ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388 (65)

دروس خارج فقه سال 89-1388 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1388-65

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به خريد و فروش مغنيه بود ما داشتيم رواياتی که اول دلالت بر عدم جواز می­کنه بخوانيم به ترتيب ائمه بعد رواياتی که دلالت بر جواز می­کنه يکی دوتا روايت خوانديم آن روايت آخری به عنوان اين که چون از يعنی روايت امام صادق(ع) را که تمام کرديم، روايت موسی ابن جعفر شماره باب 16 ابواب مايکتسب را خوانديم، روايت دينوری عبدالله ابن الحسن دينوری ليکن حالا به هر حال خوانديم زياد هم بحث کرديم، ليکن ظاهراً اشتباه خوانديم چون اين روايت مجوزه ما تو روايات مانعه بوديم حالا چون ذهن مان رفته بود تو ابی الحسن الاول حضرت موسی ابن جعفر، درسته اين روايت از امام موسی ابن جعفره اما اين را بايد بعد بحث می­کرديم حالا به هر حال ديگه اشتباهاً و اين يک نکته فقط تو آن روايت داره جعلت فداک فاشتری المغنيه او الجارية تحسن ان تغنيک، من اين بحث را اول مطرح کردم روز اول که احتمالاً مغنيه فقط آوازه خوان نباشه وقتی می­گن مغنيه فرض کن مثلاً رقاصی هم می­کنه مثلاً من باب چون غنا يعنی خواندن نه آن وقت خدای نکرده ممکنه اعمال زشت ديگری هم باش همراه بوده يعنی فقط صوت نبوده اين بحث اول روز اول اول اين بحث را مطرح کرديم، عرض کردم آن حديثه عايشه داره و عندی جاريتان تغنيان و ليستا بمغنيتين يعنی آواز می­خوانه اما مغنيه نيستند احتمالا مغنيه يک چيزهای ديگری هم داره، و لذا اينجا گفته فاشتری المغنيه اين همان جاريه مغنيه است او الجارية تحسن ان تغنی،

س:

13: 2

ج: آها! اين يعنی هنوز مغنيه نشده آن کارهای زشته بکنه اما آواز بلده خوب دقت بکنيد من عرض کردم احتمالاً اصلاً مغنيه نمی­دانم روشن شد مغنيه غير از مجرد آواز باشه آواز يک بحثه و مغنيه بحث ديگره، اين يک احتمالی است که ما در سابق عرض کرديم و يک روايت ديگه هم هست که اينه هم بايد بخوانم خدمت تان، اين در همين جلدی که الآن دست منه، ببينيد در اين باب ابواب مايکتسب از همين جلد اين چاپی جلدی که من دارم دوازدهه چاپ آقای ربانی، صفحه 226 از شماره بابش باب 99 ابواب مايکتسب صفحه 226 حديث شماره 4 سند حديث هم خوبه عن محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد که مراد اشعريه عن معمر ابن الخلاد که مرد بزرگواری است عن ابی الحسن الرضا(ع) قال خرجت و ان اريد داود ابن عيسی ابن علی اين ظاهراً از خاندان بنی عباسه يا آن وقت امير بوده يا آمده مدينه و کان ينزل بئر مأمون بئر يعنی چه؟ چون مدينه همه­اش با چاهه ديگه چشمه­ی نداره و عليه ثوبان غليظان حضرت می­فرمايد دوتا پارچه­ی لباس کلفت اين ظاهراً مراد از لباس کلفت در اينجا همان طور که من عرض کردم کراراً گاهی بعضی چيزها عرفيه يعنی با عرف مراد مثلاً لباس و افراد محترم و سنگين مثلاً اگر جوان بود ثوبان رقيقان لباس­های خيلی نازک، مثلی مثلاً می­گه من رفتم فلان جا با عمامه بودم، فلان جا رفته بودم عمامه­ام را کنده بودم تو زمان متعارفه،

30: 4

بايد بپوشن حالا اين ثوبان غليظان اين به نظر من کنايه است يعنی لباسی که مال مردم بزرگ و محترم و مال اين جوان­های سبک سر و عليّ ثوبان غليظان فکر می­کنم مراد اين باشه بلی فلقيت امرة عجوزاً و معها جاريتان دوتا دختر با اين خانمی، با اين پيره زن فقلت يا عجوز أ تباع هاتان الجاريتان اين­ها فروشی اند ما می­گيم فروشی فقالت نعم اين­ها را می­فروشم ليکن لايشتريهما مثلک اين همان قرينه ثوبان غليظانه مثل تو مشتری من نيستی، حالا ديده لباس، مثل لباس طلبگی مثل آخوندی لباس عمامه و اين­ها شما مشتری من نيستی و قلت و لم؟ چرا قالت لان احديهما مغنيه، يکش مغنيه است و الاخری زامره، زامره از مزمار يعنی نی، البته اين نی اين نی چوبی که ما داريم، يک ني­های هست اگر ديده باشين درازتره و سوراخ داره توش هوی دست می­زنن اينه مزمار می­گن در لغت عرب نی­های درازیه اينه مزمار يکش يکش

س:

48: 5

ج: ها! يکش هم نی، يکش هم نينوازه، نی داشتم از نی چون حکايت می­کنم يکش هم مثلاً اهل نیه، نی می­زنه خب ما خيال می­کنيم مغنيه شامل نی­ هم می­شه و آن هم کار، خب اين دقت می­کنيد زامره به مجرد اين که مثلاً نی­ می­زده يا می­خوانده اين مغنيه نمی­شده، خيلی خوب ديگه حالا غرض مثلی که مغنيه يک حالتی بوده خواندن و نی زدن و با لب خواندن و اين­ها يعنی با لب نی زدن اين حالت ديگری بوده قالت نعم احديهما مغنية و الاخری زامرة دقت کرديد پس اين روايت بعيد نيست من حيث المجموع حالا يواش يواش به اين نتيجه برسيم که مغنيه با مجرد خوش آوازی نبوده تحسن ان تغني هم داشتيم،

س: حاج آقا قديم بوده يکی آن يکی نی می­زده

ج: يکی نی می­زده به قول، نه به خواندن تنها هم نيست يکی نی بزنه، بلی پس حالا اين روايت شماره يک را خوانديم يک توضيح هم الآن عرض کرديم بقيه­اش انشاء الله برای بحث بعدی که باشه حالا برگرديم به رواياتی که بحث خودما بود و آن رواياتی بود که مانع بود از بيع مغنيه و به ترتيب ائمه داشتيم می­گفتيم، اولش از امام صادق(ع) بود که شماره 7 بود توضيحاتش گذشت.

دومش از ابی الحسن الکاظم(ع)

س: باب چند بود

ج: بابی همان باب 16، باب 16 حديث شماره 4 اين حديث را در قم آمده قرب الاسناد مرحوم عبدالله ابن جعفر توی قرب الاسناد آورده عن ابراهيم ابن، عن محمد ابن الحسين که حالا محمد ابن الحسين کوفی الخطاب باشه احتمالاً مرحوم حميری به کوفه رفتند چون حميری­ قمی اند، من عرض کردم معلوم می­شه تو قم در اين آمدن روايت تو قم بوده ليکن يک نوع اضطراب به قم حاکمه عن محمد ابن الحسين ابراهيم ابن ابی البلاد اين حديث صحيحه، قال قلت لابی الحسن الاول جعلت فداک ان رجلاً من مواليک عنده الجوار المغنيات قيمتهن اربعة عشر الف دينار و جعل لک ثلثها فقال لاحاجة لی فيها ان ثمن الکلب و المغنية سحت، اين روايت صحيحه و ليکن عرض کرديم خيلی تو قم جا نيفتاده بود، مثلاً احمد که خوانديم حديث شماره1 را احمد نقل کرده که از بزرگان قمه، مثلاً مرحوم صدوق اين احاديثه اصلاً نياورده، کلاً احاديثی که منع از بيع مغنيه است اصلاً صدوق نياورده يک چيزی تو آن بوده ما تا آنجايي که توانيستيم فعلاً بهش برسیم اولين کسی که می­دانيم به تصحيح پالايش اين احاديث پرداخته احمد اشعريه، احمد اشعری نياورده به عکس احمد اشعری اين حديث دينوری را آورده که فرموده اشکال نداره بعد هم مثلاً هم آخرين نفر صدوقه ما از قمی­ها خبر داريم، از جمله روايات که خواندم آنجا توضيحش را هم عرض کردم روايت شماره 5 است اين روايته کلينی هم آورده بازهم از محمد ابن يحيي که از مشايخ قمه عن بعض اصحابه عن محمد ابن اسماعيل که ابن بزيع باشه عن ابراهيم ابن ابی البلاد که عرض کرديم ثقه است بلی اين روايت موسی ابن جعفر اين روايت موسی ابن جعفر اگر مراد عن ابی الحسن موسی ابن جعفر باشه اين هم مؤيده احتمال اين که مراد هم حضرت رضا باشه هست، اما آن روايت صريح بود،

س: آنجا فرموديد حضرت رضا

ج: بلی احتمال داديم حضرت رضا باشه چون حضرت در آخرش فرمود انّ هذا سحت تعليمهن کفر الاستماع منهن نفاع ثمنهن سحت عرض کرديم اين سه چهار تعبير به استثنای تعليمهن کفر در روايات ديگه هم داريم اما اين تعليمهن کفر فقط تو همان روايت تاتوری­ها آمده تو روايات اهل سنت هم نداريم احتمال اين که حضرت رضا باشه وارده اين طور نيست که اين احتمال نباشه به هر حال فعلاً که ابی الحسن آن وقت هم چون راوي يکيه که ابراهيم ابن ابی البلاد باشه حالا مثلاً ابراهيم ابن ابی البلاد دو قصه نقل کرده يکی با موسی ابن جعفر يکی حضرت رضا نمی­دانم به هر حال بعد از امام صادق از موسی ابن جعفر واضحاً اين روايته داريم و صحيحاً يکی هم که احتمالاً موسی ابن جعفر باشه و احتمال، و باز عن عدة من اصحابنا شماره 26 مرحوم کلينی قدس الله نفسه عن عدة من اصحابنا عن سهل ابن زياد بلی عن سهل ابن زياد عن الحسن ابن علی الوشاء از مرحوم وشاء قال سئل ابوالحسن الرضا(ع) عن شراء المغنيه قال قد تکون للجارية للرجل الجاريه تلهيه و ما ثمنها الا ثمن الکلب و ثمن الکلب سحت و السحت به اصطلاح و السحت فی النار، اين که روايت سحته ما در اهل سنت هم داريم که حالا انشاء الله می­خوانيم، و ما ثمنها البته اينجا عنوان تلهيه آمده بلی و چون سؤال از مغنيه هست بايد بگيم مراد از لهو در اينجا اين کارهای زشتی مغنيه­ها می­کردند و لا خود مجرد لهو به اطلاقه دليلی بر حرمتش نداريم، عرض کردم من سابقاً اين يک روايتی، اين روايتی که الآن خواندم و اين روايت را به اصطلاح مرحوم شيخ حر تقطيع کرده، اين روايت صفحه همين چاپی که اگر دست من هست بلی صفحه­ی 83 حديث شماره 2 از باب چهارده اين ابواب مايکتسب ابواب چهارده، باب 14 ابواب مايکتسب حديث شماره 2 ببينيد اينجا داره عن عدة من اصحابنا عن سهل ابن زياد بلی

س: عن حسن ابن علی

ج: عن حسن ابن علی القاسانی، عن الرضا(ع) آن وقت در اينجا يک نمی­دانم حالا چاپ جديد پيش آقايون کسی هست يا نه؟ اصلاً نيست همراه­تان مرحوم آقای ربانی نوشته ذيل شماره 2 نوشته ک سه­تا نقطه يعنی پيدا نکردم تو کافی، دقت کردين ديدين شماره 2 را می­بينين ک سه نقطه

س: ک سه نقطه

ج: ک سه تا نقطه، ک يعنی کافی، بعد سه تا نقطه مرحوم آقای ربانی يعنی پيدا نکرده راست هم می­گه مرحوم آقای ربانی قاسانی اين نيست اين وشائه، حسن ابن علی وشائه،

س: همان روايت

ج: همان روايته، عدة من اصحابنا عن سهل عن الرضا(ع) لذا اگر آقايون بخواهن در اين، اگر اهلش هستند در اينجا نوشته ک سه تا نقطه، آنجا بنويسين جلد 5 صفحه 120 ديگه سه­تا نقطه­اش هم معين کرديم و تهذيب هم داره، و ليکن فقط ک شه نوشته تهذيب هم جلد 6 صفحه 357 داره که آقای ربانی استخراج نکرده، جلد 5 کافی صفحه 120 و تهذيب جلد 6 صفحه 357 روشن شد اين هم راجع به اين شماره حديث شماره 3

س: نمی­تونيم بگيم که اين شماره حديث شماره ششه،

ج: شش کجا؟

س: همين ششی که الآن خوانديد شما

ج: همانه تقطيعش کرده،

س: اين که شماره­اش ششه

ج: همونه همونه، روشن شد اين راجع به آن و بعد بلی اين راجع به آن از اين طرف اين حديث برای تأييد اين مطلب چون راهی که الآن ما رفتيم يعنی راهی که الآن کلينی داره نسخه مرحوم سهل ابن زياده اين که همين گفتند سهل متهم است کذب و دروغ و اين حرفا، ايشان از کتاب وشاء داره جزو کتب وشاء کتابی است به نام المسائل عن الرضا(ع) که از ايشان سؤال فرموده، يکی از کتاب­های وشاء المسائل عن الرضا است احتمالاً اين همان کتابه، کتاب المسائل عن الرضا،

س: کلام

15

ج: نيست الآن در اختيار ما نيست دقت کردين احتمالاً آن وقت عرض کردم اشکال قمی­ها سهل هم قم بود ديگه اهل تهران بود ساکن قم بود اهل ری ساکن قم بود اشکال احمد اين بود که اين سهل دقيق نيست در نقل حديث اشتباه می­کنه خرابی می­کنه، پس الآن در اين حديث تاريخش روشن شد اين حديث توليدش در کوفه هست، وشاء اهل کوفه است توسط سهل به قم آمده قمی­های مثل مرحوم احمد در اين توسط گير داشتند کلينی قبول داشتند و اين کتاب هم احتمالاً المسائل عن الرضاست سؤال­های که از حضرت رضا شده مال وشاء حالا آيا خودش سؤال کرده، نمی­دانيم حالا مدينه مشرف شده از امام سؤال کرده يا جمع کرده مجموع اين کتاب اسمش المسائل عن الرضاست اينجا هم داره سئل الرضا روشن شد اين برای معرفة الحديث شما خيلی مهمه،

س: آخر اين مرحوم خود صاحب اين کتاب چطور بين اين نفهميده که بين

ج: خيلی­ها حتماً نفهميده اين که

13: 16

س: الوشاء بعد آنجا نوشته

ج: القاسانی،

س: بلی

ج: بلی و بعد ما توضيح داديم که اين روايت حالا اضافه بر آن جهتی که من توضيح دادم خدمت تان اضافه بر آن جهت اين پس تا اينجا روشن شد انشاء الله برايتان برای حديث شناسش اين روايت از کتاب مسائل عن الرضاست مال وشاء که در کوفه بوده اين کتاب الآن نسخه­ی که به ما رسيده نسخه­ی کلينيه، کلينی اين را نقل کرده ليکن نسخه­ی کلينی توسط سهل ابن زياده اين همينی بوده که احمد اشکال داشته، شايد هم احمد چون روايته قبول نداشته حکمه قبول نداشته اين نسخه را نقل نکرده چون احمد هم کوفه آمده و از وشاء حديث نقل کرده احمد هم شاگرد وشاء است، الآن روشن شد ما يک راه ديگه هم داريم شما می­گين چرا آن را ذکر نکرده چيز ديگه هم ذکر نکرده اين هم فوائد اينجاست ديگه فرقی درس ما با درس ديگه بايد باشه آن صفحه 84 را ملاحظه بفرماييد اين هشتاد و سه بود هشتاد و چهار حديث شماره 8 همان باب 14 العياشی ببينيد فی تفسيره عن الوشاء اين هم يک نسخه ديگه از وشائه، اين در خراسان بوده در سمرقند بوده عن الرضا(ع) پس اين مؤيد نسخه مرحوم کلينی می­شه ليکن اينجا اينه سمعته يقول اين که می­گه سمعته يقول معلوم می­شه سؤال­ها مال خودش بوده اينجا سمعته يقول داره حالا فرق بين نسخه روشن شد در آنجا داره سئل ابوالحسن الرضا عن شراء المغنيه، قال

2: 18

نسخه­ی سهل داره سئل ابوالحسن اينجا نسخه­ی مرحوم عياشی داره سمعته يقول ثمن الکلب سحت و السحت فی النار يعنی به عبارت اخری ثمن المغنيه سحت تو اين نسخه نيست،

س: راستی اين سه­تا حديث کدام يکيه،

ج: يکيه، آن که تقطيعه اين که خودشه آن که تقطيعه روشن شد پس معلوم می­شد که مرحوم وشاء هم نسخه­ی که از اين حديث نقل کرده با نسخه سهل اختلاف داره، قال سمعته يقول ببينيد ثمن الکلب سحت اينجا هم داره ثمن الکلب سحت اما ديگه توش نداره ثمن المغنية سحت،

س: عياشی می­گه تقطيع نيست

ج: عياشی نه ظاهراً تقطيع که تقطيعه ظاهراً چون حديث يکيه و السحت فی النار،

س: قسمتش حذف کرده باشه

ج: بلی ايشان معلوم می­شه شايد تو مغنيه­اش هم ايشان نظر داشته مثل احمد، شايد توی مغنيه باز نظر داشته الآن روشن شد برايتان آن روايتی که ما از حضرت رضا داريم معلوم شد نسخی که اين روايته نقل کرده متفاوته، نسخه اصل الآن که ما داريم طريقی که ما داريم که الآن به دست ما به نحو وجدانی رسيده کتاب کافيه کافی هم به شواهد موجود از کتاب وشائه، ليکن اشکال چه بوده آن در نسخه سعده، تو نسخه احمد نيست الآن، روشن شد اين يک، ما يک نسخه­ی ديگه از وشاء داريم پيش عياشی آن هم توش باز متأسفانه ثمن المغنيه نداره، باور نکردين، آن فقط ثمن الکلبه داره، و ثمن الکلب سحت و السحت فی النار، اين بحث نسخه و لذا اگر بخواهيم بگيم تو اين نسخه­ی عياشی نسخه وشاء اين مشکل وجود داره اين پس تا اينجا روايت امام الصادق، حضرت موسی ابن جعفر و حضرت رضا بر اين که ثمن مغنيه سحته، و از همه اين­ها باز آخر تر حضرت بقيه الله ارواحنا فداه، حديث شماره 4 معذرت من شماره 3 همين باب تحريم بيع المغنيه، کتاب را از کتاب اکمال الدين صدوق نقل کرده از محمد ابن محمد ابن اسحاق کلينی نمی­شناسيم ايشان را احتمالاً از آقايون اهل کلين بوده همشهری مرحوم کلينی در قم کتاب کافی را نقل کرده برای مرحوم صدوق طريق صدوق غالباً به کلينی ايشانه راه­های ديگه هم ديدم من اما غالباً ايشان چرا؟ چون همشهرش بوده يا رفيقش بوده دوستش بوده الآن ما محمد ابن اسحاق را نمی­شناسيم عن محمد ابن يعقوب کلينی عن اسحاق ابن يعقوب که ايشان را هم نمی­شناسيم گفته شده برادر کلينيه ايشان

33: 21

در توقيقات معروفی که وردت عليه محم ابن العثمان العمری يا عُمَری به خط صاحب الزمان(ع) و اما ما سئلت، نسخه اين­ها صحبت همين اخيراً کرديم خوبی اين نسخه اينه بکه به خط خود بقيه اللهه اين کتاب مرحوم آقای ربانی شايد ديگه حالا ديگه آخرين درسه ديگه حالا صحبت متفرقه زياد کرديم برای نورانيت اين توقيع را کامل می­خوانيم مرحوم آقای ربانی تو حاشيه داره به نظرم در اين چاپ جديد ننوشته، اين حاشيه را من کاملاً می­خوانم عن اسحاق ابن يعقوب قال سئلت محمد ابن عثمان العمری رضی الله عنه، ان يوصل اليّ کتاباً قد سئلت فيه عن مسائل اشکَلَت، اُشکِلت نخوانيد، اشکلت عليه فوردت التوقيع به خط مولانا صاحب الزمان(ع) اما سئلت عنه ارشدک الله و ثبتک من امر المنکرين لی من اهلبيتنا و بنی عمننا مثل جعفر کذاب اين­های که از عمو زادگان ما هستند فاعلم انه ليس بين الله يا بعضی زيدی­ها که سادات حسنی بودند، عزّ و جلّ و بين احد قرابة و من انکر لی فليس منی، مثل عموی ايشان و سبيله سبيل ابن نوح و اما سبيل عمی جعفر که اين ديگه اسم برده شده، ولده فسبيل اخوة يوسف و اما الفقاع آب جو فشربه حرام، و لا بأس بالسلماس اين يک شرحی داره يک نوع به اصطلاح چيزه مثل تخمير ماننده می­خوردند و اما اموالکم فلانقبلها الا لتطهروا اين پولی که مثلاً وجوهاتی که می­دهيد برای پاکی خودتانه فمن شاء فيصل و من شاء

33: 23

فما آتنی الله خير مما آتاکم و اما ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره ديگه دست من نيست و کذب الوقاتون و اما قول من زعم ان الحسين حالا بعضی از غلات اين طور عقيده داشتند، فکفر و تکذيب و ضلال، اين کفرش چون بعضی­شان معتقد بودند که امام حسين خداست و نمی­دانم فلان اين­ها ديگه کفرشان رو اين جهت و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الی روات احاديثنا فانهم حجتی عليکم و انا حجة الله عليه و اما محمد ابن العثمان العمری که همين رضی الله عنه و عن ابيه من قبله فانه ثقتی و کتابه کتابی و اما محمد ابن علی ابن علی ابن مهزيار الاهوازی فيصلح الله قلبه و يزيل عنه شکه،

س: چه بوده؟

ج: اين راجع به حالا شايد مثلاً تغييری برش راجع به غيبت و اما ما واصلتنا به فلا قبول عندنا الا ما طاب و طهر ما پولی که پاکه قبول می­کنيم ناپاکها را قبول نمی­کنيم و ثمن المغنية سحت

س: حرامه

ج: حرامه به نظر من، شايد مغنيه­ی فروخته کنيزکی فروخته پولش را خواسته بفرسته برای حضرت حضرت فرمودند که ثمن المغنية سحت، اين طريق البته اين حديث الآن به لحاظ سندی اشکالش محمد ابن محمد ابن اسحاق که توثيق نشده اما شيخ طوسی در کتاب غيبت اين را به سند صحيح نقل کرده اين اشکال سند اصولاً متنفيه. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ظاهرا اشتباه روایت دینوری را خواندیم و باید بعدا بحث میکردیم و از روایات مجوزه است.

در این روایت یک خاصیتی بود که احتمالا مغنیة فقط آوازه خوان نباشد. مثلا رقاصی هم میکرده است.مغنیة او تحسن ان تغنی. یعنی که هنوز مغنیة نشده است.

یک روایت دیگر هست که در همین جلدی که دست من است در ابواب ما یکتسب باب 99 حدیث شماره 4. سند حدیث خوب است. محمد بن یحیی عن احمد بن محمد اشعری عن معمر بن خلاد که بزرگوار است عن ابی الحسن الرضا سلام الله علیه:

22597- 4- «3» وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: خَرَجْتُ وَ أَنَا أُرِيدُ دَاوُدَ بْنَ عِيسَى بْنِ عَلِيٍّ(این ظاهرا از خاندان بنی عباس است یا امیر مدینه بوده است یا آمده بوده مدینه)- وَ كَانَ يَنْزِلُ بِئْرَ مَيْمُونٍ(مدینه همش چاه چاه است) وَ عَلَيَّ ثَوْبَانِ غَلِيظَانِ(ظاهرا  مراد جدی لباس افراد محترم و سنگین است. جوان اگر بود ثوبان رقیقتن میپوشید. یعنی به لحاظ عرفی باید ترجمه اش کرد. به نظرم کنایه از همینی باشد که رعض کردم.)- فَلَقِيتُ امْرَأَةً عَجُوزاً وَ مَعَهَا جَارِيَتَانِ- فَقُلْتُ يَا عَجُوزُ أَ تُبَاعُ هَاتَانِ الْجَارِيَتَانِ- فَقَالَتْ نَعَمْ وَ لَكِنْ لَا يَشْتَرِيهِمَا مِثْلُكَ(این قرینه ثوبان غلیظان. شما با لباس طلی مشتری من نیستی) قُلْتُ وَ لِمَ- قَالَتْ لِأَنَّ إِحْدَاهُمَا مُغَنِّيَةٌ وَ الْأُخْرَى زَامِرَةٌ(از مزمار شبیه نی. یک نی هایی هست که سوراخ دارند و ... این را مزمار میگذارند. یکی نی نواز است. معلوم میشود نی زدن و خواندن غیر از مغنیه شدن است. ظاهرا مغنیه یک حالتی بوده است و نی زدن و .. حالت دیگری بوده است.) الْحَدِيثَ.

پس این روایت بعید نیست که بگوییم مغنیه مجرد خوش آوازی نبوده است.

برگردیم به روایات بحث خودمان. روایات مانعه از بیع مغنیه به ترتیب ائمة سلام الله علیهم اجمعین.

اولی اش از آقا امام صادق سلام الله علیه بود و بعدی ز آقا موسی بن جعفر سلام الله علیه. این حدیث در قرب الاسناد است و سندش صحیح است ولی ظاهرا در قم خیلی جا نیفتاده است.

22152- 4- «2» عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ- إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِيكَ عِنْدَهُ جَوَارٍ مُغَنِّيَاتٌ- قِيمَتُهُنَّ أَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ دِينَارٍ- وَ قَدْ جَعَلَ لَكَ ثُلُثَهَا- فَقَالَ لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا- إِنَّ ثَمَنَ الْكَلْبِ وَ الْمُغَنِّيَةِ سُحْتٌ.

در قم یک چیزی بوده است. ظاهرا ریشه به احمد اشعری بر میگردد.

روایت بعدی احمال دارد مراد موسی بن جعفر سلام الله علیهما هم باشد. و احتمال میدهیم که حضرت رضا سلام الله علیه هم باشند.

22153- 5- «3» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ قَالَ: أَوْصَى إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ- بِجَوَارٍ لَهُ مُغَنِّيَاتٍ أَنْ تَبِيعَهُنَّ- «4» وَ يُحْمَلَ ثَمَنُهُنَّ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ إِبْرَاهِيمُ- فَبِعْتُ الْجَوَارِيَ بِثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ- وَ حَمَلْتُ الثَّمَنَ إِلَيْهِ- فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ مَوْلًى لَكَ يُقَالُ لَهُ- إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ أَوْصَى عِنْدَ

______________________________

(2)- قرب الاسناد- 125.

(3)- الكافي 5- 120- 7.

(4)- في التهذيب- يبعن (هامش المخطوط).

وسائل الشيعة، ج‌17، ص: 124‌

وَفَاتِهِ بِبَيْعِ جَوَارٍ لَهُ مُغَنِّيَاتٍ- وَ حَمْلِ الثَّمَنِ إِلَيْكَ وَ قَدْ بِعْتُهُنَّ- وَ هَذَا الثَّمَنُ ثَلَاثُمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَقَالَ- لَا حَاجَةَ لِي فِيهِ- إِنَّ هَذَا سُحْتٌ وَ تَعْلِيمَهُنَّ كُفْرٌ- وَ الِاسْتِمَاعَ مِنْهُنَّ نِفَاقٌ وَ ثَمَنَهُنَّ سُحْتٌ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ مِثْلَهُ «1».

روایت بعدی:

22154- 6- «2» وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ شِرَاءِ الْمُغَنِّيَةِ- قَالَ قَدْ تَكُونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِيَةُ تُلْهِيهِ- وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ كَلْبٍ- وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّارِ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ مِثْلَهُ «3».

در ضمن الهاء در اینجا ظاهرا کارهای زشت مغینه ها مراد باشد و الا مجرد لهو دلیلی بر حرمتش نداریم.

مرحوم صاحب وسائل تقطیع کرده اند. حدیث شماره 2 از باب 14:

22136- 2- «4» وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْقَاسَانِيِّ «5» عَنِ الرِّضَا ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ سُحْتٌ.

در کافی قاسانی نیست بلکه وشاء است. ج5 ص 120.تهذیب هم دارد. ج 6 ص 357.

از جملة کتب وشائ المسائل عن الرضا سلام الله علیه است و احتمال این همان کتاب است. به نسخه سهل بن زیاد.

سل بن زیاد اهل طهران بود.رازی بود. اشکال این بود که این حدیث را سهل نقل کرده است که دقیق نیست در نقل. ولی مرحوم کلینی قبول کرده اند. حالا آیا این احادیث این کتاب را خود وشاء سؤآل پرسیده است یا دیگران پرسیده اند و ایشان جمع کرده اند.شما در حدیث شماره 8 همین باب نگاه کنید:22142- 8- «1» الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ ثَمَنُ الْكَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّارِ.

خوب دقت بفرمایید. این یک نسخه دیگری از کتاب وشاء است و مؤید میشود باری قبلی و در ضمن معلوم میشود سؤآل خود وشاء بوده است.

و میبینید که ثمن المغنیة ر این نسخه موجود نیست. فقط ثمن الکلب هست. ایشان شاید در مغینه نظر داشته است مثل احمد اشعری.

پس نسخ روایت از حضرت رضا سلام الله علیه مختلف است.

نسخه وجدانی ما کتاب کافی است و کافی از کتاب وشائ است ولی اون در سنخه سهل است نه احمد اشعری. ما یک نسخه از عیاشی داریم که متأسفانه ثن المغنیة ندارد.

اگر بخواهیم بگوییم در نسخه وشاء این اشکال هست.

حدیث شماره 3 در باب تحریم بیع المغنیة: 

22151- 3- «1» وَ فِي كِتَابِ إِكْمَالِ الدِّينِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ فِي التَّوْقِيعَاتِ الَّتِي وَرَدَتْ عَلَيْهِ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ بِخَطِّ صَاحِبِ الزَّمَانِ ع أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ- وَ ثَبَّتَكَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ لِي إِلَى أَنْ قَالَ- وَ أَمَّا مَا وَصَلْتَنَا بِهِ- فَلَا قَبُولَ عِنْدَنَا إِلَّا لِمَا طَابَ وَ طَهُرَ- وَ ثَمَنُ الْمُغَنِّيَةِ حَرَامٌ.

محمد بن عصام الکلینی ایشان ظاهرا اهل همان شهر مرحوم کلینی بوده است و کتابهای مرحوم کلینی را نقل کرده اند برای مرحوم صد.ق. طریق مرحوم صدوق به مرحوم کلینی غالبا این فرد است و خیلی نمیشناسیمش. اسحاق بن یعقوب را هم خیلی نمیشناسیم و شاید برادر مرحوم کلینی خودمان باشد. این حدیث را مرحوم شیخ طوسی به سند صحیح این حدیث را نقل کرده اند. در الغیبة.اشکال فنی اینجا همان محمد بن عصام الکلینی است.

ارسال سوال