ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389 (52)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 90-1389 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1389-52

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض شد ديگه حالا به مناسبتی از بحث مکاسب خارج شديم بحث در نظر شد و استفاده­ی حرمت به اصطلاح تشويب از نظر به اولويت به تعبير مرحوم شيخ انصاری، عرض شد که يکی از رواياتی که خيلی در مانحن فيه معروف است و

45: 0

روايت النظر سهم من سهام ابليس مسموم اين روايت را عرض کرديم در کتاب­های ما که داريم در عده­ی از مصادر آمده يک و دو به لحاظ متن هم يک اختلافی داره، دوتا نکته اش اما به لحاظ مصدر و مصادری که ما درايم يکی اول کتاب محاسن برقی است که ديروز توضيح کافی عرض کرديم ايشان از همان نسخه­ی محمد ابن علی صيرفی که از کتاب ابن فضاله احتمالاً باشه ظاهراً از او نقل کرده، دوم مصدر دوم ما روايتی است که در کافی نقل کرده ايشان هم از کتاب ابن فضال ليکن نسخه­ی احمد  ابن محمد ابن عيسی که به اصطلاح ما گفتيم از قم رفتند به کوفه، و ايشان هم ظاهراً همان از همان کتاب ابن فضال باشه نسخه­ی سومی که ما داريم در کتاب به اصطلاح عقاب الاعمال صدوقه صدوق روايت النظر سهم من سهام ابليس را نقل کرده ليکن با دوتا متن حالا چه ظرافتی را مرحوم صدوق در نظر گرفته ما نمی­دانيم اما به هر حال در اين که مرحوم صدوق فوق العاده در اين شناخت احاديث و ظرافت­ها نکات خاصی را مراعات می­کرده جايي بحث نيست ببينيد ما می­گيم صدوق نکات خاصی را مراعات حالا اين نکات اين قابل قبول ما باشه يا نباشه آن بحث ديگری است در عقاب الاعمال که به اصطلاح ما امروز می­گيم کتاب­های درجه دو و سه، ليکن در سابق بهش می­­گفتند مصنف، جزو مصنفات شيخ صدوقه، اصطلاح مصنف به اين معنی است که کتاب­های بوده که سعی می­شده در آن کتاب يک سنخ معين از احاديث جمع بشه، مثلاً در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال هر روايتی که توش ثوابی داره يا عقابی داره چون صنف صنف جمع می­کردند ديگه مقيد به اسناد هم نبودند مقيد به صحت و سقم هم نبودند، مثلاً معانی الاخبار هر خبری که توش حديث را معنای کرده که اين معنای اين عبارت اينه، اينه تو معانی الاخبار، علل الشرايع، هر حديثی که مشتمل بر علت باشه لانه کذا، لذا طبيعت مصنفات چون هدفش اين بود، حديثی بياره که لان داره می­خواهد درست باشه، می­خواهد نباشه طبيعتش اين بود که حديث مصنفات، کتاب های مصنفات اين­ها را شامل حديث صحيح و سقيم هردو بود می­خواست قبول داشته باشه نداشته باشه، و لذا مرحوم شيخ صدوق الآن طائفه­ی از اخبار را آورده که در کتاب فقيه نيستند در کتاب­های درجه دو و سه ايشانه، يا مصنفات ايشانه و خب اصحاب مثلاً گفتند سندش صحيحه فتوی بده، ليکن اين خودش انصافاً مشکله يعنی خود اين کار نشان می­ده که به هر حال صدوق به اين روايت قبول نداشته ولو صحت سند هم داشته باشه، از اين که در يک کتاب درجه دو خودش در مصنفات آورده درست نيست و خود صدوق هم در اول فقيه می­گه اين مطلب را تصريح می­کنه و لم قصدی فيه من در تأليف اين کتاب فقيه لم قصدی فيه قصد المصنفين، مثل کسايي که دنبال تصنيف باشند فی ايراد جميع ماروا خود ايشان تصريح می کنن مصنفات کسانی هستند که درش هرچه روايت کرديم نقل، فی ايراد جميع ماروا روشن شد پس اگر حديث در عقاب الاعمال در غير از فقيه، غير از فقيه باشه اين­ها هم در عداد مصنفات ايشان اند يعنی،

س: اين در فقيه هم که هست حاج آقا؟

ج: بلی آقا؟

س: اين در فقيه هم که هست؟

ج: خب نکته­ی داره که عرض می­کنم اين همه

19: 5

پس مرحوم صدوق رضوان الله تعالی عليه اين روايت را و با همين سند در کتاب به اصطلاح عقاب الاعمال آورده واقعاً هم من هم بينی و بين الله هنوز نمی­دانم مرحوم صدوق انجام داده، به هر حال اين سومين شخصی است که به حسب اين ترتيبی که ما عرض کرديم اين را آورده سندش هم در کتاب صدوق اين طوره حدثنی محمد ابن الحسن، قال حدثنی محمد ابن الحسن، اين زياد تکرار می­شه صدوق محمد ابن الحسن اول ابن الوليده استاد ايشان، که از بزرگانه دوم هم مرحوم صفاره محمد ابن حسن صفار عن احمد ابن محمد عرض شد که مرحوم کلينی، مرحوم احمد اشعری که آمدند تشريف آرودند به کوفه و عراق چون مرحوم احمد اشعری هم از ميراث­های کوفه دارند هم از ميراث­های انبار دارند هم از ميراث­های بغداد دارند ظاهراً در اين سفری که به عراق کردند آنچه که از علمای شيعه بزرگان بوده ايشان حديث جمع کرده و آورده و اين نکته را هم در نظر بگيريد ايشان طبيعتش اين بوده که از شيعه نقل بکنه، يادم نمياد تا حالا از سنی، اما خب عده­ی از علمای ديگری ما مثل سعد ابن عبدالله ايشان مجالس اهل سنت هم مياره، شيعه را هم مياره، مثل فضل ابن شاذان که حتی از بزرگان و تراز اول اهل سنت هم گاهی نقل می­کنه، چون مجالس حديث عام بوده فرض کنيم مثلاً اين که يک حديث اين،

3: 7

ابن شاذان اينه به قول ما طلبه­ی جوانی يک گوشه نشسته بود، علی ای کيف ماکان پس اين نسخه­ی را که مرحوم صدوق در اينجا نقل کرده همان نسخه­ی ابن فضاله همان کتاب ابن فضال به نسخه­ی احمد اشعری همان نسخه احمد شعری و صحيح هم است هيچ مشکلی اين راه نداره اين راجع به يک متن حديث به اصطلاح صدوق، يک متن حديث، پس يک متن حديث در اينجا به عنوانه که النظر سهم من سهام ابليس مسموم آن وقت ذيلش اينه و کم نظرة اورثت حسرة طويله، اين مصادری که نقل کرديم اين ذيل را دارند اما اين حديث در مصادر اهل سنت آمده آن روز هم آقا قرائت کردند در صحيح مستدرک علی الصحيح حاکم نيشابوری در مستدرک نقل کرده، ليکن متن او النظرة سهم من سهام ابليس مسمومة، متنی که البته حاکم حکم به صحتش کرده البته صحت روی مبنای خودش نه به بخاری نسبت داده نه علی شرط البخاری و لا علی شرط المسلم، نه به بخاری نسبت داده نه به مسلم، البته اگر به بخاری نسبت بده، مسلم به طريق اولی است، يعنی شرطين، به مسلم هم نداده گفته صحيح الاسناد، ليکن حديثی که عامه نقل کردند از رسول الله(ص) حالا يادم رفت الآن اين لفظی عرض کنم البته آن روز که خوانديم شبهه­ی برای من شد در حديث بعد ديدم که ذهبی چون ذهبی البته خب يک کم تنده چون حاکم پيش آن­ها يک کم متهمه که نزديک به تشيعه، شيعه است و چنين است و احاديث مربوط به اميرالمؤمنينه نقل کرده يک مقدار آن­ها روی حاکم حساسيت دارند آن وقت از اين ور هم اين ذهبی که خب ماشاء الله خيلی تنده ديگه شبه ناصبيه اين افتاده به جان او يک مختصری گرفته احاديث او را باز پالايش کرده اين ذهبی غرض و لذا اگر حديثی را حاکم صحيح دانسته باشه و ذهبی هم قبول بکنه ديگه اين از دوتا پالايش را رد شده، غرض اين­جا ديدم ذهبی حديث را قبول نداره اشکال می­کنه ايشان می­گه حاکم گفته که صحيحه نه فلان و فلان درش است و مجهوله، به نظر من هم همين طوره، به نظر من روی مبانی خودشان حق با ذهبی است، حديث

37: 9

صحيح نيست حاکم، حالا به حاکم اگر تشيع، يک مقدار تساهل هم داره نسبت تساهل نيست مبانيه، تساهل نيست، آن وقت در متنی که از اهل سنت آمده اين جوره النظرة سهم من سهام ابليس مسموم يا مسمومة من ترکها لله عز و جل لا لغير اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، دقت کردين آنی که بلی آنی که ما الآن داريم در کتب اهل سنت و بعضيا هم ازش تعبير به صحت کردند گفتند سندش صحيحه آن سند صحيح همينه، اين سند صحيحش که حاکم حکم به صحت سند کرده و ليکن انصافش اينه که بلی اين سند پيش خود اهل سنت روشن نيست اين ذيلش با آن فرق می­کنه اين ذيلی که اينجا داره با آن ذيل فرق می­کنه اين با اين ذيل يعنی با ذيل من ترکها لله عز و جل لا لغيره، ما در مصادر شيعی، حالا مراد ما از مصادر شيعی مطلقاً يعنی چه به اصطلاح امامی يا غير امامی و اين­ها باشه اين را ما به اصطلاح در مصادر خودمان که داريم اين را به اصطلاح با اين ذيل در مصادری که از ما وارد شده يکش به لحاظ قديم­ترين مصدر حالا اگر بخواهم بگم کتاب دعائم الاسلامه در کتاب دعائم الاسلام اين روايت آمده اينجا ايشان نقل کرده صفحه 363 عن علی(ع) انه قال سئل عن الرجل تمر بالمرئة فينظر اليها قال اول النظرة لک و الثانية عليک لا لک، و النظرة الثالثة سهم من سهام ابليس سهم مسموم من سهام ابليس اين حديث باز با اين متن غير از آن کتاب دعائم جای نداريم که مقيد کرده النظر سهم من سهام ابليس يعنی نظر سوم، آن نظر سوم و چون عرض کردم کتاب دعائم کتابی است که صاحب دعائم که در سه صد و شصت و يک يا شصت و سه وفاتشه به حسب طبقه مابين مرحوم کلينی و صدوقه البته ايشان در مصر بوده و قاضی القضات رئيس قضات برای اسماعيلی­ها و شش امامی­ها در مصر بوده ليکن انصافاً مصادری خوبی داشته اين النظرة الثالثة جمع باشه فکر نمی­کنم جمع ايشان باشه مصدری بوده که الآن در اختيار ما نيست به هيچ وجه، من ترکها لله لا لغيره اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين به اصطلاح در فعلاً در اين کتاب دعائم آمده.

دومين مصدر ما که باز همين طور و با همين ذيل آورده در کتاب صدوقه و اين و برای ما تعجب آوره صدوق اين را در فقيه آورده آن يکی را توی عقاب الاعمال همان نسخه­ی کافی هم هست مصدرش هم خيلی واضحه اما در کتاب فقيه که محل اعتنای خودش هم بوده آن وقت هم با عنوان روی عن هشام ابن سالم عن عقبه، احتمال می­دم و العلم عند الله احتمال در حد احتمال هيچی نمی­تونم بگم شايد اين متن روايت عقبه آن وقت قم نبوده اين متن روايت عقبه، متن روايت عقبه همانی است که کلينی نقل کرده يعنی صدوق هم توجه داشته که متن روايت عقبه در قم همانه که کلينی آورده و کم من نظرة اورثت حسرة ليکن ايشان صدوق به تنهايي يک متنی آن روايت هم از عقبه است ديگه علی ابن عقبه عن ابيه يعنی در بهترين مصادر ما از عقبه آن متن آمده، و کم من نظرة اورثت حسرة طويله اما در يک متن ديگه از عقبه، که الآن نمی­دانيم آن در متن کجاست مصدرشه درست نمی­دانيم آنجا اين جور داره صدوق داره النظرة سهم من سهام ابليس مسموم من ترکها لله عز و عجل لا لغيره، اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين که من اين قدر اصرار دارم متون را با هم مقايسه بکنيد مصادر با هم، چون متأسفانه­ در کتب علمای ما، در کتب فقهای مثل جواهر ديگران،

20: 15

توی اين جهت خيلی چيز شده الآن من تعبير به اهمال نمی­کنم شأن­شان اجله يعنی نظرات­شان در حديث اين بود بيشتر اين بود که ارزش بحث نداره اما اين نيست تصافاً سنی­ها روی اين جهت خيلی کاکردند انصافاً که آدم ديگه خسته می­شه واوش و فائش و خيلی اسامی و بررسی و خيلی زحمت کشيدند انصافاً روی اين جهت و کار خوبيه يعنی انصافش کار خوبيه و اين گاه گاهی اصلاً نه حالا توی اين روايت، در جايي ديگه يک افاق ديگری را برای ما باز می­کنه علی ای حال مرحوم شيخ صدوق قدس الله نفسه در کتاب فقيه اين متن را از همين عقبه نقل کرده، و در عقاب الاعمال آن متن را که کافی از عقبه نقل کرده حالا شايد به ذهن ايشان رحمه الله اين بوده که اين متنی را که ايشان بياره با متنی که اهل سنت نقل کردند نزديک­تره عين متن اهل سنته اين متن، بالاخره به نظر ما يک نکته­ی بوده که فقيه صدوق در عقاب آن متن مشهور

36: 16

نقل کرده تو فقيه که کتاب معتبرشه اين متنی که با سنی­هاست نقل کرده من ترکها لله عز و جل لا لغيره، و سابقين يکی از کارهای که محدثين اهل سنت داشتند عمرشان رو همين قضايا می­گذاشتند که مثلاً اين متن با آن سنده آن متن با آن سنده اين­ها را با همديگه مقايسه می­کردند و خيلی در اين جهت انصافاً زحمت اين که می­گن مثلاً صدتا حديث به بخاری دادند سند يکی را من به يکی ديگه چسباندم جا به جا کردم همه را بخاری درست کرده هر سندی که با متنش، خب اين چون کارشان همين بود انصافاً روی اين جهت خيلی کارکردند و ماها اصولاً ديگه حالا نمی­دانم تسامح که نمی­توانم مبنای علمی بايد بگيم مبنای بوده که روی متن يک کاری نشه و البته بعدها ديگه تقريباً حالا شايد شماها هم توجه نداشتين، تقريباً اين روزها مرتکزات حوزه شد چرا؟ چون فرض کنيد وقتی شما رسائل بحث حجيت خبر واحد را می­خوانيد که بعد هم فرض کنيد در خارج مرحوم نائينی آقاضيا مرحوم آقای خويي مرحوم شيخ در رسائل داره حديث را از سه جهت بررسی می­کنيم يکی سند و صدورش که سند باشه يکی دلالت و اين که حالا دلالت بر وجوب می کنه حرمت می­کنه و يکی هم مسأله جهت صدور که تقيه است يا نه؟ اصلاً متن را نداره در کتاب و لذا شماها هم طبيعتاً رو همان ارتکاز يعنی از همان اولی که اين بحث تازگی شروع شد به نحو علمی کار اساسی رو متن نشده حالا يا مثلاً گفتند مهم نيست يا در کتب اربعه باشه کافيه، شايد علی ای حال به نظر ما اين بحث متن خيلی بحث ضروری و لازمه دقت بايد در بحث متن بشه مثلاً آيا النظر سهم من سهام ابليس مسموم ازش حرمت در مياد يا کراهت شديد اين يک، و دو آيا اين ذيل و کم نظرة اورثت حسرة آيا اين مناسب با کراهته يا با حرمت و يا اين ذيل من ترکها لله اعقبه الله ايماناً دقت دوتا ذيل شد من ترکها لله اعقبه الله ايماناً اين راجع به دو متنی که الآن از اين حديث داريم البته اين متن دوم شبيه اين را از مرحوم قطب راوندی در کتاب ببخشيد حالا قطب راوندی ظاهراً اول باشه احتمالاً نمی­دانم من چون کتاب جامع الاخبار را هم نمی­دانم، در جامع الاخبار يک مجموعه­ی حديثی قشنگي اين متفرقات جمع کرده خيلی هم مواظب متن نيست خيلی معناش قر و قاطی داره، مصادرش هم که مرسله نسبت داده شده به صدوق ليکن بعدها نوشتند شخصی است به نام شعيری مرسل

38: 19

مال ايشان ظاهراً همين درست باشه از نظر علمی و ارزش صحت اين جزو درجه­های مثلاً سه و چهار و پنج حساب می­شه خيلی عقبه کتاب، حالا به هر حال ايشان هم از پيغمبر همين صدوقه نقل کرده که خب اين ارزش علمی نداره در کتب قطب راوندی که احتمالاً بعد از اين شعيری باشه الآن دقيقاً وفات اين دوتا تو ذهنم نيست کتابی داره به نام لب اللباب لباب که مجموعه احاديث پيغمبر را جمع آوری کرده که معلومه از همين کتب اهل سنت گرفته النظر الی محاسن النساء اين قيد محاسن النساء داره که در بقيه متون نيست سهم من سهام ابليس بقيه­اش هم نداره فمن ترکه اذاقه الله طعم عبادة تسره، شايد اين متن هم تو بعضی از مصادر ضعيف اهل سنت موجود باشه حالا من فعلاً احاطه ندارم آقايون اگر نگاه کنن به اين برنامه­های کامپيوتری پيدا می­شه اين عباتاً تسره يک متن خاصی است، اين البته به کتاب به چيز بيشتر می­خوره به مسأله کراهت و استحباب آن وقت مرحوم صدوق هم در يک جای ديگه فقيه آن در جلد چهار بود در جلد 3 فقيه در جای ديگه فقيه اين طور داره قال الصادق(ع) که اينجا صفحه 364 است من نظر الی امرئة فرفع بصره الی السماء او غمض بصره لم يرتد اليه بصره، چشمش بهش بر نمی­گرده حتی يزوجه الله تعالی من الحور العين و فی خبر آخر دقت می­کنيد لم يرتد اليه طرفه، چشمش بهش بر نمی­گرده حتی يعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين هم باز دقت مرحوم شيخ صدوق رضوان الله عليه آنجا برای آن حديث سند داشت اينجا سند نداره فی خبر آخر لم يرتد اليه طرفه حتی يعقبه الله ايماناً يجد طعمه اين شبيه آنه، اين ذيل شبيه اينجاست پس بنابراين ما يک متن ديگه البته داريم که شيخ منفرداً نقل کرده از کتاب حسن ابن محبوب عن داود ابن يزيد عطار به نظرم حالش بد نباشه، عن بعض اصحابنا مرسل می­شه حديث حالت ارسال داره قال قال ابوعبدالله(ع) اياکم والنظر فانه سهم من سهام ابليس اين ديگه بقيه نداره و قال لابأس بالنظر الی ما وضعک الثياب حالا اين قال مال کيه نمی­دانيم فقط يک نکته لطيف در نسخه شيخ طوسی اينه که ايشان از کتاب حسن ابن محبوب که جزو اصحاب اجماع است و از کتب معروفه است نقل کرده اين هست مصدرش با آن مصادر قبلی فرق می­کنه ايشان از کتاب حسن ابن محبوب نقل کرده که خب ارزش خاصی خودش داره، اگرچه مرسله است، اين راجع به اين قسمت من قسمت صدوق را تکميل نکردم تکميل بکنم اينی که صدوق نقل کرده الآن عرض کردم دوتاست يکش در جلد 3 به عنوان قال الصادق(ع) که خب به حسب ظاهر مرسله ديگه قابل اعتماد نيست سند را به هيچ نحو نياورده، عرض کردم چندبار عرض کردم چون مطلب نافعيه تکرارش اشکال نداره من در اين آقايونی که قريب العهد اند در عبارت مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائری رضوان الله تعالی عليه ديدم و در کلمات عده­ی از شاگردهای ايشان هم منعکس شده اين مطلب که اگر صدوق فرمود روی عن الصادق يعنی اشکال داشته اما اگه گفت قال الصادق به نحو جزم اسناد داد معناش اينه که سندش معتبره اين را عده­ی ديگه هم گفتند که فرق بگذاريم بين قال الصادق و بين روی عن الصادق اگر قال الصادق ايشان اسناد داد ديگه گفت امام فرموده، پس سندش اينه من يک جلساتی سابقاً يک توضيحات کافی دادم ليکن الآن فقط اجماله عرض می­کنم پس توضيحش جای ديگه عرض کردم اين مطلب به لحاظ ديباجه، چون در ديباجه می­گه و جميع ما فيه من حجت است بينی و بين الله ظاهر ديباجه هردو را شامل می­شه آن مقدمه­ی را که مرحوم صدوق نوشته جميع مافيه شامل ما روی عن الصادق هم می­شه قال الصادق هم، اين که معائر مرحوم صدوق در صحت و فساد چيه؟ اين بحث ديگری است، صحت و ضعف چيه؟ چيز ديگری است به نظر ايشان هردو حديث حجته، اين اگر ما باشيم و ظاهر ديباجه و ما باشيم و مبانی صدوق خب صدوق در همين کتاب يک جا حديث سکونی را نقل می­کنه می­گه لا افسده يک جای ديگه باز نقل می­کنه فساده، چند جای ديگه نقل می­کنه، غرض مبانی صدوق من عرض کردم يک مجموعه­ی مبانی حصول وثوق از يک قرائنه عمومی و خصوصی عمومی مراد ما يعنی آن قرائن عامه­ی که عقلاء به کار می­برند برای وثوق به علم منقول، چون يک علم معقول داريم مستقيم درک می­کنيم که جای خودش، يک علم منقول هم داريم مثلاً سقراط اين جور گفت، خب يکی می­گه نه سقراط اينه نگفت، سه چهار جور قول بهش نسبت داده می­شه خب يک طريقه عقلائی است که امروزه به اصطلاح می­گن طريق آکادمی دانشگاهی يک طريقه­ی معروف علمی هست که ما شواهد پيدا بکنيم ببينيم کدام يکی کلام سقراطه اين از کجا نقل کرده مال کدام مصدره، اين چيه؟ اين­ها را بهم بررسی می­کنن، اين ما شواهد عمومی يکی از مبانی حجيت خبر پيش ما هم همينه به همين شواهد ليکن قمی­ها به شواهد خصوصی هم تأکيد می­کردند مراد ما از شواهد خصوصی هم اينه که متقبل بين فقهاء و علماء مشايخ و علامه فن، آن شواهد عمومی کار به علامه فن نداره و لذا روی مشايخ و شيوخ قوم و اساتيد و اين­ها هم حساب می­کردند مجموعه شواهد نشان می­ده که مرحوم صدوق مبناش در حجيت خبر خبری است که مجموعه شواهد عامه و خاصه بر او باشه، دقت کردين اين اصطلاح صحيح الاسنادی که ما داريم البته صدوق مطلعه، خيال نکنيد يک حديثی را از اهل سنت نقل می­کنه علی انه ليس صحيح الاسناد عندنا، عجيبه خب شأن ايشان اجله که اصطلاح اهل سنت مطرح، ما اصطلاح مان عوض شده نه اين که او اصطلاح

49: 26

ما آن اصطلاح صحيحی که اهل سنت داريم که بعدها علمای ما به يک معنای ديگه قبول کردند در بحث­های رجالی اين اصطلاح من و من توضيحشه عرض کردم البته من نمی­دانم مرحوم خود آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری يا از مشايخش يا در جای ديگه نمی­دانم اين بحث در کتب اهل سنت هست در بحث­های دلالة الحديث به عنوان بلاغات و تعليقات بخاری مثلاً چون در خود بخاری هم همين هست مثلاً می­گه و قد روی عن رسول الله و همين اسناد مياره گاهی هم بدون نسبت و قد قال النبی بعدش هم داره و قد روی عن النبی انه در کتب اهل سنت اين بحث را مطرح کردند که فرق است بين روی عن النبی و قال النبی اما اين خوب دقت بکنيد چون بخاری زير بنای فکری در صحت سند واضحه، ممکن است بگيم در عبارت او فرق باشه بين روی و قال اما مرحوم صدوق آن زير بنا نداره زير بنای ديگه­ی داره مضافاً که در ديباجه تصريح به اين مطلب کرده، پس اگر به لحاظ صدوق باشه فرق بين روی و قال نيست، اگر به  لحاظ ما باشيم که با مبانی صدوق خيلی هنوز موافقت نداريم بازهم فرقي بين روی و قال نيست از اين ورش، يعنی از آن ور به لحاظ ايشان هردو حجت اند از اين ور هم به لحاظ ما هردو مسترد، هيچ فرقی نمی­کنه روی باشه يا قال باشه پس اين که می­گن فرق بگذاريم بين روی و قال اين در مثل بخاری که زير  بنای فکرش مشخصه يک حديثی را که حذف اسناد نمی­کنه ممکن است بگيم حالا من آنجا هم نمی­دانم حالا همه­شان قائل است يا نه؟ ممکن است ديدم بعضياش اما الآن تو ذهنم نيست ممکن است در آنجا بگيم فرق است بين روی و قال روی عن النبی و قال النبی اما در کتاب صدوق که ما الآن داريم هيچ فرقی بين اين دوتا نمی­کنه نه به لحاظ خود صدوق فرق نمی­کنه، به لحاظ ما فرق نمی­کنه هردو مرسل اند به لحاظ صدوق هم فرق نمی­کنه هردو حجت اند، اين راجع به اين حديث. 

و اما آن حديث متن کامل اين را صدوق با اين عنوان نقل کرده روی عن هشام ابن سالم عن عقبه قال قال ابوعبدالله، اين همان بحثی است البته اين در صدوق پيش آمده و من توضيحاتش را عرض کردم ديگه حالا وقتش نيست، عرض کردم به طور کلی ما برای اولين  بار که احاديث ما در فقه مورد ارزيابی و تنقيح قرار گرفت علامه است ما فرض کنيم مثلاً شيخ کلينی که وفاتش سه صد و بيست و هشت، بيست و نه است، شيخ صدوق سه صد و هشتاد و يکه، شيخ طوسی چهار صد و شصت و خرده­ی اين سنواته حساب بکنيم تا نزديک­های ششصد و هفتاد، هشتاد و هفتصد ما نداشتيم اين اصطلاحه، مثلاً روی الصدوق صحيحاً روی الصدوق فی الحسن، روی الصدوق فی الموثق يا روی الشيخ الطوسی فی الصحيح فی الحسن، دقت کردين پس دو بحث هست يکی بحث­های رجالی بحث حديث شناسی چه حديثی صحيحه چه حديث، يکی تطبيقه اين اقسام حديث توی فقه ما در شيعه روشن شد حدود سه صد و خرده­ی سال بعد از اين اين تقييم آمد توی فقه ما و بعد از آن زمان علامه تا حالا يعنی اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم علامه وفاتش هشت صد و بيست و ششه، از علامه به بعد اين ارزيابی حديث در فقه آمد که اين حديث صحيحه اين حديث ضعيفه، روشن شد چه می­خواهم عرض بکنم اين مطلب يک، بعدها خب ديگه آمد هم اخباری­های ما مثل مرآت العقول هم مثل مرحوم مجلسی پدر در شرح فقيه و هم اصوليين ما تا زمان ما آقای خويي مثلاً اين­ها متعرض اين ارزيابی حديث توی فقه شدند پس ما يک فاصله­ی سه صد و خرده­ی سال داريم مابين کلينی و مابين شيخ صدوق تا ارزيابی حديث از زمان شيخ طوسی تا زمان ارزيابی دويست و خرده­ی ساله، اما از زمان شيخ صدوق سه صد سال اين اصطلاح که اين حديث در فقه صحيح است يا نه اين سه صد سال بعد از صدوقه آن وقت در اين حالا فتره چه کار شده که ما خبر نداريم، از اين سال مثلاً هفتصد حالا فرض کنيم مثلاً علامه هفتصد، چهار صد و بيست و شش وفاتشه، هفتصد اين کتاب را نوشته باشه، تا الآن که هزار و چهار صد و سی و دو ساله، يعنی هفتصد و خرده­ی سال مثلاً در اين زمان راجع به بعضی از بخش ­های اين تقييم اختلافه، يکش اينه که مثلاً ايشان اگه گفت رَوی از هشام ابن سالم يا رُوی عن هشام ابن سالم آيا يک حکم دارند يا نه؟ چون صدوق در آخر فقيه طريقشه به هشام نوشته الآن تو ذهنم صحيحه تازگی مراجعه نکردم تو ذهنم در مشيخه يا مشيخه طريق ايشان به هشام ابن سالم صحيحه اگر بگيم که رَوی هشام با رُوی عن هشام يکيه اين روايته می­گفتند صحيحه، يعنی صحيح

31: 32

باز اينه هم عرض می­کنم، اگر بگيم دوتاست آن وقت اينه می­گتند مرسل روشن شد اين به لحاظ طرح بحث و اما به لحاظ اقوال از زمان علامه که اين کار شروع شد علامه فرقي  بين رَوی و رُوی نگذاشته نمی­دانم مطلب مفهوم شد، از سال­های هفتصد که اين ارزيابی و تقييم در حديث ما آمد در روايات صدوق اولش هم علامه اگر رُوی عن هشام بود يا رَوی هشام بود و رُوی عن زراره بوده با رَوی زراره هردو جا علامه می­گفت روی الصدوق عن زراره فی الصحيح

س: طريق آخر

ج: ها! نه طريق نه به خاطر مشيخه، يعنی فرقی بين رُوی عن هشام، رُوی عن زراره با رَوی زراره نداره اين از اول، ديگه حالا بخواهم اقوال را بگم نه خيلی خودم احاطه دارم نگاه کردم و نه چندان، اما همين رأی بيشترين رأی را هميشه داشته،

س: يک سری فهرستی می­شه کاری کرد

ج: فرق نمی­کنه چون نمی­شناسيم رُوی عن هشام نمی­دانم از کتاب هشامه يا نه؟

50: 33

نمی­دانيم، رَوی هشام با رُوی عن هشام دقت کردين رَوی زراره رُوی عن زراره آن وقت مشهور بلکه شايد مثلاً متلقای به قبول اين بود که فرقی نمی­کنه منهم صاحب وسائل من چندتا را فقط اسم می­برم صاحب وسائل هم می­گه روی الصدوق باسناده عن زراره چه می­خواهد رُوی عن زراه باشه چه رَوی فرقي بين اين دوتا عبارت نگذاشته، منهم مرحوم مقدس اردبيلی، مرحوم می­گم اردبيلی، مرحوم مجلسی پدر در شرح من لايحضر فرقی بين رَوی و رُوی نگذاشته، ديگه همين جو حساب کنيد منهم حضرت استاد غرض فرقی هم به اخباری­ها نداره، اصولی­ها ما کراراً در درس از ايشان می­شنيديم که ايشان مثلاً فرقی بين رَوی و رُوی نمی­کنه و نکته­اش هم نکته­ی لفظی بود چون می­فرمودند صدوق در مشيخه گفته و ماکان فيه عن زراره ماکان فيه شامل اين رُوی هم می­شه هم شامل رَوی عن زاره می­شه هم شامل رُوی عن زاره کراراً ما در درس از ايشان شنيديم حالا نمی­دانم تو کتاب­های کجای ايشان چاپ شده، اما خب در درس کراراً شنيدم ديگه، و استاد معاصر ما هم آقای سيستانی در اين رساله لاضرر ايشان می­گه تفنن در عبارته فرق نمی­کنه غرضم اين بحثه شما حساب کرديد از زمان علامه هفتصد ساله اما آن تلقی کلی اينه که فرق نمی­کنه، عده­ی تقرباً می­شه گفت همين چهل و پنجا سال اخير اين مناقشه را شروع کردند که فرق می کنه و صحيح هم پيش ما اينه که فرق می­کنه ولو متلقی به قول اين است که فرق نمی­کنه ليکن انصاف قضيه فرق می­کنه اگر خداوند در يک حديثی که خيلی اثر برسم من اينجا يک توضيحاتشه آنجا عرض چون اين­جا خيلی ارزش آن جوری نداره خيلی مفصل ما اينه توضيح داديم وجوه اربعه­ی ذکر کرديم برای طرفين که انشاءالله در محل خودش به هر حال به نظر ما فعلاً اين روايت به لحاظ سند مشکل داره رُوی عن هشام يعنی اين را ما در حکم صحيحه نمی­دانيم اين هم به لحاظ سند تا اينجا.

يک بحثی هم راجع به بقيه و بقيه متون هست که حالا حالا من مطرح می­کنم ديگه حالا بقيه سندش هم شايد يک چند دقيقه، يکی دو دقيقه وقت­تان سند هردو روايت ما چه روايت کافی و چه روايت فقيه منتهی می شه به عقبه ابن خالد اسدی کوفی البته يک مجموعه­ی شواهدی که از حسن حال ايشان و تشيع ايشان و حالات ايشان هست اما، نجاشی هم هم متعرض احوال ايشان شده اما توثيق صريح نکرده، و کتاب را به ايشان نسبت داده به عنوان له کتاب راوی کتاب هم پسرش علی ابن عقبه است در اين سندی که کلينی آورده آنجا هم علی ابن عقبه است، ايشان هم گفته له کتاب، به ذهنم اين که ثقه ثقه گفته به قول آقايون ممن وثقه مرتبين پسر جزو اجلاست جای بحث نيست و به احتمال بسيار قوی بر می گرده به کتاب ابن فضال پدر و عرض کردم که خود ابن فضال پدر دارای يک شخصيت به اصطلاح بالای علمی بود، و شخصيت

7: 37

هم حالا با اين که ايشان فتحيه من تعجب می­کنم، البته گفته شده در وقت موتش ايمان به عبدالله افتح را اظهار نکرده و برگشته از فتحيه، گفته شد پسرش

18: 37

گفته نه اين دروغه اين تا آخر فتحی نمی دانم حالا لحظه موتشه دو جور نقل شده علی ای حال از او کرامات هم نقل کردند در همين کتاب کشی داره که از فضل ابن شاذانه ظاهراً که حتی در صحرای که نماز می­خوانده وحوش دور و ور او جمع می­شدند، شير و گرگ و حيوانات وحشی و درنده و به او تعرض نمی­کردند خيلی حالت خاصی داره اين، مضافاً به اين که به لحاظ ظاهری هم فضل توصيف مرد

50: 37

شيخ بهی پيره مرد محاسن خيلی نورانی که خود فضل می­گه از بس به من علاقه داشت، فضل حدود بايد هجده سال بيست سالش باشه می­آمد در حجره­ی که من بودم که کتا­ب­ها را برای من بخوانه و کتاب­هاش برای من قرائت بکنه که اين مثلاً چقدر به اين نقش علم، که البته فضل هم واقعاً مرد فوق العاده­ی است انصافاً بين خود علمای ما هم قدرش شناخته نشده علی ای کيف ماکان اين بر می­گرده به کتاب ابن فضال که جزو اصحاب اجماع هم هست و اين همانی است که امام عسکری فرمودند خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا منسوب است به امام عسکری، احتمال و انصافش همين طوره يعنی انصافش من گاهی اوقات تو بعضی از مسائل اگر حديثی مسندش صحيح داشته باشيم و در کتاب ابن فضال مرسل باشه مرسل ابن فضال را قلباً ترجيح می­دم بر حديث صحيح ديگری از بس اعتقاد علمی و دقت نظر اين شخص با تأمل در اسانيدش کاملاً واضحه غرضم ابن فضال پدر از اين که خود عقبه به عنوان خود عقبه الآن توثيق نداره البته تضعيف هم نداره عباراتی که دال بر مدحش و شخصيتش هم باشه موجوده اما نکته اساسی يکی نقل پسر ايشان که ثقه ثقه و کتابی هم داشته و در اختيار ابن فضال هم راوی کتابشه اصلاً نسخه­ی علی ابن عقبه را ابن فضال نقل می­کنه و يکی هم کتاب ابن فضال به نظر ما حديث مصدر انشاء الله مشکل نداره و قابل اعتماده.


 

مصدر اول اون روایت دوم کتاب ابن فضال بود و دیگری هم از ابن فضال و نسخه احمد بن محمد بن عیسی. و نسخه سوم ما در عقاب الاعمال مرحوم صدوق است که روایت النظر را نقل کرده اند با دو متن... چه ظرافتی بوده نمیدانیم ولی در اینکه ایشان فوق العادة در نکات خاصی رعایت کننده بوده نمیدانیم... البته ممکن است نکته ایشان را قبول نداشته باشیم ولی ممکن است قبول نداشته باشیم...

در سابق به مثل عقاب الاعمال مصنف میگفتند. در این کتابها یک صنف معین از کتابها جمع میشدهاست و لذا مقید به اسناد و صحت و سقم هم نبودند. مثلا معانی الاخبار هر حدیثی که معنی کرده باشد یا علل الشرائع هر حدیثی که تعلیل دارد. لذا مصنفات درجه دو وسه محسوب میشدند و به این نکته خود مرحوم صدوق تصریح میکنند و لم یکن قصدی فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه.

لذا احادیث غیر فقیه ایشان در عداد مصنفات هست.

احمد اشعری هم از میراث کوفه دارند و انبار دارند و بغداد دارند... ظاهرا در این سفر به عراق از بزرگان جمع کرده اند و طبیعت ایشان این است که از شیعه نقل میکرده است ولی بعضی مثل سعد بن عبدالله یا فضل بن شاذان با عامه هم ارتباط داشتند و حتی فضل بن شاذان گاهی از طراز اول های آنها نقل میکنند...فضل بن شاذان مثلا در مجلس بزرگی از آنها مینشسته است و بعدا نقل میکرده است...

در احادیث عامه دیدید که در مستدرک هم بود و حاکم بین آنها شبهه شیعی بودن ددارد و احادیث شرا در تلخیصی ذهبی پالایش رده است و اگر حدیثی از فیلتر ذهبی هم رد شود و او اشکال نکند یعن یخیلی درست است...ایینجا دیدم ذهبی حدیث را قبول ندارد.حاکم  کلا مقداری مبانی اش اوسع است. به نظر من هم حدیث در مبانی خودشان صحیح نیست. حرف ذهبی اینجا ظاهرا درست تر است.

در متن عامه من ترکها لله عزوجل ...ایمانا یجد طعمه دارد.

اونی که ما الآن داریم در تب عامه تعبیر صحت دارند در موردش ...همین است... که حاکم حکم به صحت کرده است و لن انصافش این است که این سند پیش عامه روشن نیست.... ذیلش فرق دارد...با ذیل من ترکها لله عزوجل لا لغیره...

د رمصادر شیعی طملقا چه امامی و چه غیر امامی ... ما به اصطلاح خودمان که داریم ... این را با این ذیل به لحاظ قدیمیترین مصدر یکی اش دعائم الاسلام است...در ص 363 از آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه. اول النظرة لک و الثانی علیک لا لک و النظرة الثالثة سهم مسموم من سهام ابلیس....

این حدیث با این متن... که مقید کرده است به نظر سوم...سهم از سهام البلیس بودن مقید است به نظر سوم...صاحب دعائم به حسب طبقه بین مرحوم کلینی و مرحوم صدوق است...بعید است النظرة الثالثة جمع ایشان باشد.. من ترکها لله لا غیره... ایمانا یجد طعمه...

دومین مصدر ما که باز با همین ذیل آورده است... در کتاب مرحوم صدوق که تعجب آور است... این را مرحوم صدوق در فقیه آورده اند ولی اونی که نسخه کافی است را در عقابل الاعمال  آورده اند.

بعد در فقیه روی عن هشام بن سالم عن عقبة...د رحد احتمال... شاید این روایت عقبه در قم نبوده است و متن موجود در قم همین متن مرحوم کلینی است... در بهترین مصادر ما از عقبه اون متن کم من نظرة ... اورثت حسرة طویلة...سابق ها عمرشان را در این میگذاشتند که متون را بررسی کند... میگویند صد سند و صد حدیث ب بخاری دادند و هر متن را به سندش رساند....چون کار میکردند.الآن هم متأسفانه در حوزه های ما ارتکاز شده است کار نکردن روی متن.

929- 37328- (12) كافى 5/ 559: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد(اشعری قمی از اجلاء اصحاب) عن ابن أبي نجران(عبدالرحمن بن ابی نجران ازبزرگان اصحاب کوفی ما.عرض کردم احمد به کوفه آمده است و میراث کوفه را گرفته اند.) عمّن ذكره(ارسال. با قطع نظر از این وجود امد از مطالب مهم است و از مؤیدات و شواهد وثوق هست. ممکن است مراد از عمن ذکره این باشد که او اسم برده است و من نخواندم... نتوانستم بخوانم.لذا ارزش عن رجل غیر از عن رجل سماه است.) عن أبي عبد اللّه عليه السلام ويزيد بن حمّاد(ایشان عطف است بر ابن ابی نجران. پس این طور میشود احمد اشعری عن ابن ابی نجران و احمد بن محمد عن ابن ابی نجران. شواهد طبقه ای این را میگوید. یزید بن حماد از علمای بغدادی ماست. پس مرحوم احمد در ز دو نفر گرفته اند. ایاشن ثقه است ولی پر روایت نیست ولی پسرش پر روایت است. یعقوب بن یزید الکاتب پسر ایشان است و یکیی از روات مهم کتاب ابن ابی عمیر هست.) وغيره(پس احمد از عده ای این حدیث را شنیده است.) عن أبي جميلة(مفضل بن صالح که تضعیف شده است و  با اینکه تضعیفش قوی است ولی به نظر من میتوان اجمالا قبولش کرد.به هرحال جزو خط غلو است.) عن أبي جعفر وأبى عبد اللّه عليهما السلام(مشکل خط غلو همین قاطی کردن هاست. به ذهن من ابی جمیه از آقا امام باقر سلام الله علیه نقل نمیکند... لذا به آقا امام باقر سلام الله علیه مرسل است.مهمترین شاهد این حدیث شهرتش در بین عامه است. هم در مسلم و هم در بخاری هست.این حدیث شواهد شیعی اش کم است ولی شواهد اسلامی اش زیاد است.ممکن است حدیثی ضعیف باشد ولی در آنها جا افتاده باشد. . برای دیدن این حدیث در عامه نصب الرایة جلد 4 ص 248. بعض مصادرش آنجا هست.

الآن عده ای قائل هستند نظر بما هو نظر حرام نیست و بریبة حرا است واین عنوان هم در عده ای از روایات هست.

ما در یک روایت داریم ما لم یتعمد ذلک و این هم تفسیر به ریبة شده است.

ما یک اصطلاح ریبه داریم و یک عنوان دیگری هم داریم.

آیا مراد حدیث این است که جایی سم دارد مسموم من سهام ابلیس یا طبیعت نظر این طور است میخواهد مسموم باشد یا نباشد...ماهیتش این است.البته ممکن است بگوییم مسمو صفت سهم باشد یا اینکه خبر بعد از خبر باشد. النظر مسموم نتیجه اش بشود.

اگر نسخه این باشد که النظرة سهم من سهام ابلیس مسمومة خبر بعد الخبر میشود ولی اگر نسخه سهم من سام ابلیس مسموم باشد صفت سهم است. انصافا اگر مسمومه باشد انصافا دلالتش بر این که ذات نظر مسموم است بهتر است.

انصافا ما ابشیم و ظاهر این لفظ حملش بر ریبه خلاف ظاهر است.) قالا ما من أحد إلّاوهو يصيب حظّاً من الزنا، فزنا العينين النظر، وزنا الفم القبلة، وزنا اليدين اللّمس، صدّق الفرج ذلك أم كذّب.

930- 37329- (13) جامع الأخبار(مجموه حدیثی قشنگی است. خیلی مراقب متن نیست. به مرحوم صدوق نسبت داده شدهاست... و بعدها گفته اند که نسبتش واضح نست و شخصاست به نام ...(؟) سبزواری که به او نسبت داده شده است و ظاهرا همین درست باشد و از نظر درجه علمی حدود درجه 4 و 5 است... ایشان هم از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همین متن صدوق را نقل کرده اند.) 408: قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله لكلّ عضوٍ من ابن آدم حظّ من الزنا، العين زناها النظر، واللسان زناه الكلام، والاذنان زناهما السمع، واليدان زناهما البطش‏ «4»، والرجلان زناهما المشى، والفرج يصدّق ذلك كلّه ويكذّبه.

ارسال سوال