مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 99-1398 » فقه دوشنبه 1398/9/11
- اصول 96-1395 » اصول دوشنبه 1395/8/3
- اصول 95-1394 » اصول چهارشنبه 1394/11/14
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1400/1/24
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1400/1/14
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 14 – 10 – 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ تنبیه دوم: حسن احیاط ـ
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1384-68
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض کرديم مرحوم شيخ انواع مکاسب محرمه را که بيان فرمود نوع اول را در نجاسات قرار داد و هشت مسأله در اين باب ذکر کرد، هفتتاش درباره اعيان نجسه است و يکش هم در متنجسات، در اعيان نجسه در اول متعرض بول شد، اما بعد از صحبتهای که تا حالا شده فعلاً به اين نتيجه، يعنی به اينجای بحث رسيديم، که آيا میشه من حيث المجموع با شواهد ادله، چه از کتاب، چه از سنت، چه اجماعات، چه اصل عملی و چه غيره، اثبات بکنيم که کل نجس لايجوز بيعه، يبطل بيعه، بعد از صحبتهای که شد به اين نتيجه رسيديم که ما دو عنوان را به عنوان کلی اثبات بکنيم که به درد اين مسائل خواهد خورد يکی اين که کل شئ يحرم، هر چيزی حرامه، محرمه، مثل حرم عليهم الميته و الدم ولحم الخنزير، هرچيزی که تحريم مطلق شده تحريم مطلق شامل بيع هم میشه، يعنی بيعش باطله، به همان تقريبی که اجمالاً گذشت، بعد هم در خلاف مسائل آينده خواهد آمد چون حرمت به معنای محروميته، و محروميت به اين است که انسان با آن چيز هيچ گونه تماسی نداشته باشه، پس اگر بگيم بيعش درسته آن محروميت پيدا نمیشه تحقق پيدا نمیکنه.
خب اين يک عنوان بود، آنی که الآن به درد ما میخوره غير از اين عنوان که کل نجس لايجوز بيعه، و قدر ميتقن از اين عنوان نجس يا خصوص اعيان نجسه است يا اگر شامل متنجسات هم بشه متنجسی که لايمکن تطهيره، چون متنجسی که يمکن تطهيره که اشکال نداره، بالاخره پاکش میکنه مثل لباس و اين جور چيزها، اما متنجسی که لايمکن تطهيره مثل روغن مايعی که توش موش میافته، فضله میافته که اطرافش که آن روغن مايع نجس میشه اين محل کلامشه، اين عنوان که کل نجس لايجوز بيعه، يا عکسش که يشترط فی المبيع الطهارة الاصلية که در کتاب مثل غنيهی، غنية النزوع مرحوم سيد ابن زهره آمده، اين عنوان الآن محل بحث ما الآن اين عنوانه، بدون شک اين عنوان در عدهای از کتب فقهی آمده اين درش شبههای نيست، ما ديروز عبارت مهذب ابی اسحاق شيرازی که از بزرگان شوافعه، و از بزرگان علمای شافعی مسلکه، و در عراق و غير عراق وجود داشته، به حساب نقل کرديم، و شبيه اين عنوان مجموع در عبارات ديگر اهل سنت هم آمده، حالا بعضياش با همان عنوانه، بعضياش با تغيير مايي و بدون شک در وقتی که اصحاب ما به تدوين کتب فقهی مفصل پرداختند مثل کتب علامه رحمه الله همين عنوان هم در کتب ما آمده اختصاص به کتب اهل سنت نداره که لايجوز بيع النجس مطلقاً پس بنابراين محل بحث را فعلاً روی اين قرار بديم، میتوانيم اين مسأله را اثبات بکنيم که هرچيزی را که شارع نجس قرار داده حالا يا گفته نجسه يا گفته رجسه يا گفته نمی دانم اغسل ثوبک من بوله، به هر نحوی آن که چه جوری اثبات نجاست بکنی آن فرق میکنه لسان روايت و ادله مختلفه، حالا اگر اثبات نجاست شد بگيم اصل اولی و کبرای کلی اينه که لايجوز بيع النجس حالا يک مورد هم خارج شد حتماً تخصيصاً خارج شده، ديروز صحبتهای شد بحثهای در اين جهت شد، امروز بنا به اين شد که اين عنوان را به مفردات ادلهای که برايش اقامه کردند دانه دانه بررسی بکنيم، طبق معمول به تقريباً میشه گفت به ادله اربعه به قول ماها، به اين تمسک کردند به کتاب به سنت به اجماع به عقل الی آخره.
اما به کتاب به عدهای از آيات تمسک شده که از او میشه اين را فهميد و تقريباً شأن نزول را اگر بخواهيم مراعات بکنيم اول آيه و الرجز فاهجر اين که میگم اول چون اين ظاهراً در همان سالهای اول مبعثه ديگه، يا ايها المدثر قم فانذر و ربّک فکبر، و ثيابک فطهر و الرجز فاهجر خب اين جزء آيات اوائله، رجز را هم به معنای نجس و پليدی گرفتند هجر را هم بگيم اطلاق داره بايد پيغمبر مطلقاً آن را ترک بکنه، که اين اطلاقش شامل مثل خريد و فروش هم میشه يعنی اگر خريد و فروش کرد خريد و فروش باطله، ما اين آيه را سابقاً مفصلاً متعرض شديم جهات مشکل در استدلال به اين آيه خيلی زياده اين آيه جزو اوائل نزوله، هنوز مسائلی به نام طهارت و نجاست بين مسلمانها، اصلاً خود پيغمبر هم، خود پيغمبر ذاتاً خيلی تميز و پاک و عطر استعمال میکردن آن حالت، اما به عنوان نجاست، خون نجسه، بول نجسه، البته اين حرفا در آن زمان هنوز مطرح نبوده و اين يک مشکل آيه است، در قرآن کريم همين لفظ رجز، البته رجز من السماء نه رُجز، در هفت، هشت، شش، هفت مورد آمده به معنای عذابه اصلاً رجز من السماء، اينجا هم بعضيا به معنای عذاب گرفتند، و الرجز فاهجر يعنی عذاب الهی را رها کن، يعنی کاری نکن که در عذاب الهی وارد بشی، علی ای حال حالا آيا فرق بين رُجز و رِجز بگذاريم که اين خيلی روشن نيست و اضف الی ذلک کله گفته شده که از خصائص رسول الله البته اين هم ثابت نيست، چون ثيابک فطهر نيست، اضف الی ذلک گفته شده اصلاً در اينجا با قرائنی که هست، رجز مراد عبادت اوثان و بت پرستيه، اينی که آمده که شما رجز را رها کن يعنی بت پرستی را رها کن، خيلی اشکالات گذشت و انصافاً اين اثبات، يعنی اثبات دلالت آيه بسيار مشکله، بلی ما يک راه ديگهای رفتيم عرض کرديم ديگه تکرارش هم نمیخواهيم بکنيم، و آن اين که بعيد نيست مسلمانها در حيث المجموع حتی به توسط آن فهمی که رسول الله گرفته بودند از آيات اين جور که ما فکر میکنيم استفاده نمیکردند يعنی مثلاً و الرجز فاهجر يعنی در مثلاً روزهای اول و دوم بعثت نازل شده همان حال زمان بعثت و هنوز نماز و روزه درستی نبوده، روزه که اصلاً نبوده، هنوز نمیدانم فرض کن مثلاً نجاست و طهارت و لباس و پاکی و اين حرفا اصلاً ولو و ثيابک فطهر بوده اما نه اين خصوصيات اين خصوصيات مطرح نبوده و لذا آيه دلالت نداره ما عرض کرديم بعيد نيست اين نکتهای است ظريف بعيد نيست که يک قرينهای پيش مسلمانها بوده، که اصلش هم از خود پيغمبر بوده و آن اين که آيه ولو در وقت نزول دارای يک معنای خاصی بوده ليکن بعدها چون تو جامعه اسلامی هی خوانده میشده فرض کن مثلاً در وقتی که هنوز پيغمبر چيزی از نجسها را نگفتند، اين آيه خوانده میشده، بعد آمدن فرمودن فلان خبيثه، نمیدانم يدافع الاخبثان بول و غائط مثلاً اخبثه، خبيثه اينها رجس اند، در يک روايت داره بول آدم، بول خودش را که صحبت میکنه يعنی بول انسان را نه بول رسول الله، میگه آن فانه رجس، اين بول خود شخص رجسه، بعيد نيست بعد از اين تصرفاتی که شارع میکنه آن وقت يک معنای جديدی از آيه در ذهن مسلمانها بيايد يعنی به عبارت ديگر، چنانکه در روايت داره القرآن يجری مجری الشمس و القمر يکی از معنای يجری مجری الشمش و القمر اين باشه پس اگر در صدر اول بود که در صدر اول حضرت خديجه
43: 8
و علی ابن ابی طالب، اين از کلمه و الرجز فاهجر شايد يک معنای خاصی، مثلاً فرض کنيم عبادت بتها مثلاً يا عذاب که گفته شده، اما بعد از بيست و سه سال، بعد از هجده سال، بعد پانزده سال، بعد از هجرت، بعد از جعل قوانين، بعد از بيان نجاسات بعيد نيست و الرجز فاهجر معناش هم عوض بشه اين اصلاً چرا؟ چون قرآن را قائل بودند که من عند الواحده حقيقت واحده است اصلاً يک واقع واحده اين نزول تدريجی قرآنه و لذا بنده سراپا تقصير يک عرضی کرديم که قرآن يک نزول تدريجی دفعی داره اجماليه، که مفاهيم کلی قرآن بر قلب رسول الله، يک نزول به اصطلاح تفصيلی داره، و تدريجی و تفصيلی که در طی بيست و سه سال بر پيغمبر اکرم نازل شد مفاهيم، در سال آخر به احتمال بسيار قوی با مراجعه به شواهد يک نزول دفعی تفصيلی هم داشته، آن نزول دفعی غير از نزول اوله، که دفعی اجمالی، اينجا دفعی تفصيليه، يعنی در آخرين بار کل اين قرآن با همين وضع موجود ما يعنی از سوره فاتحه و بعد بقره بعد ال عمران با کل اين ترتيب را جبرئيل بر رسول الله عرضه داشته که مرةً واحده، دفعی يعنی مرة واحدة، ليکن نزول تفصيلی يعنی با تمام اين تفاصيل و خصوصيات، و لذا يک نوع تمسکاتی فقهای اسلام و علمای اسلام و ائمه(ع) در بعضی از مجالات به ظواهر کتاب میکنن که با ابتداءً با نزول آيات نمیسازه با زمان نزول نمیسازه به نظر ما دو گونه فهم بوده يک فهمی در حين نزول بوده مخصوصاً در مکه يک فهم ديگه بوده بعد از اين که قررآن ديگه کاملاً تو جامعه اسلامی جا افتاده و مفاهيم و حدود مشخص شده يعنی قبل از اين که نجاسات بيان بشه الرجز فاهجر فرض کن مثلاً بت پرستی بوده اوثان بوده عبادت الاوثان بوده، اما وقتی که مياد ديگه شارع يکی يکی نجاسات را میگه بول و دم و خنزير و نمیدانم فلان اين و الرجز فاهجر شامل تمام اينها میشه، هجر هم شامل تمامش میشه يعنی مواظب باش لباست الوده به خمر نشه، لباست آلوده به خون نشه، مواظب باش در نماز با خمر نباشی در نماز ببينيد هی مواظب باش، يکی مصاديق هجر هم قطعاً خريد و فروشه، و لذا اين مؤيد همين معناست که پيغمبر اکرم در سال دهم که سال حجة الوداع بود وقتی نشسته بودند در مکه فرمودند ان الله حرم ثمن الخمر و الميته و الدم، يعنی اضافه بر اين که به اصطلاح خود آنها حرام شده ثمن آنها هم حرام شده دقت میکنيد يعنی به عبارت ديگر پيغمبر تطبيق فرمودند اين طور نيست که فقط مسأله اين باشه که همان شأن نزول در آيه، به نظر ما اين بهترين وجه برای تمسک به آيه است ولو وجهی خوبيه، فقط يک مشکل داره اثبات میخواهد اثبات اين به اين است که مثلاً ما رواياتی داشته باشيم از اهل بيت که گفته باشن مثلاً توی خون نماز نخوان لقوله تعالی و الرجز فاهجر مثلاً در مواردی يا تصريحاً به آيه تمسک شده باشه يا مثلاً عن الرجل صلی فی الدم مثلاً فقال(ع) هو رجز صلاته باطل، يک اشارهای به آيه باشه چون عرض کردم من کراراً و مراراً ما در باب دلالات و ظهورات امکان کافی مان نيست، انعقاد ظهور شرطه، ممکن است؟ بلی ممکنه، احتمال بلی احتمال داره اين را قبول بايد بکنيم اين احتمال هست، اين بهترين چون اين آقايون ديگهای معاصر ما و غير معاصر استدلال به اين آيه را مناقشه کردند اين مناقشات درسته اما اين راه را وارد نشدند بهترين راه استدلال به آيه همينی است که عرض کردم، انصافاً هم راه خوبی است فقط شواهد میخواهد هيچ مشکل نداره، اگر شواهد باشه اين معنی را قبول میکنيم متأسفانه الآن شواهد نيست اين شواهد تمسک به آيه مال فقهای مثلاً قرن پنجم و ششم و چهارم و اينهاست که اينها نمیتونه شاهد باشن برای به اصطلاح محيط آيه و جو آيه و عصر صحابه و عصر تابعين، و عصر فقهاء و اينها را نمیشه با اين شواهدی که از عدهای از علمای متأخر تمسک کردند اثبات کرد، پس اين استدلال مشکل داره و روشن نيست.
استدلال دوم که خب اين شايد بيشتر باشه و اين احتمالاً اين طور که ادعا کردند میگن اين آيه هم مکيه هست من نمیدانم حالا آن روز هم عرض کردم يحرم عليهم الخبائث حرم عليکم الخبائث نداريم يحرم عليهم الخبائث و اين هم همين توجيه و همين کلام البته اينجا اين آيه مبارکه استدلال بهش مبنی است بر اين که کل نجس خبيث باشه و از کلمه حرمت بيع را هم در بياريم و چون استدلالاتش گذشت ديگه من تکرار نمیکنم.
آيه سوم که به او تمسک شده بالفعل هم علمای اهل سنت هم از علمای ما مرحوم علامه رحمه الله در تذکره خود مرحوم علامه در کتاب تذکره همين کبری را آورده خوب دقت بفرماييد، همين کبرای کلی که لايجوز بيع النجس و بيع نجس باطله بلی مرحوم بلی عبارت مرحوم تذکره اينه: مسأله يشترط فی المعقود عليه الطهارة الاصلية فلا تضر النجاسة العارضة مع قبول التطهير ولو باع نجس العين کالخمر و الميته و الخنزير لم يصح اجمالاً، هم دعوای اجماع کرده لقوله تعالی فاجتنبوه و حرمت عليکم الميته به اين دوتا آيه تمسک کرده به آيه فاجتنبوه، وجه تمسک به اين آيه مبارکه را هم من سابقاً عرض کردم اين آيه در مدينه نازل شده قطعاً جزو آيات مدنی است، انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه نکتهای که در اين آيه مبارکه هست اين که در عدهای از کارها مثل خمر اشياء مثل خمر و ميسر که قمار باشه و در بعضی از روايات ذکر شده که النرد ميسر العرب و الشطرنج ميسر العجم، حالا بالاخره نرد و شطرنج و اينها در روايت وارد شده در تفسير ميسر و انصاب که به اصطلاح آن بتهای بوده که ظاهراً علی ماببالی ازلام هم حالت قرعه کشی بوده دهتا تير بوده رو هرکدام يک اسمی داشته، هی فض و توأم و نصيب و نمیدانم، ثم فلان ثم مسبل، شعری هست که معروف است در کيفيت در آوردن نصيبها در جاهليت، اين جزو کارهای بوده که در جاهليت متعارف بوده در مقابل بت ازلام را به کار میبردند برای شناسايي به اصطلاح کارهای که میخواستند بکنن، علی ای کيف ماکان اين امور بعد از اين که در قرآن کريم ذکر شده رجس، اين نکتهاش اينه عنوان رجس من عمل الشيطان، عرض کرديم من عمل الشيطان چون بعد از اسم نکره آمده احتمالاً صفتش باشه که ما به فارسی میگيم پليدی شيطانی، رجس يعنی پليدی، من عمل الشيطان را هم با يای نسبت میگيم اين يکی پليدی شيطانی است بعد از اين که فرمود رجس، فرمود فاجتنبوه عرض کرديم اجتناب يعنی انسان يک جانب باشه آن عمل يک جانب ديگه باشه، آن عمل در جهت ما و در جانب ما و در جنب ما واقع نشه، لذا اگر در حال نماز آن رجس را با خود مان دانستيم، در يک جهت واقع شديم در جنب ما واقع شده، بيعش را هم درست دانستيم همين طوره، اگر من صد تومن دادم فرض کنيد به اصطلاح شراب خريدم و شراب داخل ملک من شد و درست شد پس اين اجتناب نشد يعنی در جنب نشد، يک جانب آن هم يک جانب نشد اين وجه استدلال به آيه مبارکه.
خب اشکالاتی شده بر اين استدلال به آيه مبارکه که اولاً رجس در اينجا مطلق نيست من عمل الشيطان توش داره نه کل رجس يجب الاجتناب رجسی که از عمل شيطان باشه و ثانياً اينهای که در مقام هستند بعضياشان جزو نجاسات نيستند فرض کنيد انما الخمر و الميسر اصلاً نرد مثلاً جزو نجاسات نيست يا شطرنج مثلاً البته ما روايتی داريم اللاعب بالشطرنج کالغامص يده فی لحم الخنزير مثل اين که مضمون روايت حالا من عينش را میترسم اشتباه شده باشه، کسی که با شطرنج بازی میکنه مثل دستش را توی گوشت خوک برده و لذا هم شايد بعضی از اخباریهای ما فتوی دادند به نجاست، ليکن انشاء الله در محلش چون شطرنج خواهد آمد عرض خواهيم کرد اين روايت ضعيف السنده اين اشتباهاً در اين تهذيب، در اين مکاسب محرمه مرحوم استاد، مکاسب محرمه را يکی از آقايون ديگه تعليقه زده احاديثش را در آن بحث قمار نوشته اين روايت صحيحه، نه اين روايت ضعيف السنده اشتباه نوشتن ايشان، اين روايت را انشاء الله متعرض میشيم و اين روايت ضعف اسناد داره قابل اعتماد نيست و کسی هم الآن ممن يعتنی به از علمای شيعه يادم نمياد بهش عمل کرده باشن، کسی دست بزنه بهش وسائل شطرنج نجس بوده دستش را آب بکشی مثلاً حالا انشاء الله چون بحثش خواهد آمد همانجا متعرض خواهم شد انشاءالله تعالی خلاصه بحث اين است که معلوم نيست اين رجس آن نجاست مصطلح ما باشه، چون مثل حالا فرض کنيم به اين که مثلاً به اين که ميسر، ازلام اينها که نجس نيستند و استدلال به اين آيه مبارکه، اضف الی ذلک کله آنچه که در آيه ذکر شده حدود چهارتاست خمر و ميسر و انصاب و ازلام شما در بيارين که کل نجس لايجوز بيعه ديگه اين تعميم از مورد آيه است اين اثبات میخواهد کل نجس لايجوز بيعه،
س:
23: 19
ج: باشه، عرض کنم که میشه در مورد اين آيه مبارکه عرض کرد، راجع به کلمه من الشيطان ديروز هم عرض شد احتمالاً صفت رجس باشه احتمالاً خبر بعد از خبر باشه رجس من عمل الشيطان، يعنی انما الخمر و الميسر و الانصاب من عمل الشيطان، احتمالاً جزو به اصطلاح يکی از به اصطلاح خبر بعد الخبر باشه و جزو چيز نباشه يعنی وصف نباشه، ليکن به هر حال انصافاً اگر ما باشيم و ظاهر آيه مبارکه مضافاً بر اين که به هر حال اين رجس تقييد خورده خوب دقت کنيد، رجس من عمل الشيطان، حالا میخواهد خبر بعد الخبر باشه مضموناً تقييد خورده يا لفظاً تقييد خورده، مراد اين است آن پليدیهای شيطانی خوب دقت کنيد آن را انسان بايد با او اجتناب کلی پيدا بکنه، فرض کنيد شراب شراب فقط پليدی که نيست يک پليدی شيطانی است يعنی انسان بر اثر شراب بسيار کارهای زشتی را انجام میده، يک شعری داره به نظر مال ناصر خسرو باشه: نخورد عاقل، نکند دانا مستی، نخورد عاقل می، ننهد مرد خردمند پی
46: 20
الی ان يقول گر کني بخشش گويند که می کرد نه وی، و ارکشی عربده گويند که وی کرد نه می، حالا از اين مطلب يک عمل شيطانی است برای انسان که حتی کار خوب آدم را هم به آدم نسبت نمیدن، گر کنی بخشش گويند که می کرد نه وی، اين جور اما اين که مثلاً بول هم جزو رجس شيطانی باشه چه را اثبات بکنيم؟ خون مثلاً در خود قرآن داريم انما حرم عليکم الميته و الدم و لحم الخنزير مثلاً ميته جزو رجس باشه خيلی خوب سلمنا، اما رجس من الشيطان باشه اين را چه جوری اثباتش بکنيم، خون بالاخره خون را آدم چه کار میکنه يا توی لباسش زندگش آلودگی ايجاد میکنه، نماز باش میخوانه يا فرض کنيم میخوره ديگه حالا فرض کنيم بعضيا هستند که خون خوار اند مثلاً خون میخورند دقت میفرماييد برفرض هم خون خورد اين خون خوردن مثل شراب خوردن نيست که آدم را مست بکنه، من عمل الشيطان يعنی يک پليدی است که کار شيطان و لذا در آنجا اگر دقت بکنيد مثلاً ازلام آمده قمار آمده، اينها شيطانی اند فقط مجرد رجس نيستند پس ما دوتا رجس داريم يکی رجسی که پليدی هست، مثل خون، مثل ميته مثل مردار، مثل بول آدمی که در آن روايت داره که رجس، اين رجس هست اما شيطانی نيست، حالا فرض کنيم آدم يک کسی لا و ابالی بود بول رسيد به بدنش حالا فرض کنيم بول خورد، حالا فوقش چيه ديگه؟ نوشيد فرض کنيد سر کشيد به قول خود، يک کار شيطانی که نکرده اين کاری نيست به عربده کشی بکنه مستی بکنه، کارها، فوقش فرض کنيم بول را به خاطر حالا مدعی اند برای پادزهر بعضی کارها خوبه، برای خود بدن خود آدم مدعی اند بعضی نمیخواهم وارد بحث طبش بشم، برفرض علی تقدير که آن مطالب علی سخافتها راست باشه و درست باشه به هر حال عمل شيطانی نيست من عمل الشيطان برش صدق نمیکنه و از اين که در خود قرآن بعد از اين که فرمود رجس، و بعد از اين که فرمود من عمل الشيطان بازهم تفريع فرمود فاجتنبوه اين خودش نشان میده که به مجرد اثبات به اصطلاح رجس بودن و شيطانی بودن وجوب اجتناب نداره مثلاً انما المشرکون نجس فلايقربوا المسجد الحرام بعد، اين حکم اللهم الا ان يقال که اين رجس من عمل الشيطان يک تعبيری قرآنی است به منزله تعليله، يعنی قرآن کريم بعضی از احکام را که میخواهد بيان بکنه علت را در وسط مياره مثل يسئلونک عن المحيض درباره محيض ايام حيض سؤال میکنن، قل هو اذی، چون زنها در مسأله
32: 23
ماهانهشان هست و عادت هست و خون از آنها میره اين موجب اذيته، حالا يا اذيت زن يا زن و شوهر هردو اگر بخواهد کاری باشه حالا من راجع به توضيح آيه نمیخواهم مطلبی را عرض بکنم قل هو اذی فاعتزلوا النساء فی المحيض دقت بکنيد قل هو اذی، لعل در اينجا هم نکته اين بوده که خداوند متعال میخواستن بفرماين، اجتنبوا خمر و ميسر و انصاب و ازلام را بعد تمهيد مقدمهای تعليلی فرمودند رجس من عمل الشيطان و آن نکته اساسش آنه علی ای حال انصافاً اثبات بکنيم با اين آيه مبارکه کل نجس يجب الاجتناب بجميع مراتب اجتناب بسيار مشکله، آيه در نجاسات فقط خمر را داره ميسر و انصاب و ازلام جزو نجاسات نيستند، و چهار عنوان ذکر شده اين چهار عنوان هم به عنوان پليدی شيطانی نامبرده شده رجس من عمل الشيطان نامبرده شده مطلق نيست، دقت فرموديد لذا اثبات اين مطلب بسيار بسيار مشکله فی غاية الصعوبة و الاشکال که ما بگيم از اين آيه مبارکه در مياريم هرجا که شارع آمد گفت رجس نجس به هر تعبيری که رساند اين معنی را قائل بشيم که يجب الاجتناب مطلقاً و منها خريد و فروش اين انصافاً استدلال به اين آيه مبارکه تام نيست اين نسبت به آيات.
و اما نسبت به روايات، خب تمسک شده به همين حديث معروف نبوی ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، البته اين دلالت نداره مگر با ملازمه بگيم کل نجس مما حرمه الله، اين طوری بايد بگيم و الا در اينجا عنوان بطلان بيع خورده به تحريم شئ نخورده به تنجيس منجسيت شيئ، علی ای کيف ماکان مضافاً که ما ديگه اين حديث را مفصلاً توضيح داديم و شرح وافی عرض کرديم و نکتهای اشکال ما در حديث اين است که راوی حديث عبدالله ابن عباس که در آن وقت ده يازده ساله بوده حادثهای واحدهای است اين حادثه را هم حابر ابن عبدالله انصاری نقل کرده او اين تعبير را نقل نکرده احتمالاً يک نوع نقل به معنی شده يا ابن عباس چون بچه بوده درست کلام رسول الله را درک نکرده غرض قبول اين حديث بسيار بسيار مشکله و ان الله اذا حرم، برفرض هم قبول بکنيم بايد ارجاع بديم تحريم را به نجاست بگيم مثلاً ان الله حرم نجاسات را و اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، پس کل نجاسات محرم اند و کل محرمی هم باطله بيعش،
س:
18: 26
روايته اگر بخواهيم بگيم در سنين
ج: بکنن نقل بکنن، چه کارش بکنيم، وقتی جابر ابن عبدالله جور ديگه نقل کرده چه کار بکنيم نمیتونيم علی ای حال اين روايت، حالا دليل چهارم، پنجم شد چندم شد اين هم به نظر ما خيلی روشن نيست.
از جملهای ادلهای که آقايان در اينجا برای بطلان بيع کل نجس به کار بردند اصل عملی، مشهور است شايد در مکاسب شيخ کراراً ياد مبارکتان باشه در بيعش که اگر شک کرديم در بيع اصالة الفساد جاری میشه اصولاً در عقود در کل عقود هر عقدی درش شک بشه اصل اولی فساده مگر اين که صحتش اثبات بشه چه میخواهد به نحو شبهه حکميه باشه، چه شبهه موضوعيه باشه اصل اولی در عقود فساده آن وقت عدهای از آقايان در اينجا تمسک کردند که به خب به اطلاقات تمسک میکنه، احل الله البيع، تجارة عن تراض، و در جواب گفته شده که اين اطلاقات مشکوکه شمولش به مانحن فيه چون احتمال میديم شارع اصلاً با اعلام نجاست وقتی گفت يک چيزی نجسه، وقتی فرمود يک چيزی رجسه، يعنی اصلاً ماليت نداره اصلاً اين معنای رجس اينه که اين خريد و فروش نشه لذا اطلاقات هم شامل نمیشه.
س: مگر حالت سابقه داره که اصلی در کار باشه
ج: نه استصحاب نه اصل اولی غير از استصحابه، عرض کنم حضورتان که اين مطلب را انشاء الله ما تو مطالب آينده توضيحات بيشتری خواهيم داد انشاء الله تعالی اين که اصل در معاملات و عقود و ايقاعات فساده اين مطلب درسته اين مطلب صحيحيه، و نکتهای فنیاش اينه که اين نيست که فقط عقود باشه، ما در زندگی خودمان يک امور اعتباری داريم، يک امور حقيقی حقيقی ولو عرفی، امور اعتباری ضابطه امر اعتباری چيست؟ ضابطه امر اعتباری اين است که انسان در واقع تصرف میکنه يک نوع تنزيل انجام میده يا حالا اسمش را بگذارين اعطاء حد شئ لغيره مثلاً وقتی میگه جائنی اسد يعنی چه؟ يعنی زيد را من لباس انسانيت را ازش کندم لباس اسديت را بهش پوشيدم آن را دارم شير میبينم لذا هم گفتم شير آمد، اين شبيه مسلک سکاکی در استعاره است البته مسلک سکاکی باز به اسناد میخوره در اين مسلک خود مسند اليه درش تصرف میشه آن در اسناد را تصرف عقلی در اسناد میشه، اينجا در مسند اليه تصرف میشه يعنی در شير، دوتا شير داريم يک شيری در خارج يک شيری که من درست کردم، که اسمش گذاشتيم شير ابداعی اين ساخته و پرداخته ذهن منه، اين ساخته و پرداخته ذهن من گاهی در اعتبارات ادبی به کار برده میشه مثل همين مثال، نمیدانم در شب تيره تر از تاج پر غراب با می
31: 29
تاج خروس اين مياد تشبيه میکنه شب را به تيره تر از مثلاً پر غراب مثلاً آن را اين طور میبينه با آن هم مثلاً به تاج خروس سرختر از او میبينه اين حالتی که انسان ابداع میکنه، اصطلاحاً ابداعات ادبی ماست، و يک ابداع هم ابداعات قانونيه، معيار اساسی در ابداعات قانونی آنی است که دارای آثار باشه در ابداعات ادبی ما اثر نداريم، يعنی فقط در ابداعات ادبی نظر اساسی به تأثير و تأثره، مثلاً چطور انسان از شير میترسه میگه اين آقا مثل شيره آن حالت خوف را درش ايجاد میکنه چطور آدم اشمئذاذ پيدا میکنه از مار بد، مار بد در اصطلاح فاسی آن مارهای جهنده را میگن اين که گفت بود مار بد نظر به آنه، آن مارهای که میجهند میپرند به آدمی، تا گريزی میتوان از يار بد يار بد بدتر بود از مار بد، مرادش اينه اين برای اين که شما از او فرار بکنيد میگه اين رفيق بد مثل مار بده، يعنی حالت جهنده، اين طور نيست که خيال کنيد پيش تان باشه شما را بگيزه اگر نزديک شما باشه از فاصله پنج شش متری خودش را پرت میکنه به شما، رفيق بد اين جوريه، خيال نکنيد تا وقتی باش هستی به تو ضرر میزنه، از دور هم که شد ضرر را میزنه، عيب مار بد اينه که از فاصله هم خودش را پرتاب میکنه و آسيب وارد میکنه دقت فرموديد، اين ابداعات ادبی است، در مقابل ابداعات قانونی است ابداعات قانونی اين نيست، ابداعات قانونی مياد ترتيب اثر میخواهد بده، مثلاً میگه نجس، نجس يعنی چه؟ يعنی باشه نماز نخوان، نجس يعنی اگر تو لباسه بايد آبش بکشی، نجس يعنی اگر تو فروختی پول در ملک تو داخل نمیشه دقت بکنيد، و وقتی میگه نجس نجس در نظر عرف ما پليد، وقتی میگه بول پليده، وقتی میگه خون پليده، حالا ممکنه يک خونی هم تسويهاش کردند بردند تو آزمايشگاه و پاکش هم کردند تر تميزش هم کردند آن باکریهاش را، مکروبهاش را،
38: 31
همه را بردند، خب خون هست نجس نجسه، فرق نمیکنه، ممکنه يک شراب مايعی باشه که هيچ ويروسی هم توش نباشه شارع گفته نجسه، اين نجس نه مثلی اين که شما میگين شير، اشتباه نشه هردو در تنزيل بودن عين هم اند اين هم تنزيل آن هم تنزيله، يک چيزی را که به حسب ظاهر خيلی پاک و تر و تميز و قشنگ و مرتب شارع مياد توش تصرف میکنه، همان مثال ميتهای که ديروز عرض کردم ميته جيفه، مردار يک حيوان بد بو گنديده است يک حيوانی هم که رو به قبله سر بريدن، ممکنه يک گوسفند خيلی خوش گوشته، تميزه سالمه، فقط رو به قبله نيست، شارع میگه اين هم مرداره اين هم مرداره معناش اين نيست که شما مثلاً دست تان به دماغتان بگير، چطور در مقابل مردار دست به دماغ میگيرين، نه مراد اين است که اين نجسه اگر به بدنتان رسيد نجاست ايجاد میکنه، اگر جزء در لباس شما بود نماز باطله، اگر خريد و فروش کردين داخله، ببينيد ابداعات قانونی به لحاظ تنزيل شبيه ابداعات ادبی هستند ليکن در ابداعات قانونی شما اثر را مترتب میکنيد، در ابداعات ادبی فقط تنزيله، يعنی فقط تأثير و تأثره، فرار بکنه بدش بياد خوشش بياد الی آخره دقت فرموديد، پس بنابراين حالا که اين مطلب روشن شد، اصل اولیه در اعتبارات قانونی بايد از مقنن صادر بشه، اگر از مقنن صادر، چون اعتباره چون تنزيله، اگر از مقنن صادر نشد باطله، چرا؟ چون در ابداعات شما مياييد يک امر حقيقی را عوض میکنيد يک گوشت تر و تازه و سليم و همه جهاتش خوب میگيد اين مرداره میخواهيد تصرف بکنيد اين تصرف بايد از شارع صادر بشه، اگر غير شارع گفت پدر به بچه گفت اين مرداره درست که نمیشه لذا تکليف به اعتبار قانونی لابد ان يصدر ممن بيده الاعتبار، اذا صدر من غير من بيده الاعتبار هيچ ارزشی نداره چرا؟ چون تنزيله، يا يصدر ممن بيده الاعتبار يا لا اقل ينتهی الی من بيده الاعتبار يکی از اين دوتا بايد درش باشه، مثلاً شما کتابی را که الآن قيمتش در بازار صد تومنه به کسی بفروشين دويست تومن يا به پنجا تومن ببينيد تنزيل اينجا کجا آمده؟ کتاب را در مقابل دويست تومن قرار دادين اين تنزيله چرا؟ چون اگر تنزيل نبود کتاب در مقابل صد تومنه، لذا در مکاسب شيخ کراراً اين تعبير را به کار برده بدل حقيقی بدل جعلی، جعلی يعنی تنزيلی يعنی اعتباری، بدل حقيقی همان قيمت کتابه، کتاب بدل حقيقش همان قيمتشه، آنی که شما ثمن قرار میدين آن بدل اعتباريه، و لذا اگر ما باشيم و مقتضای قاعده من به شما میگم اين کتاب را فروختم دويست تومن، شما میگين قبول کردين اصل اولی بطلانشه چون تنزيله، اصل اولی در هر تنزيلی از غير از شارع صادر بشه بطلانه، چون کتاب را به ازاء دويست تومن قرار داديد، در بازار به ازاء صد تومنه، کتاب را به ازاء پنجا تومن قرار دادين در بازار صد تومنه، اين میشه باطل.
س: تو بازار هم تنزيل، شارع تعيين نکرده که
ج: چرا ديگه شارع عقلائه، عقلاء ربطی به شارع نداره، آن بازاء او،
س:
2: 35
ج: نه تنزيل نکرده، تنزيل نيست بازائشه، يعنی ازاء کار يا غير کار يا ماده يا جهات مختلفه در نظر میگيرند يعنی آن قيمت انتفاعش با قيمت مبادلهاش
س:
12: 35
ج: باشه اشکال نداره چون قيمت انتفاعش فرق میکنه، اين بحث معروف نسبت بين قيمتی ارزش انتفاعی و ارزش مبادلهای اصلاً کتاب کاپيتال مارکس با همين مطلب شروع میشه، اصلاً مارکس اصل اقتصادش را از همين فرق بين ارزش انتفاعی و ارزش مبادلهای شروع میکنه حالا انشاء الله ما در خلال بحثهای آينده هم راجع به آن متنه يک صحبتهای داريم انشاء الله، کيف ماکان دقت فرموديد، و لذا شارع که آمد فرمود افوا بالعقود امضاء کرد آن تنزيل امضاء شد افوا بالعقود اين تنزيل شما امضاء شده، پس کليه عقود تنزيل اند، کليه شروط تنزيل اند، المؤمنون عند شروطهم امضاء کرد، دقت فرموديد کليه نذور تنزيل اند، شما میگين اين عمل برای خدا در ذمه من، شما چه حقی دارين عمل برای خدا قرار میدن؟ خدا که قرار نداده شما چرا حقی برای اين قرار میده؟ اصل اولی در نذور مطلقاً فساده، اينی که مرحوم شيخ داره اصل، اصالة الفساد فی العقود مراد اين شرح آن اصالة الفسادی است که مرحوم شيخ میگه، نکتهاش اين است که تمام امور تنزيلی و اعتباری اصل اولی درست نيستند الا يا شارع بايد جعلش بکنه يا منتهی به جعل شارع بشه يکی از اين دوتا، مثلاً در جاهليت بلکه صدها بلکه هزاران سال قبل از اسلام شواهد قطعی نشان میده که نذر هميشه در حيات بشر، در زندگی بشر بوده خود جاهليت نذر میکردند وليفوا نذورهم خود آيه مبارکه اين که ديگه آيه است و ليطوفوا بالبيت العتيق، نذر داشتند شارع آمد چه کار کرد؟ فرمود ما کان من نذر لله فف به، چون در جاهليت نذر غير خدا هم بود، لسان امضاء آمد يک نذر معينی را امضاء کرد، ما کان من نذر لله فف به، نه مطلق نذور، نذر بايد لله باشه اين از نظر شارع قبول هر نذری غير اللهی ديگه باطل، نذر میکنن برای حضرت عباس و اينها ظاهر اگر قصد نکنن خدا را مشکل اين نذرها تماماً اشکال پيدا میکنه، يعنی لا اقل وجوب وفاء نداره، نمیشه به افراد عوام گفت که درست نيست، حالا میگيم حالا انجام داديد، نداديد، مثلاً اعتقاداتش خيلی خراب نشه و الا ظاهر آيه روايت مبارکه اينه، دقت فرموديد آن وقت باب تنزيل يک باب واسعهای است، خيال نفرماييد فقط عقود است و نذور است و شروط است و ايقاع، ايقاع هم تنزيله، فرق نمیکنه خود عقد نکاح عقد نکاح تنزيلش چيه؟ اين زن و شوهر با هم علقه زوجيت پيدا بکنن، اصلش چيه؟ و خلقنا و جعلنا من کل شئ زوجين اثنين يک زوجيت تکوينی داريم اين اصله، يک زوجيت اعتباری داريم اين خانم خودش را زوجه اين آقا قرار میده اين زوجيت اعتباری است، علقه زوجيت در وعاء اعتبار اسمش عقد نکاحه، در همين وعاء اعتبار اين علقه زوجيت را ازاله میکنه اسمش طلاقه، پس ايقاعات يک نوع تنزيل اند، عقود کلاً تنزيل اند، شروط تنزيل اند عهود تنزيل اند، نذور، اصلاً تنزيل دائرهاش اوسعه، مثلاً در باب نماز شما میتوانين نقل نيت بکنيد، مثلاً دارين نماز ظهر میخوانين يادتان مياد نماز صبح نخواندين هنوز رکعت اول، دومين عدول بکنن به نماز صبح میگن درسته اين هم تنزيله، دقت بکنيد معيار چيه؟ معيار هرچه واقعی نبود تنزيله چون نماز ظهر خواندی قصد نماز ظهر کردی، بخواهيد عدول بکني میگي اين يک رکعت و نصفی که تا حالا خوانديم اين بشه نماز صبح خب اين تنزيله، تصرف در واقع تنزيله، شما میخواهين امر واقعی را عوض بکنين، و لذا اگر دقت بفرماييد در عروه هم ملاحظه بفرماييد عدول را فقهاء دو سه تا مورد روايت داره قبول کردند بقيه را قبول نکردند آن نکتهاش همينه هرجا تنزيل و اعتباره اصل اوليه عدمشه، میگن يک نوع اعتباره يعنی شارع آمده گفته، تو نماز به عنوان ظهر خواندی حالا که عدول کردي اين را به عنوان صبح قرارش میدن يک نوع تنزيله، اعتباره میگن در آنجاهای که روايت آمده قبول داريم عدول را بقيه را قبول نمیکنيم پس اين نکته که اصالة الفساد در عقود معلوم شد اصلش مطلب ديگريه، اصلش اينه که هر نحو اعتبار و تنزيل قانونی اصل اولش اين است که از مکلف صادر نشه مگر منتهی بشه مقنن اين خلاصه بحث، حالا بايد ببينيم ما در باب بيع کل نجس چه کار بکنيم؟ آمد گفت اين بول در مقابل صد تومن، شک کرد، داری مقنن اين را امضاء کرده يا نکرده؟ اصل اولی اين که اين تنزيل درست نباشه جعل بول به ازاء يک مبلغ اصل اوليش درست نبودنه، فردا تتممه کلام و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.