مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 95-1394 » اصول دوشنبه 1395/1/30
- اصول 97-1396 » اصول شنبه 1396/10/30
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1400/6/17
- اصول 95-1394 » اصول یک شنبه 1394/9/22
- اصول 99-1398 » اصول یک شنبه 1398/9/3
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - بحث پیرامون روایت ابو البختری
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-102
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
خب رسيديم به رواياتی که در باب آنيه ذهب و فضه بود و اين که ابتداءً گفته شد روايات بررسی بشه تا برسيم به مطلب، در رواياتی که خوانده شد روايت شماره 10 را رسيديم احمد ابن محمد برقی فی المحاسن مرحوم برقی پسر، برقی پدر هم محمد ابن خالد، برقی پدر و پسر احمد ابن محمد ابن خالد اين در کتاب محاسن عن ابيه عن ابن ابی عمير عن حماد ابن عثمان عن عبيدالله بن علی الحلبی، مرحوم برقی رضوان الله تعالی عليه يک نسخه از کتاب عبيدالله حلبی را نقل کرده من سابقاً چندبار توضيح دادم، کتاب حلبی از کتابهای بسيار معروف و بسيار مشهوريه و تقريباً میشه گفت که از کتابهای بسيار موفق بوده، در زمان امام صادق تأليف شده همين کتابه حالا يک شرحهای داره نکاتی داره فعلاً در اينجا ديگه حالا وقتش نيست جاش هم انشاء الله در جايي ديگری که برسم انشاء الله تعالی خدمت آقايان عرض میکنم،
س: کتاب در يک مجلده
ج: نه احتمالاً کتاب حلبی هم دو يعنی دو سه کتاب بوده حالا يک وقت ديگری، الآن چون در اينجا خيلی تأثير نداره يک وقت ديگری،
س: حلبی مطلق
ج: بلی آن وقت حلبی در آنها در آن زمان يعنی رواتی که زمان امام صادق اند اينها اصولاً مال حلب نيستند، مال شام نيستند، يعنی جزو روايات شامی ما نيست، يعنی جزو مصادر شامی ما حساب نمیشه اينها جزو کوفه اند، يحيي حلبی هست محمد حلبی هست عبيدالله حلبی هست، اشهر اينها بدون شک همان عبيدالله است، اين شهرت به حدي است که با اين که بقيه هم کتاب دارند هر وقت میگفتند کتاب الحلبی يعنی کتاب عبيدالله اصلاً عند الاطلاق وقتی میگفتند مثلاً اين مطلب را من از کتاب حلبی نقل میکنم مرادشان کتاب محمد نبوده يا کتاب يحيي مرادشان کتاب به اصطلاح عبيدالله بود، محمد که داره که کتاب، يحيي نه الآن حالا يکشان داره يکی شان نداره نمیدانم، آن دوتا را يادم نيست اما اين کتاب مسلمه آن وقت اين کتاب حلبی قطعاً از کتابهای مشهوره احتمالاً حلبی يک کتاب ديگه هم به نام مسائل داشته باشه حالا آنه هم اخيراً يک توضيحی عرض کردم باشه يک جای ديگه يک توضيح ديگری عرض میکنم آن کتاب مسائل حلبی احتمالاً نسخهای از کتاب مسائل محمد ابن مسلم باشه اين هم هست نمیدانم اين تازگی مثلی که مطرح کردم
س: بلی
ج: بلی اين تازگی و خودم هم هنوز يعنی شواهدی در دست هست اما هنوز خيلی مطمئن نيستم،
س: سهتا کتابه
ج: بلی سهتاست، ما کتاب محمد ابن مسلم را تو مصادر ما آمده در کتاب نجاشی الاربعة مأة مسأله فی الحلال و الحرام که از ابی جعفر باقر(ع) ما در مصادر ما مثل فهرست شيخ و نجاشی و ديگر احاديث متفرقهای که دست ما هست، کتاب به نام مسائل نسبت به حلبی نداريم، اما کتابهای حلبی داريم مسائل نداريم مسائل علی ابن جعفر هم داريم اين عنوان مسائل حلبی را من در کتاب ايضاح صاحب دعائم الاسلام ديدم قاضی نعمان مصری، آن وقت ما يک چيزی که تعجب کردم بعضی از رواياتی که در همان روايات محمد ابن مسلم عن ابی جعفر هست همان روايات را هم حلبی عن ابی عبدالله داره بعضياش هم بعينه در کتاب مرحوم علی ابن جعفر آمده اين نکته چون حالا من چند دفعه تکرار میکنم اشکال نداره چون تا حالا در هيچ کتابی نديدم اصلاً به ذهن خودم هم نبود، آن از پارسال تقريباً نکته را جدا کرديم، يک ساله يک سال و خردهای و دو سال، از وقتی اين کتاب صاحب دعائم را ديدم اين شبهه برای ما آمده که يا حالا واقعاً حلبی همين کتاب مسائله داشته، يا حلبی دوتا کتاب داشته احتمال میدم حلبی دوتا کتاب داشته يکی همين مسائل به اصطلاح محمد ابن مسلم بوده هنر او اين بوده که اين کتاب را عرضه بر امام صادق داشته امام تأييد فرمودند ظاهراً اين طور باشه ما الآن يک تشابهی بين او میبينيم و يک تشابهی هم بين روايت حلبی با روايت مثلاً ابی صلاح ابی کنانی میدانيم اين احتمالاً از کتابش باشه به هر حال به طور رسمی،
س: ديگه رسم نبوده که اين کتاب از کتاب ديگه نقل کرده
ج: چرا نقل میکردند آن وقت شواهد چون موجود بوده اشکال نداشته، ما به طور رسمی در دنيای اسلام کتابی که به عنوان حديث باشه مثلاً قال قال رسول الله و همهاش در احکام باشه در دنيای اسلام معروف همان موطأ مالکه که سال صد و پنجا تأليف شده اين کتاب حلبی خيلی قبل از صد و پنجاهه، اين کتاب حلبی شبيه موطأ مالک بوده روايات بوده اما قبل از صد و پنجاهه، لذا امام صادق هم طبق بعضی از روايات به ايشان فرمودند به اين که هل اتی لهولاء مثل هذا الکتاب آيا سنیها مخالفين مثل اين کتاب هم دارند نداشتند اولاً کتاب بعد از اين کتاب موطأ مالکه، پس اين کتاب حلبی کتاب مشهور و طبعاً مرحوم ابن ابی عمير هم يکی از راويان معروف کتاب است،
34: 6
به حماد ابن عثمان نه خب قاعدتاً يک مقدارشه حتماً کتاب خودش آورده نوادر خودش، لذا ما الآن رواياتی که داريم يدور امرها به اين که يا از کتاب حلبی است مستقيم يا از کتاب ابن ابی عميره دقت میفرماييد آن وقت اين کتاب ابن ابی عمير کتاب خود ابن ابی عمير يا کتاب حلبی که ابن عمير چون ساکن بغداد بودند اين جزو ميراثهای عراقی ماست اما اين ميراث به قم رسيده،
س: همين
ج: همين کتاب، يعنی اين آثار ابن ابی عمير هم در بغداد چون من عرض کردم اين ضابطه را تازگی هم ظاهراً همين جا تو اين بحث، ببينيد ما توليد علم اينه هميشه در ذهن مبارکتان باشه توليد حديث ما علم ما در کوفه از سالهای هفتاد، هشتاد، هشتاد نود تا صد و پنجا، از سالهای صد و پنجا يک خط میره بغداد که مکتب اول بغداده، اين مکتب اول از سال صد و پنجاست تا سالهای حدود سه صده، دويست و هشتاد و اينها بعد از آن مکتب دوم بغداد از سه صد و بيست و اينها تقريباً با آمدن کلينی شروع میشه تا چهار صد و پنجا با خروج شيخ، پس بغداد دارای دو مکتبه، يک مکتب که اضافه بر اين که خودشان علمای بزرگی هستند روات از ائمه هم هستند مثل ابن ابی عمير و صفوان،
س: کلينی قبل از سه صد و بيست و نه ديگه فوت کرد چه جوری
ج: حدود سه صد و بيست رفته بغداد ايشان، تو قم بود آخرش، رفت بغداد ماندند بغداد فوت کرد،
س: همانجا مکتب دوم را ابداع کرد،
ج: ديگه پخش کتاب ايشان يعنی کتاب ايشان در بغداد بيشتر توجه شده تا قم، در قم خيلی روات قمی از کتاب نداريم اما روات ما بغدادیه اصلاً، پس با آمدن کلينی به بغداد مکتب دوم بغداد شکل میگيره، البته اوج مکتب دوم بغداد در حقيقت با آمدن آل بويه است اينها قدرت سياسی شيعه است، مکتب بغداد شکل میگيره تا چهار صد و پنجا با خروج شيخ طوسی، مکتب اول بغداد آثارش از کوفه است، دقت میکنيد مثلاً ابن ابی عمير، يونس، صفوان اينها همه آثارشان از کوفه است، آثار جاي ديگه رفته، اما مکتب دوم بغداد هم از آثار مکتب اول گرفته عنايت بفرماييد هم از آثار قم گرفته، يعنی در مکتب دوم بغداد آثار قم چون قم در وسط اين دوتاست، مکتب قم حدود دويست و بيست با آمدن مثل ابراهيم ابن هاشم و برقی و اينها که کتابها را آوردند شروع میشه و تا حدود سه صد و هشتاد، نود با فوت شيخ صدوق ديگه چهرهای سرشناسی ما در قم نداريم اين مکتب بغداد دوتا، مکتب قم يکی، آن وقت اين نکات را به لحاظهای متفاوت فرق میکنه، در مکتب دوم بغداد گاهی اوقات از خود بغدادیها گرفتند، گاهی اوقات در مکتب دوم بغداد آوردند اين حديث را به مصادر قم، از قم برگرداندند به کوفه يا بغداد، مثلاً شيخ طوسی اين احاديث را بر میگردانه به کتاب کلينی کلينی مياد به قم، شيخ طوسی در بغداده خب، میخواهد از کتاب حلبی نقل بکنه يا از کتاب ابن ابی عمير، حلبی که کوفی است ابن ابی عمير هم بغدادی است ايشان مياره به کتاب کلينی میشه قمی، از قم میره به بغداد و از بغداد هم به کوفه دقت کردين دور میخوره، لذا هر روايتی را شما الآن بخواهين خيلی قشنگ لغت داره يعنی زبان داره که اين کجا بوده کجا رسيده کجا شده، مثلاً همين روايت که حالا يا کتاب خود حلبی است اين احتمال زياد که کتاب خود حلبی باشه شواهد فراوانی است و اگر هم آن نبوده لا اقل در مصدر دوم که کتاب مرحوم شيخ به اصطلاح ابن ابی عميره مصدر متوسط، و اما مصادر بعدی در محاسن برقی است عن ابن ابی عمير، آن وقت
س: بخشيد معذرت میخواهد مکتب يعنی رويکردهای حديثی شان فرق میکرد، طبعاً آن در آن زمان اين معارف زير بناهاش حديثه، البته مکتب بغداد زير بناهای عقلانی هم داشت که قم کمتر داشت، و جهات مختلف داشت اما الآن بيشتر ما آن جهات به اصطلاح زير بناهای حديثی که زير بنای اين علومی در حوزههای ماست،
س: بيشتر حالت محتوای داره اين مصدر
ج: بلی آقا
س: بيشتر حالت محتوای داره برخورد محتوای با روايات چيزه،
ج: نه سندی هم میکردند تحقيقی هم میکردند محتوای هم میکردند مختلف بود ديگه مثل الآن زمان ما، ما الآن فقهای متعدد داريم برخوردهای متعدد داريم آن زمان هم همين طور فرق نمیکنه خيلی فرق نمیکنه، آن زمان يک مقدار مصادر واضحتر بود حالا ابهام بيشتر پيدا کرده، اما باز خدا رحم کرده که مثل کافی اينها موجود اند، و الا اگر کافی هم نبود اعتماد میکرديم به وسائل خيلی مشکل بود، مصادر اوليه، آن زمان فرض کنيم مصادر در کتاب حلبی، کتاب ابن ابی عمير هم در دسترس موجود بود، مقارنات راحتتر بود خيلی راحت بود،
س: تو مکتب اولی بغداد هم عقل گرا هست،
ج: عقلی همچون خيلی جمع و جوریه نه اين ور رفته نه آن ور رفته، يعنی تعقل بيشتره، که معقول بودن، احاديث بخوره مثلاً شواهد کتابی با سنت با روايات با سيره مثلاً ظاهری اهل بيت، يک چيز عجيب و غريب بيايد مثلاً اهل بيت فلان کار را میکردند ديگه چون خبره قبولش بکنيم مثلاً امام حسن
17: 12
بوده انشاء الله خبر هم هست، صحيح هم هست قبول بکنيم خب نمیشه قبولش کرد يک روايتی که میگه امام حسن که سندش هم معتبره پنجاتا زن داشت، کل رواياتی که راجع به
27: 12
زنهای حضرت امام حسن همه شان کوفه است اصلاً حضرت کلاً در کوفه زمان پدرشان و خودشان چيزی حدود سه سال بود، آقا پنجاتا زن در سه سال آخر نمیگنجه آخر، اصلاً کسی تو مدينه، از اشاعر مدينه از رؤسای مدينه نقل کرده باشه که امام حسن مثلاً از دهتا بيست تا، از آن
44: 12
اينها میگن علی ابن ابی طالب گفت من بعدی لاتزوجوا ابنی الحسن فانه، اين مال کوفه است همهاش مال کوفه است اصلاً نمیخوره حالا غير از اين که
س: اين تو مسند احمد هم آمده
ج: نه،
س: چرا آمده که
ج: اين در کتاب ما در سند صحيح آمده،
س: من ديدم توصيه میکنه میگه به اين امام حسن، به پسرم حسن زن نديد،
ج: تزجوا ابنی فانه
4: 13
س: بلی
ج: بلی شايد هم باشه من نديدم اگه گفتم نه يعنی نديدم
س: استاد از
12: 13
نسبت به مکتب بغداد و قم نداره اين ارتباطه چطور برقرار میشه
ج: مرحوم فضل از مجموعه ملاحظه آثارش عقلیگراييه يعنی علمی هم هست مثلاً کتابهای در حقيقت علم داره خب معلوم میشه در فلسفه و اينها کار کرده ايشان، يعنی ايشان به احتمال بسيار قوی آن فرهنگ جديد اروپايي که داشته ترجمه میشده به دنيای اسلام ايشان همچون تازه تازهاش را خبر داشته، مثل ماها نيست که مثلاً يک چيزی تا يک وقتی تو ايران رسم میشده آقايون اهل علم و فلاسفه، اگر مدرکی چيزی از غرب خواستند مثل اين در اروپا اين آقای فروغی بوده، کسی ديگهای نبود حالا باز کتابهای ديگه، هنوز هم ما خيلی ما در سطح بالای نيستيم يعنی بخواهيم از فرهنگ ترجمه در فهم فلسفه غربی استفاده کنيم آن هم ميراثهای غربی، ميراثهای علمی خيلی عقب میمانيم، يعنی راهی به، اين خودش يک خصلتی است ديگه تو جامعهای که ترجمه در آنجا رکن اساسی داره اصولاً در شرق مثلاً مثل ما ايران، ما الآن چند هزار ساله رو فرهنگ ترجمه خوب کارکرديم خيلی آثار از هندی ترجمه شده آثار از يونانی ترجمه شده، از رومی ترجمه شده لاتين ترجمه، غرض آثار ترجمه شده ما وقتی فرهنگ ترجمه در ما قويه، خب بايد يک کاری بکنيم که الآن مثلاً زمان که عوض شده ترجمهها روز باشه فرض کنيم يک ارديبهشت کتاب در مياد اروپا پنج ارديبهشت تو ايران ترجمهاش در بيايد، منتشر بشه، اين را اگر ما بکنيم فضل ابن شاذان اين حالت را داره بيش از عقلی گراييه حس میکنيم که خيلی سريع با فرهنگ روز مطلع میشده اگر کتابی ترجمه میشده سريع ايشان میتونسته با او برخورد بکنه قبول بکنه نفی بکنه يک مغز متفکری بود، خب بنابراين نسخهای اين کتاب يا کتاب ابن ابی عمير يا کتاب خود حلبی است، ليکن نسخهای برقی پدر شما میدانين برقی پدر متساهل در حديثه کان ضعيفاً فی الحديث و اصولاً برقیها پدر و پسر در خط اخباری هستند ابن ابی عمير تقريباً در خط، تقريباً ديگه نه آن جور شدت بعضيا ديگه، در خط عقلانيه، غالباً اين دوتا با هم خيلی نمیخورند، يعنی عمدتاً اين دوتا خط خيلی جوش ندارند، به هر حال اما ما خب اينها را من اينجا اشاره میکنم چون اينها بحثهای طولانی داره بحثهای مفيد داره، به طور کلی ما ميراثهای ابن ابی عمير تا برسه برقی پدر داريم، زياد نيست اما داريم يعنی اکثريت ميراث توسط مثلاً ابراهيم ابن هاشم به ما رسيده اصلاً خود ابن ابی عمير شاگردان و روايان آثار متعدد داره، يکی ابن نهيکه، يکی هم که ديروز يعقوب ابن يزيد کاتب اسمش را خوانديم، يکش آنی که بيشتر سکه و استاندارد به قول خودمان جا افتاده بود ابراهيم ابن هاشمه، چون از همه بيشتر جا افتاده بود يکش حسين ابن سعيده مثلاً، ليکن از همه بيشتر کتابهای بوده که ابراهيم ابن هاشم با خودش از عراق به ايران آورده و نسبتاً کمه، نسبتاً حالا، چون ابن ابی عمير هم چند مثلاً صدها حديث داره، چه میشد تا دو سه هزار حديث مجموعهای احاديث ابن ابی عمير باشه نمیدانم دقيقاً نسبتش، عرضش نسبت به آن حجم بزرگی عدد سنگينی که مرحوم ابن ابی عمير داره روايات محمد برقی نسبتاً در آن حجم کمتره من اصلاً يک وقتی فکر میکردم که اينها درست نباشن، اينها دوتا خط فکري اند خيلی بهم نمیخورند يعنی جوش میخوهد بين شان، و الا خيلی طبيعتاً اينها لحيم کاری میخواهد بعد که مراجعه کردم ديدم آن وقتها در همين کتابهای اربعه و غيرش کتب اربعه بيشتر ديدم نه نسبتاً بدي نيست، نمیتونيم بگيم که اين خط ضعيفه، در قم به هر حال بوده اما به مقدار شهرت خط ابراهيم نيست به طور کلی چه در قم و در بغداد دوم آنچه که ابراهيم ابن هاشم از ابن ابی عمير نقل کرده در درجه اوله، محمد برقی هم محمد ابن خالد آن هم بد نيست، پس اين ديگه الآن برايتان کاملاً به نظرم روشن شد نسخه و ارزيابی اجمالی نسخه که نسخهای اخباریهاست عن ابی عبدالله انه کره آنية ذهب و الفضه، و آنيه المعززه، هم آنيهای که طلا باشه يا نقره باشه، يا آنيه که مفضض باشه، ما دوتا عنوان داريم اشتباه نشه، يکی مضببه، با ضاد اخت الصاد، مضبب و يکی مفضض دقت میکنيد يک مفضض داريم و يک مضبب يا مضببه به اصطلاح، ببينيد روايت شماره چها اين جوريه معاويه ابن وهب قال سئل ابی عبدلله در باب آينده ببخشيد در باب شصت و شش شماره 4 صفحه 510 عن معاويه ابن وهب، ضبطش وَهبه، آنی هم که در روز عاشورا بود وَهبه، وَهَب درست نيست، قال سئل ابوعبدالله(ع) عن الشرب فی القدح فيه ضبطة من، اين را میگن مضبب، اين ضاد و باء در لغت عرب، ضبه به معنای سوسمار ماده است ضب يعنی سوسمار، ضبه اصولاً در لغت عرب به معنای سوسمار ماده است، ليکن مراد در اين، گفت که من کان له ثمن الکلبتين، کلبتين خيال میکرد دوتا سگ مرده، اين کلبتين خودش مجموعاً کلمهای است به معنای انبور دستی،
س: انبور
ج: ابنور دستی، گازانبور کلبتين، اين خوانده بود کلبتين دوتا سگ ماده، آخر در روايت داره که من لازم الخشبتين، کسی دوتا خشب باشه باشه، امن الکلبتين، چون همين دوتا چوب يعنی يکی مسواک ديگه، خلال ديگه، کسی خلال بکنه مسوات داشته باشه ديگه محتاج به گاززنبور نمیشه اين دليل میشه نمیشه، دندانشه نمیشکنه، اين معلوم کرده بوده هرکسی جای دوتا چوب باشه سگه دوتا سگه ماده، اما غرض دوتا سگ ماده حالا اين مبدل اگر کسی بخواهد سوسمار اينجا
20
غرض سوسمار ماده هرچه بخواهد گير بکنه که اين سوسمار ماده اينجا،
س: چه کار میکنه؟
ج: فيه ضبطة روشن شد، فيه ضبط من فضه ضبه چه بوده الآن هم کم شد ديگه حالا زمان ما خيلی زمان داره تمدنها عوض میشه گاهی پيدا میکنيد سابقاً وقتی اين چيزهای چينی بود اگر يادتان بيايد شکسته میشد بند میزدند،
س: بند يعنی چه؟
ج: آن وقت مثلاً قمی يادتان مياد من داشتم، اين میآمدند با يک مادهای خود چينی که پودر کرده بودند میزدند بعد از او فلز میآوردند دور آن حلقه بالا را میگرفتند پايين سيم دورش میبستند که اين را نگه بداره، اين را ضبه میگن، سوسمار نداره،
س: نقرهکاری هم نيست
ج: گاهی از نقره است، پس آن اناء را به اين نگه داشتند سرش شد يا نه؟ اين اگر بخواهيم شبيهش بکنيم مثل زير استکانی نقره میمانه که استکانه را توش میگذارند، اما اين فرقش اينه که اگر اين نبود پاشيده میشد، پس اين سؤال روشن شد برايتان بحث،
س: بخشهای برجسته هم آنی که شما گفتين که رو کار میگذارند نه آن مفضضه،
س: مضبته،
ج: هاً! همين میخواهم ضبه اينه اشتباه نشه، ضبه اينه که يک حلقهای چيزی دور آن آنيه میگذارند از نقره که نگاش بداره،
س: مثلاً غوریها،
ج: مثلاً غوریها، دقت کردين اين حالا سؤال اينه اگر اين آنيه يعنی اگر ضبه را هم برداريم، يا سوسمار مادام، چون شايد شبيه سوسمار میچسبيده مثلاً، مثل تمساح مثلاً دقت میکنيد اين اسمش ضبه است پس اناء مضبب که سنیها دارند مفصل دارند، مراد از اناء مضبب يا انائی که ضبه داره، يا فيه ضبة دقت فرموديد، قال(ع) لابأس الا ان تکره الفضه فتنزعها مگر خوشت نيايد، چون محل شرب از همان جايي فضه هم، پس دوتا شبهه داشته يک شبههاش اين بوده که اين اناء با اين ضبه نگهداری میشه اينه بکنی اين جدا میشه، يک شبههاش هم اين بوده که آن وقتی آب میخورند لب هم به فضه میخوره ولو اناء از چينیه، اين کاسهای چينی است ليکن دورش را از اين نقره گرفتند حالا که آدم میخواهد آب بخوره آن به آن، لذا سؤال میکنه از امام اين اناء
42: 22
فيه ضبة من فضه،
س: شايد دورش هم نبوده کنارش بوده،
ج: ها! آن وقت ممکنه، يکی ديگه هم از مجموعهاش در مياد و يکی ديگهاش هم شايد اين بود شايد حلقهها و قسمتهای نقرهای دورش داشته تزيينی بوده، مثلاً اين اناء مثل همين استکان، اين استکان حالا فرض کنيد از شيشه است، از بلوره يک تکه نقره اينجا میگذاشتند يک تکه غرض ضبه مثل تکه است، مثل همان سوسماری که میچسبه، ديدين که گاهی رو کاری مثل يک مربعی، مثل يک مستطيلی، يک تکه نقره اينجا میگذارند يک تکه مقابلش میگذارند چهار طرف را چهارتا نقره میگذارند،
س: سر غوری که گاهی مثلاً
27: 23
ج: ها! يا سر غوری يا سر، قدح مثلاً در قدح اين طوريه ديگه، در قدح اين يک تکهاش مثلاً يک تکه نقره را روش سوار میکنه اينجا هم يک تکه نقره که آدم وقتی غذا میخوره، از خود همان نقره بخوره، چون خود نقره هم میدانيد به عنوان معدنیجات فوائد داره اصلاً در بعضی از نسخ قديم زياد هست که از طلا و نقره استفاده میکردند، اين برای استفاده که آب از روی نقره رد بشه، مثل آب نقرهای بشه مثلاً من باب مثال، ضبه روشن شد پس ضبه عبارت از قطعهای است از نقره که در دور قدح قرار میگيره، حالا صحبتی که هست آن وقت مفضض يعنی انائی که نقره کاری شده،
س:
16: 24
ج: نه مفضض، مضبب آنی که درش قطعه نقره درش بکار برده شده، يک تکه نقره مثل سوسمار دورش را حالا يا اين خراب بوده دورش را برداشتند بندکاری کردند آن بند بالا نقره است،
س: همان،
ج: همان، به قول ايشان همان، آقای مسعود زود علم پيدا میکنن، سريع العلم،
س: نه خب ديديم زياد ديديم
ج: نه میخواهم بگم اقسام داره آن هم هست قبول دارم دقت میفرماييد، يکش هم اگر ديدين تو، مثلاً تکهاش را چهار تکه در چهار طرفش نقره گذاشتند نقره را کج کردند آنجا سوار کردند به حيث که آدم آب که میخوره از طرف نقرهای آب بخوره،
س: اگر خواست هم میتونه برداره،
ج: ها! اگر هم خواست میتونه برداره، يا اگر هم خواست از آن طرف غير نقرهای آب میخوره دقت کردند، وقتی چهارتا گذاشتند آن بقيهاش هم نداره نقره، سؤال اينه که آيا، اين بحث را سنیها هم دارند اصلاً اناء مضبب سنیها هم دارند، پس يکی اناء مضببه که اينه، انائی که ضبط داره، يکی اناء مفضض، با ضاد هردو هم ضاد اخت الصاده، مفضض يعنی نقره کاری شده، مثلاً اناء خودش از چينيه، اما دورش يک پوشش نقره گرفتند،
س: اين که میگيد تزيينه،
ج: اما اناء از چينيه، هست ديگه اين که خيلی متعارفه، اناء از چينيه اما از دورش مثل خود آن کاسه نقره گرفتند که اين اناء تو آن سوار شده الآن، حتی ممکنه يک جور چينیهای درست بکنن، که اصلاً لا به لای آن نقره جای سراخ باشه، اين اصلاً چنينی توش وارد نشه که آن چينی هم جدا نشه، يعنی يک کاسهای است که آدم از بيرون نگاه میکنه نقرهای است اما در واقع چنينيه، يا در واقع شيشه اما دور تا دور ديديد ديگه يک جوری تزيين میکنن مخصوصاً بعضی وقتها تو همان چينی نمیدانم نقرهای بيرون ايجاد حفرههای ستاره میکنن آن چينی را هم يک جور درست میکنن که تو آن واحد باشه اگر نه همديگر ار میگيرند
س: منبت کاری
ج: مثل منبت کاری میشه، حالا آيا در روايات ما مفضض بيشتر آمده، در روايت بلی در روايت به اصطلاح ضبه يکی حديث چهاره، يکی حديث ششه، حديث شش را هم ببينيد قال رأيت اباعبدالله اوتی بقدح من ماء فيه ضبة من فضه اين ضبه يعنی همان يک تکه نه اين که بند کاری بوده، فرأيته ينزعها باسنانه، با دندانشان میکندند که وقتی آب بخورند از همان قدح آب بخورند از جای فضه ميل نکنن، روشن شد پس ما تعبيری به اصطلاح ضبه داريم،
س: اين ينزع مضارع
15: 27
ج: بلی فرأيته
س: روايت ششم چه جوريه وضع سندش حاج آقا،
ج: اين روايت ششم بد نيست اما توش محمد ابن علی داره که بلی، يعنی
27: 27
س: اين محمد گفته با دست نمیکندند چطور با داندان
ج: يعنی هم همان ابوسمينه اين ابوسمينه معروفه،
س:
29: 27
با دست کنده نشه
ج: میخواستند با دست نباشه،
س: عمرو ابن ابی مقدام چه پس
ج: عمرو ابن ابی مقدام را میشه يک کارش کرد، ثابت ابن، عمرو ابن ابی مقدام، اسم ابی مقدام ثابت ابن هرمزه ايرانی الاصل اين عمر ابن ثابت ابن هرمزه نمیشه يک کارش کرد، دقت فرموديد اين يک روايت، يک دو سه روايت هم داريم که مفضض داره، عن الشرب فی الفضه وفی القدح المفضض، حالا اينجا فقط آدم نمیدانه که اين مفضض بوده يا مضبب بوده در واقع يا شايد مفضض هم در آن زمان به مضبب هم اطلاق میکردند عادتاً مضبب، يعنی آنی که دارای ضبهای از نقره يا طلاست، مُذهب يا مفضض آنچه که طلا کاری شده، نقره کاری شده، آب نقره بهش داده شده، روش يک پوششی از نقره گرفته شده، روشن شد حالا در روايت حلبی اين طور داره، در روايت حلبی به شماره ده، عن ابی عبدالله انه کره آنية الذهب والفضه و الآنية المفضضه، اين مفضضه در کتابت آن زمان مضببه خيلی نزديک بوده، اينجا الآن مفضضه است، کره هم عرض کرديم نکتهاش، عبارتش چون به سنت رسول الله بوده و دارای اختلافه، آن وقت در اينجا ديگه متعلقش ذکر نشده ليکن اگر آنيه را، خصوص ظرف شرب بگيرم، متعلق شربه، اعم بگيرم شرب و اکله، صاحب وسائل اعم گرفته، گرفته استعمال، اين روايت حلبی الآن توضيحاتش داده شد نسخهای قمی است به طريق محمد ابن خالد برقی، و ديگه فکر میکنم ديگه کاملاً جا افتاد همين روايت را ما به طريق معروف هم داريم از حلبی،
س: نقرهکاری که
38: 29
طلا و نقره
ج: بلی حالا اجازه بفرماييد تا آخرش نتيجه را ببينيم چه میشه، در باب آينده در باب 66 محمد ابن يعقوب عن علی ابن ابراهيم عن ابيه، اين همان نسخهای مشهوره که عرض کردم عن ابن ابی عمير عن حماد عن الحلبی پس اين حديث مبارک در قم در دوتا مصدر وجود داشته، کتاب برقی و کتاب مرحوم کلينی، ليکن در کلينی از همان نسخه مشهوری در قمه، که انصافاً هم اين نسخه فوق العاده مشهور بوده حقاً يقال حتی بعد هم مکتب دوم بغداد از اينجا میآمده، از همين سر خطه، نسخهای ابراهيم ابن هاشم، خيلی عجيبه، با اين که بغداد تا کوفه نزديکتره خب، بالاخره اين کتاب يا از راه ابن ابی عمير که تو بغداده، يا راويش تو بغداده، يا مؤلفش، يک جوری، اگر کتاب حلبی باشه راويش تو بغداده، اگر خودش باشه مؤلفش تو بغداده، خيلی عجيبه، بغدادیها مع ذلک اکل از قفاء کردند آمدند از قم، از قم باز توسط ابراهيم ابن هاشم برگشته به بغداد و بعد هم نسخه کوفه، علی ای حال بدون شک نسخهای ابراهيم ابن هاشم جزو بسيار نسخ مشهوره، در نسخهای ابراهيم ابن هاشم اين جور آمده قال تأکل من آنية من فضه، از عجايب اينه که عين که کتاب حلبی که دوتا، کتاب محمد ابن مسلم که دوتا نسخه داشت، اينجا هم همين دوتاست، در کتاب محمد ابن مسلم يکش اين طور بود نهی عن آنية الذهب و الفضه، مال محمد ابن مسلم يکش هم اين بود لاتأکل فی آنية ذهب و لا فضه، روايت حلبی که از نسخه مشهوره عين روايت محمد ابن مسلمه،
س: وجه العجبش چيه حاج آقا؟
ج: خيلی عجيبه، يعنی میگم آنجا هم نهی داشت و يک نسخه لاتأکل، اينجا هم کره داشت و يک نسخه لاتأکل، همين طور اختلاف،
س: البته انتظارتان چه بود به اين،
ج: يکی باشه، متن يکی باشه، و بعد هم عنوان لاتأکل آمده، اين احتمال که اين دومی از کتاب مسائل ايشان گرفته شده باشه وارده، اين دومی که
44: 31
نقل کرده آن وقت ديگه در اينجا نهی، کره نداره، يعنی به عبارت اخری صاحب وسائل میخواست بگه کره آنية الذهب و الفضه کره اطلاق داره جميع استعمالات را میگيره، معلوم شد در نسخه مشهور کره نداره، لاتأکل فی آنية الفضه داره کره نداره، در اين نسخهای من، آن وقت پس جميع استعمالات را شامل نمیشه،
س: آن مفضضه هم داره آنجا
ج: بلی و لا فی آنية مفضضه، و لا فی آنية مفضضه اين هردو را داره، پس بنابراين اينی که مرحوم صاحب وسائل استفادهای به اصطلاح از کره، مثلاً اصحاب ما قدس الله مثل آقای خويي مثل مرحوم آقای حکيم نوشتند لسان روايات مختلفه، فی بعضها نهی عن آنية الذهب، فی بعضها کره آنية الذهب، فی بعضها مثلاً لاتأکل، ما عرض کرديم که اين مشکله، اين بعضیها بعضیها نيست، دوتاش نهی و لاتأکل مال يک نفره، کره و لاتأکل هم مال يک نفره و بدون شک آن نسخه لاتأکل اصحه، بدون شک، چون نسخهای ابراهيم ابن هاشمه که از نسخه برقی پدر اصحه، و لذا ما اين را دو لسان نمیگيريم دو نسخه از يک کتاب میگيريم،
س: هدف شما اينه که نقل به معنی نشده ديگه
ج: اگر کتاب باشه، اگر کتاب باشه، اگر کتاب باشه غالباً ديگه عين وجاده است عين خود لفظه ديگه، اگر حديث شفاهی باشه بلی، مثلاً محمد ابن خالد از ابن ابی عمير شنيده او از حماد شنيده او از حلبی و همين طور اما اگر اينها مراد اينه که گفت اين کتاب حلبی تو قم آمده در اختيار کلينی توش بوده لاتأکل اين ديگه خيلی نقل به معنی،
س: لاتأکل نه، نهی و کره دوتا
ج: حالا ما برفرض هم شک بکنيم به لحاظ ترجيح عقلائی نسخه ابراهيم ابن هاشم بهتره،
س: حاج آقا دوتا
46: 33
داريم نسخهای ابراهيم ابن هاشم مقول قوله،
ج: اين هم يک نکتهاش ديگه
س: نه آن اصلاً مقول، يعنی مضمون يک روايت
ج: مثلاً احتمال داره حتی روايت ابن به اصطلاح ابراهيم، به اصطلاح محمد ابن خالد اصلاً کتاب ابن ابی عمير باشه يک احتمال کلیترش هم اينه يعنی ابن ابی عمير در کتابش اين را آورده، آن نسخهای خود حلبيه، فرق اين دوتا اينه، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.