فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385 (76)

دروس خارج فقه سال 86-1385 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

 خارج فقه-1385-76

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به روايات ثمن ميته بود و خود خريد و فروش، بيع ميته، اين ديگه روايات را چون خوانديم فعلاً يک جمع وجوری بکنيم، باب10 از اين کتاب جامع الاحاديث ابواب مايکتسب را به انواع سحت، البته به طور کلی ما در روايات عامه هم مثلاً درباره انواع سحت عن رسول الله حديث کم داريم، خيلی کمه، خيلی موردی کمی در روايات آمده اين به طور کلی روشن بشه، بيشتر کلماتی که الآن در اقسام سحته مال مثلاً به قول خودشان موقوفه يعنی مال مثلاً کلام صحابه است، کلام تابعينه، خودش روايتش عن رسول الله نيست، به قول ابن اثير در بعضی از موارد حتی در امر مکروه هم سحت گفته شده، يک روايتی هست که معروفه پيش اهل سنت در مسند احمد هم آمده کراراً يک شخصی

27: 1

پيش رسول الله يک به اصطلاح کفالتی کرده بودن، طلبی پولی کرده بود، مسأله­ای، سؤالی پول کردن، حضرت فرمودن که سؤال پول در سه مورد درسته و ماسواهن سحت، اگرچه انسان مثلاً يک گرفتاری برايش پيش آمده، مشکل مالی پيش آمده، نمی­دانم تکفل مال کسی کرده الآن نداره در اين سه مورد اشکال نداره اما ماسواهن فهو سحت، او يأکله سحتاً، مثلاً در آنجا به عنوان کراهته، معلوم نيست، حالا عرض می­کنم، يک معنای است که با يک درجه شديد کراهت هم می­سازه، حالا ما بعد از اين که اين روايت را خوانديم جمع بکنيم خلاصه صحبت را عرض کرديم درباره سحت يک روايت عمار ابن مروان ما داريم، که توی اين ميته نيامده، با اسانيد مختلفش يکی روايت سماعة ابن مهران داريم که اين هم توش سحت نيامده با اسانيد مختلفش، يکی مرسله مرحوم صدوق داريم که به احتمال قوی جمع بين رواياته تو او ثمن الميته آمده سحت، يکی هم روايت سکونی داريم تو او هم ثمن الميتة سحت، آمده و روايت سکونی را يک احتمال داديم که اين روايت سکونی همان روايت جعفريات باشه، توی کتاب جعفريات هم ت آن روايت جعفريات هم ثمن الميته آمده و هم ثمن جلود الميتة، اين فقط در جعفرياته، ديگه در جای نيامده، در کل رواياتی که ما داريم مرسل و غير مرسل راجع به جلود ميته در عبارات جعفريات اين بود: و جلو الميته قبل ان تدبغ، در اينجا هم ما  داريم دوتا يعنی هم ثمن الميته آمده، هم جلود الميته قبل ان تدبغ، يک روايتی هم در يک مصدر ضعيفی آمده مال عبدالله ابن طلحه در آنجا هم سحت نيامده روشن شد آقا اين اول ببينيم، پس الآن می­خوره، يک روايتی هم داريم که در کتاب خصال آمده به عنوان نهی النبی، در آنجا هم ميته نيامده، البته عن اکل لحوم السباع آمده اما ميته بيع ميته ثمن ميته نيامده اين راجع به اين باب ده که در اينجا در اين کتاب به اصطلاح روايات سحت جمع آوری شده بلی حالا ما اين روايت خودمان را گفتيم خوب شد من اول روايات عامه را می­گفتيم.

راجع به ميته هم عرض کرديم در کتب معتبر اهل سنت ان الله و رسوله حرم ثمن الميته آن هم داريم اما سحت توش نداره، حرم توش داره اما سحت توش نداره از رواياتی که داريم در باب12 نهی رسول الله عن بيع العذره و بيع الميته، نه ثمن الميتة سحت، اين را در اينجا در دعائم نقل کرده که به اصطلاح مرسل عن رسول الله نقل کرده، طبعاً به عنوان روينا عن جعفر ابن محمد عن ابيه عن آبائه عن علی ان رسول الله قال، اين سند شبيه اسانيد سکونیه در پيش ما حالا از چه کتابی نقل کرده ما نمی­دانيم، اين داريم بلی ما در کتاب دعائم الاسلام داريم، در غير دعائم الاسلام از کتب شيعه غير از اثنی عشری، هم در کتب زيدی­ها هم داريم در کتاب الاحکام در جلد2 کتاب الاحکام مال يحيي ابن الحسين به عنوان آن بيعی که يکره، عرض کرديم مراد از يکره يعنی حرام، در عبارات ما يکره به معنای حرامه و من يک توضيح عرض کردم انشاء در جای ديگر بيشتر توضيح می­دم در آن زمان در قرن دوم که قرن فقهاء بود، يک اصطلاحی شد که ااگر يک عمل در قرآن حرام باشه بهش بگن يحرم، اگر پيغمبر آن را حرام کرده می­گفتن يکره، اينی که الآن تا زمان مثلاً آقای خويي هم نوشتن که يکره در روايات اطلاق بر حرام هم شده تحليل نکته­اش را نکردن، اين همه­شان می­گن آقايان که يکره در روايات بر حرام هم اطلاق شده من عرض کردم نکته­اش اينه آن يکرهی که در روايات بر حرام اطلاق شده حرام به سنت، آمدن فقهای برای احترام کتاب جدا کردن اگر گفتن يحرم يعنی در کتاب اگر گفتن يکره يعنی در سنت، البته من با تتبعی که کردم مثلی که غير از اين جهت، جهات ديگه هم بوده، مثلاً يک حرامی مختلف فيه بوده، بعضیا از لسان آن آيه مبارکه حرمت می­فهميدن يا لسان روايت و بعضيا حرمت نمی­فهميدن يا اگر حرمت مثلاً به اصول عملی مثل استصحاب و بقاء حرمت و اينها باشه ظاهراً آنجا هم يکره می­گفتن که مرادشان حرامه، دقت می­فرماييد آن مواردی هم مثلاً تمسک به عمومی بوده يا مختلف فيه بوده، يا روايتی بوده محل کلام بوده يکی می­گفته روايت ثابته يکی می­گفته روايت ثابت نيست، اينها می­­آمدن اگر روايت ثابت بود دلالت بر حرمت داشت نمی­گفتن يحرم، يعنی به عبارت اخری آنجای که حرمت مقطوع نيست با اعمال قواعد اجتهاد و استنباط در می­آوردن آنجا هم تعبير به يکره می­کردن، دقت فرموديد، ما الآن در کتاب الاحکام يحيي ابن الحسين آنجا هم همين تعبير را داره نهی عن بيع الميته، سحت نداره، روشن شد کلمه سحت در ثمن الميته نداره در کتاب بحار باز در بحار نقل کرده که عرض کردم اين از کتاب دعائمه، تحريمی، روينا عن اهل البيت تحريم ان تباع الميتة او تشتری، پس يکی حرام داريم يکی نهی داريم يکی هم سحت داريم، يکی ديگه هم در باب روايات جعفرياته ترمی بهما جميعاً الی الکلاب که ميته با مذکی اشتباه شده باشه، دقت فرموديد ما اين تعبير را هم در آنجا داريم حالا يک نکته­ای را عرض بکنم در اين روايت دعائم الاسلام که فقه اسماعيلی­هاست داره و نهی عن بيع العذره که من اين را سابقاً متعرض شدم اگه ياد آقايون باشه، بيع العذره و قال هی ميتة گفتم اين تعبير را هم ما تو روايات ما نداريم، که از عذره تعبير به ميته شده باشه، از عجايب اينه که در کتاب يحيي ابن الحسين اين تعبير هم آمده اين هم چيزی عجيبيه چون ديشب ديدم بلی اين فاعلشه اينجا عرض بکنم من الآن در مصادر شيعه اثنی عشری نديدم، در مصادر زيدی­ها هست و در مصادر اسماعيلی­ها که از عذره تعبير به ميته شده، بلی ما چيز ديگری داريم اجزائی که از حيوان جدا می­شه در حال حيات ميته است اين را داريم ما هم داريم، سنی­ها هم دارن، مثلاً دست حيوان را جدا می­کنن، پاش را جدا می­کنن، يا رسم بود در آن زمان دنبه­اش را همين طور که زنده است می­بريدن وقتی خيلی بزرگ می­شد، آن را داريم ماقطع من الميت و هو حی فهی ميتة اينه هم داريم، اما عذره جدا شدن نيست از بدن جدا می­شه اما جدا نمی­کنن، تعبير اين­که عذره ميتة اين تو روايات ما نيامده من نديدم تا حالا، الا در کتاب دعائم الاسلام که فقه اسماعيلی است و در کتاب احکام يحيي ابن الحسين که فقه زيدی­هاست، روشن شد آقا، پس بنابراين ما بلی، ما در باب بيع هم باز در جلود هم داريم، روايت5 باب 14 همين کتاب: سئلت روايت موسی ابن، عن اخيه موسی ابن جعفر، علی ابن جعفر ديگه چون نمی­خواهم بحث­های سندش را اينجا الآن بکنم قال سئلت عن الماشية تکون لرجل فيموت بعضها، يصلح له ان يبيع جلودها، اين سؤال اينه، و دباغها و يلبسها قال لا، اينه هم داريم، روشن شد پس عنوان حرام داريم، حرم داريم، نهی داريم، لا، لايبيع داريم و غير از اين عنوان، عنوان به اصطلاح سحت هم داريم، اين عناوينی است که ما در باب ميته داريم البته لاتنتفعوا من الميتة باهاب و لا عصب آن را هم داريم، اما الآن بحث ما سر انتفاع نيست بحث ما سر بيعه، عنوان بيعه، اين ما عناوينی که داريم، خب حالا ما چه کار بکنيم در اينجا در مقام جمع، اين به لحاظ کل عناوين را من جمع کردم.

اما به لحاظ ارزش سندی تنها روايتی که در اين­ها می­شه گفت که اينهای که من برايتان خواندم می­شه گفت سندش که سرش به تنش می­ارزه، همان روايت سکونيه، روايت مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالی عليه که مرسله اين روايتی که الآن خوانديم مال جلود الميته در سندش عبدالله ابن حسنه که توثيقی واضحی نداره ايشان، آن روايت سکونی هم که ما مشکل اساسی مان با سکونی اصلاً روايت سکونی پيش ما خيلی قابل اعتماد نيست، مع ذلک اصحش روايت سکونیه، روايت دعائم هم که مرسله است دوتا تعبير داره، روينا تحريم البيع الميتة آن هم مرسله، عن جعفر آن هم مرسله در چندتا روايت سحت هم که نداريم، در يک روايت سحتی که داريم که بخواهيم بگيم ارزش بيشتری داره همان مرسله فقيه که به عنوان قال الصادقه نه روي، لذا اگر بخواهيم دقت در سند بکنيم و مناقشات سندی بکنيم از کل اين روايات يکدانه­اش همچون صاف صاف در نمياد همه­اش توش يک گيری داره، اگر به لحاظ ارزشی که ذکر شده باشه در مصادر ما از همه­اش تقريباً بهتر همان روايت سکونيه، چون مرحوم کلينی هم نقلش کرده مرحوم شيخ هم نقلش کرده، شيخ صدوق هم در خصال آورده، در کتاب تفسير علی ابن ابراهيم آمده، در تفسير عياشی آمده مصادر زيادی اين را نقل کردن، و چون تعبير ثمن الميتة سحت، منحصر در روايت سکونی است احتمالاً مرسله صدوق هم جزء از اين روايت سکونيه، پس ما الآن در حقيقت آنچه که راجع به ثمن الميته داريم که سحت باشه، که از همه­، تعابيرش تندتره همان روايت سکونی است فعلاً ديگه تعبير ديگه­ای نداريم و عرض کرديم مفصلاً از اوائل قرن چهارم کتاب جعفريات يا اشعثيات در حوزه­های علميه ما وارد شد چون اين کتاب در مصر تدوين شده بود از سال سه صد و خرده­ای بعد از تدوينش وارد حوزه ما هم شده حتی سنی­های که رفتن مصر مثلاً ابن علی صاحب کتاب الکامل فی الضعفاء، او هم اين کتاب را اجازه گرفته از ابن الاشعث خودش نقل می­کنه، يک مقدارشه هم نقل می­کنه، ليکن در اوساط ما از بعد از سال­های سه صد و پنجا ديگه در بغداد آمده اين کتاب ليکن اصحاب ما در بحث سحت مع ذلک اين روايت مفصل جعفرياته نقل نکردن، اين هم خيلی عجيبه، يعنی مرحوم شيخ طوسی بعد از اين زمانه، اکتفاء کردن به همان نقل سکونی، نقل سکونی نسبت به نقل جعفريات خيلی از نصف هم کمتره، تقريباً چيزی در حدود ربعشه، آن نقل جعفريات بسيار طولانيه،  آن وقت حالا يک بحث­های متعددی را اينجا ما مطرح می­کنيم يک آيا واقعاً حالا با قطع نظر از اين که روايت سکونی در شواهد روائی ما آمده آيا واقعاً می­شه گفت که عنايتی رو انتخاب اين کلمه بوده که ثمن الميتة سحت يا نه، آقا ما روايت احمد ابن مروان داريم توش نداره، روايت سماعة ابن مهران داريم توش نداره، خب اين حتماً يک نکته­ای بايد باشه در انواع سحت که آمده ثمن الميته توش نيامده آيا واقعاً نکته­ای بوده و چرا فقط تو روايت يک نفر سنی سکونی آمده اين، من عرض کنم بعيد نمی­دانم نکته بوده، بعيد بگيم قصه تصادفی پيش آمده اين يک کمی به اصطلاح ما مبنی بر تصورات خاطئ ماست، احتمالاً اين که اصلاً ببينيد ما يک دفعه می­گيم تحريم البيع ثمن الميته، اين بلی سنی­ها هم دارن در احاديث معتبر شان رسول الله قال حرم ثمن الميته، يک دفعه می­گيم لاتبع الميته، لايبعوها هم ما داريم، لايبعوها البته در کتاب همان کتاب مرحوم ابن ادريس در سرائر از کتاب بزنطی نقل کرده که ما در سندش اشکال داشتيم مشهور بين علمای ما تا زمان تقريباً تا زمان ما آن روايت را صحيح می­دانستن، ليکن به نظر، لايبعوها داريم، حرام داريم، تحريم بيع الميته داريم، خوب دقت بکنيم در عناوين مختلف، اما سحت، بحث سر سحت است، بعيد نيست که عنوان سحت مجرد حرمت نباشه،  چون حالا انشاء الله در تفسير لغوش عرض می­کنيم، از مجموعه کلمات معنای سحت تقريباً می­شه گفت سحت در فارسی مثل بنياد کن، ريشه کن، سحت مجرد حرام نيست، سحت يک حرامی است که از ريشه می­کنه، در خود اصطلاحات عربی هم که ما نگاه می­کنيم اطلاقاتش يستأصله، يستأصل باب استفعاله، از اصله، اصل يعنی ريشه، سحت يعنی بنيادکن، بخواهيم به فارسی ترجمه کنيم، ريشه کن، و لذا سحت به لحاظ بار معنويش شديدتر از حرامه، خوب دقت يک دفعه يک چيزی حرام هست اما يک چيزی نه فقط حرامه ريشه کنه، بعيد نيست در روايات که آمده عنوان سحت آمده غير از عنوان حرمت نظر رو اين نکته بوده، مثلاً خمر چون خمر واقعاً جامعه را خراب می­کنه، ثمن الخمر اين از سحته، رشوه در حکم، اصلاً تو آن روايت داره که سحته، در آن روايت داره کفره، نه اين که سحته، يعنی می­خواهد اين را بگه باز، اين از بيخ، يعنی اگر بنا بشه در جامعه­ای دستگاه قضايي طبق رشوه عمل بکنه، اصلاً ديگه تو آن جامعه امنيت نخواهد بود، همه چيز از بين خواهد رفت، فهو الکفر بالله العظيم، مثلاً اجر الزانيه از سحت آمده، عرض کرديم ما در يک بحث ديگه انشاء الله باز متعرض می­شيم، تو يک بحث­های مکاسب، شايد مناسب کذب انشاء الله اگه برسيم، که آيا کذب جزء کبائر هست يا نه، آنجا بحث کبائر را متعرض بشيم، کبائر ظاهراً من حيث المجموع از شواهد کتاب و سنت، گناهانی هستند که هرکدام در مورد خودش آن اصل و ريشه را از بين می­بره، مثلاً زنا به خاطر اين که در نظام خانواده، خود خانواده را از بين می­بره، و لذا خود کبائر هميشه يک سرائر هم دارند، مثلاً نظر به شهوت به اجنبيه، اين صغيره يعنی می­شه جلوش را گرفت، فرض کنيم لمس برای اجنبيه، مس برای اجنبيه اين­ها صغيره هستند، بغل کردن اجنبيه اين­ها صغيره هستند لذا در روايت داره و اما الزمان فهو الکفر يا مثلاً هو الکبيرة، هر گناهی آن حالا بنابراين که تفسير بکنيم کبائر را به هفتگانه که انشاء الله عرض کردم در يک جای متعرض می­شيم و توضيحات بيشتری خواهيم داد، گناه کبيره معيارش اينه که در مورد خودش آن بنيادکنه، اصلاً طبيعتش اين طوره، و لذا بعيد نيست اجر الزانيه خوب دقت بکنيد، اجر الزانيه سحت باشه، اما اين معناش اين نيست که هر حرامی هم سحت باشه، چون با راه افتادن پول زنا مثلاً نستجر بالله اصلاً ريشه خانواده کنده می­شه، نظام خانواده در خطر واقع می­شه، لذا بعيد نيست اما ميته ميته خصوصيتی نداره انسان يک گوشت ميته بخوره انصافش، شايد در روايت، دقت فرموديد در روايت سماعة ابن مهران، و روايت عمار ابن مروان عنوان سحت نيامده روی اين جهت باشه، دقت بکنيد همين روايت مثلاً فرض کنيم عمار ابن مروان که آمده و السحت انواع کثيره، مثلاً کل شئ

40: 18

من الامام، که همان غنيمت باشه، اکل مال اليتيم ببينيد اين در قرآن داره، الذين يأکلون اموال اليتمی انما يأکلون فی بطونهم ناراً، اين فقط حرمت نيست يأکلون فی بطونهم ناراً يعنی اين چنين چيزی اصلاً بنياد انسان را می­کنه، اين سحته و السحت انواع کثيره منها اجور الفواجر که الآن توضيحش را عرض کردم، و ثمن الخمر و المسکر و الربا، خب شما می­دانيد که ما در قرآن کريم در هيچ محرمی مثل ربا نداريم، فأذنوا بحرب من الله و رسوله، فقط در خصوص ربا وارد  شده اين ربا نه فقط گفته حرامه، گفته سحته، و اما الرشا فی الحکم فان ذلک الکفر بالله العظيم و برسوله، چون ما عرض کرديم مسأله دستگاه قضائی، من به مناسبت روايت عمر ابن حنظله را آنجا عرض کرديم ظاهرش اينه که رجوع به قاضی اعم است از شبهات حکميه و شبهات موضوعيه و لذا قاضی بايد مجتهد باشه، چون در شبهات حکميه بايد مجتهد باشه، بلی در شبهات موضوعيه اين عبا مال منه مثلاً اين عبا ممکنه، اما اگر برسه به مسأله­ای که اصلاً فتوا مختلفه، منشأ اختلاف بين دو نفر اختلاف فتواست و منشأش اختلاف روايات ظاهرش روايت عمر ابن حنظله اين مقام را هم می­گيره و لذا قاضی به اين معنی مفتی هم هست، خوب دقت بکنيد، قاضی به اين معنا مفتی هم هست، اين نيست قضاوت هميشه قضيه اجرائی باشه، اين نيست که قضاوت هميشه قضيه خارجی باشه اين عباء مال منه يا مال آنه، نه گاهی هم اختلاف بر سر فتواست مثلاً دو نفر با همديگه اختلاف کردن، خانم  اين آقا، زن آن آقا می­گه من از زمين ايشان، خانه ايشان، زمين ايشان ارث می­برم، آن می­گه نمی­بريم، خب اين مسأله از مسائل بسيار شديد الاختلاف بين اصحاب ماست که زن از زمين تا چه مقدار ارث می­بره يا نمی­بره، ولو اصل ارث نبردن متفق عليه است تقريباً، اختلاف کمی در اصحاب داره، البته اين مسأله پيش اهل سنت هم بوده، اما بعدها ديگه اهل سنت اين مسأله را اجماع بر خلافش کرد ديگه خيلی مطرح نکردن، خود عمر ابن عبدالعزيز داره که کان يقول لاترث المرأة من العقار شيئاً حالا وارد اين بحث نشم، اين حتی لاترث المرأة من العقار در کتب فتوايي اهل سنت هم نيامده، اين هم خيلی عجيبه، در اين مسأله در کتب فقهی شان مثل مغنی و غير مغنی اصلاً حتی متعرض فتوای عمر ابن عبدالعزيز هم نشدن و اين فتوا با فتوای شيعه يکيه، و الا بقيه سني­ها بالکل متفق بر خلافشه، علی ای حالا اين بحث­هاش در جای خودش انشاء الله تعالی، روشن شد پس بحث اول، آيا ما می­توانيم بگيم که اين سحت، انصافاً مشکله، دقت فرموديد چون مثلاً دم هم جزو محرمات الهی است حرم عليکم الدم و الميته، دقت بکنيد، مثلاً تو اين روايت ثمن الکلب نيامده اما ثمن الکلب در روايت سکونی آمده، لذا احتمالاً تو روايت سکونی خصوصاً آن متن مفصل اگه مال سکونی باشه در جعفريات سحت به يک درجه­ای ضعيف­تر از حرام اطلاق شده، ليکن بعيد نيست انصافاً انسان وقتی خوب فکر می­کنه، حق با همان روايت ما باشه که توش، البته در روايت سماعه نمی­دانيم،

س: نداره

ج: بلی نداره، آن هم نداره، روايت سماعه هم ثمن الکلب نداره، می­دانم مال ميته را نداره، لذا بعيد نيست، مثلاً ما يک احتمال اين طور بديم بگيم سحت هر چيزی که در قرآن حرامه ثمنش سحته، اين هم يک احتمال، ليکن اين نه در روايت عمار ابن مروان آمده نه در روايت سماعة ابن مهران آمده، اما تو روايت سکونی آمده، خوب دقت، اين­ها نشان می­ده که اين­ها روايت اين طور نيست که ما مثلاً آقايون هم در اصول بين شان مشهوره اگر مثبتين بين شان اختلاف بود جمع می­کنيم، مشکل نداره بين مثبتين تعارض هست، نه ظرافت نکته مطرح بوده، اين نبوده که مثلاً سکونی شش­تا آورده، آن آقا چارتا آورده، آن يکی ثمن الکلب آورده، آن يکی نه اينها ظرافت کاره، لذا به نظر ما بعيد نمياد که همانی که در روايات دوتا روايت معتبر ما يک سماعة ابن مهران و يکی هم روايت عمار ابن مهران اطلاق سحت بر ثمن الميته خالی از شبهه نباشه، اطلاق سحت بر ثمن الکلب خالی از شبهه، نمی­خواهم بگم جازه، اشتباه نشه حرامه، شايد نظر ائمه در حرام اين طور بوده خيلی چيزها حرامه، فرض کنيم ربا هم حرامه، اما ربا کجا ثمن الدم کجا، آدم خون بخره مثلاً يا ميته بخره، اين کجا آن کجا مثلاً، رشوه کجا آن کجا، غلول از بيت المال، غلول از غنيمه کل شئ غلّ من الامام اين کجا، آن وقت فرض کنيم، دو کيلو خون خريد به صد تومن درسته بيع دم هم لايجوز ليکن اين کجا و آن کجا صدق سحت، شايد نظر اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين در اين روايت معتبر ما به اين بوده که سحت آن حرامی است که بنيادکنه، ريشه کنه، مثل خمر مثل رباء، مثل رشوه، مثل زنا، اينها ريشه جامعه را می­کنن، اين­ها سحت اند.

س: روايتی که در آن عذره هست آن هم ثابت نمی­کنه،

ج: آن حرمت توش داره،

س: ثمن العذرة سحت، معناش هست

ج: ثمن العذرة من السحت، چرا آن معارض هم داره آن را هم داره چرا، آن روايت معارض هم داره، و قال لابأس بيع العذره، آن را هم داره چرا، آن هم همين مشکل را داره، آن هم مشکل او همين مشکله، آن الآن در اين سند معتبری که انواع سحت آمده اسمش ذکر نشده، البته آن ظاهراً تو آن ثمن العذرة سحت هم سندش بد نبود معتبر بود علی ما فی بالی، پس بنابراين ما الآن قدر متيقنی که از اين روايات متونيم بگيريم، اگر روايت سکونی را قبول کرديم سر قبول روايت سکونی از بعد از ابراهيم ابن هاشم اين روايت معمول به است بين اصحاب ذکرش کردن، مرحوم کلينی آن را آورده، مرحوم علی ابن ابراهيم استاد ايشان در تفسيرش آن را نقل کرده، البته اين تفسير همان تفسير نيست و مرحوم شيخ صدوق هم در خصال آورده و هم در فقيه مضمونش را آورده، مرحوم شيخ طوسی همان روايت را آورده، عياشی که معاصر کلينی تقريباً ايشان هم سند آورده، لذا شواهد قبول هست نمی­شه انکارش کرده، اما حالا بگيم عنوان سحتم برش اطلاق بکنيم شايد اين مشکل باشه اصل حرمت را می­شه اثبات کرد، اما اصل حرمت اين قدر شواهد زياده که جای بحث نداره، و عرض کرديم، ما در اصل حرمت در عنوان ميته اصلاً روايت معارض نداريم الا يک روايتی است که ميته و مذکی اشتباه شده، آنجا هم ما روايت داريم و الا سنی­ها هم معارض ندارند، و لذا مسأله ثمن الميته پيش اهل سنت هم متفق عليه که لايجوز، حرامه، حرمت بيع ثمن ميته عرض کردم اعلام رسمش در حجت الوداعه، يا در فتح مکه به نظر فتح مکه باشه حالا يکی از اين دوتا، که جابر ابن عبدالله انصاری می­گه پيغمبر فرمود ان الله حرم، ان الله و رسوله، البته در بعضی از کتب شان حرما داره در بعضیا حرم داره، اين توی بحث کلای مغنی هم نگاه بفرماييد نکته­ای اين را ذکر می­کنه، بعد دوتا جمعی، دوتا اسم، گاهی مفرد فعل ذکر می­شه نکته­ای فنی داره، لطيفی داره، آنجا ملاحظه بکنيد، مثلاً کلا الرجلين قائم، کلا الرجلين قائمان، آنجا يک بحثی داره ان الله و رسوله حرما، اين الله و رسوله حرم، اين را هم داريم ثمن الميته،

س: سال هشتم،

ج: سال هشتم هجری در عام فتح مکه جابر ابن عبدالله انصاری نقل می­کنه که خب ايشان مرد بزرگی بود و عبدالله ابن عباس هم همين را نقل می­کنه، که حدود هشت سال، نه سال عمرش بود،

س: حجة الوداع نبود،

ج: بلی آقا،

س: فرموديد حجة الوداع،

ج: فکر می­کردم من، حالا هنوز هم، به نظرم عام يکش حالا هست، به نظر ما فتح مکه، گاهی حافظه ام خراب می­شه تو اين

44: 26

علی ای کيف ماکان، پس بنابراين شواهد در باب ميته فوق العاده زياده و اهم شئ فی البين معارض نداره، ولو به سند ضعيف بلی در خصوص ميته آن قسمتش که محل اشکاله يکی جلد ميته است که او خيلی اختلاف داره توش و آن هم به خاطر حديثی است که از رسول الله نقل کردن، دو يکی هم به خاطر اجزاء لاتحله الحيات، اين هم اختلافیه در بين اهل سنت، سر اختلافش هم چون آنها روايت در استثناء ندارن، می­گن ميته يعنی آن قسمتی که قابل حيات باشه، پس شاخ گوسفند ميته نيست چون قابل حيات نيست، ميته اين به ديوار نمی­گن ميته، به آجر نمی­گن ميته، هر قسمتی که توش حيات بوده، حيات ازش، صلاحيت حيات داشته باشه و لذا آن مسأله­اش هم محل کلامه اما در خود ميته روايات معارض نداريم حتی روايت واحده، تا اينجا چه شد نتيجه، نتيجه انصافاً حرمت بيع ميته کاملاً واضحه هيچ شبهه بر نمی­داره، ليکن آنی که الآن در ميراث­های ما قابل تأمل شد اين است که آيا سحت براش صدق می­کنه يا نه، آنی که و الا من حيث المجموع حرم ثمن الميته، نهی عن بيع الميته، اينه و روايات ما هم داريم، حتی روايت علی ابن جعفر داره لايبعها و لايشتری، آن روايت جامع بزنطی اگه درست باشه، و لايبعها هم داريم، پس اجمالاً نهی از بيع ميته ما داريم،

س: ببخشيد آن بحثی که در خون و اينها و منافع و اينا داشتيم

ج: خب حالا حالا بحث می­کنيم، اين  بحث بعد، اين روايت را ما داريم، اين تا اينجای بحث اما عنوان سحت چون فعلاً منحصر است بر کتاب سکونی آن هم پيش ما يک کمی شبهه داره مشکل داره و الا لولا اين جهت ديگه مشکل خاصی نداره.

و اما لفظ سحت، اين بحث اول، بحث دوم ما، عرض کرديم عده­ای از اهل لغت نوشتن که سحت در روايت بر مطروح هم گفته شده، ليکن ظاهراً اگر هم اطلاقی شده با يک عنايتی شده کلمه سحت هم در قرآن استعمال شده و عرض کرديم به  لحاظ لغوی اشتقاقات او ضعيفه، کمه ما الآن غير از خود سحت و فعل مجردش سحَتَ يسحت فعل يفعل است مثل منع يمنع و سحت و مسحوت و سحتان اين جور چيزها که چند مورد استعمال شده و از باب فعل ثلاثی مجرد فقط باب افعال نقل شده، در قرآن هم داره ليسحتکم البته ليَسحَتَکم هم قرائت شده اما شاذه، آنی که الآن در قرآن­های ما هم چاپ شده و موجوده، ليُسحِتکم غير از باب افعال هم من ديگه بابی از سحت نديدم، اشتقاقات اين لغت ضعيفه، يکی از چيزهای که در لغت عرب هست که عرض کرديم از قرن چهارم کسانی که تحليل لغوی را شروع کردن خصوصاً در بغداد بعد از مدرسه­ای، چون بعد از اختلافی که بين کوفه و بصره شد بعد تقريباً هردو مکتب کوفه و بصره جمع شدند، در بغداد بعد از رواج بغداد يعنی از سال­های دويست و خرده­ای ديگه تقريباً مندک شدند در بغداد، ديگه چيزی به نام کوفه و بصره در نحو، باقی نماند و مکتب بغداد از خصائصش اينه که يک مکتب عقل گرا هم هست يعنی لغت را به مجرد نقل بررسی نمی­کرد، می­آمد تحليل علمی هم بر لغت می­کرد، که از بهترين کتاب­های در اين جهت کتاب خصائص ابن جنيه، اين ابن جنی که سال­های سه صدو خرده­ای شصت و هفتاد در بغداد بوده، انصافاً مرد موفقی است در اينجا، در اين خصائص خيلی ظرافت­های که بعدها الآن اصطلاحاً بهش می­گن، فقه اللغه، الآن در زمان در کشورهای عربی و حتی يک واحد درسی در دانشگاه­های عربی  به عنوان فقه اللغة العربية، اين مباحث فقه اللغه را در اين کتاب خصائص خيلی خوب شروع کرده ايشان يکی از مباحثی که در فقه اللغه مطرحه هم سابق و هم الآن که در لغت عرب اين حروف خودش گاهی يک رابطه معنوی دارند، ولو پس و پيش بشن، يکی از راه­های است که الآن عده­ای از لغويون از آن راه پيش می­آيند برای شناخت لغت، مثل عين و لام و ميم، که علم باشه اين سه تا حرف کانما در وجدان عربی معنای ظهور داره بروز داره، حالا علم باشه يعنی ظهور، لمع باشه لمعنا يعنی برق زدن،ظهور، اگر اشتقاقات مختلف باشه، اينه عرض کنم در خود کتاب خصائص ابن جنی هم اين بحثه داره اينا ادعاشان اينه که گاهی در لغت انسان عربی، رو ارتکاز خودش اين سه تا حرف عين و لام و ميم اصلاً اين سه تا توش يک ظهوری خوابيده يا به قول فخر رازی در ذيل آيه فتصبحوا علی ما فعلتم نادمين، می­گه کلمه نون و دال و ميم توش يک نوع معنای ثبات خوابيده، مثل ندم، مدن، مدن مدينه ازش درست شد مدينه شهر، می­گه اشتقاقاتی را که نگاه می­کنيم اين برايش يک نوع معنای ثبات خوابيده، اين يک راهيه، خيال نفرماييد،

32

دارن لغت شناسان عربی، ليکن اين اصل، آن کتاب جمهرة اللغه هم همين طوره، آن هم از همين راهه، اين از هزار سال بيشتر قبل اين بحث شروع شده در لغت عرب، در مباحث به اصطلاح تحليلی لغوی عرب آمده، خب بحث قشنگی هم هست، در محل نوشته شده من هم فعلاً نمی­خواهم وارد اين بحث بشم، اين مطلب اينه می­خواستم غرض بگم، اين مطلب تأثيرش اينه که وقتی يک لفظی دارای اشتقاقی، به اصطلاح قديم اشتقاق صغير و کبير بهش می­گفتن دارای اشتقاق صغير و کبير بود برای فهم معنا هم يکی از راه­های استفاده بود، آن وقت اين جا را دقت بکنيم بعضی از الفاظ در لغت عرب اين دامنه­ای وسيع را نداره، مثل همين سحَت، چون هر احتمال سحت، شش تاست ديگه، شين و هاء و تی، شش تاست، الآن ظاهراً از اين شش تا علی ما فی بالی دقيقاً نگاه نکردم تا آنجای که در جمهرة اللغه نگاه کردم به نظرم اين شش تا فقط سه حرفه آمده، مثلاً تحس، سحت، آن جا به جا کردن، انواع جا به جايش نيامده، اين را ما ديگه تکرار نمی­کنم، فقط اشاره عابره کرديم که آقايون اگر خواستن اين بابی هم هست برای شناخت لغت، اما من حيث المجموع از اصطلاحاتی که ما ديديم در کتب عرب يکی سَحَتَه، او اَسحَته، استأصله، يعنی از ريشه کندش، در يک جای ديگه هم آمده که پوستش را کند، قشره، يعنی پوست او را کند، حالا ما در فارسی هم وقتی می­گيم پوستشه کند، گاهی به معنای ريشه کنه، خب در فارسی هم می­گيم يعنی مثلاً پوست من را کند، يعنی بيچاره مان کرد، ديگه از بين برد، در لغت فارسی هم داريم، سحت گاهی به معنای بنيادکنه، گاهی به معنای ريشه کن، ريشه کن، گاهی هم به معنای پوست کن، پوستش کَند، و باز از اصطلاحات که در کتب عرب آمده در لغت، سحت عبارت

53: 33

است و بر مال هم اطلاق می­شه، مالی است که از استعمال او به کار بردن او عار و عيب برای انسان لازم میاد اگر اين باشه خب اين يک مفهوم نسبيه اشتباه نشه، مثلاً در يک زمانی سوار الاغ شدن مثل عار بوده، در يک زمانی عار نبوده مثلاً و لذا به ذهن مياد اگر گفتن سحته، يعنی در آن زمان کسی ثمن ميته را می خورد سحت بود، حالا در زمان ما ممکنه سحت نباشه، يعنی عار نباشه، اين هم در کتب لغت آمده، اما فکر نمی­کنم شواهد لغت مساعد اين باشه، يک معنای ديگه به مال سحت آمده، مالی که حراجش بکنن، حرمت مالکی نداره، و هکذا دم سحت، خون سحت، خونی است يعنی کسی است که خونش حرمت نداره، هرکه کشت کشت، اين هم آمده، فکر نمی­کنم اين هم خيلی اطلاق دقيقی باشه در مثل لسان العرب و غيرش اين اصطلاحه هم آورده ، اطلاق سحت بر مالی که حرمت مالکی نداره، هرکسی آمد برد، اين هم برش اطلاق شده، به ذهن من مياد کلمه سحت با همان ريشه کن و بنيادکن بيشتر ارتباط داشته باشه،

س: به معنای دور ريخته شدن آمدن،

ج: به همين معنا دور ريخته، به اين معنا، دور ريخته يعنی ديگه حرمت نداره هرکسی رفت گرفت گرفت، نه به معنای دور ريخته شده فرض کنيم مثلاً شما پوست پرتقال را دور می­ريزين به آن نمی­گن سحت، و من همين تازگی مراجعه کردم به دو سه تا از مصادر لغت که پيدا نکردم، اما تو ذهنم هست از قديم حالا يادم نمياد کدام کتاب ديدم، می­گم همين تازگی سه چهار شب اخير، دو سه بار نگاه کردم در اين چندتا کتابی که نگاه کردم نبود، که اصلاً سحت در اصلش يک حيوانی است که در معده پيدا می­شه حيوان کوچکی و موجب فساد معده می­شه و آدم را می­کشه اين با معنای ريشه کن بهتر می­­خوره، چون المعدة بيت کل داء، اساس همان معده هست اين که معده را فاسد می­کنه از  بين می­بره يعنی موجب ريشه کنی انسان می­شه و لذا تو اين استعمالات مختلف من به نظرم همين ريشه کنی و بنياد کن بيشتره،

س:

10: 36

به همين معناست

ج: استأصل يستأصله يعنی از ريشه می­کنه، پس ما وقتی عنوان، و ليسحتکم، يسحتکم هم همينه معناش، انصافاً معنای ايشان هم خب عرب هستند ديگه مؤيد ما شدن، ارتکاز عربی هم به نظر خود خودم هم چون فی الجمله عرب هستيم ديگه، خود من هم ارتکاز عربيم، بيشتر می­خوره که در سحت ذهابه، يعنی در سحت فقط ممنوعيت نيست اصلاً نابود می­کنه، ريشه کنه، مسأله يلزم من اکله العار که در عده­ای از کتب آمده اين هم روشن نيست، مالی که حراج شده حرمت ماليکی نداره آن هم نيست، بلی دو جور ريشه کنی، مفهوم ريشه کنی مفهوم نسبی است يک دفعه ريشه­های اخلاق را هم در آدم می­کنه، اين را حمل بر کراهت کردن، ليکن عرض کرديم هنوز اطلاق اين پيش ما روشن نيست مثلاً در روايات ما هم داره که ثمن چيه، آن اجرة الحجام، کسب الحجام، ليکن آن روايت روشن نشد، آن روايت اجرة الحجام که مال سماعة ابن مهران است گير داشت، علی ای حال اصل اولی در سحت آن حرامه، بنياد کنه، خلاصه­اش مسأله­ای عار و يلزم من اکله العار و اين حرفا هم توش نيست، هر مالی و ظاهرش تا حالا که در اطلاقات که نگاه کرديم بر عمل هم اطلاق نمی­شه بيشتر بر مال اطلاق می­شه، البته منافات نداره وقتی گفت سحت، مراد عمل باشه اما خود سحت بيشتر مثلاً نمی­گن اين فعل تو بنياد کنه، می­گن اين مال بنياد کنه، اين ثمن بنياد کنه، تا اينجا اين روشن شد که به نظر ما کلمه سحت نه فقط دلالت بر حرمت می­کنه، بر درجات شديده حرمت می­کنه، بيش از حرمت،

س: حرمت وضعی هم داره،

ج: تازه دلالت بر حرمت وضعی هم می­کنه، چون هلاک داره توش، و بنياد کنی داره و فکر می­کنم، بر درجات، دلالت بر درجات شديده داره، مثل همين رشوه مثل ربا و مثل ثمن خمر، نه ثمن دم، ثمن خمر، نه ثمن کلب، ثمن فرض کنيم، با اين که کلب، خنزير هم در قرآن ذکر شده، ميته هم نه، معلوم نيست صدق بر ثمن ميته هنوز آن روايت سحتش خيلی پيش ما سند معتبری واضحی نداره، بهترينش روايت سماعه است که شواهد قبول انصافاً داره، اما می­گن، بگيم همچون بگيم ديگه تمام تمام بشه مطلب نه، يک جای نق نق باقی می­مانه در مطلب، پس تا اينجا روشن شد که عنوان سحت دلالت حرمت شديده می­کنه، و ما اشکال مان همينه که ثمن معلوم نيست آن حرمت شديده داشته باشه، ثمن الخمر داره، ثمن جاريه داره، اجرة الزانيه داره، زانيه داره، و لذا اجر المغنی و المغنيه هم حرامه، اما سحت بودنش هم روشن نيست صدوق هم گفت و روی، اگه يادتان باشه آنجا هم همين مشکل مياد،

س: استاد متن ميته را تو قرآن خيلی تأکيد شده خب،

ج: خب در قرآن اصلاً ميته آمده، دم هم آمده، دم هم نيامده چه کار کنيم نيامده،

س: آخر می­گم حرمت

ج: اما حرمت داره قبول دارم،

س:

27: 39

و الميتة،

ج: بلی، تأکيد داره، تأکيد که نه، حرمت داره چارتا آيه داريم، داريم ما اما عرض کردم اين مفادش اين نيست که امور شديده ای باشه جامعه در خطر به خلاف خمر به خلاف زنا، به خلاف رشوه،

س: مغنيه نيست،

ج: همين روی داريم، روی،

س: آن هم،

46: 39

ج: نه، آن هم، خب تا اينجا و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين

ارسال سوال