مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1395/9/23 مکاسب محرمه
- اصول 99-1398 » اصول شنبه 1398/7/20
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- اصول 98-1397 » اصول چهارشنبه 1397/12/22
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج دوشنبه 1399/7/28
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/8/19
- تاریخ شفاهی » خاطرات آيت الله مددي موسوي از تدوین جامع احادیث شیعه توسط آیت الله بروجردی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 29 – 10 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط (بحث های مقدماتی)
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1385-109
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
ديروز عبارتی را از مرحوم ميرزای شيرازی قدس الله نفسه مرحوم حاج محمدتقی شيرازی خوانديم، راجع به اين که مرحوم شيخ فرموده بودند که اگر اصالة الحل در يک طرف جاری بشه در مشتبه به ميته، بيع، پس جواز ارتکاب، ارتکاب احد الطرفين مساوق است با جواز صحت بيع، در خريد و فروش هم میشه، مرحوم ميرزا اشکالی کرد که با اصالة الاباحه بر فرض جاری بشه با قطع نظر از اشکال علم اجمالی واينها اصالة الاباحه جواز را درست میکنه اما اين که بيع الميته هم صحيحه اثبات نمیکنه، عمده اينه، ما در اينجا مشکل مان فقط مسألهای جواز ارتکاب نيست، مشکل ما اين که میدانيم يکی از اين دوتا ميته است علم داريم به اين ميته در بين وجود داره، ممکن است بگيم میتونيم يکش را مصرف کنيم، اما چون میدانيم يکش ميته هست يک اصلی که بيايد بگه اين ميته نيست و مذکی است اين نداريم چنين اصلی ما نداريم بلی اگر اصلی جاری بشه، بگه که اين مذکی است درسته حرف ايشان درسته، مثلاً دوتا گوسفند است يکش ميته است يکش نيست، اما اين دوتا يکش در بيرون قصابی است يکی داخل قصابی، قصابی داره يکش را میفروشه، خب اينجا يد مسلم برش هست علم اجمالی را هم انحلال میکنه، طبق قاعده سوق مسلم، يد مسلم اين است سوق مسلم خب آنی داخل قصابی است داره میفروشه مذکی است پس مانع نداره، اما اگر فقط بخواهيم با اصالة الاباحه اثبات بکنيم اصالة الاباحه نمیگه ميته نيست، میگه يجوز الانتفاع يجوز الاکل، اما نمیگه ميته، دقت فرموديد، اين حرفی بود صحبتی بود که مرحوم ميرزای شيرازی فرمودن، و ما به زبان خودمان به اصطلاح خودمان باز تقرير ديگری شبيه اين تقرير و آن حاصلش اينه که اصالة الحل بنابر استفاده از مجموعهای ادلهاش يک اصل غير تنزيلی است، اگر اصل تنزيلی باشه بلی میگه ميته نيست يا مذکی هست يا ميته هست، اما اصالة الحل يک اصل غير تنزيلی است اصل غير تنزيلی اثبات ميته نبودن نمیکنه اثبات مذکی بودن نمیکنه، طبيعت اصل غير تنزيلی اين نيست، اين خلاصه کلام ايشان.
از مرحوم استاد در مکاسب محرمه پنج تا اشکال ديروز نقل کرديم به ايشان، عمده اشکالات به يک چيز بر میگرده و آن اين که اطلاق اصالة الحل همه چيز را درست میکنه حتی خريد و فروش را، اين خلاصهاش مثلاً.
اشکال سوم ايشان بود ظاهراً يا چهارم ايشان بود که بلی حالا که يجوز اکل سائر انتفاعات پس ملکه حالا که ملکه پس خريد و فروش هم جايزه ما اشکال کرديم به مرحوم استاد که اين جواب ايشان عجيبه آن بحث ملک نداره آن بحث ميته و غير ميته داره، ميته و مذکی داره ايشان چطور مطلب را، بعد که شب رفتم خانه فکر کردم نه مراد ايشان چيز ديگه بوده من ظاهراً يک کمی عجله کردم، گفت در کلام بزرگان نبايد عجله کنيد، چون مرحوم ميرزای شيرازی، توضيح بحث ديروز را عرض میکنم ميرزای شيرازی بحث در ميته و مذکی بود و میگفت با اصالة الحل در يک طرف شما اثبات نمیکنيد مذکی است يا اثبات کنيد ميته نيست اين يک بحث، گفت کما، بعد يک تنزيلی زد که اگر يک مالی باشه نمیدانه مال خودشه يا مال کسی ديگه است، آنجا هم يجوز له التصرف ولايجوز له البيع، اين يک مثاله ديگه، يعنی در حقيقت ميرزای شيرازی دوتا بحث را مطرح کرده، يک اختلاط ميته و مذکی به لحاظ بيعش بنابراين که اصالَة الحل در يک طرف لابعينه جاری میشه بنابراين، ايشان میگه بر فرض هم اصالة الحل جاری شد اصالةالحل اصل غير تنزيلی است اثبات میکنه جواز تصرف را اثبات نمیکنه که شما بيع ميته نيست، علم اجمالی يکش ميته است بيع ميته صدق میکنه دقت فرموديد اين يک.
يکی هم آن نظيرش بود ظاهراً اين اشکال مرحوم استاد به آن نظيره است من اشتباه کردم و لذا هم ديروز تعجب کردم خب يعنی چه واقعاً حرف ايشان عجيبه که جواز اکل و سائر انحاء تصرف يعنی ايشان
19: 4
میکنه ملکه، بحث ملک اينجا مطرح نيست، بحث ميته، خب ديگه میگم يک جور اين عبارتها پشت سرهم آمده که موجب اين توهم من شد، ظاهراً اين مثال ايشان که تصرف و انحاء تصرف دلالت بر ملک میکنه مناقشه تو آن مثال ديگر ايشان نه تو محل بحث، من ذهنم هنوز تو محل بحث، محل بحث آن ميته است خب اين که فراموش نکردم محل بحث ميته است اما ظاهراً ايشان يک مثال هم زد اين مناقشه ايشان میگم چون يک آقای معاصر هم نوشته پنج تا اشکال کرده ذهن من رفت پنج تا اشکال تو محل بحث ذهن من هم مشوش شد نه به محل بحث پنج تا اشکال نکرده ايشان يکش به آن مثال نه به محل بحثه، آن اين مثال اين بود ک اگر مالی باشه مردد باشه که مال آنه يا مال شخص ديگری است دقت فرموديد، يک مال مردد آن اصالة الاباحه اثبات نمیکنه که تو میتونی بفروشی عرض کردم يک کسی هم ابتلاء به اين پيدا کرد گفت من از مرحوم آقای خويي پرسيدم من مباشرتاً ازش نشنيدم کسی برایم گفت، مرحوم آقای خويي فرمودند که میتونی درش تصرف بکنی اما نمیتونی بفروشی، میتوانی میتوانی در او تصرف بکنی اما نمیتوانی بفروشی، مثال اين رفته بودم حمال کفشهام را گذاشتم، کفشهام نيست و ديدم يک کفش مشابه آن هست کسی ديگه هم نيست تو حمال، آقای خويي فرمودن که آن کفشها را میتونی بپوشي اما نمیتونی بفروشی، ايشان تعجب کرده بود خب اگه بپوشم تصرفه ديگه، خب تصرف بايد ملک باشه، از آن طرف هم نمیتونم بفروشم، يا ملک است يا نيست؟ اين چه جوری میشه اين مطلب را اينجا مرحوم ميرزای شيرازی توضيحش را داده ميرزای شيرازی اين پس ميرزای شيرازی در حقيقت دو مطلب را آورده يکی آن محل کلامه، يکی هم تنزيل کرده، اشکالات مرحوم استاد در مکاسب محرمه چهارتاش به مطلب اصل مانحن فيه است يکش به تنزيله، ايشان مرحوم، اما کلام مرحوم ميرزای شيرازی بر کلام استاد، آنها من عرض کردم ايشان نوشته که شما از ترخيص اثبات ميته بودن در مانحن فيه يا ميته نبودن يا مذکی بودن نمیکنه، بنده تقرير دادم اين بود که من چون مفصلاً عرض کردم بنده عرض کردم بايد اختلافاتی که با اين آقايان همه داريم تقرير ما در اصول تنزيلی و غير تنزيلی فرق میکرد، خلاصهاش اينه که در اصول تنزيلی تعبد بيش از اصول غير تنزيليه، عرض کرديم مرحوم نائينی قدس الله نفسه میگه اصول تنزيلی اصولی هستند که در آنها جری عملی به لحاظ انه هو الواقع مؤدای اصل هو الواقع ايشان تعبيرش اين طوره، ما عرض کرديم حرف ايشان هم بد نيست، اما نکتهای اساسی به نظر ما اين نيست نکته اساسی اين است که در اصول غير تنزيلی فقط روی وظيفه عملی رفته روی سلوک عملی اما در اصول تنزيلی اضافهای بر سلوک عملی يک نوع رؤيت تنزيلی است، نه مرئی تنزيله، مرحوم نائينی مرئی را تنزيل میدانن ما خود رؤيت را تنزيل، در باب استصحاب مخصوصاً چون اين تفسير هم معروف شده ابقاء ماکان علی ماکان اين ابقاء ماکان و لذا ديروز هم پريروز هم از عبارت مرحوم آقاضياء خوانديم ابقاء المتعلق متعلق اليقين ايشان تعبيرش اينه، ما عرض کرديم نه ظاهراً حقيقت استصحاب ابقاء المتعلق نيست توسعة اليقينه نه توسعة المتعلق، حقيقت استصحاب اين نيست که ديروز زيد زنده بود امروز هم زيد زنده است حقيقت استصحاب اين است که ما يک رؤيتی، به اصطلاح يک علمی يک صورت ذهنی از وجود زيد داريم در استصحاب آن صورت ذهنی توسعه پيدا میکنه، به مرحله بقاء اين تنزيل اينجاست نکته اساسی تنزيل در باب اصول تنزيلی در مثل استصحاب مخصوصاً چون استصحاب حجيتش عقلائی است اين طور نيست که غير عقلائی باشه ليکن يک مقدار موارد شک درش، مثل شک در مقتضی، مثل استصحاب در شبهات حکميه کليه، مثل استصحاب در شرائع سابقه، مثل استصحاب تعليقی مثلاً ممکن است يک عده از مواردش را استصحاب زمان، خود زمان نه زمانيات ممکنه يک عده از مواردش پيش عقلاء مختلف فيه باشه اما يک مقدارش ارتکاز عقلاء است ما اصرار مان اين بود که بايد اين ارتکاز عقلاء توضيح داده بشه، اين توضيح را عرض کردم اين توضيح اين جور نيست که مثلاً امثال شيخ الرئيس يا امثال شيخ انصاری فقط، اين چيزی است که شماها دارين همه ما داريم اين عموميه، يک چيزی است نيست که حتماً عقلاء و فلاسفه درجه اول احرازش بکنه نه ماها هم داريم آنچه که ما داريم در حقيقت میخواهيم تحليل ما فی النفس را بگيم ما در نفس خودمان چه احساس میکنيم، ما اعتقادمان اينه خلاصه بحث اينه، در باب اعتبارات قانونی چون تنجز تابع حجيته، حجيت هم تابع تصور ذهنی و صورت ذهنی است، تارتاً ما از آن حکم يا موضوع هيچ صورتی ذهنی نداريم، هيچ نحو تنجز نمياد، تارتاً داريم اين صورت ذهنی تارتاً صورت ادراکی ماست، مثلاً من میبينم اين استکان نجسه، اين صورت ادراکی منه، و تارتاً صورتی ابداعی ماست، نفس ابداع میکنه صورت ابداعی معيارش اينه که نفس به دنبال حد العلم میره نه به دنبال حد الواقع اصولاً ما تو زندگی مان در بحث حجيت در باب اعتبارت حتی دستوری که پدر به پسر، زن به شوهر، شوهر به، همچون میگم زن به شوهر، روی زن سالاری به اصطلاح، زن به شوهر میگه، شوهر به زن میگه
24: 10
قرآنی است الرجال قوامون علی النساء، حالا آن يکش،
27: 10
فمينستها آن وريه، انشاء الله، علی ای حال اين در صورتی اينها همه تابع همين نکته اند، يعنی ما دائماً يا دنبال حد الواقع هستيم يا دنبال حد العلم هستيم، البته اين حد العلم ها يک مقدارش قطعاً باطله، انا وجدنا آبائنا علی هذا، شارع میگه اين که پدرت اين طور گفته، جدت گفته خب بايد بری بررسی کني، اين طور نمیشه اين نيست که ما هميشه حد العلم را دنبالش بريم يک حسابی داره دنبال حد العلم رفتن اما اگر و لذا به نظر اين حقير سراپا تقصير اين طور آمد، ما هرجا دنبال حد الواقعيم اماره است هر جا دنبال حد العلم هستيم اصله، اين قاعده کلی يعنی اگر ما آمديم با ادراکات ذهنی مان تعامل کرديم میشه اصل، اگر آمديم با واقع و اصول خودمان به واقع تعامل کرديم میشه اماره، نکته اماره و اصل هم همينه و لذا عرض کردم ديگه اين کراراً ديگه من عرض کردم چون بحث فقه نمیخواهم تکرار بکنم، اين بحث معروفی را که مرحوم شيخ و ديگران دارن که اگر ما قائل به حجيت ظن شديم، ظن قياسی چطور خارج شد، اينها قياس را اماره گرفتن، شيخ ما عرض کرديم قياس اصله اماره نيست، اصلاً قياس مشکل قياس اصله، اصلاً قياس و استصحاب هردو اصل تنزيلی اند و از يک وادی هم هستند، اصلاً آن کسانی که در اول هم قائل به حجيت قياس بودند همانها هم قائل به جحيت استصحاب در شبهات حکميه بودند، فرقش اين بود که در قياس دو موضوع متغاير بود يکش حکم داشت يکش نداشت، اينها میخواستن از يک موضوع به موضوع ديگه برن به جامع بين شان که جامع را اسمش را علت میگذاشتن، در استصحاب همين چيز بود دوتا چيز بود يکش حکم داشت يکش نداشت اما اينجا موضوع واحد بود دوتا حالت بود اين فرقش فقط اين بود آنجا جامع يک علتی بود که استنباط میکردند فرض کنيد مثلاً خمر حرام بود میخواستن فرض کنيد شرابی را که از نشاسته درست کردن بهش ملحق بکنن میگن اين مسکره آن هم مسکره، پس دوتا موضوعه، ليکن جامع داره از راه جامع میخواستن انتقال، ببينيد اين نکتهاش همان نکتهای است که من میگم شما دارين رو ادراک تان کار میکنين اين همين نکته بود که در روايات داره ان السنة اذا قيست محق الدين، اگر شما آمدين سنن رسول الله را با قياس گفتين دين نيست يعنی چه؟ چون شما دنبال حد علم خودتان رفتين نه دنبال شارع، محق الدين معناش همينه شما بايد برين سنت را از پيغمبر بگيرين حق ندارين با ادراکات خودتان درست بکنيد، ببينيد مرحوم شيخ بعد آخون، بعد ميرزای نائينی آقاضياء همه شان دنبال اين بحث افتادن که ظن قياسی را چه طور خارج بکنيم، بنابر انسداد حجيت ظن مخصوصاً از باب حکومت به حکم عقل اين را ما چه جوری خارجش بکنيم به اين تصور که ظن قياسی مثل بقيه اماراته، مثل خبر واحده من توضيح دادم که اصلاً قياس مثل خبر واحد نيست قياس استصحابه، در استصحاب دو حالته ليکن موضوع واحد در قياس دو موضوع ليکن جامع واحد، نکته چه بود؟ نکته اين بود که میگفتن ما وقتی دليل آمد که خمر حرامه، مثل و لذا هم تمسک
50: 13
فاعتبروا يا اولی الالباب، کسی که قائل به حجيت قياس بودند، اعتبروا يعنی عبور بکنيد، اين اعتبروا از خود عبوره، شما نيايين بگين خمر به عنوانه حرامه، خمر به عنوان اسکار، اسکار شد اين شرابی که از نشاسته میگيرن هم اسکار داره آن هم حرامه، ببينيد در باب استصحاب در شبهات حکميه چه میگفتن؟ میگفتن شما نيايين رو حالت سابق، بيايين رو موضوع حساب بکنيد، عبور بکنيد، آن هم يک نوع عبور بود فرق نمیکرد، زنی خون حيض میبينه اين در نظر عرف با زنی که خون حيض نمیبينه دوتا اند، آن خون حيض میبينه اين نمیبينه میگفت آنجا چون موضوع يکيه زن، اين حکم را رو عنوان خون حيض نبرين، ببرين رو خود زن، اين زن الآن هم موجوده بعد از انقطاع دم هم همان خانم موجوده عوض که نشده اين استصحاب در شبهات حکميه کليه است، استصحاب در شبهات حکميه کليه همين بود که شارع در موضوع واحد خوب دقت کردين، يک حالتش را حکم داده يک حالت همان موضوع حالت ديگرش حکم نداده اما موضوع واحده يعنی جامع، دو حالت جامعش بقاء موضوع آنجا دو موضوع جامعش آن علت حکم، استصحاب و قياس در حقيقت شبيه هم بودند من اين توضيحاتش را دادم ديگه تکرار نمیکنم، پس بنابراين ما در اصول دو کار میکنيم يک دفعه فقط میگيم برو دنبال آن صورت ذهنت برو، مثلاً تو ديدی به اين که ديدی که در اين ميته قرار دادن نه، بخورش اشکال نداره، ببين میگه بخور اصالة الحلی که ما در روايت داشتيم میگه کل شئ فيه حلال و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام منه بعينه فتدعه اين صحبتی که هست اينه يعنی تو انجام بده، يک دفعه نه شارع يک تصرف زائد میکنه، اين تصرف زايد را ما اسمش را گذاشتيم اصل تنزيلی، شارع مياد نه اين که اين را بخور میگه اين مذکی است ولذا ما فارق بين اصول تنزيلی و غير تنزيلی را اين گذاشتم اولاً اصول همهاش تعامل انسان با صورت ذهنی است نه با واقع، هر شما با صورت ذهنی تعامل کرديد اسمش اصله، زيد تا حالا ازدواج نکرده، حالا ازدواج کرده میگيد نه؟ زيد تا حالا بچه نداشته، تا حالا دشته؟ الآن داره میگيد نه، اينها زيد ديروز زنده بوده امروز زنده است میگيد بلی، اينها تعامل با آن صورت ذهنی است دقت میکنيد تعامل با صورت ذهنی اسمش اصله، ليکن تعامل با صورت ذهنی دو جوره، مثلاً فرض کنيد میگيد من در حال سجده شک میکنم که رکوع انجام دادم يا نه؟ میگه تمام بکن نماز را يعنی برو، درست شد يک دفعه همين سؤال را میکنی میگه بلی قد رکعت، میبينيد اين بلی قد رکعت حقيقتاً باز به تنزيل بر میگرده اعتبار بايد برگرده چون مفروض اين که امام که دروغ نمیگه نستجر بالله اين میگه اصلاً من نمیدانم امام که با علم غيب نمیخواهن اعمال علم غيب بفرماين، بفرماين بلی قد رکعت، اين کلام به همه هم گفته میشه، بلی خب ما شک داريم که اصلاً رکوع کرديم يا نکرديم پس اين قد رکعت يعنی چه؟ يعنی من رکوع تو را میبينم تنزيلاً غير از اين معنا نداره غير از اين امکان نداره، من به تو دارم میگم تو رکوع کردی، اين بلی قد رکعت يعنی چه؟ يعنی تو بايد فرض را بر اين بگذاری که رکوع از تو محقق شد نه اين که نمازت را تمام بکن، تارتاً میگه يتم صلاته، اخری میگه نه، رکوع انجام، تارتاً مثلاً شما الآن يک چيزی اينجا میبينيد نمیدانيد حلاله يا نه؟ شارع به شما میگه اين حلاله يعنی چه؟ يعنی مصرف کنيد، خيلی خوب يک دفعه نه، نمیدانيد اين گوشت حلاله يا نه؟ چون مذکی است يا نه؟ يک دفعه شارع میگه بخور،خيلی خوب يک دفعه شارع میگه اين مذکی است اين دوتا لسانه با همديگه فرق میکنه، اگر گفت مذکی است اين میشه اصل تنزيلی اگر گفت بخور میشه اصل غير تنزيلی، عرض کردم مرحوم ميرزای شيرازی قدس الله نفسه اين مطلب را توضيح نداده اين توضيحات از بنده است حرف ميرزا اين است خلاصه حرف ميرزا اگر ما يک ميته با مذکی مشتبه شد اگر شما در اطراف علم اجمالی در يکش اصول ترخيصی مثل اصالةالاباحه جاری میشه، باز شيخ میگه اگر اصالة الاباحه جاری شد میشه بفروشش، ميرزا میگه نه حتی اصالة الاباحه جاری شد نمیشه بفروشش، اين فرق اين دوتا، شيخ میگه شارع که گفت يجوز لک الاکل يجوز لک التناول، يعنی يجوز لک البيع، که بعد عرض کرديم مرحوم آقای خمينی در مکاسب محرمه اصرار داره به تأييد کلام شيخ، که کلام شيخ درسته، ميرزای شيرازی میگه نه، شما ببينيد يجوز الاکل و يجوز التناول يک مطلبه، هذا مذکی ليس بميته مطلب ديگری است، مثلاً شما اصالة الاباحه را اصل غير تنزيلی میدانيد ديگه ذکر کرديم مفصلاً توضيح داديم که چون دو سه روز صحبت کرديم ديگه نمیخواهيم در صورتی که شما اصالة سوق مسلم هم داريد اصالة سوق مسلم اصل تنزيلی است، فرقی بين اصالة سوق مسلم با قاعده حل و اصالة الحله، چون اصالة سوق مسلم قاعده سوق مسلم اثبات میکنه هذا مذکی، مرحوم ميرزای شيرازی میگه شما در اينجا يکش ميته است يکش غير ميته شما بر فرض اصالة الاباحه جاری کرديد، مفاد اصالة الاباحه فقط جواز تناوله، مفادش اين نيست هذا ليس بميتة، اين مفاد اصل، ببينيد اين حرفا را ايشان نزده اين مال بنده است اين مفاد يک اصل تنزيلی است، اصالة الاباحه اصل تنزيلی میدانست، اصالة الاباحه فقط اصل ترخيصيه، يعنی به قول امروزیها اصل وظيفه گراست فقط وظيفه و سلوک را به شما نشان میده تشخيص موضوع نمیکنه اين يک مطلب و لذا برفرض هم جواز تناول باشه ليکن چون ميدانه که ميته است بيع ميته جايز نيست اين ظرافت کار مرحوم ميرزای شيرازی اينجاست که خلافاً للشيخ الانصاری که شما حتی اگر اصالة الاباحه را هم جاری کرديد باز نمیتونيد بفروشيد، شيخ فرمود اگر اصالة الاباحه جاری شد میتونيد بفروشيد، مشکل نداره چون شارع اجازه تناول داده حالا که اجازه تناول داده میتونيد خريد و فروش هم بکنيد، مرحوم ميرزا میگه نه، اين يک.
مثال دوم يک مالی است که مشتبه نمیدانيد مال شماست يا مال ديگری است ميرزا اين مثال را هم زده شما اگر شک کرديد اصالة الاباحه جاری میشه میتونيد درش تصرف بکنيد من توضيح دادم اصالة الاباحه به عنوان يک اصل غير ترخيصی، اصل غير تنزيلی، اصل ترخيصی غير تنزيلی، اصل غير تنزيلی دائر مدار اين است که شما هيچ صورتی از آن عملی که محرمه در ذهنتان نيامده صورت بايد به يک مقداری باشه يا علم باشه يا ظن معتبر، اگر نيامده شما ديگه رها هستين، به لحاظ وظيفه خوب دقت کنيد، و لذا میشه غير تنزيلی، ظرافت نکتهای غير تنزيلی اينه، میگه شما نمیدانيد که اين مال مردمه، همين که، و نمیدانی هم مال خودت، از خانه در آمدی يک دانه کيف دم خانه است نمیدانی کيف خودت يا کيف مردمه؟ ببينيد شما در اينجا در ذهن تان صورتی از ملک مردم نيامده البته از ملک خودتان هم نيامده، چون صورتی از ملک مردم نيامده شما دست تان بازه میتونيد درش تصرف بکنيد، چون عرض کردم تنجز تابع انطباق صورته، ليکن صورت دوتاست يک صورتی که حاکی از واقعه، يک صورتی است که شما درست میکنيد، مثلاً همين کيف همين کتاب تا ديروز ملک زيد بود الآن میبينيم تو کوچه افتاده احتمال میده ملک زيد نباشه اعراض کرده شما چون ديروز صورت داشتيد خوب ببينيد همان صورت را توسعه میديد، يعنی میدانيد که امروز هم هنوز ملک زيده اين اسمش استصحابه، دقت پس بنابراين نکتهای اساسی،
س: چرا بتونه تصرف کنن،
ج: نه اين در جای که استصحاب باشه، نمیتونه،
س: درسته نه صورتی که صورتی ندارن،
ج: میتونه تصرف بکنه،
س: چرا میتونه تصرف بکنه،
ج: چون منعی نيامده، اصالة، کل شئ فيه حلال و حرام فهو لک حلال، ببينيد چون تکليف تابع صوره، تنجزه، تنجز تابع انطباعی است که در شما پيدا میکنه البته ما گاهی انطباعهای احساسی پيدا میکنيم، مثل اين که انا وجدنا آبائنا علی هذا، اينا را شارع ميان نهی میکنه، بايد آن صورت قابل قبول باشه، آن صور قابل قبول يکش خود علمه، يکش اطمينانه، آن صور قابل قبول يکش مثلاً ظنی که فرض کنيد مثلاً خبر ثقه میگه، بنابر حجيت خبر ثقه مثل مرحوم آقای خويي که خبر ثقه را قائلن يا خبر عدل را که عدهای قائل اند، يا خبر مشايخ، هر کسی يک مبنای داره حالا ما چون خبرثقه را حجت نمیدانم حجت خاص يعنی، علی ای کيف ماکان اصلاً حجيت در باب خبر را هنوز قبول نکرديم، ارجاعش به حجيت وثوق و اطمينانه، به هر حال بحثی که در آنجا مطرح میشه شما بايد يک انطباعی پيدا، پس ببينيد در، روش شد تحليلی، اين تحليل مطابق با ارتکازات خودمان است، نمیخواهم بگيم حالا شيخ الرئيس گفته، يا شيخ، ببينيد ما در ذهن ما نکتهای برای حرمت تصرف اين کتاب نيامد، صورتی نيامد، وقتی نيامد همين که نمياد صورت ما رهاييم، يعنی چه رهاييم؟ يعنی میتونم برش دارم، اما آيا اين که صورت نيامد اين اثبات میکنه داخل ملک من و شماست، اين را ميرزا میگه نمیشه، لاتبع ماليس عندک اگر معنايش اين باشه که حالا مثلاً مثل مرحوم نراقی اينها قائل اند که چيزی که ملک تو نيست تو حق نداری بفروشی، و لذا ايشان بيع فضولی را هم باطل میدانه، مرحوم نراقی عدهای از اعلام مرحوم حاج تستری عدهای از بزرگان بيع فضولی را باطل میدانه احتياج به اجازه و اينها نداره، اين که میگه لاتبع ما ليس عندک يعنی چه؟ يعنی تا ملک تو نيست خوب دقت کنيد، تا ملک را نبوده، بايد ملک باشه يعنی صورت ملکی تو ذهن تان بياد، اين بياد يا خودت خريدی، يا رفتی از درختی ميوه را کندی ملک تو شده، يا از پدرت به ارث رسيده بالاخره بايد يک راهی باشه ديگه گفت آن که ارزشش شده از سيم و زرش ز آسمان زر نريخته به سرش، يا خودش دزد بوده يا پدرش بالاخره يا خودش از يک جای گرفته يا مرحوم پدرش يک کاری کرده باشه، اين که ملک که بی سبب که پيدا نمیشه دقت فرموديد، اين صورتی ميرزای شيرازی دقت کردين نکتهای ميرزا، من البته عرض کردم ميرزای اين حرفا را نزده دو سطر بيشتر نداشته، اين تحليل بنده است ميرزا میگه اصالة الاباحه يک اصل ترخيصي غير تنزيلی است اصول ترخيصی غير تنزيلی نکته فنی اش اينه که شما صورت نداريد، ندارد میتوانيد انجام بدهيد، میتوانی انجام بده، اما اگر گفت لابيع الا فيما يملک، لا عتق الا فيما يملک، لا عتق الا فيما يملک، شما اگر توانستيد در يک شخصی در يک ملکی تصرف بکنيد، معناش اين است که میتوانيد آن را هم بفروشيد، اين بتواني بفروشی اين ملک بايد باشه عنوان ملک میخواهد عنوان نقل میخواهد ملک میخواهد آن اصل غير تنزيلی اثبات ملک نمیکنه مثلاً قاعده يد اثبات ملک
17: 25
دقت بکنيد، مثلاً قاعده يد چه کار میکنه و لذا ما همه اين قواعد و همه اصول را تحليل کرديم در قاعده يد شما يک انطباع داريد، انطباع تان چيه تصرف اين آقاست اين انطباع تان است ديگه، الآن میبينيد اين آقا عبا را پوشيده باش میره بيرون مياد، تصرف تو عبا میکنه درست شد اين قاعده يد، اين انطباع شماست، مطلوب شما چيه؟ مطلوب شما ملکه، خب معلومه از نظر قانونی بين تصرف و ملک تلازم نيست شارع همچون تلازم قرار نداده ممکن است يک کسی غصب بکنه، چون شارع غصب را هم قبول کرده، يک کسی غصب کرده تصرف میکنه، پس آنی که منطبع صورت شماست، آنی که انطباع صورت شده تصرفه، آنی که مطلوب شماست ملکه، شارع چه کار میکنه؟ میگه همينی که اين تصرف میکنه اين مالکه، میبينيد اين تنزيل شد، اين تنزيل شد از تصرف اثبات طريق برای ملکيت گرفت، اين شد تنزيل، سر تنزيل اينه، اصلاً نکتهای تنزيل که از تصرف میخواهد چه؟ ملک بفهمد، نمیخواهد بگه چون او تصرف میکنه پس تو هم مباح است به اجازه او در آن مصرف کنيد، اگر میگفت حالا که او داره تصرف میکنه اجازه داد تو هم تصرف، فقط همينه اگر گفت فقط تو هم تصرف بکن آن اباحه تصرفه، ترخيص در تصرفه، آن ملازمه با ملک نداره لذا ما چرا قاعده يد را اصل تنزيلی میدانيم اصل محرز میدانيم چون به قاعده يد اثبات ملک میکنه نه جواز تصرف، در روايات قرعه دقت بکنيد، در روايات تعبير شده به سهم الله لايخطی، يعنی چه؟ يعنی آنی که الآن شما بالواجدان داريد، قرعه زدين آمد که اين آقا مثلاً اين ملک اين آقاست، مثلاً در باب آن نطيئه غنم که درش موطوء هست شما قرعه زديد معلوم شد به قرعه آن غنم موطوء مثلاً اينه، خب اين ادراک شما فرض کنيم قرعه انداختين شيرخط انداختين به قول امرزویها، شيرخط انداختين به قول امرزویها، شيرخط انداختين در آمد اينه، مطلوب چيه؟ مطلوب اينه که موطوء واقعی را شما میخريد، شما دنبال موطوء واقعی هستيد خب بين اين دوتا تلازم که نيست، ببينيد میگه سهم الله لايخطی، يعنی اين که قرعه زدين خدا به شما اجازه قرعه داد سهم الله يعنی بعد از اين که خدا اجازه قرعه داد اين ديگه خطا نمیره يعنی اين همان موطوئه، اين لايخطی هرجا لسان لسان رؤيت به واقع بود، آنجا میشه اصل تنزيلی، لذا قاعده قرعه اصل تنزيلی است استصحاب اصل تنزيلی است، سوق مسلم اصل تنزيلی است يد مسلم، اينها همه اصول تنزيلی هستند، نکتهای اصل تنزيلی، قاعده تجاوز يا فراغ اصل تنزيلی است چون میگه آن عمل تو درسته، رکوع را انجام دادی، اين ما به ذهن خودمان لااقل در عالم خودمان هم اصول را توانستيم تحليل علمی براش ارائه بدهيم و هم طواريقش را مرحوم ميرزا شيرازی خلاصه حرفش اينه، شما اباحه تصرف داريد، اما با اباحه تصرف ملک درست نمیشه، آنچه بيعه ملک میخواهد اين اشکال ايشان، جوابی که مرحوم استاد در مکاسب محرمه، ايشان میگن خب، شما اگر از اباحه تصرف در آورديد، اباحه تصرف را که قبول کرديد، اين اباحه تصرف اگر محدود نشد، خوب دقت بکنيد، اطلاق پيدا کرد اطلاق اباحه تصرف، شارع به ما گفت شما میتوانيد تصرف بکنيد، هيچ تصرفی را هم محدود نکرد، خود اطلاق اباحه تصرف مساوق با ملکه، يعنی ملکه، خود اطلاق اباحه تصرف، يعنی اگر گفت شما میتوانيد تصرف بکنيد، اين را محدود نکرد يعنی ظاهرش اين که همه تصرفات، همه تصرفات ديگه، ظاهرش اين طوره، اگر همه تصرفات شد، خود اطلاق اين معنا که همه تصرفات باشه، همه تصرفات که مباح شد معنايش ملکه، غير از ملک معنا نداره ديگه، اين اشکال مکاسب محرمه.
جواب مرحوم ميرزا هم ديروز عرض کرديم، ميرزای شيرازی ممکن جواب بده نه، اطلاق داره قبول داريم، ليکن اطلاق به همين، با اين توضيحی که من دادم، اطلاقی که شما حرمت تصرف، يعنی احترام مال غير درش نمیبينيد، آن مقدار تصرفات، اگر مراد مرحوم استاد اين است که همه تصرفات حتی خريد و فروش، خريد و فروش که الآن محل کلامه، اين که متنازع فيه است، آخر ايشان میگه اطلاق تصرف اباحه جميع انحاء انتفاعه يکی از انحائش هم هديه دادنشه، يک از انحائش هم خريد و فروشه، آيا مراد ايشان همينه، خريد و فروش و هديه دادنش هم جايزه، اين که متنازع فيه است، الآن
18: 30
دعوا میکنيم، بين مرحوم ميرزای شيرازی و ايشان، ايشان میگه درسته اطلاق داره، ليکن اطلاق انتفاعاتی که روی فقط ترخيص تصرفی است، يعنی اين سلوک عملی فقط، و اما بخواهد نقل و انتقال بيايد نه، چون نقل و انتقال روی اباحه تصرف نيست، ممکن است ما در يک چيزی اباحه تصرف داشته باشيم، نقل هم نداشته باشيم در باب معاطات خب همهشان اکثر فتواشان بر اين بوده که در باب معاطات اباحه تصرف هست اما ملک نيست بعد از اين که کل واحد تصرف ناقل کرد ملک میشه، شما ميايين تو دکان نانوائی، ده تومن میگذاريد،
31
چهل تومن شده، پنجا تومن شده، چقدر شده، سابقاً میگرفتيم ده تومن، از سابق تو زبان ما مانده، پنجا تومن میگذاريد يکدانه نان بر میداريد ميايين بيرون، خب بنا مشهور بر اين است که اين نان ملک شما نمیشه آن پنجا تومن هم ملک آن نانوا نمیشه، خب بگم ظاهرش اينه که اين آقا اباحه مطلق تصرف نکرده برای من؟ اباحه مطلق تصرفه، چطور شده فقهاء، تعجب میکنم از مرحوم حضرت استاد مرحوم آقای خمينی، اينجا میگن اطلاق، همچو اطلاقی شما اباحه تصرف داريد، اطلاق اباحه تصرف، ليکن نه تصرفات ناقل، چون آنها اصلاً مشکوکه آنها که الآن محل کلامه، آنها که مراد نيست، میتونين خودت بخوری میتوني به کسی بده، خودش بخوره، نه اين که نقل و انتقال میتونی مثلاً تلفش بکنی، میتونی فرض کنيم جلو گوسفندت بيندازی، اين مراد از اباحه تصرفه، و لذا آقايون در معاطات ملک نمیشه اگر رفتی منزل ميل فرموديد، آن ملکش تام میشه، پس اباحه تصرف هيچ نوع تلازمی با حصول ملک نداره، روشن شد اين خلاصهای اختلاف بين اين دو بزرگوار که آيا با اصالة الاباحه میتونيم اثبات ملک بکنيم يا نه؟ و با اين تقريبات من روشن شد حدود اصالة الاباحه من البته ديروز عرض کردم روايات اصالة الاباحه مشکل داره، من چون دو سه روز متعرض شدم برای رواياتش، حالا نمیخواهم تکرار بکنم، اين کل شئ لک حلال و فلان وجود خارجی نداره ما همچو روايتی نداريم اين از رواياتی است که بیخود تو زبانها افتاده، روايتی که ما داريم که سندش بد نيست کل شئ فيه حلال و حرام نه کل شئ لک حلال، کل شئ هو لک حلال داريم اما آن نمیخوره آن اصلاً روايت مسعد ابن صدقه مشکل ديگه داره که چون توضيحاتش گذشت ديگه من تکرار نمیخواهم بکنم، ما کل شئ حلال نداريم همچو، کل شئ حلال حتی تعرف الحرام، حتی تعرف انه حرام، ما همچو چيزی نداريم، کل شئ طاهر حتی تعرف انه نجس، نداريم اينها چيزهای است که در لسان اصوليين مشهور شده، کل شئ نظيف حتی تعرف انه قذر، فاذا علمت انه قذير فقد قذر، اين را داريم، اين را داريم اما کل شئ طاهر نداريم، بلی کل ماء طاهر هم داريم اما کل شئ طاهر، يکش را از اين گرفتن، يکش را از آن گرفتن با همديگه جمع کردند به اين صورت در آوردن، حالا اين چون بحثهاش گذشت من ديگه حال تکرار هم ندارم فايدهای هم ندارم عرض کنم حضور با سعادت تان، که من توضيحاتی کافی را از اصالة الاباحه داديم اصالة الاباحه در بعضی از روايات اصالة الاباحه اباحه را به معنای سوق مسلم گرفته، اگر اين باشه بلی اصالة الاباحه میشه اصل تنزيلی، اگر اين جور باشه، و لذا بايد يا اصالة الاباحه يا يک يدی باشه يا سوق مسلمی باش باشه، يک چيزی بايد باش باشه، و الا نمیشه خودش به تنهايي، ليکن عرض کرديم اين خلاف فتوای مشهور اصحابه، اصحاب و خلاف روايت صحيحه عبدالله ابن سنانه، عمدهاش همانه، آن هم قابل خدشه بود، عمدهاش روايت عبدالله ابن سنان بود که کل شئ مقيد به قصهای بازار نبود، و الا چندتا روايت که داره همهاش تو قصهای بازار داره، میگه من از بازار خريدم، اصلاً تو يکش تصريح داره فان اشتريته من مسلم، اصلاً تصريح داره قيد داره به بازار و لذا ما بايد قائل بشيم به اصالة الاباحه در قبال اصالة السوق، و اين اصالة الاباحه در قبال اصالة السوق تحليلش همانه شما صورت ذهنی از ارتکاب عمل حرام نداريد، همين که نداريد میتوانيد ارتکاب، همين که نداريد، ليکن اين که نداريد میتواند ارتکاب بکنيد معناش نيست پس اين ميته نيست، چون حالا میتوانيد اين میشه اما تنزيل میخواهد در سوق مسلم همين کاره، در قاعده سوق مسلم همين کاره در قاعده يد مسلم میگه ميته نيست، شما اگر از سوق مسلمان خريديدی ميته نيست نه اين که میتونيد بخوريد، توش میتونيد بخوريد هم هست اضافه بر او میگه ميته نيست، پس بنابراين اشکال مرحوم ميرزای شيرازی اين است که شما با اصالة الاباحه که يک اصل تنزيلی است نمیتوانيد در مانحن فيه اثبات بکنيد اين ميته نيست، اين دعوای ايشان با شيخ انصاری بود، و يک نظير ديگه هم کما اين که اگر يک مالی بود شما با اصالة الحل و اصالة الاباحه میتونيد تصرف بکنيد اما نمیتونيد بگيد اين ملک من هست، نمیشه میتوانيد مصرف بکنيد يک کيفی پيدا کرده، احتمال میديد کيف سابق خودتانه، دوسال پيش کيفی را گم کرديد، احتمال کيفه است، نمیدانيد مال کيه، تو خيابان هم افتاده احتمال هم میدين ملک خودتان باشه، فتوا را بر عرض کردم مرحوم ميرزای شيرازی گفته ذلک نظير، من خود من چون از من هم اين مسأله را پرسيدن، به ذهن من آمد حرف مرحوم شيخ انصاری و مرحوم آقای خمينی که میتونه بفروشه، ليکن بعد از اين عبارت ميرزای شيرازی يک کمی برای ما احتياط درست کرد، نمیدانم حالا اين فتوای همه فقهاست چون من هنوز احراز نکردم اين فتوا را، چون میدانم از آقای خويي هم يک کسی استفتاء کرد همين فتوا را ايشان داده بود که میتوانی مصرف بکني، اما حق فروش نداری، ميرزای شيرازی هم در اينجا مثل يک اصل مسلم آورده و ذک نظير ما اذا وجد مالاً تردد بين کونه مال نفسه او غيره فانه يجوز له التصرف و لايجوز له بيعه، من ديگه فرصت نکردم اين چند روزه که مراجعه کنم، ببينم واقعاً اين مسأله اصلاً تو کلام قدما آمده به عنوان يک فتوا آمده يا نه؟ البته نظير اين مسأله آمده که چون ما میخواهيم بخوانيم حالا انشاء الله آنجا میگم اما خود اين مسأله را يادم نمياد که الآن فتوا باشه يعنی فتوا مشهور اين باشه، الا کلام ميرزا، غرض اين بود که توضيح داده شد نکتهاش چيه؟ نکتهاش اينه با اصالة الحل اثبات کونه ملکاً نمیشه، و نقل و انتقال ملک میخواهد با اطلاق حليت تصرف اثبات ملک نمیشه، مرحوم آقای خمينی در مکاسب هم میگه نه خير اطلاق حليت تصرف مساوق با ملکيته، ليکن نه انصافش، حقاً يقال
9: 37
کرديم انصافاً اثبات ملک احتياج به دليل داره، و ما توضيح داديم که اصالة الحل و اصالة الاباحه مفادش اينه که شما يک نکتهای محرّم نداريد، در ذهن تان صورتی نيامده چون نيامده طبق اين صورت میتونيد انجام بديد، طبق اين صورت چون نيامده، همان اصالة العدم شبيه اصالةالعدم اما اين که چون نيامده و میتونيد انجام بديد، پس ملکت هم داخل میشه، فيصبح ملکاً لک، اين مضمون را ما داريم، اما اين فتوا را عرض می کنم، حالا من تو ذهن نديدم فعلاً اين مضمون را در باب لقطه داريم که ديگه ما بنا شد چون ما در دو باب اين مضمون را داريم برای توضيح مناقشهای نه مرحوم آقای خمينی و نه ميرزای شيرازی در اينجا به روايات تمسک نکردند، حالا میخواهيم تو اين مسأله برای حل اختلاف بين دو بزرگوار به روايات تمسک بکنيم، دو طائفه از روايات را میخوانيم، حالا جاش را عرض میکنم، که آقايون میخواهن مراجعه کنن، يکی طائفه روايات ملک هستن قاعده يد که آيا روايات قاعده يد حليت تصرفه و بعد اثبات ملک شده باهاش، يا اصلاً روايات از همان اول رفته رو ملک، يکی هم در باب لقطه داريم که در باب لقطه امام میفرمايد فهی بسبيل مالک مثل مال توست، عدهای از فقهای ما از او فهميدن تملک را که ملک میشه، عدهای فهميدن نه فقط اباحه تصرفه، آن هم نظير اينجاست عرض کردم هردو بزرگوار به آن روايات تمسک نکرده نه ميرزای شيرازی ليکن ميرزا يک فرع آورده کانه مسلمه اين فرع، ظاهر عبارت ميرزا اين است که اين فرع مسلمه و ليکن در همان فرع مسلم هم در مکاسب محرمه اشکال کرده که نه اصالة الحل اثبات ملک میکنه، خريد و فروش هم جايزه و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.