ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (54)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-54

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض شد يک شبهاتی و يک سؤالاتی و مطالبی راجع به حديث زراره که در استصحاب مطرح شده که تفاصيل اين بحث­ها را در اصول قاعدتاً تعرض کردم يک مقدارشه مانده بعد انشاء الله، ليکن اجماعی که مناسب با بحث اينجا باشه، آن صحبتی که هست خلاصه­اش بکنم مختصر، بنای فقهاء و اصوليين ما از وقتی که اين روايات را در اصول در بحث حجيت استصحاب پيدا کردند، اين است که کل اين روايات را ازش استصحاب فهميدند، آنچه که به ذهن اين بنده می­رسده و مخالف با اين آقايانه، من الآن توضيحش را عرض می­کنم اجمالاً انشاء الله تفصيلش در بحث­های اصول و خب فکر بشه روش ديگه حالا بالاخره يا موافق يا مخالف

6: 1

به ذهن ما مي­آيد که در حقيقت در اينجا دوتا قاع ده است اين روايات مجموعه دو قاعده است نه يک قاعده، البته اين که ما يک عده قواعد داريم که يک شباهتی به استصحاب داره اين جای بحث مسلمه خب، فرض کنيد مثلاً قاعده شک ساری داريم، قاعده شک ساری را اين طور تفسير کردند که انسان يقين داشته  باشه بعد شک به خود يقين بخوره که اصلاً اين يقين من از کجا پيدا شده، شک داشته زيد اعلم علماء است، يقين داشته زيد اعلم علماء است، الآن شک پيدا می­کنه که اصلاً آن يقين من درست بود يا نه؟ من اصلاً از فرد درست و حسابی سؤال کردم اين آقا اعلمه، يا نه بی­خود من از اين آقا ما تقليد کرديم اين را شک ساری می­دانين اين قواعد را چرا آوردند به خاطر اين که ببينند از آن رواياتی که در باب استصحاب ذکر شده آيا اين­ها هم در مياد حجيتش يا نه؟ مثلاً اينجا يقين داشت يقينش متزلزل شد و اين تزلزل خوب دقت بفرماييد چون شما تو ابحاث اصولی هميشه يک تحليل علمی و اصولی برای قضيه بايد بگی، تزلزل به مرحله حدوث خورد نه به مرحله بقاء، يک دفعه تزلزل شما تو مرحله بقائه، يک دفعه تزلزل شما به مرحله حدوثه، بناشان به اين شد که اگر تزلزل به مرحله حدوث خورد اين بشه شک ساری، اسمش را هم گذاشتند ساری يعنی شکی پيدا شد که سريان به ريشه يقين کرد، من می­دانستم زيد عادله، الآن دو ماهه باش صحبت می­کنم شک داريم در عدالتش نه اين که الآن عادله، می­دانم شک داريم در عدالتش اما منشأ شک تارتاً اينه که من از اول بی خود به اين علم به عدالت پيدا کردم ولذا اين بحث را هم بعد آمدند مطرح کردند، من کان علی يقين فاصابه الشک فاليمض علی يقينه، مثل اين لسان شامل شک ساری می­شه يا نه؟ من کان علی يقين، حالا نمی­شه اش  را می­دانم دقت کردين يکش هم مثلاً قاعده مقتضی و مانعه، قاعده مقتضی و مانع به اين معنی است که اگر انسان يقين به حصول به وجود مقتضی داره اما يقين به انتفاء مانع نداره، آيا به مجرد يقين به وجود مقتضی يکفی در حکم به وجود مقتضا، ديد آقای زيد يک آتشی را تو خانه­ای آقای عمر انداخت، خب احتمال داره آتش پشت بام انداخته، پشت بام هم مثلاً قيرگونی بوده محکم بوده چه بوده به داخل اساس نخورده، احتمال داره در باز بوده افتاده اثاثه آتش زده، پس مانع را يقيناً منتفی نديده، با عدم انتفاء مانع می­تونه بگه اين آقا خانه­ای آن آقا را آتش زد، مانع را ديدم مانع را احراز نکردم، همين که احراز نکنم عدمش کافی است يعنی به عبارت اخری ديگه عدم المانع مجرای اصل نيست، چون خوب دقت بفرماييد ما يک اصطلاحی در اصول داره به نام موضوعات مرکبه که يک شرحی داره، اقسام داره، موضوعات مرکبه در جمله­ای از اقسامش شما می­تونيد موضوع را يک قيدش را يا مقيدش را با وجدان ثابت کني يکش را با اصل اين يک نکته­ای است، در همه موضوعات نه مرکبه نه در عده­ای از موضوعات مرکبه مثلاً می­گيد آب کر، پس اين دو عنوان داره آب باشه، کر باشه، حالا يک مقدار، اين آب کر بوده الآن کر هم هست، اما مقدار توش نمک ريختند که احتمال داره از آب بودن ديگه خارج شده، می­گم می­گم بلی شما آب کر، لباسی باش می­شوری می­گن پاک می­شه چرا؟ چون کريتش بالوجدانه، آب بودنش را هم به استصحاب بقاء صفت مائيت، سابقاً آب بود حالا هم آبه، يا بالعکس آب بودنش احرازه، کريتش با استصحاب، اين عبارت معروف شده در اصول متأخر شيعه درست هم هست، که عده­ای از موضوعات مرکبه را می­شه بعضياش را با اصل و بعضياش را با تعبد اثبات کرده، دقت حالا بحث سر اينه، آن نکته­اش آيا ما در ترتب مقتضا بر مقتضی عدم المانع را با اصل می­تونيم احراز بکنيم، مقتضی که بالوجدانه، می­بينم قطعاتش را انداخت، شعله­ای آتش انداخت، مانع را احراز نکرديم لذا نمی­دانيم مانع بود يا نه؟ می­تونيم بگيم الاصل عدم المانع، ما اين دوتا را با همديگه جمع بکنيم مقتضی بالوجدان عدم المانع هم بالتعبد، پس در نتيجه مقتضا مترتب شده خانه آتش گرفته اين آقا آتش زده، آقايون جواب می­دن نه آن عدم مانع هم بايد احراز وجدانی بشه، اينجا از آن مواردی نيست که احراز عدم المانع برای حکم بر ترتب مقتضا کافی باشه اين ظرافت کاره دقت، پس ما يک قواعد ديگه هم داريم، يک استصحاب قهقرايي هم داريم که شايد شنيده باشين، استصحاب قهقرايي عکس اين استصحاب معروفه، چون در استصحاب معروف يقين سابقه شک لاحقه در استصحاب قهقرايي شک سابقه يقين لاحقه، درست عکسشه، مثلاً الآن می­دانيد زيد هست زنده است، اما نمی­دانيم مثلاً ده سال پيش هم زنده بود يا نه؟ يعنی به دنيا آمده بود يا نه؟ الآن می­دانيم، حالا نه ديگه نمی­دانيم عمرش چقدره بيست سال قبل سی سال چون يک اثری داره اگر اين در سی سال قبل زنده بود مثلاً وارثی از فلان آقا می­شه اگر نبود نه، الآنش متيقنه چهل سال قبلش متيقن نيست، مثلاً وارثش کافر بوده چه بوده، حالا به خاطر مسائل ارث جوريه که اگر ثابت بشه چهل سال قبل هم مسلمان بود ارث می­بره اگر سی سال قبل مسلمان ارث نمی­بره من باب مثال حالا شما می­تونيد استصحابه اين جوری بکنيد، يقين تان را بکشين نه به جلو، الآن که يقين دارين حياته، يا مثلاً من باب مثال الآن شما يقين دارين با وضوء هستين می­دانين صبح از خواب بلند شدين و گيج بودين نمی­دانين آيا صبح نماز تان را با وضوء خواندين يا نه؟ اما الآن وضوء دارين مثلاً ساعتی، الآن ساعت مثلاً يک ربع به يازده ساعت نُه قطعاً وضوء گرفتين اما هفت يا شش که می­خواستي نماز صبح بخوانی نمی­داني، الآن يقين­تان را بدين به آن وقت بگين من ساعت شش و نيم نماز صبح خواندم الآن که من يقين دارم به وضوء به طهارت، پس آن ساعت شش و نيم من با، عکس استصحابه يقين را به عقب بکشی، اين را هم آمدند گفتند نه استصحاب چنين کاری نمی­تونه بکنه، استصحاب نمی­تونه بری عقب را درست کنه، شکی که قبلاً بوده آينده را درست، دقت اين اصول را من هی عرض می­کنم،

س: مبانی بسيار از لغت­ها براساس همين چيزها

ج: قبول کردند که در لغت مثلاً جاری می­شه مثلاً چون بناء عقلائه،

س: شما يعنی از موردی که تو مثال

ج: البته الآن شما می­دانيد خيلی از غربی­ها غير غربی­ها،

21: 8

دقيقه قبول نمی­کنن می­گه هر زمان بايد خودش قرائن درست بشه، زمان شما اين معناش اينه اين معلوم نيست که در سابق در زمان رسول الله هم بوده، در دويست سال قبل هم بوده، بايد شما به نوشته­های دويست قبل برگردين ببينيد تبادر از آن­ها هم در مياد يا در نمياد؟ غرض اين، الآن تو کتب اصول ما آمده راسته، اما معلوم نيست اين خيلی عقلائی هم باشه، غرض قابل نق نق هست، يعنی قابل بررسی هست هست تو اصول ما فعلاً که استصحاب قهقرايي در يکی دو مورد حجته مثل اين­ها يکی هم سير عقلائيه فلان، ليکن اين روشن نيست حال به هر حال اصل اولش عدم حجيته.

بحثی که بنده سراپا تقصير مطرح کردم اينه که احتمالاً ما در حقيقت دو چيز داريم ولو در هردو يقين و شکی در بقاء است يکی جايي که به سبب يقين داشته باشه اين خودش يک قاعده عقلائی است ربطی به استصحاب نداره يعنی ما هر وقت چه

13: 9

به سرمان افتاد، به عبارت ديگر سبب انطباق در ذهن ما پيدا کرد ما دنبال آثارش و مسبب می­ريم تا سبب مزيل بيايد، و به نظر من روايت زراره اول هم مفادش همينه، اين استصحاب اشکالی اين که اصل مثبته هم به همين حل می­شه، امام فرمود فانک کنت علی يقين من وضوئک، اينجا می­بينيد وضوء سببه، يعنی شما هر وقت در زندگی تان در هرجا فرق نمی­کنه سببی را ايجاد کردين شک بکنين در آثارش شما دنبال سبب برين، بگين من سبب طهارت که آمد، اين سبب همين طور تأثير داره تا مزيل سبب مزيل بيايد، حدثی به جاش، مثلاً در  باب نکاح خب ملتفتين شما ديگه مشهور است که در باب نکاح شارع خيلی تأکيد روی احتياط داره مع ذلک گفتند که اگر در طلاق شک کرده و شايد هم توجه بفرماييد تا آنجايي که من ديدم شايد خيلی نادر از کل فقهای اسلام مخالف اند يعنی فقهای سنی و زيدی و شيعی گفتند که اگر کسی شک کرد که طلاق با اين صيغه يا با اين خصوصيت واقع شده يا نه؟ همان استصحاب بقاء نکاحه، خب اين که مخالف احتياطه ديگه حالا شک کرد، اين شک در طلاق را فقهای اهل سنت چون يکی از فروع مهمه، طوائف مختلف فقهای اهل سنت زيديه، شيعه همه شان دارند و بناشان به اينه که چرا؟ چون می­گن عقد نکاح سببه، شما سبب آمد، تا سبب مضاد نيامد همان سببه دنبالش برو، لذا عرض کردم يکی از اشکالات امروز اينه، يکی از اشکالات، فانک کنت علی يقين من وضوئک و لاتنقض اليقين بالشک، عرض کردم از تهذيب الاصول، ايشان مرحوم آقای خمينی معتقد هستند که اين استصحاب مثبته، ايشان از يک جايي جواب دادند الآن تو ذهنم نيست اين لحظه يک عده هم جواب دادند واسطه خفيه اشکال نداره، چرا؟ چون امام نگفتند انک علی يقين من طهارتک، آن وقت جوابش به اين راهی که من عرض کردم روشن شد اصلاً استصحاب نيست آن، آن يک قاعده­ای ديگری، اسمش را می­شه بگذاريم قاعده سببيت مثلاً و آن اين که اصولاً اگر انسان يک سببی برای شئ آمد دنبال آن سبب هست تا مزيل بيايد و اين ببينيد لازم نيست همه جا استصحاب اين باشه، نه در استصحاب شما چه کار می­کنيد اين تحليل عرفي­اش، چون در عرف هم هست اين مطلب اصلاً خود استصحاب که اين قاعده سببيت که در روايت آمده در عرف هم اجمالاً وجود داره اما اين غير از استصحابه، عرض کردم اين مطلب را چون تا حالا کسی از اصوليين مشهور نگفتند، اين ابداعات خود بنده است يک مقدار روش فکر  بکنيد ببينيد به نيتجه­ای می­رسه يا نه؟ اما استصحاب معيار در استصحاب اين نيست معيار در استصحاب توسعه يقينه،

س: اين همان قاعده دومه به نظر تان

ج: ها! پس ما دوتا چيز داريم، يکی استصحاب داريم يکی قاعده سببيت داريم، در قاعده سببيت ما اگر يقين به يک سبب پيدا کرديم رفع يد، آن وقت لذا در قاعده سببيت به خلاف استصحاب نظر ما بيشتر رو مسببه، تا حالا مثبت می­شه اصلاً اين مقدار از اثبات محط نظره، اين مقدار يعنی می­گه آقا تو مگر وضوء نگرفتی، گرفتی پس هنوز پاکی، همين که وضوء داره تا مضاد وضوء نياد از آن صورت وضوء رفع يد نکنيد،

س: اين مسبب نشد که

ج: نه سببه،

س: شما قاعده استصحاب شد

ج: استصحاب چيه، مسببه، مثلاً اين آب متغير شده به نجس اين خانم حيض پيدا کرده وطيش حرامه، انقطاع دم بود، انقطاع دم بود اينجا سبب و مسبب مطرح نيست، به لحاظ سبب و مسبب و الا اگر به لحاظ سبب بود که حيض بود يسئلونک عن المحيض هو اذی، خود حيض يک اذيتی است که معلومه خون که قطع بشه ديگه اذيتی نيست برای زن­ها، فاعتزلوا النساء فی المحيض، روشن شد، حالا من محيض، يعنی زمان حيض مکان حيض حالا بحث آن جهتش را ندارم نمی­خواهم وارد بحث فقهش بشم، اين حکم داريم ما آن حکم حرمت وطيه، آن وقت  چون حرمت وطی هست بعد شک می­کنيم استصحاب می­گه بقاء حرمت وطی، يا الآن ما يک آب متغير می­بينيم اين آب متغير الآن نجسه، فرض کنيم پنج کر آبه، به خون قرمز شده دقت می­کنيد آب قرمزه، دو روز مانده يواش يواش سفيد شد پنج کر آب سفيدی سفيد، هيچ تغيير هم نداره آيا اين پاکه يا نجسه؟ آن کسانی که می­گن استصحاب يعنی اين نجس بود الآن شده نجس فرق نمی­کنه به ذهن من مياد که مادر حقيقت دو چيز داريم، اگر رو مسبب رفت يعنی حکم رفت اين در حقيقت خود استصحاب، اما اگر رو سبب رفت اين قاعده سببيت و مسببيته، مثلاً من اگر شک کردم رکعت سوم يا چهارم برای من که استصحاب در آنجا جاری بشه مثلاً بناء بر اقل که استصحاب باشه آن قطعاً ربطی به سببيت و مسببيت نداره، اصلاً ربطی به سببيت نداره، مثلاً مسأله خيار فرض کن خيار غبن من معامله­ای کردم معلوم شد سر من کلاه گذاشتند آيا خيار غبن آنيه، همان لحظه اول يا استمراريه، آقایون که گفتند استمراری استصحاب، در آن اول که خيار داشت اين را استصحاب می­کنيم، اگر اين استصحاب بخواهد جاری بشه حالا غير از اين که در شبهات حکميه کليه هست ربطی به سبب نداره خود حکم و اصلاً اين از قبيل شک در مقتضی هم هست که مرحوم شيخ می­گه پس بنابراين ما بياييم و آن روايتی که می­گه کنت علی يقين من وضوئک، که الآن يک بحثه، اين اصلاً ناظر به قاعده سببيته، قاعده سببيت يک چيزی است مشابه استصحاب، فرقش اينه که در قاعده سببيت يک مقدار از لوازم ثابت می­شه يعنی مسبب،

س: حاج آمديم در بحث مستصحب يا خودش بايد حکم شرعی باشه يا اثر او حکم شرعی باشه

ج: اين مال قاعده سبب،

س: استصحاب ما روی سبب باشه اما اثرش که طهارته، چون حکمش شديده خب در اينجا هم استصحابه،

ج: ببنيد ما بنابراين اصلاً مثل مورد روايت اول زراره را در حقيقت درست همين تعبير آمده ما آن را به اصطلاح مورد استصحاب ولو يقين به سببه، آن نکته­اش اينه، آن وقت اجازه بفرماييد اگر نتيجه، يکی از نتايجش اگر گفتيم آن يک حکم مستقلی است و قاعده مستقلی است اگر در جايي شارع يک چيزی را به نحو قضيه به نحو حکم کلی آن را سبب قرار داده آنجا هم بگيم جاری می­شه ولو استصحاب در شبهات حکميه جاری نشه نتيجه­اش اين می­شه مثلاً در چون تا حالا بحث­ ما برای چه کرديم برای مانحن فيه برگرديم به مانحن فيه تا روشن بشه، ببينيد شما يک حيوان داشتيد اين حيوان الآن ميته شده بحث اينه ديگه، شما دو جور می­تونيد برداشت بکنيد يک همانی که آقاي خويي فرمودند قبل از اين که ميته بشه لايجوز مزاحمته، الآن هم لايجوز استصحاب هم عدم جواز مزاحمت را، بعد هم ايشان اشکال کردند که اين استصحاب در احکام کليه است و ما قائل نيستيم اين اشکال ايشان وارده، يعنی اگر ايشان در استصحاب رفتند رو عدم جواز مزاحمت که حکمه، اين ديگه ما کار به سبب نداريم اين خودش يک حکمه، در استصحاب کاری که ما در استصحاب يعنی نکته­ای فنی­اش را من عرض بکنم، شما هرجا بخواهين استصحاب بکنين نکته­ای فنی­اش توسعه يقينه، لذا اين شک شما در مرحله بقاء اين در حقيقت يقين است تنزيلاً مثل زيد اسد می­مانه و لذا ما عرض کرديم استصحاب جزو اصول مثبته، آن نکته­ای فنی­اش به نظر ما اينه، چرا جزو اصول مثبته، يعنی به عبارت ديگر اين در بحث را ملاحظه فرموديد عده­ای اصلاً استصحاب را جزو امارات می­دانه، اصلاً جزو ظن می­دانن، عده­ی جزو مثلاً فرض کنيم اصول تنزيلی می­دانن، عده­ای، چرا آقاي خويي قائله که استصحاب جزو اماراته، ليکن آمده ايشان امارات را چون ايشان از آن ور خب فقيهه، اصولی است می­بينه يعنی ايشان مياد می­بينه يک چيزی هست در استصحاب يک رؤيتی هست ببينيد ديروز زنده بود امروز هم شما زيد زنده می­بينيد ديگه، يک رؤيتی هست ايشان رؤيت را هرجا که باشه خيال می­کنه اماراته، از آن ور هم نمی­تونن به لوازمش التزام بدن، آمدند فرمودند ما امارات دو جور داريم، اماراتی که لوازمش حجته، اماراتی که لوازمش حجت نيست، معيار چيه؟ سيدنا الاستاد هر اماره­ای که در مقام حکايت و کشف از واقع باشه لوازمش حجته، هر اماره­ای که ارتباط با واقع نداره از لوازمش حجته، ايشان از اين راه، در عبارات عده­ای از اهل سنت، ليکن قدمای فقهاء خودمان اصلاً به لوازم استصحاب اخذ کردند، جاش نيست و الا توضيحاتش فراوانه، زياد الی ماشاء الله در همين بحث­های مثل کتاب اجاره شرح لمعه ديگران در اکثر ابواب معاملات در صورت تنازع مثلاً می­گه اصل يعنی اصالة عدم فلان استصحاب بعد لازمه­اش حکم برش بار می­کنه، از اگر آقايون بعد از اين می­خواهيد تدريس شرح لمعه بفرماييد معظم اصولی که در موارد معاملات در شناخت مدعی و منکر صاحب لمعه جاری می­کنه مثبته، ليکن اين اشکال، نگين آقايون مثلاً تنقيح نکردند چرا؟ آن­ها اعتقادشان اينه که مثبتش هم حجته، لوازمش هم حجته، اين مدرسه اصول متأخر ما بود که هنوز هم گيردارند که مثلاً آقای خويي می­فرمايد استصحاب جزو امارات می­شه، پيش ده­ها فقيه ما جزو اماراتی است که لوازمش هم حجته، اما ايشان می­گه نه يک اماره­ای است که لازمش حجت نيست، پس ببينيد ما، آن وقت از آن ور استصحاب احاطه داشت،

40: 19

خودمانه خب، خب بشينيم حالا خودمان شرح بديم، مسأله به جايي که بگيم قال فلان و قال فلان ما هم معتقديم که استصحاب جزو اصوله، جزو امارات نيست، مفيد ظن هم نيست، يک نوع رؤيت توش هست تحليل ما اينه، يک نوع رؤيت تو استصحاب هست و امارات هم توش رؤيته، اصلاً اصول عادتاً توش رؤيت نيست اصول توش رؤيت نداره، چون موارد شکه رؤيت نداره، استصحاب توش يک رؤيت هست نائينی عقيده­اش اينه که استصحاب توش رؤيت نيست انکشاف واقعه، اين هم يک تحليل، شما يک کشف الواقع داريد اين در صفت شماست، يک انکشاف الواقع  داريد اين مال آن طرفه نه مال شما، لذا ايشان می­گه شما اگر يقين پيدا کنيد، اين تصور ايشان در خلاصه­ای عمل اجتهاد اين جوريه ديگه، می­گه اگر شما يقين پيدا کردين که نماز جمعه واجبه، تحليل می­کنه، يک شما يک صفت نفسی دارين يقين خودش يک صفت نفسانيه ديگه آرامشه، به خلاف شک، ظن که يک نوع ترديده، يک صفت نفسانيه، دو شما واقع را می­بينيد، يعنی می­بينيد نماز جمعه واجبه، سه واقع که وجود باشه برای شما منکشفه، چهار شما طبق اين انکشاف جری عملی می­کنيد، پس در موارد يقين صفت هست کاشفيت هست انکشاف هست جری عملی هم هست، اما شما مياد تو ظن معتبر اين يقين بود، ظن معتبر اولش نيست چون صفت يقين که نداريم اما کاشفيت هست زراره گفت امام صادق اين جور فرموده کاشفيت هست انکشاف را به قول امام هم هست، جری عملی هم هست، لذا وقتی ظن معتبر آمد از آن چهار مرحله سه­تاش با يقين اشتراک پيدا می­کنه، آن وقت ايشان هنرش اينه می­گه شما هم اگر آمدين استصحاب به حکم پيدا کردين سابقاً واجب بود، می­گين واجبه، در استصحاب خوب دقت کنيد صفت نيست صفت يقين نداره کاشف هم نيست اين فارقی اين جوری شده، اما انکشاف هست يعنی آن وجوبی را که شما استصحاب می­کنيد آن انکشاف هست براي اين اما کاشف نداريد، جری عملی هم هست، لذا ايشان در اصول تنزيلی که البته در احکام شرعيه منحصر در استصحابه، در اصول تنزيلی به ترتيب مقام سوم را برای اصول تنزيلی قائله نه چهارم،

س: کشف و انکشاف که از هم جدا نيستند

ج: نه می­گن اين دوتا از هم جدا اند، ايشان از اين راه وارد می­شه حالا عرض می­کنم، همين يک کسی گفت هر کس به اصطلاح زبانی صفت مدح تو گويد، چون اين مطلب وجدانی خودتانه خب خودتان مراجعه کنيد کاری نداره، نمی­خواهد قال زيد، قال عمر باشه، اما می­گه اگر شما در يک جايي احتياط کردين می­دانيد يا صدقه واجبه يا صلات؟ يک دفتر تقويم دارين روش نوشتين که اول شهر يا صدقه بدم يا صلات، اصلاً خود خودتان را نمی­تونيد بخوانيد يا صدقه نوشتين يا صلات، آقايون می­گن شما احتياطاً هردو را انجام بديد، نيستين احتياطاً هردو چون يکش در

52: 22

منجزه، آنجا هم اگر دقت  بکنيد اين طوريه صفت نيست کشف نيست، انکشاف هم نيست، فقط جری عملی است، پس فرق بين اصول تنزيلی با غير تنزيلی اينه که در اصول تنزيلی ايشان يک نوع انکشاف می­دانه، در اصول غير تنزيلی فقط جری عملی می­دانن، ديگه انکشاف، خوب روشن شد، ديگه کل مراحل اجتهاد را ايشان در اين چهار مرحله، شما در هرجا که بخواهين اجتهاد بکنين خوب راحت می­تونين حس بکنين که کدام مرحله هستين قطعه، ظن معتبره، اصول تنزيلی است يا اصول غير تنزيلی اين خلاصه حرف مرحوم، آن وقت آن حرف آقاي خويي، ديگه من نمی­خواهم وارد همه حرفا بشم عرض کنم عده­ای از قدمای ما چه سنی چه شيعه هم مثبتات استصحاب را حجت می­دانستند به نظر ما اين است که استصحاب جزو اصوله، و ما معيار در اصول تنزيلی را به اين قرار داديم خوب دقت  بکنيد در اصول تنزيلی اصل کلاً خودش يک امر تنزيلی ليکن تنزيل به چه شده؟ يک دفعه فقط به لحاظ عمل تنزيل شده می­گه آقا شما می­گين يا صدقه واجبه يا هردو، هردو واجب يعنی هردو را انجام بده، نه اين که هردو متعلق نذر تو بودند، نذر تو يکی بوده، نمی­دانين اين قطره­ای آب تو اين ظرف افتاد يا آن ظرف، می­گی هردو نجس، نه نجس به معنای واقعی، يعنی هردو نجس به معنای وجوب اجتناب، خوب دقت کنيد و لذا بنای فقهاء بر اينه که اگر لباس شما به يکش خورد نجس نمی­شه ملاقی احد اطراف علم اجمالی نجس نمی­شه چرا؟ هرکدام چيزی گفتند در آنجا هم تحليلی دارند، تحليل در آنجا همينه، که اين احد اطراف نجس واقعی نيست، نجس ظاهريه نجس علميه، نجس تنزيليه، آن ادله­ای هم که می­گه ملاقات با نجس، منجسه يعنی نجس واقعی، نه نجسی که شما تو ذهن تان درست کردين، دقت کردين آن نجسی که شما تو ذهن تان درست کردين آن نجس علميه، نجس ادراکيه، نجس ادراکی منجس نيست، نجس واقعی منجسه، لذا اگر عبای شما به هردو اناء خورد چون به نجس واقعی خورده آن وقت نجس می­شه اما به يکش خورد يکش نجس ادراکیه نه نجس واقعی، البته عرض کردم آقايون ديگه راه­های ديگه رفتند که حالا من نمی­خواهم اينجا وارد آن بحث بشم، دقت  بفرماييد، تحليل ما اين است که گاهی ما مي­آييم در تنزيل، تنزيل فقط به لحاظ عمله، اين می­شه اصل غير تنزيلی گاهی تنزيل به لحاظ رؤيته، خود آن رؤيت تنزيلیه، خود آن رؤيت جعليه، آقای خويي يا آن آقايون ديگه اين­ها آمدند در استصحاب يک چيزی ديدند که در اصالة الاحتياط نيست، ديروز هم ضابطه­اش هم عرض کردم يک فارق ديگه­اش در استصحاب می­گن ديروز زنده بود، امروز می­بينم ببينيد می­بينم زنده است، اين بينش الآن در يک نجسی که در يک نجسی که در دوتا اناء افتاده نمی­بينه، چرا؟ اين را بايد چه کار؟ چه جوری؟ تحليل ما اينه، خلاصه تحليل در آنجا تنزيل آمد رو يقين نه رو متيقن، يقين تان را توسعه داد که خود رؤيته، وقتی رؤيت توسعه پيدا کرد، اين آدم خيال می­کنه رؤيت واقعی است اين رؤيت خودش تنزيليه، اما در احتياط رؤيت تنزيل داده نشده، در احتياط رؤيت تنزيل داده نشده، و لذا شاهدش همانه که ديروز عرض کردم نکته­ای ظريفی بود ما در تمام اصول به استثنای اصول تنزيلی در اصول عادی عنوان هميشه عنوان مجهوله، نه عنوان خودش، اما تو اصول تنزيلی عنوان خودشه، يعنی مثلاً می­گيم زيد حی، ببينيد خودش، يک جای ديگه می­گيم مثلاً زيد مثلاً فرض کنيم مالک، يک جای ديگه می­گيم مثلاً اين آقا مجتهد بوده الآن مجتهد اگر ما رو عنوان بود می­گفتيم زيد مثل سابقه، يعنی زيد مثل سابق، اگر می­گفتيم زيد مثل سابق عنوان نداديم، اما نمی­گيم زيد مثل سابق،ً می­گين زيد مجتهد ببينيد عنوان ثابت می­کنم، يعنی چه؟ رؤيت اين را می­گه خب، اما شما می­گيد اينجا مشکوک النجاسة است در اطراف علم اجمالی خود نجس را نمی­بينيد لذا فرق اساسی مثلاً در قاعده سوق مسلم در قاعده سوق مسلم نمی­گين ما به دست مسلمان، به نيت مسلمان احترام می­ديم، می­گين نه اين قصاب که الآن در بازار می­فروشه هذا مذکی، هر وقت خود عنوان را راهی پيدا کرديم برای خود عنوان و تنزيلاً اين می­شه اصل تنزيلی اما آن را عنوان کلی مثل عنوان مشکوک اين مثل سابقشه، مثل سابقشه عنوان نمی­ديم اين می­شه اصل عملی غير تنزيلی ما در استصحاب عنوان می­ديم، تنزيل داريم اين تنزيل ما يعنی رؤيت داريم، اينی که آقای خويي می­فرمايد جزو اماراته اما به جهت حکايت نيست، جزو اماراته يعنی يک رؤيت داره، راسته حرف ايشان، جزو در مقام حکايت نيست يعنی اين رؤيت واقعی نيست، ايشان اسمش را گذاشته در مقام حکايت نيست، بنده اسمش را گذاشتم اين رؤيت تنزيليه، رؤيت داره، ما يک دفعه رؤيت را تنزيل می­ديم می­بينيد آن را، می­بينيم می­گه من در سجده هستم خوب دقت کنيد شک در رکوع می­کنم قال(ع) بلی قد رکعت، چقدر ظريفه يک دفعه می­گه امض فی صلاتک يعنی اصل غير تنزيلی يک دفعه می­گه قدر رکعت، اصلاً رکوع انجام دادی، می­گه من شک داريم امام که دروغ نمی­فرمايد می­گه من شک داريم به وضوئم، اين رکعت يعنی چه؟ يعنی تو داری می­بينی که رکوع ات را انجام دادی خوب دقت بکنيد، حالا آن و لذا در اصول تنزيلی شما بايد خوب دقت بکنيد چه جور شده اين اصل تنزيلی شده يعنی چه جور شده يک رؤيت تنزيلی اينجا پيدا شده چه جور شده امام فرموده بلی قد رکعت، يعنی چه در مغزتان در انسان، در، چون در بحث قبی هم عرض کرديم انشاء الله تو اين بحث­های حالا اينجا که ديگه تمام شد اين بحث عرض می­کنيم ما در اصول عمده چيزی که می­خواهيم انطباق در ذهنه، هرچه در ذهن شما آمد،  به آن مقدار درجه آمدن نگاه می­کنيم می­گيم اين حجته يا غير حجته، اين راهشه، اين خلاصه حرف اينه، در علوم حقيقی مثل فيزيک و شيمی شما تابع واقعيد، می­گيد دويست تا از علمای فيزيک اين مطلب را گفته، می­گم خب تو نظرت چيه؟ تو چه کار داری به علمای فيزيک، اما در اين مسأله شما در امور اعتباری در قوانين تابع علميد، تابع ادراکيد، ولذا اگر کسی مثلاً آمد گفت آقا اصلاً قانون فی حد ذاته دائماً منجزه، شما  ديگه بحث­های حجيت را نبايد مطرح بکنيد، بحث حجيت نمی­خواهد همه قوانين فی نفسه منجزه، يا اصلاً قوانين الهی يک خاصيتی داره که خودش فی نفسه منجزه علم ديگه نمی­خواهد، القطع حجة، الظن فلان، اينجا نمی­خواهد ديگه تمام قوانين حجته، ولو شما بدانيد، ندانيد حتی هم ندانيد چون شما آمدين گفتين قانون فی نفسه حجت نيست، دنبال حجت افتادين، علم حجت هست، قطع حجت، ظن هست، شک هست، نمی­دانم علم اجمالی هست علم سابق استصحاب باشه، تمام اين موارد که شما تو اصول می­بينيد دنبال اينه که آن انطباع ذهنی شما چيه؟ آن انطباع ذهني چيه؟ آيا آن حجت در بعد قانونی داره يا نداره؟ و تمام اين بحث­های هم که می­بينی اثبات بر اين که اين انطباع هست يا نه؟ آن بلی قد رکعت می­خواهد می­گه هست حالا چرا هست، چون اينه نمی­تونه بگه، نماز يک مجموعه­ای است که اول قرائته، بعد رکوعه، بعد سجوده، اين يک، دو شما دارين نماز خوانيد، سه دو، شما ببينيد خوب دقت بکنيد شما قرائت را قطعاً انجام دادين، سه رکوع هم دارين انجام می­دين اين چهار، اين ادراکات را باهم بريزين، شما دارين نماز می­خوانين در نماز اول قرائته، رکوع در وسطه، سجود برداشته، قرائتش هم می­دانين انجام دادين، رکوعش هم که داره، سجودش را هم همين الآن انجام می­دين، آن چيزی که در وسطه گيره، امام می­خواهد بگه با اين که چون در يک مجموعه هستين در اين مجموعه رکوع در وسطه و تو به جزء بعدی رسيدی الآن خود اين ادراک بر تو درست می­کنه يک ادراکی به اصطلاح يک رؤيت تنزيلی درست می­کنه که رکوع را انجام دادی،

س: اين که به تعبير شما قاعده سببيت می­شه

ج: نه باز استصحابه، اصلاً اين قاعده مستقليه،

س: اين می­شه همان موضوعيت ديگه،

ج: اين قاعده،

س: رکوع کرده

ج: اصلاً رکوع، اين ربطی به سببيت نداره،

س: آثارش هم صحت و اين­ها به دنبال داره

ج: نه صحت اصلاً بلی قد رکعت، صحت نيست،

س: قد رکعت می­شه سببيت استاد

ج: نه نه اين اصلاً يک چيزی اصل تنزيلی ديگری، استصحاب هم نيست، سببيت آنجايي است که ما سبب رکوع انجام داده باشيم، می­گه تو يک حالتی داری خوب دقت بکنيد اين حالت را در نظر بگيرين نماز که يک رکوع جای معين داره،

س: من نمی­خواهم حالت شک داره آخر

ج: خب می­گه درسته شک داری اين ترتيب را که می­دانه که اول قرائت بعد رکوع قرائت را که انجام دادی نماز را هم می­دانی، سجود را هم که داری انجام می­دی اين­ها مجموعاً يک کار تنزيلی درست می­کنه نه کار واقعی اين رؤيت می­شه رؤيت تنزيلی،

س: برزخ بين امارات و اصول می­شه

ج: ها! لذا اسمش را گذاشتند که عرش ال به اصطلاح عرش الاصول و فرش الامارات به قول جديدی­ها يا برزخ به قول شما، اين برزخيتش، يا گفت نائينی چه تعبيری کرد، آن امارات را گذاشت تو کاشفيت، اصول را گذاشت روی جری عملی اين را گذاشت رو انکشاف، اين لطيفه، يعنی مجموعه­ای کارها روش فکر بکنيد ممکن است فردا برای شما يک، اين نوع تنزيل از ابداعات فرض کنيد حقير سراپا تقصير، تفسير ما اينه، غرض اينه که شما وقتی مجموعه را در نظر می­گيرين در اين مجموعه رکوع تنزيلاً انجام داده شده، بقيه واقعاً انجام داده شده، واقعاً شما در نمازيد بازی که نمی­کنيد، واقعاً تو نماز هم رکوع جاش وسطه، واقعاً هم شما قرائته انجام دادين، واقعاً هم سجده را انجام دادين،

س: همان اصالة صحت فعل المسلم تقريباً

ج: اصالة الصحة فعل مسلم، اصطلاحشه، اصالة الصحة فی فعل الغير اين فی فعل النفس نه فعل غير، اين قاعده تجاوزه غير از آنه، دقت کردين، اين اصالة الصحة فی فعل النفس، من يک کاری انجام دادم، کار من خوب، اسمش را قاعده تجاوز هم می­گذارند، اسمش مشهور

س: تو فقه بهش اذکريت هم می­گن،

ج: آن يک چيز ديگه است و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال