مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 98-1397 » فقه یک شنبه 1397/7/22
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 99-1398 » اصول شنبه 1398/10/7
- مکاسب 97-1396 » فقه چهارشنبه 1396/6/22
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1400/1/10
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- اصول 1400-1401 » اصول فقه دوشنبه 1400/6/29
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1386-95
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به سير تاريخی مسأله بود و رسيديم تا کلمات مرحوم شيخ طوسی و تأثيری که ايشان بعدها در فقه ما در اين مسأله داشتند قبل از اين که بحث را رو کلمات ادامه بدم، ما بنا مان بر اين بودم که همين سير تاريخی قصه را بگيم و بعد برسيم به کلمات شيخ انصاری اجمالاً و تحقيق ديدم مرحوم آقای خويي استاد در اينجا راجع به بعضی از مطالب روايات، مطالبی دارند ديگه حالا به عنوان اين که چون حالا ما تازدگی از روايات فارغ شديم مطالب ايشان را بخوانيم بعد بر گرديم به بحث فقهی خودمان، چون ايشان يک مطالب راجع به روايات در اين مقام آوردند، در همين کتاب به اصطلاح مصباح الفقاهه ايشان همين چاپی که در نجف شده اينجا افست شده،
س: جلد چندمه
ج: الآن عرض میکنم، جلد 1 صفحه 107 به بعد، ايشان بعد از اين که ايشان آوردند و معروف بين اصحاب جواز معاوضه به تعبير ايشان و عبارت مرحوم شيخ را هم نقل کردند از خلاف و چون ما ديگه مشغول عبارات شيخ هستيم آن قسمتها را بعد میخوانيم در هامش اين مطلب در اينجا ايشان هم ايشان هم بعضی از معاصرين فرق نمیکنه از کتاب الجوهر النقی شرح سنن بيهقی، هامش بر آن در جلد 6 در سنن بيهقی نقل کرده يک مطلبی را آقای خويي من جمله داره و فی نوادر الفقهاء اين نوادر الفقهاء که ايشان نقل میکنه از ابن بنت نعيمه من هم نشناختم درست، تازه اين کتابهای من يک کمی بهم ريختند که اصلاً پيدا بکنم که اين کيه ايشان؟ اجمع الصحابه علی جواز بيع زيت و نحوه تنجس بموت شئ فيه اذا بين ذلک، دعوای اجماع صحابه داره، خيلی عجيبه نمیدانم حالا در اين کتاب اهل سنت چطور آمده خود من هم متحيرم وقتی انسان اقوال را نگاه میکنه خيلی بعيده يعنی احتمال داره که اين آقا چون من اين اسم کتاب را نشنيدم تا حالا مراجعه کردم تو جوهر النقی هست توی حاشيه سنن بيهقی اين مطلب آمده، اما ابن بنت نعيم را نشناختم بايد نوهای حتماً نعيم مرحوم باشه، نمیدانم کما اين که در اينجا باز داره که در هامش سنن بيهقی عن ابن عمران قال سئلت القاسم و سالماً قاسم همان قاسم ابن محمد ابن ابی بکره که پدر خانم امام باقر و جد مادری حضرت صادق میشه نوه پسری ابوبکر و سالماً، سالم عرض کرديم پسر عبدالله ابن عمره، اين دو نفر در فقه مدينه خيلی عنوان داره يکی سالم پسر عبدالله ابن عمر، يکی نافع مولی عبدالله ابن عمر، غلام عبدالله ابن عمر، عن الزيت تموت فيه الفاره أ تبعه قال نعم البته خود مالک فقيه معروف مدينه است اجازه بيع نمیداده، اينجا نوشته عن ابن عمران ظاهراً غلط چاپ شده اين ضبطش آنی که در کتاب هست خالد ابن ابی عمران، حالا شايد کلمه ابن عمران اينجا کتاب شيعه ما چرا خرابش کرده نمیدانم، علی ای حال يک دو سهتا تصحيحات را من اينجا عرض بکنم و يک بحثهای هم ايشان فرمودند که من چون نظيرش سابقاً گذشت ديگه نمیخواهم بعد ايشان به عنوان تأسيس در صفحه 109 ايشان میفرمايد رواياتی که در بيع دهنه به سه طائفه است يک طائفه جواز بيع مقيداً به اعلام المشتری، يک نکتهای را هم من قبل از اين که فراموش کنم، من ديروز در ضمن اقوال میگفتم ابوحنيفه مطلقاً اجازه میده، در روايات اهل بيت اجازهاش است اجازه بيع با شرط اين که بيان بشه توی کتابهای ديگهی هم که من از ابوحنيفه ديدم آن هم نوشته اذا بين، آن هم داره اين قيدی، به هر حال حتی ما مخالفش هم هستيم مطلب را همان جور که گفته نقل بکنيم بعضی از جاها به ذهنم مطلق آمده بعض جاها مقيد آمدند، من هم چون ديگه خودم حنفی نيستم نمیدانم نشد نگاه بکنم که ايشان مطلقاً قائله يا نه؟ علی ای حال طائفه اولی ما دل علی جواز مقيداً به اعلام مشتری طائفه ثانی ما دل علی جواز البيع من غير تقييد بالاعلام آن وقت اين روايت در اين طائفه ثانی را روايت جعفريات، خب تتبع فرمودند ايشان از کتاب مستدرک آن وقت نقل کردند آن وقت جعفرياته ايشان در اختيارشان نبوده از مستدرک آن روايتی که يبعه لمن يعمله صابوناً، اين قيد نداره، روايت ثالث هم ما دل علی عدم جواز بيعه مطلقاً مرادش هم از رواياتی که عدم جواز بيعه همان باز جعفرياته از جعفريات نقل کردند و از کتاب قرب الاسناد همان نسخهای علی ابن جعفر مادل علی جواز بيعه مطلقاً سه طائفه ايشان روايت نقل فرمودند، از دعائم الاسلام هم داره از دعائم الاسلام هم نقل فرموده در حاشيهاش بلی از دعائم، از قرب الاسناد و جعفريات و دعائم الاسلام، آن وقت ايشان سه طائفه قرار دادند، جواز بيع با اعلام، جواز بيع بدون اعلام، عدم جواز بيع مطلقاً، آن وقت ايشان يک بحثی اصولی هم بلی دارند که اصطلاحاً آن بحث اصولی معروف است در اصول به نام انقلاب نسبت که اگر ما سه طائفه، چهار طائفه داشته باشيم، اينها بعضياشان با همديگه عموم و خصوص من وجه باشند، بعضياشان با همديگه عموم و خصوص مطلق باشند، بعضياشان تباين باشند ما میتوانيم يک طائفه را به يک طائفه تخصيص بزنيم مثلاً نسبت شان را، بعد آن حاصل که در مياد با آن طائفه ديگه نسبتش عوض بشه اين را انقلاب نسبت میگن اصطلاح خودشان، ايشان خودش مرحوم آقای خويي در اصول در بحث تعارض قائل به انقلاب نسبت هست مرحوم آقای خويي، عدهای هم نيستند خود اين حقير سراپا تقصير هم نيستيم قائل نيستيم، آن وقت اين جوری میگن مثلاً فرض کن يک طائفه میگه مطلقاً میشه، يک طائفه میگه مطلقاً نمیشه خب اين تباين داره با هم ديگه، بالاخره يا بايد اين را قبول کنيم يا آن را آن وقت ايشان مياد میگه يک طائفه میگه نمیشه مطلقاً يک طائفه میگه میشه با اعلام، بياييم تقييد بزنيم بگيم نمیشه الا با اعلام، با اعلام میشه، تقييد میزنه، پس آن طائفهای که میگفت نمیشه مطلقاً با آن طائفه که میشد میشه مطلقاً تباين داشتند حالا يکش را که تقييد زديم تباين حل میشه، میشه عموم و خصوص مطلق، دقت فرموديد مثلاً طائفه دوم و سوم، طائفه دوم میگفت مطلقاً نمیشه بيع، طائفه سوم میگفت مطلقاً میشه بيع، طائفه اول که تفصيل قائل بود، پس اين جور بگيم طائفه سوم که میگه نمیشه با طائفه اول جمعش بکنيم نتيجه اين میشه لايجوز البيع الا مع الاعلام اين شد يک طائفه، آن روايت میگه يجوز البيع مطلقاً تقييد میزنيم يجوز البيع الا مع الاعلام، نه مطلقاً
س: يجوز البيع الا مع
9: 8
ج: يجوز البيع الا مع عدم الاعلام، نتيجهاش اين میشه پس بيع جايزه با اعلام، اين يک راهی است که عدهای از اصوليين، يک نوع جمع و تفريق تو روايت میکنن که قائل اند، حالا بعد هم ايشان متعرض شدند حالا اين يک بحث کبروی داره که اصلاً اين انقلاب نسبت معقول هست نيست، در روايت قبول بکنيم يا نه؟ آن بحث کبروش جای خودش آن جای خودش.
يک بحثی اينجا داره صغروی، ايشان میفرماين روايت سه طائفه اند ما دل علی جواز بيعه مقيداً بالاعلام، اين را نوشتند که موثقه است اين طائفه روايتش موثقه است خيلی خوب، بعد آن مادل علی جواز البيع من غير تقييد، اول گفتن اين روايت قبول بکنيم بعد گفتند روايت را قبول نداريم ضعيفه، آن که میگه يجوز البيع مطلقاً ايشان میگه ضعيف، خيلی خوب، سوم، طائفه ثالثه، ما دل آن وقت آن طائفه دوم میگه مطلقاً جايزه، ايشان که میگه ضعيفه، طائفه سوم هم مادل علی عدم جواز بيعه مطلقاً در اين طائفه سوم يکی روايت قرب الاسناده ايشان نوشتند مجهولة لعد عبدالله ابن الحسن، خب لام نمیشن شايد حالا مثل بنده ايرانی بود درست، بعبدالله ابن الحسن، بعد روايت جعفرياته نوشتند مجهولة لموسی ابن اسماعيل، بعد روايت دعائم الاسلامه نوشته ضعيفة، خب وقتی که اين دوتا طائفه هردو ضعيف هستند، اصلاً چطور ايشان نسبت سنجی کردند بين اينها، خيلی عجيبه، حالا ما فرض کنيم، دقت فرموديد
س: کار دلالی بعد از بحث سند میشه
ج: خب وقتی میگه ضعيفه چه ارزش داره، خود ايشان داره طائفه دوم و سوم را میگه ضعيف اند، بناست روايت ضعيف جمع بکنيم حجت نيستند ديگه، اصلاً تا حالا رسم بوده بين حجت و لاحجت جمع بکنن، پس در حقيقت شما اصلاً نبايد جمع بکنيد نمیخواهد انقلاب نسبت قائل بشين شما فرموديد سه طائفه داريم يک طائفه که میگه يجوز البيع مطلقاً ضعيف، يک طائفه هم که میگه لايجوز البيع مطلقاً آن هم ضعيف، فقط يک طائفه معتبر داريم آن که میگه يجوز مع الاعلام، تمام شد همان طائفه را بهش عمل میکنيم.
س: حاصل آن
ج: حاصل آن کيفيت،
س:
32: 10
ج: اصلاً نمیخواهد به آنجاها برسه، اين خود ايشان يک جاهای میگه اکل از قفاء اين بدتر از اکل از قفاء است، روايات ضعيف را بيارين انقلاب نسبتی که خودش اثبات بايد بشه در روايت اهل بايد ثابت بشه کيفيتش واقعيتش وجود داره يا نداره؟ آخرش همان کار، خب از اول آدم میره همان سه تا روايته، اصلاً ايشان اين فکر میکنم شايد در آن زمان مثلاً قبل از، حالا ما در درس ايشان میرفتيم اين اواخر اين مدتی که ما بوديم اين منهج ايشان نبود، از آن ور هم نمیشه که مقرر دروغ نوشته نستجر بالله، شايد منهج قبلی ايشان اين طوری بوده شايد مثلاً و الا منهج بعدی که ما در خدمت ايشان بوديم، میگفت مثلاً پنج تا روايت داريم يکش صحيح به همان عمل میکنم تمام شد ديگه بقيهاش ضعيف اند، ديگه جای بحث نداره که اصلاً حالا اين چرا اينجا ايشان اين راه پيش رفتند اين منهج را گرفتند، اين را هم من نمیدانم، اين يک بحث منهجی با ايشان اين دوتا نکته.
ايشان روايت ابوبصير را نقل میکنه میگه مجهولة للحسن ابن ربات، راسته حسن ابن ربات توثيقی نداره اما شواهد بر وثاقتش هست مخصوصاً ما عدهای زيادی روايت داريم که روش ابن ربات است بدون تقييد، اگر بگيم عند الاطلاق به ايشان منصرفه نه به علی، انصافاً کثرت روايات، اعتماد اجله اينها بر ايشان هست خيلی خوب، روايت قرب الاسناد را هم ايشان نقل کردند ضعيفة لمحمد ابن خالد طيالسی، عرض کردم راسته، محمد ابن خالد توثيق نداره، ليکن انصافاً جزء مشايخه، بزرگانه جزء ائمه شأنه، قبول دارم، اين حالا اختلاف ما با ايشان، هيچ آن مبناييه، مهمش اينه که ما سابقاً اگر ياد آقايون باشه در عدهای از ابواب از همين مصباح الفقاهه، روايت میخوانديم که ايشان از کتاب جعفرياته میگفت معتبرة صحيحة قبول میکردند اين الآن صفحه 109 برای اولين بار نوشتند نه روايت جعفرياته قبول نداريم حالا نمیدانم صفحه اول تا صفحه صد و نه، دو ماه ايشان تدريس فرمودند چقدر تدريس فرمودند،
س: حاج آقا اين روايت که جعفريات را قبول نداريم در روايات جعفريات
ج: هنوز نخواندم که بگذار من روضهام بخوانم بعد گريه بفرماييد، هنوز که روضه نخواندم عرض کنم که خدمت با سعادت شما، و اين عجيبه، يعنی از استاد اين توقع نبود که مبنی را در دو ماه عوض بفرمايند بعد از اين که ايشان روايت جعفريات را آورده همان که توش يبعه لمن يعمله صابوناً ايشان فرمودند محشی کتاب، اقول يعنی مقرر، قد اشرنا مراراً عديده راسته من هم گفتم، چند بار خواندم الی وثاقة کتاب الاشعثيات المسی بالجعفريات ولکن تبين اخيراً لسيدنا الاستاد ادام الله ايام افاضاته، اين کتاب الآن تو ذهنم نيست، الآن نگاه میکنم، فکر میکنم سالهای هزار و سه صد و هفتاده، اين کتاب بلی هفتاد و سه تقريرش هفتاد و سه است، بين سالهای هزار و سه صد و هفتاده، يعنی تو ذهنم اينه که درس ايشان توی اين مکاسب آن سالها بوده، ان وجوه التی استند اليها القائلون باعتبار الکتاب لاتخرجه عن الجهالة اين وجوه درست نيست، فان من جملة رواته موسی ابن اسماعيل، عرض کردم موسی پسر اسماعيل پسر موسی ابن جعفر(ع) است، و هو مجهول الحال فی کتب الرجال و مهما بالغ المحدث النوری فی اعتباره و توثيق رواته، الا ان ما افاده لايرجع الی معنی محصل، ترکن اليه النفس و يطمئن به القلب، ايشان روايت جعفريات را هم که طائفه دوم بود اين طور فرمودند، و لذا بلا فاصله در طائفه سوم باز میگن جعفريات بعد گفتند مجهولة لموسی ابن اسماعيل، يعنی معلوم میشه ايشان از اول دوره مکاسب که شروع فرمودند تا دو سه ماهی اعتقادشان بر اين بود که اين کتاب اعتبار داره و روايتش معتبره چون تا حالا اولين بار اينجاست برای همين عرض کردم میخوانم عبارت ايشان را، در صفحه 109 ايشان فرموده حق اين است که اين کتاب قابل اعتماد نيست، چرا؟ چون موسی ابن اسماعيل توثيق نداره، و بحثهای که مرحوم حاجی نوری هم در مستدرک فرمودند به محصلی بر نمیگرده، روشن میشه که ايشان تا حالا اعتمادش حتماً به خاطر مستدرک بوده، به خاطر مستدرک و توثيقی که مستدرک کرده ايشان اعتماد کردند بعد باز بيشتر تأمل فرمودند از آن مبنی برگشتند، خب البته تغيير مبنی در حق بزرگان امر طبيعیه، ليکن خوب دقت بکنيد خدای نکرده هدف من هم خدای نکرده تنقيص شأن و مقام علمیايشان نيست، اينه که ما هی آثار، احکام کتابها را هی میگيم، وضعش را میگيم مصادرش را میگيم، برای اين که از الآن که در اوائل کار علمی تحقيق هستين خودتان وظيفهتان را مشخص بکنيد که بعد مبتلی به اين سنخ تناقض نشين، ايشان در اين وقتی که اين کتاب را بحثش شروع فرمودند ايشان مرجع هم بودند، ايشان مقلَد بودند، بعد از حاج شيخ محمد حسن اصفهانی جد امجد رحمه الله ايشان متصدی مرجعيت، يعنی ايشان در وقت مرجعيت و فتوی اين تغيير نظر در ايشان پيدا شد، ايشان معلوم میشه اول کتاب را قبول داشتند بعد از دو سه ماه که درس را شروع فرمودند از اين نظر برگشتند فرمودند موسی ابن اسماعيل مجهوله قابل اعتماد نيست، تا ده و خردهای سال، ده دوازده سال، سالهای هزار و سه صد و هشتاد و پنج، شش باز ايشان برگشتند بنابر اين گذاشتند که موسی ابن اسماعيل چون در کامل الزيارات وجود داره ثقه است، برگشتند باز به مبنای کامل الزيارات، چون در کامل الزيارات همين روايت به اين سند هست، موسی ابن اسماعيل عن ابيه عن موسی ابن جعفر، البته کامل الزيارات يک حوض کوثری نيست که افراد مجهول الحال، اگر ايشان مجهول، ايشان خب نوه امام کاظم(ع) است يک حوض کوثری نيست که هر انسان مجهول الحال توش بيندازيم پاکش بکنيم، تطهيرش بکنيم، کتاب کامل الزيارت مرحوم ابن قولويه يک دانه حديثه اين را اشعثيات آروده اين سند مال آنه، نه اين که اين چيزی جديديه، نه موسی ابن اسماعيل غير از اشعثيات جای اسمش هست، نه اسماعيل در غير از اشعثيات جايي اسمش هست، مرحوم ابن قولويه اصلش از قمه، پدر ايشان در قم بودند از اصحاب سعيه، ايشان هم اصل شان در قم بودند ساکن بودند بعد هم تشريف بردند بغداد و در بغداد هم فوت میکنن، و در حرم موسی ابن جعفر هم محل دفن ايشانه، سه صد و شصت و هشت، ما عرض کرديم از سه صد و چهارده آثار کتاب را تو بغداد داريم، سه صد و چهارده، ايشان سه صد و شصت و هشته، ايشان در کامل الزيارات به يک مناسبتی از اين کتاب نقل کرده اين چيزی نيست که تعبد باشه، يعنی ايشان خيال کرده تعبد میکنيم به حرفی، نه خير اين کتاب که آمد عرض کرديم بزرگان نقل نکردند فرض کنيم صدوق نقل نکردند مرحوم شيخ طوسی نقل، هست ديگه الآن آثار ابن قولويه يک مورد، من دقيقاً نمیدانم چند مورد يکی دو مورد، يک موردش که مسلم، چون مرحوم آقای خويي استخراج از کامل الزيارات تقريباً به مورد اوله، مثل صرف الوجوده ديگه تا آخر کتاب استخراج نمیکنه، يک مورد قطعاً ايشان در کتاب کامل الزيارت از اين کتاب نقل کرده، لذا ايشان آوردند لذا ده دوازده سال بعد از اين سال، ايشان باز مبناشان شد که کتاب جعفريات قابل اعتماده، موسی ابن حسن ثقه است، موسی ابن اسماعيل ثقه است، روشن شد باز بر گشتند.
س: امام کاظم ديگه
ج: نوه امام کاظم اسماعيل پسر امام کاظم، دقت فرمودين، ايشان باز ده پانزده سال بعد برگشتن که موسی ابن اسماعيل ثقه است اين که اينجا فرمودند مجهولة الحال، باز دو مرتبه برگشتند به وثاقت ايشان و اين حديث را قبول کردند تا حدود باز ده پانزده سال بعد در کتاب مبانی تکميله خواندم عبارتش را سابقاً ايشان در آنجا باز قائل به يک تفصيل شد، پس اول کتاب جعفريات را ايشان قبول داشتند، بعد در اين صفحه 109 اين اولين بار صفحه 109 است، از اين صفحه 109 ايشان برگشتند و کتاب را قبول نکردند به خاطر موسی ابن اسماعيل، تا ده دوازده سال، پانزده سال دقيقاً من سنواتش را نمیدانم تا دههای هزار و سه صد و هشتاد قمری باز ايشان برگشتند کتاب را قبول فرمودند چون موسی ابن اسماعيل توثيق شد، تا دههای نود قمری باز برگشتند تفصيل قائل شدند منشأ تفصيل ايشان ديگه آن وقت نکتهای رجالی نبود، نکتهای فهرستی بود، فرمودند چون کتاب جعفريات را نجاشی نقل کرده، عناوين کتاب را نقل کرده، عناوين کتاب با آنی که ما داريم مختلفه عموم و خصوص من وجه است، بعضی عناوينی که نجاشی گفته در اين کتاب فعلی هست بعضيا هم نيست، ايشان میفرماين آن مقداری که ما قبول داريم آن عناوينی است که نجاشی گفته، پس اگر روايت در يکی از کتابهای جعفريات باشه که در عنوان نجاشی نيامده ايشان آن را هم قبول نکردند، پس از سال هزار و سه صد و نوده خردهای باز ايشان تفصيل قائل شدند در کتاب جعفريات، تا سال هزار و چهار صد و هشت، که ايشان ديگه اعلاميه حتی چاپ کردند که ما اصلاً کتاب کامل الزيارات و توثيقات ايشان را قبول نداريم باز برگشتند به قديم، که موسی ابن اسماعيل باز مجهول میشه، و در تمام اين فترهای که چهل که آراء ايشان در يک کتاب و رد يک رجل مختلفه ايشان مرجع تقليد هم بودند، يعنی اين که اين نبود که مثلاً اول طلبگی شان باشه، بعد مرجع بشن، در تمام اين مراحل هم ايشان فتوی میدادند، اين مراحلی که عرض کردم، اينه که من هی تأکيد میکنم که آقا کار بکنيد زحمت بکشيد که خدای نکرده مبتلی به اين تناقضات نشيد خب از همان اول هم میدانستيم که ايشان کتاب الزيارات در آن اعلاميه که نوشتند نوشتن ما به کتاب کامل الزيارات مراجعه کرديم ديديم توش ضعيف مرسل و کذاب و وضاع اينها زياد داره، خب اين کار خوب بود که بيست سال قبل خود ايشان میفرمودند نه اين که بعد از بيست سال بعد از يک مدتی فتوی دادند برگرده ببينن، کتاب کامل الزيارات همهاش به اندازه يک ربع اين کتاب نمیشه، مراجعه به کتاب کامل الزيارات و تأمل در اسانيد کاملاً مطلب را واضح میکنه که اشکال سر چه بوده؟ و مطلب چه بوده؟ علی ای کيف ماکان اين مطلب را من میخواستم خدمت تان عرض کنم با احترامی که برای ايشان قائليم ايشان راجع به اين جعفريات تنوع فکری شديدی دارند، از آن قبول مطلق تا نفی مطلق و باز تا قبول و باز تا تقييد و بالاخير باز تا نقل البته اين ايشان فرموده اينجا موسی ابن اسماعيل، اين معناش اين نيست که فرض کنيم اسماعيل پدر ايشان هم توثيق داره اين هم اشتباه نشه، ايشان میگه موسی ابن اسماعيل مجهوله پدر ايشان که اسماعيل پسر امام کاظم باشه او هم توثيق نداره نه اين که آن يکی داره اين يکی نداره، فقط چون مرحوم شيخ مفيد در ارشاد فرموده است که هر کدام از اولاد موسی ابن جعفر له فضل و منقبة، ايشان اين توثيق عام را زدند به تمام اولاد موسی ابن جعفر الا يکی شان که به حضرت رضا خيلی اهانت کرده الا من خرج بالدليل و البته بعدها هم به خاطر کامل الزيارات، غرض اين تا قبل از کامل الزيارات تو اين کتاب نه اين که حالا ايشان اشکالش سر موسی ابن اسماعيله، اگر نکته نکتهای توثيق رجالی باشه پدر ايشان هم توثيق رجالی نداره الا همان عبارت، آن هم خب میدانيد عبارت شيخ مفيد تقريباً میشه گفت يک نوع عبارتی به اصطلاح ماها منبريه، که اينها امام زادههای معتبری هستند، امام زادههای جليل القدری اند، مثلاً لکل واحد من اولاد موسی ابن جعفر آن توثيق اصطلاحی به عنوان، چون اين اسماعيل ابن موسی ابن جعفر اصلاً راوی نيست جز اين کتاب که در مصر از ايشان نقل شده ايشان شأن ديگهای در روايت نداره، موسی هم همين طور پدر و پسر من ديروز عرض میکردم ديروز گذشتهها، که مثلاً اسماعيل نسخهای از کتاب سکونی را برده در مصر، اينی که من عرض میکنم اين به لحاظ ظاهر سنده، اشتباه نشه، نه اين که به من بعد مؤاخذه، چون ممکن است اسماعيل اين کار را نکرده پسرش موسی اين کار را کرده چون ما نمیدانيم، در مدينه اين آقا مسلم بوده اسماعيل، اين جای شبههاش نيست، جزو امامزادههای يعنی چون ظاهراً همين اسماعيله که وقتی نمیدانم بزنطيه کيه، يکی از اين اجلاء اصحاب در مدينه فوت میکنه، حضرت رضا به او میگن برو، حضرت جواد به او میگن نماز بخوان، به عمويشان میفرمايند نماز، خب جزو امام زادههای ايشان تا مدينه بوده ما چيزی از ايشان نداريم، ايشان رفته مصر، مصر هم در آن وقت هنوز حکومت شيعی نبوده اصلاً در اختيار ماها نبوده، بعد هم اختيارش شيعيان شش امامی بوده نه اين که شيعه اثنی عشری، در مصر پسر ايشان به موسی و از پسر ايشان محمد ابن الاشعث کتابی نقل کرده که اسمش جعفرياته، حالا آيا راوی اصلی خود اسماعيله يحتمل راوی موسی پسر ايشانه، يحتمل اصلاً اصل مبطلب مال محمد اشعثه، محمد ابن اشعث جعل کرده نه مال اينه، نه مال آنه، محمد ابن اشعث چون توثيق شده توسط نجاشی آقايون اين احتمال را ندادند در ايشان، چون محمد ابناشعث و من عبارتی در وقت خودش آقايون که تشريف داشتند، عبارت ابن عدی که از بزرگان اهل سنته، از رجالیهای بسيار معروف اهل سنت صاحب الکامل للضعفاء، ابن عدی خودش رفته مصر با اين آقا صحبت کرده، با محمد ابن اشعث، کتاب جعفريات را مستقيماً از او گرفته، او خيلی مؤدبانه يک شواهدی نقل میکنه که اين کتاب جعليه، خود اين جعل کرده، مثلاً میگه خطش جديد بود، يعنی اگر نسخهای قديمی بود آن نسخه قديمی را به ما نشان میداد، کتاب مبوبه، باب بابه، نمیشه مال اميرالمؤمنين باشه آن زمان اين جور تأليف رسم نبود، نمیدانم، يک شواهد، خيلی، نمیگه اين جعله، يک چيزهای نقل میکنه، سابقاً عبارتش را نقل، خيلی با احترام میخواهد بگه شواهد نشان میده که کار خود اين آقاست، کار خود اين محمد اشعثه ورداشته اين کار را کرده، ما محمد اشعث پيش ما توثيق شده، لذا الآن طبق ضوابط خودمان چون نجاشی توثيقش کرده فعلاً چيزی راجع به ايشان نمیگيم، موسی را هم نمیشناسيم، اسماعيل هم عرض کردم بعضياش شواهد تأييد داريم، اما به لحاظ تأليفی و فهرستی هرسه محل اشکاله، نمیدانيم کی شده اين کتاب؟ آيا اسماعيل کتاب را برده در مصر، آيا موسی پسر ايشان نشر داده، آيا خود محمد اشعث نشر داده، نمیدانيم به هر حال کتابی است که شواهد موجود حاکی است که عين کتاب به اصطلاح سکونی، اين مطلب تازه بود من گفتم امروز توضيحش را بديم.
نکته دوم، و ما تعجب میکنيم از مرحوم استاد چرا، خب ايشان اگر نگاه میکردند جعفريات میگه يسرج و لايباع تو خود جعفريات داره، چطور میگه يبعه لمن يعمله صابوناً ديروز عرض کرديم اين يبعه لمن يعمله صابوناً الآن در اين نسخهای جعفرياتی که پيش ماست که از هنده موجوده و نقل شده از نسخهای نوادر فضل، راوندی، سيد فضل الله راوندی که او هم توش يبعه داره، ما الآن دقيقاً آن نسخهای جعفريات را نمیشناسيم، چون همين يعمله صابوناً در کتاب دعائم آمده، و يعمله ان شاء صابوناً يبعه توش نداره، و به نظر ما متن دعائم بايد درست بشه، حالا غير از اين که دعائم معاصر ايشانه، از ايشان مستقيم گرفته، چرا؟ چون تو خود جعفريات داره يسرج به و لايباع تصريح میکنه اين يسرج به و لايباع هم تو دعائم هم هست، با جمع شواهد به نظر مياد که آن کلمه يبعه متن ثابت نباشه، به هر حال يک کتابی است که سالهای در اختيار ما نبوده نسخش تلقی به قبول نشده، اين مقدار اختلاف متن يک امر طبيعی است الآن وثوقی نداريم اين راجع به کلمات استاد راجع به اين قسمت، که انشاء الله تعالی روشن شده باشه.
بعد ايشان در همان صفحهای صد و ده که بحث فقهشه، میگه الصحيح عن معاوية ابن وهب، میگه لا دلالة فی الرواية علی جواز البيع و لا علی عدمه، بل هی دالة علی جواز اسراج زيت، اين مطلب ايشان خيلی لطيفه، درسته ديگرا هم نوشتند ليکن ما يک چيز ديگه بهش اضافه کرديم و آن اين که اصولاً اين اختصاص به روايت معاويه نداره کل روايات که کلينی آورده توش بيع نيست، اين
32: 27
آن زيادیها اينجاست کلينی چند روايتی را که در زيت متنجس آورده در تمام آنها بيع نيست اگر اين نکته را هم ايشان تنبه میفرمودند خيلی خوب بود و لذا ما گفتيم شايد مرحوم کلينی قائل به جواز بيع نبوده اين مطلب ايشان درسته، بعد نوشتن صحيح عن سعد الاعرج، نوشتن روايت مال حلبی است راسته، حالا شيخ چطور شده اشتباه کرده، حالا
28
فی اهلها، مرحوم شيخ انصاری اينجا روايت حلبی را به سعيد اعرج نسبت داده سعيد اعرج داره روايت را، اين متن مال حلبیه راسته، اين اشکال ايشان هم وارده، مرحوم شيخ داره و زاد فی المحکی عن التهذيب عرض کردم مرحوم شيخ انصاری قدس الله، واقعاً برای ما افتخاره، که ايشان از کتابهای بسيار زيادی محروم بودند، مثل تهذيب هم در اختيارشان نبوده که نگاه بکنن، ايشان میگه محکی از تهذيب اين زيادی است، آن زيادی و قال فی بيع ذلک بعه و بينه لمن اشتری ليستصبح، آقای خويي يک نکتهای فرمودند که آقای معاصر ديگر ما هم همين دنبال نکتهای ايشان رفتند، خلاصهاش اينه، ببينيد يک روايت داريم که سند صحيح داره از کافی از معاويه ابن وهب، اين يک روايت، يک روايت داريم که انفراد شيخ طوسی است از حسن ابن محمد ابن سماعه، آن روايت ابن سماعه فقط همان ذيل را داره و قال قال فی بيع ذلک تبعه و تبينه لمن اشتری، فقط همين را داره صدر را نداره راوي يکيه، معاويه ابن وهب، دقت فرموديد اين دوتا روايت، روايت معاويه ابن وهب که به سند صحيحه، در کتاب تهذيب آمده، صدرش مثل کلينی سندش هم يکيه، آنجا هم احمد ابن محده، اينجا هم احمد ابن، سند يکيه، فقط آن استادشه ذکر کرده، بقيهاش در سند يکيه، معاويه ابن وهب، بعد از اين که آن متنی که کلينی هم داره نقل میکنه مرحوم شيخ میگه و قال فی بيع ذلک، در ذيل همان، آقای خويي میفرمايد اين روايت همان موثقه است، اشتباهاً يعنی اين کلام شيخه، يعنی به عبارت ديگر چون روايت حلبی را که کافی نقل کرده، آن ذيل، معذرت، روايت به اصطلاح معاويه را آن ذيل را نداره و قال فی بيع ذلک نداره تو کافی ايشان با همان سند صحيح آورده خوب دقت بکنيد آن ذيلی که تنها با سند موثق آورده، آنجا آورده آن ذيل را لذا ايشان میفرمايد بعد ما نقل الشيخ رواية ابن وهب المشار اليها، اين روايت ابن وهب موثقه است از کتاب ابن سماعه است الدال علی جواز اسراج زيت المتنجس قال و قال فی بيع ذلک الزيت تبعه و تبينه لمن اشتری ليستصبح به فاشار به الی رواية اخری لابن وهب، اين کلام شيخه نه ذيل روايت، و هی رواية المتقدمه الداله علی جواز بيع ذلک الزيت مع الاعلام و اذا لا وجه لجعل هذه العبارة رواية، کما صنعه المصنف، و انما هی من کلام الشيخ اين ذيل از کلام شيخه، اين آقای معاصر ما نقل نکرده از مصباح الفقاهه اين مطلب را تأييد کرده که اين کلام شيخه، البته احتمال میدم و العلم عند الله ديگه حتماً بشره ديگه همه ما بشريم همه در معرض خطا و خطيه هستيم، احتمال میدم مرحوم استاد قدس الله نفسه، حالا اين آقا ظاهراً که نگاه کرده، اما مرحوم استاد تهذيب را مراجعه نفرمودند آن روايتی که خوب دقت بفرماييد فقط موثقه است و از معاوية ابن وهبه و از کتاب ابن سماعه است توش اين طوره، معاوية ابن وهب و غيره، کلمه و غيره هم داره، اين يک و اما و غيره قال فی بيع ذلک الزيت تبعه يا بعه بينه لمن اشتری ليستصبح به، اين روايت را مرحوم شيخ طوسی در تهذيب در جلد هفتم آورده، جلد هفتم تهذيب در بحث بيع آورده، روشن شد اين روايت که صحيحه است مال معاويه ابن وهب، که کلينی هم آورده در جلد نهم آورده، مرحوم استاد تصور کردند اين دوتا روايت توی يک جا تهذيبه مثل وسائله، يکش تو جلد هفتم تهذيبه، آن که موثقه است، آنی که صحيحه است تو جلد نهمه،
س: به مناسبتی؟
ج: به مناسبت اطعمه، من عرض کردم هم فقهای اهل سنت، هم عدهای از علمای در سه کتاب اين روايت را آوردند هم در طهارت هم در بيع هم تو اطعمه، شيخ هم در تهذيب در دو باب آورده، آن موثقهای تنها را که خود ايشان نقل کرده کلينی هم نقل نکرده تو بيع آورده، بعد از دو جلد در جلد نهم اين صحيحه را آورده و اين صحيحه را هم از کلينی نقل نکرده گفته احمد ابن محمد، ابتدا به اسم، چطور من نمیفهمم، چطور به ذهن آقايون اينجا داره و قال فی بيع ذلک الزيت، اينجا داره، کلينی نگفته محمد ابن يعقوب ايشان از کلينی نقل نکرده، دقت فرموديد تو اينجا در ذيلش داره شيخ داره اين را کلينی نداره، و قال فی بيع ذلک الزيت بعه و بينه لمن اشتری ليستصبح به، حالا چطور شيخ طوسی میآيد اين کار را میکنه، در جلد نهم حواله بده به جلد هفتم، و اصولاً آيا متصوره، من تعجب میکنم از آقای، اين به خاطر اين که مصادر را نگاه نمیکنه، مراجعه نمیکنن، کيفيت حديثی، اصلاً معقوله شيخ دست به چنين غل و غشی بزنه نستجر بالله، يک روايتی که در کتب واقفیها بوده، حسن ابن محمد ابن سماعه بيايد به ذيل يک روايتی که در کتب اماميه بوده به هم بچسبانه تصورش را بکنيد، گرچه اين آقايون ما فقط آخر سنده، معاويه ابن وهب، نمیتونه اصلاً دوتا مصدره، در کتاب تهذيب در دو جا آمده، اصلاً آن يکش از کتب واقفیهاست، اين يکش از کتب اماميه است، و قطعاً شيخ میدانسته که مرحوم کلينی که از کتب اماميه آورده آن ذيل را نقل نکرده، پس يک ذيلی واقفی نقل کردند امامیها نقل نکردند، آيا معقول شيخ بيايد همچو کاری را بکنن، بيايد يک ذيلی که مال کتب واقفیهاست و بدون بيان در ذيل روايت اماميه بياره، بگيم اين عبارت مال شيخه اين تتمه روايت نيست، انصافاً خيلی عجيبه و من فکر میکنم عذر مرحوم استاد اين است که به مصدر مراجعه نفرمودند و الا مراجعه، خيال میکنه تو وسائل پشت سرهم آمده تو کتاب تهذيب هم پشت سرهم آمده، خيلی اين طور نيست، من توضيحاتش را مفصلاً عرض کردم اين روايت را در مصادر واقفیها بيعش را داره اما در مصادر اماميه بيعش را نداره و منحصر به اين هم نيست کلينی کلاً روايتی که آمده بيع نيست، فقط چيزی که تعجبه، شايد ممکنه است بگين پس کلينی معناش اينه که ذيل را حذف کرده، بلی حذف کرده، ما مفصلاً کراراً عرض کرديم کلينی نقلش به روايت زاويه حديثی نيست به زاويه فقهیه، يعنی آن مقدار حديث را که قبول نداره نقل نمیکنه، برخورد مرحوم کلينی با حديث گزينشیه مثل کتاب من لايحضره الفقيه فرق نمیکنه اين طور نيست که حديث معارض را بياره و بعد بيايد بنشينه بحث بکنه که چه کار بکنيم؟ پس بنابراين اين ذيل در نسخهای اماميه بوده اما کلينی نياورده شيخ آورده، و اما در نسخهای واقفیها هم بوده، شيخ منحصراً از همين مصدر آورده، کلينی باز آنجا هم نياورده با اين که ميراثهای واقفیها مثل حميد و حسن، در اختيار کلينی بوده کلينی حتی آن متن را هم نياورده و اين معناش اين است که مرحوم کلينی قائل به جواز بيع نبوده، دقت فرموديد اين هم راجع به شرح برخوردهای که استاد در اينجا با حديث کردند و اشکالاتی که در برخورد ايشان وجود داره و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.