مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 95-1394 » اصول شنبه 1394/8/30
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- مکاسب 98-1397 » فقه سه شنبه 1397/10/25
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1397/11/16
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 97-1396 » اصول چهارشنبه 1396/8/3
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-45
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد راجع به تشويب مرئه معينه مرحوم شيخ آوردند بخش چهارم از مکاسب محرمه در مسأله سوم نقل فرمودند و بعد فرمود اگه ذيلی را که در مسأله بوده نقل کردند و عدهی از تفريعات را هم ايشان متعرض شدند عرض شد اصل اين مسأله توسط شيخ طوسی در کتاب مبسوط وارد فقه شيعه شده و مرحوم شيخ هم در مبسوط مسأله را توی باب مکاسب ذکر نکرده توی بحث شهادات، به عنوان کسانی که شهادت آنها رد میشه يکی کسانی که تشويب به مرئه محرمه میکنه مرئه معينهی به اصطلاح از محارمشان نباشه اجنبيه باشه عرض شد تا اينجا رسيديم که بعد از شيخ اين مطلب در عدهی از کتب آمد من جمله کتب علامه البته عرض کردم بحث شعر چون يک هنری است اختصاص به تشويب نداره جهات ديگری هم داره مثلاً فرض کنيد به اين که مدح آلهه مثلاً مدح بتها مثلاً يا به عکس هجاء مؤمنين مثلاً يا از آن طرفش هجاء مشرکين عدهی از مواردی را که به اصطلاح احکامی است که مربوط به شعر يا به نحو مدحه يا به نحو هجو يا به نحو تشويبه غزله اينها به همين مناسبت در اين کتب اصحاب ما در اينجا آمده و مثلاً علامه من باب مثال در ارشاد خودش تشويب را در اينجا نياورده تو مکاسب محرمه اما هجاء المشرکين را آورده هجاء المؤمنين ظاهراً مثلاً هجاء مؤمنين را آورده اما در قواعد مثلاً تشويبه هم آورده علی ما ببالی اگه اشتباه نکرده باشم غرضم اين که عدهی هجاء را آوردند عدهی تشويب را آوردند و اين منشأ شده تدريجاً مخصوصاً هرچه بعده آمده سعی کردند که يک بحث کلیتری در اين جهت مطرح بشه البته بحث کلیترش بحثی است راجع به شعر يعنی به عبارت ديگر ما در اينجا دو بحث داريم يک بحث اين است که انسان با شعر يک کار حرام يا يک کار مکروه يا يک کار واجبی را انجام بده که ظاهر آيه مبارکه اين است که اين شعر اين قابليت داره و الشعراء يتبعوهم الغاوون علی الاتری انهم فی کل واد يهيمون و يقولون مالايفعلون الا الذين آمنوا يعنی شعر را ابتداءً خداوند متعال مذمت میکنن بعد استثناء میکنن مؤمنين را پس اصل اين مطلب يک اصل قرآنی است آن وقت اين تدريجاً به اين صورت مطرح شده که شعر يک دفعه به لحاظ مضمونش ما نگاه میکنيم مثلاً مضمون حرامی را بخواهد به صورت شعر، خواهی نخواهی آن شعر هم حرام میشه مثل بقيه، حالا فرض کنيم که به شعر نبود به نص بود فرق در آن جهت نيست يک دفعه اين که اصولاً شعر با قطع نظر از اين که کلامه خودش فی نفسه مطلوبه، که خب عدهی هم قائل اند که فی نفسه حتی با قطع نظر از مضمونش چون پيغمبر فرمودند لان تمتلی جوف قتل
4
ايمن خير من ان يبتلی شعراً يريه اين کلمه يريه را حتی عدهی از علمای لغوی و غير لغوی مفصل بحث کردند اين راه يری، رآه يری که از روی باشه از ريه يعنی يري يعنی موجب تلف او بشه مرضی به ريه میخوره اين است که به ريه به انسان را میکشه اين يريه اينه اين رؤيت نيست خير من ان يبتلی شعراً يريه يريه از راه راه و يريه به معنای هلاک کردن و معنای به اصطلاح مرضی و دائی که به سينه برسه امروز هم اصطلاحاً ذات الريه يا ذات الجمع، ذات الجمع را بيشتر به سينه میزنه و ذات الريه را به خود ريه علی ای به هر حال اين يريه که در حديث مبارک آمده به معنای تلف کردنه پس بنابراين در حقيقت بحث يکش اين بود که خود شعر فی نفسه با قطع نظر از خصوصيات معنی و قدرت شعری و ترسيم و خصوصياتی که هست اين چه حکمی داره يکی اين که به لحاظ اين خصوصياتی که مثلاً شعری هجوه شعری که اذيته شعری که غيبته، شعری که ايذاء مؤمنه خب اين طبيعتاً خصلت ايذاء مؤمن پيدا میکنه صفاتی مثلاً يک زنی را در قسمتهای که نبايد اعلام بشه بيان بکنه خب اين قسم فرقی با نثر در اين جهت نمیکنه به اين مناسبت وارد بحث شدند و چون بحث شهادت من عرض کردم بحث شهادت يک بحثی است که از آن بحث عدالت و فسق اوسعه يعنی ممکن است کسی با يک کاری فاسق نشه اما گفتند شهادتش قبول نمیشه حتی عدهی چون خواندم برايتان سابقاً ديروز اشاره کردم از عبارت شيخ در عبارات اهل سنت هم آمده اصلاً بعضی از افراد که دارای يک مثلاً به قول خودشان کارهای مثلاً اعمال زشتی هستند اينها مثلاً شهادتشان قبول نمیشه مثلاً ببينيد و اللاعب بالحمام يطيرها لا شهادة اين صفحه 37 جلد 12 مغنی، در بحث شهادت همين که کفتر بازی میکنه ولو آدم متدينه همين که کفتر هوا میکنه اين خودش شهادتش قبول نمیشه اين عرض کردم يکی از مباحثی بوده که ابتداءً در مصادر اهل سنت آمده توسط شيخ طوسی هم اين در مصادر ما توسط مبسوط شيخ طوسی هم مطرح شده يکی از آنها مسألهی بلی همين مسأله شعر و اقسام شعر و اينها بوده که يکش اين بوده يکش اين مسأله به اصطلاح مسأله تشويب بوده، در اين کتاب مغنی جلد دوازده راه بهترش اگر ما بخواهيم در اينجا از اين محدودهی را که فقهای ما مطرح کردند به نام تشويب خارج بشيم آن راه درستش اينه، اينی که ورداشتند تفريعات کردند، راه درستش اينه يکی ما حکم شعر را اقسام شعر را بيان بکنيم دو بيان اين بکنيم اگر اين آقا ردش مثلاً بگن اين آقا راه میره برای خودش شعر میخوانه زير لب آواز میخوانه اين چنين افرادی را ما شهادتش را قبول نکنيم، در دستگاه قضائی شهادت اينها قبول نشه عدم قبول شهادت تلازم نداره با مسأله فسق و ارتکاب حرام و حرامی بودن مثلاً ايشان در اين کتاب مغنی در اين جلد دوازده يک ابتداءً مثلاً ايشان آمده چه کار کرده؟ ابتداءً حکمی را مطرح، بابی را مطرح کرده فی الملاهی اقسام لهو که ما انشاء الله خواهد آمد مرحوم شيخ هم در مکاسب در حرف لام اللهو ايشان ملاهی داره و در اقسام ملاهی اختلف به قول ايشان اصحابنا فی الغناء بحث غناء را مطرح کرده که در کتاب مکاسب را شيخ در حرف غ غناء را مطرح کرده دو بار ديگه هم مرحوم شيخ تو اين مکاسب بحث مربوط به غناء را آورده يکی بيع آلات غناء يکی هم بيع جاريه مغنيه لذا کلاً در مکاسب شيخ در سه مسأله احکام غناء را آورده نه در يک مسأله هم آلاتش هم جاريه مغنيه و هم خود غناء اين بعد انشاء الله خواهد آمد تو بحث غنائی که ما مطرح میکنيم مسألهی هِلاء يا هُدی مطرح شده، هدی يعنی غنای خاصی بوده که الآن هم در مخصوصاً در حجاز هست برای شتر که ايشان در صفحه 43 متعرض، آن وقت فصل بعدیشان و الشعر کالکلام وارد بحث شعر شدن، اين وارد بحث شعر شدن البته اين بحث خوبيه، ما هم فقهای ما هم دارند علمای ما هم به مناسبتهای مختلف تو روايت ماه رمضان داريم تو روايت شب جمعه داريم مناسبتهای متعددی ما هم داريم اينها به اين مناسبت شهادت متعرض شدند مثلاً ايشان میگه الشعر کاکلام حُسنه کحُسنه يا حَسنه کحَسنه و قبيحه کقبيحه، اين خب حکم اولی اين به اصطلاح حکم اولی، شعر دوتا البته اين واقعيت نداره خب بلا اشکال شعر يک بيان هنريه ديگه يک تصوير هنری است تأثير او در احساسات و عواطف انسان قطعاً از کلام عادی بالاتره اين آنجا اين مطلب مطرح میشه اگر بخواهيم ما دقيقاً وارد بحث بشيم مثلاً اگر کسی آمد گفت انشاء شعر و انشاد شعر کلاً مثلاً حرامه ديگه اين بحث تشويب ديگه معنا نداره برای او از اين روايت لان تمتليه
25: 10
مثلاً در اينجا ايشان رواياتی را آورده علمای ما هم آوردند که پيغمبر فرمود ان من الشعر لحِکمه، يا لحُکمه آن هم هست هردو وجه، رواياتی داره که پيغمبر اکرم خودشان به شخصی گفتند که شعر فلانی را بخوان، هی بهش گفتند بخوان حالا من نمیخواهم وارد آن بحث بشم رواياتی هست که چون الآن محل بحث ما نيست، چون اگر بخواهيم وارد اين بحث به اين طولانی بشيم از بحث مکاسب خارج میشيم رواياتی هست که خود پيغمبر اکرم بعض از اشعار را خواندند حالا ايشان در اينجا نياورده و
2: 11
نياورده روايتی هست که حتی پيغمبر خنساء شاعره معروف عرب را در مسجد که آمده بودند به او گفتند شعر بخوان، و او برای پيغمبر چون خيلی هم عجيبه، آن قسمتش حالا الحمدلله اين آقا نقل نکردند اينجا، حالا به هر حال يک مقداری ايشان در اينجا شواهد شعری را نقل کرده بلی و وارد بحثهای خودش شده،
س:
29: 11
همراه پيامبر بوده
ج: بلی، بعد ايشان و تعرف ما هذا کلام الله و يقال الشعر ديوان العرب بعد آيه را ذکر کرده و الشعراء يتبعهم الغاون و اين حديث معروف و لان يمتلی جوف احدکم قيحاً حتی يريه خير له من ان يمتلی شعراً من اشتباه خواندم يعنی متن را خواندم حتی يريه، اينجا از ابوعبيد از غريب الحديث ابوعبيد قاسم سلام نقل کرده قال معنی يريه يأکل جوفه، اين يأکل جوفه يعنی بکشدش اينجا مراد هلاکش کنه، اين يأکل جوفه اين معنای حديثه دقيقاً خود رأی به معنای مثلاً رآه يعنی نيزهی يا شمشيری يا مثلاً تيری که
27: 12
به ريه او رسيد يعنی از قفسه سينه رد شد رآه يعنی به ريه رسيد حتی يريه، ايشان داره حتی يأکل جوفه، يقال رأی يريه بلی اين به معناست و راهن ربی مثل ما قد رأيتنی و احمی علی اکبادهن المکاد اين به معنای اينه بعد ايشان وارد بحثهاش میشه و بلی و اين که مثلاً اين حديث مراد اين است آن روايت آنه من وارد بحث آن قسمتش يعنی اين مقدارهای که ايشان بعد ايشان داره که و لان الغالب علی الشعراء قلة الدين و الکذب و قدح المحسنات و هجاء الاتقياء سيما من کان فی دار الاسلام ممن يهجر المسلمين و يهجر النبی و يعيب السلام و يمدح الکفار فالودع الذم علی الاغلب بلی الی آخر بحثهای که دارند آن وقت ايشان تا اينجا میگه و قيل اين رواياتی که در باب مذمت شعره المراد به ماکان هجاءً و فحشاً، آنی که به صورت هجو و ذم و مسخره کردنه و فماکان المشعر يتضمن هجو المسلمين و القدح فی اعراضهم ببينيد دقت بکنيد، يعنی ديگه يک عنوان واحدی نداره، هجو باشه بگه تو بچهی پدرت نيستی،
14
نفی نسب چون يکی از مشکلاتی که در جاهليت بود نستجر بالله اين مسأله زنا و چيزهای ديگری بود که منشأ نفی نسب میشد خيلی نمیخواهد مشهود صحبت کنم او التشويب بامرئة بعينها اين تشويب دقت کردين، اين تشويب بامرئة بعينها که در مصادر اهل سنت آمده، از آنها هم در مصادر ما و لذا اين تفريع مطرح شد که اگر امرئة بعينها نباشه امرئة مبهمه باشه اين تشويب اشکال نداره پس در حقيقت آمدند در شعر آن مضامين و آن مطالبی که خودش باطله در نظر گرفتند آن مطالب باطل را مثالهاش هجو المسلمين قدح فی اعارضهم تشويب بامرئة بعينها و الافراط فی وصفها اوصاف او را بيان کردند فذکر اصحابنا ايشان حنبليه عرض کردم ابن قدامه خودش حنبليه فذکر اصحابنا انه محرم دقت کردين بعد خود ابن قدامه میگه و هذا ان اريد به انه محرم علی قائله يعنی میگه اين عبارت را بايد معنی بکنيم اين هذا نه اين که تشويب مرادش فقط تشويب باشه اشتباه نشه اين هذا مجموعهی اين مواردی که شعر حرامه، هجو مسلمين قدح فی اعراضهم اين را ايشان اين را هذا ان اريد انه محرم علی قائله کسی که اين شعر را گفته کسی که اين کلام را گفته آن حرامه، بلی آن درسته فهو صحيح چون مطالب فاسده قدح در اعراض مردم همان را در اعراض مردم قدح بکنه، و اما علی راويه فلايصح اما اگر مرادش اينه که مثلاً فرض کنيد شما اين را نقل بکنيد يا فرض کنيم در يک کتاب مثل همين کتاب مثل همين کتاب که بعضی از اشعارش که درش شائبهی فرض کن مثلاً من باب مثال تشويبه آورده، اگر شما راوی باشه و نقل بکنيد آنها هم حرامه اين درسته اين، اگر مراد اين باشه که شما بگين بلی حرامه اما اگر آوردند يک کسی فرض کن مثلاً ايشان میگه فان المغازیه تروی فيها قصائد الکفار اين کتبی که الآن در تاريخ مثل طبری و ديگران يا به قول ايشان مغازی جنگهای پيغمبر نوشته که سيره پيغمبر قصائدی را که کفار که در هجو پيغمبر گفتند نقل کردند، پس اين هم حرامه مجرد نقل حرام نيست آن گفتند قول يک چيزه نقل تروی فيها قصائد الکفار الذين هاجوا بها اصحاب رسول الله لاينکر ذلک احد، اين کتب با اين که اين روايت درش هست و قد روی ان النبی اذن فی الشعر الذی تقابلت به الشعراء فی يوم البدر البته شعرهای که در روز بدر درباره به حساب کشته شدههای مشرکين و بعد اهانت به مسلمين بوده پيغمبر گوش دادند و بدر و احد غيرهما و الا قصيده امية ابن ابی صلت الهاويه با اين که خود اميه ابن ابی الصلت انصافاً هم شاعر بسيار مقتدريه جزو شعراء بسيار قويه در جاهليت همين
40: 17
حتی گاهی که پيغمبر با يک کسی سوار شتر بودند بهش گفتند شعر اميه را بلدی گفت بخوان برای من گفت تا صد بيت، پيغمبر گفت من تا صد بيت اشعارش را خواندم و کذلک شعر قيس ابن الحتيم اينجا نوشته اين ضبطش غلطه صحيحش خطيم با خاء و طاء، طاء مؤلفه شعر قيس ابن الخطيم اين قيس ابن الخطيم هم از شعراء معروف جاهلی است و شعر بسيار قوی داره و يک شعری داره در تشويب به عمره بنت رواحه اين قصه البته بحث ما در شعر،
21: 18
بخوانم چون يک نکتهی فنی فعلی داره که آن ظريفه و در اينجا مرحوم شيخ متعرض نشدند ما هم در اينجا به اين مناسبت شعر متعرض بشيم شعر قيس ابن الخطيم فی التشويب بعمره بنت رواحه اخت عبدالله ابن رواحه عبدالله ابن رواحه از شخصيتهای صحابه معروفه بسيار صدای قشنگی داشت، هدی را خيلی خوب میخواند و در عين حال هم به اصطلاح يکی از عوامل بسيار مهم مالياتی بوده يعنی در
55: 18
به اصطلاح خيلی استاد و ماهر بود عرض کرديم در سابق افرادی بودند که خيلی آشنا بودند وارد نخلستان يا وارد به اصطلاح تاکستان که انگور بود میشدند چون اين دوتا ميوه ميوههای هستند که آويزان اند به خلاف مثل انار و سيب و اين جور چيزها چون آن ميوههاشان لا به لای برگه آن وقت يک قاعدهی بود در دنيای عرب در ماليات اين دوتا ميوه را خرس میکردند يعنی در اوائل مثلاً انگور وقتی که غوره بود اوائل غوره مأمور مالياتی وارد اين تاکستان میشد تاکستانهای بزرگی بود چند تاک انگور میداد میآمد آن غورهها را نگاه میکرد آن وقت تخمين میزد میگفت مثلاً اين تاکستان تا وقتی که بخواهد انگور بشه ده تن مثلاً انگور میده خشک هم بشه مثلاً هفت تن کشمش میشه اين را توی ورقه مالياتی او ضبط میکردند برای،
س: منظور ذکاته استاد ماليات آن زمان
ج: بلی آقا؟
س: میگه منظور ذکات بوده،
ج: نه ديگه ماليات من دارم قبل از اسلامه میگم
س: زمانی که ماليات
ج: نه اين قاعده قبل از اسلام بود عشر میگرفتند اين قاعده عشر قبل از اسلام بود، اين خرس اصلاً قبل از اسلامه يک نظام مالياتی است که قبل از اسلامه، بعد در اسلام
20: 20
شد به جای خودش، عشر را پيغمبر لغو کردند بعد ذکات را قرار دادند البته ما در روايات، چون ديگه نمیخواهم از اين بحث خودش اين بحثه
29: 20
شرح بدم بايد خيلی در روايات ما لفظ عشر نيامده من نديدم در روايات اهل بيت روايات لغو عشر که لا عشر نيامده اما تو روايات اهل سنت داريم من در بحث بحث ماليات دولت اسلامی يعنی اموال آنجا مفصل متعرض شديم در کتاب ابوعبيد آن قديمترين مصدری که من ديدم شايد از آن قديمتر هم کتاب ديگری باشه آنجا داره که پيغمبر در نامههای که نوشتند به دو صورت پيغمبر و ان لا تعشِر يا لا تعشَر عشر نديد و الا عشر بود عشر را اين جوری میگرفتند خرس کلمه خرس اين که من میگم نظام مالياتی تعمد دارم نه اين که البته خرس در روايات ما هم آمده يعنی اين طريقه مالياتی بعد از ذکات تثبيت شد البته عدهی چون معتقد بودند که خرس مطلقا باشه اما آن عرف مالياتی که من عرض کردم چون آقای خويي مثلاً نوشتند که خرس مثلاً تو گندم هم مياد چه فرق میکنه، ايشان در بعد ما خرس کلمه خَرس خرس به معنای تقدير، البته در متون قديمتر حزر هم آمده حذر هم همين معناست، حای حوتی و زاء و راء حزر اين جوری لفظش حاء حوتی و زی نه اين که ذال، حزر در لغت عرب به معنای تخمينه، تا آنجای که من میدانم الآن عربهای عراقی اين کلمه را حزُر به کار میبره حزُره معمی، معمی را عراقی حزُره میگن اين از اين کلمه است حزر و خرس به معنای تقدير يک نظام مالياتی بوده اين نظام مالياتی در ميوههای که ظاهر بود که دوتا ميوه است يکی خرما يکی انگور اينها آويزان میشن ديگه، ميوهی که آن وقت لذا در زراعت مثل گندم و جو اينها هم خرس نبود ميوههای که ملتف به اوراق بود مثل سيب و مثلاً رمان و چون بعضی از ميوهها اصولاً آنجا نبود، اما مثل سيب يا مثل انار که در آنجا موجود بود آنها را هم خرس نمی کردند اين دوتا ميوه را خرس میکردند هدف از خرس هم اين بود که اين فرار نکنه از ماليات نفروشه در وقتی که اوائل غوره بود اين را اصطلاحاً بهش میگفتند بدو الصلاح، چون اگه آقايونی که انگور را ديدند اول مثلاً يک جوره بعد يک جور ديگه میشه تا وقتی که ديگه تقريباً میبنده، ته میبنده حالات غوره میگيره اول غوره غوره هم نمیشه قبل از آن، ديگه حالتی است که میمانه ثابت تو درخت میمانه نمیافته قبلش شکوفه مانند و اينهاست آن حالتی که ثابت میشه که ديگه نمیافته آن وقت مأمور مالياتی میآمد اين باب را مثلاً نگاه میکرد میگفت اين مقدار غورهی که الآن هست امثال گرفته اين تا چهار ماه ديگه مثلاً سه ماه ديگه انگور که برسه پانزده تن میشه فرض کنيم خشک که بشه هشت تن میشه اينها استاد بودند در اين جهت،
س: مگر نظام حکومتی داشتند
ج: بلی خب، از اموال عشر میگرفتند
س: حجاز که اين چيزها نبوده
ج: چرا از اموال میگرفتند از تجارت میگرفتند خب شيوخ عشيره که بودند ديگه،
س: مگه آن شيوخ عشاير،
ج: خب طبعاً ديگه اينها، نظام عشر داشتند در خود فرض کنيم يمن اين نامههای که پيغمبر نوشتند به يمنه منطقهی يمنه،
س: يمن چرا؟ نظام حکومتی بود
ج: بلی مدينه هم داشت فرق نمیکنه بايد میدادند ديگه فرض کنيد در مدينه هم خرما داشتند و لذا پيغمبر اکرم وقتی که خيبر را گرفتند خيبر هم همين جور شد ديگه اين عبدالله ابن رواحه رفت برای خرس، يعنی عبدالله ابن رواحه رفت باغهای چون خيبر به صورت قلعه بود و به خاطر آب فراوانی که داشت، در او مقدار زيادی خرما میکاشتند ايشان رفت در آنجا آن وقت خرسش به اين ترتيب بود چون نصف از خرما مال يهودیها بود نصفش را بايد به پيغمبر میدادند اين میرفت آنجا مثلاً يک خط کشی به اصطلاح میکرد درختهای خرما را در نظر میگرفت مثلاً ممکن بود يک طرف پنجاتا قرار بده يک طرف سیتا، میگفت اين سیتا درخت با اين پنجاتا محصولشان يکسانه، اين جوری محاسبه میکردند آن وقت میگفت يا شما اين پنجاتا را قبول میکنيد اين مال شما اين سیتا محصولش برای مسلمانها يا به عکس، هر جور مايليد دقت اينه اصطلاحاً خرس میگفتند غرضم اين عبدالله ابن رواحه خودش جزو شخصيتهاست خيلی هم فوق العاده است، اما میخواهم انشاء الله الآن يک وقت ديگه در ذکات به يک مناسبتی من توضيحات بيشتری آنجا بايد عرض بکنم، آن وقت اين خواهری داره به نام عمره که اين قيس شعرهای داره درباره تشويب او، حالا من اين نکتهاش را میخواهم بخوانم دقت بکنيد آن وقت اين عمره مادر نعمان ابن بشيره که سنیها خيلی روش به اصطلاح حساس اند چيز نمیدانم صحابه چون با معاويه بوده و با تشکيلات امویها بوده بلی اين تشويب به آن داره و قد سمع النبی من جملة قصيدة کعب ابن ظهير و فيها التشويب بالسؤال اصولاً قصيده کعب ابن ظهير که در مدينه وارد شد بر پيغمبر و قصيده لاميهی بسيار معروفی است برای پيغمبر خواند، اولش همينه بانت سعاد فی قلب اليوم مدفول مطيب
45: 25
الی آخر ايشان میگه تشويب البته اينجا تشويب به معنای اوصاف نيست، يعنی مثلاً اظهار علاقهی است به سؤال و لم يزل الناس يرهون امثال هذا و ينکر و لاينکر اين يک بحث حالا آن نکته اش اينه و روينا ان نعمان ابن بشير اين نعمان بشير کسی است که مادرش مورد تشويب همين قيس واقع شده دخل مجلساً فيه رجل يغنيهم بقصيدة قيس ابن الحطيم، باز با حاء نوشته با خاء است نه حاء، ضبطش با خاء است قيس ابن خطيم اين تشويب به مادر نعمان ابن بشيره فلما دخل النعمان سکتوه من قبل ان فيها ذکر امه چون راجع به مادرشه، ساکت شدند ديدند که حالا خود نعمان وارد شد فقال نعمان دعوه بخوانيد، اين چيزی نگفت دقت اين نکته مهم در اينجا که کاشکی مرحوم شيخ هم متعرض میشد که اين تشويب به امرئه معينه معنای تشويب چيه؟ اصلاً همين که اسم او در شعر بياد تشويبه همين که مثلاً بعضی از اوصاف ظاهری بالاخره خانمها تو خيابان ميآيند اوصاف ظاهری دارند که مردم میبينند همين که اوصافی ظاهری که مورد مشاهده هست اين تشويبه يا تشويب آن قسمتهای است که حرامه اين بحث را تصادفاً مرحوم شيخ نداره توی اين بحث تا حالا اينجا اين ظاهرش اينه به مجرد اين که مثلاً میگه قصيده بانت سعاد را خواندم و پيغمبر چيزی نگفت و با اين که تشويب سعاده، خب اين که بان يعنی جدا شد، فراق اين فراق سعاد شعری گفته خب اين چه اوصافی خاصی داره، سعاد از من جدا قلب من چنين است، اين چه اوصافی خاصی داره دقت میکنيد دقت کنيد فقال النعمان دعوه فانه لم يقل بثّاً اين حرفی بدی نزده انما قال حالا اين آن جمله موارد تشويب را البته در بحث فقه خيلی لازمه
28
وارد بشيم به خاطر آن نکتهاش بود عمرة من سروات النساء، تنفح المسک اردانا اين از شعرهای معروف، خب اين میگه اين چه اشکال داره، اين چيه در حقيقت؟ میگه عمره که مادرش باشه اين از زنهای با شخصيتيه، اين زن بسيار بزرگواره وقتی که راه میره از آستين او بوی مشک مياد خب اين بالاخره زن
22: 28
بو که هست بوی عطر ازش مياد، اين يک چيزی مخفی نيست، تنفح يعنی آن نکتهی که در اينجا ذکر شده خدای نکرده گاهی اوقات در شعر قسمتهای بدن او را ذکر میکنه آن يک مطلبه يک دفعه میگه تنفح بالمسک ارداناً اردان جمع ردن به معنای آستين از، تنفح تايش يکش حذفه، تتنفح يعنی مرادش اينه که مثلاً وقتی که راه میبره بوی مشک میده از آستين او، به قول فارسی آستينشه که تکان میده بوی مشک از توش، اين صفتی نيست که مثلاً خودش فی نفسه محرم باشه دقت میکنيد،
س: ولی در عين حال طرف راضی نيست اينه بهش بگه
ج: خب تو خيابان مياد با اين حال يا نه؟
س: نه يکی را بياد شخصاً توصيف کنه که ايشان راه بره اين جوری راه میره
ج: نه اين چيزی نگفته، گفته بوی مشک راه میره بوی مشک ازش مياد
س: آن شخص بشنوه ناراحت میشه ديگه
ج: نه داره انجام میده اين که دقت بکنيد اصلاً شعر را دقت بکنيد اينجا بگذاريد تشويبه، پس يک بحث اساسی که مرحوم شيخ کاش متعرض میشدند که حقيقت تشويب چيه؟ روشن شد برايتان من امروز وارد شعر شدم نبايد اين شعر را امروز میخواندم اين را وارد شدم، آيا به اين مقدار هم تشويبه، دقت کردين اين در حقيقت تارتاً مثلاً اوصاف راه رفتنش اين جور راه میره مثلاً يک چيزی، يک دفعه نه میگه فرض کنيم فرض کنيم لباس گران قيمت پوشيده حريری مثلاً درجه يک پوشيده خب بالاخره پوشيده تو خيابان آمده ديگه عبای او مثلاً حرير درجه يکه، آيا اين تشويبه؟
س: میخواهد بگه اوصاف زن ديگه باشه مشکل نداره
ج: ها! میخواهد بگن که شايد و لذا خود اين پسره فهميده که اين مشکل نداره گفت دعوه فانه لم يقل بأساً گناهی نکرده بأس به معنای گناه انما قال آن شعری که خواند اين زن با شخصيتی است که اين طوره، خب اين مقدار دقت بکنيد، خب بلا اشکال شعرهای که الآن جاش مناسب نيست گاه شعرهای است که بلانسبت اوصاف مثلاً جسم او جسد او و قسمتهای ديگری مطرحه که حرامه بلی، يا مثلاً يک چيزی ديگه هم حالا آنجا نقل کرده که آنجا البته بلی بعد نوشته فاما الشاعر فمتی کان يهجر المسلمين او يمدح بالکذب، او يقذف مسلماً او مسلمة فانه شهادته ترد و سواء قذف المسلمة بنفسه او بغيره، بلی و بعد يک شعرهای ديگری هم يک شعر ديگری راجع به يک قسمت ديگری چون عرض کردم آن مطلبی را که در آن زمان رواج داشت اين بود يکی هجو بود يکی مدح و مثلاً اوصاف مشرکينی بود که مثلاً در جنگ بدر و احد کشته شده بودند يکی روابط بلانسبت نامشروعی را که با زنها داشتند که به تعبير قرآنی که در جلسه قبلی عرض شد که تعبير به خدن شده يکی آن بود يکی هم هجو مسلمين بود خب اينها عناوينی هستند که خودش فی نفسه با لفظ عادی هم حرام اند احتياج به شعر نداره، دقت میکنيد پس اگر ما بخواهيم بحث را مطرح بکنيم دقيقتر اين است که يک آيا اعمالی که با لفظ عادی هم حرامه با شعر هم همان طور خب بلا اشکال جای بحث نداره بحث دوم اين که يک قسمتهای با لفظ عادی حرام نباشه به خاطر بيان شعری حرمت پيدا بکنه، يا اصولاً مطالبی که با بيان عادی جايزه همان بياد با بيان شعری و با بيان هنری آيا او لا اقل کراهت پيدا میکنه از قول حديث پيغمبر اکرم يا نه؟ استناداً به آن روايت دقت فرموديد پس بحثی که در حقيقت مطرحه اينه، و اين تفاصيلی که در، و بحث سوم اين است که ما آنی که موجب حرمته يک طرف حساب بکنيم آنی که موجب رد شهادت میشه حساب ديگری برايش بکنيم، چون ممکن است مثلاً بگيم خواندن يک شعرهای اين از نظر شرعی حرام نيست اما با يک وصفی خاصی خوانده بشه چنين شخصی در نظر عرف خلاف مروته شخصی لا ابالی است اين ارزش را نداره که اموال مسلمين را دماء مسلمين و اعراض مسلمين را با چنين انسانی اثبات بکنيم، دقت کردين بايد اين ظرافتهای بحث را در نظر بگيريم حالا اين خلاصهی بحثی که شده عرض کردم علمای ما به خاطر تعرض شيخ انصاری، شيخ طوسی ابتداءً ادعای اجماعی که شده فيمابعد که آمده تفريعاتی که در مسأله آمده اينها آمدند يک مقداری روی خود همين عنوان کار کردند در صورتی عرض کرديم اين عنوان در روايات ما نيامده در متون قديم ما هم نيامده و توضيحاتش را آن وقت اصحاب ما تدريجاً ادلهی را به اين جهت به قول ايشان، يا شواهدی را به تعبير ما برای اين جهت جور کردند، و استدل عليه بلزوم تفضيحها و هتک حرمتها، خب اين را چون من بحث گذشت ديگه نمیخواهد اينجا تکرار کنيم غالب اين ادله نسبتش با عنوان تشويب به مرئه محرمه عموم و خصوص من وجهه، راسته که اين اشکال وارده، اين اشکالی نيست که بخواهيم الآن آن وقت اينها لزوم
10: 34
و هتک حرمت اگر معين باشه بلی و در بعضی از روايات عبارات فقهای ما هم داره که تشويب حرام است بالاجماع مضافاً الی انه يوجب هتکها بعضی از عبارات اين جور بود و صحيحش هم همين طوره يعنی انصافش ما با لزوم تفضيح و هتک حرمت و ايضاح عنوان تشويب را نمیتونيم اثبات بکنيم، عنوان تشويب خودش يک عنوان ديگری است يعنی عنوان ذکر اوصافه که برای زن جايز نيست يا هجو مؤمنين يا مدح بتها، يا چيزهای که حرامه، کارهای که حرامه با بيان هنری، آن وقت در تشويب اضافه بر آن قسمتها ايذاء هم هست، هتک حرمت هم هست تفضيح هم هست و اغراء الفساق بها انصافاً اين مسائل عناوينشان روشنه ادخال النفس عليها و علی اهلها، تصادفاً اين عنوانه توی نخواندم الآن آن شعری بود که نخواندم که ايشان میگه گاه گاهی افراد را که هجو میکنه منشأ هجو خود آن قبيله و عشيره هم میشه، ادخال هجو و ادخال نقص بر عشيره بر پدر و مادر اينها هم میشه و لذا لاترض النفوس الابيه اين مطلبی را که ايشان فرموده درسته و بعد ايشان همان اشکالی را که ما عرض کرديم مطرح کرده اين تا جايي که به اصطلاح شيخ از ادله قدما آورده.
و اما از ادلهی که خود شيخ ارائه کردند و يمکن ان يستدل عليه اين ادله شيخ را هم انشاء الله تعالی چون يک مقدار تازگی داره و بعضياش هم محل مناقشات متأخرين واقع شده من انشاء الله تعالی فردا محل بحث را در اين ادله شيخ قرار میدم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
س: و اگر بگيريم مورد
12: 36
ج: آن مقداری که شرعاً جايز کرده و اجازه بهش داده هيچی.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند لان تمتلی قلب الرجل قیحا خیر من ان یمتلی شعرا یریه. این کلمه اخیر یریه را عده از لغویین مفصل بحث کرده اند. اصلا از ریه است. یعنی موجب تلف او شود. مرضی که به ریه میرسد. این یریه این است از رؤیت نیست. راه یریه به معنای هلاک شدن از مرضی که به سینه برسد که به ذات الریة امروز میگویند.
خود شعر فی نفسه چه حکمی دارد بحثی است و یکی به لحاظ هجو بودن یا ایذاء بودن یا غیبت بودن یا ... چه حکمی دارد.
در بعضی از موارد داشتند که اللاعب بالحمام لا یقبل شهادته. در ج 12 مغنی ابن قدامه.
این یکی از مباحثی بوده است که بتداء در مصادر عامه بوده است و توسط مبسوط مرحوم شیخ طوسی هم مطرح شده است و یکی هم مسأله شعر و اقسام شعر و .. بوده است که یکی اش همین مسأله تشبیب بوده است.
در کتاب مغنی ج 12 . راه درستش این است که اولا حکم شعر و اقسام شعر را بیان کنیم و دوم بیان این کنیم که شهادت این افراد ایا قبول میشود یا نه. عدم تلازم را بین فسق و عدم شهادت ثابت کنیم.
ابتداء بابی را در اقسام لهو مطرح کرده اند.
د راقسام ملاه یاختلف به قول ایشان اصحابنا فی الغناء.مسأله حداء هم مطرح شده است که الآن هم در حجاز برای شتر هست.
فصل بعد یو الشعر کالکلام. که وارد بحث شعر شده است.ما روایتها یمختلفی در شعر داریم. اینها به مناسبت شهادت متعرض شده اند. او گفته است که الشعر کالکلام حسنه کحسنه و قبیحه کقبیحه که البته این مطلب ایاشن واقعیت ندارد. بلا اشکال شعر یک بیان هنری است و قطعا تأثیر آن از کلام عادی بالاتر است.
دیگر اگر کسی گفت که انشاد و انشاء شعر کلا حرام است دیگر تشبیب برایش بحث جدیدی ندارد.روایاتی دارمی که حضرت به شخصی مثلا فرموده باشند که فلان شعر را بخوان و ...
روایاتی هست که خود حضرت بعض از اشعار را خوانده اند و او هم نیاورده است.
در بعضی از روایات حضرت خنساء به زن شاعر عرب فرموده اند که شعر بخوان و این خیلی عجیب است.
وارد بحثهای خودش شده است.البته من متن روایت نبوی را اشتباه خواندم.
اینجا از ابوعبید از غریب الحدیث قاسم بن سلام نقل کرده است که معنی یریه یأکل جوفه...یعنی بکشدش.
این معنای حدیث است. یریه دقیقا به این معنا است.یعنی مثلا تیری زدند که به ریه اش رسید.
بعد ایشان دارد و لان الغالب علی الشعراء قلة الدین و الکذب و قذف المحسنات و هجاء ... سیما ...یمدح الکفر فوقع الذم علی الاغلب.
اون وقت ایشان به این میرسد که و قیل که این روایت مذمت شعر المراد به ما کان هجاء و فحشا فما کان من الشعر یتضمن هجو المسلمین و القذف فی اعراضهم ...
یکی از مشکلات جاهلیات مسأله زنا و ... که باعث نفی نسب میشد.
او التشبیب بامرأة بعینها.این تشبیب در اینجا در مصادر عامه از اونها در مصادر ما و لذا این بحث مطرح شد که اگر این بعینها نباشد و مبهمه باشد تشبیب اشکال ندارد.
در واقع در شعر اون مطالب باطل بنفسها را در نظر گرفتند.و الافراط فی وصفها... فذکر اصحابنا ...مرادش حنبلی ها است... انه محرم... ابن قدامه حنبلی است... بعد خود ابن قدامه ... و هذا ان ارید به انه محرم علی قائل ... هذا نه اینکه مرادش فقط تشبیب باشد. مجموعه موارد حرمت شعر...هجو مسلمین و قدح فی اعراضهم و ... فهو صحیح ... چون مطالب باطله است.... و اما علی راویه فلا یصح... یعنی اگر کسی شعر کسی را نقل کند. مثلا در همین کتاب در بعضی از اشعار درش شائبه تشبیب است و اگر کسی نقل کند این درست نیست که این هم حرام است. فان المغازی تروی فیها قصائد الکفار... این که حرام نیست.قصائد کفار در هجو اسلام را نقل کرده است ولی حرام نیست.
و قد روی ان النبی اذن بالشعر التی تقابلت به الشعراء فی یوم البدر و احد و غیرها ...لا قصیدة امیة بن انی الصلت...که از شعراء بسیار قوی جاهلیت است و حتی در جایی دارد ه حضرت با کسی سوار شتر شدند فرمودند که شعر امیه رابلدی ...بخوان برای من...گفت تا صد بیت از اشعارش را خواندم!!!
قیس بن ... که یک شعری دارد در تشبیب عمرة بنت رواحة.... این یک نکته فنی فقهی دارد و به این علت متعرض میشوم.
شعر قیس بن ... فی تشبیب عمرة بنت رواحة اخت عبدالله بن رواحة که عبدالله از شخصیت های صحابه معروف است و بسیار صدای قشنگی داشت و حدای قشنگی میخواند و در عین حال از عوامل بسیار مهم مالیاتی بود و در عملیات خرص خیلی استاد بود.
عرض کردیم در سابق اشخاصی بودند که وارد تاکستان که میشدند یا نخلستان که میشدند و...چون این دو میوه آویزان بودند به خلاف مثل انار و سیب و .. که یک قاعدة ای بود در دنیای عرب در مالیات که این دو میوه را خرص میکردند... مأمور مالیات میآمد غوره ها را نگاه میکرد و تخمین میزد...این را در ورقه مالیاتی او ضبط میکردند.من دارم قبل از اسلام را میگویم که عشر میگرفتند و قبل از اسلام بود. خرص هم قبل از اسلام بود و یک نظام مالیاتی وبد و در اسلام عشر لغو شد و زکات قرار داده شد.
در روایات ما لفظ عشر نیامده است. در روایات اهل بیت علیهم السلام عشر نیامده است ولی در عامه دارد.
در کتاب اب عبید که شاید جزو قدیمی ترین مصادر باشد در نامه های خضرت داشت که الا تعشروا...
البته خرص در روایات ما هم آمده است. یعنی این طریقه مالیاتی بعد از زکات تثبیت شد.
بعدش بعضی کفته اند ک خرص در گندم هم میآید. حزر هم به همین معنای خرص است. نه خرص فقط در این دو میوه است و امثال گندم را حزر نمیکنند.
عراقی ها معما را حزوره میگویند که از همین کلمه حزر است.
خرما و انور را فقط حزر میکردند و لذا در زراعت مثل گندم و جو حزر نبود.بعضی از میوه ها در اونجا نبود. مثل سیب و انار ا خرص نمیکردند با اینکه اونجا موجود بود و هدف از خرص هم این بود که از مالیات فرار نکند. در وقتی که اوائل دوره بود این را اصطلاحا بهش میگفتند بدو الصلاح... اول انگور حالتی دارد. اولین ایی که میبندد. مثداری قبل از غوره . حالتی است که روی درخت میماند از آن به بعد. یگر نمی افتد.مأمور اون موقع میآمد.
این نامه های حضرت به یمن است و لذا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی خیبر را گرفتند همین خرص انجام شد و لذا همین عبدالله بن رواحة وقتی رفت، او رفت خرص کرد و در خیبر به مقدار آب زیاد مقدار زیادی خرما میساختدئ و نصف نصف باید بین خوداشن و مسلمین عمل میکردند و ایاشن مرفت ی خط میگشید و مثلا میگفت این 30 تا درخت با این 50 درخت محصول یکسانی دارد...محاسبه این طوری...یا به عکس.
این اصطلاحا خرص میگفتند.
عبدالله بن رواحه خیلی فوق العادة است. این خواهری دارد به اسم عمره که این قیس شعرهایی در تشبیب او دارد. و این عمره مادر این نعمان بن بشیر است که سنی ها خیلی بهش حساس اند چون به اصطلاح از صحابه بوده است و با تشکیلات معاویه بوده است و ...
و بعد دارد که حضرت قصیده کعب بن زهیر را شنیدند و فیها التشبیب بالسؤال.
البته این تشبیب ه معنای اصواف نیست .اظهار علاقه ای است.
و روینا ان نعمان بن بشیر که مارد شمورد تشبیب قیس شد دخل مجلسا فیه رجل یغنیهم بقصیدة قیس بن خطیم تشبیب به مادر نعمان بن بشیر است فلما دخل النعمان سکتوه من قبل ان فیها ذکر امه...فقال نعمان دعوه...یعنی چیزی نگفت. بخونیدش. آیا معنای تشبیب صرف ذکر اسمش در شعر است یا ذکر اوصاف ظاهری اش هست یا ... در این بحث تا حالا اینجا ... قصیده خواندند و حضرت اشکال نکرد... با اینکه تشبیب به سؤآل است... خب این که اصلا این شعر اصلا اوصاف خاصی نداشت...
فقال النعمان دعوه فانه لم یقل ...حرف بدی نزده است.انما قال و عمرة من ...تنفح بالمسک اردانها... این از اشعار معروف است. این شعر اشکالی ندارد. این زن با شخصیتی است. وقتی که راه میرود از آستین او بوی مشک میآید. این چیز مخفی نیست.اردان جمع ردن به معنای آستین.
این یک صفتی نیست که خودش فی نفسه محرم باشد.
پس یک بحث اسای که مرحوم شیخ کاش متعرض میشدند این است که حقیقت تشبیب چیست. آیا به این مقدار هم تشبیب است.
مثلا میگویند حریر درچه یک پوشیده است. این آیا تشبیب است. و لذا خود پسر گفته است که دعوه فانه لم یقل بأسا...انما قال... که شعری که خواند شعر بدی نبود...
بعد گفته است که شاعر اگر از این کارها حرامش را بکند شهادتش تُرَدّ...
بعضی از عبارات فقها یما این است که تشبیب حرام است مضافا الی انه یوجب مثلا حتک حرمت اون را.
در تشبیب اضافه بر اون قسمتها ایذاء هم هست. حتک حرمت هم هست. اغراء فساق هم هست...