مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- اصول 97-1396 » اصول دوشنبه 1396/8/8
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/6/17
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- اصول 95-1394 » اصول یک شنبه 1394/10/27
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- مکاسب 97-1396 » فقه سه شنبه 1396/12/15
- تاریخ شفاهی » خاطرات آيت الله مددي موسوی پیرامون جامعیت شخصیت آیت الله بروجردی
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج دوشنبه 1400/1/23
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-104
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به رواياتی بود که در باب اوانی ذهب و فضه بود گفتيم يک مقدار رواياتش را از کتاب مرحوم حاجی در مستدرک به اصطلاح، يک چندتا روايتش را خوانديم و بحثهای تاريخش را عرض کرديم من جمله حديث شماره 3 داره اينجا علی ابن جعفر فی کتابه عن اخيه موسی(ع) عرض کردم ايشان که میگه علی ابن جعفر فی کتابه همان نسخهای بوده که در کتاب بحار هست، ديگه نمیخواهد توضيح زيادی عرض کنم و انصافاً اين روايت جزو واقعاً مستدرکه يعنی انصافاً اسمش را بايد مستدرک گذاشت، چون از قلم مرحوم صاحب وسائل سقط شده يعنی عادتاً بايد اين روايت را میآورد و مرحوم صاحب وسائل روايات کتاب علی ابن جعفر آورده هست داريم نخوانديم، انشاء الله مياد در وسائل که برگردم ايشان اين روايت را هم داره عن اخيه موسی قال سئلت عن اهل الارض أ يؤکل فی انائهم اذا کانوا يأکلون الميتة و الخنزير اين اهل ارض البته من فکر میکردم بايد مراجعه بکنم نشد، خود حاجی نوری اهل ارض به معنای زمين گرفته مردمان زمينی، مردمانی که گوشه و کنار زمين مثلاً همين جور خانه و کاشانهای ندارند آواره اند، ايشان نوشته ای الذين لايبالون به اکل الحرام منه قدس سره فکر نمیکنم يعنی مردم همين کوچه و بازار هستند، مردمان متقربی که خانه و زندگی ندارند حالا ايشان اهل ارض من فکر میکنم عادتاً اهل ذمه بايد باشه حالا، يا ارض يک چيز ديگهای بوده، حالا من بنده سراپا تقصير نمیتونم چيزی درستی راجع به اين عبارت بگم اين تفسير ايشان را هم نمیدانم صحت و سقمش را نمیدانم أيؤکل فی انائهم اذا کانوا يأکلوان الميتة و الخنزير قال لا در اناء آنها غذا نخورين ولا فی آنية الذهب و الفضه اين محل شبهه است، آنچه که از اين روايت مبارکه میتونيم استفاده بکنيم که به درد مانحن فيه میخوره اناء با اکل صدق میکنه، فيؤکل فی آنيه، البته خوب دقت بکنيد مثلاً ما ممکن است بگيم خب بعض روايات در مياد اناء يعنی آنی که ما يشرب فيه، بعضياش در مياد اناء مايشرب و مايؤکل پس اين نمیتونيم بگيم حتماً خصوص مايشرب، اين نکتهاش ر ا خوب دقت بکنيد اينها فقهای ما، علمای ما، علمای حتی ادب اينها غالباً اين جور میگن مثلاً میگن از بعض روايات اين در مياد از بعضیها آن در مياد و چه کار بکنيم در مقام نتيجهگيری عرض کنم حضور با سعادت تان يک احتمال ديگه هم هست که ما هميشه اين جور جاها اضافه میکنيم و آن اين که اصلاً شايد هردو درست باشه، مثلاً در زمان پيغمبر اناء به معنای فقط مايشرب فيه بود، ليکن بعدها در زمان بعد صد و پنجاه سال بعد که زمان امام صادقه مجازاً گفته شد بعد شده حقيقت اناء يعنی مايشرب و مايؤکل خوب دقت بکنيد، حالا امام صادق که در مدينه بودند از آن مشکلتر مثلاً حرفی که سيبويه گفته يا حرف که کسائی گفته يا حرفی که خليل گفته در شناخت يک معنی، دقت بکنيد آن کلامی که از رسول الله صادر شده در قرآن مثلاً آمده که رسول الله فرموده نقل کردند به عنوان وحی الهی اين يا در مکه بوده يا در مدينه بوده، آنچه که خليل گفته در عراق بوده بعد از صد و سی سالی بعد، صد و چهل سال بعد، نه جاش آنجا بوده نه زمانش آن زمان بوده دقت اما مثلاً مال امام صادق همان مدينه بوده اما بعد از مثلاً صد و پنجاه سال تفاوت، لذا اين، نمیدانم روشن شد اين
س:
23: 4
ج: نه حقيقت اصلاً رو عرفه،
س: حقيقت متشرعه میشه ديگه،
ج: نه نمیشه نه، عرفه عرف عام عوض شده،
س: عرف متشرعه،
ج: نه نه تو مدينه متشرعه و غير متشرعه اناء در مأکول هم به کار میبردند، مثلاً اناء اول تو ليوان بود حالا اناء به بشقاب ديگر، مشکل نداره که،
س: اگر روايات خود امام صادق دو دسته باشه،
ج: آنجا مشکل داره، مثلاً اينجا الآن ما میخواهيم به روايت امام، مثلاً عرض کردم ما عمدهای روايات از زمان رسول الله لاتشربوا فی آنية الذهب و الفضه و لاتأکلوا فی صحاف، آنجا هم اکل را در مقابل شرب آورده آن وقت اينجا اکل را با اناء آورده آن نکتهای که عرض کردم تشخيص موضوع، ممکنه يک کسی معتقد بشه خيلی خوب ممکنه زمان پيغمبر يکی بوده، بعد اصطلاح عوض شده نه متشرعه اصلاً در عرف عربی عوض شده، اصلاً انسان عرب زبان چه متدين چه غير متدين، بی دين و با دين لفظ اناء را به کار میبردند برای خوردن حتی نه فقط برای نوشيدن اين يکی، يک احتمال، يک احتمال هم که در خلال بحثها غير از اينها که اينها میگن، که ما بياييم اصلاً مراد امام صادق اينه، که بياين روايت انائی که مال رسول الله توضيح بدن، آن روايت اناء اعم است از مأکول و مشروب أ يأکل فی آنيتهم قال لا، و لا فی آنية الذهب و الفضه، مراد جدی آن باشه،
س: اين اهل عقد شان
ج: نفهميدم،
س: منطقهای که در زمان
2: 5
زندگی میکردند،
ج: أ يؤکل فی انائهم، آخر نمیدانم مثلاً در مدينه زمان امام صادق نقل نشده يهودیها بودند موسی ابن جعفر اين اهل الارض بعدش هم أ يؤکل فی انائهم اذا کانوا يأکلون اگر مراد از اهل ارض اينه که تو خيابانها و بيابانها همين جور هستند و آن وقت اينها ميته و خنزير مثلاً در آن زمان میخوردند در مدينه اين را هم من نمیدانم، اصلاً الآن نمیدانم اين روايت واقعاً مرادش چيه.
در کتاب بحار عن المجازات النبويه للسيد الرضی رحمه الله، البته اين کار مثلاً در گاهی اوقات در کتاب جامع الاحاديث آمده از بحار از مجازات نبويه نقل میکنه، امروزه ديگه اين کار را نمیکنن اينه خوب دقت بکنيد، چون مجازات نبويه چاپ شده مستقيماً از او نقل میکنه ديگه، حالا از بحار هم، لذا المجازات النبويه، اين را دقت کنيد در مصدر يابی خيلی مهمه،
س: دسته، ثقه کم بوده
2: 7
ج: بلی، هرچه در اختيار ايشان نبوده به هر حال رسمش اينه که ايشان بايد تهيه بکنه چون نسخه موجوده، مشکل نداره قال قال النبی(ص) للشارب فی آنية الذهب و الفضه، اين للشارب فی آنية الذهب و الفضه اين چيزه، نقل به مضمونه، و الا روايت عامه را خوانديم، الذی يشرب فی اناء الفضه بعضيا داره، بعضيا هم ذهب، فضهاش مسلمه، قال انما يجرجر فی بطنه نار جهنم، میگه جايز است به رفع نار، و الاکثر من الروايات علی نصبها، اين درسته اين مطلب ايشان، من همه را خواندم از روی المجموع نووی خواندم آنها هم راسته خود اهل سنت البته به
53: 7
يُجَرجَر بايد بخوانيم به صيغه مجهول، انما يجرجر فی بطنه اينجا بطنه داره اما مشهور در روايت اهل سنت جوفه، انما يجرجر فی جوفه نار جهنم،
س: معلوم هم باشه آن فاعلش میشه
ج: ها! يُجَرجِر هم خوانده، انما يجرجِر فی جوفه نار جهنم، يعنی نار جهنم فاعل يجرجره آتش جهنم تو شکم او میکشه خودش را آتش جهنم، ليکن انما يجرجر فی جوفه نار جهنم معروف در روايت به فتح رائه، نارَ جهنم نه نارُ جهنم، و الاکثر من الروايات علی نصبها اين بحث را هم ما خوانديم تکرار نمیکنيم، و قد روی عنه(ص) من شرب بها فی الدنيا لم يشرب بها فی الآخره، اين را الآن من تو ذهنم نيست در آنجا کجا خوانده باشم الآن تو ذهنم نيست، اين يک نکتهای که اين روايت داره اولاً توش شرب آمده، نداره من شرب او اکل، که اين باز همان نکته را تقويت میکنه که اناء خصوص شربه
س: در زمان پيامبر
ج: در زمان پيامبر،
نکته دوم يک نکتهای که بود که عرض کرديم، خود مرحوم صاحب وسائل به عنوان استعمال
19: 9
خوب دقت بکنيد در اين روايت که شرب هم آمده باز گفته من شرب بها، يعنی چه؟ يعنی باز مطلق استعمال نيست، ظرافتها را هميشه عرض، شرب بها يعنی با خود آن ليوان آب بخوره، اگر مطلق استعمال بود بايد میگفت من شرب بها او منها،
س: او فيها
ج: او فيها، مثلاً با قاشق میزنه از اناء، از ليوان بر میداره اين اگر با قاشق زد ديگه نمیگن شرب بها،
س: حاج آقا اين يک موردی استعمال
س:
2: 10
اول میگه فمن شرب منه فليس منی، بعدش و من لم يتعمد
ج: فانما، آن از نهيه که،
س: يعنی همان شرب به معنای همان طعم و خوردنه،
ج: من شرب منه، منه از نهيه، اين شرب بها است،
س: نه میخواهد بگه که مثلاً شرب به معنای طعامه،
س: اکل را هم شامل میشه،
ج: نمیشه، نچشه، آنجا چشيدن،
س: اول میفرماين شرب منه، بعد
ج: آن که شايد لم يطعمه آورده يعنی حتی يک قطره آب نچشه،
س: خب و من لم يطعمه
ج: لم يطعمه طعم را آورده به معنای لغوی خودش، يعنی من لم يذق منه،
س: يعنی شرب به معنای اکل هم مياد،
ج: الا حتی يک قطره هم از اين آب نخوره،
س: شرب به معنای اکل هم مياد
ج: نه خير قطعاً در لغت عرب اين نيست، خوب دقت کردن چه نکتهای شد يک ذکر شرب در اين حديث آمده که اختصاص، دو آن اطلاق استعمال توش در نمياد، اطلاق استعمال يعنی فرض کنيم با ليوان از توی، با قاشق از توی ليوان نقرهای آب برداره،
س: طبقش اين همان روايتی است که اناء کسانی است که لايقينون هست
ج: متاع الذين، ها! آن اطلاق ازش در مياد،
س: اين را اگر يعنی
25: 11
ج: کمی فرق میکنه البته آقای خويي هم قبول میکنه میگه متاع اطلاق نداره اما به هر حال ايشان قبول میکنه تمتع، حالا اگر تمتع از هر چيزی بر حسب خودش، اين که شما با قاشق از توی ليوان نقرهای آب برداری متاع هست اما شرب بها نيست،
س: يعنی مضمونی است
ج: بلی آقا
س: يا استفاده غالبی است،
48: 11
ج: چرا يک ليوانی، قدح بزرگی از نقره با ليوان از توش آب بر میدارين،
54: 12
با ملاقه از توش آب بر میداره،
س: به خاطر اين میشه انجام داد،
ج: بلی آقا
س: معمولاً که ديگه ظرف ازش،
ج: بالاخره استعمال که اعمه بلا اشکال،
س: شما میفرماييد مثلاً نگفته اصلاً چرا منه به اينجا نياورده
ج: چون میشه از آن چه اشکال داره، مثلاً ظرفهای بزرگ باشه
س: الآن ظرفهای بزرگ هست نقرهای،
ج: نقرهای هست توی موزهها ظرفهای اصلاً مخصوص نقره بزرگه توش مثلاً شربت میآوردند بيشتر چيزهای مثلاً ارزشمند، شرب میآورد، اصلاً آنه ها! بزرگش،
س: ظرف کوچک ندارند
ج: ظرف کوچک باش با ملاقه در مياره، آيا اين حرامه يا نه سؤال؟ اين شرب بها نيست، چون داره من شرب بها اما استعمال هست، اين ظرافتها را میدانيد شما فقط ما بحث آنيه نداريم، میخواهم هی برای شما ملکه بشه که دهها، صدها روايت که برای شما بر مياد، خوب ظرافتها را در نظر بگيريد، چون ممکنه کسی بگه از اين روايت در مياد فقط از ليوان خوردن حرامه، از توش بر داريم حرام نيست، من شرب بها، حتی شرب هم از توش، حالا غير از وضوء گرفتن و غير از تزيين اصلاً تزيين توش حرام در نمياد که هيچی، از توش ورداشتن هم حرام نمیشه اين يک بحث انشاء الله تعالی البته اين روايت سند نداره، نمیخواهم بحثی در فقه الرضا داره لاتصل فی خاتم ذهب چون انشاء الله عرض میکنيم صاحب وسائل هم بابی داره که آلات متخذهای از ذهب و فضه غير از اناء آن فصل داره، مثل که آن روايتی که ميوه حضرت درست کردن از نقره، اين خواهيد گفت که اين مسلمه که از آلات متخذهای از نقره قطعاً انگشتر جايزه انگشتر من همهاش از نقره است اين نقره قطعاً يعنی آن حالا فضه اناء چيه، اناء نمیدانم ظرفه چيه، آن بحث ديگری است اما اناء نسبت به نسبت به اصطلاح انگشتر قطعی است که از نقره جايزه حالا اگر حلهای باشه برای بازی مان درست نباشه اما اين يکش قطعيه، لذا نسبت به انگشتر آنی که حرامه فقط طلاست، دقت کردين و الا نسبت به نقره، قطعی قطعی است که استعمال انگشتر از او جايزه، در فقه الرضا اين جور آورده، لاتصل في خاتم الذهب، عرض کردم من سابقاً هم ديگه انشاء الله نکتهاش را اگر يک بحثی، سابقاً چون عرض شده ديگه تکرار نمیکنم، در يکی از روايات، در روايات ما خواهيم گفت در لغت عرب في به معنای ظرفيته، و ظرفيت يعنی يک چيزی احتوای بر مظروف داشته باشه و الا ظرف نيست، مثلاً کوزهای را تصور کنيد آبس که داخل کوزه است اين ظرفه، ليکن عرض کرديم در لغت عرب بعدها در اعتبارات قانونی توسيعه داده شد، ظرفيت را جای به کار بردند که هميشه احتوای و اجتماعی نيست، مثلاً انگشتر خب اين انگشتر که در دست من اين انگشتر در دست منه، اين آمده ظرف شده برای صلات، مظروفش صلاته، لا تصل فی ذهب، آمدند ذهب را ظرف گرفتند اين انگشتر،
س: لباس
ج: لباس هم همين طور اين يک اصطلاحی اعتباريه، اين خيال نکنيد شما بگين هی بابا اين چه جور شد،
س: مجازيه،
ج: يک نوع اصطلاحی در قانون آمد، يعنی ما در روايات زياد داريم کی دوتا نيست، و لذا آنجا اين بحث هم هست که آن لاتصل فی ذهب يعنی چه؟ يعنی مجرد اين که شما رابطه با طلا داشته باشين ولو انگشتر طلا را تو جيب تان گذاشتين،
س: آن جايز نيست،
ج:
16
آن میگه جايزه، لاتصل دقت کردين اين لاتصل، اينها نکات فنی را دارم عرض میکنم بعد از اين که بنا شد تو کلمه فيه در اينجا تصرف بشه، پس لاتصل فی ذهب شما نمازتان روی انگشتر که قرار نمیدن که، اين ظرف نيست برای نماز که مظروف باشه، پس يک نوع به اصطلاح عنايي، است معنای عنايتی است معنای اعتبار قانون است، لاتصل فی الذهب آن وقت اين عنايت تا کجاست؟ توی انگشتتان باشه توی مشت دست تان گرفتين، توی لای عمامه تان بگذارين، تو جيب قبای تان بگذارند، با نخ ببندين، اينها همهاش حساب میشه ديگه با نخ به خودتان آويزان بکنيد، تو دامن تان بگذارين انکشتر را شروع کنيد به بسم الله خواندن، آيا لاتصل فی خاتم الذهب به اينها صدق میکنه يا نه؟ اين بحثش تو لباس مصلی، و لا تشرب فی آنية ذهب و فضه انصافاً من احتمال میدام فقه الرضا خيلی ظرات را به کار برده، خصوص لاتشرب را آورده، با اين که اختلاف فقهی است نگفت لا تشرب و لا تأکل،
س: پس پيامبر
12: 17
ج: فقه الرضا هم بلی فتواشه،
س: نه از امام رضا(ع) میرسه به پيامبر تا
ج: فقه الرضا فتواست،
س: میدانم
ج: فقه رضاست نه فتو الرضا،
س:
23: 17
فقه الرضا نيست، اين خيلی عجيبه، عرض کردم فقه الرضا کراراً عرض کردم يکی از کتابهای است که در مرحله سوم ميراثهای ما خيلی مهمه، مرحوم سوم مرحوم سوم مرحله انتقال از نصوص به فتوی،
س:
39: 17
ج: حالا هر کسی باشه، اين کتاب به اين جهت خيلی ارزش داره تو مرحله انتقال از نصوص به فتاوا اولاً لاتشرب داره، اينه قدر داشته باشين، که صاحب فقه الرضا يک فقيه جليل القدره بيارن، شلمغانی بوده بعد هم ملحد شده بعدش هم حلولی شده، کافر شده معتقد شده، کافر شده، منتقد شده، ليکن به هر حال مرد مولای است دقت داره، نگفت لاتشرف و لاتأکل خيلی عجيبه، بعد هم نگفت لاتشرب بآنيه، خب خيلی عجيبه، اگر گفت لاتشرب يعنی بانی من خوردم، في آنيه که گفت همه را میگيره، آن يکی گفت من شرب بها يعنی با ليوان سر بکشه اما اگر گفت شرب فی آنيه اين همه را میگيره با قاشق هم برداره میگيره،
س: استاد کسی تو فارج يا ليوان خوردنی بگذاره و از آن بخوره چه میشه؟
ج: فارجش مثلاً فضيهای باشه بريزه تو ليوان اينه هم میگه حرامه،
س: اين همه توی
ج: توی يک سوم، انصافاً خيلی ضعيفه
س: يعنی مأکولات را بگذاره داخل ليوان صاحبش بگه اين لاتأکل بهش صدق میکنه؟
ج: بلی
س: پس منافاتی نداره که،
ج: بلی، خب میخواهن بگن اشکال نداره فقط شرب اشکال داره اين يک و نه چون حالا شرب که آمده شرب در اينجا نيامده به عنوان حکمی که شرب فقط حرامه، میخواهيم بگيم آن آنيه يعنی مايشرب شما تو آن مايشرب نمیتونی، ما يشرب حالا فارجه، تو ليوان توش برنج میگذاری سر میکنه آن هم حرامه، چون آنيه هست،
س: شأنيت ما يشرب،
ج: ها! شأنيت ما يشرب پس از آوردن لا تشرب نمیدانم دقت کردين مراد اين نيست که بگيم فقط حکم شرب در مقابل اکل، ما از لاتشرب بفهميم که آنيه يعنی ما يشرب فيه ولو توش بخوريم نظر به آنيه است نه نظر به فعل، آنيه آن چيزی است که صلاحيت شرب داره ولو توش برنج بريزين، نخود و لبيا بريزين سر بکشين، توی يک مثلاً ليوان کوچک نقرهای با خودتان بياريد اين هم بازهم حرامه ولو لاتشرب صدق نمیکنه، چون آنيه صدق میکنه خوب دقت کردين اما فرض کنيم مثلاً بشقاب طلايي است بشقاب نقرهای است، يا سينی سينی آنيه صدق نمیکنه، توش برنج بريزيم بخوريم اصلاً آنيه صدق نمیکنه، اصل بحث نکته بحث اين است که آنيه خصوص مايشرب يا شامل مايأکل هم میشه، يا مطلق شامل وعائه، مثل سبد سبد نقرهای اصلاً توش غذا هم بريزی میريزه، آب هم بريزي میريزه اما توش سيب میتونيد بگذاريد اين هم نمیشه از نقره بشه روشن شد، ما بگيم فقه الرضا يک عنوان
س: آنيه حاج آقا آنيه عامه هم شامل
ج: خب ديگه اين ادعا آسانه اثبات، الآن در مقام اثباتيم،
س: نظريه آقاست
ج: نظر شما مبارکشه، و لاتصل فی خاتم الذهب،
س: نبوده
ج: بلی اصلاً نبوده به قول ايشان، لاتصل فی خاتم الذهب و لا تشرب فی آنية الذهيب و الفضه، به نظر من خيلی ضعيف به کار برده آن وقت نتيجهاش اين میشه که آنيه را به مايشرب زده يک، دو مطلق استعمال آن حرامه، اما اين که استعماله مثل زينتی آن ديگه معلوم نيست،
س: مطلق استعمال
ج: آنيه، شربش شرب و اکلش هم اشکال نداره، شرب با خودش ليوان را سرب بکشه از توی ليوان برداره، تمام اينها را میگه اما من عرض کردم يک بحث ديگه آيا اين روايت شامل استعمال زينتی تزيينی مثلاً آنيه ذهب و فضه را تو تاقچه گذاشته توش نمیخوره غذا هم توش نمیخوره،
س: اين شاملش نمیشه ديگه،
ج: انصافاً شاملش نمیشه،
س: استعماله ديگه
ج: چون آن استعمال دقت فرموديد پس لاتشرب فی آنية الذهب والفضه شامل آن نمیشه، مرحوم طبرسی در مکاتب مکارم الاخلاق من کتاب اللباس فی العياشی، پس ميراثهای عياشی خيلی کم به ما رسيده، من عرض کردم بسيار مرد کثير الاطلاعيه، خيلی
50: 22
با اين که در خراسان، اقصی خراسان در سمرقند بوده، انصافاً روايتی داشته در بغداد و قم نبوده در دست اصحاب يک چيزی عجيبيه، خيلی واقعاً مرد بزرگواری است مرحوم عياشی سنی بوده بعد شيعه شده و اموالش را صرف کتاب کرده، کتاب اللباس العياشی عن ابی عبدالله عن ابيه عن علی اين لسان به کتاب سکونی میخوره ليکن الآن از روايت سکونی ما نداريم،
س: چون عن ابيه داره
ج: نه نه اين لسان تعبير سکونيه، نهانا رسول الله عن خاتم الذهب و عن الشرب فی آنية الفضه اين هم شبيه روايت فقه الرضاست خيلی شبيه روايت فقه الرضاست، عن خاتم الذهب و عن الشرب فيه، مثلاً نهانا رسول الله عن خاتم الذهب شامل انحاء استعمال میشه تو جيبش بگذاره،
44: 22
تو عمامهاش بگذاره، اما لاتصل میگن ظاهرش در پوشيدن در دسته،
س: اين دوتاش
51: 22
ج: نه ظاهراً يکيه، به هر حال اين روايت فعلاً سند نداره، يک نهانا رسول الله به اين عنوان داريم اما توش اين عنوان نيست، در کتاب عوالی اللئالی داره قال(ص) الذين يشربون فی آنية الفضه يا ذهب و الفضه انما يجرجر فی بطونهم نار جهنم اين روايت گذشت، معروف پيش آنها الذی است، يشرب فی اناء الفضه ذهب هم توش نداره، عرض کردم متون متعدد داره انما يجرجر فی جوفه، نه بطونهم، خيلی مثلاً ما وقتی میگيم فرض کنيد کتاب عوالی اللئالی ضعيفه، نکتهاش همينه، يعنی سابقاً میآمدند میديدند اين آقا متعهد هست به متن، دقيقاً نقل میکنه حواسش جمعه، اين را میگفتند در حديث قويه، متعهد نيست کم و زياد میکنه اين را میگفتند قبول نيست،
س: حتی الفاظ اين شکلی جا خورد
ج: مثلاً خب همه اينها را حساب میکرد،
س: خب جا خورد که نبوی را آورده بود،
ج: بلی آقا
س: سنیها داشتند ديگه جوف را،
ج: جوف را سنیها داشتند، آنها بطن ندارند، بطن اينجا مرحوم مجازات داشت فی بطنه مجازات نبوی، اما ايشان داشت فی بطونهم اين الآن نمیخواهد تو بحث خارج انصافاً اين ريز کاریهای عبارت را بگم، من هدف اين است که اين ملکه برای شما بشه، تو حديث شناسی کار مستقل بشه، تمام اين ظرافتها و اين ظرافتها را شما تعجب شايد بکنيد، قدمای اهل سنت با ظرافت عجيبی اين واو و فاء و کم و زياد را ملاحظه میکردند، ماها چون،
س: زياد فرق نمیکنه حاج آقا چه فرق میکنه
ج: میدانم لفظ بايد مراعات بشه، دقيق انسان، ما شناخت محدث را از اين راه میدانيم،
القطب الراوندی فی لب اللباب عن النبی قال لاتشربوا بآنية الذهب و الفضه اين خيلی دقيقه اگر اين درست باشه، چون لب اللباب نوشته چاپ نوشته مخطوطه، به نظرم تازگی چاپ شده باشه، نيست، تو بازار به نظرم فکر میکنم کسی اسمش را بردند اگر اشتباه نکرده باشم، اين
2: 25
که نوشته که چاپ نشده، ببينيد اينجا داشت لاتشربوا فی آنيه، اينجا لاتشربوا بآنيه، يعنی ليوان را بالا آوردند، من عرض کردم با غير از فيه است،
س: مجازات
ج: اين اگر لاتشربوا بآنيه باشه، کل استعمال
س: برداشتن
ج: برداشتن اشکال نداره، کل استعمالات حرام نمیشه و لاتلبس الحرير و الديباج فانها لهم فی الدنيا و لنا معروف در کتب اهل سنت و لکم فی الآخره، اين را دارند اهل سنت،
س: اصلاً با دست حاج آقا مثل روايت همين
ج: بلی
س: من شرب بها
ج: بلی شرب بها،
الاحسائی مراد از احسائی صاحب کتاب عوالی اللئالی فی درر اللئالی، پس اين کتاب نصب اللئالی و درر اللئالی من نقل زياد دارم تو همين مستدرک خودم کتاب را نديدم، الآن نمیتونم تقييم و ارزيابی بکنم کتاب را، يک بار مقدمهاش را ببينيم مصادرش چيه؟ چه گفته؟ حرفش چيه؟ کارش چيه؟ نصب اللئالش يک مقدار من ديدم عن رسول الله نقل کرده مطابق با عبارات صحيح مسلمه، حالا ورداشته صحيح مسلم را مثلاً اسانيدش را حذف کرده، چندتا روايتشه قشنگ بوده آورده، نمیدانم متونی که آورده با صحيح مسلم میخوره، درر اللئالی را نمیدانم اگر از آقايون کسی اين کتاب را داشت بياره يک دو روز پيش من باشه که من نگاه بکنم، اينی که اين مثلاً ببينيد الآن ما اين تکه را فقط میبينم من چون ديگه بقيهاش را نمیدانم، ببينيد چه کار میکنه، عن النبی(ص) انه نهی عن استعمال اوانی الذهب و الفضه، اينی که ما میگيم مثلاً صاحب کتاب عوالی اللئالی ضعيفه مال همينه، هيچ روايت استعمال، نه در سنیها داريم نه در شيعهها،
س: برداشت خودشان بوده
ج: آنی که ما داريم نهی عن آنية الذهب توش استعمال نداره، حالا البته عرض میکنم چون من اين کتاب را نديدم ممکنه صاحب مستدرک اشتباه کرده، من غرض اين اشکال را به صاحب عوالی وارد نکنيم، ببينيد ما روايت داشتيم از محمد ابن مسلم نهی عن آنية الذهب و الفضه اينجا،
س: عن النبی میگه يا خودش
ج: بلی بلی عن النبی نهی عن استعمال اوانی الذهب و الفضه،
19: 27
حالا نسبت هم شايد مرحوم مستدرک اشتباه کردم، من خيلی مقيدم نسبت الآن نمیدم چون اينجا هم نوشته لب اللباب اين داره جلد يک صفحه فلان، اين کتاب معلوم میشه چاپ شده من نديدم تا حالا اين کتاب را، خبر ندارم از اين کتاب،
س: سهتا کتاب پس نوشته يک نصب اللئالی، يکی درر
ج: يکی درر اللئالی، يکی عوالی اللئالی اين سهتا را از ايشان همهاش منحصر به اين باشه نمیدانم علی ای حال من بايد کتاب درر اللئالی را ببينم الآن اين بی چاره اين لفظ را آورده يا نه؟ مستدرک اشتباه نکرده باشه،
س: حاج آقا اين نهی عن آنيه را جه جوری معنا کنيم، پ
ج: خب نهی هم مثلاً میگن مطلق استعمال مثلاً،
س: همان معنای استعماله،
ج: خب نبايد اضافه کنه، بعدش هم اگر استعمال شد مثلاً میگن نهی شامل همه چيز میشه حتی تو صندوق خانه قائم بکني، اما استعمال صدق نمیکنه، فرق داره اينها تمام ظرافت داره، ما هدف مان تو اين بحثها شما فقيه باش، فقيه بايد آن به قول بعضياش نوشتند آخر در معالم داره الفقه هو الفهم، نه نوشته الفقه هو فهم الحال يعنی دقيق آن فقهه، شما ببينيد خداوند متعال وقتی لفظ فقه را به کار میبره روی تسبيح موجودات به کار میبره ان من شئ الا يسبح بحمده و لا تفقهون تسبحه، فقه پس اين جوريه، يک چيزی است که آدم تسبيح موجودات را میشه
35: 28
بايد اين جوری با ادله برخورد بکنيم،
س:
50: 28
معارضه
ج: لانعود رجلاً منکم فقيهاً حتی يعرف معارض، معارض هم نه به معنای تعارضه، معراض گوشه، کنايهها، آن ظرافتها و لطافتهای که در، تشرب فی آنية الذهب، بآنية الذهب، نهی عن آنية الذهب نهی عن استعمال آنيه، خيلی باهم میکنن آن آقايان مثل فرض کنيد ابن حزم حتی علمای ما، گفتند نهی عن آنية الذهب حتی تو صندوق نگه داشتند و لذا او شامل بيع هم میشه چون نهی يعنی اصلاً وجودش را نمیخواهد بيع هم پس درست نيست، اصلاً ما الآن اساساً بحث ما تو بيعشه، حالا ثانوياً وارد بحث ديگه شديم، اما اگر آمد گفت نهی عن استعمال اوانی استعمالش حرامه، لازم نيست که بيعش حرام بشه، پس معلوم شد که خيلی آثار داره که اين استعمال باشه يا استعمال، و بعدش هم هيچ جا نيست، نه در کتب سنیها، اين آمده از رسول الله نهی عن آنية الذهب نه در کتب سنی نه در کتب شيعه کلمه استعمال نيامده البته عرض میکنم بازهم اين من چون تأکيد میکنم نفرماييد تکراره میخواهم بگم هميشه در بحثهاتان نکات علمی و فنی را مراعات، بگيد فعلاً طبق اين نوشته شايد توی نسخه مخطوط و نفيسش مثلاً استعمال نباشه من الآن نسبت نمیدم بينی و بين الله به کتاب مرحوم ابن ابی جمهور نسبت نمیدم اين ديگه باب اولش بعدش هم بقيهاش انشاء الله روز شبنه،
س: شنبه هست
ج: میخوانيم حالا ديگه.