ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (44)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-44

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

البته روش بحث در اين مسأله حيازت اين بود که اولاً کل کلمات استاد را متعرض بشيم بعد نقادی را شروع کنيم ما ديروز اين بحث حديث سبق را تمام نکرده رفتيم به نقادی حالا اين بحثی که ديروز

31: 0

استصحاب فعلاً به قول معروف تعطيلش می­کنيم تا برگرديم به مسأله حق الاختصاص يعنی تتمه کلام استاد آن کلام را تمام کنيم بعد برگرديم به بحث استصحابی را که گفتم، عرض کرديم مرحوم آقای خويي پنج وجه برای حق اختصاص آوردند يکی به قول ايشان مرسله معروف من حاز ملک اين را ديگه چون توضيحاتش را داديم تکرار نمی­کنيم، و قوله(ص) من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو احق به، اين را ايشان آوردن برای اثبات حق اختصاص متنی که ايشان در بالا آوردند همينه من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون ليکن در پايين در حاشيه محشی کتاب، يعنی مرحوم مقرر کتاب از کتاب سنن بيهقی نقل کردند قال من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون، فهو له، تعبير به هو له دارن، نه به هو احق به، و خيلی عجيبه که مرحوم استاد قدس الله نفسه فهو احق به را در متن آوردند فهو له در حاشيه البته ايشان نقل کردند بعدش از احياء مواتش مبسوط شيخ الطائفه قدس الله سره اين احياء موات در جلد سه ظاهراً چاپ شده در اين مبسوط هشت جلده، به نظرم جلد سه است آن اول احياء موات آن صفحه اول ايشان روايات را آورده من جمله اين را آورده ليکن اين روايت را مرحوم شيخ طوسی قدس الله نفسه در اول مبسوط از اثمر ابن مضرس نقل نکرده، مضرس با ميم، ضاد اخت الصاد ضاد ری سين، اثمر هم در لغت گندم گن به اصطلاح ثُمره يعنی گندم گنی اثمر ابن مضرس از صحابه است يعنی در صحابه حساب شده که می­گه اتيت النبی فبايعته فقال من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو له، قال فخرج الناس يتعادون تعادی در لغت يعنی دويدن يعنی مردم شروع کردند دويدن هر کسی برای خودش يک جايي بگيره من لم يسبقه يک جايي يتخاطون اين متن روايت چون ديگه حالا اين قسمتش را الآن می­گيم دو جور نقل شده در بعضی از کتب اهل سنت البته مرحوم شيخ طوسی هم نياورده اشتباه نشه، مرحوم شيخ طوسی هم در مبسوط نياورده اين ذيل را ليکن در کتاب خود ابوداود هست در بعضی از نسخ

س: اينجا تشديد گذاشته استاد يتعادّون

ج: يتعادّون غلطه، يتعادَون اصلاً تعادَون بايد باشه به فتح دال، از عدی است عدی دويدن يتعادون شروع کردن هر کسی، اين يتعادون هم الآن توضيحش را عرض می­کنم

س: اين جوری هم معنيش می­ده يعنی آماده بشن، زمينه سازی بکنه

ج: نه نه يتخاطون يعنی در آنجا دو نسخه از اين حديث نقل شده در بعضی از نسخش يتخاطّون به تشديد طاء يعنی خطه، خطه نقشه کشيدن يعنی می­رفتند افراد مثلاً رو زمين با، می­گن چه می­گن الآن گج ريختند، گج ريزی اين با خط کشی می کردند که اين مال من باشه اين اگر خط کشی باشه يتخاطون در بعضی از نسخ شان هم دارند يتخاطئون همزه داره به جای تشديد واو و همزه، خطوه يعنی گام گام به حساب، قدم قدم رفتند با قدم­هاشان آن وقت يتعادون دويدن يعنی به اصطلاح بر همديگه سبقت گرفتند ليکن دويدن با پا نه با اسب خوب دقت بکنيد اين اشاره است اين نکته، يعنی نه اين که هر که سوار اسبش بشه بگه اينجا اول زمين مال منه با اسبش بره بگه تا اينجا، نه اين که با دويدن اسب حساب بکنن، تعادی در اينجا، ها! قدم يتعادون يعنی می­دويدن با راه رفتن شان معين می­کردند چون در روايات عامه هم داره که پيغمبر اکرم نشسته بودند زبير از پيغمبر خواست اراد ان يقطعه حُضر فرسه، اين هم از نظر، اين هم هست در کتاب­های احياء الموات، حذر در آنجا حاء حوتی، ضاد مثل همين جا، ضاد اخت الصاد و به سکون ضاد و ری مثل حَضَر کلمه حَضَر، حُضر فرسه، حضر يعنی به مقداری که فرس او در يک نفس بدوه اسب او، يعنی به اصطلاح اسب را دواند به يک نفس، و داره که پيغمبر فرمودند اشکال نداره آن وقت بلند شد تو همان مدينه اسب را دواند يک جای رسيد باز چون علاقه بيشتری به زمين داشت آن تازيانه­ای که همراهش بود آن را هم پرت کرد، تا جايي که اسب رسيده بود يک چيزی هم فرض کن پنج شش متر به اندازه پرتاب تازيانه، می­گه پيغمبر فرمود تا همان­جای که تازيانه­اش رسيده حساب بکنيد، اين قصه، اين قصه­ای که اثمر ابن مضرس در واقع نقل می­کنه می­خواهد بگه نه با اسب حساب نشد، فخرج الناس يتعادون يعنی دويدن با دويدن بر همديگه سبقت می­گرفتند و يتخاطئون يعنی خطوه، يتخاطئون يا يتخاطون در نسخه­های بهترش يتخاطون آمده، يتخاطون از خطه، تفاعل از باب خطه، يعنی خط کشی همين که ما می­گيم خط کشی، خط کشی کردن، رو زمين­ها خط کشی کردند

س:

37: 6

می­زدند

ج: ها! به قول شما، آن وقت اين روايت من چون عرض کردم از همين کار علمی تان در حديث سعی کنيد با ظرافت مالايتصور له حد واقعاً حقاً يقال به لحاظ متن  رو حديث کار بشه اولاً اختلاف متن بررسی بشه دوماً همچنانکه کراراً عرض کردم مرحله دوم تحليل بشه مرحله سوم نقادی و اختيار بشه چون خيلی آثار داره، الآن مثلاً همين جا الآن شما اثرش مثلاً آقای خويي با اين که در حاشيه نقل فرمودند در متن اين متن را آوردند من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو احق به، اما تو حاشيه که مرحوم مقرر آوردند در سنن بيهقی اتيت النبی فبايعته فقال من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو له، ببين چقدر فرقه، و قال فخرج الناس يتعادون يتخاطون مردم شروع کردند خط کشی کردن برای خودشان، ليکن در احياء موات شيخ الطائفه شيخ طوسی اين جور آمده روی عنه، خوب دقت بکنيد، نه اين که خيال کنيد شيخ طوسی هم خيلی آدم متسامحيه، قطعاً شيخ طوسی اين حديث را در جايي ديده ليکن الآن آن مصدر در اختيار ما نيست، يعنی الآن اگر بخواهيم بگيم در مصادر عامه که مرحوم شيخ طوسی اين مصدر را از آن حديث را از آنجا نقل می­کنه تو مصادر آن­ها اين حديث الآن نيست ايشان هم نگفته اثمر ابن مضرس، خوب دقت، اين خيلی ظرافته، اين حديث البته در اينجا از سنن بيهقی نقل کرده، ليکن قبل از سنن بيهقی در کتب صحاح ست اهل سنت در ابوداود آمده، شايد ايشان توجه نکردند مادام حديث در صحاح ست هست استخراج از صحاح ست مقدمه بر غيرش اين حديث را هم در صحاح ست دارند، فقط در کتاب ابوداود از صحاح ست منحصر در ابوداوده آن هم از اثمر ابن مضرس و در کتبی که در صحاح هست اسّ الغابه هم داره در شرح حال خود اثمر ابن مضرس داره، اسّ الغابه داره تهذيب الکمال مزّی داره در شرح حال خود ايشان، فرض کنيد طبقات ابن سعد داره در شرح حال خود اثمر ابن مضرس، ليکن در مصادر حديثی شان البته بيهقی هم داره دوباره هم داره اينجا يک بارشه، اينجا جلد شش يک بارشه، يک بارش هم جلد ده بيهقی است، اين روايات در کتب اهل سنت تا آنجايي که من تحقيق کردم به اين متن غير از کتاب غير از اثمر ابن مضرس نداريم اما شيخ هم اين طور نيست که حواسش پرت باشه مثلاً در کتاب مبسوط نوشته و روی عنه، نمی­گه روی اثمر، اين معناش اينه که اين حديث را در جاي ديگه ديده حالا چه مصدری است الآن در اختيار ما نيست يعنی تو اين مصادری که من ديدم نيست حالا اگر کسی با کامپيوتر باز پيدا کنه، يک مصادری مخطوطی باشه اهل سنت که من خبر نداريم، علی ای حال البته يک احتمال ديگه هم حالا بعد عرض می­کنم که شايد مراد شيخ آن باشه حالا بعد آن احتمال را بعد عرض می­کنم آن وقت، اين در کتاب ايشان نوشته که مرحوم و فی اول احياء موات المبسوط و جلد سه مستدرک راسته مرحوم حاجی نوری در  مستدرک اين حديث را آورده همين طور که ايشان اشاره فرمودند و عرض کردم چون اين حديث در کتب مشهور اصحاب ما نيامده صاحب وسائل اصلاً نياورده اين حديث را يعنی در کتب ما کلاً نيست شيخ الطائفه هم که آورده از سنی­ها گرفته، با عنوان روی عنه صلی الله عليه و آله، با همين متن فهو احق به دقت می­فرماييد اين کاری است که مرحوم شيخ طوسی کرده و اما در مستدرک از مبسوط نقل نکرده، شايد ظاهر عبارت اينجا اين باشه که از مبسوط گرفته باشه، مرحوم حاجی نوری در مستدرک اين را از عوالی اللئالی نقل کرده در عوالی اللئالی هم اين حديث آمده نسبت به شيخ الطائفه هم نداده، ليکن شبيه عبارت شيخه، در کتاب عوالی اللئالی هم همين طوره و روی عنه انه قال اسم راوی را نبرده با همان متن فهو احق به، در عوالی اللئالی هم همين طوره، من يک وقت ديگه هم عرض کردم کتاب عوالی اللئالی بسيار کتاب ضعيفيه انصافاً حتی مثل صاحب حدائق که ديگه خودش هم اخباری است نه به مؤلف و نه به مؤلَف به هردو قبول نداره، و حق هم با ايشانه انصافاً، کتاب را وارد بحثش بخواهيم بشيم طول می­کشه انشاء الله يک جلسات خاص خودش و کتاب را حالا من ترتيبش را عرض بکنم کتاب يک مقدمه­ای داره و فصولی داره فصولش به اين ترتيبه که در فصولش مثلاً می­گه در اين فصل سومش ظاهراً اين جلد سوم همين چاپی که کردند چهار جلدی چون تا حالا چاپ نشده بود، ده پانزده ساله چاپ کرده، ابوی ما، در اين جلدی اسم کتاب هم به اين مناسبت من عرض کردم خود مرحوم ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزيزيه گذاشته ليکن علمای بعدی نوشتند لؤلؤ را عالی نمی­گن غالی می­گن گران، اين که اسمش را گذاشتند غوالی اللئالی که اين کار علمای بعدی است گفتند خود مرحوم مؤلف درست اسم نگذاشته، اسم صحيح اين است که غوالی اللئالی و الا اسمش عوالی اللئالی، اسم که خود ايشان گذاشته عوالی اللئالی و الحمدلله نسخه خط دستی ايشان در مشهد در آستان قدس موجوده من هم ديدم آن نسخه را از نزديک ديدم خدا رحمت کنه آقای طباطبايي مدتی آنجا مسئول بودند اين نسخه خطی را به من نشان دادند همين طوره پشت نسخه ايشان با خط درشت عوالی اللئالی العزيزيه نوشته با خط خودشان، ليکن حالا ما به همان اسمی که خود مؤلف گذاشته، ديگه دخل و تصرف در کار مؤلف نمی­کنيم

س: عوالی اللئالی يعنی چه حاج آقا؟

ج: غوالی گران، عوالی بالا، لؤلؤهای خيلی بالا بالا، گران مثلاً والا شأن مثلاً اين جوری والا مقدار خب می­گن والا مقدار معنی نداره لؤلؤهای گرانب­ها می­شه گفت اما لؤلؤهای والا خيلی خوب حالا خير ما کار به اسمش نداشته باشيم اين کتاب به اين صورته اين فصلی که ايشان در اولش نوشته نوشته احاديثی است که در کتاب ابن فهد آمده و بر ترتيب احاديثی است که مرحوم محقق در فقه آورده عنوان فصلش اينه، اين را در آنجا آورده اين حديث را و آن هم به ابواب فقه يعنی اين جور شده کتاب الطهاره يعنی کانما از کتاب ابن فهد استخراج کرده که ابن فهد هم بر متن محقق آورده اين مشکلی در عوالی اللئالی است مثلاً می­گه احاديثی که علامه حلی نقل کرده و نيست تو کتاب­های علامه هم نيست حالا اين چه جوری ايشان اسناد می­ده چه نسخی پيش ايشان بوده چه شرحی داره الله اعلم، علی ای حال اين حديث در مصادر ما در مصادر حديثی قديم ما وجود نداره در کتب فقهی ما اولين بار در مبسوط شيخ طوسی و با متن فهو احق به، ليکن در خود متن هم مسلم داره اين راجع به ما بعدها بعد از شيخ طوسی در کتاب حالا عنوان کتاب حديثی گرفته عوالی اللئالی نقل کرده به عنوان اين که از مصادر ابن فهد استخراج کرده

س:

31: 14

ج: يک سلسله سندی خودش هفت­تا از مشايخشه يکی هم پدرشه، نقل می­کنه اول تا علامه، آن سلسله سند هم مجهول اند، يکی از عجايب کار به استثنای مرحوم علی ابن علاج جزائری که جزو بزرگان اصحابه، غير از ايشان شش­تای ديگه مجهول، پدر ايشان هم مجهوله، يعنی پدر ايشان را ما به عنوان عالم نمی­شناسيم جز گفته پسر ايشان يعنی در هيچ مصدری نام پدر ايشان مستقلاً نيامده منحصراً از راه پسر ايشانه، کسی غير از پسر ايشان نام پدر ايشان را جزو علما ننوشته علی ای کيف ماکان راجع به عوالی بايد صحبت مستقلی بشه ابن ابی جمهور جايش اينجا نيست اين راجع به شرح حديث بعدها هم در مستدرک آمده روشن شد اين وضع حديث در مصادر ما آن وقت آقای خويي حالا من بعد صحبت می­کنم بعد آقای خويي می­­فرماين و اما حديث

29: 15

البته در همين کتاب مصباح الفقاهه آخر کلام ايشان می­فرماين و من جميع ما ذکرنا ظهر ما کلام المحقق الايروانی من الضعف بعد عبارت مرحوم ايروانی را آورده ايروانی اين طور نوشته و اما فی الحيازة فلعموم دليل من سبق الی ما يسبقه اليه احد مسلمون ايشان هم احد داره هم مسلم داره فهو اولی به احق به، هم اولی داره هم احق داره در اين متونی که الآن عرض کردم اولی نداريم، اين را مرحوم ايروانی ظاهراً باز نقل به معنی کرده احق به داريم کلمه احق به را هم عرض کرديم در مصادر عامه نداريم در مصادر شيعه اولين بار شيخ طوسی داريم دقت فرموديد اين راجع به اين، حالا من چون بعد خواهم عرض کردم کلمه احق به احتمالاً از جای ديگه گرفته شده و شيخ کلمه احد هم نداريم ما لم يسبقه اليه احد در تفسير قرطبی داره در مصادر عامه در تفسير قرطبی داره من سبق الی ما يسبقه اليه احد فهو له، به جای مسلم اما چون تفسير قرطبی متأخره خيلی ما برايش حساب باز نمی­کنيم اما آنی که در ابوداود در حقيقت حساب اساسی مال ابوداوده به نظر ما، اين سنن بيهقی و اسّ الغابه، و تهذيب الکمال، و طبقات و طبقات ابن سعد اقدم از آنه، برای او حساب باز نمی­کنيم عمده ابوداوده چون جزو صحاح ست آن­هاست آن­ها برايش ارزش مضاعف، در ابوداود اين آمده از صحاح ست فقط ابوداود داره، اين متن را و از اين راوی معين اصولاً انشاء الله الآن عرض می­کنم حتی در کتب صحابه اهل سنت اين اثمر ابن مضرس اصلاً شناسايي نشده فقط همين حديث را داره يعنی در اسّ الغابه هم نوشته اثمر ابن مضرس اين اين حديث را نقل نکرده هيچی راجع به او ندارند فقط نوشتند اهل بصره بوده در کتاب اسّ الغابه داره از اعراب بصره بوده نوشته شهر نشين نبوده، غير از اين هم چيزی نداره، غير از او هم اين متن کسی غير از او هم از صحابه نداره اين آقا هم غير از اين چيزی نداره يعنی از اثمر و از عجايب اينه که راوی از آن هم دخترشه، عقيله بنت اثمر، از اين خانم هم باز يک خانم ديگريه، از آن يکی هم باز خانم ديگر، يعنی اين سه­تا خانم يا دوتا حالا شايد چون يکش نسخش اشتباه داره کم و زياد داره اين­ها همه پشت سرهم يعنی نسخه يکيه اصلاً روايت سند يکيه، هم راوی يکيه راوی اخير هم سندش يکيه و هم خود اين صحابه و من عرض کردم اين را چند بار عرض کردم يک نکته­ای است که خيلی ارزش داره عرض کردم علمای ما در ارزيابی حديث زحمت کشيدند البته خود سنی­ها هم قسمت­هايش دارند من سابقاً کراراً عرض کردم راه نوشتن اين کتب رجالی يا کتب مثلاً صحابه يک مقدارش اين جوری بوده مثلاً اثمر ابن مضرس که گفته اصلاً وجود خارجی داره تو صحابه هم کار به عدالتش کار نداريم تنها راهی که اثبات، مثلاً می­گن در اسّ الغابه اسمش آمده در طبقات ابن سعد داره درست شد يا در تهذيب الکمال مزی اسمش آمده بسيار خوب اسمش آمده باشه، خب آن­ها از کجا گرفتند آن­ها هم فقط از همين روايت، يعنی که اصلاً اين آقا وجود خارجی حالا کار به حديثش هم نداره او مرحله بعده، اصلاً چنين شخصی وجود خارجی داره و در صحابه هست فقط به حديثه، من مفصل سابقاً عرض کردم و لذا اين يک تنقيح جديدی را در کل معارف ما ايجاد می­کنه مثلاً فرض کنيد نخستين کتاب­های رجالی ما فرض کن يکی از آنها کتاب برقيه، برقی ورداشته نوشته فلان ابن فلان روی عن الصادق، ايشان از کجا می­گه روی عن الصادق معاصرش که نيست که قطعاً يک حديث از فلان عن فلان عن الصادق ايشان ورداشته اسمش را عن روات عن الصادق خب اگر فرض کنيم سند تا اين آقا ضعيفه، يا خود اين آقا مجهوله که گفت اين آقا روی عن الصادق الآن يک مقدار زيادی از رجال ما نه فهرست فهرست نجاشی نه اشتباه نشه، رجال ما مديون رجال ابن عقده است ابن عقده اصلاً همين جوری رجالش را نوشته، مثلاً برداشته ايشان نوشته اصحاب علی چه جوری استخراج کرده حدثنی فلان عن فلان عن فلان عن علی اين را ورداشته آورده تو اصحاب علی يعنی ايشان ورداشته کارش را اين جوری کرده تو اصحاب علی اسماء را برده يک اصبع ابن نباته، دو فلان، سه فلان اسم برده برای هرکدام هم يک حديث ذيلش آورده دليل بروجود آن آقا وجود آن حديثه، حالا راوی ممکنه ضعيف باشه راوی در وسط جعال باشه مخصوصاً ما مثل ابن عقده که می­گه اذاکر بست مأة ششصد هزار حديث را من قدرت بحث دارم، چون از زمان مثل احمد ابن حنبل به بعد حالا آن آقايون می­گن ابوحنيفه می­گفته هفده تا حديث ثابت نيست بيشتر از رسول الله بعد از اين تاريخ به صد سال صحبت يک مليون و يک مليون هفتصد و يک اعدادی بسيار، خب طبعاً خب خيلی­هاش جعله ديگه خب آثار جعل واضحه، يکی مشکلاتی که داريم اينه، يعنی الآن اگر کسی بخواهد بحث علمی بکنه اول بايد اثبات بکنه اصلاً اثمر ابن مضرس وجود خارجی داشته يا نه؟ چون تماماً در تمام کتب شان فقط همين يک حديثه، آن هم دخترش نوشتند خودش و دخترش هردو اعرابيان، اصلاً از مجتمع حضاری دور بودند، فرض کنيم توی يکی از روستاهای بصره بودند کسی هم آن­ها را نمی­شناسه از آن دختره هم خانمی به نام نميره نقل می­کنه از او هم نمی­دانم ام جنوب يا جنوب نقل می­کنه يا زنه يا مرد، آن را هم نمی­دانم فعلاً چون نسخش مختلفه، خب ممکن اساساً بر شما بگن اصلاً ما در وجود اين آقا شک داريم نه اين که بحث در روايتش بحث در روايتش را بگذاريم کنار، اصلاً شخصی در خارج به نام اثمر ابن مضرس بوده که ادرک رسول الله چون مخصوصاً اگر دقت بفرماييد اين که من می­گم خيلی روی متون کار بشه چون يک حادثه­ای را هم نقل می­کنه ايشان می­گه فخرج الناس يتعادون يتخاطون، اين معنای اين عبارت اين است که در زمان پيغمبر اين کسانی که آنجا بودند يا مهارج يا انصار ريختند توی اطراف مدينه هی تکه تکه يک وقتی هم بود که وقتی بعد از اطراف قم می­آمدند تکه زمين­­ها را تکه تکه می­کردند دويست متر خط کشی می­کردند شروع کردند خط کشی کردن زمين­ها را برای خودشان خط کشی کردند خب قاعدتاً همچو مطلبی بايد عده­ای زيادی نقلش بکنن اين يک حادثه اجتماعی هم هست مثلاً قصه زبير را خب نوشتند مساحتش را هم نوشتند کجا بوده حتی يکی از دخترهای ابوبکر زن زبيره اسماء بنت ابی بکر حتی داره که اسماء با اين که مثلاً پدرش شخصيت بود، چون خيلی خاضع بود برای

59: 22

يا برای جهات ديگه نوشته حتی من خود من مثلاً بار را حمل می­کردم يا هزم را روی زمين زبير زمين زبير و حدودش در مدينه مشخص شد با اين که آن قصه نقل شده بازهم شواهده آوردند، الآن برای اين قصه ايشان هيچ شاهدی هم نيست خوب دقت بکنيد من که می­گم حديث را بايد تحليل کرد توی تحليل ديگه فقط دنبال حديث نمی­ريم دنبال شهادت خارجی هم می­ريم، مثلاً در متون تاريخی شان نوشته باشن که پيغمبر در فلان روز فرمود که هرکسی هر مقدار زمين گرفت ملک او، مثل الآن زمان ما اگر بگن هرکسی اطراف قم هر زمينی را که مالک نداشت، خب عده­­­ای زيادی می­رند می­گيرند ديگه خب خيلی راحته، فخرج الناس پتعادون يتخاطون به لحاظ اين ذيل مخصوصاً مشکل تاريخی داره، يعنی چه مشکل تاريخی؟ ما الآن جای ديگه نداريم هيچ کس از صحابه اين را نقل کرده باشه، خوب دقت می­کنيد يک صحابه بگه آقا وقتی که مردم رفتند من اين تکه زمنم مال آن زمانه، من اينجا را آن زمان گرفتم دقت می­کنيد اين ديگه نقل نشده لذا، البته اين روايت عرض کردم در کتب اهل سنت اساساً در ابوداود آمده بعد از او هم در مصادر زيادی حالا برگرديم به خود کلمات ايشان تا برگرديم بعد به روايت و تحليل.

 ففيه اولاً انه ضعيف السند البته ايشان ضعف سند را بيان نکردند مگر نظر شان به ارسال باشه يا مثلاً چون طريق اهل سنته، و غير منجبر بشئ صغراً و کبراً مراد ايشان اين است که انجبار به اين است که اصحاب به او اعتماد بکنن و اعتماد نکردند قدمای اصحاب که اعتماد نکردند اين جزميه، اما الآن تو احياء موات توی قاعده سبق زياد ذکر می­شه الآن انصافاً خيلی در کلمات متأخرين اصحاب ما آمده و شايد هم به احترام شيخ طوسی باشه ليکن عرض کردم متن شيخ طوسی نمی­تونيم بگيم اين متنه، چون متن شيخ طوسی فهو احق به، متن که اثمر ابن مضرس داره فهو احق له است، دقت فرموديد اين ظرافت را استاد به کار نبرده، و ثانياً ان مانحن فيه خارج عن حدود هذا الحديث فان مورده الموارد المشترکه بين المسلمين بان يکون لکل واحد منهم حق الانتفاع بها کالاوقاف العامه من المساجد، مشاهد، مدارس، رباط، و غيرها رباط مثل

31: 25

را می­گفتند رباط، فاذا سبق اليها احد من الموقوف عليهم و اشتغلها مثلاً مسجدی بود رفت توی مسجد نشست حرمت علی غيره مزاحته و ممانعته فی ذلک، اين همان نکته­ای است که من در اول عرض کردم رو متن حديث کار بکنيد، چرا استاد اين اشکال را کردند؟ چون ايشان فهو احق به را گرفتند ايشان گفتند حديث موردش جای است که جزو اوقاف عامه است جزو اموال مشترک مثل مسجد کسی رفت يک جای مسجد نشست که دقت کردين من اول حديث گفتم متن

12: 26

اين اشکال استاد که مورد حديث خارجه اين مبنی است بر چه؟ مبنی است بر اين که ايشان کلمه فهو احق به متن را نقل کردند اما فهو له ديگه ايشان نمی­تونه بگن اوقاف عامه، اگر داشت در متن حديث من سبق الی مالم يسبقه الیه احد فهو له اين بايد جزو مباحات باشه نه اوقاف عامه،

س: تمليک خصوصی

ج: تمليک،

س: شايد فقط اين روايت را قبول کرده يعنی اين متن را قبول کردند،

ج: عرض کردم ما اصلاً غير از اين نداريم،

س: که غير روايتی هست

ج: غير از اين عرض کردم من الآن توضيح دادم ايشان در متن همين را آوردند در حاشيه شاگرد ايشان دوتا متن آوردند يکی مال اثمر ابن مضرس فهو له، ايشان آورده خودش فخرج الناس، در حاشيه آورده آقای خويي نياوردند آقای خويي متن را متن فهو احق به آوردند که اين در کتاب مبسوط شيخ طوسی است، و عوالی اللئالی تو عوالی اللئالی همين هو احق به، توی مستدرک هم همينه، فهو احق به روشن شد من چرا عرض بکنم، سنی­ها نداره فهو احق به را معلومه که مرحوم شيخ طوسی از سنی­ها گرفته، اصلاً سنی­ها فهو احق به ندارند، فهو له دارند يعنی روايتی اولاً روايت منحصر در اثمره اصلاً حديث ندارند سنی­ها يک، دو متن اثمر هم در تمام متون شان فهو له است، و لذا من عرض کردم حتماً شيخ طوسی از جای ديگه گرفته قطعاً يعنی ما يقين داريم اولاً شيخ طوسی خب می­دانه فرق است بين فهو احق به، فهو له، بعد هم شيخ طوسی ذيل را نياورده، فخرج الناس يتعادون يتخاطون در تمام متون اهل سنت آمده اين را شيخ نياورده و لذا من چرا اصرار می­کنم هی در بحث­هام که حديث را روی متنش کار بکنيد يک معرفت خود متن اولاً بشناسيم، دو تحليل بشه، سه نقادی بشه که کدام متن را بالاخير ما قبول بکنيم فهو له قبول بکنيم يا فهو احق به را قبول بکنيم، اگر اين دقت­ها می­شد نتيجه­اش اين اشکال يعنی خود آقای خويي کسی که الآن کلام آقای خويي را می­خوانه يعنی کتاب را می­خوانه ايشان در درس حتماً فهو احق به فرمودند در درس حتماً آن را گفتند، ليکن شاگرد ايشان که رفته خانه فهو له نوشته الآن کسی که مصباح الفقاهه را می­خوانه فهو له را هم می­خوانه و ايشان توضيح نداده در حاشيه که در مصادر اهل سنت بالاتفاق اين متن آمده، فهو احق به اصلاً نيامده تو متون اهل سنت دقت می­فرماييد خب بعد ايشان می­فرمايد که اصلاً اين خارج از مانحن فيه است اين اشکال ايشان که خارج از مانحن فيه است بنابر متنی که ايشان نقل فرمودند فهو احق به درسته، اما بنابر متنی که اين حديث پيش عامه داره در سنن ابی داود و غيرش داره فهو له او ربطی به مانحن فيه داره آن به مانحن فيه می­خوره، و لو عممّناه الی موارد الحيازه فانما يدل علی ثبوت الحق الجديد للمحيز فی المحاز و لايدل علی بقاء العلقة بين المالک نه آن را از راه ديگه بايد اثبات کرد اين اشکال سومی ايشان نکته­ای ديگريه، بعد هم کلام محقق ايروانی را آوردند که جوابش داده شد حالا من برای توضيح بيشتر يک مقداری عرض کردم شرح حديث را به لحاظ مصادر خودمان و به لحاظ به حساب شهرت حديث اجمالاً در کتب فقه ما نه در کتب حديث ما.

و اما در مصادر اهل سنت حالا برگرديم حديث را دو مرتبه در مصادر، عرض کردم در مصادر اهل سنت در تفسير قرطی الی ما لم يسبقه اليه احد داره، البته يک نکته ديگه هم هست چون ديگه نمی­خواهم ملا نقطی شايد من معتقدم دقيقاً مثلاً در نسخه­ای کتاب عوالی و در مستدرک من سبق الی مالايسبقه اليه، مالا اما در متن اهل سنت مالم يسبقه، لم داره نه لا،

س: فرقشان چيه؟

ج: البته لم به قول شرح امثله

48: 30

ماضيه يعنی اين الآن کسی دست توش نگذاشته، مالايسبقه در آينده يعنی مثلاً ممکن است اين ناظر به مثلی حق اين باشه که دولت می­ده، يعنی اگر چيزی است که دولت نمياد بعد تصرف بکنه و الا اگر زمينی است که دولت بعد مياد می­گيره شما حق نداريد مثلاً چيزی که بعدها يک سلطه حاکم نمياد جلوش را بگيره اين جور، اين طور ممکنه اين فرق را بگذاريد البته ممکنه تساهل علمای ما هم باشه عوالی اللئالی هم باشه موجود در عوالی اللئالی لايسبقه است، اما در متن اهل سنت الی مالم يسبقه همين هم درسته، اين يک مطلب، در يک نسخه­ای از کتاب ابی داود کلمه بين قوسين اضافه کرده به جای کلمه ما، شده ماء يعنی آب، من سبق الی ماء نه ما، در سنن بيهقی جای ديگه من اين نسخه را نديدم منحصراً در سنن ابی داود يعنی داره من سبق الی مالم يسبقه، توی پرانتز يک تک حمزه گذشته معلوم می­شه نسخه بدل داشته، پس در آن متن اصلی اصلی احتمالاً حديث مربوط به آب باشه، آبی که عمومی است چون داريم ما اين حديث را ديگه ما هم داريم سنی­ها هم دارند الناس شرکاء فی الثلاث الماء يکی هم مائه، آن وقت اين طور می­شه من سبق الی ماء لم يسبقه اليه مسلمون فهو له، آن آب­های روانی که هست من عرض کردم مدينه الآنش هم که هست آب روان نداره اما دو سه تا به اصطلاح به قول خودشان سيل می­گفتند دو سه تا چشمه­ای پعنی آب روان فصلی در فصل بهار همان سيل محذور معروف اين را داشتند پس من سبق الی ماء يکی اين داشتند يکی اين غدير به اصطلاح آب­های که يک جا جمع می­شد، اين اين طور می­شه من سبق الی ماء لم يسبقه اليه مسلمون،

س: بعد با اين فخرج الناس نمی­سازه

ج: چرا بايد

س: يتخاطون بعيده تو آب کسی ديگه خط کشی نمی­کنه که اين درسته، من می­خواستم نگم خودم شما سبقت گرفتيد، سبقت اليّ، شما سبقت گرفتين، علی ای انصافش با ذيل نمی­سازه اين که گفتيم تحليل بکنيد نقادی بکنيد قبول اين متن که توش ماء باشه

س:

25: 33

ج: نه نمی­سازه انصافاً تو آب که من آب را خط بکشم نمی­سازه پس انصافش اين متن ابی داود من سبق الی ماء که اين را اختصاص بديم به ماء بسيار بسيار بعيده

س: شما بعدش هم فرموديد اين ذيل را نقل نکرد

ج: نه ما نقل نکرديم

س: خب­ آن­های که نقل نکردند پس برای آن­ها مناسبه ماء

ج: اين فقط در مبسوط آمده ماها داريم ماها نداريم سنی­ها هم شان دارند فقط در ضبط کلمه يتخاطون اختلاف دارند، قال ثم خرج الناس اين عين عبارتشه، روشن شد انشاء الله تعالی پس حمل عبارت بر ماء بسيار بعيده، اين اولين بار اين کار را بکنيم، چرا من اين مطلب را می­گم؟ حالا من زمينه­اش را الآن می­گم چون وقت تمام شده فقط اشاره يک دانه ما روايت ديگه داريم که توش کلمه سوق داره، من سبق الی السوق مالم يسبقه اليه مسلم فهو احق به، الی سوق اين روايت از اميرالمؤمنين نقل شده که اگر اين نقل درست باشه احتمالاً حکم ولايتی هم باشه و چون از، حالا من اشاره می­کنم آقايون اگر خواستند شب مراجعه کنن به کامپيوتر

48: 24

جاهای مختلف چون نقل شده که يک مقداری از کوفه که آزاد بوده، مثلاً فضای بوده عده­ای تدريجاً دکان ساختند ثابتش کردند، اميرالمؤمنين دستور داد دکان­ها را خراب کردند گفتند هر کسی زودتر آمد جای او، مثل که گاری دارند می­ايستند ديگه هر کسی می­آمد تا شب مثلاً جای او فردا ممکنه يک شخص ديگه بيايد فمن سبق الی سوق المسلمين او الی سوق فهو احق به، ممکنه احق به شيخ طوسی اشتباه با روايت سوق شده که آقای خويي هم به ذهنشان اينه که در اوقاف عامه است می­بينيد ايشان، راسته آن روايت سوق در اموال عامه است اما آن توش ما نداره سوق داره و آن هم از رسول الله نيست از اميرالمؤمنين و در سنن بيهقی همين صفحه­ای که ايشان در اينجا حاشيه نوشتند يک پنج صفحه بعدش، ايجا صفحه 146 نوشته، 151 جلد ششم بيهقی فردا تتمه کلام  و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال