مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- اصول 98-1397 » اصول چهارشنبه 1397/6/7
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه- 24 – 10 - 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ مسوغات کذب: ارادة الاصلاح [احادیث اصلاح]، جمع بندی روایات
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 98-1397 » فقه دوشنبه 1398/1/19
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-21
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به تدليس ماشته بود بنا شد که يک جمع و جوری از مطلب بشه، عرض شد آنی که تا اينجا رسيديم يکی نسبت به خود زن بود که وصل شعر به شعر برای او حرامه يا نه؟ يکی هم راجع به زن آرايشگر بود، انصافاً که حکم آرايشگر حکم مستقلی نيست تابع حکم زنه هرجا که وصل الشعر برای زن حرام باشه برای آرايشگر هم حرامه و اخذ اجرت هم يعنی بيع، قراردادش هم باطله اخذ اجرتش هم مستحق نمیشه و هرجا که حرام نبود آنجا هم جايزه اين دوتا باهم تلازمه اين اولاً.
ثانياً انصافاً ثابت نشده که خود وصل شعر به شعر فی نفسه حرام باشه، بلکه اگر عنوان تدليس برش بار بشه حالا میخواهد شعر باشه يا غير شعر باشه عنوان تدليس حرامه اما خودش فی نفسه نه، آن متن معروف لعن الواصله و الموصوله اينها هم مضافاً به اين که اختلاف متن داره با بررسی موردش هم همان قدر متيقنش تدليسه، اصلاً در کتاب بخاری اين حديث را همان حديث قصه عايشه و آن زنکه و آن دختره و قضايا اما آنجا پيغمبر فرمود که لا، گفت که اين کار را بکنيد، لا انه لُعن الموصلات، اصلاً واصله را ذکر نکرده حالا معلوم شد که متن حديث هم مختلف نقل شده، امام، پيغمبر فرمودند کسی که زنش موش را وصل میکنه اين ملعونه و آن هم قدر متيقنش در مثال آنجا تدليسه.
اما غير تدليس عرض کرديم عدهی از فقهای ما قائل به کراهت شدند، للجمع بين الادله، و انصافاً مشکله، جمع بين ادله هم چنين اقتضای داره مشکله، چون لابأس علی المرئة ما تزينت به لزوجها اين حاکمه و مقتضای اين تزيين زن برای مرد مستحبه، نه اين که کراهت داشته باشه، پس التزام به کراهت، عامه که ملتزم به حرمت شدند التزام به کراهتش هم مشکله فضلاً حرمت، ليکن اين موردش در جاي است که فقط وصل شعر باشه خوب دقت بکنيد و اما اگر تدليس باشه آن حرامه، پس ملخص نظر اين است که حکم به کراهت هم مشکله فضلاً عن حرمت، مگر در موارد تدليس، آن وقت يک بحثی هم به اين مناسبت البته اينجا پيش آمده چون در عدهی از کتب ما آمده و آن اين که اصلاً عمل ماشطه جايز هست يا نه؟ خود ماشطه بماهی ماشطه انصافاً کراهتی برای او روشن نيست در جمله از اعمال مثل بيع کفن مثلاً اينها کراهت داره اما اين که خود ماشطه و آرايشگری برای زن کراهت داشته باشه اين هم روشن نيست مضافاً آن حديثی که ما داريم که سندش هم بد نيست که زنی ماشطه بود پيغمبر فرمود رو همان عمل هستی آن زن گفت بلی مگر اين که نهی بکنی، پيغمبر فرمود نه اشکال نداره فقط مثلاً صورت، اين کار را انجام نده، صورت خانمها را با پارچه چيز خشک نکن که رونق و بهاء صورت اين معلوم میشه که خود ماشطه بما هی ماشطه حرمتی يا کراهتی نداره، ليکن عمل حرام را نمیتونه انجام بده بلا اشکال حالا میخواهد ماشطه باشه يا غير ماشطه، بلی مرحوم شيخ صدوق از فقهای ما داره که لابأس بکسب الماشطه اذا لم تشارط و قبلت ما تعطی عرض کرديم اين قيد که کسب اشکال نداره و هرچه بهش دادند قبول بکنه اين در روايات ما فعلاً نرسيده خوب دقت بکنيد ليکن از طرف ديگه هم قطع داريم که اين روايت بوده، چون اين مطلب تعبديه قطع داريم اين مطلب روايت بوده اما فعلاً دست ما نرسيده،
س: در فقه صدوق آمده
ج: در کتاب صدوق آمده، و در اصلش هم در فقه الرضا، ما اين را قطع داريم قطع عرفی داريم که فقه الرضا اهل اين جور اجتهاد و اين حرفا نيست تا متن روايت نباشه فتوی نمیده يعنی در کتابش نمياره پس به اين که اين مطلب جزو روايت قطع داريم ام الآن نمیدانيم آن روايت کجاست عرض کرديم آنچه که الآن در اين جهت داريم دوتاست يکی در خافظه هست زنی که ختان میکنه دخترها را مختون میکنه دخترها که خفظ میگن عربها اينه هم داره قبلت ما تعطی و لم تشارط يکی هم در حجام اينه هم روايتش داريم الآن اين دوتا روايته داريم ماشطه را نداريم احتمال اين که فقه الرضا ماشطه را از خافظه گرفته باشه يا از حجام بسيار بسيار بعيده، اصلاً شأن اينها نيست اينها تو اين خط نيستند کل فقهای ما نيستند مخصوصاً مثل فقه الرضا و مرحوم صدوق قدس الله نفسه يعنی ما يک قطع عرفی داريم که اين روايت بوده، دقت بکنيد بحث در اين قسمت فقط به اينجا تمام نمیشه، با قطع ما به وجود روايت کافی يا بايد روايته نگاه بکنيم تا شرائط حجيت درش تمام باشه تا فقيه بتواند به او فتوی بده اين نکته فربهه، انصافاً قطع عرفی خود بنده به جود روايت دارم اما الآن دست ما نيست و حجيت آن روايت را به اين مقدار فعلاً نمیتونيم اثبات بکنيم يعنی مجرد حجيت پيش مرحوم صدوق يا فقه الرضا کافی نيست، چون ما ديگه کاملاً احاطه به مبانی ذهنی آنها داريم میدانيم آنها چه مبانی ممکنه يک حديث بسيار ضعيفی را هم ما مواردی داريم در کتاب من عرض کردم علل الشرايع آقايون میخواهن نگاه بفرماين در کتاب صوم علل الشرايع نوشته باب علت اين که روز پانزدهم، سيزدهم، و چهاردهم، پانزدهم آدم روزه بگيره، يک روايتی هست حضرت صادق روش سياه شد سيزدهم گرفت، يک خرده تو صورتش سفيد شد، چهاردهم گرفت، پانزدهم گرفت، اين حديث را مرحوم صدوق نقل کرده در علل و تو فقيه هم نياورده و ضعيف هم هست به نظر، ليکن بلا فاصله میگه قال محمد ابن علی مؤلف هذا الکتاب مصنف هذا الکتاب، هذا الخبر صحيح، تعبيرش اينه که قطعاً هم صحيح نيست نه اين احتمالاً اين يک اصطلاح خاصی است من اين توضيحات را سابقاً دادم انشاء الله در اثناء بحث اين را توضيح میدم چون اين منشأ اشتباهات زيادی شده هم اصل مطلب را توضيح انشاء الله خواهم داد هم کی اين اشتباه پيدا شده در فقه شيعه در ميان علمای ما، و اين راه حل علمی مطلب را هم با شواهد تاريخش انشاء الله در يک بحث ديگه چون اين از مضال اقدام اعلامه، تکليف بچه طلبههای مثل بنده، اعلام در اينجا در اشتباه افتادند انشاء الله يک وقت ديگه يک توضيحی عرض میکنم، پس بلی آقا؟
س: روايت را فرموديد مالم تشارط داره که محمد ابن علی ابن حسين قال قال(ع)
ج: آن محمد ابن علی ابن حسين صدوقه ديگه خب، آن که من همين الآن میگن
س: تو وسائل تحت عنوان روايته
ج: خب از صدوقه ديگه عرض کردم صدوق هم داره قال(ع) مرسل نقل کرده،
س: حد اقل فتوای صرف
ج: بلی فتوای صرف نيست به عنوان روايته، اما عرض کردم اين روايت بعينها تو فقه الرضا هم آمده، الآن راهی ما عرض کردم قطعاً روايته، من از فقه الرضا البته يادم رفته راسته در صدوق هم روايت قرارش داده درسته اين مطلب اضافه بر اين در مقنع هم فتوی داده اما قبل از صدوق در فقه الرضا آمده و ما قطع داريم فقه الرضا هرچه گفته روايته، اين قطع عرفی داريم اما حجيت برايش اثباتش مشکله، پس بنابراين اين مطلبی هم که ايشان فرمودند آن هم مشکله و قاعده کلی که ما داريم چون اصالة احترام حرمت عمل مؤمن، اين يک قاعده کلی ما داريم هر عملی مسلمان محترمه اين قاعده کلی طبق اين قاعده کلی چون ماشطه گری و مشاطه بودن و آرايشگر بودن اين يک عمله و محترمه طبق اين قاعده بايد بگيم عمل او محترمه حق اشتراط هم داره هيچ مشکل نداره اين روايت کافی نيست قبلت ماتعطی برای اين که اين حکم را عوض بکنه مرحوم شيخ برای آن روايته که لاتشترط، لاتستأجر اجيره حتی تقاطعه، بعد گفته مثلاً اين تخصيص خورده، چه خورده نه اختصاص به آن هم نداره آنی که ما الآن داريم اصالة حرمة عمل المؤمن اصل اولی اگر عمل حرام نشد آن وقت اقتضاش اينه که جايزه.
بحث ديگری در اينجا در ضمن مطرح شده که بيشتر جنبهی به اصطلاح شايد موضوعی داشته باشه آن بحث اين بود که عرض کرديم در کلمات شيخ صدوق و در فقه الرضا شعر معز موی بز خارج شده بود در کلمات مرحوم شيخ مفيد خارج نشده بود اما عبارت ايشان مشعر بود چون گفته بود که موی زن را به موی مردم وصل نکنن، مرحوم شيخ طوسی جمع کرد بين دو مطلب هم عبارت شيخ صدوق را هم عبارت شيخ مفيد را گفت به موی مردم وصل نکنه اما موی بز اشکال نداره خوانديم اين مطلب را آقايون بعدی ما بيشتر آمدند اين توضيح را دادند که کلمه موی بز در کلمات شيخ طوسی در حقيقت بحث موضوعيه نه حکمی يعنی مرحوم شيخ طوسی در حقيقت میخواهد اين طور بگن که موی بز تدليس با او پيدا نمیشه اما با موی آدم پيدا میشه اين مطلب يک نکتهی بسيار لطيفيه اين گفت که باب ينفتح منه الف باب نه مليون باب، الف الف باب اصولاً اين که آيا ما يک روايت را تفسير موضوعی بکنيم يا تفسير حکمی بکنيم اين خيلی مهمه، چون احکام غالباً به شرايط زمان و مکان عوض نمیشن اما موضوعات به شرائط زمان و مکان عوض میشن مثلاً اگر شعر معز را يک نوع تعبد بگيريم بگيم در زمان ما هم جايزه موی بز اشکال نداره بالخصوص اشکال نداره، اما اگر موی بز را همين طور که عدهی از علمای ما گفته موضوعی بگيريم بگيم به زمان فرق میکنه، اگر با موی بز تدليس میشه موی بز را میشه يک جور الآن فرآوری میکنن مو را میگيرند يک تشکيلاتی بهش میدن با موی آدم ديگه فرقی نمیکنه اگر تدليس شد آن هم اشکال داره اگر تدليس نشد اشکال نداره خوب دقت اين مثال البته الآن تو اين بحثيم اين تو فقه ما خيلی کار برد داره خيلی کاربرد عجيبی داره که آيا اين موردی که ما داريم اين از باب بحث موضوعی است يا حکمی است؟ الآن برای شما سه عبارت خواندم شيخ صدوق فرمودند که لاتصل الشعر النساء بشعر غيرها امرئة غيرها، و اما شعر المعز فلابأس اين عبارت صدوق، شيخ مفيد تدليس نکنه ماشطه بان يصلن شعرها بشعور الناس، کلمه بز را به کار نبرده بود مردم، اين هم عبارت شيخ مفيد، شيخ طوسی هم عبارت شيخ مفيد را به کار برده هم استثناء شيخ صدوق را به کار برد و اما شعر المعز فلا بأس آقايانی هم که بعد آمدند گير کردند چه کار بکنن، گفتند کلام شيخ طوسی را هم حمل بکنيم بر بحث موضوعی، چرا؟ چون موی زن با موی زن ديگه اشتباه میشه تدليس میشه اما با موی بز ديگه تدليس نمیشه پس حملش کردن بر مسأله موضوعی سؤال اينه که ما اين را چه جور بفهميم؟ حق مطلب اين است اولاً نسبت به شيخ مفيد قطعاً، به شيخ صدوق معذرت، نسبت به شيخ صدوق قطعاً ما حکم میفهميم و عرض کرديم اينها يک تفکری دارند اين مهمه برای شما در اين مرحله در ذهن يکی يکی از اين فقهای گذشته و غير گذشته ببينين چنين تفکرات آنها را اولاً آنها میگن شأن ائمه(ع) عادتاً شأن حکمه شأن موضوع نيست اين به طور طبيعی مگر اين که قرينه خارجی بياد، آن وقت امام فرمود لاتصل الشعر بالشعر اينجا اصلاً کلام پيغمبره لاتصل الشعر بالشعر اين هم که حکمه، آن وقت هم روايت داره و اما شعر المعز فلابأس اين شعر المعز فلابأس را دليل نداريم که موضوعی فکر بکنيم اينه هم حکم فکر میکنيم، نتيجهاش اين میشه که وصل شعر بشعر تعبداً چون چنين چيزی غير از تعبد که نمیشه باشه اين که حکمی چيز، تعبداً جايز نيست وصل موی بز تعبداً خوب دقت کنيد وصل موی بز تعبداً جايزه، پس مرحوم شيخ صدوق نه تو اصلش تدليس گرفت، نه تو فرعش تدليس هردو را تعبد معنی کرد و اين کار درستی هم هست انصافاً چون ايشان میگه تو روايت لفظ تدليس نبود، روايت گفت لاتصلی الشعر بالشعر از آن ور هم گفت شعر المعز لابأس هردو را حکم گرفت ايشان، در نتيجه چه میخواهد تدليس باشه چه نباشه، شعر مطلقاً نمیشه شعر معز هم مطلقاً میشه، حالا تدليس خودش بالخصوص چون خودش عنوان خاصی داره آن عنوان ديگهی است، اين خلاصه تفکر مرحوم شيخ صدوق، آنچه که میشه روی اين اشکال کرد آن شعر معز سند روشنی نداره که گذشت بحثهاش ديگه وارد بحث نمیشيم.
شيخ مفيد هم کلاً اين وصل الشعر را حمل بر تدليس کرد کلاً ضابطهاش تدليس شد ديگه از بحث هم خارج کرد از بحث تعبد خارج کرد انداخت تو بحث تدليس، و اما شيخ طوسی قدس الله نفسه انصافاً کار ايشان برای ما واضح نيست چون شعر معز را اگر میخواهد تعبداً ايشان نبايد تدليس را مطرح کنه ايشان بايد اصل وصل شعر را هم مثل صدوق تعبداً مطرح کنه، لذا فقهای بعدی ما آمدند اين را حمل کردند بر تشخيص موضوع، انصافاً خلاف ظاهره، يعنی انصاف قضيه اگر ما باشيم خلاف ظاهره اما اين تأثير داره خوب دقت بکنيد اگر ما فتوی صدوق را گرفتيم وصل شعر معز مطلقاً جايزه، اگر عبارت شيخ مفيد را گرفتيد ظاهراً وصل شعر معز هم مثل بقيه است اگر تدليس بود جايز نيست نبود هست، عبارت شيخ طوسی هم ابهام داره انصافاً عبارت شيخ طوسی هم در اين مسأله ابهام داره اين هم راجع به اين قسمت بحث.
قسمت ديگری در اين بحث عدهی از اعلام مطرح کردند و آن اين که اصولاً ما دليلی نداريم که تدليس مطلقاً حرامه در مثل بيع و عقد و خريدن کنيز و اينها حالا فرض کنيم يک نفر موهای سرش کمه، برای اين که میخواهد توی يکجا بره سخنرانی کنه فرض کنيم يک کلاه گيس هم رو سرش میگذاره به مردم هم خودشرا نشان میده که اين مثلاً پور مو است اين چه دليلی بر حرمتش داره،
س: تدليس يعنی
17: 16
يا مثلاً يک حدی که کالای
ج: ها! ايشان میگه اگر گذاشتن موی سر موجب اشتباه، فرض کنيد حالا چشمهای مصنوعی میگذارند که عين چشم حقيقيه يک چشمش کوره اعور به اصطلاح چشم مصنوعی میگذاره میخواهد جلو مردم ظاهر بشه خب اين چه مشکل داره،
س: نمیخواهد ازدواج کنه که
ج: آن بلی ازدواج، و خريد و فروش،
س:
36: 16
ج: نه ايشان میگه ايشان چون مرحوم شيخ مفيد میگه لايجوز برای مواشط اگر تدليس بکنن يغششن بوصل الشعر مرحوم آقای خويي و استادشان نائينی، ايروانی میگن خيلی خوب حالا تدليس خواستند يک زنيه شوهر داره اين خانم آرايشگر هم میدانه که اين زنکه کچله مچله فقط میگه موی هم برايش میگذاره که جلو شوهرش اما شوهره هم خبر داره خب اين چه مشکل داره،
س: آن که تدليس نيست، تدليس يک حالت غش داره ديگه استاد غش هميشه حرامه
ج: حالا فرض کنيم، حالا فرض کنيم مثال ديگه بزنيم، اين خانمه مو داشت رفت سفر در آنجا موهاش ريخت بعد از اين که حالا شوهرش هم شوهر داره ديگه به اصطلاح چيزی نيست که به اصطلاح چيز باشه يعنی عقد باشه، قبل از اين که پيش شوهر بياد يک موی مصنوعی میگذاره که خودشه مثل سابق مو دار نشان بده اين حرامه،
س: نه تدليس نباشه
ج: چرا؟ چون شوهره خبر نداره،
س:
34: 17
ج: معاملهی، ها! پس همان حرف آقای خويي را میخواهين بگيم شما، میگی آقای خويي فرمودند اگر معاملهی بود اما معامله نبود به مجردی که ما ايهام بکنيم يک مطلب را آن حرام نيست ايشان میگه يا معامله باشه يا ازدواجی باشه، اگر بيعی نبود ازدواج نبود ولو انسان يک چيزی را ماس مالی بکنه خودش را يک هيکل خاصی نشان بده که در واقع چنين اين اشکال نداره اين حرمت نداره
س: دوتا ديگه
ج: بلی آقا؟
س: مصداق کذب میشه
ج: مصداق کذب میشه حالا به يک معنای کذب عملی به اصطلاح، پس بنابراين خوب دقت بفرماييد يک اشکال در اينجا دوتا اشکال هست، يک اشکالی نيست که آقای خويي مطرح، يک اشکالی هم باز مرحوم شيخ دارند در مصداق تدليس اما راجع به اين مطلبی که آقای خويي فرمودند اگر در جايي طرف علم داشته باشه که قطعاً تدليس نيست آن که موضوعش خارجه میدانی زن خودش کچله رفته مو گذاشته، يک چشم رفته چشم، اين خب قطعاً از موضوع خارجه، اما در جاهای که نمیدانه فرض کنيد خانمه رفته يک مجلسی يا يک چاقونی چيزی خورد چشمش در آمد کور شده قبل از اين که منزل شوهرش بره چشم مصنوعی گذاشته عين چشم عادی خب شوهره هم خبر نداره، يعنی فرض کنيم که خبر نداره شوهر آيا اين کار هم حرامه يا میخواهد سخنرانی کنه خودش را نشان میده به شکل يک انسان کامل در صورتی که نه موش مثلاً کچلی چشم نداره مثل چشم مصنوعی گذاشته يک چندتا لوازم
19
گذاشته غرض طبيعی نيست آيا اين کار بنفسه حرامه؟ خب ظاهراً راسته حرف آقای خويي يک دليلی به عنوان تدليس بر حرمت آنها نداره حالا انشاء الله چون بحث غش خواهد آمد آجا متعرض میشيم چون دليل غش عمدهاش اينه من غشنا فليس منا يعنی آن نکتهاش اينه که کسی که يک نوع تعاملی بکنه که در مقابل ما ببينيد من غشنا نگفت من غش، يعنی کسی که در جامعه قرار میگيره در مقابل جامعه کاری بکنه که واقعيت نداره يعنی به عبارت ديگر اين شخص آن باطن خودش را به جامعه نشان نداده يعنی خودش را از جامعه جدا کرده پس مراد از دليل غش و تدليس مراد اين است که اگر ترتيب اثری داده بشه ولو اين ترتيب اثر نمیخواهد حتماً در عقد باشه يا در عقد بيع باشه که آقای خويي فرمودند در غير آنها هم باشه درست نيست، هر نحوی که منجر به غش و ترتيب آثار آنی که مهم است در تدليس غير از اين که جاهل باشه يا طرف مقابل و ملتفت نيست اين است که ترتيب آثار داده بشه در همين روايتی زنکهی که میخواست آن دختری که میخواستند موی مصنوعی برش بگذارند اين تصادفاً بعد از عقده مابين عقد و زفافه، بازهم پيغمبر اجازه ندادند چرا؟ چون در آن زمان رسم بود اگر عقد میکردند ديگه نمیديد تا وقت زفاف ديگه نمیديدش میخواست مادرش کاری بکنه، که اين قبل از زفاف با مو نشان بده پس اين مهم نيست که حين عقد باشه مهم حين تأثير عمله حالا فرض کنيد يک کسی است يک چشمه نستجر بالله میخواهد يک شهادت دروغی هم بده، میگيره يک چشم مصنوعی میگذاره مياد جلو شهود میگه من را ببينيد فلان اين طور هستم اين قيافه اين خصوصيات بعد میره مثلاً وقتی که میخواهد پيش حاکم شهادت بده آن چشمش را در مياره خب اين شهود میگه نه آدمی که پيش ما آمد چشماش کامل بود اين میخواهد يک ترتيب اثری رو شهادت بده با اين تدليس که انجام میده، عقد هم نيست لازم نيست عقد باشه ما بحث ما هميشه روی عقد نيست، آن مثالهای که شوهر بدانه اصلاً تدليس نيست اصلاً صدق تدليس به جهله، با علم که اصلاً تدليس نيست اين که اصلاً کلاً خارجه، اما اگر علم نباشه و جهل باشه انصاف قضيه همين که ترتيب آثار بشه ولو غير عقد باشه غير ازدواج باشه بازهم تدليسه فرق نمیکنه
س: يعنی شما
ج: يعنی مراد از تدليس من غشنا يعنی انسان کاری بکنه با تنويح و با تاريخ ساختن قصه ترتيب اثری بده روی قصهی غير واقعی، ترتيب اثر يکش هم عقده، بلی مثال بارزش آنه اما غير از آن هم تصور میشه،
س: ولی خب نتيجهاش ترتيب اثر ماليه،
ج: نه ممکنه شهادت باشه اثر مالی هم نباشه، نسب باشه من باب مثال اثر مالی نباشه حد زنا میخواهن براي يکی جاری کنه، من باب مثال میخواهم بگم لازم نيست مالی باشه، ترتيب يک اثری تو جامعه بده فرض کنيم میخوهد بره جلو آقايون نشان بده، که من مثلاً فلان مثلاً توی تحقيق علمی نشان دادند که هرکسی مثلاً سيگار بکشه سرطان ريه میگيره اين آقا هم گرفته، میره بازيگری میکنه، چيه با اين که داره، میخواهد به مردم نشان بده من سرطان ريه نگرفتم برای اين که تأييد مثلاً سيگار بکنه، خب اين تدليسه فرق نمیکنه،
س: استاد مطلق اثره يا
ج: ها! يک اثری در خوب من غشنا، خوب دقت بکنيد يک اثری در جامعه بگذاره که ديگران بخواهن روی فعل او ترتيب اثر بدن،
س: من غش مسلماً هم داريم،
ج: خب مسلم داريم،
س: من غش مسلماً هم داريم
ج: خب فرق نمیکنه،
س:
41: 22
ج: نه همين شد، مسلم جنبهی اجتماعی يعنی من غش مسلماً ترتيب اثر میخواهد بده خوب دقت بکنيد اگر ترتيب اثر داد بر يک عملی که خلاف واقعه، با اشتباه نشان دادن آن میشه تدليس پس معيار تدليس ترتيب اثره نه اين که معيار تدليس اين باشه که حتماً ازدواج بشه، يکی بيشتر اين بر نکنيد،
س: ترتيب اثر يک ضايع حقوق ديگران بکنه و الا ترتيب اثر خودشه ولی ضايع نشه،
ج: بالاخره نمیخواهد حالا ضايع بکنه يک حقی را يک اشتباهی برای ديگران حتی ممکنه يک خبری را هم بگه، اين خبر بعد دو روز برای بيچارهها، بدانه اين ور و آن ور بعد میگه اين آقا با يک قيافه عوض کردن مطلبی را درد سر برايشان درست
س: اين همان حرفيه که هرچه، ضايع شده حقش اما اگر حق ضايع نشه تدليس هست اما حرام نيست
ج: چرا، ظاهرش که حرامه ديگه، اگر نمیخواهد يعنی آن تأثير اثر مراد من ترتيب اثره از طرف،
40: 23
يعنی بياد در جامعه ترتيب اثر روش بشه اين اسمش تدليسه، و جهل هم باشه با علم هم نمیشه پس اختصاص به اين دو مورد که مرحوم استاد فرمودند نداره، يک بحث ديگری هست،
س: استاد قراره يکی بکنيم چه؟ آخرش
ج: فرق نمیکنه آن هم همين طوره، هرچه بخواهد خلاف واقع، اما به لحاظ، اين به لحاظ تزويج يک بحث ديگه اين که اگر انسان خلاف واقع را نشان داد و ليکن ولو ترتيب اثر هم نبود ممکنه در عنوان کذب داخال بشه آن هم يک عنوان محرمه که انشاء الله ما توضيحش را عرض میکنيم، که مثلاً خداوند متعال راجع به منافقين میگه اذا جائکم المنافقون، منافقين میگن انک لرسول الله، خدا میگه بلی تو رسول هستی اما منافقين دروغ میگه، اين چه دروغيه؟ خب میگن انک لرسول الله، تعابير
32: 24
اين صدق چرا؟ اين کذبش نشهد انک لرسول الله نشهد، چون شهادت يعنی من کلامی را که میگم تو قلبمه، اين شهادته ديگه اين که میگن نشهد دروغ میگن اين شهادت نيست تو قلبشان اين نيست انشاء الله ما توضيحاتش در بحث کذب انشاء الله عرض میکنم ممکن است که يک عمل به لحاظ تدليس حرام نباشه اما باز به لحاظ کذب حرام باشه پس اين اين طور نيست که مرحوم استاد فقط گفتند رو اين دو مورده.
يک بحث ديگه هم مرحوم شيخ انصاری دارند ببينيد ايشان میگه تدليس فرض کنيم زن يک پودری را رو صورتش بزنه خودش را مثلاً سرخ و سفيد نشان بده يا سفيد نشان بده اين تدليسه اين جای بحث نيست اما فرض کنيد يک زنی پوستش آن قدر شفاف نيست اما با يک هنرمندی خاصی که دارند يک جاهای صورت را مثلاً يک خطی سياه بگذاره، خط قرمزی آن وقت به قياس آن خطها صورت قشنگ ديده بشه يا بروز پيدا بکنه،
س: گيريم مثلاً
ج: نه گيريم نه،
س: به هر حال گيريم هم
ج: نه ببينيد اين نور پردازی اصلاً خودش يک مسألهی است، يعنی چون ذهن انسان يک ذهن قياسی هم هست اگر آن خطها نبود انسان صورته فرض کنيم سبزه روشن نشان میداد اما بعضی سياهیها يا مثلاً يک چادر خاصی يا سياهی خاصی را به کار میبرند صورت او سفيدتر ديده میشه غير از آن مقداری که هست آيا اين هم تدليسه البته اين بحث موضوعی است و تشخيص عرفه به نظر ما فرقی نمیکنه اين هم تدليس حساب میشه چه فرق میکنه؟
س: و محرمه
ج: اگه برای عقد ازدواج باشه و تأثير خارجی بلی، فرق نمیکنه،
س: برای شوهرش میخواهد اين کار را بکنه
ج: نه آن که اشکال نداره، بحث
س: ترتيب اثر که داره
ج: حالا ترتيب اثر فرق نمیکنه، ديگه اگر بخواهيم اين بحث را وارد بشيم ديگه بسه، عرض کنم که ببينيد شما مثلاً يک بيستتا چراغ شما اينجا بگذاريد رديف همديگه، يک چراغ خودش روشن بشه خاموش بشه اين چراغها خودش روشن و خاموش بشه حالتی ايجاد نمی کنه اما اگر بيستتا چراغ يک دقيقه روشن بشن خاموش بشن از آن مجموعش يک حالتی پيدا میشه از مجموع اينها شبيه شعلهی جباله به قول آقايون آن که قطعاً يک چيزی بيشتر نيست اما چون میچرخه آدم خيال میکنه دائره است دقت میفرماييد، پس در حقيقت اينها کلاً تأثير داره اين اين طور نيست که فقط تدليس عبارت از اين باشه که يک پودری يا رنگی به صورتش بزنه سفيد بشه هر کاری که منشأ اين بشه که خلاف واقع ديده بشه آن هم دو جور میشه اگه مقابل شوهرشه اشکال نداره، بلکه مستحب هم هست به خاطر تزيين اما به عنوان تدليس و تأثير حرام جايز نيست، اين راجع به اين بحث که ديگه انشاء الله کافی است و تمام، فروعش و اصولشه هم عرض کرديم.
ببين بحث دوم مسأله دومی که ايشان جزو محرمات مرحوم شيخ آوردند مرحوم شيخ انصاری، ديگه حالا ما کم کم میخوانيم نوشتند المسأله الثانيه، مراد ايشان از مسأله دوم از نوع رابع عرض شد از زمان مرحوم شيخ طوسی در فقه ما در مبسوط يک مقدار مکاسب محرمه سعی کرد منظم بشه، يک مقدار نه اين که کلاً، اما از زمان محقق صاحب شرايع کاملاً منظم شد من توضيحاتشه گذشت برای اولين بار و عرض کرديم اين کاری را که مرحوم صاحب شرايع فرموده سنیهای قبل ايشان و معاصر ايشان و بعد از ايشان هم نکردند ايشان مکاسب محرمه را پنج بخش کرده از زمان صاحب شرايع تا زمانی که ما هستيم يعنی شيخ انصاری قدس الله نفسه که الآن در خدمت ايشان هستيم اين تقسيم را پيش گرفتند، يک لايجوز بيع النجس، دو لايجوز بيع ما يقصد منه الحرام سه و چهار لايجوز بيع حرام فی نفسه يا اخذ اجرت بر حرام فی نفسه، پنجمش هم اخذ اجرت بر واجب فی نفسه اين پنج قسمش کردند که توضيحاتش گذشت اين الآن ما در نوع چهارم هستيم ايشان مسائل را طبق حروف هجائی گفتند مسأله اول تدليس الماشطه بود که توضيحاتش گذشت، مسأله دوم تزيين الرجل تعبير ايشان تزيين الرجل بما يحرم عليه من لبس الحرير و الذهب، تزيين الرجل حرام، بعد ايشان در تزيين الرجل دوتا عنوان آوردند يکی حرير و ذهب بپوشه، يکی بما يحرم عليه من لبس ما يختص بالنساء من اللباس، لباسهای خاص زنانه را بپوشه آن لباسهای خاص زنانه را پوشيدن آن هم به اصطلاح حرامه، البته متعارض اينه متعارف الآن اينه که آن لباسهای خاص را بلی لباسهای خاص را غالباً میگن تشبه الرجل بالمرئه پس بعضی از آقايان که مشهور باشه تشبه الرجل بالمرئه آوردند، عبارت مشهور اينه، چرا آن عبارت را آوردند؟ چون يک روايتی از پيغمبر نقل شده، لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و المشتبهات من النساء بالرجال اين يک، آن وقت توی همين عنوان تشبه لبس حرير را آوردند چرا؟ چون گفتند حرير لباس خاص زنهاست اگر مرد بپوشه آنهم تشبهه، روشن شد اين يک خاص، در مقابل عدهی عنوانی مثل شيخ عنوان تزيين الرجل آوردند، آن وقت تزيين الرجل دوتا قرار دادند يکی تزيين الرجل بلبس حرير که مرد حرير را بپوشه يکی هم اين که مرد لباس خاص زن را بپوشه اين دقيقاً عکس او روشن شد يکی تشبه را آورده هردوتا مطلبه تو ضمن تشبه آورده يکی تزيين الرجل آورده، هردو مطلبه تو تزيين الرجل آورده، عدهی هم به اين فکر افتادند که تفصيل قائل بشيم دوتا عنوان داريم يک عنوان تزيين الرجل بما يحرم عليهم يک عنوان تشبه الرجل بالمرئه است، روشن شد مطلب پس بنابراين اولاً خود مطلب را عنوان بحث مسأله ثانيه را مطرح بکنيم اين در طول تاريخ ما و تاريخ اهل سنت فرق نمی کنه چه در تاريخ ما چه در تاريخ اهل سنت سه جور آمده تزيين الرجل آمده که شامل لباس زنانه هم بشه لباسی که خاص زنهاست تشبه الرجل آمده که شامل لبس حرير بشه بعضيا هم گفتند آقا دوتا فصلش بکنيم يک تزيين الرجل بمايحرم عليه مثلاً طلا بپوشه يا حرير بپوشه دو تشبه الرجل بالمرئه مرد لباسهای زنانگی بپوشه ولو حرير هم نباشه ظاهر شيخ اين دومی، يا اولی، شيخ داره تزيين الرجل بمايحرم عليه من لبس الحرير دقت فرموديد و بمايختص بالنساء اين عبارت شيخ پس شيخ هردو را تو تزيين الرجل آورده، اگر ياد مبارکتان باشه ما تو اول بحث تدليس الماشطه اين بحث را هم مطرح کرديم آيا اين بحث را تو حرف ت بياريم تدليس الماشطه يا تو حرف واو بياريم وصل الشعر بالشعر آنجا گفتيم اينجا هم بحث اينه يک عده از آقايون اشکال کردند که بحث تزيين مطرح نيست اصلاً لبس الحرير حرامه، لبس الذهب حرامه میخواهد تزيين باشه میخواهد تزيين نباشه، چرا تزيين آوردين شما روشن شد اصلاً اگر بخواهيم حق مسأله را اداء کنيم تو حرف لام بايد بياريم، چون الآن بحث چيه؟ خوب دقت بکنيد بحث اينه که ما يک عنوان حرام را بياريم اخذ اجرت بر عنوان حرامه بحث اينه ديگه آنی که حرامه تزيين الرجل به لبس الحرير نيست آنی که حرامه لبس الحرير حرامه،
س:
54: 32
حرير در جهاد اشکال نداره،
ج: خب در حال عادی چطور؟ اگر زينت نباشه
س: اينجا تزيين نيست ديگه اينجا
33
ج: خب فرض کن آقای خويي الآن اظهارات آقای خويي است، خب اينجا بحث سر اينه که حرير را زير لباسش پوشيده هيچ تزيين هم نيست بازهم حرامه،
س: حرير بپوشه جهاد کنه،
ج: نه آن جای جهاد که استثناء شده نه در حال عادی حرير را زير پوشيده روش قباش را پوشيد بازهم حرامه،
س: حاج آقا
12: 33
ولی لبس
ج: چرا؟ ببينيد دقت بکنيد البته يک کمی دارند نزديک میشين شما بارک الله خوبه اعتراضتان
23: 33
بالای پيدا کرديد، ببينيد لذا اين اشکال مطرح شده که اصلاً حرير لبسش حرامه، اينه بايد بياريم تو حرف لام يحرم لبس الحرير حالا اگر کسی اخذ اجرت گرفت برای لبس حرير مثلاً من باب مثال يک آقايي است پول گرفته که حرير بپوشه بياد تو مجالس پول گرفته اين حرامه الباس حرامه، يک کسی پول میگيره کارش اينه که اين قباء آقا را برش میکنه، آن سابقاً لباسهای خاصش اين لباس آقا هم حرامه اين لباس بر اين آقا میکنه پول میگيره برای پوشاندن حرير آن هم حرامه میخواهد تزيين باشه میخواهد خوب دقت بکنيد آيا ما لبس الحرير داريم يا تزيين الرجل بالحرير داريم اين يک، دو بعد هم تزيين فعل الغيره آنی که حرامه تزيين الرجل بالحرير و لذا مرحوم آقای خويي در مصباح الفقاهه، البته چون در اينجا کاملاً عبارت مصباح الفقاهه را آورده اين فاضل معاصر میشه اين کتاب ايشانه هم بلی بياد ايشان مثلاً فرموده آقای خويي اتفقت فقهائنا فقهاء العامه علی حرمة لبس الرجل الحرير و الذهب و لکنّ الاخبار خالية عن حرمة تزين الرجل بهما ما عنوان تزين يا تزيين نداريم فقعد المسأله بهذا العنوان کما صنعه المصنف فيه مسامحة واضحه، بايد با آقای خويي فرمود دوتا مسامحه مصنف هم نگفت تزين گفت تزيين باب تفعيل را به کار برد، تازه آقای خويي کردند مصنف آورده تزين آنی که در عبارت مکاسبه تزيينه تازه تزين هم نيست، لبس که نيست هيچی، تزين هم نيست، آنی ه الآن در مکاسب آمده تزيين، بعد ايشان
س: تزيين با لبس محقق میشه
ج: نه ممکن لبس باشه تزيين هم نباشه لذا آقای خويي اشکالش همينه خب اين لب اشکال آقای خويي میگه شما حرير را زير لباسهاتان پوشيدين لبس هست تزيين نيست، حرير را پوشيدين روش يک قبای عادی پوشيدين، اينجا لبس هست تزين نيست، بعد ايشان فرمودند بلی در بعضی از روايات هست
34: 35
بالذهب فانه زينتک فی الآخره جعل الله الذهب زينة النساء پس معلوم میشه خود لبسش بعد ايشان میفرمايد که اينها ضعيف هستند بعد هم بلی لاتدل علی حرمة تزين الرجل تازه اينها هم دلالت نمی کنه که تزين پوشيدن مطلقاً حرامه ولو تزين نباشه بعد ايشان بحث فرمودند بعد هم دنبال اينجاست دنبال اين بحث رفتند که نسبت بين تزين با لبس عموم و خصوص من وجه راسته حرف ايشان ممکنه انسان لبس باشه تزين نباشه مثل فرض کنيم حرير را زير پوشيده ممکنه تزين باشه لبس نباشه فرض کنيم با طلا رو سرش مثلاً يک جايي مثلاً آويزان نپوشيده مثلاً آويزان کرده يک تکه حرير آويزان کرده لبسش نه، علی ای مطلبی که ايشان فرمودند درسته و اضافه بر او تزينه هم تازه ايشان فرمودند نه مسأله تزيين،
س: تزيين هم اشکال نداره
ج: عرض کنم که اولاً ما چون هميشه قائل به سير تاريخی هستيم اولاً ببينيم اين از کجا، اصلاً اين از کجا، به قول ايشان خب راست میگن در روايات ما که لاتلبس الحرير داريم چطور شد يک دفعه فقهای ما رفتند رو تزين يعنی شيخ انصاری اين تزينه از خودش در آورده يا اين سابقه داره تا آنجای که من فکر میکنم تا آنجای که ما ديديم تو اين عبارت اولين کسی که اين مطلب را داره مرحوم شيخ مفيد در کتاب مقنعه داره و معالجة الزينة للرجل بما حرمه الله تعالی حرام ايشان به جای کلمه تزيين معالجة الزينه، يعنی تقريباً معالجه به کار بردن، زينتهای که برای مرد حرامه کسی ديگه بياد برای اين قرار بده خوب دقت بکنيد معالجة الزينه، البته بعدش يک چيز ديگه هم گفته، شيخ آخرش داره ايشان نه، اين معاصر ما نقل نکرده، آخرش هم و الاجر عليه حرام اين اجر احتمال داره به زينت هم برگرده هم اين کار حرامه هم پول گرفتن حرامه پس اين عبارت مرحوم شيخ مفيد اين جور نيست که شيخ طوسی شيخ انصاری مطلبی گفته، بعد از مرحوم شيخ مفيد در شيخ طوسی در نهايه و معالجة الزينه، دقت کردين للرجال بما حرمه الله عليهم بازهم معالجه، آن وقت در کتاب شرايع خوب دقت بکنيد و تزيين الرجل بمايحرم عليه در مختصر النافع و تزيين الرجل بما يحرم عليه در کتاب مثلاً در ارشاد علامه و تزيين الرجل بالمحرم پس معلوم شد که مشکل مرحوم شيخ انصاری نيست، ولو هم آقای خويي مشکلشان با همه علمای سابقينه، مشکل به شيخ انصاری نيست اين تزيين الرجل ابتداءً در مکتب بغداد که عرض کرديم مکتب بغداد با آن تقسيم بندی که ما داريم اول مکتب بغداد اصولاً مکتب بغداد آثاری که درش است بعضياش عيناً نصوص اند مثل فقه الرضا اما کلمات مثل شيخ مفيد نصوصه اما با يک استظهار عقلائی با يک استنتاج عقلائی، اما از نصوص هم خارج نشده پس چطور شد در روايات ما بود لاتلبس الحرير در اينجا آمد و معالجة الزينة کمتر میشد تزيين الرجل بالمحرم شيخ انصاری هم گفت تزيين الرجل پس اين عنوان تزيين الرجل تو شرايع آمد تو مختصر النافع محقق حلی آمد، تو عبارات علامه آمد و بعد آمد تو کتابها تا به شيخ انصاری آيا واقعاً اشتباهی رخ داده همين طور که آقای خويي و عدهی مصر اند؟ عرض کنم اين جور نيست اين آقايون کم لطفی فرمودند شيخ انصاری، هنوز مثلاً فرض کنيم خود شيخ مفيد ديگه من نمیخوانم چون آقايون مراجعه کنن، اين مسأله را در دو جا آوردند خوب اگر دقت میکردن روشن بود يکی تو بحث لباس مصلی آوردند خوب دقت بکنيد تو بحث لباس مصلی گفتند
40
تزيين الرجل بالحرير گفتند لبس الحرير، خوب دقت بکنيد تو بحث لباس مصلی لبس الحرير نوشتند لبس الذهب نوشتند، چون اينجا بحث تزيين و تزين مطرح نيست اگر مرحوم استاد يا آقايون ديگه میآمدند عبارت شيخ مفيد را بحث لباسش را با بحث مکاسب، اينجا ايشان تو مکاسب گفت معالجة الزينه پس يک بحث اين مسأله تو لباسه آنجا لبس حرير میخواهد زينت باشه نباشه میخواهد تزين باشه نباشه، يک بحث تو مکاسبه خوب دقت کنيد تو مکاسب ايشان آوردند معالجة الزينه للرجال و مراد ايشان هم تزين نيست که آقای خويي، مثلاً تو عبارتش تزين آورده اينجا ببينيد فاضل معاصر گفته بايد تزين باشه مرادش همان تزيينه نه تزين، خوب دقت کنيد مفادش آن، همان تزيينه
س: که به باب
ج: ها! که به باب مکاسب بخوره،
س:
8: 41
ج: احسن، و لذا اين خود، فرض کنيد انگشتر تو دست کردن کار، و لذا اين ها میخواهن اين را بگن اگر خود عمل را نگاه بکنيد آن لبس الذهبه لبس الحريره اين خود عمل، اما اگر فرض کرديم يک کسی کارش اين شد با حرير يک مردی را زينت بده خوب دقت کنيد برای خود آن مرد لبس حرامه احتياج به تزين هم نداره اينها چون بحثشان مکاسب محرمه بود خوب دقت کرديد آمدند فعل آن کسی که اين کار را انجام میده بررسی کردند، می گن آقاجان شما مثلاً فرض کنيد يک شخصی را میخواهين بگيرين لباسش يک شکل مرتبی لباسهاش يک ترتيب، عمامهاش آخوندی يا غير آخوندی يک شکل، اگر اين ها را با لباس عادی بکنيد اشکال نداره با حرير نکنيد يعنی آمدند آن لبس مرد را حساب کردند آنی که فی نفسه روشن شد حرامه اگر شما آمدين با آن کار زينت دادين برای شما هم حرامه، و الاجر عليه حرام، پس اينی که آقايون آمدند تزيين الرجل فرمودند،
س: آن مقدمهی
ج: البته دقت بکنيد ممکنه يک کسی بگه من با لبس حرير هم ممکن است اخذ اجرت بکنم، من برم آنجا بهش بگم آقا من اين لباس حرير بپوشم اينجا
37: 42
پول میگيرم خب با لبس حرير هم میشه اين مرادشان نبوده نه اين که آن طرف نمیشه آن طرف هم میشه چه فرق می کنه مرادشان در بحث مکاسب اين بوده که اگر شما يک کسی را با مثلاً عمل محرمی تزيين بکنيد چرا تزيين گفتند چون پوشيدن عادتاً نمیخواهد يک انگشتر را میگذاره دستش، اما ممکنه حالا مسأله، يک کسی پول میگيره برای الباس، نه برای تزيين اصلاً کار اين آقا اينه که انگشت اين میکنه، اما آن آقا انگشتر طلا دستش میکنه آن هم حرامه ولو الباسه آنجا تزيين نيست، آن هم حرامه پس خلاصه بحث حالا من که جمع بکنم بحث را ما در حقيقت چهار عنوان داريم، دوتاش مال آن شخصی است که انجام میده خودش انجام میده دوتا هم مال آن شخصی که در اين آقا ايجاد میکنه برای شخصی که انجام میده يکی لبس الذهبه يکی تدين به ذهبه، خوب دقت بکنيد، يکی لبس الذهبه يکی تدين به ذهب، وقتی لبس ذهب حرام شد تدينش هم حرامه، توی بحث لباس مصلی آقايون لبس الذهب را آوردند حالا میخواهد زينت باشه يا نباشه؟ لبس الذهب حرامه لبس الحرير حرامه میخواهد تزين باشه نباشه، اين تو بحث لباس مصلی اين دوتا عنوان، دوتا عنوان هم تو مکاسب محرمه هست يکی الباس الحرير الباس الذهب يکی تزيين الرجل بالحرير آقايون علمای ما آن مصداق بارزتر که تزيين بوده آوردند اما الباس هم همان حکم را داره هيچ فرق نمیکنه، فرض کنيد يک آقای پول گرفته کارش هم همينه اين سلطان انگشت دراز میکنه، اين انگشتر طلا فقط، يکی برای انگشتر نقره يکی برای انگشتر مسه، يکی برای انگشتر آهنه، يکی هم آقا کارش فقط انگشتر طلا را در جيب آقای سلطان میکنه، پول میگيره برای الباس الذهب نه برای تزيين يا فقط مثلاً آن کتی که از حريره برای اين آقا برش میکنه الباس الحرير آن هم حرامه فرق نمی کنه ليکن مصداق بارزترش که ممکنه بيشتر روش واقع بشه تزيين الرجله پس يکی تو بحث لباس مصلی است يکی تو بحث مکاسبه، و مراد از بحث مکاسب اينه اگر يک نحو از لباس برای انسان حرام بود برای شخص ديگری هم بخواهد اين کار را انجام بده آن هم حرامه، عقدش هم حرامه، باطله اخذ اجرت هم حرامه،
س: تزيين گفتند گفتند پوشاندن حرير،
ج: خب میگم چون مصداق بارزش و الا لباس حرير هم حرام چه فرق میکنه حالا بالاتر از آن کسی اصلاً لباس حرير
16: 45
را پول میگيره میگن آقا مثلاً تو اين مجلس،
22: 45
لباس عادی بپوشی اين قدر بهت میديم لباس حرير اصلاً پول به عنوان لباس حرير آن هم حرامه فرق نمیکنه،
س: به شخص ثانی از روی اعانه حرامه
ج: نه خودش چون عمل حرامه، اينها میخواهن بگن که
س: عمل حرامه ايشان هم گفت اعانه بر آن عمل
ج: اعانه نه نمیخواهد بگه اين اعانه است آن مايقصد منه الحرامه، از اين باب کل عمل حرام اخذ الاجرة عليه حرام همين که تزيين بکنه حالا فرض کنيد يک مردی
47: 45
تو خانهاش يک پا بياد يک آقای آمد به ايشان لباس با حرير را زينت کرد هيچ جا هم نه تو خانهاش همين کار حرامه، کار اعانه ترتيب آثار هم نمیخواهد پس بنابراين روشن شد که اين اشکال مرحوم استاد و ديگران اولاً اين مطلب را قبل از شيخ انصاری عدهی از فقهای ما گفتند اختصاص به شيخ نداره، ثانياً بحث اينها چون تو مکاسب بوده اين عنوان را آوردند توی صلات هم عنوان لبس الحرير آوردند دوتا عنوان مستقله، فردا تتمة الکلام و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
س: استاد حرف آقای خويي اين نيست که دوختن لباسهای.
انصافا ثابت نشد که وصل شعر به شعر فی نفسه حرام است و اون تن لعن هم مضافا الی اختلاف متن و ... قدر متیقنش تدلیس است و در کتاب بخاری حضرت فرمودند لا انه لعن المُوصّلات.. و قدر متیقنش تدلیس است.
انصافا حتی کراهت هم مشکل است و اینکه مقتضای جمع ادله این باشد هم مشل است زیرا دلیل لابأس علی المرأة بما تزینت لزوجها حاکم است و این وصل اصلا مستحب است.
عامه ملتزم به حرمت شده اند ولی التزام به کراهتش هم مشکل است. بله اگر تدلیس باشد حرام است.
یک بحثی هست که اصلا عمل ماشطه جایز است یا نه. انصافا کراهتی برای او روشن نیست. در جمله ای از اعمال مثل بیع کفن کراهت دارد ولی اینکه آرایشگری برای زن کراهت داشته باشد روشن نیست. مضافا الی اون حدیثی که داریم که سندش هم بد نیست که زنی ماشطه بود و حضرت فرمودند بر همان عملت هستی و اون زن گفت بله الا اینکه نهیم کنید. و حضرت فرمودند اشکال ندارد ولی یک کار خاصی انجام نده. صورت را با..خشک نکن. معلوم یمشود کراهت یا حرمتی ندارد ولی عمل حرام را واضح است که نمیتواند اشکال دهد.
بله مرحوم صدوق دارند که لا بأس بکسب الماشطه اذا لم تشارط و قبلت ما تعطی.
عرض کردیم این در روایات ما فعلا نرسیده است. لکن از طرف دیگر قطع داریم که روایت دارد و این مطلب تعبدی است و مرحوم صدوق آورده اند. اصلش هم در فقه الرضا سلام الله علیه. قطع داریم که فقه الرضا اهل اجهاد و .. نیست و در روایت حتما بوده است.
اونی که الآن در این جهت داریم در دو جا است. یکی در خافضه است که دختر ها را ختنه میکند و یکی هم در حجام است.
احتمال اینکه فقه الرضا ماشطه را از خافضه یا حجام گرفته باشد خیلی بعید است. انصافا قطع عرفی بر روایت بودنش داریم.
با قطع به وجود روایت کافی نیست الا اینکه روایت را ببینیم و بیبینیم که شرائط حجیت در آن تمام است.
صرف حجیت نزد مرحوم صدوق و فقه الرضا سلام الله علیه کافی نیست زیرا کاملا مبانی نویسندگان برایمان روشن است. مواردی داریم در کتاب علل الشرائع مواردی در کتاب الصوم دارند که علت اینکه روز 13 و 14 و 15 روزه اش مستحب شد و یک روایتی دارند که حضرت آدم رویشان سیاه شد و یک روز روزه گرفتند یک سومشان سفید شد و ... و در جای دیگر هم نیاورده اند ولی بلافاصله دارند که قال محمد بن علی مؤلف هذا الکتاب هذا الخبر صحیح.
این یک اصطلاح خاصی است. در اثناء بحث توضیح خواهیم داد که این منشأ اشتباهات زیادی شده است و یک اشتباهی در فقه شیعه ایجاد شده است و راه علمی هم دارد و این از محل به اشتباه افتادن اعلام است و توضیحش در محلش.
یک قاعدة کلی داریم که اصالة حرمة عمل المسلم و طبق این قاعدة با صرف این مطلب نیمشود گفت که لازم نیست.
اونی که الآن داریم اصالة حرمة عمل المؤمن هست و اگر عمل حرام نشد حایز است که پول بگیرد.
یک بحثی مطرح شده است که شعر معز خارج شده است و در کلمات مرحوم شیخ مفید خارج نشده بود ولی عبارت ایشان مشعر بود زیرا داشتند که موی زن را به موی مردم وصل نکند و مرحوم شیخ طوسی جمع کردند بین دو مطلب.
آقایان بعدی بیشتر این توضیح را دادند که کلمه موی بز بیشتر بحث موضوعی است نه حکمی.یعنی با موی بز تدلیس حاصل نمیشود.
اینکه آیا روایت را تفسیر موضوعی کنیم یا حکمی خیلی مهم است. احکام عوض نمیشوند ولی موضعات بله.
اگر موی بز را موضوع بگیریم و بگوییم به زمان فرق میکند، بگوییم اگر موی بز تدلیس بعدها اصل میشده است اشکال دارد و الا نه.
این در فقه ما بسیار کاربرد عجیبی دارد.
الآن سه عبارت عرض کردم. شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی رحمهم الله اجمعین.
اولا نسبت به شیخ صدوق قطعا ما حکم میفهمیم و عرض کردیم که اینها یک تفکری دارند که شأن ائمه علیهم السلام شأن بیان حکم است و آن وقت کلام معصومین سلام الله علیهم اجمعین حکم است و شعر المعز فلابأس هم روایت است و دلیل نداریم که موضوعی فکر کنیم و حکم است و نتیجه اش این میشود که وصل شعر المعز تعبدا جایز است و بقیه تعبدا جایز نیست. مرحوم صدوق نه در اصل و نه در فرع تعبد نفهمیده اند.
اونی که میشود به ایشان اشکال کرد این است که شعر المعز سند روشنی ندارد.
مرحوم شخی مفید کلا بحث را انداختند روی تدلیس و از تعبدا خراج است.
ولی کار شیخ طوسی رحمه الله برای ما انصافا روشن نیست. انصاف قضیه اگر ما باشیم حمل بر تشخیص موضوعی خلاف ظاهر است ولی اثرش این است که اگر عبارت مرحوم صدوق را گرفتیم مطلقا شعر المعز جایز است و عبارت شیخ مفید مسأله معز فرع بر تدلیس اتس و عبارت شیخ طوسی هم ابهام دارد.
یک بحث دیگر هم داریم که دلیلی بر حرمت تدلیس مطلقا نداریم.
در مثل بیع و عقد و خرید کنیز و ...
مثلا یک کسی میخواهد برود سخنرانی کند و کلاه گیس بگذارد و مردم تصور کنند که این خیلی پر مو است. بله مثلا در ازدواج و خرید و فروش باید بیان شود. مرحوم آقای خوئی و مرحوم ایروانی دارند که زنی شوهرش خبر دارد و این اشکال ندارد. فرض کنید خانمی مو داشت و شوهر هم داشت و قبل از اینکه شوهرش از سفر بیاید کلاه گیس میگذارد تا شوهر تصور بکند که موهایش هست. و لذا اگر جایی معامله نبود مجرد ایهام مطلب اشکال ندارد.
در اینجا دو اشکال هست.
یک اشکال مرحوم شیخ دارند در مصداق تدلیس.
اما راجع به مطلب مرحوم استاد در جایی که طرف علم داشته باشن اصلا تدلیس نیست و از موضوع خارج است ولی در جایی که نمیداند مثل مثال مسافرت شوهر و ریختن موی زن... آیا این کار حرام است؟ ظاهرا راست است حرف استاد دلیلی به عنوان تدلیس بر حرمت عمل نداریم. در بحث غش هم هست که من غشنا فلیس منا و کسی که تعاملی بکند در مقابل ما. من غش نفرمود. من غش فرمود. کسی در مقابل جمعه کاری بکند که واقعیت ندارد و خودش را از جامعه جدا کند و ... و مراد زا دلیل غش و تدلیس این است که اگر ترتیب اثری هست... ولو در عقد بو یع نباشد این درست نیست. هر نحوی که منجر به ترتیب آثار باشد.
در همین روایت دختری که موی مصنوعی میخواستند بذارند تصادفا بعد از عقد است. ما بین عقد و زفاف.
چرا چون اگر عقد میکردند تا زمان زفاف نمیدیدش و مادرش میخواست در حال زفاف با مو ببیندش. پس مهم حین عقد بودن نیست مهم حین تأثیر عمل است.
کسی که میخواهد در شهادتش ترتیب اثر بدهد هم اشکال دارد یعنی مثلا کور است و چشم مصنوع یمیکذارد و شهادت میدهد.انصافا صرف ترتیب آثار و صدق من غشنا ... برای تدلیس کافی است.
بله مثال بارز ترتیب اثر همین است.
مثلا شهادت بدهد برای اثبات نسب یا اجرای حد یا ...
فرض کنید میخواهد جلوی دیگران نشان دهد که در تحقیق علمی سیگار باعث سرطان ریه نمیشود و سرطان ریه اش را پنهان میکند.
یک بحث دیگری هم هستکه ممکن است در کذب داخل شود. مثلا ما عرض خواهیم کرد ان شاء الله که منافقین میگفتند شما رسول الله هستی ولی خداوند میفرماید اینها کاذب هستند. سرش این است که این شهادت آنها کذب است. زیرا شهادت باید در قلب هم باشد ولی اینها در قلبشان نیست. ممکن است یک عمل به لحاظ تدلیس حرام نباشد ولی به لحاظ کذب حرام باشد.
یک بحث دیگری هم هست که زن گاهی کاری میکند که مثلا در پوستش خطهایی درست میکند که در قیاس اون خطوط باعث تدلیس میشود. این بحث موضوعی است و اگر تدلیس باشد حرام است.
یک چراغ خودش روشن شود و خاموش شود حالتی درست نمیکند ولی 20 تا چراغ این کار را میکنند. شبیه شعله دواره. پس در حقیقت اینها کلا تأثیر دارد و این طور نیست که تدلیس خصوصیتی داشته باشد. نه . هر کاری که باعث غیر واقع نمایی شود یشود تدلیس.
مرحوم شیخ این بحث را دارند که لباس هایی که باعث تشبه رجل به مرأة میشود آیا حرام است یا نه و آیا لبس حریر و ... حرام است یا نه.
عده ای در بحث تشبه همین لبس حریر را آورده اند زیرا حریر را گفته اند لباس خاص زنان است.
در مقابل عنوان تزیین الرجل آورده اند و آن را دو تا قرار داده اند یکی لبس حریر و ذهب و یکی اینکه لباس خاص زن را بپوشد.
عده ای هم به فکر تفصیل افتادند. یک عنوان تزیین الرجل بما یحرم علیه و یکی تشبه الرجل بالمرأة.
پس اولا خود عنوان بحث روشن باشد.
پس مرحوم شیخ هر دو را در تزیین الرجل آورده اند.
در اول بحث تدلیس الماشطه ایت بحث را عرض کردیم که در حرف تاء باید باشد یا وصل الشعر بالشعر...
اینجا هم بحث این است که تزیین مطرح است یا اصلا لبس الحریر حرام است. لبس الذهب حرام است. میخواهد تزیین باشد یا نباشد.
اصلا اگر بخوایهم حق مسأله را بگوییم آیا باید در بحث لام بیاوریم یا در تاء.پوشاندن حریر هم حرام است.
بعد هم تزیین فعل الغیر است و اونی که حرام تزین الرجل است
مرحوم استاد دارند:
تزيين الرجل بما يحرم عليه
قوله المسألة الثانية تزيين الرجل بما يحرم عليه من لبس الجرير و الذهب حرام).
أقول: اتفق فقهائنا و فقهاء العامعة [1] و استفاضت الاخبار و من طرقنا «1» و من طرق السنة «2» على حرمة ليس الرجل الحرير و الذهب إلا في موارد خاصة، و لكن الأخبار خالية عن حرمة تزين الرجل بهما، فعقد المسألة بهذا العنوان كما صنعه المصنف (ره) فيه مسامحة واضحة(و کذا فمایش استاد به تزین زیرا مرحوم شیخ عبارتشان تزیین است نه تزین.)، نعم ورد في بعض الأحاديث «3»: (لا تختم بالذهب فإنه زينتك في الآخرة) و في بعضها الآخر «4»: (جعل اللّه الذهب في الدنيا زينة النساء فحرم على الرجال لبسه و الصلاة فيه). و لكن مضافا الى ضعف السند فيهما، أنهما لا تدلان على حرمة تزين الرجل بالمذهب حتى يشمل النهي غير صورة اللبس أيضا، بل تفريعه «ع» في الرواية الثانية حرمة ليس الذهب على كونه زينة النساء في الدنيا لا يخلو عن الاشعار بجواز تزين الرجل بالذهب ما لم يصدق عليه عنوان اللبس(دنبال این رفته اند که نسبت بین لبس و تزین عموم خصوص من وجه است. راست هم هست. طلا در زیر پوشیدن تزین نیست و لبس هست و آویزان کند از خودش ولی زینت باشد لبس نیست. و اجتماع هم روشن است.
تا جایی که بنده دیده ام اولا کسی که بحث تزیین را مطرح کرده اند مرحوم شیخ مفید هست در کتاب مقنعة. و معالجة الزینة للرجال بما حرمه الله تعالی حرام. ایاشن این را دارند. معالجه یعنی به کار بردن تقریبا. یعنی زینتهای حرام بر مرد را کسی دیگر بیاید برای مرد قرار دهد. البته بعدش تعبیر دیگری دارند و آخرش و الاجر علیه حرام دارند که ممکن است به زینت هم برگردد.
پس این عبارت مرحوم شخی مفید.
این طور نیست که شیخ اصناری مبدء این مطلب باشند.
بعدها مرحوم شیخ طوسی و معالجة الزینة للرجال بما حرمه الله تعالی. در شرائع و تزیین الرجل بما یحرم علیه. در مختصر هم همین طور.در ارشاد علامه و تزیین الرجل بالمحرم. اشکال به شیخ انصاری رحمه الله نیست. این تعبیر اولا در کتب بغداد آمد. مکتب بغداد آثاری در آن بعضی اش نصوص است عینا مثل فقه الرضا سلام الله علیه و بعضی اش نصوص است ولی با یک ارتکاز عقلائی و استظهار عقلائی و از نصوص خارج نشده است مثل مرحوم شیخ مفید.بعدها در کتب مختلف آمد تا به مرحوم شیخ انصاری رسید. آیا واقعا اشتباهی رخ داده است یا ...نه به نظرم کم لطفی کرده اند. مروم شیخ مفید درست عمل کرده اند. این مسأله در دو جا هست. یکی در بحث لباس مصلی و در آنجا تزیین الرجل بالحریر ندارند بلکه دارند لبس الحریر.زیرا بحث تزیین و تزین مطرح نیست.یک دسته هم در بحث مکاسب هست. وقتی در لباس باشد میشود لبس الحریر چه زینت باشد و چه نباشد و چه تزین باشد و چه نباشد ولی در مکاسب دارند معالجة الزینة للرجال. و مراد ایشان هم تزین نیست. مرادشان همین تزیین است نه تزین. برای اینکه به باب مکاسب بخورد.
لذا اگر خود عمل را نگاه کنیم لبس الذهب و الحریر است ولی اگر فرض کردیم کسی کارش این شد که با حریر زینت بدهد کسی را برای خود اون مرد حرام است. چون بحثشان مکاسب محرمه بود آمده اند فعل کسی که این کار را انجام میدهد نگاه کنند.).
البته ممکن است کسی بگوید که من با لبس حریر هم ممکن است اخذ اجرت بکنم. مثلا بروم جایی حضر بشوم با لباس حریر و این قدر پول بگیرم در عوضش ولی این مرادشان نبوده است.مرادشان در بحث مکاسب این بوده است که اگر شما کسی را با عمل محرم تزیین بکنی... این طور میشود. یک کسی پول میگیرد برای الباس و لو تزیین نباشد. این هم حرام است.
پس در حقیقت 4 عنوان داریم. دو تا مال انجام دهنده است و یکی روی انجام شده. برای انجام دهنده یکی لبس الذهب است یکی تزین الذهب. در بحث لباس مصلی لبس الذهب را آورده اند زینت باشد یا نباشد.
دو تا عنوان در مکاسب محرمه یکی الباس الذهب و یکی تزیین الرجل بالحریر.
از این باب کل عمل محرم اخذ الاجره علیه حرام.