مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1399/7/30
- مکاسب 97-1396 » فقه شنبه 1396/6/11
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1396/2/19 مکاسب محرمه
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 95-1394 » فقه چهارشنبه 1394/11/7 مکاسب محرمه/ اخذ اجرت بر واجبات/ مقام دوم: تنافی عبادیت با اخذ اجرت/ مناقشة میرزای شیرازی بر نظریه داعی بر داعی و نقد اصفهانی بر آن
- مکاسب 97-1396 » فقه شنبه 1397/2/15
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1396/6/13
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1386-50
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بعد از مسأله اجزاء کلب و خنزير مسأله ششم، مرحوم صاحب مکاسب شيخ اعظم رحمه الله، يعنی برگرديم به تقسيم ايشان، ايشان مکاسب محرمه را پنج نوع کردند، نوع اول بيع اعيان نجسه، اين نوع اول، اين نوع اول را ايشان هشتتا مسأله کردند هفتتاش را اعيان نجسه، يکی هم متنجسه، اين هشت نوع، هشت مسأله هشت مورد چهار، پنج مورد تا حالا گذشت، الآن مورد ششم است، مورد ششم که ايشان فرمود شراب يا خمره به اصطلاح و فرمودند که ادعای اجماع هم شده که شراب به اصطلاح ثمنش حرام است و فروشش حرام است، بلکه ظواهر عبارات اصحاب و بلکه حتی روايت اين است که هردو حرمت را داره هم حرمت تکليفی داره هم حرمت وضعی داره، هم اگر اين کار را انجام داد ثمنش حرامه و هم اين که ثمن را مالک نمیشه، مالک ثمن نمیشه راجع به بحث شراب بدون شک بحثهای فراوانی هست که يک عدهاش را بعضياش را مرحوم شيخ اينجا نوشته و بعضياش را هم بايد جداگانه متعرض شد و خود عنوان خمر در خود قرآن کريم استعمال شده جای بحثش نيست و در دو سه آيهای که راجع به خمر آمده ادعا شده که خيلی تصريح نيست به حرمتش، انما الخمر و الميسر و الاصنام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه بازهم از اين خيلی میگن وجوب در نمياد اين طور معروفه بين اهل سنت، بين اهل سنت معروف اين است که خمر در اول حلال بود و مسلمانها میخوردند و حتی آن قصهای معروف را که حالا چيه قصهاش واقعاً آدم سر در نمياره، که مثلاً عدهای از صحابه و اسم بردند که مثلاً حمزه بالخصوص سيد الشهداء و اميرالمؤمنين هم شراب خوردند و مست کردند بعدش حضرت امير نماز خواند به اينها، اين توی ترمزی داره روايت را، بعد حضرت امير خواندند قل يا ايها الکافرون اعبد به جای لا اعبد، اعبد، بعد ديگه رسيد قصه به پيغمبر و الی آخر حالا شرحهای داره آن قصه تفصيلی داره که آيه نازل شد لاتقربوا الصلاة و انتم سکاری، اين آيه نازل شد لذا در وقت نماز شراب نمیخورد تا مرحله دوم بعد مرحله سوم،
3
منتهون که نازل شد نقل شده از عمر که گفت انتهين يا رسول الله و میگفتند اللهم انزل فی الخمر بياناً شافياً اين مفصل در کتب اهل سنت آمده، حالا اين بحث بحث خوبيه اگر آقايان مايل اند من فقط کلياتش را میگم خودشان مخصوصاً بگردن کامپيوتر و مامپيوتر، يکی اين که خود اين بحث و اسانيد اين بحث در کتب اهل سنت تنزيل نزول تدريجی خمر از آن ور در روايات ما داريم که بعضی از امور ما نزلت شريعة الا بها، يکش هم تحريم خمره يعنی دقيقاً به خلاف اهل سنت که قائل هستند که اول حلال بود و عدهای از صحابه خوردند و طبعاً بعضیها تصور کردند که خود اهل سنت، مثلاً تو بعضياش داره که مثلاً بعضياش داره که عمر شراب خورد، تو بعضياش داره حمزه سيد الشهداء تو بعضياش داره بعض الصحابه، اينها تصور کردند که روايات شان متعارضه اين خب خيلی حرف سفيهانهای است اين حرف، اولاً چون مثبتينه، اصطلاحاً مثبيتين تعارض ندارند هيچ وقت مضافاً به اين که اين اصلاً قصهای خارجی است حکم نيست، و اگر واقعاً اين طور باشه که در سال ششم هجرت خمر حرام شده باشه نه اين که مثلاً عمر خورد يا حمزه خورد، همهشان میخوردند مورد علاقه باشه ديگه دنبال اين نبايد گشت که آن که خورد که بود؟ توی يک روايت گفته عمر، تو يک روايت گفته حمزه تو يک روايت گفته علی ابن ابی طالب، يکی گفته اسمش را نمیبرم، تو يک روايت گفته فلان، ما روايت داريم که ده دوازده نفر توشان روايتهای سنی هم داره ما نداريم، ده دوازده نفر اسمشان برده در مجموع روايات اينها اصلاً متعارض نيستند خب سيزده سال که ايام به اصطلاح بعثت بوده سيزده سال شش سال هم که بعد در هجرت بوده، نوزده سال خب نوزده سال همهشان میخوردند ديگه نمیخواهد بگيم که خورد که نخورد، آنی که نخورده محل کلامه، نوشتند که مثلاً خود پيغمبر نمیخورده، نوشتن که مثلآً فرض کنيم جناب جعفر برادر حضرت امير نمیخورده نوشتن که مثلاً آن که از شيوخ عشاير عرب بود خورده بود، بعد گفتند که در حال سکر میخواستيد با دخترت کاری بکنی، بعد بنا میگذاره که نخوره، خودش ديگه اصلاً ترک کرده بود، عدهای از غير مسلمانها مشرکين نقل کرده بودند که اينها نمیخوردند شراب نمیخوردند اين هست در تاريخ هم هست اسمائی اينها برده شده، آنی که نبوده اسمش را مینويسند، آنی که بوده که ديگه نمیخواهد اگر بنا باشه حلال باشه نوزده سال حلال بوده اگر حرف آنها درست باشه، نوزده سال حلال باشه ديگه دنبال اين بحث نيفتيم که کی خورد؟ کی نخورد؟ اين درسته حمزه بوده اين بود آن بود خب همه میخوردند من الباب الی المحراب الا ما شذ و ندر، الا من شذ و ندر، علی ای کيف ماکان ما از يک طرف روايت داريم که تمام شرايع الهيه خمر را حرام کردند اين را داريم از آن يک طرف هم تو همين تفسير علی ابن ابراهيم و غير داريم که مثلاً خمر حلال بود که بعد دو مرتبه که خمر حرام شد مسلمانها آمدند آن به اصطلاح خکهای خمر يا آن چيزهای که درش خمر بود، شراب بود همه را تو کوچه ريختند آن را هم داريم، ديگه حالا اگر اين مسأله من چون بخواهيم وارد اين بحثها بشيم طول میکشه، حالا اين هم خودش بحثی خوبيه، چون الآن اين وسائل کامپيوتر است انسان کل اين روايات را سنداً متناً مصدراً توضيحاً ايضاحاً بياره و مخصوصاً بناءً بر مسلک اصحاب ما که خمر در جميع شرايع الهيه حرام بوده، کيفيت جمع، حالا ما آنها که با آنها مخالفين در اين مسلک توی روايات ما هم حرف آنها آمده يعنی مشکل اينه که تو روايات ما هم حرم آنها نقل شده اينها را اگر بشه بررسی بشه کار خوبيه، آقايون مثلاً جمع و جور کردند يک ظرافتهای داره در بيانات ائمه(ع) که متأسفانه برای خيلیها واضح نشده انشاء الله تعالی اگر جمع شد من در آخر بحث آن ظرافت را عرض خواهم کرد،
س:
10: 7
ج: چه آقا؟
س:
13: 7
ج: شيعه هم داره که پيغمبر حرام کرد و بعد مردم ريختند تو کوچهها
س: مسلمه يعنی مورد قبول هست،
ج: تو روايت هم خب اگر اين بحث نبود که من چرا الآن مطرح کردم، اگر میخواهيد من الآن جوابش را بدم، خب اين تعارض که من عرض کردم،
س:
31: 7
ج: به بيان ديگه فرموديد، اين اگر مراد شما اينه که من الآن جوابش را بدم که خب بی خود طرح کردم اين همه خب آن که نقض غرض میشه، غرض اينه که آقايون خودشان مراجعه بفرماين جوابی برای اين شبهه پيدا میکنن يا نه؟ سنیها خوب متفق اند، سنیها در اين جهت متفق اند روايات ما متعارضه، اين اگر مرادتان اينه که من جوابش را بگم الآن که نمیخواهم بگم، چون چرا طرح کردم، چرا طرح سؤال میخواهم ببينم بدون مثلاً مقدمات ذهنيه خود شما با مراجعه به روايات اسانيد سند صحيح معتبر غير معتبر خود اهل سنت کتب اهل سنت، آيا میشه به يک نتيجهای توی اين قصه رسيد يا نه؟ کما اين که من سابقاً عرض کردم در ميان اين محرمات همه يک نواخت نيستند مثل ميته و بول و مثلاً خون و اينها و خوک و بدون شک در ميان محرمات آنی که هميشه توش جنگجال بوده شرابه، هيچ کدام از اين محرمات به اندازه شراب جنگجال نداشته به اندازهای شراب مصرف نمیشده، به اندازه شراب علناً خلافش در اسلام انجام نمیدادند، علناً خلفاء شراب میخوردند چه برسه به مردم عادی، علناً و حتی عدهای اين طور نقل میکنن يک دامادی داشته عمر، در زمان عمر شراب خورد که بعد جمع کردندش و شلاقش زدند او اصلاً میگفت که اين کسی که ما مسلمانيم برای ما در طعام مثل همين بحثی که در بحث اول در بحث اصول مطرح، ليس جناح علی الذين آمنوا اتقوا ان يطعموا اصلاً کسی که مسلمان و متقی است هر غذايي را میتونه بخوره آن مشکل نداره، اصلاً او اين طور نقل کردند که ديگه حضرت امير در آنجا گفتند نه، اتقوا يعنی اتقوا محارم الهی که شراب هم جزو محارم، نمیشه با محارم الهی بگيم ليس عليهم جناح و همان را هم شلاق زد، داره قصهاش مطرحه که چندتا شلاقش بزنن که حضرت امير فرمود هشتاد تا، هشتاد تا را میگن حضرت امير از آن وقت گفت، حالا اين قصه هم در ميان کتب اهل سنت هست و ما خيلی بعيد میدانيم که اين مطلب درست باشه البته اين روايت تو کتب ما هم هست بيش از يک سند داره و سندش هم صحيحه، اينی که حضرت امير قياس به کار بردند اذا شرب سکر و اذا سکر هذی و اذا هذی افتری و حد
54: 9
ثمانون اين تو روايات ما هم هست، تو روايات ما ضبط شده اين مطلب، به همين متن هم آمده و بيش از يک حديثه و صحيح السند هم هستند ليکن با تمام اينها اشکال ما در صدور نيست احتمالاً تقيةً صادر شده يعنی حضرت خواستند روی قاعده چون که با کودک سر و کارش فتاد پس زبان کودکی بايد گشاد، خواستند به همان زبان خودشان صحبت بکنن و الا شأن حضرت بعيد است که احکام الله را با اين نحو قياس درست کنند، توضيح اين مطلب را من چون تو بحثهای اصول هم گفتم، انشاء الله جای ديگهای پيش بيايد آنها را يک شايد توضيح خواهيم داد تو بحث خمر نمیخواهم، و لذا اين را بايد در نظر گرفت انصافاً هم کثرت استعمال خمر در جاهليت از يک طرف اصلاً در دنيای بشريت الآن در کل دنيا و لذا هميشه يکی از مشکلات دنيای اسلام برای امر به معروف نهی از منکر مسألهای شراب بوده، يکی از مسائل مشکل، و زياد بوده نه اين که گاهی مثلاً حتی شما خب اجمالاً شايد شنيده باشه که ابن عربی در اول جلد دوم فتوحات اوائلش وقتی قطب را معنا میکنه میگه من له الرئاسة الدينيه و الدنيويه و لذا امام حسين را قطب نمیدانن، قطب را مثلاً کسی است که هم خليفه باشه و هم رياست باطنی داشته باشه، و آن عمر و ابوبکر و علی ابن ابی طالب و عثمان و امام حسن مجتبی را و عمر ابن عبدالعزير يا متوکل عباسی را اينها را جزو اقطاب ذکر میکنند در اول جلد دوی فتوحات صفحه هفت و هشتش، غرض متوکل عباسی و در شرح حال او سيوطی هم داره تاريخ الخلفاء نوشته که خيلی متشدد بود در تطبيق شريعت و جلو کارهای منکر را گرفت و نماز و مردم به مساجد ببرند، اين کارهای که متعارفه الآن در زمان ما گاهی بعضی کارها انجام میشه، غرض کيف ماکان فقط نوشته که جناب متوکل در کتاب تاريخ خلفاء دو اشکال داشته يکی خودش شراب میخورد اين با آن منع شديده که جزو اقطاب، يکی اين که قصهای قبر امام حسين را خراب کرد نوشته لولا اين دو قصه ديگه ايشان کاملاً جزو خلفای راشدين است اصلاً متوکل عباسی میخواهم به شما عرض کنم، کسی را که ابن عربی میگه قطبه باز او شراب میخورده در اين محرمات هيچ کدام مثل شراب تأثير نداشته، يعنی ممکنه الآن هم يک عدهای از مسلمانها خوک هم بخوردند ميته هم بخورند اما باز به انتشار شراب خوری نيست، هميشه خوردن شراب از سطح مردم عادی و عوام نمیدانم سفره و غير سفره بگير تا پادشاهان، اميرالمؤمنين و بعد المطيع لله و القائم بامر الله، همه شان يعنی من الباب الی المحراب يک چيزی بوده که در تاريخ اسلام و شايد هم شنيده باشين اصلاً وفد طائف که در سال هفتم آمدند به مدينه اسلام نياوردند برای همين، به پيغمبر گفتند شراب در طائفه تجارت رائج ماست اگر شراب را منع بکنيم زندگی ما بهم میخوره، اقتصاد ما بهم میريزدی گفتند، ما سه چيز را نمیتونيم يعنی اينها برای ما مشکله، يکی مسألهای نستجر بالله زنا، چون بيشترين زنهای فاحشه و تردامن آنجا بودند يکی هم مسأله شراب، يکی هم نماز سنگينه، ما مسلمانيم اين سهتا را از ما بردارين، پيغمبر گفت که هيچ امکان نداره، اين سه تا هيچ راهی و لذا اينها در سال هفت ايمان نياوردند در هشتم بعد از فتح مکه خودشان تشريف بردند و همان جنگ حنين و هوازين و اينها و طائف به اصطلاح با قهر و غلبه گرفته شد، غرضم کيف ماکان میخواهم بگم تأثير شراب در زندگی اين طور بوده اين يکی از محرماتی و لذا گفت که از عمر نقل کردند که هی آيه آمد گفت نه باز بيان شافی میخواهيم، باز آيه آمد، چون تو زندگی مردم رائج بوده، اصلاً تو زندگی جا افتاده بود و لذا وقتی که آياتی که نازل شد اينها ادعا شان اينه، ما ادعا مان اينه که نه اصلاً از همان اول شراب حرام بود نه اميرالمؤمنين که حتی شأن حمزه اجل بوده البته شراب خواری حمزه را به صورت ديگه هم نوشتند که ديگه حالا نمیخواهم متعرض بشم شأن سيد الشهداء حمزه هم اجل بوده مخصوصاً که اين آقايون معتقدند که حمزه سيد الشهداء در حالی که هنوز شراب حرام نشده بود شهيد شد يعنی هنوز شراب میخورد که شهيد شد، يعنی ايشان سيد الشهدای است که به اصطلاح هنوز هم تا آن زمان شراب میخورده اين حرفا بسيار حرفای به نظر ما ضعيفيه، و صحيحش همانی است که از اهل بيت آمد آن وقت ما باز از روايت اهل بيت معارض داريم انشاء الله آقايون يک کاری بکنن ببينيم به يک نتيجهای رسيده میشه يا نه؟ کما اين که اين ديگه بالاتفاق بين اهل سنت و شيعه است که پيغمبر راجع به شراب، کسی برای ايشان حالا در روايات ما داره السقيف، سقيف همان جای بوده که به اصطلاح طائف بوده، عرض کرديم طائف از خصائصش اينه که هنوز هم که اين لحظهای که من خدمت تان نشستم شهری است حدود هفتاد کيلومتری مکه بالای کوهه، کوههای مرتفعی داره عرض کردم در کل حجاز در جغفرافيای قديم هم نوشتند، تنها جای که در زمستان آب يخ میبنده طائفه، يعنی مرتفعات طائفه از همه جا بلند تره، و اين هم چيزی عجيبيه حضرت ابراهيم(ع) چند هزار کيلومتر از شام آمدند توی مکه بچه را میگذارند هفتاد کيلومتر آن طرف تر فاصلهای هم نيست خوش آب و هوا ترين منطقه حجاز بواد غير ذی زرع، فاصلهای اين دوتا با همديگه هفتاد کيلومتره بواد غير ذی زرع، الآن هم ييلاقترين منطقه حجاز طائفه، همين الآن باغهای بزرگی داره ميوهجات بسيار خوبی داره و از قديم انگور طائف فوق العاده معروف بود و باغهای انگور اصلاً من در مناسبتهای متعددی عرض کردم حتی رباخواریهای که عباس عموی پيغمبر داشته قبل از اسلام بلکه ظاهراً شايد بعد از اسلام و وليد ابن فلان مخزومی پدر خالد، خالد ابن وليد آن هم شريک حضرت عباس بود، يکی از رباهای آنها پولی که میدادند مثلاً در طائف انگور درست بکنن شراب درست بکنن، يعنی زراعت آنجا را هم با همين پولهای ربوی و اينها درست میکردند، غرض کيف ماکان طائف يک منطقه بسيار خوش و آب و هوا لطيف و در عين حال منطقهای به اصطلاح، الآنش هم همين طوره، گلهای بسيار خوبی تربيت میکنن، عطر بسيار خوبی از آنجا ميارند، ميوههای بسيار خوب لذا منشأ مهمترين مرکز به اصطلاح توليد شراب هم آنجا بود، اصلاً رسماً حتی بزرگان و شيوخ قريش بلا نسبت و شيوخ که چه عرض کنم بزرگان قريش هم میخواستند شراب خواری و کثافتهای کارهای ديگه بکنن طائف میرفتند معروفترين جا، همين سميه مادر زياد خب اين هم تو طائف بود، اصلاً ذوات الرايات عمدهشان در طائف بودند، قليل شان در مکه بودند، معظم ذوات الرايات در طائف بود، يک شهر فاسدی بود ديگه برای همين هم اسلام نيامد در سال هفتم، در سال هشتم با به اصطلاح قهر و غلبه مسلمان شدند، کيف ماکان اين داره در روايات ما که سقيف سقيف محل شان طائف بود، برای پيغمبر شراب آورده بود، پيغمبر فرمودند نه من ديگه شراب، در بعض روايات داريم ما نداره، اما تو روايات سنیها داره که شايد تو روايات ما هم باشه به سند غير واضحی، که هر سال سال يک بار برای پيغمبر دوتا خک شراب میآورده، دوتا از اين بستهای شراب آن سال که وقتی تحريم شد، در روايات ما اين ذيل اين را نداره فقط ذيلش را داره دوتا راويه، راويه همان خک بزرگی که توش شراب و اينها، دوتا راويه به رسول الله رسول الله فرمودند نه اين حرام است، بعد که اين فهميد حرام است به غلامش يک چيزی گفت، پيغمبر فرمود به غلامت چه گفتی، اين تفصيل را هم تو روايات ما نداره تو روايات سنیها داره، گفت گفتم بره بفروشه پولش را برای شما بياره، پيغمبر فرمودند نه ان الله الذی حرم شربها حرم ثمنها، پولش هم حرامه، حرام شد پولش هم حرامه، گفت پس چه کار کنم گفت بريزش، خالش کرد تو بيابان، همان بيابان ورداشت خالی کرد روی زمين، آن را ريخت روی زمين، علی ای حال اين مسأله که پيغمبر خودشان اعلان کردند تحريم خمر را اين جزو مسلمات فقه، اين جای بحث نداره، يعنی در اين که فرمودند پول او درست نيست اين را سنیها دارند هم تو اين قصه دارند هم تو آن قصهای جابر ابن عبدالله انصاری عرض کردم مفصلاً که پيغمبر در سال هشتم در پهلوی خانه کعبه که نشسته بودند قصهای يهود را نقل کردند که خداوند برای اينها دنبههای گوسفند را حرام کرده بود فجملوها، جمل آب کردن، آبش کردند به صورت روغن فروختن، گفتند حالا اين دنبه نيست ديگه روغنه، بعد پيغمبر فرمود که لعن الله اليهود ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، اين ان الله اذا حرم شيئا حرم ثمنه در روايت جابر نيامده در روايت ابن عباس آمده، هردو آن قصه را نقل کردند اما آنی که در هردو متن داره ان الله حرم الميته و الخمر و ثمنها اين را هم دارند
19: 19
پس در اکثر از يک مناسبت پيغمبر تصريح فرمودند هم به حرمت شرب خمر و هم به حرمت ثمنش، اين يک طائفه از روايات.
يک طائفه ديگر از روايات رواياتی است که متعدده، حالا اين را هم اگر خواستند آقايون استخراج بکنن چون يک مقدارش تو وسائل آمده تو بحار آمده جاهای ديگه آمده سنیها هم دارند متونش هم مختلفه، ان الله لعن فی الخمر يا ان لعن رسول الله بايد به نظر من رسول الله باشه نه الله باشه انشاء الله بعد توضيحاتش را عرض میکنم، لعن رسول الله فی الخمر عشره، زارعها، و ساقيها و بايعها و مشتريها اين طور بعضيا هم عشره نداره، لعن رسول الله فی الخمر آثارها بايعها الی آخره، ما هم داريم سنیها هم دارند يکی دوتا سندش و مصدرش در اين بحث وسائل اينجا هست بقيهاش در جاهای ديگه هست اگر آقايون هم استخراج کردند اين هم يک طائفه از روايات، پس يک طائفه از روايات هم به عنوان اين که در خصوص خمر اضافه بر شربش حتی مقدمات بعيده هم حرامه، يعنی اين که شما الآن يک قلمه تو زمين بزنيد البته وقتی قلمه نيست، يک قلمه تو زمين بزنيد که تا اين بزرگ بشه تا بعد اين مثلاً انگور بده سه سال چهار سال طول میکشه تا آن انگور را شما بگيرين فشار بدين تنظيمش بکنين شراب بشه اين سه چهار سال همان کاشتنش هم حرامه، طبق اين روايت غارسها از همان مقدمات بعيده حرامه تا خود شرب خمر، اگر بنا باشه مثل غرس حرام باشه مثل خريد و فروش که ديگه خيلی مقدمات قريبه هستند ديگه آن به طريق اولی حرامه، توش داره بايعها و مشتريها، تمام اينها حرامه يک طائفه روايات هم به اين صورت داريم ما، يک طائفه روايت هم داريم به عنوان اين که ثمن الخمر سحت، عنوان مصاديق سحته، پس ما تعابير مختلفی داريم حتی من عرض کردم در کتب اهل سنت اصلاً اين را اصل گرفتند چون پيغمبر فرمود خمر به اصطلاح ثمنش حرامه، ان الله گفتند هرچيزی را که خدا حرام کرده باشه آن هم مثل خمره، پس اصل مطلب از عجايب کار اين، اين حالا ما يک مقدارش را گفتيم اين قدر ما تأکيد در باب خمر و حرمتش و شدتش و روز قيامت چه خواهد شد و نمیدانم طين و من
53: 21
يک رواياتی عجيب و غريبهای است و مع ذلک از عجايب امره که حتی از آن به اصطلاح خودشان اميرالمؤمنين تا آن سفره مردم استعمال میکردند اميرالمؤمنين خودشان البته و لذا در همان قصه هم اگر دقت کرده باشيد، وقتی متوکل عباسی به حضرت هادی(ع) آن جسارت را کرد و گفت از اين شراب بخوريد، حضرت فرمود ما مازجت لحمی قط، اصلاً هيچ وقت تو زندگی ما با گوشت ما مخلوط نشده، آنها آن طور بودند اينها اين طور بودند کيف ماکان مرحوم شيخ ابتداءً متعرض اين مسأله شده، عرض کرديم اين مسأله تا اين مقدارش بلا خلاف بين فقهاست کما اين که عملاً رؤسا و سلاطين انجام میدادند اما الحمدلله فقهاء ديگه کسی توجيه نکرده هيچ فقيهی فتوا به جواز بيع نداده بلی از شواذ فتاوی ابوحنيفه گفته اگر به يک ذمی بگه اشکال نداره همان بحثی که در خنزير هم گذشت، چون ذمی خريد و فروشش شارع اجازه داده خمر و خنزير اگر وکيل کرد که يک ذمی برای او بخوره اشکال نداره اين را داره البته حالا اين را هم عرض کردم خود آنجا در خنزير هم خيلی معلوم نبود که فتواش اين باشه حالا اين قسمتها را بعد ما متعرض میشيم انشاء الله پس بنابراين اولين کاری که میکنيم اول يک مقدار روايات را ببينيم بعد ببينيم نقاط اختلاف در کجا میشه کرد البته اولين و اساسی ترين مطلب خود عنوان خمره که اصلاً خمر يعنی چه؟ انشاء الله يکی يکی متعرض میشيم و ديگه مجبوريم يک مقدار فوائد بحث را اينجا بگذاريم،
س: ببخشيد خود قبل از پيغمبر
40: 23
ج: کدام يکی
س:
50: 23
ج: ميآوردند حالا معلوم نيست خود، ننوشتند پيغمبر شراب میخورده هيچ سنیها هم ننوشته، آن را کسی متعرض نشده تا حالا، نبيذ را به يک معنای نسبت دادند تو روايات ما هم هست البته آنها نبيذ نوشتند در روايات ما که نبيذ مصطلح نبوده چون آب مدينه يک مقدار شور بوده گاهی توش چندانه خرما میانداختند بعد هم بر میداشتن آب شيرين بشه در حد شيرين کردن آب، اين را هم ما داريم، البته ما بحث خمر و تأکيد در باب حرمت خمر و اينها اينجا نداريم تو کتاب مکاسب نداريم آقايون اگر میخواهن نگاه کنن، توی اطعمه و اشربه محرمه، توی اشربه محرمه داره صاحب وسائل اينجا صاحب وسائل بحث بيعش را داره، چون خمر جهات مختلف داره مانعيت نماز داره نجاست داره حرمت بيع داره، حرمت شرب داره، نگهداشتن داره امساک داره اکل بر سفرهای که درش خمر هست خيلی احکام داره ما فعلاً حکمی را که الآن داريم میشيم بحث خريد و فروشه، مرحوم صاحب وسائل در بحث خريد و فروشش در اين به اصطلاح ابواب مايکتسب در باب 55 متعرض شده آخرش هم نوشته که البته اينجا بعضی از رواياته، بعضيا را در بابهای ديگهای مياريم، و اين باب 56 را هم به عنوان باب تحريم بيع الفقاع گرفته، يکی را خمر گرفته، يکی را فقاع گرفته، که باب 56 باشه، بلی پنجا و شش، و يکی هم بحثهای است که راجع به عصيره، که عصير عنبی است يکی هم راجع به نبيذ و مسألهای به اصطلاح آن موارد ديگری که هست، علی ای حال انصافاً روايات متعدد و ابواب متعدد داره و اگر انسان همهاش را بخواهد جمع بکنه و تمام احکامش خودش يک جزوهای میشه مثل همين فقه صبيان که عرض کرديم مجموعهای رواياتی که در باب خمر هست حتی آنهای متعرض جهات تاريخش شده خودش يک مجموعهای است علی ای حال آن بابی را که ايشان برای اين جهت قرار داده که ما بعضی از نکات را هم درش نقل میکنيم در باب 55 ابواب مايکتسب از اين چاپ آقايون آل البيت جلد 17 صفحه 223 باب 55 است، صفحه 225 هم باب 56 که بيع فقاع باشه تحريم بيع الفقاع، حديث اول باب را مرحوم شيخ کلينی عن علی ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد ابن عيسی عن حريز عن محمد ابن مسلم اينها طبعاً خود حماد ابن عيسی هم کتاب داشته، حريز هم داشته، حريز کتابهای معروفش در باب صلات و صوم و حج و ذکات و اينهاست اين در اين جور موارد ديگه يا بايد ملتزم بشيم، چون هم نجاشی هم ظاهراً و هم شيخ برای ايشان کتابی به نام نوادر ذکر کردند شايد از نوادر حريزه، معروف حريز همان کتاب صلات و صوم و اينهاست يا مال کتاب حماده، ديگه حالا هردوش خوبه، سند حديث معتبره مشکل نداره، عن ابی عبدالله(ع) فی رجل ترک غلاماً له فی کَرم له، کرم به اصطلاح تاکستان جای انگور کاشته انسان تاک به اصطلاح له يبعه عنباً او عصيراً فانطلق الغلام، غلام ديگه اجتهاد در مقابل نص کرد فعصر خمراً گفت شراب بفروشيم گرانتره قيمتش به صورت شراب فروختش، قال لايصلح ثمنه، اين لايصلح ثمنه، لسان لسان حکم وضعی است يعنی عقد باطله، اين ثمن اين پولی که در به ازاء آن گرفتين صالح نيست شايسته نيست اين کنايه از اينه که پول به شما منتقل نشده و به ملک صاحب اصلش باقی مانده، به عبارت اخری اين به اصطلاح معامله باطله، ثم قال عرض کردم در روايت ما اين جوريه، ان رجلاً من سقيف اهدی الی رسول الله، در روايات عامه داره که اين هر سال میآورد، آن سالی که بعد از تحريم خمر آورد پيغمبر قبول نکرد اين اين يکیه ما نداره، فامر بهما رسول الله(ص) فاهرق، اهرق يعنی ريخته، ريخته شد رو زمين و قال ان الذی حرم شربها حرم ثمنها، اين روايت را سنیها هم دارند ما اگر ذهن مبارکتان باشه ديروز در بحث به اصطلاح خوک گفتيم مال خنزير را ما نداريم اما اين توی روايات مال شراب آمده،
س: فرموده ان الله در کجايي
ج: ان الذی حرم شربها حرم ثمنها،
س: راجع به خنزير هم فرموديد بعد فان رجس،
ج: بلی اين ظاهراً فاجنبوه ديگه، اين آيه فاجتنبوه نظر باشه، رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه
س: نه آن که ثمنش
57: 28
کرده بودند، ان الله حرم شربها آيا آن حرم ثمنه کجای قرآن داره حرم ثمنه
ج: نه ايشان پيغمبر میخواهد شرح بده، که تحريم کتاب شامل ثمن هم میشه،
س: آخر اما اشکال درباره خنزير هم بود دقيقاً آنجا فرموده بوديد فانه رجس حلش کرده بوديد شما،
23: 29
ان الله حرم الخنزير و ثمنه فرموديد که چه جور ثمنش جدا آمده
ج: چون آنجا حرم عليکم لحم الخنزير داشت،
س: بلی اينجا هم حالا ثمنش نداريم تو قرآن
ج: خب نه میگه وقتی لحم خنزير حرام شد ثمن لحم خنزير هم حرامه، اين را رسول الله توضيح آيه است، که درسته خدا مثلاً خمر را حرام کرده ثمنش را هم خدا حرام، فرق نمیکنه يکيه، ان الذی حرم شربها حرم ثمنها، ثم قال ابوعبدالله(ع) بعد امام صادق فرمودند ان افضل خصال هذه التی باعها الغلام ان يتصدق بثمنها بهترين راهش اينه، ظاهراً مراد از بهترين راه مراد اين باشه که اين مجهول المالکه، چون به يک کسی فروخته نمیدانيم مال کيه، مجهول المالکه پس صدقه بديم اين راجع به اين روايت، اين مرحوم شيخ کلينی قدس الله نفسه ديگه به طريق ابراهيم ابن هاشم، از کتاب احتمالاً کتاب حماد باشه، من عرض کردم هميشه برای روايات تمرين بکنيم تا اين که هر روايت را ديديم تاريخ روايت روشن بشه، عرض کردم چند بار که روايات ما به طور کلی از سالهای هشتاد و نود وصد در کوفه تدوين شد بعدها به بغداد رفته سالهای صد و چهل و صد و پنجا، سالهای صد و هشتاد و صد و نود هم به قم آمد در اين دو دو شهر تا حد زيادی اينها پالايش شد، مدون شد مرتب شد جمع بندی شد دسته بندی شد آن وقت لذا برای تاريخ روايات خوب در نظر بگيريم مثلاً در اين روايت وقتی شما میخوانيد محمد ابن يعقوب خود ايشان قمی اند، علی ابن ابراهيم هم قمیه پدر ايشان کوفی است که آمده قم، و ايشان ناقل تراثه، ميراث کوفه را ابراهيم ابن هاشم آورده قم، پس اين هم روشن شد جزو ميراثهای است که ابراهيم ابن هاشم قم آورده، حماد ابن عيسی کوفی است، حريز ابن عبدالله هم کوفی است البته ساکن سيستان بوده، سجستان بوده اما کوفيه، حديثش در عداد کوفیهاست، و جناب آقای به اصطلاح محمد ابن مسلم کوفيه، روشن شد، سه طبقه کوفی است سه طبقه هم قمی، نقل و انتقالش هم واضح، ميراثهای مرحوم به اصطلاح ابراهيم ابن هاشم، اين روشن شد خيلی سندش و خوب هم هست سند هم خوبه هيچ مشکل نداره، فقط دقيقاً مصدر را الآن تشخيص نمیتونيم بديم احتمالاً کتاب حماد باشه، چون ابراهيم ابن هاشم آورده احتمالاً هم کتاب حريز باشه اما در حريز ما در مکاسب کتاب نداريم، يا در اطعمه واشربه کتاب برايش ذکر نشده در حريز کتابی در اين دوتا ذکر نشده کتاب به نام نوادر براش ذکر شده شايد نوادرش باشه، شيخ قدس الله نفسه به سند ديگری نقل کرده، به اسناده عن الحسين ابن سعيد عن حماد عن حريز عن محمد ابن مسلم و عن ابی عبدالله(ع) کتاب حسين ابن سعيد جزو ميراثهای اهواز حساب میشه، البته ميراث اهواز خودش داره رواياتی که به امام نوشته اما بيشتر ناقله، و بيشترين نقلی يعنی شايد بشه گفت همه چيزی که در اختيار حسين بوده بيشتر مال عراقه، يا از بغداد بوده مثل ابن ابی عمير يا از کوفه بوده مثل حماد ابن عيسی، حسين ابن سعيد از حماد ابن عيسی نقل میکنه، از حماد ابن عثمان نقل نمیکنه، عن حريز عن محمد ابن مسلم اين نسخه هم که با اين که نسخهای ديگريه ببينيد پس دوتا نسخه از يک روايت واحده شده يک نسخهای حسين ابن سعيد يک نسخهای ابراهيم ابن هاشم، درست شد و عن الصفوان و فضاله عن العلاء عن محمد ابن مسلم عن ابی جعفر، اين عن صفوان عطف است بر حماد، يعنی باز مرحوم شيخ طوسی از کتاب حسين ابن سعيد از صفوان و فضاله، به دو راه، يکی صفوان صفوان جزو مشايخ بغداده، حسين ابن سعيد ازش نقل میکنه، و فضاله فضاله جزو مشايخ کوفه، است فضاله ابن ايوب جزو مشايخ کوفه است از اجلاء طائفه است، ايشان بعدها میآيد اهواز يک مقدار از کتب کوفه را ايشان مياره به اهواز، کتابهای کوفه را مرحوم فضاله ابن ايوب که ثقه و جليله مياره به اهواز و اين به اصطلاح اهوازی معروف مرحوم حسين ابن سعيد از ايشان نقل میکنه، ليکن اين کتاب يعنی اين نسخهای ديگری که مرحوم حسين ابن سعيد داره و مرحوم شيخ طوسی داره اين از کتاب علائه، خوب اشتباه نشه، آن احتمالاً کتاب حريز بوده يا حماد عن علاء اين هم جزو کتابهای مشهور بوده اصلاً کتاب علاء و عرض کردم اين قدر مشهوره که الآن يک عدهاش رسيده چاپ شده، جزو اصول ستة عشر يکش هم همين کتاب علائه، جزو اصول مهم اصحاب ماست کتاب علاء را الآن علاء خودش هم روايت از امام صادق داره اما اين کتاب معظمش تفقه علی يدیّ محمد ابن مسلم، از راه محمد ابن مسلمه، پس بنابراين معلوم شد که روايت محمد ابن مسلم در دو نسخه آمده يکی توسط نسخهای شاگرد معروفش علاء و طريق ما به اين نسخه فقط الآن از طريق شيخ طوسيه شيخ کلينی نقل نکرده، يکی هم از طريق حريز ابن عبدالله آن هم ثقه است هردو ثقه است ليکن کتاب مشهور در اين جهت همان کتاب علاء ابن رزينه، آن وقت
س: حماد
2: 35
حديث از محمد ابن مسلم اگر مصدر آورد مصدر حماد میگيريم يعنی حماد به صورت شفاهی از حريز شنيده
ج: احتمال داره، احتمال داره شفاهی شنيده باشه، نمیدانيم در چه زمانی اين گفتاری يعنی گفتاری تبديل به نوشتاری شده، اولش که بعيده که بوشتاری باشه علی ای کيف ماکان فارق اساسی الآن فعلاً بين اين دو نسخه نسخه علاء و نسخه حريز فعلاً کجاست، در نسخه علاء داره عن محمد ابن مسلم عن ابی جعفر، در نسخه مرحوم حريز داره عن ابی عبدالله، يکش امام باقر يکش امام صادق، اگر اين را اختلاف گرفتيم انصافاً ترجيحاً نسخهای علاء به نظر ما مقدمه، چون شاگرد محمد ابن مسلمه، اقتضاست که ايشان داره تفقه عليّ ديگه، نسخه علاء بعضی جاها البته من تتبعم کامل نيست ناقصه، چون مراجعه میکرديم که مقابله بکنيم به نظر ما نسخهای غير علاء بهتر باشه، ليکن به طور کلی بعيد نيست نسخهای علاء بهتر باشه، پس بنابراين خوب دقت بکنيد اگر در کتاب شيخ فقط آمده عن ابی جعفر اشکال نکنيد که شيخ اشتباه کرده، که عرض کرديم صاحب حدائق اينها عدهای اشکال کردند که شيخ خراب کرده روايت را، مثلاً اين روايت در کافی آمده عن ابی عبدالله شيخ در تهذيب نقل کرده عن ابی جعفر، محمد ابن مسلم هم هست، جوابش انشاء الله روشن شد، آن نسخهای که توش ابی جعفره کتاب علائه، آن نسخهای که توش ابی عبدالله است کتاب حريزه، و نه علی ابن ابراهيم اشتباه کرده و نه حسين ابن سعيد در هردو نسخه که از حماد و حريزه عن ابی عبدالله است، پس در کتاب علاء بود و عن ابی جعفر، در کتاب حماد يا حريز بوده عن ابی عبدالله کدام يکی درسته نمیدانيم گفت چون نيست خواجه حافظ معذور دار ما را، الآن ديگه ما نمیفهميم کدام يکی درسته، آيا هردو درسته خب بلی احتمال داره، ولو تطابق لفظی بين دوتا روايت بعيده خب شايد روايت عرض باشه، ما يک احتمال داديم که اين روايات روايات عرض باشه نديم کسی ديگهای گفته باشه يعنی اولاً اين مطلب را محمد ابن مسلم از امام باقر شنيده، حالا مثلاً ده سال گذشته، بيست سال گذشته، شايد میگه اشتباه کردم من، آمده خدمت امام سؤال من از پدر شما اين جور شنيدم امام فرمود بلی درسته همان که گفته درسته، احتمال داره جزو روايات عرض باشه، داعی نداريم که بگه آقا اضطرابه، يکش درست يکش باطل، خب هردو درست باشه، هم بگيم مال امام صادقش درسته، هم مال امام باقرش، فقط فرقش اينه که مال امام صادقش میشه عرض، اول از امام شنيده بعد دو مرتبه عرضه کرده بر امام زمان خودش حضرت صادق ايشان هم فرموده بلی درسته مطلب همين طوره،
س: عرض معمولاً از دو راوي است
ج: نه راوی واحد هم عرض میکنه چه اشکال داره، معمول نداره عرض چيزی، به قول قديمیها شاخ و دم که نداره، عرض عرضه ديگه ممکنه من از يک آقای شنيدم بعد برايش شبهه ديدم از پسرش میگم من پدرت اين طور شنيدم تو هم شنيدی میگه بلی من هم از پدرم شنيدم، عرض
س: سمعت از جد شما داره مگر روايت عرض
ج: میگم من عرض کردم سابقاً، روايات عرض را يکبار ما به سه قسم تقسيم کرديم، چون اين بحث را ندارند آقايون، فرض کنيد از انفرادات بنده است، يکش اينه که الآن دارم میگم، من لذا گفتم علی احتمال هی میگم، روايت صريح عرض همان روايتی است که میگه مثلاً توی احتجاج طبرسی توی کتاب حميری هم داره کتبت الی ناحية(ع) الی صاحب(ع) که ورد عن ابيک کذا، از امام صادق اين جور روايت شده از امام صادق معارض چه کار بکنم، حالا اين روايت عرضه، واضحه ديگه، اين مثال واضح واضحشه، مثالهای ديگه داره ما احتمال داديم اين هم يکی از مواردش باشه، اينها توش تصريح به عرض نشده، خب من هم میفهمم تصريح به عرض نشده و احتمال داره يکش غلط باشه يکش درست باشه، سنده ديگه خب بالاخره ممکنه عن ابی عبدالله باشه، ابی جعفرش غلط باشه، ليکن میخواهم بگم ممکنه هردو باشه، هيچ يعنی با همديگه تنافی ندارند چه جور باهم باشه حالت عرض داشته باشه خب ممکنه، از امام اول شنيده امام باقر، ده سال، بيست سال گذشته شبهه میکنه که آيا درسته؟ به امام صادق عرضه میکنه آقا من اين طور شنيدم امام میفرماين بلی، دو مرتبه ايشان اين را نسبت میده به امام صادق، يک دفعه به امام باقر نسبت میده و درست هم هست هردو هم درسته هيچ مشکل نداره علی ای کيف ماکان روی اشتباهات شيخ نگذاريم اينها ظرافت داره به آن آسانی نيست پس در کتاب علاء بوده عن ابی جعفر در کتاب حريز يا حماد، کتاب حريز و حماد هم به دو نسخه به ما رسيده يکی نسخهای ابراهيم ابن هاشم که در اختيار کلينی بوده يکی نسخهای حسين ابن سعيد که در اختيار شيخ بوده در هردو داره عن ابی عبدالله در هردو مورد داره عن ابی عبدالله پس نگيم نسخهای کلينی اشتباه بوده، تو نسخهای حسين ابن سعيد هم هست، پس برگشت به مصادر اوليه حديث و خودم من ميلم بيشتر به همان صحت نسخه علائه، چون از شاگردهای خاص محمد، نزديک بوده بيشتر بهش، تفقه علی ديّ، او را ترجيح میدم اين راجع به حديث اول و بعضی از فوائد بقيه کلام بعد انشاء الله و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.