ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (102)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-102

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

خب رسيديم به رواياتی که در باب آنيه ذهب و فضه بود و اين که ابتداءً گفته شد روايات  بررسی بشه تا برسيم به مطلب، در رواياتی که خوانده شد روايت شماره 10 را رسيديم احمد ابن محمد برقی فی المحاسن مرحوم برقی پسر، برقی پدر هم محمد ابن خالد، برقی پدر و پسر احمد ابن محمد ابن خالد اين در کتاب محاسن عن ابيه عن ابن ابی عمير عن حماد ابن عثمان عن عبيدالله بن علی الحلبی، مرحوم برقی رضوان الله تعالی عليه يک نسخه از کتاب عبيدالله حلبی را نقل کرده من سابقاً چندبار توضيح دادم، کتاب حلبی از کتاب­های بسيار معروف و بسيار مشهوريه و تقريباً می­شه گفت که از کتاب­های بسيار موفق بوده، در زمان امام صادق تأليف شده همين کتابه حالا  يک شرح­های داره نکاتی داره فعلاً در اينجا ديگه حالا وقتش نيست جاش هم انشاء الله در جايي ديگری که برسم انشاء الله تعالی خدمت آقايان عرض می­کنم،

س: کتاب در يک مجلده

ج: نه احتمالاً کتاب حلبی هم دو يعنی دو سه کتاب بوده حالا يک وقت ديگری، الآن چون در اينجا خيلی تأثير نداره يک وقت ديگری،

س: حلبی مطلق

ج: بلی آن وقت حلبی در آن­ها در آن زمان يعنی رواتی که زمان امام صادق اند اين­ها اصولاً مال حلب نيستند، مال شام نيستند، يعنی جزو روايات شامی ما نيست، يعنی جزو مصادر شامی ما حساب نمی­شه اين­ها جزو کوفه اند، يحيي حلبی هست محمد حلبی هست عبيدالله حلبی هست، اشهر اينها بدون شک همان عبيدالله است، اين شهرت به حدي است که با اين که بقيه هم کتاب دارند هر وقت می­گفتند کتاب الحلبی يعنی کتاب عبيدالله اصلاً عند الاطلاق وقتی می­گفتند مثلاً اين مطلب را من از کتاب حلبی نقل می­کنم مرادشان کتاب محمد نبوده يا کتاب يحيي مرادشان کتاب به اصطلاح عبيدالله بود، محمد که داره که کتاب، يحيي نه الآن حالا يکشان داره يکی شان نداره نمی­دانم، آن دوتا را يادم نيست اما اين کتاب مسلمه آن وقت اين کتاب حلبی قطعاً از کتاب­های مشهوره احتمالاً حلبی يک کتاب ديگه هم به نام مسائل داشته باشه حالا آنه هم اخيراً يک توضيحی عرض کردم باشه يک جای ديگه يک توضيح ديگری عرض می­کنم آن کتاب مسائل حلبی احتمالاً نسخه­­ای از کتاب مسائل محمد ابن مسلم باشه اين هم هست نمی­دانم اين تازگی مثلی که مطرح کردم

س: بلی

ج: بلی اين تازگی و خودم هم هنوز يعنی شواهدی در دست هست اما هنوز خيلی مطمئن نيستم،

س: سه­تا کتابه

ج: بلی سه­تاست، ما کتاب محمد ابن مسلم را تو مصادر ما آمده در کتاب نجاشی الاربعة مأة مسأله فی الحلال و الحرام که از ابی جعفر باقر(ع) ما در مصادر ما مثل فهرست شيخ و نجاشی و ديگر احاديث متفرقه­ای که دست ما هست، کتاب به نام مسائل نسبت به حلبی نداريم، اما کتاب­های حلبی داريم مسائل نداريم مسائل علی ابن جعفر هم داريم اين عنوان مسائل حلبی را من در کتاب ايضاح صاحب دعائم الاسلام ديدم قاضی نعمان مصری، آن وقت ما يک چيزی که تعجب کردم بعضی از رواياتی که در همان روايات محمد ابن مسلم عن ابی جعفر هست همان روايات را هم حلبی عن ابی عبدالله داره بعضياش هم بعينه در کتاب مرحوم علی ابن جعفر آمده اين نکته چون حالا من چند دفعه تکرار می­کنم اشکال نداره چون تا حالا در هيچ کتابی نديدم اصلاً به ذهن خودم هم نبود، آن از پارسال تقريباً نکته را جدا کرديم، يک ساله يک سال و خرده­ای و دو سال، از وقتی اين کتاب صاحب دعائم را ديدم اين شبهه برای ما آمده که يا حالا واقعاً حلبی همين کتاب مسائله داشته، يا حلبی دوتا کتاب داشته احتمال می­دم حلبی دوتا کتاب داشته يکی همين مسائل به اصطلاح محمد ابن مسلم بوده هنر او اين بوده که اين کتاب را عرضه بر امام صادق داشته امام تأييد فرمودند ظاهراً اين طور باشه ما الآن يک تشابهی بين او می­بينيم و يک تشابهی هم بين روايت حلبی با روايت مثلاً ابی صلاح ابی کنانی می­دانيم اين احتمالاً از کتابش باشه به هر حال به طور رسمی،

س: ديگه رسم نبوده که اين کتاب از کتاب ديگه نقل کرده

ج: چرا نقل می­کردند آن وقت شواهد چون موجود بوده اشکال نداشته، ما به طور رسمی در دنيای اسلام کتابی که به عنوان حديث باشه مثلاً قال قال رسول الله و همه­اش در احکام باشه در دنيای اسلام معروف همان موطأ مالکه که سال صد و پنجا تأليف شده اين کتاب حلبی خيلی قبل از صد و پنجاهه، اين کتاب حلبی شبيه موطأ مالک بوده روايات بوده اما قبل از صد و پنجاهه، لذا امام صادق هم طبق بعضی از روايات به ايشان فرمودند به اين که هل اتی لهولاء مثل هذا الکتاب آيا سنی­ها مخالفين مثل اين کتاب هم دارند نداشتند اولاً کتاب بعد از اين کتاب موطأ مالکه، پس اين کتاب حلبی کتاب مشهور و طبعاً مرحوم ابن ابی عمير هم يکی از راويان معروف کتاب است،

34: 6

به حماد ابن عثمان نه خب قاعدتاً يک مقدارشه حتماً کتاب خودش آورده نوادر خودش، لذا ما الآن رواياتی که داريم يدور امرها به اين که يا از کتاب حلبی است مستقيم يا از کتاب ابن ابی عميره دقت می­فرماييد آن وقت اين کتاب ابن ابی عمير کتاب خود ابن ابی عمير يا کتاب حلبی که ابن عمير چون ساکن بغداد بودند اين جزو ميراث­های عراقی ماست اما اين ميراث به قم رسيده،

س: همين

ج: همين کتاب، يعنی اين آثار ابن ابی عمير هم در بغداد چون من عرض کردم اين ضابطه را تازگی هم ظاهراً همين جا تو اين بحث، ببينيد ما توليد علم اينه هميشه در ذهن مبارکتان باشه توليد حديث ما علم ما در کوفه از سال­های هفتاد، هشتاد،  هشتاد نود تا صد و پنجا، از سال­های صد و پنجا يک خط می­ره بغداد که مکتب اول بغداده، اين مکتب اول از سال صد و پنجاست تا سال­های حدود سه صده، دويست و هشتاد و اين­ها بعد از آن مکتب دوم بغداد از سه صد و بيست و اين­ها تقريباً با آمدن کلينی شروع می­شه تا چهار صد و پنجا با خروج شيخ، پس بغداد دارای دو مکتبه، يک مکتب که اضافه بر اين که خودشان علمای بزرگی هستند روات از ائمه هم هستند مثل ابن ابی عمير و صفوان،

س: کلينی قبل از سه صد و بيست و نه ديگه فوت کرد چه جوری

ج: حدود سه صد و بيست رفته بغداد ايشان، تو قم بود آخرش، رفت بغداد ماندند بغداد فوت کرد،

س: همانجا مکتب دوم را ابداع کرد،

ج: ديگه پخش کتاب ايشان يعنی کتاب ايشان در بغداد بيشتر توجه شده تا قم، در قم خيلی روات قمی از کتاب نداريم اما روات ما بغدادیه اصلاً، پس با آمدن کلينی به بغداد مکتب دوم بغداد شکل می­گيره، البته اوج مکتب دوم بغداد در حقيقت با آمدن آل بويه است اينها قدرت سياسی شيعه است، مکتب بغداد شکل می­گيره تا چهار صد و پنجا با خروج شيخ طوسی، مکتب اول بغداد آثارش از کوفه است، دقت می­کنيد مثلاً ابن ابی عمير، يونس، صفوان اين­ها همه آثارشان از کوفه است، آثار جاي ديگه رفته، اما مکتب دوم بغداد هم از آثار مکتب اول گرفته عنايت بفرماييد هم از آثار قم گرفته، يعنی در مکتب دوم بغداد آثار قم چون قم در وسط اين دوتاست، مکتب قم حدود دويست و بيست با آمدن مثل ابراهيم ابن هاشم و برقی و اين­ها که کتاب­ها را آوردند شروع می­شه و تا حدود سه صد و هشتاد، نود با فوت شيخ صدوق ديگه چهره­ای سرشناسی ما در قم نداريم اين مکتب بغداد دوتا، مکتب قم يکی، آن وقت اين نکات را به لحاظ­های متفاوت فرق می­کنه، در مکتب دوم بغداد گاهی اوقات از خود بغدادی­ها گرفتند، گاهی اوقات در مکتب دوم بغداد آوردند اين حديث را به مصادر قم، از قم برگرداندند به کوفه يا بغداد، مثلاً شيخ طوسی اين احاديث را بر می­گردانه به کتاب کلينی کلينی مياد به قم، شيخ طوسی در بغداده خب، می­خواهد از کتاب حلبی نقل بکنه يا از کتاب ابن ابی عمير، حلبی که کوفی است ابن ابی عمير هم بغدادی است ايشان مياره به کتاب کلينی می­شه قمی، از قم می­ره به بغداد و از بغداد هم به کوفه دقت کردين دور می­خوره، لذا هر روايتی را شما الآن بخواهين خيلی قشنگ لغت داره يعنی زبان داره که اين کجا بوده کجا رسيده کجا شده، مثلاً همين روايت که حالا يا کتاب خود حلبی است اين احتمال زياد که کتاب خود حلبی باشه شواهد فراوانی است و اگر هم آن نبوده لا اقل در مصدر دوم که کتاب مرحوم شيخ به اصطلاح ابن ابی عميره مصدر متوسط، و اما مصادر بعدی در محاسن برقی است عن ابن ابی عمير، آن وقت

س: بخشيد معذرت می­خواهد مکتب يعنی رويکردهای حديثی شان فرق می­کرد، طبعاً آن در آن زمان اين معارف زير بناهاش حديثه، البته مکتب بغداد زير بناهای عقلانی هم داشت که قم کمتر داشت، و جهات مختلف داشت اما الآن بيشتر ما آن جهات به اصطلاح زير بناهای حديثی که زير بنای اين علومی در حوزه­های ماست،

س: بيشتر حالت محتوای داره اين مصدر

ج: بلی آقا

س: بيشتر حالت محتوای داره برخورد محتوای با روايات چيزه،

ج: نه سندی هم می­کردند تحقيقی هم می­کردند محتوای هم می­کردند مختلف بود ديگه مثل الآن زمان ما، ما الآن فقهای متعدد داريم برخوردهای متعدد داريم آن زمان هم همين طور فرق نمی­کنه خيلی فرق نمی­کنه، آن زمان يک مقدار مصادر واضح­تر بود حالا ابهام بيشتر پيدا کرده، اما باز خدا رحم کرده که مثل کافی اين­ها موجود اند، و الا اگر کافی هم نبود اعتماد می­کرديم به وسائل خيلی مشکل بود، مصادر اوليه، آن زمان فرض کنيم مصادر در کتاب حلبی، کتاب ابن ابی عمير هم در دسترس موجود بود، مقارنات راحت­تر بود خيلی راحت بود،

س: تو مکتب اولی بغداد هم عقل گرا هست،

ج: عقلی همچون خيلی جمع و جوریه نه اين ور رفته نه آن ور رفته، يعنی تعقل بيشتره، که معقول بودن، احاديث بخوره مثلاً شواهد کتابی با سنت با روايات با سيره مثلاً ظاهری اهل بيت، يک چيز عجيب و غريب بيايد مثلاً اهل بيت فلان کار را می­کردند ديگه چون خبره قبولش بکنيم مثلاً امام حسن

17: 12

بوده انشاء الله خبر هم هست، صحيح هم هست قبول بکنيم خب نمی­شه قبولش کرد يک روايتی که می­گه امام حسن که سندش هم معتبره پنجاتا زن داشت، کل رواياتی که راجع به

27: 12

زن­های حضرت امام حسن همه شان کوفه است اصلاً حضرت کلاً در کوفه زمان پدرشان و خودشان چيزی حدود سه سال بود، آقا پنجاتا زن در سه سال آخر نمی­گنجه آخر، اصلاً کسی تو مدينه، از اشاعر مدينه از رؤسای مدينه نقل کرده باشه که امام حسن مثلاً از ده­تا بيست تا، از آن

44: 12

اين­­ها می­گن علی ابن ابی طالب گفت من بعدی لاتزوجوا ابنی الحسن فانه، اين مال کوفه است همه­اش مال کوفه است اصلاً نمی­خوره حالا غير از اين که

س: اين تو مسند احمد هم آمده

ج: نه،

س: چرا آمده که

ج: اين در کتاب ما در سند صحيح آمده،

س: من ديدم توصيه می­کنه می­گه به اين امام حسن، به پسرم حسن زن نديد،

ج: تزجوا ابنی فانه

4: 13

س: بلی

ج: بلی شايد هم باشه من نديدم اگه گفتم نه يعنی نديدم

س: استاد از

12: 13

نسبت به مکتب بغداد و قم نداره اين ارتباطه چطور برقرار می­شه

ج: مرحوم فضل از مجموعه ملاحظه آثارش عقلی­گراييه يعنی علمی هم هست مثلاً کتاب­های در حقيقت علم داره خب معلوم می­شه در فلسفه و اين­ها کار کرده ايشان، يعنی ايشان به احتمال بسيار قوی آن فرهنگ جديد اروپايي که داشته ترجمه می­شده به دنيای اسلام ايشان همچون تازه تازه­اش را خبر داشته، مثل ماها نيست که مثلاً يک چيزی تا يک وقتی تو ايران رسم می­شده آقايون اهل علم و فلاسفه، اگر مدرکی چيزی از غرب خواستند مثل اين در اروپا اين آقای فروغی بوده، کسی ديگه­ای نبود حالا باز کتاب­های ديگه، هنوز هم ما خيلی ما در سطح بالای نيستيم يعنی بخواهيم از فرهنگ ترجمه در فهم فلسفه غربی استفاده کنيم آن هم ميراث­های غربی، ميراث­های علمی خيلی عقب می­مانيم، يعنی راهی به، اين خودش يک خصلتی است ديگه تو جامعه­ای که ترجمه در آنجا رکن اساسی داره اصولاً در شرق مثلاً مثل ما ايران، ما الآن چند هزار ساله رو فرهنگ ترجمه خوب کارکرديم خيلی آثار از هندی ترجمه شده آثار از يونانی ترجمه شده، از رومی ترجمه شده لاتين ترجمه، غرض آثار ترجمه شده ما وقتی فرهنگ ترجمه در ما قويه، خب بايد يک کاری بکنيم که الآن مثلاً زمان که عوض شده ترجمه­ها روز باشه فرض کنيم يک ارديبهشت کتاب در مياد اروپا پنج ارديبهشت تو ايران ترجمه­اش در بيايد، منتشر بشه، اين را اگر ما بکنيم فضل ابن شاذان اين حالت را داره بيش از عقلی گراييه حس می­کنيم که خيلی سريع با فرهنگ روز مطلع می­شده اگر کتابی ترجمه می­شده سريع ايشان می­تونسته  با او برخورد بکنه قبول بکنه نفی بکنه يک مغز متفکری بود، خب بنابراين نسخه­ای اين کتاب يا کتاب ابن ابی عمير يا کتاب خود حلبی است، ليکن نسخه­ای برقی پدر شما می­دانين برقی پدر متساهل در حديثه کان ضعيفاً فی الحديث و اصولاً برقی­ها پدر و پسر در خط اخباری هستند ابن ابی عمير تقريباً در خط، تقريباً ديگه نه آن جور شدت بعضيا ديگه، در خط عقلانيه، غالباً اين دوتا با هم خيلی نمی­خورند، يعنی عمدتاً اين دوتا خط خيلی جوش ندارند، به هر حال اما ما خب اين­ها را من اينجا اشاره می­کنم چون اين­ها بحث­های طولانی داره بحث­های مفيد داره، به طور کلی ما ميراث­های ابن ابی عمير تا برسه برقی پدر داريم، زياد نيست اما داريم يعنی اکثريت ميراث توسط مثلاً ابراهيم ابن هاشم به ما رسيده اصلاً خود ابن ابی عمير شاگردان و روايان آثار متعدد داره، يکی ابن نهيکه، يکی هم که ديروز يعقوب ابن يزيد کاتب اسمش را خوانديم، يکش آنی که بيشتر سکه و استاندارد به قول خودمان جا افتاده بود ابراهيم ابن هاشمه، چون از همه بيشتر جا افتاده بود يکش حسين ابن سعيده مثلاً، ليکن از همه بيشتر کتاب­های بوده که ابراهيم ابن هاشم با خودش از عراق به ايران آورده و نسبتاً کمه، نسبتاً حالا، چون ابن ابی عمير هم چند مثلاً صدها حديث داره، چه می­شد تا دو سه هزار حديث مجموعه­ای احاديث ابن ابی عمير باشه نمی­دانم دقيقاً نسبتش، عرضش نسبت به آن حجم بزرگی عدد سنگينی که مرحوم ابن ابی عمير داره روايات محمد برقی نسبتاً در آن حجم کمتره من اصلاً يک وقتی فکر می­کردم که اين­ها درست نباشن، اين­ها دوتا خط فکري اند خيلی بهم نمی­خورند يعنی جوش می­خوهد بين شان، و الا خيلی طبيعتاً اين­ها لحيم کاری می­خواهد بعد که مراجعه کردم ديدم آن وقت­ها در همين کتاب­های اربعه و غيرش کتب اربعه بيشتر ديدم نه نسبتاً بدي نيست، نمی­تونيم بگيم که اين خط ضعيفه، در قم به هر حال بوده اما به مقدار شهرت خط ابراهيم نيست به طور کلی چه در قم و در بغداد دوم آنچه که ابراهيم ابن هاشم از ابن ابی عمير نقل کرده در درجه اوله، محمد برقی هم محمد ابن خالد آن هم بد نيست، پس اين ديگه الآن برايتان کاملاً به نظرم روشن شد نسخه­ و ارزيابی اجمالی نسخه که نسخه­ای اخباری­هاست عن ابی عبدالله انه کره آنية ذهب و الفضه، و آنيه المعززه، هم آنيه­ای که طلا باشه يا نقره باشه، يا آنيه که مفضض باشه، ما دوتا عنوان داريم اشتباه نشه، يکی مضببه، با ضاد اخت الصاد، مضبب و يکی مفضض دقت می­کنيد يک مفضض داريم و يک مضبب يا مضببه به اصطلاح، ببينيد روايت شماره چها اين جوريه معاويه ابن وهب قال سئل ابی عبدلله در باب آينده ببخشيد در باب شصت و شش شماره 4 صفحه 510 عن معاويه ابن وهب، ضبطش وَهبه، آنی هم که در روز عاشورا بود وَهبه، وَهَب درست نيست، قال سئل ابوعبدالله(ع) عن الشرب فی القدح فيه ضبطة من، اين را می­گن مضبب، اين ضاد و باء در لغت عرب، ضبه  به معنای سوسمار ماده است ضب يعنی سوسمار، ضبه اصولاً در لغت عرب به معنای سوسمار ماده است، ليکن مراد در اين، گفت که من کان له ثمن الکلبتين، کلبتين خيال می­کرد دوتا سگ مرده، اين کلبتين خودش مجموعاً کلمه­ای است به معنای انبور دستی،

س: انبور

ج: ابنور دستی، گازانبور کلبتين، اين خوانده بود کلبتين  دوتا سگ ماده، آخر در روايت داره که من لازم الخشبتين، کسی دوتا خشب باشه باشه، امن الکلبتين، چون همين دوتا چوب يعنی يکی مسواک ديگه، خلال ديگه، کسی خلال بکنه مسوات داشته باشه ديگه محتاج به گاززنبور نمی­شه اين دليل می­شه نمی­شه، دندانشه نمی­شکنه، اين معلوم کرده بوده هرکسی جای دوتا چوب باشه سگه دوتا سگه ماده، اما غرض دوتا سگ ماده حالا اين مبدل اگر کسی بخواهد سوسمار اينجا

20

غرض سوسمار ماده هرچه بخواهد گير بکنه که اين سوسمار ماده اينجا،

س: چه کار می­کنه؟

ج: فيه ضبطة روشن شد، فيه ضبط من فضه ضبه چه بوده الآن هم کم شد ديگه حالا زمان ما خيلی زمان داره تمدن­ها عوض می­شه گاهی پيدا می­کنيد سابقاً وقتی اين چيزهای چينی بود اگر يادتان بيايد شکسته می­شد بند می­زدند،

س: بند يعنی چه؟

ج: آن وقت مثلاً قمی­ يادتان مياد من داشتم، اين می­آمدند با يک ماده­ای خود چينی که پودر کرده بودند می­زدند بعد از او فلز می­آوردند دور آن حلقه بالا را می­گرفتند پايين سيم دورش می­بستند که اين را نگه بداره، اين را ضبه می­گن، سوسمار نداره،

س: نقره­کاری هم نيست

ج: گاهی از نقره است، پس آن اناء را به اين نگه داشتند سرش شد يا نه؟ اين اگر بخواهيم شبيهش بکنيم مثل زير استکانی نقره می­مانه که استکانه را توش می­گذارند، اما اين فرقش اينه که اگر اين نبود پاشيده می­شد، پس اين سؤال روشن شد برايتان بحث،

س: بخش­های برجسته هم آنی که شما گفتين که رو کار می­گذارند نه آن مفضضه،

س: مضبته،  

ج: هاً! همين می­خواهم ضبه اينه اشتباه نشه، ضبه اينه که يک حلقه­ای چيزی دور آن آنيه می­گذارند از نقره که نگاش بداره،

س: مثلاً غوری­ها،

ج: مثلاً غوری­ها، دقت کردين اين حالا سؤال اينه اگر اين آنيه يعنی اگر ضبه را هم برداريم، يا سوسمار مادام، چون شايد شبيه سوسمار می­چسبيده مثلاً، مثل تمساح مثلاً دقت می­کنيد اين اسمش ضبه است پس اناء مضبب که سنی­ها دارند مفصل دارند، مراد از اناء مضبب يا انائی که ضبه داره، يا فيه ضبة دقت فرموديد، قال(ع) لابأس الا ان تکره الفضه فتنزعها مگر خوشت نيايد، چون محل شرب از همان جايي فضه هم، پس دوتا شبهه داشته يک شبهه­اش اين بوده که اين اناء با اين ضبه نگهداری می­شه اينه بکنی اين جدا می­شه، يک شبهه­اش هم اين بوده که آن وقتی آب می­خورند لب هم به فضه می­خوره ولو اناء از چينیه، اين کاسه­ای چينی است ليکن دورش را از اين نقره گرفتند حالا که آدم می­خواهد آب بخوره آن به آن، لذا سؤال می­کنه از امام اين اناء

42: 22

فيه ضبة من فضه،

س: شايد دورش هم نبوده کنارش بوده،

ج: ها! آن وقت ممکنه، يکی ديگه هم از مجموعه­اش در مياد و يکی ديگه­اش هم شايد اين بود شايد حلقه­ها و قسمت­های نقره­ای دورش داشته تزيينی بوده، مثلاً اين اناء مثل همين استکان، اين استکان حالا فرض کنيد از شيشه است، از بلوره يک تکه نقره اينجا می­گذاشتند يک تکه غرض ضبه مثل تکه است، مثل همان سوسماری که می­چسبه، ديدين که گاهی رو کاری مثل يک مربعی، مثل يک مستطيلی، يک تکه نقره اين­جا می­گذارند يک تکه مقابلش می­گذارند چهار طرف را چهارتا نقره می­گذارند،

س: سر غوری که گاهی مثلاً

27: 23

ج: ها! يا سر غوری يا سر، قدح مثلاً در قدح اين طوريه ديگه، در قدح اين يک تکه­اش مثلاً يک تکه نقره را روش سوار می­کنه اينجا هم يک تکه نقره که آدم وقتی غذا می­خوره، از خود همان نقره بخوره، چون خود نقره هم می­دانيد به عنوان معدنی­جات فوائد داره اصلاً در  بعضی از نسخ قديم زياد هست که از طلا و نقره استفاده می­کردند، اين برای استفاده که آب از روی نقره رد بشه، مثل آب نقره­ای بشه مثلاً من باب مثال، ضبه روشن شد پس ضبه عبارت از قطعه­ای است از نقره که در دور قدح قرار می­گيره، حالا صحبتی که هست آن وقت مفضض يعنی انائی که نقره کاری شده،

س:

16: 24

ج: نه مفضض، مضبب آنی که درش قطعه نقره درش بکار برده شده، يک تکه نقره مثل سوسمار دورش را حالا يا اين خراب بوده دورش را برداشتند بندکاری کردند آن بند بالا نقره است،

س: همان،

ج: همان، به قول ايشان همان، آقای مسعود زود علم پيدا می­کنن، سريع العلم،

س: نه خب ديديم زياد ديديم

ج: نه می­خواهم بگم اقسام داره آن هم هست قبول دارم دقت می­فرماييد، يکش هم اگر ديدين تو، مثلاً تکه­اش را چهار تکه در چهار طرفش نقره گذاشتند نقره را کج کردند آنجا سوار کردند به حيث که آدم آب که می­خوره از طرف نقره­ای آب بخوره،

س: اگر خواست هم می­تونه برداره،

ج: ها! اگر هم خواست می­تونه برداره، يا اگر هم خواست از آن طرف غير نقره­ای آب می­خوره دقت کردند، وقتی چهارتا گذاشتند آن بقيه­اش هم نداره نقره، سؤال اينه که آيا، اين بحث را سنی­ها هم دارند اصلاً اناء مضبب سنی­ها هم دارند، پس يکی اناء مضببه که اينه، انائی که ضبط داره، يکی اناء مفضض، با ضاد هردو هم ضاد اخت الصاده، مفضض يعنی نقره کاری شده، مثلاً اناء خودش از چينيه، اما دورش يک پوشش نقره گرفتند،

س: اين که می­گيد تزيينه،

ج: اما اناء از چينيه، هست ديگه اين که خيلی متعارفه، اناء از چينيه اما از دورش مثل خود آن کاسه نقره گرفتند که اين اناء تو آن سوار شده الآن، حتی ممکنه يک جور چينی­های درست بکنن، که اصلاً لا به لای آن نقره جای سراخ باشه، اين اصلاً چنينی توش وارد نشه که آن چينی هم جدا نشه، يعنی يک کاسه­ای است که آدم از بيرون نگاه می­کنه نقره­ای است اما در واقع چنينيه، يا در واقع شيشه اما دور تا دور ديديد ديگه يک جوری تزيين می­کنن مخصوصاً بعضی وقت­ها تو همان چينی نمی­دانم نقره­ای بيرون ايجاد حفره­های ستاره می­کنن آن چينی را هم يک جور درست می­کنن که تو آن واحد باشه اگر نه همديگر ار می­گيرند

س: منبت کاری

ج: مثل منبت کاری می­شه، حالا آيا در روايات ما مفضض بيشتر آمده، در روايت بلی در روايت به اصطلاح ضبه يکی حديث چهاره، يکی حديث ششه، حديث شش را هم ببينيد قال رأيت اباعبدالله اوتی بقدح من ماء فيه ضبة من فضه اين ضبه يعنی همان يک تکه نه اين که بند کاری بوده، فرأيته ينزعها باسنانه، با دندانشان می­کندند که وقتی آب بخورند از همان قدح آب بخورند از جای فضه ميل نکنن، روشن شد پس ما تعبيری به اصطلاح ضبه داريم،

س: اين ينزع مضارع

15: 27

ج: بلی فرأيته

س: روايت ششم چه جوريه وضع سندش حاج آقا،

ج: اين روايت ششم بد نيست اما توش محمد ابن علی داره که بلی، يعنی

27: 27

س: اين محمد گفته با دست نمی­کندند چطور با داندان

ج: يعنی هم همان ابوسمينه اين ابوسمينه معروفه،

س:

29: 27

با دست کنده نشه

ج: می­خواستند با دست نباشه،

س: عمرو ابن ابی مقدام چه پس

ج: عمرو ابن ابی مقدام را می­شه يک کارش کرد، ثابت ابن، عمرو ابن ابی مقدام، اسم ابی مقدام ثابت ابن هرمزه ايرانی الاصل اين عمر ابن ثابت ابن هرمزه نمی­شه يک کارش کرد، دقت فرموديد اين يک روايت، يک دو سه روايت هم داريم که مفضض داره، عن الشرب فی الفضه وفی القدح المفضض، حالا اينجا فقط آدم نمی­دانه که اين مفضض بوده يا مضبب بوده در واقع يا شايد مفضض هم در آن زمان به مضبب هم اطلاق می­کردند عادتاً مضبب، يعنی آنی که دارای ضبه­ای از نقره يا طلاست، مُذهب يا مفضض آنچه که طلا کاری شده، نقره کاری شده، آب نقره بهش داده شده، روش يک پوششی از نقره گرفته شده، روشن شد حالا در روايت حلبی اين طور داره، در روايت حلبی به شماره ده، عن ابی عبدالله انه کره آنية الذهب والفضه و الآنية المفضضه، اين مفضضه در کتابت آن زمان مضببه خيلی نزديک بوده، اينجا الآن مفضضه است، کره هم عرض کرديم نکته­اش، عبارتش چون به سنت رسول الله بوده و دارای اختلافه، آن وقت در اينجا ديگه متعلقش ذکر نشده ليکن اگر آنيه را، خصوص ظرف شرب بگيرم، متعلق شربه، اعم بگيرم شرب و اکله، صاحب وسائل اعم گرفته، گرفته استعمال، اين روايت حلبی الآن توضيحاتش داده شد نسخه­ای قمی است به طريق محمد ابن خالد برقی، و ديگه فکر می­کنم ديگه کاملاً جا افتاد همين روايت را ما به طريق معروف هم داريم از حلبی،

س: نقره­کاری که

38: 29

طلا و نقره

ج: بلی حالا اجازه بفرماييد تا آخرش نتيجه­ را ببينيم چه می­شه، در باب آينده در باب 66 محمد ابن يعقوب عن علی ابن ابراهيم عن ابيه، اين همان نسخه­ای مشهوره که عرض کردم عن ابن ابی عمير عن حماد عن الحلبی پس اين حديث مبارک در قم در دوتا مصدر وجود داشته، کتاب برقی و کتاب مرحوم کلينی، ليکن در کلينی از همان نسخه مشهوری در قمه، که انصافاً هم اين نسخه فوق العاده مشهور بوده حقاً يقال حتی بعد هم مکتب دوم بغداد از اينجا می­آمده، از همين سر خطه، نسخه­ای ابراهيم ابن هاشم، خيلی عجيبه، با اين که بغداد تا کوفه نزديک­تره خب، بالاخره اين کتاب يا از راه ابن ابی عمير که تو بغداده، يا راويش تو بغداده، يا مؤلفش، يک جوری، اگر کتاب حلبی باشه راويش تو بغداده، اگر خودش باشه مؤلفش تو بغداده، خيلی عجيبه، بغدادی­ها مع ذلک اکل از قفاء کردند آمدند از قم، از قم باز توسط ابراهيم ابن هاشم برگشته به بغداد و بعد هم نسخه کوفه، علی ای حال بدون شک نسخه­ای ابراهيم ابن هاشم جزو بسيار نسخ مشهوره، در نسخه­ای ابراهيم ابن هاشم اين جور آمده قال تأکل من آنية من فضه، از عجايب اينه که عين که کتاب حلبی که دوتا، کتاب محمد ابن مسلم که دوتا نسخه داشت، اينجا هم همين دوتاست، در کتاب محمد ابن مسلم يکش اين طور بود نهی عن آنية الذهب و الفضه، مال محمد ابن مسلم يکش هم اين بود لاتأکل فی آنية ذهب و لا فضه، روايت حلبی که از نسخه مشهوره عين روايت محمد ابن مسلمه،

س: وجه العجبش چيه حاج آقا؟

ج: خيلی عجيبه، يعنی می­گم آنجا هم نهی داشت و يک نسخه لاتأکل، اينجا هم کره داشت و يک نسخه لاتأکل، همين طور اختلاف،

س: البته انتظارتان چه بود به اين،

ج: يکی باشه، متن يکی باشه، و بعد هم عنوان لاتأکل آمده، اين احتمال که اين دومی از کتاب مسائل ايشان گرفته شده باشه وارده، اين دومی که

44: 31

نقل کرده آن وقت ديگه در اينجا نهی، کره نداره، يعنی به عبارت اخری صاحب وسائل می­خواست بگه کره آنية الذهب و الفضه کره اطلاق داره جميع استعمالات را می­گيره، معلوم شد در نسخه مشهور کره نداره، لاتأکل فی آنية الفضه داره کره نداره، در اين نسخه­ای من، آن وقت پس جميع استعمالات را شامل نمی­شه،

س: آن مفضضه هم داره آنجا

ج: بلی و لا فی آنية مفضضه، و لا فی آنية مفضضه اين هردو را داره، پس بنابراين اينی که مرحوم صاحب وسائل استفاده­ای به اصطلاح از کره، مثلاً اصحاب ما قدس الله مثل آقای خويي مثل مرحوم آقای حکيم نوشتند لسان روايات مختلفه، فی بعضها نهی عن آنية الذهب، فی بعضها کره آنية الذهب، فی بعضها مثلاً لاتأکل، ما عرض کرديم که اين مشکله، اين بعضی­ها بعضی­ها نيست، دوتاش نهی و لاتأکل مال يک نفره، کره و لاتأکل هم مال يک نفره و بدون شک آن نسخه لاتأکل اصحه، بدون شک، چون نسخه­ای ابراهيم ابن هاشمه که از نسخه برقی پدر اصحه، و لذا ما اين را دو لسان نمی­گيريم دو نسخه از يک کتاب می­گيريم،

س: هدف شما اينه که نقل به معنی نشده ديگه

ج: اگر کتاب باشه، اگر کتاب باشه، اگر کتاب باشه غالباً ديگه عين وجاده است عين خود لفظه ديگه، اگر حديث شفاهی باشه بلی، مثلاً محمد ابن خالد از ابن ابی عمير شنيده او از حماد شنيده او از حلبی و همين طور اما اگر اين­ها مراد اينه که گفت اين کتاب حلبی تو قم آمده در اختيار کلينی توش بوده لاتأکل اين ديگه خيلی نقل به معنی،

س: لاتأکل نه، نهی و کره دوتا

ج: حالا ما برفرض هم شک بکنيم به لحاظ ترجيح عقلائی نسخه ابراهيم ابن هاشم بهتره،

س: حاج آقا دوتا

46: 33

داريم نسخه­ای ابراهيم ابن هاشم مقول قوله،

ج: اين هم يک نکته­اش ديگه

س: نه آن اصلاً مقول، يعنی مضمون يک روايت

ج: مثلاً احتمال داره حتی روايت ابن به اصطلاح ابراهيم، به اصطلاح محمد ابن خالد اصلاً کتاب ابن ابی عمير باشه يک احتمال کلی­ترش هم اينه يعنی ابن ابی عمير در کتابش اين را آورده، آن نسخه­ای خود حلبيه، فرق اين دوتا اينه، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال