فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385 (51)

دروس خارج فقه سال 86-1385 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1385-51

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض کرديم چون اين روايت ابوالقاسم صيقل در باب جلد ميته دارای يک ارزش خاص خودشه يک مقدار مفصل تر متعرض می شيم اين از کتاب مصباح الفقاهه که ديروز خوانديم امروز از اين مکاسب محرمه فکر می کنم چاپ ديگه نشده نيست اين چاپ هم افست قمه، چرا اخيراً چاپ شده، مؤسسه اشراق؟ مؤسسه اشراق، مفصل عوض شده حواشی آن؟ بلی تحقيق کردن، چون اين بعضی از اين حواشش خيلی دقيق نيست حالا علی ای حال من از همين چاپ مألوف مکاسب محرمه جلد1 صفحه49 يک مقداری عبارت ايشان خوانده می شه به خاطر بعضی از نکاتی که هست عرض کرديم مرحوم استاد يکی دو مرتبه مناقشه کردن مسأله ای تقيه را يکی دوبار جواب دادن و قبول نکردن حمل روايت بر تقيه و بالاخير به اين نتيجه رسيدن که روايت بد نيست الا اين که سندش ضعيفه مرحوم استاد در اين کتاب مکاسب محرمه ايشان به خلاف آغای خويي می فرماين درسته سندش من بيشتر هم برای همين جهت تعبير ايشان اينه و منها صحيحة محمد ابن عيسی ابن عبيد عن ابی القاسم الصيقل و ولده ايشان تعبير به صحيح فرموده قال کتبوا الی الرجل خب مادام به هر حال بايد روايت خوانده بشه فعلاً هم وسائل آن جلد همرام نيست حالا البته از روی تهذيب می خوام بخوانم اما متن روايته به هر حال بخوانيم قال در شرح تهذيب ملاذ الاخباره هم گفته قال يعنی محمد ابن عيسی بعضی گرفتن ابوالقاسم صيقل خب باشه ابوالقاسم الصيقل به اصطلاح ضمير قال به خود ابوالقاسم صيقل برگردد علی ای حال محمد ابن عيسی ابن عبيد عن ابی القاسم الصيقل و ولده و، يعنی دو احتمال داده شد يکی اين که قال برگردد به محمد ابن عيسی محمد ابن عيسی که معروف است به يقطينی ايشان گفت که کتبوا يعنی آن ابوالقاسم و فرزندانش، ابوالقاسم صيقل، يک احتمال هم داره که قال به خود ابوالقاسم برگرده قال ابوالقاسم کتبوا آن وقت کتبوا يعنی مراد خودش و فرزندانش، يا کتبوا اولادش مثلاً الی الرجل جعلنا الله فداک عرض کرديم در ملاذ الاخبار آمده که رجل احتمالاً حضرت مهدی باشه يا حضرت عسکری يا حضرت هادی انشاء الله خواهد آمد که حضرت هادي سلام الله عليه جعلنا الله فداک انا قوم از اين تعبير هم معلوم می شه که اينها گروهی بودن يعنی اگر هم مثلاً دکانی مغازه ای کارگاهی مصنعی معملی به قول معروف داشتن افرادی بودن که يک نفر نبودن مثلاً پدر با پسرها پنج نفر، شش نفر يک کاری سنگينی اقتصادی بوده نعمل السيوف ما شمشير درست می کنيم اين کلمه نعمل السيوف منشأ اين شده که شيخ ديروز خوانديم عبارت شيخ را تصور کرده چون گفته نعمل السيوف کار ما شمشيره پس چرا سؤال کرده که از پست ميته است لذا ايشان مرحوم شيخ اين جور فهميدن که درسته پست ميته را غلاف درست اما وقتی می فروشيم شمشير می فروشيم يکی از جواب های شيخ اين بود شيخ قدس الله نفسه که اصلاً خود آن غلاف که از پست ميته هست اين در معامله واقع نمی شه اين مبيع نيست، قرينه شيخ بر اين مطلب می خواهم قرينه را عرض کنم اين کلمه انا قوم نعمل السيوف ما کارمان ساخت شمشيره خوب می گه اگه کارمان ساخت شمشيره چه ربطی به غلاف داره فرض کن اگر بناست غلاف از جلد ميته باشه خوب دقت  فرموديد اين غلافی که از جلد ميته است اين چون گفته نعمل السيوف اين بالتبع بوده بالاصاله مورد نظر نبوده نه خود غلاف را به تنهای می فروختن و نه غلاف را با شمشير به جوی که مقداری بازاء غلاف مقداری بازاء شمشير نه از کلمه نعمل السيوف يعنی کار ما شمشير ساختنه پس غلاف مطمح نظر نيست اگر هم غلاف با شمشير به فروش می ره به عنوان غلاف نيست به عنوان ضمنی هم نيست به عنوان فروش شمشير پس شمشير را ما داريم می فروشيم نه غلاف را، در اين مکاسب محرمه مرحوم استاد ايشان در همين جا از اينجا مناقشه را شروع می کنه ايشان می گه انا نعمل السيوف قوم نعمل السيوف بعيده اين درست باشه اين شايد انا نُعمل السيوف اين نَعمل چون معنا نداره که از غلاف سؤال بکنه دقت فرموديد پس از همان اول حديث معلوم شد که اختلاف بين دو طرز تفکر سر متن روايته اگر شيخ آن جور معنا کرده چون متن روايت نعمل السيوف ايشان خواستن در حقيقت با اين مقدمه جواب شيخ را هم بدهن که اين معنا نداره انا نَعمل السيوف اين انا نُعمل السيوف شمشيرها را غلاف می کنيم يعنی غلاف شمشير درست می کنيم چون سؤالی که داره می کنه از باب به اصطلاح مسأله غلافه، خب اين اول نکته شه از همين جا بگيم ليست لنا معيشة و لاتجارة غيرها، منشأ زندگی و يا خريد و فروشی کسبی غير از اين و نحن مضطرون اليها، ما به اين تجارت ظاهراً به اين تجارت به سيوف مضطريم که مراد اضطرار عرفی مثلاً ما کارمان همينه ديگه غير از اين بلد نيستيم و اگر بنا باشه اين کار ره ول بکنيم کار ديگه نداريم و انما علاجنا، علاج به کسر عين مصدر دوم باب مفاعله است معالجتنا علاج يعنی همانی که ما امروز در اصطلاح امروز می گيم صنعت به اصطلاح تصرف انسان در يک چيز در يک مواد اوليه که او را قابل استفاده می کنن اينه اصطلاحاً امروزه می گن صنعت يا تکنولوژيا، تکنولوژی يا صنعت مثلاً فرض کنيم شما چوب درخت را می گيريد او را باش تصريف می کنيد تبديلی به ورقش می کنه اين را می گن صنعت در اصطلاح اقتصادی امروز کار را وقتی تقسيم می کنن يعنی مناشی اقتصادی را منابع اقتصادی را تقسيم می کنن، يا می گن صنعته، صنعت يعنی اين، يا سرويسه يا خدمات مثل تاکسی رانی و تاکسی تلفنی و اين جور چيزا اين می گن علاج اين را در لغت عربی علاج می گن يعنی کار ما کارساز ما کارپردازی ما به لغت فارسی بخواهيم بگيم با پست ميته است و بغال و حمير، حمير اهليه مراد از الاغ اهلی در مقابل الاغ وحشی يا به عبارت ديگر در مقابل گوره خر، الاغ های خانگی به اصطلاح الاغ های اهلی و الحمير الاهلية لايجوز فی اعمالنا دراين کار ما غير از اينها جواز نداره جواز در اينجا نه به معنای تکليفی است نه به معنای وضعی اين جواز در اين جا به معنای تکوينيه يعنی ما غير از اين راهی نداريم پست را بايد از همين بسازيم ديگه راهی ديگه نداريم پستی که مثلاً غلاف شمشير را که می خواهيم بسازيم اين اغماد يا اين غلاف ها را بايد از پست همين ميته بسازيم لايجوز فی اعمالنا غيرها، فيحل لنا اين فيحل به حذف سؤاله، أ فيحل فهل يحل لنا، عملها عرض کردم  ديروز هم توضيحش داده شد سؤال اول ايشان، البته ما ابوالقاسم صيقله انشاء الله عرض خواهم کرد درست نمی شناسيم اما انصافاً از نامه هاش می شه آدمی، همچون مثلاً يک کاسب محض بازاری نبوده اهل اطلاع بوده ظرافت مطلب داره مطالبش خيلی لطيف سؤال کرده مثلاً فيحل لنا عملها، اين بحث اول خود عمله، اصلاً اين عمل جايزه يعنی برخورد با ميته گوشت، پست ميته را بگيريم قارچ قارچش بکنيم ببريمش اندازه بگيريم بدوزيمش خود اين عمل جايزه يا نه يا به عبارتی که ما الآن متعارف داريم می خواهد سؤال بکنه انتفاع به پست ميته جايزه يا نه سؤال اول انتفاعه بعد شرائها و بيعها اين سؤال دومه آيا خريد و فروش اين معلوم می شه که ايشان هم نصف مولا بوده نيمچه مولا بوده سؤال اول انتفاعه سؤال دوم خريد و فروشه آيا خريد و فروشش جايزه يعنی کاملاً نشان می ده که ايشان حواس جمع بوده از چه نکته ای سؤال بکنه سه و مسها بايدينا و ثيابنا و نحن نصلی فی ثيابنا ظاهراً باز واو نحن واو حاليه باشه تتمه سؤال باشه نمی خواهد از خود مس بايدی سؤال بکنه چون مس بايدی همان عملها هم کافی بود برايش فعلاً سؤال از مس بايدی است به هر حال ظاهراً مسأله ای نجاست را مطرح می کنه و دست می زنيم و به لباس هايمان و نحن نصلی در آن لباس ها هم نماز می خوانيم احتمال داره دوتا سؤال باشه يکی طهارت و نجاسته اين پست های ميته يکی هم مانعيت صلات، به هر حال سؤال از مانعيت هست انما الکلام مانعيت را در به اصطلاح عرض نجاست گرفته يعنی نجاست يک مطلب مانعيت يک مطلب يا در طولش گرفته احتمالاً هم داره در طور گرفته يعنی حالا اگر نجس شد پس نماز هم در نجس نمی شه خواند چون می دانيد که مانعيت با نجاست تلازم ندارد اين طور نيست که هميشه در طول باشه مثل موی گربه پاک هست اما مانعيت داره، مانعيت مساوقت با تساوی با نجاست نداره اما ايشان به هر حال ظاهر نحن نصلی فی ثيابنا سؤال از مانعيت هم کرده چون مسها بايدنها و ثيابنا داره ممکنه اين مانعيت را مستقلاً سؤال کرده ممکنه مانعيت را در طول نجاست، پس يا مانعيت در عرض نجاسته اگر در عرض نجاست باشه واو را استنافيه بگيريم بهتره و نحن نصلی فی ثيابنا، اما اگر در طولش باشه واو را حاليه بگيريم چون حالا که ما مس ثياب می کنيم خب لباس های ما به اين می خوره پس نجس می شه لباس های ما حالا که لباس های ما نجس شد مانع نمازه و نحن نصلی فی ثيابنا اين تا اينجا سؤال که اين نشان می ده انصافاً خب مرد پخته ای انصافاً حقاً يقال يک انسان آهنگر شمشير ساز و کارش هم يک کار نيست که خيلی با فرهنگ اجتماعی يعنی فرهنگ دينی توش باشه، علی ای حال بعد فرموده و نحن محتاجون الی جوابک فی هذه المسأله اين ديگه تأکيدی است که حتماً شما بايد جواب ما را بدهيد، لضرورتنا، فکتب عليه السلام حضرت فرمود اجعل ثوباً للصلاة از اين چندتا سؤال امام با يک ظرافت فقط آخيری را جواب دادن که بلی مانعيت داره حالا يا فقط مانعيته يا در حقيقت اضافه بر مانعيت نجاست هم هست اين را ما بهش می گيم تقيه يا تقيه ای تعبيری ما دو جور تقيه داريم يک جور تقيه است که فرض کنيم مثلاً فرض کنيم عمار ياسر کلمه کفر را گفت تقرباً برای اين که نجاست از قتل يک دفعه نه اصلاً خود کلمه تعبيری تعبيری است که می شه عوض کرد و همانطور که در يک روايت داره انا لنقول الکلمه و لنا منها سبعون مجرجا، هفتاد راه می شه توجيهش بکنيم، و در عين حال در يک روايت ديگه داره انا لانعود رجلاً منکم فقيهاً حتی يعرف معارض کلامنها، اين معارضه را باب تعارضه معارض از همان ماده تعارضه، مقاصد کلامنا؟ اين بعضيا از مشايخ ما صحبت می کردن خيال می کردن روايات متعارضه است ظاهراً معراض مراد روايات متعارضه نيست مراد آن نکته های روايته آن ظرافت های روايات يک به اصطلاح می گيم گوشه زد گوشه زدن به فارسی در خود مطول هم تو بخش سومش ظاهراً تو بديعه يکی از صنايع بديعی را تعريض گرفته تعريض در آنجا همان گوشه زدن اصلاً معراض با آن تعريض در مطول يکيه، در کتب بلاغت در بخش سومش که بخش بديع باشه يکی از صنايع ادبی را تعريض گرفتن تعريض يعنی همين گوشه زدن کنايه زدن اين را گاهی در عربی بهش می گن اياک عنی و اسمعی يا جاره، من با تو صحبت می کنم همسايه تو مواظب باش به در می گن ديوار گوش کنی به اصطلاح فارسی می گن اين اصطلاحات فارسی هم ما داريم اين را اصطلاحاً بهش می گن تعريض، آن وقت معراض معارض يا تعريض يا معراض آن کلامی است که يک ظاهری داره اما اگر انسان دقت بکنه بقيه اش هم در مياد مثلاً اين چون سؤال کرد يحل لنا عملها يحل لنا بيعها شرائها يحل لنا مسها بايدينا و ثيابنا و نحن نصلی، الآن فقهای ما من جمله آقای خويي مرحوم استاد و ايشان در اينجا همه به اين نکته رفتن که از اين روايت در مياد که امام فرموده اجعل ثوباً للصلاة يعنی مانعيت نماز داره پس معنايش اينه که آن دوتا اشکال نداره فيحل لنا عملها، اين کار جايزه بلی جايزه بيع و شرائش درسته بلی درسته چون امام از آن دوتا هيچ نکته ای نفرمودن سکوت کردن سکوت امام از آن دوتا به معنای تقريره مرحوم شيخ هم همان اشکالی که ديروز از مرحوم استاد روايت ايشان آورده، ايشان هم ميارن روايت شيخ را شيخ می گه اين تقرير خيلی واضح نيست اين تقرير در اينجا اولاً تقريرش به معنای سکوت امامه فقط فرمود اجعل ثوباً للصلاة اين تقرير ممکنه اصلاً بگه به عکس سکوت کرده که مقام تقيه باشه نمی خواهد چيزی بگن و بالخصوص چون مکاتبه هست اگر کلام در حضور بود بلی مکاتبه است می ترسن از امام نوشته بگيرن که آقا شما به شيعيان تان نوشتين که با جلود ميته نمی شه کاری کرد، و اين الآن سلطان خليفه اميرالمؤمنين همه شان دارن جلود ميته استفاده می کنن، چون دباغی می گن استفاده می کردن ديگه و امام ديگه نمی  توانيست در آن وقت انکار بکنه آن هم چه امامی بنابر تصور ما که حضرت های باشه چون حضرت هادی در سامراء تحت نظر بودن در منزل به حکم حبس بودن زندان رسمی نبودن اما ايشان در منزل بودن و ملاقات شيعه رفت و آمد شيعه کاملاً کنترل بود و نمی آمدن و بيشترين مراجعه ی را هم که شيعه داشتن با ايشان توسط وکيل معروف ايشان ابوعلی ابن راشد حسن ابن راشد بغدادی ايشان بسيار مرد بزرگوار و جليل القدر و عظيم الشأنی است و در بغداد بود اما در آن وقت در سامراء بودن امام هادی سلام الله عليه در سامراء بودن و تحت نظر بودن يک مقدار از اين احکام به صورت توقيعات است با امام هادی مال همينه، اصلاً گاهی در بعضی از روايات اينا من توضيحاً عرض بکنم حتی از سامراء در زمان حضرت هادی تعبير به ناحيه مقدسه شده الآن در اصطلاح ماها ناحيه مقدسه مربوط به بقية الله می دانيم همين زيارت ناحيه معروف همين زيارت ناحيه که سيد ابن طاووس آورده و مرحوم استاد و عده ای از رجاليون حتی به مناسبت يتراجم اشخاصی را که حضرت مهدی سلام الله عليه به اسم حضرت مهدی در زيارت ناحيه سلام بر شهداء شده، در اين زيارت ناحيه ذکر شده همين زيارت ناحيه معروف، اين در حقيقت مال حضرت مهدی نيست ولو خيلی مشهور شده چون تاريخ روايت اين طوره فصدر من الناحية المقدسة فی رجب نمی دانم رجب داره يا نه دويست و پنجا و دو يا سه، اگر اين تاريخ درست باشه زمان حضرت هاديه اصلاً امام عسکری هم نيست، اصلاً اين زيارت ناحيه مقدسه معروفه اين مال حضرت هادی است در حقيقت لکن الآن در السن ما معروف شده که زيارت بقية الله مثلاً امام زمان اين جور زيارت کردن، اگر اين روايت سندش معتبر باشه سندش به لحاظ سندی گير داره اما خب توی زيارتا مثل اين سندا قبول می شه تاريخی که داره اگر فراموش نکرده باشم دويست و پنجا و دو است يا دويست و پنجا و سه اين دوتا اصلاً ربطی به حضرت مهدی ندارن چون دويست و پنجا و پنج تازه وفات حضرت هادی است که بعد امام عسکری تا دويست و شصت که وفات امام عسکری و امامت بقيه الله صلوات الله و سلامه عليه، علی ای حال خوب دقت بفرماييد مرحوم شيخ حرف شيخ اينه اين تقرير اصلاً ظاهر نيست هيچی امام راجع به آن دو مطلب نگفته بعد هم در اين جور چيزها عرض کردم چون در سامراء بود نوشته های هم اصحاب نوشتن توسط مرحوم حسن ابن راشد من يک وقت ديگه هم عرض کردم انشاء الله اگر فرصت پيش آمد ديگه چون نمی خواهم که درس های مکاسب اين بحث ها را بکنيم، يه بحثی راجع به مرجعيت هست مرحوم آقای مطهری هم خدا رحمتش کنه ايشان هم نوشته و بعضيا هم نوشتن که ما نمی دانم مرجعيت شيعه به اين معنای که الآن ما داريم که مردم به آنها مراجعه می کنن اين ريشه اش از کجا در شيعه پيدا شده راست هم می گه واقعاً کار مشکليه ريشه اش از همين حسن ابن راشده اولين کسی که ما در شيعه به عنوان مرجعی اين جوری که مردم بهش مراجعه می کردن و وجوهاته هم پيش او می بردن و امام هم نبود و به امر امام بود حسن ابن راشده ايشان وکيل تام الاختيار درست مثل يک مرجعی که الآن ما شئون مرجعيت داره همين شئون را حسن ابن راشد زمان حضرت هادی داشت شيعيان به بغداد می آمدن ايشان در بغداد ساکن بغداد بود بغداد می آمدن و اموال را به ايشان می دادن سؤال و جواب مثل يک مرجع مرجعی که الآن ما داريم اين اولين کسی است که ما در شيعه، مثلاً زراره اين حالته نداره می خواهم اين نکته را عرض بکنم و آن جلالت شأنش يا فرض کنيم بزنطی زمان حضرت رضا يا صفوان زمان حضرت رضا يا حسين ابن سعيد يا علی ابن مهزيار که اينها وکيل هستن همه شا وکلای حضرتن اما اين شأن مبسوط اليدی را که اين طور حالاتی باشه که واقعاً نائب مناب امام حسابش بکنن چون امام در سامراء در زير به اصطلاح نظر شديد بودن کارها به همين مرحوم ابوعلی ابن راشد، گاهی بهش ابوعلی ابن راشد می گن، گاهی بهش ابن راشد می گن گاهی حسن ابن راشد می گن  بسيار مرد بزرگوار بعدها هم نمی دانم حالا اسم آن خليفه، خليفه که(27/ 20) دست يکی از آن حکام وقتی که در عراق بود در آن زمان در بغداد يا سامراء بود اسمشه يادم رفته مرحوم حسن ابن راشد با دو نفر از بزرگان شيعه را هر سه را در دجله غرق می کنه ايشان شهيد می شن البته اسم ايشان کمی شنيديد ايشان مرد بسيار بزرگوار و جليل القدر و عظيم الشأن و روايات ايشان يک شأنی داره حالا انشاء الله اگر تو روايات آينده جای پيش آمده من توضيحات بيشتری را عرض می کنم پس اين مطلب را الآن ببنيد چقد بحث فقهی ظرافت داره بحث روايات و معارض کلام مثلاً مرحوم شيخ می گه به اين روايت نمی تونيم به اين تقرير تمسک بکنيم چون درش شبهه تقيه هست مرحوم استاد در مصباح الفقاهه ايشان هم در اينجا می گن می شه تمسک کرد امام تقرير کردن تقرير چه کردن دوتا بحث اول يک يحل لنا عملها بلی امام جواب ندادن دو شرائها و بيعها باز هم جواب ندادن فقط سومی و مسها بايدينا و ثيابنا و نحن نصلی فی ثيابنا اما در اينج فرمودن اجعل ثوباً للصلاة اجعل ثوباً للصلاة خب اين معناش اينه که در لباس نمی شه نماز خواند پس معلوم می شه همينه که مشکل داره اين يک طرف قضيه حالا ممکن است بگيم نه اين يک فهمی است که عده ای از فقهای ما کردن، البته همين کتاب که دست من هست همين جور فهم کردن، ممکن است بگيم نه امام با يک ظرافتی هر سه را جواب دادن اما مسأله اجعل ثوباً للصلاة، اين مبنی است بر اين نکته ای که ما الآن در ذهنيت ما هست که مانعيت غير از نجاسته الآن مانعيت را مساوق با نجاست نمی دانم امام جوابی که داده از مانعيت جواب داده نه از نجاست، اصلاً نجاست سؤال نفرمودن امام، يعنی ممکن است اين کتاب به دست سلطه هم بيفته نامه حضرت می فرمايد من گفتم خب خوبه انسان بالاخره شما می گين ميته با دباغی پاک می شه خيلی خوب پاک بشه به هر حال اين خوبه که آدم با اين لباس ولو پاک هم باشه نماز نخوانه اين که اشکال نداره خصوصاً حالا اينه هم من بعد بنا بود امروز بخوانم ديگه حالا نشد فردا انشاء الله خصوصاً که خود اهل سنت روايت دارن در ذيل آيه مبارکه حالا آغايون خواستن نگاه بفرماين فاخلع نعليک انک بالوادی المقدس طوی؛ روايت خود اهل سنت دارن ما هم داريم ما هم داريم که اين نعلين حضرت موسی از پست ميته بود، الاغ ميته به اصطلاح اصلاً خود پست آن پستی که روی به اصطلاح کفش حضرت بود يعنی چرمی که روی کفش حضرت بود از پست الاغ ميته بود و لذا مثلاً از همان قصه هم استفاده کردن که انتفاع اشکال نداره حضرت موسی پوشيده بود اما وقتی وارد طور سينا شد امر فاخلع نعليک، اينه خود سنيا هم دارن ما هم داريم البته ما متعارض هم داريم ما روايتی هم داريم که در يک کسی تشرف به حضرت مهدی داشت حضرت فرمودن بی خوده اين مطلب باطله هردو شه داريم حالا چون اونه بايد يک روز جداگانه می خوانم انشاء الله شرحش آنجا حالا ممکن است مثلاً بر فرض هم اين نامه در اختيار سلطه قرار بگيره مال حضرت هادی سلام الله عليه حضرت هادی می فرماين بلی خب مگر شما نمی گوييد فاخلع نعليک انک بالوادی المقدس طوی، اين جلد ميته بود حالا اشکال نداره ما بگيم اشکال نداره شما می گيد جلد ميته با دباغی پاک می شه خيلی پاک می شه چه اشکال داره بعيد هم هست حضرت موسی پست غير دباغی پوشيده باشه، البته کفشه که با پست غير دباغی نمی شه بسيار مطلب مستدليه پس دباغی بوده مع ذلک در وقت تقرب الی الله و دخول در طور سينا مأمور شد که آن کفش را بکنه به خاطر اين که پست ميته بود پس حضرت يک تعبير کردن اجعل ثوباً للصلاة خوب روشن شد ممکن است بگن اين منافات هم با آن روايتی که شما از پيغمبر نقل کرديد که ايما اهاب دبغ فقد طهر نداره، اما ممکن است حضرت بفرماين مراد من اجعل ثوباً للصلاة  به خاطر نجاستشه، من گفتم اجعل ثوباً للصلاة چون نجسه نه مانعيت چون در بحث خود روايت هم عرض کرديم دو احتمال هست يکی مانعيت در عرض نجاست يکی مانعيت درطول نجاست چون نجسه مانعه حالا اگر حضرت فرموده باشن ببينيد اين معنای تقيه تعبيريه، حضرت فرموده باشن من گفتم اجعل ثوباً للصلاة به خاطر اين که آن نجسه حالا تو به ذهنت چه رسيده به خاطر مانعيت نه نجاست، چون اين روايت هر دو ره احتمال داره يکی اين که مانعيت در طولش باشه چون نجسه مانعه يکی اين که در عرضش باشه هم نجسه هم مانعه دوتا نکته روشن شد اگر شما در طول گرفتيد پس نجسه اجعل ثوباً للصلاة چون نجسه البته مرحوم شيخ انصاری شرح نداده حالا بنده کلام من نتيجه شرح کلام شيخه اجعل ثوباً للصلاة معناش اينه که اين لباس نجسه چرا چون اين هم ديگه با قصه خلع نعلی که نيست آن خودش از پست ميته بود اين که ميته نيست اين مفروض اينه که لباسش به ميته خورده مسه اين که نگفته من از آن پست می پوشم پس اگر خوب دقت بشه نظر امام اين است که مانعيتش به خاطر نجاسته، اگر مانعيت به خاطر نجاست شد پس خريد و فروشش هم اشکال داره؟ احسن، دقت ظرافت کار ره دقت کرديد اگر مانعيت اين معنای تقيه ای در تعبير، يک جوری امام تعبير کرده دست هر بشری برسه يک جوری می فهمه، انا لنقول الکلمه لنا منها سبعون مخرجاً، پر اگر مانعيت از نجاست آمد يعنی چه پس اونی که شما نقل کردين از رسول الله ايما اهاب دبغ فقد طهر قبول نداريم چون اگر فقط طهر نبايد لباسه نجس می کرد اگر لباس هم نجس نمی شد نبايد در نماز عوض می شد، مانعيت ندارشت دقت فرموديد پس در حقيقت امام سلام الله عليه با يک تعبيری خيلی لطيفی که لنا منها سبعون مخرجاً که می گم اين قدر اين تعبير ظريفه که حتی اين بزرگان ما گفتن نه خريد و فروشش هم اشکال نداره تصرفش هم اشکال نداره آن وقت حضرت سلام الله عليه می خواهن با اين مطلب بگن با اين مطلب بفرماين که آقا نه عملش درسته نه خريد و فروشش درسته موجب نجاست هم می شه مانع نماز هم هست آن آخيرش گفتن که به ملازمه در بيارن پس تمام ظرافت حديث، روشن شد انشاء الله، ظرافت حديث اينه که اين اجعل ثوباً للصلاة مانعيت در عرض نجاست  يا در طول نجاست، خود سؤال و جواب هردو ره احتمال داره اين که مرحوم استاد در مکاسب محرمه مرحوم آقای خويي در مصباح الفقاهه هردو شان تقرير را قبول کردن چون مانعيت را در عرض نجاست گرفتن و درست هم هست ما الآن مانعيته در عرض نجاست می گيريم فرض کنيم موی گربه نجس نيست اما مانع است مالايوکل لحمه نجاست نداره اما مانعيت داره اينا روی ذهنيت زمان روی ذهنيت فقهی زمان ما خوب دقت فرموديد روی اين ذهنيت اجعل ثوباً للصلاة يعنی چه يعنی مانعيت داره مانعيت هم که با نجاست ملازمه نداره ممکنه مانع باشه نجس هم نباشه ديگه قطعاً اگه با نجاست ملازمه نداشته باشه با خريد و فروش هم ملازمه نداره آن ديگه به طريق اولی با آنجا ملازمه نداره، پس بنابراين اگر ما بعد از اين چون اين مطلب را من البته اينجا الآن توضيح دادم هنوز عبارت ايشانه نخواندم من غرضم از اين توضيح خوب دقت بکنن آقايون انشاء الله برای شان واضحه، ما هدف مان فقط اين روايت واحده نيست اين يک منهجی است در روايات اهل بيت آمده يک مشکل کلی است که اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين گاهی اوقات يک تعابيری کردن که حتی ممکن است بزرگان اصحاب ما يک جور فهميدن بعد که آدم خوب درش تأمل می کنه می گه نه اين تقرير توش نداره شيخ انصاری هم اشکال کرده گفته اين تقرير واضح نيست خوب دقت شيخ می گه اين تقرير واضح نيست خصوصاً که اين مکاتبه است، لکن ما با اين تقريری که ما عرض کرديم نه اين که واضح نيست امام از اونا هم جواب داده خوب روشن شد هم از عملش جواب داده هم از خريد و فروش جواب داده هم از مس ثياب و ايدی جواب داده از همه جواب داده اما با يک تعبيری که اين نامه در اختيار سلطه هم قرار بگيره هيچ کاری نمی تونن بکنن يک ظرافتی است که انا لنقول الکلمه و لنا منها سبعون مخرجاً، جواب حالا اگر به اين ترتيبی که من عرض کردم خوانده بشه اين معلوم می شد که امام از هر سه جواب داده از هر چارتا احتمالاً جواب دادن، با آن اجعل ثوباً للصلاة فقط امام می گن خب اجعل ثوباً چون در اينجا خود جلد که نيست نمی خواهد تو جلد نماز بخوانن مس او شده پس حالا که می گه لباسته عوض بکن اين  بايد منشأش چه باشه نجاست  باشه اونی که ملازمه نيست اون که ملازمه بين مانعيت و نجاست نيست مثل موی گربه است که ملازمه نداره مو پاکه اما مانعيت داره اما مفروض اينه که لباس شما که پاک بوده نماز که توش جايز بوده پس چرا الآن نماز نخوان چون نجسه ديگه اينجا تصور مثل موی گربه نيست که اين در، خوب ظرافت کار ره دقت کرديد پس اين تصور که الآن همه اين آقايون نوشتن که امام از آن دوتا را جواب نداده به تقرير حلش می کنيم نه خير روشن شد که امام جواب داده، تقرير می گه جايزه اين می گه نه، نتيجه اش هم به عکس می شه(26/ 30) بين خريد و فروش ملازمه هست يا نه؟ بلی چون آنها هم که می گفتن جلد ميته درسته چون يطهر بالدباغ پاک می شه و ملازمه بين آنها را سابقاً مفصل مثل که شما آون تشريف نمی آوردين درس، توضيح داديم در اجواء سنی ها که مسلم بوده که بين اين دوتا ملازمه هست، پيش اجواء ما هم در اجواء فقهی ما هم از قرن چهارم به بعد چرا اين ملازمه بوده زمان صدور روايت روشن نيست دقت فرموديد اگر روايت  تحف العقول از امام صادق ثابت باشه چرا چون تو آن روايت هم ملازمه هست بين نجاست و حرمت بيع پس بنابراين انشاء الله روشن من البته نمی خواستم امروز اين شرح روايت ره بگم می خواستم فردا بگم بعد از نقل کلماتی، لکن ديگه حالا که رسيديم توضيحش ببينيد يک روايت را می شه دو جور مختلف معنا کرد يک بحثی هم الآن به نام اصطلاح روز آمد هرمنوتيک عده ای از غربی ها منکر دلالت شدن اين جور جاها را گير کردن می گن پس معلوم می شه که دلالت چيزی نيست، چون شما اين روايت را به دو جور مناقض معنا می کنيد پس رابطه بين ربط و معنا را نبايد تصور بکني و الا چطور می شه روايت دوتا معنای متناقض بده اين مطلب را باطله مطلبی، عرض کردم برای شما اين مطلب اين است که ائمه عليهم السلام يک ظروف تقيه داشتن مجبور بودن کلمات را به جوری، خيلی ظرافته که هم حکم الله را بگن و هم دستاوزير در اختيار حکومت نباشه، روايت چه ضمانت داشت مثلاً مثل صيقل اين را بفهمه، بالاخره سؤال مال اين آغا بوده وقتی اين جور جواب ندادن معلوم نيست همه بفهمن؟ عرض کنم که خب تصادفاً خود ايشان خود اين آغا در همين مکاسب محرمه مرحوم استاد يه روايت ديگری آوردن در صفحه بعد من صفحه49 عرض کردم صفحه 50 اينه امروز منم می خواستم بخوانم چون خود ايشان آورده من از تهذيب آوردم شما از خود کتاب هم می تونيد بخونيد ببينيد باز يه روايت ديگه محمد ابن عيسی عن ابی القاسم الصيقل قال کتبت اليه که بازهم همان امام هادی است انی رجل صيقل اشتری السيوف و ابيعها من السلطان، معلوم شد که آقا يک فرد عادی نبوده اين از دستگاه ساختن يا خريد و فروش شمشير در آن درجه های عالی داشته، برای سلطان بوده؟ برای سلطان بوده دقت فرموديد انی رجل صيقل اشتری السيوف و ابيعها من السلطان اين عبارت ايشان هم تصادفاً ناقص نقل کردن، مجبوريم از تهذيب بخوانيم ايشان هم در اينجا ناقص نقل کردن من از جلد بلی گم نکرده باشم، غرض حالا الآن من تا پيدا بکنم فقال عليه السلام لابأس از امام سؤال می کنه امام می فرماين اشکال نداره، پس اين نشان می ده که اين ابوالقاسم صيقل اولاً قوم، نحن قوم معلوم می شه که اصلاً يک تشکيلات واسعی داشته و اين معلوم شد سر اين که امام با اين که از شيعه جعلنا فداک با اين همه الفاظ يا سيدنا لضرورتنا بايد جواب بدين اين شبهه اين بوده که ارتباط با سلطه داره چقد آن وقت عظمت اين جواب روشن می شه يک جواب خيلی مختصر اجعل ثوباً للصلاة هم بيان حکم واقعی هم آدم وقتی دقت می کنه می بينه امام چقد با ظرافت بقيه را هم جواب داده ولو ممکنه خودش نفهمه عرض کردم يک حديثی است که اين حديث را هم سنی و هم شيعه باسانيد متعدده و اسانيد صحيحه نه اين که فقط متعدده ديگه انسان اگه بگه تقريباً علم عرفی داريم به صدور اين لفظ عن رسول الله به اصطلاح آقايون متواتر لفظی بعيد نيست که پيغمبر اکرم در حجة الوداع چون حجة الوداع جمعيت زيادی بودن زياد احاديث ضبط شده نسبتاً در حجة الوداع فرمودن نضِر الله، عرض کردم اين کلمه نضِره را خود علمای ادب هم غير از علمای حديث اختلاف دارن هم نضِره خوانده شده هم نضره خوانده شد با ضاد ضاد اُختُصاد، نه با زاء، نضِر البته احتمالاً بهترينش همان نضِر صيغه عليمه باشه که صيغه عليمه خوانده شده هم به صيغه ضربه خوانده شده هم به صيغه فعل خوانده شده سه جور قرائت شده نضِر الله من فکر می کنم به ارتکازات ذوق عربی خودم اين بهتر باشه علی ای حال نضر الله هم خوانده شده، نظير الله امرئاً سمع مقالتی فوعاها، صحبته منه شدنيدم درک بکنه وعی، يکی سمع داريم روی داريم، يکی وعی داريم روی يعنی انسان يک کلامی را نقل بکنه، وعی يک درک بکنه همانی که ما امروز  بهش می گيم فقه ظرافت هاش را بفهمه، من يک دفعه ديگه هم عرض کردم اولين کتابی که تقريباً رسماً به عنوان کتاب در شئون علم الحديث در عالم اسلام به قول خودشان يعنی در غير شيعه نوشته شده کتابی است مال يکی از علمای اهواز ابوالحسن هرمزی ايشان سنيه البته اسم کتاب المحدث الفاصل، فاضل نه، ديدم بعضيا فاضل نوشتن، المحدث الفاصل بين الراوی و الواعی، اين ظرافت اسم کتاب از همينه، ما دو جور داريم يکی راوی حديثه يکی واعی حديثه، يعنی فقه حديث و ظرافت حديث را درک می کنه، قال رسول الله نضِر الله امرئاً سمع مقالتی، فوعاها، ثم بلغها کما سمعها، خيلی ظرافت، اجتهاد خودشه داخل نکنه همان متنی که من گفتم نقل بکنه چرا فرب حامل فقه الی من هو افقه منه، و رب حامل فقه الی من ليس بفقيه، عرض کردم اين متن را تقريباً می شه گفت تواتر لفظی داره اسانيد فراوان اگر در مصادر شيعه بخواهيم پيدا بکنيم اول جامع الاحاديث جلد اول جامع الاحاديث در بحث حجيت خبر ايشان آورده اسانيدشه هم آورده صحيح هم هست سنیا هم دارن اونم صحيحه و لذا اين اين مطلب همين عبارت ضرب المثل معروف کم ترک الاول للآخر هم اصلش از اينه، رب حامل فقيه الی من ليس بفقيه رب حامل فقه الی من هو افقه منه، ممکنه خود ابوالقاسم صيقل از اين روايت جواز خريد و فروشه فهميده خوب دقت می کنيد، خود ابوالقاسم صيقل می گه امام گفته لباسته عوض کن يعنی  بقيه اش اشکال نداره حالا ابوالقاسم صيقل که هيچی اين دو فقيه بزرگوار هم همين طور فهميدن کاری به مرحوم قاسم صيقل نداريم ممکن است فقيهی يا خود راوی اصلاً نه فقيه خود راوی می گه امام به من گفته اشکال نداره اين معامله درسته اين خريد و فروش درسته چون گفته فقط لباسته عوض بکن، دقت می کنيد اما با اين تحليلی که من الآن عرض کردم نه امام هم می خواستن حکم الله واقعی را بگن هم شئون تقيه را مراعات کردن می دانن اين آقا شيعه است اما شيعه ای است که ارتباط داره با سلطه سياسی اونم در چه بخشی در بخشی فروش اسلحه که الآن نسبت در زمان کار مشکليه، يک کسی که اسلحه دستشه و با سلطه سياسی، از آن طرف هم جزو به اصطلاح امروزی ها می گن اپوزيسيون جزو معارضه است جزو مخالفين نظامه خب اين خيلی حساسه ديگه روی اين بايد خيلی حساب کرد تصوير ابوالقاسم با اين رواياتی من هنون روايت ابوالقاسمه نخواندم با اين تصويری که ما  از ابوالقاسم صيقل می کنيم که قومی هستند و ولدی دارن و بعد کارشان همين است بعد هم به سلطان خريد و فروش می کنن چهره ای اين آقا تا حدودی شناخته می شه، امام چه جوری به او بفهمانه از اين تعبير جالب تر و مختصر تر گفته، جوامع الکلم، اجعل ثوباً للصلاة ما اگر جای ابوالقاسم در آن زمان بوديم حالا شايد هم خودش همين طور فهميده ايشان فهميده که خب خريد و فروش اشکال نداره، من درست بکنم بفروشم اشکال نداره اما الآن که مياييم خوب دقت می کنيم اين جعل ثوب به خاطر نجاسته اگر نجاست آمد يعنی دباغی اثر نداره پس اگر دباغی اثر نداشت پس خريد و فروشش هم جايز نيست ميته است امام به جای اين که بياين آن روايت را نقل کنن لاتنتفعون ميتة بيعها و لا اثر اين جوری فرمودن اجعل ثوباً للصلاة دقت فرموديد اين راجع به حديث، بقيه اش فردا.

(13/39) فکتبت اليه، دقيقاً تقريباً واضحه ديگه،  اين معنا البته جديده من نمی خواستم الآن به اين زودی اين معنا را بگم می خواستم بعد از خواندن عبارت ايشان، بسيار عبارت دقيقيه، خيلی قيقه، خيلی، ظرافت های خيلی امروز ديد شما راجع به حديث عوض شد معلوم شد روی حديث خيلی کار کرد اين کارهای مختصری که بزرگان هم انجام می دن کافی نيست، بعضی از اين ظرافت ها ما تو احاديث زيادی اين اعمال نظر که شده خيلی عجايب در آمده(44/39) خيلی فکر می کنم اصلاً تغيير داد جوی يعنی مثل مرحوم آقای خمينی و آقای خويي هم ملتفت اين ظرافت، خيلی ظرافت می خواهد ابوالقاسم صيقل خب آن بزرگان ما هم ملتفت نشدن که مراد امام اين که نجسه و نماز نخوان و آن خريد و فروشش هم جايز نيست اين آنجاهای است که روايته انسان به حسب ظاهر خلاف يک معنای می گه دوتا معنای متناقض ازش گرفت، اين معادل اجعلها ثوباً نيست به اصطلاح، اجعل ثوباً للصلاة، ثوباً آخر، بلی ديگه، چون می گه نحن نصلی في ثيابها، تو يک لباس ديگه نماز بخوان، يعنی يکی ديگه کجا؟ اجعل يک لباسی خود از نکره در مياد، يک لباسی برای نمازت بگذار، يعنی يک لباسی که باش کار می کنه با پست ميته مثلاً کار می کني و پردازش می کنی و يک نماز هم بخوان برای، لباسی ديگه هم برای نماز، آن وقت چه می فهمه می فهمه خريد و فروش اشکال نداره فقط مانعيت داره، مخصوصاً آقايون ما که الآن مانعيته با نجاسته ملازمه نمی دانن، راست هم هست ملازمه نيست اما توجه نکردن که آن تو موی گربه هست که ملازمه نيست نه توی لباس من، لباس من که توش نماز درسته که پس اگر آمد گفت مانعيت داره حتماً نجاسته راه ديگه ای نداره اين ظرافت ملتفت شدی، شايد هم دوتا معنا داشته باشه؟ قطعاً همين طوره من دوتاشه گفتم که هفتاد تا راه داره، چون مضطره اين جوری بفهمه و بقيه اين چنين؟ آقای خويي که مضطر نيست، آقای خمينی، آقای خويي که مضطر نيست، اونا هم فهميدن که درسته، تقرير کرده امام درسته(25/ 41) نه ظرافت ها را بايد متلفت شد که امام خيلی عجيبه از امام هادی سلام، چقد با ظرافت يک جواب اين جوری بدن که تمام مطالب واقعی هم حفظ بشه، امام با اين مراتب فهم القاء می کنه يعنی(38/ 41) پيغمبر اکرم فرمود من يک کلامی را می گم ولو شما نفهميد نقل بکنيد بعديا می فهمن خيلی ظريفه فربما حامل فقه الی من اهو افقه منه، برای اين که پيغمبر؟ من الآن ولو بد بفهمه امام حجت را تمام کرد حالا او بد فهميد(54/ 41) بلی قطعاً همين طوره، که او بعد بفهمه، بفهمه فرب حامل فقه الی من هو افقه منه، اصلاً ائمه عليهم السلام همينه راهش داره که بعدی مياد بهتر از شما می فهمه، يک روايت معروفی است که آخر الزمان علمای مي آين، از نظر سجاد در قل هو الله احد معانی است که علمای آخر الزمان می فهمن شماها نمی فهمين، ملاصدرا هم اينه ذيل بحثی؟ بلی شرحی هم دارن که چرا مثلاً، و هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن، قطعاً اين حديث در سوره قل هو الله، نه نه خود قل هو، بلی می دونن، آن روايت غير از و هو الاوله(24/ 42) غير از اونه؟ بلی در خود قل هو الله اسراری است که علمای آخر الزمان می فهمن، اين روايت صحيحه است؟ مجمله که؟ فوقش مجمله، بلی به نظر من با اين ظرافت هاش اگه دقت بکنيد خيلی واضح، اصلاً معنا را عوض کرد، حالا شيخ می گه تقرير ظهور نداره اصلاً بحث تقرير نمی رسه امام می خواهد بگه اصلاً باطله آن دباغی و مباغی و اينها باطله، چون اينا معارض گرفتن ديگه آقای خويي می گه عمده روايتی که می گه می شه استفاده کرد روايت صيقله فقط سندش ضعيفه، ايشان می گه نه سندش صحيحه، ايشان صحيحه تعبير می کنه فردا نقطه نظر رجالی ايشانه می خوانيم انشاء الله، روايات ما بين نجاسات و حرمت ملازمه ای، شيعه؟ عرض کردم اين آقا هم سؤال فرمودن ديگه، يک آقای ديگه هم سؤال کردن جواب دادم در فتاوای اهل سنت هست در روايات شيعه در مثل تحف العقول هست اما تحف العقول پيش ما ثابت نشده بعدها رسيده فتاوای اصحاب ما هست اما اين فتوا هم بعده، اما اين روايت نه، در روايات ما نه اگر روايت داشتيم که مشکل نداشت(29/ 43) از همينا استفاده می کنيم، اين هم يکی از موارده، اما خصوص ميته که دنبال ملازمه، چون در روايات اهل سنت ان الله حرم الميته ديگه اونا که دارن ديگه، حرم ثمن الميته اونه دارن، ما هم ثمن الميته من السحته داريم، ميته را به خصوص که داريم، بحث سر اين ملازمه نبوده بحث سر اين بوده که جلد ميته بالخصوص در اثر دباغی پاک می شه  يا نمی شه، اين بحث بوده، پست ميته دراثر دباغی اين روايت می خواهد بگه پاک نمی شه حالا چه جوری، علم(1/ 44) بايد در بياری دقت کردين ظرافت کار، يعنی امام يک جوری جواب دادن، که اگر اين نامه هم توسط اين آقا، چون الآن هم تو زمان ما تصور بکنيد يک کسی که خريد و فروش سلاح را با دولت به عهده می گيره بعد هم جزو مخالفين دولته خب اين خيلی کار سنگينيه ديگه، جزو اپوزيسيونه، حالا شما تصورشه بکنيد، چون از آن ور با دولت رابطه سلاح داره، از آن ور هم مخلص حضرت امام هادی است امام هادی هم توی زندان تحت نظر اند يک کسی که بخواهد بگه هم با خليفه سلاح خريد و فروش می کنه خب مسأله حساسه به اصطلاح جزو مسائلی هميشه استراتژيکه، و در عين حال هم با او زندانی خليفه مريد زندانی خليفه است دنبال خط مخالفه اپوزيسيونه، اين تصويرش مشکله، از اين جواب امام لطيف ترا می تونيستيم تصور بکنيم، که با يک کلمه اين  طور ظريف و لطيف مفاهيمی زيادی را، دست هرکه هم بيفته هرکسی يک جور می فهمه هيچ مشکل نداره به قول شعر مولای رومی، هر کسی از ظن خود شد يار من  و از درون من نجست اسرار من، آن تناقض در گفتار و در به اصطلاح؟ آن وقت روايات ديگری ما از ائمه داريم صراحتاً که دباغی پاک نمی کنه آن معارض نيست آقايون می گن اين معارضه ديگه آخر تمام مشکل ما اينه که اين معارضه که ما معارضه چه کار بکنيم، خب معلوم می شه که معارض نيست، خب معلوم می شه اين معارض نيست، باری چه تکميل می کنه؟ احسن تکميل اين هم سؤاله، دقت فرموديد اين فهم های متناقض و بعد؟ بلی اين فهم های متناقض البته عرض کردم اين مؤدی شده به همين مسأله هرمتونيک و نفی دلالت لکن نه اين ملازمه با نفی دلالت نداره. 


 

ارسال سوال