مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 95-1394 » اصول شنبه 1394/6/21، دوران امر بین تعیین و تخییر / ادامة بحث صورت دوم از قسم نخست
- اصول 1402-1403 » اصول فقه دوشنبه 1402/9/13
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1395/12/17
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
- مکاسب 99-1398 » فقه دوشنبه 1398/10/2
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 97-1396 » فقه سه شنبه 1396/8/9
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1395/10/12 مکاسب محرمه
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-44
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
البته روش بحث در اين مسأله حيازت اين بود که اولاً کل کلمات استاد را متعرض بشيم بعد نقادی را شروع کنيم ما ديروز اين بحث حديث سبق را تمام نکرده رفتيم به نقادی حالا اين بحثی که ديروز
31: 0
استصحاب فعلاً به قول معروف تعطيلش میکنيم تا برگرديم به مسأله حق الاختصاص يعنی تتمه کلام استاد آن کلام را تمام کنيم بعد برگرديم به بحث استصحابی را که گفتم، عرض کرديم مرحوم آقای خويي پنج وجه برای حق اختصاص آوردند يکی به قول ايشان مرسله معروف من حاز ملک اين را ديگه چون توضيحاتش را داديم تکرار نمیکنيم، و قوله(ص) من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو احق به، اين را ايشان آوردن برای اثبات حق اختصاص متنی که ايشان در بالا آوردند همينه من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون ليکن در پايين در حاشيه محشی کتاب، يعنی مرحوم مقرر کتاب از کتاب سنن بيهقی نقل کردند قال من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون، فهو له، تعبير به هو له دارن، نه به هو احق به، و خيلی عجيبه که مرحوم استاد قدس الله نفسه فهو احق به را در متن آوردند فهو له در حاشيه البته ايشان نقل کردند بعدش از احياء مواتش مبسوط شيخ الطائفه قدس الله سره اين احياء موات در جلد سه ظاهراً چاپ شده در اين مبسوط هشت جلده، به نظرم جلد سه است آن اول احياء موات آن صفحه اول ايشان روايات را آورده من جمله اين را آورده ليکن اين روايت را مرحوم شيخ طوسی قدس الله نفسه در اول مبسوط از اثمر ابن مضرس نقل نکرده، مضرس با ميم، ضاد اخت الصاد ضاد ری سين، اثمر هم در لغت گندم گن به اصطلاح ثُمره يعنی گندم گنی اثمر ابن مضرس از صحابه است يعنی در صحابه حساب شده که میگه اتيت النبی فبايعته فقال من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو له، قال فخرج الناس يتعادون تعادی در لغت يعنی دويدن يعنی مردم شروع کردند دويدن هر کسی برای خودش يک جايي بگيره من لم يسبقه يک جايي يتخاطون اين متن روايت چون ديگه حالا اين قسمتش را الآن میگيم دو جور نقل شده در بعضی از کتب اهل سنت البته مرحوم شيخ طوسی هم نياورده اشتباه نشه، مرحوم شيخ طوسی هم در مبسوط نياورده اين ذيل را ليکن در کتاب خود ابوداود هست در بعضی از نسخ
س: اينجا تشديد گذاشته استاد يتعادّون
ج: يتعادّون غلطه، يتعادَون اصلاً تعادَون بايد باشه به فتح دال، از عدی است عدی دويدن يتعادون شروع کردن هر کسی، اين يتعادون هم الآن توضيحش را عرض میکنم
س: اين جوری هم معنيش میده يعنی آماده بشن، زمينه سازی بکنه
ج: نه نه يتخاطون يعنی در آنجا دو نسخه از اين حديث نقل شده در بعضی از نسخش يتخاطّون به تشديد طاء يعنی خطه، خطه نقشه کشيدن يعنی میرفتند افراد مثلاً رو زمين با، میگن چه میگن الآن گج ريختند، گج ريزی اين با خط کشی می کردند که اين مال من باشه اين اگر خط کشی باشه يتخاطون در بعضی از نسخ شان هم دارند يتخاطئون همزه داره به جای تشديد واو و همزه، خطوه يعنی گام گام به حساب، قدم قدم رفتند با قدمهاشان آن وقت يتعادون دويدن يعنی به اصطلاح بر همديگه سبقت گرفتند ليکن دويدن با پا نه با اسب خوب دقت بکنيد اين اشاره است اين نکته، يعنی نه اين که هر که سوار اسبش بشه بگه اينجا اول زمين مال منه با اسبش بره بگه تا اينجا، نه اين که با دويدن اسب حساب بکنن، تعادی در اينجا، ها! قدم يتعادون يعنی میدويدن با راه رفتن شان معين میکردند چون در روايات عامه هم داره که پيغمبر اکرم نشسته بودند زبير از پيغمبر خواست اراد ان يقطعه حُضر فرسه، اين هم از نظر، اين هم هست در کتابهای احياء الموات، حذر در آنجا حاء حوتی، ضاد مثل همين جا، ضاد اخت الصاد و به سکون ضاد و ری مثل حَضَر کلمه حَضَر، حُضر فرسه، حضر يعنی به مقداری که فرس او در يک نفس بدوه اسب او، يعنی به اصطلاح اسب را دواند به يک نفس، و داره که پيغمبر فرمودند اشکال نداره آن وقت بلند شد تو همان مدينه اسب را دواند يک جای رسيد باز چون علاقه بيشتری به زمين داشت آن تازيانهای که همراهش بود آن را هم پرت کرد، تا جايي که اسب رسيده بود يک چيزی هم فرض کن پنج شش متر به اندازه پرتاب تازيانه، میگه پيغمبر فرمود تا همانجای که تازيانهاش رسيده حساب بکنيد، اين قصه، اين قصهای که اثمر ابن مضرس در واقع نقل میکنه میخواهد بگه نه با اسب حساب نشد، فخرج الناس يتعادون يعنی دويدن با دويدن بر همديگه سبقت میگرفتند و يتخاطئون يعنی خطوه، يتخاطئون يا يتخاطون در نسخههای بهترش يتخاطون آمده، يتخاطون از خطه، تفاعل از باب خطه، يعنی خط کشی همين که ما میگيم خط کشی، خط کشی کردن، رو زمينها خط کشی کردند
س:
37: 6
میزدند
ج: ها! به قول شما، آن وقت اين روايت من چون عرض کردم از همين کار علمی تان در حديث سعی کنيد با ظرافت مالايتصور له حد واقعاً حقاً يقال به لحاظ متن رو حديث کار بشه اولاً اختلاف متن بررسی بشه دوماً همچنانکه کراراً عرض کردم مرحله دوم تحليل بشه مرحله سوم نقادی و اختيار بشه چون خيلی آثار داره، الآن مثلاً همين جا الآن شما اثرش مثلاً آقای خويي با اين که در حاشيه نقل فرمودند در متن اين متن را آوردند من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو احق به، اما تو حاشيه که مرحوم مقرر آوردند در سنن بيهقی اتيت النبی فبايعته فقال من سبق الی مالم يسبقه اليه مسلمون فهو له، ببين چقدر فرقه، و قال فخرج الناس يتعادون يتخاطون مردم شروع کردند خط کشی کردن برای خودشان، ليکن در احياء موات شيخ الطائفه شيخ طوسی اين جور آمده روی عنه، خوب دقت بکنيد، نه اين که خيال کنيد شيخ طوسی هم خيلی آدم متسامحيه، قطعاً شيخ طوسی اين حديث را در جايي ديده ليکن الآن آن مصدر در اختيار ما نيست، يعنی الآن اگر بخواهيم بگيم در مصادر عامه که مرحوم شيخ طوسی اين مصدر را از آن حديث را از آنجا نقل میکنه تو مصادر آنها اين حديث الآن نيست ايشان هم نگفته اثمر ابن مضرس، خوب دقت، اين خيلی ظرافته، اين حديث البته در اينجا از سنن بيهقی نقل کرده، ليکن قبل از سنن بيهقی در کتب صحاح ست اهل سنت در ابوداود آمده، شايد ايشان توجه نکردند مادام حديث در صحاح ست هست استخراج از صحاح ست مقدمه بر غيرش اين حديث را هم در صحاح ست دارند، فقط در کتاب ابوداود از صحاح ست منحصر در ابوداوده آن هم از اثمر ابن مضرس و در کتبی که در صحاح هست اسّ الغابه هم داره در شرح حال خود اثمر ابن مضرس داره، اسّ الغابه داره تهذيب الکمال مزّی داره در شرح حال خود ايشان، فرض کنيد طبقات ابن سعد داره در شرح حال خود اثمر ابن مضرس، ليکن در مصادر حديثی شان البته بيهقی هم داره دوباره هم داره اينجا يک بارشه، اينجا جلد شش يک بارشه، يک بارش هم جلد ده بيهقی است، اين روايات در کتب اهل سنت تا آنجايي که من تحقيق کردم به اين متن غير از کتاب غير از اثمر ابن مضرس نداريم اما شيخ هم اين طور نيست که حواسش پرت باشه مثلاً در کتاب مبسوط نوشته و روی عنه، نمیگه روی اثمر، اين معناش اينه که اين حديث را در جاي ديگه ديده حالا چه مصدری است الآن در اختيار ما نيست يعنی تو اين مصادری که من ديدم نيست حالا اگر کسی با کامپيوتر باز پيدا کنه، يک مصادری مخطوطی باشه اهل سنت که من خبر نداريم، علی ای حال البته يک احتمال ديگه هم حالا بعد عرض میکنم که شايد مراد شيخ آن باشه حالا بعد آن احتمال را بعد عرض میکنم آن وقت، اين در کتاب ايشان نوشته که مرحوم و فی اول احياء موات المبسوط و جلد سه مستدرک راسته مرحوم حاجی نوری در مستدرک اين حديث را آورده همين طور که ايشان اشاره فرمودند و عرض کردم چون اين حديث در کتب مشهور اصحاب ما نيامده صاحب وسائل اصلاً نياورده اين حديث را يعنی در کتب ما کلاً نيست شيخ الطائفه هم که آورده از سنیها گرفته، با عنوان روی عنه صلی الله عليه و آله، با همين متن فهو احق به دقت میفرماييد اين کاری است که مرحوم شيخ طوسی کرده و اما در مستدرک از مبسوط نقل نکرده، شايد ظاهر عبارت اينجا اين باشه که از مبسوط گرفته باشه، مرحوم حاجی نوری در مستدرک اين را از عوالی اللئالی نقل کرده در عوالی اللئالی هم اين حديث آمده نسبت به شيخ الطائفه هم نداده، ليکن شبيه عبارت شيخه، در کتاب عوالی اللئالی هم همين طوره و روی عنه انه قال اسم راوی را نبرده با همان متن فهو احق به، در عوالی اللئالی هم همين طوره، من يک وقت ديگه هم عرض کردم کتاب عوالی اللئالی بسيار کتاب ضعيفيه انصافاً حتی مثل صاحب حدائق که ديگه خودش هم اخباری است نه به مؤلف و نه به مؤلَف به هردو قبول نداره، و حق هم با ايشانه انصافاً، کتاب را وارد بحثش بخواهيم بشيم طول میکشه انشاء الله يک جلسات خاص خودش و کتاب را حالا من ترتيبش را عرض بکنم کتاب يک مقدمهای داره و فصولی داره فصولش به اين ترتيبه که در فصولش مثلاً میگه در اين فصل سومش ظاهراً اين جلد سوم همين چاپی که کردند چهار جلدی چون تا حالا چاپ نشده بود، ده پانزده ساله چاپ کرده، ابوی ما، در اين جلدی اسم کتاب هم به اين مناسبت من عرض کردم خود مرحوم ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزيزيه گذاشته ليکن علمای بعدی نوشتند لؤلؤ را عالی نمیگن غالی میگن گران، اين که اسمش را گذاشتند غوالی اللئالی که اين کار علمای بعدی است گفتند خود مرحوم مؤلف درست اسم نگذاشته، اسم صحيح اين است که غوالی اللئالی و الا اسمش عوالی اللئالی، اسم که خود ايشان گذاشته عوالی اللئالی و الحمدلله نسخه خط دستی ايشان در مشهد در آستان قدس موجوده من هم ديدم آن نسخه را از نزديک ديدم خدا رحمت کنه آقای طباطبايي مدتی آنجا مسئول بودند اين نسخه خطی را به من نشان دادند همين طوره پشت نسخه ايشان با خط درشت عوالی اللئالی العزيزيه نوشته با خط خودشان، ليکن حالا ما به همان اسمی که خود مؤلف گذاشته، ديگه دخل و تصرف در کار مؤلف نمیکنيم
س: عوالی اللئالی يعنی چه حاج آقا؟
ج: غوالی گران، عوالی بالا، لؤلؤهای خيلی بالا بالا، گران مثلاً والا شأن مثلاً اين جوری والا مقدار خب میگن والا مقدار معنی نداره لؤلؤهای گرانبها میشه گفت اما لؤلؤهای والا خيلی خوب حالا خير ما کار به اسمش نداشته باشيم اين کتاب به اين صورته اين فصلی که ايشان در اولش نوشته نوشته احاديثی است که در کتاب ابن فهد آمده و بر ترتيب احاديثی است که مرحوم محقق در فقه آورده عنوان فصلش اينه، اين را در آنجا آورده اين حديث را و آن هم به ابواب فقه يعنی اين جور شده کتاب الطهاره يعنی کانما از کتاب ابن فهد استخراج کرده که ابن فهد هم بر متن محقق آورده اين مشکلی در عوالی اللئالی است مثلاً میگه احاديثی که علامه حلی نقل کرده و نيست تو کتابهای علامه هم نيست حالا اين چه جوری ايشان اسناد میده چه نسخی پيش ايشان بوده چه شرحی داره الله اعلم، علی ای حال اين حديث در مصادر ما در مصادر حديثی قديم ما وجود نداره در کتب فقهی ما اولين بار در مبسوط شيخ طوسی و با متن فهو احق به، ليکن در خود متن هم مسلم داره اين راجع به ما بعدها بعد از شيخ طوسی در کتاب حالا عنوان کتاب حديثی گرفته عوالی اللئالی نقل کرده به عنوان اين که از مصادر ابن فهد استخراج کرده
س:
31: 14
ج: يک سلسله سندی خودش هفتتا از مشايخشه يکی هم پدرشه، نقل میکنه اول تا علامه، آن سلسله سند هم مجهول اند، يکی از عجايب کار به استثنای مرحوم علی ابن علاج جزائری که جزو بزرگان اصحابه، غير از ايشان ششتای ديگه مجهول، پدر ايشان هم مجهوله، يعنی پدر ايشان را ما به عنوان عالم نمیشناسيم جز گفته پسر ايشان يعنی در هيچ مصدری نام پدر ايشان مستقلاً نيامده منحصراً از راه پسر ايشانه، کسی غير از پسر ايشان نام پدر ايشان را جزو علما ننوشته علی ای کيف ماکان راجع به عوالی بايد صحبت مستقلی بشه ابن ابی جمهور جايش اينجا نيست اين راجع به شرح حديث بعدها هم در مستدرک آمده روشن شد اين وضع حديث در مصادر ما آن وقت آقای خويي حالا من بعد صحبت میکنم بعد آقای خويي میفرماين و اما حديث
29: 15
البته در همين کتاب مصباح الفقاهه آخر کلام ايشان میفرماين و من جميع ما ذکرنا ظهر ما کلام المحقق الايروانی من الضعف بعد عبارت مرحوم ايروانی را آورده ايروانی اين طور نوشته و اما فی الحيازة فلعموم دليل من سبق الی ما يسبقه اليه احد مسلمون ايشان هم احد داره هم مسلم داره فهو اولی به احق به، هم اولی داره هم احق داره در اين متونی که الآن عرض کردم اولی نداريم، اين را مرحوم ايروانی ظاهراً باز نقل به معنی کرده احق به داريم کلمه احق به را هم عرض کرديم در مصادر عامه نداريم در مصادر شيعه اولين بار شيخ طوسی داريم دقت فرموديد اين راجع به اين، حالا من چون بعد خواهم عرض کردم کلمه احق به احتمالاً از جای ديگه گرفته شده و شيخ کلمه احد هم نداريم ما لم يسبقه اليه احد در تفسير قرطبی داره در مصادر عامه در تفسير قرطبی داره من سبق الی ما يسبقه اليه احد فهو له، به جای مسلم اما چون تفسير قرطبی متأخره خيلی ما برايش حساب باز نمیکنيم اما آنی که در ابوداود در حقيقت حساب اساسی مال ابوداوده به نظر ما، اين سنن بيهقی و اسّ الغابه، و تهذيب الکمال، و طبقات و طبقات ابن سعد اقدم از آنه، برای او حساب باز نمیکنيم عمده ابوداوده چون جزو صحاح ست آنهاست آنها برايش ارزش مضاعف، در ابوداود اين آمده از صحاح ست فقط ابوداود داره، اين متن را و از اين راوی معين اصولاً انشاء الله الآن عرض میکنم حتی در کتب صحابه اهل سنت اين اثمر ابن مضرس اصلاً شناسايي نشده فقط همين حديث را داره يعنی در اسّ الغابه هم نوشته اثمر ابن مضرس اين اين حديث را نقل نکرده هيچی راجع به او ندارند فقط نوشتند اهل بصره بوده در کتاب اسّ الغابه داره از اعراب بصره بوده نوشته شهر نشين نبوده، غير از اين هم چيزی نداره، غير از او هم اين متن کسی غير از او هم از صحابه نداره اين آقا هم غير از اين چيزی نداره يعنی از اثمر و از عجايب اينه که راوی از آن هم دخترشه، عقيله بنت اثمر، از اين خانم هم باز يک خانم ديگريه، از آن يکی هم باز خانم ديگر، يعنی اين سهتا خانم يا دوتا حالا شايد چون يکش نسخش اشتباه داره کم و زياد داره اينها همه پشت سرهم يعنی نسخه يکيه اصلاً روايت سند يکيه، هم راوی يکيه راوی اخير هم سندش يکيه و هم خود اين صحابه و من عرض کردم اين را چند بار عرض کردم يک نکتهای است که خيلی ارزش داره عرض کردم علمای ما در ارزيابی حديث زحمت کشيدند البته خود سنیها هم قسمتهايش دارند من سابقاً کراراً عرض کردم راه نوشتن اين کتب رجالی يا کتب مثلاً صحابه يک مقدارش اين جوری بوده مثلاً اثمر ابن مضرس که گفته اصلاً وجود خارجی داره تو صحابه هم کار به عدالتش کار نداريم تنها راهی که اثبات، مثلاً میگن در اسّ الغابه اسمش آمده در طبقات ابن سعد داره درست شد يا در تهذيب الکمال مزی اسمش آمده بسيار خوب اسمش آمده باشه، خب آنها از کجا گرفتند آنها هم فقط از همين روايت، يعنی که اصلاً اين آقا وجود خارجی حالا کار به حديثش هم نداره او مرحله بعده، اصلاً چنين شخصی وجود خارجی داره و در صحابه هست فقط به حديثه، من مفصل سابقاً عرض کردم و لذا اين يک تنقيح جديدی را در کل معارف ما ايجاد میکنه مثلاً فرض کنيد نخستين کتابهای رجالی ما فرض کن يکی از آنها کتاب برقيه، برقی ورداشته نوشته فلان ابن فلان روی عن الصادق، ايشان از کجا میگه روی عن الصادق معاصرش که نيست که قطعاً يک حديث از فلان عن فلان عن الصادق ايشان ورداشته اسمش را عن روات عن الصادق خب اگر فرض کنيم سند تا اين آقا ضعيفه، يا خود اين آقا مجهوله که گفت اين آقا روی عن الصادق الآن يک مقدار زيادی از رجال ما نه فهرست فهرست نجاشی نه اشتباه نشه، رجال ما مديون رجال ابن عقده است ابن عقده اصلاً همين جوری رجالش را نوشته، مثلاً برداشته ايشان نوشته اصحاب علی چه جوری استخراج کرده حدثنی فلان عن فلان عن فلان عن علی اين را ورداشته آورده تو اصحاب علی يعنی ايشان ورداشته کارش را اين جوری کرده تو اصحاب علی اسماء را برده يک اصبع ابن نباته، دو فلان، سه فلان اسم برده برای هرکدام هم يک حديث ذيلش آورده دليل بروجود آن آقا وجود آن حديثه، حالا راوی ممکنه ضعيف باشه راوی در وسط جعال باشه مخصوصاً ما مثل ابن عقده که میگه اذاکر بست مأة ششصد هزار حديث را من قدرت بحث دارم، چون از زمان مثل احمد ابن حنبل به بعد حالا آن آقايون میگن ابوحنيفه میگفته هفده تا حديث ثابت نيست بيشتر از رسول الله بعد از اين تاريخ به صد سال صحبت يک مليون و يک مليون هفتصد و يک اعدادی بسيار، خب طبعاً خب خيلیهاش جعله ديگه خب آثار جعل واضحه، يکی مشکلاتی که داريم اينه، يعنی الآن اگر کسی بخواهد بحث علمی بکنه اول بايد اثبات بکنه اصلاً اثمر ابن مضرس وجود خارجی داشته يا نه؟ چون تماماً در تمام کتب شان فقط همين يک حديثه، آن هم دخترش نوشتند خودش و دخترش هردو اعرابيان، اصلاً از مجتمع حضاری دور بودند، فرض کنيم توی يکی از روستاهای بصره بودند کسی هم آنها را نمیشناسه از آن دختره هم خانمی به نام نميره نقل میکنه از او هم نمیدانم ام جنوب يا جنوب نقل میکنه يا زنه يا مرد، آن را هم نمیدانم فعلاً چون نسخش مختلفه، خب ممکن اساساً بر شما بگن اصلاً ما در وجود اين آقا شک داريم نه اين که بحث در روايتش بحث در روايتش را بگذاريم کنار، اصلاً شخصی در خارج به نام اثمر ابن مضرس بوده که ادرک رسول الله چون مخصوصاً اگر دقت بفرماييد اين که من میگم خيلی روی متون کار بشه چون يک حادثهای را هم نقل میکنه ايشان میگه فخرج الناس يتعادون يتخاطون، اين معنای اين عبارت اين است که در زمان پيغمبر اين کسانی که آنجا بودند يا مهارج يا انصار ريختند توی اطراف مدينه هی تکه تکه يک وقتی هم بود که وقتی بعد از اطراف قم میآمدند تکه زمينها را تکه تکه میکردند دويست متر خط کشی میکردند شروع کردند خط کشی کردن زمينها را برای خودشان خط کشی کردند خب قاعدتاً همچو مطلبی بايد عدهای زيادی نقلش بکنن اين يک حادثه اجتماعی هم هست مثلاً قصه زبير را خب نوشتند مساحتش را هم نوشتند کجا بوده حتی يکی از دخترهای ابوبکر زن زبيره اسماء بنت ابی بکر حتی داره که اسماء با اين که مثلاً پدرش شخصيت بود، چون خيلی خاضع بود برای
59: 22
يا برای جهات ديگه نوشته حتی من خود من مثلاً بار را حمل میکردم يا هزم را روی زمين زبير زمين زبير و حدودش در مدينه مشخص شد با اين که آن قصه نقل شده بازهم شواهده آوردند، الآن برای اين قصه ايشان هيچ شاهدی هم نيست خوب دقت بکنيد من که میگم حديث را بايد تحليل کرد توی تحليل ديگه فقط دنبال حديث نمیريم دنبال شهادت خارجی هم میريم، مثلاً در متون تاريخی شان نوشته باشن که پيغمبر در فلان روز فرمود که هرکسی هر مقدار زمين گرفت ملک او، مثل الآن زمان ما اگر بگن هرکسی اطراف قم هر زمينی را که مالک نداشت، خب عدهای زيادی میرند میگيرند ديگه خب خيلی راحته، فخرج الناس پتعادون يتخاطون به لحاظ اين ذيل مخصوصاً مشکل تاريخی داره، يعنی چه مشکل تاريخی؟ ما الآن جای ديگه نداريم هيچ کس از صحابه اين را نقل کرده باشه، خوب دقت میکنيد يک صحابه بگه آقا وقتی که مردم رفتند من اين تکه زمنم مال آن زمانه، من اينجا را آن زمان گرفتم دقت میکنيد اين ديگه نقل نشده لذا، البته اين روايت عرض کردم در کتب اهل سنت اساساً در ابوداود آمده بعد از او هم در مصادر زيادی حالا برگرديم به خود کلمات ايشان تا برگرديم بعد به روايت و تحليل.
ففيه اولاً انه ضعيف السند البته ايشان ضعف سند را بيان نکردند مگر نظر شان به ارسال باشه يا مثلاً چون طريق اهل سنته، و غير منجبر بشئ صغراً و کبراً مراد ايشان اين است که انجبار به اين است که اصحاب به او اعتماد بکنن و اعتماد نکردند قدمای اصحاب که اعتماد نکردند اين جزميه، اما الآن تو احياء موات توی قاعده سبق زياد ذکر میشه الآن انصافاً خيلی در کلمات متأخرين اصحاب ما آمده و شايد هم به احترام شيخ طوسی باشه ليکن عرض کردم متن شيخ طوسی نمیتونيم بگيم اين متنه، چون متن شيخ طوسی فهو احق به، متن که اثمر ابن مضرس داره فهو احق له است، دقت فرموديد اين ظرافت را استاد به کار نبرده، و ثانياً ان مانحن فيه خارج عن حدود هذا الحديث فان مورده الموارد المشترکه بين المسلمين بان يکون لکل واحد منهم حق الانتفاع بها کالاوقاف العامه من المساجد، مشاهد، مدارس، رباط، و غيرها رباط مثل
31: 25
را میگفتند رباط، فاذا سبق اليها احد من الموقوف عليهم و اشتغلها مثلاً مسجدی بود رفت توی مسجد نشست حرمت علی غيره مزاحته و ممانعته فی ذلک، اين همان نکتهای است که من در اول عرض کردم رو متن حديث کار بکنيد، چرا استاد اين اشکال را کردند؟ چون ايشان فهو احق به را گرفتند ايشان گفتند حديث موردش جای است که جزو اوقاف عامه است جزو اموال مشترک مثل مسجد کسی رفت يک جای مسجد نشست که دقت کردين من اول حديث گفتم متن
12: 26
اين اشکال استاد که مورد حديث خارجه اين مبنی است بر چه؟ مبنی است بر اين که ايشان کلمه فهو احق به متن را نقل کردند اما فهو له ديگه ايشان نمیتونه بگن اوقاف عامه، اگر داشت در متن حديث من سبق الی مالم يسبقه الیه احد فهو له اين بايد جزو مباحات باشه نه اوقاف عامه،
س: تمليک خصوصی
ج: تمليک،
س: شايد فقط اين روايت را قبول کرده يعنی اين متن را قبول کردند،
ج: عرض کردم ما اصلاً غير از اين نداريم،
س: که غير روايتی هست
ج: غير از اين عرض کردم من الآن توضيح دادم ايشان در متن همين را آوردند در حاشيه شاگرد ايشان دوتا متن آوردند يکی مال اثمر ابن مضرس فهو له، ايشان آورده خودش فخرج الناس، در حاشيه آورده آقای خويي نياوردند آقای خويي متن را متن فهو احق به آوردند که اين در کتاب مبسوط شيخ طوسی است، و عوالی اللئالی تو عوالی اللئالی همين هو احق به، توی مستدرک هم همينه، فهو احق به روشن شد من چرا عرض بکنم، سنیها نداره فهو احق به را معلومه که مرحوم شيخ طوسی از سنیها گرفته، اصلاً سنیها فهو احق به ندارند، فهو له دارند يعنی روايتی اولاً روايت منحصر در اثمره اصلاً حديث ندارند سنیها يک، دو متن اثمر هم در تمام متون شان فهو له است، و لذا من عرض کردم حتماً شيخ طوسی از جای ديگه گرفته قطعاً يعنی ما يقين داريم اولاً شيخ طوسی خب میدانه فرق است بين فهو احق به، فهو له، بعد هم شيخ طوسی ذيل را نياورده، فخرج الناس يتعادون يتخاطون در تمام متون اهل سنت آمده اين را شيخ نياورده و لذا من چرا اصرار میکنم هی در بحثهام که حديث را روی متنش کار بکنيد يک معرفت خود متن اولاً بشناسيم، دو تحليل بشه، سه نقادی بشه که کدام متن را بالاخير ما قبول بکنيم فهو له قبول بکنيم يا فهو احق به را قبول بکنيم، اگر اين دقتها میشد نتيجهاش اين اشکال يعنی خود آقای خويي کسی که الآن کلام آقای خويي را میخوانه يعنی کتاب را میخوانه ايشان در درس حتماً فهو احق به فرمودند در درس حتماً آن را گفتند، ليکن شاگرد ايشان که رفته خانه فهو له نوشته الآن کسی که مصباح الفقاهه را میخوانه فهو له را هم میخوانه و ايشان توضيح نداده در حاشيه که در مصادر اهل سنت بالاتفاق اين متن آمده، فهو احق به اصلاً نيامده تو متون اهل سنت دقت میفرماييد خب بعد ايشان میفرمايد که اصلاً اين خارج از مانحن فيه است اين اشکال ايشان که خارج از مانحن فيه است بنابر متنی که ايشان نقل فرمودند فهو احق به درسته، اما بنابر متنی که اين حديث پيش عامه داره در سنن ابی داود و غيرش داره فهو له او ربطی به مانحن فيه داره آن به مانحن فيه میخوره، و لو عممّناه الی موارد الحيازه فانما يدل علی ثبوت الحق الجديد للمحيز فی المحاز و لايدل علی بقاء العلقة بين المالک نه آن را از راه ديگه بايد اثبات کرد اين اشکال سومی ايشان نکتهای ديگريه، بعد هم کلام محقق ايروانی را آوردند که جوابش داده شد حالا من برای توضيح بيشتر يک مقداری عرض کردم شرح حديث را به لحاظ مصادر خودمان و به لحاظ به حساب شهرت حديث اجمالاً در کتب فقه ما نه در کتب حديث ما.
و اما در مصادر اهل سنت حالا برگرديم حديث را دو مرتبه در مصادر، عرض کردم در مصادر اهل سنت در تفسير قرطی الی ما لم يسبقه اليه احد داره، البته يک نکته ديگه هم هست چون ديگه نمیخواهم ملا نقطی شايد من معتقدم دقيقاً مثلاً در نسخهای کتاب عوالی و در مستدرک من سبق الی مالايسبقه اليه، مالا اما در متن اهل سنت مالم يسبقه، لم داره نه لا،
س: فرقشان چيه؟
ج: البته لم به قول شرح امثله
48: 30
ماضيه يعنی اين الآن کسی دست توش نگذاشته، مالايسبقه در آينده يعنی مثلاً ممکن است اين ناظر به مثلی حق اين باشه که دولت میده، يعنی اگر چيزی است که دولت نمياد بعد تصرف بکنه و الا اگر زمينی است که دولت بعد مياد میگيره شما حق نداريد مثلاً چيزی که بعدها يک سلطه حاکم نمياد جلوش را بگيره اين جور، اين طور ممکنه اين فرق را بگذاريد البته ممکنه تساهل علمای ما هم باشه عوالی اللئالی هم باشه موجود در عوالی اللئالی لايسبقه است، اما در متن اهل سنت الی مالم يسبقه همين هم درسته، اين يک مطلب، در يک نسخهای از کتاب ابی داود کلمه بين قوسين اضافه کرده به جای کلمه ما، شده ماء يعنی آب، من سبق الی ماء نه ما، در سنن بيهقی جای ديگه من اين نسخه را نديدم منحصراً در سنن ابی داود يعنی داره من سبق الی مالم يسبقه، توی پرانتز يک تک حمزه گذشته معلوم میشه نسخه بدل داشته، پس در آن متن اصلی اصلی احتمالاً حديث مربوط به آب باشه، آبی که عمومی است چون داريم ما اين حديث را ديگه ما هم داريم سنیها هم دارند الناس شرکاء فی الثلاث الماء يکی هم مائه، آن وقت اين طور میشه من سبق الی ماء لم يسبقه اليه مسلمون فهو له، آن آبهای روانی که هست من عرض کردم مدينه الآنش هم که هست آب روان نداره اما دو سه تا به اصطلاح به قول خودشان سيل میگفتند دو سه تا چشمهای پعنی آب روان فصلی در فصل بهار همان سيل محذور معروف اين را داشتند پس من سبق الی ماء يکی اين داشتند يکی اين غدير به اصطلاح آبهای که يک جا جمع میشد، اين اين طور میشه من سبق الی ماء لم يسبقه اليه مسلمون،
س: بعد با اين فخرج الناس نمیسازه
ج: چرا بايد
س: يتخاطون بعيده تو آب کسی ديگه خط کشی نمیکنه که اين درسته، من میخواستم نگم خودم شما سبقت گرفتيد، سبقت اليّ، شما سبقت گرفتين، علی ای انصافش با ذيل نمیسازه اين که گفتيم تحليل بکنيد نقادی بکنيد قبول اين متن که توش ماء باشه
س:
25: 33
ج: نه نمیسازه انصافاً تو آب که من آب را خط بکشم نمیسازه پس انصافش اين متن ابی داود من سبق الی ماء که اين را اختصاص بديم به ماء بسيار بسيار بعيده
س: شما بعدش هم فرموديد اين ذيل را نقل نکرد
ج: نه ما نقل نکرديم
س: خب آنهای که نقل نکردند پس برای آنها مناسبه ماء
ج: اين فقط در مبسوط آمده ماها داريم ماها نداريم سنیها هم شان دارند فقط در ضبط کلمه يتخاطون اختلاف دارند، قال ثم خرج الناس اين عين عبارتشه، روشن شد انشاء الله تعالی پس حمل عبارت بر ماء بسيار بعيده، اين اولين بار اين کار را بکنيم، چرا من اين مطلب را میگم؟ حالا من زمينهاش را الآن میگم چون وقت تمام شده فقط اشاره يک دانه ما روايت ديگه داريم که توش کلمه سوق داره، من سبق الی السوق مالم يسبقه اليه مسلم فهو احق به، الی سوق اين روايت از اميرالمؤمنين نقل شده که اگر اين نقل درست باشه احتمالاً حکم ولايتی هم باشه و چون از، حالا من اشاره میکنم آقايون اگر خواستند شب مراجعه کنن به کامپيوتر
48: 24
جاهای مختلف چون نقل شده که يک مقداری از کوفه که آزاد بوده، مثلاً فضای بوده عدهای تدريجاً دکان ساختند ثابتش کردند، اميرالمؤمنين دستور داد دکانها را خراب کردند گفتند هر کسی زودتر آمد جای او، مثل که گاری دارند میايستند ديگه هر کسی میآمد تا شب مثلاً جای او فردا ممکنه يک شخص ديگه بيايد فمن سبق الی سوق المسلمين او الی سوق فهو احق به، ممکنه احق به شيخ طوسی اشتباه با روايت سوق شده که آقای خويي هم به ذهنشان اينه که در اوقاف عامه است میبينيد ايشان، راسته آن روايت سوق در اموال عامه است اما آن توش ما نداره سوق داره و آن هم از رسول الله نيست از اميرالمؤمنين و در سنن بيهقی همين صفحهای که ايشان در اينجا حاشيه نوشتند يک پنج صفحه بعدش، ايجا صفحه 146 نوشته، 151 جلد ششم بيهقی فردا تتمه کلام و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.