مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1397/7/10
- اصول 1402-1403 » اصول فقه یک شنبه 1402/7/9
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 96-1395 » فقه شنبه 1396/2/23 مکاسب محرمه
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1397/7/17
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- مکاسب 94-1393 » دوشنبه – 19 – 8 - 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ مبالغه و توریه
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1386-11
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به رواياتی بود که درباره بيع کلب وارد شده، البته واضحه که ما اگر در اين روايات تأملی چنانکه عدهاش را هنوز تحليل نکرديم مثل کتاب روايات جراج مدائنی انشاء الله در يک جايي که خيلی اساسی باشه باذن الله تعالی و غرض ما در خصوص اين مسأله نيست آشنا آقايان با مسائل حديث شناختی که مسائل بسيار اساسی و ضروری است، عرض کنم حضور با سعادتان که روايتی را خوانديم که عن رسول الله به قول صاحب وسائل به عنوان رسول الله، ما عرض کرديم که اين تحليلش کرديم به نظر ما روشن نيست تماماً آن قال، البته در کتاب وسائل فقال داره، اما تو جامع الحديث حتماً مصدر مختلفه ديگه، در جامع الاحاديث واو داره و قال، ما نمیخواهيم خيلی مطالب استظهارات شرعی و حکم الهی يا مثلاً نسبت به بحثهای حديثی را با يک واو و فاء جا به جا بکنيم، که اگر فاء باشه اين طور، نمیشه اين طور انصافاً کال مشکليه،
س: و از ماتن
ج: ماتن، ايشان غالباً از مطبوع گرفته، اين آقا جامع الاحاديث غالباً از مطبوع گرفته، علی ای کيف ماکان يا ظاهراً کلام امام صادق يا احتمال داره اين مقدار الآن و روشن نيست و از بحث ديروز من يا امروز که بحث را که ادامه میدهيم اين هم به ذهن آقايون خطور نکنه که ما مثلاً در روايات اهل بيت میخواهيم دنبال سنیها بريم حالا آنها گفتند مال رسول الله نيست ما بگيم مال رسول الله با آنها مشکل، نه ما بالاخره به هر حال يکی دو مورد نيست که با همديگه اختلاف داريم از اين اختلافات زياد با هم داريم، ليس علی الله بلی اول قاروره، اين که اول مشکل ما با حضرات سنیها نيست بحث من راجع به اين نيست که بگيم مثلاً آقايون سنیها چه گفتند ما چه بگيم، بحث ما اينه که اصولاً در حديث شناسی حتی در آن مواردی که سنیها حتی روايت ندارند مثل بحث متعه که روايت ندارند، يا ما روايت نداريم مثل بحث مسح علی الخفين آنها مفصل دارند ما نداريم، در اين بحثها ما دنبال واقعيت باشيم دنبال تحليل علمی باشيم حالا میخواهد با آنها مطابق در بياد يا نيايد، اين يک مطلب. اين غرض از عبارت ديروز من معلوم نشه که چون آقايون سنیها نگفتن پس ما هم نبايد بگيم، نه اين طور نيست بحث سر تحليل علمی مطلبه.
مطلب دوم محل بحث را خوب دقت بفرماييد من نمیدانم اشتباه، يک بحث اين است که آيا ما عرض کرديم راجع به ثمن کلب يا نجاست کلب، اين جور احکام در قرآن نداريم، مثلاً کلمه کلب در قرآن داريم، مثلاً مثله کمثل الکلب، اين طور داريمف
س: کلبهم باسط
ج: کلبهم باسط ذراعيه بالوسيط هم داريم، البته آنجا شايد روايت هم باشه از طريق ما الآن نسبت نمیتونم بدم، اما قولی پيش اهل سنت هست که کلب در آنجا مراد سگ نيست، چون آنها مثلاً خيلی شدت داشتند که سگ را نبايد نگهداشت و نجس است و چنين میگفتند مراد يک مثل عرفيه، مثلاً وقتی انسان يک غلامی بردهای داشت میگن مثل سگ شما هستيم سگ اين خاندان، مراد از آن کلبهم باسط هم مراد غلام آنها بوده، غلام آنها هم در کهف خوابيده بوده، نه مراد سگ باشه اين حيوان چهارپای خارجی، غرض اين در بعض کلمات آنها هم هست روايت هم شايد باشه احتمال میدم يقين ندارم اما تو کلمات سنیها من ديدم که مراد از کلب در آنجا غلامٌ، کلبهم يعنی غلام، علی ای کيف ماکان اينها را ما توضيحاتش را داديم، اين که رسول الله در سنت رسول الله راجع به سگ هم رواياتی داريم اين هم جای بحث نيست، و يکی از رواياتی که در سنن رسول الله راجع به سگ داريم، نهی عن رسول الله عن ثمن الکلب اين هم جای بحث نيست، در صحيح بخاری است اصلاً نهی رسول الله عن ثمن الکلب در صحيح بخاری وارد شده، پس محل بحث کجاست که ما ديروز تا امروز هی داريم بحث را الآن امروز هم بحث را ادامه بديم، که آيا اين کلام از رسول الله است يا نه؟ محل کلام اين است که نهی رسول الله عن ثمن الکلب الذی ليس بکلب الصيد، آن با اين قيد دقت کرديد، اين را سنیها هم دارند منسوب به رسول الله ما هم داريم روشن شد، آن کلب مقيد، حالا مثلاً نهی عن به اصطلاح، رخص ارخص رسول الله فی ثمن کلب الصيد، ببينيد ارخص رسول الله فی ثمن کلب الصيد، محل کلام اين است که آيا اين کلب مقيد که با قيد باشه اين در سنن رسول الله است يا بعد صحابه و تابعين و دون تابعين، يا حتی حتی ممکن است بگيم صحابه هم نبوده تابعين اين قيد را اضافه کردند آن حديث رسول الله الآن چيه؟ نهی النبی عن ثمن الکلب الا کلب الصيد اين طوری بوده يا نهی النبی عن ثمن الکلب، ثمن الکلب سحت، اين بحث سر اين قسمته، خوب دقت فرموديد، الآن محل بحث ما روشن بشه و الا در اين که روايات خود اهل سنت دارند که نهی النبی عن ثمن الکلب يا مثلاً ثمن الکلب خبيث، اين را متفق عليه پيش آنهاست حالا ما همين طور که مرحوم استاد در مصباح الفقاهه فرمودند روايات بيع سگ که در وسائل باب14 بود آقايان اگر مايل بودند بازهم به خاطر کتاب اين چاپ جديد به اصطلاح جامع الاحاديث در اين چاپ جديد، در جلد22 ابواب ما يکتسب از باب 15 است معظم اين رواياتی که در اين باب آمده ضعيفه، عرض کردم ديروز ديگه حالا من نمیخواهم تکرار بکنم، همان حديثی که آخرش محمد ابن مسلم و عبدالرحمن ابن ابی عبدالله داشت سندش صحيحه، و الا بقيه ضعيف اند، البته تو آن روايت هم دارند ثمن الکلب الذی لايصيد با قيده نه ثمن الکلب، ثمن الکلب الذی لايصيد سحت، دقت فرموديد.
خب حالا ما در اين بحث الآن، پس محل بحث انشاء الله برای آقايان روشن شد که اصل مطلب اجمالاً ثابت، بحث سر خصوصياته، کما اين که اجمالاً در صحيح مسلم و غيرش يک بحث ديگری هم هست که اگر بخواهيم ربطی به مانحن فيه بديم، بايد از باب ملازمه وارد بشيم، و آن بحث اقتناء الکلب، نگهداری سگ، آن هم يک باب جداگانهای است در کتب اهل سنت دارند که پيغمبر نهی فرمودند از نگهداری سگ چون ملائکه وارد نمیشن، آن وقت اجازه دادند ارخص رسول الله در کلب صيد و کلب ماشيه و کلب حائط، آن بحثی که در آنجا هست در اقتنائه، اشتباه نشه نگهداری سگ، آن بحث هم ثابته، يعنی آن هم رواياتش فراوانه، پيش اهل سنت، پس آن مشکلش باز چيه؟ مشکلش اينه که آيا آن ترخيص را در بيع هم داريم يا نداريم؟ دقت کردين، گفته شده که آن ترخيص در بيع هم آمده، آقايان علمای اهل سنت معتقدند که نه اينجا اشتباه شده آنی که در ترخيص آمده خصوص اقتنائه، در بيع اصلاً ترخيص نيامده، بحث اهل سنت هم انشاء الله روشن شد، يعنی مثل ابن حزم که حالا عبارتش را امروز انشاء الله میخوانيم ايشان قائل است که پيغمبر نهی ثمن الکلب هيچ قيدی هم نزد، و لذا ايشان قائل است که خريد و فروش سگ مطلقاً حتی سگ صيد هم باطله، چون کلب الذی لايصيد را از کلام رسول الله نمیدانن، چون از کلام رسول الله نمیدانن، قبول ندارند، اقتناء را هم قبول داره، چون حديثش صحيحه، اما بين اقتناء و خريد و فروش ملازمه قائل نيستند، آن بحثی که ديروز ايشان مطرح فرمودند که اين ملازمات، اين همان بحثهای ملازمات جزئی است که من عرض کردم، چون من عرض کردم در فقه ما يک ملازمات به اصطلاح بنده کلی داريم يا عمومی داريم، يا عام داريم، مثل ملازمه بين وجوب شئ و وجوب مقدمه، اين را آقايان در فقه دارند از اول ابواب فقه تا آخر ابواب فقه هست ليکن در بحث علمش آوردند تو اصول، چون بحث مقدمه واجب، بحث ضد، بحث اجتماع امر و نهی، و الی آخره اين بحثهای که ملازمات کلی است، معروف به ملازمات عقلی است، يک عده از ملازمات خصوصی است موردی است مثل همين جا، آيا تلازمی هست بين جواز اقتناء و جواز بيع، سؤال؟ نگهداری سگ ماشيه و حائط و صيد جايزه، حالا که نگهدارش جايز شد پس خريد و فروشش هم جايزه، اين يکی اصلاً از مسائلی که در سابق معتقد بودند رأيه، همين است ابوحنيفه میگفت حالا که اقتنائش جايزه پس خريد و فروشش هم جايزه، اين شد مدرسه رأی، مکتب رأی، ابن حزم میگفت نه روايت داريم نهی النبی عن ثمن الکلب در صحيح بخاری اين مطلقه، و رخص رسول الله فی اقتناء کلب الصيد و الماشيه و الحائط، اين اقتنائه ربطی به آن نداره، پس آدم میتونه سگ را تو خانه برای نگهبانی نگهبداره اشکال نداره اما خريد و فروش نمیتونه بکنه، بدون خريد و فروش، دقت فرموديد، من داريم ريشههای بحث را در طرح اسلامش مطرح میکنم که برای شما روشن بشه.
مسأله اقتناء را ما هم مثلاً در اينجا در اين کتاب جامع الاحاديث هم باب 15 از کتاب عوالی اللئالی نقل کرده، و فی الحديث ان جبرئيل، ما عرض کرديم سابقاً انشاء الله اگر توفيقی شد مفصل، عرض خواهيم کرد کتاب عوالی فوق العاده ضعيفه، از کتابهای بسيار ضعيف ماست، حتی مثل صاحب وسائل و حدائق هم به اين اعتماد نکردند از بس ضعيفه، و فی الحديث ان جبرئيل نزل الی النبی فوقف بالباب و استأذن فاذن له فلم يدخل فخرج النبی، حضرت تعجب کردند با اين که اجازه فرمودند، بلی فقال جبرئيل انا معاشر الملائکه، اين حديث به متون مختلف در کتب اهل سنت هست، و آن ظاهراً فکر میکنم خانه ام سلمه هم بوده، به نظرم حالا نوشتند آن خانه زن پيغمبر را هم نوشتند،
س: عايشه؟
ج: نه عايشه نيست نه ام سلمه، گويا تختی هم بوده که حضرت میخوابيدند زير تخت ام سلمه يک توله سگی را بلا نسبت گذاشته بودند برای اين که مثلاً تربيتش بکنه، جبرئيل هم چند روز نمياد، پيغمبر هم ناراحت میشه میپرسند جبرئيل میگه توی اتاق شما سگ هست، تو همين، رسول الله ميبينن زير آن تخت يک توله سگی وجود داره و تا اينها هستند جايي ما ملائکه وارد نمیشيم دقت فرموديد، اين را دليل گرفتند برای اقتناء آن وقت پيغمبر اجازه داد که کلب الصيد و حائط و ماشيه برای اقتناء اشکال نداره.
س: آن هم تربيت شده بوده صدا نمیداده،
ج: بلی معلوم میشه صدا نمیداده.
آن وقت اينجا داره بلی تا فقال النبی لا ادع کلباً بالمدينه الا قتلته اين عرض کردم راجع به قتل کلاب در مدينه يکی در زمان پيغمبر واقع شده نقل کردند، يکی در زمان عثمان، اين هم خودش جزو سنن شده به اين معنا میگن از اين که پيغمبر امر به تقل کلاب کرد پس خريد و فروشش جايز نيست، چرا؟ چون اگر ماليت داشته باشه چطور پيغمبر آنها را کشت بدون اين که پولش را به صاحبانش بده، فوقش يک چيزی است موذی برای مدينه پيغمبر دستور دادند بکشن اما ديگه چرا پول به صاحبانش ندادند اگر ماليت داره، اگر ماليت نداره و لذا پيغمبر کشتند پس اين کاشف از اين که است که خريد و فروشش هم نمیشه کرد اين نحوه ملازمه، مسأله و لا کلباً الا قتلته را هم انشاء الله يادتان باشه در تصوير انشاء الله آنجا مطرح میکنم، فهربت الکلاب، سگها ديگه فهميدند جانشان در خطره فرار کردند حتی بلغت العوالی، الآن هم اسم عوالی را آورديم، بين مدينه و بين همين شارع قربان صاعد و قربان نازل که میگن به عوالی میخوره، تا اينجا میخوره به قباء به اصطلاح، فقيل يا رسول الله کيف الصيد بها و قد امرت بقتلها فسک رسول الله فجاء الوحی، باقتناء الکلاب، اين جاء الوحیاش روشن نيست احتمالاً جزو سنن باشه، التی ينتفع بها، فاستثنی رسول الله کلاب الصيد و الماشيه و کلاب الحرس، يعنی سه تا خوب دقت کنيد، چهارتا هم نيست اشتباه نشه، سهتاست يکی صيده شکاره، يکی به حساب گله گوسفند، سگ گله، يکی هم سگ زراعت، البته سگ زراعت يعنی چون بعضياش زرع داره بعضياش حائط داره، حائط در اصطلاح لغت عرب آن باغچههای کوچک بود، اگر مثلاً باغ بزرگی بود ديگه ديوار نداشت و حائط را به خانه هم گفته شده، لذا سگی که عنوان پاسداری و پاسبانی من حيث المجموع از زراعت، از باغ، از خانه، اينها همه طبق يک عنوان اند، پس سه تا عنوان ما الآن داريم، يک سگ صيد، شکاره، دو سگ گله، سه سگ نگهبان که سه جورش در روايت، چون يک عده اين قدر مقيد بودند که همين سه جور فقط استثناء شده، يکی زراعت، يکی باغ و يکی هم خانه، حالا اگر سگ نگهبان تو خيابان بگذاريم آن نه اين حکم را نداره من باب مثال میخواهم بگم بايد سگ نگهبان اين سه تا قيد، بلکه بعضيا قيود ديگه هم اضافه کردند که بعد خواهم گفت، حالا هم اين سند ضعيفه، و مرحوم شيخ ابوالفتوح رازی هم در تفسيرش از ابی رافع همين را آورده، رخص رسول الله فی اقتناء الکب الصيد و کل کلب فيه منفعة مثل کلب الماشيه و کلب الحائط و الزرع، رخصهم فی اقتنائه، حالا مياد انشاء الله متونش را از پيش اهل سنت میخوانيم.
خب برگرديم به خود مانحن فيه الآن انشاء الله فکر میکنم ديگه محل بحث روشنه، آنی که الآن در ذيل آن حديث داريم مطرح میکنيم، اين است که آيا اين قيد کلب ليس بصيد يا کلب صيد در خود کلام رسول الله آمده يا تو روايات ما مثلاً از ائمه آمده، يکش را خوانديم که شبهه کرديم در روايت باشه، و اما بقيه.
در اين کتاب جامع الاحاديث همين جلد 22 صفحه 216 و حديث شماره 18 از باب 10 ابواب مايکتسب اين را مرحوم شيخ صدوق نقل کرده و قاعدتاً هم ديگه در خصال جزو احاديث عجيبه ايشانه، اخبرنی ابواسحاق ابراهيم ابن محمد ابن حمزه اين از اهل سنته، عرض کردم مرحوم صدوق چون مشايخ اهل سنت زياد داره دو جور مشايخ هم شيعه و هم سنی ايشان برای فرق اين جور با کلمه رضی الله عنه، در خصوص مشايخ نه همهای سند، هرجا گفت رضی الله عنه يعنی آن شيعه است، نگفت يعنی سنيه، اينجا هم نفرمودند مطلب، فيماکتب اليه قال حدثنی سالم ابن سالم و ابوعروّه، در اهل سنت که اسمش مهرانه، مهران الادبی، نه جزو رجاله، نه طبقهاش مناسب اينجاست، اصلاً جزو روات هم نيست، حالا مثلاً اشتباهی شده نمیفهمم چه شده؟ حالا آن آقای که اين نامه را به ايشان نوشته، چه نوشته؟ نمیفهمم و آنی که در کتب اهل سنت مشهور است و جزو اعلام است و در صحيح بخاری و غير بخاری و بسيار روايت زياد داره و جزو ائمه شأن هم حساب میشه سعيد ابن ابی عروّه است پس اين شخص اگر اين آن باشه هنوز من نمیدانم اين ابوعروّه درسته يا نه؟ اگر اين آن باشه، چون طبقهاش هم اينجا نمیخوره، تازه سعيد ابن ابی عروّه تقريباً در اوائل زمان حضرت موسی ابن جعفر وفاتشه، به اينجا نمیخوره، سعيد هم باشه، نمیدانم چيه؟ قال حدثنا ابوالخطاب حدثنا هارون ابن موسی، هارون ابن موسی جزو علمای ماست، حالا تو سنیها هم داريم نمیدانم، قال حدثنی حدثنا قاسم ابن عبدالرحمن انصاری حديث اينجاهاش مدينه است يعنی از اهل مدينه است حالا اين هم سنيه شيعه است الآن تو ذهنم نيست، عن محمد ابن علی مراد اينجا امام باقره، عن ابيه که حضرت سجاد باشه، عن الحسين ابن علی، قال لما افتتح رسول الله خبير دعی بقوسه، اين حديثی است از پيغمبر که نهی از عدهای از امور معروفه، حالا ديگه متونش اينها اينجا نگيم، که پيغمبر بعد از فتح خيبر نهی عن خصاص تسعة، طبعاً اين سند الآن خيلی ضعيفه، يعنی ارزش چيز نداره، عن مهر البغی، و عن کسب الدابه، که در بحث کسب دابه متعرض شديم و عن ثمن الکلب در اين روايت فقط ثمن الکلب است، عرض کردم اين متن که نهی رسول الله عن ثمن الکلب خود سنیها هم معترف اند در صحيح بخاری هم هست، آنی که درش اشکاله، عن ثمن الکلب الذی لايصيد اينش محل اشکاله، پس اين با اين که سندش ضعيفه، اسنادش به رسول الله خود حضرات اهل سنت هم درش مشکل ندارند، ديگه بقيه حديث را نمیخوانم.
از جملهای احاديثی که ما داريم حديثی است که در همين کتاب از جامع الاحاديث نقل کرده، عرض کردم سابقاً خيلی البته سابق، تازگی نه، اين جامع الاحاديث و کتاب العروس کتاب المسلسلات، اينها کتابهای هستند مال يکی از علمای قم، تقريباً قبل از شيخ صدوق، تقريباً معاصر با، تقريباً میشه گفت به يک معنای پدر صدوق، بين پدر صدوق و شيخ صدوق، سالهای سه صد و چهل و پنجا، به نام احمد ابن جعفر قمی کتابهای متعددی داره جزو محدثين قمه، مرد بزرگواری است کتابی هم به نام جامع الاحاديث داره ايشان نقل کردند از هارون ابن موسی، البته ايشان خودش خودش بد نيست اجمالاً میشه راهی درست کرد، اما کتابهاش مشهور نيستند، از هارون ابن موسی، عرض کردم هارون ابن موسی چند دفعه، چندبار ظاهراً متعرض شده باشم از بزرگان اصحاب ماست، از علمای بغداده و از کسانی است که خيلی اهتمام به نقل تراث اصحاب داشته، فکر میکنم شيخ راجع به ايشان گفته، روی جميع اصول اصحابنا، فکر میکنم حالا يا حافظه من يک کمی بهم خورده، به هر حال قدر متيقن مرحوم هارون موسی جزو کسانی است که عدهای زيادی از اصول اصحاب ما را نقل کرده، انصافاً خيلی مرد قابل تقديری است مرد بزرگواری است پسر ايشان با چيز به اصطلاح، با مرحوم نجاشی هم آشنا بوده محمد ابن هارون نوشته، قال حدثنا محمد ابن علی ابن معمر الکوفی درست نمیشناسمش اين معروف بوده به اسم ابوالحسين کوفی و هارون ابن موسی از او اجازه گرفته، شيخ داره ابوالحسين، سمع منه هارون ابن موسی و اجازه، سال به نظرم سه صد و بيست و نه نوشته اجازهاش را مرحوم شيخ عرض کردم در يک جای نوشته، هارون ابن موسی عدهای زيادی از کتب اصحاب را نقل کرده، آنجای که من میدانم حالا شايد کسانی ديگه هم نوشتند من حالا آنی که من خبر دارم، توی کتاب مجمع الرجال قهپايي اگر در اختيار تان باشه در ترجمه هارون ابن موسی، مواردی که شيخ نوشته که هارون ابن موسی روی عنه، يکجا جمع کرده، نمیدانم چهلتاست، پنجاتاست، جای ديگه نديم اين طور قشنگ، آنجاهای که نوشته هست، مثلاً له کتاب رواه هارون ابن موسی، اين طوری جای که ناقل کتابه، علی ای محمد ابن علی ابن معمر توثيق واضحی نشده، مگر بگيم مثل هارون ابن موسی که شيخ اصحاب ماست از او حديث نقل کرده علامت بزرگوارش باشه بد هم نيست، عن محمد ابن الحسين اين که خوبه، عن علی ابن اسباط خوبه، عن ابن فضال، ابن فضال احتمالاً در اينجا مراد پدر باشه، حسن ليکن ايشان عن الصادق نمیشه نقل بکنه، عن ابن فضال عن الصادق عن ابيه، ايشان در رتبه امام صادق نيست، اگر ابن فضال پسر باشه اين اشکال بيشتره، عن ابيه عن آبائه عن النبی قال شرّ الکسب ثمن الکلب و مهرالبغی و کسب الحجام، به هر حال اين روايت هم فعلاً هم به لحاظ مصدر مشکل داره که خيلی مصدر مشهور نيست، هم به لحاظ سند توش مشکل داره، که اين روايت به لحاظ اين که احتمال ارسال قوی داره، خب عرض کرديم اين هم اشکال نداره، چون خود اهل سنت هم اين مقدار را با ما قبول کردند.
از روايات ديگری که داريم که در باره يعنی مانحن فيه میخوره روايتی است که منحصراً و منفرداً فعلاً در کتاب دعائم الاسلام آمده، اين روايت را الآن ما در مصادر خودمان نداريم، من توضيحات کافی در همين اول بحث مکاسب عرض کردم که صاحب کتاب دعائم که قاضی القضات اسماعيلیهاست در مصر و بسيار مرد انصافاً ملای هم هست، مرد اقتدار علمش خيلی خوبه، خيلی از روايات کتابش از همين مصادر ما گرفته، اين نکتهای است که روش فکر بفرماييد اصولاً اسماعيلیها راويان فرهنگی ندارند، يعنی قاضی نعمان که در سال سه صد و شصت و يک، يا شصت و دو است، يا بالای سه صد و شصت، فوت کرده، ايشان فرض کنيم استادش اسماعيلی باشه، استادش اسماعيلی تا امام صادق اين نيست، اصلاً اسماعيلیها ما بين فتره وفات اسماعيل که تقريباً سالهای صد و چهل و پنج بوده، تا تأسيس حکومت مصر دست اسماعيلیها که سال سه صد، دويست و نود و هشت، اين صد و پنجا سال، اصلاً اسماعيلی امامهاشان هم واضح نيست، آنها بهش میگن ائمة الست، خودشان اصطلاحاً ائمه الست بهش میگن، اسم واضحی اصلاً حتی در غير از مصادر آنها وجود خارجی شان خيلی واضح نيست، و اين که در زمان خلفای بنی عباس گفتند اينها سيد نيستند نفی سيادت کردند مشکل همانجا بود انقطاع نسب دارند، بنابر اين اسماعيلیها خوب دقت بفرماييد که کتاب قاضی القضات الی يومنا هذا مهمترين کتاب آنهاست، البته اسماعيلیها الآن نمیدانم مطلعين به دو فرقه اساسی تقسيم میشن، بهره، و بهره هم دوتاست، سليمانی و داودی بهره، ليکن بيشترشان همان داودی اند، و آقاخانی، آقاخانی که اهل هيچی نيستند، نه نمازی نه روزيه، نه حجی، هيچی، اذا عرفت الامام فاصنع ما شئت، اگر آقايان گاهی در تاريخ میخوانن خطابی و ابوالخطاب در کوفه چنين گفت، چنان گفت، بخواهند تصويرش در زمان ما بکنن، به همين آقاخان فعلی مراجعه بکنن، همان خطابيه که میگفتند نستجر بالله ارتکاب محرمات میکردند، اين آقاخان هم فعلاً ارتکاب میکنه، شراب و همه چيز میخوره، غرض نماز هم نمیخوانن، اذا عرفت الامام فاصنع ما شئت، همان کاری است که الآن آقاخانیها دارند، مهم اين است که آقاخانیها را انسان بشناسه، نمیدانم امام پنجا و يکم و پنجا و دومه، چون امامی، در فرق شيعه تنها فرقهای که امام حی در دسترس دارند همين آقاخانیها اند، چون آن بهرهها هم امام شان غائب است مثل ما، علی ای کيف ماکان اما بهرهها آدم مقيدی اند، مدعی اند، و اهل نماز، روزه، اهل عبادت اند، اهل فسق و فجور نيستند، بهرهها دانشگاهی دارند الجامعة الصيفيه در هند، برای تربيت مبلغ، در آنجا کتاب اساسی شان همين دعائمه، الی الآن تا همين لحظهای من در خدمت تان هستم، کتاب اساسی بهرهها، يعنی اسماعيلیهای متدين همين دعائم الاسلام است، و همين يعنی چيزی ديگه هم نيست، يعنی هرچه از قلم قاضی نعمان درآمده به درد کار اينها میخوره ديگه هم ندارند، دقت فرموديد اين راجع به کتاب دعائم، ليکن به هر حال ما اين را میدانيم که قطعاً کتاب دعائم از مصدر نقل کرده، ما الآن اين مطلب را داريم که دعائم احاديثی داره که همين مثل احاديث ماست از ائمه هم است، از سول الله هم است، اما پيش ما آن اصلاً نيست به هيچ وجه نيست، حالا چه بوده درست الآن نمیتونيم چيزی بگيم، الآن ما با بعد بيش از هزار سال از زمان دعائم و با نبودن آن مصادر در اختيار ما نمیتونيم راجع به اين مطلب چيزی بگيم، علی ای حال در کتاب دعائم هم اين طور آمده عن رسول الله انه نهی عن ثمن الکلب العقور، اين نيست، متن بحث سر متنه، روشن شد بحث ما، اين متن ثابت نيست، و عن علی انه قال لابأس بثمن الکلب الصيد اين را هم ما نداريم،
س: فقط تو دعائم آمده،
ج: فقط دعائم آمده، خوب روشن شد، پس الآن به عنوان اسناد الی رسول الله در مصادر شيعهای غير امامی داريم، در کتاب دعائم، اما ايشان از کجا گرفتند آن را هم نمیدانيم، ليکن من در بحثهای مفصلی عرض کردم که فعلاً جاش اينجا نيست، يک کتابی بوده که اين زمان حضرت امير به اصطلاح نوشته شده و منتشر شد و انتشار خوبی هم داشت، مخصوصاً زيدیها خيلی روش به قول امروزیها مانور میدادند، اين کتاب اسمش القضايا و السنن و الاحکام بوده، اين کتاب در بعضی از نوشتهها به حضرت امير نسبت داده میشه میگفتند حضرت امير اين را نوشته، در بعضیها به حارث اعور همدانی نسبت داده اند، ليکن در معظم نوشتهها به ابورافع نسبت دادند، القضايا و السنن و الاحکام، من در همان بحث اثبات کردم اين کتاب در اختيار دعائم بوده اين کتاب، و اين کتاب من عرض کردم اصلاً تقريباً از قرنها دوم بين اماميه بين ما متروک شده، حالا هم چرا؟ خب بحثهای طولانی داره ما هم دقيقاً نمیدانيم اما احتمالات يعنی مثلاً فرض کنيم اين که وقتی دعائم دعائم به لحاظ طبقه مابين کلينی و مابين صدوقه، طبقه صاحب دعائم مابين کلينی و صدوقه، چطور شده در مصر در اختيار اين آقا بوده آن کتاب، قبل از او مثلاً به سی سال، چهل سال در اختيار کلينی نبوده، قطع داريم ما اين کتاب حتماً در آن زمان موجود بوده بلکه شواهد خود کتاب نجاشی هم مشعری به همينه که کتاب در آن زمان موجوده، اما اصحاب اصلاً از او نقل نکردند و اين هم يک چيزی عجيبيه، کتاب منسوب به اميرالمؤمنين ليکن ازش نقل نکردند ما به طور طبيعی اين احتمال را میديم، به طور طبيعی که اگر دعائم عن علی نقل کرد و در مصادر ما نبود از آن کتاب باشه، به طور طبيعی احتمال میديم، نه اين که يقين داريم حالا، و بعيد هم نيست که در کتاب علی ابن ابی طالب قضايا و سنن اين طور بوده و قد نهی رسول الله عن ثمن الکلب العقور، درست اميرالمؤمنين نسبت دادند و خود حضرت فرمود ليکن لابأس بثمن کلب الصيد، آن وقت کلب عقور عرض کردم در کتب اهل سنت هم نيست حالا مشکل کار اينه اصلاً اين کلمه کلب عقور نه در مصادر ما هست و نه در مصادر اهل سنت، چون در مصادر اهل سنت هم باشه الکلب الذی لايصيد، ليس بکلب الصيد اما عقور ظاهراً کلمه عقور يعنی سگ ولگرد آن وقت اين مطابق میشه با همان فتوای ابوحنيفه که اگر سگ دارای منافع بود میشه خريد و فروش کرد دقت کرديد، بنده سابقاً در همين بحثها ظاهراً عرض کردم انشاء الله اگر فرصتی شد توضيح، اصولاً ابوحنيفه در اصطلاح علمای خودشان خيلی متعصب به فقه علی ابن ابی طالبه، چون ابوحنيفه از تابعينی که در کوفه بودند که شاگردهای حضرت امير اند ياد گرفته مثل ابراهيم نخعی مثلاً، عرض کردم در زمان عثمان عبدالله ابن مسعود به کوفه آمد، شايد هم زمان عمر، زمان عثمان که يقين دارم، الآن تو ذهنم نيست، و اولين کسی که معارف دينی را در کوفه ياد داد به مردم عبدالله ابن مسعوده، بعد هم سه سال حضرت امير دوران خلافت شان در کوفه بود لذا در اصطلاح اهل سنت مکتب کوفه به طور طبيعی حتی سنیهاش خيلی متأثر اند به اين دو شخصيت صحابه به قول خودشان يکی عبدالله ابن مسعود و يکی هم علی ابن ابی طالب، و احتمالاً و العلم عندالله اينها را ما شواهدش را جمع کرديم اطمينان بهش داريم اما الآن نمیتونيم چون مصادر در اختيار ما نيست احتمالاً اين مطلب تو همان کتاب بوده، پس فتوای ابوحنيفه هم روشن شد، الآن ملاحظه میفرماييد من امروز ديگه وقت تمام شد، میخواستم عبارات سنیها، به ابوحنيفه اشکال کردند که آن روايت در اقتناء کلبه شما چرا در بيع کلب قائل شديد اين ملازمه است شايد ابوحنيفه اين روايت در اختيارش بوده در همان کتاب قضايا و السنن، چون عرض کرديم اين کتاب قطعاً در اختيار اهل کوفه بوده هيچ درش شبههای نيست، کتاب القضايا و السنن و الاحکام، چون شرح خيلی طولانی داره، نمیدانم ده ساعت، دوازده ساعت راجع به اين کتاب صحبت کرديم جلسات شايد پنجشنبه، نمیشه اينجا الآن آن صحبتها را مطرح کرد، اجمالاً احتمالاً مثل ابوحنيفه به همين روايت متأثر شده باشن، چون معنای اين روايت خوب دقت کنيد نهی النبی عن ثمن، ثمن هم هم داره اينجا پس مال خريد و فروشه ما اقتناء هم نيست، آن وقت الکلب العقور هم داره، کلب عقور يعنی سگ ولگرد، مفهومش چيه؟ چون ايشان قائل به مفهوم وصف هم بوده، مفهومش اينه که سگ که دارای منافع باشه اشکال نداره، نه کلب الصيد سگی که دارای منافعه، چرا؟ چون کلب العقور يعنی سگی که ولگرده هيچ منافع نداره و شايد استظهار آن هم همين بوده، آن سگهای هم که پيغمبر به اصطلاح در مدينه سگها را بکشند همين سگهای ولگرد بود که در کوچهها ول بودند، و الا اگر کسی تو خانهای خودش يا برای صيد خودش، آن مخصوصاً سگ صيد را اصلاً تربيت میکردند يک غذای مخصوص بهش میداند که اصلاً خوب بتونه صيد را بگيره، يک خصوصيات خاصی که داره، اين را که معلوم نيست که پيغمبر تو کوچه و خيابان بکوشند، دقت میفرماييد استظهار مجموع استظهار ابوحنيفه اين بوده که سگهای ولگرد نه ليس بکلب الصيد، باز عنوان فرق کرد البته ما غرض مان شرح فقه ابوحنيفه نيست، ليکن میخواهم بگم اين جور روايات را چون ريشه تاريخی به ما هم داره، الآن ما اين روايت را در هيچ مصدر از مصادر خودمان نداريم سنیها هم ندارند، اصلاً تعبير به کلب العقور را سنیها ندارند، و لذا من احتمال میدم و از آن طرف هم صاحب دعائم جزماً مصدر داره يعنی هيچ درش شبههای نيست در اين مطلب، ما کل اين رواياتی که اين لسان را داره احتمال میديم، از کتاب القضايا و السنن و الاحکام باشه، دقت فرموديد اين هم راجع به اين، آن وقت اين، پس ما الآن عن رسول الله در اين جهت اين روايت را هم داريم که متأسفانه آن هم قابل اعتماد نيست و قابل حساب نيست اين راجع به اين قسمت.
از جمله رواياتی که باز به البته روشن شد تا اينجا هم فکر میکنم ما نه فقط عن رسول الله نداريم در اين قيد عن علی هم نداريم، بلی در کتاب سکونی اين بوده اين روايتش هم در اين کتاب صفحه 213 ايشان من چون اين روايت را در بحث ميته شرح دادم ديگه نمیخواهد شرح شرح طولانيه، کتاب روايت سکونی که مرحوم کلينی قال السحت ثمن الميته و ثمن الکلب اين را که از علی ابن ابی طالب ايشان نقل کرده باز توش کلمه کلب صيد نداره حالا اين حديث در يک مصدری اين به پيغمبر هم نسبت داده شده، عرض کردم يک حديث طولانی چند صفحهای است، در آخر چندتا حديث است نه يکی، آخر جلد چهارم من لايحضره الفقيه، يکش به عنوان مناهی النبی، نهی النبی عن کذا، کذا، يکش به عنوان وصية النبی لعلی، يا علی افعل کذا و کذا، در آنجا هم آمده يا علی من السحت ثمن الميته و ثمن الکلب اين جوری شروع میکنن، من عرض کردم حديث مناهی النبی، حديث وصية النبی لعلی، وصية النبی لابی ذر، تمام اينها به لحاظ ترکيبی مجعول اند ساختگی اند، هيچ کدامش اصل ندارند، موضوع اند، مفردات شان اصل دارند، اينها افرادی بودند خوش ذوق بودند، سی تا چهل تا پنجا تا روايت، بعضياش مال ابن عمر، بعضياش مال عايشه است، بعضياش مال ابوهريره است، بعضياش مال عبدالله ابن مأمون، همه را گرفتند حذف اسناد کردند يک يا علی اولش گذاشتند شد وصية النبی لعلی و الا اينها روايتی ما به اين عنوان نداريم، يا اباذر اولش گذاشتند، آن مفرداتش معظمش موجوده اما باسانيد متعدد، مثلاً اين در کتاب سکونی بوده، پس ما عن علی هم در اين جهت نداريم البته با قيد، يعنی آن يکی را داريم که بدون قيده، از جمله رواياتی که باز به علی ابن ابی طالب نسبت داده شده در کتاب جعفريات که من عرض کردم آن هم کتاب سکونی است آنجا هم داره و ثمن الکلب و اجر الشرطی، و الی آخره، آن هم ما داريم عن علی که آن هم سندش کاملاً گير داره، اين راجع به اين رواياتی که ما الآن در اينجا، ديگه حالا اگر اجازه بفرماييد دوتا روايت هم از سنیها بخوانيم که کتابش را آورديم اقلاً دو سه روزه، عرض کنم من سابقاً عرض کردم آقايونی که مايل اند انشاء الله تعالی اين کار خوبه بشه، حالا بحث فقط سگ نيست، اين کتاب نصب الرايه شنيدم در قم افست شده اين کتاب به اصطلاح مال حافظ زيلغ است، زينل به اصطلاح از مناطقی است در جنب بحر دريای سرخ آنجا زيلغ، ايشان خودش حنفیه، اين حافظ زيلغ يک کمی هم متعصبه، اما بسيار کتاب مفيديه هر حديثی را خوب استخراج کرده، حتی بعضی از مصادرش که الآن موجود هم نيست، يعنی هنوز چاپ، نه اين چاپ نيست نسخ خطی هم ازش ندارند، برای آقايون اگر بخواهن آشنا بشن، خوب بررسی میکنه، آن وقت ايشان احاديثی را که به عنوان سحت آمده نقل کرده خيلی قشنگ، يکش اينه ان مهر البغی، اين را نوشته ابن حبان در صحيحش نقل کرده، مهر البغی و ثمن الکلب و کسب الحجام، مشهور در متون اهل سنت اين ثلاثيه، بغی، يعنی پولی تردامنها به اصطلاح میگيرند و حجامت و پول سگ، باز آن وقت چند سند هرکدام را بررسی کرده راجع به آن صحبتهای کرده، مثلاً ثلاث کلها سحت، کلهن سحت، اجر الحجام و مهر البغی و ثمن الکلب، و روايت. باز داره که السحت ثلاثه، از صاعب ابن يزيد، مهر البغی و کسب الحجام و ثمن الکلب، باز روايت را از عمر نقل میکنه ثمن الکلب سحت، و من نبت لحمه من سحت، فلهنا، اين را هم ما داريم، اين از امام رضا در آن روايت چيز خوانديم وشاء و السحت فی النار، ثمن المغنية و الکلب سحت، و الکلب الذی ليس بکل الصيد ظاهراً و السحت فی النار اين را هم اينها دارند، آن وقت غير از اين در بخاری داره نهی عن ثمن الکلب و مهر البغی و حلوان الکاهن، آن آدم يک شيرينی، حلوان شيرينی که برای کاهنها میبردند، برای اينهای که طلسمات و نمیدانم جن گيری میکنن، يک پولی به عنوان به اصطلاح چشم روشنی برايشان میبردند آنها هم داره.
باز حديث رافع اين خديج که معروفه، ثمن الکلب خبيث، مهر البغی خبيث، و کسب الحجام خبيث، آن وقت اين يک روايتی اينجا داره، خوب دقت بکنيد من اين را میگم برای اين که زمينه بشه برای آينده خودمان، ببينيد اين کتاب نصب الرايه، يک کتابی است به نام الهدايه مال مرقينانی الآن هم طلاب حوزههای علميه سنیهای ايران همين کتاب متن فقهی شان است، به جای شرح لمعه ما هدايه مرقينانی میخوانند، و انصافاً کتاب خوبيه هدايه مرقينانی به دقت و ظرافت لمعه ما نيست اما کتاب بدی نيست اين کتاب الآن در پاکستان افغانستان خود حجاز، جاهای ديگه اين کتاب هنوز جزو کتابهای درسی است البته حنفیه، اين مرقينانی خودش حنفي است، چه میدانم تفاسير و حواشی فراوانی هم داره، اين کتاب فقط رواياتی که در متن کتاب هدايه مرقينانی است، نصب الرايه لاحاديث الهدايه، در کتاب هدايه، خوب دقت کنيد اين کتاب هدايه مرقينانی قبل از شيخ طوسی ماست، در کتاب هدايه اين طور داره، روی عن النبی انه نهی عن بيع الکب، خوب دقت کنيد کلمه بيع داره الا کلب صيد او ماشي، روشن شد روی عن النبی نهی عن بيع الکلب قلت، قلت همين مال آقای زيلغی، غريب بهذا اللفظ میگه ما همچو لفظی را نداريم، خوب دقت کرديد، روی عن النبی انه نهی عن بيع الکلب الا کلب صيد او ماشيه، بعد ايشان میگه که بلی، بلی حالا بعد عرض میکنيم، ايشان میگه ما به اين لفظ نداريم، آنی که داريم اين است نهی عن ثمن الکلب الا کلب الصيد، سندش را هم نقل میکنه در ترمزی بعد میگه ضعيفه، میگه جابر هم نقل کرده آن هم ضعيفه، سند جابر اين طوره، ان النبی نهی عن ثمن الکلب و السينور الا کلب الصيد اين دوتا سند، و قال حديث منکر اين را هم قبول نداريم، باز ديگه آنجا هست، نهی عن ثمن الکلب و السينور، میگه خرابه، دقت فرموديد، بعد چه میگه؟ و الاحاديث الصحيحه عن النبی(ص) فی النهی عن ثمن الکلب خالية عن هذا الاستثناء، که کلب صيد و انما الاستثناء فی احاديث النهی عن الاقتناء آنجا با اينجا اشتباه شده روشن شد، فلعله شبه علی من ذکر فی الحديث النهی عن ثمنه، من الروات، تازه اين هم مال صحابه هم نيست، الذين هم دون الصحابه و التابعين، روشن شد پس در قرن چهارم سال سه صد که اين هدايه مرقينانی بوده، حديثی بوده عن رسول الله روی عن النبی نهی عن بيع الکب الا کلب صيد او ماشيه، که خود ائمه حديث گفتند به اين مقدار اصلاً نداريم، ماشيهاش را که اصلاً نداريم حالا شما بياييد برگرديم به کتاب وسائل اين را اينجا گفتم که بعد ديگه خود شما بحثهايش را ملاحظه بفرماييد اين بحث را انشاء الله صاحب مکاسب در بحث استثناء بيع سگ خواهد آمد، اين قدر مرحوم شيخ احتمال داده، ببينيد اين عبارتی که در هدايه مرقينانی بود، و قال الشيخ فی المبسوط، همان باب 14 يجوز بيع الکب الصيد و روی ان کلب الماشيه و الحائط مثل ذلک، زده به بيع، شيخ میگه شيخ انصاری، چون شيخ نقل کرده و فلان پس اشکال نداره، از آن ور هم میگه نه سند نداره، از آن ور میگه همين جور مفصل شيخ انصاری در اينجا، آقای خويي هم بحث فرمودند که نه ديگه به هر حال مرسل است ولو مرسل اسمشه شيخ است، اصلاً ريشههای اين حديث روشن شد، اصل حديث که به عنوان
15: 43
تو مصادر فقهی اهل سنت قبل از شيخ طوسی آمده، و خود حديث شناسان اهل سنت گفتند با اين مقدار که ماشياً توش اضافه شده که نداريم، آنی که الآن ما داريم فقط کلب صيده آن هم ضعيفه، خوب دقت کردين، اين مطالب را مقايسه بفرماييد با مطالبی که شيخ و آقای خويي و ديگران در اينجا، در ذيل اين و روی کلام مبسوط گفته اند، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.