مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 98-1397 » اصول چهارشنبه 1397/8/23
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- اصول 94-1393 » سهشنبه – 20 – 8 - 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ اصالة عدم تذکیه
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 98-1397 » فقه یک شنبه 1397/8/27
- مکاسب 94-1393 » یکشنبه - 21 – 10 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ مسوغات کذب : ارادة الاصلاح [احادیث اصلاح]
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-39
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به عنوانی بود که مرحوم شيخ کرده بودند يحرم التزيين و التزين بالتشبه بما يتشبه به الرجال بالنساء و بالعکس، به اين مناسبت وارد بحث تشبه شديم خود تشبه و عرض شد که اين بحث تشبه انصافاً به لحاظ روايات زياده داره اهل سنت هم نقل کردند در مصادر روايي شان زياد نقل شده توی مصادر اصحاب ما که يک سند خيلی صحيحی روشنی نيامده يک موردش در باب تشبه به لباس آمده يک موردش هم در تشبه به به اصطلاح جهات جنسی بين زن و مرد که خب آن جای بحث در حرمتش نيست در بحث تشبه عدهی سعی کردند که بحث تشبه را ربطش دادند به لباس شهرت يعنی تشبه را يکی از مصاديق لباس شهرت گرفتند و چون لباس شهرت هم حرامه تشبه هم حرامه لذا خواهی نخواهی بحث در دو جهت شد يک بحث در اين جهت شد که آيا لباس شهرت حرام است يا حرام نيست يک بحث هم در اين جهت شد که آيا تشبه جزء مصاديق لباس شهرته يا نه؟ اصلاً دو عنوان اند، ما کلاً دو عنوان محرم در باب لباس داريم عرض شد که در کتب فقهی ما به طور متعارف مثل کتاب شرايع بحث لباس را ندارند بحثی به عنوان ملابس ندارند و اين منشأ شده يک بحثهای بعدی فقه ما يک مقدار تزلزلی پيدا بکنه اما در کتب حديثی ما هنوز هست فرض کنيد بلی مرحوم صاحب بحار باب زی و التجمل باب اللباس حتی تو مثل مکارم الاخلاق قبل از تمام اينها کتاب الزی و التجمل مرحوم کلينی بحث لباس را جداگانه در حديث آورده اما در فقه نياورديم در جاهای به مناسبتهای ذکر شده مثلاً يک مناسبتش همين بحث مکاسبه ليکن بيشترين مناسبت را در مباحث ملابس مصلی چون اگه يک حرام شد آيا نماز در آن هم باطله مثلاً لباس شهرت اگر حرام شد فرض کن لباس شهرت نماز خواند آيا نماز باطله يا نه؟ به يک مناسبتهای ديگری آوردند و اما در کتب حديثی چه در اهل سنت مثل بخاری در بخاری ابواب اللباس داره، ايشان باب به عنوان لباس چه در احاديث شيعه مثل کلينی اين از قديم بگين الی يومنا هذا و در اين جامع الاحاديث يک باب خاصی را بعد از ابواب مکاسب در اين جلد 21 اگر خدمت آقايون باشه به عنوان سفر و باب انواع سفر و بعد بلی ملابس و مساکين و دواب و اينها را مستقلاً تو جامع الاحاديث تو اين جلد چاپ جديد جلد 21 آورده اما ما مع ذلک کله مثلاً خود صاحب يک مقدار از اين احکام دواب را توی ذيل حج آورده تو بحث حج آورده يک مقدار از اماکين و مکان را يک مقدار تو مکان مصلی آورده که مثلاً لباس را توی لباس مصلی حالا هم ابواب الملابس جداگانه در وسائل بعد از لباس مصلی ذکر کرده علی ای حال وارد اين خصوصيات نشم بحث ملابس خيلی روشن توی کتب فقهی ما يک جای مناسبی داشته باشه چون میگم کتب فقهی ما بيشتر متأثر اند به مثل کتاب مرحوم محقق صاحب شرايع آنجا نيامده بعدیها هم جای مناسبی نياوردند حالا ما به همين مناسبت چون در مکاسب بود مرحوم شيخ متعرض شد يک مقدار متعرض شديم، در عروه تو ابواب لباس مصلی يک مقدار مثلاً همين حرمت لباس شهرت را تو لباس مصلی داره مرحوم صاحب عروه و همچنين تشبه را تشبه به رجال و به نساء را مرحوم صاحب عروه تو بحث لباس مصلی داره و در اين مسأله مرحوم صاحب عروه تو اين مسأله به نظرم 23 است، 24 است حالا آقايون نگاه بکنن من ديگه شمارهاش درست تو ذهنم نمانده ايشان هردو را در يک مسأله آورده هم به عنوان يحرم لباس الشهرت و هم يحرم که رجال لباس نساء را بپوشند و نساء لباس رجال را هردو را ايشان آورده در يک مسأله و از اين که يک عنوان هم داده يعنی دوتا عنوان داده میخواهد بگه اينها دوتا عنوان مستقل اند ربطی به هم ندارند ممکنه به اصطلاح آقايون عموم و خصوص من وجه باشه گاهی با همديگه انطباق پيدا بکنن اما نه دوتا عنوان اند يکی لباس شهرت يکی هم لباس به اصطلاح تشبه، لباس اختصاصی نساء برای رجال يا اختصاصی رجال برای نساء در شرايع هم عرض کرديم اين بحث را نياورده در جواهر حالا به يک مناسبت ديگری بحث لباس شهرت را آورده در خود جواهر خود جواهر آورده و چون به در خلال بحث ديگری آن مرحوم مفهرس فهرست نويسندهی که فهرست برای جواهر نوشته توی فهرست هم نياورده من همين جور تصادفی پيداش کردم يعنی تو فهرست بحث لباس شهرت را نداره مرحوم صاحب جواهر تو فهرست جواهر نيامده اما يک جايي داره به يک مناسبتی حالا خواندم هم تمام خود ايشان هم بعد از اين که روايات را آورد در لباس شهرت نوشته برای محل،
س: جلد چنده
ج: جلده هشته لباس مصليش هشته، هشتش که میدانم هشته، يادم رفت در ذيل يک مسأله ديگری به مناسبت نمیدانم بعد از غصبه بعد از چه؟ به يک مناسبتی لباس شهرت را ايشان در آنجا ذکر کرده اگر مرادش اينه صفحهاش بعد نگاه کنيد، بعد هم خود ايشان نوشته و لتمام الکلام در معنای شهرت، حقيقت شهرت، حرمتش و دليل بر حرمتش محل آخر، ليکن تا آنجای که من میدانم ايشان جای متعرض اين بحث نشدند بحث لباس شهرت را و اجمالاً اين بحث لباس شهرت آن قدر در کتب فقهی ما نيامده يک مقدار در کتب حديثی ما هست اما در کتب فقهی نيست اگه آقايون مستمسکی چون کتاب آقای خويي در کتاب من ديشب نبود مستمسک آقای حکيم را نگاه میکردم ايشان بعد از اين که روايت را آورده، بعدش ولم اقف عاجلاً علی کلماتهم فی هذا المقام راست هم گفته ايشان ايشان میفرمايد من فعلاً علی الاجاله کلمات اصحاب را در اينجا نديدم، که در ثياب شهرت چه میگن، و اين مطلب ايشان درسته انصافاً اصحاب کلمات روشنی در اينجا ندارند و شرايع که نداره جواهر هم استطراداً داره اما عروه داره و انشاء الله حالا ادلهاش را بررسی میکنيم ليکن اعجب به نظر البته به نظر بنده عجيب اينه که در عروه راجع به شهرت لباس شهرت فتواش به حرمته، اما راجع به تشبه رجال به نساء در لباس فتواش احتياط وجوبيه اين خيلی عجيبه اگر عکس میکرد به نظر من شايد اولی بود، به هر حال در لباس الشهره ايشان قائل به حرمت شدند مرحوم صاحب عروه البته عرض کردم در آنجا چون بحث لباس مصلی در مسأله بطلان صلات قائل نشدند، نوشتند اقوی عدم بطلان صلات آن بحثهای معروف اجتماع امر و نهی، نهی در عبادت و نه اجتماع بحث نهی در عبادت و اگر نهی به خود عنوان عبادت نخوره در آنجا بحث اجتماع امر و نهی مياد، يعنی لباس شهرت فی نفسه حرامه میخواهد صلات باشه، غير صلات تارتاً که آن طور میخواهد با لباس شهرت يا نه؟ لذا ايشان چون نهی را به عنوان صلاتيت وارد نشده ايشان قائل هستند که به اصطلاح نماز باطل نمیشه نهی به يک امر خارجی خورده اين هم راجع به پس معلوم شد يک مقدار ابهام هست حالا از جواهر و از مستمسک که به اصطلاح مرحوم معاصرين ما چون من شنيدم خود آقای حکيم هم رسيدم درساً نه حضوراً از معاصرين حساب بکنيم تا جواهر کتب قبلی هم تقريباً همين جوره مخصوصاً کسانی که در فقه شيعه معتقدند يکی از خصائص مهم فقه شيعه مسأله تلقی اصحاب بر آن روايته و برخورد اصحاب چون اين خيلی مؤثره، در فقه اهل سنت خيلی دنبال اين بحث نيستند که مثلاً فلان فقيه از اين روايت چه فهميد، چه فهميد؟ خودش فقيه میفهمه و مرحوم استاد هم بين علمای شيعه همين طور اند اما خب متعارض در فقه شيعه آن مسأله تلقی اصحابه برخورد اصحابه، و انتقال اين مسأله از نصوص به فتاوی که من هميشه اين را عرض کردم يک مسأله مهم در فقه شيعه اين که اين روايت چطور به فتاوی منتقل شده و با چه تعبيری.
و اما اين به لحاظ اجماع انصافش نيست هرچه هم جلو بريم همين طوره نه اين که مثلاً در شرايع نيست حالا يک کمی برين شما جلوتر فرض کنيم در کتب شيخ طوسی هم نيست، که من فکر میکنم چون شيخ طوسی نگفته اين علته، در کتب شيخ طوسی مثل نهايه مبسوط بحث لباس شهرت نيست مقنعه شيخ مفيد نيست اعجز از او شيخ صدوق هم نياورده با اين که روايت داره سه چهارتا روايت داره اين به نظر من عجيبش مرحوم شيخ صدوقه که نه در کتاب فقيه و نه در مقنع و هدايه اينها اين مطلب را، اصلاً روايت ثياب شهرت را شيخ صدوق نياورده و همين جور داريم میريم جلو فرض کنيم اعجب از اين به يک معنای فقه الرضا هم نداره البته قبل از شيخ صدوق ترتيبی که ما داريم دعائم الاسلام اسماعيلی شش امامی به اصطلاح ايشان هم نداره يعنی معلوم میشه که اين ثياب شهرت با اين که در چندين روايت ما بوده در خط خود روايي و محدثين ما هم با يک مشکلی رو به رو بوده در خط فقهی ما که روشن شد اينی که آقای حکيم نوشتند لم اعرف عاجلاً، عاجلاً هم نبود همين طوره مطلب مشکل داره چون آقای حکيم مستمسک بيشتر جواهر نظرشانه ديدند در جواهر جای مناسب نداره خيال کردند، هست تو جواهر البته جواهر هم اجمال داره چون جواهر هم برخورد با همين مشکل ديده اصحاب برخورد نکرده تحليل تاريخی هيچ کدامشان ندادند عرض کردم از به اصطلاح غير مذاهب مسلمين دعائم هم نداره که سه صد و شصت و يک وفاتشه بعد برگرديم جلوتر فقه الرضا هم نداره، اصلاً فقه الرضا هم روايات ثياب الشهره را نداره، بلی بعد از فقه الرضا مرحوم کلينی داره، اصلاً در باب لباس باب به عنوان کراهية الشهره، چون بابی قرار دادند کراهية، کراهيه به تخفيف ياء کراهيّه نه، کراهية الشهره ايشان کراهيت را از به اصطلاح اثبات کردند و روايات آوردند ما در باب روايات از مرحوم کلينی داريم در اين مصادری که ما داريم مثل محاسن اين جور چيزها که قبل از کلينی است تو آنها هم نداريم يعنی قديمترين مصدر ما در حقيقت همين کتاب کلينی است اما به لحاظ نقل از اميرالمؤمنين هم نقل شده اين هم خيلی عجيبه، به لحاظ نقل ما اقدم ائمه هم از ايشان نقل شده اين مطلب اما به لحاظ ورود در مصادر حديثی ما و ورود در کتب فقهی ما هردوش با مشکله در کتب فقهی مشکلش خيلی زياده چون طبقه زيادی از فقهاء کلاً ندارند، به جز صدوق و مفيد و شيخ طوسی و بعد ديگه سرائر و تا علامه و محقق بگيرين تا بعدها اصلاً کلاً بحث ثياب شهرت را در فقه ندارند محدث ما که داره مرحوم شيخ کلينی است در کتاب کافی در باب زی و تجمل آورده و بعد از ايشان مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق داره، اصلاً چون يک بخشش لباسه فصل فی اللباس يکش لباس شهره فی لباس الشهره اصلاً عنوان داره که فی لباس الشهره که مرحوم بحار هم نقل کرده جلد بحاره زی و تجمل بحاره را نگاه کنيد جلد 88 ظاهراً 88 همين چاپ يا 89 حالا من نمیدانم هشتاد و هشت به نظرم در آنجا زی و تجمل از مکارم الاخلاق نوه مرحوم طبرسی که آن هم طبرسی است کتاب به نام مشکات الانوار داره تازگیها هم تو قم چاپ کردند سابقاً يک چاپ نجف بود، خيلی کتاب شيرينيه اصلاً کتاب مجموعهی خيلی لطيفيه مرد ملای است خيلی هم شهرت نداره مجموعهی احاديث متفرق جمع کرده اما خيلی جمع و ترتيبش و اختيار رواياتش اينها چون جزو غالباً طبرسیها جزو خاندان هستند، يعنی از نظر علمی خبر واحد را حجت نمیدانن خيلی روايات زيبای داره مشکات الانوار را من اصلاً يک وقتی که نجف بودم، اصلاً پيش متکای من تمام انسهای من با همين مشکات الانوار بود خيلی کتاب جمع و جور و قشنگيه اين هم داره، که نوه طبرسی معروفه پسرشه، نوهاش حالا تو ذهنم نيست از قديم نگاه کردم،
س: صاحب مجمع البيان
ج: بلی آقا؟
س: صاحب مجمع البيان
ج: نوهشه اينه
س: اين هم نوه ايشان
ج: بلی نوه ايشان، يا پسرش يکی گفته پسر يکی گفته نوه يا حالا من تو ذهنم نيست غرض ما مصادری را که داريم اينها اند مصادری مهمی را که ما الآن در حديث ثياب الشهره داريم کتاب کلينی است در درجه اول و مصادر فقهی ما با مشکل رو به رو هستند اين اجمال و اما تفصيل عرض کردم چون در کتاب مرحوم آقای بروجردی ديگه اينها را يکجا تقريباً جمع کرده و جمع و جور کرده من فعلاً از همين کتاب به اصطلاح جامع الاحاديث مرحوم آقای بروجردی میخوانم از اين جلد 21 چاپی اين دومش چاپ بعدشه، صفحه 390 همان ابواب الملابس، ايشان ملابس را آنجا آورده،
س: در وسائل هم هست؟
ج: وسائل هم هست، اصلاً نمیدانم باب بيست و چهاره، بيست و سه است از لباس المصلی آنجا هم داره، همان حدودا به نظرم، باب 14 البته ايشان عنوان باب باب کراهة الشهرة فی الملابس و غيرها اين کراهتی که فاضل معاصر ما داره به معنای کراهته اين غير از کراهيتی است که در کتاب کلينی هست اين غيرها چون در يک روايت ديگه هم داريم که دابه هم خب نيست شهرت در دابه يک روايت ديگه هم داريم صلات هم همين طور صلاة فی
44: 15
دابة، اين غيرهای که ايشان آورده چون در روايات ما ولو بيشتر رو ثياب رفته و حالا که بحث که در اينجا شد چون مذاهب غير اماميه را هم گفتم در مذاهب غير اماميه زيدیها هم دارند، اين هم خيلی عجيبه تعجب اينه که در اين کتاب الاحکام که به اصطلاح مال يحيي ابن الحسين عرض کردم ايشان در اجواء غيبت صغری بوده دويست و هفتاد، هشتاد نمیدانم چه به قول خودش در جنگ شهيد شده يحیی ابن الحسين ايشان معروف است به الامام الهادی يک دفعه ديگه هم عرض کردم که همين الآن آقايان زيدیهای يمن هادويه هستند اصطلاح خودشان هادی، هادی اينها غير از امام هادی ماست اشتباه نشه، علی ای حال اين کتاب به نام يحيي، سادات حسنی است يحيي ابن الحسين ملقب به الامام الهادی ايشان دو جلد کتاب داره به نام الاحکام که چاپ شده به چاپ قديم هم داره جديداً اين چاپ جديدش را برای من از همان يمن فرستاده است کتابی داره اطعمه و اشربه و لباس، با اين که کتاب فقهی هم هست بحث لباس را آورده که در اينجا رواياتی را از لباس داره بلی، ايشان يک بابی داره به عنوان القول فيما ينبغی ان يتجنب لبسه که به اصطلاح نپوشين، قال يحيي ابن الحسين لانحب ان يلبس الرجال من الثياب المسبوق المشبه، پر رنگ لباسهای که پر رنگ وقتی میپوشه آدم يک جوری تو خيابان ديده میشه و لا ذی الشهرة بالتلوين اين لباس شهرت هم ايشان داره و الشهرة بالتلوين، رنگش مثلاً يک رنگی عجيب و غريبی باشه که موجب، مردم بهش نشان بدن که اين لباس الا فی الحروب مگر لباسهای غير طبيعی را، اين الا فی الحروف را ما استثناء نداريم اما در اينجا آمده الا فی الحروب غرض اين که اين لباس شهرت را هم ايشان الآن داره و بعد داره و حدثنی ابی که حسين باشه عن ابيه انه سئل عن لبس اين در صحفه 414 بود در جلد دو اين صفحه 415 عن لبس الاصفر و المعصفر من الثياب، عصفور همان اسمش يک چيزی ديگه است قرطوم به اصطلاح يک نوع مادهی است که سابقاً لباسها را باش قرمز میکردند گاهی بهش زعفران دروغين میگن، زعفران الکاذب رنگش شبيه زعفرانه اما زعفران نيست گلی داره شبيه زعفران که از آن چيزش هم برای پنير زدند استفاده میکنه حالا ديگه وارد بحث طبش نشيم که جاش اينجا نيست علی ای حال معصفر آنه، قال لايلبس الرجال من الثياب المقرم، اينجا مغرم هم داره اين لفظ چند جور نوشته شده ما هم داريم، مفداً هم نوشته شده مقرم هم نوشته شده يا مقرم، مقدم يا مقدم هم نوشته شده چند جور نوشته شده، و هو المشبه، پر رنگ، لباسهای پر رنگ، بعضيا
19: 19
لباسهای خيلی پر رنگ شفاف براق يک جوری همه نگاه میکنن و لا نحب لاحد، ببينيد تعبير و لا نحب الآن تو اين بحث قبلی عرض کردم چون جزو سننه تعبير به لانحب میکردند و لا نحب لاحد ان يلبس شيئاً من المشهر، لباس شهرت وليس يرخص فی لبس شئ من ذلک اين لباسهای رنگی و شهرت الا فی الحرب پس بحث لباس شهرت غير از ما در کتابهای در دعائم که مال به اصطلاح شش امامیها هستند نبود، فقه الرضا هم نيست، حالا فقه الرضا که ظاهراً از خود ماست، يعنی اثنی عشريه در زيدیها هم نيست يعنی در زيدیها جايز نيست نه نيست يعنی حکمی نيست، در کتب زيديه من بالاخره پيدا کرديم و روايات ما، ايشان در اين باب چندتا روايت آوردند البته عرض کردم اين که ما چه جور نقل بکنيم و ترتيب نقل روايات به چه صورتی باشه اين خودش جزو مسائل مهميه ايشان روايات اول روايات کافی را که در همين بابه باب کراهية الشهره، ايشان آن را آورده روايت کافی را آورده بعد روايت ديگه حالا من يکی دوتا اول روايت کافی را میخوانم، عرض کردم کافی بابی داره در جلد شش چاپ جديد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد ابن خالد که همان برقی مشهوره صاحب کتاب محاسن عن عثمان ابن عيسی که ايشان جزو واقفیهاست البته خب ثقه هم هست و مرد مشهوری است عمّن ذکره، عمن ذکره يعنی به اصطلاح مرسله احتمال داره سماعه باشه چون غالباً از سماعه و اينها نقل میشه، عن ابی عبدالله قال الشهرة خيرها و شرها فی النار، روايت مرسله سندش ليکن به هر حال جزو ميراثهای واقفيه است و جزو مذاهب فاسدهی که ما داريم معلوم شد در ميراث واقفی هم بوده، يکی ميراث زيديه هست يکی ميراث واقفيه، قال الشهرة خيرها و شرها فی النار ظاهراً مراد از خيرها يعنی چه شهرت به خوبی باشه مثل شهرت در نماز، مثلاً انسان خودش را يک جور خاص نماز
54: 21
يک جوری قرائت میکنن خودشان تکان میدن که آدم توی مسجد ممکنه حتی خندهاش هم بگيره يک حالت خاصی در نماز بعضيا قرائتها را انجام میدن، اين خيرها و شرها فی النار اشارهاش شايد به آن باشه اين را در مشکات الانوار مرحوم طبرسی هم نقل کرده ايشان استخراج کردند، عرض کردم جملهی از اين روايت در مکارم الاخلاق هم آمده نمیدانم حالا ايشان چرا استخراج نکردند، اسم مکارم را ايشان نبردند در اينجا اينه هم من نفهميدم.
روايت دوم علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير عن ابی يوب الخزاز، عن ابی الخزاز اين صحيحه روايت صحيح ماست اين روايت ابوايوب خزاز هم صحيحه هم بزرگان اصحاب ما اند يعنی همهشان امامی هستند پس معلوم شد در مذاهب واقفیها زيدیها امامیها اين روايته داشتند و کتابش هم مشهوره کتاب ابن ابی عميره نسخهی اين کتاب نسخه معروف و قابل اعتماده، چون عرض کرديم کتاب ابن ابی عمير نسخ متعددی داره نسخهی اين کتاب نسخهی ابراهيم ابن هاشمه که به قم آورده هم مؤلف معروفه هم کتاب معروفه هم نسخه صحيحه ان الله تبارک و تعالی يبغض شهرة اللباس بلی فقط بحثی که شده سر اين که چون در اينجا جانب حکم تکليفی نيامده تقريباً شبيه مقامات مبادی حکم آمده من عرض کردم در تحليلی که از حکم کرديم گفتيم ما يک مبادی حکم داريم يک حکم داريم يک مراحل متأخر از حکم داريم مثلاً وجوب يا حرمت که خودش حکمه، يک مبادی هم داره مبادی را عرض کرديم کراراً سهتاست ملاکات، حب و بغض و اراده و کراهت اينها قبل از حکم مياد بعد از آن خود جعل مياد مبادی بعدش هم مبادی ابلاغ رسل انزال رسل و انذار کتب و ارسال رسول مرحلهی بعدش هم وصول و بلوغ و بلاغ للشخص به دست شخص برسه، مرحله آخرش هم امتثال لذا عرض کرديم ما در تحليل قانونی هميشه اين هفت مرحله را در نظر بگيريم سهتا قبل از جعل اند مبادی جعل است خود جعل و سه مرحله هم بعد از جعله آن وقت اين بحث اينه که گاهی روايات ما خوب دقت میکنيد مثلاً ادله شرعيه ما گاهی مثلاً مياد تو مقام امتثال دخل و تصرف میکنه فهم اين که اين روايت ناظر به کدام مقامه خيلی مهم ان الله يبغض شهرة اللباس اين کدام مقام شد دوم در مبادی شد، چون عرض کرديم در مبادی حکم و مبادی جعل سهتاست ملاکات، مصالح و مفاسد، حب و بغض چون طبق آن ملاکات حب و بغض تعلل میشه و اراده و کراهت چون ممکنه حب و بغض بياد ليکن بالاتر از او اراده هم بياد مثلاً يک کاری را علاقه داره اما ارادهاش تعلق نمیگيره بايد اراده و کراهت هم بياد کراهت در حکم آن وقت ان الله يبغض شهرة اللباس اصطلاحاً اين اين که مثلاً فقهای ما الآن بحث کردند که آيا از اين روايت استفاده حرمت میشه يا از اين روايت استفاه کراهت میشه ليکن تحليل نکردند شما نگاه بکنيد کلمات را تحليل نکردند تحليلی را که ما میکنيم اينه اين لسان روايت چرا منشأ اجمال شده منشأ اجمالش اينه، که اين مرحله جعل را بيان نکرده و اين بيان نکردن مرحله جعل مختص به اين نيست در قرآن هم هست چون اصولاً توی روايات و آيات قرآنی زياده مثلاً میخواهد بگه فلان کار حرامه، میگه اگه کسی اين کار را بکنه، مثلاً کسی اين جور آب بخوره در عالم برزخ چه چيزی خواهد شد ببينيد عقوبت برزخی ذکر میشه، يا در روز قيامت اين جور خواهد شد لذا ما يک نکتهی اساسی که در فقه داريم الآن ادلهی که ما در احکام داريم، حتی در کتاب اينها مثل متون قانونی و موارد قانونی که در زمان الآن متعارفه نيست، در زمان ما ماده قانونی ي: شکل خاص قانونی و اعتباری خاص خودش را داره دقت میکنيد، اما ما در مثلاً ان الله يحب التوابين ان الله يحب المتطهرين اين که مثلاً الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض اين بما فضل الله نکتهی ملاکيه، اين نکته ملاکي ممکنه بياد تو الرجال قوامون علی النساء تصرف بکنه يعنی وجود نکات ملاکاتی حب و بغض کراهت اراده و يا مقاماتی که بر میگرده به مقام امتثال يا مثلاً میگه اگر ثوابی رسيد به شما من بلغه انجام بدين اگرچه من نگفته باشم ببينيد اگرچه من نگفته، يعنی به مثلاً آقای خويي میگن اين روايت ناظر به مقام امتثاله يعنی اگر شما آمدين انجام دادين پيغمبر هم نگفت تفضلاً خدا بهتان میده در صورتی که مشهور فقهاء از همين روايت فهميدن مقام جعل را يعنی من آن را مستحبش کردم ببينيد در مسائل اکتفاء به اين نکتيم بگيم کلام دو احتمال داره اجمال داره آن نکتهی فنی و به لغت فنی نه لغات شعار گونه آن نکتهی فنی را پيدا بکنيم، وقتی میگه من بلغه شئ من الثواب فعمل به رجاء ذلک الثواب، التماس ذلک الثواب کان له ذلک الثواب بعينه و ان کان رسول الله لم يقله ببينيد، آقای خويي میگه اين بيش از اين نيست که اين ناظر به مقام امتثاله يعنی به خاطر اين عمل ثواب داده میشه و لذا يک نوع تفضله مشهور گفتند نه چون گفته ذلک الثواب بعينه چون تفضل هميشه يکنواخته ديگه انقياد که نيست انقياد هميشه يکنواخته مثل تفضل يکنواخته، چون گفته ذلک الثواب و آن درجات ثواب فرق میکنه پس اين مفادش اينه که آن مستحب میشه ناظر به مقام جعله، آيا اين حديث را از نظر قانونی ناظر به مقام جعل معنی بکنيم يا از نظر قانونی ناظر به مقام امتثال معنی بکنيم؟ چون خود عمل مقام امتثاله، دقت بکنيد خداوند متعال میگه اگر انجام داد به التماس اين ثواب اين ثواب به او، اگر انجام، خب چرا مقام امتثال آورده اگر ما بياييم مقام امتثاله نگاه بکنيم با مقام جعل تلازم نداره ممکنه تفضلاً باشه انقياداً باشه احتياطاً باشه اما آن طرف مقابل میگه نه از اين که درست مقام امتثال را آورده ليکن چون گفته ذلک الثواب بعينه چون مقام امتثال يکيه فرق نمیکنه، از اين که میگه ذلک الثواب چون ثواب ممکنه مختلف باشه يک ثوابش مثلاً يک خانه در بهشت داده میشه يک ثوابش اينه که دهتا حر العين داده میشه در يک ثوابش هفتادتا حج با رسول الله الی آخره هفتادتا جنگ با رسول الله جهاد با پس چون ثوابها متعدده از اين ثواب به عمل داده میشه معلوم میشه تو مقام جعل تصرف شده اين تصرف بايد به مقام جعل بخوره البته اين نحو طرح روايات شايد تا حالا تو حوزه نشنيده باشين ليکن اينها طرحهای قانونیه يعنی طرحهای است که کاملاً لطيفه آن وقت در اينجا مثلاً عدهی از علمای گفته اند مثلاً اين يبغض اين شايد با کراهت بسازه نکتهی فنیاش را نگفته آن نکتهی فنیاش اينه اين روايت ابتداءً ناظر به مقام جعل نيست، اگر ناظر به مقام جعل بود اصلاً خود جعل حکم لباس شهرت را میفرمود، اين ناظر به مقام دوم از مبادی جعله، سهتا مبادی جعل اند اولش ملاکاته بعد حب و بغضه بعد کراهته، بعد جعله، ديگه حالت که رفته رو مبادی يعنی مثلاً اين جور بگيم، مثلاً بگيم حالا که رفته رو مبادی میخواهد اشاره بکنه که ملاک هست اما به مرحله جعل نرسيد چون ما اين را بحث کرديم در همين بحثها به مناسبتهای عرض کرديم مستفاد از جملهی از روايات اين بحث قانونی هم داره اين بحث خارجی هم داره تو روايات هم داره بحث قانونی هم داره بحث اينه که ممکن است يک مورد ملاک وجوب داشته باشه اما واجب نشه، ملاک هست اما وجوب پيدا نکنه، آيا داشتن اين ملاک بنفسه کافی است برای کسی که محذور نداره وجوب پيدا کنه يا داشتن آن ملاک لا اقل کافی باشه برای استحباب حالا وجوب را اثبات نکنه لا اقل استحباب ديگه زورش نرسه برای وجوب چرا؟ نکتهاش چيه؟ چون ملاک مرحله اول مبادی جعله میگن اشکال نداره، مثالش بزنم مثال معروف لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواک، لولا قوم حالا غير از مسأله جعل، لولا قومک حديث عهد بالاسلام، حضرت رسول الله به عايشه فرمودند که اين قريش جديد العهد نبودند چون اين در کعبه که ملاحظه میفرماييد خود کعبه مسجد بوده اول، خود کعبه اين در اين طرف بود طرف مستجار که محل ولادت اميرالمؤمنين(ع) دوتا در داشت بعد در جاهليت اين در را بستند شد يک دره، بلی پيغبمر فرمودند لولا قومک حديث العهد بالاسلام لهدمت الکعبه و جعلت لها بابين که زمان حضرت ابراهيم اين طور بود يعنی کانما ملاک وجود داره ليکن مانع جلوگيری، لولا ان اشق امتی لامرتهم الآن عدهی از زيادی از علمای سنی فتوی دادند که هر نمازی اول وقت استحباب داره الا نماز عشاء تأخير او استحباب داره تا ثلث ليل چون پيغمبر فرمود لولا ان اشق علی امتی لاخرت العشاء الی ثلث الليل، گفتند آن کيفيت استدلال ملاک بوده ليکن مانع آمده حالا که مانع آمده حد اقل ملاک ديگه خيلی زورش کم بشه استحبابه اثبات میکنه شبيه اين هم ما عرض کرديم اين آقای شهرستانی هم ظاهراً نوشتند در اين کتابش نمیدانم حالا با اين تفاصيل يا نه؟ عرض کردم ما روايات زيادی داريم که پيغمبر در شب معراج ليلش که در باب جنت، مکتوب بود لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله، بعد در آذان اين شهادت ثالثه نيامده گفتيم شايد جمع اين روايات ايشاره به اين باشه يعنی ملاک برای شهادت ثالثه بوده، ليکن اين ملاک به فعليت نرسيده، به خاطر مشکلات خارجی که بوده اين يک بابی است هم به اصطلاح مواردش در فقه تأثيرگذارش مثلاً الآن عدهی از فقهای اهل سنت گفتند نه نماز عشاء هم اول وقت استحبابه آن نکتهی فنیاش اينه جای که ملاک هست، و در لسان دليل تصريح شده که ملاک هست نه ملاکش استنباطيه مستنبطه، ليکن مانع هم تصريح شده لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواک سؤال آيا از نظر قانونی وجود اين مقدار از مبادی جعل خوب دقت میکنيد اين کافی است که لا اقل استحباب بياره آن مقام مبدأ از مبادی جعل اين مبدأ دوم از مبادی جعل ان الله يبغض شهرة اللباس ببنيد اينها میگن از اين که امام(ع) برد روی الله و يبغض نگفت ان الله حرم عليکم يا يکره لکم شهرة اللباس از اين که برد رو مبادی جعل اين نهايتش نشان میده که مبادی جعل بوده اما خود جعل نيست و لذا حد اکثری که از اين استفاده میشه کراهته، حد اکثری که میتوانيم از او استفاده بکنيم آن مسأله کراهت است و باز مسأله حرمت نيست اين تحليل يک تحليل لطيفيه در تمام ابواب فقه به دردتان میخوره که اين يک نکتهی قانونی داره که آيا ما با علم مان به ملاکات چه تصميمگيری در آن قانون بکنيم يک نکتهی استظهاری هم داره که نگفت امام يکره شهرة اللباس مثلاً ببينيد آن روايت قبلی فرمود که از بلی، عن ابی عبدالله قال الشهرة خيرها و شرها فی النار اين باز رفت رو عواملی بعد از امتثال عقوبت و جزايي که در روز قيامته، البته بنای فقها بر اين است که اگر جای نار بود يعنی احکام جزائی شديد بود قطعاً آنجا تلازم با جعل داره اگر نار در عملی آمد اين کاشف از جعله، اما اگر مقدمات جعل بود يا خود جعل نبود اينجا محل کلامه که آيا يبغض شهرة اللباس معناش حرمته مثلاً يک کسی يک لباسی، به جای عمامه مثلاً فرض کنيم بلانسبت مثلاً شلوارشه دور سرش
12: 36
خب خيلی شکل عجيبی میشه آيا اين کار حرامه و ان الله يبغض شهرة اللباس، آيا اين کار حرامه يا يک کار خلاف عرفی خلاف مروت خلاف فتوت، خلاف مثلاً شأن اجتماعی انسان يک کار مثلاً غير مناسب مبغوض عند الله اما به حدی نرسيده که جعل حرمت بشه اما ديگه حد اقل اقل اقلش اينه که کراهت باشه، ديگه از کراهت اقل نمیشه اين هم من يک مقدار روی اين حديث بحث کردم چون اين حديث تنها حديث صحيح همينه،
س:
53: 36
ج: بلی ديگه ما غير از اين صحيح نداريم، کل رواياتی که داريم صحيحش نه اصحش صحيح حديث صحيح ما در شهرت لباس همينه،
س: راوش که بود؟
ج: ابن ابی عمير عن ابی ايوب خزاز اين تنها حديث صحيح ماست، به نظرم اگه وسائل خدمت آقايون باشه جلد سه چاپی قديم، توی وسائل هم چون باب 21 شايد باشه، در ابواب لباس مصلی حديث اول همن همين نقل کرده درست هم هست اينجا ايشان حديث دوم نقل کرده مبنای صاحب وسائل اصح فالاصح، اصح حديث بلکه حديث صحيحی که ما در شهرت لباس داريم همينه منحصر به اينه بقيه روايات يا ارسال داره يا ضعف دارند يا هردو را باهم دارند تنها حديثی که صحيح است و اضافه بر صحتش سير تاريخش درست است و اضافه بر او همه از بزرگان اصحاب ما هستند، ابن ابی عمير است و از کتاب ابن ابی عمير ابويوب خزاز فقط همين حديثه، حديث شماره بلی 3 ايشان حديثه از مشکات الانوار نقل کردند عن ابی عبدالله قال ان الله يبغض شهرتين، شهرة اللباس و شهرة الصلاة، اين حديث در کافی در کتب مشهور، کافی نيست اما جای ديگه هم هست اين در مقدمات ان الله در همين صفحه نوشته يبغض الشهرتين شهرة اللباس، و شهرة الصلاة حديث شماره 4 هم از کافی است، مرحوم کلينی از محمد ابن يحيي که ظاهراً استاد ايشان باطناً نه اين که ظاهراً،
س: حاج آقا خيرها و شرها به واسطه همين روايت فرمودين شهرة ثلاث،
ج: بلی شهرت ثلاث، عن محمد ابن يحيي استاد ايشان که کاملاً ثقه، محمد ابن يحيي عطار ابوجعفر بسيار بزرگوار عن احمد ابن محمد عادتاً احمد ابن محمد، زياد مرادش همان اشعريه ليکن اينجا ظاهراً برقی باشه چون به قرينه عن محمد ابن ثنان شايد هم اشعری باشه عادتاً محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد اشعری مراده البته اشعری فوق العاده ثقه و جليل القدره عن محمد ابن ثنان خب ايشان تضعيف داره، اين حديث محمد ابن ثنان بحثهای طولانی داره که الآن مثلاً میخواهم دارم تصورش میکنم بخواهم متعرض بشم گيج میشم، چون ذهنم خارجش، عن ابی الجارود زياد ابن منذر ايشان هم تضعيفش محل کلامه عدهی او را تضعيف کردند البته آقای خويي ايشانه توثيق کردند، عدهی مشهور رجاليين ايشانه تضعيف کردند مثل ابوالجارود ما به نظر ما نظر ما اينه که اينها که شخصيتهای اجتماعی و مشهور و کاملاً جا افتاده اند اينها رسماً دروغ نمیتونستند بگن دروغ احتمال دروغ درش نيست ممکنه يک امر غير مطلوب را نقل بکنن اما دروغ بعيده بگن ابوالجارود زياد ابن منذر زيدی است البته کور هم بوده و رئيس مذهبه، اصلاً جزو شخصيتهای سرشناس کوفه است البته حديثش پيش ما ضعف داره نه به لحاظ دروغ فرض کنيم من هميشه عرض کردم تو يک حديث ضعف لازم نيست به لحاظ دورغ باشه، فرض کنيم از آقای بروجردی دوتا مطلب نقل، يکی يکشه نقل میکنه ضدش هم هست آنه نقل نمیکنه، اين اختياره اين دروغ نيست آنی که نقل میکنه درست نقل میکنه من دائماً اين مثاله عرض کردم در نهج البلاغه داره که اميرالمؤمنين فرمود رسول الله در حين وفاتشان سرشان روی سينه من بود تو نهج البلاغه خب در بخاری هم داره از عايشه که گفت رسول الله در حين وفات سرشان رو سينه من بود حالا بخاری دروغ نمیگه دوران امر بين دوتا حديث بشه آنه نقل میکنه مال عايشه نقل میکنه خب بالاخره سر ايشان رو سينه عايشه بود يا رو سينه اميرالمؤمنين خب نمیشه که دو جا باشه که عين همديگه اين دو مطلبه نقل کردند هم عايشه نقل کرده در مصادر درجه يک اهل سنته کتاب بخاری هم تو نهج البلاغه ما از اميرالمؤمنين هم تو غير نهج البلاغه هم آمده اختصاص به اميرالمؤمنين، مصدر داره يعنی اين نيست که مصدر ما الآن منحصر به نهچ البلاغه باشه خود اين کلام نهج البلاغه مصدر داره مصدر سابقی داره دقت فرموديد و لذا مثل ابی الجارود را به نظر ما الآن هم عرض کردم زيدیهای يمين هم هادوي هستند و هم اين زيدیهای که الآن همين جنگهای اخير يمين شنيديد و جارودی هم هستند، همين زيديه يمن جارودی اند، اصطلاح جارودی اتباع اين ابوالجارود زياد ابن منذر ايشان را اتباعش را جارودی میگن که يکی از فرق زيديه به حساب میآيد و به نظر ما بعيده اين جور انسانهای که شخصيتهای اجتماعی کاملاً سرشناس اند دروغ بگن، دروغ يعنی مثلاً فرض کنيد از ابوسعيد حالا ابوسعيده هم درست نمیشناسيم، يک چيزی نقل بکنه خب اين ممکن بوده برای اهل خبره، برند از ابوسعيد سؤال بکنن بگه نگفتم خيلی بعيده، آنی که الآن در کتاب کافی است عن الحسين(ع) ما روايت امام حسينه کم داريم يکی از روايات کم اينه قال من لبس ثوباً يشهره کساها الله يوم القيامة ثوباً من النار خب اين هم به لحاظ مجاهل توش هست هم خود محمد ابن ثنان وضع روشنی نداره غرض روايت خيلی روشن نيست مشکات اين را از زيد ابن حسن ابن علی نقل کرده، شايد تو نسخه ايشان به جای امام حسين، امام حسن(ع) بوده، در کتاب عوالی هم قال رسول الله من لبس ثوب شهرة فی الدنيال البسه الله ثوب مذلة فی الآخره اين مربوط به جزائشه، جزائش اين بيشتر به کراهت میخوره مثل فی النار نيست که به حرمت بخوره الآن هم تا آنجای که من خبر دارم الآن هم اين حديثه از رسول الله پيدا نکردم حالا ايشان از کجا نقل کرده نمیدانم حديث شماره 6 که از کافيه محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد که همان اشعری قمی است عن محمد ابن اسماعيل ابن بذی که بسيار بزرگواره عن ابی اسماعيل السراج عن ابن مسکان عن رجل عن ابی عبدالله اين هم مال ابواسماعيل سراجه الآن خيلی تو ذهنم ظهور ندارم به هر حال روايت مرسله اين هم اشکال ارسال داره قال کفی بالمرئه خذياً ان يلبس ثوباً يشهره او يرکب دابة تشهره يعنی موجب خزی و خاری و ذلت پيش مردم و مردم به نظر بد به انسان نگاه میکنن اين لسان هم لسان حرمت نيست، لسان کراهته، پس
س: ابن مسکانه قبول داريد شما؟
ج: ابن مسکان بلی جای بحث نيست،
س: وقتی دليل هستش آن عن رجل را درست نمیکنه،
ج: نه مشکله، اين راجع به، اين لسان هم انصافاً لسان حرمت نيست اين لسان که لسان حرمت نيست، پس تنها يک روايت داريم ان الله يبغض شهرة اللباس، روشن شد آن روايت صحيحه درست و درمان ما اينه ليکن غير از اين هم اگر يک درجه پايينتر چون ديگه امروز نمیرسم فقط میخوانم اين باب پانزده جامع الاحاديث از کافی نقل کرده، که اين هم تقريباً در کافی بعد از همان باب شهرته روايت اينه عدة من اصحابنا عن سهل ابن زياد که محل کلامه عن جعفر ابن محمد که اين جعفر ابن محمد اشعری است، از اشاعره قم، از ابن القداح عبدالله ابن ميمون القداح عن ابی عبدالله قال قال اميرالمؤمنين اين قديمترين روايت ما که نسبت داده شده اينه، نهانی رسول الله عن لبس ثياب الشهره، پيغمبر فرمودند به من که لباس شهرت را نپوش اين يک حديث و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
عده ای سعی کردند تشبه را از مصادیق لباس شهرت بدانند. یعین چون لباس شهرت حرام است تشبه هم حرام میشود.
بعدش بث شد که آیا تشبه جزو مصادق لباس شهرت است یا نه و بعدش آیا حرام سات یا نه.
در کتب فقهی ما به طور متعارف بحث لباس را ندارند و این منشأ شده است بحثهای بعدی فقه ما مقداری تزلزل داشته باشد ولی در کتب حدیثی ما هست. مثلا بحار باب الزی و التجمل... محروم کلینی هم دارند ولی در فقه نداریم جداگانه. در جاهایی به مناسبتهایی ذکر شده است.
بیشرین مناسبت را در مباحث ملابس مصلی داریم.
در جامع احادیث الشیعة یک باب خاصی بعد از ابواب مکاسب در این جلد 21 اگر داشته باشید دارد به عنوان سفر و ملابس و مساکن و دواب و ...
اما خود صاحب وسائل مقداری از احکام دواب را ذیل حج آورده است. مقداری اماکن و ... را ورده است.
بحث ملابس خیلی روشن در کتب فقهی ما یک جای مناسبی داشته باشد معلوم نیست.
در عروه در ابواب لباس مصلی مقداری دارد.
در این مسألة مرحوم صاحب عروه ایاشن هر دو را در یک مسأله آورده است. هم یحرم لباس شهرت و هم یحرم که نساء لباس رجال و رجال لباس نساء بپوشند و ظاهرا میخواهند بگویند که اینها دو عنوان هستند.
در شرائع هم این بحث را نیاورده است. در جواهر به یک مناسبت دیگری بحث لباس شهرت را آورده است.
در فهرست اینب بحث را ننوشته اند.در ج 8 بود. یادم رفت کجایش بود. بعد هم خود ایشان نوشته اند که لتمام الکلام محل آخر و من جای دیگر در جواهر ندیده ام
خلاصه بحث لباس شهرت کم است. اگر مستمسک مرحوم حکیم را میدید ایشان میفرماید لم اقف عاجلا علی کلماتهم فی هذا المقام. راست است. اینجا جاهای مختلفی دارد و کلماتشان روشن نیست. شرائع که ندارد و استطرادا دارد.
عروه دارد. در عروه لباس شهرت را حرام میداند ولی در تشبه رجال به نساء و بالعکس ایاشن احتیاط وجوبی کرده اند و اگر به عکس میبود به نظرم اولی بود.
البته در اونجا چون لباس مصلی است در مسأله بطلان صلاة قائل نشده اند . الاولی عدم بطلان دارند.همان بحث که نهی به چیزی غیر صلاة خورده است.
کتب قبلی هم همین طور است. خصوصا کسانی که دنبال تلقی اصحاب هستند. در عامه خیلی دنبال فهم فقهایشان نیستند ولی متعارف در فقه شیعه فهم تلقی اصحاب و برخورد اصحاب است.
من فکر میکنم علتش این است که در کتب شیخ طوسی نستی و اعجب اینکه مرحوم صدوق هم ندارند و کذا مرحوم مفید ندارند. اصلا روایت ثیاب شهرت را مرحوم صدوق نیاورده اند و فقه الرضا سلام الله علیه هم ندارد دعائم هم ندارد.بله مرحوم کلینی در باب لباس دارند و بابی به اسم کراهیه الشهره دارند. به تخفیف یاء کراهیه.
قدیم ترین مصدر ما کافی است ولی به لحاظ نقل از آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه هم نقل شده است.
کلا بحث ثیاب شهرت را در فقه خیلی کم دارند و کذا روایت که در مکارم الاخلاق هم هست و کافی.
جلد زی و تجمل بحار به چاپ اینجا 88 است.نوه مرحوم طبرسی که ایاشن هم طبرسی است کتابی به اسم مشکاة الانوار دارند و خیلی کتاب شیرینی است و جمع و ترتیب و اختیار روایاتش خیلی جالب است.
یک زمانی تمام انس ما با این کتاب بود.شاید هم پسر مرحوم طبرسی بود. دقیق یادم نیست. این اجمال.
و اما تفصیل، فعلا روایات را از کتاب جامع احادیث الشیعه مرحوم بروجردی میخوانم.باب 14 باب کراهة الشهرة فی الملابس و غیرها.
غیرها از باب این است که در یک روایت دابه هم دارد و بحث صلاة تشهره هم دارد.
در مذاهب غیر امامیه زیدی ها هم دارند و این هم خیلی عجیب است.
در کتاب الاحکام یحیی بن الحسین که در غیبت صغری بوده است و معروف است به الامام الهادی پیش اینها و همین الآن هم زیدی های یمن هادوی هستند و سید حسنی است و ایشان دو تا کتاب دارد که چاپ شده است یکی همین و یکی هم کتابی به اسم اطعمه و اشربه و لباس.ایشان یک بابی دارند که باب القول فیما ینبغی ان یتجنب لبسه.
قال یحی بن الحسین لا نحب ان یلبس الرجال من الثیاب المصبوغ المشبع...یعنی پر رنگ باشد لباسشان...
و لا ذا الشهرة بالتلوین...یعنی رنگی باشد که موجب شهرت شود ...الا فی الحروب...این را ما استثناء نداریم.و بعد دارد که حدثنی ابی عن ابیه ...ج2 ص415...انه سئل عن لبس الاصفر و المعصفر من الثیاب.
اصفر همان قرطم یک نوع ماده ای است که قبلا لباس ها را باهاش قرمز میکردند و گاهی بهش زعفران دروغین میگویند... رنگش شبیه زعفران است و اون نیست و از اون داخلش برای پنیز زدن استفاده میکنند...
قال لا یلبس الرجال من الثیاب المقرم... این لفظ چند جور نوشته شده است. مُقَرَّم . مُفدَم ...مُقَدَّم. مُقدَم... و هو المشبع...یعین پررنگ ... و لا نحب لاحد ...(چون جزو سنن است عبیر به لانحب میکردند) ان یلبس شیئا من المشهر.لباس شهرت و لیس یرخص فی لبس شیء من ذلک الا فی الحرب.
پس این بحث در کتب زیدیه هم هست.
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى(واقفی ثقه مشهور) عَمَّنْ ذَكَرَهُ(احتمال دارد سماعة باشد ولی به هرحال اینجا مرسل است) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الشُّهْرَةُ خَيْرُهَا وَ شَرُّهَا فِي النَّارِ.
پس معلوم شد در میراث واقفیه هم بوده است. یکی میراث واقفیه و یکی زیدیه. ظاهرا مراد از خیرها یعنی در چیز خیر مشهور باشد.مثلا به نماز مشهور باشد.
بَابُ كَرَاهِيَةِ الشُّهْرَةِ
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ(این روایت صحیح است. و روات هم بزرگان اصحاب ما هستند و امامیه هستند و کتابش هم مشهور است و نسخه این کتاب هم کتاب معروفی است. یعنی اولا کتاب ابن ابی عمیر است و ثانیا نسخه مشهور ابراهیم بن هاشم است.)
______________________________
(1) المرو اسم بلد بخراسان و النسبة إليها مروزى و الثوب المروى على قياس.
(2) أي و كان ابوك كذا و كذا من الورع و النقوى و القناعة و لبسه الخشن من الثياب.
(3) قال الجزريّ: فيه أنّه عليه السلام كان متوشحا بثوب قطرى و هو ضرب من البرود فيه حمرة و لها اعلام فيه بعض الخشونة، و قيل قرية يقال لها قطر ينسب إليها الثياب القطرية فكسروا القاف للنسبة.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص: 445
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُبْغِضُ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ «1».(مشکلی که هست این است که خود حکم نیامده است و تعبیر ، تعبیر مبادی حکم است. مبادی سه تاست . ملاکات..حب و بغضی و کراهت و بعدش جعل میشود و مبادی بعدی اش ارسال رسل و بعدش بلوغ و بعدش امتثال.
میشود 7 تا با جعل. سه تا قبل جعل داریم و سه تا بعدش.
حالا گاهی روایات ما گاهی میآید در مقام امتثال دخل و تصرف میکند. فهم اینکه روایت ناظر به کدام مقام اس خیلی مهم است. این دوم در مبادی است.یعنی حب و بغض. ممکن است حب وب غضی بیاید ولی اراده ممکن است نیاید.
اصولا در روایات و آیات قرآنی زیاد است این مدل کار که آثا عمل را مثلا ذکر میکنند. در برزخ کذا. در قیامت کذا.
ادله ما در احکام بعضی اش حتی در کتاب مثل متون قانونی روزگار ما نیست. ان الله یحب التوابین... الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض....مثلا این آیه نکته ملاکی است
نکته ملاکی ممکن است در آیه تصرف بکند.وجود نکات ملاکی ممکن است... یا مثلا چیزهایی که به مقام امتثال بر میگردد...مثلا من بلغه انجام دهید اگرچه من نگفته باشم. این روایت ناظر به مقام امثتال است که نتیجه اش ثواب تفضلی است در صورتی که مشهور فقهاء فهمیده اند مقام جعل را.
در مسائل اکتفاء به این نکنید که کلام دو احتمال دارد. نکته فنی را پیدا کنید.مرحوم استاددارند که این ناظ به مقام امتثال است نه مقام جعل.
یعنی به خاطر این عمل ثواب داده میشود. پس آیا میشود نتیجه گرفت که آن مستحب میشود؟ آیا از نظر قانونی. اگر انجام داد. اگر بیاییم مقام امثتال را نگاه کنیم با مقام جعل تلازم ندارد ولی اون طرف مقابل میگوید نه.
از این ذلک الثواب معلوم میشود که چون ثوابها متعدد است از این که ثواب به عمل داده میشود معلوم میشود تصرف به مقام جعل میخورد. البته شاید این مدلی طرح قصه را نشنیده باشید ولی باید بررسی کرد که درست است یا نه.
نکته فنی اینکه این روایت ممکن است با کراهت بسازد این است که اگر این روایت ناظر به مقام دواز از مبادی جعل بود و لذا ممکن است با کراهت بسازد
مثلا این رو بگوییم که حالا که رفته است روی مبادی بگوییم ملاک هست ولی به مرحله جعل نرسید.
مستفاد از جمله ای از روایات... بحث این است که ممکن است یک مورد ملاک وجوب داشته باشد ولی واجب نشود.
آیا داشتن این ملاک بنفسه کافی است برای کسی که محظور ندارد. آیا لا اقل برای اثبات استحباب کافی است؟
ملاک مرحل اول مبادی جعل است.
مثال معروفش لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواک. لولا قومک حدیثو عهد بالاسلام ...در کعبه... خود کعبه بمسجد بوده است ابتداء و یک درش طرف مستجار بود که محل ولادت امیرالمؤمنین سلام الله علیه است. دو تا در داشت. بعد در جاهلیت یک در را بستند و شد یک در. لولا قومک حدیثو عهد بالاسلام لهدمت الکعبه و جعلت لها بابین.
که زمان حضر ابراهیم این طور بود. کأن ملاک هست ولی مانع دارد.
الآن عده ای از علمای عامه فتوا داده اند که هر نمازی اول وقت استحباب دارد الا نماز عشاء و تأخیرش تا ثلث لیل ثواب دارد.
چون حضرت فرمودندلولا اشق علی امتی لاخرت العشاء الی ثلث الیل. گفته اند ملاک بوده است ولی مانع آمده است و لا اقل استحبابش در میآید.
عرض کردیم روایات زیادی داریم که حضرت در شب معراج در باب جنت مکتبو بود که لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله... و بعد در اذان این شهادت ثالثه نیامده است.
بعد در اذان این شهادت ثالثه نیامده است و شاید این روایات مراد این باشد که ملاک برای شهادت ثالثه بوده است ولی مانع هم بوده است. لکن این ملاک به فعلیت نرسیده است به خاطر مشکلات خارجی که بوده است این بابی.
بعض عامه هم گفته اند نه نماز عشاء اول وقتش مستحب است. باز قبول نکردند.
اما نفرمودند اراده و کراهت بلکه بردند روی مقام ملاکات و لذا حد اکثر کراهت استفاده میشود.
این تحلیلی برای مطلب است که هم نکته قانونی دارد که ما با علم به ملاکات چه بگوییم و یک نکته استظهاری هم دارد.
اون روایت اشهرة خیرها و شرها رفته است روی عقوبت و ...
البته بنای علماء این است که اگر نار و احکام جزائی شدید بود این دلالت بر جعل هم دارد.
این حدیث اینجا تنها حدیث صحیح این جا است.)حدیث بعدی از مشکاة الانوار:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الشُّهْرَتَيْنِ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ وَ شُهْرَةَ الصَّلَاة
حدیث بعدی از کافی است:
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(غالبا محمد بن یحیی عن احمد بن محمد مراد اشعری است ولی اینجا احتمال دارد به خاطر محمد بن سنان، برقی محتمل تر باشد) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ(ایشان تضعیف دارند و بحثش مفصل است) عَنْ أَبِي الْجَارُودِ(زیاد بن منذر و عده ای تضعیف کرده اند و عده ای توثیق کرده اند و نظر ما این است که افراد جا افتاده اجتماعی ، نمیتوانستند رسما دروغ بویند بله ممکن است یک امر غیر مطلوب را نقل کنند. ابو الجارود کور هم بوده است ولی رئیس مذهبی است برای خودش و حدیثش پیش ما ضعف دارد نه به لحاظ دروغ.
عرض کرده ایم که مثلا از آقای بروجردی دو مطلب هست و این میآید یکی را نقل میکند نه ضدش را.
در نهج البلاغة داریم که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در حال وفات سرشان روی سینه من بود و در بخاری دارد عن عائشه که سرشان روی سینه عائشه بود.! بخاری دروغ نمیگوید در دوران امر مال عائشه را نقل میکند!
الآن هم زیدی های یمن هم هادوی هستند و جارودی هم هستند.اصطلاح جارودی یعنی اتباع زیاد بن المنذر ابی الجارود. به نظر ما بعید است این جور اشخاص دروغ بگویند. مثلا از نفر بعدی ی چیزی نقل کند که بعدش بشود بروند ازش سؤآل کنند و معلوم شود دروغ میگفته است) عَنْ أَبِي سَعِيدٍ(خیلی نمیشناسیم) عَنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: مَنْ لَبِسَ ثَوْباً يَشْهَرُهُ- كَسَاهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَوْباً مِنَ النَّارِ.
روایت سندا خیلی روشن نیست. مشکاة به جای آقا امام حسین سلام الله علیه آقا امام حسن مجتبی سلام الله علیه دارد.
در کتاب عوالی هم دارد که من لبس ثوب شهرة فی الدنیا، البسه الله ثوب مذلة فی الآخرة.این مربوط به جزایش است که بیشتر به کراهت میخورد و شبیه فی النار نیست.
الآن هم این حدیث را از رسول الله صلی الله علیه و آله سلم نیافته ام و نمیدانم ایاشن از کجا عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(اشعری) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ(بن بزیع که بسیار بزرگوار است ) عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَفَى بِالْمَرْءِ خِزْياً أَنْ يَلْبَسَ ثَوْباً يَشْهَرُهُ أَوْ يَرْكَبَ دَابَّةً تَشْهَرُهُ.
این هم الآن روایت مرسل است.
این لسان هم لسان کراهت است.
یک روایت دیگر هم از کافی دارد:
4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(اشعری قمی) عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ(عبدالله بن المیمون القداح) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع(قدیمی ترین روایت ما این روایت است.) نَهَانِي رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ لُبْسِ ثِيَابِ الشُّهْرَةِ وَ لَا أَقُولُ نَهَاكُمْ عَنْ لِبَاسِ الْمُعَصْفَرِ الْمُفْدَمِ.