مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 98-1397 » اصول چهارشنبه 1398/1/21
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1395/11/19
- اصول 97-1396 » اصول شنبه 1396/12/19
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 99-1398 » اصول چهارشنبه 1398/10/18
- اصول 98-1397 » اصول یک شنبه 1398/3/19
- اصول 1402-1403 » اصول فقه شنبه 1402/7/22
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1395/10/6 مکاسب محرمه
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-105
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
حالا که ديگه کتاب مستدرک را آورديم هردو سه بابی، دو باب دارد مستدرک اين دو بابش را انشاء الله تمام بکنيم ببينيم راجع به روايت ظهور چه داره؟ به اصطلاح بابی که خوانديم باب 47 بود، که بنده گفتم
37: 0
شماره بابش چرا؟ عرض کنم که اين راجع به خود اوانی بود، و اما بلی باب 42 بلی، باب 42 را که خوانديم و توضيحی راجع به رواياتش عرض شد، باب 43 عرض کردم در وسائل بيش از دو باب داره، اما در اينجا دو بابه،
8: 1
تمامش بکنيم، اين در عنوانش هست حکم الآلات المتخذ من الذهب والفضه به اين عنوان يکش در اول روايتی داره از کتاب جعفريات اين روايت را من سابقاً هم عرض کردم اشارهای کرديم حالا بازهم تو وسائل میخوانيم تو وسائل اينها هم آمده نه با اين سند، به همان سند معروف کتاب جعفريات که من عرض کردم به احتمال بسيار قوی کتاب سکونی باشه ديگه نمیخواهد توضيح بديم عن علی ابن ابی طالب(ع) کان رسول الله يلبس من القلانيس المصريه، البته اين بلی مصريه هم ضبط شده، مازريه هم ضبط شده، موزر چون خودشان به اصطلاح عشيره موزر به اصطلاح بعد هم ممکنه اصلاً اين نه مصريه باشه نه مازريه، موزربه موزربه يعنی پرنگ رنگش، الی ان قال و کان له درع زرهی داشت حضرت يسمی ذات الفضول، و کانت له ثلث حلقات من فضه، محل شاهد همين جاست که پيغمبر اکرم حلقهای از فضه در لباسش بود، بين يديها واحده، يک حلقه فضه جلو داشت دوتا هم پشت سر، و اثنتان من خلفها، البته اين را من ديگه نشد، میگم ديشب خيلی بی حال بودم صبح هم به ذهنم نيامد، برای وضع ملابس پيغمبر و خصوصيات پيغمبر آنها اصلاً يک فصولی دارند اهل سنت و من جمله در کتابی داره ابن قيم جوزيه به نام زاد المعاد الی
50: 2
العباد آنجا شرح حال اين زره و اينها هست، خود من نه خير مراجعه کنم، از اين هم اگر فردا يادم بود نگاه بکنم و الا اين داره کيفيت لباس حضرت را به هر حال از اين معلوم میشه که استعمال نقره ولو از اين حلقه باشه اشکال نداره.
باز به همين شماره 2 بهذا الاسناد از همان کتاب جعفريات عن علی ابن ابی طالب(ع) قال رأيت درع رسول الله من زره حضرت را ديدم و لبستها فکنت اجرها علی الارض، پوشيدم اين قدر اين زره حضرت بزرگ بود رو زمين کشيده میشد، چون در اوصاف رسول الله نوشتند که حضرت قامت بلند داشت اما نه خيلی بلندی که مثلاً حالت زنندگی داشته، چون راجع به عمر مثلاً نقل کردند خيلی بلند بود نمیدانم حالا اينی که نوشتند راسته يا دروغ میگن وقتی وارد بازار میشد مثل کسی که سوار شتر بشه، اگر اين راست باشه بالای دو متر و نيم مثلاً خود شتر بلنده آدم نگاه میکنه يکی هم میخواهد بالای آن سوار بشه خيلی نمیدانم راست و دروغش و خود حضرت امير کوتاه بودند قامت کوتاهی داشتند، حالا به هر حال داره لبست کنت اجرها علی الارض رو زمين میکشيدم اما احتمال میدم چون اين روايت اساسش از سکونی باشه حالا فعلاً در کتاب جعفريات آمده احتمال میدم شايد مثلاً بر خلاف بعضی از روايات ما، در روايات ما داره که ائمه(ع) هرکدام که زره رسول الله را پوشيدند اندازهاش بودند مثل قامتشان بوده، احتمال میدم اين را سنیها در آوردند در مقابل فکر اهل بيت، کنت اجرها علی الارض اين قدر بلند بود که، فکر نمیکنم تفاوت قامتی حضرت امير با رسول الله اين قدر بوده، که زره، آخر چون زره که مثل به اصطلاح قباء که نيست بلند باشه تا نيم تنه است تا نصف ران مثلاً يعنی بايد خيلی پيغمبر بلند باشه، حالا يا حضرت امير کوتاه باشه که آن زره را بپوشند رو زمين کشيده بشه فکنت اجرها علی الارض فکر نمیکنم درست باشه و فيها ثلاث حلقات من فضه، بين يديها واحده و اثنتان من خلفها، اين خب در آن روايت هم هست، حالا اين حلقهها برای اين که اين قسمتهای بدنه بهم بچسبانه، تهيهاش بکنه زره را نمیدانم چه دليليه، الآن هم ديگه لباس زره هم متعارف نيست که بگيم فايده اين چه بوده، و بهذا الاسناد باز هم در کتاب جعفريات معروف عن علی ابن ابی طالب قال کان نعل سيف رسول الله من فضه، آن تهی شمشير و قائمه من فضه، و مابين ذلک، آن دستگيرش که دست میگرفتند قبضش آن از نيزه بود، تهی آن نعل هم يعنی آن قسمتی که غلافه، آن آخر غلاف هم از فضه بود، حالا دست خيلی شبهه اناء درش نبوده، دست شمشير اما آن ته غلاف شبههای اناء داره، ته اناء، ته آن غلاف اگر دقت بکنيد آن وقت مخصوصاً اگر ما بگيم که اناء شامل مطلق وعاء میشه میگيره، اين قسمتش و قائمه من فضه و مابين ذلک حلق من فضه، ظاهراً مراد از مابين ذلک نبايد مراد خود شمشير باشه و الا با فضه، حلقه حلقه تو شمشير، شايد مراد خود غلاف باشه، همين طوره ديگه بعيده خود شمشير هم توش حلقه حلقهای نقره داشته باشه با آن نمیشه باش سر بريد، نمیشه باش کاری کرد، ظاهراً من فکر میکنم آن غلاف از بيرون همين جور حلقه نقره داشته که اگر بخواهن مثلاً نخی بهش وصل بکنن بالا بکنن پايين بکنن، به نظرم بايد اين باشه و الا تو خود شمشير فکر نمیکنم خب البته اين فقط اين قائمه من فضه يک مقدار مشکل داره و الا بقيهاش که خب معلوم صدق اناء برش نمیکنه، آن وقت از کتاب منية الداعی مرحوم به اصطلاح علی ابن محمد، محمد تميمی اين سند را الآن اگر بخواهيم فقط يک روز هم بخوانيم کمه، ديگه چون خيلی آثار علمی نداره يک جايي که برسه به آثار علمی ما عادتاً مثل اين سند را میگذاريم تو بحثهای فرض کنيم مثلاً همان روايات ترجيح به موافقت کتاب که در اخبار علاجيه هست، اسم اين آقا آنجا هست علی ابن محمد ابن تميمی بلی اين آقا به اصطلاح مرحوم اين علی ابن محمد عدهای از مشايخ اين طبقه الآن سيد ابن طاووس، عدهای از مشايخ هستند که مابين شيخ طوسی يا شيخ صدوق تا زمان تقريباً علامه استاد علامه اينها هم بيشتر از مشايخ اند ديگه راوی مصطلح نيستند، اسمهاشان خيلی همچون معروف نيست مرحوم سيد ابن طاووس از يکی از اين آقايون نقل میکنه، حدثنا الفقيه ابوجعفر محمد ابن ابی الحسن عم والدی، عن ابی عبدالله اي« نسبتاً جزو شخصيتهای آن زمانه، شخصيتهای علمی ابوعبدالله دوريَستی، من اين را خواندم دوريستی مینويسند، اما دوريَست بخوانين، ابی عبدالله جعفر ابن محمد ابن احمد دوريستی، دوريست اين طور که معلوم میشه بايد همين حدود قم و ری و اينجاها باشه حالا الآن چه شده اسمش نمیدانم عن والده عن الصدوق اين دوريستیها عدهای هستند میگم اگر من بخواهم باز شرحی اينها را الآن در زمان بيشتر تراجم میگن کتاب روات نمیگن، اما اينها در اسانيد روايات واقع شدند، و تراجم اينها در کتابهای مرحوم آقا بزرگ تا يک حدی آمده آن طبقات اعلام الشيعه ايشان، قرن سادس و سابع، آنجاها بعد ناقصاً فی اعلام القرن الخامس، ناقصش خامس، ثقات العيون فی سادس القرون، نوشته مال سابق، کتابهاش را دارم اسمهاش را الآن يادم نيست، علی ای حال فقط اينها را ديگه الآن ما نمیتونيم وارد بشيم چون خيلی طول میکشه داره که عن الصدوق آن وقت هم در اين طبقه اصولاً يک بحثهای فنی سندی هست که خيلی فنی و لطيفه، نه امروز که هيچ روز ديگه
18: 9
حالش را داشته باشم تو اين اواخر درسها را بگم نه الآن حالشه دارم و خيلی ظرافت داره اين اسانيد اين طبقه چون تا حالا کار نشده تو حوزههای ما، يعنی متعارف نبوده مثل همين مزار ابن المشهدی محمد ابن مشهدی آن هم از همين لطائف داره، همين کتابهای مرحوم ابن طاووس از اين ظرافتها و لطافتها داره و مبانی که در آن زمان بوده که طبعاً عدهای از آن مبانی واقعاً قبول بسيار مشکله ما تعجب میکنيم چطور علمای ما اين مبانی را داشتند حالا ديگه شرحش و نقدش و توضيحش و ردش و اينها يک مقدار طول میکشه انشاء الله گفت طلبتان باشه بعد ديگه، غرض اين که ايشان عن صدوق عن ابيه، پدرش عرض کردم که مرحوم صدوق از پدرش نقل میکنه اما از کلينی که همدوره پدرشه نقل نمیکنه، اين نشان میده که مرحوم کلينی زودتر از قم آمده بيرون هنوز صدوق به تحمل حديث نبوده، و الا خب پدرش آخر چون تو قم فوت کرده از پدرش نقل میکنه، بنابر معروف هم هردو در يک سال وفات شده سه صد و بيست و نه، هم کلينی هم صدوق پدر، غرض اين در ذهن تان باشه که ممکنه طبقه يک کسی به يکی بخوره اما ازش عملاً نقل نکنه، وقتی صدوق از پدرش نقل میکنه، ما ديگه در باب طبقات ديگه
40: 10
يک طبقه اند ديگه، ليکن عملاً از کلينی نقل نکرده آنی که ما احتمال میديم مثلاً شايد کلينی هفت هشت ده سال پانزده سال دوازده سال نمیدانم حالا، من درست نمیدانم قبل از وفاتش از قم در آمده، صدوق کوچک بوده،
س:
11
عن علی ابن ابراهيم ابن هاشم در اينجا اين جور داره عن جده، تا آنجای که ذهن من راه میده بازهم به کامپيوتر نگاه نکردم مخصوصاً، تا حالا تو ذهنم نبود که هاشم جد علی ابن ابراهيم جزو روات باشه، تا حالا نديده بودم، علی ابن ابراهيم ابن هاشم عن جده، شايد چيز ديگه باشه نسخه خرابی داره و الا تا حالا تو ذهنم نديم حتی يک مورد که مثلاً علی ابن ابراهيم که خودش راوی بزرگواری است پدرش هم ابراهيم ابن هاشم، اما جدش هاشم، آن تازه نمیشناسيم هاشم ابن کيه؟ من تا حالا نديدم، آن وقت قصهای آن وقت اين قصه را مرحوم حاجی نوری آورده اين سند قصه بود سند اين روايت بود و آخرش حالا چيه خلاصه خلاصهاش اينه که حضرت حرز جواد را نوشتند، آخر اين قصه اينه، اين شرح حرز حضرت جواد(ع) که در،
س:
5: 12
خودش هم نوشته ذکر حکاية طويلاً خودش هم حذف کرده و فی آخرها آن آخرش اينه، آن در پوست آهو نوشتند بعد گفته که اين را ببر پيش مأمون حتی يساق له قصبة من فضه، يک بريزن برش يک قصبهای از فضه از اين میخواهد در بياره که اين وعاء بوده اشکال نداشته خلاصهاش اينه،
س: مثل تومار بوده که توش میکردند،
ج: الآن هم هست الآن تو مشهد میفروشن، حرز حضرت جواد متعارفه ديگه،
س: رو انگشتره
ج: انگشترش هم هست، آن حرز
س:
47: 12
هست، خود پست آهوش هم هست، هرسه جورش هست، يک جورش که انگشتره فعلاً اين انگشتری که بالاش يک عکس ستارهای داره اين طور که ديدم، اين از به اصطلاح توش میکنن بعد هم میبندنش آن جورش هست يک جوری مثل يک حلقهای گرد حلقه مثل استوانهای مانند توش میکنن که به دستان میبندند، آن هم هست، من داشتم خانه يک نوعش هم هست که مثلاً گرده، يک نوعش هست که گرد نيست، اما به صورت مثلاً چارگوشه، حالت چارگوشی داره، انواع مختلف داره غرض داره قصبة من فضه منقوشة عليها ما
25: 13
الی آخر، اين میخواهد استفاده بکنه که اين اشکال نداره، انصافاً هم احتياج به اين طول و تفصيل نداشت، انصافاً بحث آنيه و مثلاً میگم قبول کردن که آنيه صدق بکنه بر هر محفظهای، بر هر وعائی خيلی مشکله، مثلاً سبد گفتند از فضه حالا اين آنية توش فرض کنيد مثلاً به اين که پرتقال نگه میدارند سيب نگه میدارند، خيلی بعيده انصافاً خيلی بعد داره، بعد داره که ابن شهرآشوب فی مناقبه کان له منطقة من اديم مبشور، اين هم تو ذهنم بود که به کتاب زاد المعاد اين آقای ابن قيم نگاه کنم يادم رفت ديگه، میگم ديشب بی حال بودم، صبح هم نشستم که ببينيم يک احتياج داره يادم رفت حالا اين را نگاهش میکردم، معناش روشنه، میخواهم بگم آيا اين را در خصائص پيغمبر نوشتند، پيغمبر يک کمربندی داشتند، منطقه کمربند يک کمربندی بود اصلاً من اديم مبشور، اديم پوسته، مبشور پوست گرفته، همين طور که ما الآن کمربندها را میبينيم تو متعارف ما، کمربندی، اين از پوسته اصلش، اما دباغی شده صاف شده، بشره يعنی پوست يعنی آن پوست صاف حالت چيزهای که بشه کنده بودند، صافش کرده بودند، فيها ثلاث حلق من فضه، سهتا حلقه فضه تو آن کمربند حضرت بود، و الابزيم و الطرف من فضه، ابزيم احتمالاً يا اِبزيم يا اَبزيم احتمالاً يک لفظ فارسی باشه، ما الآن سنگگ بهش میگيم چنگگ میگيم چه میگيم، سنگگ بهش میگيم،
س: سگگ
ج: سگگ میگيم بهش،
س: مال کمربند،
ج: کمربند، سگگ بهش میگيم، همين که به اصطلاح میگيره، اندازه قلاب میگيره، اين را سگگ میگن اين ابزی همان سگگ، کان له و الابزيم و الطرف من فضه چون اين سگگ خودش آن حالته و توش يک طرف میگيره، دو طرفش نقرهای بود، هم خود آن سگگ هم آن طرفی که میرفت با آن جمع میشد، هردو طرف ازنقره بوده،
س:
52: 15
ج: نه من سگگ شنيدم ايرانيان سگگ میگن،
س:
54: 15
شلوارهای قزين
ج: نمیدانم حالا، قزين؟
س: قزين
ج: شايد قزين و ابزيم از يک ماده باشه
س: آری همان چون شبيه آنه اصلاً
ج: حالا اَبزيم يا اِبزيم، ضبطش هم الآن دقيقاً تو ذهنم نيست که آيا با همزه است يا کسر، اين را بايد من نگاه میکردم به کتاب اين زاد المعاد چون داره توصيف لباس پيغمبر، نشد آنجا نگاه کنم ديگه حالا آقايون، بلی و کان له(ص) قدح
24: 16
فضه، پيغمبر يک قدحی داشتند سه مبدأی، غالباً چهارتاً میگن حالا اين سهتا داشته، سه قسمتش به صورت نقره بوده، حالا چون مثلاً خزع بوده غالباً از گل بوده، و میدانيد گل برای مثلاً مکروب و اين جور چيزها خب خيلی استعداد داره، شايد میآمدند جای آب خوردند را از نقره درست میکردند که زود، سريع پاک بشه، يعنی برای پاک شدن و آلودگی نداشته،
س: راجع به اخلاق حضرت پيغمبر اينها مردود نيست حاج آقا، آن پخش میکردند صدقه میدادند تقسيم میکردند،
ج: خب نه چيزی
س: پيغمبر،
ج: معلوم نيست آن پيغمبر،
س: اين يک قدحی براش درست کنه اين شکلی
ج: قصهای قصهای حجة الوداع که خب خيلی مشهوره 66 يا 100 تا شتر سر بريدند خيلیهاش، صدتا شتر يک ديه انسان کامله، نمیشه خود حضرت، اصلاً شترها داشتند در اطراف مدينه میچريدند،
س: آن تشريفاته حاج آقا
ج: اين تشريفات نيست اين قدح آن زمان متعارف بوده، فقط بحث سر اين بوده که مضبب حکم فضه را داره يا نه؟ ديگه چون قدح مضبب را آن روز شرح دادم نمیخواهد ديگه توضيح بدم، دعائم الاسلام میگه معروف عن جعفر ابن محمد انه سئل عن الذهب يحلی به الصبيان، قال کان ابی(ع) يحلی اولاده و نسائه بالذهب و الفضه، يعنی ايشان با اين که، وضع مسلمان، حضرت باقر، برای اولاد و بچههای خودشان طلا و نقره به کار میبردند، البته شايد من اينجا بيشتر نکتهاش سؤال از ذهبه، اين بحث ذهب غير فضه است، چون بحث ذهب حتی تختمش هم جايز نيست در رجال بحث ديگريه، ذهب يک بحثه، فضه چون فضه قطعاً جايزه، نقره بگذارند رو انگشتر، بعد هم امام فرمودند که و لا بأس بان تحلی السيوف و المساحب بالذهب و الفضه اشکال نداره البته عرض کردم اين تهيه سيوف و مساحب بعضياش شايد درش شبههای
س: آنيه
ج: ها! آنيه باشه چون حالت وعاء داره، باز در همين دعائم الاسلام نقل کرده از اميرالمؤمنين(ع) قال کان خاتم رسول الله من فضه، اين که قطعی است و نقل سيفه من فضه آن را هم داشتيم، اين نقل سيفه من فضه را احتمالاً دعائم الاسلام از همان کتاب جعفريات گرفته، پس تا اينجا روشن شد که غير از آنيه، اين آلات اشکال نداره، حالا میمانه رواياتی که در آن آلات هم شبهه داره، فردا انشاء الله، بخوانيد يک روزی که تمامش بکنيم نتيجه نهايي بگيريم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.