ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388 (13)

دروس خارج فقه سال 89-1388 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1388-13

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث درباره دراهم مغشوشه بود تا اين­جای بحث روشن شد اجمالاً که مرحوم شيخ قدس الله نفسه توی مکاسب محرمه دوبار بحث غش را داره يکی مستقلاً انشاء الله خواهد آمد در حرف غين غش را آنجا، يک بار هم در خصوص دراهم مغشوشه دارن، و اين کاری خوبيه حالا انصافش يعنی با اين که مرحوم شيخ هم می­خواهن بگن غش حرامه، و غش در مطلق امور حرامه باز در پول مثلاً اولويت داره و همين طور هم هست حالا فرض کنيد يک بقال بره يک پروانه بقالی يا قصابی جعل بکنه اين يک مرتبه از به اصطلاح جعل و تدليس و تزويره يا يک پاسبان مثلاً بره لباس پاسبانی رو بپوشه دروغی اين يک مرتبه­اش يک وزير بره جعل کند، يک کسی بره مهر وزارت خانه را جعل بکنه غرض اين مراتب جعل قطعاً مؤثره و اين کار واقعاً نمی­دانم حالا مرحوم شيخ روی تأملی بوده توجهی بوده انصافاً اهتمام فقهای ما را در مسأله پول که در حقيقت به منزله خون جامعه است نشان می­ده که غير از خود حرمت غش به طور مطلق باز تو خود مسأله­ای پول يک عنايت زائدی هست پول­های تقلبی يک حساب خاص خودش را داره، عرض کرديم تا حالا تا اينجا دوتا روايت خوانديم که در هردو روايت خط غلو نقش دارند يکش توسط آن سجاده که از جزو خط غلوه، دومی هم مال مفضل ابن عمر که به هر حال جزو بزرگان اين خط حساب می­شه البته فرد صالحی است نه اين که فرد ناصالحی و همين طور که مرحوم نجاشی در غالب­ اينها می­گه ضعيف فی الحديث اينها غالباً در حديث ضعيف اند نه فی نفسه ضعيف اند ممکنه کم و زياد شده باشه يا ممکنه يک حديثشه ديدن آن معارضشه نديدن، ملتفت معارض نشدن در اين دوتا حديث مضمون اين دوتا حديث اينه که پول مغشوش کلاً بايد از بين بره و بايد معدوم بشه و توی يکش هم مسأله­ای صراحتاً طرح بيع هم هست که بايد خريد و فروش نشه، خب طبيعی است که در اين مسأله چون باز از آن خط ديگر يعنی خط اعتدال که علی رأسهم در اين روايت ما محمد ابن مسلمه، رواياتی هم داريم در مسأله­ای اين که اشکال نداره فقهای ما هم غالباً جمع کردند بين دو طائفه از اين روايت و جمعش همين جمعی است که الآن به ذهن می­رسه ابتداءً و خيلی هم واضح و روشنه مثلاً و آن اينه که جمع کردن به عنوان به اصطلاح مسأله­ای اين که آيا رائج باشه يا نباشه؟ يکی اين و يک جمع ديگری يک نکته­ای ديگری که در مقام وجود داره، اينه که آگاهی باشه يا نه؟ يعنی به عنوان غش باشه يا نباشه؟ ببينيد الآن حتی در همين نظام­های فعلی اقتصادی که الآن ما متعارف داريم در اين­ها اين سکه­های که می­زنن فرض کنيد سکه­ای يک تومنی ده تومنی صد تومنی بيست تومنی اين سکه­های که ما هم می­زنيم اين­ها دقيقاً چون بانک مرکزی که اين سکه­ها را می­زنه وزن آن­ها و جنس فلزش و آلياجش و خصوصياتش را ذکر می­کنه مثلاً از نقره چه مقدارش نقره است، چند درصدش نقره است، چند درصد

6: 4

چند درصدش نمی­دانم سربه مسه، تمام اين­ خصوصيت الآن ذکر می­شه پس در اين دراهمی که ما الآن داريم که مغشوشه يعنی اين دراهم فعلی موجود ما توش نقره نداره يا خيلی کم داره اين دراهم دو نکته درشان مراعات شده و لذا بعضی از علماء مثلاً با يک نکته­اش قبول کردند يک عده­ هم با يک نکته­ای ديگه­اش ليکن در حقيقت بايد دو نکته را قبول کرد يک نکته­اش اين است که مقدار معين باشه تا صدق غش نکنه يعنی تمام خصوصيات معين شده چه مقدار نقره داره، نکل داره، تمام آن نوع فلزش هم مثلاً نقره عيار فلان داره نکله، اين طوری با تمام خصوصيات اصلاً رسم­شان همينه، با تمام خصوصيات بيان می­شه اين يک. 

نکته دوم اين که اين سکه رائج معامله است اين معامله کردن با سکه در اصطلاح روايات جاز امره، اين جاز کلمه جاز من کراراً عرض کردم لفظ جواز و جاز در لغت عرب اصولاً به معنای عبوره، من الجواز من المسجدين لايجوز يا اجتياز اين خودش اساساً به معنای عبوره هرچه که رد بشه اينه انسان جايز اصلاً جائز معناش اينه، اما اگر گير بکنه می­گن نه وقف مثلاً گير کرد مثلاً،

س: جواز

28: 5

ج: ها! الآن جواز اين جاز امره به اين معنی است که آن سکه هم از نظر دولت اعتبار داشته باشه پول شخصی نباشه يک شخصی خودش يک ورقه­ای روش يک چيزی بنويسه بگه اين پول منه اعتبار کردم، ارزش نداره پس بنابراين يکی مقدار غش روشن باشه يکی اين که باش تعامل واقع بشه خريد و فروش و معامله، اين متعارف بين فقهای ما بين دو طائفه را جمع کردند، ما تا حالا طائفه اول را خوانديم طائفه دوم را بعد می­خوانيم

س: ببخشيد در مورد رايج شدن تلازم بين اعتبار دولت و اعتبار مردم ديگه

ج: بايد تو جامعه جا بيفته ممکنه دولت هم اعتبار بکنه اما باز اين اعتبارش محدود باشه آن در حد محدود خودش،

س: الآن حاج آقا آن پشتوانه­ای دولتی و الا اين، سکه­ها را هروز طراحی می­کنه همين جور

26: 6

ج: يکی پشتوانه است يکی هم يک نظام جهانی داره الآن فرق کرده اين فرق الآن سابق هم بود جور ديگری بود به اين شدت فعلی نبود، به اصطلاح گاهی پول­های محلی بود، يعنی گاهی اوقات که نقص در آمد بود، می­آمد امير در

45: 6

خودش مثلاً چرمی را داد يک مهر روش می­زد اين به اصطلاح پول­های محلی بود، يک شعری داره سعدی حالا شعر بخوانيم: اميرزاده نادان به شهر واماند اينه خيال می­کردند يعنی در شهر گير بکنه که در ديار قديمش به اين

3: 7

اين مراد از شهر واماند نه شه­روا شه­روا در لغت فارسی همان پول محليه، می­گه اميرزاده نادان اگر پسر پادشاه باشه، عقل درست نداشته علمی نداشته باشه اين فقط دور و بر پدرش نفوذ داره، در جاي ديگه ديگه رواجی نداره: اميرزاده نادان به شه­روا ماند که در ديار غريبش به هيچ نستاند، شه­روا يک پولی محلی بوده که مثلاً گاه گاهی که الآن هم هست ديگه الآن به عنوان در اقتصاد يکی از کارهای مهمی بحث­های مهمی مسأله پول در اقتصاد ضرب سکه بدون پشتوانه

40: 7

اعتماده که به طور طبيعی در حالات جنگ حالا نمی­خواهم وارد بحثی کتاب­های در اقتصاد مخصوصاً در مسأله­ی پول وارد شدند اين بحث در آنجا هست مواردی که دولت اقدام به چاپ پول­های بدون پشتوانه می­کنه اين سابقاً هم بود اما به اين وسعت فعلی نبود و با اين حساب رسی­های فعلی نبود حالا انشاء الله چون مسائل پول به اين صورت فعلی در ميان اقتصاد ما نيامده برای تطبيقش انشاء الله يک فرصت ديگه من پيدا بکنم آنجا يک صحبتی می­کنم حالا فعلاً باشه سر فرصت خب اين يک راه طبيعی برای جمع بين دوتا طائفه از روايات يعنی يک طائفه­ای که می­گه اعلامش بکن خريد و فروش باش نشه يک طائفه هم می­گه اشکال نداره حالا من قبل از اين که آن طائفه­ای که می­گه اشکال نداره بخوانم يک توضيحی عرض بکنم بعد بيايم آن طائفه را هم بررسی کنيم، بنده سراپا تقصير عرض کردم که يک احتمالی هم می­ديم که اصلاً اين بحث اقتصادی يک نوع ريشه­ی تشکيلاتی به خودش گرفته يعنی خط خطی شده به اصطلاح امروزی­ها مثلاً خط غلو شايد دنبال اين فکر بودند بيشتر، حالا اين يک زمينه­ای می­شه برای جمع کردن که بعد توضيحش را عرض می­کنم و آن دوتا روايتی هم که ما داريم مال خط غلوه، هم روايت مفضل و روايت مفضل به نظر ما البته آقايون نوشتند سندش ضعيفه، به نظر ما قابل اعتماده، خود مفضل ابن عمر ثقه است و چيزهای که به ايشان نسبت داده شده، درست نيست نهايت چيزی که هست احاديث ايشان بايد توقف روش بشه، اين هست درسته، آن هم توقف نه به خاطر کذب ايشان اين خط غلو يک مقدار ممکنه قر و قاطی بکنن، يک مقدار کم و زياد بکنن، حرفه درست ملتفت شن اين بايد روش يک توقفی بشه درسته، ليکن چون در اينجا قبل از ايشان دوتا از اجلای اصحاب ما هستند يکی ابن ابی عميره که فوق العاده جليل القدر و يکی از محورهای حديث و فقه ماست يعنی چيزی که خودش معياره اصلاً ابن ابی عمير عن علی الصيرفی که من عرض کردم به نظر ما علی ابن اسماعيل ابن عمار صيرفی است، عرض کردم صيارفه در کوفه همانطور اين مطلب را

10

نوشته درست نوشته، اگه کتابی داره به نام شرح خُطف الکوفه، خطَف الکوفه چاپ شده به اسم خطَف الکوفه خيلی زحمت کشيده، جزوه کوچکه اما خيلی زحمت کشيده انصافاً حقاً يقال صيارفه ايشان نوشته درست هم هست صيارفه يا صرافان يک نقشی مالی داشتند همين علی ابن اسماعيل که الآن اسمش را برديم در يک روايتی داريم خودش علی ابن اسماعيل می­گه به امام صادق عرض کردم من يک همسايه دارم خيلی آدم خبيثيه اين آبروی منه می­بره منه تو خيابان که می­بينه می­گه هذا الرافضی اين برای جعفر ابن محمد پول می­فرسته، اين نشان می­ده که ارتباطش را و نقشش را که حضرت يک دعاهای به او ياد می­دن که در سحر خوانده بشه بعد از نماز، می­گن آن ديگه به قول­ماها کلکشه می­کند می­گه من خواندم آمدم به کوفه شب که وارد شدم، پرسيدم از همسايه گفتند مريضه، صبح گفتند تمام کرد حالا غرض اين که اين علی ابن اسماعيلی اين صيرفی ايشانه، مرد بزرگوار و از وجوه اصحابه، از بزرگان اصحاب از يک خاندان علمی پدرش از علماء، عمار، اسماعيل البته اين اسماعيل نه، اما بلی چرا اسماعيل هم همين طوره، جدش عمار از علماء عموهاش و خيلی مرد بزرگواری است انصافاً و لذا به نظر ما به خلاف اين تصور که آقايون نوشتند که حديث ضعيفه اين حديث قابل اعتماده ليکن خب عرض کردم نکته­اش عمده­اش وجه فهم حديثه ببينيد

س:

26: 11

اصحاب نبودند شما اعتماد نمی­کرديد به اين حديث

ج: خب عرض کردم توقف می­کنيم نه اين که رد می­کنيم وقتی شواهد آمد،

س: يعنی می­خواهم

ج: وقتی شواهد آمد، چرا وقتی آمد مفضل دروغگو نيست بلا نسبت مثلاً بگن نماز نمی­خوانده اين­ها نيست،

س: بنای اول­تان چه بود؟

ج: بنای اول اين است که در روايات خط غلو يک نيش ترمز می­زنيم رد نمی­کنيم يعنی اگر مثلاً اين روايت زراره بود اجازه بفرماييد اگر اين روايت به جای مفضل زراره بود اين برای عادتاً هشتاد درصد مياره بازهم قبول مطلق نمی­کنيم ده درصد دنبال شواهديم تا نود درصدش اما وقتی مفضل هست می­شه شصت درصد هفتاد درصد،

س: خب همه جا يک ترمز می­زنيد منتهی تو اين­ها بيشتر

ج: احسن به قول شما همه جاش ترمز می­زنيم،

س: در مقام عمل ديگه توقف نمی­کنيد

ج: ها! اما شواهد را که جمع می­کنيم می­بينيم نه قابل قبوله، و بعد هم تأمل تو خود روايت کاملاً واضحه، دقت ما چون متن و سند را با هم بررسی می­کنيم اين طور نيست، ببينيد ايشان می­گه کنت عند ابی عبدالله فالقی بين يديه دراهم فالقی الیّ نمی­گه معلوم می­شه به قول ما امروزی­ها وجوهات آوردند گفت وجوهات آخر يک شوخی می­کنن گفت سهم مبارک امام(ع) می­گه عليه السلام به سهم می­خوره، حالا فرض کن برای حضرت وجوهات آوردند بعد فالقی اليّ درهماً منها يک درهمی را فقال أيشین، ببينيد دقت بکنيد اين خيلی واضحه، أيشين به امام، ديگه اين حد معقولش نيست که بگيم امام از اين مطلب خبر نداره اين معناش اينه که اين درهم در مدينه رايج نبوده و با توضيحاتی که داده شد دقت بکنيد اين در حقيقت ظاهرش درهمه دو طرفش نقره است وسطش مس بوده يعنی آدم ابتداءً که نگاه می­کنه خيال می­کنه درهمه، و عرض کرديم در بعضی از کتب اهل سنت در اين

29: 13

منير نقل کرده اصلاً نوشته لايجوز بيعه اصلاً جايز نيست لانه فلوس، اصلاً اين درهم نيست اين فلوسه، فلوس يا فلس پولی بوده که در آن زمان اصطلاحاً از غير طلا و نقره بوده پول بی ارزش بوده، پس اين دوتا طرفش نقره بوده وسطش مس بوده دقت می­فرماييد أيشن هذا فقلت ستوه فقال و ما الستوه قلت طبقتين فضه و طبقة من نحاس و طبقة من فضه، اين طبقة من فضه دومی زياديه صحيحش همينه، بعدش طبقتين نبايد باشه، طبقتان بايد مرفوع باشه، طبقتان فضة به اصطلاح و طبقة من نحاس، طبقه­ای از نحاس وسطش اين دوطبقه دو طرفشه، روشن شد،

س: دو طبقه باشه،

س: اگر جايي رايج هست

س: تثنيه نباشه مفرد باشه باز

س: شايد اولی مفرده طبقات، همه روايت داره طبقه آمده

26: 14

ج: بلی اين حالا اينه باز من در نسخه­ای سرائر نديدم اما اين اين الآن مشکل نداره يک چيزی زيادی داره، يک چيزی زيادی داره، آخرش که طبقة من فضه آخرش زياديه، کسانی ديگه هم جور ديگه معنی کردند آن گفتند آن ورش زياديه، به نظر من همين طبقتان فضه و من طبقة من نحاس بسشه، همين مقدار کافی بوده آن زياديه بقيه­اش زيادیه به هر حال روشن شد پس متن روايت هم نشان می­ده که يک پولی بوده که در مدينه برای امام صادق معهود نبوده حالا با اين که برای ائمه(ع) چون پول­های متنوع می­آوردند بازهم امام اين طور که مفضل نقل می­کنه اين اولين بار مثلاً ديدند که يک همچو پولی است که ظاهرش درهمه باطنش فلوس و فلسه به اصطلاح يا فِلسه،

س:

19: 15

ج: خب همين لذا می­گه اين چيه؟ بلی ظاهر، اين می­گه نه آقا اين در حقيقت ستوهه نگاه نکنيد ظاهرش درهمه اين درهم نيست اين، لذا امام فرمودند اکسر هذا فانه لايحل بيع هذا و لا انفاقه عين اين فتوی توی عبارت عده­ای از عبارت سنی­ها هم آمده حالا روشن شد اين تا اينجا، پس اين مطلب عرض کردم ريشه­اساسش بر می­گرده به خط غلو در حقيقت آن وقت اينه من عرض کردم چون خود من هم ترديد داشتم در جلسه اول بعد نگاه کرديم ديديم که در کتاب دعائم الاسلام هم داره، ببينيد در کتاب دعائم الاسلام در اين کتاب معاصر ما نقل کرده از به اصطلاح مستدرک هم نقل کرده من بايد خودم مراجعه می­کردم نشد يعنی يادم رفت نه اين که حالا، هی گفتم الآن نگاه می­کنم بعد نگاه می­کنم فکر می­کنم دعائم يک چيزی بايد قبل و بعدش داشته باشه اين مقدار نيست که اينجا آمده عن جعفر ابن محمد انه سئل عن انفاق دراهم محمول عليها، اين انفاق دراهم المحمول عليها آن روايات معارضه، چون عرض کردم معارض داره، روايت دراهم محمول عليها مال به اصطلاح محمد ابن مسلمه که معارضه، قال اذا کان الغالب عليها الفضه فلابأس بانفاقها اين هم يکی از وجوه جمعه، تا حالا جمع کردم گفتم يکی از وجوه جمع اينه که اگر فضه غلبه داره اشکال نداره، اگر فضه نيست غلبه با فضه نيست اشکال داره پس جمع کردند بين روايت مفضل ابن عمر و روايت محمد اب مسلم به اين ترتيب خوب دقت فرموديد روايت محمد ابن مسلم در جايي است که فضه مثلاً هشتاد درصده، روايت مفضل ابن عمر در جايي است که آن نحاسش هشتاد درصده، اين جوري جمع کردند پس تا حالا سه وجه يا چهار وجه از جمع گفته شد يکی اين که روايت محمد ابن مسلم حمل بشه بر پول­های که در زمان ماست که اگر درش قيد نقره هم هست دقيقاً ذکر شده همين عقدالمنير نگاه کنيد يک ليستی داره که مثلاً در زمان مثلاً فرض کن قاجاريه پول­ها چقدر نقره داشتند غير نقره داره، در زمان فرض کنيم همان رضاخان قلدر چقدر نقره داشت، چقدر غير تمام اين­ها چون رسماً اعلام می­کنن دقت می­کنيد پس يک حمل توجيهش اينه که اگر غشش معين باشه اشکال نداره

س: به اين هم می­گن غش

ج: ها! ديگه غش نمی­گن مثل همان می­مانه گفت حتی تعلم، اين ديگه اشکال پس خريد و فروش با علم به غش اشکال نداره با غش اشکال داره اين وجه جمع بين دوتا، يک وجه اينه که جاز امره ام لا؟ اگر رواج داره اشکال نداره اگر رواج نداره، يک امر ديگه هم همان راه سوم که من عرض کردم هم مقدارش معلوم باشه هم رواج باشه اين دوتا قيد يک چهارمی هم داره که همينه، که غلبه اگر با نقره است دقت فرموديد مثلاً هشتاد درصد نقره است اشکال نداره، هشتاد درصد نحاس و مسه آن اشکال داره،

س: سومی استاد پس فرقش چه شد

ج: سومی جمع می­کنه بين هردو،

س: هردو را

ج: هم جواز و هم مسأله­ای به نظر وجوه احتمالی جمع، آن وقت اين وجه مياد می­گه نه اگر غلبه را حساب بکنيم بعد در کتاب دعائم الاسلام داره و قال فی الستوق اين ستوق همان روايت ما ديگران در روايت ما ستوق منحصر در روايت مفضله، يعنی صاحب دعائم الاسلام داره اشاره می­کنه به روايت مفضل و هو المطبق عليه الفضه ايشان نقل به مضمون کرده، طبقه­اش فضه است و داخله نحاس اين خيلی روشن کرد دو طرفش فضه است يقطع آنجا اکسر داشت، اينجا يقطع داره نقل به معنی کرده و لايحل ان ينفق آن وقت بيعش را هم حذف کرده، من يک توضيحاتی راجع به نعمان ابن محمد تميمی معروف به قاضی نعمان قاضی القضات مصر، رئيس قضات مصر در زمان دولت فاطمی­ها بالخصوص دولت الامام المعز چون قاضی القضات امام معز به اصطلاح خليفه من تو ذهنم چهارم بود، ديروز يک جايي نگاه کردم به نظرم سوم بود، نمی­فهمم بعد از به اصطلاح مهدی قائم مهدی که ايشان در سال دويست و نود هشت به مصر سلطنت يعنی حکومت می­رسه ايشان امام چهارمه الامام المعز که همين شخص هم قاهره را بنا کرد اسمش اول المدينة القاهرية المعزية بود بعد شد قاهره و الا القاهرة المعزية بنيانگذار قاهره ايشانه، همين الامام المعزه بعد از بنای قاهره هم و بعد از فوت قاضی نعمان به بيست سال تقريباً الاظهر را مسجد را، جامع نه جامعه، جامعه يعنی دانشگاه، مسجد الاظهر را با اين رواق­هاش و با آن دوتا مأذنه دوقلو که داره توسط همين فاطمی­ها که شش امامی بودند اسماعيلی بودند در مصر به تبرک اسم حضرت زهراء الاظهر گذاشتند سال سه صد و به نظرم هشتاد و هفت اگر اشتباه نکنم بنای الاظهر، علی ای حال قاضی نعمان از علمای بزرگ اسماعيلی­هاست الآن هم آن اسماعيلی­های که مقيد اند يعنی

45: 20

آقاخانی­ هم که مقيد نيستند کتاب فقهی شان منحصر به همين دعائمه، دعائم الاسلامه، و اين کتاب و انصافاً هم مرد ملای است حقاً يقال انصافاً مرد فاضلی است و ما يکی نکات علمی را که راجع به ايشان هست کراراً توضيح داديم يکی اين که خوب دقت کنيد اسماعيلی­ها يک حکومت بسيار مقتدر و قوی را در شمال آفريقا بنا گذاشتند بلا اشکال و بعد هم اين حکومت تا نزديکهای گاهی تا حلب و اين­ها رسيدند توی ايران نتوانستند حکومت تأسيس بکنن البته خب برای آشوب و سر و صدا خوب بودند همين قلعه الموت و همين ترورها و گروه­های حسن صباح اين­ها چرا دست آن­ها بود اما نتوانستند تشکيل حکومت توی ايران بدن، در مقابل حکومت فاطمی که در بغداد بود و طبعاً اقتدارش بيشتر بود و در مقابل خلافت اموی که در اندلس بود عرض کردم در سال­های سه صد و چهارصد و تا شش صد و خرده­ای يا پانصد خرده­ای سه­تا خلافت همزمان در جهان اسلام بود فاطمی­های مصر و عباسی­های بغداد و اموی­های اندلس آن وقت اين کتاب به عنوان کتاب رسمی بود و اين­ها با اين که حکومت داشتند خوب اينه عنايت بفرماييد استقلال فرهنگی ندارند يعنی الآن نه فقط آن­ها اولاً ما حالا اولاً ما در ميان علمای خودمان روات خودمان هم يک نفر به عنوان اسماعيلی نداريم حتی يک نفر که بگن اين راوی اسماعيلیه، زيديه نداريم اما اسماعيلی نداريم، ثانياً خود آن­ها هم ندارند حالا ما جای خودش يعنی آن­ها هم وقتی آمدند بعد از تشکيل حکومت به فکر تأسيس علم افتادند عيال علينا از مصادر ما گرفتند اين نکته­ای به اصطلاح، مثل اين دراهم محمول عليها که اول خوانديم اين روايت محمد ابن مسلمه ستوق هم روايت مفضل ابن عمره، همين روايات کتاب­هاش نسخه­هاش در مصر در اختيار اينها رسيد و يکی از راه­های برای سلامت کارهای نسخه هم کار خوبيه انصافاً آقايون اگر بخواهن بحث­های متن و نقادی متن بکنن يکی از راه­های خوبی نقادی متن همين کتاب قاضی نعمانه، مثلاً در روايت ما داشت اکسر اگ شک بکنيد چون اکسر يعنی اعدام ديگه نابود کردنش ديگه، شک چون تو آن روايت سجاده هم داشت اکسره اگر شک بکني که اين در لفظ بوده اين چون خيلی بحثی مهميه شناخت متن بعد از هزار و سه صد سال کار بسيار مهميه، کار آسانی نيست آن وقت هم اين متن تأثير قانونی داره اکسر يعنی نابودش بکن، امروزه هست مواد مخدر را آتش می­زنن يعنی مثلاً اسکناس­های تقلبی بود، حالا از بين رفت، ببرند اگر شک بکني چون روايت هم از مفضل است از خط غلو، شک بکنيد که مفضل دقيقاً نقل کرده ببينيد شما قاضی نعمان داره يقطع قاضی نعمان هم درست همان متنه نقل می­کنه اين يک متنی است که از کوفه و بغداد رفته به مصر، و بعد از شايد مثلاً هفتصد هشت سال نهصد سال از مصر دو مرتبه به ما برگشته، پس لذا گاهی اوقات متن­های کتاب قاضی نعمان به اين جهت ارزش داره تأييد روايات ما می­شه و صحت متن آن­ها که حتی دست آن­ها هم بوده.

نکته دوم اينه که يک بحث بسيار معروف در روايات اصحاب ما که از زمان امام صادق به شدت شروع می­شه تعارض رواياته، و من مفصل راجع به اين مطلب صحبت کردم ديگه نمی­خواهد تکرار  بکنيم مبانی اصحاب از همان اول هم اختلافی بوده کسانی مثل يونس ابن عبدالرحمن مسلک طرح داشتند، کسانی ظاهراً مثل مرحوم کلينی مسلک تخيير داشتند کسانی مثل مرحوم شيخ طوسی مسلک جمع داشتند، کسانی هم مثل متأخرين ما مثل علامه به بعد شيخ انصاری مسلک ترجيح داشتند اين چهار مسلک چهار مسلک اساسی اصحاب ماست طرح است و تخيير است و جمع است و ترجيح،

س: جمع مال کيه؟

ج: جمع مال شيخ طوسيه، آن وقت مسلک جمع خيلی عجيب و غريب به نظر می­رسد، چون می­گن الجمع مهما امکن، ما به اين مناسبت در آنجا متعرض اين نکته شديم که آيا اين مسلک جمع همان طور الآن بين ما به شيخ طوسی معروفه واقعاً مال شيخ طوسی است يا سابقه داره ظاهرش از مجموعه کلمات سابقه داره يکش هم قاضی نعمانه خوب دقت بکنيد آن وقت علامتش چيه؟ اگر در يک باب روايات متعارض يکش را آورده آنجا طرح کرده، يکی را قبول کرده چون فقيهه اين ملاست گفت کار نيکان را قياس از خود، خيلی مرد ظريفيه گاهی اگر دقت بکنيد توی قاضی نعمان فقط يک روايتشه مياره، ما معارض داريم اما معارض را نمياره اين يعنی طرح يعنی يکی را قبول کرده يکی را قبول نکرده گاهی اوقات مثل اينجا هردو را آورده،

س: يعنی ايشان هم اخلاق شيخ صدوق داشته، يعنی فتوای خودشه می­خواسته

ج: بلی قطعاً، اين عمله، اين مال، ها! يک نکته­ای سوم حالا عرض می­کنم روشن شد برايتان خيلی مهمه اين مطلب يعنی ايشان قاضی نعمان، شايد خود اسماعيلی پدر همه­شان می­­گن اين حرفا از

16: 26

قاضی نعمان قائل به جمعه، حالا اين را ما از کجا فهميديم غير از اين که حالا مثلاً در اينجا هردو آورده ايشان يک رساله­ای به نام الايضاح داره اين الايضاح مرحوم شيخ طوسی وفاتشان چهار صد و شصت و شصت و يکه، اين شخص سه صد و شصته، شصت و سه است، يعنی صد سال قبل از شيخ طوسيه، ارزش کار و قطعاً شيخ طوسی به ايشان متأثر نيست اين ديگه قطعيه يعنی هيچ شبهه­ای نيست که هم اولاً تو مصر بودند مثلاً عرض کردم کراراً آن زمان به عنوان يک حکومت انقلابی مطرح می­شد مصر به خلاف بغداد که حکومت مال فئودال­ها بود، حکومت مستضعفين و پا برهنه­ها و انقلابی­ مصر بود و از همان وقت هم در اين فکر بود که خيلی از چيزها را از ملکيت شخصی افراد در بياره ملک دولت قرار بده حتی مثل هتل، اين سندها ناصر خسرو از اين جهت خيلی مهمه، می­گه من در قاهره حمام­ها و خان­ها، خان همين حکم مدل زمان ما که از آن سلطان بود اين اصلاً برداشت من يک مقدار ملکيت به اصطلاح دولت را به عنوان سلطان که در اختيار افراد نباشه و من عرض کردم انصافاً ما در طی تاريخ تا اين لحظه­ای که من خدمت تان هستم در کشوری که يک نوع حکومت مثلاً سوسياليستی باشه اشتراکی ضعيف باشه، حالا ضعيف يا قوی و مع ذلک پيشرفت درش پيشرفت و تقدم اجتماعی اقتصادی باشه خيلی کم داريم يا نداريم الا همين مصر در زمان فاطمی­ها اين توضيحاتش يک وقت ديگه حالا اين جاش مناسب نيست روشن شد پس بنابراين قطعاً شيخ طوسی متأثر به کلام قاضی نعمان قطعاً نيست يعنی نه اين که احتمال شبهه درش هست، هيچ احتمالی توش نيست،

س: بالاخره ارتباط که بوده بين

ج: هيچ نبوده بين مصر و بغداد هيچ، اصلاً می­ترسيدند افراد آنجا می­رفتند

2: 28

انقلابی پيدا می­کردند چون به شدت، چون دست به ترور زدند ديگه مثل القاعده ما، زمان ما اين در آن زمان ترورهای که آن­ها کردند به يک معنای از اين­ها مهم­تره ديگه خيلی سطح وسيعی داره که الآن نمی­خواهم وارد آن بحث بشم دقت بکنيد در آن رساله­ای الايضاح که اخيراً چاپ شده از قاضی نعمان چون اين رساله به نحو وجاده به ما رسيده اگر اين رساله درست باشه خيلی شبيه الاستبصار شيخ طوسی است، چون ننوشتند چطور استبصار شيخ طوسی جمع تعارضين اين ايضاح نکته­ای فنی­اش اينه اين صد سال قبل از شيخ طوسيه، و بيشترين وجه جمع را انسان در کتاب دعائم احساس نمی­کنه در آن کتاب احساس می­کنه که انسان ايشان قائل به مسلک جمعه، از کسانی که قبل از شيخ که از مذهب ما هم نيست از اسماعيليه هستند، ايشان قائل به جمع.

نکته سوم چون عرض کردم اين­ها نکته­های علمی است اين کتاب به عنوان فقه دولت در آنجا مطرح بود،

س: همين دو کتاب

ج: دعائم الاسلام يعنی به منزله قانون اساسی نبود، به منزله مواد قانونی بود، عمل در دولت به حساب فاطمی­های مصر همين کتاب بود و اين کتاب جزو اوائل يعنی شما حساب بکنيد دويست نود و هشت تأسيس دولت فاطمی ايشان سه صد و شصت و يک يا سه صد و شصت، يعنی حدود شصت سال هفتاد سال، شصت و خرده­ای سال بعد از زمان الامام المعزه که خيلی فرض کن يک کتاب در سيره الامام المعز داره، تا حالا چاپ نشده، تازه چاپ شده من هم داره يک نسخه ازش خيلی هم به الامام المعز معتقده اينه برای ما تا حالا چون من در بحث­های سابق می­گفتم که با اين که ايشان معاصرش هست خيلی تجليل نمی­کنه من تا آنجای که من هم تبرعاً حالا نه اين که در کتاب دعائم ديدم دوبار ظاهراً می­گه سئلت الامام المعز از اين مسأله، خيلی هم عجيبه يعنی به امام حی زمان خودش مراجعه نمی­کنه اين هم خيلی چيزی غريب اما اخيراً يک کتاب داره از ايشان دارم اين کتاب را در شرح سيره امام معز خيلی هم تجليل از امام زهدش را ورعش را تقواشه و چنين و چنان خيلی

س: که تجليل می­کنه؟

ج: همين قاضی نعمان اين تا حالا چاپ نشده بود چهار و پنج ساله چاپ شده يا هفت هشت سال، غرضم به هر حال اين نکته را در نظر بگيرين که اين گاهی اوقات برای يک فهم اجتماعی مسأله خيلی مهمه، قاضی نعمان بعد از اين که اينجا اين حرف را می­زنه يک اضافه هم خودش داره که در روايات ما نيست و بعد داره و کذالک المضيبقه و المکحله، مضيبقه از کلمه ضيبق به معنای جيره، ضيبق اين معلوم می­شه که يک نوع دراهيم احتمالاً اين­ها در مصر بودن و در اين کتاب عقدالمنير که خيلی اين آقای مازندرانی آقای

54: 31

زحمت کشيده انصافاً مضيبقه را اگر آقايون خواستند توش استدراک بنويسن نه مکحله داره نه مضيبقه را داره چون نديده اين روايت را معلوم می­شه اين احتمالاً پولی بوده که در آن زمان در مصر بوده، يعنی پولی بوده که ظاهر سطحی او مثلاً جيوه بوده به جای نقره و يا حالت سرمه کحل به معنای سرمه که به اصطلاح يک نوع حجر مخصوص، حالت سرمه­ای رنگ داشته، شايد يک نوع پول فلوسی بوده، علی ای حال من شرح از اين مضيبقه و مکحله در کتاب ايشان هم نديدم

س: مضيفه

ج: نه مضيبقه چاپ کرده، بعيده مضيفه باشه با مکحله، مضيفه مرادش همانی است حالا آن وقت تا اينجا روشن شد که اين مسأله بر می­گرده به خط غلو و من توضيحاً عرض کردم سابقاً چند بار عرض کردم خط اسماعيلی­ها ريشه­هاش تو خط غلوه اين اشتباه نشه يعنی الآن هم يک طائفه­ای از اسماعيلی­ها آقاخانی­ها کارهاشان عين کارهای ابوالخطابه خطابی­هاست نماز نمی­خوانند روزه نمی­گيرند کاراشان شبيه خطابی­هاست و در رجال کشی هم داره که اسماعيل توسط مفضل ابن عمر با ابوالخطاب ارتباط پيدا می­کنه، و اين هرچه تصديقش برای ما مشکله، به هر حال بدون شک آن مقداری که خط غلو قائل بوده تشکيل حکومت سياسی اين توسط اسماعيلی­ها در مصر محقق شد آن وقت در اين کتاب العقد المنير من می­خواهم اين نکته را عرض بکنم که ببينيد حديث را فقط تو مجال حديث نخوانيد و اين حديث تو مجال اجتماعی، تو زمينه­های اجتماعی شکل ديگری پيدا می­کنه يک واقعيت عينی پيدا می­کنه، بلی المقريضی مقريضی يک کتابی داره الخطب يک کتاب در نقود داره مرد ملای است انصافاً از مصری­های بسيار ملاست کتابش بسيار قابل ايشان می­گه ان فی ضرب ملک المؤيد الدراهم المؤيَديه، اصلاً اين دراهم را ايشان درست کرده بود اين قدر نکته­اش مهم بود که به اسمش منسوب کردند، الدراهم المؤديه

س:

10: 33

ج: اين در کتاب العقد المنير، که در مايتعلق بالدراهم و الدنانير جلد1 صفحه 169 چون اقسام دراهم را اسم برده، عرض کرديم اينجا مضيبقه را هم اسم نبرده، مثلاً المعزيه را هم داره که بعد از اين که امام معز که اسمش را بردم اين هم مثلاً در آنجا درهمی چاپ کرد و خصوصياتش اين­ها را از مقريضی نقل می­کنه من جمله مقريضی می­گه از دراهمی که در آنجا بوده دراهيم مؤديه حالا دقت بکنيد چقدر اين­­ها با اين که فرض کنيم به قول ما اسماعيلی  بودند ربطی هم به ما نداشتند ايشان ملک می­گه ملک مؤيد دراهيمی را ضرب کرده به اصطلاح سکه زد که حالا اين ننوشته من توضيحش را می­دم بعد ننوشته­اش را نياورده، نکته اساسی دراهم مؤديه اين بود که خالصاً نقره بود خوب دقت کنيد هيچ توش غش نداشت، صد درصد نقره خالص بود حالا بعد می­گه ان فی الضرب الدراهم المؤديه ستة فضائل، نکته فضيلت او را موافقة سنة رسول الله، اين من همانی است که من عرض کردم در طول تاريخ هزار و چهار صد ساله اسلام خيلی از افراد سعی می­کردند يک تلفيقی بين اقتصاد و دين بشه بين سياست و دين بشه، حتی بين قضايای اجتماعی مثلاً الآن در شهرهای ما يک حدی است به معنای حومه­ای شهر اين­ها يک فاصله معينی نوشتند خروجی­های تاکسی ممنوع ببين مثلاً در اسلام آمده حومه شهر را

44: 34

الآذان گرفته، ببينيد يک تلفيقی شده بين دين و مظاهر اجتماعی اينجا هم از همان تلفيقه آمده اقتصاد را با سنت رسول الله تلفيق کرده، ان فی ذلک موافقة سنة رسول الله فی فريضة الذکات لانه عليه الصلاة و السلام انما فرضها فی الفضة الخاصة، لا المغشوشه، چقدر لطيفه، ايشان ورداشته دراهم را فضه خالص زده گفته ما می­خواهيم روايات ذکات را تطبيق بکنيم تو جامعه با درهم مغشوش نمی­شه تطبيق کرد در دويست درهم که مثلاً پنج درهم مثلاً پنج درهم ذکات بايد داده بشه اين همان تلفيق دين با جهات دنيوی، حالا سياست هست اجتماع هست اقتصاد هست و الی آخره،

س: يک کم ظاهر بينی شده و الا

ج: اجازه نه ظاهر بينی کار خوبی هم شد دو اتباع سبيل المؤمنين اين اشاره به همان آيه است و من يتبع سبيل المؤمنين، چرا؟ و ذلک انه اقتضی فی عملها خالصة اين خالصة قيدی برای هائه، يعنی برای ساختن آن دراهم خالص، نه خالصاً خالصةً دراهم را خالص قرار داد بالخلفاء الراشدين که چون آن­ها در صدر اسلام هم به اصطلاح درهم نقره­ای خالص بود مغشوش نبود سه انه لم يتبع سنة المفسدين، که من اين را سابقاً در خلال يکی از بحث­ها عرض کردم که بعيد نيست پول­های غير مغشوش اصلاً علامت طائفه­ای مترف، علامت افرادی که در فکر فساد اقتصادی اند، مفسدين اقتصادی الذين نهی الله عن اتباعهم بقوله عز و جل و اصلح و لاتتبع المفسدين، اين خيلی عجيبه، سبيل داره، سبيلش افتاده

س: دراهم مخلوطه هم مشکلی نداره،

ج: نه ديگه حالا اجازه بدين، من می­خواهم هميشه مشکل می­دانستم اين جمع­های که ما داريم می­کنيم اين­ها برای همين گوشه­ای سرزمين خوبه، اين­ها توی جامعه ببينيد تو جامعه که مياد می­گه ما اگر بنا بشه دراهم مغشوش را در جامعه رواج بديم اين راه را باز می­کنيم برای مفسدين اقتصادی و لاتتبع سبيل المفسدين ايشان هم نوشته کنار آيه اينجا مفسدين نوشته در حاشيه­اش نوشته سبيل و بيان ذلک ان الدراهم لم تغش الا عند تقلب المانعين يعنی وقتی افراد فاسد به زور می­آمدند سلطه را می­گرفتند، اين­ها دراهم مغشوشه داشتند، آن رابطه بين اقتصاد و بين سياست همانی که من در خلال بحث­هام عرض کردم الذين اتبعوا قوماً قد ضلوا افراد گمراه را دنباله کردند، الرابعه انه نکد عن الشرح فی الدنيا می­گه چون وقتی دراهم مغشوش شد انسان زياد جمع می­کنه دو مليون سه مليون، اما وقتی درهم خالص شد ده هزار مياد پايين، خالصه نقره، الخامسه انه ازال الغش، بازهم دنبال سنت رسول الله عملاً بقوله(ع) من غشنا فليس منا، الثالثه انه فعل ما فيه ما فيه النصح لله و لرسوله چون پيغمبر فرمود الدين النصيحه، خيلی عجيبه انصافاً دقت بکنيد در حدود مثلاً هشتصد سال نهصد سال من حالا دوره تاريخ الامام المؤيد را نمی­دانم مراد ايشان کيه ببينيد شش­تا نکته،

س:

23: 38

ج: چون خالص داد ديگه، النصيحة لله، الدين النصيحة لله،

س: نصيحت يعنی خيرخواهی،

ج: خيرخواهی، واقع نه واقع گرايي و لب واقع خوب دقت بکنيد يعنی يک نفر بيايد در مصر دراهم خالص را می­­دن شش جعل، درست مثل يک، ما مثلاً تو بحث­های حالا می­گيم به

44: 38

می­تونيم نسبت بديم روی اين نکات را ايشان می­گه صحيحش اين است که ما درهم و در مقابل دراهم فاسد ايستادگی می­کنه، حالا می­شه يک وجه پنجمی تا حالا من چهار وجه ذکر کردم حالا قبلش چون هنوز نرسيدم به روايت معارض فردا انشاء الله روايت معارض را می­خوانيم اصلاً يک روايتی قبل از اين که برسيم به روايت معارض يک وجه ديگری ذکر کنيم غير از اين چهار وجهی که بنا شد که من در خلال اول بحث عرض کردم و خلاصه آن وجه پنجم اين باشه که اصلاً بگيم اين مسأله دراهم مغشوشه اصولاً جزو فقه استنباطی نيست جزو فقه ولائيه اصلاً، ما تا حالا داريم برخورد فقه استنباط،  مثلاً يک طائفه­ای اين وره، يک طائفه­ای اين وره، چطور جمع بين دوتا روايت بکنيم که اصطلاحاً ما می­گيم فقه استنباطی بگيم اصلاً اين روايات که ظاهرش اينه که هردو درسته هم مغشوش هم غير مغشوش ظاهرش اين طوره ديگه آقايون جمع کردند، توجيه کردند ما به جای جمع کردن می­گيم اصلاً اين مسأله را شايد اين که امام هردو را فرمودند اشاره به اين باشه که يک مسأله­ای سياسی و اجتماعی است اقتصادی است يک وقتی نظام تشخيص می­ده که الآن به هيچ وجه نبايد پول مغشوش تو جامعه باشه هر جا هم پول مغشوش ديد بايد بسوزانن آتش بزنن نابود بکنن از بين ببرند، مثل خون فاسد گاهی الآن خون­های فاسد ميارند از کشورهای خارجی خوب گاهی ممکنه است همين فاسد را بدن به بعضی از حيوانات مثلاً

12: 40

جوجه و موجه و اين جور چيزها بدن، بعضی الآن تشخيص دادند که نه اصلاً اين خون بايد کلاً معدوم بشه اعدام بشه، اصلاً وجه پنجم مياد می­گه اين مسأله از فقه استنباطی خارجه، اين را بگذارين در محدوده­ای حدود ولايت و فقه ولايي تا حالا اين چهار وجهی که عرض کرديم برای جمع بود کيفيت جمع بود، اصلاً بياييم بگيم نه خير اصلاً جمع نمی­خواهد بکنيم يعنی اگر حاکم تشخيص داد مثل همين شخصی که الآن اسمش را خوانديم و نشان داد که عملاً اين کار که بايد به هر نحوی جلو مبارزه­ای با پول يا حالا پول شويي به اصطلاح امروزی­ها با پول فاسد گرفته بشه زمينه­های رشد مفاسد اقتصادی يکش همين پوله، يا پول شويي مثلاً به شکل فعلی ما اين زمينه بايد کلاً از بين بره در اينجا می­تونه در فرض کنيم بانک مرکزی و حکومت دستور العملی صادر بکنه که کلاً پول­های مغشوش و تقلبی بايد معدوم بشن يقطع،

س: حکم اوليه­اش را بفرماييد

ج: حکم اوليه­اش اصلاً حکم اولی نداره، اين اصلاً حکم اجتماعیه، پول يک پديده اجتماعی است اصلاً خودش فی نفسه حکم اولی نداره حکم اولی اگر جايي غشه، غش حرامه، اين حکم اولش اما پول چون قسمت مهمی است و در جامعه غش مراتب هم فرق می­کنه حالا مثالش را عرض کردم يک بقال پروانه غش بکنم، يک پولس پروانه جعل بکنه لباس جعلی را بپوشه، مهر وزارت خانه را جعل بکنن اين مراتبش اين فرق می­کنه، پس اين کاری که فقهای ما کردند شيخ کردند انصافاً کارش کار خوبيه هم غش را ذکر کرده هم پول را پس اين کار خوبيه که هم اضافه­ی بر حرمت غش رو پول تأکيد شده اما اين جمع هم گفتند چهار وجه جمع نکن، اصلاً بگيم اين مسأله جواب فقه استنباطی نداره، چون يک مسأله­ای اجتماعی است، جوابش هميشه تو فقه اجتماعيه، تو فقه ولائيه،

س:  حمل بر کراهت شده، نه اين­ها همه­اش فقه استنباطيه، کراهت مراهت اينها همه فقه استنباطيه، ما اصلاً دنبال فقه استنباطی نريم،

س: روايت درسته ديگه،

ج: ها! دنبال فقه استنباطی نريم،

س: حاج آقا از اين يک کبرای کلی می­تونيم نتيجه بگيريم که

ج: و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

غش مراتبی دارد و در نوع رابع بیشتر کلی است و در اینجا تقریبا خصوص غش در گول است که یک عنایت زائدی مثلا دارد.

تا حالا دو روایت خواندیم که در هر دو خط غلو نقش دارند.مضمون این دو حدیث این است که کلا باید از بین بورد و در یکی بحث بیع هم هست که نباید بشود.

اما از خط اعتدال روایاتی داریم که اشکال ندارد.

فقهای ما هم جمع کرده اند معمولا که به ذهن هم میرسد ابتداء و خیلی روشن است و اون این است که جمع کرده اند به عنوان مسأله اینکه آیا رائج باشد یا نباشد و یک جمع دیگر هم این است که آگاهی باشد یا نه. غش باشد یا نباشد.

در نظامهای فعلی اقتصادی متعارف در اینها این سکه هایی که میزنند. مثل ده تومان یمثلا اینها دقیقا وزن و جنس فلز و آلیاژ و خصوصیاتش را نقل میکنند. تمام جزئیات ذکر میشود. در دراهم موجود که مغشوش است و نقره ندارد یا کم دارد و فعلا این دراهم موجود هستند دو نکته در اینها مراعات شده است و لذا بعضی با یک نکته و بعضی در نکته دیگرش قبول کرده اند. یک نکته اش این است که مقدار معین باشد تا صدق غش نکند و یک معیارش هم این است که این سکه رائج معامله است و در اصطلاح روایات جاز امره  یعنی رائج معامله است. جواز و جاز در لغت عرب اصولا به معنای عبور است. این خودش معنای عبور و رد شد میدهد. اما اگر گیر کند جواز به کار نمیبرند. جاز امره یعنی اینکه اون سکه در نظر دولت اعتبار دارد و شخصی نباشد.

این تفاوتهای الآن هم در قدیم بود ولی این شدت الآن را نداشت. پولهای محلی بود و امیر میآمد اینها را مهر میزد روی چرم.شعر سعدی دارد: امیر زاده نادان به شهر واماند. این را  خیال کرده اند که معنایش این است که در شهر گیر بکند. که در دیار غریبش به هیچ نتواند ...

این واماند نیست. این شَهرِوَا ماند است. شهروا  در لغت فارسی همان پول محلی است. امیرزاده نادان فقط دور و اطراف پدرش فقط به درد میخورد و نفوذ دارد ولی در جای دیگر جون عقل درستی ندارد. شهروا پولی محلی بوده است و الآن هم هست و از بحثهای مهم بحثهای اقتصاد ضرب سکه بدون پشتوانه و اعتبار است. به طور طبیعی در زمان جنگ این طور است.

بنده احتمال دادم که این بحث اقتصادی شاید سیاسی شده باشد یعنی خط غلو بودن مؤثر باشد.

حدیث مفضل هم قابل قبول است و فقط باید ترمزی کرد چون گاهی خط غلو قاطی میکردند.

صیارفه در کوفه همان طور که لوئی ماسیلیون نوشته است در کتابی به اسم ... الکوفة، صیارفه نقش مالی داشته اند.و همین علی بن اسماعیل در روایتی دارد که به آقا امام صادق سلام الله علیه  عرض کردند که این یک آدم خبیثی همسایه من هست که آبروی من را میبرد. من را در خیابان که میبیند میگوید هذا الرافضی برای جعفر بن محمد پول میفرستد و حضرت دعایی  به او یاد میدهند که د رسحر بعد از نماز خوانده میوشد و اون دعا را خواند و دیدم آمدم کوفه  و شب که داخل کوفه شدم در مورد همسایه شنیدم که مریض است و صبح تمام کرده بود!

اسماعیل پدرش و جدش عمار همه از بزرگانهستند. خلاصه این حدیث قابل اعتماد است و عمده اش وجه فهم حدیث است.

تأمل در خود روایت کاملا واضح است. کنت عند ابی عبدالله فالقی بین یدیه دراهم فالقی الیّ.... اینجا معلومیشود که وجوهات آورده اند...فقال ایشٍ هذا... این معنایش این است که درهم در میدنه رائج نبوده است. پس ظاهرش درهم است. دو طرفش نقره است و وسطش مس بوده است.

در عقدالمنیر نقل کرده از عامه که لایجوز بیعه لانه فلوس یعنی پول بی ارزش است. فقلت ستوق فقال و ما الستوق فقلت طبیقتین من فضة و طبقة من نحاس. البته بهتر بود طبقتان باشد نه طبقتین. قسمت اخرش را هم حذف کردیم. اکسر هذا فانه لایحل بیع هذا و لا یحل انفاقه. عین این فرمایش در فتاوای عامه هم آمده است.

عرض کردم که در کتبا دعائم الاسلام هم دارد معاصر نقل کرده اند از مستدرک از دعائم. ما با قبل و بعدش از دعائم نقل میکنیم.

59- وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع‏ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ‏ إِنْفَاقِ‏ الدَّرَاهِمِ‏ الْمَحْمُولِ عَلَيْهَا(این یعنی روایت معارض. عرض کردم روایت معارض دارد. روایات المحمول علیها مال محمد بن مسلم بود که معارض است) قَالَ إِذَا كَانَ الْغَالِبُ عَلَيْهَا الْفِضَّةَ فَلَا بَأْسَ بِإِنْفَاقِهَا.

و قال في الستوق‏[1] (ایشان دارد اشاره میکند به روایت مفضل زیرا منحصر در آن است)و هو المطبق عليه الفضة و داخله نحاس يقطع(در روایت اکسر دشات) و لا يحل أن ينفق(بیعه را هم حذف کرده است)-

دعائم الإسلام، ج‏2، ص: 30

و كذلك المزيبقة[2] و المكحلة[3]

[1] ( 4). حش د- الدرهم الردى، و في بعض الحواشى« السوق» و هذا غ.

[2] ( 1). س، د،( حاشية) مزابقة، كذا في ه، د( متن). ط. ى،. و أصله مزأبقة.

[3] ( 2). س- مكحلة.

این هم یکی از وجوه جمع است. اگر فضه غلبه دارد عیب ندارد. اگر نه اشکال دارد.

پس جمع کرده اند بین دو طائفه به این ترتیب.

عقد المنیر لیستی دارد که در زمانهای مختلف هر پولی چند درصد جی داشته است.

پس خریدو فروش دراهم با علم به ترکیب اشکال ندارد. یک وجه دیگر جاز امره او لا. یک راه دیگر هم اینکه هر دو باشد و یک چهرام هم بحث غلبه. اینها وجوه جمع.

ما توضیحاتی عرض کردیم در مورد صاحب دعائم که در زمان الامام المعز خلیفه سوم یا 4 امی فاطمیین است. بعد از 298 که اومدند روی کار ... این شخص شهر قاهره را بنا کرد و اسمش هم اول المدینة القاهرة المعزیة بود و بعدا عوض شد شد قاهرة. بنیان گذار قاهره همین الامام المعز است. بعدها بعد از فوت این معز و فوت قاضی نعمان تقریبا بیست سال بعد الازهر یعنی  مسجد را بنا کردند. جامع الازهر نه جامعة الازهر. جامعه یعنی دانشگاه. جامع یعنی مسحد الازهر را بنا برکردند با اوئ دو مأذنه دو قلو و رواقها و ... توس طهمین فاطمی ها در صمر به تبرک اسم  حضرت زهرا سلام الله علیه الازهر کذاشتند.سال 387.

در هر صورت ایشان از علمای بزرگ اسماعیلی ها است و الآن هم اسماعیلی های مقید یعنی بُحره ها که د رایران نیستند زیرا در ایران آقاخانیه هستند که مقید به احکام نیستند، کتاب فقهی بحره ها منحصر به دعائم است. انصافا هم مرد ملایی است و مرد فاضلی است.

نکات علمی ایشان یکی این است که اسماعیلی ها  بلا اشکا لیک حکومت قوی را د رشما افریقا بنا کردند و بعد هم تا نزدیک های حلب هم رسید و در یاران نتوانستند  حکومت رسمی داشته باشند ولی برای سر و صدا خوب بودند همین قلعه الموت و تروز ها کار اینها بود. د رمقابل خلافت فاطمی که در بغداد  بود و طبعا اقتدارش بیشتر بود و در مقابل خلافت اموی که در اندلس بود . عرض کردم د راسلهای سیصد سه تا و عباسی های بغداد و اموی ها اندلس. این کتاب به عنوان کتاب رسمی بود و اینها با اینکه حومت داشتند استقلال فرهنگی نداشتند.

اولا ما در میان علما یخودمان و روات خودمان حتی یک دانه اسماعیلی هم نداریم. زیدی داریم ولی اسماعیلی نداریم ثانیا خود اونها هم ندارند. بعد تشکیل حکومت که به فمر تشکیل علم افتادند عیال علینا. مثلا همین روایت که اول از دعائم خواندیم روایت محمد بن مسلم است و ستوق هم روایت مفضل و همین کتب ما به مصر رسید و اینها را نوشتند. کی ی از راهههای خوب نقادی متن همین کتاب قاضی نعمان است. چون بعینه از مصادر ماست.

مثلا در اینجا اکسر در روایت خودمان داشتیم و این معنایش اعدام است ولی در دعائم داریم که یقطع و انصافا معنای اعدام د رهر دو هست و مثلا شک نمیکنیم که مثلا مفضل بد نقل کرده باشد.

نکته دوم اینکه یک بحث بسیار معروف در روایات اصحاب ماست که تعارض ورایات است و از زمان آقا امام صادق سلام الله علیه شدت میگیرد و مبانی اصحاب متفاوت بوده اتسو کسانی مثل مرحوم شیخ طوسی مسلک جمع داشته اند و عده ای مثل مرحوم کلینی علی الظاهر تخییر قائل بودند و طرح هم مذهب یونس بوده است و ترجیح هم مثل اخیزی های ما بعد از مرحوم علامه است.

در اونجا بحث کردیم که مسلک جمع شیخ طوسی که  ابتدا به ساکن خیلی عجیب به نظر میرسد آیا قبل ایشان سابقه داشته است؟ بله ظاهرا داشته است و یکی از قائلین هم قاضی نعمان بوده اند. علامتش چیست.اگر در یک بابی آمد روایات متعارض یکی اش را فقط آورد میشود طرح و د رقاضی نعمان فقط یک روایت را میآورد این یعنی طرح. کاهی مثل اینجا هر دو را میآورد این یعنی جمع. قاضی نعمان ظاهرا قائل به جمع است. خصوصا اینکه ایشان یک رساله ای به اسم الایضاح دارد. ایشان وفتش 361 است و مرحوم شیخ طوسی 460 حدودا وفاتشان است و قطعا مرحوم شیخ طوسی از ایشان متأثر نیتس و این قطعی است. مثل اون زمان به صورت حکومت انقلابی طرح میشد. از همان وقت به فکر این بود که خیلی چیزها را از ملکیت شخصی افراد در بیاورد و ملک شخصی افراد قرار دهد. سفرنامه ناصر خسرو از این جهت خیلی مهم است. دارد که من در قاهره همام ها و خان ها دیدم که از آن سلطان بود.خان شبیه همین هتل هاست.یعنی اینها را در ملک خودشان قرار داده اند. در طول تاریخ کشوری که سوسیالیست باشد و تقدم اقتصادی داشته باشد نداریم الا همین مصر حکومت فاطمی ها.

در اون رساله الایضاح که به نحو وجاده رسیده باشد اگر این رساله درست باشد خیلی شبیه الاستبصار مرحوم شیخ طوسی است. چه طور در استبصار روایات متعارض را مرحوم شیخ طوسی آورده اند و جمع کرده اند.این الایضاح هم همین طوری است تقریبا. انسان احساس میکند که ایشان قائل به جمع هستند.

نکته سوم هم این که این کتاب به عنوان فقه دولت در اونجا مطرح بود. یعنی به منزله قانون اساسی نبود بلکه به منزله عمل قانون بود. 298 تأسیس دولت بود و ایشان در حدود اوائل است. یعنی نویسنده در سال 361 فوت یمشود. ایشان در زمان الامام المعز شان است که مثلا یک کتاب در سیره الامام المعز شان دارد. خیلی هم به او معتقد بوده است و با اینکه معاصرش هست خیلی از ایشان تقدیر نیمکند و در دعائم دو بار ظاهرا سألت الامام المعز عن المسأله و به امام حی زمانش مراجعه نمیکند ولی اخیرا در این شرح سیره او بسیار از از معز تقدیر میکند. این نکته را در نظر بگیرید که این گاهی اوقات برای فهم اجتماعی مسأله مفید است.

قاضی نعمان یک اضافه د راینجا دارند که : و کذلک المُزَیبَقَة(از زیبق به معنا یجیوه) و المُکَحَّلَة.

در کتاب عقد المنیر خیل یزحمت کشیده اند این مکحله و مزیبقه را ندارند. معلوم میشود این پولی بوده است در آن زمان در مصر بوده است. پولی بوده است که ظاهر سطحی آن جیوه بوده است به جای نقره. و یا حالت کجل یعین سرمه داشته است. سرمه ای رنگ بوده است شاید. من شرحی از اینحا در مزیبقه یا مکحله ندیده ام.

این مسأله بر میگردد به خط غلو./ عرض کردم که خط اسماعیلی ها ریشه هایش در خط غلو است. الآن طائفه اقاخانی ها شبیه خطابی هاست و در رجال کشی دارد که اسماعیل توسط مفضل بن عمر با ابوالخطاب ارتباط پیدا میکند. خلاصه این مقدار که خط غلو قائل به تشکیل حکومت سیاسی بود این در اسماعیلی ها محقق شد.در کتاب العِقد المنیر تعبیری دارند از المِقریضی که کتابی دارد الخطب و در نقود هم کتابی دراد و از مصری های ملا است و کتابش قابل استفاده است.ایشان دارند که:

ان فی ضرب الملک المؤید الدراهم المؤیدیه(این دراهم را ایشان درست کرده بود و اون قدر نکته اش مهم بود اسم خودش را بر رویشان گذاشت و منسوب به او شد. انواع دراهم را در این کتاب دارد و المعزیه هم  در قصه الامام المعز را دارد. دقت کنید اینها چه قد رجالب بود)(ایشان دارد که نکته اساسی دراهم مؤیدیه این بود که خالصا نقره بود و هیچ غشی نداشت)ست فضائل:1. موافقة سنة رسول الله(در طول تاریخ اسلام خیلی ها سعی میکردند بین سیاست و دین و اقتصاد و دین جمع کنند.مثلا در اسلام حومه شهر را رسیدن صوت اذان گرفتند)فی فریضة الزکاة لانه صلی الله علیه و آله و سمل انما فرضها فی الفضة الخالصة لا المغشوشة.2. اتباع سبیل المؤمنین(اشاره به آیه مبارکه)و ذلک انه اقتضی فی عملها خالصة(حال ها است)بالخلفاء الراشدین. 3. انه لم یتبع سنة المفسدین(بعید نیست پولهای مغشوش در حکم نماد فساد اقتصادی باشد)الذین نهی الله عن اتباعهم بقوله عزوجل : *(وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين‏)*و بیان ذلک ان الدراهم لم تغش الا عند تقلب المارقین(یعنی مفسدین میآمدند این کارها را میکردند)الذین اتبعوا قوما قد ضلوا.4.انه نکد عن الشح فی الدنیا(چون خاصل شد پول در آوردن کم تر میشود)5. انه ازال الغش عملا بقوله علیه السلام من غشنا فلیس منا6. انه فعل ما فیه نصح لله و لرسوله لان رسول الله قال الدین النصیحة.

ببنید که در اون زمان چه طو رمیفهمیده است.

میشود وجه 5 امی برای جمع بفهمیم. و خلاصه اش این است که مسأله دراهم مغشوشه اصولا جزو فقه استنباطی نیست بلکه جزو فقه ولائی است. دنبال این نباشیم که روایات را جمع بنکنیم. نه این مسأله که شاید حضرت هر دو را فرموده اند اشاره به این بادش که این یک مسأله اقتصادی است و یک وقتی صلاح نیست که اصلا هیچ نوع پول مغشوشی نباید باشد. بیاییم بگوییم تعارضسی نیست. این در محدوده حدود ولایت است و فقه ولایئ.اپر حاکم تشخصی داد که باید به هر نحوی جلوی پول فاسد را پرفت خب فبها و در غیر این صورت فبها.

حکم اولی ندارد. حکم احتماعی است. حکم یک پدیه اجتماعی است.پس باید هم غش را ذکر کرد و هم گول زیرا اینها با هم فرق دارد. این مسأله جوا بفقه استنباطی ندارد. جوابش در فقه ولائی است.ما اصلا دنبال فقه استنباطی نرویم.

ارسال سوال