فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389 (21)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 90-1389 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی


خارج فقه-1389-21

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به تدليس ماشته بود بنا شد که يک جمع و جوری از مطلب بشه، عرض شد آنی که تا اينجا رسيديم يکی نسبت به خود زن بود که وصل شعر به شعر برای او حرامه يا نه؟ يکی هم  راجع به زن آرايشگر بود، انصافاً که حکم آرايشگر حکم مستقلی نيست تابع حکم زنه هرجا که وصل الشعر برای زن حرام باشه برای آرايشگر هم حرامه و اخذ اجرت هم يعنی بيع، قراردادش هم باطله اخذ اجرتش هم مستحق نمی­شه و هرجا که حرام نبود آنجا هم جايزه اين دوتا باهم تلازمه اين اولاً.

ثانياً انصافاً ثابت نشده که خود وصل شعر به شعر فی نفسه حرام باشه، بلکه اگر عنوان تدليس برش بار بشه حالا می­خواهد شعر باشه يا غير شعر باشه عنوان تدليس حرامه اما خودش فی نفسه نه، آن متن معروف لعن الواصله و الموصوله اين­ها هم مضافاً به اين که اختلاف متن داره با بررسی موردش هم همان قدر متيقنش تدليسه، اصلاً در کتاب بخاری اين حديث را همان حديث قصه عايشه و آن زنکه و آن دختره و قضايا اما آنجا پيغمبر فرمود که لا، گفت که اين کار را بکنيد، لا انه لُعن الموصلات، اصلاً واصله را ذکر نکرده حالا معلوم شد که متن حديث هم مختلف نقل شده، امام،  پيغمبر فرمودند کسی که زنش موش را وصل می­کنه اين ملعونه و آن هم قدر متيقنش در مثال آنجا تدليسه.

اما غير تدليس عرض کرديم عده­ی از فقهای ما قائل به کراهت شدند، للجمع بين الادله، و انصافاً مشکله، جمع بين ادله هم چنين اقتضای داره مشکله، چون لابأس علی المرئة ما تزينت به لزوجها اين حاکمه و مقتضای اين تزيين زن برای مرد مستحبه، نه اين که کراهت داشته باشه، پس التزام به کراهت، عامه که ملتزم به حرمت شدند التزام به کراهتش هم مشکله فضلاً حرمت، ليکن اين موردش در جاي است که فقط وصل شعر باشه خوب دقت بکنيد و اما اگر تدليس باشه آن حرامه، پس ملخص نظر اين است که حکم به کراهت هم مشکله فضلاً عن حرمت، مگر در موارد تدليس، آن وقت يک بحثی هم به اين مناسبت البته اينجا پيش آمده چون در عده­ی از کتب ما آمده و آن اين که اصلاً عمل ماشطه جايز هست يا نه؟ خود ماشطه بماهی ماشطه انصافاً کراهتی برای او روشن نيست در جمله از اعمال مثل بيع کفن مثلاً اين­ها کراهت داره اما اين که خود ماشطه و آرايشگری برای زن کراهت داشته باشه اين هم روشن نيست مضافاً آن حديثی که ما داريم که سندش هم بد نيست که زنی ماشطه بود پيغمبر فرمود رو همان عمل هستی آن زن گفت بلی مگر اين که نهی بکنی، پيغمبر فرمود نه اشکال نداره فقط مثلاً صورت، اين کار را انجام نده، صورت خانم­ها را با پارچه چيز خشک نکن که رونق و بهاء صورت اين معلوم می­شه که خود ماشطه بما هی ماشطه حرمتی يا کراهتی نداره، ليکن عمل حرام را نمی­تونه انجام بده بلا اشکال حالا می­خواهد ماشطه باشه يا غير ماشطه، بلی مرحوم شيخ صدوق از فقهای ما داره که لابأس بکسب الماشطه اذا لم تشارط و قبلت ما تعطی عرض کرديم اين قيد که کسب اشکال نداره و هرچه بهش دادند قبول بکنه اين در روايات ما فعلاً نرسيده خوب دقت بکنيد ليکن از طرف ديگه هم قطع داريم که اين روايت بوده، چون اين مطلب تعبديه قطع داريم اين مطلب روايت بوده اما فعلاً دست ما نرسيده،

س: در فقه صدوق آمده

ج: در کتاب صدوق آمده، و در اصلش هم در فقه الرضا، ما اين را قطع داريم قطع عرفی داريم که فقه الرضا اهل اين جور اجتهاد و اين حرفا نيست تا متن روايت نباشه فتوی نمی­ده يعنی در کتابش نمياره پس به اين که اين مطلب جزو روايت قطع داريم ام الآن نمی­دانيم آن روايت کجاست عرض کرديم آنچه که الآن در اين جهت داريم دوتاست يکی در خافظه هست زنی که ختان می­کنه دخترها را مختون می­کنه دخترها که خفظ می­گن عرب­ها اينه هم داره قبلت ما تعطی و لم تشارط يکی هم در حجام اينه هم روايتش داريم الآن اين دوتا روايته داريم ماشطه را نداريم احتمال اين که فقه الرضا ماشطه را از خافظه گرفته باشه يا از حجام بسيار بسيار بعيده، اصلاً شأن اين­ها نيست اين­ها تو اين خط نيستند کل فقهای ما نيستند مخصوصاً مثل فقه الرضا و مرحوم صدوق قدس الله نفسه يعنی ما يک قطع عرفی داريم که اين روايت بوده، دقت بکنيد بحث در اين قسمت فقط به اينجا تمام نمی­شه، با قطع ما به وجود روايت کافی يا بايد روايته نگاه بکنيم تا شرائط حجيت درش تمام باشه تا فقيه بتواند به او فتوی بده اين نکته فربهه، انصافاً قطع عرفی خود بنده به جود روايت دارم اما الآن دست ما نيست و حجيت آن روايت را به اين مقدار فعلاً نمی­تونيم اثبات بکنيم يعنی مجرد حجيت پيش مرحوم صدوق يا فقه الرضا کافی نيست، چون ما ديگه کاملاً احاطه به مبانی ذهنی آن­ها داريم می­دانيم آن­ها چه مبانی ممکنه يک حديث بسيار ضعيفی را هم ما مواردی داريم در کتاب من عرض کردم علل الشرايع آقايون می­خواهن نگاه بفرماين در کتاب صوم علل الشرايع نوشته باب علت اين که روز پانزدهم، سيزدهم، و چهاردهم، پانزدهم آدم روزه بگيره، يک روايتی هست حضرت صادق روش سياه شد سيزدهم گرفت، يک خرده تو صورتش سفيد شد، چهاردهم گرفت، پانزدهم گرفت، اين حديث را مرحوم صدوق نقل کرده در علل و تو فقيه هم نياورده و ضعيف هم هست به نظر، ليکن بلا فاصله می­گه قال محمد ابن علی مؤلف هذا الکتاب مصنف هذا الکتاب، هذا الخبر صحيح، تعبيرش اينه که قطعاً هم صحيح نيست نه اين احتمالاً اين يک اصطلاح خاصی است من اين توضيحات را سابقاً دادم انشاء الله در اثناء بحث اين را توضيح می­دم چون اين منشأ اشتباهات زيادی شده هم اصل مطلب را توضيح انشاء الله خواهم داد هم کی اين اشتباه پيدا شده در فقه شيعه در ميان علمای ما، و اين راه حل علمی مطلب را هم با شواهد تاريخش انشاء الله در يک بحث ديگه چون اين از مضال اقدام اعلامه، تکليف بچه طلبه­های مثل بنده، اعلام در اينجا در اشتباه افتادند انشاء الله يک وقت ديگه يک توضيحی  عرض می­کنم، پس بلی آقا؟

س: روايت را فرموديد مالم تشارط داره که محمد ابن علی ابن حسين قال قال(ع)

ج: آن محمد ابن علی ابن حسين صدوقه ديگه خب، آن که من همين الآن می­گن

س: تو وسائل تحت عنوان روايته

ج: خب از صدوقه ديگه عرض کردم صدوق هم داره قال(ع) مرسل نقل کرده،

س: حد اقل فتوای صرف

ج: بلی فتوای صرف نيست به عنوان روايته، اما عرض کردم اين روايت بعينها تو فقه الرضا هم آمده، الآن راهی ما عرض کردم قطعاً روايته، من از فقه الرضا البته يادم رفته راسته در صدوق هم روايت قرارش داده درسته اين مطلب اضافه بر اين در مقنع هم فتوی داده اما قبل از صدوق در فقه الرضا آمده و ما قطع داريم فقه الرضا هرچه گفته روايته، اين قطع عرفی داريم اما حجيت برايش اثباتش مشکله، پس بنابراين اين مطلبی هم که ايشان فرمودند آن هم مشکله و قاعده کلی که ما داريم چون اصالة احترام حرمت عمل مؤمن، اين يک قاعده کلی ما داريم هر عملی مسلمان محترمه اين قاعده کلی طبق اين قاعده کلی چون ماشطه گری و مشاطه بودن و آرايشگر بودن اين يک عمله و محترمه طبق اين قاعده بايد بگيم عمل او محترمه حق اشتراط هم داره هيچ مشکل نداره اين روايت کافی نيست قبلت ماتعطی برای اين که اين حکم را عوض بکنه مرحوم شيخ برای آن روايته که لاتشترط، لاتستأجر اجيره حتی تقاطعه، بعد گفته مثلاً اين تخصيص خورده، چه خورده نه اختصاص به آن هم نداره  آنی که ما الآن داريم اصالة حرمة عمل المؤمن اصل اولی اگر عمل حرام نشد آن وقت اقتضاش اينه که جايزه.

بحث ديگری در اينجا در ضمن مطرح شده که بيشتر جنبه­ی به اصطلاح شايد موضوعی داشته باشه آن بحث اين بود که عرض کرديم در کلمات شيخ صدوق و در فقه الرضا شعر معز موی بز خارج شده بود در کلمات مرحوم شيخ مفيد خارج نشده بود اما عبارت ايشان مشعر بود چون گفته بود که موی زن را به موی مردم وصل نکنن، مرحوم شيخ طوسی جمع کرد بين دو مطلب هم عبارت شيخ صدوق را هم عبارت شيخ مفيد را گفت به موی مردم وصل نکنه اما موی بز اشکال نداره خوانديم اين مطلب را آقايون بعدی ما بيشتر آمدند اين توضيح را دادند که کلمه موی بز در کلمات شيخ طوسی در حقيقت بحث موضوعيه نه حکمی يعنی مرحوم شيخ طوسی در حقيقت می­خواهد اين طور بگن که موی بز تدليس با او پيدا نمی­شه اما با موی آدم پيدا می­شه اين مطلب يک نکته­ی بسيار لطيفيه اين گفت که باب ينفتح منه الف باب نه مليون باب، الف الف باب اصولاً اين که آيا ما يک روايت را تفسير موضوعی بکنيم يا تفسير حکمی بکنيم اين خيلی مهمه، چون احکام غالباً به شرايط زمان و مکان عوض نمی­شن اما موضوعات به شرائط زمان و مکان عوض می­شن مثلاً اگر شعر معز را يک نوع تعبد بگيريم بگيم در زمان ما هم جايزه موی بز اشکال نداره بالخصوص اشکال نداره، اما اگر موی بز را همين طور که عده­ی از علمای ما گفته موضوعی بگيريم بگيم به زمان فرق می­کنه، اگر با موی بز تدليس می­شه موی بز را می­شه يک جور الآن فرآوری می­کنن مو را می­گيرند يک تشکيلاتی بهش می­دن با موی آدم ديگه فرقی نمی­کنه اگر تدليس شد آن هم اشکال داره اگر تدليس نشد اشکال نداره خوب دقت اين مثال البته الآن تو اين بحثيم اين تو فقه ما خيلی کار برد داره خيلی کاربرد عجيبی داره که آيا اين موردی که ما داريم اين از باب بحث موضوعی است يا حکمی است؟ الآن برای شما سه عبارت خواندم شيخ صدوق فرمودند که لاتصل الشعر النساء بشعر غيرها امرئة غيرها، و اما شعر المعز فلابأس اين عبارت صدوق، شيخ مفيد تدليس نکنه ماشطه بان يصلن شعرها بشعور الناس، کلمه بز را به کار نبرده بود مردم، اين هم عبارت شيخ مفيد، شيخ طوسی هم عبارت شيخ مفيد را به کار برده هم استثناء شيخ صدوق را به کار برد و اما شعر المعز فلا بأس آقايانی هم که بعد آمدند گير کردند چه کار بکنن، گفتند کلام شيخ طوسی را هم حمل بکنيم بر بحث موضوعی، چرا؟ چون موی زن با موی زن ديگه اشتباه می­شه تدليس می­شه اما با موی بز ديگه تدليس نمی­شه پس حملش کردن بر مسأله موضوعی سؤال اينه که ما اين را چه جور بفهميم؟ حق مطلب اين است اولاً نسبت به شيخ مفيد قطعاً، به شيخ صدوق معذرت، نسبت به شيخ صدوق قطعاً ما حکم می­فهميم و عرض کرديم اين­ها يک تفکری دارند اين مهمه برای شما در اين مرحله در ذهن يکی يکی از اين فقهای گذشته و غير گذشته ببينين چنين تفکرات آن­ها را اولاً آنها می­گن شأن ائمه(ع) عادتاً شأن حکمه شأن موضوع نيست اين به طور طبيعی مگر اين که قرينه خارجی بياد، آن وقت امام فرمود لاتصل الشعر بالشعر اينجا اصلاً کلام پيغمبره لاتصل الشعر بالشعر اين هم که حکمه، آن وقت هم روايت داره و اما شعر المعز فلابأس اين شعر المعز فلابأس را دليل نداريم که موضوعی فکر بکنيم اينه هم حکم فکر می­کنيم، نتيجه­اش اين می­شه که وصل شعر بشعر تعبداً چون چنين چيزی غير از تعبد که نمی­شه باشه اين که حکمی چيز، تعبداً جايز نيست وصل موی بز تعبداً خوب دقت کنيد وصل موی بز تعبداً جايزه، پس مرحوم شيخ صدوق نه تو اصلش تدليس گرفت، نه تو فرعش تدليس هردو را تعبد معنی کرد و اين کار درستی هم هست انصافاً چون ايشان می­گه تو روايت لفظ تدليس نبود، روايت گفت لاتصلی الشعر بالشعر از آن ور هم گفت شعر المعز لابأس هردو را حکم گرفت ايشان، در نتيجه چه می­خواهد تدليس باشه چه نباشه، شعر مطلقاً نمی­شه شعر معز هم مطلقاً می­شه، حالا تدليس خودش بالخصوص چون خودش عنوان خاصی داره آن عنوان ديگه­ی است، اين خلاصه تفکر مرحوم شيخ صدوق، آنچه که می­شه روی اين اشکال کرد آن شعر معز سند روشنی نداره که گذشت بحث­هاش ديگه وارد بحث نمی­شيم.

شيخ مفيد هم کلاً اين وصل الشعر را حمل بر تدليس کرد کلاً ضابطه­اش تدليس شد ديگه از بحث هم خارج کرد از بحث تعبد خارج کرد انداخت تو بحث تدليس، و اما شيخ طوسی قدس الله نفسه انصافاً کار ايشان برای ما واضح نيست چون شعر معز را اگر می­خواهد تعبداً ايشان نبايد تدليس را مطرح کنه ايشان بايد اصل وصل شعر را هم مثل صدوق تعبداً مطرح کنه، لذا فقهای بعدی ما آمدند اين را حمل کردند بر تشخيص موضوع، انصافاً خلاف ظاهره، يعنی انصاف قضيه اگر ما باشيم خلاف ظاهره اما اين تأثير داره خوب دقت بکنيد اگر ما فتوی صدوق را گرفتيم وصل شعر معز مطلقاً جايزه، اگر عبارت شيخ مفيد را گرفتيد ظاهراً وصل شعر معز هم مثل بقيه است اگر تدليس بود جايز نيست نبود هست، عبارت شيخ طوسی هم ابهام داره انصافاً عبارت شيخ طوسی هم در اين مسأله ابهام داره اين هم راجع به اين قسمت بحث.

قسمت ديگری در اين بحث عده­ی از اعلام مطرح کردند و آن اين که اصولاً ما دليلی نداريم که تدليس مطلقاً حرامه در مثل بيع و عقد و خريدن کنيز و اين­ها حالا فرض کنيم يک نفر موهای سرش کمه، برای اين که می­خواهد توی يک­جا بره سخنرانی کنه فرض کنيم يک کلاه گيس هم رو سرش می­گذاره به مردم هم خودشرا نشان می­ده که اين مثلاً پور مو است اين چه دليلی بر حرمتش داره،

س: تدليس يعنی

17: 16

يا مثلاً يک حدی که کالای

ج: ها! ايشان می­گه اگر گذاشتن موی سر موجب اشتباه، فرض کنيد حالا چشم­های مصنوعی می­گذارند که عين چشم حقيقيه يک چشمش کوره اعور به اصطلاح چشم مصنوعی می­گذاره می­خواهد جلو مردم ظاهر بشه خب اين چه مشکل داره،

س: نمی­خواهد ازدواج کنه که

ج: آن بلی ازدواج، و خريد و فروش،

س:

36: 16

ج: نه ايشان می­گه ايشان چون مرحوم شيخ مفيد می­گه لايجوز برای مواشط اگر تدليس بکنن يغششن بوصل الشعر مرحوم آقای خويي و استادشان نائينی، ايروانی می­گن خيلی خوب حالا تدليس خواستند يک زنيه شوهر داره اين خانم آرايشگر هم می­دانه که اين زنکه کچله مچله فقط می­گه موی هم برايش می­گذاره که جلو شوهرش اما شوهره هم خبر داره خب اين چه مشکل داره،

س: آن که تدليس نيست، تدليس يک حالت غش داره ديگه استاد غش هميشه حرامه

ج: حالا فرض کنيم، حالا فرض کنيم مثال ديگه بزنيم، اين خانمه مو داشت رفت سفر در آنجا موهاش ريخت بعد از اين که حالا شوهرش هم شوهر داره ديگه به اصطلاح چيزی نيست که به اصطلاح چيز باشه يعنی عقد  باشه، قبل از اين که پيش شوهر بياد يک موی مصنوعی می­گذاره که خودشه مثل سابق مو دار نشان بده اين حرامه،

س: نه تدليس نباشه

ج: چرا؟ چون شوهره خبر نداره،

س:

34: 17

ج: معامله­ی، ها! پس همان حرف آقای خويي را می­خواهين بگيم شما، می­گی آقای خويي فرمودند اگر معامله­ی بود اما معامله­ نبود به مجردی که ما ايهام بکنيم يک مطلب را آن حرام نيست ايشان می­گه يا معامله باشه يا ازدواجی باشه، اگر بيعی نبود ازدواج نبود ولو انسان يک چيزی را ماس مالی بکنه خودش را يک هيکل خاصی نشان بده که در واقع چنين اين اشکال نداره اين حرمت نداره

س: دوتا ديگه

ج: بلی آقا؟

س: مصداق کذب می­شه

ج: مصداق کذب می­شه حالا به يک معنای کذب عملی به اصطلاح، پس بنابراين خوب دقت بفرماييد يک اشکال در اينجا دوتا اشکال هست، يک اشکالی نيست که آقای خويي مطرح، يک اشکالی هم باز مرحوم شيخ دارند در مصداق تدليس اما راجع به اين مطلبی که آقای خويي فرمودند اگر در جايي طرف علم داشته باشه که قطعاً تدليس نيست آن که موضوعش خارجه می­دانی زن خودش کچله رفته مو گذاشته، يک چشم رفته چشم، اين خب قطعاً از موضوع خارجه، اما در جاهای که نمی­دانه فرض کنيد خانمه رفته يک مجلسی يا يک چاقونی چيزی خورد چشمش در آمد کور شده قبل از اين که منزل شوهرش بره چشم مصنوعی گذاشته عين چشم عادی خب شوهره هم خبر نداره، يعنی فرض کنيم که خبر نداره شوهر آيا اين کار هم حرامه يا می­خواهد سخنرانی کنه خودش را نشان می­ده به شکل يک انسان کامل در صورتی که نه موش مثلاً کچلی چشم نداره مثل چشم مصنوعی گذاشته يک چندتا لوازم

19

گذاشته غرض طبيعی نيست آيا اين کار بنفسه حرامه؟ خب ظاهراً راسته حرف آقای خويي يک دليلی به عنوان تدليس بر حرمت آن­ها نداره حالا انشاء الله چون بحث غش خواهد آمد آجا متعرض می­شيم چون دليل غش عمده­اش اينه من غشنا فليس منا يعنی آن نکته­اش اينه که کسی که يک نوع تعاملی بکنه که در مقابل ما ببينيد من غشنا نگفت من غش، يعنی کسی که در جامعه قرار می­گيره در مقابل جامعه کاری بکنه که واقعيت نداره يعنی به عبارت ديگر اين شخص آن باطن خودش را به جامعه نشان نداده يعنی خودش را از جامعه جدا کرده پس مراد از دليل غش و تدليس مراد اين است که اگر ترتيب اثری داده بشه ولو اين ترتيب اثر نمی­خواهد حتماً در عقد باشه يا در عقد بيع باشه که آقای خويي فرمودند در غير آن­ها هم باشه درست نيست، هر نحوی که منجر به غش و ترتيب آثار آنی که مهم است در تدليس غير از اين که جاهل باشه يا طرف مقابل و ملتفت نيست اين است که ترتيب آثار داده بشه در همين روايتی زنکه­ی که می­خواست آن دختری که می­خواستند موی مصنوعی برش بگذارند اين تصادفاً بعد از عقده مابين عقد و زفافه، بازهم پيغمبر اجازه ندادند چرا؟ چون در آن زمان رسم بود اگر عقد می­کردند ديگه نمی­ديد تا وقت زفاف ديگه نمی­ديدش می­خواست مادرش کاری بکنه، که اين قبل از زفاف با مو نشان بده پس اين مهم نيست که حين عقد باشه مهم حين تأثير عمله حالا فرض کنيد يک کسی است يک چشمه نستجر بالله می­خواهد يک شهادت دروغی هم بده، می­گيره يک چشم مصنوعی می­گذاره مياد جلو شهود می­گه من را ببينيد فلان اين طور هستم اين قيافه اين خصوصيات بعد می­ره مثلاً وقتی که می­خواهد پيش حاکم شهادت بده آن چشمش را در مياره خب اين شهود می­گه نه آدمی که پيش ما آمد چشماش کامل بود اين می­خواهد يک ترتيب اثری رو شهادت بده با اين تدليس که انجام می­ده، عقد هم نيست لازم نيست عقد باشه ما بحث ما هميشه روی عقد نيست، آن مثال­های که شوهر بدانه اصلاً تدليس نيست اصلاً صدق تدليس به جهله، با علم که اصلاً تدليس نيست اين که اصلاً کلاً خارجه، اما اگر علم نباشه و جهل باشه انصاف قضيه همين که ترتيب آثار بشه ولو غير عقد باشه غير ازدواج باشه بازهم تدليسه فرق نمی­کنه

س: يعنی شما

ج: يعنی مراد از تدليس من غشنا يعنی انسان کاری بکنه با تنويح و با تاريخ ساختن قصه ترتيب اثری بده روی قصه­ی غير واقعی، ترتيب اثر يکش هم عقده، بلی مثال بارزش آنه اما غير از آن هم تصور می­شه،

س: ولی خب نتيجه­اش ترتيب اثر ماليه،

ج: نه ممکنه شهادت باشه اثر مالی هم نباشه، نسب باشه من باب مثال اثر مالی نباشه حد زنا می­خواهن براي يکی جاری کنه، من باب مثال می­خواهم بگم لازم نيست مالی باشه، ترتيب يک اثری تو جامعه بده فرض کنيم می­خوهد بره جلو آقايون نشان بده، که من مثلاً فلان مثلاً توی تحقيق علمی نشان دادند که هرکسی مثلاً سيگار بکشه سرطان ريه می­گيره اين آقا هم گرفته، می­ره بازيگری می­کنه، چيه با اين که داره، می­خواهد به مردم نشان بده من سرطان ريه نگرفتم برای اين که تأييد مثلاً سيگار بکنه، خب اين تدليسه فرق نمی­کنه،

س: استاد مطلق اثره يا

ج: ها! يک اثری در خوب من غشنا، خوب دقت بکنيد يک اثری در جامعه بگذاره که ديگران بخواهن روی فعل او ترتيب اثر بدن،

س: من غش مسلماً هم داريم،

ج: خب مسلم داريم،

س: من غش مسلماً هم داريم

ج: خب فرق نمی­کنه،

س:

41: 22

ج: نه همين شد، مسلم جنبه­ی اجتماعی يعنی من غش مسلماً ترتيب اثر می­خواهد بده خوب دقت بکنيد اگر ترتيب اثر داد بر يک عملی که خلاف واقعه، با اشتباه نشان دادن آن می­شه تدليس پس معيار تدليس ترتيب اثره نه اين که معيار تدليس اين باشه که حتماً ازدواج بشه، يکی بيشتر اين بر نکنيد،

س: ترتيب اثر يک ضايع حقوق ديگران بکنه و الا ترتيب اثر خودشه ولی ضايع نشه،

ج: بالاخره نمی­خواهد حالا ضايع بکنه يک حقی را يک اشتباهی برای ديگران حتی ممکنه يک خبری را هم بگه، اين خبر بعد دو روز برای بيچاره­ها، بدانه اين ور و آن ور بعد می­گه اين آقا با يک قيافه عوض کردن مطلبی را درد سر برايشان درست

س: اين همان حرفيه که هرچه، ضايع شده حقش اما اگر حق ضايع نشه تدليس هست اما حرام نيست

ج: چرا، ظاهرش که حرامه ديگه، اگر نمی­خواهد يعنی آن تأثير اثر مراد من ترتيب اثره از طرف،

40: 23

يعنی بياد در جامعه ترتيب اثر روش بشه اين اسمش تدليسه، و جهل هم باشه با علم هم نمی­شه پس اختصاص به اين دو مورد که مرحوم استاد فرمودند نداره، يک بحث ديگری هست،

س: استاد قراره يکی بکنيم چه؟ آخرش

ج: فرق نمی­کنه آن هم همين طوره، هرچه بخواهد خلاف واقع، اما به لحاظ، اين به لحاظ تزويج يک بحث ديگه اين که اگر انسان خلاف واقع را نشان داد و ليکن ولو ترتيب اثر هم نبود ممکنه در عنوان کذب داخال بشه آن هم يک عنوان محرمه که انشاء الله ما توضيحش را عرض می­کنيم، که مثلاً خداوند متعال راجع به منافقين می­گه اذا جائکم المنافقون، منافقين می­گن انک لرسول الله، خدا می­گه بلی تو رسول هستی اما منافقين دروغ می­گه، اين چه دروغيه؟ خب می­گن انک لرسول الله، تعابير

32: 24

اين صدق چرا؟ اين کذبش نشهد انک لرسول الله نشهد، چون شهادت يعنی من کلامی را که می­گم تو قلبمه، اين شهادته ديگه اين که می­گن نشهد دروغ می­گن اين شهادت نيست تو قلب­شان اين نيست انشاء الله ما توضيحاتش در بحث کذب انشاء الله عرض می­کنم ممکن است که يک عمل به لحاظ تدليس حرام نباشه اما باز به لحاظ کذب حرام باشه پس اين اين طور نيست که مرحوم استاد فقط گفتند رو اين دو مورده.

يک بحث ديگه هم مرحوم شيخ انصاری دارند ببينيد ايشان می­گه تدليس فرض کنيم زن يک پودری را رو صورتش بزنه خودش را مثلاً سرخ و سفيد نشان بده يا سفيد نشان بده اين تدليسه اين جای بحث نيست اما فرض کنيد يک زنی پوستش آن قدر شفاف نيست اما با يک هنرمندی خاصی که دارند يک جاهای صورت را مثلاً يک خطی سياه بگذاره، خط قرمزی آن وقت به قياس آن خط­ها صورت قشنگ ديده بشه يا بروز پيدا بکنه،

س: گيريم مثلاً

ج: نه گيريم نه،

س: به هر حال گيريم هم

ج: نه ببينيد اين نور پردازی اصلاً خودش يک مسأله­ی است، يعنی چون ذهن انسان يک ذهن قياسی هم هست اگر آن خط­ها نبود انسان صورته فرض کنيم سبزه روشن نشان می­داد اما بعضی سياهی­ها يا مثلاً يک چادر خاصی يا سياهی خاصی را به کار می­برند صورت او سفيدتر ديده می­شه غير از آن مقداری که هست آيا اين هم تدليسه البته اين بحث موضوعی است و تشخيص عرفه به نظر ما فرقی نمی­کنه اين هم تدليس حساب می­شه چه فرق می­کنه؟

س: و محرمه

ج: اگه برای عقد ازدواج باشه و تأثير خارجی بلی، فرق نمی­کنه،

س: برای شوهرش می­خواهد اين کار را بکنه

ج: نه آن که اشکال نداره، بحث

س: ترتيب اثر که داره

ج: حالا ترتيب اثر فرق نمی­کنه، ديگه اگر بخواهيم اين بحث را وارد بشيم ديگه بسه، عرض کنم که ببينيد شما مثلاً يک بيست­تا چراغ شما اينجا بگذاريد رديف همديگه، يک چراغ خودش روشن بشه خاموش بشه اين چراغ­ها خودش روشن و خاموش بشه حالتی ايجاد نمی کنه اما اگر بيست­تا چراغ يک دقيقه روشن بشن خاموش بشن از آن مجموعش يک حالتی پيدا می­شه از مجموع اين­ها شبيه شعله­ی جباله به قول آقايون آن که قطعاً يک چيزی بيشتر نيست اما چون می­چرخه آدم خيال می­کنه دائره است دقت می­فرماييد، پس در حقيقت اين­ها کلاً تأثير داره اين اين طور نيست که فقط تدليس عبارت از اين باشه که يک پودری يا رنگی به صورتش بزنه سفيد بشه هر کاری که منشأ اين بشه که خلاف واقع ديده بشه آن هم دو جور می­شه اگه مقابل شوهرشه اشکال نداره، بلکه مستحب هم هست به خاطر تزيين اما به عنوان تدليس و تأثير حرام جايز نيست، اين راجع به اين بحث که ديگه انشاء الله کافی است و تمام، فروعش و اصولشه هم عرض کرديم.

ببين بحث دوم مسأله دومی که ايشان جزو محرمات مرحوم شيخ آوردند مرحوم شيخ انصاری، ديگه حالا ما کم کم می­خوانيم نوشتند المسأله الثانيه، مراد ايشان از مسأله دوم از نوع رابع عرض شد از زمان مرحوم شيخ طوسی در فقه ما در مبسوط يک مقدار مکاسب محرمه سعی کرد منظم بشه، يک مقدار نه اين که کلاً، اما از زمان محقق صاحب شرايع کاملاً منظم شد من توضيحاتشه گذشت برای اولين بار و عرض کرديم اين کاری را که مرحوم صاحب شرايع فرموده سنی­های قبل ايشان و معاصر ايشان و بعد از ايشان هم نکردند ايشان مکاسب محرمه را پنج بخش کرده از زمان صاحب شرايع تا زمانی که ما هستيم يعنی شيخ انصاری قدس الله نفسه که الآن در خدمت ايشان هستيم اين تقسيم را پيش گرفتند، يک لايجوز بيع النجس، دو لايجوز بيع ما يقصد منه الحرام سه و چهار لايجوز بيع حرام فی نفسه يا اخذ اجرت بر حرام فی نفسه، پنجمش هم اخذ اجرت بر واجب فی نفسه اين پنج قسمش کردند که توضيحاتش گذشت اين الآن ما در نوع چهارم هستيم ايشان مسائل را طبق حروف هجائی گفتند مسأله اول تدليس الماشطه بود که توضيحاتش گذشت، مسأله دوم تزيين الرجل تعبير ايشان تزيين الرجل بما يحرم عليه من لبس الحرير و الذهب، تزيين الرجل حرام، بعد ايشان در تزيين الرجل دوتا عنوان آوردند يکی حرير و ذهب بپوشه، يکی بما يحرم عليه من لبس ما يختص بالنساء من اللباس، لباس­های خاص زنانه را بپوشه آن لباس­های خاص زنانه را پوشيدن آن هم به اصطلاح حرامه، البته متعارض اينه متعارف الآن اينه که آن لباس­های خاص را بلی لباس­های خاص را غالباً می­گن تشبه الرجل بالمرئه پس بعضی از آقايان که مشهور باشه تشبه الرجل بالمرئه آوردند، عبارت مشهور اينه، چرا آن عبارت را آوردند؟ چون يک روايتی از پيغمبر نقل شده، لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و المشتبهات من النساء بالرجال اين يک، آن وقت توی همين عنوان تشبه لبس حرير را آوردند چرا؟ چون گفتند حرير لباس خاص زن­هاست اگر مرد بپوشه آن­هم تشبهه، روشن شد اين يک خاص، در مقابل عده­ی عنوانی مثل شيخ عنوان تزيين الرجل آوردند، آن وقت تزيين الرجل دوتا قرار دادند يکی تزيين الرجل بلبس حرير که مرد حرير را بپوشه يکی هم اين که مرد لباس خاص زن را بپوشه اين دقيقاً عکس او روشن شد يکی تشبه را آورده هردوتا مطلبه تو ضمن تشبه آورده يکی تزيين الرجل آورده، هردو مطلبه تو تزيين الرجل آورده، عده­ی هم به اين فکر افتادند که تفصيل قائل بشيم دوتا عنوان داريم يک عنوان تزيين الرجل بما يحرم عليهم يک عنوان تشبه الرجل بالمرئه است، روشن شد مطلب پس بنابراين اولاً خود مطلب را عنوان بحث مسأله ثانيه را مطرح بکنيم اين در طول تاريخ ما و تاريخ اهل سنت فرق نمی کنه چه در تاريخ ما چه در تاريخ اهل سنت سه جور آمده تزيين الرجل آمده که شامل لباس زنانه هم بشه لباسی که خاص زن­هاست تشبه الرجل آمده که شامل لبس حرير بشه بعضيا هم گفتند آقا دوتا فصلش بکنيم يک تزيين الرجل بمايحرم عليه مثلاً طلا بپوشه يا حرير بپوشه دو تشبه الرجل بالمرئه مرد لباس­های زنانگی بپوشه ولو حرير هم نباشه ظاهر شيخ اين دومی، يا اولی، شيخ داره تزيين الرجل بمايحرم عليه من لبس الحرير دقت فرموديد و بمايختص بالنساء اين عبارت شيخ پس شيخ هردو را تو تزيين الرجل آورده، اگر ياد مبارکتان باشه ما تو اول بحث تدليس الماشطه اين بحث را هم مطرح کرديم آيا اين بحث را تو حرف ت بياريم تدليس الماشطه يا تو حرف واو بياريم وصل الشعر بالشعر آنجا گفتيم اينجا هم بحث اينه يک عده از آقايون اشکال کردند که بحث تزيين مطرح نيست اصلاً لبس الحرير حرامه، لبس الذهب حرامه می­خواهد تزيين  باشه می­خواهد تزيين نباشه، چرا تزيين آوردين شما روشن شد اصلاً اگر بخواهيم حق مسأله را اداء کنيم تو حرف لام بايد بياريم، چون الآن بحث چيه؟ خوب دقت بکنيد بحث اينه که ما يک عنوان حرام را بياريم اخذ اجرت بر عنوان حرامه بحث اينه ديگه آنی که حرامه تزيين الرجل به لبس الحرير نيست آنی که حرامه لبس الحرير حرامه،

س:

54: 32

حرير در جهاد اشکال نداره،

ج: خب در حال عادی چطور؟ اگر زينت نباشه

س: اينجا تزيين نيست ديگه اينجا

33

ج: خب فرض کن آقای خويي الآن اظهارات آقای خويي است، خب اينجا بحث سر اينه که حرير را زير لباسش پوشيده هيچ تزيين هم نيست بازهم حرامه،

س: حرير بپوشه جهاد کنه،

ج: نه آن جای جهاد که استثناء شده نه در حال عادی حرير را زير پوشيده روش قباش را پوشيد بازهم حرامه،

س: حاج آقا

12: 33

ولی لبس

ج: چرا؟ ببينيد دقت بکنيد البته يک کمی دارند نزديک می­شين شما بارک الله خوبه اعتراض­تان

23: 33

بالای پيدا کرديد، ببينيد لذا اين اشکال مطرح شده که اصلاً حرير لبسش حرامه، اينه بايد بياريم تو حرف لام يحرم لبس الحرير حالا اگر کسی اخذ اجرت گرفت برای لبس حرير مثلاً من باب مثال يک آقايي است پول گرفته که حرير بپوشه بياد تو مجالس پول گرفته اين حرامه الباس حرامه، يک کسی پول می­گيره کارش اينه که اين قباء آقا را برش می­کنه، آن سابقاً لباس­های خاصش اين لباس آقا هم حرامه اين لباس بر اين آقا می­کنه پول می­گيره برای پوشاندن حرير آن هم حرامه می­خواهد تزيين باشه می­خواهد خوب دقت بکنيد آيا ما لبس الحرير داريم يا تزيين الرجل بالحرير داريم اين يک، دو بعد هم تزيين فعل الغيره آنی که حرامه تزيين الرجل بالحرير و لذا مرحوم آقای خويي در مصباح الفقاهه، البته چون در اينجا کاملاً عبارت مصباح الفقاهه را آورده اين فاضل معاصر می­شه اين کتاب ايشانه هم بلی بياد ايشان مثلاً فرموده آقای خويي اتفقت فقهائنا فقهاء العامه علی حرمة لبس الرجل الحرير و الذهب و لکنّ الاخبار خالية عن حرمة تزين الرجل بهما ما عنوان تزين يا تزيين نداريم فقعد المسأله بهذا العنوان کما صنعه المصنف فيه مسامحة واضحه، بايد با آقای خويي فرمود دوتا مسامحه مصنف هم نگفت تزين گفت تزيين باب تفعيل را به کار برد، تازه آقای خويي کردند مصنف آورده تزين آنی که در عبارت مکاسبه تزيينه تازه تزين هم نيست، لبس که نيست هيچی، تزين هم نيست، آنی ه الآن در مکاسب آمده تزيين، بعد ايشان

س: تزيين با  لبس محقق می­شه

ج: نه ممکن لبس باشه تزيين هم نباشه لذا آقای خويي اشکالش همينه خب اين لب اشکال آقای خويي می­گه شما حرير را زير لباس­هاتان پوشيدين لبس هست تزيين نيست، حرير را پوشيدين روش يک قبای عادی پوشيدين، اينجا لبس هست تزين نيست، بعد ايشان فرمودند بلی در بعضی از روايات هست

34: 35

بالذهب فانه زينتک فی الآخره جعل الله الذهب زينة النساء پس معلوم می­شه خود لبسش بعد ايشان می­فرمايد که اين­ها ضعيف هستند بعد هم بلی لاتدل علی حرمة تزين الرجل تازه اين­ها هم دلالت نمی کنه که تزين پوشيدن مطلقاً حرامه ولو تزين نباشه بعد ايشان بحث فرمودند بعد هم دنبال اينجاست دنبال اين بحث رفتند که نسبت بين تزين با لبس عموم و خصوص من وجه راسته حرف ايشان ممکنه انسان لبس باشه تزين نباشه مثل فرض کنيم حرير را زير پوشيده ممکنه تزين باشه لبس نباشه فرض کنيم با طلا رو سرش مثلاً يک جايي مثلاً آويزان نپوشيده مثلاً آويزان کرده يک تکه حرير آويزان کرده لبسش نه، علی ای مطلبی که ايشان فرمودند درسته و اضافه بر او تزينه هم تازه ايشان فرمودند نه مسأله تزيين،

س: تزيين هم اشکال نداره

ج: عرض کنم که اولاً ما چون هميشه قائل به سير تاريخی هستيم اولاً ببينيم اين از کجا، اصلاً اين از کجا، به قول ايشان خب راست می­گن در روايات ما که لاتلبس الحرير داريم چطور شد يک دفعه فقهای ما رفتند رو تزين يعنی شيخ انصاری اين تزينه از خودش در آورده يا اين سابقه داره تا آنجای که من فکر می­کنم تا آنجای که ما ديديم تو اين عبارت اولين کسی که اين مطلب را داره مرحوم شيخ مفيد در کتاب مقنعه داره و معالجة الزينة للرجل بما حرمه الله تعالی حرام ايشان به جای کلمه تزيين معالجة الزينه، يعنی تقريباً معالجه به کار بردن، زينت­های که برای مرد حرامه کسی ديگه بياد برای اين قرار بده خوب دقت بکنيد معالجة الزينه، البته  بعدش يک چيز ديگه هم گفته، شيخ آخرش داره ايشان نه، اين معاصر ما نقل نکرده، آخرش هم و الاجر عليه حرام اين اجر احتمال داره به زينت هم برگرده هم اين کار حرامه هم پول گرفتن حرامه پس اين عبارت مرحوم شيخ مفيد اين جور نيست که شيخ طوسی شيخ انصاری مطلبی گفته، بعد از مرحوم شيخ مفيد در شيخ طوسی در نهايه و معالجة الزينه، دقت کردين للرجال بما حرمه الله عليهم بازهم معالجه، آن وقت در کتاب شرايع خوب دقت بکنيد و تزيين الرجل بمايحرم عليه در مختصر النافع و تزيين الرجل بما يحرم عليه در کتاب مثلاً در ارشاد علامه و تزيين الرجل بالمحرم پس معلوم شد که مشکل مرحوم شيخ انصاری نيست، ولو هم آقای خويي مشکل­شان با همه علمای سابقينه، مشکل به شيخ انصاری نيست اين تزيين الرجل ابتداءً در مکتب بغداد که عرض کرديم مکتب بغداد با آن تقسيم بندی که ما داريم اول مکتب بغداد اصولاً مکتب بغداد آثاری که درش است بعضياش عيناً نصوص اند مثل فقه الرضا اما کلمات مثل شيخ مفيد نصوصه اما با يک استظهار عقلائی با يک استنتاج عقلائی، اما از نصوص هم خارج نشده پس چطور شد در روايات ما بود لاتلبس الحرير در اينجا آمد و معالجة الزينة کمتر می­شد تزيين الرجل بالمحرم شيخ انصاری هم گفت تزيين الرجل پس اين عنوان تزيين الرجل تو شرايع آمد تو مختصر النافع محقق حلی آمد، تو عبارات علامه آمد و بعد آمد تو کتاب­ها تا به شيخ انصاری آيا واقعاً اشتباهی رخ داده همين طور که آقای خويي و عده­ی مصر اند؟ عرض کنم اين جور نيست اين آقايون کم لطفی فرمودند شيخ انصاری، هنوز مثلاً فرض کنيم خود شيخ مفيد ديگه من نمی­خوانم چون آقايون مراجعه کنن، اين مسأله را در دو جا آوردند خوب اگر دقت می­کردن روشن بود يکی تو بحث لباس مصلی آوردند خوب دقت بکنيد تو بحث لباس مصلی گفتند

40

تزيين الرجل بالحرير گفتند لبس الحرير، خوب دقت بکنيد تو بحث لباس مصلی لبس الحرير نوشتند لبس الذهب نوشتند، چون اين­جا بحث تزيين و تزين مطرح نيست اگر مرحوم استاد يا آقايون ديگه می­آمدند عبارت شيخ مفيد را بحث لباسش را با بحث مکاسب، اينجا ايشان تو مکاسب گفت معالجة الزينه پس يک بحث اين مسأله تو لباسه آنجا لبس حرير می­خواهد زينت باشه نباشه می­خواهد تزين باشه نباشه، يک بحث تو مکاسبه خوب دقت کنيد تو مکاسب ايشان آوردند معالجة الزينه للرجال و مراد ايشان هم تزين نيست که آقای خويي، مثلاً تو عبارتش تزين آورده اينجا ببينيد فاضل معاصر گفته بايد تزين باشه مرادش همان تزيينه نه تزين، خوب دقت کنيد مفادش آن، همان تزيينه

س: که به باب

ج: ها! که به باب مکاسب بخوره،

س:

8: 41

ج: احسن، و لذا اين خود، فرض کنيد انگشتر تو دست کردن کار، و لذا اين ها می­خواهن اين را بگن اگر خود عمل را نگاه بکنيد آن لبس الذهبه لبس الحريره اين خود عمل، اما اگر فرض کرديم يک کسی کارش اين شد با حرير يک مردی را زينت بده خوب دقت کنيد برای خود آن مرد لبس حرامه احتياج به تزين هم نداره اين­ها چون بحث­شان مکاسب محرمه بود خوب دقت کرديد آمدند فعل آن کسی که اين کار را انجام می­ده بررسی کردند، می گن آقاجان شما مثلاً فرض کنيد يک شخصی را می­خواهين بگيرين لباسش يک شکل مرتبی لباس­هاش يک ترتيب، عمامه­اش آخوندی يا غير آخوندی يک شکل، اگر اين ها را با لباس عادی بکنيد اشکال نداره با حرير نکنيد يعنی آمدند آن لبس مرد را حساب کردند آنی که فی نفسه روشن شد حرامه اگر شما آمدين با آن کار زينت دادين برای شما هم حرامه، و الاجر عليه حرام، پس اينی که آقايون آمدند تزيين الرجل فرمودند،

س: آن مقدمه­ی

ج: البته دقت بکنيد ممکنه يک کسی بگه من با لبس حرير هم ممکن است اخذ اجرت بکنم، من برم آنجا بهش بگم آقا من اين لباس حرير بپوشم اينجا

37: 42

پول می­گيرم خب با لبس حرير هم می­شه اين مرادشان نبوده نه اين که آن طرف نمی­شه آن طرف هم می­شه چه فرق می کنه مرادشان در بحث مکاسب اين بوده که اگر شما يک کسی را با مثلاً عمل محرمی تزيين بکنيد چرا تزيين گفتند چون پوشيدن عادتاً نمی­خواهد يک انگشتر را می­گذاره دستش، اما ممکنه حالا مسأله، يک کسی پول می­گيره برای الباس، نه برای تزيين اصلاً کار اين آقا اينه که انگشت اين می­کنه، اما آن آقا انگشتر طلا دستش می­کنه آن هم حرامه ولو الباسه آنجا تزيين نيست، آن هم حرامه پس خلاصه بحث حالا من که جمع بکنم بحث را ما در حقيقت چهار عنوان داريم، دوتاش مال آن شخصی است که انجام می­ده خودش انجام می­ده دوتا هم مال آن شخصی که در اين آقا ايجاد می­کنه برای شخصی که انجام می­ده يکی لبس الذهبه يکی تدين به ذهبه، خوب دقت بکنيد، يکی لبس الذهبه يکی تدين به ذهب، وقتی لبس ذهب حرام شد تدينش هم حرامه، توی بحث لباس مصلی آقايون لبس الذهب را آوردند حالا می­خواهد زينت باشه يا نباشه؟ لبس الذهب حرامه لبس الحرير حرامه می­خواهد تزين باشه نباشه، اين تو بحث لباس مصلی اين دوتا عنوان، دوتا عنوان هم تو مکاسب محرمه هست يکی الباس الحرير الباس الذهب يکی تزيين الرجل بالحرير آقايون علمای ما آن مصداق بارزتر که تزيين بوده آوردند اما الباس هم همان حکم را داره هيچ فرق نمی­کنه، فرض کنيد يک آقای پول گرفته کارش هم همينه اين سلطان انگشت دراز می­کنه، اين انگشتر طلا فقط، يکی برای انگشتر نقره يکی برای انگشتر مسه، يکی برای انگشتر آهنه، يکی هم آقا کارش فقط انگشتر طلا را در جيب آقای سلطان می­کنه، پول می­گيره برای الباس الذهب نه برای تزيين يا فقط مثلاً آن کتی که از حريره برای اين آقا برش می­کنه الباس الحرير آن هم حرامه فرق نمی کنه ليکن مصداق بارزترش که ممکنه بيشتر روش واقع بشه تزيين الرجله پس يکی تو بحث لباس مصلی است يکی تو بحث مکاسبه، و مراد از بحث مکاسب اينه اگر يک نحو از لباس برای انسان حرام بود برای شخص ديگری هم بخواهد اين کار را انجام بده آن هم حرامه، عقدش هم حرامه، باطله اخذ اجرت هم حرامه،

س: تزيين گفتند گفتند پوشاندن حرير،

ج: خب می­گم چون مصداق بارزش و الا لباس حرير هم حرام چه فرق می­کنه حالا بالاتر از آن کسی اصلاً لباس حرير

16: 45

را پول می­گيره می­گن آقا مثلاً تو اين مجلس،

22: 45

لباس عادی بپوشی اين قدر بهت می­ديم لباس حرير اصلاً پول به عنوان لباس حرير آن هم حرامه فرق نمی­کنه،

س: به شخص ثانی از روی اعانه حرامه

ج: نه خودش چون عمل حرامه، اين­ها می­خواهن بگن که

س: عمل حرامه ايشان هم گفت اعانه بر آن عمل

ج: اعانه نه نمی­خواهد بگه اين اعانه است آن مايقصد منه الحرامه، از اين باب کل عمل حرام اخذ الاجرة عليه حرام همين که تزيين بکنه حالا فرض کنيد يک مردی

47: 45

تو خانه­اش يک پا بياد يک آقای آمد به ايشان لباس با حرير را زينت کرد هيچ جا هم نه تو خانه­اش همين کار حرامه، کار اعانه ترتيب آثار هم نمی­خواهد پس بنابراين روشن شد که اين اشکال مرحوم استاد و ديگران اولاً اين مطلب را قبل از شيخ انصاری عده­ی از فقهای ما گفتند اختصاص به شيخ نداره، ثانياً بحث اين­ها چون تو مکاسب بوده اين عنوان را آوردند توی صلات هم عنوان لبس الحرير آوردند دوتا عنوان مستقله، فردا تتمة الکلام و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.

س: استاد حرف آقای خويي اين نيست که دوختن لباس­های.


 

انصافا ثابت نشد که وصل شعر به شعر فی نفسه حرام است و اون تن لعن هم مضافا الی اختلاف متن و ... قدر متیقنش تدلیس است و در کتاب بخاری حضرت فرمودند لا انه لعن المُوصّلات.. و قدر متیقنش تدلیس است.

انصافا حتی کراهت هم مشکل است و اینکه مقتضای جمع ادله این باشد هم مشل است زیرا دلیل لابأس علی المرأة بما تزینت لزوجها حاکم است و این وصل اصلا مستحب است.

عامه ملتزم به حرمت شده اند ولی التزام به کراهتش هم مشکل است. بله اگر تدلیس باشد حرام است.

یک بحثی هست که اصلا عمل ماشطه جایز است یا نه. انصافا کراهتی برای او روشن نیست. در جمله ای از اعمال مثل بیع کفن کراهت دارد ولی اینکه آرایشگری برای زن کراهت داشته باشد روشن نیست. مضافا الی اون حدیثی که داریم که سندش هم بد نیست که زنی ماشطه بود و حضرت فرمودند بر همان عملت هستی و اون زن گفت بله الا اینکه نهیم کنید. و حضرت فرمودند اشکال ندارد ولی یک کار خاصی انجام نده. صورت را با..خشک نکن. معلوم یمشود کراهت یا حرمتی ندارد ولی عمل حرام را واضح است که نمیتواند اشکال دهد.

بله مرحوم صدوق دارند که لا بأس بکسب الماشطه اذا لم تشارط و قبلت ما تعطی.

عرض کردیم این در روایات ما فعلا نرسیده است. لکن از طرف دیگر قطع داریم که روایت دارد و این مطلب تعبدی است و مرحوم صدوق آورده اند. اصلش هم در فقه الرضا سلام الله علیه. قطع داریم که فقه الرضا اهل اجهاد و .. نیست و در روایت حتما بوده است.

اونی که الآن در این جهت داریم در دو جا است. یکی در خافضه است که دختر ها را ختنه میکند و یکی هم در حجام است.

احتمال اینکه فقه الرضا ماشطه را از خافضه یا حجام گرفته باشد خیلی بعید است. انصافا قطع عرفی بر روایت بودنش داریم.

با قطع به وجود روایت کافی نیست الا اینکه روایت را ببینیم و بیبینیم که شرائط حجیت در آن تمام است.

صرف حجیت نزد مرحوم صدوق و فقه الرضا سلام الله علیه  کافی نیست زیرا کاملا مبانی نویسندگان برایمان روشن است. مواردی داریم در کتاب علل الشرائع مواردی در کتاب الصوم دارند که علت اینکه روز 13 و 14 و 15 روزه اش مستحب شد و یک روایتی دارند که حضرت آدم رویشان سیاه شد و یک روز روزه گرفتند یک سومشان سفید شد و ... و در جای دیگر هم نیاورده اند ولی بلافاصله دارند که قال محمد بن علی مؤلف هذا الکتاب هذا الخبر صحیح.

این یک اصطلاح خاصی است. در اثناء بحث توضیح خواهیم داد که این منشأ اشتباهات زیادی شده است و یک اشتباهی در فقه شیعه ایجاد شده است و راه علمی هم دارد و این از محل به اشتباه افتادن اعلام است و توضیحش در محلش.

یک قاعدة کلی داریم که اصالة حرمة عمل المسلم و طبق این قاعدة با صرف این مطلب نیمشود گفت که لازم نیست.

اونی که الآن داریم اصالة حرمة عمل المؤمن هست و اگر عمل حرام نشد حایز است که پول بگیرد.

یک بحثی مطرح شده است که شعر معز خارج شده است و در کلمات مرحوم شیخ مفید خارج نشده بود ولی عبارت  ایشان مشعر بود زیرا داشتند که موی زن را به موی مردم وصل نکند و مرحوم شیخ طوسی جمع کردند بین دو مطلب.

آقایان بعدی بیشتر این توضیح را دادند که کلمه موی بز بیشتر بحث موضوعی است نه حکمی.یعنی با موی بز تدلیس حاصل نمیشود.

اینکه آیا روایت را تفسیر موضوعی کنیم یا حکمی خیلی مهم است. احکام عوض نمیشوند ولی موضعات بله.

اگر موی بز را موضوع بگیریم و بگوییم به زمان فرق میکند، بگوییم اگر موی بز تدلیس بعدها اصل میشده است اشکال دارد و الا نه.

این در فقه ما بسیار کاربرد عجیبی دارد.

الآن سه عبارت عرض کردم. شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی رحمهم الله اجمعین.

اولا نسبت به شیخ صدوق قطعا ما حکم میفهمیم و عرض کردیم که اینها یک تفکری دارند که شأن ائمه علیهم السلام شأن بیان حکم است و آن وقت کلام معصومین سلام الله علیهم اجمعین حکم است و شعر المعز فلابأس هم روایت است و دلیل نداریم که موضوعی فکر کنیم و حکم است و نتیجه اش این میشود که وصل شعر المعز تعبدا جایز است و بقیه تعبدا جایز نیست. مرحوم صدوق نه در اصل و نه در فرع تعبد نفهمیده اند.

اونی که میشود به ایشان اشکال کرد این است که شعر المعز سند روشنی ندارد.

مرحوم شخی مفید کلا بحث را انداختند روی تدلیس و از تعبدا خراج است.

ولی کار شیخ طوسی رحمه الله برای ما انصافا روشن نیست. انصاف قضیه اگر ما باشیم حمل بر تشخیص موضوعی خلاف ظاهر است ولی اثرش این است که اگر عبارت مرحوم صدوق را گرفتیم مطلقا شعر المعز جایز است و عبارت شیخ مفید مسأله معز فرع بر تدلیس اتس و عبارت شیخ طوسی هم ابهام دارد.

یک بحث دیگر هم داریم که دلیلی بر حرمت تدلیس مطلقا نداریم.

در مثل بیع و عقد و خرید کنیز و ...

مثلا یک کسی میخواهد برود سخنرانی کند و کلاه گیس بگذارد و مردم تصور کنند که این خیلی پر مو است. بله مثلا در ازدواج و خرید و فروش باید بیان شود. مرحوم آقای خوئی و مرحوم ایروانی دارند که زنی شوهرش خبر دارد و این اشکال ندارد. فرض کنید خانمی مو داشت و شوهر هم داشت و قبل از اینکه شوهرش از سفر بیاید کلاه گیس میگذارد تا شوهر تصور بکند که موهایش هست. و لذا اگر جایی معامله نبود مجرد ایهام مطلب اشکال ندارد.

در اینجا دو اشکال هست.

یک اشکال مرحوم شیخ دارند در مصداق تدلیس.

اما راجع به مطلب مرحوم استاد در جایی که طرف علم داشته باشن اصلا تدلیس نیست و از موضوع خارج است ولی در جایی که نمیداند مثل مثال مسافرت شوهر و ریختن موی زن... آیا این کار حرام است؟ ظاهرا راست است حرف استاد دلیلی به عنوان تدلیس بر حرمت عمل نداریم. در بحث غش هم هست که من غشنا فلیس منا و کسی که تعاملی بکند در مقابل ما. من غش نفرمود. من غش فرمود. کسی در مقابل جمعه کاری بکند که واقعیت ندارد و خودش را از جامعه جدا کند و ... و مراد زا دلیل غش و تدلیس این است که اگر ترتیب اثری هست... ولو در عقد بو یع نباشد این درست نیست. هر نحوی که منجر به ترتیب آثار باشد.

در همین روایت دختری که موی مصنوعی میخواستند بذارند تصادفا بعد از عقد است. ما بین عقد و زفاف.

چرا چون اگر عقد میکردند تا زمان زفاف نمیدیدش و مادرش  میخواست در حال زفاف با مو ببیندش. پس مهم حین عقد بودن نیست مهم حین تأثیر عمل است.

کسی که میخواهد در شهادتش ترتیب اثر بدهد هم اشکال دارد یعنی مثلا کور است و چشم مصنوع یمیکذارد و شهادت میدهد.انصافا صرف ترتیب آثار و صدق من غشنا ... برای تدلیس کافی است.

بله مثال بارز ترتیب اثر همین است.

مثلا شهادت بدهد برای اثبات نسب یا اجرای حد یا ...

فرض کنید میخواهد جلوی دیگران نشان دهد که در تحقیق علمی سیگار باعث سرطان ریه نمیشود و سرطان ریه اش را پنهان میکند.

یک بحث دیگری هم هستکه ممکن است در کذب داخل شود. مثلا ما عرض خواهیم کرد ان شاء الله که منافقین میگفتند شما رسول الله هستی ولی خداوند میفرماید اینها کاذب هستند. سرش این است که این شهادت آنها کذب است. زیرا شهادت باید در قلب هم باشد ولی اینها در قلبشان نیست. ممکن است یک عمل به لحاظ تدلیس حرام نباشد ولی به لحاظ کذب حرام باشد.

یک بحث دیگری هم هست که زن گاهی کاری میکند که مثلا در پوستش خطهایی درست میکند که در قیاس اون خطوط باعث تدلیس میشود. این بحث موضوعی است و اگر تدلیس باشد حرام است.

یک چراغ خودش روشن شود و خاموش شود حالتی درست نمیکند ولی 20 تا چراغ این کار را میکنند. شبیه شعله دواره. پس در حقیقت اینها کلا تأثیر دارد و این طور نیست که تدلیس خصوصیتی داشته باشد. نه . هر کاری که باعث غیر واقع نمایی شود یشود تدلیس.

مرحوم شیخ این بحث را دارند که لباس هایی که باعث تشبه رجل به مرأة میشود آیا حرام است یا نه و آیا لبس حریر و ... حرام است یا نه.

عده ای در بحث تشبه همین لبس حریر را آورده اند زیرا حریر را گفته اند لباس خاص زنان است.

در مقابل عنوان تزیین الرجل آورده اند و آن را دو تا قرار داده اند یکی لبس حریر و ذهب و یکی اینکه لباس خاص زن را بپوشد.

عده ای هم به فکر تفصیل افتادند. یک عنوان تزیین الرجل بما یحرم علیه و یکی تشبه الرجل بالمرأة.

پس اولا خود عنوان بحث روشن باشد.

پس مرحوم شیخ هر دو را در تزیین الرجل آورده اند.

در اول بحث تدلیس الماشطه ایت بحث را عرض کردیم که در حرف تاء باید باشد یا وصل الشعر بالشعر...

اینجا هم بحث این است که تزیین مطرح است یا اصلا لبس الحریر حرام است. لبس الذهب حرام است. میخواهد تزیین باشد یا نباشد.

اصلا اگر بخوایهم حق مسأله را بگوییم آیا باید در بحث لام بیاوریم یا در تاء.پوشاندن حریر هم حرام است.

بعد هم  تزیین فعل الغیر است و اونی که حرام تزین الرجل است

مرحوم استاد دارند:

تزيين الرجل بما يحرم عليه

قوله المسألة الثانية تزيين الرجل بما يحرم عليه من لبس الجرير و الذهب حرام).

أقول: اتفق فقهائنا و فقهاء العامعة [1] و استفاضت الاخبار و من طرقنا «1» و من طرق السنة «2» على حرمة ليس الرجل الحرير و الذهب إلا في موارد خاصة، و لكن الأخبار خالية عن حرمة تزين الرجل بهما، فعقد المسألة بهذا العنوان كما صنعه المصنف (ره) فيه مسامحة واضحة(و کذا فمایش استاد به تزین زیرا مرحوم شیخ عبارتشان تزیین است نه تزین.)، نعم ورد في بعض الأحاديث «3»: (لا تختم بالذهب فإنه زينتك في الآخرة) و في بعضها الآخر «4»: (جعل اللّه الذهب في الدنيا زينة النساء فحرم على الرجال لبسه و الصلاة فيه). و لكن مضافا الى ضعف السند فيهما، أنهما لا تدلان على حرمة تزين الرجل بالمذهب حتى يشمل النهي غير صورة اللبس أيضا، بل تفريعه «ع» في الرواية الثانية حرمة ليس الذهب على كونه زينة النساء في الدنيا لا يخلو عن الاشعار بجواز تزين الرجل بالذهب ما لم يصدق عليه عنوان اللبس(دنبال این رفته اند که نسبت بین لبس و تزین عموم خصوص من وجه است. راست هم هست. طلا در زیر پوشیدن تزین نیست و لبس هست و آویزان کند از خودش ولی زینت باشد لبس نیست. و اجتماع هم روشن است.

تا جایی که بنده دیده ام اولا کسی که بحث تزیین را مطرح کرده اند مرحوم شیخ مفید هست در کتاب مقنعة. و معالجة الزینة للرجال بما حرمه الله تعالی حرام. ایاشن این را دارند. معالجه یعنی به کار بردن تقریبا. یعنی زینتهای حرام بر مرد را کسی دیگر بیاید برای مرد قرار دهد. البته بعدش تعبیر دیگری دارند و آخرش و الاجر علیه حرام دارند که ممکن است به زینت هم برگردد.

پس این عبارت مرحوم شخی مفید.

این طور نیست که شیخ اصناری مبدء این مطلب باشند.

بعدها مرحوم شیخ طوسی و معالجة الزینة للرجال بما حرمه الله تعالی. در شرائع و تزیین الرجل بما یحرم علیه. در مختصر هم همین طور.در ارشاد علامه و تزیین الرجل بالمحرم. اشکال به شیخ انصاری رحمه الله نیست. این تعبیر اولا در کتب بغداد آمد. مکتب بغداد آثاری در آن بعضی اش نصوص است عینا مثل فقه الرضا سلام الله علیه و بعضی اش نصوص است ولی با یک ارتکاز عقلائی و استظهار عقلائی و از نصوص خارج نشده است مثل مرحوم شیخ مفید.بعدها در کتب مختلف آمد تا به مرحوم شیخ انصاری رسید. آیا واقعا اشتباهی رخ داده است یا ...نه به نظرم کم لطفی کرده اند. مروم شیخ مفید درست عمل کرده اند.  این مسأله در دو جا هست. یکی در بحث لباس مصلی و در آنجا تزیین الرجل بالحریر ندارند بلکه دارند لبس الحریر.زیرا بحث تزیین و تزین مطرح نیست.یک دسته هم در بحث مکاسب هست. وقتی در لباس باشد میشود لبس الحریر چه زینت باشد و چه نباشد و چه تزین باشد و چه نباشد ولی در مکاسب دارند معالجة الزینة للرجال. و مراد ایشان هم تزین نیست. مرادشان همین تزیین است نه تزین. برای اینکه به باب مکاسب بخورد.

لذا اگر خود عمل را نگاه کنیم لبس الذهب و الحریر است ولی اگر فرض کردیم کسی کارش این شد که با حریر زینت بدهد کسی را برای خود اون مرد حرام است. چون بحثشان مکاسب محرمه بود آمده اند فعل کسی که این کار را انجام میدهد نگاه کنند.).

البته ممکن است کسی بگوید که من با لبس حریر هم ممکن است  اخذ اجرت بکنم. مثلا بروم جایی حضر بشوم با لباس حریر و این قدر پول بگیرم در عوضش ولی این مرادشان نبوده است.مرادشان در بحث مکاسب این بوده است که اگر شما کسی را با عمل محرم تزیین بکنی... این طور میشود. یک کسی پول میگیرد برای الباس و لو تزیین نباشد. این هم حرام است.

پس در حقیقت 4 عنوان داریم. دو تا مال انجام دهنده است و یکی روی انجام شده. برای انجام دهنده یکی لبس الذهب است یکی تزین الذهب. در بحث لباس مصلی لبس الذهب را آورده اند زینت باشد یا نباشد.

دو تا عنوان در مکاسب محرمه یکی الباس الذهب و یکی تزیین الرجل بالحریر.

از این باب کل عمل محرم اخذ الاجره علیه حرام.

ارسال سوال