهم عدم تکفير المتعزله، معتزله را که شما کافر نمی­گين، تکفير،

41: 31

کردن و کافر و کل من قابل بفعل الانسان اين اشکالی شده بر اشاعره و اجاب الاشاعره و صرحوا بان الانسان و غيره من الحيوان يجد فعله، چون بالاخره اين حيات داره و من ان، من بلی بان الانسان غير من الحيوان يوجد فعله من ان التذلل ظاهر عليه، فلايحصل منه اهتضام لجانب الربوبية نقض و ردی بر جانب الهی نيست بالاخره من اين کتاب را بر می­دارم اين فعل منه، اما اين که شما می­گين تمام اموری که در کرة زمينه مال افلاکه اين مخالف با ربوبيته، به خلاف الکواکب اهتضام يعنی نابود شدن، هضم هضم غذا يعنی رد شدن، اين جانب ربويت و جهت ربويت را از بين نمی­بره هضم نمی­کنه، نابود نمی­کنه و به خلاف الکواکب فانها غائبة عنه فربما عدّی ذلک الی الاعتقاد استقلالها و فتح باب الکفر يعنی زمينه کفره، ليکن انصافاً فرقی نمی­کنه اگر در بشر هم، در کواکب احتمال کفر است در بشر هم هست هيچ فرق نمی­کنه.

و اما مايقال من ان استناد الافعال اليها کاستناد الاحراق الی النار يعنی جزو افعال توليدی اند که اين­­ها اصولاً ايجاد نمی­کنن، مثل ما من که ورقه را سوزاندن، کتاب را سوزاندن، من نمی­سوزانه، من کتاب نمی­سوزانم آتشه که می­سوزانه من توی آتش قرار می­دم و در حقيقت آتش هم نيست آن مماسه­ی که بين اين دوتاست اقتضای اين را کرده کاستناد الاحراق الی النار مخصوصاً اشاعره که قائل به جری عادت اند عليت را قبول ندارند من العاديات اين روی کلام اشاعره است به معنی، عاديات هم نسبت به عادته، ان الله تعالی اجری عادته انها اين کواکب اذا کان علی شکل مخصوص او وضع مخصوص يفعل ماينسب اليها خدا انجام می­ده اين خداست که می­سوزاند ليکن با نزديک شدن کاغذ به آتش و يکون ربط المسببات بها ربط مسببات، مسببات يعنی مثلاً گرانی، ارزانی مثلاً وجود ميوه، کرم­دار بودن ميوه سالم بودن ميوه اين­ها بها به افلاک، کربط مسببات الادويه و الاغذيه بها مثلاً فلان دوا را بخوري خوب می­شی فلان غذا بخوريم لاغر می­شيم، فلان غذا را بخورين چاق می­شين الی آخره، مجازاً اين يک استناد مجازی است به اعتبار ربط العادی لا الفعل الحقيقی نه اين حقيقتاً فعل مال کواکب باشه فهذا لايکفر معتقده اين کفر نمياره و لکنّه مخطئ ايضاً بازهم اشتباه کرده، راست هم هست حرف شهيد در اينجا انصافاً دقيقه و ان کان اقل خطأً من الاول لان وقوع هذه الآثار عندها ليس بدائم و لا اکثری پس بنابراين فقهای ما در حقيقت آمدند از زاويه فقهی هم بررسی کردند که آيا کدام مقدارش موجب کفره کدام مقدارش موجب کفر نيست و انصافاً چون کلمات خود منجمين حرفهاشان آن چيزی که در طول تاريخ به اسم منجمين اين­ها بوده که الآن يک مقدارش را خوانديد واقعاً مختلفه اين رو بايد رو همان ضوابط عامه کفر و ايمان حساب کرد نه روی اين خصوصياتی که ايشان اينجا فرموده در دروس هم مال تقريباً شبيه قواعدشه، خيلی وارد دروس نمی­شيم آخرين عبارتی که در اينجا می­خوانيم از مرحوم محقق کرکی است که ديگه جمع بندی بکنيم.

و قال المحقق الشيخ العلی اجلّ الله تشريفه، مرحوم محقق کرکی چون مرحوم مجلسی هم در دولت صفويه بود ايشان ديگه به اصطلاح همه کاره دولت صفويه در اساس مرحوم محقق کرکی است و زمان شاه طهماس پسر شاه اسماعيل اول، پسر شاه طهماس نامه­ی می­نويسه و تمام امور دولت را دولت را در اختيار به تعبير ايشان محقق شيخ علی، شيخ علی محقق کرکی مرادشانه اصطلاحاً آن زمان به ايشان شيخ علی می­گفتند علی ابن

10: 36

کرکی از لبنان به اصطلاح که واقعاً هم مرد فوق العاده­ی است انصافاً ايشان هر، يعنی مدت مدت از نجف چون ساکن نجف بودند می­آمدند برای اداره امور در ايران يک سيری سياحتی در ايران می­کردند شهرها را می­رفتند پرونده دادگاه­ها را نگاه می­کردند اوضاع را بررسی می­کردند بر می­گشتند در يک سفرها هم که برگشتند آقايون اگه نجف مشرف شدند يک راهی هست حيدريه نوشته،

34: 36

ايشان را آنجا شهيد کردند روشن نيست که به ايشان سم داده ايشان در آنجا مسموم می­شن که جسد ايشانه به نجف می­بره و قال المحقق الشيخ علی اجل الله تشريفه، التنجيم الاخبار عن احکام النجوم اين تنجيمی که ما می­گيم حرامه اخبار به احکامه، نه به حرکات احکام، اين عبارت هم اگه حافظ شما چون خيلی طول کشيد حافظه­تان خوب باشه اولين مطلبی بود که شيخ انصاری تو تنجيم آورد اصلاً تو تنجيم ايشان فرمود التنجيم کما عن جامع المقاصد اولين عبارت شيخ يادم باشه آخرين عبارت ما هم خواهد بود اولين عبارت شيخ تو تنجيم همين عبارت محقق کرکی بود الاخبار عن احکام النجوم باعتبار الحرکات الفلکيه و الاتصالات الکوکبيه التی مرجعها الی القياس و التخمين، اين يک اصطلاحی بوده در قديم در مراتب علمی­شان در امور طبيعی­شان که مثلاً فرض کنيم شما از کجا حکم می­کنيد اين الآن در مراتب جديد همه با تجربه رو آزمايش و تجربه و حرف­های که زدند، در اصطلاح قديم می­گفتند تجربه يعنی اين کار را انجام داديم دو قياس اصلاً در کتب علمی­شان طبی­شان و غير طبی­شان اين يک اصطلاحيه مثلاً شما از کجا گفتيد که مثلاً من باب مثال بابونه اين اثر را داره يک دفعه می­گه تجربه يک دفعه می­گه قياس اين يک اصطلاحيه قياس در اصطلاح اين­ها يعنی روی يک نوع تخمين و حدس قريب به حس، مرادشان قياس اينه نه قياس منطقی و نه قياس به اصطلاح در  فقه ما هست هيچ کدام نيست يعنی فرض کنيد مثلاً من ديدم وقتی نور خورشيد به اين درجه رسيد و ابر آنجا بود اين طور شد پس حالا که آن مثلاً شبيه اين در جايي ديگه شد پس آن اثر بايد بياد يک چيزی اين جوری مثلاً من باب مثال می­گم فرض کنيد مثلاً من ديدم دست زدم ديدم مثلاً گل­گاو زبان ظاهرش کم گرم بود من باب مثال چون بعضيا را لمس و مثلاً گرمه می­گفتند گرمه بابونه را هم در

46: 38

همين طوره پس اين قياس اقتضاء می­کنه که اين بابونه هم گرم باشه اين جوری تجربه نکرده بودند اين را اصطلاحاً قياس بهش می­گفتند که به تعبير ايشان تخمين به تعبير منطقی تعبير به اصطلاح منطقی در صناعات خمس الحدس القريب من الحس، اگر بخواهين اصطلاح منطقی اش را دقيق ببينيد که در باب صناعات خمس در برهان جزو ضروريات و يقينيات گرفتند حدسيات حدس قريب من الحس را اين طور حساب می­کردند که در سابق اگه يادتان باشه مثلاً می­آمدند می­گفتند ما نگاه می­کنيم در حال خسوف آن سياهی که رو ماه افتاده خط مثل دائره، مثل هلاله پس نتيجه می­گيريم که زمين بايد دائره باشه کره باشه،

س: آن حرف ناشی از استقراء ناقص تجربيه

ج: ها! يک نوع استقراء نه ببينيد حدس قريب از حس، ببينيد می­گه من عکس زمين را رو ماه ديدم شب­های خسوف ديدين ديگه، همين تازگی­ها هم خسوف يک دو سه ماه پيش اين عکسش مستقيم نيست آن سايه هلاله مثل به اصطلاح مثل چيزه دائره است مثل آن کمان دائره است پس از اين ما می­فهميم چون به اصطلاح سايه زمينه پس می­فهميم زمين کرويه اين را چون به اصطلاح تجربه نکرده، کرة ماه که نرفته خارج زمين هم که زمين هم زمين نجومی حالا ديگه از اين حرفها نمی­زنن اين مال آن زمان بود از اين می­فهميدند اين می­گفتند چون عکسی که افتاده به اين صورته پس زمين بايد کره باشد

س: مقدماتش حسيه يا نه؟

ج: ها! حدسی  قريب از حس، اين را اصطلاحاً بهش قياس می­گفتند مراد من از قياس اينه، در مقابل اين تجربه بود که چند روز پيش هم چندبار عرض کردم در بعضی از کتب نوشته يک کسی پنجاه سال نوروز را مراقبت کرد عمرش مثلاً هشتاد سال بوده اين حالی کرده پنجاه سال نوروز را مراقبت کرد، مثلاً ورداشته نوشته امسال نوروز در مثلاً شنبه بود آثار آن ساله نوشته، امسال نوروز دو شنبه بود آثار بعد تا پنجا سال هی نوروز را نوشته، آمده جامع بين اين شنبه و يک شنبه و دو شبنه را جمع کرده، دقت کرديد ممکنه در اين پنجاه سال شش بار شنبه بوده هفت بار هشت بار يکشنبه بوده مختلف می­شه اين­ها را جمع کرده، آن وقت مشترک را حساب کرده آن وقت اين را گرفته اينه می­گن چه؟ تجربه نمی­گن قياس اصطلاح شان اين بود می­خواهم اصطلاح را برايتان توضيح بدم، می­گفتند بالتجربة و القياس مرادشان از قياس حدس قريب به حس يا تخمين يا فن؟ و مرادشان از تجربه هم به اين معنی و لذا اگه دقت می­کردين احکام نجوم که می­گن يا تجربه است يا تخمينه؟ مراد از تجربه اين قسمت کاره و مراد از تخمين هم آن قسمت کاره انشاء الله برای شما روشن غرضم من ديگه اين عبارته می­خوانم چون آخرين عبارته ختمش بکنيم، بلی و قد ورد عن صاحب الشرع النهی عن تعلم النجوم بابلغ وجوهه، و ما عرض کرديم تمام رواياتی را که خوانديم انصافاً همه ضعيف بود جزو آن روايت ايمان بالنجوم و تکذيب بالقدر، و الی

42

فاعلم ان التنجيم مع اعتقاد ان للنجوم تأثيراً فی الموجودات السفلی يعنی زمين، و لو علی جهة المدخلية حرام انصافاً مشکله اين حرف، و کذا تعلم النجوم علی هذا الوجه اين که کلاً مشکله بل هذا الاعتقاد کفر فی نفسه اما تنجيم لا علی هذا الوجه مع تحرز عن الکذب فانه جايز، راسته تو منجمين دروغ هم زياده، دروغ به اين معنی واضح نيست مطلب روی اعتماد روی کلمات ديگران مع ذلک به شکل جزم مياره بلی فانه جائز فقد ثبت

35: 42

و سفر الحج فی العقرب، روايات التنجيم تماماً ضعيف السنده و ذلک من هذا القبيل نعم هو مکروه و لاينجر الی الاعتقاد الفاسد و قد ورد النهی عنه مطلقاً حسماً للماده اين حسماً للماده را فردا يک توضيح مختصری عرض می­کنم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

(خواندن عبارات و نکاتی در ضمن آنها)(مقرر حقیر: غالب این مطالب را در جاهای دیگر نوشته ام. اونی که اینجا جدید بود این بود که باز هم جای دیگر نوشته بودم ولی تطبیقش در اینجا به این صورت که استاد از راوندی روایتی از مرحوم صدوق نقل کردند که در کتب ایاشن نیست و ایشان فرمودند یا اینها از صدوق بوده است و به ما نرسدیه است یا مال دیگران بوده است که صدوق در طریق بوده است و بعدش چون یک آدم بسیار ضعیف در بین هست که نجاشی در حقش گفه است که تعجب میکنم از ابو غالب زراری که چه طر ازش نقل کرده است.... فزاری... و بعدش همه افراد درجه یک هستند..این خودش یک اماره جعل هست.) 

ارسال سوال