ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386 (95)

دروس خارج فقه سال 87-1386 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1386-95

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به سير تاريخی مسأله بود و رسيديم تا کلمات مرحوم شيخ طوسی و تأثيری که ايشان بعدها در فقه ما در اين مسأله داشتند قبل از اين که بحث را رو کلمات ادامه بدم، ما بنا مان بر اين بودم که همين سير تاريخی قصه را بگيم و بعد برسيم به کلمات شيخ انصاری اجمالاً و تحقيق ديدم مرحوم آقای خويي استاد در اينجا راجع به بعضی از مطالب روايات، مطالبی دارند ديگه حالا به عنوان اين که چون حالا ما تازدگی از روايات فارغ شديم مطالب ايشان را بخوانيم بعد بر گرديم به بحث فقهی خودمان، چون ايشان يک مطالب راجع به روايات در اين مقام آوردند، در همين کتاب به اصطلاح مصباح الفقاهه ايشان همين چاپی که در نجف شده اينجا افست شده،

س: جلد چندمه

ج: الآن عرض می­کنم، جلد 1 صفحه 107 به بعد، ايشان بعد از اين که ايشان آوردند و معروف بين اصحاب جواز معاوضه به تعبير ايشان و عبارت مرحوم شيخ را هم نقل کردند از خلاف و چون ما ديگه مشغول عبارات شيخ هستيم آن قسمت­ها را بعد می­خوانيم در هامش اين مطلب در اينجا ايشان هم ايشان هم بعضی از معاصرين فرق نمی­کنه از کتاب الجوهر النقی شرح سنن بيهقی، هامش بر آن در جلد 6 در سنن بيهقی نقل کرده يک مطلبی را آقای خويي من جمله داره و فی نوادر الفقهاء اين نوادر الفقهاء که ايشان نقل می­کنه از ابن بنت نعيمه من هم نشناختم درست، تازه اين کتاب­های من يک کمی بهم ريختند که اصلاً پيدا بکنم که اين کيه ايشان؟ اجمع الصحابه علی جواز بيع زيت و نحوه تنجس بموت شئ فيه اذا بين ذلک، دعوای اجماع صحابه داره، خيلی عجيبه نمی­دانم حالا در اين کتاب اهل سنت چطور آمده خود من هم متحيرم وقتی انسان اقوال را نگاه می­کنه خيلی بعيده يعنی احتمال داره که اين آقا چون من اين اسم کتاب را نشنيدم تا حالا مراجعه کردم تو جوهر النقی هست توی حاشيه سنن بيهقی اين مطلب آمده، اما ابن بنت نعيم را نشناختم بايد نوه­ای حتماً نعيم مرحوم باشه، نمی­دانم کما اين که در اينجا باز داره که در هامش سنن بيهقی عن ابن عمران قال سئلت القاسم و سالماً قاسم همان قاسم ابن محمد ابن ابی بکره که پدر خانم امام باقر و جد مادری حضرت صادق می­شه نوه پسری ابوبکر و سالماً، سالم عرض کرديم پسر عبدالله ابن عمره، اين دو نفر در فقه مدينه خيلی عنوان داره يکی سالم پسر عبدالله ابن عمر، يکی نافع مولی عبدالله ابن عمر، غلام عبدالله ابن عمر، عن الزيت تموت فيه الفاره أ تبعه قال نعم البته خود مالک فقيه معروف مدينه است اجازه بيع نمی­داده، اينجا نوشته عن ابن عمران ظاهراً غلط چاپ شده اين ضبطش آنی که در کتاب هست خالد ابن ابی عمران، حالا شايد کلمه ابن عمران اينجا کتاب شيعه ما چرا خرابش کرده نمی­دانم، علی ای حال يک دو سه­تا تصحيحات را من اينجا عرض بکنم و يک بحث­های هم ايشان فرمودند که من چون نظيرش سابقاً گذشت ديگه نمی­خواهم بعد ايشان به عنوان تأسيس در صفحه 109 ايشان می­فرمايد رواياتی که در بيع دهنه به سه طائفه است يک طائفه جواز بيع مقيداً به اعلام المشتری، يک نکته­ای را هم من قبل از اين که فراموش کنم، من ديروز در ضمن اقوال می­گفتم ابوحنيفه مطلقاً اجازه می­ده، در روايات اهل بيت اجازه­اش است اجازه بيع با شرط اين که بيان بشه توی کتاب­های ديگه­ی هم که من از ابوحنيفه ديدم آن هم نوشته اذا بين، آن هم داره اين قيدی، به هر حال حتی ما مخالفش هم هستيم مطلب را همان جور که گفته نقل بکنيم بعضی از جاها به ذهنم مطلق آمده بعض جاها مقيد آمدند، من هم چون ديگه خودم حنفی نيستم نمی­دانم نشد نگاه بکنم که ايشان مطلقاً قائله يا نه؟ علی ای حال طائفه اولی ما دل علی جواز مقيداً به اعلام مشتری طائفه ثانی ما دل علی جواز البيع من غير تقييد بالاعلام آن وقت اين روايت در اين طائفه ثانی را روايت جعفريات، خب تتبع فرمودند ايشان از کتاب مستدرک آن وقت نقل کردند آن وقت جعفرياته ايشان در اختيارشان نبوده از مستدرک آن روايتی که يبعه لمن يعمله صابوناً، اين قيد نداره، روايت ثالث هم ما دل علی عدم جواز بيعه مطلقاً مرادش هم از رواياتی که عدم جواز بيعه همان باز جعفرياته از جعفريات نقل کردند و از کتاب قرب الاسناد همان نسخه­ای علی ابن جعفر مادل علی جواز بيعه مطلقاً سه طائفه ايشان روايت نقل فرمودند، از دعائم الاسلام هم داره از دعائم الاسلام هم نقل فرموده در حاشيه­اش بلی از دعائم، از قرب الاسناد و جعفريات و دعائم الاسلام، آن وقت ايشان سه طائفه قرار دادند، جواز بيع با اعلام، جواز بيع بدون اعلام، عدم جواز بيع مطلقاً، آن وقت ايشان يک بحثی اصولی هم بلی دارند که اصطلاحاً آن بحث اصولی معروف است در اصول به نام انقلاب نسبت که اگر ما سه طائفه، چهار طائفه داشته باشيم، اين­ها بعضياشان با همديگه عموم و خصوص من وجه باشند، بعضياشان با همديگه عموم و خصوص مطلق باشند، بعضياشان تباين باشند ما می­توانيم يک طائفه را به يک طائفه تخصيص بزنيم مثلاً نسبت شان را، بعد آن حاصل که در مياد با آن طائفه ديگه نسبتش عوض بشه اين را انقلاب نسبت می­گن اصطلاح خودشان، ايشان خودش مرحوم آقای خويي در اصول در بحث تعارض قائل به انقلاب نسبت هست مرحوم آقای خويي، عده­ای هم نيستند خود اين حقير سراپا تقصير هم نيستيم قائل نيستيم، آن وقت اين جوری می­گن مثلاً فرض کن يک طائفه می­گه مطلقاً می­شه، يک طائفه می­گه مطلقاً نمی­شه خب اين تباين داره با هم ديگه، بالاخره يا بايد اين را قبول کنيم يا آن را آن وقت ايشان مياد می­گه يک طائفه می­گه نمی­شه مطلقاً يک طائفه می­گه می­شه با اعلام، بياييم تقييد بزنيم بگيم نمی­شه الا با اعلام، با اعلام می­شه، تقييد می­زنه، پس آن طائفه­ای که می­گفت نمی­شه مطلقاً با آن طائفه که می­شد می­شه مطلقاً تباين داشتند حالا يکش را که تقييد زديم تباين حل می­شه، می­شه عموم و خصوص مطلق، دقت فرموديد مثلاً طائفه دوم و سوم، طائفه دوم می­گفت مطلقاً نمی­شه بيع، طائفه سوم می­گفت مطلقاً می­شه بيع، طائفه اول که تفصيل قائل بود، پس اين جور بگيم طائفه سوم که می­گه نمی­شه با طائفه اول جمعش بکنيم نتيجه اين می­شه لايجوز البيع الا مع الاعلام اين شد يک طائفه، آن روايت می­گه يجوز البيع مطلقاً تقييد می­زنيم يجوز البيع الا مع الاعلام، نه مطلقاً

س: يجوز البيع الا مع

9: 8

ج: يجوز البيع الا مع عدم الاعلام، نتيجه­اش اين می­شه پس بيع جايزه با اعلام، اين يک راهی است که عده­ای از اصوليين، يک نوع جمع و تفريق تو روايت می­کنن که قائل اند، حالا بعد هم ايشان متعرض شدند حالا اين يک بحث کبروی داره که اصلاً اين انقلاب نسبت معقول هست نيست، در روايت قبول بکنيم يا نه؟ آن بحث کبروش جای خودش آن جای خودش.

يک بحثی اينجا داره صغروی، ايشان می­فرماين روايت سه طائفه اند ما دل علی جواز بيعه مقيداً بالاعلام، اين را نوشتند که موثقه است اين طائفه روايتش موثقه است خيلی خوب، بعد آن مادل علی جواز البيع من غير تقييد، اول گفتن اين روايت قبول بکنيم بعد گفتند روايت را قبول نداريم ضعيفه، آن که می­گه يجوز البيع مطلقاً ايشان می­گه ضعيف، خيلی خوب، سوم، طائفه ثالثه، ما دل آن وقت آن طائفه دوم می­گه مطلقاً جايزه، ايشان که می­گه ضعيفه، طائفه سوم هم مادل علی عدم جواز بيعه مطلقاً در اين طائفه سوم يکی روايت قرب الاسناده ايشان نوشتند مجهولة لعد عبدالله ابن الحسن، خب لام نمی­شن شايد حالا مثل بنده ايرانی بود درست، بعبدالله ابن الحسن، بعد روايت جعفرياته نوشتند مجهولة لموسی ابن اسماعيل، بعد روايت دعائم الاسلامه نوشته ضعيفة، خب وقتی که اين دوتا طائفه هردو ضعيف هستند، اصلاً چطور ايشان نسبت سنجی کردند بين اين­ها، خيلی عجيبه، حالا ما فرض کنيم، دقت فرموديد

س: کار دلالی بعد از بحث سند می­شه

ج: خب وقتی می­گه ضعيفه چه ارزش داره، خود ايشان داره طائفه دوم و سوم را می­گه ضعيف اند، بناست روايت ضعيف جمع بکنيم حجت نيستند ديگه، اصلاً تا حالا رسم بوده بين حجت و لاحجت جمع بکنن، پس در حقيقت شما اصلاً نبايد جمع بکنيد نمی­خواهد انقلاب نسبت قائل بشين شما فرموديد سه طائفه داريم يک طائفه که می­گه يجوز البيع مطلقاً ضعيف، يک طائفه هم که می­گه لايجوز البيع مطلقاً آن هم ضعيف، فقط يک طائفه معتبر داريم آن که می­گه يجوز مع الاعلام، تمام شد همان طائفه را بهش عمل می­کنيم.

س: حاصل آن

ج: حاصل آن کيفيت،

س:

32: 10

ج: اصلاً نمی­خواهد به آنجاها برسه، اين خود ايشان يک جاهای می­گه اکل از قفاء اين بدتر از اکل از قفاء است، روايات ضعيف را بيارين انقلاب نسبتی که خودش اثبات بايد بشه در روايت اهل بايد ثابت بشه کيفيتش واقعيتش وجود داره يا نداره؟ آخرش همان کار، خب از اول آدم می­ره همان سه تا روايته، اصلاً ايشان اين فکر می­کنم شايد در آن زمان مثلاً قبل از، حالا ما در درس ايشان می­رفتيم اين اواخر اين مدتی که ما بوديم اين منهج ايشان نبود، از آن ور هم نمی­شه که مقرر دروغ نوشته نستجر بالله، شايد منهج قبلی ايشان اين طوری بوده شايد مثلاً و الا منهج بعدی که ما در خدمت ايشان بوديم، می­گفت مثلاً پنج تا روايت داريم يکش صحيح به همان عمل می­کنم تمام شد ديگه بقيه­اش ضعيف اند، ديگه جای بحث نداره که اصلاً حالا اين چرا اينجا ايشان اين راه پيش رفتند اين منهج را گرفتند، اين را هم من نمی­دانم، اين يک بحث منهجی با ايشان اين دوتا نکته.

ايشان روايت ابوبصير را نقل می­کنه می­گه مجهولة للحسن ابن ربات، راسته حسن ابن ربات توثيقی نداره اما شواهد بر وثاقتش هست مخصوصاً ما عده­ای زيادی روايت داريم که روش ابن ربات است بدون تقييد، اگر بگيم عند الاطلاق به ايشان منصرفه نه به علی، انصافاً کثرت روايات، اعتماد اجله اين­ها بر ايشان هست خيلی خوب، روايت قرب الاسناد را هم ايشان نقل کردند ضعيفة لمحمد ابن خالد طيالسی، عرض کردم راسته، محمد ابن خالد توثيق نداره، ليکن انصافاً جزء مشايخه، بزرگانه جزء ائمه شأنه، قبول دارم، اين حالا اختلاف ما با ايشان، هيچ آن مبناييه، مهمش اينه که ما سابقاً اگر ياد آقايون باشه در عده­ای از ابواب از همين مصباح الفقاهه، روايت می­خوانديم که ايشان از کتاب جعفرياته می­گفت معتبرة صحيحة قبول می­کردند اين الآن صفحه 109 برای اولين بار نوشتند نه روايت جعفرياته قبول نداريم حالا نمی­دانم صفحه اول تا صفحه صد و نه، دو ماه ايشان تدريس فرمودند چقدر تدريس فرمودند،

س: حاج آقا اين روايت که جعفريات را قبول نداريم در روايات جعفريات

ج: هنوز نخواندم که بگذار من روضه­ام بخوانم بعد گريه بفرماييد، هنوز که روضه نخواندم عرض کنم که خدمت با سعادت شما، و اين عجيبه، يعنی از استاد اين توقع نبود که مبنی را در دو ماه عوض بفرمايند بعد از اين که ايشان روايت جعفريات را آورده همان که توش يبعه لمن يعمله صابوناً ايشان فرمودند محشی کتاب، اقول يعنی مقرر، قد اشرنا مراراً عديده راسته من هم گفتم، چند بار خواندم الی وثاقة کتاب الاشعثيات المسی بالجعفريات ولکن تبين اخيراً لسيدنا الاستاد ادام الله ايام افاضاته، اين کتاب الآن تو ذهنم نيست، الآن نگاه می­کنم، فکر می­کنم سال­های هزار و سه صد و هفتاده، اين کتاب بلی هفتاد و سه تقريرش هفتاد و سه است، بين سال­های هزار و سه صد و هفتاده، يعنی تو ذهنم اينه که درس ايشان توی اين مکاسب آن سال­ها بوده، ان وجوه التی استند اليها القائلون باعتبار الکتاب لاتخرجه عن الجهالة اين وجوه درست نيست، فان من جملة رواته موسی ابن اسماعيل، عرض کردم موسی پسر اسماعيل پسر موسی ابن جعفر(ع) است، و هو مجهول الحال فی کتب الرجال و مهما بالغ المحدث النوری فی اعتباره و توثيق رواته، الا ان ما افاده لايرجع الی معنی محصل، ترکن اليه النفس و يطمئن به القلب، ايشان روايت جعفريات را هم که طائفه دوم بود اين طور فرمودند، و لذا بلا فاصله در طائفه سوم باز می­گن جعفريات بعد گفتند مجهولة لموسی ابن اسماعيل، يعنی معلوم می­شه ايشان از اول دوره مکاسب که شروع فرمودند تا دو سه ماهی اعتقادشان بر اين بود که اين کتاب اعتبار داره و روايتش معتبره چون تا حالا اولين بار اينجاست برای همين عرض کردم می­خوانم عبارت ايشان را، در صفحه 109 ايشان فرموده حق اين است که اين کتاب قابل اعتماد نيست، چرا؟ چون موسی ابن اسماعيل توثيق نداره، و بحث­های که مرحوم حاجی نوری هم در مستدرک فرمودند به محصلی بر نمی­گرده، روشن می­شه که ايشان تا حالا اعتمادش حتماً به خاطر مستدرک بوده، به خاطر مستدرک و توثيقی که مستدرک کرده ايشان اعتماد کردند بعد باز بيشتر تأمل فرمودند از آن مبنی برگشتند، خب البته تغيير مبنی در حق بزرگان امر طبيعیه، ليکن خوب دقت بکنيد خدای نکرده هدف من هم خدای نکرده تنقيص شأن و مقام علمی­ايشان نيست، اينه که ما هی آثار، احکام کتابها را هی می­گيم، وضعش را می­گيم مصادرش را می­گيم، برای اين که از الآن که در اوائل کار علمی تحقيق هستين خودتان وظيفه­تان را مشخص بکنيد که بعد مبتلی به اين سنخ تناقض نشين، ايشان در اين وقتی که اين کتاب را بحثش شروع فرمودند ايشان مرجع هم بودند، ايشان مقلَد بودند، بعد از حاج شيخ محمد حسن اصفهانی جد امجد رحمه الله ايشان متصدی مرجعيت، يعنی ايشان در وقت مرجعيت و فتوی اين تغيير نظر در ايشان پيدا شد، ايشان معلوم می­شه اول کتاب را قبول داشتند بعد از دو سه ماه که درس را شروع فرمودند از اين نظر برگشتند فرمودند موسی ابن اسماعيل مجهوله قابل اعتماد نيست، تا ده و خرده­ای سال، ده دوازده سال، سال­های هزار و سه صد و هشتاد و پنج، شش باز ايشان برگشتند بنابر اين گذاشتند که موسی ابن اسماعيل چون در کامل الزيارات وجود داره ثقه است، برگشتند باز به مبنای کامل الزيارات، چون در کامل الزيارات همين روايت به اين سند هست، موسی ابن اسماعيل عن  ابيه عن موسی ابن جعفر، البته کامل الزيارات يک حوض کوثری نيست که افراد مجهول الحال، اگر ايشان مجهول، ايشان خب نوه امام کاظم(ع) است يک حوض کوثری نيست که هر انسان مجهول الحال توش بيندازيم پاکش بکنيم، تطهيرش بکنيم، کتاب کامل الزيارت مرحوم ابن قولويه يک دانه حديثه اين را اشعثيات آروده اين سند مال آنه، نه اين که اين چيزی جديديه، نه موسی ابن اسماعيل غير از اشعثيات جای اسمش هست، نه اسماعيل در غير از اشعثيات جايي اسمش هست، مرحوم ابن قولويه اصلش از قمه، پدر ايشان در قم بودند از اصحاب سعيه، ايشان هم اصل شان در قم بودند ساکن بودند بعد هم تشريف بردند بغداد و در بغداد هم فوت می­کنن، و در حرم موسی ابن جعفر هم محل دفن ايشانه، سه صد و شصت و هشت، ما عرض کرديم از سه صد و چهارده آثار کتاب را تو بغداد داريم، سه صد و چهارده، ايشان سه صد و شصت و هشته، ايشان در کامل الزيارات به يک مناسبتی از اين کتاب نقل کرده اين چيزی نيست که تعبد باشه، يعنی ايشان خيال کرده تعبد می­کنيم به حرفی، نه خير اين کتاب که آمد عرض کرديم بزرگان نقل نکردند فرض کنيم صدوق نقل نکردند مرحوم شيخ طوسی نقل، هست ديگه الآن آثار ابن قولويه يک مورد، من دقيقاً نمی­دانم چند مورد يکی دو مورد، يک موردش که مسلم، چون مرحوم آقای خويي استخراج از کامل الزيارات تقريباً به مورد اوله، مثل صرف الوجوده ديگه تا آخر کتاب استخراج نمی­کنه، يک مورد قطعاً ايشان در کتاب کامل الزيارت از اين کتاب نقل کرده، لذا ايشان آوردند لذا ده دوازده سال بعد از اين سال، ايشان باز مبناشان شد که کتاب جعفريات قابل اعتماده، موسی ابن حسن ثقه است، موسی ابن اسماعيل ثقه است، روشن شد باز بر گشتند.

س: امام کاظم ديگه

ج: نوه امام کاظم اسماعيل پسر امام کاظم، دقت فرمودين، ايشان باز ده پانزده سال بعد برگشتن که موسی ابن اسماعيل ثقه است اين که اينجا فرمودند مجهولة الحال، باز دو مرتبه برگشتند به وثاقت ايشان و اين حديث را قبول کردند تا حدود باز ده پانزده سال بعد در کتاب مبانی تکميله خواندم عبارتش را سابقاً ايشان در آنجا باز قائل به يک تفصيل شد، پس اول کتاب جعفريات را ايشان قبول داشتند، بعد در اين صفحه 109 اين اولين بار صفحه 109 است، از اين صفحه 109 ايشان برگشتند و کتاب را قبول نکردند به خاطر موسی ابن اسماعيل، تا ده دوازده سال، پانزده سال دقيقاً من سنواتش را نمی­دانم تا دهه­ای هزار و سه صد و هشتاد قمری باز ايشان برگشتند کتاب را قبول فرمودند چون موسی ابن اسماعيل توثيق شد، تا دهه­ای نود قمری باز برگشتند تفصيل قائل شدند منشأ تفصيل ايشان ديگه آن وقت نکته­ای رجالی نبود، نکته­ای فهرستی بود، فرمودند چون کتاب جعفريات را نجاشی نقل کرده، عناوين کتاب را نقل کرده، عناوين کتاب با آنی که ما داريم مختلفه عموم و خصوص من وجه است، بعضی عناوينی که نجاشی گفته در اين کتاب فعلی هست بعضيا هم نيست، ايشان می­فرماين آن مقداری که ما قبول داريم آن عناوينی است که نجاشی گفته، پس اگر روايت در يکی از کتاب­های جعفريات باشه که در عنوان نجاشی نيامده ايشان آن را هم قبول نکردند، پس از سال هزار و سه صد و نوده خرده­ای باز ايشان تفصيل قائل شدند در کتاب جعفريات، تا سال هزار و چهار صد و هشت، که ايشان ديگه اعلاميه حتی چاپ کردند که ما اصلاً کتاب کامل الزيارات و توثيقات ايشان را قبول نداريم باز برگشتند به قديم، که موسی ابن اسماعيل باز مجهول می­شه، و در تمام اين فتره­ای که چهل که آراء ايشان در يک کتاب و رد يک رجل مختلفه ايشان مرجع تقليد هم بودند، يعنی اين که اين نبود که مثلاً اول طلبگی شان باشه، بعد مرجع بشن، در تمام اين مراحل هم ايشان فتوی می­دادند، اين مراحلی که عرض کردم، اينه که من هی تأکيد می­کنم که آقا کار  بکنيد زحمت بکشيد که خدای نکرده مبتلی به اين تناقضات نشيد خب از همان اول هم می­دانستيم که ايشان کتاب الزيارات در آن اعلاميه که نوشتند نوشتن ما به کتاب کامل الزيارات مراجعه کرديم ديديم توش ضعيف مرسل و کذاب و وضاع اين­ها زياد داره، خب اين کار خوب بود که بيست سال قبل خود ايشان می­فرمودند نه اين که بعد از بيست سال بعد از يک مدتی فتوی دادند برگرده ببينن، کتاب کامل الزيارات همه­اش به اندازه يک ربع اين کتاب نمی­شه، مراجعه به کتاب کامل الزيارات و تأمل در اسانيد کاملاً مطلب را واضح می­کنه که اشکال سر چه بوده؟ و مطلب چه بوده؟ علی ای کيف ماکان اين مطلب را من می­خواستم خدمت تان عرض کنم با احترامی که برای ايشان قائليم ايشان راجع به اين جعفريات تنوع فکری شديدی دارند، از آن قبول مطلق تا نفی مطلق و باز تا قبول و باز تا تقييد و بالاخير باز تا نقل البته اين ايشان فرموده اينجا موسی ابن اسماعيل، اين معناش اين نيست که فرض کنيم اسماعيل پدر ايشان هم توثيق داره اين هم اشتباه نشه، ايشان می­گه موسی ابن اسماعيل مجهوله پدر ايشان که اسماعيل پسر امام کاظم باشه او هم توثيق نداره نه اين که آن يکی داره اين يکی نداره، فقط چون مرحوم شيخ مفيد در ارشاد فرموده است که هر کدام از اولاد موسی ابن جعفر له فضل و منقبة، ايشان اين توثيق عام را زدند به تمام اولاد موسی ابن جعفر الا يکی شان که به حضرت رضا خيلی اهانت کرده الا من خرج بالدليل و البته بعدها هم به خاطر کامل الزيارات، غرض اين تا قبل از کامل الزيارات تو اين کتاب نه اين که حالا ايشان اشکالش سر موسی ابن اسماعيله، اگر نکته نکته­ای توثيق رجالی باشه پدر ايشان هم توثيق رجالی نداره الا همان عبارت، آن هم خب می­دانيد عبارت شيخ مفيد تقريباً می­شه گفت يک نوع عبارتی به اصطلاح ماها منبريه، که اين­ها امام زاده­های معتبری هستند، امام زاده­های جليل القدری اند، مثلاً لکل واحد من اولاد موسی ابن جعفر آن توثيق اصطلاحی به عنوان، چون اين اسماعيل ابن موسی ابن جعفر اصلاً راوی نيست جز اين کتاب که در مصر از ايشان نقل شده ايشان شأن ديگه­ای در روايت نداره، موسی هم همين طور پدر و پسر من ديروز عرض می­کردم ديروز گذشته­ها، که مثلاً اسماعيل نسخه­ای از کتاب سکونی را برده در مصر، اينی که من عرض می­کنم اين به لحاظ ظاهر سنده، اشتباه نشه، نه اين که به من بعد مؤاخذه، چون ممکن است اسماعيل اين کار را نکرده پسرش موسی اين کار را کرده چون ما نمی­دانيم، در مدينه اين آقا مسلم بوده اسماعيل، اين جای شبهه­اش نيست، جزو امام­زاده­های يعنی چون ظاهراً همين اسماعيله که وقتی نمی­دانم بزنطيه کيه، يکی از اين اجلاء اصحاب در مدينه فوت می­کنه، حضرت رضا به او می­گن برو، حضرت جواد به او می­گن نماز بخوان، به عمويشان می­فرمايند نماز، خب جزو امام زاده­های ايشان تا مدينه بوده ما چيزی از ايشان نداريم، ايشان رفته مصر، مصر هم در آن وقت هنوز حکومت شيعی نبوده اصلاً در اختيار ماها نبوده، بعد هم اختيارش شيعيان شش امامی بوده نه اين که شيعه اثنی عشری، در مصر پسر ايشان به موسی و از پسر ايشان محمد ابن الاشعث کتابی نقل کرده که اسمش جعفرياته، حالا آيا راوی اصلی خود اسماعيله يحتمل راوی موسی پسر ايشانه، يحتمل اصلاً اصل مبطلب مال محمد اشعثه، محمد ابن اشعث جعل کرده نه مال اينه، نه مال آنه، محمد ابن اشعث چون توثيق شده توسط نجاشی آقايون اين احتمال را ندادند در ايشان، چون محمد ابن­اشعث و من عبارتی در وقت خودش آقايون که تشريف داشتند، عبارت ابن عدی که از بزرگان اهل سنته، از رجالی­های بسيار معروف اهل سنت صاحب الکامل للضعفاء، ابن عدی خودش رفته مصر با اين آقا صحبت کرده، با محمد ابن اشعث، کتاب جعفريات را مستقيماً از او گرفته، او خيلی مؤدبانه يک شواهدی نقل می­کنه که اين کتاب جعليه، خود اين جعل کرده، مثلاً می­گه خطش جديد بود، يعنی اگر نسخه­ای قديمی بود آن نسخه­ قديمی را به ما نشان می­داد، کتاب مبوبه، باب بابه، نمی­شه مال اميرالمؤمنين باشه آن زمان اين جور تأليف رسم نبود، نمی­دانم، يک شواهد، خيلی، نمی­گه اين جعله، يک چيزهای نقل می­کنه، سابقاً عبارتش را نقل، خيلی با احترام می­خواهد بگه شواهد نشان می­ده که کار خود اين آقاست، کار خود اين محمد اشعثه ورداشته اين کار را کرده، ما محمد اشعث پيش ما توثيق شده، لذا الآن طبق ضوابط خودمان چون نجاشی توثيقش کرده فعلاً چيزی راجع به ايشان نمی­گيم، موسی را هم نمی­شناسيم، اسماعيل هم عرض کردم بعضياش شواهد تأييد داريم، اما به لحاظ تأليفی و فهرستی هرسه محل اشکاله، نمی­دانيم کی شده اين کتاب؟ آيا اسماعيل کتاب را برده در مصر، آيا موسی پسر ايشان نشر داده، آيا خود محمد اشعث نشر داده، نمی­دانيم به هر حال کتابی است که شواهد موجود حاکی است که عين کتاب به اصطلاح سکونی، اين مطلب تازه بود من گفتم امروز توضيحش را بديم.

نکته دوم، و ما تعجب می­کنيم از مرحوم استاد چرا، خب ايشان اگر نگاه می­کردند جعفريات می­گه يسرج و لايباع تو خود جعفريات داره، چطور می­گه يبعه لمن يعمله صابوناً ديروز عرض کرديم اين يبعه لمن يعمله صابوناً الآن در اين نسخه­ای جعفرياتی که پيش ماست که از هنده موجوده و نقل شده از نسخه­ای نوادر فضل، راوندی، سيد فضل الله راوندی که او هم توش يبعه داره، ما الآن دقيقاً آن نسخه­­ای جعفريات را نمی­شناسيم، چون همين يعمله صابوناً در کتاب دعائم آمده، و يعمله ان شاء صابوناً يبعه توش نداره، و به نظر ما متن دعائم بايد درست بشه، حالا غير از اين که دعائم معاصر ايشانه، از ايشان مستقيم گرفته، چرا؟ چون تو خود جعفريات داره يسرج به و لايباع تصريح می­کنه اين يسرج به و لايباع هم تو دعائم هم هست، با جمع شواهد به نظر مياد که آن کلمه يبعه متن ثابت نباشه، به هر حال يک کتابی است که سال­های در اختيار ما نبوده نسخش تلقی به قبول نشده، اين مقدار اختلاف متن يک امر طبيعی است الآن وثوقی نداريم اين راجع به کلمات استاد راجع به اين قسمت، که انشاء الله تعالی روشن شده باشه.

بعد ايشان در همان صفحه­ای صد و ده که بحث فقهشه، می­گه الصحيح عن معاوية ابن وهب، می­گه لا دلالة فی الرواية علی جواز البيع و لا علی عدمه، بل هی دالة علی جواز اسراج زيت، اين مطلب ايشان خيلی لطيفه، درسته ديگرا هم نوشتند ليکن ما يک چيز ديگه بهش اضافه کرديم و آن اين که اصولاً اين اختصاص به روايت معاويه نداره کل روايات که کلينی آورده توش بيع نيست، اين

32: 27

آن زيادی­ها اينجاست کلينی چند روايتی را که در زيت متنجس آورده در تمام آن­ها بيع نيست اگر اين نکته را هم ايشان تنبه می­فرمودند خيلی خوب بود و لذا ما گفتيم شايد مرحوم کلينی قائل به جواز بيع نبوده اين مطلب ايشان درسته، بعد نوشتن صحيح عن سعد الاعرج، نوشتن روايت مال حلبی است راسته، حالا شيخ چطور شده اشتباه کرده، حالا

28

فی اهلها، مرحوم شيخ انصاری اينجا روايت حلبی را به سعيد اعرج نسبت داده سعيد اعرج داره روايت را، اين متن مال حلبیه راسته، اين اشکال ايشان هم وارده، مرحوم شيخ داره و زاد فی المحکی عن التهذيب عرض کردم مرحوم شيخ انصاری قدس الله، واقعاً برای ما افتخاره، که ايشان از کتاب­های بسيار زيادی محروم بودند، مثل تهذيب هم در اختيارشان نبوده که نگاه بکنن، ايشان می­گه محکی از تهذيب اين زيادی است، آن زيادی و قال فی بيع ذلک بعه و بينه لمن اشتری ليستصبح، آقای خويي يک نکته­ای فرمودند که آقای معاصر ديگر ما هم همين دنبال نکته­ای ايشان رفتند، خلاصه­اش اينه، ببينيد يک روايت داريم که سند صحيح داره از کافی از معاويه ابن وهب، اين يک روايت، يک روايت داريم که انفراد شيخ طوسی است از حسن ابن محمد ابن سماعه، آن روايت ابن سماعه فقط همان ذيل را داره و قال قال فی بيع ذلک تبعه و تبينه لمن اشتری، فقط همين را داره صدر را نداره راوي يکيه، معاويه ابن وهب، دقت فرموديد اين دوتا روايت، روايت معاويه ابن وهب که به سند صحيحه، در کتاب تهذيب آمده، صدرش مثل کلينی سندش هم يکيه، آنجا هم احمد ابن محده، اينجا هم احمد ابن، سند يکيه، فقط آن استادشه ذکر کرده، بقيه­اش در سند يکيه، معاويه ابن وهب، بعد از اين که آن متنی که کلينی هم داره نقل می­کنه مرحوم شيخ می­گه و قال فی بيع ذلک، در ذيل همان، آقای خويي می­فرمايد اين روايت همان موثقه است، اشتباهاً يعنی اين کلام شيخه، يعنی به عبارت ديگر چون روايت حلبی را که کافی نقل کرده، آن ذيل، معذرت، روايت به اصطلاح معاويه را آن ذيل را نداره و قال فی بيع ذلک نداره تو کافی ايشان با همان سند صحيح آورده خوب دقت بکنيد آن ذيلی که تنها با سند موثق آورده، آنجا آورده آن ذيل را لذا ايشان می­فرمايد بعد ما نقل الشيخ رواية ابن وهب المشار اليها، اين روايت ابن وهب موثقه است از کتاب ابن سماعه است الدال علی جواز اسراج زيت المتنجس قال و قال فی بيع ذلک الزيت تبعه و تبينه لمن اشتری ليستصبح به فاشار به الی رواية اخری لابن وهب، اين کلام شيخه نه ذيل روايت، و هی رواية المتقدمه الداله علی جواز بيع ذلک الزيت مع الاعلام و اذا لا وجه لجعل هذه العبارة رواية، کما صنعه المصنف، و انما هی من کلام الشيخ اين ذيل از کلام شيخه، اين آقای معاصر ما نقل نکرده از مصباح الفقاهه اين مطلب را تأييد کرده که اين کلام شيخه، البته احتمال می­دم و العلم عند الله ديگه حتماً بشره ديگه همه ما بشريم همه در معرض خطا و خطيه هستيم، احتمال می­دم مرحوم استاد قدس الله نفسه، حالا اين آقا ظاهراً که نگاه کرده، اما مرحوم استاد تهذيب را مراجعه نفرمودند آن روايتی که خوب دقت بفرماييد فقط موثقه است و از معاوية ابن وهبه و از کتاب ابن سماعه است توش اين طوره، معاوية ابن وهب و غيره، کلمه و غيره هم داره، اين يک و اما و غيره قال فی بيع ذلک الزيت تبعه يا بعه بينه لمن اشتری ليستصبح به، اين روايت را مرحوم شيخ طوسی در تهذيب در جلد هفتم آورده، جلد هفتم تهذيب در بحث بيع آورده، روشن شد اين روايت که صحيحه است مال معاويه ابن وهب، که کلينی هم آورده در جلد نهم آورده، مرحوم استاد تصور کردند اين دوتا روايت توی يک جا تهذيبه مثل وسائله، يکش تو جلد هفتم تهذيبه، آن که موثقه است، آنی که صحيحه است تو جلد نهمه،

س: به مناسبتی؟

ج: به مناسبت اطعمه، من عرض کردم هم فقهای اهل سنت، هم عده­ای از علمای در سه کتاب اين روايت را آوردند هم در طهارت هم در بيع هم تو اطعمه، شيخ هم در تهذيب در دو باب آورده، آن موثقه­ای تنها را که خود ايشان نقل کرده کلينی هم نقل نکرده تو بيع آورده، بعد از دو جلد در جلد نهم اين صحيحه را آورده و اين صحيحه را هم از کلينی نقل نکرده گفته احمد ابن محمد، ابتدا به اسم، چطور من نمی­فهمم، چطور به ذهن آقايون اينجا داره و قال فی بيع ذلک الزيت، اينجا داره، کلينی نگفته محمد ابن يعقوب ايشان از کلينی نقل نکرده، دقت فرموديد تو اينجا در ذيلش داره شيخ داره اين را کلينی نداره، و قال فی بيع ذلک الزيت بعه و بينه لمن اشتری ليستصبح به، حالا چطور شيخ طوسی می­آيد اين کار را می­کنه، در جلد نهم حواله بده به جلد هفتم، و اصولاً آيا متصوره، من تعجب می­کنم از آقای، اين به خاطر اين که مصادر را نگاه نمی­کنه، مراجعه نمی­کنن، کيفيت حديثی، اصلاً معقوله شيخ دست به چنين غل و غشی بزنه نستجر بالله، يک روايتی که در کتب واقفی­ها بوده، حسن ابن محمد ابن سماعه بيايد به ذيل يک روايتی که در کتب اماميه بوده به هم بچسبانه تصورش را بکنيد، گرچه اين آقايون ما فقط آخر سنده، معاويه ابن وهب، نمی­تونه اصلاً دوتا مصدره، در کتاب تهذيب در دو جا آمده، اصلاً آن يکش از کتب واقفی­هاست، اين يکش از کتب اماميه است، و قطعاً شيخ می­دانسته که مرحوم کلينی که از کتب اماميه آورده آن ذيل را نقل نکرده، پس يک ذيلی واقفی نقل کردند امامی­ها نقل نکردند، آيا معقول شيخ بيايد همچو کاری را بکنن، بيايد يک ذيلی که مال کتب واقفی­هاست و بدون بيان در ذيل روايت اماميه بياره، بگيم اين عبارت مال شيخه اين تتمه روايت نيست، انصافاً خيلی عجيبه و من فکر می­کنم عذر مرحوم استاد اين است که به مصدر مراجعه نفرمودند و الا مراجعه، خيال می­کنه تو وسائل پشت سرهم آمده تو کتاب تهذيب هم پشت سرهم آمده، خيلی اين طور نيست، من توضيحاتش را مفصلاً عرض کردم اين روايت را در مصادر واقفی­ها بيعش را داره اما در مصادر اماميه بيعش را نداره و منحصر به اين هم نيست کلينی کلاً روايتی که آمده بيع نيست، فقط چيزی که تعجبه، شايد ممکنه است بگين پس کلينی معناش اينه که ذيل را حذف کرده، بلی حذف کرده، ما مفصلاً کراراً عرض کرديم کلينی نقلش به روايت زاويه حديثی نيست به زاويه فقهیه، يعنی آن مقدار حديث را که قبول نداره نقل نمی­کنه، برخورد مرحوم کلينی با حديث گزينشیه مثل کتاب من لايحضره الفقيه فرق نمی­کنه اين طور نيست که حديث معارض را بياره و بعد بيايد بنشينه بحث بکنه که چه کار بکنيم؟ پس بنابراين اين ذيل در نسخه­ای اماميه بوده اما کلينی نياورده شيخ آورده، و اما در نسخه­ای واقفی­ها هم بوده، شيخ منحصراً از همين مصدر آورده، کلينی باز آنجا هم نياورده با اين که ميراث­های واقفی­ها مثل حميد و حسن، در اختيار کلينی بوده کلينی حتی آن متن را هم نياورده و اين معناش اين است که مرحوم کلينی قائل به جواز بيع نبوده، دقت فرموديد اين هم راجع به شرح برخوردهای که استاد در اينجا با حديث کردند و اشکالاتی که در برخورد ايشان وجود داره و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.

ارسال سوال