مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1395/9/21 مکاسب محرمه
- مکاسب 95-1394 » فقه شنبه 1394/8/23 مکاسب محرمه/ اخذ اجرت بر واجبات/ زمینههای تاریخی مسأله/ نقد و بررسی عبارات مبسوط شیخ طوسی در دو مسألة اجرت بر شهادت و قضاوت
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1399/8/21
- اصول 98-1397 » اصول چهارشنبه 1397/10/26
- مکاسب 98-1397 » فقه دوشنبه 1397/9/19
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 98-1397 » فقه شنبه 1397/10/1
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-52
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد ديگه حالا به مناسبتی از بحث مکاسب خارج شديم بحث در نظر شد و استفادهی حرمت به اصطلاح تشويب از نظر به اولويت به تعبير مرحوم شيخ انصاری، عرض شد که يکی از رواياتی که خيلی در مانحن فيه معروف است و
45: 0
روايت النظر سهم من سهام ابليس مسموم اين روايت را عرض کرديم در کتابهای ما که داريم در عدهی از مصادر آمده يک و دو به لحاظ متن هم يک اختلافی داره، دوتا نکته اش اما به لحاظ مصدر و مصادری که ما درايم يکی اول کتاب محاسن برقی است که ديروز توضيح کافی عرض کرديم ايشان از همان نسخهی محمد ابن علی صيرفی که از کتاب ابن فضاله احتمالاً باشه ظاهراً از او نقل کرده، دوم مصدر دوم ما روايتی است که در کافی نقل کرده ايشان هم از کتاب ابن فضال ليکن نسخهی احمد ابن محمد ابن عيسی که به اصطلاح ما گفتيم از قم رفتند به کوفه، و ايشان هم ظاهراً همان از همان کتاب ابن فضال باشه نسخهی سومی که ما داريم در کتاب به اصطلاح عقاب الاعمال صدوقه صدوق روايت النظر سهم من سهام ابليس را نقل کرده ليکن با دوتا متن حالا چه ظرافتی را مرحوم صدوق در نظر گرفته ما نمیدانيم اما به هر حال در اين که مرحوم صدوق فوق العاده در اين شناخت احاديث و ظرافتها نکات خاصی را مراعات میکرده جايي بحث نيست ببينيد ما میگيم صدوق نکات خاصی را مراعات حالا اين نکات اين قابل قبول ما باشه يا نباشه آن بحث ديگری است در عقاب الاعمال که به اصطلاح ما امروز میگيم کتابهای درجه دو و سه، ليکن در سابق بهش میگفتند مصنف، جزو مصنفات شيخ صدوقه، اصطلاح مصنف به اين معنی است که کتابهای بوده که سعی میشده در آن کتاب يک سنخ معين از احاديث جمع بشه، مثلاً در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال هر روايتی که توش ثوابی داره يا عقابی داره چون صنف صنف جمع میکردند ديگه مقيد به اسناد هم نبودند مقيد به صحت و سقم هم نبودند، مثلاً معانی الاخبار هر خبری که توش حديث را معنای کرده که اين معنای اين عبارت اينه، اينه تو معانی الاخبار، علل الشرايع، هر حديثی که مشتمل بر علت باشه لانه کذا، لذا طبيعت مصنفات چون هدفش اين بود، حديثی بياره که لان داره میخواهد درست باشه، میخواهد نباشه طبيعتش اين بود که حديث مصنفات، کتاب های مصنفات اينها را شامل حديث صحيح و سقيم هردو بود میخواست قبول داشته باشه نداشته باشه، و لذا مرحوم شيخ صدوق الآن طائفهی از اخبار را آورده که در کتاب فقيه نيستند در کتابهای درجه دو و سه ايشانه، يا مصنفات ايشانه و خب اصحاب مثلاً گفتند سندش صحيحه فتوی بده، ليکن اين خودش انصافاً مشکله يعنی خود اين کار نشان میده که به هر حال صدوق به اين روايت قبول نداشته ولو صحت سند هم داشته باشه، از اين که در يک کتاب درجه دو خودش در مصنفات آورده درست نيست و خود صدوق هم در اول فقيه میگه اين مطلب را تصريح میکنه و لم قصدی فيه من در تأليف اين کتاب فقيه لم قصدی فيه قصد المصنفين، مثل کسايي که دنبال تصنيف باشند فی ايراد جميع ماروا خود ايشان تصريح می کنن مصنفات کسانی هستند که درش هرچه روايت کرديم نقل، فی ايراد جميع ماروا روشن شد پس اگر حديث در عقاب الاعمال در غير از فقيه، غير از فقيه باشه اينها هم در عداد مصنفات ايشان اند يعنی،
س: اين در فقيه هم که هست حاج آقا؟
ج: بلی آقا؟
س: اين در فقيه هم که هست؟
ج: خب نکتهی داره که عرض میکنم اين همه
19: 5
پس مرحوم صدوق رضوان الله تعالی عليه اين روايت را و با همين سند در کتاب به اصطلاح عقاب الاعمال آورده واقعاً هم من هم بينی و بين الله هنوز نمیدانم مرحوم صدوق انجام داده، به هر حال اين سومين شخصی است که به حسب اين ترتيبی که ما عرض کرديم اين را آورده سندش هم در کتاب صدوق اين طوره حدثنی محمد ابن الحسن، قال حدثنی محمد ابن الحسن، اين زياد تکرار میشه صدوق محمد ابن الحسن اول ابن الوليده استاد ايشان، که از بزرگانه دوم هم مرحوم صفاره محمد ابن حسن صفار عن احمد ابن محمد عرض شد که مرحوم کلينی، مرحوم احمد اشعری که آمدند تشريف آرودند به کوفه و عراق چون مرحوم احمد اشعری هم از ميراثهای کوفه دارند هم از ميراثهای انبار دارند هم از ميراثهای بغداد دارند ظاهراً در اين سفری که به عراق کردند آنچه که از علمای شيعه بزرگان بوده ايشان حديث جمع کرده و آورده و اين نکته را هم در نظر بگيريد ايشان طبيعتش اين بوده که از شيعه نقل بکنه، يادم نمياد تا حالا از سنی، اما خب عدهی از علمای ديگری ما مثل سعد ابن عبدالله ايشان مجالس اهل سنت هم مياره، شيعه را هم مياره، مثل فضل ابن شاذان که حتی از بزرگان و تراز اول اهل سنت هم گاهی نقل میکنه، چون مجالس حديث عام بوده فرض کنيم مثلاً اين که يک حديث اين،
3: 7
ابن شاذان اينه به قول ما طلبهی جوانی يک گوشه نشسته بود، علی ای کيف ماکان پس اين نسخهی را که مرحوم صدوق در اينجا نقل کرده همان نسخهی ابن فضاله همان کتاب ابن فضال به نسخهی احمد اشعری همان نسخه احمد شعری و صحيح هم است هيچ مشکلی اين راه نداره اين راجع به يک متن حديث به اصطلاح صدوق، يک متن حديث، پس يک متن حديث در اينجا به عنوانه که النظر سهم من سهام ابليس مسموم آن وقت ذيلش اينه و کم نظرة اورثت حسرة طويله، اين مصادری که نقل کرديم اين ذيل را دارند اما اين حديث در مصادر اهل سنت آمده آن روز هم آقا قرائت کردند در صحيح مستدرک علی الصحيح حاکم نيشابوری در مستدرک نقل کرده، ليکن متن او النظرة سهم من سهام ابليس مسمومة، متنی که البته حاکم حکم به صحتش کرده البته صحت روی مبنای خودش نه به بخاری نسبت داده نه علی شرط البخاری و لا علی شرط المسلم، نه به بخاری نسبت داده نه به مسلم، البته اگر به بخاری نسبت بده، مسلم به طريق اولی است، يعنی شرطين، به مسلم هم نداده گفته صحيح الاسناد، ليکن حديثی که عامه نقل کردند از رسول الله(ص) حالا يادم رفت الآن اين لفظی عرض کنم البته آن روز که خوانديم شبههی برای من شد در حديث بعد ديدم که ذهبی چون ذهبی البته خب يک کم تنده چون حاکم پيش آنها يک کم متهمه که نزديک به تشيعه، شيعه است و چنين است و احاديث مربوط به اميرالمؤمنينه نقل کرده يک مقدار آنها روی حاکم حساسيت دارند آن وقت از اين ور هم اين ذهبی که خب ماشاء الله خيلی تنده ديگه شبه ناصبيه اين افتاده به جان او يک مختصری گرفته احاديث او را باز پالايش کرده اين ذهبی غرض و لذا اگر حديثی را حاکم صحيح دانسته باشه و ذهبی هم قبول بکنه ديگه اين از دوتا پالايش را رد شده، غرض اينجا ديدم ذهبی حديث را قبول نداره اشکال میکنه ايشان میگه حاکم گفته که صحيحه نه فلان و فلان درش است و مجهوله، به نظر من هم همين طوره، به نظر من روی مبانی خودشان حق با ذهبی است، حديث
37: 9
صحيح نيست حاکم، حالا به حاکم اگر تشيع، يک مقدار تساهل هم داره نسبت تساهل نيست مبانيه، تساهل نيست، آن وقت در متنی که از اهل سنت آمده اين جوره النظرة سهم من سهام ابليس مسموم يا مسمومة من ترکها لله عز و جل لا لغير اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، دقت کردين آنی که بلی آنی که ما الآن داريم در کتب اهل سنت و بعضيا هم ازش تعبير به صحت کردند گفتند سندش صحيحه آن سند صحيح همينه، اين سند صحيحش که حاکم حکم به صحت سند کرده و ليکن انصافش اينه که بلی اين سند پيش خود اهل سنت روشن نيست اين ذيلش با آن فرق میکنه اين ذيلی که اينجا داره با آن ذيل فرق میکنه اين با اين ذيل يعنی با ذيل من ترکها لله عز و جل لا لغيره، ما در مصادر شيعی، حالا مراد ما از مصادر شيعی مطلقاً يعنی چه به اصطلاح امامی يا غير امامی و اينها باشه اين را ما به اصطلاح در مصادر خودمان که داريم اين را به اصطلاح با اين ذيل در مصادری که از ما وارد شده يکش به لحاظ قديمترين مصدر حالا اگر بخواهم بگم کتاب دعائم الاسلامه در کتاب دعائم الاسلام اين روايت آمده اينجا ايشان نقل کرده صفحه 363 عن علی(ع) انه قال سئل عن الرجل تمر بالمرئة فينظر اليها قال اول النظرة لک و الثانية عليک لا لک، و النظرة الثالثة سهم من سهام ابليس سهم مسموم من سهام ابليس اين حديث باز با اين متن غير از آن کتاب دعائم جای نداريم که مقيد کرده النظر سهم من سهام ابليس يعنی نظر سوم، آن نظر سوم و چون عرض کردم کتاب دعائم کتابی است که صاحب دعائم که در سه صد و شصت و يک يا شصت و سه وفاتشه به حسب طبقه مابين مرحوم کلينی و صدوقه البته ايشان در مصر بوده و قاضی القضات رئيس قضات برای اسماعيلیها و شش امامیها در مصر بوده ليکن انصافاً مصادری خوبی داشته اين النظرة الثالثة جمع باشه فکر نمیکنم جمع ايشان باشه مصدری بوده که الآن در اختيار ما نيست به هيچ وجه، من ترکها لله لا لغيره اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين به اصطلاح در فعلاً در اين کتاب دعائم آمده.
دومين مصدر ما که باز همين طور و با همين ذيل آورده در کتاب صدوقه و اين و برای ما تعجب آوره صدوق اين را در فقيه آورده آن يکی را توی عقاب الاعمال همان نسخهی کافی هم هست مصدرش هم خيلی واضحه اما در کتاب فقيه که محل اعتنای خودش هم بوده آن وقت هم با عنوان روی عن هشام ابن سالم عن عقبه، احتمال میدم و العلم عند الله احتمال در حد احتمال هيچی نمیتونم بگم شايد اين متن روايت عقبه آن وقت قم نبوده اين متن روايت عقبه، متن روايت عقبه همانی است که کلينی نقل کرده يعنی صدوق هم توجه داشته که متن روايت عقبه در قم همانه که کلينی آورده و کم من نظرة اورثت حسرة ليکن ايشان صدوق به تنهايي يک متنی آن روايت هم از عقبه است ديگه علی ابن عقبه عن ابيه يعنی در بهترين مصادر ما از عقبه آن متن آمده، و کم من نظرة اورثت حسرة طويله اما در يک متن ديگه از عقبه، که الآن نمیدانيم آن در متن کجاست مصدرشه درست نمیدانيم آنجا اين جور داره صدوق داره النظرة سهم من سهام ابليس مسموم من ترکها لله عز و عجل لا لغيره، اعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين که من اين قدر اصرار دارم متون را با هم مقايسه بکنيد مصادر با هم، چون متأسفانه در کتب علمای ما، در کتب فقهای مثل جواهر ديگران،
20: 15
توی اين جهت خيلی چيز شده الآن من تعبير به اهمال نمیکنم شأنشان اجله يعنی نظراتشان در حديث اين بود بيشتر اين بود که ارزش بحث نداره اما اين نيست تصافاً سنیها روی اين جهت خيلی کاکردند انصافاً که آدم ديگه خسته میشه واوش و فائش و خيلی اسامی و بررسی و خيلی زحمت کشيدند انصافاً روی اين جهت و کار خوبيه يعنی انصافش کار خوبيه و اين گاه گاهی اصلاً نه حالا توی اين روايت، در جايي ديگه يک افاق ديگری را برای ما باز میکنه علی ای حال مرحوم شيخ صدوق قدس الله نفسه در کتاب فقيه اين متن را از همين عقبه نقل کرده، و در عقاب الاعمال آن متن را که کافی از عقبه نقل کرده حالا شايد به ذهن ايشان رحمه الله اين بوده که اين متنی را که ايشان بياره با متنی که اهل سنت نقل کردند نزديکتره عين متن اهل سنته اين متن، بالاخره به نظر ما يک نکتهی بوده که فقيه صدوق در عقاب آن متن مشهور
36: 16
نقل کرده تو فقيه که کتاب معتبرشه اين متنی که با سنیهاست نقل کرده من ترکها لله عز و جل لا لغيره، و سابقين يکی از کارهای که محدثين اهل سنت داشتند عمرشان رو همين قضايا میگذاشتند که مثلاً اين متن با آن سنده آن متن با آن سنده اينها را با همديگه مقايسه میکردند و خيلی در اين جهت انصافاً زحمت اين که میگن مثلاً صدتا حديث به بخاری دادند سند يکی را من به يکی ديگه چسباندم جا به جا کردم همه را بخاری درست کرده هر سندی که با متنش، خب اين چون کارشان همين بود انصافاً روی اين جهت خيلی کارکردند و ماها اصولاً ديگه حالا نمیدانم تسامح که نمیتوانم مبنای علمی بايد بگيم مبنای بوده که روی متن يک کاری نشه و البته بعدها ديگه تقريباً حالا شايد شماها هم توجه نداشتين، تقريباً اين روزها مرتکزات حوزه شد چرا؟ چون فرض کنيد وقتی شما رسائل بحث حجيت خبر واحد را میخوانيد که بعد هم فرض کنيد در خارج مرحوم نائينی آقاضيا مرحوم آقای خويي مرحوم شيخ در رسائل داره حديث را از سه جهت بررسی میکنيم يکی سند و صدورش که سند باشه يکی دلالت و اين که حالا دلالت بر وجوب می کنه حرمت میکنه و يکی هم مسأله جهت صدور که تقيه است يا نه؟ اصلاً متن را نداره در کتاب و لذا شماها هم طبيعتاً رو همان ارتکاز يعنی از همان اولی که اين بحث تازگی شروع شد به نحو علمی کار اساسی رو متن نشده حالا يا مثلاً گفتند مهم نيست يا در کتب اربعه باشه کافيه، شايد علی ای حال به نظر ما اين بحث متن خيلی بحث ضروری و لازمه دقت بايد در بحث متن بشه مثلاً آيا النظر سهم من سهام ابليس مسموم ازش حرمت در مياد يا کراهت شديد اين يک، و دو آيا اين ذيل و کم نظرة اورثت حسرة آيا اين مناسب با کراهته يا با حرمت و يا اين ذيل من ترکها لله اعقبه الله ايماناً دقت دوتا ذيل شد من ترکها لله اعقبه الله ايماناً اين راجع به دو متنی که الآن از اين حديث داريم البته اين متن دوم شبيه اين را از مرحوم قطب راوندی در کتاب ببخشيد حالا قطب راوندی ظاهراً اول باشه احتمالاً نمیدانم من چون کتاب جامع الاخبار را هم نمیدانم، در جامع الاخبار يک مجموعهی حديثی قشنگي اين متفرقات جمع کرده خيلی هم مواظب متن نيست خيلی معناش قر و قاطی داره، مصادرش هم که مرسله نسبت داده شده به صدوق ليکن بعدها نوشتند شخصی است به نام شعيری مرسل
38: 19
مال ايشان ظاهراً همين درست باشه از نظر علمی و ارزش صحت اين جزو درجههای مثلاً سه و چهار و پنج حساب میشه خيلی عقبه کتاب، حالا به هر حال ايشان هم از پيغمبر همين صدوقه نقل کرده که خب اين ارزش علمی نداره در کتب قطب راوندی که احتمالاً بعد از اين شعيری باشه الآن دقيقاً وفات اين دوتا تو ذهنم نيست کتابی داره به نام لب اللباب لباب که مجموعه احاديث پيغمبر را جمع آوری کرده که معلومه از همين کتب اهل سنت گرفته النظر الی محاسن النساء اين قيد محاسن النساء داره که در بقيه متون نيست سهم من سهام ابليس بقيهاش هم نداره فمن ترکه اذاقه الله طعم عبادة تسره، شايد اين متن هم تو بعضی از مصادر ضعيف اهل سنت موجود باشه حالا من فعلاً احاطه ندارم آقايون اگر نگاه کنن به اين برنامههای کامپيوتری پيدا میشه اين عباتاً تسره يک متن خاصی است، اين البته به کتاب به چيز بيشتر میخوره به مسأله کراهت و استحباب آن وقت مرحوم صدوق هم در يک جای ديگه فقيه آن در جلد چهار بود در جلد 3 فقيه در جای ديگه فقيه اين طور داره قال الصادق(ع) که اينجا صفحه 364 است من نظر الی امرئة فرفع بصره الی السماء او غمض بصره لم يرتد اليه بصره، چشمش بهش بر نمیگرده حتی يزوجه الله تعالی من الحور العين و فی خبر آخر دقت میکنيد لم يرتد اليه طرفه، چشمش بهش بر نمیگرده حتی يعقبه الله ايماناً يجد طعمه، اين هم باز دقت مرحوم شيخ صدوق رضوان الله عليه آنجا برای آن حديث سند داشت اينجا سند نداره فی خبر آخر لم يرتد اليه طرفه حتی يعقبه الله ايماناً يجد طعمه اين شبيه آنه، اين ذيل شبيه اينجاست پس بنابراين ما يک متن ديگه البته داريم که شيخ منفرداً نقل کرده از کتاب حسن ابن محبوب عن داود ابن يزيد عطار به نظرم حالش بد نباشه، عن بعض اصحابنا مرسل میشه حديث حالت ارسال داره قال قال ابوعبدالله(ع) اياکم والنظر فانه سهم من سهام ابليس اين ديگه بقيه نداره و قال لابأس بالنظر الی ما وضعک الثياب حالا اين قال مال کيه نمیدانيم فقط يک نکته لطيف در نسخه شيخ طوسی اينه که ايشان از کتاب حسن ابن محبوب که جزو اصحاب اجماع است و از کتب معروفه است نقل کرده اين هست مصدرش با آن مصادر قبلی فرق میکنه ايشان از کتاب حسن ابن محبوب نقل کرده که خب ارزش خاصی خودش داره، اگرچه مرسله است، اين راجع به اين قسمت من قسمت صدوق را تکميل نکردم تکميل بکنم اينی که صدوق نقل کرده الآن عرض کردم دوتاست يکش در جلد 3 به عنوان قال الصادق(ع) که خب به حسب ظاهر مرسله ديگه قابل اعتماد نيست سند را به هيچ نحو نياورده، عرض کردم چندبار عرض کردم چون مطلب نافعيه تکرارش اشکال نداره من در اين آقايونی که قريب العهد اند در عبارت مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائری رضوان الله تعالی عليه ديدم و در کلمات عدهی از شاگردهای ايشان هم منعکس شده اين مطلب که اگر صدوق فرمود روی عن الصادق يعنی اشکال داشته اما اگه گفت قال الصادق به نحو جزم اسناد داد معناش اينه که سندش معتبره اين را عدهی ديگه هم گفتند که فرق بگذاريم بين قال الصادق و بين روی عن الصادق اگر قال الصادق ايشان اسناد داد ديگه گفت امام فرموده، پس سندش اينه من يک جلساتی سابقاً يک توضيحات کافی دادم ليکن الآن فقط اجماله عرض میکنم پس توضيحش جای ديگه عرض کردم اين مطلب به لحاظ ديباجه، چون در ديباجه میگه و جميع ما فيه من حجت است بينی و بين الله ظاهر ديباجه هردو را شامل میشه آن مقدمهی را که مرحوم صدوق نوشته جميع مافيه شامل ما روی عن الصادق هم میشه قال الصادق هم، اين که معائر مرحوم صدوق در صحت و فساد چيه؟ اين بحث ديگری است، صحت و ضعف چيه؟ چيز ديگری است به نظر ايشان هردو حديث حجته، اين اگر ما باشيم و ظاهر ديباجه و ما باشيم و مبانی صدوق خب صدوق در همين کتاب يک جا حديث سکونی را نقل میکنه میگه لا افسده يک جای ديگه باز نقل میکنه فساده، چند جای ديگه نقل میکنه، غرض مبانی صدوق من عرض کردم يک مجموعهی مبانی حصول وثوق از يک قرائنه عمومی و خصوصی عمومی مراد ما يعنی آن قرائن عامهی که عقلاء به کار میبرند برای وثوق به علم منقول، چون يک علم معقول داريم مستقيم درک میکنيم که جای خودش، يک علم منقول هم داريم مثلاً سقراط اين جور گفت، خب يکی میگه نه سقراط اينه نگفت، سه چهار جور قول بهش نسبت داده میشه خب يک طريقه عقلائی است که امروزه به اصطلاح میگن طريق آکادمی دانشگاهی يک طريقهی معروف علمی هست که ما شواهد پيدا بکنيم ببينيم کدام يکی کلام سقراطه اين از کجا نقل کرده مال کدام مصدره، اين چيه؟ اينها را بهم بررسی میکنن، اين ما شواهد عمومی يکی از مبانی حجيت خبر پيش ما هم همينه به همين شواهد ليکن قمیها به شواهد خصوصی هم تأکيد میکردند مراد ما از شواهد خصوصی هم اينه که متقبل بين فقهاء و علماء مشايخ و علامه فن، آن شواهد عمومی کار به علامه فن نداره و لذا روی مشايخ و شيوخ قوم و اساتيد و اينها هم حساب میکردند مجموعه شواهد نشان میده که مرحوم صدوق مبناش در حجيت خبر خبری است که مجموعه شواهد عامه و خاصه بر او باشه، دقت کردين اين اصطلاح صحيح الاسنادی که ما داريم البته صدوق مطلعه، خيال نکنيد يک حديثی را از اهل سنت نقل میکنه علی انه ليس صحيح الاسناد عندنا، عجيبه خب شأن ايشان اجله که اصطلاح اهل سنت مطرح، ما اصطلاح مان عوض شده نه اين که او اصطلاح
49: 26
ما آن اصطلاح صحيحی که اهل سنت داريم که بعدها علمای ما به يک معنای ديگه قبول کردند در بحثهای رجالی اين اصطلاح من و من توضيحشه عرض کردم البته من نمیدانم مرحوم خود آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری يا از مشايخش يا در جای ديگه نمیدانم اين بحث در کتب اهل سنت هست در بحثهای دلالة الحديث به عنوان بلاغات و تعليقات بخاری مثلاً چون در خود بخاری هم همين هست مثلاً میگه و قد روی عن رسول الله و همين اسناد مياره گاهی هم بدون نسبت و قد قال النبی بعدش هم داره و قد روی عن النبی انه در کتب اهل سنت اين بحث را مطرح کردند که فرق است بين روی عن النبی و قال النبی اما اين خوب دقت بکنيد چون بخاری زير بنای فکری در صحت سند واضحه، ممکن است بگيم در عبارت او فرق باشه بين روی و قال اما مرحوم صدوق آن زير بنا نداره زير بنای ديگهی داره مضافاً که در ديباجه تصريح به اين مطلب کرده، پس اگر به لحاظ صدوق باشه فرق بين روی و قال نيست، اگر به لحاظ ما باشيم که با مبانی صدوق خيلی هنوز موافقت نداريم بازهم فرقي بين روی و قال نيست از اين ورش، يعنی از آن ور به لحاظ ايشان هردو حجت اند از اين ور هم به لحاظ ما هردو مسترد، هيچ فرقی نمیکنه روی باشه يا قال باشه پس اين که میگن فرق بگذاريم بين روی و قال اين در مثل بخاری که زير بنای فکرش مشخصه يک حديثی را که حذف اسناد نمیکنه ممکن است بگيم حالا من آنجا هم نمیدانم حالا همهشان قائل است يا نه؟ ممکن است ديدم بعضياش اما الآن تو ذهنم نيست ممکن است در آنجا بگيم فرق است بين روی و قال روی عن النبی و قال النبی اما در کتاب صدوق که ما الآن داريم هيچ فرقی بين اين دوتا نمیکنه نه به لحاظ خود صدوق فرق نمیکنه، به لحاظ ما فرق نمیکنه هردو مرسل اند به لحاظ صدوق هم فرق نمیکنه هردو حجت اند، اين راجع به اين حديث.
و اما آن حديث متن کامل اين را صدوق با اين عنوان نقل کرده روی عن هشام ابن سالم عن عقبه قال قال ابوعبدالله، اين همان بحثی است البته اين در صدوق پيش آمده و من توضيحاتش را عرض کردم ديگه حالا وقتش نيست، عرض کردم به طور کلی ما برای اولين بار که احاديث ما در فقه مورد ارزيابی و تنقيح قرار گرفت علامه است ما فرض کنيم مثلاً شيخ کلينی که وفاتش سه صد و بيست و هشت، بيست و نه است، شيخ صدوق سه صد و هشتاد و يکه، شيخ طوسی چهار صد و شصت و خردهی اين سنواته حساب بکنيم تا نزديکهای ششصد و هفتاد، هشتاد و هفتصد ما نداشتيم اين اصطلاحه، مثلاً روی الصدوق صحيحاً روی الصدوق فی الحسن، روی الصدوق فی الموثق يا روی الشيخ الطوسی فی الصحيح فی الحسن، دقت کردين پس دو بحث هست يکی بحثهای رجالی بحث حديث شناسی چه حديثی صحيحه چه حديث، يکی تطبيقه اين اقسام حديث توی فقه ما در شيعه روشن شد حدود سه صد و خردهی سال بعد از اين اين تقييم آمد توی فقه ما و بعد از آن زمان علامه تا حالا يعنی اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم علامه وفاتش هشت صد و بيست و ششه، از علامه به بعد اين ارزيابی حديث در فقه آمد که اين حديث صحيحه اين حديث ضعيفه، روشن شد چه میخواهم عرض بکنم اين مطلب يک، بعدها خب ديگه آمد هم اخباریهای ما مثل مرآت العقول هم مثل مرحوم مجلسی پدر در شرح فقيه و هم اصوليين ما تا زمان ما آقای خويي مثلاً اينها متعرض اين ارزيابی حديث توی فقه شدند پس ما يک فاصلهی سه صد و خردهی سال داريم مابين کلينی و مابين شيخ صدوق تا ارزيابی حديث از زمان شيخ طوسی تا زمان ارزيابی دويست و خردهی ساله، اما از زمان شيخ صدوق سه صد سال اين اصطلاح که اين حديث در فقه صحيح است يا نه اين سه صد سال بعد از صدوقه آن وقت در اين حالا فتره چه کار شده که ما خبر نداريم، از اين سال مثلاً هفتصد حالا فرض کنيم مثلاً علامه هفتصد، چهار صد و بيست و شش وفاتشه، هفتصد اين کتاب را نوشته باشه، تا الآن که هزار و چهار صد و سی و دو ساله، يعنی هفتصد و خردهی سال مثلاً در اين زمان راجع به بعضی از بخش های اين تقييم اختلافه، يکش اينه که مثلاً ايشان اگه گفت رَوی از هشام ابن سالم يا رُوی عن هشام ابن سالم آيا يک حکم دارند يا نه؟ چون صدوق در آخر فقيه طريقشه به هشام نوشته الآن تو ذهنم صحيحه تازگی مراجعه نکردم تو ذهنم در مشيخه يا مشيخه طريق ايشان به هشام ابن سالم صحيحه اگر بگيم که رَوی هشام با رُوی عن هشام يکيه اين روايته میگفتند صحيحه، يعنی صحيح
31: 32
باز اينه هم عرض میکنم، اگر بگيم دوتاست آن وقت اينه میگتند مرسل روشن شد اين به لحاظ طرح بحث و اما به لحاظ اقوال از زمان علامه که اين کار شروع شد علامه فرقي بين رَوی و رُوی نگذاشته نمیدانم مطلب مفهوم شد، از سالهای هفتصد که اين ارزيابی و تقييم در حديث ما آمد در روايات صدوق اولش هم علامه اگر رُوی عن هشام بود يا رَوی هشام بود و رُوی عن زراره بوده با رَوی زراره هردو جا علامه میگفت روی الصدوق عن زراره فی الصحيح
س: طريق آخر
ج: ها! نه طريق نه به خاطر مشيخه، يعنی فرقی بين رُوی عن هشام، رُوی عن زراره با رَوی زراره نداره اين از اول، ديگه حالا بخواهم اقوال را بگم نه خيلی خودم احاطه دارم نگاه کردم و نه چندان، اما همين رأی بيشترين رأی را هميشه داشته،
س: يک سری فهرستی میشه کاری کرد
ج: فرق نمیکنه چون نمیشناسيم رُوی عن هشام نمیدانم از کتاب هشامه يا نه؟
50: 33
نمیدانيم، رَوی هشام با رُوی عن هشام دقت کردين رَوی زراره رُوی عن زراره آن وقت مشهور بلکه شايد مثلاً متلقای به قبول اين بود که فرقی نمیکنه منهم صاحب وسائل من چندتا را فقط اسم میبرم صاحب وسائل هم میگه روی الصدوق باسناده عن زراره چه میخواهد رُوی عن زراه باشه چه رَوی فرقي بين اين دوتا عبارت نگذاشته، منهم مرحوم مقدس اردبيلی، مرحوم میگم اردبيلی، مرحوم مجلسی پدر در شرح من لايحضر فرقی بين رَوی و رُوی نگذاشته، ديگه همين جو حساب کنيد منهم حضرت استاد غرض فرقی هم به اخباریها نداره، اصولیها ما کراراً در درس از ايشان میشنيديم که ايشان مثلاً فرقی بين رَوی و رُوی نمیکنه و نکتهاش هم نکتهی لفظی بود چون میفرمودند صدوق در مشيخه گفته و ماکان فيه عن زراره ماکان فيه شامل اين رُوی هم میشه هم شامل رَوی عن زاره میشه هم شامل رُوی عن زاره کراراً ما در درس از ايشان شنيديم حالا نمیدانم تو کتابهای کجای ايشان چاپ شده، اما خب در درس کراراً شنيدم ديگه، و استاد معاصر ما هم آقای سيستانی در اين رساله لاضرر ايشان میگه تفنن در عبارته فرق نمیکنه غرضم اين بحثه شما حساب کرديد از زمان علامه هفتصد ساله اما آن تلقی کلی اينه که فرق نمیکنه، عدهی تقرباً میشه گفت همين چهل و پنجا سال اخير اين مناقشه را شروع کردند که فرق می کنه و صحيح هم پيش ما اينه که فرق میکنه ولو متلقی به قول اين است که فرق نمیکنه ليکن انصاف قضيه فرق میکنه اگر خداوند در يک حديثی که خيلی اثر برسم من اينجا يک توضيحاتشه آنجا عرض چون اينجا خيلی ارزش آن جوری نداره خيلی مفصل ما اينه توضيح داديم وجوه اربعهی ذکر کرديم برای طرفين که انشاءالله در محل خودش به هر حال به نظر ما فعلاً اين روايت به لحاظ سند مشکل داره رُوی عن هشام يعنی اين را ما در حکم صحيحه نمیدانيم اين هم به لحاظ سند تا اينجا.
يک بحثی هم راجع به بقيه و بقيه متون هست که حالا حالا من مطرح میکنم ديگه حالا بقيه سندش هم شايد يک چند دقيقه، يکی دو دقيقه وقتتان سند هردو روايت ما چه روايت کافی و چه روايت فقيه منتهی می شه به عقبه ابن خالد اسدی کوفی البته يک مجموعهی شواهدی که از حسن حال ايشان و تشيع ايشان و حالات ايشان هست اما، نجاشی هم هم متعرض احوال ايشان شده اما توثيق صريح نکرده، و کتاب را به ايشان نسبت داده به عنوان له کتاب راوی کتاب هم پسرش علی ابن عقبه است در اين سندی که کلينی آورده آنجا هم علی ابن عقبه است، ايشان هم گفته له کتاب، به ذهنم اين که ثقه ثقه گفته به قول آقايون ممن وثقه مرتبين پسر جزو اجلاست جای بحث نيست و به احتمال بسيار قوی بر می گرده به کتاب ابن فضال پدر و عرض کردم که خود ابن فضال پدر دارای يک شخصيت به اصطلاح بالای علمی بود، و شخصيت
7: 37
هم حالا با اين که ايشان فتحيه من تعجب میکنم، البته گفته شده در وقت موتش ايمان به عبدالله افتح را اظهار نکرده و برگشته از فتحيه، گفته شد پسرش
18: 37
گفته نه اين دروغه اين تا آخر فتحی نمی دانم حالا لحظه موتشه دو جور نقل شده علی ای حال از او کرامات هم نقل کردند در همين کتاب کشی داره که از فضل ابن شاذانه ظاهراً که حتی در صحرای که نماز میخوانده وحوش دور و ور او جمع میشدند، شير و گرگ و حيوانات وحشی و درنده و به او تعرض نمیکردند خيلی حالت خاصی داره اين، مضافاً به اين که به لحاظ ظاهری هم فضل توصيف مرد
50: 37
شيخ بهی پيره مرد محاسن خيلی نورانی که خود فضل میگه از بس به من علاقه داشت، فضل حدود بايد هجده سال بيست سالش باشه میآمد در حجرهی که من بودم که کتابها را برای من بخوانه و کتابهاش برای من قرائت بکنه که اين مثلاً چقدر به اين نقش علم، که البته فضل هم واقعاً مرد فوق العادهی است انصافاً بين خود علمای ما هم قدرش شناخته نشده علی ای کيف ماکان اين بر میگرده به کتاب ابن فضال که جزو اصحاب اجماع هم هست و اين همانی است که امام عسکری فرمودند خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا منسوب است به امام عسکری، احتمال و انصافش همين طوره يعنی انصافش من گاهی اوقات تو بعضی از مسائل اگر حديثی مسندش صحيح داشته باشيم و در کتاب ابن فضال مرسل باشه مرسل ابن فضال را قلباً ترجيح میدم بر حديث صحيح ديگری از بس اعتقاد علمی و دقت نظر اين شخص با تأمل در اسانيدش کاملاً واضحه غرضم ابن فضال پدر از اين که خود عقبه به عنوان خود عقبه الآن توثيق نداره البته تضعيف هم نداره عباراتی که دال بر مدحش و شخصيتش هم باشه موجوده اما نکته اساسی يکی نقل پسر ايشان که ثقه ثقه و کتابی هم داشته و در اختيار ابن فضال هم راوی کتابشه اصلاً نسخهی علی ابن عقبه را ابن فضال نقل میکنه و يکی هم کتاب ابن فضال به نظر ما حديث مصدر انشاء الله مشکل نداره و قابل اعتماده.
مصدر اول اون روایت دوم کتاب ابن فضال بود و دیگری هم از ابن فضال و نسخه احمد بن محمد بن عیسی. و نسخه سوم ما در عقاب الاعمال مرحوم صدوق است که روایت النظر را نقل کرده اند با دو متن... چه ظرافتی بوده نمیدانیم ولی در اینکه ایشان فوق العادة در نکات خاصی رعایت کننده بوده نمیدانیم... البته ممکن است نکته ایشان را قبول نداشته باشیم ولی ممکن است قبول نداشته باشیم...
در سابق به مثل عقاب الاعمال مصنف میگفتند. در این کتابها یک صنف معین از کتابها جمع میشدهاست و لذا مقید به اسناد و صحت و سقم هم نبودند. مثلا معانی الاخبار هر حدیثی که معنی کرده باشد یا علل الشرائع هر حدیثی که تعلیل دارد. لذا مصنفات درجه دو وسه محسوب میشدند و به این نکته خود مرحوم صدوق تصریح میکنند و لم یکن قصدی فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه.
لذا احادیث غیر فقیه ایشان در عداد مصنفات هست.
احمد اشعری هم از میراث کوفه دارند و انبار دارند و بغداد دارند... ظاهرا در این سفر به عراق از بزرگان جمع کرده اند و طبیعت ایشان این است که از شیعه نقل میکرده است ولی بعضی مثل سعد بن عبدالله یا فضل بن شاذان با عامه هم ارتباط داشتند و حتی فضل بن شاذان گاهی از طراز اول های آنها نقل میکنند...فضل بن شاذان مثلا در مجلس بزرگی از آنها مینشسته است و بعدا نقل میکرده است...
در احادیث عامه دیدید که در مستدرک هم بود و حاکم بین آنها شبهه شیعی بودن ددارد و احادیث شرا در تلخیصی ذهبی پالایش رده است و اگر حدیثی از فیلتر ذهبی هم رد شود و او اشکال نکند یعن یخیلی درست است...ایینجا دیدم ذهبی حدیث را قبول ندارد.حاکم کلا مقداری مبانی اش اوسع است. به نظر من هم حدیث در مبانی خودشان صحیح نیست. حرف ذهبی اینجا ظاهرا درست تر است.
در متن عامه من ترکها لله عزوجل ...ایمانا یجد طعمه دارد.
اونی که ما الآن داریم در تب عامه تعبیر صحت دارند در موردش ...همین است... که حاکم حکم به صحت کرده است و لن انصافش این است که این سند پیش عامه روشن نیست.... ذیلش فرق دارد...با ذیل من ترکها لله عزوجل لا لغیره...
د رمصادر شیعی طملقا چه امامی و چه غیر امامی ... ما به اصطلاح خودمان که داریم ... این را با این ذیل به لحاظ قدیمیترین مصدر یکی اش دعائم الاسلام است...در ص 363 از آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه. اول النظرة لک و الثانی علیک لا لک و النظرة الثالثة سهم مسموم من سهام ابلیس....
این حدیث با این متن... که مقید کرده است به نظر سوم...سهم از سهام البلیس بودن مقید است به نظر سوم...صاحب دعائم به حسب طبقه بین مرحوم کلینی و مرحوم صدوق است...بعید است النظرة الثالثة جمع ایشان باشد.. من ترکها لله لا غیره... ایمانا یجد طعمه...
دومین مصدر ما که باز با همین ذیل آورده است... در کتاب مرحوم صدوق که تعجب آور است... این را مرحوم صدوق در فقیه آورده اند ولی اونی که نسخه کافی است را در عقابل الاعمال آورده اند.
بعد در فقیه روی عن هشام بن سالم عن عقبة...د رحد احتمال... شاید این روایت عقبه در قم نبوده است و متن موجود در قم همین متن مرحوم کلینی است... در بهترین مصادر ما از عقبه اون متن کم من نظرة ... اورثت حسرة طویلة...سابق ها عمرشان را در این میگذاشتند که متون را بررسی کند... میگویند صد سند و صد حدیث ب بخاری دادند و هر متن را به سندش رساند....چون کار میکردند.الآن هم متأسفانه در حوزه های ما ارتکاز شده است کار نکردن روی متن.
929- 37328- (12) كافى 5/ 559: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد(اشعری قمی از اجلاء اصحاب) عن ابن أبي نجران(عبدالرحمن بن ابی نجران ازبزرگان اصحاب کوفی ما.عرض کردم احمد به کوفه آمده است و میراث کوفه را گرفته اند.) عمّن ذكره(ارسال. با قطع نظر از این وجود امد از مطالب مهم است و از مؤیدات و شواهد وثوق هست. ممکن است مراد از عمن ذکره این باشد که او اسم برده است و من نخواندم... نتوانستم بخوانم.لذا ارزش عن رجل غیر از عن رجل سماه است.) عن أبي عبد اللّه عليه السلام ويزيد بن حمّاد(ایشان عطف است بر ابن ابی نجران. پس این طور میشود احمد اشعری عن ابن ابی نجران و احمد بن محمد عن ابن ابی نجران. شواهد طبقه ای این را میگوید. یزید بن حماد از علمای بغدادی ماست. پس مرحوم احمد در ز دو نفر گرفته اند. ایاشن ثقه است ولی پر روایت نیست ولی پسرش پر روایت است. یعقوب بن یزید الکاتب پسر ایشان است و یکیی از روات مهم کتاب ابن ابی عمیر هست.) وغيره(پس احمد از عده ای این حدیث را شنیده است.) عن أبي جميلة(مفضل بن صالح که تضعیف شده است و با اینکه تضعیفش قوی است ولی به نظر من میتوان اجمالا قبولش کرد.به هرحال جزو خط غلو است.) عن أبي جعفر وأبى عبد اللّه عليهما السلام(مشکل خط غلو همین قاطی کردن هاست. به ذهن من ابی جمیه از آقا امام باقر سلام الله علیه نقل نمیکند... لذا به آقا امام باقر سلام الله علیه مرسل است.مهمترین شاهد این حدیث شهرتش در بین عامه است. هم در مسلم و هم در بخاری هست.این حدیث شواهد شیعی اش کم است ولی شواهد اسلامی اش زیاد است.ممکن است حدیثی ضعیف باشد ولی در آنها جا افتاده باشد. . برای دیدن این حدیث در عامه نصب الرایة جلد 4 ص 248. بعض مصادرش آنجا هست.
الآن عده ای قائل هستند نظر بما هو نظر حرام نیست و بریبة حرا است واین عنوان هم در عده ای از روایات هست.
ما در یک روایت داریم ما لم یتعمد ذلک و این هم تفسیر به ریبة شده است.
ما یک اصطلاح ریبه داریم و یک عنوان دیگری هم داریم.
آیا مراد حدیث این است که جایی سم دارد مسموم من سهام ابلیس یا طبیعت نظر این طور است میخواهد مسموم باشد یا نباشد...ماهیتش این است.البته ممکن است بگوییم مسمو صفت سهم باشد یا اینکه خبر بعد از خبر باشد. النظر مسموم نتیجه اش بشود.
اگر نسخه این باشد که النظرة سهم من سهام ابلیس مسمومة خبر بعد الخبر میشود ولی اگر نسخه سهم من سام ابلیس مسموم باشد صفت سهم است. انصافا اگر مسمومه باشد انصافا دلالتش بر این که ذات نظر مسموم است بهتر است.
انصافا ما ابشیم و ظاهر این لفظ حملش بر ریبه خلاف ظاهر است.) قالا ما من أحد إلّاوهو يصيب حظّاً من الزنا، فزنا العينين النظر، وزنا الفم القبلة، وزنا اليدين اللّمس، صدّق الفرج ذلك أم كذّب.
930- 37329- (13) جامع الأخبار(مجموه حدیثی قشنگی است. خیلی مراقب متن نیست. به مرحوم صدوق نسبت داده شدهاست... و بعدها گفته اند که نسبتش واضح نست و شخصاست به نام ...(؟) سبزواری که به او نسبت داده شده است و ظاهرا همین درست باشد و از نظر درجه علمی حدود درجه 4 و 5 است... ایشان هم از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همین متن صدوق را نقل کرده اند.) 408: قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله لكلّ عضوٍ من ابن آدم حظّ من الزنا، العين زناها النظر، واللسان زناه الكلام، والاذنان زناهما السمع، واليدان زناهما البطش «4»، والرجلان زناهما المشى، والفرج يصدّق ذلك كلّه ويكذّبه.