ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386 (47)

دروس خارج فقه سال 87-1386 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1386-47

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

مرحوم شيخ قدس الله نفسه بعد از اين که تعرض فرمودند نسبت بيع کلب و خنزير، متعرض اجزاء اين دوتا، فرموده و کذا اجزائهما، اجزاء کلب و خنزير البته اين بحثش ما يک مقدارش گذشت ليکن برای انسجام بحث سريعاً متعرض اين خصوصيات می­شيم که انشاء الله روشن بشه.

راجع به اجزاء کلب الآن ما روايت خاصی نکته­ای خاصی را نداريم البته قبل از حالا من يادم رفت عرض کردم راجع به اين مسأله از دو زاويه آقايان علمای ما وارد شدند، يک بحث اينه که همان اطلاقات اوليه­ای که راجع به کلب و خنزير هست آيا شامل اجزاء هم می­شه يا نه؟ مثلاً ان الله حرم الخنزير و ثمنها يا آيه مبارکه لحم الخنزير آيا اين شامل اجزاء می­شه يا نمی­شه؟ اين بحث را ما در بعد انجام می­ديم، بحث دومی که در اينجا هست اين است که روايات خاصه­ای که داريم، چطور حالا غير از عنوان عمومی روايات خاصه­ای که ما در باب کلب و خنزير داريم آيا اين­ها شامل می­شن يعنی آيا روايت خاصه­ای داريم در اين جهت يا نه؟ عرض کرديم راجع به باز روايت خاصه­ هم چون آثاری که در کلب و خنزير هست اعم مسأله­ای خريد و فروشه، بحث مانعيت نماز هست، بحث عدم ملکيت هست و بحث نمی­دانم فرض کنيد نجاست هست، بحث امساک هست و الی آخره بحث­های متعددی در اينجا ما داريم در ادله­ای خاصه­ بايد نگاه کنيم کدام يکی واقع شده الآن بحث ما در ادله­ خاصه است در ادله خاصه در باب سگ عرض کرديم که چيزی الآن فعلاً در نظر نداريم، اما در باب خنزير داريم، در باب خصوص خنزير در اجزائش داريم، و تنها ما هم نداريم اهل سنت هم دارند، اهل سنت بالاتفاق، حتی ادعای اتفاق کردند که انتفاع و استعمال موی خنزير به عنوان خرازی يخرز به، عرض کردم خرز در لغت عرب گاهی اوقات اين خر زهره­های را که آدم می­بنده به بدنش ابی، قرمز، فلان آن­ها را که می­بندند آن را هم می­گن، خرزه خودش آن خر مهره را هم می­گن، ليکن خرز به طور کلی که مثلاً می­گن فلان خرازٌ، اين­های که ما بعضيا داريم اين دوتا صفت با همديگه، اين دوتا شغل با همديگه اشتباه نشه، خزاز داريم و خراز داريم، خزاز آن کسی که کارش خريد و فروش خزّ است همين سمور، اما خراز آنی است که کارش دوزندگی پوسته، دوختن پوست را خرازی می­گن خرز در لغت عرب دوختن پوست مثل کفاش­ها مثلاً کسانی پوست را به اصطلاح می­دوزند چيزهای که پوستی است دوختنش توسط موی خنزير بوده موی خوک بوده که آن حالت به اصطلاح قوام داره، بحث موی خنزير را باش خرازی کردند اين در فقه اهل سنت متفق عليه است، يعنی گفتند خب در روايات آمده يعنی اين عمل در خارج بوده و نهی خاصی هم ازش نشده ليکن در عين حال خود اهل سنت حتی شايد الآن من ديگه امشب مراجعه نکردم مراجعه قبلی من عده­ای شان ادعای اتفاق هم کردند که بيعش جايز نيست انتفاعش جايزه اما بيعش جايز نيست، پس آنچه که الآن در ميان اهل سنت راجع به اجزاء خنزير مطرحه عبارت از مسأله­ای موی خنزير برای با دوختن به اصطلاح چرم، چرم دوزی به اصطلاح، در روايات ما عرض کرديم آنچه که راجع به خنزير آمده يکی راجع به موی خنزيره يکی هم راجع به پوست خنزير من راجع به جلد خنزير را  در اينجا بالخصوص نديدم اما خوب دارند يعنی فقهاء عامه عده­ای شان اين را دارند که نه در اينجا در بحث جلد، جلد ميته آنجا جلد خنزير هم دارند و در ما هم هردو مطلب هست، اما در روايات ما راجع به موی خنزير سه­تا فايده ذکر شده يکی همان خرز که الآن عرض کردم دوختن چرمه، يکی حمائل سيف يعنی اين غلاف شمشير را که آويزان می­کردند با موی خنزير، يک نوع آويختن غلاف شمشير از موی خنزير بود، يکی هم مسأله ريسمان، ريسمان چون از موی خنزير خيلی قوی بود، اين هم در روايات ما سؤال شده، پس سه­تا از منافع موی خنزير در روايات ما آمده و هرسه هم امضاء شده هم خرازی و هم حمايل سيف و هم مسأله­ای ريسمان طبعاً حتماً مطلعيد، الآن هم باز منافع ديگری مطرحه که از همه­اش مهم­تر می­دانيد مسواک­هاست فعلاً مسواک­های بسيار خوبی خارجی در خارج از موی خنزير درست می­کنن و روش هم می­نويسند برای علامت اين که اهميت داره، که اين مثلاً از موی خوک درست شده پس از موی خوک منافعی هست و عرض کردم اين روايات را چون ما خوانديم من برای اين که بحث از اول بحث باشه و انسجام پيدا بشه، و يک سه هفته­ای هم تعطيل بوده، دو مرتبه به نحو فهرست وار اين رواياتی را در باب خنزير اجزاء خنزير رسيده می­خوانيم می­­خواهيم ببينيم آيا از روايات غير مسأله­ای انتفاع جهات ديگر هم که الآن به درد مانحن فيه می­خوره خريد و فروشه استفاده می­شه يا نه؟ من عرض کردم يک مشکلی داره که کتاب وسائل، انشاء الله ديگه حالا امروز که حال صحبت ندارم يک روز ديگه انشاء الله يک مقدارش را هم تا حالا گفتيم بقيه اش را هم انشاء الله بعد عرض خواهيم کرد، صاحب وسائل از يک جهت اين کار خوبه اما از يک جهت ديگه بدش اينه که خيلی چيزه، يعنی مطلب متفرقه است، مثلاً رواياتی که راجع به موی خنزيره، چون ما در فقه بابی به نام انتفاع نداريم، پس شما مطلعيد که ما در فقه بابی به نام باب حلال و حرام نداريم الآن الآن سبب شده يک عده از علمای ما محرمات را به مناسبتی در اول مکاسب بيارند و بعضياش هم به حالت کسب بهش نمی­خوره، مثل دروغ گفتند خب کم کسی می­شه کارش دروغ گفتن باشه، پول می­گيره که دروغ بگه، الآن عده­­ای از اين مکاسبی را که ايشان به عنوان مکاسب آورده حرام است و ليکن معلوم نيست عنوان کسب به آن معنا پيدا بکنه الآن غالباً اگر بخواهيم محرمات را ذکر بکنيم مناسب شده تو همين بحث مکاسب محرمه مرحوم استاد هم مثلاً خلف وعد،

س:

50: 7

ج: نه به عنوان، کارش فرض کنيم کاری است که توش دروغ داره اما به عنوان دروغ پول  بگيره يا فرض کنيم خلف وعد، حضرت استاد ديگه انشاء الله ما هم تبعاً لايشان انجام می­ديم توی مصباح الفقاهه و غيره، در حرف خ خلف وعد را هم جزو محرمات به اين مناسبت، حلق لحيه را تو حرف حاء ايشان اضافه کردند با اين که اينها واقعاً حالا خلف وعد که نه مثل دروغه، اما حلق لحيه واقعاً مکسب هم هست حالا ايشان متعرض شدند علی ای حال ما متأسفانه يک باب معينی را در فقه در يک جای معين فقه که اسمش محرمات و محللات باشه چه حرامه چه نه؟ يکی از آقايون معاصر ورداشته جمع کرده محرمات شرعيه چهار هزارتا را به اصطلاح آورده علی ای حال ما چون نداريم اين هم يکی از مشکلاته، به هر حال در کتاب وسائل گاهی روايات باب واحد را خيلی متفرق آورده خيلی به شدت انصافاً فرض کنيد مثلاً در همين انتفاع به اجزاء ميته، خنزير مثلاً يک عده­اش را اينجا آورده يک عده­اش را تو کتاب طهارت آورده يک عده­اش را هم توی کتاب اطعمه محرمه آورده، يک مشکل الآن در کتاب وسائل وجود داره اين است که اين مشکل را هم چه جوری بايد حلش بکنه، آيا با ارجاعات حلش بکنه مثلاً بگه يأتی در کتاب فلان اين يکی از مشکلات اساسی که وسائل البته اين مشکل در حقيقت مال وسائل نيست روايات ما اين جوريه، ما روايات را چه جوری جمع و جور  بکنيم، جفت و جور بکنيم که اين­ها اين قسمت­ها را درش مراعات بکنيم، علی ای کيف ماکان راجع به موی خنزير عرض کردم در ابواب مايکتسب باب 57 مايکتسب راجع به خود خنزيره باب پنجا و يکش موی خنزيره به تعبير ايشان باب شصتش هم باز رابطه داره با خنزير، باب شصت و يکش هم رابطه داره با خمر و خنزير، اما آنی که مربوط می­شه به موی خنزير در باب شصته، پنجا و هشته، اين­ها را گذشت و من عرض کردم اجمالاً و از عجايب کار اين است که در روايات ما نيامده که مثلاً اگر مضطر شدی استعمال بکن، ظاهرش اينه که مطلقاً اشکال نداره اما فتوی بر اضطراره اين هم چيزی عجيبيه، يعنی متن روايت يک چيزی است اما فتوی فعلاً چيز ديگري است اگر مضطره به استعمال موی خنزيره جايزه، اما در حال اختيار نمی­شه آن وقت در روايات ما مطلقه، دقت می­کنيد، من کراراً عرض کردم در ابواب فقه آقايونی که در فقه کار کردند می­دانن ما يک مشکلی داريم در فقه گاهی روايات ما يک جوره فتوی جور ديگريه، شايد يکی  از اسرار اين که صاحب وسائل هم فتوی نداده همين بوده، من عرض کردم هرجا صاحب وسائل گير داره تعبير به حکم می­کنه باب حکم العمل بشعر الخنزير، خوب دقت اين سر اين که ايشان تعبير به حکم کرده چون ظاهر روايت مطلقاً جايزه فتوی اين است که جايزه نيست الا عند الضروره، فتوی با روايت نمی­سازه، حالا بايد چه کار کنيم انشاء الله بخش فتواش را بعد متعرض می­شيم روايت اول باب را خوانديم باز اينجا دارم تکرار می­کنيم مرحوم شيخ طوسی قدس الله سره اين روايت از منفردات شيخ طوسی است جای ديگه هم نيامده، باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيي که عرض کرديم نوادر الحکمة داره دبه شبيب به قول قمی­ها، پستوک شبيب، عن عبدالله ابن جعفر از مشايخ ايشان و از مشايخ بزرگ قمه، خود اشعری محمد ابن احمد قميه، عبدالله ابن جعفر قمیه، عبدالله ابن جعفر حميری، عن ايوب ابن نوح ايوب الآن تو ذهنم نيست قمه بغداده، از بزرگان ما هست عن الصفوان که ايشان بغداديه، عن سيف ابن سليمان تمار عن سيف التمار ايشان هم ثقه است عن زراره حديث سندش خوبه، سيف به نظر من کوفی باشه و زراره، عن ابی جعفر(ع) قال قلت له ان رجلاً من موالک يعمل الحمائل بشعر الخنزير قال اذا فرغ فليغسل يده، دستش را بشوره، اين اشاره به اينه که خنزير و اجزائی خنزير حرامه بلکه اين اشاره به اينه که اجزاء مالاتحله الحيات هم نجسه، گفتم حرام اشتباه، نجسه، عرض کرديم بحثی که باز در اوائل، از قرن دوم مطرح شد بين سنی و شيعه که آيا خنزير پاکه است يا نه؟ از مالک امام مدينه نقل کردن پاکه اما مشهور نجاسته، آن وقت حالا خنزير اگر نجس شد اجزاء مالاتحله الحيات مثل شعر و اين­ها چطور؟ اين روايت می­گه اذا فرغ فليغسل يده يعنی نجسه، طبعاً مراد از اين که نجسه در حالی که تر باشه دست برخورد بکنه، خشک و الا کل يابس ذکی، اين راجع به حديث اول، آن وقت مفادش اينه که اين انتفاع اشکال نداره، چون بحث نجاست را فقط امام مطرح فرمودند تقرير کردند که اشکال نداره.

حديث شماره 2 باز مرحوم شيخ طوسی و باز منفرداً از انفرادات شيخ طوسی عنه به می­گرده به محمد ابن احمد شيخ طوسی از محمد ابن احمد از همان نوادر الحکمه عن عمران، که عرض کرديم احتمالاً عمران ابن موسی قمی باشه ايشان ثقه است، عن ايوب که همان ايوب ابن نوحه، و صفوان را هم که خوانديم، برد يا بُرد اسکاف ايشان هم شرح حالش صحبت شد ديگه احتياج به صحبت نداره و عرض کرديم قصه­ای بُرد اسکاف، يا بَرد اسکاف انصافاً تعجب آور بوده بزرگان اصحاب ازش نقل کرده، يکش هم صفوانه، سئلت اباعبدالله عن شعر الخنزير يعمل به قال خذ منه فاغسله بالماء حتی يذهب ثلث الماء و يبقی ثلثاه، ثم اجعله فی فخارة جديدة ليلة باردة فان جمد فلاتعمل به و ان لم يجمد فليس له دسم فاعمل به، و اغسل يدک اذا مسسته عند کل صلاة، قلت وضوء قال لا، اغسل يدک کما تمس الکلب، اشکال به اين که اين نجسه هنوز، و اما اين که فرمود در يک کوزه­ای نو بگذار و در شب بارد بگذار و بجوشه و بعد ببين يخ می­بنده نمی­بنده، سفت می­شه مثل حالت ژله پيدا می­کنه چون اين ژله بودن به خاطر چربی­های است که با مو هست وقتی موی خنزير را می­کشند آن ته­ی مو يک چربی­های می­مانه هدف امام اينه که با موی خنزير که آن چربی­ها هست باش کار نکن، اول آن چربی­هاش گرفته بشه آن وقت، علامتش هم اينه که بگذار توی يک کوزه بجوشه، بعد سرد، مراد سرد هم نه اين سردهای که الآن در قم داريم يعنی شبی متعارفی که بتونه آب به اصطلاح ژله ببنده به اصطلاح اگر بست حالت ژلگی پيدا می­کنه اين هنوز چربی داره، بايد اين قدر بجوشانی که اين چربی­هاش بره وقتی چربی­هاش رفت آن وقت استفاده او اشکال نداره حالا رفتن چربی چرا؟ اين چرا امام می­فرمايد چربی بره؟ اين در روايات توضيح داده نشده شايد يک نکته­ای رفتن چربی اين باشه که اگر چربی باشه ديگه تو نمی­تونه دست را بشوری اين دست را بايد به اصطلاح ما صابون بزنی، چون چربه ديگه، يک احتمال هم اين باشه چون پوسته يعنی چربی دوزی، پوست مرادم چرم، چون خرز در اينجا مال پوسته مال چرمه، دوختن چرمه، اين چربی خوک توش باشه مانعيت نماز داره نمی­شه با آن چرم نماز بخوانيم فرض کنيم با آن چرم کفش درست کرديم مثلاً از همان چيزی که عرب­ها به اصطلاح در لغت عربی بهش می­گه خوف، يا از آن چرم کد درست کرديم که دوخت، دوزندگی چرم را با موی خنزير که هنوز چربش نرفته تو انجام دادی، دقت فرموديد شايد وجود آن چربی منشأ اين می­شه که در آن نماز درست نباشه، چون اجزاء بدن خنزير توش هست و وقتی نماز در او درست است که هيچ نوع چربی خنزير چربی خوک در او نباشه فقط مو باشه مجرد مو، موی که بخواهی با او مثلاً چيز درست بکنی،

س: ما اين مانع نيست؟

ج: نه ديگه مانعيت چون مو که آن مو که نمی­مانه توی چرم، می­دوزه با نخه ديگه، حالت دوزندگی داره اگر بمانه چرا؟ احتمال مانع هم داره.

محمد ابن علی ابن الحسين حديث شماره 3 مرحوم شيخ صدوق باسناده عن حنان ابن سدير حنان ابن سدير ثقه است اين سند هم خوبه، سند ايشان صحيحه و بازهم من سابقاً عرض کردم مرحوم شيخ طوسی، شيخ صاحب وسائل قدس الله سره، اين را هم ديگه ما واقعاً نمی­فهميم حالا ديگه خود ايشان تصادفاً خود ايشان در اول جلد اول هم اين اشکال را کرده که يک حديثی را آقايان نقل می­کنن نقل کردند قبل از ما، تمام اسانيد را ننوشتن حکم کردن ضعيفه، آن وقت سندها را ما چون متعدد آورديم معلوم شده که مثلاً صحيحه، مثلاً همين روايت را ايشان منفرداً از کتاب صدوق نقل کرده در صورتی که اين روايت در کتاب تهذيب هم هست، اين ايشان منفرداً الآن اينجا از صدوق نقل کرده در تهذيب هم هست و از مصدر ديگری هم هست، از حسين ابن سعيد عن محمد ابن اسماعيل ابن بزی عن حنان ابن سدير، اين غير از سند ايشانه، عن برد اسکاف آن هم گذشت، اين روايت بُرد اسکاف يا بَرد اشکاف در اين متنش يک زيادی داره، قال قلت لابی الله انی رجل خراز، و لايستقم عملنا الا بشعر الخنزير نخرز به، قال خذ منه وبرة، وبره يعنی يکدانه همان به اصطلاح نخش يا خود وبر الآن وَبَره ببخشيد وبر به معنای کرک ما بيشتر تفسير می­کنيم، اينجا به معنای مو، يکدانه مو بگير، فاجعلها فی فخاره، ثم اوقد تحته حتی اذهب دسمها ثم اعمل به،  در اين روايت غسل يد نداره اين يک، در اين روايت يک نکته­ای داره شايد هم عده­ای از علمای ما متون مختلف گاهی نقل می­کردند می­خواستند نکاتی که در روايته روشن بشه در اين روايت مبارکه شماره3 اين قيد توش هست و لايستقم عملنا الا بشعر و لايستقم شايد منشأ فتوی اصحاب که تصرف در موی خنزير بدون ضرورت جايز نيست اين باشه  ولايستقم عملنا، نکته­اش اين باشه خيلی خوب اين هم ازش جواز در مياد سند تا بُرد يا بَرد اسکاف صحيحه بد نيست به هر حال.

جديث شماره 4 و باسناده ضمير بر می­گرده به شيخ صدوق، باز مرحوم شيخ صدوق از عبدالله ابن المغيره اين سند خوبه باز همين را هم مرحوم شيخ طوسی از حسين ابن سعيد عن ايوب ابن نوح عن عبدالله ابن المغيره داره اين سند هم صحيحه، بازهم بر می­گرده به برد اسکاف بلی، اين در اين روايت هم ضرورت نداره و هم واغسلوا ايديکم منه هم داره اين راجع به رواياتی که در اجزاء به اصطلاح خنزير و تا اينجا که آمده دوتا آمده يکی به عنوان به اصطلاح، يکی به عنوان خرز و چرم دوزی يکی هم به عنوان حمائل سيف اين دوتا عنوان که تا اينجا آمده، من کل بحث­های سابق را دارم جمع می­کنم که يک جا بشه.

در باب 14 از کتاب طهارت از اين چاپی که من داريم چاپ آقايون آل البيت صفحه 170 جلد اول در آنجا شماره 2 حديث شماره 2 اين حديث را مرحوم کلينی داره عن محمد ابن يحيي استاد ايشان عن احمد ابن محمد که اشعريه، قمی است از بزرگان، عن ابن محبوب عرض کرديم مرحوم احمد ابن محمد به کوفه سفری کرده و در اين سفری به عراق عده­ای از ميراث­های عراقی را به قم آوردند، عرض کرديم اين سفرها حدود يعنی آمدن ميراث­ها اواخر قرن دومه، سال­های صد و نود، دويست، صد و هشتاد، صد و نود ميراث­ها به طرف قم آمد، ميراث­های کوفه، ابن محبوب کوفی است ابن رعاب که علی ابن رعاب باشه ايشان هم کوفی است زراره هم کوفی است اين سه نفر کوفيه، دو نفر اول قمی هستند بقيه کوفیه، يعنی جزو ميراث­های واضحی ما حساب می­شه، عن ابی عبدالله(ع) سئلته عن الحبل يکون من شعر الخنزير يستقی به الماء من البئر هل يتوضأ من ذلک الماء قال لابأس و توضيحاتش هم گذشته ديگه، چون اين­ها گذشت من ديگه تکرار نمی­کنم اين روايت الآن در اين کتاب، در کتاب مرحوم ابن محبوب به عنوان زراره آمده اما ظاهراً همين روايت باشه اين روايت به عنوان حسين ابن زراره آمده پسر زراره تا اينجا ما در بحث­های قبلی رسيده بوديم.

حديث شماره 3 و عنه يعنی از محمد ابن يحيي عنه به محمد ابن يحيي، مرحوم شيخ کلينی از محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد که بازهم همان اشعری است و همان سفری به بغداد، به عراق به آوردن ميراث­های علمی اصحاب به کوفه، به قم، عن ابن فضال که مراد همان پدر باشه حسن ابن علی ابن فضال عن ابن بکير که عبدالله باشه عن الحسين ابن زراره حسين و ابن بکير پسر عمو هستند، آن عبدالله ابن بکير ابن اعينه، اين به اصطلاح حسين ابن زراره است، ابن اعينه، در اين روايت اسم حسين هست و من احتمال بيشتر هم به همان حسين می­دهم قال قلت له شعر الخنزير يعمل حبلاً و يستقی به من البئر التی يشرب منها او يتوضأ منها فقال لابأس، فرقش با روايت زراره اينه، که در روايت زراره فقط بحث وضوء داره هل يتوضأ من ذلک الماء ليکن در اين روايت وضوء و شرب داره، يعنی هم به عنوان انتفاع مطرح شده و هم به عنوان طهارت و نجاست و صحت وضوء می­شه با آن آب وضوء گرفت فقال لابأس به که عرض کرديم ديگه چون اين شرح­هاش گذشت من اينجا تکرار نمی­کنم عرض کرديم اين روايت را مرحوم شيخ صدوق در کتاب فقيه قبول نداشند اما اجمالش را آوردند و لابأس بان يستقی الماء بحبل اتخذ من شعر الخنزير خيلی ظرافت  مرحوم صدوق به خرج دادند روايت را قبول نداشتند چون درش توضأ و شرب الماء بود، ولو گفتند مراد توضأ و شرب ما از چاهه، نه از آن دلو آب مع ذلک ايشان شبهه داشتند و ايشان شرب و توضأ را هردو را حذف کردند يعنی در جای که به صورت فتوی آوردند فقط استعمال موی خنزير بشه ازش آب بکشين، و لذا شيخ طوسی هم در کتاب تهذيب و اين­ها در ذيل حديث فرمود المراد بذلک الماء ماء البئر لا ماء الدلو و ان اريد به، بلی

39: 24

ذيل اين مطلب نياورده،

س: چرا ماء دلو نباشه فرق نمی­کنه

ج: چون نجس می­شه ديگه خوب، موی خنزير

س: ماء بئر هم نجس می­شه

ج: بئر چون واسعٌ لايفسد بشئ،

علی ای حال اين پس يک حديثی است که راجع به اصطلاح مو، چيز آمده البته يک توجيهی شيخ در آن حديث ديگه در باب حالا اين حديث را من تمامش بکنم تا برسم به آن حديث ديگه، ما در باب خنزير اين دو باب شد که مرحوم صاحب وسائل متعرض شده اجزاء خنزير را يکی باب مايکتسب يکی هم باب به اصطلاح طهارت کتاب طهارت باب عدم نجاست ماء البئر در آنجا به اين مناست ايشان، اين در کتاب اطعمه محرمه، بحسب اين چاپ قديم جلد 16 است، ديگه من چاپ جديد مثلی که نداشتم نشد بيارم چاپ مرحوم آقای ربانی جلد 16 باب 33 حديث 4، و عن محمد ابن يحيی يعنی کلينی از محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد که الآن خوانديم عن ابن فضال که پدره الآن عرض شد از ابن بکير عن الحسين ابن زراره قال کنت عند ابی عبدالله و ابی، يسئله عن السن من الميته و البيضه من الميته و انفحة الميته، فقال کل هذا ذکی، دندانش باشه، انفحه پنير مايه باشه، قال کل هذا ذکی، قال قلت اين عبارت مشعره که اين سؤال مال پدره نبوده، علی ای حال ما الآن نمی­دانيم چه کارش بکنيم، اين عبارت يعنی قال قلت يعنی پدر ايشان نپرسيد، فشعر الخنزير يجعل حبلاً يستقی به من البئر التی يشرب منها او يتوضأ منها قال لابأس، دقت فرمودين، لذا عرض کردم ما الآن هم يک کَمَکِی يک کمکی مختصر و مفيد گير داريم در آن شماره 2 عن زراره قال سئلت عن الحبل يکون من شعر الخنزير، شماره3 در باب بئر، طهارت در شماره 3 باب 14 ابواب طهارت ماء مطلق در شماره 3 داريم که عن الحسين ابن زراره همين حديثه، ما هم الآن نمی­فهميم آيا واقعاً خود حسين سؤال کرده چون ظاهرش که می­گه سئله ابی بعد می­گفت قلت ظاهراً سؤال مال اينه، مال پدر نيست، علی ای حال اين هم نمی­فهميم يا مثلاً زراره آنجا شنيده بعد برداشته نقل کرده چطور سئلته می­گه من نمی­فهمم يا در آن نسخه­ای ابن محبوب خرابی هست نمی­دانيم به هر حال اين مطلب معلوم می­شه که اين سؤال مال حسينه، حسين ابن زراره است نه مال خود زراره، اما در آن متن سؤال از خود زراره هست، آن وقت اين يک قسمت کار، يک قسمت مهم کار اين است که باز ببينيد در همين باب 33 که از ابواب اطعمه محرمه هست حديث شماره4 يک حديث نسبتاً مطوليه، حديثی دو سؤال داره از حسين ابن زراره بعد حديث شماره 12 خوب دقت کنيد عن الحسين ابن سعيد يعنی شيخ طوسی از حسين ابن سعيد عن صفوان عن الحسين ابن زراره، و عجيب اينه که راوی اين قصه صفوان با آن جلالت قدرشه، يعنی روايت حسين ابن زراره در دو مصدر بسيار اساسی ما يکی کتاب صفوان و يکی هم کتاب ابن فضال پدر، و بعد از صفوان هم در کتاب حسين ابن سعيد خيلی عجيبه، اين احتمالاً نشان می­ده حسين ابن زراره شخصيتی بوده که به اين ترتيب وتوثيقی هم نداره حسين ابن زراره اينجا هم عده­ای سؤال داره به عنوان ابی، سئله ابی عن انفحه تکون فی بطن العناب قال و سئله ابی و انا حاضر عن الرجل و قال عظام الفيل تجعل شطرنجاً قال لابأس و قال ابوعبدالله الی آخره، غرض يک حديث نسبتاً طولانی­تری باز همين حسين ابن زراره داره که البته اين ربطی به مانحن فيه نداره تو اين باب آمده باز خود حسين ابن زراره يک حديثی ديگری داره دوتا حديث ديگر هم باز حسين ابن زراره داره که اين هم نمی­دانيم چه کارش بکنيم متحريم با اين آقازاده بزرگوار اين حديث شماره 3 از کتاب طهارت، بلی معذرت می­خواهم ابواب الطهاره همان باب 14 ابواب مطلق حديث شماره 16 اين حديث از منفردات شيخ طوسی است جای ديگه نيامده، ببخشيد صدوق مرسلاً نقل کرده اشتباه کردم، کلينی نقل نکرده مرحوم شيخ طوسی هم از کتاب محمد ابن علی ابن محبوب که عرض کردم غالباً ينفرد عن هذا الکتاب عن يعقوب ابن يزيد که اجلاء طائفه است عن ابن ابی عمير عن ابی زياد مهدی الآن هنوز تشخيصش مشکله غير از وثاقت، عن زراره قلت سئلت اباعبدالله(ع) عن جلد الخنزير يجعل دلواً يستقی به الماء اينجا هم زاره هست، حالا شايد هم باز اين هم همان اشتباه شده حسين ابن زراره بوده، نمی­دانيم قال لابأس البته در اينجا در جلد خنزيره، پس تا اينجا روشن شد سؤالاتی که شده راجع به موی خنزير يکی خرازی يکی حمائل السيف، يکی هم مسأله ريسمان، راجع به جلد خنزير هم سؤال شده يجعل دلواً يستقی به الماء قال لابأس، قال الشيخ لابأس ان يستقی به يعنی انتفاعش اشکال نداره، ليکن يستعمل ذلک فی سقی الدواب و الاشجار و نحو ذلک، شبيه اين را پسر ايشان داره حسين ابن زراره داره، می­گم شبيه چون در چيز نيست.

حديث شماره 7 در باب اطعمه محرمه باب 34 اطعمه محرمه محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد اينجا هم انفراد شيخ طوسی است، آنجا هم که انفراد انفراد نبود کلينی نياورده بود، اينجا انفراد شيخ طوسی است مرحوم شيخ طوسی باسناده عن الحسين ابن سعيد که خوبه، عن صفوان که خيلی خوبه، بازهم عن الحسين ابن زراره، در اينجا داره فی جلد شات ميتة، يدبغ آن جلده دباغی شده فيصب فيه اللبن او الماء فاشرب منه و اتوضأ وضوء باش بگيرم، قال نعم وقال يدبغ فينتفع به و لايصلی فيه، توش نماز خوانده نشه اما انتفاع بهش جايزه، بلکه يصب فيه اللبن هم داره، توش شير می­شه ريخت بعد از دباغی، و عرض کرديم که مشهور بين علمای اهل سنت که می­گه جلد ميته با دباغی پاک می­شه مع ذلک در مثل کلب و خنزير قائل نيستند هستند عده­ای شان هم بعضياشان تک و توک از آن­ها قائل هستند پس ما در يکی در جلد خنزير داريم يکی در جلد ميته دباغی شده داريم، آنی که در جلد خنزيره از زراره است، آنی که در جلد دباغی شده است از جناب آقای پسر ايشان حسين ابن زراره، و انصافاً هردو حديث فوق العاده عجيب و غريب اند هم جلد خنزير هم جلد ميته، آن جلد ميته که ديگه حتی صاحب وسائل با اين توجيهاتی که می­کنه قلت اقول هذا محمول علی التقية، چون در جلد ميته خيلی امرش واضح­تره، پس اين دو مورد داره، راجع به حسين ابن زراره من سابقاً هم صحبت کردم اجمالاً عرض می­کنم اولاً ايشان توثيق صريحی نداره، البته ملاحظه فرموديد اين جا صفوان از ايشان نقل می­کنه ايشان توثيق نداره، دوماً اين که روايات شاذه داره، يکی از روايات شاذه ايشان همينه که الآن اينجا خوانديم که جلد ميته را می­شه استفاده کرد، يکی از روايات شاذه آن حبلی است که توش وضوء و شرب ماء بود، در صورتی که در روايت پدرش فقط شرب بود وضوء نبوده، و در عبارت صدوق شرب هم نبود نه وضوء بود نه شرب بود، البته آن به عنوان مضمون روايت بود، فتوای ايشان بود، و

3: 34

عرض کرديم که متأسفانه تا آنجای که ما الآن سراغ داريم اين حسين ابن زراه احاديث شاذه غير از اين هم داره، اولاً احاديث ايشان هفت هشت ده تا بيشتر نيست شايد به ده تا هم نمی­رسه، کمتر از ده تاست، متأسفانه از اين حديث شاذ داره ايشان، مجرد اين حديث بلانسبت در باب نکاح ايشان آنجا داره شواذ اصحابی است که حديث بر جواز استمناء نقل کرده که اين قطعاً در فتوای اصحاب ما استمناء جزو محرمات، غرض حالا ما هنوز نشناختيم اين فرزند مرحوم زراره از عجايب کار هم مطالبش عجيب و غريبه، و اعجب از او بزرگان هم نقل کرده مثل صفوان و بعد از صفوان هم مثلاً حسين ابن سعيد، و نمی­دانيم اين­ها چه کار کردند متأسفانه ما نحوه برخورد يک عده­ای از قدمای اصحاب را با جمع روايات متعارضه هنوز نفهميديم چيه؟ آيا واقعاً اين­ها فتوا می­دادند يا نمی­دادند، پس تا اينجا اين نتيجه را می­گيريم انصاف قضيه انتفاع به اجزاء خنزير در خصوص مو ثابته، خود اهل سنت هم معتقدند آن روشنه، می­مانه پوست خنزير، همان پوستی که باش به اصطلاح، البته در روايت زراره ديگه توش دباغی هم نداره، اگر قبول کرديم پوست آن روايت را خب می­شه بگيم انتفاع به او جايزه و الا فلا، به لحاظ مقام فتوا هم بعد متعرض می­شيم اين راجع به روايت خاصه.

و اما روايت عامه اولاً راجع به کلب ما چيزی نداريم، اين ادعا شده که اگر در روايت آمده که ان الله لم يخلق خلقاً انجس من الکلب غايت ما هناک ازش استفاده می­شه سگ حرامه، اما فرض کنيم موی او، اجزاء حيات او بدن او، دندان او استفاده­ای بشه او از توش در نمياد مگر اين که بگيم چون نجسه، لايجوز الانتفاع به و اين چنين قاعده­ای ثابت نيست که کل نجس لايجوز الانتفاع به، اين ثابت نيست، و اما راجع به خنزير، اين راجع به

26: 36

راجع به خنزير مشکل اساسش اينه که در قرآن آمده لحم الخنزير، چهار آيه در قرآن راجع به خنزيره هر چهارتا لحم الخنزير، اگر لحم الخنزير باشه ديگه شامل مو و پوست و اين­ها نمی­شه پس اشکال نداره طبق قاعده انتفاع به آن­ها اشکال نداره اين يک، دو آنچه که ما الآن داريم درباره خنزير روايته، ان الله حرم الخنزير و ثمنه لحم توش نداره در اينجا عادتاً دو اتجاه درست می­شه يک اتجاه همانی است که تا حالا در بعض کتاب­های ما آمده، حاصلش اينه که چون در قرآن لحم آمده اينجا هم داره حرم الخنزير مراد لحم خنزيره، سنت با قرآن تفسير می­شه، اتجاه دوم که نه اين غير از آنه، آنی که در قرآن آمده  راجع به اکله، اينی که در اينجا آمده راجع به خريد و فروشه، راجع به خريد و فروش کل خنزير خريد و فروشش جايز نيست، فرق قائل بشيم بين کتاب و سنت، در کتاب خصوص لحمه در سنت توسعه داره ان الله حرم الخنزير و ثمنه، نداره لحم الخنزير حرم الخنزير، پس بگيم در کتاب خصوص لحم در سنت مطلقاً اين هم راه دوم. 

از همين راه هم جواب داده شده که برفرض هم ما قبول بکنيم که اين سنت ناظر به کتاب نيست اجزاء خنزير شاملش نمی­شه يعنی وقتی پيغمبر می­فرمود ان الله حرم الخنزير و ثمنه، مراد اين نيست که کل اجزاء آن چيز متعارفش متعارفش گوشتشه، خوردن گوشتشه، مثلاً فرض کنيم پوستش باشه يا فرض کنيم موی او باشه او اصلاً منصرفه، اين که کسانی که آن ور قائل اند، پس عده­ای اين ور قائل اند، عده­ای آن ور از همان اطلاق، عده­ای می­گن از همان اطلاق در مياد که وقتی می­گه ان الله حرم الخنزير يعنی تمام اجزائش حرامه فرق نمی­کنه و تمام اجزائش هم نمی­شه خريد و فروش کرد و حرم ثمنها، پس بنابراين اگر در مورد فرض کنيد مثلآً موی دليل آمد برای خرازی فقط به همان مقدار اجازه می­ديم غيرش ديگه اجازه نمی­ديم اين خلاصه بحث راجع به اين قسمت، فردا انشاء الله تکميل می­کنيم با کلمات اصحاب و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال