مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 95-1394 » فقه سه شنبه 1394/11/20 مکاسب محرمه
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 99-1398 » اصول دوشنبه 1398/10/30
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/8/20
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- اصول 99-1398 » اصول دوشنبه 1398/9/25
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1388-73
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به روايات بيع مغنيه بود يک احتمالی را در اول مطرح کرديم که حالا میخوانيم عبارته هم از باب تأکيد که در باب بيع مغنيه اين که اصولاً بيع زنی که متصف به صفات مغنيه بودنه بيع جايز نيست ولو به قيمت سازجه، اصلاً اين بذل پول به ازاء او درست نيست بنده ديروز توضيحاتی را عرض کردم که اگر بخواهيم چنين معنايي را از ادله استظهار بکنيم اين بيشتر به اين میخوره که مثل فرض کنيم امرنی بمحو المآزف يعنی آنجايي که شارع به هيچ وجه آنه نخواهد يا مثل قتل کلب مثلاً يا حالا فوقش مثلاً قبول کنيم آنجايي که در لسان روايت به عنوان حرم و در آيه کتاب هم يک ضوابطی سابقاً يک مقداری ذکر شد، اما در باب مغنيه اين مقدار که آمده ثمن المغنية حرام يا ثمن المغنية سحت اين معناش اين نيست که بايد نابود فرض کنيد مثلاً ثمن الميتة سحت، اين ثمن الميتة سحت اين عادتاً معناش اگر يک قرينه خارجی بياد عادتاً معنايش اين است که اصلاً بايد ميته نباشه الثمن، بلی از حرم عليکم الميته ممکنه و عرض کرديم سابقاً هم اگر دو سال قبل اين بحث گذشت ياد آقايون باشه ممکن است کسی هم ملتزم بشه که مثلاً ميته حتی نه اين که فقط پولش را شارع نمیخواهد اصلاً وجودشه نمیخواهد و اين چيزی عجيبی هم نيست، حالا فرض کن در دنيای غرب الآن در دنيای غرب نه شرقی ما هم همين جور کشورهای خيلی کشورهای که وضعشان مرتبه اصولاً تشکيلات هست که اشياء نجس اشياء پليد را کلاً معدوم میکنن میسوزانند حتی
2
حتی فرض کنيم وسائل بيمارستانها آن سوزنها آمپولها نمیدانم فرض کنيم سيرومها اينهای که خراب شده مستعمل شده همه را میسوزانن اين يک چيزی نيست که خيال کنيد مثلاً تازگی داره البته اين الآن آقای خويي فرمودن اين اتفاقی است که نابود کردن ميته لازم نيست راسته تو ذهن ما الآن همينه عمل خارجی ما اينه ما الآن مثلاً میگيم از روايت میفهميم که ثمن الميتة سحت اما اعدام ميته در نمياد من اين توضيحاتش را خدمتتان عرض کردم از ثمن الميتة سحت اعدام در نمياد راسته اما در حرم ممکنه حرم عليکم الميته نگفتيم حالا فتوی میديم ممکنه چرا؟ چون حرم اساساً در اصل لغوی خودش به معنای محروميته، خداوند متعال شما را از ميته محروم کرده خوب دقت بکنيد ممکن است بگيم اين محروميت شامل بقائش هم میشه و لذا اگر دقت بکنيد من اين توضيح را مخصوصاً در ذيل حديث تحف العقول عرض کردم خود حديث تحف العقول ولو مرحوم آقای خويي يکی از نقاط ضعف اين حديث گرفته تصادفاً به نظر من يکی از نقاط قوت حديثه اين نکته وقتی که محرمات را ذکر میکنه فحرام بيعه و شرائه و امساکه اصلاً نگهداشتنش هم حرامه تصادفاً به نظر ما يکی از نقاط قوت حديث تحف العقول يعنی اين حديث حالا ما نمیدانيم چه جوری رسيده چون اين حديث فعلاً فقط در کتاب تحف العقول آمده مصدر ديگه اصلاً کلاً نداريم نه اين که نداريم قطعات از اين را مشابه اين را در مصر ديگه نداريم خوب دقت بکنيد قطعات مشابه اين را در مصادر ديگه نداريم مثلاً يک تکهاش توی يک مصدر ديگه آمده باشه نداريم، ليکن اين حديث دو سه تا نکتهی فنی داره يکش اينه که با اين اصول عقلائی که الآن زمان ما مقبوله مطابقه به خلاف تصور مرحوم استاد يعنی الآن در اصول عقلائی چيزی که نجسه پليده پلشته اصلاً میگن نبايد باشه بحث اين نيست که يک گوشه خانه بگذار مصرف نکنه، ببينيد مثلاً میگه آقا مرحوم آقای خويي میگن ميته را فرض کنيم گوشهی باغ بيندازه گوشه حيات بيندازه مصرف نکنه خب چه اشکال داره خب تو حديث تحف العقول اين نکته داره که حتی امساکش هم حرامه، بحث يک گوشه نمیگيم توش انداخت الآن هم اگر دقت بکنيد در دنيای روز ما با همين کار موافق اند مثلاً اين حديث منابع در آمد را چهارتا کرده منابع مصرف را هم بيست و پنجتا کرده يعنی يک تقسيم برای ما هيچ مشابهی اين نداره
س: البته تو ميته ما قائل به بسطيم نسبت به آنها چون آنها هرچيز ميته مثلاً گوسفندی که تذکيه نشده
ج: آن بحث ديگری است تشخيصش بحث ديگری حالا که ميته شد
س: خوردنش،
ج: نه ببينيد پليدش يعنی محروميت، وقتی خدا میگه محرومين محرومين ديگه نزاع هم نداريم فحرام امساکه اين تو حديث ما جای ديگه نداريم حرام امساکه فتوی هم نمیدن فقهاء راست هم هست
س: بر اثر پيشرفت زمانه مثلاً پودر
ج: ها! اصلاً حالا بحث فرآوری مثلاً
س: آری ديگه
ج: اما اين حد، البته آن فرآوری عرض کرديم امساک صدق نمیکنه حالا آن بحثش گذشت غرضم خوب دقت بفرماييد ما اين بحثها را چون سابقاً گفتم هی تکرار هم میکنيم به خاطر فائدهی نکتهی فنیاش راه استفاده اين مطلب که حتی امساک و نگهداشتن و بودنش هم درست نيست اين يک راههای داره راههايي اولاً قانونی داره رههايي که قانونی که نگاه میکنه اين ضررش برای فرد برای جامعه تا چه مقداره اصلاً به آن ضررها حساب می کنن اين راه قانونی و به اصطلاح ملاکات، يک راه دلالی داريم يعنی مدلول لفظ، مدلول ادله، توی مدلول ادله مثلاً گفته شده اگر در قرآن آمد حرّم يعنی محروميت مطلق شما مطلقاً محرومين اما همين حرم در سنت باشه نه فرق میکنه گفته شده مثلاً اگر شد سحت ثمنه سحت آيا سحت معنايش همان محروميت مطلقه، انصافاً نه اما اگر در لسان دليل ان الله امرنی بالمحو المآزف اين محروميت مطلقه، اصلاً خدا دستور داده من اين کار را بکنم اگر آن مطلب درست باشه که پيغمبر دستور داد اصلاً سگها را بکشند اين محروميت مطلقه، نسبت به شراب دستور داد بريزند لذا يکی از ادله کسانی که میگن شراب را نمیشه نگهداشت تبديل به سرکه کرد، همينه میگن اگه خب
36: 6
چرا بريزيم خب نگهداريم سرکهاش بکنيم اينی که پيغمبر ريختند، دستور دادن، دقت میفرماييد اين بخشهای دلالی ماست ما در باب ثمن مغنيه چه داريم و من الناس من يشتری لهو الحديث داريم خب اين توش داره اولئک لهم عذاب مهين، عذاب مهمين معناش اين نيست که اين بايد از بين بره اين توش نخوابيده حالا اگر کسی تو خانهاش جاريه مغنيه داره نمیفروشه مثلاً اين بايد اين همچو چيزی از اين لسان ادله توی اين عداد ادله که داشتيم متعرض میشديم رسيديم به اين روايت نصر ابن قاموس که المغنية ملعونه البته اين حديث در کافی همين مقدار آمده المغنية ملعونه ليکن مرحوم شيخ صدوق در کتاب به اصطلاح ديگر خودش غير از فقيه متن کاملترش را آورده حالا من يک توضيحی راجع به اين حديث بدم يک کمی از اين فوائد تاريخی و رجالی هم خدمت تان عرض بکنيم که بريم باز دنباله بحث، ديروز عرض کردم اين روايت را مرحوم کلينی قدس الله نفسه در کافی آورده، آقايون اگر وسائل با خودشان آوردند اين در حديث وسائل در همان ابواب مايکتسب عرض کنم که باب 15 است، در وسائل در باب پانزدهه، در اينجا در باب بيسته، از اين کتاب جامع الاحاديث جلد بيست و دو، به عنوان باب تحريم کسب المغنية ابواب مايکتسب،
س: حديث چنده،
ج: حديث شماره پنج و شش، اينجا در اين کتاب در آنجا به نظرم چنده آقا؟
س: چهار
ج: حديث چهار دقت فرموديد در کتاب کافی البته اين حديث يعنی نصر ابن قابوس کلاً احاديث نصر ابن قابوس کمه پيش ما زياد نيست، در کتب اربعه زياد نيست اين حديث را اول مرحوم کلينی نقل کردند و بعد هم مرحوم شيخ طوسی در تهذيب و استبصار از مرحوم کلينی نقل کردند، مرحوم کلينی از استادشان ابوعلی اشعری قمی عرض کردم يکی از اشاعر قم معروف به احمد ابن ادريس اسم مبارک ايشان احمد ابن ادريس و مکنی به ابی علی، ايشان از اشعریهای قمه، و بسيار مرد بزرگوار و از مشايخ مرحوم کلينی است قدس الله سره از اجلاء اصحابه، عن الحسن ابن علی اينجا تعبير به حسن ابن علی داره در حديثی که مرحوم شيخ صدوق در خصال آورده داره عن الحسن ابن علی الکوفی اين حسن ابن علی کوفی به حسب طبقه مرحوم به اصطلاح حالا مرحومه نا مرحومه ابن فضال پسره عن
س: حسن ابن علی
ج: نه بلی،
س: حسن ابن
ج: حسن ابن اشتباه کردم آن پسره علی ابن حسنه نه اين حسن ابن علی کسی ديگري است،
س:
10
ج: بلی اشتباه کردم عن الحسن ابن علی اين حسن ابن علی که در اينجا هست از بزرگان اصحابه و روايتش هم الحمدلله زياده در کتب اربعه و غير اربعه ايشان نوه عبدالله ابن مغيره کوفيه، و بسيار شخص جليل القدری هم هست اين حسن ابن علی کوفی بسيار بزرگواره نوه عبدالله ابن مغيره معروف، عبدالله ابن مغيره جزو اصحاب اجماع هم هست، حسن ابن علی ابن عبدالله ابن مغيره اين نوه آن شخصه، من همهاش تو ذهنم بود علی ابن الحسن چپه خوانده بودم بلی، البته حسن ابن علی که مرحوم کلينی هم ازش نقل میکنه گاهی ابن فضال پدر هم هست ليکن به يک واسطه از او نقل نمیکنه به دو واسطه از او نقل میکنه اينجا با يک واسطه است، و فکر میکنم الآن تو ذهنم حالا دقيق نمیدانم اين حسن ابن علی کوفی قم هم آمده يعنی اين نيست که ابوعلی اشعری کوفه رفته باشه به ذهنم مياد که ايشان قم هم آمده باشه عن الحسن ابن علی عن اسحاق ابن ابراهيم عن نصر ابن قابوس ديروز متعرض حال نصر ابن قابوس شديم و از ظاهر عبارت نجاشی اين است که ايشان ثقه است و بد هم نيست اصحاب هم توثيقش کردند
س: کجا اسحاق ابن ابراهيم مجهوله
ج: الآن عرض میکنم، حالا نصر ابن قابوسه تمامش کنيم، و عرض کردم که عبارت نجاشی يک سطر آخر تقييم ايشان داره که بزرگان فن مثل مرحوم آقای تستری تو آن عبارت گير کردند و ديروز توضيح آن عبارت گذشت ديگه تکرار نمیکنم اما آن وقت اين يک سند که توسط اصحاب يعنی اين حديث در قم توسط ابوعلی اشعری نقل شده پس اصل حديث در حقيقت توسط نوهی عبدالله ابن مغيره مرحوم صدوق اين طور داره حدثنا ابن الوليد من اختصار میکنم سند را حدثنا صفوان معلوم شد عن الحسن ابن علی الکوفی که همان تا اينجا صفار هم از بزرگان قمه، ابوعلی اشعری هم از بزرگان قمه، عرض کرديم
س: صدوق در من لايحضر آورده؟
ج: بلی آقا؟
س: صدوق در من لايحضر
ج: نياورده بلی،
س: پس از کجا نقل میکنه؟
ج: اين در خصاله، عن اسحاق ابن ابراهيم همان اسحاق ابن ابراهيمی است که آنجاست عن نصر ابن قابوس قال سمعت(ع) يقول اين قسمتها در کتاب خصال هست که در کتاب مرحوم کلينی نيامده المنجم ملعون و الکاهن ملعون و الساحر ملعون و المغنية ملعونة دقت فرموديد آن وقت در نسخه صدوق اضافه بر آن اينه داره، و من آواها، اين من آواها ظاهراً هرکسی بهش پناه بده هرکسی او را تو خانهاش داشته باشه و اکل کسبها ملعون، من آواها،
س: حاج آقا من آواها يعنی کسی ببردش تو خانه برای مغنیگری ازش استفاده کنه
ج: اکل کسبها
س: سکنی بهش بده آن که نمیشه که
ج: نه يعنی کسی که مثلاً يک کنيزکی بخره که از راه او زندگی بکنه خانه و اينها در اختيارش
س: باش کاسبی کنه
ج: باش کاسبی، اکل کسب، در کتاب مرحوم کلينی المغنية ملعونة ملعون من اکل کسبها يا من کسبها روشن شد اين فرق اين دوتا حديث يکيه اينجا صاحب اين جامع الاحاديث دوتا شماره زده حق اينه يک شماره است يکيه، مرحوم کلينی اختصار کرده بود محل حاجته نقل کرده، و قال(ع) المنجم کالکاهل و الکاهل کالساحر و الساحر کالکافر و الکافر فی النار اين هم حديث مجهولی است يک توضيحاتی انشاء الله راجع به سحر در محل خودش اگه خداوند توفيق داد در خدمت آقايون هستم اين راجع به حديث در بعضی از عبارات هم تعبير به اين که اين حديث معتبره انصافاً اعتبارش حالا خيلی روشن روشن نيست به خاطر همين اسحاق ابن ابراهيم که در وسط سند آمده اين يک نکتهای اول چون ما گاهی اوقات يک نکاتی میگيم راجع به کتابهای موجود در کتاب مرحوم استاد آقای خويي در جلد سوم يک عنوان اين طور زدند اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم القمی شايد القمی هم داره اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم بعد هفت هشتتا پنجشش تا حديث نقل کرده اين عنوان ايشان، ظاهراً شأنی که ايشان که اجله قطعاً اجله، اين حديث هم همانجا آمده ايشان ظاهراً اشتباه باشه يعنی بايد عنوان در اينجا فقط اسحاق ابن ابراهيم باشه آن بقيهاش نبايد باشه چون بعد ايشان يک اقول داره خود آقای خويي قبول مشترک و التمييز بالراوی و المروی عنه، خب اگر اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم قمی باشه که مشترک نيست که اين يک نکته، پس اينی که الآن کتاب آقای خويي چاپ شده اين غلطه، قطعاً نه اين که احتمالاً صحيحش ابراهيم ابن اسحاق فقط،
س: اسحاق ابن ابراهيم
ج: اسحاق ابن ابراهيم معذرت، اسحاق ابن ابراهيم فقط بلی دوتا روايتی که در اينجا هست از اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشمه، اسم نبرده ايشان دوتا حديثش که در کافی است فقط دوتا حديث ما از اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم که برادر علی ابن ابراهيمه فقط دوتا حديث داريم اين بعضياش مراد آن هست اما عنوان غلطه، يعنی به عبارت ديگر در خود کافی و تهذيب هم اسحاق ابن ابراهيم تنها آمده اسحاق ابن ابراهيم تنها ليکن خب میدانيم که آنجا برادر علی ابن ابراهيمه که الآن توضيحش را میدم اين دوتا.
قطعاً اين اسحاق ابن ابراهيمی در اينجا قطعاً با آن برادر علی ابن ابراهيم هم نمیخوره اين هم قطعی است آن طبقهشان باهم اصلاً مساعده نيست در اين حرفی نيست که از اصحاب امام صادق نقل بکنه، اين هم نکته سوم.
نکته چهارم اينه که اصولاً اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم قمی را ما اصلاً کلاً نداريم به اين عنوان حتی مرحوم شيخ در رجالش يا برقی در رجالش کسی از علما، نجاشی هم که نداره يعنی در فهارس ما داريم نه در کتب رجال ما داريم اين سه محوری را که بنده هميشه عرض میکنم بلکه الآن تو متون روايات هم کتب روايات هم اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم نداريم خوب دقت بکنيد آنی که داريم اين جوريه علی ابن ابراهيم قال حدثنی اخی اسحاق ابن ابراهيم اين جوری داريم دوتا حديث دوتا حديث هم بيشتر نيست يکش هم تهذيب آورده يکش هم نياورده تهذيب خب قطعاً ايشان وقتی میگه حدثنی اخی يعنی اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم اما نه به عنوان اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم قطعاً برادرشه يعنی قطعاً و چون کلينی از ايشان نقل کرده شاگردشه آن آقا میگه برادرمه جای شبهه نيست اما ما در هيچ کتاب رجالی اسم ايشانه به اين عنوان نداريم به عنوان اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم نداريم و من توضيح را کراراً عرض کردم چون مفيده عرض کردم ما کتابهای رجالی مان اول مثل برقی و رجال شيخ و اينهاست بعد هم رجال علامه مثلاً رجال علامه کل ما فی رجال برقی و شيخه نياورده، رجال علامه نسبت به رجال شيخ اختصار داره شرحش جای ديگه اين همين جور ادامه پيدا کرد در اين کتب رجالی اسم اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم قمی نيامده تا زمان مرحوم اردبيلی مرحوم حاج آقا ميرزا محمد اردبيلی حاج محمد محمد ابن علی اردبيلی صاحب جامع الروات ايشان استخراج کرد از روايات غير از کتب سابقين، وقتی به استخراج روايات نوشتند اسم اين را هم نوشتند چون دوتا روايت هست توش حدثنی اخی اسحاق ابن ابراهيم، پس اين حدود صد و خردهی ساله تو کتب رجالی بعد از جامع الروات آمده يکش هم کتاب آقای خويي و الا در متون قديم ما نه تو روايت اين عنوان آمده نه در کتب رجالی آمده نه در کتب فهرستی آمده اولين بار در اين کتاب که آمدند رجالشان را از متن، از خود کتاب روايت استخراج کردند، رجال روايت، اسانيده استخراج کردند آقای خويي هم همين کار را کردند اينهای که آمدند استخراج کردند گفتند بلی ما اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم داريم راست هم هست دوتا روايت هم هست، فقط عنوانش در کتاب اسحاق ابن ابراهيمه، ليکن چون علی ابن ابراهيم میگه اخي، خب بايد پدرش هم هاشم باشه، جدش هاشم باشه ديگه اين قاعدتاً همين طوره ديگه فرق نمیکنه
س: کلمه اميد هم
ج: بعيده
19
مضافاً الآن در کتب روائی ما نسبتاً زياد داريم عن ابی اسحاق مثلاً صفار عن ابی اسحاق، مراد به ابی اسحاق ابراهيم ابن هاشمه، خود ابراهيم ابن هاشم معروف پدر علی ابن ابراهيم مکنی است به ابواسحاق بهش ابو اسحاق میگن پس ظاهراً اسحاق پسرشه ديگه و الا چرا گذاشتند ابواسحاق پس شواهد مؤيد هست ليکن در کتب در رجالی ما فهرستی ما حتی در متون احاديث اين عنوان اسحاق ابن ابراهيم ابن هاشم القمی ما نداريم اما وجود خارجی داره به عنوان اسحاق ابن ابراهيم اين روشن شد اينه تا حالا من چندبار میدانم تکرار کردم ليکن چون فائده مهمی است میخواهم حالت ترسيخ ذهنی و ملکه برای شما پيدا بکنه پس آنچه که در کتاب آقای خويي آمده اشتباهه آقايون تصحيح بکنن اين راجع به اين.
اگر آن آقا نباشه که نيست قطعاً البته آن آقا هم توثيقی نداره يعنی ما آن آقا را ما الآن نمیشناسيم احتمالاً از علی هم عمرش بزرگتر بوده چون ابواسحاق آدم بچه بزرگ کنيه باشه، اما ما از آن آقا اصلاً شناخت نداريم کل شناخت ما از اسحاق در دوتا روايت از کتب اربعه من غير کتب اربعه نديدم اگر جايي آقايون ديدند در کتب اربعه دو مورد داريم که گفته حدثنا اخی اسحاق ديگه غير از اين هم نداريم اگر قطعاً آن نيست آن هم باشه در سندی، آن آقا در اين دوتا سند هم آن آقا مجهوله اينجا هم يک چندتايي داريم که بهشان میخوره اسحاق ابن ابراهيم تشخيصش الآن مشکله وثاقت آنها هم روشن نيست اين راجع به اين، اما خود من به عنوا حدسی حالا فرض کنم اگر خودمانه رجالی بدانيم يک حدس رجالی و با در نظر گرفتن بزرگان همچون حسن ابن علی کوفی و نصر ابن قابوس و نقل اين مطلب از امام صادق احتمال بسيار و چون در مصادر ديگه ما هم نيامده اصولاً المغنية ملعونه در هيچ کتاب روايت ما نيامده منحصر به همينه المغنية ملعونه در کتب اهل سنت هم من نديدم حالا تو ذهنم نيست ديده باشم ولی خود من حدساً خوب دقت بکنيد نمیخواهم بگم يک دليل دارم اقامه شواهد میتونم بکنم اما همچون برای من انکشاف ذهنی حالا بعضی وقتها ما میگيم انکشاف به اضافی نيست، انکشافش فرض کنيد احساسی و عاطفيه، انکشافش برای من اينه که اين اسحاق ابن ابراهيم يکی از علمای معروف اهل سنت که کوفه هم بوده اصلش هم خراسانیه معروف است بين اهل سنت فعلاً به اسحاق ابن راهويه، آن پدرش راهبه اسمش ابراهيمه اسحاق ابن ابراهيم حنظلی خراسانی از علمای کوفه است از فقهاء هم هست در عداد فقهای کوفه حساب میشه از اجلاست برايش تجليلی دارند بعد هم رفت خراسان فقيه معروف خراسانه مرد خيلی واقعاً از نظر علمی اينها بالاست معروف به ابن راهويه، الآن بيشتر در کتب اهل سنت اسحاق ابن راهويه بهش میگن، يا راهُويه حالا برای اين که راهويه بخوانيم يا راهويه يا به قول بعضی از علما میگه به اصطلاح نحويون راهويه میخوانند علمای به اصطلاح انصار راهُويه میخوانند حالا يا اين يا آن، اين کلمه راه هم فارسيه میگن حاکم خراسان از اين اسحاق پرسيد چرا راهويه به تو میگن ايشان گفت پدرم راهويه من نه من اين که ظاهراً حالا مثل اين دهاتيها در اين که توی مزرعهی بوده يا در حال سفر بوده بچه در همان راه به دنيا میآيد پدر اين آقا که اسمش ابراهيمه در راه متولد میشه و در همان حال سفر و لذا اسمشه راهويه گذاشتند يعنی ما میگيم سرراهی تقريباً بچهی راهی چون عرض کرديم، ويه يا هويه در زبان فارسی قديم مثل يای نسبته، مثلاً سيب را الآن ما میگيم سيبی آن وقت میگفتند سيبويه، اين سيبَوَيه يا سيبُويه در زبان فارسی قديم به جايي
13: 23
فی النسب، به جای يای مشدد در عربی وی در فارسی بود، راهويه يعنی راهی، چون در راه به دنيا آمد بهش راهی، به ذهن من قوياً عرض کردم اين هم حدساً روی شواهد تاريخی و مثلاً ملاحظه اسانيد و اينها و بزرگانی که در دو طرف قصه هستند و احتمالاً اين سنیه میخواسته اين مطلب را از امام صادق(ص) نقل بکنه اسحاق ابن ابراهيم به ذهن من اين آقاست اين هم الآن اين عرض کردم ارزش در حد اين که بخواهم اثبات شواهد بکنم الآن تو ذهنم نيست فقط مجرد حدسه اشتباه نشه،
س: در طبقش میخوانه
ج: ها! طبقهاش
س: طبقهاش به برادر علی ابن هاشم نمیخوانه
ج: ابداً اصلاً به آن دويست و خردهی طبقهاش به آن میخوره به نصر ابن قابوس میخوره چون نصر ابن قابوس تا زمان حضرت رضا بوده طبقه اسحاق ابن راهويه به آن میخوره کاملاً میخوره و به ذهن من اين طوره اصلاً حديث شايد يک خط سنی توش وارد شده متعارف ماها هم نيست يعنی اين حديث تعابيرش هم متعارف با ماها نيست علی ای کيف ماکان حديث الآن به لحاظ سندی گير داره اين راجع به
س:
25: 24
ج: ندارند بلی لذا احتمالاً معاملهی يک نوع چيز باش کردند، بفرماييد که يک نوع معاملهی به اصطلاح
س: تقرير مضمون
ج: فتوی مثلاً فتوی معاصر،
س: قبل از
40: 24
علی ابن ابراهيم چه جور توجيهش کنيم
ج: کدام حدثنا
س: حدثنا اخي اسحاق ابن ابراهيم،
ج: اسحاق ابن ابراهيم خب برادره ديگه
س: نه اين حديث
ج: اين نيست که،
س: حديث ديگه است
ج: دوتا حديث در باب ديگه اين نيست که ربطی نداره اينجا که نيست آن برادرشه چرا توجيه بکنيم توجيه نداره که پس يک توجيهی تا اينجا روشن شد اين روايات يک توجيهش اين شد که ما قائل بشيم مطلقاً حرامه آن وقت حالا آيا واقعاً قبل از اين که وارد بقيه اقوال و احتمالات بشيم انصافاً اين احتمال مياد يعنی اين که اين آقا فرمودند به اين که مطلقاً حرام باشه ولو به قيمت مثلاً جاريه عادی اين به ذهن من الآن طرحشه میکنم بعد خودم توضيح میدم طرحش میکنم که شما، ببينيد اين آيه مبارکه که تطبيق شده و من الناس من يشتری لهو الحديث ليضل به عن سبيل الله و يتخذها هزوا خوب دقت بکنيد لذا ممکن است ما اين مطلب را قيد بياريم که اشتراء جاريه مغنيه دائماً که بگيم اصلاً رو اين تصوری که اين آقا کرد دائماً حرام نباشه يعنی يکی اسرار اين که فقهاء ما هم عدهی گفتند حتی عادی باشه درسته خوب دقت بکنيد چون اين روايات مغنيه بيشتر در ذوق آيه بايد معنی بشه يک بحث اين است
س: قصد
ج: ها! نه يک بحث هست که عرف اينه میفهمه ثمن مغنيه يعنی به خاطر غناء پول بديد در مقابل غناء پولی قرار بگيره يک بحثه. يک بحث اين است که چون اين روايات ظرافت نکته روشن شد تطبيق شده به آيه آن وقت اين بحث مطرحه آيا آيه و من الناس من يشتری لهو الحديث مطلق لهو الحديث را شراء لهو الحديث را باطل میدانه دقت کردين يا شراء لهو الحديث ليضل عن سبيل الله،
س: قطعاً دومی
ج: حالا قطعش بگذاريم دستکم چطور میشه روشن شد ظرافت نکته چون آقايون علمای ما از اين راه وارد نشدند من میخواهم حالا بگم که شما يک فکری بکنيد شب، آن وقت اگر ليضل به عن سبيل الله شد اگر واقعاً جاريه را به عنوان جاريه عادی بخره و قصدش هم اين نيست که باش کسب و کار و زندگی خب اين شايد آيه اصلاً قصور داشته باشه
س: در چه
ج: در اين که شامل اين صورت بشه آن ليضل به عن سبيل الله به قول حضرت عالی قطعاً جايي است که يک هدف پليدی دنبالش باشه اضلال دنبالش باشه و يتخذها هزواً برای نشر فساد برای اين جور چيزها اما اگر فرض کنيم به عنوان يک کنيزک عادی خريد و بنا هم نداره که از او به عنوان مغنيه استفاده کنه قيمتش هم هزار درهم بود هزار درهم داد، به خاطر غناء هم ده هزار درهم نه اين آقا به هزار درهم خريد کنيزک را به هزار درهم خريد خوب دقت بکنيد و قصدش هم اين نبود که آن را کسب اصلاً از راه او استفاده بکنه اصلاً قصدش هم اين نبود که خودش غنای حرام را گوش بکنه قصدش اين بود که مثلاً صداش خوبه قرآن بخوانه مثلاً اصلاً صحبت غناء مطرح نبوده،
س:
2: 28
ج: دقت کردين پس بنابراين اين خيلی ظريفه نکته پس بنابراين ممکن است ما اين جور بگيم اين روايات ثمن المغنيه سحت را در ذيل آيه با لحاظ آيه معنی بکنيم، اگر با لحاظ آيه معنی کرديم خوب نتيجهگيری يک بگيم اين طور اگر آن جاريه مغنيه را به قيمت جاريه عادی خريد و قصدش هم حرام نبود اينجا درسته، دو بگيم نه حتی اگر جاريه مغنيه را به قيمت جاريه مغنی خريد اما قصدش حرام نبود، روشن بشه دقت کردين جاريه مغنيه را ده هزار درهم خريد تأمل بکنيد اما قصدش حرام نبود ده هزار درهم ده درهم به قيمت خود جاريه مغنيه خريد اما قصدش حرام نبود اصلاً میخواست قصدش اين بود که اين توبه بکنيه اين اصلاً از اين کار دست برداره، گاهی قرآن بخوانه، مثلاً برای زنها قرآن بخوانه مثلاً من باب مثال،
س: مولودی
ج: به قول شما مولودی بخوانه يا تو عروسیها بخوانه مثلاً دقت فرموديد
س: اصلاً ديگه نخوانه
ج: يا نخوانه، دقت کردين ببينيد چرا؟ چون ليضل به عن سبيل الله پس بنابراين خوب دقت بکنيد
س: ليضل، عن اينجا تقدير بگيريم يا تأويل به مصدر میره
ج: داره ان، ان،
س: لان
ج: نه ان، ليضل برای اين که اضلال برای اضلال اين برای اضلال نخريده برای اتخاذ هزواً نخريده برای قرآن خواندن خريده روشن شد ولو به قيمت جاريه مغنيه، پس آن آقای که قول او را ديروز خوانديم آن فقط رفت روی روايت ثمن المغنيه، نکتهی فنی من بيشترين نکته من هميشه بحث من متد و روشه يعنی روش را فکر بکنيد آن وقت آن ثمن المغنيه میگه اطلاق داره به هر قيمتی که شما مغنيه بخريد ولو به قيمت کمتر
س: خب اضلال باشه
30
مصدر و استمرار بر ضلالته،
ج: استمرار نمیخواهد به اين عنوان بخريم، اما حالا بياييم يک کار بکنيم ثمن المغنيه سحت را با آيه جمع بکنيم روشن شد اين مطلبی است که من عرض میکنم آقايان مراجعه بفرماييد فکر کنند بعد من نتيجه را بعد عرض میکنم اين يک وجه اول بود.
وجه دوم در جمع بين روايت بلی مرحوم استاد آقای خويي در صفحه 168 به بعد از جلد اول مصباح الفقاهه معارضه بين دوتا روايت را گرفتند و بعد جواب دادند و ايشان داره بلی بلی من جمله ايشان در روايت دينوری دارند که فهی راجعة الی البيع و الشراء لطلب الرزق و تحصيله فقط لا سوی ذلک فلايکون حراماً اين در اين روايت دينوری داره اريد
7: 31
همان اصل اشکاله من عرض کردم تعجبه از حضرت استاد قدس الله نفسه ظاهرش ايشان میخواهد جواب بده که اين روايت دينوری مطلق نيست مقيد به اين قيده ليکن عرض کردم روايت دينوری يک مشکلی که داره مشکل روايت دينوری اينه که میگه بع و اشتری، فاشتری المغنيه او الجاريه تحسن ان تغنی اريد
27: 31
لا سوی ذلک قال اشتر و بع، اشتر و بع اصلاً تو بازار خريد و فروش بازار همين بود، جاريه مغنيه برای خريد و فروش بود اين اولاً و ثانياً اين نکته از حضرت استاد خيلی بعيده که ايشان حالت تقييد بگيرند چون اين ديگه الآن جزو مسلماته که قيدی که در سؤال مياد تقييد نمیزنه قيدی که در جواب ميا تقييد میزنه اين اريد به الرزق لا سوی ذلک تو سؤال آمده جواب امام فقال(ع) بع و اشتری، جواب امام قيد نداره بنای اصحاب و درست هم هست نه اين که بناء، الآن بنابر اينه که اگر قيد تو سؤال آمد حکم را تقييد نمیزنه اما اگر قيد تو جواب امام آمد حکم را تقييد میزنه پس بنابراين اين روايت مبارکه اين البته خيلی هم واضح نيست بعد ايشان اين طور میگه ثم الظاهر من الاخبار المانعة هو ان الحرام انما هو بيع الجواری المغنيه المؤدی لتلهی و التغنی کالمطربات الاتی يتخذن الرقص حرفة لهن و يدخلن علی الرجال اذ من الواضح جداً ان يعنی مراد اينه يعنی زنهای فاسد به اين عنوان ان القدرة علی التغنی قدرت بر غناء کالقدرة علی بقية المحرمات، يک مردی است دزدی خيلی خوب بلده بکنه خب اينه نمیشه آدم خريد و فروشش بکنه؟ ليست بمبغوضة مالم يصدر الحرام فی الخارج کما عرفت، علی ان نفعها لاينحصر بالتغنی لجواز الانتفاع بها بالخدمة و غيرها و مع اغضاء عن جميع ذلک ان بيعها بقصد الجهة المحرمه حتی اگر به بنوان تغنی بيع قصد جهت محرمه داره يکون سبباً لوقوع الحرام اين سبب نمیشه که انسان در حرام لبقاء المشتری بعد علی اختياره فی ان ينتخذ بها بالمنافع المحرمه ان شاء او بالمنافع المحلله و عليه تلا موجب لحرمة البيع الا من جهة الاعانه علی الاثم از راه قاعده تعاون بر اثم و هی بنفسها چون آقای خويي قائل نيستند به حرمت اعانت بر اثم، و هی بنفسها لا تصلح للمانعية من خودم هم خيلی خيلی نفهميدم بالاخره ايشان چه میخواهن بفرماين
س: عاقبت گرفته
ج: ظاهری
س: اين دو باهم فرق دارند در مغنيه به خاطر صفتش پول بذل میشه ولی در دزد که مثال بزنيد عکسشه،
ج: نه من درست خود من الآن يک چيزی را به حضرت استاد نسبت بدم در اينجا به نحو واضح واضح آلان چيزی به ذهنم نمیرسه احتمال میدم مراد استاد اين باشه که اگر به قصد البته بعد میگرده اگر به عنوان جهت محرم بگيره يعنی مثلاً اگر جاريه مغنيه باشه و الا خب ايشان اگه بگه قصد تأثير نداره اعانه بر اثم هم تأثير نداره پس اين روايت ثمن المغنيه سحت را چه جور معنی بکنيم چون ايشان روايت ثمن المغنيه سحت را قبول داره
س: حاج آقا منحصر گرفته
ج: ها!
س: غير از اين
ج: نه منحصر نه ظاهراً ظاهراً عرض میکنم ديگه من نمیفهمم چون میگم خيلی سر در نميارم، چون ايشان الآن میگه که جهت محرمه هم میتونه موجب بطلان معامله باشه پس ثمن المغنية سحت را هم که ايشان قبول کردند در صدر مطلبشان يعنی انسان يک مقداری متحير میشه که يا خود ايشان يا مقرر محترم قدس الله سرهما هردو فوت کردند يک مشکلی در اينجا بوده آنی که ابتداءً من میفهمم اين طور میفهمم که ايشان خريد و فروش جاريه مغنيه را ولو با همان قيمت ده هزار درهم اگر قصد نداره به عنوان مغنيه و کار و کسبهای حرام و اين جور چيزها نباشه اشکال نمیدانن، اين ولو عبارت بعدش باز گير داره،
س: حاج آقا اگر اين باشه که داعی نداره اين
ج: باشه بخره ايشان می گه اشکال نداره، يعنی به عبارت ديگر ايشان میخواهن اين جور معنی، همين طور که من میفهمم حالا نمیتونم اين طور معنی بکنن که اگر مراد از شراء جاريه مغنيه همان کسب و کارهای حرام و کارها زشت و اينها باشه در اين صورت حرامه و اما اگر اينها نباشه ولو پول ده هزار درهم هم بده باز هم باطل نيست، اين ابتداءً اين جور میفهميم يعنی به عبارت اخری ايشان بين ثمن المغنية سحت با آيه مبارکه جمع کردند، نفرمودند البته ايشان اصلاً تمسک به آيات نکرده در اينجا يعنی ثمن المغنية سحت ليضل به عن سبيل الله خوب دقت بکنيد
س: اين به اين قصد نخريده
ج: به اين قصد
س: اين نخريده پس درسته
ج: بيع، اين اگر با اين قصد نخريد ولو همان ده هزار درهم هم داد دقت کنيد ولو ده هزار درهم داد اما برای کار و کسب حرام نبود اين ليست بسحت اين ديگه جزو سحت حساب نمیشه احتمال میدم باز آخر عبارت ايشان حالا مع
54: 26
نمیسازه پس اين هم يک احتمال حالا به هر حال روشن شد پس قول دوم اگر انسان جاريه مغنيه را ولو به قيمت جاريه واقعی مغنيه واقعی همان ده هزار درهم بخره اما قصدش حرام نيست قصدش اينه که اين جاريه را بگيره قرآن بخوانه برای زنها قرآن بخوانه برای زنها به قول ايشان مولودی بخوانه مثلاً قصدش اينه که مثلاً تو خانه باشه کنيزکی حالا،
س: حاج آقا پول را به قصد که نمیده در ازاء قصد که نمیده
ج: آخر میگم آخر چون ايشان يک،
س: ما به ازاء خارجی داره میده
ج: خب همين اين اشکال ايشانه از آن ور هم ايشان ثمن المغنية سحت را قبول کردن آخر اگر بگيم هيچ اثر نداره پس ثمن المغنية سحت را چه بکنيم؟
س: اگر
38: 37
نبود غير از اين
ج: انحصارش تأثير نداره در صحت و بطلان، دقت کنيد انحصار در صحت و بطلان تأثير در حکم تکليفی اثر میکنه در حکم وضعی اثر نمیکنه دقت فرموديد اين هم پس تا اينجا دوتا رأی شده اگر حالا اينه يک رأی قرار بديم، مجموعه آرائی که تا اينجا بيان شد اينه رأی سوم که من در اين بحثها اشاره کردم عبارت علامه را هم خوانديم عدهای از فقهای ما اين رأی را گرفتند حاصل جمع اگر به ازاء صفت تغنی پول داد اين باطله اين ثمن المغنيه سحت اينه اصلاً حالا میخواهد بگه برای خدمت به ازاء اين صفت پول نده اگر به ازاء صفت تغنی پول نداد درسته آن نکته اساسی اينه
س:
28: 38
ج: قاعده
30: 38
باشه هزار درهم اگر خريد که قيمتش هزار درهمه اين درست اما اگر ده هزار درهم خريد درست اين راه سوم که اصطلاح،
س:
41: 38
ج: فردا انشاء الله و صلی الله محمد و آله الطاهرين.
به نظر ما از نکات قوت حدیث تحف العقول همین است که بحث امساک را حرام میدانید.
این نکته بسیار فتنی است و با اصول عقلائی در زان ما بسیار متقارب است. چیزی که پلید است باید کلا معدوم شود.در دنیای امروز هم با همین کار موافق هستند.
در ضمن منابع در آمد را 4 تا و مصرف را 25 تا کرده است.
بله عمل خارجی اصحاب بر حرمتش امساک نیست.
رسیدیم به روایت نصر بن قابوس. در کافی همان مقدار بود که عرض کردیم ولی مرحوم دصوق در کتابشان متن کاملتری دارند.
مرحوم کلینی این طور دارند:
6- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ(احمد بن ادریس از اجلاء هستند) عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(در خصال اینجا الحسن بن علی الکوفی است و به حسب طبقه از بزرگان اصحاب است و روایاتش زیاد است و نوه عبدالله بن مغیرة کوفی است و بسیار جلیل القدر است. عبدالله بن مغیره از اصحاب اجماع بود. البته حسن بن علی که مرحوم کلینی نقل میکنند گاهی اب فضال پدر هست ولی بهدو واسطه از او نقل میکند نه یک واسطه. و فکر میکنم الحسن بن علی کوفی اینجا قم هم آمده است و این نیتس که احمد بن ادریس اونجا رفته باشند.) عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ نَصْرِ بْنِ قَابُوسَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْمُغَنِّيَةُ مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَكَلَ كَسْبَهَا.
در خصال:
67- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ نَصْرِ بْنِ قَابُوسَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ الْمُنَجِّمُ مَلْعُونٌ وَ الْكَاهِنُ مَلْعُونٌ وَ السَّاحِرُ مَلْعُونٌ وَ الْمُغَنِّيَةُ مَلْعُونَةٌ وَ مَنْ آوَاهَا(هر کسی بهش پناه بدهد و او را در خانه اش داشته باشد.) وَ أَكَلَ كَسْبَهَا مَلْعُونٌ وَ قَالَ ع الْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ وَ الْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ كَالْكَافِرِ وَ الْكَافِرُ فِي النَّارِ.
میبیند. آخر سند یکی است.مرحوم کلینی ظاهرا مختصر کرده اند.
انصافا اعتبار این حدیث خیلی روشن ینتس به خاطر همین اسحاق بن ابراهیم که خیلی روشن نیست.
در کتاب مرحوم استاد اسحاق بن ابراهیم بن هاشم عنوان زده اند. این عنوان ایشان ظاهرا اشتباه لجنة است نه خودشان. عنوان باید در اینجا فقط اسحاق بن ابراهیم باشد زیرا بعد یک اقول دارد که هذا مشترک و التمییز بالراوی و المروی عنه است. صحیحش اسحاق بن ابراهیم است. بله دو روایت در اینجا اسحاق بن ابراهیم بن هاشم است در کافی دو حدیث داریم از برادر علی بن ابراهیم.
در خود کافی و تهذیب هم اسحاق بن ابراهیم تنها آمده است.
قطعا اسحاق بن ابراهیم اینجا با اون برادر علی بن ابراهیم نمیخورد به خاطر طبقه.
نکته بعد اینکه اصولا اسحاق بن ابراهیم بن هاشم قمی را کلا با این عنوان نداریم. اونی که داریم علی بن ابراهیم قال حدثنی اخی اسحاق بن ابراهیم است. نه به این عنوان بلکه به عنوان برادر.
مرحوم کلین یا زایشان نقل کرده اند به واسطه علی بن ابراهیم و لذا جای شبهه نیست.
عرض کردیم کتابهای رجالی مان مثل برقی و شیخ و اینهاسست و بعد رجال علامه. رجال علامه اختصار ارد بالنسبة به این دو رجال. توضیحش جای دیگر.
نیامد بعدها اسم این فرد تا زمان مقدس اردبیلی که استخراج کردند از روایات و اسم این فرد را اضافه کردند.یعنی در جامع الرواة و لذا در متون قدیم ما نه در روایت و نه در فهرست و نه در رجال عنوان اسحاق بن ابراهیم نیامده است. بله اخی اسحاق بن ابراهیم هست.عنوانش ولی فرق دارد. بن هاشم ندارد ولی در واقع هست.
در کتب روایی هم ابی اسحاق داریم و ماد ابراهیم بن هاشم است و ظاهرا اسحاق پدرش هست. شواهد مؤید وجود چنین فردی هست. ولی به عنوان اسحاق بن ابراهیم بن هاشم قمی نداریم ولی وجود خارجی دارد ولی به عنوان اخی اسحاق بن ابراهیم.
احتمالا از علی بن ابراهیم هم بزرگتر بوده است زیرا کنیه پدر به اسم اوست.
در کتب اربعه دو مورد داریم که این است.
او و اینی که اینجاست خیلی فرق دارد.
خود من به عنوان حدس رجالی، و با در نظر گرفتن بزرگانی مثل حسن بن علی کوفی... احتمال بسیار قوی فکر میکنم که اسحاق بن ابراهیم یکی از علمای معروف عامه است و اصلش هم خراساسنی است و کوفی هم هست و معروف است پیش عامة به اسحاق بن راهویه. اسم پدرش ابراهیم است اسحاق بن ابراهیم حنظلی خراسانی و در عداد فقهای کوفه است و ...و بعد رفت خراسان و فقیه معروف خاسان است و معروف است به اسحاق بن راهویه. راهوَیهبه قول بعضی اصطلاح نحویین و راهُویة به اصطلاح اهل انساب.
این کلمه راهویه فارسی است و میگویندحاکم خراسان از این اسحاق پرسید که چرا به تو راهویه میگویند. یعنی راهی. گفت اولا پدرم هست نه خودم و در ضمن ظاهرا این آقای ابارهیم در راه متولد میشود و لذا بهش میگویند راهی! راهویه. بچه راهی. ویه در فارسی قدیم شبیه یاء نسبت است. سیب الآن میشود سیبی ولی در فارسی قدیم سیبویه میگفتند.
به ذهن من قویا روی شواهد تاریخی این است . احتمالا این عامة مخواسته است از امام صادق سلام الله علیه بکند.
البه این مجرد حدس با توجه به مجموعه شواهد هست ولی اینکه بخواهم اثباتش بکنم نیاز به تتبع و مراجعه دارد.تعابر جدیث هم متعارف با ما نیست. بیشتر سنی میخورد.
یک وقت میگوییم که ثمن مغنیه معنایش این است که در مقابل غنآء هم پول باشد و یک وقت تطبیق میشود بر آیه و شراء لهو الحدیثی که لیضل عن سبیل الله. اون وقت خیلی رات تر میشود حلش کرد.اون وقت اگر این طور شد و جاریه را به عنوان جاریه عادی میخرد آیه دیر خداییش شامل این قسمت نمیشود.
اگر این طور شد خرید جاریه مغنیه به قیمت عادی و قصدش حرام نبود این عیب ندارد.
کذا در فرضی که به قیمت ساده نخرید ولی قصدش حرام نبود. قصدش توبه بود و ...
دیگر این هم لیضل عن سبیل الله صدق نمیکند.
این وجه اول بود. در جمع بین روایت و آیه.
مرحوم استاد در ص 168 به بعد:و أما رواية الدينوري فهي راجعة إلى البيع و الشراء لطلب الرزق و تحصيله فقط لا سوى ذلك، فلا يكون حراما على أن المحرم إنما هو التغني الخارجي، و أما مجرد القدرة عليه فليس بحرام جزما.
این نکته بسیار از ایشان بعید است و اصلا تقیید نیست. جدای از متعارف خارجی که اصلا برای رزق و خرید و فروش است دیگر. در ضمن ابعد این است که بالاخره بنا بر این است که قید اگر در سؤال بود حکم را تقیید نمیزند.و درست هم همین است.
ثم الظاهر من الأخبار المانعة هو أن الحرام إنما هو بيع الجواري المغنية المعدة للتلهي و التغني كالمطربات اللاتي يتخذن الرقص حرفة لهن، و يدخلن على الرجال، إذ من الواضح جدا ان القدرة على التغني كالقدرة على بقية المحرمات ليست بمبغوضة ما لم يصدر الحرام في الخارج كما عرفت. على أن نفعها لا ينحصر بالتغني لجواز الانتفاع بها بالخدمة و غيرها.
و مع الإغضاء عن جميع ذلك أن بيعها بقصد الجهة المحرمة لا يكون سببا لوقوع الحرام، لبقاء المشتري بعد على اختياره في أن ينتفع بها بالمنافع المحرمة إن شاء أو بالمنافع المحللة، و عليه فلا موجب لحرمة البيع إلا من جهة الإعانة على الإثم، و هي بنفسها لا تصلح للمانعية(من خودم خیلی نفهمیدم که ایشان آخرش چه میخواهند بفرمایند. شاید بشود نسبت داد. احتمال میدهم مراد استاد در این مرحله این باشد که اگر به عنوان جهة محرم بگیرد ... اگر ایاشن بگوید که قصد تأثیر ندارد و ... روایت ثمن المغنیة سحت را که ایشان قبول دارد چه طور معنا کنیم. اونی که بنده میفهمم این است که ایاشن خرید و فروش جاریه مغنیه را ولو با قیمت مغنیة اگر برای کار حرام نباشد اشکال ندارد ولو عبارت بعدی گیر دار میشود. اگر مراد کسب و کارهای حرام باشد حرام است ولی اگر اینها نباشد ولو پول زیاد بدهد باز هم باطل نیست. کأن بین آیه و روایت جمع کرده اند. البته نفرموده اند ولی شاید مرادشان چیزی شبیه این باشد.) قال السيد (ره) في حاشيته على المتن: (و يمكن الاستدلال بقوله «ع» في حديث تحف العقول أو شيء يكون فيه وجه من وجوه الفساد خصوصا بقرينة تمثيله بالبيع بالربا، و ذلك لأن المبيع في بيع الربا ليس مما لا يجوز بيعه، بل الوجه في المنع هو خصوصية قصد الربا، ففي المقام أيضا الجارية من حيث هي ليست مما لا يجوز بيعها، لكن لو قصد بها الغناء يصدق أن في بيعها وجه الفساد).
و فيه مضافا إلى وهن الحديث من حيث السند، أنه لا مورد للقياس، لأن البيع الربوي
______________________________
[1] في ج 2 التهذيب ص 115. و ج 10 الوافي ص 35. و ج 2 ئل باب 44 تحريم بيع المغنية مما يكتسب به. و عن عبد اللّه بن الحسن الدينوري قال: قلت لأبي الحسن «ع»:
جعلت فداك فأشتري المغنية أو الجارية تحسن أن تغني أريد بها الرزق لا سوى ذلك قال:
اشتر و بع. مجهولة للدينوري.
أقول: في رجال المامقاني إنه لم أقف فيه إلا على رواية الشيخ في باب المكاسب من التهذيب عن البرقي عن أبي الحسن «ع».
و في الباب 44 المذكور من ئل عن الصدوق قال: سأل رجل علي بن الحسين «ع» عن شراء جارية لها صوت فقال: ما عليك لو اشتريتها فذكرتك الجنة يعني بقراءة القرآن و الزهد و الفضائل التي ليست بغناء فأما الغناء فمحظور. مرسلة.
مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج1، ص: 170
حرام لذاته، و بيع الجارية لو كان حراما فإنما هو حرام لأجل قصد التغني، فالحرمة عرضية و القياس مع الفارق.
پس تا اینجا دو رأی.
رأی سوم اینکه اگر به ازای صفت پول داد گیر دارد و الا درست است.نکته اساسی را این بگیریم.