ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388 (5)

دروس خارج فقه سال 89-1388 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1388-5

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به دراهم مغشوشه بود حالا چون يک روايتی است در مانحن فيه منحصراً از موسی ابن بکر واسطی لذا به اين جهت متعرض احوال ايشان شديم و يک مقدار بحث­های رجالی و فهرستی مجموعاً راجع به ايشان گفته، شد و تا اينجا روشن شد که موسی ابن بکر يک شخصيتی است در روايات ما نقشش خوبه، مقدار رواياتش خوبه انصافاً و بزرگان اصحاب هم بر رواياتش اعتماد کردند کتابش هم معلوم شد که دارای نسخه­ای کوفی است که بعدها اصلش کوفی بوده به قم آمده و اين نسخه قمی بيشتر حتی بعدها به بغداد همين نسخه­های قمی­ رفته، که ديگه توضيحش گذشت، نمی­خواهم من بيشتر عرض کنم، الآن ديگه وارد اين بحث بشم، و انصافاً سه نسخه­ای کتاب خيلی مزيت داره، نسخه­ای صفوان و نسخه­ای علی ابن حکم و نسخه­ای ابن ابی عمير و اضافه بر اين که اين سه نسخه در فهارس اصحاب ما آمده، دو نسخه­ای ابن ابی عمير و صفوان در فهرست شيخ طوسی آمده، يک نسخه­ای علی ابن حکم هم در فهرست نجاشی، اضافه بر اين که در فهارس اصحاب اين سه نسخه آمده تو روايات اصحاب هم اين سه نسخه هست الآن بالفعل موجوده يعنی در کتاب کافی از اين، حالا من صفوانش بعدش حالا صفار، در و کذلک در کتاب فقيه و در کتاب تهذيب، در کتاب فقيه ابتداء به اسم موسی ابن بکر کرده اما سندش را به ايشان ننوشته، احتمالاً توضيحاتش ديروز گذشت، به همان سندی که در قم، نسخه قم، و شهرت نسخه در قم اکتفاء کرده اين راجع به اينجا.

اما يک بحث ديگری هست بحث وثاقت ايشانه که نه شيخ توثيق کرده نه نجاشی و لذا بعدی­ها غالباً به خاطر وجود روايات و مسائل، روايات ايشان را عده­ای موثقه می­دانستند به خاطر اين که شيخ گفته واقفی، عده­ای هم به اصطلاح حسنه، اگر وقف ايشان ثابت نشه،

س: استاد ما ديشب يک روايتی ديديم ظاهراً نشان می­ده که ايشان واقفی نيست،

ج: حالا می­گن اين روايت دلالت نمی­کنه، من اشکالم اين راهی نيست که مرحوم قاموس يا آقای خويي يا آقای تنقيح ديگران رفته، ما اصلاً يک اشکال کلی داريم هرجا شيخ منفرد می­شه توقف می­کنه اين اصولاً به طور کلی، انفرادات شيخ پيش ما خيلی، چون ما خيلی اهل تعبد نيستيم چون اين آقايون روی تعبد قبول می­کنن، تمام نکته­ی شان اين نکته­ای هم که آقا سيد بزرگوار فرمودند اين هم روی تعبده، يک روايت آمده که مثلاً ايشان واقفی نيست، تو عبارت شيخ آمده که واقفی است، ما نه آن تعبد را قبول داريم،

س: روايتی که خودش نقل کرده،

ج: بلی ملتفت شدم چرا، گفته شده، توی

16: 3

آقای خويي هم آمده ديگه من نمی خواهم ما اصولاً معتقديم آنجای که شيخ انفراد داره، عرض کردم انشاء الله اگر خداوند توفيق بده، حالا آقايون هم بخواهن خودشان مشغول بشن، من حاضرم کمک کنم شيخ در دائرةالمعارفی بوده که اصولاً انفراد زياد داشت، و اين باب اگر تحقيق بشه خيلی در فقه شيعه و در مجموعه­ای معارف حوزوی ما مفيده، تا حالا کسی متعرض اين جهت نشده، يعنی شيخ فرض کنيد در اصول انفراد داره، در حديث انفراد داره، انفراد در حديث که زياد، و گاهی احاديث معروف را انفراد داره، اين الزموهم بما الزموا

57: 3

 از انفرادات شيخه، کسی ديگه نياورده، نه مرحوم کلينی ذکر کرده نه مرحوم صدوق، رواياتی که می­گن نذر احرام قبل از ميقات از انفرادات شيخه، نه صدوق آورده، نه کلينی، اين بحث زياد داره که طول می­کشه بخواهيم من وارد اين بحث­هاش بشم، در اصول انفراد داره در حديث انفراد داره، در رجال انفراد داره، در فهرست انفراد داره، شيخ داره ديگه حالا آن وقت خوبی مرحوم شيخ اينه، که ايشان مصادر علم­ش را نوشته، يعنی به قول امروزی­ها دانشگاهی آکادميک، يعنی سطح علمی کارشه، ما می­تونيم تحليل بکنيم البته مثل اينجا الآن ما می دانيم شيخ از يک مصدر گرفته، غالباً هم ايشان از کشی گرفته، الآن چون رجال کشی پيش ما نيست، نمی­شه نسبت جزم بديم، ليکن مواردی بوده پی گيری کرديم شيخ انفراد داشته تو کشی پيداش کرديم، و تصادفاً مواردی بوده که نجاشی هم گفته اينجا غلطه، از اغلاط کشيه، همان غلط کشی فعلاً تو کشی هست به رجال شيخ هم سرايت کرده اين­ها را ما بعضی موارد را ديديم، يعنی الآن موجوده پيش ما غرضم به هر حال و لذا ما معتقديم يک کار مجموعی بشه راجع به اصطلاح بخواهيم عبارت عربی بگيم خصائص مدرسة الشيخ طوسی انفرادات شيخ، ويژگی­های ايشان مثل مرحوم شيخ جعفر ششتری الخصائص الحسنيه داره اين انفرادات ويژگی­های امام حسين، الخصائص الزينبيه هم داره ايشان يک کتابی هم هست که در

30: 5

الخصائص الفاطميه، خصائصی که، خصوصيت­ها و انفرادهای که در حضرت(س) علی ای حال به نظر ما در رجال داره تو فهرست داره تو فقه داره فتاوای انفرادی داره، خيلی ماشاء الله شيخ قدس الله نفسه يک دائرة المعارفی است اينجا يک انفراد رجالی است اين که می گه واقفی، يعنی رجالی­های ما و فهرست نگارهای ما مثل مرحوم نجاشی، برقی کسی متعرض نشده الا شيخ اين فرق اساسي بين تعبد و غير تعبده، خوب دقت کنيد يک عده از آقايون ممکنه تازه تشريف آورده باشن، چون اين بنده سراپا تقصير حتی المقدور اينه که تعبد را قبول نمی­کنم، تا جايي که تعقل ممکن باشه به تعقل حلش می­کنيم خيلی تعبد موارد تعبد ما کمه، خيلی سعی می­کنيم، خيلی در فشار واقع بشيم قبول بکنيم و الا تعبد ديگه وارد تعبد نمی­شيم اين گفتار شيخ را ما چون بهش تعبد نداريم به گفتار شيخ مخصوصاً جايي که انفراد داره اصولاً روشن نيست، احتياج به آن حرف­ها روايت هست و چه هست و نمی دانم، نه اصولاً وقتی ايشان انفراد داره ما توقف داريم در کل انفرادات ايشان حديثی هم که منفرده يک توقفی می­کنيم تا بررسی بشه که آيا قبول بکنيم يا نکنيم؟ خيلی شواهد می­خواهد تا قبول کنيم، اين راجع به اين قسمت.

يک قسمت راجع به وثاقت ايشان بود که روز اول کلمات استاد مرحوم آقای خويي را خوانديم و ايشان توثيقش را از يک عبارتی اثبات کرده بودند که عرض کردم خيلی عجيبه و احتمالاً از کارهای شاگردهای ايشان باشن، کار خود ايشان بعيده، چون ديگه گذشت نمی­خواهد تکرار بکنم، و خود آقای خويي نوشتن نقل اعاظم مثل ابن ابی عمير و صفوان و اين­ها بعد ايشان نوشتن که اين دلالت

18: 7

خب اين که مبنای خود مرحوم استاده، اين عبارت معروف لايروی، لايرون و لا يرسلون الا عن ثقه، که مرحوم شيخ طوسی در کتاب عده آورده، البته ايشان بعد از اين سه­تا و غيرهم هم داره،

38: 7

ابن ابی عمير و صفوان و البزنطی و غيرهم، يک غيرهم هم داره اينه که حضرت استاد خيلی اشکال می­کنن که اين عبارت ناظر است به عبارت اصحاب اجماع، مراد آقای خويي از اين کلمه غيرهم است، چون ايشان سه نفره، معروف شده به مشايخ ثلاثه، معروف شده مشايخ ثلاثه، اما خود شيخ طوسی بعدش داره و غيرهم سه­تا نيستند بيش از سه­تا آقای خويي می­فرمايد که مراد شيخ همان اصحاب اجماع است چيز خاصی نيست همان اصحاب اجماع است به کلمه غيرهم، يکی رو کلمه غيرهم بايد آقايون دقت بکنند، اين کلمات بزرگان را کلمه به کلمه روش فکر بکنيد اشکال باز عبارت بعدی ايشانه، ممن عرفوا، بانهم لايروون و لايرسلون الا عن ثقه، تعبيرش اينه من عرفوا، اين معناش اين که شهادت از شيخ نيست اين­ها معروف اند، دقت می کنيد يعنی اين­ها در اوساط رجالی، اوساط حديثی معروف بودند لايروون و لايرسلون الا عن ثقه، و آن وقت اگر ما اين مطلب را غير از شيخ جايي نديدم، آن چه معروفيه، که

49: 8

در کتاب شيخه، اين عبارت لايروون و لايرسلون الا ثقه، عده­ای خوب قبول کردند به مشايخ ثلاثه و

9

عده­ای هم مثل آقای خويي اشکال کردند يک دفعه اشکال سر اينه که اين­ها از ضعفاء هم نقل کرده مثلاً ابن ابی عمير از علی ابن ابی حمزه بطائنی نقل می­کنه که ضعيف است، يک دفعه اشکال آن جوری کردند، اين چون نمی­خواهم وارد آن بحث بشم فقط رؤس بحث، آن­های که من جمله از اشکالات سر کلمه غيرهم است، که اين غيرهم يعنی چه؟ چند نفر ديگه داريم که لايروون و لايرسلون الا عن ثقه، يک اشکال بنده هست اين که ممن عرفواً خود همين اصحاب اجماع، حالا فرض کنيم مراد اين عبارت اصحاب اجماع باشه، حالا فرض کنيم بناء را به اين بگذاريم، اصحاب اجماع معناش اينه که اجمعت العصابة علی تصحيح ما يصح عن هولاء اجمعت العصابة ديگه دعوای اجماع، خب ما اين دعوی را در غير از کتاب کشی موجود فعلاً جای ديگه نديديم حدود بيست و يک نفر، سه­تا شش نفره، سه­تا شش­تا هم هجده­تا، يکی دوتاش هم اختلافيه، گفت و قيل و کان

5: 10

فلان مثلاً مجموعاً بيست و يک، بيست و دو نفر اند، اصحاب اجماع که ذکر شدند در کتاب کشی خب اين اگر واقعاً اجماع اصحاب بود خوب دقت بکنيد خب تو غير عبارت کشی هم مي­آمد مثلاً همين هجده نفر، حالا هجده نفر اصلی، يا بگيم بيست و يک، بيست و دوم نفر، مجموع می­شه با احتمالات با نسخه بدل به قول معروف، مرحوم نجاشی خب نمی­شه بگيم نجاشی استاد اين فن مطلع نبوده، چطور اصحاب اجماعی است که نجاشی خودش مطلع نباشه، مرحوم نجاشی راجع به اين هجده نفر يا بيست و يک، دو نفر سه جور حکم در کتابش کرده يک عده­ای را مثل عبدالله ابن مغيره گفته ثقة ثقة، يک عده­ای را گفته، ثقة ثقة، يک عده­ای را اصلاً هيچی نگفته، مثل عبدالله ابن بکير اسمش را آورده، آن وقت هيچی وقت نگفته، نه گفته ثقة نه گفته ضعيف سکوت کرده هيچی نگفته، يک عده­ای از اين هجده نفر را اصلاً نياورده، آن حسن ابن محبوب، حسن ابن محبوب با اين که واقعاً در رويات يکی از مدار در رواياته، می­دانيد ديگه روايات زيادی ما از حسن داريم، کتاب های خود حسن ابن محبوب مثل کافی در زمان ماست،

س: اصلاً اسم نبرده

ج: اصلاً مرحوم نجاشی ترجمه­ای از حسن ابن محبوب نداره، خيلی هم عجيبه، واقعاً برای ما تعجب آوره، انصافاً نه اين که بخواهم چيز بکنم واقعاً چون ما قائل به تعبد هم نيست، واقعاً برای ما هرچه فکر می­کنيم چرا اين نجاشی اين کار را کرده که اسم حسن ابن محبوب را اصولاً نياورده با اين که کتاب داشته، شخصيت بزرگی است روايات زيادی داره، مدار اصلاً بعضی از ابواب بر حسن ابن محبوبه اصلاً خب ببينيد همين اصحاب اجماع را شيخ نجاشی چهار جور با ايشان برخورد کرده، راجع به ابن ابی عمير نجاشی داره، چون کتاب­هاش، دخترش خواهرش، مادرش زير دفن کردند، می­گرفت رتبت رسيد، خاک رسيد يا بعد زير خاک رتبت، فکان يحدث بها من حفظ، و مرسل شده ديگه، تو ابن ابی عمير، تو صفوان ايشان نداره خيلی هم صفوان را تجليل کرده کان اعبد اهل زمانه، در ورع و تقوی و خيلی مورد وثاقت و جلالت و خيلی چون صفوان ابن يحيي را اما اين که لايروی و لا يرسل الا عن ثقه نبود، سؤالی که می­مانه مرحوم شريخ چه جور اين عبارت را فرمودند و غيرهم ممن عرفوا کجا عرفوا مگر در آسمان­ها عرفوا در زمين که لم يعرفوا، اگر در آن عالم ديگه ان من تعرف ديگه غير مجهول، مگر در آن مقام مناجات شعبانيه و الا توی مقامات ظاهری ما در مصادر خودمان يک مطلبی داشته باشيم که صفوان لايروی و لايرسل الا عن ثقه، الآن منحصر به عبارت شيخ در عده، دقت فرموديد لذا يک مناقشاتی اين جوری حالا من وارد اين مناقشات نمی­شم چون بحث اصحاب اجماع بحث طولانی است بحث مشايخ ثلاثه هم طولانی است، يک مناقشاتی شده وجوهی داده شده، در مشايخ ثلاثه من فقط اجمالاً خدمت تان عرض بکنم، عده­ای مطلقاً قبول نکردند مثل مرحوم استاد آقای خويي، عده­ای هم مطلقاً قبول کردند يعنی هم لايروی الا عن ثقه، و هم لايرسل الا عن ثقه، هردوشه قبول کردند، عده­ای هم يکش را قبول کردند، يکش را نکردند لايروی الا عن ثقه را قبول کردند، لايرسل الا عن ثقه را قبول نکردند، سه­تا رأی مشهور فعلاً در اين معاصرين ما وجود داره، حالا من کار به آن بحث­هاش و ريشه­هاش و زمينه­هاش و اين­ها ندارم چون طولانی است، اما به طور کلی حالا کار به آن عبارت هم نداشته باشيم آنچه که ما در مورد مثل ابن ابی عمير داريم ببينيد انصاف قضيه اگر بخواهيد، روی تعبد را بگذاريم و روی واقعيت­های موجود نگاه بکنيم اصولاً روايات ابن ابی عمير از اشخاص چند جوره يک جور نيست، يک در عده­ای از موارد ابن ابی عمير راوی کتابه، اين احتمال هم هست که شايد نظر شيخ اساساً اين بوده که اگر جايي ثابت شد ابن ابی عمير راوی اين کتابه، آن شخص

30: 14

خوب دقت بکنيد،

س: استاد لايرسل،

ج: نه کار ندارم آن عبارت هرچه هست،

س: عبارت شيخ بفرماييد که

ج: نه ممکنه شيخ مرادش،

س: شيخ شايد اينجا اصلاً جنبه­ای انشائی داره ديگه نه اخباری،

ج: آخر انشائی،

س: يعنی کسانی که معروف باشن، اگر معروف باشن

ج: اگر انشاء نمی­شه، دقت فرموديد پس اين هست، اين يک نکته­ای است و ممکنه شيخ اين مطلب را شنيده بوده ما الآن چند مورد تو نجاشی داريم زياد نيست مثلاً ثقة له کتاب رواه عنه ابن ابی عمير، آن همين که بحثی که اول کرديم، تعليق حکم علی الوصف مشعر بالعلية شايد هم به ذهنش مياد که اين وثاقت به خاطر روايت کتابه، گاهی داره نجاشی فلان ابن فلان ثقة له کتاب رواه ابن ابی عمير، اين ممکنه پس اين يک مرحله، و عرض کردم چون اصحاب ما فهرست داشتند معرفت اين نکته خيلی مشکل نبوده مثلی که من امروز دو روزه راجع به بحث فهرستی با شما صحبت کرديم در بحث فهرستی عرض کرديم، صفوان، ابن ابی عمير، علی ابن حکم روات کتاب موسی ابن بکر اند پس اصلاً شايد آن عبارتی را که شيخ ديده که ان هؤلاء لايرون و لايرسلون عن ثقه، آن بخش لايروونش مراد جدی اين بوده، دقت فرموديد، اصلاً مراد يعنی اين به هر حال حالا مراد آن بوده يا نبوده، ما با واقعيت خارجی را می­خواهم بگم با واقعيت خارجی در واقع خارجی ما چند جور داريم يک جورش ابن ابی عمير راوی کتابه، مخصوصاً اگر کتاب مشهور باشه و روايات تو کتاب اصحاب آمده، بهش هم عمل کردند فتوی هم دادند راوی کتاب راوی کتاب نه راوی روايت، راوی کتاب ابن ابی عميره، به نظر ما اگر عبارت شيخ در عده سالم باشه درست باشه، عرفوا هم به همين معنی باشه قدر متيقن متيقنی از مطالب همين صورته، يعنی قدر متيقن متيقن جايي است که در مرحله فهارس ابن ابی عمير راوی کتابه، خوب دقت بفرماييد اين يک مرحله.

س: ايشان فرمود لايرسلون قرينه بر اين که لايرون يعنی روايت نه اين که

ج: خب حالا ممکنه بگيم لايرسلون به آن قرينه يعنی کتاب را ندانيم از چه کتابيه؟ مثلاً ممکنه، حالا من ما چون دنبال آن عبارت خيلی نرفتيم گفتيم آن عبارت فعلاً کنار،

س: استاد به قول خودتان احتماله، نتيجه هم احتمال،

ج: نتيجه احتماله، می­دانم ببينيد من می­گم آن عبارت کنار، حالا اگر نوار را هم گوش بدين می­بينيد گفتم آن عبارت کنار آنی که ما در خارج داريم الآن در واقع داريم، گاهی ابن ابی عمير راوی کتابه، اين يک مرحله، دو گاهی ابن ابی عمير راوی کتاب، نمی­دانم حالا کتاب يا نه؟ اما از يک نفری زياد روايت نقل می­کنه مثلاً پنجاتا صدتا هستاد تا روايت نقل می کنه اين مرحله دوم.

گاهی ابن ابی عمير از يک کسی که روايت نقل می­کنه به عنوان استاد او را قبول داره ممکنه زياد نقل نکنه، مثلاً کلمات جميل ابن دراج را به عنوان اعتناء و احترام نقل می­کنه شاگرد جميله، من عرض کردم لفظ روی در زمان سابق به اين روايت يا روی و روايت به اين معنی نيست که الآن شما می­فهمين اين اشتباه شده، شما روی را  به معنای حکی می­فهميد اما روی در سابق اين نبوده استاد اجازه می­داده، حديث را می­خوانده مصدرش را می­گفته منظورش را می­گفته معارضاتش را بيان می­کرده، بعد از دست کردنهای زياد و کارهای زياد آن وقت می­گفتند اجزت لک ان تروی عنی، و لذا در کتاب صدوق مشيخه داره و ما کان فيه مثلاً عن علی ابن جعفر، فقد رويته، الآن می­خوانن رويته، اين درست نيست روِّيته، صحيحش روِّيته، البته سه جور قرائت شده، رَوَيت، رُويت، رُوِّيت صحيحش روِّيت يعنی جعلت راوياً مراد اينه، يعنی اجازه داده شد به من که اين را نقل بکنم، چون ممکن بود يک کسی يک حديثی را نقل بکنه اما اجازه نقل از خودش نمی­داد الآن صدوق در کتاب­های متعددش رواياتی آورده، در فقيه آن­ها را نقل نمی­کنه چون بهش اعتقاد نداره، اصلاً همين مسند احمد حنبل شما اگر آشنا باشين، فرض کنيم مسند به حسب اسناد تا صحابه است، مثلاً مسند ابوهريره، مسند علی ابن ابی طالب، مسند عايشه، مسند فاطمه زهرا اين طوری مسند، مسند بعد از اين مسندها مستدرکشه، مثلاً مستدرک روايت عن علی، مسنده که مال پسرشه، مثلاً پدره در روايت علی مثلاً من باب مثال دويست­تا حديث آورده، صدتا هم پسره بعدش داره آنجا مستدرک ننوشته، اصطلاح در کتاب احمد حنبل اينه زيادات عبدالله ابنه، زيادات عبدالله اين زيادات عبدالله همان زيادات را هم عبدالله از پدرش نقل می­کنه خوب دقت، چون احمد به آن­ها اعتقاد نداشته اجازه روايت نداده، آنهای که تو مسنده هم عبدالله از پدرش نقل می­کنه خوب دقت کردين تو خود مسند هم عبدالله عن ابيه، تو زيادات هم عبدالله عن ابیه،

س: يعنی روی معلوم شد

ج: ها! دقت کردين، پس اين بگيم مراد لايرون الا عن ثقه يعنی آن روايتی با اين آثار با اين خصوصيات، روّيته ای جعلت راوياً و لذا عرض کردم من کراراً اين که می­گن در توقيع مبارک و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الی روات احاديثنا، گفتند روات مراد فقهاء اند، شايد شما هم تا حالا شنيدين تعبداً تعبد نيست اين اصطلاحه، درسته اين بنده است، روات حديث نه اين که هرکسی برداره کتاب کافی را نقل بکنه می­شه ولی اميرالمسلمين مثلاً ولی امر شيعه بشه، مراد اين روايت در اينجا معادل با فقاهته، و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فيها الی روات احاديثنا روات به اين معنی اصطلاحی نه به آن معنا، علی ای کيف ماکان اين هم مرحله سوم، در روايات ابن ابی عمير مرحله چهارم مواردی است، که ابن ابی عمير از يک نفر ديگه روايت نقل کرده، دوتا راوی داريم الآن کتابهای نوشتند مشايخ ثلاثه را استخراج کردند در اين مشايخ ثلاثه هيچ فرق نگذاشتند بلکه اصلاً فهارس را هم غالباً استخراج نکردند گاهی ابن ابی عمير از يک نفر فقط يک روايت نقل کرده اين را هم آوردند، انصافاً اين کار علمی نيست اين کار، يعنی ما معتقديم مجموعه­ای روايات ابن ابی عمير را چهار قسم بکنيم، يک قسم آنجايي است که ابن ابی عمير راوی کتابه، اين به نظر ما آن قدر متيقنی است که توثيقه اين قدر متيقنش اينه، يک جا جاهای است که زياد روايت کرده يک جا جاهايي است که به عنوان اعتماد و تلقی از او و به عنوان استاد مثل جميل داره، بعض جاها هم اصلاً ابن ابی عمير بعض جاها میگه قال جميل فی تفسير هذا الحديث اصلاً کلام جميل را به عنوان مکمل کلام امام آورده، اين دوتا و سه­تا، يک جاهای يکی دوتا سه تا روايت از يک شخص داره الآن در بحث مشايخ ابن ابی عمير همه را يک نواخت گرفتند، به نظر ما اين­ها يک نواخت نيستند ارزش­های علمی شان فرق می­کنه، آن وقت چون ابن ابی عمير از موسی ابن بکر، هم راوی کتابشه و هم زياد نقل نکرده و هم اصحاب اعتماد کردند، و به احتمال بسيار قوی شاگردش هم باشه لذا به نظر ما چون آقای خويي فقط رد کردند گفتند ما قبول نداريم روايت مشايخ ثلاثه اين به مقدار رد کردن کافی نيست به نظر ما با در نظر گرفتن فهرست شيخ و با در نظر گرفتن واقعيت خارجی اين نشان می­ده که موسی ابن بکر قابل اعتماد است انشاء الله تعالی اين راجع  به جناب موسی ابن بکر اين روايت توش سجاده هم داره، عن السجاده اين سجاده شخصی بوده در قم ظاهراً اصلش از کوفه بوده، بعدها در قم، اسم اين شخص حسن ابن علی است، اين در مثلاً رجال آقای خويي در اين جلد5 اين چاپ سومش در صفحه 20 اسمش آمده حسن ابن علی ابن ابی عثمان، اسم ايشان اينه، تحت اين عنوان رواياتش را نقل کرده غالب روايات ايشان را شخصی است به نام عبدالجبار نهاوندی نقل کرده که آن هم به اصطلاح جزو همين، به اصطلاح امروزی­ها مستضعفين برده­ای بوده از بردگان بعد هم خودش مياد میگه چون من در جنگی که منه گرفتند، بردگی همين به اصطلاح دست همين دولت و خلافت و اين­ها بوديم، مي­آيد حضرت رضا، خدمت حضرت جواد و می­گه من برده شما هستم علی اين حال اين عبدالجبار نهاوندی اينه، توثيقی هم نداره ايشان، بعد آقای خويي در عنوان بعدی حسن ابن علی ابن ابی عثمان باز دو مرتبه آوردند، باز دو مرتبه، اينجا فرمودند قال الشيخ الحسن ابن علی ابن ابی عثمان الملقب به سجاده له کتاب اخبرنا به عدة من اصحابنا مراد از عدة من اصحابنا غالباً مشايخ بغداد ايشانه مثل مرحوم مفيد و ابن غضائری و اين هاشم و اين­ها عن ابی المفضل الشيبانی ايشان خوب معروفه ديگه ابو.مفضل پيش سنی­ها هم معروفه خيلی کثير الحديثه و در طلب حديث هم زياد سفر کرده تضعيف هم شده عن ابن بوته، ابن بوته محمد ابن جعفر ابن بوته از علماء و ادبای قم  بوده، اهل فن و علم و اين حرفا هم بوده فهرستی هم داره و مرحوم نجاشی میگه فهرستش اغلاط زياد داره مرحوم شيخ به فهرستش اعتماد می­کنه اين فهرست ابن بوته به هر حال جزو کتب نسبتآً معروف آن زمان بوده من ضابطه­اش را خدمت تان عرض کردم، چون اين فهرست ابن بوته جزء تأليفات قمی­هاست و شيخ قم نيامده، نه شيخ نه نجاشی لذا هر وقت ديدين ميراث به ميراث قمی­ها بر می­گرده دنبال رابطه باشين اين نکته کلی  يکی از روابط حالا چون من انشاء الله تعالی يواش يواش چون می­خواهم بعضيا را بگم که يک حالت کلی يک از روابط بسيار مهم همان ابن ابی جيد از ابن الوليد بود يعنی فهرست ابن الوليد اين خيلی مهمه، هم نجاشی پيشش بوده و هم شيخ طوسی و هردو برايش اعتماد کردند زياد هم نقل کردند، يکی از روابط همين ابوالمفضله، اين عدة من اصحابنا بغدادی اند اين­ها قمی نيستند، اما ابوالمفضل خودش هم بغدادی است ايران آمده نه فقط ايران، ايران آمده مصر رفته، شام رفته، سوريا رفته شمال عراق رفته رحل فی طلب الحديث، از کسانی است بوده که خيلی ايران آمده قم آمده، يکی از منابع ارتباط بغدادیها با قم با ايران، همين ابوالمفضل شيبانی است، ايشان در قم پيش ابن بوته آمده و فهرست او را نقل کرده، مرحوم شيخ طوسی ابوالمفضل را درک نکرده، اشتباه نشه، چون ابوالمفضل قبل از آمدن شيخ طوسی در بغداد فوت می­کنه ساکن بغداده، اما نجاشی چون بچه­ای بغداده او ابوالمفضل را درک کرده فرق بين شيخ و نجاشی اينه، ولذا اين فهرست ابن بوته را هم نجاشی توسط ابوالمفضل نقل می­کنه هم مرحوم شيخ طوسی توسط ابوالمفضل نقل می­کنه، ليکن نجاشی مستقيم نقل می­کنه چون بچه  بغداده، پدرش هم از مشايخ بغداد بود، به خاطر احترام پسر با اين شخصيت­ها ارتباط داشت، شيخ طوسی از خراسان آمده، سال چهار صد و هشت به بغداد آمده آنچه که قبل از چهار صد و هشته، شيخ طوسی درک نفرموده، و لذا نجاشی بعضی از مشايخ داره که مرحوم شيخ طوسی آن­ها را حديث نقل نمی­کنه، حالا يکی يکی انشاء الله به مناسبت بعضياش را، حالا يکی ممکنه الآن بگيم، يکش ممکنه سه ماه ديگه دو ماه ديگه بگيم حالا در ذهن تان قاعده کلش باشه، يکی از آن­ها ابوالمفضله، و آنچه که ابوالمفضل شيخ نقل کرده فهرست ابن بوته است و من سابقاً توضيح دادم فهرست را که نقل می­کردند بعد همين فهرست را با ترکيب اجازه خودشان، نسبت مثلاً فهرستی ابن بوته داشت، شيخ طوسی با اجازه اين فهرست را داشت بعد اجازه خودش را به آن فهرست وصل می­کرد به کتابی که محل کلامه، دقت کرديد، اين يکی از راه­هاست آن وقت آن وقت از عجايب اينه که مرحوم نجاشی مستقيم ابوالمفضل را ديده، شاگرد ابوالمفضل مستقيم، ليکن چون ابوالمفضل پيشش ضعيفه از او نقل نمی­کنه، من کراراً عرض کردم اين نکته­ای لطيفی است برخورد نجاشی که واقعاً انصافاً تعجب آورده، با ابن بوته با فهرست ابن بوته اين جوريه، بعض جاها از او نقل می­کنه، چرا؟ چون می­دانه که آنجا که درست نقل کرده روايت را، بعض جاها می­گه و قال ابن بوته، به اين مقدار سند هم ذکر نمی­کنه و قال ابن بوته، بعض جاها می­گه ذکره ابن بوته فی کتابه، اينجاهای که به اين تعابير مياد تعابير ديگه هم داره، اين تعابيری که مياره توقف داره نجاشی، چون نجاشی معتقده که فهرست ايشان غلط داره، و فی فهرست ما رواه اغلاط کثيره، اما متأسفانه شيخ طوسی اين کار را نمی­کنه، پس يک نکته­ای برای شما روشن شد الآن من اول بحث عرض کردم شيخ در فهرست هم انفرادات داره اين يکی از اسرار انفرادات شيخه، شايد فکر کنم صدتای بشه نيست آقايي؟ يا حساب نکرديد، نه انفرادات شيخ که نجاشی نداره

س: هفتاد درصد فهرست ابن بوته،

ج: پيشش انفراد شيخه

س: هفتاد درصده،

ج: بلی، به نظر من حالا من حساب نکردم چون ايشان جمع آوری کردند، من تو ذهنم مروراً مروراً حدود صد مورد الآن شيخ طريق به افراد نقل می­کنه که نجاشی نقل نکرده، انفراد شيخ در فهرست يکی از اسرار انفراد همينه، در فهرست ابن بوته بوده توسط ابوالمفضل شيبانی، نجاشی قبول نداشته، شيخ عرض کردم اين را خوب دقت بکنيد اين اشکال به شيخ نيست، شما اين­ها را من نمی­دانم شايد لغت من ازش استظهار اشکال بشه، شيخ مبناش حجيت خبر تعبداً است، نجاشی مبناش حجيت خبر تعبداً نيست، نجاشی مثل بنده است بنده مثل نجاشی دنبال تعبد نيستيم عرض کردم در ميان بغدادی­های ما برای اولين بار که بحث تعبد به حجيت خبر پيدا شد تعبدی توسط شيخه ليکن چون محيط بغداد بود شيخ در مجموعه کتاب­هاش بين بينه، گاهی بغداديه، گاهی قميه، گاهی بغدادی گاهی عمل می­کنه به خبر گاهی نمی­کنه اما ريشه و بنا را ايشان گذاشت، اما بعدها بعد از دويست سال، دويست و پنجاه سال، مثل مرحوم علامه حلی اين­ها ديگه تماماً تعبدی شدند و افرادی مثل صاحب مدارک، و صاحب معالم، مخصوصاً صاحب مدارک که فقط به خبر صحيح عمل می­کنه اين­ها ديگه تماماً هستند حجيت خبر تعبداً، اما اصل آن حجر اول، و خشت اول را به قول

46: 31

مرحوم شيخ بنا نهاد، شيخ چون قائل به حجيت خبر تعبدی است اين­ها را نقل کرده غرض خيال نکنيد حالا مثلاً ما اشکال می­کنيم مراد ما اشکال به شيخه، بحث مبنائيه، اين طور نبوده که آن مبنای که شيخ گفته بين البطلان باشه، يک عده هم آن مبنی الآنش هم دارند الآن هم عده­­ای زيادی تا همين لحظه­ای که هستيم تبعد به کلمات شيخ دارند دقت فرموديد من می­خواستم براي شما ريشه­يابی بکنيم چون ما چون قائل به تعبد نيستيم خواهی نخواهی بايد شيخ و نجاشی را رد بکنيم ديگه اگر بنا شد به آن­ها توقف بکنيم می­شه تعبد، تعبد يعنی

21: 32

تمام شد ديگه چون بنا داريم از اين­ها از اين­ها رد بکنيم بايد ريشه­هاش را ذکر بکنيم يکی از مبادی و ريشه­های انفراد شيخ در فهرست همينه، شيخ از فهرست ابن بوته اعتماد داره نقل می­کنه، نجاشی به فهرست ابن بوته اعتماد نداره، تصريح می­کنه و فی فهرست ما رواه، البته بعض جاهاش را نجاشی قبول داره نقل می­کنه ديگه حالا راجع به ابن بوته و تفسيرش و عبارت نجاشی ظرافت­های زيادی است يک روز ديگه انشاء الله می­خوانم آن وقت ابن بوته از مرحوم برقی احمد ابن ابی عبدالله همين برقی پسر صاحب کتاب محاسن، از اين آقا سجاده پس با اين حساب روشن شد که اين آقای سجاده کتابش در قم جا افتاده، روشن شد باز مرحوم شيخ البته با آن طريق قبلی آن درست بود اين خرابه، به خاطر ابوالمفضل شيبانی يک، ابوالمفضل دروغ نگفته، آن فهرسته غلطی داشته، حالا ابوالمفضل ما هم فنياً می­گيم ابوالمفضل ضعيفه اما مشکل سر ابوالمفضل نيست آن مصدر اصلی خرابی داشته، و قال النجاشی حالا عبارت نجاشی را هم بخوانيم الحسن ابن، مرحوم نجاشی داره، الحسن ابن ابی عثمان آن بن علی اش افتاده ايشان پسر الحسن ابن علی ابن عثمان حالا احتمال داره از عبارت نسخه­ای موجود ما افتاده حالا شما در بيارين الحسن ابن، حالا اين بحث را که شما تشريف دارين، تو فهرست نگاه کنين، پيدا کردين؟

س: بلی

ج: چه نوشته، الحسن ابن، به نام ابی عثمان، نه حسن نيارين تو فهرست نگاه بکنيد آخرش فهرسته،

س: صد و چهل و يک، شماره صد و چهل و يک،

ج: شماره صد و چهل و يک،

س: شماره صد و چهل و يک حسن ابن علی ابن عثمان،

ج: ها! پس حسن  ابن، من خيال می­کرديم نسخه­ای نسخه آقای خويي مثلاً خرابه،

س:

19: 34

سجاده همان محمد

ج: بلی، اين دقت فرموديد آقا، آن وقت در قديم يک رسمی بود حالا نمی­دانيم اينجا هم نوشته يا ننوشته، در بحث املاء چون حتماً مطلعين در قديم، علوم ادب، ما الآن می­گيم فنون ادبيات می­خوانيم اصطلاحاً می­تونيم مقدمات مياد، در سابق می­گفتند علوم ادب، علوم ادب در قديم سيزده­تا بود بعضيا هم تا هفده تا هجده تا هم نوشتن، يکش املاء بوده، املاء را ما الآن ديکته می­گيم املاء يعنی روش خط، روش نگارش اين جزو علوم ادبه، اصلاً جزو علومه، آن وقت اين برنامه شان اين جوری بود که اگر نسبت به جد باشه ابن بنويسن، همزه را بگذارند، اگر نسبت به پدر باشه بن بنويسن همزه را حذف بکنن، الآن در اين کتاب آقای خويي که چاپ شده، خب طبعاً شأن آقای خويي نيست که اين نکات را و توجه هم نبوده و در آن کتاب نمی­دانم کتاب شما اينجا الحسن ابن چه آقا؟

س: الحسن بن علی عثمان اينجا هم الفش را انداخته، چون نسبت به جده بايد بنويسه الاحسن ابن ابی عثمان، همزه را بگذاره،

س: جو آن­ها نيست اصلاً قانون نحوی مگر همين طور

ج: جزو ادبه ديگه، اصطلاح

س: بين علمين باشه

ج: بلی اشکال نداره آن هم علمه،

س: عقب باشه ابن بايد همزه را بياره،

ج: نه نه به خاطر آن، آن فاصله است آن بحث ديگری است مثلاً الحسن ابن ابی الحسن اميرالمؤمنين علی ابن ابی طالب اگر فاصله شد، بازهم همزه مياد آن يک نکته ديگری است سر خط هم شد بايد بيارند چندتا نکته داره اگر آن طرف مادره، مثل الحسن ابن الحنفيه محمد ابن بازهم ميارند چند مورد هست در املاء قديم همزه را ميارند، يکی اين که بعدش اسم مادر باشه، يک عده­­ای هستند که همزه را ميارند به خاطر اين که آن اسم بعدی مادره، پدر نيست يا فاصله بشه الی آخره حالا من نمی­خواستم همه ضوابطشه عرض بکنم، يکی از ضوابطش اين بود که اگر اسم جد باشه بايد همزه را بيارند اگر اسم، مثلاً الحسن بن علی، بن می­نوشتند اما الحسن بن ابی عثمان نمی­نوشتن ابن ابی عثمان، و ظاهراً احتمال داره در نسخه اصل نجاشی همزه بوده چون نجاشی می­دانسته که ايشان اسم پدرش عليه، چون دار المقلب سجاده ابومحمد کوفی ضعفه اصحابنا و ذکر ان اباه علی ابن ابی عثمان روی عن ابی الحسن پس نجاشی می­دانسته که پدرش اسمش علی، اين واضحه پس خود نجاشی نسبت به جد داده اگر اين نسخه­ای که ما داريم، يعنی نسخه­ای که چاپ شده درست باشه خود نجاشی نسبت به جد داده نه نسبت به پدر و می­دانسته پدرش هم اسمش عليه، روشن شد اين راجع به عبارت مرحوم نجاشی ببينيد حالا اين چقدر آقايان ما ايشان نوشته اين کوفی مرحوم نجاشی بعد آقای خويي عبارت ابن غضائری را آوردند يک توضيحی هم عرض بکنم مرحوم استاد از اول معجم عبارت ابن غضائری را ندارند، در آن چاپ نجف هم تا جلد سه استخراج کتاب تفسير علی ابن ابراهيم نکرده بودند اين چاپ­هاش فرق می­کنه رجال ابن غضائری را نمی­دانم از جلد پنجه، ششه، کجا دارند، ايشان کامل نداره رجال ابن غضائری را مرحوم استاد، مثلاً مجمع الرجال قهپانی کامل داره، و تصادفاً يکی از فوائدی که کتاب مجمع الرجال قهپائی اين اگر کسی بخواهد مثلاً فرض کنيم

53: 38

اين باشه يکی يا دو دوره کتاب داشته باشه که جمع و جور باشه ديگه تقريباً مهمات و امهات پيشش باشه اين دو کتاب خيلی عاليه اند، يکی کتاب مجمع الرجال قهپائی خيلی خوبه، چون متون اصول رجالی را آورده خودش هم فوائد خوبي در حاشيه داره، البته خب نسبت به زمان خودشان و مصادر زمان خودش خيلی خوبه اما خب غربات هم زياد داره يعنی اشتباهات زياد داره، غربات به معنای اشتباه، و يکی هم جامع الروات مرحوم اردبيلی انصافاً اين دو کتاب کسی به آن­ها انس پيدا بکنه، معظم حالا چون دوتاش فرض کنيم سه جلده، يعنی هفت جلده در سه مجلد، اين هم دو جلده، خوب کتابيه انصافاً عين مصادر اوليه را آورده دخل و تصرف نکرده چرا رجال مرحوم قهپايي و کذلک اين يکی قهپائی نمی دانم آن يکی مثلی که مرتب نيست، رجال برقی را نياورده ببينيد و قال ابن الغضائری الحسن ابن علی ابن ابی عثمان، ابومحمد اين ابومحمد عيناً با نجاشيه، الملقب بسجاده فی عداد القميين، خيلی لطيفه، نجاشی می­گه کوفی ايشان می­گه فی عداد القمی، روشن شد نجاشی می­گه کوفی ايشان می­گه فی عداد القميين،

س: سفر به قم آمدند

ج: ها! دقت کردين، چقدر ظرافت دارند هردوش درسته، و نکته­اش اين نيست نکته­اش اينه که ابن غضائری عرض کرديم کتاب مال حالا مال ابن غضائری است، بعد از آن مال يک سنيه، مال نمی­دانم شيعه بی دينه، هر که است، مال کيه؟ هرکی نوشته مرد ملای نوشته و هرکه نوشته، ظاهراً کتاب ابن غضائری است حالا راجع به ابن غضائری هم اگر خداوند توفيقی داد يک صحبت­های طولانی ما داريم، اين چيزهای که نوشته خيلی ضعيفه، خيلی کار می­خواهد حالا انشاء الله يک وقت ديگه، فرصت ديگه من صحبت می­کنم، ابن غضائری ملتفت به يک نکته شده که حديث ايشان در حديث قمه، ولو خودش هم کوفی باشه مثلاً طريق شيخ طوسی را خوانديم برايتان، برقی از او نقل می­کنه، برقی قميه، ابن بوته قميه، حالا طريق نجاشی هم سريع می­خوانم بعد توضيح می­دم، بعد ببينيد اخبرنا اجازةً اين را بايد توضيح بدم حسين ابن عبيدالله، حسين ابن عبيد الله استاد نجاشی و شيخ طوسی معروف به ابن غضائری پدر، حسين ابن عبيدالله همان، عن احمد ابن جعفر ابن صفيان، خوب من مختصراً عرض بکنم حسين ابن عبيدالله بغداديه، ايشان هم قم نيامده، خود نجاشی هم بغداديه قم نيامده، استادش هم بغداديه قم نيامده، اين احمد ابن جعفر ابن سليمان درست نمی­شناسيم ايشان ظاهراً واسطه در قمه، ايشان هم بغداد بوده هم قم، خيلی ايشان را نمی­شناسيم احمد ابن جعفر ابن سليمان عن احمد ابن ادريس ايشان قميه استاد مرحوم کلينی، عن احمد ابن ادريس قال حدثنا حسين ابن عبيدالله ايشان هم قميه، اما از غلات قمه، قال حدثنا حسين ابن عبيدالله ابن سعد فی حال استقامته عن الحسن ابن علی ابن ابی عثمان سجاده، روشن شد که ابن غضائری بنابراين کتاب ايشان نظر مبارکش در رجال به اينه که حديثش در عداد قمی­هاست و واقعاً قمی­ها ازش نقل می­کنه درست گفته، پس اصلش کوفه بوده حديثش در قم توزيع شده و به عبارت ديگر ديروز عرض کردم آخر  بحث يک نکته­ای را در اين مذاهب منحرفه غلات تو قم آمدند، واقفی­ها، فتحی­ها و اسماعيلی­ها و زيدی­ها و اين­ها تو قم ما نداريم اما غلات تو قم داريم و تصادفاً در اين سلسله سند هردو جزو غلات اند هم حسين ابن عبيدالله جزو غلاته، هم استادش سجاده هردو جزو غلاته، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

تا اینجا روشن شد ایشان شخصی است که در روایات ما وضعش خوب است و بزرگان اصحاب به روایتش اعتماد کرده اند و ...

و انصافا سه نسخه کتاب یعنی نسخه صفوان و ابن ابی عمیر و علی بن حکم خیلی مزیت دارد.

اضافه بر اینکه در فهارس اصحاب این سه نسخه آمده است در روایات هم اینها موجود است.

در کتاب فقیه ابتداء به اسم موسی بن بکر کرده است ولی سند را ننوشته است.

اما یک بحث دیگری هست که بحث وثاقت ایشان است و نه شیخ و نه نجاشی رحمهما الله توثیق نکرده اند.

من اشکالم به واقفی بودن ایشان راه دیگران نیتس. ما هرجا شیخ منفرد میشود خیلی تند نمی رویم. ما اصولا معتقدیم جایی که مرحوم شیخ انفراد دارد ایشان د ردائرة المعارفی که دارند انفراد زیاد داشته اند.

یعنی مرحوم شیخ در اصول انفراد دارند و در حدیث کذا و گاه یاحادیث منفرد هستند. مثلا حدیث الزموهم بما الزموا انفسهم از منفردات شیخ است و ...

خوبی مرحوم شیخ این است که ایشان مصادر علمشان را نوشته اند. لذا میتواینم تحلیل بکنیم. مثل اینجا شاید جزمی نباشد که بگوییم واقفی بودن از کشی است ولی به تتبع بعضی از موارد دیگر را دیده ایم که این طور است. یعنی یک مطلبی دارند که منفرد هستند و بعد در کشی پیدایش کرده ایم و تصادف در بعضی از موراد مرحوم نجاشی غلط میدانندش.

اما عبارت معروف لا یروون و لا یرسلون الا عن ثقة که در عده هست و اسم صفوان و بزنطی و ابن ابی عمیر دارند و غیرهم...

اینکه محضرت استاد اشکال میکردند که مراد از غیرهم مراد اصحاب اجماع است وجهش همین کلمه غیرهم است.

اشکال ما روی عبرات بعدی ایشان است ممن عرفوا بانهم لا یروون و لایرسلون الا عن ثقة. این معنایش این است که شهادت از مرحوم شخی نیست بلکه اینها معروف بوده اند و لذا اگر ما در غیر از مرحوم شیخ ندیدیم این جه معروف بودنی است که جای دیگر نداریم. یک نکته دیگر هم اینکه دیده ایم ابن ابی عیمر از علی بن ابی حمزة بطائنی نقل کرده اند.

اصال فرض کنیم که مراد از این عبارت اصحاب اجماع باشد. اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء. این را ما در غیر کتاب مرحوم کشی ندیده ایم.

اگر واقعا اجماع اصحاب بود در غیر کشی هم یافت میشد. مثلا همین 18 نفر تا 21 نفر، چرا مرحوم نجاشی هیچ اثری از اینها ندارند. مرحوم نجاشی راجع به اینها سه مدل عمل کرده است. یک عده را ثقة ثقة دارد و یک عده را ثقة خالی دارند و یک عده را هم اصلا تعبیری نیاورده اند و یک عده را هم اصلا ازشوان هیج ذکری نکرده است اسمشان را هم نیاورده است مثل حسن بن محبوب با اینکه ایاشن مداری هستند در روایات. ایشان کتابشان در زمانشان کتاب کافی زمان ما بوده است کتابشان.

4 مدل برخورد با اینها. راجع به ابن ابی عمیر دارند که کتابهایش را من حفظ یحدث بها بعد از اینکه نابود شد.

صفوان را هم کان اعبد افراد زمانه دارد ولی این تعبیر لا یروون و لایرسبون را ندارند.

مرحوم شیخ طوسی از کجا آورده اند. این عرف و شناخته شدن آنها از کجاست؟ مگر در آسمانها.

لذا مناقشاتی این مدلی داریم. در مشیاخ ثلاث عده ای مطلقا قبول کرده اند و عده ای هم مطلقا قبول نکرده اند و عده ای هم لا یروی الا عن ثقة را قبول کرده اند ولی لایرسل را قبول نکرده اند. اما به طور کلی اونجه که ما در مورد مثل ابن ابی عمیر داریم این است که انصافا قضیه اگر تعبد را بگذاریم کنار، روایات ابن ابی عمیر از اشخاص چند مدل است.د در عده ای از موراد ایشان راوی کتاب است و احتمال دارد که نظر مرحوم شیخ روی همین باشد. یعنی اگر جایی ثابت شد که راوی کتاب است ایشان ثقة است.و ممکنه مرحوم شیخ این را شنیده باشند. در نجاشی الآن جند مورد داریم که ثقة له کتاب یرویه ابن ابی عمیر. آدم احساس میکند این وصف به خاطر این است که ابن ابی عمیر کتابش را روایت کرده است. تعلیق الموصوع بالوصف مشعر للعلیة.

گس شاید اون عبارت مرحوم شیخ بخش لا یروون مراد جدی این بوده است. خلاصه این را بد نمیدانیم. در واقع خارجی ما چند مدل داریم. یک مدلش ابن ابی عمیر راوی کتاب است مخصوصا اگر کتاب مشهور باشد و روایاتش در کتب اصحاب آمد ه است و اصحاب عمل کرده اند و فتوا هم داده اند و راوی کتاب ابن ابی عمیر است. قدر متیقن از مطالب همین صورت است.

صورت دوم این است که ابن ابی عمیر از یک نفر زیاد روایت نقل میکند ولی نمیدانیم که تاب است یا نه.

صورت سوم اینکه گاه یابن ابی عمیر کسی را به عنوان استاد و اعتناء و احتارم نقل میکند مثل کلمات جمیل بن دراج. ببینید لفظ روی الآن معمولا حکی میفهمیند ولی در سابق روی این نبوده است. استاد حدیث را میگفته است و اجازه میداده است و مضمونش را میگفته است و معارضات را بیان میکرده است و ... و بعد از کارهای زیاد میگفته است اجزت لک ان تروی عنی. لذا د رکتاب مشیخع و ما کان من... فقد رویته... الآن رَوَیتُه میخوانند ولی درستش رُوِّیتُه است یعنی جُعلتُ راویا. اجازه داده شد راوی باشم. ممکن بود کسی حدیث نقل کند ولی اجازه نقل ازش نمیداد. مثلا مرحوم صدوق روایاتی در فقیه ندارند و در جاهای دیگر دارند. اینها را اجازه روایت نمیدهند. یا مثلا در همین مسند احمد بن حنبل به سبب اسناد تا صحابه است. بعد از اینها مستدرکش هست. مستدرک روایت از امیرالمؤمنین علیه السلام. مثلا خود احمد 300 تا دارد و عبدالله 100 تا زیاد کرده است.  اصطلاح کتاب این است زیادات عبدالله عن مثلا فلان صحابی. همین زیادات هم عبدالله از گدرش نقل میکند ولی چون احمد بهش اعتقاد نداشته است نقل نکرده است ولی کسر نقل کرده است.

لذا عرض کرده ام که در توقیع مبارک ... فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا... واقعا مراد از روات حدیث فقیه است. روایة معادل با فقهات است.رواة یعنی روایت اصطلاحی.

صورت اخیر هم این است که مثلا ابن ابی عمی راز یک نفر یک یا دو تا روایت نقل میکند.

ما معتقدیم بین این 4 قسم فرق هست.

ابن ابی عمیر گاهی اوقات دارد قال جمیل فی تفسیر الحدیث. یعنی کلام جمیل را مفسر کلام امام علیه السلام دانسته است. چون ابن ابیعمیر در اینجا در بحث موسی بن بکر هم زیاد نقل کرده است و هم مشهور است و هم اصحاب عمل کرده اند و هم ... این نشان میدهد که موسی بن بکر قابل اعتماد است ان شاء الله.

اما سجادة در این روایت. این شخص ظاهرا اصالة کوفی است و بعدا آمده است قم. اسم این شخص حسن بن علی است.

حسن بن علی بن ابی عثمان.

تحت این عنوان روایاتشان را نقل کرده اند. غالب روایات ایشان را شخصی به اسم عبدالجبار نهاوندی نقل کرده است که اون هم به اصطلاح ما جزو مستضعفین است و برده بوده است و بعدا خودش میآید میگوید که در جنگی من را بردگی گرفتند میآید خدمت حضرت جواد سلام الله علیه مه من برده شما هستم.

مرحوم استاد این طور دارند:

2932 - الحسن بن علي بن أبي عثمان:

      = الحسن بن علي بن عثمان سجادة.

قال الشيخ (165): الحسن بن علي بن أبي عثمان، الملقب بسجادة، له كتاب أخبرنا به عدة من أصحابنا(مراد از این تعبیر معمولا مشایخ بغدادی ایشان مثل مرحوم شیخ مفید و ابن غضائری و ... است)، عن أبي المفضل(معروف است. پیش عامه هم معروف است. کثیر الروایة بوده است و در طلب حدیث سفر هم کرده است و تضعیف هم شده است)، عن ابن بطة(ایشان محمد بن جعفر بن بطة از ادبای قم اهل فن و علم بوده است و فهرستی هم داشته است و مرحوم شیخ اعتماد میکند به آن ولی مرحوم نجاشی دارند که غلط زیاد دارد. ضابطه داده ام که چون فهرست ابن بطه جزو تألیفات قمی هاست و شیخ به قم نیامده است و هر وقت دیدید میراث به قمی ها بر میگردد دنبال رابطه باشید. یکی از روابط بسیار مهم ابن ابی جید از ابن الولید است و یکی از روابط همین ابو المفضل است. ابوالمفضل خودش بغدادی است ولی ایران و مصر و شمال عراق و ... رفته است.قم آمده است. یکی از منابع ارتباط با قم همین فرد است. ایشان ناقل فهرست ایشان است. مرحوم شیخ طوسی ابوالمفضل را درک نکرده اند چون ابوالمفضل قبل از آمدن مرحوم شیخ طوسی در بغداد فوت میکند ولی مرحوم نجاشی چون بچه بغداد است او را درک کرده است و لذا این فهرست ابن بطه را هم مرحوم نجاشی نقل میکند و هم شیخ طوسی ولی مرحوم نجاشی مستقیم نقل میکنند و گدرشانهم از مشایخ بغداد بود و به خاطر احترام گدر مرحوم نجاشی هم با شخصیت ها ارتباط داشت.مرحوم شیخ طوسی از خراسان تازه سال 408 به بغداد آمده اند. لذا مرحوم نجاشی بعضی از مشایخ دارد که مرحوم شیخ طوسی درک نکرده اند.و آنچه مرحوم شیخ از ابوالمفضل نقل کرده اند فهرست ابن بطه است. البته فهرست را که نقل میکردند با ترکیب اجازه خودشان را به کتاب میرسندند. از عجائب این است که مرحوم نجاشی مستقیم ابوالمفضل را دیده اند ولی چون ضعیف میدانندش ازش نقل نمیکنند. برخورد مرحوم نجاشی با فهرست ابن بطه این طور است که بعضی جاها از آن نقل میکنند. زیرا میداند که درست نقل کرده است. در بعضی جاها بدون ذکر سند صرفا دارند و قال ابن بطه. بعضی جاها هم دارند ذکره ابن بطه فی کتابه. این تعابیر توقف است. زیرا مرحوم نجاشی قائل هستند که این فهرست غلط زیاد دارد. و فی فهرست ما رواه اغلاط کثیرة. یکی از علتهای انفرادات مرحوم شیخ همین است. یکی از اسرار انفراد همین است. در فهرست ابن بطه بوده است توسط ابوالمفضل شیبانی ...

اینها اشمال  به مرحوم شیخ نیست ها. شیخ مبنایشان حجیت خبر تعبدا است. لذا به اینها اعتماد میکند ولی مرحوم نجاشی مثل من است. دنبال حجیت تعبدی نیست. مرحوم شیخ طوسی اولین بار در بغداد این راه حجیت تعبدی را برای اولین بار شروع کردند و چون جو بغداد هم هست ایشان بین بین هستند. گاهی اوقات عمل میکنند و گاهی عمل نمی کنند ولی بعدها بعد 200 سال، مثل مرحوم علامه حلی تماما تعبدی شدند و افرادی مثل صاحب مدارک که فقط به خبر صحیح عمل میکند اینها کاملا تعبدی شدند ولی اصل اول را مرحوم شیخ طوسی بنا نهاد.

بحث مبنایی است.الآن هم عده ای مبنای شیخ را قبول دارند. ابن بطه از مرحوم برقی گسر صاحب کتاب محاسن از این آقا یعنی سحاده نقل میکنند.

از اینجا روشن شد که کتاب این اقای سجاده در قم جا افتاده سات. ابوالمفضل دروغ نگفته است و مشکل ایشان نیست. مصدر اولی خرابی داشته است.ما الآن فنیا میگوییم ابوالمفضل ضعیف است ولی مشکل از سند است.)، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن الحسن بن علي بن أبي عثمان.

                        معجم‏رجال‏الحديث ج : 5  ص :  21

و أبو عثمان اسمه عبد الواحد بن حبيب، التهذيب: الجزء 2 باب كيفية الصلاة و صفتها، الحديث 461.

و قال النجاشي: الحسن(بن علی در کلام ایشان نیست و احتمال دارد از عبارت نسخه موجود ما افتاده باشد.در قدیم رسمی بود در بحث املاء که در علوم ادب اون زمان که 13 تا یا 17-18 علم بود که یکی اش املاء بود و برنامشون این طور بود که اگر نسبت به جد باشد ابن بنویسند ولی اگر نسبت به گدر بود میشود بن. یعنی همزه اولش فرق میگذاشتند. چند تا نکته دارد. اگر اون طرف مادر باشد باز هم همزه میآورمند مثل الحسن ابن الحنفیة. یک یاز ضوابطشان اینی بود که عرض شد. ) بن أبي عثمان، الملقب سجادة أبو محمد، كوفي ضعفه أصحابنا و ذكر أن أباه علي بن أبي عثمان(پس مرحوم نجاشی میدانسته اند پدرش علی است.گس خود نجاشی ظاهرا نسبت به جد داده اند نه به پدر.)

(یک نکته بکویم. مرحوم استاد از اولم معجم کلمات ابن غضائری را ندارند. در ضمن تا ج 3 هم تخریج کتاب تفسیر قمی را نکرده بودند.تصادفا یکی از فوائد مجمع الرجال قهپایی همین است که غضائری را کامل دارد. در ضمن متون اصول رجالی را خوب آورده اند. البته اشتباه هم در آرائشان دارند. یکی هم جامع الرواة مرحوم اردبیلی. انصافا کسی با این دو کتاب انس پیدا کند خوب است.البته رجال مرحوم قهپایی برقی را نیاورده اند.)، روى عن أبي الحسن موسى ع، له كتاب نوادر، أخبرناه إجازة الحسين(ابن غضائری پدر که بغدادی قم نرفته اند) بن عبيد الله عن أحمد(ایشان را درست نیمشناسیم و ظاهرا هم در قم بوده اند و هم بغداد) بن جعفر بن سفيان، عن أحمد(استاد مرحوم کلینی و قمی هستند و جلیل القدر) بن إدريس، قال: حدثنا الحسين(ایشان قمی هستند و از غلاة قم هستند) بن عبيد الله بن سهل - في حال استقامته عن - الحسن بن علي بن أبي عثمان سجادة.

روى عن عبد الجبار النهاوندي، و روى عنه محمد بن الحسين بن أبي الخطاب و الحسين بن عبد الله، كامل الزيارات: الباب (26) في بكاء جميع ما خلق الله على الحسين بن علي ع، الحديث (3 و 4).

و قال ابن الغضائري: الحسن بن علي بن أبي عثمان، أبو محمد الملقب بسجادة، في عداد القميين(نجاشی داشتند کوفی ولی اینجا ایشان دارند فی عداد القمیین. هر دو درست است. نکته اش این است که ابن غضائری بوده یا هر کسی این کتابی است که فرد ملایی نوشته است. ابن غضائری ملتفت به این نکته شده است که حدیث ایشان در قم است. مثلا ابن بطه و برقی در آنهایی که خواندیم هر دو قمی هستند. گس اصلش کوفه بوده است ولی حدیثش در قم توزیع شده است. در این مذاهب منحرفه غلاة به قم آمده اند. و تصادفا در این سلسله سند هر دو جزو غلاة هستند هم سجاده و هم حسین بن عبید الله بن سهل. یعنی دو نفری که در طریق مرحوم نجاشی بودند.)، ضعيف، و في مذهبه ارتفاع.

و قال الشيخ في رجاله، في أصحاب الجواد ع، (11).

 الحسن بن علي بن أبي عثمان السجادة غال، و كذلك قال في أصحاب الهادي ع (12).

و قال الكشي 465 الحسن بن علي بن أبي عثمان سجادة.

 قال نصر بن الصباح: قال لي السجادة: الحسن بن علي بن أبي عثمان يوما: ما تقول في محمد بن أبي زينب و محمد بن عبد الله بن عبد المطلب ص أيهما أفضل؟ قلت له: قل أنت فقال: قال: محمد بن أبي زينب أ لا ترى أن الله جل و عز، عاتب في القرآن محمد بن عبد الله ص في مواضع، و لم يعاتب محمد بن أبي زينب: قال: لمحمد بن عبد الله ص (لو لا

                        معجم‏رجال‏الحديث ج : 5  ص :  22

أن ثبتناك لقد كدت تركن إليهم شيئا قليلا) و لئن أشركت ليحبطن عملك) و في غيرهما، و لم يعاتب محمد بن أبي زينب بشي‏ء من ذلك، قال أبو عمرو: على السجادة لعنة الله و لعنة اللاعنين و الملائكة و الناس أجمعين، فلقد كان من العليائية الذين يقعون في رسول الله ص و ليس لهم في الإسلام نصيب.

أقول: الرجل و إن وثقه جعفر بن محمد بن قولويه، لوقوعه في أسناد كامل الزيارات: إلا أنه مع ذلك لا يمكن الاعتماد على رواياته لشهادة النجاشي بأن الأصحاب ضعفوه، و كذلك ضعفه ابن الغضائري.

نعم لو لم يكن في البين تضعيف، لأمكننا الحكم بوثاقته، مع فساد عقيدته، بل مع كفره أيضا، و يأتي بعنوان الحسن بن علي بن عثمان سجادة أيضا.

و كيف كان فطريق الشيخ إليه ضعيف بأبي المفضل و بابن بطة.

ارسال سوال