مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 97-1396 » اصول دوشنبه 1396/12/7
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/12/9
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1397/6/6
- مکاسب 1400-1401 » فقه چهارشنبه 1400/8/12
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - بحث پیرامون کتاب فقه الرضا
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-2
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض کردم بحثی که هست درباره روغن متنجس که از زمان خود رسول الله مسأله مطرح شده، البته در بعد در دوران تدوين فقه خيلی مسأله به اصطلاح حدود و ثغورش کم و زياد پيدا کرده، چه نسبت به آن مقداری که در سنن رسول الله آمده چه مقداری که خواستند توسعه بدن، که مثلاً آنی که در سنن رسول الله است علی قول، اسراجه، روغن چراغ کردن جايز بوده، خب آمدند بحث کردند که حالا اسراج جايزه خريد و فروش هم جايزه يا نه؟ توسعه دادند باز بحث کردند بقيه انتفاعات چه طور؟ باز بحث کردند که اين اسراج تحت السماء باشه يا جايزه تحت السقف هم باشه؟ عرض کردم بحثهای متنوعی را در اينجا فقهاء متعرض شدند شايد به لحاظ عملی خيلی مسألهای پر مشغلهای در دنيای ما با اين گرفتاریهای ما نباشه، يک مقدار که ما توضيحات را عرض میکنيم برای اين که آن قدرت فقهی و استنباط و کيفيت استنباط و مبانی استنباط باری شما روشن بشه بيشتر دنبال اين قسمتيم تا دنبال اين قسمتهای ديگه.
عرض کنم که در اين مسأله که مرحوم شيخ قدس الله نفسه به عنوان امر سوم در مانحن فيه قرار دادند شيخ هم متعرض اين مسأله شده و عرض کردم اين مسأله هم سابقه در فقه اهل سنت داره هم سابقه در فقه ما داره و اصولاً اين البته بايد يک ريشهيابی هم بشه، اين يک مطلبی است به نظر من بخواهيم همين طوری ازش رد بشم يک کمی شايد ضعيف بار بياييم از نظر فقه.
ما در فقه مواردی داريم که حتی گاهی در حد ارسال مسلمات شده حتی پيش اهل سنت، پيش شيعه پيش اهل سنت اما تو دليل که مياييم دليل قصور داره، حالا اين يک چيزی بايد پشت قضيه باشه، حالا چه میگن بعضيا اسمش مثلاً فلسفه اصول، ديگه حالا اسمش را فلسفه اصول، حالا نمیدانم اسمش را چه میخواهيد بگذارين، اين چه جور اصوليه چه کارش بکنيم، فرض کنيد مثلاً راجع به همين مسألهای که الآن ابتلاء هم بهش هست، خانمها که در حال احرام اگر نامحرمی رد بشه خب میگن روشان را میتونه بپوشانن، که خب مورد متعارف اينه که سابقاً يک باد بزنی میگذاشتند که آن روپوش ديگه حالا پوشيه يا خود همان چادر به صورت نخوره تماس با صورت پيدا نکنه، خب اين روايات ما، اين همه روايت داريم سؤال هم کردند که افراد هم مثلاً نامحرم
4: 3
يا آن جلبابش را، تسدل اسدال يعنی افکند آويزان کرد، تو هيچ کدامش نداره که به صورت نخوره، اما تو فتوی خيلی عجيبه، حالا آيا واقعاً يک واقع خارجی بوده يک ارتکاز بوده، به اصطلاح بعضی شوخی علم ايقوفی بوده، که اينها مثلاً اين روايت که بحسب، و عجيب اينه که اهل سنت هم همين طور اند آنها هم روايت ندارند، اما عدهای از صحابه هم فتوی دادند که بلی به صورتش نبايد بخوره، اين هم خيلی عجيبه، يک چيز غريب، تو روايات ما اصلاً بعضی از عبارات روايات ما مشعر اين که اگر به صورتش هم بخوره اشکال نداره، اما فتوی بر اين بوده حالا البته بعضیها هم فتوی دادند که اشکال نداره، اين بايد يک به نظر من غير از علم اصول يک چيز ديگه هم نمیخواهد، حالا اين چيه؟ فرض کنيد الآن ديگه جزء مسلماته که خانمی که ناشره میشه تمکين نمیکنه برای شوهر نفقه نداره، اين معروفه ديگه سنیها هم معروفه، پيش ما هم معروفه، تو روايت هم نداريم، حالا خيلی عجيبه، نه سنیها دارند نه ما داريم، يک مسألهای که ابتلاء خارجش هست ما يک روايت داريم که آن هم مال سکونيه تازه، ايما خرجت من بيت زوجها فلانفقة لها حتی ترجع الی بيته، تازه توش نشوز هم نيست خرجت من بيت زوجها، که حالا خرجت هم در اينجا مراد بازار رفتن نيست، حالا من دون اذن زوجها، حالا فرض کنيد مثلاً دو ساعت رفت بازار، ديگه در بيست و چهار ساعت مثلاً نفقه دو هزار تومن، نفقه دو ساعت حذف میشه هيچ فقيهی هم فتوی نداده به اين، ظاهراً خرجت يعنی زندگی شوهر را ول بکنه بره خانه پدرش مثلاً ظاهراً اين طوره ديگه، توش نشوز نداره، سنیها همين روايت را هم نداره، حالا ما اين را داريم، لذا عدهای از اهل سنت مثل ابن حزم، و عدهای هم از علمای شيعه مثل صاحب حدائق گفتند اين حکم دليل نداره، به مجرد اين که زوجه شد نفقه داره ولو ناشزه باشه، اين ما غرض اين خوب دقت بکنيد من اينجا به شما چندتا موردش را مثال، میگم مسألهای دهن متنجس مسألهای محل ابتلاء نيست اما احرام زن محل ابتلاست، زن ناشزه، زنی است در خانه شوهر هست اما تمکين نمیکنه خب فتوی بر اين است که نفقه نداره البته خود من مايلم که نفقه داره به همين نکتهای که عرض کردم، هيچ روايت هم نداريم، اما خب ادعای اجماع مکرر در کلمات اصحاب شده نفقه نداره، زنی که تمکين اين مسألهای اجتماعی است و ابتلاء هم بهش هست حالا دهن متنجس را توی چراغ بکنه نکنه خيلی منشأ اثر نيست، اما اين را من میخواستم خدمت عرض بکنم ما در فقه با يک مشکلی رو به رو هستيم مثلاً الآن ما داريم که حکايت اذان مستحبه، خيلی جاها در روايت هم داريم که سبب رزق هم میشه، همين جور که مؤذن اذان میگه انسان حکايت بکنه، خب در فتاوی دارند حکايت اقامه هم مستحبه، تصادفاً اين حکم را سنیها هم دارند، در مقنع ابن قدامه آمده که يستحب حکاية الاقامه، نه سنیها روايت دارند نه ما روايت داريم اين هم خيلی عجيبه، چيزی غريبيه که نه آنها در اقامه روايت دارند که يعيد الاقامه نه ما روايت داريم تمام روايات ما تو اذانه، اصلاً ما در اقامه يک روايت واحده ضعيفه هم نداريم و اين فتوی بين اصحاب هست به استحباب حکاية اقامه، و میگم گاهی اوقات يک چيزی عجيبی است، يعنی اين، لذا هم به نظر من اين بايد يک فکری به اصطلاح اين از اصول هم بالاتره از آن فلسفه اصول هم يک مطلبی تو فقه سنیها هم معروفه میشه اين خيلی عجيبه، آنجا هم معروف میشه، تلقی میشه و اجماع ادعا میشه آنها هم روايت ندارند، خيلی عجيبه، بين هم جا میافته ما هم روايت نداريم
س: اگر روايتی بود خب میشد اين اجماع هست اگر روايتی بود میشد مدرکی ديگه
ج: میدانم نه میخواهم اين چه طور میشه؟ فرض کنيم در باب زوجه نشوز يک مسألهای، خب نشوز را ما در قرآن داريم، يعنی فرض کنيم
12: 7
نشوز يک چيزی نيست که تو جامعه ما اتفاق نيفته، هيچ روايت نداره ما هم نداريم فتوی بر اينه،
س:
20: 7
ج: خب خيلی عجيبه، اين هم باز عجيبه، دقت بکنيد دقت دقت يک مسألهای اجتماعی مهم، الآن خب میدانيد اگر بخواهد حکم را اين بر بکنه يا به آن بر از زمين تا آسمان فرقشه، زنی در خانه شوهر است يک ماهه تمکين نمیکنه، ناشزه است خب فتوی بر اين است که اين نفقه نداره، يک ماه را نفقه بهش نده، تو روايت نداره، میگم چيزی عجيب اينه که سنیها هم اين فتوی را دارند آنها هم روايت ندارند اين هم خيلی عجيبه، چيز غريب.
در اينجا به ذهن بنده در مثل ناشزه در بحث نکاح و اينها متعرض شديم اين طور به ذهن خطور کرده، نکنه اين جزو عاداتی بوده که قبل از اسلام بوده تو جامعه متعارف بوده يعنی اينها قبل از اسلام جزو تلقیها به قبول در جامعه شده، و الا خيلی عجيبه، چنين حکمی، نه آنها عرض میکنم، ابن حزم لذا تا ازدواج کرد بايد نفقهاش را بده ناشزه هم میخواهد باشه، که خوب دنبال روايته، میگه نه قرآن داريم نه روايت داريم، خود من هم شخصاً مايلم به اين حالاً، صاحب حدائق هم ميلش به همينه، که چون تو روايت نداريم، فوقش اگر زن خانه شوهرش را ول کرد رفت خانه پدرش حالا آن خيلی خوب فلا نفقه لها، تازه آن روايت سکونی است که روايت سکونی هم محل کلامه خب، ما که خودمان روايت سکونی را قبول ندايم اين هم يک مشکل ديگه، حالا برفرض هم آن را قبول بکنيم آن در غير ناشزه به اين معنی، اما خانه شوهر هست و ناشزه اين را میخواستم خدمت تان عرض بکنم همين مسألهای مانحن فيه سنیها دارند، تحت السماء، نوشته تحت السقف نباشه، آنها هم روايت ندارند، ما هم داريم که تحت السقف نباشه ما هم روايت نداريم، خيلی چيزی غريبيه، آيا واقعاً من يک احتمالی که خودم تا حالا دادم عرض کردم نمیتونم جازم باشم، اين را من مطرح کردم چند مورد هم برايتان مثال زدم میخواهم در فقه که در مسائل فقه وارد بشيم گاهی اين طوری ما گير میکنيم، شيخ انصاری هم لذا گير کرده، حالا من عبارت شيخ را امروز تا يک حدی میخوانيم و گير شيخ انصاری شهرته، از آور هم اين دليل نداره، از آن ور میبينيم دليل نداره يک، برفرض هم چنين حکمی بخواهيم بکنيم با قواعد نمیسازه آخر اين هم مشکل دوم، حالا چه فرق میکنه زير سقف باشه تو آسمان باشه چه فرق میکنه؟
س: سقف را نجس میکنه
ج: خب نجس کنه، حالا فرض کنيم شما يک اتاقی داريد بلا نسبت توش کشتارگاهه توی اين، خون و کثافت و همه چيز هست، حالا زير سقفش هم خواستين چراغ روشن کنين چه مشکلی داره؟
س: شايد استنشاقش
ج: خب همين، مرحوم استاد در کتاب مکاسب محرمه ايشان رفته از جهات ثانويه، ايشان خب ظاهر، اگر اين مطلب باشه، میشه جهت اولی، ايشان رفته رو ملازماتش، حالا انشاء الله عبارت مرحوم حضرت آقای خمينی را هم میخوانيم که در مکاسب ايشان رفته رو ملازمات، خوب دقت کنيد تلازمات خارجی، ايشان اتاقها غالباً کوتاه بوده، سقفها کوتاه بوده، افراد آنجا زندگی میکردند استنشاق میکردند يک مقدار از اجزاء دهنيه تو دهن اينها جمع میشده نجس بوده، خب موجب بلع نجس میشده، بسيار حرف بعيدی است بسيار حرفی عجيبی است، اولاً که سقفها خيال میکنيم کوتاه باشه، اصلاً ما روايت داريم که سقف را از سه متر و نيم بالاتر ديگه اسرافه اين خانههای هم که الآن در بعضی از قديم مياد خيلی بالاتر از سه متره باز، بعدش هم اصلاً معلوم نيست چراغ را پايين میگذاشتن، احتمالاً همين طور که در خود قرآن داره فی مشکات، مشکات شبيه کلمه اشکافه، حالا شايد در لفظ فارسی جا به جا شده، به اصطلاح يک به اصطلاح بريدگی تو ديوار، قسمتی تو ديوار خالی میکردند که چراغ را آنجا قرار میدادند، اين اسمش مشکات بوده، خب اين معلوم نيست شايد مثلاً رو بلندی قرار میدادند چراغ را معلوم نيست رو زمين باشه در معرض دست بچهها و اينها باشه، غرض اين که اين تلازم خارجش اين قدر روشن نيست، قطعاً روشن نيست حالا عرض میکنم، خب اين هم واقعاً چيزی غريبيه، يا مثلاً در عدهای از عبارات اهل سنت آمده تو مساجد اين کار را نکنيد، خوب دقت بکنيد، بعضياشان گفتند زير سقف نباشه بعضياش گفتند تو مساجد نباشه، خب حالا اين يک مشکل، دقت بکنيد ما چندين روايت داريم، سنیها دارند از پيغمبر يسرج به، تو هيچ کدام از روايات اهل سنت تحت السماء نيامده، ما چندين روايت داريم که در کتب اصحاب آمده، در کافی آمده، تهذيب استبصار، هيچ کدام از آنها تحت السماء نيامده، واقعاً تعجب آوره ديگه مشهور هم از آن طرف میگه تحت السماء باشه تحت السقف نباشه من اين قاعده کلش را خدمت تان عرض کردم و لذا يک احتمال میدم که شايد اين جور فتاوی يک برخورد خارجی داشته بعد منتقل به فتوی شده، احتمالی که من میدم حالا میگم چون اين بحث، آخر ماها در فقه متعارف مان اينه که آنی که نوشته است را کار میکنيم، چيزی که نوشته نشده که کار نمیکنيم، ننوشتهها را که آن خداست
29: 12
ماها که ناديدهها و ننوشتهها را که نمیتونيم بخوانيم، اين که اين قسمت ننوشته شده نوشته نشده، حل قسمتها نوشته نشده بسيار کار مشکليه، حالا عدهای هستند در تاريخ، میگن نانوشتههای تاريخ را میخوانه، حالا در تاريخ ممکنه آدمی
46: 12
بگه در فقه و احکام الهی نمیشه رو ننوشته حساب کرد، لذا من عرض میکنم احتمال، اين يک مشکلی است که بايد به نظر من تو فقه حل بشه چطور شده در فقه ما، چون مطلعين، ما انشاء الله چند بار هم خواهد آمد اين بحثی را که سيره چه مقدار تأثير داره در فتوی؟ ما عرض کرديم به طور طبيعی سيره متأثر از فتوی است نه مؤثر در فتوی، بنای اصوليين ما، سيره عقلائی را مؤثر در فتوی میدانن، وسيره متشرعه را، ليکن انصافاً سيره متشرعه غالباً متأثر از فتوی است، يعنی اگر فقهاء در يک زمان میگفتند سگار کشيدن مفطره خب نمیکشيدند، مسلمانها متدينين نمیکشيدند ديگه، باز فقهاء فتوی شان اين شد که اشکال نداره سگار مفطر نيست، همان متدينين میکشن، يا مثل حلق لحيه مثلاً فتوی بر اين شد که مثلاً حرامه، خب متدين بماهم متدين ريشه نمیتراشه، اما اگر فتوی شد که جايزه همان متدين میتراشه، لذا غالباً اين نکته را خوب دقت بفرماييد سيره متدينين غالباً متأثر از فتوی است، حالا میشه اين را عرض کردم چون تا حالا کسی مطرح نکرده، آيا میشه اين مواردی را که من گفتم که الآن مثالهاش را زدم اينها مواردی باشه که سيره متدينين مؤثر در فتوی باشه نه متأثر از فتوی، مثلاً متدينين حتی زمان رسول الله وقتی پيغمبر اجازه دادند اصلاً زير سقف نمیبردند، فهم شان اين بود که نجس دور و ور زندگی شان باشه، يا به خاطر همان، ببينيد پس در اينجا تازه يواش يواش هم روشن شد، ما تو اين يک مسأله يکی بدنه اصلی حکمه، که عادتاً اين دخان میره به سقف، يعنی بحث سقفه، يکی لوازم وجودی اين حکمه، که عادتاً عبارت از استنشاق دخان نجس مثلاً،
س: احتمال
41: 14
ج: خب اين هم احتمال بخار نمیکنه، اگر بکنه خب بخار میکنه،
س: بخار همان
ج: البته نه خب شما که شأن تان اجله، ما يک غبار داريم، يک دخان داريم يک بخار داريم، اينها اشتباه نشه با همديگه، چون در کتاب مرحوم استاد در مکاسب محرمه ايشان نوشتند بخار و الدخان، من نمیدانم شايد چون مکاسب محرمه به قلم خود ايشان، تقرير نيست به اصطلاح، کل مکاسب به قلم خود ايشانه، در روغن بخار کسی استعمال نمیکنه در آب، مگر روغنها آبکی باشه، مثلا زمان ما تقلب داشته باشه و الا چون تو تعبير هم دخان و غبار و بخار با هم کردند، دخان اصولاً بخار را در مايعات به کار میبرند مثل آب، دخان را در مثل روغن که آن چيز داره، بخار نداره، غبار هم در مثل فرض کنيد مثل خاک يا مثل خاکستر يا مثل فرض کنيم مثلاً آرد جو، آردهای متعددی که هست، آرد خيلی لطيف باشه غبار ازش، غبار، بخار، بخار عبارت از اجزاء متفرقه مائيه است، دخان اجزاء متصاعده دهنيه است، و غبار هم اجزاء متصاعده و به اصطلاح منتشرهای ترابيه يا مثلاً تحنيه يعنی آرد شده، انواع آرد، اين اصطلاحاتش با هم فرق میکنه يکی نيستند که ولو در کتاب ايشان پشت سرهم آمده مگر اين که فرض ايشان بر آن باشه، علی ای کيف ماکان اين هر سه بحث هم هست نه اين که مثلاً اگر خاکی است نجسه، يک کسی جارو کرد غبار بلند شد انسان بلعيد مثلاً اينها را آيا آن حرامه يا نه؟ يکش هم بخار، بخار بول در زمستان که بخار میکنه اين بخار جمع شد تبديل به آب شد آيا او نجس است يا نه؟ غرضم هرسه بحث هست، هم دخان هست و هم غبار هست و هم بخار هست اينها سه تا عنوانی که معلوم میشه احکامش هم متعدده، علی ای حال از بحث خيلی خارج نشم برگرديم به بحث خودمان اين يکی از جاهای است که خيلی به نظر من ظرافت در فقه میخواهد و آن نکتهاش اينه ما در اين مسأله روايت هم داريم تو روايات هم نيامده اما يک تلقی به قبول ولو اجمالاً شده حالا آيا يک سيرهای، من احتمال خود من يک سيره غير مسجل، غير مدون، ننوشته بوده، موجود بوده يعنی ولو پيغمبر فرمود شما اين روغن را میتونيد روغن چراغ بکنيد خود مسلمانها روی يک طبع فطری شان مثل اين تو حياط قرار میدادند، تو اتاق يا مثلاً عدهای شان میگفتند چون اين نجسه، توی مسجد نمیبردند چون روغن روغن نجسيه، اين را تو مسجد نمیبردند آيا واقعاً اين طور بوده از اين زاويه اين آقايان بررسی نکردند من بعد متعرض اين زواياش بيشتر خواهم شد غرض به هر حال اين مسأله مطرح شده هم در فقه اهل سنت هم در فقه البته در فقه ما و در فقه اهل سنت غالباً در فقه ما و فقه اهل سنت طبق قديما در کتاب اطعمه مطرح شده، اما مثل شيخ انصاری اينجا تو کتاب بيع هم آوردند،
10: 18
اصل مطلب تو اطعمه است چرا؟ چون اين بحث انتفاع به روغنه، بحث خريد و فروش نيست اصلاً خود شما روغنی نجس شده انتفاع تان بايد در چراغ باشه آن هم چراغی که زير آسمانه نه زير سقف اصلاً ربطی به خريد وفروش نداره، و از اين زاويه که بخواهيم خريد و فروش، ما در باب خريد و فروش يک روايتی داريم که بعه و بينه لمن تبعه ليستصبح به، اگر بنا بود اين مسأله در بعد کتاب تجارت مطرح بشه چون اين مطلب را نه مرحوم شيخ داره اينجا، نه مرحوم آقايونی که بعد از شيخ، آن چندتا حاشيهای که من ديدم بعد از شيخ دارند، نيامدند اين مسأله را بر فرض اگر ما گفتيم تحت السماء بايد باشه و تحت السقف نمیشه، خوب دقت کنيد، بايد يک ربطی هم به بيعش بدم بگيم در وقت بيع بهش بگی آقا اين روغن نجس را به تو میفروشم به شرطی که تحت السقف استعمالش نکنی اين قسمت را شيخ نفرموده، توی بخش قبلی داشت تبينه، بينه لمن تبعه ليستصبح به، اين مقدار داشت دقت کنيد اما ليستصبح به تحت السماء نداره شيخ ظرافت مسأله روشن شد، ببينيد تقييد را اصولاً با ظرافتها بهش رسيد اگر تو بحث اطعمه آمد خب اين بحث انتفاعه، اگر تو بحث بيع آمد بايد شيخ بعد از بحث انتفاع میکشيد بحث بيع را ربطش میداده، شيخ ربطش نداده با جلالت شأن شيخ انصاری قدس الله نفسه، و اين دو سه تا بزرگواری هم که امروز شايد برسم من بخوانم عبارت شانه اينها ربطی ندادند، در صورتی که معلوم شد دو زاويه بحثه، يک زاويه انتفاعه، اين همانی است که فقهای ما، فقهای اهل سنت مرحوم شيخ در کتاب نهايه و در غيرش در بحث اطعمه آوردند دقت بکنيد بحث اطعمه به لحاظ انتفاعه، اما شيخ مادام اين بحث را يعنی تحت السماء و سقف را در بحث آورده عادتاً بايد به بيع ربطش میداد، عادتاً اين طوره ديگه،
س:
25: 20
ج: بلی آقا
س: قاعده کلی
30: 20
ج: نه آن بحث حرماش نه، بحث اين که اصلاً بايد چون اين بحث سابق که هست آيا اين شرطه؟ شرط شرعيه؟ سببه چيه؟ بينه لمن تبعه ليستصبح به، خب پس بايد اين را هم اضافه بکنه ليستصبح به تحت السماء، شيخ که میگه شهرت محققه هست که بايد استصباح تحت السماء باشه دقت میکنيد اين را بايد بکشه به بيع ديگه عادتاً، چطور شد استصباح را به بيع کشيديد که آيا شرطه يا شرط نيست؟ بحثش گذشت ديگه در بحث اول و دوم اينجا هم میخواهم بگم، فقيهانه اگر بخواهيم برخورد بکنيم، اگر بنا شما بر اين شد که استصباح بايد تحت السماء باشه و تحت السقف محذور داره مقتضای قاعده اگر تو فقه آورديد چون شما آنجا استصباح را مثلاً يک کسی گفت استصباح شرط در صحت بيعه، اينجا بايد اين نکته را هم اضافه بکنه، شرطش اين است که بگه ابعک بشرط ان تستصبح به تحت السماء لا تحت السقف
س: شرط
39: 21
ج: خب میگم فرض کنيد ما که قبول نکرديم شرط را آنهای که شرط میدانن يا واجب شرعی میدانه يا واجب نفسی الی آخر آن بحثهای که گذشت اين قيد را بايد به بيع ربط بده، خوب دقت نکتهای فنی اينه مرحوم شيخ اين بحث را آورده از کتاب اطعمه هم از اصحاب نقل کرده بيع ربطش نديده ظرافت فقهی روشن شد، هر وقت اصولاً میخواهيم بفهميم که فقيه چه جور به ظرافتها ببينيد به لوازم و ملزومات يک مسأله تا چه حد التفات داره؟
س: هر جا بحث انتفاع باشه مگر خريد وفروش مفروغ عنه نيست
ج: نه اين مفروغ عنه نيست،
س: استاد ظاهراً مرحوم شيخ استصباح را شرط میدانستند
25: 22
ج: خيلی خوب، خب ايشان آخرش قبول میکنه تمايل داره به اين، مرحوم شيخ تمايل داره که اين چون شهرت محققه و اجماع منقول داره ثابت باشه، اگر کسی قائل شد بايد به بيع ربطش بده، اينجا بحث بيعه، خوب دقت کردين نکتهای فنی را نه ايشان آقای خويي هم ربطش نداده، اصلاً غفلت شده از اين مسأله، اينها همه با بزرگواری شأن شان، اگر، يعنی خوب دقت کنيد بحث در اطعمه يک جور بحثه، در بيع جور ديگری بحث میشه اين هم راجع به اين نکته که قبول از ورود در بحث.
مرحوم آقای خويي، چون حالا ما معيار کلام آقای خويي را قرار داديم مصباح الفقاهه، در همين بحث به اصطلاح اينجا که ايشان آوردند من بلی چون همين چاپی، مثلی که چاپ ديگه هم داره من چاپ قديمش را عرض میکنم از صفحه 124 همين جلد اول ايشان متعرض اين بحث شدند تا صفحه آخر صفحه 126 آقای خويي اول بحث شان خود مطلب يعنی استدلالهای که شده خود بحث به عنوان يک بحث فقهی، بعد صفحه 126 کلام شيخ را نقل کردند و به منهج شيخ در استدلال اشکال کرده حالا اين نکته اينه، لذا من بحث را در دو قسمت قرار دادم چون عدهای اينجا با شيخ در افتادند و اشکال کردند ما دو بحث میکنيم يعنی محور بحث را انشاء الله دوتا قرار میديم:
يک استدلال شيخ به لحاظ فنی خود استدلال شيخ، کار به مطلب نداريم، کيفيت استدلال شيخ و ورد و خروج شيخ در مسأله، ما عادتاً در فقه خيلی متعرض کلمات اين جوری نمیشيم مخصوصاً فقهای متأخر میشينيم تقريباً تا زمان محقق شيخ از فقهای اصحاب از قرن سوم و چهارم تا زمان محقق ليکن اين مسأله چون نکتهای فنی داره برای آشنايي آقايون اين قسمت را ذکر میکنيم و اشکالاتی که بعدیها به شيخ کردند که اصلاً اين روش استدلال درسته يا درست نيست؟
دو محور دوم بحث انشاء الله تعالی خود ما وارد اين مسأله میشيم که اين مسأله را چه جوری بايد حلش بکنيم، اما شيخ من چون ديگه بنا نيست که مکاسب را عرض کنم خدمت آقايون، اجمال البته من عرض کردم مرحوم شيخ انصاری قدس الله نفسه يک روشی خاصی داره در مکاسب در اين چاپ جديدی که شده که حالا نمیدانم کدام چاپشه، صفحه 78 تا 79 الثالث المشهور بين الاصحاب وجوب کون الاستصباح تحت السماء، تعبير به وجوب هم يک مقداری به نظرم زننده است محذورية حرمة استصباح تحت السقف بايد باشه ولذا داره بل فی السرائر ان الاستصباح به تحت الظلال اين بل به لحاظ اين که اول گفت المشهور میخواهد بگه نه ادعای اجماع هم شده محذور بغير خلاف، از عبارت مبسوط هم نقل کرده يعنی مرحوم شيخ انصاری من قبل از اين که وارد بشم چون ايشان خودش قائل به وثوقه در مسائل گاهی اوقات ترديدهای زيادی داره يعنی انصافاً بالنتيجه آدم نمیتونه خيلی واضح مبناش را به دست بياره، البته اين هم خودش يک راهيه، عدهای از فقهای بعد از ايشان يا قبل از ايشان هم همين طور اند، مثلاً يحتمل فيه کذا و ليکن
54: 25
ان يقال، نعم يمکن ان يقال، اللهم الا ان يقال، گاهی هم پنج شش بار که
26
آخرش هم يک فتأمل، فتدبر میگن که انسان نمیفهمه آخرش چه کار کردند اين را شيخ داره به طور کلی من عرض میکنم خدمت تان، اين روش پيش شيخ هست، درست دقيقاً به خلاف اين مرحوم استاد آقای خويي، آقای خويي دقيقاً به خلاف اين عمل میکنه، يکی از خوبیهای آقای خويي برای تعليم همينه، در هر مسألهای
22: 26
يعنی قطع میکنه تمام میکنه مطلب را، الا ان يقال و فلان و اينها وارد نمیشه و لذا به لحاظ تعليمی خيلی فقه ايشان از اين جهت راحته، آن حالت ترديد الا ان يقال، اللهم آخرش هم فرض کنيم ايشان مبانيش در حجيت خبر واضحه، يا خبر داريم يا نداريم، اجماع پيش ايشان واضحه، شهرت پيش ايشان همه مبانی فقهی پيش ايشان مبادی واضحی دارند، تو هر مسألهای فرض کنيم تو اين مسأله شهرت است، جواب شهرت پيش ما حجت نيست، ادعای اجماع، جواب اجماع منقول حجت نيست، خبر روايتی است در کتاب مبسوط مرسله است، مرسله پيش ما حجت نيست، انجبار را هم قبول، راحت شد ديگه خيلی راحت مرحوم آقای خويي، خوبی انصافاش نوشتهها و درس آقای خويي قدس الله نفسه که چون خدمت ايشان هفت سالی بودم، خوبی بحث ايشان که انصافاً در بين معاصرين هم در اين جهت ايشان بی نظير بود، البته عرض کردم من نمیخواهم حالا ارزيابی کلی بکنم روش شيخ اين طوريه ترديد داره، يعنی از يک طرف گاهی اوقات اين نتيجه يا احتياط در دينه، يا احتياط در فتوی است سخته برای ايشان، يعنی از يک طرف اينها روايت کاملاً قابل قبول نيست از يک طرف شهرت هست، مخالفت يک عبارتی هست مخالفة الشهرة من غير دليل صعب و موافقتها من غيره اصعب، يا همين مضمون اين کلام حالا، غرض اين که مرحوم شيخ چون آن حالت را بر احتياط داره و مرحوم آقاي خويي احتياط شان تقريباً اين جوريه که مسأله را صاف میکنه ذهن طلبه را از تشويش در مياره، يعنی يک کسی که يک مدتی با مبانی کلی ايشان آشنا بشه خيلی راحت حتی میدانين که بخواهد به تقريرات ايشان نگاه بکنه اين طوری نتيجه گيری بکنه، مبانی ايشان در رجال معلوم، مبانی ايشان در اصول معلوم، مبانی ايشان در فتاوايي اصحاب، شهرت، جابريت، کاسريت، استصحاب همه موارد اصول غير اصول ايشان مبانیشان کاملاً واضح و روشن، نتيجهگيری هم ايشان هميشه سعی میکرد با همان مبانی خيلی روشن و واضح انجام بدن، لذا در اينجا شيخ هم مثل بقيه موارد، خب عرض کردم شيخ از اين راه وارد شده بعد بعد از اين که میگه ادعای اجماع هست شهرت هست يک روايت مرسله، بعد میگه لکن الاخبار المتقدمه علی کثرتها و ورودها فی مقام البيان ساکتة عن هذا القيد، اخباری که آمده که البته اين اخبار را به مناسبت اول بحث بيع مياره، و لامقيد لها، مگر همين مرسله خب اين مرسله، میشه روايت مرسله اخبار را تقييد بزنه؟ بلی چون منجبر به شهرته و اجماع منقول، خب تا اينجا باز شيخ برگشت که، لکن لو سلم باز بر میگرده، اولاً انجبار روشن نيست، لو سلم الانجبار، البته آقای خويي اين را به عنوان اشکالات خودشان در مسأله آورده، شيخ هم گفته دقت بکنيد چرا شيخ میگه لو سلم انجبار؟ نکتهاش واضحه چون بنای اصحاب اين است که کسی که قائل به انجباره، يعنی خبر ضعيف با عمل مشهور و مراد از عمل در اينجا فتوی است نه عمل خارجی يعنی اگر مشهور طبق روايت ضعيفی فتوی دادند جبر ضعف سند میکنه، آن در جای است که اين عمل، انطباقی نباشه تطابقی نباشه عمل استنادی باشه مراد ما از عمل تطابقی يعنی يک روايت هست تو يک کتاب ديگه، فتوی هم اصحاب دادند، اصلاً به آن روايت نظر ندارند اين را اصطلاحاً میگيم شهرت تطابقيه، شهرت تطابقيه، مثلاً من عرض کردم ما روايت داريم که اللائط يقتل احصن ام لم يحصن، ليکن اين روايت تو کتب اهل سنته، ما تو کتب شيعه نداريم اين را، اين روايت را الآن در کتب شيعه نداريم مرسل هم نداريم، اللائط يقتل احصن ام لم يحصن، اما فتوی بر اينه، اما نداريم روايت لذا آقای خويي هم فتواش عوض شده، چون آقای خويي هم میگن چون روايت نداريم، چون بعضی روايات داريم که اللائط يقتل اذا احصن، ايشان خلافاً للمشهور در
45: 30
میگن محصن بود يتقل و الا لايقتل، دقت میکنيد فتوی بر همينه، اين روايت را هم در کتب اهل سنت در کتاب ابن عدی من ديدم عن الصادق(ع) عن جعفر ابن محمد، باز دوتا سند هم داره اللائط يتقل احصن ام لم يحصن تو روايات ما هم نيست اصلاً نيست بالمره حتی مرسلاً اين را اصطلاحاً بهش میگن شهرت تطابقيه، يعنی يک فتوی است يک روايت هم هست اما استنادشان به ما روشن نيست اين شهرت را جابر نمیدانن، آن شهرتی که میگن جابره شهرت استناديه يعنی مشهور فقهاء به استناد آن روايت فتوی دادند، خوب دقت کردين، اينی که شيخ میگه لو سلم الانجبار مراد شيخ همينه، يعنی معلوم نيست اصحاب ما طبق اين روايت عمل کردند اين روشن نيست البته خوب دقت بکنيد ما يک مشکل ديگه هم داريم هم آقای خويي دارند هم شيخ انصاری دارند همين جور که الآن داره، يکی دوتا شان ندارند و آن اين که تمام اين ادعاها را احتماله، مراجعه به متون نکردند، من عرض کردم هميشه تو اين قضايا مثلاً لو سلم الانجبار، چرا لو میگيد؟ برين نگاه بکنين فتاوای فقهاء مستند به اين روايت هست يا نه؟ چرا؟ چون نگاه نکردند از آن ور هم نمیخواهن نسبت بدن، لو سلم الانجبار، اين جور لو سلم اين را من عرض بکنم اين الآن در دنيای علم ارزش علمی نداره، چرا؟ چون اين تصوره، تصديق نيست که به شما بگن انجبار هست يا نه؟ بگه نمیدانم چرا؟ چون اقوال برايتان نقل نکردند، آيا فرض کنيم اين ادريس که میگه بغير خلاف به اين روايت اعتماد کرده، علامه که گفته، فلان که گفته، فلان فقيه گفته، علامه که نگفته، در بعضی کتبش نگفته، علامه که گفته و فلان فقيه گفته به همين روايت، نيامدند آمار گيری بکنن، همان کليات ابوالبقاء، خب اين کليات ابوالبقاء را قبل از اين که شما هم بخوانيد علم داريد، لو سلم الانجبار حجة، خب اين که علم نيست، ملازمه ثابته، لو سلم الانجبار حجته، آيا انجبار هست يا نه؟ يک بحثی است من عرض کردم متأسفانه در کتابهای علمی مهمی ما مطالبی است که بيايين تنقيحش بکنين علم نيستند، اينها تصور اند، اصلاً علم اساساً تصديقه، اين تصورات، بناءً علی هذا الاحتمال اين طور نتيجه میگيريم، هيچ ارزش علمی نداره، بعضی از اين کتب اصولی معاصر نوشتند، تقريرات را هم که ملاحظه فرموديد، چهارتا احتمال میدن قبول هم نمیکنن، باز رو يک بناءً علی احتمالات مرفوضه باز بنای علم میکنن، اينها علم نيست، اينها خوبه آدم شب بشينه مطالعه بکنن برای احتمال،
س:
37: 33
ج: نه خير آقا اينها ذهن را خراب میکنه، چون علم نيست آدم تو عالم اوهام زندگی میکنه، تصورات، در مقام تصورات احتمالات چهارتا نيست، چهارصدتا هم بيشتره، حدی نداره ديگه، چون عالم غير علمی حدی نداره، شما هرچه میتونيد احتمال بديد، علی ای کيف ماکان خوب دقت بکنيد چون ما هدف مان از اين بحثها اين است که کمک بکنيم برای اين که چطور کار بشه، چه کار بايد بشه راه چيه؟ با لو سلم الانجبار آقای خويي هم آمار نمیده، يعنی آقای خويي هم که اشکال میکنه ايشان هم آمار نمیده، شيخ هم آمار نمیده، آيا انجبار هست يا نه؟ لو سلم به نحو شرطيته، گفت قضيه شرطيه صادقه ولو مع امتناع حالتين، لو کان فيهما آله الله لفسدتا، بلی لو سلم الانجبار به درد میخوره، خب چه فايده؟ بالاخره انجباره هست يا نه؟ چه نکتهای که شما که اثبات بکنين انجبار هست يا انجبار نيست؟ اين نه در کتاب ايشان آمده اين خوب دقت کنيد، مراد ما اعتراض به شيخ نيست، بزرگواره، يک روشهای است در حوزههای علميه ما جا افتاده، دقت میفرماييد در حوزههای علميه ما جا افتاده هدف ما اينه که اينها کار بشه و معلوم بشه راه درست چيه؟ منهج صحيح چيه؟ روش صحيح در مسائل علمی چيه؟ خب اشکال ايشان ايشان میگه غاية الامر دوران بين تقييد مطلقات يا حمل جمله خبريه بر استحباب يا ارشاد، ارشاد بگيريم ارشاد به نجاست يعنی، بعد ايشان میگه لئلايتأثر سقف بدخان نجس، خب ايشان میگه ما الآن در مقابل اين هستيم يا تقييد بزنيم يا بگيم استحباب يا ارشاد؟ و لا ريب ان مخالفة الظاهر فی المرسله اولی، حمل بر ارشادش بکنيم، بحث سر منهج شيخه، شيخ میگه اين روايت را اگر قبول کرديم يا بايد حمل بر استحبابش بکنيم يا تقييد مطلقات بزنيم، تقييد مطلقات چرا؟ خب تقييد مطلقات بزنيم من ديگه آقای خويي اشکال، آقای خويي میگه چه اشکال داره تقييد مطلقات بزنيم، شيخ میگه نمیشه، چون اگر بخواهيم تقييد بزنيم يا بايد بگيم اين تقييد تعبدی صرفه، نه دخان نجسه، نه سقف نجس کردن حرامه ليکن تعبد صرفه، خب خيلی بعيده تعبد صرف، يا بايد حملش بکنيم بر تعبد صرف يا حملش بکنيم بر نجاست دخان و اين خيلی بعيده، آخرش مرحوم شيخ میگه و الانصاف ان المسأله لاتخلوا عن اشکال، از يک طرف روايات، از يک طرف شهرت، آخر آخر شيخ، آخر بحث هم شيخ اين طور میگه بلی، و لو رجع الی اصالة البرائة حينئذ لم يکن الا بعيداً عن الاحتياط، بخواهيم اصل برائت حرمت استعمال تحت سقفه، و جرئتاً علی مخالفة المشهور، اين پس شيخ در حقيقت مشکل آخر کارش يکی احتياطه، يکی اين که طرح مشهور، حالا آيا شيخ آمدند ببينن فتاوای اصحاب را استقراء بکنن، اين شهرت از کی آمده؟ چه جوری آمده؟ استناديه تطابقيه؟ انشاء الله فردا متعرض میشم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
س: روايت نداره و فتوی هست برای اين
ج: چرا؟ خب
15: 37
عرض میکنم از زمان معصوم مثلاً میگن
22: 37
خب از اول اجماع بر اين بوده، اصلاً اجماع يعنی همين، شما چرا تعجب میکنيد؟
ج: اجماع بعدها پيدا شده خيلی بعد، اصلاً فتوی بعد پيدا شده،
س: بالاخره اين اجماع
40: 37
ج: همين میخواهم بگم،
س: تعجب نيست
ج: چرا؟
55: 37