مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 4 – 12 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی ـ تنجیز علم اجمالی در امور تدریجی
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/10/16
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1399/9/16
- مکاسب 94-1393 » یکشنبه - 28 – 10 - 1393 مکاسب محرمه ـ لهو ـ اقوال علما ـ [روایات]
- مکاسب 95-1394 » فقه یک شنبه 1394/11/11 مکاسب محرمه/ اخذ اجرت بر واجبات/ تنافی عبادیت با اخذ اجرت/ اشکال اول و دوم بر نظریه داعی بر داعی
- مکاسب 99-1398 » فقه شنبه 1398/10/28
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-29
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث درباره آياتی بود که تمسک شده به آنها برای عدم جواز انتفاع به نجس العين و انصافاً اگر مناقشاتی دو روز گذشته ما هم نباشه مادام که خود نجس العين به اين وضوح در خود آيات و روايات نيامده بخواهيم از آيات استفاده بکنيم حرمت انتفاع را به نجس العين مطلقاً انصافاً خودش فی نفسه قصور داره مگر اين که منهج استدلال عوض بشه، يعنی يک روش ديگری برای استدلال گرفته بشه و آن اين که به عکس اين تصور که ابتداءً نجس العين بودنش ثابت بشه بعد حرمت جميع انتفاعات، بگيم نه از حرمت نجس العين بودنش در مياد به عکس، همين که حرم عليکم الميته از اين در مياد که نجسه، به عبارت ديگر تحريم انتفاعات، تحريم مطلق يک شئ به معنای نجاستشه، يعنی محروميت شما، به اصطلاح شارع برای اين که شما را محروم بکنه از آن اين است که مثلاً میگه دست بهش نزن، تو زندگیات وارد نشو، باش نماز نخوان در حقيقت آنها از محروميت سرچشمه گرفتند نه حرمت انتفاع از نجس العين بودن، آن وقت اين طور مدعی بشيم که يک مقدار را شارع مقدس به تعبير قرآنی قرار داد، بقيه را پيغمبر محروم کرد، چون طبق اين اصل قرآنی محروميت هم مساوق با نجاست، نجاست هم در مياد از محروميت انتفاع پس بگيم نجس العين مطلقاً ولو فيمابعد پيغمبر فرمودند بول نجسه مثلاً غائط نجسه، چون بول و غائط که در قرآن که ذکر نشدند علی ای کيف ماکان انصاف قضيه از مجموعهای آيات مبارکهای که الآن ما در اختيار داريم عنوان مسأله نجاست در نمياد مگر با يک ملازمات و با شواهدی و با شرح سنت و سنت رسول الله، و الا خودش فی نفسه ما از اين آيات عنوان نجس العين را در بياريم انصافاً در نمياد.
و اما مجموعه سنت رسول الله در مدينه آن هم نه در مکه، عرض کردم سابقاً ما حرمت انتفاع را گاهی اوقات، به اصطلاح سنت قوليه رسول الله داريم که مثلاً میگه لاتنتفعوا به، لاينتفعوا به، و گاهی اوقات ما حرمت انتفاع را از عمل خارجی انتزاع میکنيم مثل اين که دستور بدن شراب را بريزين، يا دستور بدن سگ را تو خانه و زندگیتان نيارين، فرض کنين حتی اولاً که خريد و فروش را مطلقاً اجازه ندادند، علی قول حتی عرض کردم عدهای مطلقاً اصلاً خريد و فروش را اجازه نمیدن، حتی صيد، حالا سگ صيد را اجازه دادند، سگ شکاری را اجازه دادند، پيغمبر اکرم برای انتفاعش يک نحو از انتفاعاتی که سگ دور و بر آدم نيست مثل گله، مثل فرض کنيم باغ، سگی که برای باغه، برای گله است حتی سگ خانه را که سگ نزديک زندگی انسانه در مشهور روايات آنها ندارند کلب الحراس را ندارند همان باغ و گله را دارند آن هم که انتفاعش جايزه آن هم اين جوريه پس بنابراين مثلاً از اين که پيغمبراکرم اين را دور کردن از زندگی بفهميم انتفاع به او جايز نيست، يا مثلاً ميته را دور کرده يا در روايت داره که وقتی تحريم خمر شد دستور دادند خمرها را و شرابها را تو کوچه ريختند، همين که دستور دادند بريزند يا دستور ديگری بنابر روايت ديگری که باز در کتب اهل سنت هست، حتی دستور دادند خيکها را با چاقو پاره کردند، خود اين ريختن به معنای عدم انتفاعه، پس بنابراين ما میتوانيم، يعنی ما بخواهيم در اينجا بررسی بکنيم بايد مجموعهای اين شواهد من اخيراً توی اين بحث نهی در معاملات عرض کردم، يک نکتهای که اصولاً ما در فقه اسلامی داريم که اين نکته مثلاً ممکن است در قوانين فعلی ما به کار نبريم، مثلاً در قوانين فعلی ممکن است هرجا نهی باشه صريح باشه مثلاً با فلان دولت معامله نکنين، با فلان دولت خريد و فروش نکنين، يا مثلاً خريد و فروش اين اشياء ممنوعه مثلاً چند چيز، ممکن است ما خريد و فروش را اين دولتهای ممنوعه، خريد و فروش با اين طائفه ممنوعه، ببينيد همه را يک تعبير میکنيم میگيم خريد و فروش ممنوعه است، حالا آن بحث میکنيم که آيا ممنوعه است به معنای حرمته، يا به معنای حرمت و فساد هردو، آن وقت يک مشکلی ديگهای داريم در فقه اسلامی، و آن اين که حتی تعابيری که ما بریا نهی در عبادات، يا نهی در معاملات داريم يکنواخت نيست، نه تعابير قرآنش يکنواخته، نه با مجموعهای تعابير سنت يکنواخته، مثلاً ما در قرآن داريم ذروا البيع بيع را رها کنيد لاتبع نداريم، لذا عدهای از اهل سنت گفتند اگر لاتبع بود دلالت بر فساد میکنه، اما ذروا البيع دلالت بر فساد نمیکنه، ببينيد ما الآن در قوانين بشری عادتاً تعابير يکنواخت شده، و لذا در قوانين بشری بحث ما اگر هم برفرض باشه بحث اصوليه هميشه، اما الآن ما در قفه اسلامی بحث مان هم فقهی است هم اصولی، مراد من از اصطلاح بحث فقهی يعنی مراد من موردیه، اگر يک جايي را موردی بخواهيم کنيم اين بحث فقهيه، و به طور کلی و قاعده و قاعدهمند و نظاممندی بررسی کنيم بحث اصوليه، ما در شريعت مقدسه يک: افعالی از رسول الله داريم که طبيعتاً ما الآن در قوانين بشری بحث افعال نداريم الآن، مثلاً پيغمبر اکرم دستور دادند شراب را ريختند اين يک فعل خارجی است اين میخواهد ترجمه بشه به فقه، دقت بکنيد اين را میخواهيم ترجمهاش کنيم به فقه، وقتی ترجمهاش میکنيد چه میگيد: لايجوز الانتفاع بالخمر الآن فرض کنيد مثلاً به اين که درسته ممکن است گاه گاهی هم مثلاً مواد مخدر ترياک هيروئن را بسوزانند، اما اين اول يک ماده قانونی داره بعد میسوزانندش، اما الآن در فقه اسلایم به عکسيم اول يک فعلی خارجی داريم آن فعل را میخواهيم من میخواسم سر اين که اين هزار و چهار صد سال فقهای اسلام کلاً با همديگه اختلاف دارند آن سرش را عرض بکنم که بدانی از کجا پيدا شده، هر کدام مثلاً از عمر يک چيزی نقل شده، دليلش آنه، از آن يک چيز نقل شد، اينها نکات فنیاش ما در اينجا يک فعل داريم اين فعل را میخواهيم ترجمه کنيم به ماده قانونی، پيغمبر اکرم دستور دادند که مثلاً شرابها را بريزند، اين را ما ترجمهاش کنيم چه میشه؟ آيا اين جور ترجمه کنيم خوردن شراب حرام است، چون پيغمبر دستور دادند بريزند، دو خريد و فروش شراب حرام است مثل خوردن، سه کل انتفاعات به شراب هم حرام است، چهار حتی انتفاع هم باشه يا نباشه، نگه داشتن شراب حرام است اصلاً شما يک جام شراب نستجر تو اتاقتان آن بالا میگذاريد دست کسی هم بهش نمیرسه، توی جام توی فرض کنيم بطریهای است که میريزند برای نمايش و قشنگی و درش را هم قفل کرده هيچ کس هم نمیخوره اصلاً خود اين نگه داشتن حرامه، ببينيد ما هميشه اين را در فقه اسلامی با اين مشکل رو به رو هستيم، اين را هميشه بدانيد اين بعدها آمده ترجمه شده يکی از فوارق اساسی مذهب اين خود دين که درش بود، مذهبهای اسلامی هم همين جا درست شد مثلاً شيعه میگفت اگر بناست ترجمه کنيد فقط از طريق علی ابن ابی طالب و اهل بيت، اهل سنت در ترجمه توسعه دادند گفتند از صحابه، هرکدام صحابه شد عدهای شان گفتند نه مثلاً آن محيط مدينه تلقی به قول کرده، چون محيط رسول الله بوده، عدهای شان گفتند نه صحابه هم ارزش ندارند مثل ابوحنيفه، گفت صحابه هم، حالا صحابه ورداشتند از اين حکم فهميدن مثلاً بيعش جايز نيست من نمیفهمم معنا را از ريختن شراب نمیفهمم که بيعش جايز نيست، صحابه هم رجال نحن هم رجال، يعنی کلاً دنيای اسلام و مذاهب اسلامی تمام اختلافات شان در واقع به اين نکته بر میگرده، آن وقت دقت بکنيد يکی ما فعل داريم ترجمه فعل يک مشکل داره، لفظ هم که مياد باز، مثلاً ذروا البيع داريم، مثلاً داريم حرمت عليکم نسائکم داريم، امهاتکم اينجا تعبير به حرمت شده ما تعبير ديگه داريم فرض کنيد و لاتعزموا عقدة النکاح، اصلاً مادامی که خانم در عده هست حتی نيت نکاح هم نکنيد و لاتعزموا نگفت لاتنکحوا ببينيد حتی نيتش را هم نکنيد به فکر تان هم خطور نکنه و لاتعزموا عقدة النکاح من همين در بحث اصول ديروز عرض کردم شايد يکی از اسرار اين که عدهای از فقهای اسلام اختصاص به اهل بيت نداره عدهای از علما در اسلام اين جور فهميدند که اگر کسی عقد نکاح در ايام عده بست حرمت ابديه، حالا جای ديگه اين طور نيست، اينجا حرمت ابديه؟ چرا اين شايد يکی از عللش اين باشه که اينجا نهی به عزيمت خورده نگفت و لاتنکحوا مثلاً و لا تنکحوا ما نکح آبائکم آنجا به خود فعل خورده تعابير کاملاً مختلفه، اما اينجا داره ولاتعزموا عقدة النکاح اصلاً قصد نکنيد آن وقت معناش اينه که اگر کسی تخلف کرد و انجام داد ديگه اين قصد برای او محقق نمیشه يعنی حرمت ابدی، ببينيد ما آمديم با يک تغيير سياق اصلاً معلوم میشه يک حکم جديد در آمد، يک دفعه میگيد خيلی خوب و لاتنکحوا ما نحک آبائکم اگر رفت بر زن پدرش که مادر خودش نيست عقد بست اين عقد باطله خيلی خوب، حالا مسأله ازداج بعدش به هر حال احتياج به عقد نداره اما اين که بگيم نه اضافه بر بطلان فلانجا مثلاً و لاتجمعوا بين الاختين درست شد، حالا رفت بر اخت الزوجه است عقد بست خب ما میگيم عقدش باطله، حالا بعد از اين که زنش را طلاق داد، میتونه اخت الزوج حرمت ابدی نيست ببينيد اينجا حرمت ابدی نمياره، اما در عدهای نکاح، عدهای وفات حرمت ابدی مياره، يعنی شما ابتداءً ممکن است عجب بکنيد چطور شد مثلاً فقهای صدر اول حتی با اين که در اين مسأله روايت ندارند از رسول الله دقت کنيد خيال نکنيد فقط روايات ماست در اين مسأله از صحابه هم دارند که اگر عقد فی ايام العده تحرم عليه مؤبداً، خب اينجا هم داريم لاتجمعوا بين الاختين و لاتعزموا عقده النکاح، چطور شد؟ اين جوابش اينه که اينها نيامدن مسأله را اصولی صرف بررسی بکنن اين يک ظرافت کاره مسائل ظرافتهای فقهی هم گاهی داره، ما يکی از مشکلاتی که داريم يک مشکلی که حالا فعل که يک مشکل بود يک مشکل ديگه اين که الفاظی را که داريم اضافه بر اين که در بحث اصولش بحث کردند که آيا فساد حرمت معامله موجب فسادش میشه يا نمیشه؟ اضافه بر آن بحث آمدند جهات لفظش را هم مراعات کردند يعنی جهات فقهی به تعبير بنده که اين مثلاً در يک مورد به اين صورته، در يک مورد به اين صورته، تو روايات هم همين طوره لاتبع ماليس عندک داريم، مثلاً نهی به لاتبع خورده باشه، تعابير ديگه هم داريم، نهی النبی عن بيع الغرر هم داريم آيا آنجا اثبات فساد میکنه يا نه؟ لاتبع ماليس عندک اثبات فساد میکنه يا اثبات تعليق میکنه که بيع فضولی را بعضيا تعليقی میدانن برای اين جهت، بعضيا هم بيع فضولی را باطل میدانن مثل مرحوم نراقی میگه لاتبع ماليس عندک يعنی باطله، عدهای هم گفتند نه برفرض هم باشه مرادش اينه که معلق به اجازه طرفه، بيع تام نيست نه اين که اصلاً بيع نيست و الی آخره من ديگه نمیخواهد وارد اين قسمتها بشم که خودش طولانيه، پس ما الآن در اين جهت مشکل اساسی خودمان را بيان بکنيم ما در مجموعهای اموری که به عنوان نجس العين داريم يکش بوله مثلاً که ما چيزی در اين جهت از رسول الله در خود نجاستش مثلاً داره که يک کسی آمد تو مسجد النبی بولی کرد اجلکم الله دوتا دلو بزرگ آب ريختند خب اينجا توش در نمياد که انتفاع به بول جايز هست نيست، و هکذا غائط و هکذا منی، در منی که اصلاً اختلاف دارند خودی سنیها عدهای زياد شان از عايشه هم نقل شده که منی را طاهر میدانن اصولاً، و نجس العين نمیدانن حالا آن بعضش انتفاعش را جايز باشه يا نباشه، يک بحثی پس ما داريم در سنت که عدهای از اينها خيلی صريح ذکر نشده انحاء انتفاع به آنها اين قسمش، يک قسمی از اينها چيزهای است که بعد حالا آن هم محل کلام بوده نجاستش برفرض هم ثابت بشه محل اين بوده که آن کاری را که رسول الله انجام دادند، مثلاً ريختن خمر آيا اين انتفاع برايش جايزه هست يا نه؟ اين دوتا، سوم: يک مواردی است که ما از رسول الله داريم سنن قوليه رسول الله است مثلاً در باب ميته، از پيغمبر سؤال میکنن که اجربه مجرب اينهای که مرضی که گری دارند، با روغن ميته پيغمبر فرمود نه، هيچ به درد نمیخوره يا در همان قصهای که اخيراً عرض کردم مقدار از روغن که بدن موش هست پيغمبر فرمود بريزنش، در خود بقيه روغن هم يکی متنی هست بريزنش يک متنی هست که لاتنتفعوا به و لکن استصبحوا به، ببينيد نهی انتفاع شده يعنی ما انحاء تعابير داريم مثلاً يک تعبير داريم باز در باب جلد ميته که يک حيوانی پيغمبر رد شدند ميته افتاد بود لاغر بود يک بزی لاغری بوده گوسفند لاغری بوده بعد مرده شده حضرت فرمودند به اين که آنها که اين جور نقل میکنن، هلاّ اخذتم بجلدها بدبغتموه فانتفعتم به تو بعضياش فانتفعتم نداره، تو بعضی از نسخ، يعنی بعضی از طروق حديث پيش اهل سنت فانتفعتم به نداره خب اين از اين چه میفهميم؟ از اين فهميم که دباغ از آن ور هم از رسول الله نقل شده ايما اهاب دبغ فقد طهر، دباغی که بشه پاک میشه ببينيد اينها را دوتا را با همديگه گذاشتند پس اين طور معلوم میشه که خود ميته قابل پاک شدن نيست، پوست ميته قابل پاک شدن هست جلدش قابل پاک شدن هست، پاک که شد انتفاع جايزه، يعنی چه؟ يعنی مادام که نجسه انتفاع جايز نيست اختلاف فقهاء سر چه میشه؟ سر اين میشه که آيا اين سنت رسول الله در وجود ميته است، يک قسمت ميته را که میفرمود پاک میشه حالا اگر متن آنها درست باشه که ما قبول نداريم متن روايتش را يک قسمت ميته را که میفرماين پاک میشه با دباغی بلا فاصله گفتند فانتفعتم به، انتفاع میشه با قرينه مقابله يا به قول آقايون با مفهومش با قرينه مقابله يعنی آن قسمت گوشتش و استخوانش اينها قابل پاک شدن نيستند قابل دباغی نيستند اينها ديگه انتفاع بهش پيدا نمیکنه، پس ما الآن يک مشکلی اساسی که داريم اين قسمته در روايت رسول الله(ص) اولاً ما راجع به عنوان نجس العين حديث نداريم اين يک، دو احاديثی که داريم متفاوته، سنن متفاوته، تو بعضياش ريختن هست تو بعضياش سؤال هست، تو بعضياش فرمودند بعد از دباغی پاک میشه بعد از دباغی انتفاع هست، يعنی قبل از دباغی انتفاع نيست، و انصافش آدم اين احساس را میکنه که در اين به اصطلاح اين شريعت مقدسه يک برخوردی با نجس العين هست من عرض کردم دقت بکنيد ما در بحث قوانين مثل بحث علوم، فيزيک، شيمی، شما تو بحث فيزيک يک مثلاً فرض کنيم يک آزمايشی يا يک کلامی از يکی از بزرگان شيمی يک معنای به ذهن تان مياد که فلان چيز علت فلان چيزه، اين معنا اول که خطور میکنه هی فرض کنيد با پيدا کردن شواهد با کلمات چندتا عالم ديگه هی میره بالا، خودتان آزمايش میکنيد طبق آن شرائط معينی که در علوم طبيعی، در علوم واقعی در علوم حقيقی به کيفيت آزمايش و حذف عوامل اساسی و غير اساسی، خيلی خوب، اين هی می ره بالا تا نرسه به آن درجهای وضوح قطعی میگن به شما ابرازش نکنه آن را به صورت يک علم نيست هنوز به صورت يک احتماله، در مورد اعتبارات قانونی هم همين طوره هيچ فرقی نمیکنه، مثلاً يک فقيهی يک فتوی میده قطعاً به فتوای فقيه يک احساس در شما پيدا میشه با يک خطور ذهنی، حالا اگر خودتان هم فقيه باشين لا اقل به اندازهای که کتبی داره مقلدش باشه نه يک حضور ذهنی است، آنچه که در اصول که در حقيقت معيار گرفته تو بحث حجيت در اصول، در آن حجيت اثباتی يا حجيتی که طريقيت داره حقيقت آن اين است میآيد به شما میگن اين خطوط تا چه درجه حجيت داره تا چه درجه نداره، و لذا ممکن است يک خطوری در ذهن تان بکنه اين خطور را بايد همين جور روش کار بکنيد تا درجات خطور بره بالا اضافه بر اين که درجات خطور رفت مناشئاش هم بايد معين بشه، اينی که مرحوم حجيت ذاتی گرفته میخواهد بگه مناشئ مهم نيست چون ما از چهارتا روايت مستدرک با روايت ضعيفه و دعائم الاسلام و اينها هم ممکن است يک وثوق و اطميان برسيم، يک قطعی برسيم که حکم همينه، آن آقايونی که میگن نه بايد حساب باشه، مدارک باشه، حجيت اين عقلائی است میگنه نه بايد آن در، پس ببينيد ما در استنباط خودمان يعنی آنی که برای شما مهمه برای يک حکم يک مرحلهای خطور داريم آن فی نفسه حجت نيست اين بايد بره بالا، آن درجهای که بره بالا چقدر بره ديگه همين اختلاف فقهاست، البته ما يک رأی شاذ هم داريم نسبتاً شاذ بين علمای ما به عنوان حق الطاعه، آن حق الطاعه میگه خطور هم حجيت داره، چون حق الطاعه رو درجات احتمال رو حجيت کار نمیکنه حجيت را تابع درجات احتمال نمیدانه، حجيت را برخواستهای از خود قانون میدانه يعنی ما بايد اصلاً اين را بررسی بکنيم که وقتی میگيم اين برای ما حجيت داره اين به خاطر خود قانونه میخواهد درجه احتمال باشه يا نباشه يا نه حجيت و آنی که احتجاجی طرفين میشه اين تابع درجات احتماله، حق الطاعه در حقيقت میگه نه، وقتی قانون حالا يک حق الطاعه معناش اينه، هرجا قانون بود خودش تنجز داره ما دنبال حجيت، دنبال احتمال نمیريم خود قانون فی نفسه تنجز داره يا ممکن است بگيم قوانين شرعی چون مقننش خداست آنها حجيت دارند دنبال خطور نمیخواهد بری و لذا تا خطور هم پيدا نشه احتمال هم که خودمان میديم يعنی نه اين که خطوری که منشأ ديگری داره احتمال فی نفسه هم بديم اين خودش حجيت مياره، در مقابل اين خب چون مشهور قائل نيستند به حق الطاعه شروع میشه مسائلی، ممکن است يک کسی من میخواهم بگم هی ممکن است تا شما ببينيد که بعدها اگر اتخاذ مبنی کرديد ممکن است يک کسی بگه نه خود قانون و جعل حجيت نمياره اما لا اقل احتياط مياره، بگيم نه نه احتياط مياره نه فتوی مياره هيچ کدام حجيت نمياره تابع درجات احتماليم، احتمال ولو مستند به يک جهاتی باشه و خطور بشه يا حجيت مياره يا احتياط مياره، بگيم نه اين درجات احتمال از پنجا درصد که رد بشه مياره، اصلاً تا مدتها مسأله حجيت ظن که مرحوم شيخ مطرح کرده، اين در حقيقت در اصطلاح اهل سنت تحری بود، تحری اينه که شما از پنجا درصد از نسبت تساوی رد بشين، اين میشه تحری، يعنی اخذ به احری، ما در باب قبله اين جوره، تحری میکنيم، يعنی اگر شصت درصد يک طرفه، مثلاً سی درصد يک طرفه ده درصد يک طرف، همان شصت درصد را میگيرم و لذا بنای فقهای ما بر اين شده که تحری در مثل قبله قابل قبوله چون نص داريم تحری در باب وقت عدهای زيادی از فقهاء قبول کردند تحری را گفتند ظن در وقت کافيه، عدهای هم تفصيل قائل اند عدهای هم مثل اين حقير سراپا تقصير اصلاً ظن را در باب وقت حجت نمیدانيم در باب قبله میدانيم در باب وقت نمیدانيم علی ای کيف ماکان شبيه اين بحث تو اجتهاد هم مياد تو استنباط هيچ فرق نمیکنه اين را من سابقاً عرض کردم، ببينيد اين فقيه میگه من وقتی اين چهارتا فعل پيغمبر را با آن حديث يک استظهار میکنيم ممکنه اين استظهار به نود درصد نرسيده اما شصت درصد که رسيده، ريختن شراب از يک طرف، از ميته سؤال میفرماين میفرماين نه، میگن برای اجرب میگن نه، پيغمبر میفرماين نه، برای مثلاً در باب دهن میگه لاتنتفعوا و لکن استصبحوا با اين که آن متنجسه، در باب ميته میگه هلا دبغتموا جلدها فانتفعتم به يعنی از آور هم میگه ايما اهاب دبغ فقد طهر اينها را که با همديگه جمع میکنيم، احساس لااقل حالا نمیگيم نود درصد، شصت درصد اين به حسب فقيه و تتبع فقيه بر میگرده شصت در صد برای ما ايجاب میکنه که پيغمبر اکرم انتفاع به نجس العين را مطلقاً مثلاً سگ را منافع سگ را آن منافعی که از زندگی انسان دوره قرار داده عرض کردم بعضی از اهل سنت که روايت کلب الحراس را قبول کردند قيد کردند سگ را تو خانهای خودش نياره، توی يک طرف خانه اتاق خاصی يعنی تو زندگيش به هرحال مخلوط نشه،
س: اين تجميع ظنون مثل ظنون عامه نيست که حجت نيست، چرا؟ يکی از اشکالات سنی و شيعه همين بود،ً نه سنی و شيعه اصلاً اين بحث در اجتهاد من ريشهاش را برایتان باز کرديم میگه همين مقدار برای انسان وثوق
پيدا، وثوق نه همين مقدار خطور مياد، اين احساس مياد حال يکی میگه اين احساس موجب احتياط وجوبی میشه يکی میگه احتياط استحبابی میشه يکی میگه فتوا میشه آنی که در تاريخ اسلام آمده میخواهم بگم
س: احتياط شرعيه ديگه عقلی که نيست
ج: بلی ديگه اينجا آنی که در تاريخ اسلام آمده يعنی من برای شما مبانی کل فقهاء، ضعيف و صحيح و سقيم و سنی و شيعه و زيدی و ميدی همه را که باهم جمع میکنيد احساس يعنی آن حالت اينه، در مقابل در فقه اهل بيت اولاً خيلی اسرار و يقين بود روی ظن نبود، اين کله ظن غير از اين اصطلاح ظنی که در منطقه، يعنی شما خطوری که منشأ داره اما به ثوق نفس يا اطمينان نفس نرسه، بگيد شواهدی هست بلی
46: 24
شواهدی هست اما اين شواهد شصت درصد را درست میکنه پس در حقيقت آن قائل معتقد بود شصت درصد کافيه، خوب دقت میکنيد، مثل اين بحثی که امروز گفتيد يک زن و مرد مثل بلی گفتند،
ج: الی آخره همين طوره يعنی کل فقه اسلامی نه اين اختصاص به فقه داره اصلاً اعتبارات قانونی در حقيقت اينه اصلاً در اعتبارات قانونی قوامش به حجيته، نه قوامش به واقعه، اين فارق بين اعتبارات قانونی با علوم فقيهی میشه
س: شصت درصدی که میفرماييد احتياطش قابل توجيه است ولی فتوی دادنش قابل توجيه نيست، چن از لحاظ شرعی ما بايد طبق برهان حرف بزنيم
س: احراز بشه
ج: بلی،
خيلی خوبه میدانم اين اشکال به آن آقايونه آ آقاين میگه ما اين مجموعه را که جمع میکنيم تعارض هم داره مجموعه را که جمع میکنيم درسته يکی يکی بيان نشده يک جا نشده قاعده کلی نيامده اما از اين محجموعه ما اين طلب را در مياريم، مثل ما الآن خود بنده در اين دوره عرض کردم طبق قاعده قائل به اجتماع امر و نهی هستيم، اما انسان وقتی رايات اهل بيت روايات عمار ساباطيه، روايت مرسله از ائمه ما، اينها را پهلوی هم میگذاره روايت لاتصل فی الارض مال حضرت رضا يک احساس میکنه در فقه اهل بيت امتناعی بودند
س: اين احساس از لحاظ فنی هيچ ارزشی نداره
ج: بلی همين بحثه، بحث ما با اين، اين تمام بحث فقه همينه اصلاً چرا فقه در اسلام درست شد همين، اين هزار و چهارصد ساله همينه، يک عده میگفتند نه ارزشدر حد احتياطه، عرض کردم اين اصطلاح احتياط وجوبی را آ« وقت دوست سه تا روايت داريم که اميرالمؤمنين فرمود که اينجا احلته آيه و حرمته آيه لا آمربها و لا عنها عنها و انزه نفسی و اهلی عنها، اين همان احتياط وجوبيه دقت فرمودند اما اينجا معارض نداره يعنی دقت میکنيد، اين شواهد را الآن عرض کردم برايتان، شما ممکن است جای ما از مجموعهای شواهد يک مقدارش که فعلاً يک مقدارش، که فعله يک مقدارش هم اصلاً حالا با قطع نظر از اسنادش ثابت باشه يا نباشه، متونش مختلف، بيش يک نوع احساس و خطور به ذهن آدم، اين ممکنه با کراهت جمع بشه
س: آن حديث اميرالمؤمنين را شما پذيرفتيد آن مال اهل تسنن نقل میکنن آن را
ج: کدام را
س: که ايشان بفرماين آيه دلالت میکنه دلالت میکنه ولی نه،
ج: ما داريم سه چهارتا،
س: تازه امام معصوم مگر میشه ندانه مراد امام برای بيان طرف مقابله نه خوشان، و لذا آن راوی داره که، راوی گفت که فمادام تنزهه عنها نفسک انا هم انزه نفسی، فهميد عارضته انزه عنها نفسی و اهلی، گفت خب حالا فهميدم پس وقتی میگی من اين کار را نمیکنم من هم نمیکنم حالا که شما نمیکنيد من هم نمیکنم
س: خب مثل جنگجال فالوده است به ايشان میگه من خورم
ج: بلی نه ديگه گفت احلتها آيه لا آمر و لا اَنهی او فهميد که حضرت مشکل دارند نمیتونن بيان بکنن، فرمود حالا که شما تنزله نفسک من هم انزه نفسک آن در آن عبارت، آن آن اين که شما میگيد مال اهل سنت آنه چون در کتب اهل سنت آمده علی ای کيف ماکان من خيلی ديگه توضيح چون اين مطلب را چند مرتبه عرض کردم انصاف قضيه شواهدی هست اينها را نمیشه انکار کرد، حالا آن کاری که فقه بعد شد اين بود که شأن فقهاء اين شد که از اين شوهد سعی کردند از اين شواهد مخصوصاً مجموع آيات و سنت رسول الله را بهم ترکيب بکنن يک حکم مدونی منظم در بيارند ما طريقهای ما در اين جهت اهل بيت بود ولذا بازهم اگر سنت وضوع نداشت، رواياتش فراون نبود صريح نبود بايد باز برگرديم به مسأله روايات اهل بيت برای تصريح به اين مطلب عرض کرديم.
در روايات اهل بيت آنچه که الآن ما داريم فقطه يک حديث واحده که خيلی صريحه، که شئ من وجوه النس نمیشه بهش انتفاع کرد از او ديگه صريح تر فعلاً نداريم حالا اول آن صريحه بعد بقيه که صريح نيستند و آن هم همان روايت تحف العقوله، در روايت تحف العقول البته سابقاً هم خوانديم من چون احتياط میکنم باز دو مرتبه متن روايت را آوردم که بخوانم در روايت تحف العقول آن يک قسمت از روايت اينه، آن قسمتی که به درد مانحن فيه میخوره چون عرض کردم روايت تحف العقول چهار بخش میکنه، بخش اول بخشی به اصطلاح تجارات، چون ولايت است و اجارات و اينها در تجارات و اما تفسير التجارات فی جميع وجوه البيوع من، و وجوه الحلال من وجه التجارات الی ان يقول تا اين که امام در اين روايت اين طور و اما وجوه الحرام من البيع و الشراء فکل امر يکون فيه الفساد مماهو منهی عنه من جهة اکله، شربه، کسبه، مبتاعه، البته کسبه، لبسه هم آمده آلی آخره امساکه، هبته عاريته اول شئ يکون فيه وجه من وجوه الفساد نظير بيع بالرباء لما فی ذلک من الرباء، او البيع للميته او الدم او لحم الخنزير او لحوم سباع من صنوف سباع الوحش او الطير او جلودها او الخمر او شئ من وجوه النجس، اينجا تعبيری هر چيزی که از اعيان نجسه، حالا بحث هست که آيا شئ من وجوه النجس شامل متنجس میشه يا نه؟ او شئ من وجوه النجس البته صدر عبارت راجع به بيعه، اگر چيزی از اعيان نجسه باشه بيعش جايز نيست بعد فهذا کله حرام و محرم، اين اشکال نداره، همين شئ من وجوه النجس را هم حرام قرار داده، حالا بيع بحث بيع بود، لان ذلک کله منهی عن اکله، شربه، لبسه، ملک، امساکه، و التقلب فيه بوجه من الوجوه، اين به حسب اين، البته اين کتاب اين آقای معاصر نقل میکنه از مکاسب ايشان صفحه 76 است، اما توی چيز هست توی کتاب وسائل هم هست، تو کتاب عرض کنم خود تحف العقول هم هست مشکل کار اينه که فهذا کله بعد از شايد کله حرام و محرم بيع باشه، لان ذلک کله
س: چطور گفت استاد حرام محرمه
ج: هردوش هست حالا و فهذا کله حرام و محرم،
س: میگم يکی کافی بود
ج: شايد مثلاً حرام يعنی بالکتاب، محرم بالسنة البته شايد، لان ذلک کله حالا محل شاهد اينه، لان ذلک کله منهی عن اکله، شربه، لبسه، و ملکه و امساکه، حتی نگهداشتنش و التقلب فيه، و لذا از اين عبارت معلوم میشه که بحث فقط سر انتفاع نيست، اصلاً تو دست و پای آدم بودن، تو امساک، منهی بلی بوجه من الوجوه، هر وجهی از تقلب حرامه لما فيه من الفساد فجميع تقلبه فی ذلک حرام، باز تکرار فرموده، بلی بعد چيزهای ديگه هم باز محرم، انصافاً اين روايت تحف العقول بد نيست اما باز اين يک مشکل ديگه داره حالا اين تا حالا ما متن روايت را خوانديم اما اين باز يک مشکل ديگه داره آن مشکلش اينه که ما الآن بحث مان اين است که اگر اعيان نجسه بود، تقلب و امساک و انتفاعات و تصرفات در او حرام باشه اين روايت علی تقدير به قبول به عکسه، کانما انسان احساس میکنه چون منهی از اکل و شرب و لبس و ملک و امساکه لذا نجس شده، به عکسشه، چون وقت دقت بکنيد يعنی اين ممکن است از همان آيات تحريم حرم عليکم الميته اين معنی را فهميده، يعنی از حرم عليکم الميته فهميده که جميع تقلب و امساک و لبس و ملک حرامه حالا که حرام شد جميع تقلب هرجور دست زدن و اينها پس مثلاً مانعيت نماز از توش در آورده، از توش نجاست در آورده، از توش عدم جواز بيع در آورده، عدم جواز هبه و وصيت الی آخره، و نگهداشتنش هم چون خودش حرام بوده، چون تعبيرش اين طوريه خوب دقت بکنيد چون ايشان میگه که کل امر يکون فيه الفساد مماهو منهی عنه من جهة اکله، شربه،
6: 34
ملکه، امساکه هبته عاريته او شئ يکون فيه وجه من وجوه الفساد او البيع للميته او الدم او لحم الخنزير او لحوم السباع او شئ من وجوه النجس، خريد و فروش چيزی از وجوه نجس، و هذا کله اين نجس و قبلش حرام محرم، لان ذلک کله اين لان ذلک کله يک علتی است که برای همه بايد ذکر شده باشه، هم بحث فساد هم وجوه نجس، میگه چون اينها منهی اند عن اکل و شرب و لبس، يعنی در اين عبارت به نظر من به عکس مطلبی است که ما میخواهيم اثبات بکنيم، در اين عبارت اثبات اين کرده چيزی نجس چون از همه جهات انسان ممنوعه شارع نجسش کرده، مثلاً بول چرا نجسه؟ به خاطر اين که اکلش و شربش و نگهدارش و تقلبات و پس شد اين يک چيزی اين طوری، شارع گفته اصلاً به هيج وجه به اين نزديک نشيد دستت هم بهش زدی بايد دستت بشور يعنی اين سبب ابتعاد انسان از او بشه، اين قاعدهای که ما الآن میخواهيم اثبات بکنيم که کل نجس لايجوز الانتفاع به، قاعده اينه الآن، اينی که از روايت استشمام انسان میکنه به عکسه، اول حرمت انتفاعه بعد چون حرمت انتفاعه، پس میگيم نجس العين،
س: موضوع تان عکسه نتيجه که اينه،
ج: نتيجه يکيه،
س: مقدمه است
ج: خب نه اين
س: نتيجه يکی شد ديگه، شما هم اجتناب آن هم اجتناب
ج: پس ما، يعنی به اصطلاح تساوی معلوم نيست بين شان باشه،
س: در هر صورت
ج: يعنی به عبارت ديگر شما اول بايد حرمت انتفاع را اثبات بکنيد بعد بگين نجس العينه، ما الآن میخواهيم نجس العين هست، پس يحرم الانتفاع،
س: بازهم نتيجه يکی شد، عکس مستوی شد،
س: بلی نتيجه يکيه،
ج: نه فرق میکنه
س: نه فرق نمیکنه،
ج: در نتيجه اين است که ما اگر بگيم نجس العينه و ثابت نشه نمیتونيم بخاطر نجس العين بگين اين انتفاعش حرامه، اول بايد بگيم حرم الميته يعنی جميع تصرفات و ملک و لبس و همه حرامه حالا که حرام شد امساک و نگهداری و تقلب پس نتيجتاً نجس العين میشه، اين اين طوره،
س: اقلاً چه کار میکنه حاج آقا
ج: خب اما فرض کنيم راجع به بول ما نداريم حرم البول، پس نجس العين نمیشه اما آن نتيجه اين است که نه ما اگر گفتيم هرچه ثابت شد نجس العينه خوب دقت بکنيم ما ديگه دنبال انتفاع، نمیخواهيم دنبال
49: 36
انتفاعات بريم همين آمد نجس العينه اين معنايش اين است که به اصطلاح شارع مقدس حکم کرده که انتفاع به نجس، مگر اين که اين طور مراد شما باشه، بگين همين هم که امام صادق میفرماين بول نجسه، البته آن بول نجسه نداريم همين که اغسل ثوبک من بول مالايؤکل لحمه در کلام امام صادق هست خود اين کانما اشاره است به اين که آن حرمت انتفاعات هست چون حرمت انتفاعات بوده من میگم نجس العينه، اين طوری يعنی بخواهيم به اصطلاح از، چون ما الآن روايتی که به
21: 37
يعنی اين استدلال به اين است که چون ميته توش آمده حرم عليکم الميته و اين حرم تعميم داره خوب دقت بکنيد چون تعميم داره تمام انتفاعات را میگيره، تمام تصرفات و تقلبات را میگيره حالا که شئ که به تمام تقلبات محروم شد انسان ازش حرام شد پس يعنی نجس العينه، يعنی نجس العينه، شما اين را تحريم انتفاعات را هم از کجا گرفتين از آيه مبارکه، خب ممکن است شما بگيد ما حرم عليکم الميته فقط اکلش را میفهميم خصوصاً بعد هم داره و لحم الخنزير اصلاً ما از آيه مبارکه جمع انتفاعات را نمیفهميم مگر اين بيايم که باز همان فهم سابق خودمان را تصحيح بکنيم بگيم طبق اين روايت ما از حرمهای کتاب مطلق تحريم را میفهميم يا در همه جا يا لا اقل در اينجا در همه جا کسی که نمیگه، مراد حرمت عليکم امهاتکم قطعاً اين مراد اين طور نيست خصوص نکاحه، بگيم ما در اينجا لا اقل تحريم را میفهميم علی ای حال به نظر من اين آيه اين روايت فرضش اينه که اول اثبات بشه ولو به کتابی، به سنتی که جميع تقلبات حرامه بعد بگيم نجس العين، ما الآن چيز ديگری میخواهيم، ما میخواهيم بگيم اگر ثابت شد نجس العينه جميع انحاء تقلب در او حرامه اين دوتا عنوان دوتاست البته روايت تحف العقول ديگه بحثهاش چون مفصلاً چند دفعه کردم تکرار نيست، انصافش اجمالاً اگر اين روايت ثابت بود بد نبود اجمالاً و عرض کرديم اين روايت ما هيچ نمیدانيم به چه وسيلهای به ما رسيده، اما جزئياتی يعنی ما يک تعابيری حول اين، از مضمون اين روايت داريم که در کتاب فقه الرضا مثلاً آمده، دقت کردين در کتاب فقه الرضا اين جوری آمده، بلی و کل امر يکون فيه الفساد مما قد
25: 39
من جهة اکله و شربه و لبس و نکاحه و امساکه لوجه الفساد مما قد نهی عنه مثل الميته و الدم و لحم الخنزير و الرباء و جميع الفواحش و لحوم السباع و الخمر و ما اشبهه ذلک فحرام ضارّ للجسد فاسد
49: 39
اين عبارت فقه الرضا حالا هرکه مؤلفش بوده معلومه که کاملاً به حديث تحف العقول متأثره کاملاً واضحه ليکن نگاه بکنيد در اينجا شئ من وجوه النجس ديگه نداره توش، خيلی تعابير نزديک او داشت، اما شئ من وجوه النجس را توش نداشت، يعنی اين معناش اينه اين طور نيست که فقط روايت در بين اصحاب ما از بين رفته اصلاً معلوم میشه در جايي هم که نقل به مضمون شده نيامده مثلاً در دعائم الاسلام که در مصر نسخهای ماست و ما کان محرماً اصله منهی عنه لم يجوز بيعه و لاشرائه و هذا من قول جعفر ابن محمد قول جامع لهذا المعنی روشن شد، اينجا هم شئ من وجوه النجس را نياورده، ايشان هم شئ من وجوه النجس را نياورده، بعيد میدانيم آن دو به قول ماها کشکی پشکی مثلاً حذفش کردند هم روايت در کتب اصحاب حذف شده خيلی عجيبه، و هم دوتا مصدر درجه دو سه بلکه درجه چهار و پنج که قسمتهای را از اين نقل کردند خيلی واضحه تأثر، تأثر فقه الرضا بيشتر واضحه در آن قسمتهای که نقل کرده باز متأسفانه با اين رو به رو میشيم که شئ من وجوه النجس را نداريم اصحاب هم که حذفش کردند فعلاً جای ديگه هم نيامده، ولذا عرض کرديم بعدها مثلاً مثلاً در اصطلاح قمیها، در فتاوای قمیها ما اين معنا را میبينيم انشاء الله میرسم به نقل اقوال عرض میکنم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.