مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 98-1397 » فقه شنبه 1397/7/14
- اصول 1402-1403 » اصول فقه سه شنبه 1402/11/3
- مکاسب 97-1396 » فقه چهارشنبه 1397/2/5
- اصول 97-1396 » اصول یک شنبه 1396/12/20
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
- اصول 95-1394 » اصول سه شنبه 1394/12/25
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/10/6
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-74
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض کنم که بحث راجع به بيع به تعبير مرحوم شيخ ادوات قمار بود که در روايات ما در اين تأکيد را روی عنوان شطرنج و نرد بردند و عرض کرديم سه طائفه از آيات تفسير شده به شطرنج يکی فاجتنبوا الرجس من الاوثان که انصافاً اسانيد فراوان داره میشه اجمالاً انصافاً از مجموعش آدم يک وثوقی پيدا بکنه و عرض کرديم که مرحوم صاحب مجمع البيان معنای عام گرفته، و قد روی مثلاً اهل البيت، که فاجتنبوا الرجس من الاوثان، شطرنج و نرد و
17: 1
من سابقاً هم چندبار عرض کردم از قرن دوم که بحث نقل حديث آمد يک مشکلهای که محدثين اهل سنت داشتند بعد هم خب طبيعتاً ما هم پيدا کرديم، فرق نمیکنه تا آن زمان چون نوشتههای رسمی از صحابه در اختيار نبود نقلها به صورت شفاهی بود، خب در نقل شفاهی آن دقت نقل کتبی وجود نداره، لذا از همان قرن دوم اين بحث پيدا شد که نقل به معنی جايز هست يا جايز نيست؟ نقل به معنی مطرح شده نقل به ترجمه مطرح شد نقل به مضمون مطرح شد اينها و دو سه نفر شايد دو يا سه نفر از بزرگان فقهای اهل سنت هستند که مصر بودند نقل به معنی جايز نيست بقيه چون میگفتند که اگر اراده معنی کرده باشه جا به جای لفظ باشه جايزه اما نقل به مضمون نه، توی روايات ما هم در آن روايات صحيحه از محمد ابن مسلم به نظرم حضرت صادق باشه، قلت له اسمع منک الحديث فازيد و انقص قال اذا کنت تريد المعنی دقت کردين تريد المعنی يعنی حفظ معنی بايد باشه، فلابأس اين بحث شده حالا شما اين مطلب را هم برای چه عرض کرديم ببينيد ما رواياتی که داريم در خصوص شطرنج فاجتنبوا الرجس من الاوثان، مرحوم مجلسی، مرحوم مجمع البيان مرحوم طبرسی در مجمع البيان نقل به مضمون کرده اينجا نقل به معنی نيست و قد روی که اجتنبوا الرجس من الاوثان هو الشطرنج و النرد غيرهما من القمار اين نيست اين درست، درست نقل به معنی کرده عرض کرديم مرحوم آقای علامه طباطبايي هم تعجب همين جور مطلب را رد شدند ايشان بايد يک تعليقی میزدند که آقا آن رواياتی که ما داريم علی تقدير قبول در خصوص شطرنجه، يعنی ايشان احتمالاً اين طور فهميده که مطلق قماری بازی يعنی بت پرستی، اين نقل به شطرنج و همه را باهم، آنی که ما داريم خصوص شطرنج ما تو نرد نداريم فاجتنبوا الرجس من الاوثان اين همه تو اين بحثها تأکيد من در لفظ و در متن حديث رو اين جهته، شايد مرحوم طبرسی رحمت الله عليه به ذهن مبارکش خطور کرده که سر اين که شطرنج جعل من الرجس من الاوثان يعنی قماربازی يعنی ايشان فهميده از اين روايت قمار بازی عبارت است از رجس من الاوثان، اين نيست شيخنا ما يک دانه روايت ضعيفه مرسله هم نداريم که اجتنبوا الرجس من الاوثان هو النرد، در تمام اين روايت، تمام خصوص شطرنج آمده چرا؟ چون در خانههای نرد شکل بت نبوده، اين ايشان فهميده خيال کرده که هرچه قمار بازی يعنی بت پرستی، چون شطرنج شکلهای دارند بتهای هنده، اينه که ما میگيم بايد طرف در نقل حديث کاملاً ضعيف باشه که اگر میخواهد تغيير بده بتونه، آن به ذهنش آن آمده لذا نرد و کل قمار را اضافه کرده، اما اگر شما بخواهين دقت بکنين میبينين نه اين طور نيست کل روايات ما در خصوص نرده، يک روايت هم در واقع، در خصوص شطرنجه، در باب نرد نداريم، ظرافت کار روشن شد که چطور مثلاً ايشان که آمده نقل بکنه احاديث را نقل به يک مضمون با يک برداشت شخصی خودش که به هيچ وجه قابل اعتماد نيست،
س: نقل به مضمون با معنی اين خارجه
ج: بلی خب نقل به مضمون ما تو بحث سگ ظاهراً نمیدانم تشريف داشتين يا نداشتين؟
س: حاج آقا ميسر چيه؟
ج: ميسر خود قماره احتمالاً،
س: خب اينها از اقسامشه، نرده
ج: معلوم نيست از کجا،
س: ازلام، اينها
ج: اجازه بفرماييد از کجا اين همه رواياتی که همهاش توش خصوص شطرنج آمده ما حملش کنيم مطلق قمار اين میشه مضمون، رواياتی که
س: ديگه صاحب مجمع از آن ميسر
ج: میدانم ايشان تفسير کرده، ايشان ازش مطلق قمار و لذا ببينيد من هميشه عرض کردم، اين رواياتی که الآن تو اين مباحثی امروز هم عرض میکنم يک رواياتی که مياد تنزيل میکنه يک رابطهای بايد باشه توش، در روايات داره کسی که پول پيدا میکنه تمکن پيدا میکنه استطاعت پيدا میکنه حج نمیره يقال له عند موته مت يهودياً او نصرانياً خب چه نکتهای داره، يهودی و نصرانی،
س: حاج آقا اين قدر روايات ما
ج: اجازه بفرماييد، اجازه بفرماييد بلی
س: در روايات ما اگر اين رجس را شطرنج بگيريم درست مياد مثل همان صاحب مجمع البيان،
ج: ايشان
س: رجس را بگيريم نه اين که اوثان
ج: خب دنبالش اوثان داره اگر که نيست دست ما که نيست آقا، دست ما که نيست الرجس من الاوثان را نوشته شطرنج و نرد و قمار، در روايات شطرنجه،
س: رجس دست میشه رجس
ج: نمیشه عزيز من، اين رجس من الاوثان يعنی بت پرستی، به فارسی میخواهيم بگيم بت پرستی، يک تنزيل مناسبی بايد باشه، چرا آنجا گفتند اگر کسی حج نره يقال له عند موته مت يهودياً او نصرانياً اين اشاره است ائمه اصرار داشتند که حج توسط حضرت ابراهيم جعل شده و لذا بايد مسيحی و يهودی هم حج برند و لذا ما تنها موردی که در قرآن حکم رفته روی ناس همين حجه، يا ايها الناس اقميوا الصلاة نداريم، لله علی الناس حج البيت، لله علی الناس حج البيت، و لذا ائمه(ع) مياد روايات پيغمبر، میخواستند بگن اگر کسی حج مستطيع شد نرفت مثل يهود و نصاری، چطور آنها حج را ول کردند مت يهودياً، آن وقت اينجا مرحوم صاحب مجمع البيان خيال کرده چون قماره چون يک بحثی هم هست ديگه اين اختصاص به اينجا نداره يک بحثی هست که گاهی اوقات با اين که ترک واجبات موجب کفر نيست موجب فسقه، انسانی که نماز نمیخوانه فاسقه کافر که نيست گفتند بعضی از واجبات حالا لاهميتها يا للمنصوصيتها ترک آنها در خود قرآن هم کفر حساب شده و من کفر فان الله غنی عن عالم، من کفر يعنی من لم يحج خب عدم الحج فسقه، کسی که مستطيع هم باشه حج نره فسقه، لذا بعضياش آمدند گفتند که ما اصلاً میتونيم مثلاً ترک نماز هم کفره ترک روزه هم کفره عدهای آمدند گفتند نه آقا جان اصلاً ترک تمام اينها کفر نيست اما خصوص حج، عدهای آمدند گفتند نه اصلاً در حج هم اين طور نيست اين کفر در اينجا اصلاً به معنای کفر نيست، اصلاً کفر در اينجا به معنای ترک، ترک اصلاً اصلاً کفر يعنی من ترک، اين توضيحاتش را من در بحث حج عرض کرديم ديگه حالا بخواهم وارد بشم طول میکشه، مرحوم مجمع البيان در حقيقت میخواهد اين مبنی را بگيره که هر فسقی يک نوع بت پرستی است حالا تنزيل بايد معنی داشته باشه، ليکن ما حرف مان اينه که شيخنا يحتمل، ايشان اجتنبوا الرجس من الاوثان، الرجس من الاوثان الشطرنج، ايشان گفته شطرنج يعنی قمار يعنی مطلق قمار پس رجس من الاوثان بت پرستی مطلق قمار حالا بعضيا ممکنه تقريب بکنه، انسانی که بت پرسته چطور مثلاً تعلق به آن داره، اينهای که شطرنج و قمار میکنن، آنهای که قمار میکنن اصلاً حواسشان پرته همه فکر شان تو قماره، اين هم يک نوع بت پرستی، شايد ذهن مبارک ايشان بوده، که بت پرستی را يعنی قمار را چه شطرنج چه نرد بت پرستی گرفته، اما خب اين خلاف ظاهر رواياته، ما تو هيچ روايت نداريم که الرجس من الاوثان النرد، خصوص شطرنج آمده، يک نکته ديگه ممکنه داشته باشه و آن اين که اين شکلهای که عرض کرديم الآن در خارج وجود داره اين شکلهای بتهای اين هندیها بوده، حالا تصادفاً من باب مثال ديروز يک آقای به من زنگ زد که رابطه داره با هند، گفت در آنجا بشقابهای که مثلاً که مسلمانها میفروشه، روش مياد مثلاً همان شرکتهای هندی درست کردند، روش عکس بتهای هندی هست، من گفتم نه لا اقل احتياط وجوش اينه که اين کار را نکنه خب ترويج بته، خب روی بشقابها عکس بتهای هندی معروف، خب بتهای که پيش خودشان هست، يک احتمال اين است که اصلاً نظر امام اجتنبوا الرجس من الاوثان اين باشه خصوص شطرنج و غير از آن مشکلات ديگرش اصلاً اين به عنوان بت پرستيه، چرا؟ چون بتهای هنده از خود بته، نه اين که رمزه اگر اين نکته باشه، فرض کنيم توی بليارد نمياد مثلاً من باب مثال، توی نرد نمياد، تو چيزهای ديگه نمياد که خاص به شطرنجه علی اي حال اين نقلی را که مرحوم امين الاسلام رضوان الله تعالی عليه با احترامی که ما برای ايشان قائليم، مرد بزرگواری است مرحوم طبرسی بچه مچه که نيست، ليکن خوب میدانيد ديگه بحثهای علمی برای همينه که گاهی خطاهای بزرگان را هم انسان اصطلاح بکنه اين تعبير ايشان به نظر من درست و ای کاش مرحوم علامه هم به ايشان تعليق میزد، که اولاً خب اين روايت ممکنه مثلاً بگيم سندش ضعيفه يا چه؟ و علی تقدير قبول در خصوص شطرنجه، اين اطلاقی که شما میفرماييد ما نداريم تو روايات خب عرض شد سه طائفه روايت داريم در شرح کلمهای فان اتخاذها کفر اينجا بوديم سه طائفه از روايات ما داريم که دلالت میکنه شطرنج را در بت ارتباط داره يکش اينه، يکش ما هذا التماثيل التی انتم لها عاکفون، اين روايت چون من شايد عبارت قرطبی را بخوانم سنیها هم دارند يک مقدار عبارت شيعه را هم خواندم و عرض کردم اين روايت به عدهای از اسانيد از اميرالمؤمنين نقل شده اين هذه التماثيل التی انتم لها عاکفون قطعاً مال بت پرستيه، اين دوتا، سوم تو روايات ما نديديم اما به نظرم تو تفاسير اهل سنت ديدم که انما الخمر و الميسر و الانصاب انصاب را تفسير کرده به شطرنج، با اين که عرض کردم انصاب گاهی تفسير شده به معنای بت، که اصلاً نصب برافراشته، برافراشتهها، آن وقت اين آمده تفسير شده انصاب به شطرنج تفسير نيست میخواهد بگه بت شامل میشه حتی بتی که شما عربها نشناسين از هند آوردند، اين هم بته فرق نمیکنه، اين را الآن تو ذهنم نمياد حالا نمیدانم کجا هم ديدم بد بختی نگاه کردم باز تازگی پيداش نکردم،
س: اين نظريه يک مفسر بوده ديگه
ج: بلی، حالا در روايات ما نديدم يادم نمياد تو روايات اما يک تفسيری شده انصاب، پس سهتا آيه من حيث المجموع تفسير شده به شطرنج سه آيهای که در بته،
س: يعنی شما میگيد
2: 13
نظريه يک مفسره نه سنت پيغمبر،
ج: عرض کردم نگفتم حالا، میگم من حالا آن ممکن است آن روايات معادل،
س:
9: 13
ج: ازلام را به معنای شطرنج کسی نگرفتند ازلام را کسی نگفته شطرنج انصاب پس سهتا آيه اين که اتخاذها کفر اين بايد يک نوع تناسبی باشه بين شطرنج و کفر تناسبش اينه که شطرنج را بت قرار دادند سهتا تناسب، و مجموعهای اين جعل بت در سهتا آيه آمده مجموعاً صحيحاً و ضعيفاً فاجتنبوا الرجس من الاوثان، ما هذه التماثيل التی انتم لها عاکفون و الانصاب، الانصاب
س: حاج آقا در روايت ما زياد داريم مدمن الخمر کالعابد
ج: کالعابد خب آن عرض کردم آن بحثی
س: آن هم شرکه ديگه،
ج: آن بحث ديگری است، اجازه بدين آن بحث ديگری است آن بحث کفر آن وقت بعد از آن عبارت بلافاصله بعد از آن عبارت داره واللعب بها شرک، اينی که شما الآن فرموديد به همين جا میخوره، کفر اول بعدش شرک است،
س:
14: 14
از اميرالمؤمنين نقل کردند سنیها
ج: بلی خود سنیها از اميرالمؤمنين که وارد شدند ديدن مشغول لعب به شطرنج اند، اصلاً حضرت بهم ريخت با دستش ما هذه التماثيل التی انتم لها عاکفون، حضرت اين آيه را خواند،
س:
29: 14
داره آنجا استاد
ج: به نظرم داره يا تو روايت ماست يا تو روايت سنیهاست،حالا من میخوانم متونش را بعد پيدا میشه به آن مناسبت میخوانم من هنوز نخواندم همهاش را، خب و اللعب بها شرک اين شرک احتمالاً اين باشه چون ما در عدهای از روايات مطلق فسق را شرک قرار دادند، و همين طور هم هست اصلاً منشأ تمام فسوق که از انسان صادر میشه يک نوع درجهای شرکه به هر درجهای که داره و السلام علی اللاهی بها معصية کبيره، البته در اينجا داره در کتاب فقيه و تعليمها کبيرة موبقه، اين تو روايتی، چون ديروز داشتم من اين روايت را میخواندم اين تو روايت جامع بزنطی نيامده کبير موبقه را بعد آورده اما تعليمها نيامده حالا من باز چون يک متن ديگه میخوانم يک مقارنه هم باز در آنجا خواهم داشت.
و السلام علی اللاهی بها معصية اين هم تو فقيه آمده اين هم سرش را من توضيح دادم شارع مقدس بعضی از انواع محرمات را که میخواهد خيلی تأکيد درش بکنه خوب دقت بکنيد در بعضی از محرمات شارع مياد حتی مقدمات بعيده را هم حرام میکنه و اين هم توجه بشه اين سبب قياس نمیشه، مثلاً بگيم در باب خمر با اين که خيلی تأکيد نداره مثلاً با اين که خيلی حرمت مثلاً کفر و مثلاً بت پرستی نداره فقط يک فسقه شارع آمده زارعش و غارسش و حاملش و اين درجاتی که لعن شده، پس بگيم اگر در خمر تا آنجاها مثلاً حرامه در شطرنج هم همين طور نه اين نمیتونيم قياس بکنيم اين اشاره است به اين که در مکاسب محرمهای که مرحوم استاد نوشتند مثلاً گفتند چطور مثلاً در خمر آن جور هست در اين جور چيزها میتونيم نه اين قياسی نيست حق اين است که اين قياسی نيست محرمات درجات مختلف داره، بعضی از درجات شان بعضی از آنها اين قدر شديد اند که شارع رفته تا آن درجات مقدمات بعيده را هم حرام کرده، بعضيا را هم نه اگر جايي شارع درجاتش را حرام نکرده مشهور بين فقهاء به همان درجه اعانه براثم حرامه خوب دقت کردين، پس ما يک قاعده عامه داريم آن قاعده عامه اينه خوب دقت، هرجا که يک چيزی حرامه مقدماتش آن مقدماتی که اعانه بر اثمه حرامه، يک عده هم از فقهاء ما الحمدلله گفته اين هم حرام نيست اين هم که خارج کردن، گفتند تعاون بر اثم حرامه، من چون اين بحث خواهد آمد يک بار هم سابقاً عرض کرديم يکی دوبار الآن هم عرض میکنم، برای اين که آمادگی ذهنی بشه، تعاون بر اثم يعنی چهار نفر پنج نفر همزمان با هم يک گناه را انجام بدن، اما اعانه بر اثم طوليه آن عرضيه اين طوليه من يک مقدمه گناه را انجام دادم برای شما يک کس ديگر نستجر يک مقدمه ديگهاش را انجام بده، يک کسی ديگه يک مقدمه ديگه آن وقت شما خود گناه را انجام بدين، اين اعانه بر اثمه، پس فرق بين اعانه بر اثم و تعاون بر اثم تعاون به نحو به اصطلاح عرضيه در عرض واحد چهارتا پنج تا مثلاً چهارتا پنج تا با همديگه يک مثلاً شراب درست میکنن، يک کارخانه شرابه دارند با همديگه راه میاندازند اين تعاون بر اثمه،
س: از باب مصدرش فهميدين
ج: همان، نه من نفهميدم آقايونی که گفتند، در جواهر هم آمده و لاتعاونوا
س: يعنی به خاطر همين تعاون باب تفاعلش بر میگرده
ج: ها! باب تفاعل،
س: يعنی میخواهم بگم حديث هم هست
ج: نه نخير، اعانه را گفتند من اعان، آن وقت اعانه، اعانه را اينها معتقدند در عنوان اعانه فقط مؤنة الظالم حرامه آن به عنوان اعانة الظالم، مثلاً اعانه بر غيبت مثلاً نه، اعانه بر دزدی نه، آن هم فرض کن يک شاه امروزه میگن شاه کليد، يک شاه کليد درست کرد به شما داد که شما میتوني هر قفلی را باش باز بکنيد خب اين اعانه است ديگه میگن اين دليل بر حرمتش نداريم اين بحث انشاء الله چون بعد خود ايشان ميارند صاحب مکاسب من انشاء الله آنجا عرض میکنم که صحيحش اينه که نه آن هم حرامه.
بلی بحث دومی باز داريم که آيا مواردی که اعانه بر اثمه بيعش هم باطله يا نه؟ آن بحث ديگری است که آن هم انشاء الله خواهد آمد در محل خودش عرض خواهم کرد، پس صحيح اين است ما يک دفعه روی قاعده عامه فکر میکنيم، روی قاعده عامه از مقدمات ما يعد اعانةً مرحوم مقدس اردبيلی از اين راه وارد میشه، میگه نمیتونيم بگيم چه اعانته، خدا، يک کسی میگه من ازدواج کردم خدا به من پسری داد، پسر بعد از 20 سال مرتکب فسق شده آيا اين اعانه براثمه مثلاً، پس کسی نوشتند بعضی از مقدسين، ازواج نمیکردند که مبادا بچههاشان بعد فاسد بشه، انسان اصلاً ازدواج نکنه که مبادا بچه فاسد بشه و اين اعانه بر اثمه مثلاً مرحوم مقدس اردبيلی میگه اعانه براثم حرامه و مراد آنه که در نظر عرف به او اسناد داده بشه، نمیتونم منضبطش هم بکنيم، فرض کنيم چاقو داده دست يک نفر، آيا اعانه بر اثمه، نه ممکنه شما دست يک آقای چاقو بدين بعد از ده سال يک نفر را بکشه، اينجا شما اعانه بر اثم کرديد، اما يک کسی الآن عصبانی شده دستش طرف را گرفته داره خفهاش میکنه شما چاقو بهش دادين، خب اين با چاقو سرش را میبره خب اين را عرف با او فرق میدانه در يک حالت خاص آن چاقو دادن حساب میشه، در يک حالت خاص آن چاقو دادن اعانه حساب نمیشه، معيار را ايشان صدق اعانه گرفته، يعنی جزو مقدمات طولی باشه که آن عمل برش مترتبه، من قواعد عامه خرج من ذلک عنوان خمر، ديگه نمیتونيم بگيم کلاً بگيم رسول الله در خمر مقدمات بعيده را هم حرام کرد پس در کل محرمات مقدمات بعيده حرامه، حالا بگيم شطرنج را حرام کرد کل مقدمات بعيدهاش هم حرامه اين دليل نداريم خوب دقت بکنيد حتی اگر شطرنج به منزله کفر قرار داده بشه آنجا دليل خاص موجود بوده چون در بعضی از عبارات مکاسب محرمه استاد داريم که ايشان مثلاً از آنجا میخواهن استفاده کنن در اينجا هم شاگرد ايشان در همين بحث مقدار عبارت ايشانه آوردند غرض اين که انصافش اينه که تحقيق علمی اين است که ما بايد آنجا را عنوان عام قرار بديم حالا آن هم خودش بحث داره، غير از آن عنوان ديگه ما دليلی بر اين که آن مقدمات حرام بشه نداريم، مگر همان صدق عنوان عانه مگر در باب خمر، چون واقعاً مثلاً اگر بگيد در غير خمر خب لا اقل دليل میآمد، من عرض کردم شما يک قلمهای انگور را تا بکاريد تا بعد ميوهاش در بيايد تا بعد بتوانيد شرابش بکنيد سه سال لا اقل طول میکشه حد اقلش سه سال بيش از سه سال طول میکشه پيغمبر داره از آنجاش را حرام میدانه اين طور نيست که در باب شطرنج مثلاً شما از الآن دارين در آمدی پيدا میکنين دو سال بعدش بتوانيد يک آلت شطرنج بخريد بگن اين درآمد تو از الآن حرامه اينها را نمیتونی اثبات بکنی دقت میکنيد، آن که آمده الآن تقدير صحت سند خاص به خمره، اين که گفت آقا اين مثلاً شطرنج گفته تخاذها کفر، اين ديگه اصعب از خمره پس در اين به طريق اولی اين حرفا نمياد اين حرفا را نمیتونيم اثبات بکنيم، پس در کليه محرمات عنوان تعاون يا اعانه و در خصوص بعضی از محرمات، همان مقداری که آمده، مقدمات قريبه، مقدمات بعيده، مقدماتی که به نظر عرف مقدمه حساب نمیشه، همان مقدار که ذکر شده از او نمیتونيم تعدی بکنيم، خب و اللعب بها.
آن وقت يکی از چيزهای که در شطرنج آمده، السلام علی اللاهی بها معصيته، اين مثل مقدماتشه، يعنی چنين چيزی که خود سلام کردن معصيته، طبق قاعده معصيت نيست چون اعانه بر اثمه، خب سلام که جزو اعانه مگر بگيم با سلام و صلوات و يک تجديد خاصی که مثلاً يک جوری که تقويتش بکنيم و الا خود سلام کردن معصيت نيست اين مطلب را کی میتونيم اثبات کنيم، روايات بايد درست بشه میخواهم راه فنیاش را به شما ياد بدم اگر سلام معصيت بود، با اطلاقات اعانه اثم،
س: اين سلام حاج آقا احترامه شايد به عنوان احترامه
ج: چشم حالا احترام باشه، به عنوان سلام بر هر کسی، تأييد خيلی خوب اما اعانه بر اثم يعنی من تشويقش کردم که اين گناه را انجام بده اين غير از آنه، دقت کردين و لذا در آن، مثلاً ببينيد در باب ذکات به فاسق، بنابراين که مثلاً در شارب الخمر دليل داريم بقيهاش را هم الحاق کردند آنجا آقايون اشکال کردند که الحاق نمیشه کرد اما مع ذلک گفتند اگر شما به يک انسان فاسق ذکات را داديد به حيثی که اين ذکات تو منشأ تجری او بشه که فسق انجام داده اين نمیشه که ديگه اين دليل نمیخواهد ديگه اما شرب خمر، اگر شارب خمر بود ولو کسی هم نمیدانه، ولو تأييد هم نباشه معتاد شده بايد خمر بخوره مثلاً من باب مثال آن به عنوانه خارجه، ذوق فقهی را فراموش نکنيد اگر روايت آمد لاتعطی الذکات بشارب الخمر آن میشه لعنوانه، چه میخواهد اعانه باشه چه میخواهد نباشه، چه میخواهد تأييد باشه چه میخواهد تأييد نباشه، چه میخواهد نشر فاحشه باشه ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فی الذين آمنوا گاهی شما اگر ذکات بديد اعانه بر او برگناهه، اين درست نيست، گاهی شما اگر ذکات بدين اعانه او بر گناهه، اين درست نيست گاهی شما اگر ذکات بدين تشيع الفاحشه فی الذين آمنوا گاهی شما اگر سلام بر لاهی بکنيد تشيع الفاحشه فی الذين آمنوا، پس دقت بکنيد دو عنوانه، يکی اين که بعنوانه، يکی اين که تحت يک عنوان عام وارد بشه، ما اگر بخواهيم بگيم سلام علی اللاهی بها معصية بعنوان ولو از قبيل شياع فاحشه نباشه ولو از قبيل اعانه بر اثم نباشه اين مبنی است بر چه؟ برای اين که اين حديث بالخصوص سندش صحيح باشه، که اين عنوان بعنوانه حرام باشه و الا بايد بره تو عناوين عامه اين بحث نه به خاطر اين روايت که حالا سند هم نداره، من میخواهم راه کلی اجتهاد را و استنباط را که چه جوری هست اگر عناوينی که غير از عنوان خود محرمه میخواهد حرام بشه يا بايد توی يکی از عناوين عامه وارد بشه، مثل تشيع الفاحشه، شياع الفاحشه، يا اعانه بر اثم، يا بايد آن عنوان بعنوانه دليل معتبر داشته باشه و الا مشکله اين دوتا مطلب.
و الخائض فيها کالخائض يده فی لحم الخنزير عرض کرديم اين عبارت با يک تغييری در کتاب شيخ صدوق هم آمده و يک رابطهای بين خنزير و شطرنج در طائفه از روايات ما آمده اين هست اين انصافش اين هست، مثلاً حديثی که در همين باب در قبلش داره مثلاً روايت ابن رعاب اگر سهل نبود سندش مشکل نداره قلت جعل فداک ما تقول فی الشطرنج قال المقلب لها کالمقلب لحم الخنزير سندش اجمالاً بد نيست ليکن همان طور که عرض کردم توی چيزش داره در سندش به اصطلاح روايت سهل ابن زياد داره اين را ما داريم يعنی مسأله مقلب، مسأله لحم خنزير را ما داريم اين طور نيست که نداشته باشيم اما صحيح بودنش و صحيح نبودش بحث ديگری داره و من عرض کردم احتمال داره ديگه نمیدانيم حالا و الله اعلم، ما در آنجايي که ما بررسی کرديم ديديم اسلاميت آمدن گوشت خنزير را در چيز داريم در مسألهای کلمات خود ابوهريره داريم، اما کلمهای از ابوهريره نقل شده در اينجا بلی کلمهای از ابوهريره نقل شده خوب دقت بکنيد آن کلمه راجع به نرده نه راجع به شطرنج، عرض کردم ديروز هم، يا دو سه روز پيش عرض کردم بخاری در کتاب الادب المفردش ظاهراً ان يعلم من مرّه يا مرهای کوفی قال سمت اباهريره يقول فی الذی يلعب بالنرد، قماراً کالذی يأکل لحم الخنزير و الذی يلعب به غير قمار، اين که میگن آن وقت قمار نبوده نه همهاش قمار بوده نه غير قمار هم بوده، کالذی بلی و الذي يلعب به غير قمار کالذی يغمص يده فی دم خنزير اصل ارتباط بين، حالا اينجا که نرده، بين شطرنج دقت میکنيد ارتباط بين نرد شطرنج با خنزير عرض کردم هم در روايات ما آمده که بعد حالا عبارت فقه الرضا را میخوانيم اصلش را هم کلام خود ابوهريره است نه ابوهريره عن رسول الله و آن هم در نرده، اصل يعنی اولين بار، که من پيدا کردم نمیدانم حالا بگردم
20: 28
شايد جای ديگه هم پيدا بشه در دنيای اسلام توسط اين صحابی گفته شده، آن وقت میمانه رابطهای بين شطرنج با لحم خنزير من سر در نياوردم هنوز هم همينه، با اين که تو اين روايت آمده صدوق هم آورده قدس الله نفسه،
س:
38: 28
ج: ها! يک احتمال داره که میخواهد بگه اين نجاست مغلظه داره، مثلاً هم لعب باطله هم بته مثلاً من باب مثال، نمیدانم مثلاً چون گاهی اوقات بعضيا تشبيه به سگ میکنن وقتی تشبيه به سگ کردند میخواهن بگن نجس العينه باز گاهی سگ فوائدی داره، سگ چوپان هست گله هست، وقتی تشبيه به خنزير میخواهن بکنه، میخواهن بگن هيچ فايدهای نداره ظاهراً اين طور باشه احتمالاً ترابطش شايد اين باشه،
س: حرمت مغلظه، يا نجاست مغلظه،
ج: نه حرمت مغلظه، اينجا نجاسته، يا ممکنه يا ممکنه مثلاً چون بعضی از روايات ما داريم، ببينيد حالا من آن روايات را میخوانم ممکنه من نمیفهمم چون بلد نيستم نمیتونم چيزی بگم، اين روايت اينجا جوريه مثلاً اجازه بدين برايتان بخوانم،
س: حاج آقا روايت ابوحنيفه را از کجا نقل فرموديد
ج: ابوحنيفه نقل نکردم من چيزی
س: ابوهريره،
ج: آنی که من نقل کردم از ابوهريره بود نه ابوحنيفه،
س: روايت هم نبود،
ج: روايت هم نيست آقا، مثل خسن و حسينش کردين من از تهذيب الکمال به اصطلاح البته از ادب کتاب ادب بخاری چاپ شده من هم دارم، ديگه مراجعه نکردم، البته از ادب کتاب ادب بخاری چاپ شده من هم دارم ديگه مراجعه نکردم از تهذيب الکمال مذی نقل کردم آن چاپی که من دارم جلد يازده صفحه 137 اين تهذيب الکمال از بهترين کتابهای رجالی اهل سنته انصافاً يک احتمالش هم اين باشه، در ارشاد يک حديثی داره که پيغمبر فرمود يظهر فی امتی الخسب و الغدر، قالوا متی ذلک، زمين میره پايين اوضاع بهم میريزه سنگ به آسمان مياد، اذا ظهرت مآذف، مآذف همين آلات موسيقی، و القينات، قينات همين که زنهای مغنيه مطربها و شربت الخمر، و الله ليبتن اناس من امتی علی أشر و بطر و لعب، لعب داره لعب يعنی مثلاً شطرنج و نرد و اينها فيصبحون قردة و خنازير، شب شکل شان آدمه، صبح میشن خنزير لاستهلالهم الحرام، و اتخاذ البته در اينجاها آن توش لعب نيامده، و اتخاذهما القينات قينات زنهای مغنيه زنهای مطرب به اصطلاح، به اصطلاح امروزی ما رقاصهها مثلاً، و شربهم الخمور و اکلهم الرباء و لبهم الحرير، ديگه چون ابوهريره اين جزو اولياء الله نيست که بخواهيم توجيه کلام ابوهريره بکنيم مشکل اينه که بعد از اين که کلام، که اولين بار ما ديديم آنجا تو بعضيا روايات ما آمده، به لحاظ سند در اين کتاب کافی هم آمده، در کتاب فقيه هم آمده مرسلاً در کتاب فقيه مرسل آمده در کتاب کافی مسنداً آمده و ليکن سندش ضعيفه، من هم هنوز نفهميدم آن وقت يک تکه ديگه داره، و الناظر اليها بعد لاصلاة له که نداره فقيه، و الناظر اليها کالناظر فی فرج کذا، اين را هم مناسبتش را من فهميدم صدوق هم اين را نياورده فقط تو جامع بزنطی است، اين تقاربی که در باب شطرنج هست اينجا هم مثلاً داريم مثلاً در اين حديث شماره2 داريم بلی عن ابی الحسن رضا(ع) قال المطلع فی الشطرنج کالمطلع فی النار يا المطلِع کسی که رو شطرنج به اصطلاح خم میشه و مشغول بازيه، مطلع فی النار داريم مالک و لمجلس لاينظر الله الی اهله، اين را هم داريم اما کالناظر الی کذا، اين را نمیفهمم ملازمش را هم نفهميدم، صدوق هم نياورده،
س: اصلاً فحش بده که
30: 32
ج: بلی، و اللاهی بها و الناظر اليها فی حال مايلهی بها و السلام علی اللاهلی اينها ديگه به اصطلاح تکراره و من جلس علی اللهو بلی فقد تبوأ مقعده من النار، اين را صدوق نداره، اما در آن روايت داشتيم، روايت سليمان جعفری کالمطلع علی النار، و کان عيشه حسرة عليه فی القيامة به طور کلی داريم در خصوص شطرنج نديدم و اياک مجالسة اللاهی و المغرور بها فانها من المجالس التی باع اهلها بسخط من الله اين را هم عرض کرديم، لمجلس لاينظر الله اليه داريم، يک تعابير مشابهی بين اين هم قريبش داريم فيعم که معهم نداريم، يعنی اگر خداوند بنا شد غضبش بکنه و بر اين شخص شطرنج باز عذاب بکنه، تو هم که در آن مجلس هستی باز نمیکني بر تو هم نازل میشه اين را در شطرنج من نديدم جز اينجا، صدوق هم نداره، اينها ديگه، اينهای که اخيراً خواندم از منفردات جامع بزنطيه، صدوق هم اين قسمتها را نداره اين يعمک معهم را جای ديگه داريم اينجا نداريم، امام صادق در باب قضاء داره روايت به يکی از شيعيان فرمودن من تو بازار رد میشدم چون يک نحوه دادگاههای به اصطلاح ما گشت ارشاد میگن يک دادگاههای بود که مثلاً يک دکهای بود تو خود بازار قاضی آنجا مینشست مردمه همانجا میکردند احتمالاً گاهی در اسلام به او احتساب میگفتند حسبه محتسب، سريع دادگاه سريع، نمیدانم حالا پروند و اينها نمیخواهد همين جور، امام فرمودند که من تو بازار رد میشدم يک دکهای که بود مال آن قاضی تو پيش آن نشسته بودی، آن میگه آقا من کار به آن آقا ندارم به او مراجعه نمیکنم به اين سلطه حاکم ظالم، ما اين آقا رفيق ماست و آنجا مینشينم به اصطلاح امروزه يک چايي میخوريم يک قليان میکشيم، به اصطلاح ما، من مینشينم آنجا يک کمی با ايشان صحبت میکنم، حضرت فرمود بلی تو به اين نيت مینشينی، اما تخاف ان ينزل العذاب فيعم من فی المجلس، اين را هم داريم اما در شطرنج من نديدم خب اشتباه نشه، اين را در جايي ديدگه ديدم که انسان در مجالس اهل معاصی ننشينه چون ممکنه که عذاب بيايد او را هم شامل بشه، در اينجا داره من المجالس التی باع اهلها بسخط من الله يا بسخط من الله يتوقونها فی کل ساعه، يتوقعونه اين سخت الهی را در هر ساعت فيعمک معهم اين فيعمک معهم را در شطرنج من نديدم الا اينجا روشن شد از طرف ديگه مرحوم صدوق بعد اين طور میگه بعد از اين عبارتی که خواندم کالناظر و فی فرج کذا اين جور داره و اللاعب بالنرد قماراً نردش کرده تو فقيه، مثله مثل من يأکل لحم الخنزير، و مثل الذی يلعب بها من غير قمار مثل من يضع يده فی لحم الخنزير او فی دمه، اين خيلی شبيه عبارت ابوهريره است اصلاً عبارت ابوهريره اصلش تو نرده اين من غير قمار دقت کردين تو شطرنج نيست اشتباه نشه، اين عبارت صدوق يعنی ما در کتب و غير عجيبه، صدوق عبارتی که خيلی شبيه عبارت ابوهريره است، که آن هم عبارت مال خود ابوهريره و اين همه باز ظرافت صدوقه که اين را تو شطرنج قرار نداده تو نرد قرار داده، اين ذيل کلام در باب نرد تو کتاب جامع بزنطی الآن نيست، يک ذيلی کلامی در اينجا بود که باز در کتاب فقيه نيست و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.