مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1396/2/26 مکاسب محرمه
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1395/8/11
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1395/7/25
- مکاسب 94-1393 » سه شنبه – 1 - 7 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ بررسی شیوه های صحیح کارهای فقهی و اصولی
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1388-96
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به روايت محمد ابن قيس بود که يک مقداری طولانی شد حديث سوم اين باب و سر طولانی بودنش هم انشاء الله روشن شد چون ادعا شده که در مقام مانحن فيه من باب بيع السلاح لاعداء الدين تنها روايت صحيحه هم همينه مخصوصاً رو مبانی اصحاب مثل مرحوم آقای خويي که ما محمد ابن قيس مردد بين دو نفره بقيه خيلی مشهور نيستند يکی بجلی است يکی هم اسدی و هردو هم ثقه هستند پس اين روايت صحيحه است حالا میخواهد بجلی باشه يا اسدی باشه، ما توضيحاً عرض کرديم که انصافاً توی محيط شيعه معروف بجلی است و در محيط اهل سنت هم اسدی يعنی انصافاً اين دوتا مشهور اند جای انکارش نيست و ليکن هيچ دليل خارجی نداريم که اينجا مراد از محمد ابن قيس مثلاً فرض کن بجلی باشه که از شيعه است يا آن يکی ديگه احتمالاً ظواهرش اينه نمیدانم، چيزی نکتهی نداره جز همين نکته که مثلاً بگيم اين به صورت مطلق آمده چون من عرض کردم وقتی کسی شهرتی پيدا میکنه، ديگه نياز به مميز و معرف نداره، مثلاً میگه قال زراره چون زراره خيلی مشهور شده احتمال اين که غير از زراره ابن اعين باشه هست اما بعيده قبول نمیکنه، مثلاً ما در زبان عربی میگيم قال السيد الخويي يک وقت میگيم قال السيد الخويي مراد مرحوم آقای خويي معين شخص معين زمان معين، مراد ما يک سيدی که از شهر خوي باشه که نيست بگيم مثلاً ما دويست هزار، صد هزار مثلاً پنجا هزار ده هزار سيد از شهر خوي داريم که تميزه احتياج ولذا خوب دقت بکنيد آن وقت يک نفر را به يک اسم يا مثلاً به عنوان محمد ابن قيس به کار میبرند اين کنايه از شهرته، يعنی کنايه است که اين قدر اين مشهوره تا هم بگن زراره کافيه، ديگه مميز ديگه نمیخواهد چون حضرات معتقدند که اعلام اذا شاعت نکرت، خود اسم علم که جزو معرفه است اگر بيش از يکی شد مثلاً شما هم پسرتان اسمش فرض کن حسنه آن آقا هم حسنه، آن آقا هم حسنه و لذا اين نکره میشه با اين که حسن خودش معرفه است اين نکره میشه میگن حسن آقای فلانی حسن يک
33: 2
بايد بياد الاعلام اذا شاعت اگر زياد شد او اذا تکررت، تکثرت، نکرت، اينها تبديل به نکره میشن اگر کثير شدند، آن وقت وقتی يک نفر را به يک اسم مثل قال زراره دائماً به کار ببرند و همه به ذهنشان يا قال سيد الخويي، ذهن به يک نفر منصرف بشه اين معلوم میشه که کثرت استعمال داشته و اين کثرت به جوری بوده که ديگه نيازی به معرف نداشته آن وقت اين هم دقت بکنيد قاعدهی بدی نيست اين مطلبی را که گفتيم چون يک مسألهی به اصطلاح شهرته و رابطهی است که با اين اسم و آن مسمی پيدا میکنه اين به مقامات فرق میکنه، مثلاً ممکن است در کتب حديث شيعه محمد ابن مسلم منصرف به يک کسی بشه، در کتب حديث سنی محمد ابن مسلم به ديگری محمد ابن قيس در کتب حديث شيعه به يک نفر، محمد ابن قيس در کتب اهل سنت به ديگری، کما اين که ممکن است حتی به حسب علوم و فنون فرق بکنه، الآن شما در فقه وقتی میگين قال الشيخ مرادتان شيخ طوسیه اما وقتی الآن میگيم شيخ اين جور فرمود مرادمان شيخ انصاری است تو اصول مرادمان شيخ انصاری است، حالا شما در فلسفه میگين قال الشيخ مرادتان ابن رئيسه، ابن سيناست اشتباهاً ابن رئيس گفتم اشتباه،شيخ الرئيسه اين میشه يعنی اين میشه که به علوم باز فرق بکنه کما اين که باز میشه به اشخاص فرق بکنه، الآن فرض کنيم مثلاً مرحوم کلينی در عدهی از موارد میگه علی عن ابيه، میگه علی چرا؟ چون تا کلينی گفت علی علی ابن ابراهيم استاد معروفشه، فرض کنيم در کتاب بخاری داره سئلت علياً قال علی، خب علی بخاری غير از علی کلينی است، آن يک علی آن همين که ديروز عرض کردم علی ابن المدينی است که از علمای بزرگه پس اگر يک نفر گفت قال علی يک معنی به ذهن مياد يک نفر ديگه گفت قال علی معنای ديگری به ذهن مياد دقت میکنيد اين نکتهاش اساساً اينه بر اثر کثرت استعمال، اين الآن دهها کتاب هست، توش و قال الاستاد و قال الاستاد مراد ايشان از استاد يکیه، مراد آن آقا از استاد يکيه، ولو لفظ به اصطلاح، پس بنابراين اين که ايشان اکتفاء کرده به محمد ابن قيس و معرفی نياورده انصافاً نشان میده رجل مشهوری بوده به همين عنوان اين اجمالاً درسته الا اين که بازهم نمیتونيم واقعاً وثوق و اطمينان پيدا بکنيم اولاً اسم اشتباه نشده مثلاً محمد ابن مسلم بوده، محمد ابن مسلم که بعيده محمد ابن
س: ميسر
ج: ميسر بوده اين يک، دو اين که واقعاً کدام يکی از اين افراد باشه اين تشخيصش واقعاً مشکله حالا يک بحث ديگری است که ما برای شناخت حديث و تحليل صدور حديث يک قسمتهای مثل اين جوری میريم خبر ثقه و وثوق و تشخيص اسم و خصوصيات و اين اسمش جديره اسمش حريزه اسمش چيه؟ حسنه حسينه و بعد ثقه است ثقه نيست شاگرد اين آقا است نيست ابن هشامه سندش، ببينيد ما يک راه های اين جوری میريم اين که اين راههايي اسمش حالا بگذاريم مستقيم برای اعتماد بر خبر، يک راههای است که به اصطلاح غير مستقيمه، که ما اصطلاحاً ازش تعبير کرديم به شواهد در کتب اهل سنت هم بحث شواهد هست و له شاهد قوی، چون ما ممکن است يک سند را به لحاظ خود آن اسم و خصوصيات نتونيم احراز بکنيم اما با تجميع شواهد به يک نتيجهی برسيم آن وقت در مثل اين روايات به لحاظ اين که تشخيص به محمد ابن قيس ممکنه با مشکل رو به رو بشيم، اما میشه شواهدی اقامه کرد ظاهراً مشکل نداره شواهد يعنی شواهد قبول اولاً فرض کنيد شواهد متأخرترش آمدند، در کتاب کلينی، آمدند در کتاب شيخ طوسيه، وجودش و مضمونش در بعضی فتواست اينها همه شاهدهای ايجابی قويه است، و اما از همه اينها قویتر به نظر ما خود روايت هشام ابن سالمه نه به اين معنی که بگيم روايت هشام موجب وثاقته يعنی کاشف باشه از وثاقت اين شخص، نه بگيم لا اقل در حد اين که به اين مطلب وثوق داشته چرا؟ چون انصافاً غير از جنبهی حکم اين روايت مشتمل بر يک نکات ظريفی هم هست مثلاً میگه فئتين من اهل باطل يلتيقان خب اين هشام که از بزرگان اصحابه به طرف نگاه میکنه میگه اين طرف مال اين حرفا نيست که به امام صادق، مثلاً فرض کنيد من باب مثال يک بقال عادی است، اين بياد بگه راجع به فئتين من، تو تو اين عوالم نيستی اصلاً اين حد تو نيست که اين سؤالاته از امام صادق آن هم بيع سلاح به دو گروه مبارز مخالف، خب اين مسألهی است الآن زمان ما هم سنگينه، يک کسی بياد به شما بگه من دارم مثلاً سلاح به القاعده میفروشم شما چپ چپ نگاه میکنيد که اين،
س:
34: 7
ج: بلی کيه اصلاً قيافهاش به اين حرفا نمیخوره که اين در، حالا نمیخواهد سلاح دفاعی باشه يا سلاح هجومی باشه بحث دفاع و هجومی نيست دقت میکنيد يعنی همين که يک شخصی مياد پيش هشام و هشام اين را نقل میکنه خب بالاخره هشام از متکلمين اصحابه مرد بزرگواری است بچه که نيست هشام حالا ما محمد ابن قيسه نمیشناسيم تشخيص نمیديم حتی احتمال داره چون مسأله سريه، مسأله سلاحه اصلاً محمد ابن قيس اسمش نبوده اسمش
4: 8
بوده، اين اسمه رمزی باشه اصلاً احتمال اسم رمزی هم داره، بالاخره وقتی مياد با محمد ابن قيس با هشام اين مطلب را شما هم يک کسی بياد با شما مطرح بکنه هرجايي نقل نمیکنيد میبينيد اين آقا راست میگه قيافهاش میخوره، میگه رفتم خدمت يکی از مراجع گفتم که آقا من دارم سلاح به القاعده میفروشم خب اين اشکال داره، خب اين اصلاً خود سؤال گيج کننده است يعنی يک سؤال عادی نيست آن هم بعد بگه امام به من فرمود بعهما به هردو بفروش هم به اين ور بفروش هم به آن ور بفروش دقت میکنيد بحث اين نيست که سلاح تدافعی است يا تهاجمی، گاهی گاهی اگر دقت کنين خود وصول به دو گروه به اصطلاح تروريست يا مبارز يا حالا انقلابی حالا هرچه اسمش را بگذاری چون هرکسی از يک ديدگاه نگاه میکنه، دو گروهی به قول ايشان من اهل الباطل فئتين من اهل الباطل اصلاً ارتباط با آنها خودش گاهی مصيبت داره حالا کار نداريم سلاح تدافعی باشه يا سلاح تهاجمی باشه بحث سلاح نيست و لذا به ذهن ما مياد وقتی مياد هشام ابن سالم چنين مطلبی را نقل میکنه به نظر من شواهدی در دستش رسيد که اين مطلب طرف راست میگه آخر اين قيافهاش میخوره که اهل اين حرفا باشه هم با دو فئه از اهل باطل رابطه، فرض کنيم من با خوارج ارتباط دارم خب طبعاً حکومت میگيردش خب بلا اشکال من با القاعده با طالبان ارتباط دارم به ايشان اسلحه میفروشم ولو فرض کن به قول چه میگن جليقهی ضد جنگ، چه میگن ضد
س: ضد گلوله
ج: ضد گلوله از اين جليقههای ضد گلوله، سلاحهای تهاجمی حتی همينش هم درد سره اين طور نيست، که حتماً سلاح اگر تدافعی شد ديگه توش درد سر نباشه لذا به ذهن مياد اين روايت غير از اشتمال بر جهت حکم، با در نظر گرفتن شخصی جليل القدری همچون هشام، حالا اسم هم اشتباه شده انحراف شده ميسر بوده هرچه که بوده حالا اسم،
س: هشام ما دو نفر داريم، هشام ابن حکم
ج: و سالم
س: هشام ابن حکم بايد متکلم باشه
ج: هردوشان،
س: هردوتا
ج: هردو بزرگواره هردو فوق العاده بزرگواره، هم سالم آنی که معروفتره سالمه، هشام ابن سالم هردو هم اهل کوفه اند غرضم من فکر میکنم فکر میکنم يعنی تصور من اينه با در نظر گرفتن فئتين من اهل الباطل يقتتلان و من
18: 10
السلاح امام هم بعد میگه امام به من فرومودند بعهما، دقت بکنيد اين مسأله شوخی نيست که امام اجازه دادند من به دو فرقه اهل باطل سلاح بفروشم اين شواهد به نظر من نشان میده، که روايت شواهد وثوق لا اقل برای هشام داشته حالا ما آن شخصه نديديم نمیشناسيم، پس بنابراين من عرض کردم يکی از راههای که گاهی اوقات ما میتونيم يک روايته قبول بکنيم خود راوی اخير نيست راوی قبل از راوی اخيره دقت اين راه را ما ذکر کرديم، فرض کنيم مثلاً همين توقيع معروف را محمد ابن يعقوب کلينی از اسحاق ابن يعقوب عرض کرديم اسحاق ابن يعقوب بعضيا نوشتند اصلاً حديث نداره جز اين حديث، نه من يکی ديگه هم ديدم در بحار يک حديث ديگه هم داره از امام هادی است و امام عسکری است حالا نمیدانم به عنوان اسحاق ابن يعقوب، حالا ممکنه کسی ديگری باشه، به عنوان اسحاق ابن يعقوب در کل ميراثهای که من ديدم دوتا بيشتر نداره يکش اينه، آن وقت اين مياد میگه من به امام نامه نوشتم امام جواب دادند، آن وقت هم اينها را که آدم توشه میبينه مطالب گنده گنده مطالب مهم خب حالا ما اسحاق ابن يعقوبه نمیشناسيم برادر محمد ابن يعقوبه يا نه؟ اما خود کلينی که میشناسه اعتماد ما در حقيقت روی کلينی است نه روی اسحاق ابن يعقوب آن هم اين مطلبی مهمی که توقيعی است از طرف حضرت مهدی آنهم يک چنين مطلبی را و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها نه متنش يک متن عادی است نه حکمی که مشتمل برش هست و نه جهت صدور حکم و لذا ما گاه گاهی از راه آن راوی بعد تشخيص میديم اعتماد میکنيم به آن مرد و لذا به نظر ما انصافاً اين روايت قابل اعتماده حالا صحيحه باشه يا صحيحه نباشه انصافاً روايت سنگينی است و اعتماد بر او هيچ مشکلی خاصی را به نظر ما نداره انما الکلام بلی البته اگر اين نکته را بگيريم شايد بگيم هشام تشخيص داده طرف سنی نبوده، و الا بعيده بگه سنی بوده از امام بپرسه و امام آن طور جواب بدن آن ديروز شبههی را که مطرح کرديم که سنی باشه يا شيعه ممکن است به هر حال ما از هشام تعليقی بر اين روايت نداريم فقط میدانيم هشام نقل کرده خودش چه گفته نداريم به هر حال اگر اين قسمته قبول کرديم آن قسمت مهم مهمش آن قسمته که آيا اين حکم اولی است يا اين حکم به اصطلاح ولائی است اصلاً انصافاً شواهدش بيشتر به حکم ولائی میخوره، اولاً خطاب بع، ثانياً اگر خوب دقت بکنيد هما داره بعهما، نگفته به يک طرف بفروش، فقهای ما استفاده کردند که اگر اسلحه تدافعی باشه به يک گروه بفروش اما انصافاً از اين روايت خيلی مشکله، از اين روايت چون اين روايت هم منحصر به فرده مايکينهما سلاحهای تدافعی منحصر به اين روايته ما روايت ديگهی در سلاح تدافعی نداريم بعيد نيست اصلاً يعنی به عبارت ديگر فرقی بين حکم ولائی با حکم اولی همينه، اگر حکم اولی شد به يک گروه هم میتونه بفروشه، مثلاً اين دوتا گروه با هم جنگ دارند به يک گروهش اسلحه دفاعی بفروشه اين حکم اولی، اما اگر حکم ولائی شد خيلی مشکله، شايد اين حکم ولائی مقيد است به جو، به قول امروز چه میگن، عام مجموعی، نه اصلاً شايد حکم دقت می کنيد حکم مقيد باشه به جمع يعنی امام فرمودند تو میتونی بفروشی، به هردو، اگر به يکی بفروشی ممکنه آن ديگری برايت درد سر درست بکنه، بگه آقا من به اختلافات شما کار ندارم هم به شما سلاح میدم هم به اين آقا که ديگه
2: 14
هم به شما میدم به هردو طرف دادم اين اگر برفرض هم به اصطلاح ما بخواهيم ازش استفاده بکنيم تعميم را بايد به همان مقداری که درش هست اصلاً استفاده تعميم که خيلی مشکله، اولاً ممکن است محمد ابن قيس خصوصيت داره ثانياً ممکن است فئتين من اهل بيت خصوصيت دارند همهاش ممکنه ديگه حالا غير از اين که توش داره درع و مغفر و دو سه تا مثال امام زده و نحو ذلک توش جليقهی ضد گلوله نداره، ممکنه اسمش مثلاً شامل جليقهی ضد گلوله نمیشه مثلاً من باب مثال انواع موشکهای که جنبهی تدافعی داره نمیشه حالا غير از اين جهاتش اين روايت داره بعهما خوب دقت بکنيد،
س: ترخيصه نه عزيمت استاد
ج: خب ترخيص هم باشه،
س: اگر ترخيص باشه اشکال نداره به يک گروه
ج: نه معلوم نيست احرازش نمیتونيم بکنيم،
س: ترخيصه وقتی ترخيص شد
ج: نه ترخيص بايد هردو باشه
س: يکیشانه،
ج: نه هردو، چرا؟ چون میگه آقا من دعوی نمیکنم من میخواهم خون مسلمانها حفظ بشه من با شما خصومت ندارم که، من به شما هم اينه دادم به اين طرف هم دادم به هردو که با همديگه دعوی داريم
س: آن نگاه کرده روايت را عقله
ج: عقلی نگاه نکرده،
س: چون بعهما داره، نه اين که به هردوتاش مساوی پنجاتا به اين پنجاتا به آن
ج: پنجاتا نگفته،
س: خريد خريد
ج: نه معلوم نيست اين باشه،
س: اگه عزيمت استفاده کنيد که
ج: نه عزيمت که قطعاً معنی نداره که،
س: خب قطعاً
ج: اگر عزيمت باشه که امام داخل در جنگ میشه با ايشان که
س: پس ترخيصه
ج: اين که اصلاً قطعاً ترخيصه،
س: اگر ترخيص باشه آزاده ديگه
ج: ترخيصش هم مقيد به دو طرف،
س:
28: 15
ج: چرا ديگه يعنی به يک طرفشان نفروش،
س:
30: 15
ج: بلی آقا؟
س: حتماً به دو طرف بده و خيلی
ج: ظاهرش که اين طوره
س: از شماها هم اين سؤال بپرسند اين جوری جواب بدين بعد شخص بپرسه دنبالهاش
ج: انحلال خلاف قاعده است، انحلاف خلاف ظاهره،
س: هروش مساوی اند ديگه به هرکدام فروختی فروختی،
ج: به هرکدام غير از بعهما است،
س: لازم نيست به هردوتا شان بده
ج: اين بعهما را الآن ما ممکن است اصلاً هدف اساسی اينه میگه به هردو بفروش يعنی به يکی نفروش، چرا؟ چون به يکی فروختی طرف مقابل با تو دعوی میکنه، تو را هم طرف نزاع حساب میکنه،
س: استاد آخر آمديم يک طرف نمیخواهد بخره
ج: بحث ديگری است نمیخواهد بخره، سؤال اين است که ابيعهما من بفروشم امام میگه اشکال نداره حالا ممکن است انحلالی باشه يعنی به هرکدام به تنهايي هم بفروشه اشکال نداره، ممکنه
س: روايت اين سبکی اصلاً بحث جهت صدور درشان نشده
ج: نشده نه يعنی که تقيه باشه،
س: بلی
ج: بلی، اصلاً غير از جهت صدور احتمال داده حکم ولائی محدودی باشه
س: فقط به اين شخص
ج: ها! به اين شخص انصافاً تمسک بکنيم بگيم در تمام زمانهای ما میتونيم اسلحه دفاعی را بفروشيم به اعداء دين مطلقاً انصافاً خيلی مشکله، با اين روايت خيلی مشکله، با اين روايت واحده خوب تصور بکنيد با اين روايت واحده با اين خصوصيات خيلی مشکله، پس بنابراين اين را حکم ولائی بگيريم در موارد ديگه هم حاکم يعنی فقيه به عنوان حاکم اگر فقيه میخواهد مطلبی بگه به عنوان تصدی ولائی جواب بده نه به عنوان حکم استنباطی، آن جوابش هم بايد مراعات آن شئون و جهات را بکنه عرض کردم اسلحه دفاعی هم در خيلی از موارد اصلاً در مفروض کلام اگر خوب دقت بکنيد گاهی اتصال با يک گروه مشکل داره اصلاً اتصالش چه میخواهد حالا جای ديگه، خود اتصالش مشکل داره اين راجع به اين روايت سوم باب که مفصلاً توضيح داده شد، بعهما مايکينهما کالدروع و الخفين و نحو هذا.
حديث چهارم همان باب 8 از ابواب مايکتسب از وسائل برگرديم و عنهم بازهم مرحوم کلينی قدس الله سره عن احمد ابن محمد عن ابی عبدالله البرقی چون نگفته عن احمد ابن محمد عن ابيه پس اينجا مراد احمد اشعريه، مرحوم
س: عنهم
ج: عنهم عدة من اصحابنا، عدة من اصحابنا عن احمد پس احمد در اينجا مراد احمد اشعری است چون ابی عبدالله برقی برقی پدره،
س: لزومی داره اين طور بشه
ج: بلی خب وقتی پسرش باشه میگه عن ابيه ديگه خيلی خلاف بعيده، عن السراج عن ابی عبدالله(ع) اين روايت از کتاب ابی عبدالله برقی، سراج يا سرّاد يا زرات البته سراد سرد يعنی زره و اينها درست کردن، و زراد هم بهش میگن زره ساز اما سراج که زينه،
س: زراد خانه که میگن
ج: از همان چيزه اسلحه و اينها عن ابی عبدالله قال انی قلت له انی ابيع السلاح قال لاتبعه فی فتنة، لاتبعه فی فتنة، در اينجا اين روايت به لحاظ سند خب اشکالش واضحه آن سراج را نمیشناسيم در بعضيا آمده سراد،
س: که میشناسی يعنی مجهوله يا نرماله
ج: يعنی اصلاً آشنايي با ايشان نداريم هيچ نمیدانيم که هست؟ خيلی بعيد مياد در استبصار با اين که از ظاهرش احتمالاً از کلينی گرفته داره عن السراد عن رجل عن ابی عبدالله، دوتا مشکل داره ديگه خود سراج هم شناخته نمیشد يک رجل هم بهش اضافه شد، عدهی از علماء احتمال دادند اين سراج سراد باشه و چون حسن ابن محبوب سراد بود اين حسن ابن محبوب باشه، ديگه خيلی علم ايقوف میخواهد که ما که همچو علمی پيدا نمیکنيم که اين طور باشه، عرض کنم که اين که روشن نيست و مضافاً که حسن ابن محبوب از ابی عبدالله نقل نمیکنه، لذا احتمال دادند که حسن ابن محبوب عن رجل عن ابی عبدالله، يعنی مثلاً آن اشکالشه هم حل بکنن که مستقيم نقل نمیکنه به هر حال روايت از آن ور هم من عرض کردم خدمتتان، خوب دقت بفرماييد اصولاً مرحوم برقی جزو کسانی است که به کوفه رفته ميراثهای کوفه را آورده، يکی از ميراثهای که ايشان آورده کتابهای حسن ابن محبوبه، چون اينجا هم احمد اشعری است احتياج نداشت که از برقی نقل بکنه اين به لحاظ تاريخی اين حديث وضعش چه جوریه، وضع اين حديث اين است که عرض کرديم اولين کسانی که از کوفه آمدند به قم و نشر حديث کردند به قم اولیشان تقريباً ابراهيم ابن هاشمه بعد هم همين برقيه ابی عبدالله برقی، ابی عبدالله برقی پدر برقی معروف صاحب محاسنه، اسمش هم محمده محمد ابن خالد برقی اين جزو اوائل کسانی هستند که ميراث کوفه را به قم آوردند، پس ظاهرش اينه که جزو کتابهای برقی بوده که قم آورده، جزو ميراثهای برقی بوده که قم آورده نه اين که احمد رفته کوفه نقل کرده ظاهرش اين طوره خود برقی وثاقت داره توثيق شده اما خب نجاشی هم نوشته کان ضعيفاً فی الحديث اين ضعف در حديث مراد آن مبانی حديث شناسی و حديث و اختيار حديث و تصحيح حديث و توثيق حديث و عمل به حديث به چه حديثی عمل بشه نشه مراد آنه،
س: ابی عبدالله برقی
ج: ابی عبدالله برقی پس ايشان و متهم است به روايت از مجاهل و مراسل افراد مجهول ازشان نقل کرده اينها ضعف حديث بوده به اين جهت هم ايشان اتهام داره به هر حال در کتاب مرحوم برقی
س:
33: 21
ج: پدر،
س: برقی پسر
ج: پسر هم يروی عن الضعفاء داره اما آن که کان ضعيفاً فی الحديث نجاشی درباره پدر گفته،
س: خارج کردند از آن
ج: آن مال پسره، يکش اينه يکش آنه، آن بيرون کردن قم مال پسره اين ضعيف فی الحديث مال پدره، اين که هردو يروی عن الضعفاء مال هردوست و المراسل هم پدر هم پسر، از اين که
س: از کوفه بودند هردو
ج: اصلش کوفه بوده آمدند قم، اصلش کوفه بوده،
س: چرا بيرون میکردند يعنی اين قدر استبداد بوده يا
ج: چون گاه گاهی حيات بيرون میکنه، آن را از ما بيرون کرده بود، راجع به خدا حکم میکنيد، قال قلت له انی ابيع السلاح، من سلاح میفروشم فقال لاتبعه فی فتنه، در فتنه نفروش روشن شد اين را آقايون گرفتند حکم اولی همان بحثهای که کرديم به لحاظ سند مشکل داره نه فقط رو کلمه سراد و زراد و اين عن رجل، اصلاً چون برقی ميراثهاش ضعيفه، نه اين که ضعف خودش کذب داره، يعنی توجه نداره آدم خوشبينه، نه اين که به لحاظ مرد سهلنگاريه در دين نستجر بالله، هستند خوشبين حالا فرض کن مرحوم حاج شيخ عباس قمی مرد بزرگوار ثقه المحدثين اما خوش بينه، هرچه در هر کتاب من چند بار عرض کردم تو اين مفاتيح نوشته به سند معتبر، سند معتبر اکثرش معتبر نيست اين معتبر روی خوش ذوقی ايشان، نمیشه اعتقاد داشته مادام در تهذيبه در کافيه معتبره، خب اين ديگه آدم که نمیکشن هم اگر عقيده داشته باشه، اينها عقيدهشان اين بوده که احاديث اهل بيت حفظ بشه و اعتقاد داشتند حسن ظن داشتند يکی از آقايون فضلاست حالا اسمشه نمیبرم خودش به من میگفت من حالا يعنی واقعاً خيال کردم داره شوخی میکنه، نمیدانم جدی میگه میگفت ما اصلاً اعتقاد هرکسی هر مطلبی گفت انسان قبول کنه، من خيال کردم داره مثلاً پرت و پلاء میگم، ديدم نه اصلاً عقيدهاش همينه، ما هرکسی هرچه گفت قبول میکنيم واقعاً، من هرچه متحير بودم که اين چه میگه حالا، میگفت هرکسی هرچه نقل میکنه ما اصل اولی اينه که درست نقل میکنه، نمیخواهد حالا وثاقت احراز بکنيم، هرکسی هرچه نقل کرد ما قبول بکنيم اينه حالا فرض کنيد من چون ديدم باش صحبت کردم، معاصر ماست احتمالاً مرحوم برقی هم يک عقلی اين جوری داشته، يک تفکری در اين حد، که از هرکسی هرچه را نقل بکنه، انشاء الله دروغ نمیگه انشاءالله مثلاً با يک انشاء الله درستش میکنه، لذا حالا اين سراج کيه؟ رجل هست اصولاً وقتی به ميراثهای مثل برقی پدر ميرسی يک مقدار توقف، و حتماً احمد رحمت الله عليه يک شواهدی داشته قبول کرده و ايشان خيلی دقيق النظره مرحوم احمد اشعری بسيار دقيق النظره علی ای حال اين بحثها را باز مطرح بکنيد عدهی گفتند اين حکم اوليه، لاتبعه فی فتنه عدهی هم گفتند نه حکم ثانوی است يعنی چون در فتنه از مصاديق اعانه بر اثمه، عدهی هم گفتند اين اصلاً حکم ولائی است همان مطالبی که عرض کرديم در اينجا ظواهر کلمات اصحاب ما حکم اولی گرفتند و لذا شيخ هم میگه که مثلاً روايت مطلق را بر مقيد بکنيد، اين کسانی که حمل مطلق بر مقيد میکنن همه را حکم اولی گرفتند، البته عرض کردم حالا انشاء الله عرض میکنم، حالا همينجا میرسيم اين به عنوان لاتبعه فی فتنه سنیها هم دارند حکم اولی را هم نگرفتند، حالا ديگه علمای ما ذهنيت شان به اين ذهنيت که ائمه هرچه فرمودند حکم اولی است اصلاً در کتاب بخاری ولايبعه فی فتنه را عنوان باب قرار داده روايت ندارند اما عنوان باب قرار داده بخاری که در معاصر حضرت عسکريه(ع).
حديث شماره 5 مرحوم شيخ طوسی اين از انفرادات شيخ طوسی است باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيي عرض کرديم ديگه اين قدر ما اينه گفتيم که خسته شديم صاحب کتاب نوادر الحکمه، ديگه اين قمیها شوخی میکردند در آن زمان اسمشه دبهی شبيب، پستوک شبيب گذاشته بودند، چون شبيب يک بقالی بود يک پستوکی داشت همه چيز از او در ميآمد همين
س: ايشان عطار بوده ديگه
ج: يا عطار، ايشان عطار هم بوده خودش بلی اين میگن کتاب ايشان نوادر الحکمه مثل همان پستوکه هرچه بخواهيم توش هست،
س: نوادر الحکمهاش همينه فرموديد ديگه درسته نوادر الحکمهی که
ج: داريم همينه، ايشان غير از نوادر الحکمه هم ندارند، کتابی بهش نسبت ندادند،
س: احمد ابن محمد
ج: محمد ابن احمد ابن يحيي، محمد ابن احمد ابن يحيي، محمد ابن احمد هم زياد میگن، خيلی جاها هم عن محمد میگن،
س: مصادر درچه چند میشه؟ درجه يک است؟
ج: به لحاظ اشتهار بين قمیها مثل مفاتيح الجنان زمان ديگه آن زمان مشهور بود، انصافاً اين نوادر الحکمه اما به لحاظ اعتبار درجه تقريباً حالا دو يا سه مثلاً يا چهار هست، بين سه و چهاره، اين هم خيلی قر وقاطی داره لايبالی عمن رواه يروی عن الضعفاء مراسل اين هم از اين جهت مشکل داره عرض کردم که ما چندين کتاب به اسم النوادر داريم يا نوادر، له کتاب النوادر حالا با الف و لام، بی الف و لام نوادر الحکمه فقط همينه، هيچ کتابی به اين اسم نداريم، آن نوادر مشترکه اما اين منفردی به همين اسمه، نوادر الحکمه،
س: دبه، پستوک اينجا اتاقکه يا
ج: پستوک نه، پستوک اگه ديده باشين سابقاً درست میکردند اين بقالها ازش اشکاف اشکاف بود، هی میکشيدند بيرون، تو يکش مثلاً گل گاو زبان بود، تو يکش نبات بود، اينه پستوک میگن به فارسی، نيست، نه غير از پستوی خانه، يا بستوک، بستوک به نظرم
50: 26
میگن،
س: اين تو خانه هم هست
ج: نه پستوک، آن صندقخانه هم میگن، نه اين از جعبه درست میکردند، بعد اين میکشيد بيرون يکی، کشو کشو هم داشت، توی يکش گل گاو زبان بود تو يکش، اينه بستوک میگن، يعنی دبه، دبه شبيب، عن محمد ابن عيسی عرض کرديم اين محمد ابن عيسی ابن عبيده اين جزو ميراثهای عراقی ماست ايشان به قم آمده اينه من جايي چون نديدم ليکن شواهد نشان میده که ايشان قم آمده نه اين که قمیها رفتند بغداد از ايشان گرفتند و عن ابی القاسم الصيقل، ايشان از ابی القاسم صيقل قال کتبت اليه من ديگه چون اينها را سابقاً يک توضيح بسيار مفصلی داديم، ديگه امروز هم حالشه نداريم بلی،
س: ابوالقاسم صيقل،
ج: ابوالقاسم صيقل من عرض کردم،
س: ثقه است
ج: نه اصلاً توثيقی نداره، حالا توضيحش را عرض میکنم، قال کتبت اليه، اين تو توقيعات همه اليه است اصحاب مثلاً میگفتند مضمر عرض کردم اينها استفتائات بوده که افراد به حضرت هادی نوشتند محمد ابن عيسی ابن عبيد اينها را جمع کرده، من جمله در همين سفر ايرانش در ری به اين آقا برخورد کرده اين ظاهراً اهل ری بوده اسمش هم مخلد ابن موسی ابوالقاسم الرازی،
س: صيقل، همين صيقل
ج: ها! صيقل مخلد ابن موسی ابوالقاسم الرازی ظاهراً ايشان بوده ظاهراً در ری بوده و شمشير و کار غلاف و غلام شمشير و اينها، سؤالاتی در اين جهت با امام هادی داشته مرحوم محمد ابن عيسی اين استفتائات را جمع کرده، ما يکی دوتا کتاب هم داريم اسئلة الرجال عن ابی الحسن الثالث و اجوبتها مسائل الرجال الی ابی الحسن اين جور چيزی بوده، و لذا عرض کردم کراراً ديگه ابوالقاسم الصيقل جزو روات نيست که ما تو رجال ازش بحث بکنيم اينها استفتاء بوده، اگر میخواهيم اينها را ارزيابی بکنيم راه ارزيابی اينها راوی بعدشانه نه خودشان چون خودشان اصلاً جزو رجال نيستند، يک نفر عادی بوده شمشير ساز بوده چندتا استفتاء خدمت امام هادی داشته مرحوم محمد ابن عيسی ابن عبيد يقطينی که از بزرگان اصحابه اين استفتائاته جمع کرده ديگه بر میگرديم که ما چه مقدار وثوق داشته باشيم به اين آقای محمد ابن عيسی، مثل اين که يک کسی بياد برای شما مثلاً استفتاء مرحوم آقای بروجردی را نقل بکنه، مرحوم آقای خويي ديگه آن جهتش اين که افرادی که نامه مینويسن که شناخته نمیشدند مجهول اند آنی که شناخته میشه آن کسی که جمع کرده عرض کرديم اين استفتائات،
س: مهر امام را ببينه
ج: ها! مهر امام را ببيند، اين استفتائات خوب دقت کنيد از همهاش بهتر آنهای است که توسط وکلاء تأييد شده اين از همهاش بهتره مثلاً داريم علی ابن مهزيار قال کتب فلان به امام رأيت الجواب بخطه، چون علی ابن مهزيار وکيله اين بهترينشانه طبعاً آنجا نمیشناسيم، آنجا هم مستفتی را نمیشناسيم، بقاله، عطاری است قصابی است آنه هم نمیشناسيم از همه بهتر جايي که وکيل تأييد بکنه انصافاً عرف اينجا را قبول میکنه میگن دفتر آن آقا تأييد کرد اينجا را میشه قبول کرد، دومش شخص بزرگوار و ثقهی نقل بکنه، مثل محمد ابن عيسی، از همهاش اضعف يک فرد عادی نقل کنه، خود اين آقا هم شناخته نيست، خود آن آقا هم جزو بزرگان نيست، میگن يک آقای به حضرت هادی اين جور نوشت، حضرت اين جور جواب دادند خود اين آقا را هم که داريم نقل میکنيم، اين آقا را هم نمیشناسيم اين باز اضعفشه سه درجه داره به لحاظ قبول و عدم قبول الآن بنای علمای ما مثلاً میگن ابوالقاسم صيقل مجهوله، روايت مردوده اين راه درست نيست به نظر من اينه بحث رجالی نبايد بکنن، آقايون ورداشتند بحث رجالی کردند و عرض کرديم استفتائات ايشان هست، البته يکی دوتا استفتاء هم هست به عنوان القاسم الصيقل حالا نمیدانيم پدرش بوده برادرش بوده، میفهميم، به هر حال اين در اين کتاب صحفه 125 اين چاپی که من دارم اگر خدمت تان هست صفحه 125 را هم ملاحظه بفرماييد اگر میخواهين به عنوان باب نگاه بکنيد چون ما مفصل در آنجا شرح داديم باب 38 از ابواب مايکتسب صفحه 125 ببينيد و باسناده عن محمدابن الحسن الصفار عن محمد ابن عيسی عن ابی القاسم الصيقل ما توضيحات کافی را آنجا داديم که مرحوم محمد ابن عيسی يقطينی ايشان پسر برادر نوه برادر مرحوم علی ابن يقطينه، ايشان پسر عيسی، عيسی پسر عبيد پسر يحيي عبيد برادر علي است و اين از شيعه است از بزرگان ماست بسيار مرد بزرگوار و جليل القدريه سفری هم به قم داشته ميراثهاش را در قم پخش کرده ايشان در قمیها دو نفر از اين نقل کرده از اين کتاب يکی صفار يکی محمد ابن احمد، لذا روايت يا مثلاً صفار از اين شخص يا محمد ابن احمد از اين شخص روشن شد آنجا هم عن ابی القاسم الصيقل و ولده، قال کتبوا الی الرجل
س: عن احمد ابن محمد ابن هم نقل کرده روايت قبلش
ج: نه محمد ابن احمد
س: احمد ابن محمد اين اشتباه است،
ج: کجا؟
س: حديث سوم باب 38،
ج: حديث سوم باب 38،
س: همين باب
ج: ها! و باسناده عن احمد ابن محمد ابن عيسی عن ابی القاسم الصيقل اينه داريد میگين؟
س: بلی
ج: اين اشتباهه من ظاهراً توضيح داديم اين بايد اين جور بايد باسناده عن محمد ابن احمد ابن محمد ابن عيسی، اين اشتباهه حديث سوم اشتباهه،
س: عن احمد ابن محمد بعد چه؟
ج: ببينيد و لذا داره در فروع اين طور داره ببينيد اگر حاشيه مرحوم آقای ربانی باشه محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد، نه آن محمد ابن احمده اشتباه شده آن سند خرابه صحيحش همانی است در کافی آورده، لذا هم در کافی داره بعد و رواه الکلينی عن محمد ابن يحيي عن محمد ابن احمد عن محمد ابن عيسی همين درسته، اصلاً من بدون عبارت کافی را ببينيم اين همين درسته همين کافی داره دقت کردين همينی که کافی داره درسته اين صحيحه، صحيحش اينه البته بعضی از نسخه القاسم الصيقل هم داره صحيحش ابوالقاسمه، يک قاسم صيقل هم داريم آنهم روايت داره که چون سابقاً توضيح داده شده ديگه حالش حالش ندارم، پس اين روايات مجموعهی اين روايات چندتا استفتاء ابوالقاسم الصيقل مخلد ابن موسی الرازی، که نمیشناسيم ايشان را و شمشير فروش بوده غلاف درست میکرده شمشير درست میکرده از حضرت هادی، چون اين مسائل الرجال عن ابی الحسن الثاثه روشن شد، اينها را مرحوم محمد ابن عيسی جمع آوری کرده در قم نقل کرده، از کسانی که ازشان شنيدند دو نفر مشهور اند الآن میدانيم يکی محمد ابن احمد يکی محمد ابن حسن صفار يکی صاحب دبهی شبيب، يکی هم صفار معروف
س: آدم خوبی بوده صفار
ج: ها!
س: صفار آدم خوبی بوده
ج: قم، از بزرگانه آن شخصيت درجه يک قمه،
س: استاد خود محمد ابن عيسی ابن عبيد را قبلاً توثيق فرموديد، قطعاً بلا اشکال يک بحث ديگه راجع به ايشان داره،
س: استاد اين قاسم ابن صيقل، همان ابوالقاسم بايد باشه چون پيش ايرانیها هم پيشوند ابو هم پيشوند اب، برداشته میشه
ج: آخر آن يک مشکل داره که تو آن يکی که القاسم الصيقل نوشته کتبت الی الرضا، احتمال میدم اصلاً شخص ديگری باشه،
س: شايد عمرش طولانی بوده
ج: نمیدانم حالا ديگه شايدهاشه نمیدانم،
47: 34
واضح قال کتبت اليه، در يک روايت هم داره کتبوا الی الرجل اين اليه يعنی امام هادی انی رجل صيقل اشتری السيوف و ابيعها من السلطان طبعاً مراد از سلطان در آن زمان سلطان ری بوده أ جايز لی بيعها فکتب لابأس به، خب اين مکاتبه است،
س:
14: 35
ابی المخلد سراج
ج: نه نه مخلد ابن موسی سراج،
س: حديث همين باب 38 حديث اول، ابی مخلد سراج
ج: نه آن نيست مخلد ابن موسی در يک روايت ديگه اسمش آمده مخلد ابن موسی، صد وبيست و پنج فرموديد
س: همين باب 38 که
ج: نه اين کنت عند ابی عبدالله اين جزو اصحاب امام صادقه، اين صادقه شايد با اين سراج حديث شماره 4 ما يکی باشه شايد اين هم چون اسم سراج آمده و الا نمیشناسيم دقيقاً آنه هم نمیشناسيم ابومخلد سراجه هم نمیشناسيم، فکتب(ع) لابأس به مرحوم شيخ فرمودند اين جزو روايات مطلقه يعنی مطلقاً يحوز بيع السلاح،
س: استاد تقيه هم داره
ج: بلی خيلی واضحه، چون اگر مثلاً حضرت میفرمايد لايجوز مینوشتند اين نامه میرسيد به دست سلطان خب صاف میرفتند خدمت امام صادق يعنی اشکال میرفت رو امام صادق که ايشان جزو اپوزيسيون آن روز میگن، چه میگن؟ جزو مخالفين است و جزو معارضين است و عليه ما قيام میکنه،
س: معارضه با آن روايتی که من کمک کنه به آنها بشطر کلمة
ج: بلی، اصلاً بلی اصلاً نمیشناسيم
س: اين فرموديد مراد امام هادی(ع) است،
ج: بلی امام هادی،
حديث شماره6 علی ابن جعفر فی کتابه عن اخيه موسی ابن جعفر(ع) قال سئلت عن حمل المسليمن الی المشرکين التجارة اينجا عنوان مشرکين داره نه جنگ داره نه الحرب داره نه فئتين من اهل باطل داره نه سلطان داره اگر خوب دقت بکنيد تقريباً اين شش هفتتا، هشت هفتتا روايت همه موضوعش و محمولشان با همديگه فرق میکنه، آقايون ورداشتند جمع کردند، اصلاً موضوعشان فرق میکنه، تجارت الی المشرکين يک مطلبه، ابيعه الی السلطان، لاتبعه فی فتنه يک مطلبه، فئتين من اهل الباطل يک مطلبه، اصلاً موضوعاتشان فرق میکنه، اينها ورداشتند حمل مطلق بر مقيد کردند اين اشکال ديگهی که اصلاً موضوع وقتی متعدد باشه جای حمل مطلق بر مقيد،
س: چرا شيخ
19: 37
ج: خب ديگه غير از اين نديدند ديگه، قال اذا لم يحملوا سلاحاً فلابأس تمسک کردن به مفهوم شک اين هم جزو روايت مطلقاته از اين که جايز نيست، پس يک مطلقات جايز، فکتب لابأس يک مطلقات که لايجوز اذا لم يحملوا سلاحاً خب من تعجب میکنم چطور جمع، اين مشرکينه آن سلطانه، آن اهل فتنه است، آن اهل باطله فئتين من، چطور اصلاً موضوعات کاملاً باهم متعدد و به قول مرحوم شيخ تحمل المطلقات علی المقيد، يک بحث ديگه راجع به سند روايت ما توضيحات کافی عرض کرديم که اين يک در دو نسخه، نسخ کتاب علی ابن جعفر متعدده در دو نسخه اين روايت موجود بوده يک نسخهی بوده که نوه ايشان عبدالله ابن حسن به قم آورده، ايشان قم آمده جزو ساداتی است که قم آمده و اين نسخه قم را خيلی قمیها روش حساب نکردند، کلينی مثلاً ازش نقل نمیکنه، استاد پدر استاد ايشان مرحوم حميری، تقريباً همه را تو قرب الاسناد آورده اما قمیها خيلی از اين نسخه نقل نکرده يک نسخه هم عرض کرديم در اختيار صاحب بحار و وسائل بوده که آن نسخه هم ضعيفه، تو آن نسخه هم آمده اينی که میگه رواه علی ابن جعفر فی کتابه آن نسخه است، و من چون سابقاً چندبار شرح دادم ديگه تکرار نمیکنم، اين که میگه رواه الحميری فی قرب الاسناد پس اين که اين روايت از کتاب علی ابن جعفر بوده اما در عرض کرديم اصح نسخ اين کتاب دو نسخه است که در اختيار کلينی و صدوق و شيخ طوسی بوده در اين دو نسخه نيامده يعنی نقل نشده نيامده به اين معنی مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالی عيه منفرداً يک حديث نسبتاً طولانی به اسم وصية النبی لعلی نقل کرده به يک سند عجيب و غريبی از حماد ابن عمر و انس ابن محمد عن ابيه، کلمه عن ابيه به انس میخوره يعنی دوتا سنده يک سند اين طور میشه منتهی میشه به حماد ابن عمر عن ابی عبدالله يک سند منتهی میشه انس ابن محمد عن ابيه عن ابي عبدالله، عن جعفر عن آبائه فی وصية النبی، عرض کرديم وصيت جعلی است يک کسی ورداشته مقدار از روايات را با همديگه چسبانده يک يا علی اولش هم گذاشته، يا علی کفر لله العظيم من هذه الامة عشرة يکی قطات و بايع السلاح من اهل الحرب اين روايت مستقلی است، خيلیهاش مستقله، يک وصية النبی لابی ذر است، يک وصية النبی لعلی هست اينها همه از اين قبيل اند، اين روايت در مصادر عامه در کتب بسيار مثلاً دسته سوم و چهارم و پنجمشان آمده، تا آنجای که من ديدم اگر هم جای ديگه باشه آقايون ديدند يکی در تاريخ ابن عساکر آمده که خيلی متأخره، يکی هم در کتاب فردوس به اصطلاح چيه؟ ابن شيوه ديلمی اين هم يک کتاب موعظه و نصيحته مثل جامع الاخبار ماست خيلی ضعيفه در عالم اهل سنت،
س: آنجا هم يا علی داره
ج: نه توش يا علی نداره کفر بالله شايد هم باشه الآن تو ذهن من توش يا علی نداره کفر بالله العظيم من هذه الامة عشره و اين سند پيش ما هم خيلی ضعيفه پيش اهل سنت هم سند نداره يعنی نديدم سندش را ابن عساکير نشد نگاه بکنم،
س: صدوق تو فقيه آورده يا تو خصال آورده، تو فقيه آورده يا تو خصال آورده
ج: يک مقدارشه تو فقيه هم آورده، تو فقيه هم آورده بلی قبول،
کلام روی روایت بجلی مفصل شد و دلیلش هم روشن است که ادعاء شده بود تنها روایت صحیحه باب طبق مبانی اصحاب همین روایت است و لذا مجبور شدیم مقداری توضیح بدهیم.
لذا عرض کنم که ما دلیلی نداریم که این محمد بن قیس کدام است. و عرض کرده ایم که وقتی کسی مشهرو شد اون وقت دیگر نیاز به ممیز ندارد. سید خوئی یک فرد خاص سات نه هر سیدی از شهر خوی.
مثلا زراره زراره معروف است دیگر. این کثرتی است که نیاز به معرف ندارد ولی این مطلبی که گفتیم و رابطه اسم و مسمی است به مقامات فرق میکند. مثلا ممکن است در کتب شیعه محمد بن سملم به کسی منصرف باشد و در شیعه به کسی دیگر.
کما اینکه به حسب علوم و فنون فرق کند.
کما اینکه میشود به اشخاص فرق بکند. مرحوم کلینی در مقداری از عبارات دارد قال علی یعنی علی بن ابراهیم ولی علی در کتاب بخاری علی بن مدینی است و فرقشان از کجا تا به کجا است.
حالا محمد بن قیس در کتب ما بجلی است و در عامه اسدی و این اجمالا درست است الا اینکه باز هم نمیتوانیم وثوق پیدا کنیم. محمد بن میسر ممکن است باشد و دوم اینکه به حسب رایو و .. واقعا مشکل داریم و وثوق اون جور نداریم.
گاهی اوقات راههای اعتمادبه خبر مستقیم است. سند را بررسی کنیم و ... و یک راه دیکر راه شواهداست.
ممک است سندی ا احراز نکنیم ولی با تجمیع شواهد به جایی برسیم.
در مثل این روایات به لحاظ تشخیص محمد بن قیس مشکل داریم ولی به لحاظ شواهد میشود خبر را قبول کرد. وجود مضمونش در بعضی فتاوا و امدن در کتبا مرحوم کلینی و مرحوم شیخ و اصلا روایت مثل هشا بن سالم لا اقل در حد وثوق خودش به آن خوب است.
انصافا این روایت مشتمل نکاتی است . هشام که از بزرگان اصحاب است بیاید از کسی که میداند اهل این عوالم نیست که فئتین من الباطل یلتقیان... این آقا اصلا در این حدها نیست. انصافا هشام نقل نمیکند. مطلب مطلبی استراتژیک است. اون هم بیع سلاح به دو بحث مخالف. یک نفر الآن بیاید به شما بگید سلاح به القاعد میفروشم شما جه میکنید. در صورتی اعتماد میکنید که .. هشام متکل اصحاب و بزرگ است. حتی احتمال دراد مسأله سیاسی است ممکن است این اسم رمزی باشد و هر جایی نقل نمیکنند. رفته ام خدمت مراجع که سلا به القاعدة میشود فروخت یا نه..بعدش هم حضرت اقا فرمود هم به آل سعود بفروش و هم مثلا القاعدة! اینها حرفهای خاصی است.ارتبط با این تیپ ها مشکل ساز است ...
به نظر من هشام شواهدی داشته است که قیافه طرف میخورد اهل این حرفها باشد.
من با خوارج ارتباط دارم حرف خاصی است. میشود جلیقه ضد گلوله بفروشم یا نه.
به ذهن من میآید با در نظر گرفتن شخص جلیل القدری مثل هشام بن سالم که از بزرگواران اصحاب است و کوفی است و معروف تر از هشام بن حکم است.
یکی راههای قبول روایت بعضی اوقات راوی راوی اخیر است.
ما توقیع مبارک را عرض کردیم که اسحاق بن یعقوب مرحوم کلین یاز ایشان نقل میکنند. اسحاق بن یعقوب دو جا اسمش هست یکی اینجا و یکی در بحار دیدم.
بعدش سؤالهای توقیه سؤال ها بسیار مهم مهم است و بعدش مرحوم کلینی ناقل مطلب است و نه متن عادی است و نه فردی که ازشون نقل شده است و نه... و لذا به نظر ما اصنافا این روایت قابل اعتماد است.
بله ظاهرا هشام تشخیص داده است که سنی نیست و از هاشم تعلیقی بر این روایت نداریم. اگر این قسمت راقبول کردیم قسمت مهم مهمش این قسمت است که آیا این حکم اولی است یا ولائی.انصافا شواهدش بیشتر به حکم ولائیمیخورد. خطاب بع و بعهما. هما دارد. به طرفین بفروش.از این روایت نیمشود استفاده کرد به یک طرف بفروش . در روایت دیگری سلاح تدافعی نداریم. فرق بن حکم ولائی و اولی همین میشود که اگر حکم ولائی شد به هر دو طرف باید بفروشد ولی حکم اولی شد به یک طرف هم میتواند بفروشد. اکر حکم ولایئ شد هیج بعید نیست به طرفین لازم باشد بفروشد. ار به یکی بفروشی ممکن است دیگری برایت در دسر درست کند. من به اختلافات شما کار ندارم بلکه به هر دو میفروشم و بعدش استفاده تعمیم ازش خیلی مشکل میشود. این محمد ممکن است خصوصیت داشته باشد و طرفین ممکن است داشته باشند و ...
انصافا اثبات حکم اولی با این روایت واحده خیلی مشکل است.فقیه هم ار میخواهد مطلبی بگوید به لحاظ حکم ولایئ و شرائط زمان بگوید.
حدیث بعد:
22089- 4- «8» وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(اشعری ظاهرا مراد است زیرا عن ابیه ندارد. و ظاهرا این روایت از کتاب مرحوم برقی است.) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنِ السَّرَّاجِ(زین ساز ظاهرا و اشکال سند واضح است و نیمشناسیم.در استبصار عن السراد عن رجل عن ابی عبدالله سلام الله علیه دارد.و عده ای احتمال داده اند این سراد حسن بن محبوب بباشد زیرا ایشان سراد بود و این خیلی علم یقوف یمخواهد. ما هم جین جیزی نیمفهمیم. مضااف الی اینکه حسن بن محبوب از ابی عدالله سلام الله علیه نقل نمیکند. به هر حال روایت مشکل دارد زیرا مرحوم اشعری از کسانی هستند که از کوفه روایت آورده اند و جون اینجا احمد شاعری است احتیاج نداشت بیاید میراث حسن بن محبوب را از برقی بگیرد. به لحاظ تاریخی وضع این حدیث این طور است که اولنی کسانی که در قم نشر حدیث کردند اولین تقریبا ابراهیم بن هاشم است و بعد شهم همین مرحوم برقی پدر.پس ظاهرش این است که این جو میراثهای برقی قم است. حود برقی وثاقت دارد ولی مرحوم نجاشی دارند که کان ضعیفا فی الحدیث یعین مبانی حدیثی شان ضعیف بود. و متهم است به روایت از مجاهیل و مراسیل. پسر هم یروی عن الضعفاء دارد ولی کان ضعیفا فی الحدیث ندارد.بیرون شده از قم هم پسر است. و هر دو یروی عن الضعفاء.) «9» عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنِّي أَبِيعُ السِّلَاحَ- قَالَ لَا تَبِعْهُ فِي فِتْنَةٍ.(به لحاظ سند مشکل دارد. اصلا جون برقی میراثهایش ضعیف است و آدم خوش بینی به افراد هست و راحت نقل میکند. مرحوم آ شیخ عباس خیلی گل و در غایت وثاقت ولی بسیار خوش بین هستندو اعتقاد داشته اند که مثلا در کافی و تهذیب دیگر خیلی خوب است. یکی از فضلاء میفرمود و من فکر کردم شوخی میگوید و بعد دیم جدی میگوید که ما هر کسی هر چی گفت قبول میکنیم.
مرحوم برقی هم احتمالا عقل این طوری داشتند که مثلا خوش بین بودند و راحت اعتماد میکردند. احند اشعری حتما شواهد داشته اند که قبول کرده اند و خیلی دقیق النظر هستند. عده ای باز فته اند اولی یا اعانة بر اثم یا ولائی است. عامه هم همین را دارند و حکم اولی نگرفته اند. در کتاب بخاری و لا یبعه فی الفتنة عنوان باب قرار داده است.)
______________________________
(1)- في نسخة- فيهم (هامش المخطوط).
(2)- في الفقيه زيادة- السلاح (هامش المخطوط).
(3)- في المصدر- و بعهم.
(4)- الفقيه 3- 175- 3661.
(5)- التهذيب 6- 353- 1004، و الاستبصار 3- 58- 189.
(6)- الكافي 5- 113- 3، و التهذيب 6- 354- 1006، و الاستبصار 3- 57- 188.
(7)- في نسخة- أ نبيعهما (هامش المخطوط).
(8)- الكافي 5- 113- 4.
(9)- في المصدر- السراد.
وسائل الشيعة، ج17، ص: 103
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مِثْلَهُ «1» وَ كَذَا الَّذِي قَبْلَهُ.
22090- 5- «2» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى(صاحب کتاب نوارد الحکمة که اس کتابش را دبه شببیب گذاشته بودند زیرا شبیی کی باقلی بود که هر چیزی از پستو اش پیدامیشد و اینها میگفتند کتاب نواد رالحکمة هم همین طور است. شبیه مفاتیح زمان ما این کتاب خیلی مشهور بوده است و به لحاظ اعبتار 2و 3 یا 3و 4و 5 است. 3 و 4 تقربا. دیگر کتابی به اسم نوادر الحکمة نداریم. پستوک بقال ها درست میکردند و بر میداشتند ازش بسته بسته. از جعبه درست یمکردند و کشو کشو داشت و هر چیزی در هر جایش بود.) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى(بن عبید و ظاهرا ایاشن به قم آمده اند نه اینکه قمی ها از ایشان در بغداد کرفته باشند.) عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الصَّيْقَلِ(قبلا این صیقل ها را توضیح دادیم و توثیق ندارد) قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ(عرض کردیم که اینها استفتاءاتی بوده است که افراد به آقا امام هادی سلام الله علیه نوشته بودند و محمد بن عیسی بن عبدی اینها را جمع کرده استو در سفرش به ایران در ری این آقا را درک کرده است و این ظاهرا اهل ری بوده است و اسمش هم مخلد بن موسی اب القاسم الرازی الصیقل بوده است. ظاهرا در ری کار شمشیر و غلاف و ... اینها داشته است و اسألة الرجال یا مسائل الرجال الی ابی الحسن الثالث سلام الله علیه. لذا این ابو لاقاسم جزو رواة نیتس که بخواهیم در رجال بحث کنیم. راه ارزیابی اینها راوی بعدشان است. بر میگردد چه قدر به محمد بن عیسی وثوق داشته باشیم. کسی برایما استفتاءات آقای بروجردی را نقل کند باید به نقل کننده ببینیم. از همه استفتاءات بهتر اونهایی است که توسط وکلای حضرات معصومین سلام الله علیه تأیید شده است. مثلا علی بن مهزیار دارد. از همه بهتر اینها است.میگویند دفتر آقا تأیید کرد. بعدش خص بزرگواری مثل محمد بن عیسی و بعدی اش هم آدم عای نقل کند. این اضعف است. الآن بنای علمای ما این است که ابو القاسم مجهول است. البته یکی دو تا استفتاء هست با عنوان القاس الصیقل و نیمدانیم چه طور بوده است.در با ب38 از ابوبا ما یکتسب عن محمد بن عیسی عن القاسم بن صیقل و عرض کردیم که محمد بن عیسی پسر برادر نوه برادر علی بن یقطین است. عبید برادر علی است و محمد بن عیسی بسیار بزرکوار است. در قمی ها دو نر از ایشان نقل کرده اند.ص فار و محمد بن احمد. اونجا هم عن ابی القاسم الصیقل و ولده دارد.
یک اشتباهی هم هست که بادرستش این است که عن محمد بن احمد عن محمد بن عیسی . لذا در فروع ین طرو دراد و لذا در حاشیه مرحوم رباین دراد .. اون سند خراب است و صحیحش در کافی است و لذا در کافی دارد و رواه الکلینی عن محمد بن یحیی عن محمد بن احمد عن محمد بن عیسی و درستش همین در کافی است. البته بعضی از نسخ القاسم الصیقل دارد که صحیحش ابو القاسم است.پس مجموعه این روایات چند تا استفتاء ابو القاسم الصیقل است از حضت هادی سلام الله علیه.
بله بعضی در محمد بن عیسی اشکال دارند و این طور نیست.شاید مراد از سراج اونجا هم این باشد.ابو مخلدسراج را هم نمیشناسیم. مرحوم شخی دارنداین روایت مطلق است. یعین یجوز بیع السلاح. در ضمن به نظر ما واضح است که این روایت امکان تقیه دارد زیار حضرت اگر لا یجوز مینوشتند و نامه میرفت دست سلطان. صاف میفتند سراغ حضرت سلام الله علیه. ایاشن معارض است و ....) أَنِّي رَجُلٌ صَيْقَلٌ- أَشْتَرِي السُّيُوفَ وَ أَبِيعُهَا مِنَ السُّلْطَانِ(ظاهرا سلطان ری.)- أَ جَائِزٌ لِي بَيْعُهَا فَكَتَبَ «3» لَا بَأْسَ بِهِ.
22091- 6- «4» عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِهِ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ حَمْلِ الْمُسْلِمِينَ إِلَى الْمُشْرِكِينَ التِّجَارَةَ- قَالَ إِذَا لَمْ يَحْمِلُوا سِلَاحاً فَلَا بَأْسَ.(این روایات موضوعاتش با هم فرق دارد. موضوع که متعدد باشد جای حمل مطلق بر مقید نیست. من تعجب میکنم بین مشرکین و ... جه طور این آقایان جامع گرفته اند. سند روایت هم تضویح دادیم که این روایت در دو نسخه علی بن جعفر هست . یکی نسخه علی بن حسن در قم و خیلی قمی ها حسبا رویش باز نکرده اند و مرحوم کلینی نقل نمیکند و یک نسخه در دست مرحوم صاحب بحار و وسائل آمده است ودر اون نسخه هم هست. حمیری از قمی ها اون را نقل میکند.)
وَ رَوَاهُ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ مِثْلَهُ «5».
22092- 7- «6» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ(به انس میخورد. یعنی ابی انس.) جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع(عرض کردیم هیئت ترکیبی این حدیث جعلی است و کسی تیکه های حدیثهایی را آمده است به هم جسبانده است.این حدیث اینجا هم سمتقل است و در ترایخ ابن عساکر و در کتاب فردوس دیلمی هم آمده است و خیلی در عالم عامه ضعیف است. این سند پیش ما و عامه ضعیف است. البته سندابن عساکر را ندیدم.مقداری اش در خاص و مقداری در فقیه هست.