مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 94-1393 » شنبه – 19 - 7 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ خلف وعد ـ [روایات امامیه در خلف وعد ـ کتاب بحار]
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/11/27
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 95-1394 » فقه دوشنبه 1395/3/3 مکاسب محرمه
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1396/11/23
- اصول 98-1397 » اصول یک شنبه 1397/12/12
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-38
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث درباره محرماتی که مرحوم شيخ مطرح فرموده بودند که اينها حرام هستند چون حرام اند لذا اکتساب به آنها جايز نيست عرض کرديم مسائلی را در محرمات آوردند به حروف هجائی چون میخواهم يک جمع و جوری بکنم مطلب را ايشان باز در اين قسم چهارم که مايحرم فی نفسه بود به صورت مسأله مسأله مسأله دوم در حروف هجايي در ت تزيين الرجل بما يحرم عليه، عنوان را مرحوم شيخ اين قرار دادند من چون میخواهم يک اجمالی را بگم يک خلاصه بحثهای سابق بشه جمع آوری کنيم و ايشان آن تزيين الرجل بمايحرم عليه را يکی لبس حرير گرفتند، يکی ذهب گرفتند، بعد نوشتند حرام اين تزيين حرام لما ثبت فی محله من حرمتهما علی الرجال چون اين دو کار حرام اند بعد هم لما يختص بالنساء من اللباس، ظاهراً اين حرام را بايد آخر میآوردند، حالا يعنی تزيين الرجل بمايختص بالنساء من اللباس بعد هم نوشتند و کذا العکس تزيين المرئه بمايختص بالرجال اين هم، پس ايشان در مسأله تزيين سهتا عنوان را يکی حرير، يکی ذهب و يکی هم لباسی که يحرم در يعنی لباس اختصاصی زن باشه مرد به آن تزيين بکنه و لباسی اختصاصی مرد باشه زن به او تزيين بکنه راجع به حکم اول و دوم مرحوم شيخ اشکالی نفرمودند حکم سوم را که تشبه بود اشکال میکنن و اعترف غير واحد بعدم العثور علی دليل لهذا الحکم ظاهراً مرادش از حکم اينه يعنی تشبه، عدی النبوی ظاهراً مرادش اين باشه المشهور المحکی عن الکافی و العلل که توضيحاتش گذشت که بعد و فی دلالته قصور، که شايد مراد از تشبه افعال زنانگی و مردانگی باشه و مطلبش هم گذشت، بعد ايشان فرمود و بعضی از رواياتی که آورد چون بحثهاش چون مفصل گذشت نمیخواهم تکرار کنم فقط اشاره بعد ايشان میفرمايد نعم روايت سماعه که سندش هم معتبره در روايت سماعه انی اکره عن الرجل يجر ثيابه که معلوم میشه آن تشبه شامل ثياب هم میشه ليکن نعم که فرمود، و فيهما خصوصاً الاولی بقرينة المورد ظهور فی الکراهة حرمت را نمیتونيم در لباس قبول بکنيم کراهت را میشه قبول کرد فالحکم المذکور لايخلو من اشکال اين هم ديگه حالا شما فرموديد من احتياط وجوبی زياد میکنم، شيخ هم احتياط وجوبی کرد آخرش ايشان هم به احتياط وجوبی ختمش کرد اين خلاصه اين مطلبی بود که شيخ تا حالا تا اينجا گفته بود،
س: استاد
27: 35
ج: انی لاکره ان يتشبه بالنساء داره چون ذيلش داره عرض کنم که اين مباحث چون گذشت خلاصه بحث اين شد که مرحوم شيخ تزيين حرام گرفتند، در اين سه مورد ظاهرش اين سه مورده بحثهای که مطرح شد من اشاره اجمالی بکنم يکی اولاً مسأله تشبه که آيا تشبه رجل به زن حرام است يا نه؟ با قطع نظر از افعال زشت مثلاً زن افعال زشت مردانگی بکنه که مساحقه میگن يا به عکس و مفصل صحبت شد انصافاً اولاً يکی خود روايت تشبه و غالباً پيش ما اسانيدش ضعيف بود اما انصافاً شواهد زياد بود خوانديم مفصلاً از کتاب بخاری ديگران، احاديث زياد بود فتاوی هم بر طبقش بود انصافاً روايت سماعه هم که معتبر بود سند هم بعضياش هم قابل قبول بود من حيث المجموع انصافاً اثبات میشه حرمت و چيز هم نه کراهت هم نه اين گذشت بحثش گذشت ليکن عرض کردم با در نظر گرفتن روايات مجموعهی روايات به مجرد اين که انسان يک بار لباس بپوشه بکنه، يا مثلاً برای يک نمايش عزاداری سيدالشهداء لباس حضرت زينب بپوشه زنانه فکر نمیکنيم اينها برش متشبه صدق بکنه اين بحث هم در روز آخر مطرح شديم که ظاهرش اسناد اسناد اشتقاقيه نه اسناد حدثی اسناد اسناد يعنی تشبه نداريم، عنوان متشبه داريم، و يک بحثی کرديم فرق است بين اسناد حدثی و اسناد اشتقاقی اين دوتا با همديگه فرق میکنه مثلاً يک دفعه میگيم اين آقا ماشين را آورد تا اينجا میگيم اين آقا راننده است، میگيم ماشين را راند يا رانندگی، اين کتاب را نوشت يعنی اين آقا نويسنده است، اين دوتا در فارسی هم فرق میکنه در عربی هم فرق میکنه، ديگه حالا وارد آن بحث نشيم پس يک حرمت تشبه ثابت شد دو عنوان عنوان متشبه است، اينی که به عنوان ساعتی باشه تفريح باشه مسخره بازی باشه اينها برايش صدق نمیکنه عزاداری و اين جور چيزها برش صدق نمیکنه عنوان متشبه.
سه انصافش اينه که اين دو اين سه، سوم اين که انصافش هم اينه که با مجموع روايات تشبه شامل لباس هم میشه اما شامل تمام موارد ولو عرفی اين روشن نيست مثلاً الآن متعارفه که در منازل خانمها غذا میپزند فرض کنيم متعارف حالا يک مرد غذا پخت تو خانه، يا متعارفه خانمها لباس میشوره يک مردی لباس شست بگيم اينها هم تشبه رجال به نسائه نه اين به مقدار اين انصافش يا يک حمامی است که فرض کنيم خاص زنانه است حالا روز جمعه تعطيلش کردند من باب مثال مرده اين معلوم نيست ديگه يعنی قطعی است نه اين که معلوم نيست مراد از اين متشبهه و تشبه که عدهی خيال کردند اگر قائل به اطلاق شديم اينجاها را هم میگيره نه اينها را ديگه نمیگيره، اصلاً اينها مطمح نظر نيستند اينها خارجه، اين مطلب سوم راجع به حرير هم انصافاً لبس حرير حرام است و الباسش هم حرامه فرقی نمیکنه، راجع به ذهب هم همين طور در باب ذهب شايد مثلاً معتقد به يک نوع تفاوت بشيم مثلاً بگيم صلات در ذهب غير از لبس ذهبه، بگيم صلات در ذهب که در روايات داره اين غير از عنوان لبس ذهبه، حالا به هر حال آنی که ما در باب ذهب داريم و عرض کرديم اينها بايد موضوعاتش يکی يکی تشخيص داده بشه، در باب ذهب انصافش ولو لبس هم داريم عنوان فی هم داريم صلی فی الذهب عنوان زينت هم داريم آن وقت آن قدر متيقن از اين سه عناوين زينت میشه پس در باب حرير لبس حرير حرام است در باب ذهب زينت به ذهب حرام است در باب لباس زنانگی تشبه حرامه، اگر اين مقدمات ثابت بشه آن وقت اين عنوان که شيخ فرمودند روشن میشه شيخ عنوان تزيين آوردند عدهی هم به ايشان اعتراض کردند که چرا تزيين آوردند تزين بيارين و ما اين توضيحاتشه هم داديم ديگه تکرار نمیکنيم عرض کرديم به لحاظ عبارت حتی بعضی از کتابها هم توش تزيين چاپ شده هم تزين شايد نسخش مختلفه ظاهراً مراد شيخ هم از تزيين خود انسان تزيين بکنه که در حقيقت تزينه ليکن عرض کرديم ما انصاف قضيه داعی نداريم حالا مثلاً آن عبارت متنش چيه؟ آن عبارت نه ما میتوانيم هردو عنوان را بياريم يک آيا تزيين به حرير حرام است يعنی خود انسان دو تزيين به حرير حرام است يعنی يک کس ديگری دوتا عنوان داريم حالا داعی نداريم که يک مقدار بگيم اين عبارت اين طور است آن نسخه آن طور است خودمان وقت مان را بگيريم برای اين کارها بگيم آقا سؤال اول تزين حرام است؟ دو تزيين، تزيين هم مراد ديگری آرايشگاه بره آرايشگاه او را با حرير تزيين بده ولو عرض کردم ظاهر عبارت شيخ از تزيين خود انسانه، يعنی خود انسان اين کار را با خودش بکنه اما حالا ما کار به ظاهر عبارت شيخ نداريم ما اصل مسأله را به عنوان فقهی بررسی میکنيم و آنی که مناسبتره با بحث مکاسب تزيينه چون اين مناسبه که انسان بره توی آرايشگاه آن آرايشگاه ورداره با حرير آدم را آرايش بده آن وقت پولی میگيره اونی که مناسب با مکاسبه اينه يک پولی میگيره برای تزيين کردن حالا به هر حال چه مراد آن باشه چه نباشه، ما خيلی دنبال اين بحثها نمیافتيم و عرض شد خدمتتان به لحاظ به اصطلاح انتقال در کتب روايي ما تزيين به حرير نداريم در کتب فتوايي ما کسايي که به متن روايت آوردند اين عبارته ندارند عرض کردم تا آنجای که ما میدانيم اولين کسی که از فقهای ما اين عبارت، مشابه اين عبارت را آوردند مرحوم شيخ مفيد در مقنعه است و معالجة الزينة للرجال بمايحرم عليه تعبير به معالجة الزينه که فکر میکنم باز معالجة الزينه با تزيين بهتر بخوره تا با تزين اما بعدها در کتاب شرايع تزيين يا تزين فکر کنم يک نسخهاش تزينه يک نسخهاش تزيينه حالا اگر من اشتباه نکرده باشم غرض بعدها در شرايع بعد در کتب علامه بعد همين جور آمد تا کتاب شيخ انصاری و اين آقايان بعدی ما مثل مرحوم استاد و ديگران بودند که اين مسأله را مطرح کردند که آيا تزين حرامه تزيين حرامه يا نه؟ و عرض کرديم حق در مقام تفصيله اما راجع به حرير ولو حرير عرفاً خودش زينته اما نکته اين نيست که حالا آقای خويي فرمودند به نظر ما راجع به حرير دليلی بر رحمت تزين به حرير نداريم سرش هم توضيح داديم چون جزو سنن رسول الله بوده چون زينتهای الهی است قل من حرم زينة التی اخرجه لعباده چون پيغمبر حرام کردند حتی فقهای اهل سنت و بعدها طبعاً اهل بيت اين مبحث فروعی در حرير مطر شد مثلاً اين مطرح شد در حال اضطرار اشکال نداره برای زن اشکال نداره همين جوری يکی يکی بعد يک چيزهای پيدا شد شبيه حرير مثل همين سمور، خز و سنجاب و اين سگآبی که
11
میگفتند و اين به اصطلاح فنک يک نوع در حقيقت فنک يک نوع چهرهاش شبيه شغاله اما بدنش مثل خز خيلی لطيفه نمیدانم تو فارسی بهش چه میگن اينها حيواناتی بود که بعد چون در دنيای عرب که نبود در کوفه و مدينه که اين حيوانات نبود يا از اروپا آوردند يا از روسيه آوردند يا تو هند پيدا کردند يا تو آفريقا يواش يواش توی دنيای اسلام آمد خز و اين جور چيزها آمدند گفتند آقا اين خز حرامه چون مثل حريره همان قياس که گفتند، ليکن مشهورشان اين شد که نه اينها اشکال نداره فقط حرير که مال ابريشمه، مال خز و سمور و سنجاب و سگ آبی و اين جور چيزها اينها حرام نيست اين فروعی بود، تازه تو حرير هم بحث کردند که اگر لباسی داشته باشيم توش مقلب باشيم الآن عرب میگن مقلب، زمان آن وقت مُعلم میگفتند ثوب معلم يا معلّم علامت خط خطش حريره لباس پنبه است ليکن توش خط خط حرير داره امام میفرمايد اشکال نداره حرير محض اشکال داره دوره اش مثلاً چهار انگشت حريره فرمودند اشکال نداره بطانهاش آن توی آن چيه؟ آن آسترش داخلش حريره آن حشو آستر نه، آن که چه میگن بين آستر و بين خود لباس آن داخل يک چيزی حالا که اين لباسهای ما نداره، سابقاً از پنبه اينجا قرار میداند، که يک کمی مثلاً
س:
20: 12
ج: چه آقا؟
س: لايه،
ج: آن لايه، آن بطانه به اصطلاح میگن حشو، حشو هم به آن میگن آن حشو و بطانه به اصطلاح آن از حرير باشه اشکال نداره ما استدلال مان اين بود که از اين مجموعهی روايات معلوم میشه فقط لبس حرير محض حرامه و لذا اگر فرض کنيم کسی زين نفسه بالحريره مثلاً عمامه پوشيده يک ردهی عمامه رو عمامه را از حرير قرار میده حرير هم قشنگه قرمزه، خيلی اين تزيينی هم هست فرض کنيم، يا رو شانهاش يک چيزی از حرير میاندازه اين که تزيين الرجل نفسه يا تزيين غير برای ايشان به حرير انصافاً دليل بر حرمتش نداريم انصافش بايد قبول بکنيم لبس داريم نه به خاطر عنوان که آقايون مطرح کردند اصلاً با مراجعه به روايات معلوم میشه که مطلق تصر در حرير حرام نيست خصوص لبس حرير محض و الا مثلاً کناره لباس مثلاً حريره خب اين زينت هم هست اشکال نداره و لذا انصاف قضيه در اين سه عنوانی که ايشان آوردند در حرير نه تزيين نه تزين دليل بر حرمت، چون من اول بحث جور ديگه شايد گفته باشم به همين الآنی میگم تصحيح بشه دليل بر حرمتش نيست اما در طلا اين طوره انصافاً در طلا از مجموعه روايتش در مياد که زينتش حرامه و لذا اگر يک مثلاً ساعتی است مثل سابقیها بود که بند ساعت خود ساعته نپوشيده تو جيبش بوده همان بندهاش آويزان کرده به عنوان زينت طلايي انصافاً آن هم حرامه در باب طلا، اين بحثی که اينها گفتند در باب طلا درسته و اما در باب تشبه فرض کنيد يک لباسی خاصی زنی يک جور رو گردنش میاندازه برای زينت من باب مثال میخواهم بگم آن هم انصافاً دليل بر حرمتش نداريم خوب دقت میکنيد آن عنوانش تشبه الرجل بالمرئه است اما تزين به ما يختص بالنساء آن هم دليل نداريم يا المرئه تتزين بما يختص بالرجال آن هم دليل نداريم دليلی که داريم آن لباس زن را جور بپوشه که شبيه زن بشه، اما اگر شبيه زن خودش را نکرد فقط تزين فرض کنيد يک لباس خاص زنانه است به گردنش آويزان کرده نپوشيده که شبيه زن نشد مجرد همراه داشتن بود آنها هم دليل نداريم دليلی که داريم آنها تشبهه، پس از اين سه عنوانی که مرحوم شيخ در اينجا چون ديگه میخواستم خلاصه بگم انصاف قضيه اگر بخواهيم به لحاظ علمی در ادله تأمل بکنيم يحرم التزين و بعد تزيين به حرير ثابت نيست، يحرم التزين بالذهب ثابته، يحرم التزين به لباس خاص زن، يا به عکس برای زن آن هم ثابت نيست التشبه بالنساء حرامه، مجرد پوشيدن لباس دليل بر حرمتش نداريم، اين هم راجع،
س:
33: 15
ج: احتمالاً آنه هم شامل بشه تشبه چرا، بعضی از روايات هم داشت که آن مثل زنها مثلاً حالت رنگ صورتش و اينها را به زنانگی درست بکنه ولو لباس نپوشه آن هم انصافش از مجموعهاش در ميآمد اين راجع به اين قسمت بعد خود مرحوم به اصطلاح خود مرحوم شيخ يک فرع در آخر داره ثم الخنثی يجب عليها الترک زينتين المختصتين بکل من الرجل و المرئه که آيا خنثی يحرم عليه کلا اللباسين لباس زن و لباس مرد عرض کردم ايشان فرمودند که مشهور اينه چون به خاطر علم اجمالی لانهما من قبيل المشتبهين المعلوم حرمة احدهما بعد ايشان اشکال میکنه و يشکل مشکله بناءً علی کون مدرک الحکم حرمة التشبه بان الظاهر من التشبه صورة علم المشتبه، حالا ايشان اشکالشان صورت علمه میشه اين اشکال را به لغت ديگه هم مطرح کرد و آن اشکال اينه که ما نداريم که پوشيدن لباس حرامه اگر اين عنوان داشتيم بلی ما داريم تشبه و متشبه بودن حرامه خنثی که خودش نمیدانه زنه، حالا لباس مردانه پوشيد خودش که نمیدانه، اگر بايد بدانه زنه، تا تشبه به رجال بکنه و لذا اين اشکال ممکن است پيش بياد که برای خنثی پوشيدن هردو اشکال نداره سرش يعنی نکته فنیاش اينه که اينجا جای علم اجمالی نيست چرا؟ نکته فنی هميشه عرض میکنم در بحثهای علمی به دنبال نکته علمی باشيد اگر دليل ما حرمت لبس الرجل الواقعی چون الفاظ حمل بر معانی واقعيه میشن حرمة لبس الرجل لباس المرئه باشه اين صدق میکنه و حرمة به اصطلاح لبس المرئه لباس، اما اگر عنوان تشبه المرئه بالرجل اين که نمياد بگه زنکه، حالا ايشان تعبير به علم کرده اصلاً کاری ما به علم نداريم آنی عنوانی که حرامه عنوان تشبه المرئة بالرجله اين وقتی لباس مردانگی میپوشه عنوان صدق تشبه برش نمیکنه البته در بعضی از موارد وارد شده که قرعه بزنيد لذا بعضيا گفتند در اين جور جاها اين خنثی يک قرعه بزنه تا با اين در باب ارث حالا، وفاق للفرجين، که حيث انما حکم بالقرعه بدعوی انه لتشخيص الواقع المجهول، مرحوم سيد يزدی در اينجا و عدهی از زيادی علمای در جاهای مختلف هرکسی به يک مناسبتی ريشه بحث را غير از اين مسأله مانحن فيه تشبه است و لبسه و با همديگه فرق میکنن ريشه بحث را به جهت ديگری بردند، خلاصه ريشه بحث اين است که آيا اين خنثی مشکل واقعاً طبيعت ثالثه است يا نه اين بالاخره در واقع زنه يا مرده؟ و لذا اين بحث را اينها خود مرحوم سيد هم در اينجا فرموده که بلی و الانصاف عدم ثبوت کونهما داخلين، کونهما يعنی خنثی و ممسوح، ممسوح که واضحه مرده ايشان حالا همين جوری آوردند، چون کسانی که گفتند بالاخره يا زنه يا مرده؟ لان غايت ما استدل به علی الاول که مثلاً زنه يا مرده يکی قوله تعالی خلق الزوجين الذکر و الانثی، يکی قوله يهب لمن يشاء اناثاً و يهب لمن يشاء الذکور و ايضا ما مورد من قضاء علی اين قضاء علی در روايات ما هم آمده، در سنیها هم آمده فکر می کنم تو کتاب زيدیها هم ديدم که در روايت میگه که امام میگه دندههاش را بشماريد اگر مساوی بودند مرده اگر يکش کم و زياد بود زنه، اين به عکسه، معللاً بان حوی خلقت من ضلع آدم الايسر و ايضا اين صحيح فضيل که در باب قرعه است بدعوی انه لتشخيص الواقع المجهول در قرعه انها يعنی قرعه برای بلی به دعوی انه نوشته، اشتباهه اين قرعه برای تشخيص واقع مجهوله، و ايضا ما ورد من ان الخنثی ترث نصف ميراث المرئه و نصف ميراث رجل بعد ايشان مرحوم سيد يزدی در حاشيهشان در همه اينها اشکال کردند، اشکال فرمودند.
دقت بکنيد اين بحثی را که ايشان مطرح کردند خب يک بحث ريشهداريه، ما ديگه اينجا الآن بخواهيم متعرض بشيم انصافاً از بحث خارج میشيم خيلی حالا هم ابتلائش کمه هم فعلاً ديگه وقت نيست انشاء الله تو بحثهای ديگه اما انصاف قضيه اينی که ايشان به خود ايشان اشکال کرده و خودش هم قبول کرده يک طبيعت ثالثه است اين بحث بدی نيست و آن راهی که الآن رفته میشه غير از حالا آيات و اينها که بگيم حالا فرض کنيم آيات منافات نداره آيات حصر نداريم که فقط زن بايد باشه يا مرد؟ ممکن طبيعت ثالث الآن تقريباً در دنيای علم بيشتر او را طبيعت ثالثه میدانن، چون طبيعت اين مسائل زنانگی و مردانگی را بر اساس هورمونها تفسير میکنن و واقعاً عدهی هستند که هورمونهای زنانگی و مردانگیشان تقريباً متساوی است و خيلی بالاست طبيعتش اين طوره يعنی آن امر واقعيه نه اين که امر اعتباری باشه، ديگه حالا وارد آن بحث نمیشيم انصافاً اين خنثی اين قدر مشکل است که حتی در کتب فقهی ما هم بعض وقتها ضمير مذکر بهش بر میگرده، بعض وقتها ضمير مؤنث به لحاظ لفظی هم مشکل داره فقط به لحاظ تکوينش مشکل نداره حالا شيخ در اينجا که خودش به مؤنث بر گردانده، اما خب معروف خنثی مشکله مذکر میگن، گفته خب خنثی
34: 21
ترک الزينتين، اولاً نسبت به خصوص مانحن فيه انصافاً میتونه هردو لباسه بپوشه به هر وجهی که میخواهد باشه مگر اين که يک راه شرعی بياد برای الحاقش به زن يا به مرد و الا تا ملحق نشده چرا چون در مانحن فيه عنوان تشبه المرئه بالرجله اين احراز اين عنوانه نمیتونه بکنه اصلاً عنوان تشبه المرئة الرجل صدق نمیکنه نه حرمت لبس الرجل فی هذا المرئه اين نيست عنوان تشبه به قول مرحوم شيخ تشبه علم میخواهد نه علم به اين معنی، شايد هم مراد ايشان، من نمیدانم مراد ايشان از علم چيه؟ تشبه يعنی احراز میخواهد به اين معنی تشبه وقتی است که اين زنه لباس مرد بپوشه بايد اين حالت پيدا بشه نه لبس، خب اين انصافاً ديگه احرازش.
اما مسأله قرعه که حالا در اين روايت هست، حالا رجوع بکنيم و ايشان تفسير کرده مرحوم سيد بدعوی انه لتشخيص الواقع المجهول بعد خود سيد اشکال کرده و اما القرعه فقط ثبت فی محله، ان موردها اعم ما کان له واقع او لا کما هو المستفاد من جملة من الاخبار اين چون يک نکتهی ظريفی است، و حتی من اين ظرافت نکته را در عدهی از کلمات حتی بزرگان مثل آقای خويي نديدم مرحوم آقای ضياء میفرمودند قدس الله سره اينجا هم مرحوم سيد اشاره داره من هميشه عرض کردم فقه يک ظرافتهای داره که اينها به اصطلاح جزو علوم سينه به سينه است، مرحوم آقای بجنوردی هم استاد ما گاه گاهی میفرمودند توی اين کتاب قواعد فقهيهشان هم آوردند اما اينه مثلاً از آقای خويي ما نديده بوديم اين را آقای ضياء تحليل قشنگی داره خلاصه حرف اينه اين جواب سيد و اشکال چون در اينجا توضيح داده نشده برای اين مطلب، عرض کنم که اولاً در ب حث قرعه يک بحث معروفی است که آيا قرعه اطلاق يا عموم داره يا نداره؟ عدهی قليلی از فقهای ما مثل مرحوم سيد ابن طاووس علی تقدير صحة النسبة بهش نسبت دادند که در هرجای که کار گير کرد ما به قرعه مراجعه میکنيم ليکن خب فقهای ما تقريباً باز بالای نود و نه درصد اين حرفه قبول نکردند حرف ايشان را مثلاً حتی برای تشخيص قبله، که در بيابان
55: 23
قرعه بزنه يک طرف نماز بخوانه با قرعه يا مثلاً زن دوران امر بين خون حيض و استحاضهاش قرعه بزنه که آيا حيضه يا استحاضه، اينی که در حالت حيض يا در حالت قبله رجوع به قرعه بشه که به سيد ابن طاووس نسبت داده شده اين بين علمای ما جا نيفتاده، مرحوم صاحب جواهر چندبار حالا من اگه آقايون به اين کامپيوتر مراجعه کنن ديدم چندبار در کتابهای متعددی از ايشان ديدم، ايشان خلاصه حرفش اينه که اطلاق قرعه ولو ما داريم عموم قرعه داريم ليکن اصحاب عمل نکردند لذا ايشان میگه قرعه مراجعه نمیشه مگر در جايي که اجماع باشه، يعنی اطلاقات و عمومات را قبول داره اما میگه اصحاب به اين اطلاق اين بحث چون لطيفيه من گاه گاهی تکرار میکنم اصحاب ما عمل نکردند، به اطلاقات قرعه يک بحث اينه، ما در بحث اصول چون مرحوم شيخ انصاری توی ذيل استصحاب تعارض استصحاب را با قرعه متعرض شده بود در آنجا متعرض قاعده قرعه شديم فکر میکنم از همانی است که نوارش هم موجوده فعلاً آنجا مفصلاً توضيح داديم که آن اصلاً اطلاق نداريم اين يک تصور غير صحيحی ما يک اطلاق صحيحی يا عمومی که القرعة لکل امر مجهول يا لکل امر مشکل نداريم اين که اين مرحوم صاحب جواهر میگه اصحاب به قرعه رجوع نمیکنن مگر جای که اجماع باشه درسته مطلب ليکن نکتهاش اين نيست که اصحاب ما به اطلاق عمل نکردند، اصلاً اطلاقی نيست که بهش عمل بکنن اطلاق نداريم اين يک بحث لطيفی است ديگه اگه آقايون خواستند نوارهاش چون موجوده در بحث، قبل از تعارض به آنجا مراجعه کنن، اين يک بحث بحث دوم که عرض کردم مرحوم آقای ضياء، من وقتی فهميدم حالا چون اينها اطلاقه قبول داشتند آن اطلاق چيه؟ القرعة لکل امر مجهول يا القرعة لکل امر مشکل، خوب دقت بکنيد آيا عنوان ما اينه القرعة لکل امر مجهول يا عنوان ما اين است که القرعة لکل امر مشکل عرض کردم مرحوم آقای بجنوردی هم نوشتند ما هم در حضوراً از ايشان شنيده بوديم از کلمات مرحوم آقاضياء است آقاضياء اين جور فرق میگذاره میگه مجهول باشه يعنی يک واقعی داره ما نمیدانم يعنی به اصطلاح امروزیهای ما مشکل مشکل علم ماست مشکل مقام اثباته اما اگه گفتيم لکل امر مشکل يعنی واقع نداره نه اين که ما نمی دانيم مشکل مشکل ثبوته آيا قرعه را در کجا بايد به کار برد، القرعة لکل امر مجهول مثل همان قبله قبله امر مجهوله، مشکل که نيست، چرا؟ چون بالاخره در اينجا در اين بيابان که هستيم يکجا که
47: 26
کعبه است اما ما نمیدانيم اگر مراد مجهول باشه شامل قبله میشه اما اگر فرض کنيم زنی که خونش مردد است مابين حيض و نفاس واقعاً از نظر علمی و تکوينی مردده يک امر واقعشه اين وقت اين ديگه مجهول نيست اين مشکل میشه پس مشکل جای است که در واقع معلوم نيست مجهول جای است که واقع داره ما نمی دانيم پس بنابراين بحث را اين جوری بکنيم که آيا القرعة لکل امر مجهول يا القرعة لکل امر مشکل مرحوم سيديزدی ملتفت اين مطلب بوده اين خيلی ظرافت سيديزدی است، چون اين آقای معاصر ما هم شرح نداره اين مطلب را اين يک ظرافتی است يک نکتهی لطيفيه دقت بکنيد، سيديزدی در بحث خنثی وقتی که داره استدلال میکنه تو استدلالش دليل سومش اينه و ايضاً صحيحة الفضيل عن الصادق(ع) فی فاقد الفرجين، حيث انه حکم بالقرعه خوب دقت کنيد بدعوی انه لتشخيص الواقع المجهول اين نکتهی سيده يعنی اگر بگيم خوب دقت کنيد اگر خنثی يا زن نامرد میشه مجهول اگر خنثی واقعاً طبيعت ثالثه است نه زنه نه مرد میشه مشکل، ايشان وقتی که استدلال میخواهد بکنه که خنثی يا زنه يا مرد، چون بازهم ملتفت ظرافت عبارت مرحوم سيد نشدند وقتی داره که استدلال میکنه که خنثی يا زنه يا مرد؟ میگه به قرعه رجوع بکنن چون قرعه لکل امر مجهول، اگر مجهول شد يعنی يا زنه يا مرد واقعاً بعد که خودش جواب داده سيديزدی و اما القرعه فقد ثبت فی محله ان موردها اعم، اين اعم يعنی هم شامل امر مجهول میشه هم مشکل مشکل جايي است که واقع روشن نيست، اعم مماکان له واقع او لا؟ اين واقع او لا يعنی مشکل؟ يعنی ايشان مرحوم سيديزدی میگن ادله قرعه موردش مجهول نيست يعنی ايشان مرحوم سيديزدی میگن ادله قرعه موردش مجهول نيست، بلکه ادله قرعه موردش مشکل هم هست، يعنی ما در مشکل هم به قرعه مراجعه میکنيم خب ظرافت نکته روشن شد، پس بنابراين اگر گفتيم القرعة لکل امر مجهول فقط جای به قرعه رجوع میکنيم که واقعی هست علم نداريم مثل همان مثال قبله اما گفتيم نه آقا دليل ما در قرعه اين نيست دليل ما لکل امر مشکل و امر مشکل يعنی جايي که اصلاً واقع نداره ديگه در قرعه در مثل قبله نمیشه به قرعه رجوع کرد،
س: عند الله که
ج: چون نه عندالله تکويناً معلوم میشه قطب نما میگذاريم تا میشه تشخيص،
س: بلی،
30
ج: ها! خنثی هم عندالله طبيعت ديگری است نمیدانيم خداوند متعال حکم زنه برايش گذاشته، يا مرد چون طبيعت ثالثه است پس بنابراين اگر گفتيم خنثی طبيعت انسان يا مرده يا زن؟ خنثی هم يا مرده يا زن میشه مجهول اما اگر گفتيم نه خنثی يک طبيعت ثالثه است بحث مرد و زن نيست يک طبيعت ثالثه است، آن وقت میشه مشکل يعنی چه؟ چون اين يک طبيعت ثالثه است نمی دانيم خداوند متعال حکم زن برش قرار داده يا مرد؟ غيرهما است در واقعش تکويناً غيرهماست آن ظرافته، عنايت کردين چون اين عبارته شايد ديدم صبح که نگاه کردم ديدم آقای معاصر ما آورده احتمال دادند که خيلی واضح نشده باشه نکته فنی، پس سهتا احتمال يک قرعه فقط تو موارد مجهول مياد، آن وقت اگر گفتيم خنثی طبيعت ثالثه است اصلاً قرعه در خنثی نمياد چون مجهول نيست مشکله، دو بگيم قرعه در فقط موارد مشکله، ما که قبول نکرديم حالا آنی که قبول میکنن بگيم القرعة لکل امر مشکل، اين را قبول بکنيم اگر لکل امر مشکل باشه، رو مبنای اين که خنثی طبيعت سومه، به قرعه میشه رجوع کرد، اما اگر گفتيم از روايات فهميديم که خنثی يا زنه يا مرد واقعاً ديگه به روايت قرعه نمی شه مراجعه کرد، چون مشکله مشکل نيست خنثی مجهول میشه اگر دو طبيعت داشته باشيم خنثی مجهول میشه سه طبيعت داشته باشيم خنثی مشکل میشه روشن شد مطلب پس يا میگيم القرعة لکل امر مجهول القرعة لکل امر مشکل يا به قول مرحوم سيد سيد راه ديگری پيش گرفت چون هردو آمده بگيم القرعة اعم مشکل يا مجهول؟
س: حاج آقا خود لفظ مشکل با مجهول،
10: 32
ج: خب برای شما هم خود مطلبش هم نه اين ظريفه لطيفه انصافاً اشکل الامر يعنی شبيه ديگری شده جهل يعنی فقط ما علم نداريم روشن شد آقا انشاء الله تعالی پس يک روايتی که ما در قرعه داريم لکل امر مجهول يا لکل امر مشکل يک احتمال لکل امر مجهول دو لکل امر مشکل، سه برای هردو،
س: عند التحير،
ج: عند التحير میخواهد مجهول باشه میخواهد مشکل باشه
س: قرعه میشه
ج: قرعه میشه اينی که مرحوم سيد دقت میکنيد و اما القرعه فقد ثبت فی محله ان مواردها اعم مما کان له واقع اگر له واقع میشه مجهول، اين چون عبارت سيد میترسم روشن نباشه لذا او لا؟ البته لغوياً میگن صحيحش ام بايد باشه او جای او نيست حالا آن بحث لغويش نمیخواهم تو مغنی اول مغنی داره آقايون مراجعه کنن، ام را از جوهری نقل کرده ما کان له واقع ام لا؟ اين ام لا يعنی مشکل پس ايشان میگه شما به روايت فضيل نمیشه تمسک بکنيم چون مبنی است که قرعه فقط برای مجهول باشه خب ممکن است قرعه برای مشکل هم باشه آن وقت بگيم خنثی مشکله، روشن شد اگر پس خنثی يدور امره بين الامرين بين اين که مجهول باشه يا مشکل باشه؟ معيارش هم روشن شد آن ظرافت نکته روشن شد، اگر خنثی اگر زن و مرد بيشتر باشه و خنثی طبيعت سومی نباشه میشه مجهول، اگر خنثی طبيعت سومی باشه میشه مشکل، احتمال القرعة لکل امر مجهول يعنی فقط علم لکل امر مشکل، آنجای که فقط واقع روشن نيست نه علم ما مشکل داره، سوم بگيم اعم مرحوم سيد میگه اعم سيديزدی اعم است از اين که له واقع يعنی مجهول، ام لا يعنی مشکل اعم است اين هم نکتهاش اينه چون ايشان میگه کما هو المستفاد من جمله من الاخبار، يعنی میگه لسان اخبار باهم تعارض ندارند تو بعضياش مجهول آمده تو بعضياش مشکل، پس هردو را قبول بکنيم مثبتين میگن با همديگه تعارض ندارند پس يک رأی اينه که میگه نه ما روايت قرعه را حمل بر يک معنی بکنيم يا مجهول يا مشکل؟ روشن شد يک رأی میگه نه آقا روايت قرعه را هردو را قبول بکنيم القرعة لکل امر مجهول و لکل امر مشکل،
س: استاد چرا اول از اول
35
ج: پس واقعيت داره دست ما نيست و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
______________________________
- أتاه رجل به تأنيث فسلم عليه فرد عليه ثم أكب رسول اللّه الى الأرض يسترجع ثم قال: مثل هؤلاء في أمتي! انه لم يكن مثل هؤلاء في أمة إلا عذبت قبل الساعة. ضعيفة للحسين بن علوان.
و في ج 2 المستدرك ص 455 عن الجعفريات عن أبي هريرة قال: لعن رسول اللّه (ص) مخنثين الرجال المتشبهين بالنساء و المترجلات من النساء المتشبهات بالرجال، الحديث. ضعيف لأبي هريرة و غيره.
و في ج 2 كا باب 187 من أمكن من نفسه من أبواب النكاح ص 72. و ج 3 ئل باب 24 تحريم السحق من النكاح المحرم ص 43. و ج 9 الوافي باب من أمكن من نفسه من الحدود عن أبي خديجة عن أبي عبد اللّه «ع» قال: لعن رسول اللّه (ص) المتشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال، قال: و هم المخنثون و اللاتي ينكحن بعضهن بعضا. مجهولة لأبي خديجة و غيره. و قال في ئل بعد نقل الرواية: (و رواه البرقي في المحاسن) و عليه فلا بأس بالعمل بها.
و في ج 2 كا باب 189 السحق من النكاح ص 23. و ج 9 الوافي باب السحق من الحدود ص 38. و الباب 24 المذكور من ج 3 ئل ص 44. عن أبي عبد اللّه في الراكبة و المركوبة قال: و فيهن قال رسول اللّه (ص): لعن اللّه المتشبهات بالرجال من النساء و المتشبهين من الرجال بالنساء. مجهولة للحسين بن زياد و يعقوب بن جعفر.
[1] في ج 8 سنن البيهقي ص 224 عن أبي هريرة أتى بمخنث قد خشب يديه و رجليه بالحنا، فقال النبي (ص): ما بال هذا؟ فقيل: يا رسول اللّه يتشبه بالنساء، فأمر به فنفي إلى النقيع.
مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج1، ص: 210
ثم إنه قد ورد في بعض الأحاديث [1] النهي عن التشبه في اللباس، كرواية سماعة في الرجل يجر ثيابه (قال: إني لأكره أن يتشبه بالنساء). و في رواية اخرى: كان رسول اللّه ينهى المرأة أن تتشبه بالرجال في لباسها. فإنه يستفاد منهما تحريم التشبه في اللباس.
و فيه أنه ليس المراد من التشبه في الروايتين مجرد لبس كل من الرجل و المرأة لباس الآخر، و إلا لحرم لبس أحد الزوجين لباس الآخر لبعض الدواعي كبرد و نحوه، بل الظاهر من التشبه في اللباس المذكور في الروايتين هو أن يتزيى كل من الرجل و المرأة بزي الآخر، كالمطربات اللاتي أخذن زي الرجال، و المطربين الذين أخذوا زي النساء، و من البديهي أنه من المحرمات في الشريعة، بل من أخبث الخبائث و أشد الجرائم و أكبر الكبائر.
على ان المراد في الرواية الأولى هي الكراهة، إذ من المقطوع به أن جر الثوب ليس من المحرمات في الشريعة المقدسة.
و قد تجلى مما ذكرناه أنه لا شك في جواز لبس الرجل لباس المرأة لإظهار الحزن، و تجسم قضية الطف، و إقامة التعزية لسيد شباب أهل الجنة عليه السلام، و توهم حرمته لاخبار النهي عن التشبه ناشئ من الوساوس الشيطانية، فإنك قد عرفت عدم دلالتها على حرمة التشبه.
و قد علم مما تقدم أيضا أنه لا وجه لاعتبار القصد في مفهوم التشبه و صدقه، بل المناط في صدقه وقوع وجه الشبه في الخارج مع العلم و الالتفات، كاعتبار وقوع المعان عليه في صدق الإعانة، على أنه قد أطلق التشبه في الاخبار، على جر الثوب و التخنث و المساحقة مع أنه لا يصدر شيء منها بقصد التشبه، و دعوى أن التشبه من التفعل الذي لا يتحقق إلا بالقصد دعوى جزافية، لصدقه بدون القصد كثيرا.
یک اجمالی بگوییم و بحث را جمع کنیم.
ایشان در عنوان دوم نوع رابع بحث حریر و ذهب و زتیین بما یختص بالنساء من اللباس...
یکی حریر و یکی ذهب و یکی تشبه.ظاهرا مراد مرحوم شیخ مرادشان از حکم همین حکم تشبه است.
رحوم شیخ ه آخر رفتند سراغ احتیاط وجوبی.
خلاصه بحث این شد که مرحوم شیخ در این سه مرود حرا دانستند.
اشاره اجمالی به مباحث.
یکی تشبه با قطع نظر از اعمال زشت... مفصل صحبت شد ... یکی خود روایت تشبه شواهد زیادی داشت.فتاوا هم بر طبقش بود و بعضی خوش سند. بود. خلاصه اثبات حرمت میشود.
ولی با در نظر گرفتن مجموعه روایات بعید نیست به مجرد اینکه انسان یک با لباس بکند معلوم نیست متشبه بر اینها صدق کند. ظاهر اسناد اشتقاقی است نه حدثی.
مثلا یک دفعه راننده است و یک بار راند. کتاب نوشتن و نویسنده فرق دارند.لذا در عزاداری و... معلوم نیست صدق کند.
انصافش هم این است که شامل لباس هم میشود ولی شامل تمام موارد مشکل است. مثلا لباس شستن و غذا پختن و .. اینها معلوم نیست.این مطلب سوم. راجع به حریر هم لبس حریر حرام است و الباسش هم حرام است. در باب ذهب شاید عتقد به نوعی تفاوت شویم. بگوییم صلاة در ذهب غیر از لبس ذهب است.
اونی که در باب ذهب داریم.در باب ذهب لبس داریم و فی هم داریم ولی قدر متیقن زینت است در باب حریر لبسش حرام است و در باب ذهب زینت بهش حرام است و در باب لباس تشبه حرام است. اگر این مقدمات ثابت شد این عنوان شیخ روشن میشود. شیخ عنوان تزیین دارند و عده ای اشکال کرده اند که چرا تزیین . تزین بیاورید و توضیح دادیم مفصلا.
اونی که مناسب بحث مکاسب است تزیین است.
در کتب روایی ما تزیین به حریر نداریم و درکتب فتوایی ما کسانی که به متن مقید هستند این عبارت را ندارند تا زمان مرحوم مفید.تعبیر به معالجة الزینة.و توضیح دادیم که در باب حریر زینت به حریر دلیلی بر حرمتش ندارمی و عرض کردیم که فروع مسأله چه طور آمد و...
بعدها هم موجوداتی شبیه به آن آمد مثل فنک و خز و ...ما استدلاللمان این بود که از مجموعه روایات معلوم یمشود که فقط لبس حریر محض حرا است و پوشیدن جزیی دلیلی بر حرمتش نداریم. و لذا انصاف قضیه در حریر نه تزیین و نه تزین دلیلی بر حرمتش نداریم.
اما در طلا این طور نیست. انصافا از مجموعه اش در میآید که زینتش حرام است و لذا اگر بند ساعت طلا باشد انصافا اون هم گیر دارد.بحث در باب طلا درست است ولی در باب تشبه....
خود مرحوم شیخ یک فرعی در آخر دارند که خنثی باید ترک زینتین بکند.
عرض کردم که اشان فرموده اند به خاطر علم اجمالی گیر دارد.
ولی بعدش اشکال میکنند که در صورت علم فقط گیر دارد. این اشکال به لغت دیر این است که ما نداریم پوشیدن لباس حرام است . اگر این بود بله ولی ما داریم مشتبه بودن حرام است. خنثی که نمیداند زن است یا مرد و لذا ممکن است این اشکال پیش بیاید که برای او پوشیدن هر دو عیب ندارد. اینجا جای علم اجمالی نیتس. اگر دلیل ما حرمت لبس رجل واقعی لباس المرأة باش صدق میکند ولی اگر عنوان تشبه المرأة بالرجل باشد نه.
این وقتی لباس مردانگی میپوشد صدق تشبه نمیکند.
البته در بعضی از موارد گفته اند که قرعه بزنیم. در بحث ارث این طور است.
حکم بالقرعة بدعوی انه لتشخیص الواقع المجهول.
مرحوم سید یزدی و ... هر یک ریشه ما نحن فیه را به جهت دیگری برده اند.
خلاصه اش این است که آیا این خنثی مشکل واقعا طبیعت ثالثة است یا اینکه زن است یا مرد است.
ممسوح که واضح است مرد است.مرحوم سدی یزدی دارند:
أقول اختلفوا في الخنثى و الممسوح أنّهما طبيعة ثالثة أو هما في الواقع إمّا داخلان في الذّكر أو في الأنثى على أقوال ثالثها التفضيل بينهما بكون الخنثى طبيعة ثالثة دون الممسوح و محلّ الكلام المشكل منهما لا من دخل تحت أحد العنوانين بعلامات عرفيّة أو شرعيّة و الإنصاف عدم ثبوت كونهما داخلين تحت أحد العنوانين و إن كان لم يثبت كونهما طبيعة ثالثة أيضا و ذلك لأنّ غاية ما استدلّ على الأوّل قوله تعالى خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى و قوله تعالى يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ و أيضا ما ورد من قضاء عليّ ع(هم در ما آمده است و هم در عامه) بعدّ الأضلاع معللا بأنّ حواء خلقت من ضلع آدم ع الأيسر بدعوى أنّه دالّ على كونه في الواقع داخلا تحت أحدهما و أيضا صحيحة الفضيل عن الصّادق ع في فاقد الفرجين في باب الميراث حيث إنّه حكم ع بالقرعة بدعوى أنّها لتشخيص الواقع المجهول و أيضا ما ورد في الباب المذكور من أنّ الخنثى يورث ميراث الرّجل و الأنثى المحمول على كون المراد نصف النّصيبين فلو لا كونه داخلا تحت أحدهما لم يكن كذلك إذ إعطاء نصف كلّ من النّصيبين إنّما هو من جهة دورانه بين الاحتمالين فيجعل نصفه ذكرا و نصفه أنثى جمعا بين الحقّين و أنت خبير بضعف الكل أمّا الآيتان فواضح إذ لا يستفاد منهما الحصر و أمّا عدّ الأضلاع فهو أمارة تعبّديّة و الكلام مع عدمها و أمّا القرعة فقد ثبت في محلّه أنّ موردها أعمّ ممّا كان له واقع أو لا كما هو المستفاد من جملة من الأخبار و أمّا إعطاء نصف النّصيبين فلا دلالة له على ذلك أصلا بل يمكن أن يكون من جهة كونه طبيعة ثالثة إذا عرفت ذلك فنقول إن ما ذكره المصنف قدّس سرّه في وجوب الاحتياط مبنيّ على
حاشية المكاسب (لليزدي)، ج1، ص: 17
ثبوت كونه داخلا تحت أحد العنوانين و إلّا فمع عدمه مقتضى القاعدة إجراء أصالة البراءة إلّا بالنّسبة إلى التّكاليف الّتي موضوعها الإنسان بما هو إنسان كما هو واضح هذا مع أنّه يمكن أن يقال إنّ النبويّ متصرف عنها و لو كانت داخلة تحت أحد العنوانين واقعا و هذه الدعوى ممكنة في غالب المقامات من تكاليف الرّجال و النّساء فتدبّر
انصاف قضیه این است که تقریبا در دنیای علم او را طبیعت ثالثه میدانند. و واقعا عده ای هستند که هورمونهای زنانگی و مردانگی شان تقریبا تساوی است و خنثی به قدری مشکل است که گاهی ضمیربهش مذکر بر میگردد یا مؤنث.
در خصوص ما نحن فیه انصافا میتواند هر دو لباس را بپوشد الا اینکه راه شرعی برای الحاقش به مرد یا زن بیاید.زیرا عنوان تشبه برایش صدق نمیکند.تشبه علم میخواهد منظورشان شاید همین باشد. احراز میخواهد. تشبه وقتی است که زن باشد و لباس مرد بپوشد.
اما مسأله قرعه که اینجا ذکر شده است و مرحوم سید از آن نام برده اند و بعدش اشکال کرده اند که ثبت فی محله ان موردها اعم من موردی که واقع داشته باشد یا نه...
اینجا یک ظرافتی است که حتی در کلمات مرحوم استاد ندیده ام.
این را محقق عراقی دارند که اولا در بحث قرعه بحث معروفی است که آیا اطلاق یا عموم دارد یا ندارد.
عده قلیلی از فقهای ما مثل مرحوم سید بن طاوس بهشان نسبت داده اند که هرجا گیر کردیم سراغ قرعه میرویم. مثلا در تشخیص قبله هم همین طور.یا مثلا دوران امر بین خون حیض یا استحاضه...
این بین علمای ما جا نیفتاده است.
مرحوم صاحب جواهر در کتب متعدد چد بار خلاصه میگویند که اطلاق قرعه ولو داریم ولی اصحاب عمل نکرده اند و لذا ایشن میگوند به قرعه نمیرویم الا در جایی که اجماع باشد.
ما در بحث اصول چون در ذیل استصحاب بود، در اونجا متعرض شدیم و اونجا مفصلا توضیح دادیم که اولا اطلاق صحیح یا عمومی نداریم که القرعة لکل امر مجهول یا مشکل.
اصلا اطلاقی نیتس که عمل بکنند یا نه.
بحث دوم مرحوم آقا ضیاء داشتند که این اطلاق اگر باشد چیست. لکل امر مجهول است یا لکل امر مشکل.
کدام عنوان است.
ایشان میگویند که مجهول باشد یعنی یک واقعی داریم و ما نمیدانیم و مشک مقام اثبات است ولی لکل امر مشکل یعنی ثبوت ندارد.
قبله امر مجهول است نه مشکل.اما اگر زنی که خون مردد است واقعا از نظر علمی مردد است و ثبوتش کیردارد و این مشکل است.
پس مشکل جایی است که در واقع معلوم نیست.
پس آیا القرعة لکل امر مجهول یا لکل امر مشکل.خنثی اگر طبیعت ثالثه باشد میشود مشکل ولی اگر یا مرد باشد یا زن میشود مجهول.
پس بنابر این اگر گفتیم لقرعة لکل امر مجهول فرق میکند با القرعة لکل امر مشکل.