مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 99-1398 » اصول سه شنبه 1398/6/26
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 94-1393 » چهارشنبه - 26 – 6 – 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ ادله برائت و احتیاط ـ ادله وجوب احتیاط ـ کلام مرحوم خویی
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- اصول 95-1394 » اصول شنبه 1395/1/21
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- اصول 1402-1403 » اصول فقه چهارشنبه 1402/11/25
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1388-111
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث در نوع سوم بود که لايجوز بل يبطل اذا کان ممالاينتفع به منفعة محلله و مقصوده عند عقلاء مفصل صحبتی شد راجع به تاريخ مسأله و صحبتهای که شد و آمدن اين عنوان در کتب ما و آيا قبول بکنيم يا قبول نکنيم صحبت زياد شد، حالا کلام را ادامه بديم عرض شد دليل اول بعد از اين که کلمات دليل اول مسأله کتاب بود لاتأکلوا اموالکم بينکم بالباطل که عرض کردم عدهی زيادی از اهل سنت و بعدها هم از علمای شيعه به اين آيه مبارکه تمسک کرده بود و عرض شد که صحيح اين است که اين آيه مبارکه دوتاست يکش الا ان تکون تجارة عن تراض توش هست يکش نيست ديگه توضيحاتش گذشت ديگه حالا تکرار مناسب هم نيست.
نتيجه نهايي اين شد که به ذهن تمسک به آيه مشکل نداشته باشه هر نوع کاری که سبب بشه بين اکل اکل مال با باطل رابطه پيدا بشه اين رابطه از نظر شارع منفيه، حالا میخواهد به لحاظ مسبب باشه يا به لحاظ به سبب باشه به لحاظ خود آن عقد باشه يا به لحاظ آن محل مبادله باشه اين فرقی نمیکنه ظاهرش اين طوره لذا به ذهن بنده سراپا تقصير کسانی که از علمای اهل سنت به اين آيه تمسک کردند يا علمای شيعه به اين آيه تمسک کردند به ذهن من مياد که خيلی مشکل نداشته باشه انصافاً و اثبات هردو را هم میشه کرد همين طور که قدمای اصحاب ما بلکه تا زمان از متأخرين لايجوز هم میگفتند بعيد نيست.
وجه دوم مسأله اجماع بود که عرض شد اين اجماع مشکلاتی داره توضيحش گذشت چون اولين کسی که ادعا کرده به اين عنوان مرحوم شيخ در کتاب مبسوطه و اصلاً احتمال است که آن مال علمای اهل سنت باشه و شبيه آن عبارت را که من عرض کردم از يک فقه شافعی گرفته از اين کتاب شافعی هم ما نقل کرديم آن هم راجع به غير خلافهای غير خلاف بين خودشان و نقل کرده از يکی شان که گفته نه خلافی توش هست و انصافاً اثبات اجماع مصطلح با اين مقدار خيلی مشکله اما بعدها چرا عدهی زياد قبول کردند از اصحاب و حتی مثل مرحوم اردبيلی به اجماع هم اشاره کرده و فرموده بانه اجماع اصحاب؛
اما انصاف قضيه رسيدنش به يک درجهی که ما يک وثوق پيدا بکنيم که اين مثلاً مذهب اهل بيت و طريق اهل بيته مشکله و خصوصاً که اينها به مواردی مثال زدند مما لامنفعة فيه که خود آنها هم همين روايت معارض داره هم فتوای معارض داره لذا انصافاً جزم به آن خيلی مشکله.
قس بخش سوم يعنی دليل سوم وجود رواياتی است که در مقام آمده رواياتی که در مقام آمده بعضياش تقريباً میشه گفت که حالت عام داره، شايد بشه بعضياش در خصوص موارد معينی آمده که عرض کردم، يک گربه است، يکش راجع به فيل و عظام فيل يک مقدارش راجع به مسوخه يک مقدارش راجع به سباعه مواردی که در کلمات قدما و فقهاء به طور کلی در مالامنفعه فيه آمده که انشاء الله میخوانيم ليکن چيزی که در اين جهت نسبتاً میشه گفت که بيشتر تعميم داره يک مجموعهی رواياتی است که در تفسير سحت آمده اين محل کلام و به درد بخور ماست، مجموعهی رواياتی است که در باب سحت آمده چون اصطلاح سحت در خود قرآن به کار برده شده و اصطلاح قرآنی است و پارهی از روايات چه از رسول الله چه از غير رسوالله در تفسير سحت آمده آن وقت وقتی که آنها را تحليل میکنيم يعنی آن مواردی که در باره تفسير سحت آمده و تطبيق سحت آمده انصافش عدهی از آنها به ذهن مياد به خاطر اين که مالامنفعة فيه
س: در روايات عام بررسی میشه
ج: اينها يک کمی عام بهش قرار میديم غير از مثلاً روايت هرّ، روايت سباع، روايت گربه آنها را جداگانه اين رواياتی است که به طور کلی در باب سحت آمده من سابقاً يک توضيحی هم عرض کردم بازهم امروز برای اين که فوائدی داشته باشه انشاء الله تعالی تکراراً عرض میکنم، البته اگر به قول امروزیها رساله مفرده هم افراد تک نگاری میگن کل رواياتی که در باب سحت آمده انسان جمعش بکنه چه از سنی، شيعه زيدی غير زيدی و فرض کنيد اسماعيلیها يک تنقيحی راجع به آنها انجام بده واقعاً بحث مفيديه يعنی واقعاً چون در خود قرآن هم لفظ سحت آمده و بعد هم جهات فقهی که آيا سحت شامل کراهت هم میشه يا از سحت دوتا حکم در مياد هم حرمت و هم بطلان معامله عرض شد که بحث سحت چون در قرآن آمده بلی بلی شايد در سه مورد، شايد هم بيشتر ايشان که سه مورد داره اکالون للسحت و اکلهم السحت، و لذا
س:
23: 6
ج: بلی عن قولهم الاثم و اکلهم السحت سحت در سه تا آيه اينجا ايشان در اين جامع الاحاديث جلد 22 از اين چاپ جديد که هست ابواب مکاسب محرمه، صفحه 211 ابواب مايکتسب به تعبير ايشان، باب10 را به عنوان باب ما ورد فی انواع السحت، عرض کنم که خدمتتان راجع به سحت در روايات عامه داريم البته هم سحت داره هم خبيث داره به جای سحت مثلاً مهر البغی سحت هم داريم مهر البغی خبيث هم داريم لفظ خبيث آمده خبيث شايد مناسبتر باشه با حکم وضعی نه با حکم تکليفی اما رواياتی که اهل سنت در باب سحت دارند، کار به مراسل و اين کتابهای خيلی ضعيفشان نداريم من به نقل از کتاب نصب الرايه جلد 4 صفحه 52 و 53 رواياتی را در باب سحت جمع آوری کرده اين مقدار که ايشان من همش را هم ننوشتم آنچه که تقريباً میشه گفت کتابهای صحيح و خوبشان هست در حقيقت دوتاست کلش دوتاست يعنی اولاً يک روايت تقطيعی هم دارند که مثلاً يعنی دو متنه نه اين که دو عدد دو متن مثلاً در کتاب بخاری يا مسلم به سند خودش از ابی مسعود انصاری از صحابه ان رسول الله(ص) نهی عن الثمن الکلب و مهر البغی و حلوان الکاهن اين سهتا آمده در عدهی از رواياتشان يکی پول سگه، معامله سگ، يکی هم مهر، مهر در اينجا معلومه ديگه مجازاً و کنايةً پولی است که انسان نستجر بالله به زانيه میده، طبعاً مهر نيست اما خب تعبير شده ازش، ما هم داريم و حلوان الکاهن البته دقيقتر شايد گفت اجر الزانيه اجر البغی، و حلوان خود حلوان ظاهراً مراد شيرينی باشه از حلاوت باشه يعنی چيزی شيرينی داره جعبهی شيرينی باز، به کاهن که میرفتند آن را به اصطلاح، حالا راجع به مهر البغی چون که بغی که زناست نستجر بالله کلاً ليکن مهره يعنی محل کلام ما نيست، حلوان را هم تعبير به حلوان کرده که شايد مثلاً نکتهاش اين باشه که مقدر و معين نيست اين شيرينی مثلاً يک چيزی برای دهن شيرين کردن و آن وقت میمانه ثمن الکلب، کلب دارای منافعه ولذا سابقاً هم توضيح داده شده که عدهی از فقهاء چه سنی چه شيعه گفتند مثلاً مطلقاً میشه از سگ انتفاع کرد يا حتی گفتن آن چهار مورد، صيد، خانداری، نگهبانی خانه میشه از سگ انتفاع کرد، اما مع ذلک گفتند خريد و فروشش جايز نيست، يعنی اين طور نيست که سگ مالامنفعه فيه تا اين مقدار
39: 9
حتی تصريح کردند که چهار منفعت گله باشه و خانه باشه و اينها باشه نگهداری باغ و خانه و اين جور چيزها و مع ذلک ثمنش سحت است و حرام،
س: يعنی بين انتفاع و بيع
ج: ها! اينها تصادفاً انتفاع دارند و مع ذلک حرامه، يعنی کلب با اين که انتفاع داره بازهم پولش حرامه، باز در کتاب مسلم داره از رافع ابن خديج ان رسول الله(ص) قال ثمن الکلب خبيث و مهم البغی خبيث و کسب الحجام خبيث، البته حجام که حجامت میکنه منافع داره اين دوتا متن پس بنابراين در کلی، البته روايت ديگه هم داره ديگه من نمیخواهم الآن بخوانم نوشتم تو حاشيه کتاب خودم نمیخواهم بخوانم پس ما در ميان اهل سنت دوتا متن ثلاثی داريم، در باب سحت دوتا متن ثلاثی است يک متنش حلوان الکاهن داره يک متنش توش کسب الحجام داره، همين دلاک همين سراتراشیها را چون اول اينها را حجام میگفتند حجامت میکردند اما دوتاش مشترک اند، يکی ثمن الکلبش يکی مهر البغی پس تو اين دوتا متن دوتا مشترکه يکی انفراده، توی عدهی از نسخ حلوان الکاهنه، تو عدهاش هم کسب الحجامه اگر حالا هردو را قبول بکنيم نتيجهاش چهارتا میشه خلاصه مطلب، سگ است و زنا نستجر بالله حجام و کاهن اين چهارتا پول را پيغمبر اکرم به عنوان سحت قرار دادند اينی که من ديدم البته بعض رواياتشان يکی داره مثلاً ثمن الکلب سحت و اين هم تو بعضی از طروق آنهاست و من نبت لحمه علی سحت فالنار اولی به، اين نبت لحمه علی سحت هم ارتکاب حرامه، چون نادر وعدهی به ناره، و هم اين که مالک هم نمیشه اين راجع به روايات اهل سنت که کلاً در روايات اهل سنت چهار چيز آمده انصافش هم اينه که از اين چهار چيز به درد مانحن فيه نمیخوره اين خلاصه بحث، از اين چهار چيز چون آنی که ما الآن داريم مالامنفعه فيه عنوانش اينه ديگه اين چهار چيز را بگيم لامنفعة فيه اثباتش مشکله البته دوتاش که اجره اصلاً بحث ثمن نيست يکی زنا نستجر يکی هم کاهن اصلاً کاهن هم تعبير به اجر نکرده حلوان شيرينی برای کاهن، تصادفاً مردم به کهنه بيشتر رو ميارند به اين جادوگراها و تليسمها، يک فقيهی در محله باشه با يک از اين تليسمات در خانه آن دائماً شلوغه، تصادفاً در خانه اين خيلی مراجعه نمیکنن غرض به هر حال حالا برفرض اين که حالا بلا منفعت هم باشه اين طور نيست که مثلاً به،
49: 12
آنی که در به اصطلاح در اينجا به عنوان ثمن و بيع مطرحه آن حجام هم همين طور آن کسب فقط ثمن الکلبه، خب کلب هم از روايات نمیتونيم استفاده بکنيم که مالامنفعه فيه، پس از مجموع روايات عامه در باب سحت نمیتونيم يک چيز محصلی در بياريم اين روايات عامه.
و اما روايات خاصه، من عرض کردم روايات خاصهی که ما داريم به راويش فرق میکنه ما رو راوی راوی حساب میکنيم، يک روايته سندش هم درسته مال عمار ابن مروانه اين روايت عمار ابن مروان در همينجا شماره 1 و 2 و 3 چندتا داره چندتا متن داره اولش اين که سئلت اباجعفر(ع) عن الغلول، غلول يک اصطلاحی بوده الآن بعدها غلول را در مطلق خيانت به کار میبردند کسی که دزدی میکنه، کش میره به اصطلاح اين را اصطلاحاً غلول میگن اما اصل اين لغت غلول بيشتر آن خيانت در غنيمت بوده وقتی میرفتند جنگ ولذا در اين خيانت خيلی تأکيد شده چرا؟ چون فرض کنيد شما میريد کار میکنيد زحمت میکشيد خون دل میخوريد پولی تهيه میکنيد ميان پول شما را میدزدند خب اين خيانته ديگه برای شما بلا اشکال اين کار سنگينيه، عمر شما را به باد میده اما کسی که میره جبهه و میجنگه جانش را گذاشته، بحث اين نيست که بره بقالی کرده بقالی وقصابی که نکرده جانش را گذاشته، آن غيمنت در مقابل بذل جان بوده اگر دقت بکنيد اين البته خودش جان که فدا کاری کرده يک پولی گير آمده يک کسی بياد اين پول را بدزده اين ديگه بدترين
انواع، اين چون در مقابل جانه از آن دوتا هر آن احتمال مرگ بود ديگه احتمال کشته شدن بودن لذا اينی که در روايات خيلی رو غلول با اين که سرقت هم حرامه، رو غلول خيری چيز شده تأکيد شده چون از اشد انواع سرقت و از بدترين وضعشه، تعبير به غلول آورده، سحت هم شده، کل شئ غل من الامام فهو سحت، هر راهی از بيت المال باشه و اکل المال اليتيم و شبهه سحت، اينجا اين اضافه است، يکی غلول اگر بخواهيم شماره گذاری بکنيم غير از آن چهارتای که در کتب اهل سنت آمده بود، بعد فرمود و السحت انواع کثيره منها اجور الفواجر اين تو آن روايتها هم بود مهر البغی بود ثمن الخمر، اين ثمن الخمر نبود اما تو جای ديگه دارند سحت ندارند اما حرام دارند میشه بگيم ثمن الخمر مما لامنفعه فيه، چون خمر قابل انتفاع نيست
س: چرا اين خود قرآن، حالا اين
50: 15
ج: منافع للناس و لکن اثمه، و اثمه اکبر من منافعهما،
س:
16
ج: بلی حالا الآنش نه غير از الآنش اين بحث را اگر ذهن آقايون باشه ما تو بحث خمر متعرض شديم، آن بحث اين بود که آيا نگهداشتن خمر و خريدن خمر برای تخليل سرکه ساختن که در آن زمان بود حالا صنايع هم نمیخواهد باشه عدهی ازعلمای اهل سنت گفتند نمیشه بلی اگر خمر تبديل به سرکه شد آثار سرکه باز آنجا هم عدهی گفتند نمیشه اما مشهور گفتند اگر خودش سرکه شد اشکال نداره بحث سر چيز ديگهی است، معلوم شد يک بحث سر اين بود که آيا نگهداشتن خمر برای اين که سرکه درست بکنه، يعنی به عبارت اخری بحث به اين صورت آمد که تخليل ارادی جايز هست يا نه؟ تخليل ارادی آدم خمر را بگيره توش يک چيزی بيندازه آن وقت تبديلش بکنه به سرکه آيا اين خودش جايز هست يا جايز نيست اگر جايز باشه يعنی بحث را بردند روی جواز نه تخليل غير ارادی، تو خانه خمر داشت تبديل به سرکه شد در آنجا بحث به اينه که اگر سرکهی از خمر تخليل شده میشه انتفاع بکنه يا نه؟ آنجا بحثش اينه اگر شد انتفاع بشه آيا تخليل ارادی هم جايز هست چون آنها روايت هم داره اهل سنت ما نداريم از رسول الله ما نداريم آنها دارند، بناشان به اينه که تخليل ارادی اشکال نداره پس بنابراين اگر بعضی از منافعش جايز باشه نمیشه بگيم ثمن الخمر چون هيچ منفعت نداره، پس اين نکتهی منفعت ثمن الخمر روشن شد بايد ببينيم آن منافع مثل تخليل ارادی جايز هست يا نه؟ البته ممکن است ما بگيم تخليل ارادی جايز هست اما به هر حال ثمن الخمر تعبداً برداشته شده پس بنابراين نمیتونيم بگيم اينجا چون منفعت نداره، ثمنش سحته با اين که بعضی از منافع هم براش هست حتی بتونه به نحو ارادی تخليل بکنه مع ذالک لايجوز له شراء الخمر، خريد و فروش خمر جايز نيست،
س:
20: 18
خودشه میتونه
ج: ها! اگر پيشش خمر بود به طور ارادی میتونه آن را تبديل به سرکه بکنيه خوب دقت بکنيد به طور ارادی تبديل به سرکه بکنه، اما بره خمر بخره، میگه میخواهم شراب بخرم که بعد تو خانه توش وسائل بريزم اين تبديل به سرکه بشه اين خريد و فروش جايز نيست يعنی هيچ منافات نداره که يک منافعی درست باشه اما مع ذلک خريد و فروش درست نباشه حالا ما دنبال عکسشيم که منافع نداشته باشه استظهار بکنيم هدف اساسی هم اين بوده، اين روشن شد، دنبال اين بحث هستيم محل بحث روشن بشه پس يکش هم ثمن الخمره و نبيذ المسکره و رباء بعد البينه بيع ربوی بيع ربوی هم که مطلقاً جايز نيست البته در بيع ربوی انشاء الله اگر فرصتی شد توضيح میديم مشهور اينه که کلاً آن بيع باطله، عدهی شان قائل اند مخصوصاً سنیها که بيع باطل نيست به مقدار سرمايهاش درسته زائدش باطله مثلاً نقداً صد کيلو برنج را فروخت به صد و پنجا کيلو برنج صحبت سر اينه که اصلاً آيا معامله باطله اصلاً نقل و انتقال انجام نمیگيره يا نه؟ صد کيلوا در مقابل صد کيلو نقل و انتقال آن پنجاه کيلوش باطله، آن پنجا کيلو آن باطله اما صد کيلو درسته صد در مقابل صد که اينها تمسک کردند به ظاهر آيه فلکم رئوس اموالکم لاتظلَمون و لا تظلَمون، يکی از بحثهای لطيف در باب رباست انشاء الله آنجا متعرض میشيم فاما الرشی فی الحکم رشا و رُشا و رَشا به معنای رشوه فان ذلک کفر بالله العظيم اين هم که ديگه توش اصلاً رشا که هديه دادن و به اصطلاح هديه محرم است و ربطی هم به بيع نداره اين روايت تا اينجای که خوانديم از آن مشترکاتش با آن فقط فجور فواجر و بغی داشت، بقيهاش را ديگه نداشت آن حديث دوم او هم باز دو مرتبه به اصطلاح چيزه، آن هم از همين عمار ابن مروانه در اين در اين روايت دوم که در معانی آمده آن روايت اول در کافی و تهذيب آمده ديگه حالا بخواهيم تحليلات سندی و تاريخی و مصدرش را بکنم طول میکشه در اينجا آمده و منها ما اصيب من اعمال الولات الظلمه اين تو آن متن نيامده، حقوق کارمندی که انسان از کارمند بودن در تشکيلات ستمگران میگيره و منها اجور القضات اين هم اضافه داره هی ديگه يواش يواش يک ليستی بگيريم هی سحت اضافه میشه خود قاضی که پول بگيره مراد از قاضی نه اين که قاضی که از دستگاه از دولت میگيره آن جايي خودش قاضی که بياد به دو نفر بيان بشينه آقا تو قاضی هستی امام معصوم فرمودند به شما مراجعه کنيم بياين بين ما قضاوت بکن میگه من قضاوت نمیکنم به شرط که پول میگيرم رشوه نمیگيرم هرکدام تان هزار تومن بگذارين دو هزار تومنه بر میدارم به حکم الهی حکم میکنم حکمم به خاطر يعنی يک پولی از هردو میگيرم حکم میکنم سؤال آيا اجر قاضی انشاء الله اين بحث را به طور تفصيلی تو آخر همين مکاسب الآن که نوع سوم هستيم نوع چهارمش که ظاهراً خيلی طول بکشه چون محرماته، نوع پنجمش اخذ اجرت بر واجباته يکش هم همانجا قاضی آنجا را ما متعرض میشيم، اين مسأله آنجا خواهد آمد، خب اين روايت ابوعمار ابن مروان معلوم شد که بازهم اين متنش اختلاف داره سه چيز، دو چيز در اين نسخه هست که در آن نسخه ديگه نيست ديگه حالا شرح اين نسخهها طول میکشه اين روايت عمار ابن مروان که تا اينجا عرض کرديم اين روايت عمار ابن مروان بود و متون مختلفی که،
س: ايشان همين جا داره کافی نيست
ج: چرا کافی هست اين دوتا نبود، در کافی همينه آورده در تهذيب آورده،
س: حديث اولش؟
ج: حديث اول اينجا، خصال آورده عياشی آورده،
دومين نفری که ما از او حديث سماعة ابن مهران رحمه الله از سماعه حديثی که داريم مختلف به ما رسيده مصادرش هم مختلفه، نمیدانيم حالا چرا متن اين اختلاف داره، اين در اين کتاب حديث شماره 3 حديث شماره 4 حديث شماره 5 که پنج تکرار چهاره، حديث شماره6 بلی اينها
س: وسائل کجا هست؟
ج: وسائل متفرق آورده اينها کلاً از سماعه است اين چندتا حديث از سماعه است ايشان از تفسير عياشی مرسل داره داره و الاکل المال اليتيم و شبهه البته اينجا ظاهراً يک نسخهی خلافی هم داريم مشکل داره و اکل مال اليتيم شبهة و السحت شبهه اين درست نيست اکل مال اليتيم و شبهه سحت، اين بايد اين طور باشد، حديث دومی ما از سماعه داريم که شيخ اين را دو مرتبه در تهذيب آورده يک مرتبه هم در استبصار در آنجا اين داره اکل مال اليتيم و شبهه اين هم سحته، اين تو روايت عمار ابن مروان هم بود، اکل مال يتيم بعد داره و السحت انواع کثير منها کسب الحجام، ما در روايات شيعه سنیها عرض کردم تو بخاری هم حجام بود اما در شيعه روايت سماعه است اين کسب الحجام در روايت غير سماعه نيامده،
س: اين منها مال امامه يا مال راويه؟
ج: شايد مال راوی باشد، يکی اجر الزانيه، اجر الزانيه آمده در کتب اهل سنت آمده و ثمن الخمور، اين تو روايت ما آمده فاما الرشا فی الحکم فهو رُشا يا رِشا فهو کفر بالله العظيم اين هم آمده پس بنابراين در کتاب سماعه در يک نسخه از روايت سماعه آمده يک باز دو مرتبه هم به شماره پنج نقل کرده منها کسب الحجام و اجر الزانيه و ثمن الخمر، آنجا خمور داره شيخ طوسی بعد از اين که روايت را نقل کرده اين جورگفته فهذا الخبر شاذ اشکال شيخ کجاست؟
س: کسب الحجام
ج: کسب الحجام، اشکال شيخ رو کسب الحجام، بقيهاش شاذ نيست ولی کسب الحجامش شاذه، بلی و لايعارض الاخبار التی قدمناها لکثرتها و لشذوذ هذا الخبر اين خبر شاذه آنها هم زياد اند، علی انا قد قدمنا کسب الحجام و ان لم يکن محذوراً فهو مکروه، يعنبی التنزه عنه، اين هم حرف شيخ پس ببينيد خوب دقت بکنيد من چندبار شايد از خود بنده در اين جلسات شنيديد که ما يک مقدار زيادی از تعارض ما اصلش شيخه اصلاً اگر شيخ نبود ما اصلاً تعارض را نمیدانستيم خود شيخ رحمه الله آورده و گفتيم اصلش هم شيخه خود شيخ هم قبول نکرده اينجا اين خبر منحصراً از شيخه البته شيخ در هردو جا از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده مصدر مصدر خوبيه ليکن مشکل کار اينه که متنشه خود ايشان فرموده شاذه خوب دقت کردين خود ايشان فرموده اين متن شاذه نمیتونيم ما قبول بکنيم، آن وقت مرحوم کلينی يک طريق متعارفی داره به مرحوم سماعه از آن طريق نفرفته از يک طريق ديگه رفته که ضعيف هم هست آن طريق اين هم چيزی عجيبيه معلوم میشه مرحوم کلينی با اين که اين کتاب حسين ابن سعيد پيشش بوده نقل نکرده اگر احتمال بديم که در کتاب حسين ابن سعيد نبوده که خيلی بعيده خب شيخ نقل کرده دوبار هم نقل کرده در تهذيب در تهذيب دوبار در استبصار يک بار خيلی بعيده يعنی انصافش در تهذيب با فاصلهی
س: چون نسخه کلينی نبوده که نسخه شيخ
ج: خيلی عجيبه اين مشکل ديگری اين حل نمیکنه الحمدلله اشکال توسعه، خراب تر میکنه، يعنی اگر روشن بشه اگر بگيم تو نسخهاش بوده اختيارش اين بوده که نقل نکنه باز بهتره اختياراً يعنی مبنی گذاشته که اين را نقل نکنه،
س: تو تهذيب ايشان فرموده، کافی معمولاً مبنی اين بود که ايشان
20: 27
اختيار میکرد ديگه شايد تعارض داشته نقل نکرده
ج: سابقين گفت، حالا آخر الزمان هم شده، آخر سال اگر درس بود مثبتين را تعارض نمیدانستند خب چه تعارضيه اين يکی، يکی ديگه هم اين که ما نمیدانيم چرا شيخ آن قاعدهی هميشگش را جاری نکرد، شاذ موافق للعامه خب اين قاعدهاش هم چون عرض کردم کسب الحجام در روايت صحيحه اهل سنت آمده در صحيح مسلم آمده کسب الحجام تو صحيح مسلم آمده تو صحيح ابن حبان آمده، توی صحاح اهل سنت کسب الحجام آمده، ديگه قاعدهاش عادتاً اين بود که مرحوم شيخ بگه شاذ و موافق للعامه، ديگه نمیدانم يادش رفته مرحوم شيخ قدس الله، پس يک مشکلش اينه الآن ما دقت بکنيد اين هی من میگم مصادر را نگاه بکنيد مجرد روايته نگاه نکنيد اين خيلی عجيبه که مرحوم کلينی با اين که کتاب حسين ابن سعيد پيشش بوده و اين طريق پيش او مشکلی نداره مرحوم شيخ کلينی کلاً اين حديث سماعه را نياورده به اين متن، بلی از يک راه غير متعارف يک راهی مثلاً توش ضعيف هم داره و
35: 28
داره که ضعيفه، ابن علی ابن حسن ابن علی ابن ابی حمزه بطائنی داره که میگن کذابه، از يک راه عجيبی عن سماعه قال قال ابوعبدالله السحت انواع کثيره، منها کسب الحجام اذا شارط؛ که اين منشأ شده که بين اصحاب هم بياين تفصيل قائل بشن روشن شد پس قبل از تفصيل اصلاً اين کسب الحجام تو روايت ما آمده يا نيامده؟ عدهی آمدند گفتند بيا جمع بکنيم کيفيت جمع را اين جوری قرار دادند بلی مثلاً همين روايت سماعه را عياشی آورده تعبيرش اينه منها کسب الحجام تو يک نسخهاش داره کسب المحارم به جای حجام، کسب المحارم نه اين که مادر زن و اينها مراد کسب المحرمات حالا نمیدانم شايد به قول معروف تصحيح قياسی بوده، به قول قديمیها
44: 29
شايد تو حاشيه کسی
47: 29
کسب حجام را کرد پس معلوم شد آنچه که ما الآن از روايت سماعه داريم يک نسخه بدل داره کسب المحارم به جای حجام يک کسب الحجام داريم که شيخ طوسی منفرداً آورده، يک کسب الحجام اذا شارط داريم که مرحوم شيخ کلينی منفرداً آورده،
س: شارط يعنی چه؟
ج: يعنی اگر شرط بکنه، اما هرچه بهش داده بگيره اشکال نداره، اذا شارط،
س: استاد تو باب حجامت هم همين جوری داره
ج: و لذا بلی و لذا هم عدهی هم از فقهای تفصيل قائل اند مثلاً همين سرتراشیها مثل حجام قبلی اگر رفتی سرتراشی قرار داد نبايستی، مثلاً چون آن حجام آخر خون میريزه ارزش نداره خون آدم میريزه بيرون مثلاً بياد بگه مثلاً بگی اين که اگه هرچه بهش دادی قبول کرد اما اگه گفت نه من مثلاً چهارتا رگ میزنم من باب مثال برای هر رگی دو هزار پانصد تومن مثلاً معين کرد آمد شارط يعنی معين کرد آن حرامه، پس بنابراين خوب دقت بکنيد ما فقط توی روايت سماعه کسب الحجام داريم در صورتی که در کتب اهل سنت در روايت صحيح شان کسب الحجام داريم اذا شارط هم نداريم در اين روايت معتبر ما اذا شارط نيامده آن وقت بعدش بلی و اجر الزانية ثمن الخمر اين عين همديگه هستند پس بنابراين ما کسب آن وقت يک نکتهی چرا من اين قدر روی اين کلمه هی دارم تأکيد میکنم هی اصرار میکنم چون اصحاب ما بعدها يک بحثی کردند که آيا سحت به معنای حرامه و معاملهاش باطله يا سحت اعم از حرامه عدهی از فقهاء گفتند سحت اعم از حرامه چرا؟ چون کسب حجام مکروهه حرام نيست اين را قرينه قرار دادند برای اين که مراد از سحت اعم از حرامه، با اين مقدمات ما روشن شد مطلب چيه؟ چون خود اين متن ثابت نيست که حالا بيايم بحثشه بکنيم،
س:سحت لغتاً با کراهت نمیسازه
ج: نمیسازه اصلاً سحت به معنای هلاک، فيسحتکم يعنی يهلککم، روشن شد چرا من تأکيد دارم اين تأکيد من روی متن مال همين جهته، چون اينها آمدند يک برنامه روش گذاشتند که سحت اعم از حرامه چرا کسب الحجام آمده با اين که مکروهه، آن وقت الآن طبق تصويری که من خدمتتان عرض کردم کسب الحجام در روايت سماعة ابن مهران در يک نسخهاش آمده، و در کتاب به اصطلاح کافی هم اذا شارط آن وقت مرحوم صدوق قال الصادق اجر الزانيه سحت ايشان ظاهراً به عنوان قال الصادق آورده اينه سابقاً توضيح دادم تو ذهنم هست حافظه ام توضيح دادم شايد يک جمع بين روايات کرده و لذا به يک قال الصادق اکتفاء کرده يکی يکی نياورده روايت عمار را آورده ثمن الکلب سحت، ثمن الخمر سحت اجر الکاهن سحت ثمن الميته سحت اين ثمن الميته هم نبود تو روايت قبلی هی يکی يکی متونه که نگاه میکنيم يعنی در روايت عمار ابن مروان و روايت سماعه که تا اينجا خوانديم ثمن الميته نبود آن وقت اگر بگيم ان الله و رسوله حرم بيع الميته يا حرم عليکم الميته حرم يعنی شما هيچ انتفاع بهش نبريد، اگر بگيم ميته مالامنفعه فيه اين به درد مانحن فيه يک کمی داره نزديک میشه به مانحن فيه نکتهی ميته آن وقت آن قاعدهی که سابقاً گذشت که از ميته بشه استفاده کرد يا فرآوری کرد آن حرفای که گذشت بگيم ذکر و ثمن الميته سحت اين مؤيد مانحن فيه خواهد شد و باز در صدوق داره روی ان الاجر المغنی و المغنيه سحت اينه هيچ جای ديگه نداريم منحصراً در کتاب صدوقه هيچ جای ديگه نداريم و آن روز عرض کرديم به اين عنوان در کتب زيديه امالی شجريه بود که بود خواندم امالیه فلان آنجا هم عن الصادق داشت اين را اجر المغنی سحت اجر المغنيه سحت اين جوری داشت هردو را جدا کرده بود اينه هم شايد مرحوم صدوق از آن کتاب زيدیها گرفته به عنوان روی نقل کرده اين تا اينجا بلی اين راجع به دوتا از روايات يعنی سماعه و عمار ابن مروان.
آن وقت روايت ديگری مال سکونی است روايت سکونی را زياد بايد روش کار کرد اصلاً سکونی از اهل سنت هم بوده متنش هم خيلی چيزه، مثلاً يک متنی در تهذيب و کافی است، السحت ثمن الميته، ثمن الکلب و ثمن الخمر و مهر البغی و الرشوه فی الحکم و اجرة الکاهن،
س: کاهن باز
ج: ها! اين سنی هست، اجرة الکاهن همان حلوان آن متن ثلاثی که از سنیها نقل کرديم پس اضافاتی که اين آقا داره ثمن الميته است که گفتيم مرحوم شيخ صدوق هم نقل کرده بود، ثمن الکلبه بلی ثمن الکلب هم در سابقیها نبود، خمر بود مهر البغی هم که روايت سنیها هم هست، رشوة در حکمه ما داريم اجر الکاهن را اهم سنیها دارند که حلوان الکاهن مثلاً اين يک متن روايت سکونی است يک متنش اينه يک متن ديگرش باز در کتابهای ديگه آمده باز بخواهيم تفاصيل در تفسير عياشی آمده بلی قال قال اميرالمؤمنين من السحت ثمن الميته و اسقط قوله و ثمن الخمر، حالا نکته کجاست؟ نکته اينه غير از آن جهاتش در آن حديث اول که خوانديم داره عن السکونی عن ابی عبدالله قال السحت ثمن الميته اين يکی که ظاهرش کلام ابی عبدالله است در متن دوم که نخوانديم که عن السکونی که سندش که نخوانديم در خصاله، عن السکونی عن جعفر عنه ابيه عن آبائه عن علی قال و بنده که اين، اين نسخه البته بعضی از اصحاب خيال کردند اختلاف نه آن نسخه نسخه نوفلی بود عن ابی عبدالله قال اين نسخهی عبدالله ابن مغيره است از سکونی قال عن جعفر قال،
س: استاد نوفلی هم عامه است؟
ج: احتمالاً شايد هم شيعه باشه، روشن شد آقا پس در اين نسخه و من عرض کردم تا آنجای که ما خبر داريم کتاب سکونی به استثنای موارد کم همهاش از اين قبيله عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی بعضياش قال، يعنی قال علی، بعضياش قال قال يعنی قال علی قال رسول الله، و به احتمال قوی اين روايت از اميرالمؤمنينه اين زياده، چون عرض کرديم سنیها هم به اين زيادی نقل نکردند البته پيش ما که اميرالمؤمنين نفس رسول اللهه، هيچ فرق نمیکنه، پس بنابر اين معلوم شد حالا يک يواش يواش در فقه اسلامی اولين باری که توسعه داده شد در سحت توسط اميرالمؤمنين، اگر در روايات امام صادق هم آمده ريشهاش بر میگرده به زمان رسول الله و اميرالمؤمنين، در روايات عامه که صحابه نقل کردند سهتا نقل کردند دوتاش با همديگه ضميمه کنيم چهارتا شد، اما در همين روايت جناب آقای سکونی ميته و کلب و خمر و بغی و رشوه و کاهن ششتا شد اين يک مطلب لطيفيه آن وقت مرحوم صدوق هم اين را در فقيه آورده، به عنوان وصية النبی يا علی من السحت و ثمن الميته فلان اين ديگه واضحه جعليه، آن که عرض کرديم هيئت ترکيبش جعليه، اين نه اين نکته را خوب دقت بکنيد اين نکته میخواهم يک نکتهی بگم که اين ريشهاش بر گشت به اميرالمؤمنين و ما کراراً عرض کرديم اميرالمؤمنين به عنوان رسمی اولين کسی است که بين صحابه کتاب رسمی تو فقه دارند يعنی کتابی است که باب بابه کتاب الصلاة کتاب الصيام کتاب الزکات، هيچ کس از صحابه اين کار را نکرده اولين شخصی که در تاريخ اسلام اين کار را کرده اميرالمؤمنينه، منحصر در وجود مبارک ايشانه، بحث سر اينه که آيا اين کتاب سکونی که سندش بر میگردی به علی، آيا اين همان کتابه يا يک مقداری، احتمال داره يک مقدار از آن کتاب باشه و اين کتاب سکونی که دست ما رسيده،
س: اسم آن کتاب چه بوده از اميرالمؤمنين؟
ج: قضايا و سنن و الاحکام، احتمال داره تازه کتاب سکونی هم که الآن ما داريم اصحاب ما يک تلخيص مانندی ازش کرده باشن، چون نسخ سکونی هم الآن يک کَمکی اختلاف داره، آن وقت عرض کرديم بعدها کتاب به نام جعفريات يا اشعثيات در قرن چهارم آمد سه صد و پنجا، بغداد
40: 39
بغداد از سه صد و دهه، در زمان فاطمیها خلفای فاطمی اين کتاب به ذهن بسيار قوی بنده توسط موسی پسر به اصطلاح پسر حضرت موسی ابن، توسط اسماعيل پسر موسی ابن جعفر(ع) به مصر رفته احتمالاً يا همان کتاب اميرالمؤمنين بوده يا همين کتاب سکونی بوده آن وقت ما الآن جعفريات را داريم اين جعفرياتی که الآن ما داريم مفصلترين روايت علی الاطلاق در اقسام صلح تو اين کتابه هيچ جای ديگه نداريم، مفصلترين روايتی که ما در اقسام سحت داريم و به ذهن ما مياد که آن کتاب سکونی هم يک مقداری از اين بوده، اينجا به شماره دوازدهه باسناده عن علی ابن ابی طالب سندش الآن اشاره سابقاً مفصل، من السحت ثمن الميته، ثمن اللقاح اين نبود تا حالا، توی روايت،
س:
46: 40
ج: لقاح مثلاً اسبی چيزی میگذارند جفت گيری بکنن،
س:
51: 40
ج: ملاقح احتمالاً بعد از لقاحه، مهر البغی کسب الحجام اينجا هم هست اجر الکاهن بعد اجر القفيز که میگه میکشم برات پول بگيره اجر الفَرَطون، يا فرطون(با سکون راء) شايد يک نوع ميزان بوده، اجر الميزان الا قفيزاً يکيله صاحبه او ميزاناً يزن به صاحبه ديگه ثمن الشطرنج، ثمن النرد، ثمن القرد، اين مياد در روايت خاصه مياد جلود السباع خواهد آمد جلود الميته قبل ان تدبغ، اين قبل از تدبغ بوی تقيه داره چون دباغ تأثير نداره، ثمن الکلب اين تو روايت سکونی بود، اجر الشرطی الذی لايُعديک الا، اين لايُعديک يا لايَعديک، مثلاً اين شرطی میگه اين پاسبانه میگه آقا تا تو پول نده من به دادت نمیرسيم اجر الصاحب السجن، اجر القاف اين شبيه کاهن بوده، میرفتند پيش يکی میگفت اين دست من اين پسره پسره منه شبهه دارم میگه پول میگيرم تا حکم می کنم که پسرت هست يا نه؟ اجر القافی ثمن الخنزير اگر اين باشه مثلاً ثمن الخنزير جزو موارد مالامنفعه فيه است چون ديگه خنزير واقعاً در اسلام هيچ فايدهی نداره اجر القاضی، اجور القضات در يک نسخه روايت سماعه هم بود، اجر الصاحب، حالا اين ديگه صاحب را نمیدانيم چيه؟ ساحر بعضياش داره، اجر الحاسب بين القوم، لايحسب لهم الا باجر، مثل حسابدار، دفتردار،
س: صفحه چنده حاج آقا؟
ج: اين صفحه دويست و چهارده، و اجر القارء الذی لايقرء القرآن الا باجر، خب الآن که ديگه متعارف شده و لابأس ان يجری له من بيت المال و الهديه يلتمس افضل منها و ذلک قوله و لاتمنون تستکثر و هو قوله تعالی ما آتيتم، و هی هديه يطلق بها من تراث الدنيا اکثر منها و الرشوة فی الحکم و عصب الفحل، شبيه همان که سابقاً هم گذشت، که به اصطلاح بلی،
س: لقاح
ج: لقاح اجر اللقاج، و لابأس ان يهدی له العلف، و اجر القاضی الا قاض يجر عليه بيت المال و اجرالمؤذن الا مؤذن يجری عليه من بيت المال اين مفصل ترين روايت ما در سحت بود که انصافاً بقيهاش ديگه خودمان مراجعه کنيد، انصافاً بعضيهاش را میشه عنوان مالامنفعه فيه ازش فهميد اما اين عنوان نيامده، بعضی از اين مصاديقش هم در خود مبسوط به عنوان مالامنفعه آمده مثل سباع، خوب دقت کردين، بعضی از اين عناوين در خود کتاب مبسوط به عنوان سباع آمده آيا اين احتمال نداره که اين کتاب اصلش بوده بعدها اصحاب نقل نکردند آن وقت تو فتاوی منتقل شده احتمالش هست وصلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
در مجموع روشن شد که آیه مبارکه استدلال میشود کرد به آن و حتی برای عدم جواز تکلیفی.
در ضمن اجماعی ادعاء شده است که عرض کردیم در مبسوط بود و از فقه شافعی بود و عرض کردیم که یک شافعی گفته بود که نه. خلافی در آن هست. لذا اجماع مصطلح با این مقدار خیلی مشکل است.
اما وجه سومی که گفته شده بود بعد آیه و اجماع بعض از روایات است.
مسأله ای هست که یک مجموعه روایاتی داریم در تفسیر سحت که به درد ما در این بحث میخورد. اصطلاح سحت در قرآن کریم به کار برده شده است و مقداری از روایات در تفسیر آن هست و آنها را که بررسی میکنیم انصافا به ذهن میآید که به خاطر ما لا منفعة فیه عده ای از آنها هست.
البته ار ساله مفرده هم در مورد سحت جمع بکند از تمامی مذاهب اسلامی و تنقیحی بکند واقعا بحث مفیدی است.و بعدش جهات فقهی که سحت شامل کراهت میشود یا نه و حرمت و بطلان از آن در میآید.
در قرآن در جند مورد این لفظ را داریم.
در جامع احادیث الشیعة در ج 22 بابا ده ابواب ما یکتسب هست.
راجع به سحت در روایات عامه داریم. هم سحت داریم و هم خبیث. مهر البغی سحت و مهر البغی خبیث هم داریم. خبیث شایدمناسبتر باشد با حکم وضعی نه تکلیفی.
روایات عامه در باب سحت کار به مراسیل و کتب ضعیفشان ندارم.به نقل از نصب الرایه ج 4 ص52-53 روایاتی را در باب سحت دارد و همه اش را ننوشته ام و اونی که تقریبا در کتب خوبشان هست دو تاست. یک روایت تقطیعی هم دارند. دو متن است نه دو عدد.
مثلا از بخاری از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: نهی عن ثمن الکلب و مهر(تعبیر مجازی) البغی و حلوان(از شیرینی و حلاوت هست) الکاهن.
دو تای اخیر که واضح و میماند ثمن الکلب با اینکه سگ دارای منافع هست.
باز از کتاب مسلم روایت دارد که ثمن الکلب خبیث و مهر البغی خبیث و کسب الحجام خبیث. حجام هم منافع دارد. حجامت میکند.
پس ما در میان عامه دو متن ثلاثی داریم.دو مورد در هر دو هست ولی یک دانه انفراد است. کسب الحجام و ... نتیجة اگر همه را قبول نیم میشود 4 عنوان که نهی شده است از آن.
و در روایتی هست که من نبت لحمه علی سحت فالنار اولی به. این هم ارتکاب حرام است و هم اینکه مالک نمیشود.
این راجع به روایات عامه که انصافش هم این است که از این 4 مورد چیزی به کار ما در اینجا نمی آید. چون دو تایش که اجر است. کاهن و بغی. ین دو که واضح هست که بلا منفعة نیست و ثمن الحجام هم که روشن و از اون طرف هم ثمن الکب هم بلا استفاده نیست.
اما روایات خاصة یک روایت هست مال عمار بن مروان که جند متن دارد.عبارات جامع احادیث الشیعة را میآوریم:
(10) باب ما ورد في أنواع السحت
قال اللَّه تعالى في سورة المائدة (5): 42، 62، 63: «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ الآية* وَ تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ».
- 635- 31850- (1) كافى 5/ 126: عدّة من أصْحابنا عن سهل بن زياد و أحمد بن محمّد عن تهذيب 6/ 368: (الحسن- يب) ابن محبوب عن (على- يب) ابن رئاب عن عمّار بن مروان قال سألت أبا جعفر عليه السلام عن الغلول «1» قال كلّ شيء غلّ(غلول مطلق خیانت را میگویند. اما غلول بیشتر خیانت د ر جنگ بوده است.در جنگ بیشتر تأکید شده است کأن غنیمت در جنگ به خاطر این است که این غنیمت در مابل جان است دیگر) من الإمام فهو سحت و أكل مال اليتيم و شبهه سحت و السحت أنواع كثيرة منها اجور الفواجر و ثمن الخمر(میشود گفت که خمر لا منفعة فیه است. آیا نگاهداشتن خمر برای سرکه کردن عیب دارد. میگویند معولا که اگر خوش سرکه شد عیب ئارد.بحث به این صورت آمد که تخلیل ارادی جاز هست یا نه. ممکن است بگوییم جایز هست ولی ثمن خمر تعبدا برداشته شده است. لذا اگر پیشش بود میتواند اینکار را بکند.
میخواهیم مواردی پیدا کنیم که بوشد گفت که ما لا م است.) و النبيذ (و- يب) المسكر و الرّبا(مشهور این است که بیع باطل است و عده ای از عامه گفه اند که در اصل پول درست است و تمسک کره اند. پس این روایت اینجا فجور بغی و .. ای را مشترک داشت.) بعد البيّنة فأمّا الرّشا في الحكم فإنّ ذلك الكفر باللّه العظيم و برسوله صلى الله عليه و آله.
- 636- 31851- (2) المعانى 211: حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوكّل قال حدّثنا عبد اللّه بن جعفر الحميرى عن محمّد بن الحسين عن الحسن بن محبوب عن أبى أيّوب عن عمّار بن مروان قال سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الغلول فقال كلّ شيء غلّ من الإمام فهو سحت و أكل مال اليتيم سحت «2» و السحت أنواع كثيرة منها ما اصيب من أعمال الولاة الظّلمة و منها اجور القضاة (پس دو تا اضافه شد. نه اینکه قاضی که از قضای جورب بگیرد اون جای خودش بلکه از طرفین مثلا حکم بگیرد. پس متن روایت عمار بن مروان اختلاف دارد.)و اجور الفواجر (و ذكر نحو ما في كا). الخصال 329: حدّثنا أبى رضى الله عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن أبى أيّوب عن عمّار بن مروان قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام السحت أنواع كثيرة (و ذكر نحو ما في المعانى). تفسير العيّاشى 321: عن عمّار بن مروان (نحو المعانى).
- 637- 31852- (3) تفسير العيّاشى 205: عن سماعة(بعد از عمار بن مروان دومین کسی که ز او روایت داریم سماعة بن مهران است. سماعة حدیثی که ازش داریم هم مصادرش مختلف است و هم متنش. حدیث 3و4و5و6 در این کتاب.) قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام الغلول كلّ شيء غلّ عن الإمام و أكل مال اليتيم شبهة «3» و السحت شبهة(باید این طور باشد اکل ما الیتیم و شبهه سحت) «4».
______________________________
(1). قال ابن أثير قد تكرّر ذكر الغلول في الحديث و هو الخيانة في المغنم و السرقة من الغنيمة و كلّ من خان في شيء خفية فقد غلّ- اللسان.
(2). شبهة- تفسير عيّاشى.
(3). في المستدرك و البحار- شبهه في كلا الموردين.
(4). في المستدرك و البحار- شبهه في كلا الموردين.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج22، ص: 360
- 638- 31853- (4) تهذيب 6/ 325: الحسين بن سعيد قال حدّثنا عثمان بن عيسى عن سماعة قال سألته عن الغلول فقال الغلول كلّ شيء غلّ عن الإمام و أكل مال اليتيم و شبهه و السحت أنواع كثيرة منها كسب الحجّام(در عامه هم حجام بود و در رویات غیر سماعه برای ما نیامده بود.) و أجر الزانية و ثمن الخمور فأمّا الرشا في الحكم فهو الكفر بالله عز و جل.
- 639- 31854- (5) تهذيب 6/ 355، استبصار 3/ 59: بهذا الإسناد عن سماعة (قال- يب) قال السّحت أنواع كثيرة منها كسب الحجّام و أجر الزانية و ثمن الخمر (قال الشيخ فهذا الخبر شاذّ(اشکال شیخ در کسب الحجام است زیرا بقیه اش شاذ نیست جز همین سب الحجام) و لا يعارض الأخبار الّتى قَدَّمْناها لكثرتها و لشذوذ هذا الخبر على إنّا قد قدّمنا انّ كسب الحجّام و إن لم يكن محظوراً فهو مكروه ينبغى التنزّه عنه.(این است که عرض میکنیم مقداری از تعارض های ما اصلش شیخ است و خود مرحوم شیخ هم قبول نکرده اند . از جمله اینجا. البته مصدر اینجا کتاب حسین بن سعید است و کتاب خوبی است. مرحوم شیخ کلینی یک طریق متعارفی به سماعة دارند و از آن طریق نرفته اند و از طریقی ضعیف رفته اند. یعنی مرحوم کلینی با اینکه در کتاب سحین بن سعید بوده است از آن نقل نکرده اند.انصافا خیلی بعید است بگوییم در کتاب حسین بن عسید نبوده است. در ضمن نمیدانیم که چرا شیخ قاعدة عامه را نفرمود که این حدیث موافق حرف عامه است که در صحیح ابن حبان و مسلم و ... آمده است. قاعدة اش این بود میفرمودند شاذ و موافق للعامة.
این خیلی عجیب است که مرحوم کلینی از یک راه غیر متعارف که جامورانی ضعیف و حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی کذاب را دارد. رفته.)
- 640- 31855- (6) كافى 5/ 127: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبى عبد اللّه عن الجامورانى عن الحسن بن على ابن أبى حمزة عن زرعة عن سماعة قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام السّحت أنواع كثيرة منها كسب الحجّام إذا شارط(این تعبیر منشأ تفصیل بین اصحاب شد. کیفیت جمع بین دو روایت را این طور قرار دادند. یعنی وقتی که شرطط کردن که پولش این قدر باشد فقط حرام است.) و أجر الزانية و ثمن الخمر فأمّا الرّشا في الحكم فهو الكفر بالله العظيم. تفسير العياشى 1/ 321: سماعة بن مهران عن أبى عبد اللّه و أبى الحسن موسى عليهما السلام قال السحت أنواع كثيرة منها (كسب- خ) الحجّام (كسب المحارم(یعنی کسب کردن با امور جرام نه ازدواج با افراد محرم انسان. شاید کسی که این نسخه را آورده است تصحیح قیاسی کرده است.)- خ) و أجر الزّانية (و ذكر مثله).
اصحاب ما بعدها یک بحثی کردند که آیا سحت به معنای حرام است و معامله اش باطل است یا اینکه اعم از حرام است. بعضی از اصحاب ما کسب الحجام را قرینه قرار دادند که اعم از حرام است. با این توضیح ما روشن میشود که این متن محل اشکال است و اصلا سحت یعنی هلاک و اصلا این معنای اعم حرام در آن به اون صورت معنا ندارد.)
- 641- 31856- (7) مجمع البيان 2/ 196: روى عن أبى عبد اللّه عليه السلام انّ السحت أنواع كثيرة فأمّا الرّشا في الحكم فهو الكفر بالله.
- 642- 31857- (8) فقيه 3/ 105: و قال (الصّادق عليه السلام)(توضیح داده ام که یکی از وجوه این تعابیر قال ایشان قمثل اینجا شاره به این باشد که ایشان مجموعه ای از روایات را جمع کرده اند و لذا به یک قال اکتفاء کرده اند.) أجر الزانية سحت و ثمن الكلب الّذى ليس بكلب الصيد سحت و ثمن الخمر سحت و أجر الكاهن سحت و ثمن الميتة(این در جای دیگر نبود و اگر بگوییم میته ما لا منفعة فیه است مقداری به ما نحن فیه نزدیک میشود. عرض کردم که حرمت کتابی اگر اطلاقش استفاده شود و بگوییم مطلق انتفاعات حرام است در این صورت میته منفعت نخواهد داشت) سحت فأمّا الرشا في الحكم فهو الكفر بالله العظيم.
- 643- 31858- (9) و روى انّ أجر المغنّى و المغنّية(این را هیچ جا نداریم.) سحت.
- 644- 31859- (10) ثواب الأعمال 310: أبى رحمه الله قال حدّثنى أحمد بن إدريس عن محمّد بن أحمد عن موسى بن عمران عن ابن سنان عن أبى الجارود عن سعد الاسكاف عن الأصبغ عن أمير المؤمنين عليه السلام قال أيّما وال احتجب عن حوائج النّاس احتجب اللَّه [عنه] يوم القيامة [و] عن حوائجه و إن أخذ هديّة كان غلولًا و إن أخذ رشوة فهو مشرك.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج22، ص: 362
- 645- 31860- (11) تهذيب 6/ 368: محمّد بن يعقوب عن كافى 5/ 126: على بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكوني(بعد از سماعه و عمار بن مروان میرسیمبه سکونی. ) عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال السحت ثمن الميتة(مرحوم صدوق داشتند) و ثمن الكلب و ثمن الخمر «1» و مهر البغى «2» و الرشوة في الحكم و أجر (ة- يب) الكاهن(این را عامه با عنوان حلوان الکاهن دشاتند). الخصال 329: حدّثنا محمّد بن الحسن رضى الله عنه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن محمّد بن أحمد عن موسى بن عمر عن ابن المغيرة عن السّكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن علىّ عليهم السلام قال السحت (و ذكر مثله). تفسير العيّاشى 1/ 322: بإسناده عن أبيه عن علىّ «3» عليه السلام انّه قال انّ السّحت ثمن الميتة (و ذكر مثله). تفسير على بن إبراهيم 170: و حدّثنى أبى عن النّوفلى عن السّكونىّ عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام من السحت ثمن الميتة (و ذكر مثله إلّا انّه أسقط قوله و ثمن الخمر). فقيه 4/ 262: بإسناده المتقدّم عن النّبيّ صلى الله عليه و آله في حديث وصيّته لعلىّ عليه السلام يا علىّ من السحت ثمن الميتة (و ذكر مثله).(به اسناد خبر سکونی نگاه بفرمایید میبینید که در یک جا از آقا امام صادق سلام الله علیه توسط آبائشان به امیرالمؤمنین سلام الله علیه متصل شده اند و در یک نسخه مستقیم از آقا امام صادق سلام الله علیه هست و نکته اش این است که یک نسخه نسخه نوفلی است و یک نسخه نسخه عبدالله بن مغیره است.)
(به نظرم کم کم روشن شد که ظاهرا در فقه اسلامی اولین باری که سحت توسعه داده شد در زمان امیرالمؤمنین سلام الله علیه است.
این یک مطلب لطیفی است. و ما کرارا عرض کردیم که امیرالمؤمنین سلام الله علیه اولین شخصی هستند که د ر تاریخ اسلام فقه باب باب دارند.ب حث سر این است که این کتاب سکونی همان کتاب است. ظاهرا مقداری از اون کتاب است. اسم اون کتاب القضایا و السنن و الاحکام است. احتمال دارد که اصحاب ما این کتاب سکونی را مقداری تلخیص کرده باشند. عرض کردیم که بعدها در قرن 4 کتاب جعفریا آمد و در زمان فطمی ها 310 آمد و به ذهن بنده توسط اسماعیل پسر حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیهما به مصر رفته است و ما الآن جعفریات را داریم و مفصل ترین روایت در اقسام سحت در همین کتاب است. به ذهن ما میآید که این کتاب سکونی مقداری از اون کتاب بوده است )
- 646- 31861- (12) الجعفريّات 180: بإسناده عن علىّ بن أبى طالب عليه السلام قال من السحت ثمن الميتة و ثمن اللّقاح (این در جاهای دیگر نیست. ملاقیح بعد از لقاح است احتمالا)«4» و مهر البغىّ و كسب الحجّام و أجر الكاهن و أجر القفيز(که پول میگیرد تا بکشد) و أجر الفرطون(یک نوع پیمانه شاید بوده است) و الميزان إلّا قفيزاً يكيله صاحبه أو ميزاناً يزن به صاحبه و ثمن الشطرنج و ثمن النرد و ثمن القرد(بعدا میآید ان شاء الله) و جلود السباع(بعدا می آید ان شاء الله) و جلود الميتة قبل أن تدبغ(بوی تقیه دارد) و ثمن الكلب(در روایت سکونی بود) و أجر الشرطى الّذى لا يعديك(یعنی پاسبان میگوید تا پول ندهی به دادت نمیرسم) إلّا بأجر و أجر صاحب السّجن و أجر القافى(شبیه کاهن است. پل میدادند تا حکم کند بچه اش هست.) «5» و ثمن الخنزير(این انصافا ما لا منفعة فیه هم هست) و أجر القاضى(در روایتی بود) و أجر الصاحب «6» و أجر الحاسب(دفتر دار) بين القوم لا يحسب لهم إلّا بأجر و أجر القارئ الّذى لا يقرأ القرآن إلّا بأجر و لا بأس أن يجرى له من بيت المال و الهدية يلتمس أفضل منها و ذلك قوله تعالى «وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ» و هو قوله تعالى «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» و هى الهديّة يطلب بها من تراث الدّنيا أكثر منها و الرّشوة في الحكم و عسب «7» الفحل(شبیه لقاح) و لا بأس أن يهدى له العلف و أجر القاضى إلّا قاض يجرى (عليه- ك) من بيت المال و أجر المؤذّن إلّا مؤذّن يجرى عليه من بيت المال.(مفصل ترین روایت ما در سحت و انصافا بعضی اش ما لا منفعة فیه میشود ازش فهمید ولی این عنوان نیامده است و بعضی از این عناوین به عنوان مالامنعة فیه در مبسوط آمده است.)