ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388 (96)

دروس خارج فقه سال 89-1388 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1388-96

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به روايت محمد ابن قيس بود که يک مقداری طولانی شد حديث سوم اين باب و سر طولانی بودنش هم انشاء الله روشن شد چون ادعا شده که در مقام مانحن فيه من باب بيع السلاح لاعداء الدين تنها روايت صحيحه هم همينه مخصوصاً رو مبانی اصحاب مثل مرحوم آقای خويي که ما محمد ابن قيس مردد بين دو نفره بقيه خيلی مشهور نيستند يکی بجلی است يکی هم اسدی و هردو هم ثقه هستند پس اين روايت صحيحه است حالا می­خواهد بجلی باشه يا اسدی باشه، ما توضيحاً عرض کرديم که انصافاً توی محيط شيعه معروف بجلی است و در محيط اهل سنت هم اسدی يعنی انصافاً اين دوتا مشهور اند جای انکارش نيست و ليکن هيچ دليل خارجی نداريم که اينجا مراد از محمد ابن قيس مثلاً فرض کن بجلی باشه که از شيعه است يا آن يکی ديگه احتمالاً ظواهرش اينه نمی­دانم، چيزی نکته­ی نداره جز همين نکته که مثلاً بگيم اين به صورت مطلق آمده چون من عرض کردم وقتی کسی شهرتی پيدا می­کنه، ديگه نياز به مميز و معرف نداره، مثلاً می­گه قال زراره چون زراره خيلی مشهور شده احتمال اين که غير از زراره ابن اعين باشه هست اما بعيده قبول نمی­کنه، مثلاً ما در زبان عربی می­گيم قال السيد الخويي يک وقت می­گيم قال السيد الخويي مراد مرحوم آقای خويي معين شخص معين زمان معين، مراد ما يک سيدی که از شهر خوي باشه که نيست بگيم مثلاً ما دويست هزار، صد هزار مثلاً پنجا هزار ده هزار سيد از شهر خوي داريم که تميزه احتياج ولذا خوب دقت بکنيد آن وقت يک نفر را به يک اسم يا مثلاً به عنوان محمد ابن قيس به کار می­برند اين کنايه از شهرته، يعنی کنايه است که اين قدر اين مشهوره تا هم بگن زراره کافيه، ديگه مميز ديگه نمی­خواهد چون حضرات معتقدند که اعلام اذا شاعت نکرت، خود اسم علم که جزو معرفه است اگر بيش از يکی شد مثلاً شما هم پسرتان اسمش فرض کن حسنه آن آقا هم حسنه، آن آقا هم حسنه و لذا اين نکره می­شه با اين که حسن خودش معرفه است اين نکره می­شه می­گن حسن آقای فلانی حسن يک

33: 2

بايد بياد الاعلام اذا شاعت اگر زياد شد او اذا تکررت، تکثرت، نکرت، اين­ها تبديل به نکره می­شن اگر کثير شدند، آن وقت وقتی يک نفر را به يک اسم مثل قال زراره دائماً به کار ببرند و همه به ذهن­شان يا قال سيد الخويي، ذهن به يک نفر منصرف بشه اين معلوم می­شه که کثرت استعمال داشته و اين کثرت به جوری بوده که ديگه نيازی به معرف نداشته آن وقت اين هم دقت بکنيد قاعده­ی بدی نيست اين مطلبی را که گفتيم چون يک مسأله­ی به اصطلاح شهرته و رابطه­ی است که با اين اسم و آن مسمی پيدا می­کنه اين به مقامات فرق می­کنه، مثلاً ممکن است در کتب حديث شيعه محمد ابن مسلم منصرف به يک کسی بشه، در کتب حديث سنی محمد ابن مسلم به ديگری محمد ابن قيس در کتب حديث شيعه به يک نفر، محمد ابن قيس در کتب اهل سنت به ديگری، کما اين که ممکن است حتی به حسب علوم و فنون فرق بکنه، الآن شما در فقه وقتی می­گين قال الشيخ مرادتان شيخ طوسیه اما وقتی الآن می­گيم شيخ اين جور فرمود مرادمان شيخ انصاری است تو اصول مرادمان شيخ انصاری است، حالا شما در فلسفه می­گين قال الشيخ مرادتان ابن رئيسه، ابن سيناست اشتباهاً ابن رئيس گفتم اشتباه،شيخ الرئيسه اين می­شه يعنی اين می­شه که به علوم باز فرق بکنه کما اين که باز می­شه به اشخاص فرق بکنه، الآن فرض کنيم مثلاً مرحوم کلينی در عده­ی از موارد می­گه علی عن ابيه، می­گه علی چرا؟ چون تا کلينی گفت علی علی ابن ابراهيم استاد معروفشه، فرض کنيم در کتاب بخاری داره سئلت علياً قال علی، خب علی بخاری غير از علی کلينی است، آن يک علی آن همين که ديروز عرض کردم علی ابن المدينی است که از علمای بزرگه پس اگر يک نفر گفت قال علی يک معنی به ذهن مياد يک نفر ديگه گفت قال علی معنای ديگری به ذهن مياد دقت می­کنيد اين نکته­اش اساساً اينه بر اثر کثرت استعمال، اين الآن ده­ها کتاب هست، توش و قال الاستاد و قال الاستاد مراد ايشان از استاد يکیه، مراد آن آقا از استاد يکيه، ولو لفظ به اصطلاح، پس بنابراين اين که ايشان اکتفاء کرده به محمد ابن قيس و معرفی نياورده انصافاً نشان می­ده رجل مشهوری بوده به همين عنوان اين اجمالاً درسته الا اين که بازهم نمی­تونيم واقعاً وثوق و اطمينان پيدا بکنيم اولاً اسم اشتباه نشده مثلاً محمد ابن مسلم بوده، محمد ابن مسلم که بعيده محمد ابن

س: ميسر

ج: ميسر بوده اين يک، دو اين که واقعاً کدام يکی از اين افراد باشه اين تشخيصش واقعاً مشکله حالا يک بحث ديگری است که ما برای شناخت حديث و تحليل صدور حديث يک قسمت­های مثل اين جوری می­ريم خبر ثقه و وثوق و تشخيص اسم و خصوصيات و اين اسمش جديره اسمش حريزه اسمش چيه؟ حسنه حسينه و بعد ثقه است ثقه نيست شاگرد اين آقا است نيست ابن هشامه سندش، ببينيد ما يک راه های اين جوری می­ريم اين که اين راه­هايي اسمش حالا بگذاريم مستقيم برای اعتماد بر خبر، يک راه­های است که به اصطلاح غير مستقيمه، که ما اصطلاحاً ازش تعبير کرديم به شواهد در کتب اهل سنت هم بحث شواهد هست و له شاهد قوی، چون ما ممکن است يک سند را به لحاظ خود آن اسم و خصوصيات نتونيم احراز بکنيم اما با تجميع شواهد به يک نتيجه­ی برسيم آن وقت در مثل اين روايات به لحاظ اين که تشخيص به محمد ابن قيس ممکنه با مشکل رو به رو بشيم، اما می­شه شواهدی اقامه کرد ظاهراً مشکل نداره شواهد يعنی شواهد قبول اولاً فرض کنيد شواهد متأخر­ترش آمدند، در کتاب کلينی، آمدند در کتاب شيخ طوسيه، وجودش و مضمونش در بعضی فتواست اين­ها همه شاهدهای ايجابی قويه است، و اما از همه اين­ها قوی­تر به نظر ما خود روايت هشام ابن سالمه نه به اين معنی که بگيم روايت هشام موجب وثاقته يعنی کاشف باشه از وثاقت اين شخص، نه بگيم لا اقل در حد اين که به اين مطلب وثوق داشته چرا؟ چون انصافاً غير از جنبه­ی حکم اين روايت مشتمل بر يک نکات ظريفی هم هست مثلاً می­گه فئتين من اهل باطل يلتيقان خب اين هشام که از بزرگان اصحابه به طرف نگاه می­کنه میگه اين طرف مال اين حرفا نيست که به امام صادق، مثلاً فرض کنيد من باب مثال يک بقال عادی است، اين بياد بگه راجع به فئتين من، تو تو اين عوالم نيستی اصلاً اين حد تو نيست که اين سؤالاته از امام صادق آن هم بيع سلاح به دو گروه مبارز مخالف، خب اين مسأله­ی است الآن زمان ما هم سنگينه، يک کسی بياد به شما بگه من دارم مثلاً سلاح به القاعده می­فروشم شما چپ چپ نگاه می­کنيد که اين،

س:

34: 7

ج: بلی کيه اصلاً قيافه­اش به اين حرفا نمی­خوره که اين در، حالا نمی­خواهد سلاح دفاعی باشه يا سلاح هجومی باشه بحث دفاع و هجومی نيست دقت می­کنيد يعنی همين که يک شخصی مياد پيش هشام و هشام اين را نقل می­کنه خب بالاخره هشام از متکلمين اصحابه مرد بزرگواری است بچه که نيست هشام حالا ما محمد ابن قيسه نمی­شناسيم تشخيص نمی­ديم حتی احتمال داره چون مسأله سريه، مسأله سلاحه اصلاً محمد ابن قيس اسمش نبوده اسمش

4: 8

بوده، اين اسمه رمزی باشه اصلاً احتمال اسم رمزی هم داره، بالاخره وقتی مياد با محمد ابن قيس با هشام اين مطلب را شما هم يک کسی بياد با شما مطرح بکنه هرجايي نقل نمی­کنيد می­بينيد اين آقا راست می­گه قيافه­اش می­خوره، می­گه رفتم خدمت يکی از مراجع گفتم که آقا من دارم سلاح به القاعده می­فروشم خب اين اشکال داره، خب اين اصلاً خود سؤال گيج کننده است يعنی يک سؤال عادی نيست آن هم بعد بگه امام به من فرمود بعهما به هردو بفروش هم به اين ور بفروش هم به آن ور بفروش دقت می­کنيد بحث اين نيست که سلاح تدافعی است يا تهاجمی، گاهی گاهی اگر دقت کنين خود وصول به دو گروه به اصطلاح تروريست يا مبارز يا حالا انقلابی حالا هرچه اسمش را بگذاری چون هرکسی از يک ديدگاه نگاه می­کنه، دو گروهی به قول ايشان من اهل الباطل فئتين من اهل الباطل اصلاً ارتباط با آن­ها خودش گاهی مصيبت داره حالا کار نداريم سلاح تدافعی باشه يا سلاح تهاجمی باشه بحث سلاح نيست و لذا به ذهن ما مياد وقتی مياد هشام ابن سالم چنين مطلبی را نقل می­کنه به نظر من شواهدی در دستش رسيد که اين مطلب طرف راست می­گه آخر اين قيافه­اش می­خوره که اهل اين حرفا باشه هم با دو فئه از اهل باطل رابطه، فرض کنيم من با خوارج ارتباط دارم خب طبعاً حکومت می­گيردش خب بلا اشکال من با القاعده با طالبان ارتباط دارم به ايشان اسلحه می­فروشم ولو فرض کن به قول چه می­گن جليقه­ی ضد جنگ، چه می­گن ضد

س: ضد گلوله

ج: ضد گلوله از اين جليقه­های ضد گلوله، سلاح­های تهاجمی حتی همينش هم درد سره اين طور نيست، که حتماً سلاح اگر تدافعی شد ديگه توش درد سر نباشه لذا به ذهن مياد اين روايت غير از اشتمال بر جهت حکم، با در نظر گرفتن شخصی جليل القدری همچون هشام، حالا اسم هم اشتباه شده انحراف شده ميسر بوده هرچه که بوده حالا اسم،

س: هشام ما دو نفر داريم، هشام ابن حکم

ج: و سالم

س: هشام ابن حکم بايد متکلم باشه

ج: هردوشان،

س: هردوتا

ج: هردو بزرگواره هردو فوق العاده بزرگواره، هم سالم آنی که معروف­تره سالمه، هشام ابن سالم هردو هم اهل کوفه اند غرضم من فکر می­کنم فکر می­کنم يعنی تصور من اينه با در نظر گرفتن فئتين من اهل الباطل يقتتلان و من

18: 10

السلاح امام هم بعد می­گه امام به من فرومودند بعهما، دقت بکنيد اين مسأله  شوخی نيست که امام اجازه دادند من به دو فرقه اهل باطل سلاح بفروشم اين شواهد به نظر من نشان می­ده، که روايت شواهد وثوق لا اقل برای هشام داشته حالا ما آن شخصه نديديم نمی­شناسيم، پس بنابراين من عرض کردم يکی از راه­های که گاهی اوقات ما می­تونيم يک روايته قبول بکنيم خود راوی اخير نيست راوی قبل از راوی اخيره دقت اين راه را ما ذکر کرديم، فرض کنيم مثلاً همين توقيع معروف را محمد ابن يعقوب کلينی از اسحاق ابن يعقوب عرض کرديم اسحاق ابن يعقوب بعضيا نوشتند اصلاً حديث نداره جز اين حديث، نه من يکی ديگه هم ديدم در بحار يک حديث ديگه هم داره از امام هادی است و امام عسکری است حالا نمی­دانم به عنوان اسحاق ابن يعقوب، حالا ممکنه کسی ديگری باشه، به عنوان اسحاق ابن يعقوب در کل ميراث­های که من ديدم دوتا بيشتر نداره يکش اينه، آن وقت اين مياد می­گه من به امام نامه نوشتم امام جواب دادند، آن وقت هم اين­ها را که آدم توشه می­بينه مطالب گنده گنده مطالب مهم خب حالا ما اسحاق ابن يعقوبه نمی­شناسيم برادر محمد ابن يعقوبه يا نه؟ اما خود کلينی که می­شناسه اعتماد ما در حقيقت روی کلينی است نه روی اسحاق ابن يعقوب آن هم اين مطلبی مهمی که توقيعی است از طرف حضرت مهدی آن­هم يک چنين مطلبی را و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها نه متنش يک متن عادی است نه حکمی که مشتمل برش هست و نه جهت صدور حکم و لذا ما گاه گاهی از راه آن راوی بعد تشخيص می­ديم اعتماد می­کنيم به آن مرد و لذا به نظر ما انصافاً اين روايت قابل اعتماده حالا صحيحه باشه يا صحيحه نباشه انصافاً روايت سنگينی است و اعتماد بر او هيچ مشکلی خاصی را به نظر ما نداره انما الکلام بلی البته اگر اين نکته را بگيريم شايد بگيم هشام تشخيص داده طرف سنی نبوده، و الا بعيده بگه سنی بوده از امام بپرسه و امام آن طور جواب بدن آن ديروز شبهه­ی را که مطرح کرديم که سنی باشه يا شيعه ممکن است به هر حال ما از هشام تعليقی بر اين روايت نداريم فقط می­دانيم هشام نقل کرده خودش چه گفته نداريم به هر حال اگر اين قسمته قبول کرديم آن قسمت مهم مهمش آن قسمته که آيا اين حکم اولی است يا اين حکم به اصطلاح ولائی است اصلاً انصافاً شواهدش بيشتر به حکم ولائی می­خوره، اولاً خطاب بع، ثانياً اگر خوب دقت بکنيد هما داره بعهما، نگفته به يک طرف بفروش، فقهای ما استفاده کردند که اگر اسلحه تدافعی باشه به يک گروه بفروش اما انصافاً از اين روايت خيلی مشکله، از اين روايت چون اين روايت هم منحصر به فرده مايکينهما سلاح­های تدافعی منحصر به اين روايته ما روايت ديگه­ی در سلاح تدافعی نداريم بعيد نيست اصلاً يعنی به عبارت ديگر فرقی بين حکم ولائی با حکم اولی همينه، اگر حکم اولی شد به يک گروه هم می­تونه بفروشه، مثلاً اين دوتا گروه با هم جنگ دارند به يک گروهش اسلحه دفاعی بفروشه اين حکم اولی، اما اگر حکم ولائی شد خيلی مشکله، شايد اين حکم ولائی مقيد است به جو، به قول امروز چه می­گن، عام مجموعی، نه اصلاً شايد حکم دقت می کنيد حکم مقيد باشه به جمع يعنی امام فرمودند تو می­تونی بفروشی، به هردو، اگر به يکی بفروشی ممکنه آن ديگری برايت درد سر درست بکنه، بگه آقا من به اختلافات شما کار ندارم هم به شما سلاح می­دم هم به اين آقا که ديگه

2: 14

هم به شما می­دم به هردو طرف دادم اين اگر برفرض هم به اصطلاح ما بخواهيم ازش استفاده بکنيم تعميم را بايد به همان مقداری که درش هست اصلاً استفاده تعميم که خيلی مشکله، اولاً ممکن است محمد ابن قيس خصوصيت داره ثانياً ممکن است فئتين من اهل بيت خصوصيت دارند همه­اش ممکنه ديگه حالا غير از اين که توش داره درع و مغفر و دو سه تا مثال امام زده و نحو ذلک توش جليقه­ی ضد گلوله نداره، ممکنه اسمش مثلاً شامل جليقه­ی ضد گلوله نمی­شه مثلاً من باب مثال انواع موشک­های که جنبه­ی تدافعی داره نمی­شه حالا غير از اين جهاتش اين روايت داره بعهما خوب دقت بکنيد،

س: ترخيصه نه عزيمت استاد

ج: خب ترخيص هم باشه،

س: اگر ترخيص باشه اشکال نداره به يک گروه

ج: نه معلوم نيست احرازش نمی­تونيم بکنيم،

س: ترخيصه وقتی ترخيص شد

ج: نه ترخيص بايد هردو باشه

س: يکی­شانه،

ج: نه هردو، چرا؟ چون می­گه آقا من دعوی نمی­کنم من می­خواهم خون مسلمان­ها حفظ بشه من با شما خصومت ندارم که، من به شما هم اينه دادم به اين طرف هم دادم به هردو که با همديگه دعوی داريم

س: آن نگاه کرده روايت را عقله

ج: عقلی نگاه نکرده،

س: چون بعهما داره، نه اين که به هردوتاش مساوی پنجاتا به اين پنجاتا به آن

ج: پنجاتا نگفته،

س: خريد خريد

ج: نه معلوم نيست اين باشه،

س: اگه عزيمت استفاده کنيد که

ج: نه عزيمت که قطعاً معنی نداره که،

س: خب قطعاً

ج: اگر عزيمت باشه که امام داخل در جنگ می­شه با ايشان که

س: پس ترخيصه

ج: اين که اصلاً قطعاً ترخيصه،

س: اگر ترخيص باشه آزاده ديگه

ج: ترخيصش هم مقيد به دو طرف،

س:

28: 15

ج: چرا ديگه يعنی به يک طرفشان نفروش،

س:

30: 15

ج: بلی آقا؟

س: حتماً به دو طرف بده و خيلی

ج: ظاهرش که اين طوره

س: از شماها هم اين سؤال بپرسند اين جوری جواب بدين بعد شخص بپرسه دنباله­اش

ج: انحلال خلاف قاعده است، انحلاف خلاف ظاهره،

س: هروش مساوی اند ديگه به هرکدام فروختی فروختی،

ج: به هرکدام غير از بعهما است،

س: لازم نيست به هردوتا شان بده

ج: اين بعهما را الآن ما ممکن است اصلاً هدف اساسی اينه می­گه به هردو بفروش يعنی به يکی نفروش، چرا؟ چون به يکی فروختی طرف مقابل با تو دعوی می­کنه، تو را هم طرف نزاع حساب می­کنه،

س: استاد آخر آمديم يک طرف نمی­خواهد بخره

ج: بحث ديگری است نمی­خواهد بخره، سؤال اين است که ابيعهما من بفروشم امام می­گه اشکال نداره حالا ممکن است انحلالی باشه يعنی به هرکدام به تنهايي هم بفروشه اشکال نداره، ممکنه

س: روايت اين سبکی اصلاً بحث جهت صدور درشان نشده

ج: نشده نه يعنی که تقيه باشه،

س: بلی

ج: بلی، اصلاً غير از جهت صدور احتمال داده حکم ولائی محدودی باشه

س: فقط به اين شخص

ج: ها! به اين شخص انصافاً تمسک بکنيم بگيم در تمام زمان­های ما می­تونيم اسلحه دفاعی را بفروشيم به اعداء دين مطلقاً انصافاً خيلی مشکله، با اين روايت خيلی مشکله، با اين روايت واحده خوب تصور بکنيد با اين روايت واحده با اين خصوصيات خيلی مشکله، پس بنابراين اين­ را حکم ولائی بگيريم در موارد ديگه هم حاکم يعنی فقيه به عنوان حاکم اگر فقيه می­خواهد مطلبی بگه به عنوان تصدی ولائی جواب بده نه به عنوان حکم استنباطی، آن جوابش هم بايد مراعات آن شئون و جهات را بکنه عرض کردم اسلحه دفاعی هم در خيلی از موارد اصلاً در مفروض کلام اگر خوب دقت بکنيد گاهی اتصال با يک گروه مشکل داره اصلاً اتصالش چه می­خواهد حالا جای ديگه، خود اتصالش مشکل داره اين راجع به اين روايت سوم باب که مفصلاً توضيح داده شد، بعهما مايکينهما کالدروع و الخفين و نحو هذا.

حديث چهارم همان باب 8 از ابواب مايکتسب از وسائل برگرديم و عنهم بازهم مرحوم کلينی قدس الله سره عن احمد ابن محمد عن ابی عبدالله البرقی چون نگفته عن احمد ابن محمد عن  ابيه پس اينجا مراد احمد اشعريه، مرحوم

س: عنهم

ج: عنهم عدة من اصحابنا، عدة من اصحابنا عن احمد پس احمد در اينجا مراد احمد اشعری است چون ابی عبدالله برقی برقی پدره،

س: لزومی داره اين طور بشه

ج: بلی خب وقتی پسرش باشه می­گه عن ابيه ديگه خيلی خلاف بعيده، عن السراج عن ابی عبدالله(ع) اين روايت از کتاب ابی عبدالله برقی، سراج يا سرّاد يا زرات البته سراد سرد يعنی زره و اين­ها درست کردن، و زراد هم بهش می­گن زره ساز اما سراج که زينه،

س: زراد خانه که می­گن

ج: از همان چيزه اسلحه و اين­ها عن ابی عبدالله قال انی قلت له انی ابيع السلاح قال لاتبعه فی فتنة، لاتبعه فی فتنة، در اينجا اين روايت به لحاظ سند خب اشکالش واضحه آن سراج را نمی­شناسيم در بعضيا آمده سراد،

س: که می­شناسی  يعنی مجهوله يا نرماله

ج: يعنی اصلاً آشنايي با ايشان نداريم هيچ نمی­دانيم که هست؟ خيلی بعيد مياد در استبصار با اين که از ظاهرش احتمالاً از کلينی گرفته داره عن السراد عن رجل عن ابی عبدالله، دوتا مشکل داره ديگه خود سراج هم شناخته نمی­شد يک رجل هم بهش اضافه شد، عده­ی از علماء احتمال دادند اين سراج سراد باشه و چون حسن ابن محبوب سراد بود اين حسن ابن محبوب باشه، ديگه خيلی علم ايقوف می­خواهد که ما که همچو علمی پيدا نمی­کنيم که اين طور باشه، عرض کنم که اين که روشن نيست و مضافاً که حسن ابن محبوب از ابی عبدالله نقل نمی­کنه، لذا احتمال دادند که حسن ابن محبوب عن رجل عن ابی عبدالله، يعنی مثلاً آن اشکالشه هم حل بکنن که مستقيم نقل نمی­کنه به هر حال روايت از آن ور هم من عرض کردم خدمت­تان، خوب دقت بفرماييد اصولاً مرحوم برقی جزو کسانی است که به کوفه رفته ميراث­های کوفه را آورده، يکی از ميراث­های که ايشان آورده کتاب­های حسن ابن محبوبه، چون اينجا هم احمد اشعری است احتياج نداشت که از برقی نقل بکنه اين به لحاظ تاريخی اين حديث وضعش چه جوریه، وضع اين حديث اين است که عرض کرديم اولين کسانی که از کوفه آمدند به قم و نشر حديث کردند به قم اولی­شان تقريباً ابراهيم ابن هاشمه بعد هم همين برقيه ابی عبدالله برقی، ابی عبدالله برقی پدر برقی معروف صاحب محاسنه، اسمش هم محمده محمد ابن خالد برقی اين جزو اوائل کسانی هستند که ميراث­ کوفه را به قم آوردند، پس ظاهرش اينه که جزو کتاب­های برقی بوده که قم آورده، جزو ميراث­های برقی بوده که قم آورده نه اين که احمد رفته کوفه نقل کرده ظاهرش اين طوره خود برقی وثاقت داره توثيق شده اما خب نجاشی هم نوشته کان ضعيفاً فی الحديث اين ضعف در حديث مراد آن مبانی حديث شناسی و حديث و اختيار حديث و تصحيح حديث و توثيق حديث و عمل به حديث به چه حديثی عمل بشه نشه مراد آنه،

س: ابی عبدالله برقی

ج: ابی عبدالله برقی پس ايشان و متهم است به روايت از مجاهل و مراسل افراد مجهول ازشان نقل کرده اين­ها ضعف حديث بوده به اين جهت هم ايشان اتهام داره به هر حال در کتاب مرحوم برقی

س:

33: 21

ج: پدر،

س: برقی پسر

ج: پسر هم يروی عن الضعفاء داره اما آن که کان ضعيفاً فی الحديث نجاشی درباره پدر گفته،

س: خارج کردند از آن

ج: آن مال پسره، يکش اينه يکش آنه، آن بيرون کردن قم مال پسره اين ضعيف فی الحديث مال پدره، اين که هردو يروی عن الضعفاء مال هردوست و المراسل هم پدر هم پسر، از اين که

س: از کوفه بودند هردو

ج: اصلش کوفه بوده آمدند قم، اصلش کوفه بوده،

س: چرا بيرون می­کردند يعنی اين قدر استبداد بوده يا

ج: چون گاه گاهی حيات بيرون می­کنه، آن را از ما بيرون کرده بود، راجع به خدا حکم می­کنيد، قال قلت له انی ابيع السلاح، من سلاح می­فروشم فقال لاتبعه فی فتنه، در فتنه نفروش روشن شد اين را آقايون گرفتند حکم اولی همان بحث­های که کرديم به لحاظ سند مشکل داره نه فقط رو کلمه سراد و زراد و اين عن رجل، اصلاً چون برقی ميراث­هاش ضعيفه، نه اين که ضعف خودش کذب داره، يعنی توجه نداره آدم خوشبينه، نه اين که به لحاظ مرد سهلنگاريه در دين نستجر بالله، هستند خوشبين حالا فرض کن مرحوم حاج شيخ عباس قمی مرد بزرگوار ثقه المحدثين اما خوش بينه، هرچه در هر کتاب من چند بار عرض کردم تو اين مفاتيح نوشته به سند معتبر، سند معتبر اکثرش معتبر نيست اين معتبر روی خوش ذوقی ايشان، نمی­شه اعتقاد داشته مادام در تهذيبه در کافيه معتبره، خب اين ديگه آدم که نمی­کشن هم اگر عقيده­ داشته باشه، اين­ها عقيده­شان اين بوده که احاديث اهل بيت حفظ بشه و اعتقاد داشتند حسن ظن داشتند يکی از آقايون فضلاست حالا اسمشه نمی­برم خودش به من می­گفت من حالا يعنی واقعاً خيال کردم داره شوخی می­کنه، نمی­دانم جدی می­گه می­گفت ما اصلاً اعتقاد هرکسی هر مطلبی گفت انسان قبول کنه، من خيال کردم داره مثلاً پرت و پلاء می­گم، ديدم نه اصلاً عقيده­اش همينه، ما هرکسی هرچه گفت قبول می­کنيم واقعاً، من هرچه متحير بودم که اين چه می­گه حالا، می­گفت هرکسی هرچه نقل می­کنه ما اصل اولی اينه که درست نقل می­کنه، نمی­خواهد حالا وثاقت احراز بکنيم، هرکسی هرچه نقل کرد ما قبول بکنيم اينه حالا فرض کنيد من چون ديدم باش صحبت کردم، معاصر ماست احتمالاً مرحوم برقی هم يک عقلی اين جوری داشته، يک تفکری در اين حد، که از هرکسی هرچه را نقل بکنه، انشاء الله دروغ نمی­گه انشاءالله مثلاً با يک انشاء الله درستش می­کنه، لذا حالا اين سراج کيه؟ رجل هست اصولاً وقتی به ميراث­های مثل برقی پدر مي­رسی يک مقدار توقف، و حتماً احمد رحمت الله عليه يک شواهدی داشته قبول کرده و ايشان خيلی دقيق النظره مرحوم احمد اشعری بسيار دقيق النظره علی ای حال اين بحث­ها را باز مطرح بکنيد عده­ی گفتند اين حکم اوليه، لاتبعه فی فتنه عده­ی هم گفتند نه حکم ثانوی است يعنی چون در فتنه از مصاديق اعانه بر اثمه، عده­ی هم گفتند اين اصلاً حکم ولائی است همان مطالبی که عرض کرديم در اينجا ظواهر کلمات اصحاب ما حکم اولی گرفتند و لذا شيخ هم میگه که مثلاً روايت مطلق را بر مقيد بکنيد، اين کسانی که حمل مطلق بر مقيد می­کنن همه را حکم اولی گرفتند، البته عرض کردم حالا انشاء الله عرض می­کنم، حالا همين­جا می­رسيم اين به عنوان لاتبعه فی فتنه سنی­ها هم دارند حکم اولی را هم نگرفتند، حالا ديگه علمای ما ذهنيت شان به اين ذهنيت که ائمه هرچه فرمودند حکم اولی است اصلاً در کتاب بخاری ولايبعه فی فتنه را عنوان باب قرار داده روايت ندارند اما عنوان باب قرار داده بخاری که در معاصر حضرت عسکريه(ع).

حديث شماره 5 مرحوم شيخ طوسی اين از انفرادات شيخ طوسی است باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيي عرض کرديم ديگه اين قدر ما اينه گفتيم که خسته شديم صاحب کتاب نوادر الحکمه، ديگه اين قمی­ها شوخی می­کردند در آن زمان اسمشه دبه­ی شبيب، پستوک شبيب گذاشته بودند، چون شبيب يک بقالی بود يک پستوکی داشت همه چيز از او در مي­آمد همين

س: ايشان عطار بوده ديگه

ج: يا عطار، ايشان عطار هم بوده خودش بلی اين می­گن کتاب ايشان نوادر الحکمه مثل همان پستوکه هرچه بخواهيم توش هست،

س: نوادر الحکمه­اش همينه فرموديد ديگه درسته نوادر الحکمه­ی که

ج: داريم همينه، ايشان غير از نوادر الحکمه هم ندارند، کتابی بهش نسبت ندادند،

س: احمد ابن محمد

ج: محمد ابن احمد ابن يحيي، محمد ابن احمد ابن يحيي، محمد ابن احمد هم زياد می­گن، خيلی­ جاها هم عن محمد می­گن،

س: مصادر درچه چند می­شه؟ درجه يک است؟

ج: به لحاظ اشتهار بين قمی­ها مثل مفاتيح الجنان زمان ديگه آن زمان مشهور بود، انصافاً اين نوادر الحکمه اما به لحاظ اعتبار درجه تقريباً حالا دو يا سه مثلاً يا چهار هست، بين سه و چهاره، اين هم خيلی قر وقاطی داره لايبالی عمن رواه يروی عن الضعفاء مراسل اين هم از اين جهت مشکل داره عرض کردم که ما چندين کتاب به اسم النوادر داريم يا نوادر، له کتاب النوادر حالا با الف و لام، بی الف و لام نوادر الحکمه فقط همينه، هيچ کتابی به اين اسم نداريم، آن نوادر مشترکه اما اين منفردی به همين اسمه، نوادر الحکمه،

س: دبه، پستوک اينجا اتاقکه يا

ج: پستوک نه، پستوک اگه ديده باشين سابقاً درست می­کردند اين بقال­ها ازش اشکاف اشکاف بود، هی می­کشيدند بيرون، تو يکش مثلاً گل گاو زبان بود، تو يکش نبات بود، اينه پستوک می­­گن به فارسی، نيست، نه غير از پستوی خانه، يا بستوک، بستوک به نظرم

50: 26

می­گن،

س: اين تو خانه هم هست

ج: نه پستوک، آن صندقخانه هم می­گن، نه اين از جعبه درست می­کردند، بعد اين می­کشيد بيرون يکی، کشو کشو هم داشت، توی يکش گل گاو زبان بود تو يکش، اينه بستوک می­گن، يعنی دبه، دبه شبيب، عن محمد ابن عيسی عرض کرديم اين محمد ابن عيسی ابن عبيده اين جزو ميراث­های عراقی ماست ايشان به قم آمده اينه من جايي چون نديدم ليکن شواهد نشان می­ده که ايشان قم آمده نه اين که قمی­ها رفتند بغداد از ايشان گرفتند و عن ابی القاسم الصيقل، ايشان از ابی القاسم صيقل قال کتبت اليه من ديگه چون اين­ها را سابقاً يک توضيح بسيار مفصلی داديم، ديگه امروز هم حالشه نداريم بلی،

س: ابوالقاسم صيقل،

ج: ابوالقاسم صيقل من عرض کردم،

س: ثقه است

ج: نه اصلاً توثيقی نداره، حالا توضيحش را عرض می­کنم، قال کتبت اليه، اين تو توقيعات همه اليه است اصحاب مثلاً می­گفتند مضمر عرض کردم اين­ها استفتائات بوده که افراد به حضرت هادی نوشتند محمد ابن عيسی ابن عبيد اين­ها را جمع کرده، من جمله در همين سفر ايرانش در ری به اين آقا برخورد کرده اين ظاهراً اهل ری بوده اسمش هم مخلد ابن موسی ابوالقاسم الرازی،

س: صيقل، همين صيقل

ج: ها! صيقل مخلد ابن موسی ابوالقاسم الرازی ظاهراً ايشان بوده ظاهراً در ری بوده و شمشير و کار غلاف و غلام شمشير و اين­ها، سؤالاتی در اين جهت با امام هادی داشته مرحوم محمد ابن عيسی اين استفتائات را جمع کرده، ما يکی دوتا کتاب هم داريم اسئلة الرجال عن ابی الحسن الثالث و اجوبتها مسائل الرجال الی ابی الحسن اين جور چيزی بوده، و لذا عرض کردم کراراً ديگه ابوالقاسم الصيقل جزو روات نيست که ما تو رجال ازش بحث بکنيم اين­ها استفتاء بوده، اگر می­خواهيم اين­ها را ارزيابی بکنيم راه ارزيابی اين­ها راوی بعدشانه نه خودشان چون خودشان اصلاً جزو رجال نيستند، يک نفر عادی بوده شمشير ساز بوده چندتا استفتاء خدمت امام هادی داشته مرحوم محمد ابن عيسی ابن عبيد يقطينی که از بزرگان اصحابه اين استفتائاته جمع کرده ديگه بر می­گرديم که ما چه مقدار وثوق داشته باشيم به اين آقای محمد ابن عيسی، مثل اين که يک کسی بياد برای شما مثلاً استفتاء مرحوم آقای بروجردی را نقل بکنه، مرحوم آقای خويي ديگه آن جهتش اين که افرادی که نامه می­نويسن که شناخته نمی­شدند مجهول اند آنی که شناخته می­شه آن کسی که جمع کرده عرض کرديم اين استفتائات،

س: مهر امام را ببينه

ج: ها! مهر امام را ببيند، اين استفتائات خوب دقت کنيد از همه­اش بهتر آن­های است که توسط وکلاء تأييد شده اين از همه­اش بهتره مثلاً داريم علی ابن مهزيار قال کتب فلان به امام رأيت الجواب بخطه، چون علی ابن مهزيار وکيله اين بهترين­شانه طبعاً آن­جا نمی­شناسيم، آن­جا هم مستفتی را نمی­شناسيم، بقاله، عطاری است قصابی است آنه هم نمی­شناسيم از همه بهتر جايي که وکيل تأييد بکنه انصافاً عرف اينجا را قبول می­کنه می­گن دفتر آن آقا تأييد کرد اينجا را می­شه قبول کرد، دومش شخص بزرگوار و ثقه­ی نقل بکنه، مثل محمد ابن عيسی، از همه­اش اضعف يک فرد عادی نقل کنه، خود اين آقا هم شناخته نيست، خود آن آقا هم جزو بزرگان نيست، می­گن يک آقای به حضرت هادی اين جور نوشت، حضرت اين جور جواب دادند خود اين آقا را هم که داريم نقل می­کنيم، اين آقا را هم نمی­شناسيم اين باز اضعفشه سه درجه داره به لحاظ قبول و عدم قبول الآن بنای علمای ما مثلاً می­گن ابوالقاسم صيقل مجهوله، روايت مردوده اين راه درست نيست به نظر من اينه بحث رجالی نبايد بکنن، آقايون ورداشتند بحث رجالی کردند و عرض کرديم استفتائات ايشان هست، البته يکی دوتا استفتاء هم هست به عنوان القاسم الصيقل حالا نمی­دانيم پدرش بوده برادرش بوده، می­فهميم، به هر حال اين در اين کتاب صحفه 125 اين چاپی که من دارم اگر خدمت تان هست صفحه 125 را هم ملاحظه بفرماييد اگر می­خواهين به عنوان باب نگاه بکنيد چون ما مفصل در آنجا شرح داديم باب 38 از ابواب مايکتسب صفحه 125 ببينيد و باسناده عن محمدابن الحسن الصفار عن محمد ابن عيسی عن ابی القاسم الصيقل ما توضيحات کافی را آنجا داديم که مرحوم محمد ابن عيسی يقطينی ايشان پسر برادر نوه برادر مرحوم علی ابن يقطينه، ايشان پسر عيسی، عيسی پسر عبيد پسر يحيي عبيد برادر علي است و اين از شيعه است از بزرگان ماست بسيار مرد بزرگوار و جليل القدريه سفری هم به قم داشته ميراث­هاش را در قم پخش کرده ايشان در قمی­ها دو نفر از اين نقل کرده از اين کتاب يکی صفار يکی محمد ابن احمد، لذا روايت يا مثلاً صفار از اين شخص يا محمد ابن احمد از اين شخص روشن شد آنجا هم عن ابی القاسم الصيقل و ولده، قال کتبوا الی الرجل

س: عن احمد ابن محمد ابن هم نقل کرده روايت قبلش

ج: نه محمد ابن احمد

س: احمد ابن محمد اين اشتباه است،

ج: کجا؟

س: حديث سوم باب 38،

ج: حديث سوم باب 38،

س: همين باب

ج: ها! و باسناده عن احمد ابن محمد ابن عيسی عن ابی القاسم الصيقل اينه داريد می­گين؟

س: بلی

ج: اين اشتباهه من ظاهراً توضيح داديم اين بايد اين جور بايد باسناده عن محمد ابن احمد ابن محمد ابن عيسی، اين اشتباهه حديث سوم اشتباهه،

س: عن احمد ابن محمد بعد چه؟

ج: ببينيد و لذا داره در فروع اين طور داره ببينيد اگر حاشيه مرحوم آقای ربانی باشه محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد، نه آن محمد ابن احمده اشتباه شده آن سند خرابه صحيحش همانی است در کافی آورده، لذا هم در کافی داره بعد و رواه الکلينی عن محمد ابن يحيي عن محمد ابن احمد عن محمد ابن عيسی همين درسته، اصلاً من بدون عبارت کافی را ببينيم اين همين درسته همين کافی داره دقت کردين همينی که کافی داره درسته اين صحيحه، صحيحش اينه البته بعضی از نسخه القاسم الصيقل هم داره صحيحش ابوالقاسمه، يک قاسم صيقل هم داريم آن­هم روايت داره که چون سابقاً توضيح داده شده ديگه حالش حالش ندارم، پس اين روايات مجموعه­ی اين روايات چندتا استفتاء ابوالقاسم الصيقل مخلد ابن موسی الرازی، که نمی­شناسيم ايشان را و شمشير فروش بوده غلاف درست می­کرده شمشير درست می­کرده از حضرت هادی، چون اين مسائل الرجال عن ابی الحسن الثاثه روشن شد، اين­ها را مرحوم محمد ابن عيسی جمع آوری کرده در قم نقل کرده، از کسانی که ازشان شنيدند دو نفر مشهور اند الآن می­دانيم يکی محمد ابن احمد يکی محمد ابن حسن صفار يکی صاحب دبه­ی شبيب، يکی هم صفار معروف

س: آدم خوبی بوده صفار

ج: ها!

س: صفار آدم خوبی بوده

ج: قم، از بزرگانه آن شخصيت درجه يک قمه،

س: استاد خود محمد ابن عيسی ابن عبيد را قبلاً توثيق فرموديد، قطعاً بلا اشکال يک بحث ديگه راجع به ايشان داره،

س: استاد اين قاسم ابن صيقل، همان ابوالقاسم بايد باشه چون پيش ايرانی­ها هم پيشوند ابو هم پيشوند اب، برداشته می­شه

ج: آخر آن يک مشکل داره که تو آن يکی که القاسم الصيقل نوشته کتبت الی الرضا، احتمال می­دم اصلاً شخص ديگری باشه،

س: شايد عمرش طولانی بوده

ج: نمی­دانم حالا ديگه شايدهاشه نمی­دانم،

47: 34

واضح قال کتبت اليه، در يک روايت هم داره کتبوا الی الرجل اين اليه يعنی امام هادی انی رجل صيقل اشتری السيوف و ابيعها من السلطان طبعاً مراد از سلطان در آن زمان سلطان ری بوده أ جايز لی بيعها فکتب لابأس به، خب اين مکاتبه است،

س:

14: 35

ابی المخلد سراج

ج: نه نه مخلد ابن موسی سراج،

س: حديث همين باب 38 حديث اول، ابی مخلد سراج

ج: نه آن نيست مخلد ابن موسی در يک روايت ديگه اسمش آمده مخلد ابن موسی، صد وبيست و پنج فرموديد

س: همين باب 38 که

ج: نه اين کنت عند ابی عبدالله اين جزو اصحاب امام صادقه، اين صادقه شايد با اين سراج حديث شماره 4 ما يکی باشه شايد اين هم چون اسم سراج آمده و الا نمی­شناسيم دقيقاً آنه هم نمی­شناسيم ابومخلد سراجه هم نمی­شناسيم، فکتب(ع) لابأس به مرحوم شيخ فرمودند اين جزو روايات مطلقه يعنی مطلقاً يحوز بيع السلاح،

س: استاد تقيه هم داره

ج: بلی خيلی واضحه، چون اگر مثلاً حضرت می­فرمايد لايجوز می­نوشتند اين نامه می­رسيد به دست سلطان خب صاف می­رفتند خدمت امام صادق يعنی اشکال می­رفت رو امام صادق که ايشان جزو اپوزيسيون آن روز می­گن، چه می­گن؟ جزو مخالفين است و جزو معارضين است و عليه ما قيام می­کنه،

س: معارضه با آن روايتی که من کمک کنه به آن­ها بشطر کلمة

ج: بلی، اصلاً بلی اصلاً نمی­شناسيم

س: اين فرموديد مراد امام هادی(ع) است،

ج: بلی امام هادی،

حديث شماره6 علی ابن جعفر فی کتابه عن اخيه موسی ابن جعفر(ع) قال سئلت عن حمل المسليمن الی المشرکين التجارة اينجا عنوان مشرکين داره نه جنگ داره نه الحرب داره نه فئتين من اهل باطل داره نه سلطان داره اگر خوب دقت بکنيد تقريباً اين شش هفت­تا، هشت هفت­تا روايت همه موضوعش و محمولشان با همديگه فرق می­کنه، آقايون ورداشتند جمع کردند، اصلاً موضوع­شان فرق می­کنه، تجارت الی المشرکين يک مطلبه، ابيعه الی السلطان، لاتبعه فی فتنه يک مطلبه، فئتين من اهل الباطل يک مطلبه، اصلاً موضوعات­شان فرق می­کنه، اين­ها ورداشتند حمل مطلق بر مقيد کردند اين اشکال ديگه­ی که اصلاً موضوع وقتی متعدد باشه جای حمل مطلق بر مقيد،

س: چرا شيخ

19: 37

ج: خب ديگه غير از اين نديدند ديگه، قال اذا لم يحملوا سلاحاً فلابأس تمسک کردن به مفهوم شک اين هم جزو روايت مطلقاته از اين که جايز نيست، پس يک مطلقات جايز، فکتب لابأس يک مطلقات که لايجوز اذا لم يحملوا سلاحاً خب من تعجب می­کنم چطور جمع، اين مشرکينه آن سلطانه، آن اهل فتنه است، آن اهل باطله فئتين من، چطور اصلاً موضوعات کاملاً باهم متعدد و به قول مرحوم شيخ تحمل المطلقات علی المقيد، يک بحث ديگه راجع به سند روايت ما توضيحات کافی عرض کرديم که اين يک در دو نسخه، نسخ کتاب علی ابن جعفر متعدده در دو نسخه اين روايت موجود بوده يک نسخه­ی بوده که نوه ايشان عبدالله ابن حسن به قم آورده، ايشان قم آمده جزو ساداتی است که قم آمده و اين نسخه قم را خيلی قمی­ها روش حساب نکردند، کلينی مثلاً ازش نقل نمی­کنه، استاد پدر استاد ايشان مرحوم حميری، تقريباً همه را تو قرب الاسناد آورده اما قمی­ها خيلی از اين نسخه نقل نکرده يک نسخه هم عرض کرديم در اختيار صاحب بحار  و وسائل بوده که آن نسخه هم ضعيفه، تو آن نسخه هم آمده اينی که می­گه رواه علی ابن جعفر فی کتابه آن نسخه است، و من چون سابقاً چندبار شرح دادم ديگه تکرار نمی­کنم، اين که می­گه رواه الحميری فی قرب الاسناد پس اين که اين روايت از کتاب علی ابن جعفر بوده اما در عرض کرديم اصح نسخ اين کتاب دو نسخه است که در اختيار کلينی و صدوق و شيخ طوسی بوده در اين دو نسخه نيامده يعنی نقل نشده نيامده به اين معنی مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالی  عيه منفرداً يک حديث نسبتاً طولانی به اسم وصية النبی لعلی نقل کرده به يک سند عجيب و غريبی از حماد ابن عمر و انس ابن محمد عن ابيه، کلمه عن ابيه به انس می­خوره يعنی دوتا سنده يک سند اين طور می­شه منتهی می­شه به حماد ابن عمر عن ابی عبدالله يک سند منتهی می­شه انس ابن محمد عن ابيه عن ابي عبدالله، عن جعفر عن آبائه فی وصية النبی، عرض کرديم وصيت جعلی است يک کسی ورداشته مقدار از روايات را با همديگه چسبانده يک يا علی اولش هم گذاشته، يا علی کفر لله العظيم من هذه الامة عشرة يکی قطات و بايع السلاح من اهل الحرب اين روايت مستقلی است، خيلی­هاش مستقله، يک وصية النبی لابی ذر است، يک وصية النبی لعلی هست اين­ها همه از اين قبيل اند، اين روايت در مصادر عامه در کتب بسيار مثلاً دسته سوم و چهارم و پنجم­شان آمده، تا آنجای که من ديدم اگر هم جای ديگه باشه آقايون ديدند يکی در تاريخ ابن عساکر آمده که خيلی متأخره، يکی هم در کتاب فردوس به اصطلاح چيه؟ ابن شيوه ديلمی اين هم يک کتاب موعظه و نصيحته مثل جامع الاخبار ماست خيلی ضعيفه در عالم اهل سنت،

س: آنجا هم يا علی داره

ج: نه توش يا علی نداره کفر بالله شايد هم باشه الآن تو ذهن من توش يا علی نداره کفر بالله العظيم من هذه الامة عشره و اين سند پيش ما هم خيلی ضعيفه پيش اهل سنت هم سند نداره يعنی نديدم سندش را ابن عساکير نشد نگاه بکنم،

س: صدوق تو فقيه آورده يا تو خصال آورده، تو فقيه آورده يا تو خصال آورده

ج: يک مقدارشه تو فقيه هم آورده، تو فقيه هم آورده بلی قبول،


 

کلام روی روایت بجلی مفصل شد و دلیلش هم روشن است که ادعاء شده بود تنها روایت صحیحه باب طبق مبانی اصحاب همین روایت است و لذا مجبور شدیم مقداری توضیح بدهیم.

لذا عرض کنم که ما دلیلی نداریم که این محمد بن قیس کدام است. و عرض کرده ایم که وقتی کسی مشهرو شد اون وقت دیگر نیاز به ممیز ندارد. سید خوئی یک فرد خاص سات نه هر سیدی از شهر خوی.

مثلا زراره زراره معروف است دیگر. این کثرتی است که نیاز به معرف ندارد ولی این مطلبی که گفتیم و رابطه اسم و مسمی است به مقامات فرق میکند. مثلا ممکن است در کتب شیعه محمد بن سملم به کسی منصرف باشد و در شیعه به کسی دیگر.

کما اینکه به حسب علوم و فنون فرق کند.

کما اینکه میشود به اشخاص فرق بکند. مرحوم کلینی در مقداری از عبارات دارد قال علی یعنی علی بن ابراهیم ولی علی در کتاب بخاری علی بن مدینی است و فرقشان از کجا تا به کجا است.

حالا محمد بن قیس در کتب ما بجلی است و در عامه اسدی و این اجمالا درست است الا اینکه باز هم نمیتوانیم وثوق پیدا کنیم. محمد بن میسر ممکن است باشد و دوم اینکه به حسب رایو و .. واقعا مشکل داریم و وثوق اون جور نداریم.

گاهی اوقات راههای اعتمادبه خبر مستقیم است. سند را بررسی کنیم و ... و یک راه دیکر راه شواهداست.

ممک است سندی ا احراز نکنیم ولی با تجمیع شواهد به جایی برسیم.

در مثل این روایات به لحاظ تشخیص محمد بن قیس مشکل داریم ولی به لحاظ شواهد میشود خبر را قبول کرد. وجود مضمونش در بعضی فتاوا و امدن در کتبا مرحوم کلینی و مرحوم شیخ و اصلا روایت مثل هشا بن سالم لا اقل در حد وثوق خودش به آن خوب است.

انصافا این روایت مشتمل نکاتی است . هشام که از بزرگان اصحاب است بیاید از کسی که میداند اهل این عوالم نیست که فئتین من الباطل یلتقیان... این آقا اصلا در این حدها نیست. انصافا هشام نقل نمیکند. مطلب مطلبی استراتژیک است. اون هم بیع سلاح به دو بحث مخالف. یک نفر الآن بیاید به شما بگید سلاح به القاعد میفروشم شما جه میکنید. در صورتی اعتماد میکنید که .. هشام متکل اصحاب و بزرگ است. حتی احتمال دراد مسأله سیاسی است ممکن است این اسم رمزی باشد و هر جایی نقل نمیکنند. رفته ام خدمت مراجع که سلا به القاعدة میشود فروخت یا نه..بعدش هم حضرت اقا فرمود هم به آل سعود بفروش و هم مثلا القاعدة! اینها حرفهای خاصی است.ارتبط با این تیپ ها مشکل ساز است ...

به نظر من هشام شواهدی داشته است که قیافه طرف میخورد اهل این حرفها باشد.

من با خوارج ارتباط دارم حرف خاصی است. میشود جلیقه ضد گلوله بفروشم یا نه.

به ذهن من میآید با در نظر گرفتن شخص جلیل القدری مثل هشام بن سالم که از بزرگواران اصحاب است و کوفی است و معروف تر از هشام بن حکم است.

یکی راههای قبول روایت بعضی اوقات راوی راوی اخیر است.

ما توقیع مبارک را عرض کردیم که اسحاق بن یعقوب مرحوم کلین یاز ایشان نقل میکنند.  اسحاق بن یعقوب دو جا اسمش هست یکی اینجا و یکی در بحار دیدم.

بعدش سؤالهای توقیه سؤال ها بسیار مهم مهم است و بعدش مرحوم کلینی ناقل مطلب است و نه متن عادی است و نه فردی که ازشون نقل شده است و نه... و لذا به نظر ما اصنافا این روایت قابل اعتماد است.

بله ظاهرا هشام تشخیص داده است که سنی نیست و از هاشم تعلیقی بر این روایت نداریم. اگر این قسمت راقبول کردیم قسمت مهم مهمش این قسمت است که آیا این حکم اولی است یا ولائی.انصافا شواهدش بیشتر به حکم ولائیمیخورد. خطاب بع و بعهما. هما دارد. به طرفین بفروش.از این روایت نیمشود استفاده کرد به یک طرف بفروش . در روایت دیگری سلاح تدافعی نداریم. فرق بن حکم ولائی و اولی همین میشود که اگر حکم ولائی شد به هر دو طرف باید بفروشد ولی حکم اولی شد به یک طرف هم میتواند بفروشد. اکر حکم ولایئ شد هیج بعید نیست به طرفین لازم باشد بفروشد. ار به یکی بفروشی ممکن است دیگری برایت در دسر درست کند. من به اختلافات شما کار ندارم بلکه به هر دو میفروشم و بعدش استفاده تعمیم ازش خیلی مشکل میشود. این محمد ممکن است خصوصیت داشته باشد و طرفین ممکن است داشته باشند و ...

انصافا اثبات حکم اولی با این روایت واحده خیلی مشکل است.فقیه هم ار میخواهد مطلبی بگوید به لحاظ حکم ولایئ و شرائط زمان بگوید.

حدیث بعد:

22089- 4- «8» وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(اشعری ظاهرا مراد است زیرا عن ابیه ندارد. و ظاهرا این روایت از کتاب مرحوم برقی است.) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنِ السَّرَّاجِ(زین ساز ظاهرا و اشکال سند واضح است و نیمشناسیم.در استبصار عن السراد عن رجل عن ابی عبدالله سلام الله علیه دارد.و عده ای  احتمال داده اند این سراد حسن بن محبوب بباشد زیرا ایشان سراد بود و این خیلی علم یقوف یمخواهد. ما هم جین جیزی نیمفهمیم. مضااف الی اینکه حسن بن محبوب از ابی عدالله سلام الله علیه نقل نمیکند. به هر حال روایت مشکل دارد زیرا مرحوم اشعری از کسانی هستند که از کوفه روایت آورده اند و جون اینجا احمد شاعری است احتیاج نداشت بیاید میراث حسن بن محبوب را از برقی بگیرد. به لحاظ تاریخی وضع این حدیث این طور است که اولنی کسانی که در قم نشر حدیث کردند اولین تقریبا ابراهیم بن هاشم است و بعد شهم همین مرحوم برقی پدر.پس ظاهرش این است که این جو میراثهای برقی قم است. حود برقی وثاقت دارد ولی مرحوم نجاشی  دارند که کان ضعیفا فی الحدیث یعین مبانی حدیثی شان ضعیف بود.  و متهم است به روایت از مجاهیل و مراسیل. پسر هم یروی عن الضعفاء دارد ولی کان ضعیفا فی الحدیث ندارد.بیرون شده از قم هم پسر است. و هر دو یروی عن الضعفاء.) «9» عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنِّي أَبِيعُ السِّلَاحَ- قَالَ لَا تَبِعْهُ فِي فِتْنَةٍ.(به لحاظ سند مشکل دارد. اصلا جون برقی میراثهایش ضعیف است و آدم خوش بینی به افراد هست و راحت نقل میکند. مرحوم آ شیخ عباس خیلی گل و در غایت وثاقت ولی بسیار خوش بین هستندو اعتقاد داشته اند که مثلا در کافی و تهذیب دیگر خیلی خوب است. یکی از فضلاء میفرمود و من فکر کردم شوخی میگوید و بعد دیم جدی میگوید که ما هر کسی هر چی گفت قبول میکنیم.

مرحوم برقی هم احتمالا عقل این طوری داشتند که مثلا خوش بین بودند و راحت اعتماد میکردند. احند اشعری حتما شواهد داشته اند که قبول کرده اند و خیلی دقیق النظر هستند. عده ای باز فته اند اولی یا اعانة بر اثم یا ولائی است. عامه هم همین را دارند و حکم اولی نگرفته اند. در کتاب بخاری و لا یبعه فی الفتنة عنوان باب قرار داده است.)

______________________________

(1)- في نسخة- فيهم (هامش المخطوط).

(2)- في الفقيه زيادة- السلاح (هامش المخطوط).

(3)- في المصدر- و بعهم.

(4)- الفقيه 3- 175- 3661.

(5)- التهذيب 6- 353- 1004، و الاستبصار 3- 58- 189.

(6)- الكافي 5- 113- 3، و التهذيب 6- 354- 1006، و الاستبصار 3- 57- 188.

(7)- في نسخة- أ نبيعهما (هامش المخطوط).

(8)- الكافي 5- 113- 4.

(9)- في المصدر- السراد.

وسائل الشيعة، ج‌17، ص: 103‌

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مِثْلَهُ «1» وَ كَذَا الَّذِي قَبْلَهُ.

22090- 5- «2» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى(صاحب کتاب نوارد الحکمة که اس کتابش را دبه شببیب گذاشته بودند زیرا شبیی کی باقلی بود که هر چیزی از پستو اش پیدامیشد و اینها میگفتند کتاب نواد رالحکمة هم همین طور است. شبیه مفاتیح زمان ما این کتاب خیلی مشهور بوده است و به لحاظ اعبتار 2و 3 یا 3و 4و 5 است. 3 و 4 تقربا. دیگر کتابی به اسم نوادر الحکمة نداریم. پستوک بقال ها درست میکردند و بر میداشتند ازش بسته بسته. از جعبه درست یمکردند و کشو کشو داشت و هر چیزی در هر جایش بود.) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى(بن عبید و ظاهرا ایاشن به قم آمده اند نه اینکه قمی ها از ایشان در بغداد کرفته باشند.) عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الصَّيْقَلِ(قبلا این صیقل ها را توضیح دادیم و توثیق ندارد) قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ(عرض کردیم که اینها استفتاءاتی بوده است که افراد به آقا امام هادی سلام الله علیه نوشته بودند و محمد بن عیسی بن عبدی اینها را جمع کرده استو در سفرش به ایران در ری این آقا را درک کرده است و این ظاهرا اهل ری بوده است و اسمش هم مخلد بن موسی اب القاسم الرازی الصیقل بوده است. ظاهرا در ری کار شمشیر و غلاف و ... اینها داشته است و اسألة الرجال یا مسائل الرجال الی ابی الحسن الثالث سلام الله علیه. لذا این ابو لاقاسم جزو رواة نیتس که بخواهیم در رجال بحث کنیم. راه ارزیابی اینها راوی بعدشان است. بر میگردد چه قدر به محمد بن عیسی وثوق داشته باشیم. کسی برایما استفتاءات آقای بروجردی را نقل کند باید به نقل کننده ببینیم. از همه استفتاءات بهتر اونهایی است که توسط وکلای حضرات معصومین سلام الله علیه تأیید شده است. مثلا علی بن مهزیار دارد. از همه بهتر اینها است.میگویند دفتر آقا تأیید کرد. بعدش خص بزرگواری مثل محمد بن عیسی و بعدی اش هم آدم عای نقل کند. این اضعف است. الآن بنای علمای ما این است که ابو القاسم مجهول است. البته یکی دو تا استفتاء هست با عنوان القاس الصیقل و نیمدانیم چه طور بوده است.در با ب38 از ابوبا ما یکتسب عن محمد بن عیسی عن القاسم بن صیقل و عرض کردیم که محمد بن عیسی پسر برادر نوه برادر علی بن یقطین است. عبید برادر علی است و محمد بن عیسی بسیار بزرکوار است. در قمی ها دو نر از ایشان نقل کرده اند.ص فار و محمد بن احمد. اونجا هم عن ابی القاسم الصیقل و ولده دارد.

یک اشتباهی هم هست که بادرستش این است که عن محمد بن احمد عن محمد بن عیسی . لذا در فروع ین طرو دراد و لذا در حاشیه مرحوم رباین دراد .. اون سند خراب است و صحیحش در کافی است و لذا در کافی دارد و رواه الکلینی عن محمد بن یحیی عن محمد بن احمد عن محمد بن عیسی و درستش همین در کافی است. البته بعضی از نسخ القاسم الصیقل دارد که صحیحش ابو القاسم است.پس مجموعه این روایات چند تا استفتاء ابو القاسم الصیقل است از حضت هادی سلام الله علیه.

بله بعضی در محمد بن عیسی اشکال دارند و این طور نیست.شاید مراد از سراج اونجا هم این باشد.ابو مخلدسراج را هم نمیشناسیم. مرحوم شخی دارنداین روایت مطلق است. یعین یجوز بیع السلاح. در ضمن به نظر ما واضح است که این روایت امکان تقیه دارد زیار حضرت اگر لا یجوز مینوشتند و نامه میرفت دست سلطان. صاف میفتند سراغ حضرت سلام الله علیه. ایاشن معارض است و ....) أَنِّي رَجُلٌ صَيْقَلٌ- أَشْتَرِي السُّيُوفَ وَ أَبِيعُهَا مِنَ السُّلْطَانِ(ظاهرا سلطان ری.)- أَ جَائِزٌ لِي بَيْعُهَا فَكَتَبَ «3» لَا بَأْسَ بِهِ.

22091- 6- «4» عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِهِ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ حَمْلِ الْمُسْلِمِينَ إِلَى الْمُشْرِكِينَ التِّجَارَةَ- قَالَ إِذَا لَمْ يَحْمِلُوا سِلَاحاً فَلَا بَأْسَ.(این روایات موضوعاتش با هم فرق دارد. موضوع که متعدد باشد جای حمل مطلق بر مقید نیست. من تعجب میکنم بین مشرکین و ... جه طور این آقایان جامع گرفته اند. سند روایت هم تضویح دادیم که این روایت در دو نسخه علی بن جعفر هست . یکی نسخه علی بن حسن در قم و خیلی قمی ها حسبا رویش باز نکرده اند و مرحوم کلینی نقل نمیکند و یک نسخه در دست مرحوم صاحب بحار و وسائل آمده است ودر اون نسخه هم هست. حمیری از قمی ها اون را نقل میکند.)

وَ رَوَاهُ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ مِثْلَهُ «5».

22092- 7- «6» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ(به انس میخورد. یعنی ابی انس.) جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع(عرض کردیم هیئت ترکیبی این حدیث جعلی است و کسی تیکه های حدیثهایی را آمده است به هم جسبانده است.این حدیث اینجا هم سمتقل است و در ترایخ ابن عساکر و در کتاب فردوس دیلمی هم آمده است و خیلی در عالم عامه ضعیف است. این سند پیش ما و عامه ضعیف است. البته سندابن عساکر را ندیدم.مقداری اش در خاص و مقداری در فقیه هست.

ارسال سوال