ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (104)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-104

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به رواياتی بود که در باب اوانی ذهب و فضه بود گفتيم يک مقدار رواياتش را از کتاب مرحوم حاجی در مستدرک به اصطلاح، يک چندتا روايتش را خوانديم و بحث­های تاريخش را عرض کرديم من جمله حديث شماره 3 داره اينجا علی ابن جعفر فی کتابه عن اخيه موسی(ع) عرض کردم ايشان که می­گه علی ابن جعفر فی کتابه همان نسخه­ای بوده که در کتاب بحار هست، ديگه نمی­خواهد توضيح زيادی عرض کنم و انصافاً اين روايت جزو واقعاً مستدرکه يعنی انصافاً اسمش را بايد مستدرک گذاشت، چون از قلم مرحوم صاحب وسائل سقط شده يعنی عادتاً بايد اين روايت را می­آورد و مرحوم صاحب وسائل روايات کتاب علی ابن جعفر آورده هست داريم نخوانديم، انشاء الله مياد در وسائل که برگردم ايشان اين روايت را هم داره عن اخيه موسی قال سئلت عن اهل الارض أ يؤکل فی انائهم اذا کانوا يأکلون الميتة و الخنزير اين اهل ارض البته من فکر می­کردم بايد مراجعه بکنم نشد، خود حاجی نوری اهل ارض به معنای زمين گرفته مردمان زمينی، مردمانی که گوشه و کنار زمين مثلاً همين جور خانه و کاشانه­ای ندارند آواره اند، ايشان نوشته ای الذين لايبالون به اکل الحرام منه قدس سره فکر نمی­کنم يعنی مردم همين کوچه و بازار هستند، مردمان متقربی که خانه و زندگی ندارند حالا ايشان اهل ارض من فکر می­کنم عادتاً اهل ذمه بايد باشه حالا، يا ارض يک چيز ديگه­ای بوده، حالا من بنده سراپا تقصير نمی­تونم چيزی درستی راجع به اين عبارت بگم اين تفسير ايشان را هم نمی­دانم صحت و سقمش را نمی­دانم أيؤکل فی انائهم اذا کانوا يأکلوان الميتة و الخنزير قال لا در اناء آن­ها غذا نخورين ولا فی آنية الذهب و الفضه اين محل شبهه است، آنچه که از اين روايت مبارکه می­تونيم استفاده بکنيم که به درد مانحن فيه می­خوره اناء با اکل صدق می­کنه، فيؤکل فی آنيه، البته خوب دقت بکنيد مثلاً ما ممکن است بگيم خب بعض روايات در مياد اناء يعنی آنی که ما يشرب فيه، بعضياش در مياد اناء مايشرب و مايؤکل پس اين نمی­تونيم بگيم حتماً خصوص مايشرب، اين نکته­اش ر ا خوب دقت بکنيد اين­ها فقهای ما، علمای ما، علمای حتی ادب اين­ها غالباً اين جور می­گن مثلاً می­گن از بعض روايات اين در مياد از بعضی­ها آن در مياد و چه کار بکنيم در مقام نتيجه­گيری عرض کنم حضور با سعادت تان يک احتمال ديگه هم هست که ما هميشه اين جور جاها اضافه می­کنيم و آن اين که اصلاً شايد هردو درست باشه، مثلاً در زمان پيغمبر اناء به معنای فقط مايشرب فيه بود، ليکن بعدها در زمان بعد صد و پنجاه سال بعد که زمان امام صادقه مجازاً گفته شد بعد شده حقيقت اناء يعنی مايشرب و مايؤکل خوب دقت بکنيد، حالا امام صادق که در مدينه بودند از آن مشکل­تر مثلاً حرفی که سيبويه گفته يا حرف که کسائی گفته يا حرفی که خليل گفته در شناخت يک معنی، دقت بکنيد آن کلامی که از رسول الله صادر شده در قرآن مثلاً آمده که رسول الله فرموده نقل کردند به عنوان وحی الهی اين يا در مکه بوده يا در مدينه بوده، آنچه که خليل گفته در عراق بوده بعد از صد و سی سالی بعد، صد و چهل سال بعد، نه جاش آنجا بوده نه زمانش آن زمان بوده دقت اما مثلاً مال امام صادق همان مدينه بوده اما بعد از مثلاً صد و پنجاه سال تفاوت، لذا اين، نمی­دانم روشن شد اين

س:

23: 4

ج: نه حقيقت اصلاً رو عرفه،

س: حقيقت متشرعه می­شه ديگه،

ج: نه نمی­شه نه، عرفه عرف عام عوض شده،

س: عرف متشرعه،

ج: نه نه تو مدينه متشرعه و غير متشرعه اناء در مأکول هم به کار می­بردند، مثلاً اناء اول تو ليوان بود حالا اناء به بشقاب ديگر، مشکل نداره که،

س: اگر روايات خود امام صادق دو دسته باشه،

ج: آنجا مشکل داره، مثلاً اينجا الآن ما می­خواهيم به روايت امام، مثلاً عرض کردم ما عمده­ای روايات از زمان رسول الله لاتشربوا فی آنية الذهب و الفضه و لاتأکلوا فی صحاف، آنجا هم اکل را در مقابل شرب آورده آن وقت اينجا اکل را با اناء آورده آن نکته­ای که عرض کردم تشخيص موضوع، ممکنه يک کسی معتقد بشه خيلی خوب ممکنه زمان پيغمبر يکی بوده، بعد اصطلاح عوض شده نه متشرعه اصلاً در عرف عربی عوض شده، اصلاً انسان عرب زبان چه متدين چه غير متدين، بی دين و با دين لفظ اناء را به کار می­بردند برای خوردن حتی نه فقط برای نوشيدن اين يکی، يک احتمال، يک احتمال هم که در خلال بحث­ها غير از اين­ها که اينها می­گن، که ما بياييم اصلاً مراد امام صادق اينه، که بياين روايت انائی که مال رسول الله توضيح بدن، آن روايت اناء اعم است از مأکول و مشروب أ يأکل فی آنيتهم قال لا، و لا فی آنية الذهب و الفضه، مراد جدی آن باشه،

س: اين اهل عقد شان

ج: نفهميدم،

س: منطقه­ای که در زمان

2: 5

زندگی می­کردند،

ج: أ يؤکل فی انائهم، آخر نمی­دانم مثلاً در مدينه زمان امام صادق نقل نشده يهودی­ها بودند موسی ابن جعفر اين اهل الارض بعدش هم أ يؤکل فی انائهم اذا کانوا يأکلون اگر مراد از اهل ارض اينه که تو خيابان­ها و بيابان­ها همين جور هستند و آن وقت اين­ها ميته و خنزير مثلاً در آن زمان می­خوردند در مدينه اين را هم من نمی­دانم، اصلاً الآن نمی­دانم اين روايت واقعاً مرادش چيه.

در کتاب بحار عن المجازات النبويه للسيد الرضی رحمه الله، البته اين کار مثلاً در گاهی اوقات در کتاب جامع الاحاديث آمده از بحار از مجازات نبويه نقل می­کنه، امروزه ديگه اين کار را نمی­کنن اينه خوب دقت بکنيد، چون مجازات نبويه چاپ شده مستقيماً از او نقل می­کنه ديگه، حالا از بحار هم، لذا المجازات النبويه، اين را دقت کنيد در مصدر يابی خيلی مهمه،

س: دسته، ثقه کم بوده

2: 7

ج: بلی، هرچه در اختيار ايشان نبوده به هر حال رسمش اينه که ايشان بايد تهيه بکنه چون نسخه موجوده، مشکل نداره قال قال النبی(ص) للشارب فی آنية الذهب و الفضه، اين للشارب فی آنية الذهب و الفضه اين چيزه، نقل به مضمونه، و الا روايت عامه را خوانديم، الذی يشرب فی اناء الفضه بعضيا داره، بعضيا هم ذهب، فضه­اش مسلمه، قال انما يجرجر فی بطنه نار جهنم، می­گه جايز است به رفع نار، و الاکثر من الروايات علی نصبها، اين درسته اين مطلب ايشان، من همه را خواندم از روی المجموع نووی خواندم آن­­ها هم راسته خود اهل سنت البته به

53: 7

يُجَرجَر بايد بخوانيم به صيغه مجهول، انما يجرجر فی بطنه اينجا بطنه داره اما مشهور در روايت اهل سنت جوفه، انما يجرجر فی جوفه نار جهنم،

س: معلوم هم باشه آن فاعلش می­شه

ج: ها! يُجَرجِر هم خوانده، انما يجرجِر فی جوفه نار جهنم، يعنی نار جهنم فاعل يجرجره آتش جهنم تو شکم او می­کشه خودش را آتش جهنم، ليکن انما يجرجر فی جوفه نار جهنم معروف در روايت به فتح رائه، نارَ جهنم نه نارُ جهنم، و الاکثر من الروايات علی نصبها اين بحث را هم ما خوانديم تکرار نمی­کنيم، و قد روی عنه(ص) من شرب بها فی الدنيا لم يشرب بها فی الآخره، اين را الآن من تو ذهنم نيست در آنجا کجا خوانده باشم الآن تو ذهنم نيست، اين يک نکته­ای که اين روايت داره اولاً توش شرب آمده، نداره من شرب او اکل، که اين باز همان نکته­­ را تقويت می­کنه که اناء خصوص شربه

س: در زمان پيامبر

ج: در زمان پيامبر،

نکته دوم يک نکته­ای که بود که عرض کرديم، خود مرحوم صاحب وسائل به عنوان استعمال

19: 9

خوب دقت بکنيد در اين روايت که شرب هم آمده باز گفته من شرب بها، يعنی چه؟ يعنی باز مطلق استعمال نيست، ظرافت­ها را هميشه عرض، شرب بها يعنی با خود آن ليوان آب بخوره، اگر مطلق استعمال بود بايد می­گفت من شرب بها او منها،

س: او فيها

ج: او فيها، مثلاً با قاشق می­زنه از اناء، از ليوان بر می­داره اين اگر با قاشق زد ديگه نمی­گن شرب بها،

س: حاج آقا اين يک موردی استعمال

س:

2: 10

اول می­گه فمن شرب منه فليس منی، بعدش و من لم يتعمد

ج: فانما، آن از نهيه که،

س: يعنی همان شرب به معنای همان طعم و خوردنه،

ج: من شرب منه، منه از نهيه، اين شرب بها است،

س: نه می­خواهد بگه که مثلاً شرب به معنای طعامه،

س: اکل را هم شامل می­شه،

ج: نمی­شه، نچشه، آنجا چشيدن،

س: اول می­فرماين شرب منه، بعد

ج: آن که شايد لم يطعمه آورده يعنی حتی يک قطره آب نچشه،

س: خب و من لم يطعمه

ج: لم يطعمه طعم را آورده به معنای لغوی خودش، يعنی من لم يذق منه،

س: يعنی شرب به معنای اکل هم مياد،

ج: الا حتی يک قطره هم از اين آب نخوره،

س: شرب به معنای اکل هم مياد

ج: نه خير قطعاً در لغت عرب اين نيست، خوب دقت کردن چه نکته­ای شد يک ذکر شرب در اين حديث آمده که اختصاص، دو آن اطلاق استعمال توش در نمياد، اطلاق استعمال يعنی فرض کنيم با ليوان از توی، با قاشق از توی ليوان نقره­ای آب برداره،

س: طبقش اين همان روايتی است که اناء کسانی است که لايقينون هست

ج: متاع الذين، ها! آن اطلاق ازش در مياد،

س: اين را اگر يعنی

25: 11

ج: کمی فرق می­کنه البته آقای خويي هم قبول می­کنه می­گه متاع اطلاق نداره اما به هر حال ايشان قبول می­کنه تمتع، حالا اگر تمتع از هر چيزی بر حسب خودش، اين که شما با قاشق از توی ليوان نقره­ای آب برداری متاع هست اما شرب بها نيست،

س: يعنی مضمونی است

ج: بلی آقا

س: يا استفاده غالبی است،

48: 11

ج: چرا يک ليوانی، قدح بزرگی از نقره با ليوان از توش آب بر می­دارين،

54: 12

با ملاقه از توش آب بر می­داره،

س: به خاطر اين می­شه انجام داد،

ج: بلی آقا

س: معمولاً که ديگه ظرف ازش،

ج: بالاخره استعمال که اعمه بلا اشکال،

س: شما می­فرماييد مثلاً نگفته اصلاً چرا منه به اينجا نياورده

ج: چون می­شه از آن چه اشکال داره، مثلاً ظرف­های بزرگ باشه

س: الآن ظرف­های بزرگ هست نقره­ای،

ج: نقره­ای هست توی موزه­ها ظرف­های اصلاً مخصوص نقره بزرگه توش مثلاً شربت می­آوردند بيشتر چيزهای مثلاً ارزشمند، شرب می­آورد، اصلاً آنه ها! بزرگش،

س: ظرف کوچک ندارند

ج: ظرف کوچک باش با ملاقه در مياره، آيا اين حرامه يا نه سؤال؟ اين شرب بها نيست، چون داره من شرب بها اما استعمال هست، اين ظرافت­ها را می­دانيد شما فقط ما بحث آنيه نداريم، می­خواهم هی برای شما ملکه بشه که ده­ها، صدها روايت که برای شما بر مياد، خوب ظرافت­ها را در نظر بگيريد، چون ممکنه کسی بگه از اين روايت در مياد فقط از ليوان خوردن حرامه، از توش بر داريم حرام نيست، من شرب بها، حتی شرب هم از توش، حالا غير از وضوء گرفتن و غير از تزيين اصلاً تزيين توش حرام در نمياد که هيچی، از توش ورداشتن هم حرام نمی­شه اين يک بحث انشاء الله تعالی البته اين روايت سند نداره، نمی­خواهم بحثی در فقه الرضا داره لاتصل فی خاتم ذهب چون انشاء الله عرض می­کنيم صاحب وسائل هم بابی داره که آلات متخذه­ای از ذهب و فضه غير از اناء آن فصل داره، مثل که آن روايتی که ميوه حضرت درست کردن از نقره، اين خواهيد گفت که اين مسلمه که از آلات متخذه­ای از نقره قطعاً انگشتر جايزه انگشتر من همه­اش از نقره است اين نقره قطعاً يعنی آن حالا فضه اناء چيه، اناء نمی­دانم ظرفه چيه، آن بحث ديگری است اما اناء نسبت به نسبت به اصطلاح انگشتر قطعی است که از نقره جايزه حالا اگر حله­ای باشه برای بازی مان درست نباشه اما اين يکش قطعيه، لذا نسبت به انگشتر آنی که حرامه فقط طلاست، دقت کردين و الا نسبت به نقره، قطعی قطعی است که استعمال انگشتر از او جايزه، در فقه الرضا اين جور آورده، لاتصل في خاتم الذهب، عرض کردم من سابقاً هم ديگه انشاء الله نکته­اش را اگر يک بحثی، سابقاً چون عرض شده ديگه تکرار نمی­کنم، در يکی از روايات، در روايات ما خواهيم گفت در لغت عرب  في به معنای ظرفيته، و ظرفيت يعنی يک چيزی احتوای بر مظروف داشته باشه و الا ظرف نيست، مثلاً کوزه­ای را تصور کنيد آبس که داخل کوزه است اين ظرفه، ليکن عرض کرديم در لغت عرب بعدها در اعتبارات قانونی توسيعه داده شد، ظرفيت را جای به کار بردند که هميشه احتوای و اجتماعی نيست، مثلاً انگشتر خب اين انگشتر که در دست من اين انگشتر در دست منه، اين آمده ظرف شده برای صلات، مظروفش صلاته، لا تصل فی ذهب، آمدند ذهب را ظرف گرفتند اين انگشتر،

س: لباس

ج: لباس هم همين طور اين يک اصطلاحی اعتباريه، اين خيال نکنيد شما بگين هی بابا اين چه جور شد،

س: مجازيه،

ج: يک نوع اصطلاحی در قانون آمد، يعنی ما در روايات زياد داريم کی دوتا نيست، و لذا آنجا اين بحث هم هست که آن لاتصل فی ذهب يعنی چه؟ يعنی مجرد اين که شما رابطه با طلا داشته باشين ولو انگشتر طلا را تو جيب تان گذاشتين،

س: آن جايز نيست،

ج:

16

آن می­گه جايزه، لاتصل دقت کردين اين لاتصل، اين­ها نکات فنی را دارم عرض می­کنم بعد از اين که بنا شد تو کلمه فيه در اينجا تصرف بشه، پس لاتصل فی ذهب شما نمازتان روی انگشتر که قرار نمی­دن که، اين ظرف نيست برای نماز که مظروف باشه، پس يک نوع به اصطلاح عنايي، است معنای عنايتی است معنای اعتبار قانون است، لاتصل فی الذهب آن وقت اين عنايت تا کجاست؟ توی انگشت­تان باشه توی مشت دست تان گرفتين، توی لای عمامه تان بگذارين، تو جيب قبای تان بگذارند، با نخ ببندين، اين­ها همه­اش حساب می­شه ديگه با نخ به خودتان آويزان بکنيد، تو دامن تان بگذارين انکشتر را شروع کنيد به بسم الله خواندن، آيا لاتصل فی خاتم الذهب به اين­ها صدق می­کنه يا نه؟ اين بحثش تو لباس مصلی، و لا تشرب فی آنية ذهب و فضه انصافاً من احتمال می­دام فقه الرضا خيلی ظرات را به کار برده، خصوص لاتشرب را آورده، با اين که اختلاف فقهی است نگفت لا تشرب و لا تأکل،

س: پس پيامبر

12: 17

ج: فقه الرضا هم بلی فتواشه،

س: نه از امام رضا(ع) می­رسه به پيامبر تا

ج: فقه الرضا فتواست،

س: می­دانم

ج: فقه رضاست نه فتو الرضا،

س:

23: 17

فقه الرضا نيست، اين خيلی عجيبه، عرض کردم فقه الرضا کراراً عرض کردم يکی از کتاب­های است که در مرحله سوم ميراث­های ما خيلی مهمه، مرحوم سوم مرحوم سوم مرحله انتقال از نصوص به فتوی،

س:

39: 17

ج: حالا هر کسی باشه، اين کتاب به اين جهت خيلی ارزش داره تو مرحله انتقال از نصوص به فتاوا اولاً لاتشرب داره، اينه قدر داشته باشين، که صاحب فقه الرضا يک فقيه جليل القدره بيارن، شلمغانی بوده بعد هم ملحد شده بعدش هم حلولی شده، کافر شده معتقد شده، کافر شده، منتقد شده، ليکن به هر حال مرد مولای است دقت داره، نگفت لاتشرف و لاتأکل خيلی عجيبه، بعد هم نگفت لاتشرب بآنيه، خب خيلی عجيبه، اگر گفت لاتشرب يعنی بانی من خوردم، في آنيه که گفت همه را می­گيره، آن يکی گفت من شرب بها يعنی با ليوان سر بکشه اما اگر گفت شرب فی آنيه اين همه را می­گيره با قاشق هم برداره می­گيره،

س: استاد کسی تو فارج يا ليوان خوردنی بگذاره و از آن بخوره چه می­شه؟

ج: فارجش مثلاً فضيه­ای باشه بريزه تو ليوان اينه هم می­گه حرامه،

س: اين همه توی

ج: توی يک سوم، انصافاً خيلی ضعيفه

س: يعنی مأکولات را بگذاره داخل ليوان صاحبش بگه اين لاتأکل بهش صدق می­کنه؟

ج: بلی

س: پس منافاتی نداره که،

ج: بلی، خب می­خواهن بگن اشکال نداره فقط شرب اشکال داره اين يک و نه چون حالا شرب که آمده شرب در اينجا نيامده به عنوان حکمی که شرب فقط حرامه، می­خواهيم بگيم آن آنيه يعنی مايشرب شما تو آن مايشرب نمی­تونی، ما يشرب حالا فارجه، تو ليوان توش برنج می­گذاری سر می­کنه آن هم حرامه، چون آنيه هست،

س: شأنيت ما يشرب،

ج: ها! شأنيت ما يشرب پس از آوردن لا تشرب نمی­دانم دقت کردين مراد اين نيست که بگيم فقط حکم شرب در مقابل اکل، ما از لاتشرب بفهميم که آنيه يعنی ما يشرب فيه ولو توش بخوريم نظر به آنيه است نه نظر به فعل، آنيه آن چيزی است که صلاحيت شرب داره ولو توش برنج بريزين، نخود و لبيا بريزين سر بکشين، توی يک مثلاً ليوان کوچک نقره­ای با خودتان بياريد اين هم بازهم حرامه ولو لاتشرب صدق نمی­کنه، چون آنيه صدق می­کنه خوب دقت کردين اما فرض کنيم مثلاً بشقاب طلايي است بشقاب نقره­­­ای است، يا سينی سينی آنيه صدق نمی­کنه، توش برنج بريزيم بخوريم اصلاً آنيه صدق نمی­کنه، اصل بحث نکته بحث اين است که آنيه خصوص مايشرب يا شامل مايأکل هم می­شه، يا مطلق شامل وعائه، مثل سبد سبد نقره­ای اصلاً توش غذا هم بريزی می­ريزه، آب هم بريزي می­ريزه اما توش سيب می­تونيد بگذاريد اين هم نمی­شه از نقره بشه روشن شد، ما بگيم فقه الرضا يک عنوان

س: آنيه حاج آقا آنيه عامه هم شامل

ج: خب ديگه اين ادعا آسانه اثبات، الآن در مقام اثباتيم،

س: نظريه آقاست

ج: نظر شما مبارکشه، و لاتصل فی خاتم الذهب،

س: نبوده

ج: بلی اصلاً نبوده به قول ايشان، لاتصل فی خاتم الذهب و لا تشرب فی آنية الذهيب و الفضه، به نظر من خيلی ضعيف به کار برده آن وقت نتيجه­اش اين می­شه که آنيه را به مايشرب زده يک، دو مطلق استعمال آن حرامه، اما اين که استعماله مثل زينتی آن ديگه معلوم نيست،

س: مطلق استعمال

ج: آنيه، شربش شرب و اکلش هم اشکال نداره، شرب با خودش ليوان را سرب بکشه از توی ليوان برداره، تمام اين­ها را می­گه اما من عرض کردم يک بحث ديگه آيا اين روايت شامل استعمال زينتی تزيينی مثلاً آنيه ذهب و فضه را تو تاقچه گذاشته توش نمی­خوره غذا هم توش نمی­خوره،

س: اين شاملش نمی­شه ديگه،

ج: انصافاً شاملش نمی­شه،

س: استعماله ديگه

ج: چون آن استعمال دقت فرموديد پس لاتشرب فی آنية الذهب والفضه شامل آن نمی­شه، مرحوم طبرسی در مکاتب مکارم الاخلاق من کتاب اللباس فی العياشی، پس ميراث­های عياشی خيلی کم به ما رسيده، من عرض کردم بسيار مرد کثير الاطلاعيه، خيلی

50: 22

با اين که در خراسان، اقصی خراسان در سمرقند بوده، انصافاً روايتی داشته در بغداد و قم نبوده در دست اصحاب يک چيزی عجيبيه، خيلی واقعاً مرد بزرگواری است مرحوم عياشی سنی بوده بعد شيعه شده و اموالش را صرف کتاب کرده، کتاب اللباس العياشی عن ابی عبدالله عن ابيه عن علی اين لسان به کتاب سکونی می­خوره ليکن الآن از روايت سکونی ما نداريم،

س: چون عن ابيه داره

ج: نه نه اين لسان تعبير سکونيه، نهانا رسول الله عن خاتم الذهب و عن الشرب فی آنية الفضه اين هم شبيه روايت فقه الرضاست خيلی شبيه روايت فقه الرضاست، عن خاتم الذهب و عن الشرب فيه، مثلاً نهانا رسول الله عن خاتم الذهب شامل انحاء استعمال می­شه تو جيبش بگذاره،

44: 22

تو عمامه­اش بگذاره، اما لاتصل می­گن ظاهرش در پوشيدن در دسته،

س: اين دوتاش

51: 22

ج: نه ظاهراً يکيه، به هر حال اين روايت فعلاً سند نداره، يک نهانا رسول الله به اين عنوان داريم اما توش اين عنوان نيست، در کتاب عوالی اللئالی داره قال(ص) الذين يشربون فی آنية الفضه يا ذهب و الفضه انما يجرجر فی بطونهم نار جهنم اين روايت گذشت، معروف پيش آن­ها الذی است، يشرب فی اناء الفضه ذهب هم توش نداره، عرض کردم متون متعدد داره انما يجرجر فی جوفه، نه بطونهم، خيلی مثلاً ما وقتی می­گيم فرض کنيد کتاب عوالی اللئالی ضعيفه، نکته­اش همينه، يعنی سابقاً می­آمدند می­ديدند اين آقا متعهد هست به متن، دقيقاً نقل می­کنه حواسش جمعه، اين را می­گفتند در حديث قويه، متعهد نيست کم و زياد می­کنه اين را می­گفتند قبول نيست،

س: حتی الفاظ اين شکلی جا خورد

ج: مثلاً خب همه اين­ها را حساب می­کرد،

س: خب جا خورد که نبوی را آورده بود،

ج: بلی آقا

س: سنی­ها داشتند ديگه جوف را،

ج: جوف را سنی­ها داشتند، آنها بطن ندارند، بطن اينجا مرحوم مجازات داشت فی بطنه مجازات نبوی، اما ايشان داشت فی بطونهم اين الآن نمی­خواهد تو بحث خارج انصافاً اين ريز کاری­های عبارت را بگم، من هدف اين است که اين ملکه برای شما بشه، تو حديث شناسی کار مستقل بشه، تمام اين ظرافت­ها و اين ظرافت­ها را شما تعجب شايد بکنيد، قدمای اهل سنت با ظرافت عجيبی اين واو و فاء و کم و زياد را ملاحظه می­کردند، ماها چون،

س: زياد فرق نمی­کنه حاج آقا چه فرق می­کنه

ج: می­دانم لفظ بايد مراعات بشه، دقيق انسان، ما شناخت محدث را از اين راه می­دانيم،

القطب الراوندی فی لب اللباب عن النبی قال لاتشربوا بآنية الذهب و الفضه اين خيلی دقيقه اگر اين درست باشه، چون لب اللباب نوشته چاپ نوشته مخطوطه، به نظرم تازگی چاپ شده باشه، نيست، تو بازار به نظرم فکر می­کنم کسی اسمش را بردند اگر اشتباه نکرده باشم، اين

2: 25

که نوشته که چاپ نشده، ببينيد اينجا داشت لاتشربوا فی آنيه، اينجا لاتشربوا بآنيه، يعنی ليوان را بالا آوردند، من عرض کردم با غير از فيه است،

س: مجازات

ج: اين اگر لاتشربوا بآنيه باشه، کل استعمال

س: برداشتن

ج: برداشتن اشکال نداره، کل استعمالات حرام نمی­شه و لاتلبس الحرير و الديباج فانها لهم فی الدنيا و لنا معروف در کتب اهل سنت و لکم فی الآخره، اين را دارند اهل سنت،

س: اصلاً با دست حاج آقا مثل روايت همين

ج: بلی

س: من شرب بها

ج: بلی شرب بها،

الاحسائی مراد از احسائی صاحب کتاب عوالی اللئالی فی درر اللئالی، پس اين کتاب نصب اللئالی و درر اللئالی من نقل زياد دارم تو همين مستدرک خودم کتاب را نديدم، الآن نمی­تونم تقييم و ارزيابی بکنم کتاب را، يک بار مقدمه­اش را ببينيم مصادرش چيه؟ چه گفته؟ حرفش چيه؟ کارش چيه؟ نصب اللئالش يک مقدار من ديدم عن رسول الله نقل کرده مطابق با عبارات صحيح مسلمه، حالا ورداشته صحيح مسلم را مثلاً اسانيدش را حذف کرده، چندتا روايتشه قشنگ بوده آورده،  نمی­دانم متونی که آورده با صحيح مسلم می­خوره، درر اللئالی را نمی­دانم اگر از آقايون کسی اين کتاب را داشت بياره يک دو روز پيش من باشه که من نگاه بکنم، اينی که اين مثلاً ببينيد الآن ما اين تکه را فقط می­بينم من چون ديگه بقيه­اش را نمی­دانم، ببينيد چه کار می­کنه، عن النبی(ص) انه نهی عن استعمال اوانی الذهب و الفضه، اينی که ما می­گيم مثلاً صاحب کتاب عوالی اللئالی ضعيفه مال همينه، هيچ روايت استعمال، نه در سنی­ها داريم نه در شيعه­ها،

س: برداشت خودشان بوده

ج: آنی که ما داريم نهی عن آنية الذهب توش استعمال نداره، حالا البته عرض می­کنم چون من اين کتاب را نديدم ممکنه صاحب مستدرک اشتباه کرده، من غرض اين اشکال را به صاحب عوالی وارد نکنيم، ببينيد ما روايت داشتيم از محمد ابن مسلم نهی عن آنية الذهب و الفضه اينجا،

س: عن النبی می­گه يا خودش

ج: بلی بلی عن النبی نهی عن استعمال اوانی الذهب و الفضه،

19: 27

حالا نسبت هم شايد مرحوم مستدرک اشتباه کردم، من خيلی مقيدم نسبت الآن نمی­دم چون اينجا هم نوشته لب اللباب اين داره جلد يک صفحه فلان، اين کتاب معلوم می­شه چاپ شده من نديدم تا حالا اين کتاب را، خبر ندارم از اين کتاب،

س: سه­تا کتاب پس نوشته يک نصب اللئالی، يکی درر

ج: يکی درر اللئالی، يکی عوالی اللئالی اين سه­تا را از ايشان همه­اش منحصر به اين باشه نمی­دانم علی ای حال من بايد کتاب درر اللئالی را ببينم الآن اين  بی چاره اين لفظ را آورده يا نه؟ مستدرک اشتباه نکرده باشه،

س: حاج آقا اين نهی عن آنيه را جه جوری معنا کنيم، پ

ج: خب نهی هم مثلاً می­گن مطلق استعمال مثلاً،

س: همان معنای استعماله،

ج: خب نبايد اضافه کنه، بعدش هم اگر استعمال شد مثلاً می­گن نهی شامل همه چيز می­شه حتی تو صندوق خانه قائم بکني، اما استعمال صدق نمی­کنه، فرق داره اين­ها تمام ظرافت داره، ما هدف مان تو اين بحث­ها شما فقيه باش، فقيه بايد آن به قول بعضياش نوشتند آخر در معالم داره الفقه هو الفهم، نه نوشته الفقه هو فهم الحال يعنی دقيق آن فقهه، شما ببينيد خداوند متعال وقتی لفظ فقه را به کار می­بره روی تسبيح موجودات به کار می­بره ان من شئ الا يسبح بحمده و لا تفقهون تسبحه، فقه پس اين جوريه، يک چيزی است که آدم تسبيح موجودات را می­شه

35: 28

بايد اين جوری با ادله برخورد بکنيم،

س:

50: 28

معارضه

ج: لانعود رجلاً منکم فقيهاً حتی يعرف معارض، معارض هم نه به معنای تعارضه، معراض گوشه، کنايه­ها، آن ظرافت­ها و لطافت­های که در، تشرب فی آنية الذهب، بآنية الذهب، نهی عن آنية الذهب نهی عن استعمال آنيه، خيلی باهم می­کنن آن آقايان مثل فرض کنيد ابن حزم حتی علمای ما، گفتند نهی عن آنية الذهب حتی تو صندوق نگه داشتند و لذا او شامل بيع هم می­شه چون نهی يعنی اصلاً وجودش را نمی­خواهد بيع هم پس درست نيست، اصلاً ما الآن اساساً بحث ما تو بيعشه، حالا ثانوياً وارد بحث ديگه شديم، اما اگر آمد گفت نهی عن استعمال اوانی استعمالش حرامه، لازم نيست که بيعش حرام بشه، پس معلوم شد که خيلی آثار داره که اين استعمال باشه يا استعمال، و بعدش هم هيچ جا نيست، نه در کتب سنی­ها، اين آمده از رسول الله نهی عن آنية الذهب نه در کتب سنی نه در کتب شيعه کلمه استعمال نيامده البته عرض می­کنم بازهم اين من چون تأکيد می­کنم نفرماييد تکراره می­خواهم بگم هميشه در بحث­هاتان نکات علمی و فنی را مراعات، بگيد فعلاً طبق اين نوشته شايد توی نسخه مخطوط و نفيسش مثلاً استعمال نباشه من الآن نسبت نمی­دم بينی و بين الله به کتاب مرحوم ابن ابی جمهور نسبت نمی­دم اين ديگه باب اولش بعدش هم بقيه­اش انشاء الله روز شبنه،

س: شنبه هست

ج: می­خوانيم حالا ديگه.


 

ارسال سوال