فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385 (73)

دروس خارج فقه سال 86-1385 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1385-73

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث درباره رواياتی بود که در باب ميته ذکر شده، که آيا از اين روايات استفاده می­شه به اصطلاح بيع ميته نيست، يعنی بحث فعلاً درباره بيعه، و به طبيعت الحال يک مقدار هم متعرض آقايان مسأله­ای انتفاع و عدم انتفاع که آيا انتفاع از ميت، ميته جايز هست يا نه، ما يک مقدار روايات را در اين جهت خوانديم وعرض کرديم که در باب ميته عده­ای از روايات داريم چه در انتفاعش چه در فروشش چه در مانعيت نماز، و ببينيم آيا می­شه بين اين روايات يک نحوی جمع کرد يا نه؟ تعارضی هست يا نه؟ عرض کرديم که يک طائفه­ای از روايات داريم که در آن روايات سحت بيان شده، اقسام سحت يا به تعبير روايت: و السحت انواع کثيره، و اين­ها را به حسب آن راوی اخير تقسيم بندی کرديم يکش روايت عمار ابن مروانه، که عرض کردم در کتاب جامع الاحاديث، صفحه دويست و يازده جلد 22، صفحه 211 بابی است که به عنوان ماورد فی انواع السحت، باب10 از ابواب مايکتسب، خب ترتيب حديثش هم به همان ترتيبی که هست يکی روايت عمار ابن مروانه که عرض شد توضيحات زياد راجع به او نمی­خواهيم بديم، چون در اين روايت عمار ابن مروان ثمن ميته ذکر نشده، يکی از رواياتی که در باب سحت است، روايت سماعه است که اسانيد فراوانی داره متن هم يک مقداری اشکال داره اختلاف داره که ديگه آن را هم نمی­خواهيم، چون آن هم توش بحث ميته نداره فقط داره السحت انواع کثيره، البته در روايات سماعة ابن مهران يک نکته­­ای بود که اين را خود اهل سنت هم دارن، و آن اين­که در يک متن اين روايت که سندش هم معتبره يکی از موارد سحت، کسب الحجام نوشته که خب بنابر مشهور بين فقهاء کسب الحجام مکروهه، حرام نيست، اين يک نکته­ای بود در روايت که بايد روش حساب کرد، به خاطر اين­که سحت را بر مکروه هم اطلاق کرده، اين مبحث در کتاب نهايه ابن اثير هم آمده، همين نهاية معروف ابن اثير در آنجا داره که سحت در روايات اطلاق شده بر مکروه و حرام هردو و با قرائن می­شه تشخيص داد که اين حرامه يا مکروهه، اين در کتاب نهايه آمده، البته همين مطلب بعينها، همين مطلبی که در نهايه هست بعينها، در کتاب لسان العرب هم آمده من فقط از باب توضيح عرض می­کنم، عده­ای از آقايون هستند که مثلاً خوش شان می­آيد که تکثير مصدر بکنن، مثلاً يک مطلبی را نقل می­کنه از نهايه ابن اثير، باز همان را نقل می­کنه و قال مثلآً فی لسان العرب، همان مطلب را هم نقل می­کنه، از لسان العرب، ببينيد لسان العرب ابن منظور کتابشه از مصادرشه نوشته و اولش، خود نهايه ابن اثير از مصادر ايشانه، لذا به اصطلاح لسان العرب مصدر عرضی نيست، مصدر طوليه، اشتباه نشه، عده­ای خوش شان مي­آيند ديگه اسم نمی­برم نمونه عرض نمی­کنم، گاهی ديگه وضعش خيلی خرابه، مثلاً يک حديثی را می­خواهد در فضيلت اميرالمؤمنين، من باب مثال توی اين کتب کلامی خلافی معامله اين حديث را فرض کنيم از سنن ترمزی نقل می­کنه، بعد از سنن ترمزی، از يک آقای نقل می­کنه، که آن هم از ترمزی نقل کرده، بعد از يکی ديگه نقل می­کنه، آن هم از سنن ترمزی آن وقت اينها را همين جور پشت سرهم مصدر آورده و رواه فلان باسناده عن فلان عن ترمزی خب اين همان سنده، خب اين ديگه خيلی، اينها تأکيد برای صحت نسخه ترمزی خوبه، اما اينها ديگه مصدر ديگری نيست، خوب دقت بفرماييد ما در ارزيابی مصادر مصادر طولی و عرضی را اشتباه نکنيم، مراد ما از مصادر عرضی يعنی همان مصدر اولی که شما ديديد، آن­ها هم از همان نقل کرده، مثلاً شما می­گين اين حديث هم در کافی آمده هم در وسائل آمده، خب وسائل هم از کافی نقل کرده، خب اين ديگه مصدر طوليه به اصطلاح، ارزش جداگانه­ای پيدا نمی­کنه، بلی برای يک جهت خوبه، و آن اين­که چون وسائل هم نقل کرده نشان می­ده در بيشتر از يک نسخه­ از کتاب کافی بوده، هم در نسخه­ای ما موجوده هم در نسخه­ای صاحب وسائل برای اين جهتش خوبه اما کاری ديگری نمی­کنه، دقت فرموديد کتاب لسان العرب، چون من ديدم بعضيا می­گن ذکره مثلاً ابن اثير در نهايه، و اورده و قاله ابن منظور در لسان العرب، بابا لسان العرب بعينه عبارت نهايه هست، خودش مستقيم نوشته هم خودش، که من کتاب نهايه را، ايشان برداشتن کتاب نهايه را در کتاب خودشان توزيع کرده يعنی پخش کردن، عبارتی که ايشان در اينجا داره بعينه عبارت نهايه ابن اثيره بعضيا خيال می­کنن، پس اين نشان می­ده که دوتا از لغويها اين مطلب را گفته، نه دوتا نيست، نه دوتا نيست، همان يکی است، بلی ابن منظور که لغوی است موافق با

52: 6

يعنی آراء مياره، حالا نمی­دانيم، موافق اسمش چه بگذاريم، يعنی تفاسيری را که نهايه داره از لغت، ابن اثير،

س:

7

فرض کنيم قبول، نمی­دانم حالا اسمش را هم قبول بگذاريم يا فقط مجرد نقله، اين خيلی نمی­دانم بعضيا می­خواهن تکثير مصادر  بکنن، به اين ترتيب، که دوتا لغوی بزرگ اين معنا را گفتن، نه اينا دوتا نيستن، يکی اند و آن هم نهايه ابن اثير، ايشان می­گه سحت بر مکروه هم اطلاق شده عرض کردم در روايات ما هم شاهد بر اين که سحت بر مکروه آمده همين کسب الحجامه که در روايت سماعه آمده، و کسب الحجام در روايت عمار ابن مروان نيامده، دقت فرموديد، در روايت سماعه ابن مهران آمده، و تازه همان روايت سماعه هم دو متن داره يک متن کسب الحجام داره که شيخ گفته: هذا الخبر شاذ، يک متن داره کسب الحجام اذا شارت، خوب اينجا ما عده­ای از فقهای ما قائل به حرمت اند، يعنی کسب حجام را با شرط حرام می­دانن، جايز نمی­دانن، اين هم راجع به به اصطلاح عبارت روايت سماعه.

يکی از رواياتی که ما داريم در فقيه مرحوم شيخ صدوق آورده: و قال اجز الزانية سحت، و ثمن الکلب الذی ليس بکلب الصيد سحت، اين بحث کلب صيد هم بعد متعرضش می­شيم و ثمن الخمر سحت، و اجر الکاهن، مراد از کاهن در اينجا کسای است که از اين غيب گوي­ها می­کنن، مثل منجم، منجم و کاهن مثلاً غيب گويي می­کنن، امسال اين جوری می­شه، اين طور می­شه فلان با فلان دعوا می­کنه، جنگ می­کنه، يا اين پسر آن هست نيست، اين به آن، از اين حرفا، و ثمن الميتة سحت، در اين روايت مرسله که مرحوم شيخ صدوق داره ثمن الميته هم ذکر شده اين يک روايت، طبعاً سنند روايت مرسله سند نداره الآن يک قاعده­ای است من ظاهراً تو همين بحث هم يک روزی مطرح کردم، انشاء الله حالا که ديگه حال ندارم، يک روز ديگه انشاء الله بيايد باز مطرح می­کنم، عده­ای از بزرگان ما، من حتی در کتاب مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائری قدس الله نفسه، مؤسسه حوزه علميه قم در صلات ايشان ديدم، و مرحوم استاد در رساله لاضرر، مرحوم آقای خويي در رساله لاضرر هم اين بحثه ايشان دارن، از ايشان گرفتن از مرحوم حائری گرفتن از استادش، خلاصه اش اينه که بعضی از معاصرين هم ديدم در ذيل همين حديث نوشتن، خلاصه اش اينه که اگر صدوق گفت قال الصادق ولو مرسله معتبره، اما اگر داشت روی عن الصادق اين معتبر نيست، يعنی قبول نداره، فرق است بين قال و روی، اين بحثی است که عرض کردم اين در عبارات قدمای اصحاب ما مخصوصاً از وقتی که ديگه بنا شد ارزيابی بشه احاديث فقيه، کسی اين مطلبه نگفته، عرض کردم ارزيابی کتاب­های ما مثل کتاب فقيه ارزيابی به لحاظ رجال مبدعش و مؤسسش مرحوم علامه است، اولين کسی است که اين کار را کرده علامه است هم در خلاصه، خلاصه الاقوال در علم رجاليين، اين مطلب را داره هم تو فقهش داره، مثلاً می­گه روی زراره فی الحسن، اولين کسی که ما در علمای شيعه شروع کرد اين جوری بگه: روی فی الصحيح، روی فی الضعيف، روی صحيحاً فی الحسن، علامه قدس الله نفسه، بعد از علامه هم اين مطلب ديگه رواج پيدا کرده، دقت فرموديد علامه در هيچ جا نيامده بگه مثلاً اگه قال است و هو فی الصحيح، اگر روی است، ضعافه، نه اين نيست، همه اين را مرسل حساب کردن، دقت فرموديد، فرقی بين روی و قال، و روی عنه و قال، روی عن الصادق انه قال، قال الصادق، فرقی بين اين دوتا به لحاظ مرسل بودن قدما نکردن، البته عرض کردم عده­­ای از متأخرين که اسم بردم، کسای ديگه هم هستن، می­گن مرحوم صدوق، البته اين مطلب را که اينها گفتن از هيچ جائی هيچ قرينه­ای در دست ندارن نه اين که حالا مثلاً صدوق در جای گفته، يا شاگردای صدوق در جای گفتن، يا علمای گذشته­ای ما در جای گفتن، نه کسی نگفته، شارحين کتاب من لايحضر در جای گفتن مثلاً فرض کنيم، حتی اگر صدوق را خواب ديدن که صدوق در خواب چنين چيزی فرموده نيست، اين مطلب را که آقايون فرمودن، به خاطر تمسک به ظاهر رَوی و رُوی، ظاهر قال الصادق و روی عن الصادق، قال رسول الله و روی، گفتن به خاطر اين که مرحوم صدوق اگه می­گه قال يعنی مطلب ثابته که نسبت می­ده، و در رساله لاضرر مرحوم استاد نوشتن و علی ان مراسل الصدوق و جلالت شأن صدوق از ابن ابی عمير که کمتر نيست، چطور مال ابن ابی عمير را  قبول می­کنيم، اينجا را هم قبول کنيم، اين که خيلی وجه عجيبی است ابن ابی عمير دليلی براش آمده نکته­­ای آمده يا خودش تصريح کرده، حالا آن چرا مراسل ابن عمير قبول می­شه، چرا اگر مثلاً روی عن شخص ثقه است، آن بايد در جای خودش بررسی بشه به هر حال کسی گفته، فرض کنيم نجاشی فرموده: عملت الطائفه بمراسله، شيخ طوسی گفته: اذا روی و لايروی و لايرسل الا عن ثقه، اما راجع به صدوق کسی نگفته، مجردی که اين آقا اجل الشأنه، خب اجل الشأن هم باشه، اين چه ربطی داره به آن مطلب، اولاً انشاء الله تعالی اگر خداوند حالی داد عرض می­کنيم، ما اگر بر فرض هم مراسل ابن عمير را قبول بکنيم آن مراسلی که خودش مرسِله، اما اگر مرسل شخص ديگری است آنها هم داخل در عبارت نيست، چون گاهی اوقات مرحوم ابن ابی عمير داره، مثلاً ابن ابی عمير عن حفص ابن سوقه عن بعض اصحابنا عن ابی عبدالله ارسال هست تو حديث اما مال ابن ابی عمير نيست مال کسی ديگريه، خواهيد آمد که آن آقايونی که مراسله قبول دارن، اين را قبول ندارن، چون داره اذا ارسل ابن ابی عمير، اينجا لم يرسل ابن ابی عمير، ارسل حفص ابن سوقه، آن چه ربطی به اين ابی عمير داره و ما در باب صدوق اگر بخواهيم قبول بکنيم، پنج شش  واسطه است ديگه، يعنی اقل اسناد صدوق اقل اسناد صدوق تا مثلاً امام صادق، حدود چهار يا پنج بيش از اين هم می­شه خب اگه بخواهيم قبول بکنيم ارسال صدوق را قبول می­کنيم، نه ارسال واسطه­ها را و لذا عرض کردم اين مطلب مطلب درستی نيست، اصلاً قياسش هم باطله، و چنين مطلبی درست نيست و عرض کرديم احتمال می­ديم، حالا شأن علما که اجله، اين بحث را بعضی از علمای ما در کتب اهل سنت ديدن، آنها دارن قدمای شان هم دارن، اشتباهاً مثل گفت که کلاغه می­خواست مثل کبک راه بره، بعد هردو يادش رفت، اشتباهاً خيال کردن ما هم مثل آن­ها، اين منشأش گفت اول ماقاس

14

علمی است اين کارها مشکل کار از قياس پيدا شد، آن هم اينه که در بخاری گاهی داره چون احاديث بخاری چهار هزار و خرده­ای است که با مکرراتش هفت هزار و خرده­ای، چهار هزار تا کلاً هست، تکرار هم زياد داره بخاری، با مکرراتش ده هزار و خرده­ای، اضافه بر اينها مراسل هم داره بخاری که بلاغات بهش می­گن، يا تعليق به اصطلاح بعض ديگه، مثلاً می­گه و قال رسول الله، اين جوری داره در بخاری، در بعضی جاهاش هم داره و روی عن رسول الله، البته کسانی که شرح بخاری نوشتن و يکی از کارهای اهل سنت وصل اين اسانيده که مثلاً بخاری اگر اينجا مرسل نکرده اصلش از کجاست اين کارهای دارن خودشان من نمی­خواهم وارد اين کار  بشيم، در کتب حديثی، در کتب معرفة الحديث، دراية الحديث، اين بحث را خود سنيا از قديم کردن، قبل از اين­که ماها اصلاً دراية الحديث داشته باشيم، به اين معنا، قبل از علامه که اگر بخاری گفت  قال رسول الله يعنی صحيحه، اگر گفت روی عن رسول الله يعنی صحيح نيست، گير داره اين بحث اصلش آنجا است، حالا آن مبانی خودشانه حساب داره کتاب داره اين ربطی به کاری که مرحوم صدوق کرده نداره، مرحوم صدوق در ديباجه تصريح می­کنه: و جميع ما فيه مستخرج من الکتب المشهوره التی عليها المعول و اليه المرجع مثل کتاب فلان، و جميع ما فيه حجة بين و بين ربّی، اين عبارت جميع ما فيه هم شامل روی عن الصادق می­شه هم شامل قال الصاديق می­شه، اين يک مبنای ديگری است نبايد مبنای صدوق را با مبنای بخاری، بخاری مبناش حجيت خبره تعبداً و يک شرطی داره و بنای اهل سنت بر همينه، اگر بخاری از کسی نقل حديث بکنه آن را ثقه می­دانن، حتی بعضيها که درشان تعارض هست، مثلاً می­گه، و قدم روی عنه البخاری و ضعفه فلان، روايت  بخاری را در مقابل تضعيف قرار می­دن، خب ايشان صاحب نظره و  مبنای بخاری وثاقت راوی است اما مبنای صدوق وثاقت نيست، بعد هم خودش می­گه که اين تمام روايته من بهش فتوا می­دم، خب وقتی بهش فتوا می­ده ديگه فرقی بين قال الصادق و روی عن الصادق نداره در اين جهت، عنايت فرموديد، لذا اين بحثی هم که بعضی فرمودن به اين که چون در اينجا گفته قال، قال الصادق(ع) پس اين معناش اينه که پيش ايشان معتبره، نه اين واقعيت نداره، حالا نظر خود من در اينجا اينه من اين را جای ديگه هم ديدم از صدوق غير از صدوق هم ديديم، قبل از صدوق در مثل يونس ابن عبدالرحمن هم داريم، اين را حالا من انشاءالله اگر يک جای حديث يونس آمده، چون آن خيلی معرکة الآراء است، و نکات و ظرايفی زيادی داره، انشاء الله، تا حالا ما الحمدلله از روايات يونس چيزی نخوانديم که بهش بخواهيم وارد کار يونس ابن عبدالرحمن بشيم انشاء الله آنجا عرض می­کنم، من به نظرم مياد که مرحوم  صدوق اينجا يک جمعی بين روايات کرده، لذا تعبير قال الصادق کرده، يعنی مرحوم  صدوق فوق العاده دقيقه،  اگر درباره دقت ايشان هرچه بگم کمه، يعنی اين قدر دقيقه اگر فرض کنيم در يک مقطعی حديثی واو بوده و ايشان می­خواسته او را تبديل به او بکنه، آن را از صورت حديثی در آورده به صورت فتوا نقلش کرده اين مقدار اين مرد دقيقه، فوق العاده است انصافاً مرحوم صدوق انشاء الله تعالی درخلال بحث­های آينده روشن می­شه فوق العاده در نقل متقيد و دقيقه فوق العاده، من به نظرم مياد چون صدوق مثلاً فرض کنيم روايت سماعه را ديده، روايت عمار را ديده، روايت ديگه هم که حالا خواهيم گفت، خواهد آمد آنها را هم ديده يک چند، اين روايت­ها بعضياش مورد قبول نشده مثل اجر الحجام، کسب الحجام، خود روايت مفصله­ای که در کتاب جعفريات بوده که احتمالآً در کتاب سکونی هم بوده، آن روايات مفصله هم قبول نشده يعنی به عبارت ديگر اينا گزينشی برخورد کردن، من عرض کردم کراراً و مراراً کتاب فقيه، کتاب جمع حديثی نيست، کتاب گزينشی است يعنی حديث از زاويه فتوا، فقه، اصلاً فقيه اين جوريه، و لذا کتاب مرحوم شيخ طوسی بيشتر جا افتاد چون جنبه­ای جمع حديثش بيشتره، و در باب واحد روايات متعارضه را آورده، صدوق نياورده نادراً آورده، غالباً متعارض، چرا چون می­خواسته فتوا بده معنا نداشته که روايات متعارض بياره، لذا کتاب صدوق يک کتاب فقه، حديثی و روايي صرف نيست، چون نيست گزينشی است فرض کنيم در آن روايت کسب الحجام آمده سحت، خوب ايشان می­خواهد قبول نکنه، شيخ چه کار کرده؟ چون شأنش جمع بوده روايت را آورده بعد گفته اقول هذا الخبر شاذ، صدوق نمياد روايت را بياره، بعد بگه حالا خبر شاذه، اصلاً نمیاره فقه، حذفش می­کنه، از آور اگر می­خواست متن روايت را بياره خب آن حذف مشکل بود، لذا به صورت مجموعی مياره، من ديدم خيلی از جاها صدوق متن يک روايت را يک تکه­اش را قبول نداشته، همان متن را آورده، آن تکه­ای که قبول نداشته نياورده، اما آن را فتوا قرار داده، روايت قرار نداده احتياط کرده، خيلی ظرافت کاره، چون اگر بخواهن روايت نقل بکنه بايد همه­اش را نقل بکنه، آن يک تکه­اش را قبول نداره حالا که قبول نداره نمی­شه در روايت تصرف بکنه، مياد متن روايت را به عنوان فتوا مياره آن يک تکه­اش را هم دست کاری می­کنه، اين روايتی که ما الآن اينجا از صدوق داريم  اين در مجموعه روايات ما آمده اما حديث واحد نداريم، مثلاً اجر الزانية سحت، ثمن الکلب الذی ليس بکلب الصيد اين در بعضی از روايات آمده، و ثمن الخمر سحت، اجر الکاهن سحت، در  بعضی ديگه آمده، دقت فرمودين، اجر الزانيه و ثمن الخمر در کتاب روايت سماعة ابن مهران آمده من باب مثال عرض می­کنم بعضياش تو روايت سکونی آمدن،

س:

23: 20

ج: متن روايت نيستن،

ببينيد در کتاب خصال مثلاً مرحوم صدوق در کتاب خصال متن روايت عمار ابن مروان را آورده، دقت چقدر ظريفه، اما فقيه که آمده می­گه قال الصادق(ع) اجر الزانية سحت، ثمن الکلب الذی ليس بکلب الصيد سحت، و ثمن الميتة سحت، لفظ ثمن الميته نه در روايت عمار آمده عمار ابن مروان، و نه در روايت به اصطلاح سماعة ابن مهران آمده، در روايت سکونی آمده با يک ظرافتی مرحوم صدوق مجموعه­ای اين روايت را نگاه کرده شش­تا عنوان را قبول کرده به عنوان قال الصادق، اين سر اين که ايشان، نگفت روی سماعه عن الصادق و سئل سماعه عن الصادق، نه بعد هم فرموده و روی ان اجر المغنی و المغنية سحت، ما به نظر ما فرقی بين قال و روی بايد باشه، اينی که بعضی از آقايان می­گن فرقی باهم نمی­کنه، اين هم مشکله خيلی مشکله، فرقش را بعضيا به تضعيف و تصحيح گذاشتن عرض کردم الآن، می­گه اگر گفت قال يعنی صحيحه، گفت روی ضعيفه اين خيلی بعيده، چون اين تفريق بين تصحيح و تضعيف با ديباجه نمی­سازه اين معنا هم بعيده، بگيم هيچ فرقی هم نمی­کنه، تفنن در عبارته، اين هم خلافه، يعنی انصافاً خب بالاخره لغت که حجته، لفظ که حجته، انسان می­گه قال الصادق يا روی عن الصادق خب بلا اشکال بينهما فرقه، آنچه را که من به ذهنم خودم مي­آيد و العلم عندالله،  اينجا هم دارم می­گم، مثل همان بحثی که قبلاً راجع به آقای حائری را عرض کرديم نه مرحوم صدوق اين را فرموده نه بزرگانی بعد از ايشان نقل کردن و شايد تا حالا هم از کسی نشنيدم نه اين­که حالا بعد از ايشان و الی يومنا هذا، من به نظر من بين اين دوتا به لحاظ ارزيابی  وقبول فرقی نمی­کنه هردو را قبول دراه خوب دقت بکنيد، نه اين که می­گه يکی ضعيفه، اگر فرقی به لحاظ آن­ها هست به لحاظ ارزيابی خود ارزش حديثه، روی مبانی قمی­ها، مثلاً يکی از مبانی مشهور قمی­ها که خود ايشان ملتزم بود، حديثی را قبول می­کرد که فرض کنيم ابن الوليد استاد ايشان قبول کرده، اما اين برای ما روشن شده گاهی اوقات ايشان آمده حديثی را که حتی ابن الوليد قبول نکرده قبول کرده، بالاخره خود ايشان هم فقيهه، بلا اشکال حديثی را که مشايخ نقل نکرده و قبول نکردن، ليکن خود ايشان به نظرش اين حديث خوبه شواهد تأييدش می­کنه، به ذهنم آنی که به ذهن من رسيده که ايشان يک گيری تو آن داره، نه گير فتوائی، گير مصدری گير حديثی مثلاً اجر المغنية و المغنی در يک روايت اين بوده که آن را فرض کنيم ابن الوليد قبول نداشته اما ايشان گفته نه خوبه، به احترام استاد ايشان تعبير به روي کرده پس روی در جای است که ايشان آن حديث را تحمل نکرده از راه درست خودش اعتقادش اينه که اين قابل قبوله، اين فرقی است.

س:

43: 23

ج: بلی آقا

س: اين روايت همان طوره

ج: احسن، فرقی ايشان، اينه عرض کردم اينه هم من چون حالا به آقای حائری عرض کردم که ايشان مطلبی گفته که صدوق نگفته، بعدش هم، اين مطلب من هم همين طوره، نه صدوق گفته نه شاگردای ايشان گفتن، نه علامه گفته نه ديگران گفتن، تا اين لحظه­ای که بنده در خدمت تان هستم فرقی بين قال الصادق و روی را به اين معنا من جای نديدم از کسی هم نشنيدم از مشايخ هم نشنيديم در کتابی هم نديديم، آنی است که به ذهن خود من تبادر کرده بعد از ملاحظه اسانيد و روايات.

س:

13: 24

ج: بلی آقا

س: استقراء تام کرديد، يعنی

ج: نه خير، استقرائش هم تام نيست، اما ديدم حدود چند هزار حديثه، نمی­شه که آدم، ديدم زياد فقيه را ديدم اما استقراء تام نه، شايد پنجا درصد، فکر نمی­کنم پنجا درصد فقيهی به اين دقت ديده باشم، کمتر از پنجا درصد، علی ای حال، آنی که به ذهن من مياد اينه، آن وقت حديثی بعدی که در اينجا ايشان اين حديث شماره9 بود که اجر مغنی و مغنيه است.

و اما حديث بعدی هم راجع به مطلب ديگری است و ربطی به اين بحث يعنی سحتی که ما داريم، نداريم حديث 11 حديث يازده يکی از احاديث کليدی مانحن فيهه، عرض کردم احاديث ما نحن فيه  يکش عماره که توش ميته نداره، يکش سماعه است که آن هم ميته نداره يکش هم حديث سکونیه،

س:

10: 25

ج: بحسب اين چاپی که اينجا دست منه، چون اين دو چاپ داره اين چاپ اخيرشه، باب 10 از ابواب مايکتسب، توی خود چيز هم هست وسائل، من ديگه نياوردم وسائل چون اين يک کمی جمع و جورتر کرده، جلد12 وسائل داره، همين باب را هم داره وسائل باب سحت، مرحوم کلينی از همان کتاب مشهور کتاب سکونی ما وقتی می­گيم نسخه­­ای مشهور مراد ما علی ابن ابراهيم عن ابيه عن نوفلی عن السکونی اين مراد ما نسخه­ای مشهوره، عرض کرديم سکونی کتابش در کتاب منتشر کرد، و مشهورترين نسخه­ای اين کتاب همان نسخه­ای است که نوفلی از ايشان نقل کرده، اين نسخه را بعدها يعنی اوائل قرن سوم دويست، دويست و خرده­ای مرحوم ابراهيم ابن هاشم آورد در قم همين نسخه­ای نوفلی را، بعد از اين که ايشان در قم آورد، توسط خود ايشان بزرگان قم از خود ايشان نقل کردن، مثل محمد ابن احمد مثل فرض کنيم صفار اينها، ومثل پسرش علی ابن ابراهيم، بعد از او اين نسخه­ای فوق العاده مشهور شد همين نسخه­ای که اصلش مال ابراهيم ابن هاشم بوده، بعدها هم که علمای ما در بغداد بعد از اين مرحله قم اين اوائل قران چهارمه، در قرن پنجم که بغداد باز مرکز تشيع می­شه و انصافاً هم حوزه بسيار قوی می­شه که شيخ مفيد و سيد مرتضی و سيد رضی و ابن قوليه، الی آخره تا شيخ طوسی و شاگردان شيخ طوسی و اينا بودند تا سال چهار صد و تقريباً پنجا، اين حوزه هم خودشان مستقلاً ديگه کتاب سکونی نداشته از همين نسخه­ای قمی­ها استفاده می­کردن، انصافاً حالا اينا بغداد بودند به کوفه نزديکتر بودن، يک نسخه­ای ديگه از کوفه مي­آوردن نزديکتر برايشان بود، اما تو بغداد هم که آمد، همين نسخه­ای قمی­ها معروفه، برای همينه که شما فرض کنيم تو اجازه­ای فهرست نجاشی می­گه، عن علی ابن ابراهيم عن ابيه عن نوفلی عن السکونی، وقتی طريقش را به کتاب سکونی می­نويسه همين راه قمی­هاست، پس راه اصلش کوفیه، توسط ابراهيم ابن هاشم منتقل به قم می­شه وانصافاً از زمان ابراهيم ابن هاشم اين کتاب مشهور می­شه اين مراد ما عن النسخه­ای مشهور.

عن ابی عبدالله(ع) قال السحت ثمن الميتة در اين روايت به ابی عبدالله نسبت داده شده اما کتاب سکونی مسنده روايت نيست، کتاب سکونی يک سند واحد داره به نظر ما مياد اگر در جای ديگه سند نقصی داره بايد با همان سند واحد تکميل بشه،  سند کامل کتاب اينه: عن جعفر عن ابی عبدالله، يعنی عن جعفر ابن محمد عن ابيه، يعنی امام باقر عن آبائه عن علی(ع) بعضياش داره قال، بعضياش داره قال رسول الله، آن وقت اين الآن خوب دقت بفرماييد الآن آنچه که ما از کتاب سکونی نقل می­شه اين مقدار نيست، مثلاً اينجا ببينيد عن ابی عبدالله قال، اين عن ابيه عن آبائه قال قال رسول اللهش، حذف شده تو بعضياش داره عن ابيه عن علی قال، تو بعضياش داره عن ابی عبدالله عن علی قال، به نظر من مياد اعتقاد شخصی من اينه که در اينها حذف شده دقت می­کنيد، اگر کسی آن سند کامل نيست، الآن اگه بنا بشه کسی مثلاً کتابی را انشاء الله بعضی  از دوستان مشغولن زحمت زيادی کشيدن کتاب سکونی چاپ بشه، به نظر من بايد مثلی در اينجا در پرانتز در کروشه قرار بگيره: عن ابی عبدالله عن ابيه عن آبائه عن علی قال، به نظر من علمای ما در مرحله نقل يک مقدارشه حذف کردن: السحت ثمن الميته و ثمن الکلب  خوب دقت بفرماييد و ثمن الخمر و مهر البغی، البته در کتاب خصال زانيه هم آمده يکيه معناش يکيه، ليکن در سابق هم عرض کرديم اطلاق مهر بر بغی يک نوع مجازه و الا اصلاً صراحتاً داريم لامهر لبغی، اينجا مراد آن پولی است که به نستجر بالله به زنی تردامن می­ده به اصطلاح و اين به اصطلاح تعبير به مهر ازش، اصلاً در بعضيا داره که اجرة الزانية، اجر الزانيه، در همان عبارت صدوق داشته، در بعضيا داره اجرة الفواجر، تمام اين­ها مجازه، چون وقتی عمل باطل بود اجرت هم بهش صدق نمی­کنه،

س: يعنی بايد خودشان بدن

ج: خب ديگه می­دن، مهر و لذا عرض کرديم رواياتی داريم که اذا ادخل يا اذا اولج فقد وجب عليه المهر و العده والغسل، که هر دخولی موجب اين سه تا اثره، آن وقت عرض کرديم در محل خودش، که حتی دخول به شبهه، به خانمی به شبهه دخول بکنه بازهم بايد مهر را بده، تنها موردی که مهر استثناء شده مهر بغيه، و در مورد بغی، در مورد زنی تردامن به اصطلاح، مسأله­ای غسل منتفی نيست، غسل هست، مهر منتفيه، عده­ هم مختلف فيه است، که آيا عده داره يا نه، و ثمن الخمر، ثمن خمر هم مجازه، و مهر البغی و الرشوه فی الحکم، و اجرة الکاهن، معظم آنهای ايشان در اينجا آمده مرحوم شيخ هم در تهذيب از کلينی گرفته.

س: حکم اينجا به چه معنا

ج: بلی آقا، حکومت يعنی قضاوت اينجا به معنای حاکم يعنی قضاوت،

کتاب خصال حدثنا محمد ابن الحسن مراد از محمد ابن الحسن ابن الوليده استاد  ايشان، قال حدثنا محمد ابن يحيي العطار که بسيار بزرگوار و معروفه از مشايخ کلينی، عن محمد ابن احمد، اين صاحب کتاب نوادر الحکمه، که عرض کرديم چند دفعه هم قمی­ها به شوخی اسمش را دبّه­ای شبيب گذاشته بودن، دبه يعنی پستوک به لغت فارسی، شبيه حالا يک بقالی بوده در قم، چون در دبه اين همه چيز پيدا می­شده، آن اين کتاب مثل همان دبه­ای شبيبه، به قول ما امروزی­ها کشکوله، همه چيز در اين کتاب پيدا می­شه: عن موسی ابن عمر،  ما يکی دوتا موسی ابن عمر داريم البته در همين سند يعنی محمد ابن احمد، توش موسی ابن عمر هم داريم،  بعضی جاها موسی ابن عَمرو هم داريم بعضی جاها موسی ابن عمران هم داريم، ظاهرش از همه اش صحيحه­تر موسی ابن عمره، که موسی ابن عمر ابن يزيد ابن ظبيان ثيقله، اين متعدد داريم شناسايي­اش اين جوريه، عن موسی ابن عمر که موسی ابن عمر ابن يزيد ابن ظبيان نهدی ابوعلی و توثيقی صريحی نداره اما يک راه­های هست، عن ابن المغيره يعنی عبدالله ابن المغيره، عن السکونی، ما هر وقت راه دومی که کتاب سکونی مراد مان همين نسخه­ای عبدالله ابن مغيره است، من سابقاً عرض کرديم انشاء الله در يک جلسه­ای مفصلاً کتاب سکونی که در کوفه منتشر شد نوشته شد يکی از کسانی که آن نسخه­ای مشهور را از او نقل کرد، همان نوفلی است خود نوفلی اصلاً ارزش علمی نداره، اصلاً توثيقی روشنی نداره خودش گير داره، بزرگان اصحاب ما مثل ابن ابی عمير اينای که در اين زمان اند مثل يونس، مثل بزنطی مثل صفوان، بزرگان اصحاب ما از اين کتاب نقل نکرده و نمی­دانيم چرا، بزرگان اصحاب، تنها بزرگی که از بزرگان اصحاب داريم و از اين کتاب نقل کرده عبدالله ابن مغيره است که جزو اصحاب اجماعه، و نجاشی هم در حق او فرموده ثقة ثقة، ما تنها شخصيت بزرگی علمی که کتاب سکونی را نقل کرده، مثلاً جميل ابن دراج شايد در مجموعی هزار و پانصدتا روايتی که ما از سکونی داريم دوتاش را نقل کرده، ما از بزرگان اصحاب که هم جليل القدر باشد و هم نسبتاً نسخه­ای را نقل کرده، نسخه­ای مشهور فعلاً غير از عبدالله ابن مغيره نداريم، و الآن اگر روايات سکونی را دسته بندی بکنيم چيزی در حدود هشتاد درصد يا بالاتر از طريق نوفليه، چيزی در حدود پانصد درصد از طريق عبدالله ابن مغيره است، چيزی در حدود چهار پنج درصد هم مشترک اند، هم تو نسخه­ای عبدالله ابن مغيره هست هم تو نسخه­ای نوفلی هست، روشن شد، اين روايت را ديگه انشاء الله برای آقايون روشن شد، اصل اين روايت از ميراث­های کوفه ماست و همان کتاب سکونی به نسخه­ای دوم که نسخه­ای عبدالله ابن مغيره است و مرحوم صدوق توسط استادش ابن الوليد از کتاب نوادر الحکمه نقل کرده، عده­ای از بزرگان متأخر ما مثل مرحوم وحيد واينها به اين باور هستند اگر در کتاب نوادر الحکمه شخصی باشه و مرحوم ابن الوليد استثناء نکرده او ثقه است، يکش همينه مصداقش همينه، چون اين موسی ابن عمر، توثيق نشده نجاشی اسمشه برده اما توثيق نکرده، عده­ای از رجالی­های متأخر توثيقش را از اين راه گفتن، خصوصاً اگر ملاحظه بکنيد در اين روايت خود محمد ابن حسن هم واقع شده، معنای اين حديث به لحاظ تاريخی اين است که اين حديث را مرحوم شيخ صدوق از استادش ابن الوليد از کتاب نوادر الحکمه شنيده و استادش هم استثناء نکرده، استادش استثناء نکرده، دقت فرموديد چون استثناء نکرده پس موسی ابن عمر ثقه است من مفصل توضيح دادم، به نظرم تو اين  بحث بود،

54: 34

انشاء الله يک وقت ديگه توضيحاتی بسيار مفصلی عرض می­کنم، عدم استثناء، می­خواهم مثال برايتان بزنم، عدم استثناء مساوق با وثاقت اين شخص نيست، چرا چون عرض کرديم مرحوم ابن الوليد حديث شناسه، واقعاً مثل مراجع زمان مرجع بسيار بزرگواری است در شناخت حديث و نقاد احاديثه، شايد عدم استثناء روی اين جهت بوده، که مرحوم ابن الوليد می­دانسته که اين حديث در کتاب سکونی هست: غاية ما هناک، مرحوم ابن، مرحوم محمد ابن احمد از نسخه­ای عبدالله ابن مغيره نقل کرده، حالا نسخه­ای نوفلی هم هست، عدم استثناء به معنای قبول روايته، نه به معنای توثيق راوی اين دوتا با همديگه خلط نشه، و قبول روايت معناش اين نيست که حتماً راوی ثقه است، مرحوم ابن الوليد که حديث شناسه می­دانسته که اين روايت درکتاب سکونی هست، چون هست قبولش کرده دقت فرموديد قبول و عدم استثناء معناش اين نيست که آن راوی ثقه است بعد فرمود، ببينيد اينجا: عن السکونی عن جعفر ابن محمد، عن ابيه عن آبائه عن علی قال، فرقی ميان دو نسخه روشن شد در نسخه­ای نوفلی اين جوری بود: عن ابی عبدالله قال السحت ثمن الميته، من به شما حتماً نخواندم، تصادفاً اصلاً ديشب ظاهراً نگاه نکرده بودم، اصلاً نمی­دانستم  که ايشان، من عرض کرم، يک قرينه­ای داريم که کل کتاب همان ترتيبه، اگر جای اسم کمه، بايد بعد اضافه کرد، الآن در نسخه­ای عبدالله ابن مغيره اين طوره: عن جعفر ابن محمد عن ابيه عن آبائه عن علی قال، عرض کردم تو بعضی از نسخ هم تو بعضی از روايات داره قال قال، دوتا قال داره، آنجاهای که دوتا داره يعنی قال رسول الله، آنجاهای که يکی داره احتمالاً مراد خود حضرت امير باشه، قال السحت و ذکره مثله، در تفسير عياشی هم عن جعفر عن ابيه عن علی، اين هم خرابه، بايد باشه عن آبائه عن علی، در تفسير علی ابن ابراهيم حدثنی ابی عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله قال قال اميرالمؤمنين ببينيد اين هم  باز حذف داره، تو تفسير علی ابن ابراهيم، عن جعفر عن ابيه، عن ابی عبدالله عن ابيه عن آبائه عن علی قال، من السحت ثمن الميتة، بلی و مرحوم شيخ صدوق هم اين روايت را با سندی در جلد4 فقيه نقل کرده ايشان يک روايت مفصلی داره به نام وصيت النبی لعلی، در آنجا هم آورده به اين عنوان يا علی السحت ثمن الميته، اين طوری، با يک کلمه يا علی، من توضيح عرض کردم يکی دوتا روايت مفصل اينها را مرحوم شيخ صدوق در جلد چهارم آورده، آخر شايد هم خيلی اعتماد بهش نداشته، يکی حديث النبی مثلاً مناهی النبیه، نهی الرسول الله عن کذا، يکی حديث وصية النبی لابی ذر، لعلی(ع) وصايا الرسول به اصطلاح لزوج البتول، هم چاپش کردن به همين عنوان، اينا اين احاديث را عرض کردم اينها جعلين، اينها جعل شده، جعل ترکيبی يعنی هيئت ترکيبش جعله، مفرداتش جعل نيستن، يک آدم حالا خوش ذوقی بوده، يد ذوقی، ذوقش با شما، اين فرض کنيم، سی تا چهل تا پنجا تا حديث از رسول الله که همه­اش هم يکش مال سکونی است يکش مثلاً فرض کنيم مال صحيح بخاری است، يکش مال مسلمه، احاديث متفاوت از رسول الله برداشته به همديگه چسبانده، يک يا علی هم اول هر کدام گذشته، يا علی کذا و کذا و يک سندی هم جعل کرده، آقايون خيال می­کنن، اگر سند بود ديگه جعل نيست، خب کسی که متنه جعل بکنه سنده هم جعل می­کنه، مشکل نداره، اين احاديث ما عده­­ای از احاديث داريم وصيت النبی لابی ذر، اين وصية النبی به طور کامل در کتاب امالی شيخ طوسی اوائل جلد اول آمده، تمام اين­ها جعل ترکيبی اند مفرداتشان وجود دارن، اما به اين هيئت ترکيبی يا منحصراً پيش شيخ طوسی است يا منحصراً پيش شيخ صدوق، بيشترش شيخ صدوق قدس الله نفسه، اين در حقيقت يک قطعه از روايت سکونی است يک آقای خوش ذوقی برداشته با يک کلمه يا علی اينها را به اين صورت در آورده که اصلاً صحت نداره. وصلی الله علی محمد و آله الطاهرين.

 


 

ارسال سوال