مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 99-1398 » فقه چهارشنبه 1398/7/17
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- مکاسب 98-1397 » فقه دوشنبه 1397/7/9
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/9/1
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/10/22
- مکاسب 97-1396 » فقه چهارشنبه 1396/6/22
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1384-63
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بلی بحث اساسی راجع به خريد و فروش بول لا اقل نجس حالا غير از غير مأکول اللحم بود، ما عرض کرديم برای اين که مسأله و حدودش کاملاً روشن بشه، يک مقدار زمينههای فقهی اين مسأله را توضيح بديم عرض کرديم در رواياتی که الآن در کتب اهل سنت ما داريم حتی روايات ما اصل مسأله بول به عنوان نجس نيامده، رجس در يک روايت آمده که بعد حالا انشاء الله در يک جايي توضيحش را میدم آن روايت هم به يک مناسبتی البته در کتب اهل سنت هست، اما يک مناسبتی با روايات ما داره من آنجا توضيحش را عرض میکنم و يکی هم همين روايت معروف لايصلی و هو يدافعه الاخبثان اين را هم داريم که از بول و غائط تعبير به اخبث شده، و خبيث نه اخبث، و حالا آيا مراد مصداق آيه مبارکه يحرم عليهم الخبائثه، و اين اخبثان در اينجا به معنای بول و غائط انسانه البته نه مطلق حيوان حالا ايشان سعی کرده که مثلاً کلی، از چيزهای مهمی که هست در باب به اصطلاح نجاست بول و طبعاً شئونی که مربوط به بول میشه عرض کردم درباره بول صحبت خيلی زياده، از نجاست و مانعيت صلات، نمیدانم به اين که، فرض کنيم به اين که عدم جواز خريد و فروش و نمیدانم کيفيت تطهيرش و ما ابواب مختلف، شربش و شرب به قول ابل و مايؤکل لحمه و غير مايؤکل لحمه بحثهای فراوانی هست ما معتقديم اول کليه روايات به طور کلی گفته بشه آن وقت معلوم میشه که حدود بحثها در چه حدی است، روايتی را که ايشان بهش خيلی اصرار داره ابن حزم، ابن حزم از کسانی است که بول را مطلقاً نجس میدانه مايؤکل و غير مايؤکل و اينها و مطلقاً حرام میدانه الا حالت اضطرار اين فتوای خود ابن حزمه، و عرض کرديم ابن حزم از فقهای ظاهری است که ما اصطلاحاً در فقه شيعه به اينها میگيم اخباری، ظاهریهای اهل سنت مثل اخباریهای ما هستند و عمده دليلی را که ايشان برايش ذکر میکنه و خيلی رو او اصرار داره، روايتی است که پيغمبر در يک راهی يا حالا باغی بوده چه بوده بعد عرض میکنم، دوتا قبر میبينن پيغمبر، انهما ليعذبان و مايعذبان فی کبير اما احدهما لايستتر من البول و اما الآخر فکان يمشی بالنميمه، يکی اين روايت يکی هم همان روايتی است که از ابوهريره نقل شده اکثر عذاب القبر فی البول اين دوتا را عمده دليل ابن حزمه، وجه استدلال ابن حزم اين است که چون در اين روايات تعبير شده به عذاب قبر و يعذبان فی القبر و منشأ اين عذاب بوله، و اصابه بول به بدنه، معلوم میشه که بول مطلقاً که نجسه، مطلقاض حرامه، انسان بايد خودش را از بول نگهداری بکنه مطلقاً خصوصيت نداره، و توضيح اجمالی را عرض میکنم بعد از اين بيان انشاء الله توضيح تفصيلش را عرض میکنم، توضيح اجماليش اين است که اصولاً آقايان معتقدند که راه شناخت احکام مولوی نه ارشادی راه شناخت احکام مولوی ترتب جزاء است اصولاً حکم مولوی آن حکمی است که به يک نحوی جزائی برش باشه، قوام حکم مولوی اينه که مشتمل بر جزاء باشه و اين جزاء در اين اصطلاح زندان رفتن و نمیدانم تازيانه خوردن و پول دادن و جزائی نقدی فقط نيست جزاء يعنی يک اثر بر فعل مترتب بشه به عنوان عقوبت و ما هم روايتی داريم که يقضيها عقوبة خوب دقت کنيد، با اين که قضائه، همين قضاء نماز را به عنوان عقوبت نامبرده شده يعنی مراد از کيفر خصوص کيفرهای مثل زندان و تازيانه و شلاق و نمیدانم اين جور چيزهای نيست، هرچه که به عنوان قضاء و به عنوان عقوبت آمده ولو قضاء باشه اين نشان میده آن عمل واجبه، خود عقوبت در يک جايي کاشف از وجوبه، خود عقوبت دقت میفرماييد آن وقت از اين که اکثر عذاب اهل القبر فی البول يا يعذبان و ما يعذبان فی کبير، اين از اين نشان میده که اجتناب نکردن از بول موجب عذاب میشه، ببينيد اکثر عذاب القبر فی البول، در اينجا آنی که به اصطلاح محل عذاب قرار داده شده خود بوله، خب طبيعی است بول بما هو بول معنی نداره که عذاب بهش تعلق بگيره پس بايد يک چيزهای در تقدير باشه مثلاً عدم اجتناب از بول، شرب بول، تعامل، اصلاً تساهل با، يک چيزی بايد در تقدير باشه و الا معنی نداره که بول بما هو بول منشأ عذاب بشه، دقت میکنيد آنی که از اين انسان میفهمه، میفهمه که اگر انسان از بول اجتناب نکنه، اين اجتناب نکردن منشأ عذاب میشه خب اين اجتناب نکردن شامل طهارت میشه، اگر طهارت باشه اجتناب نکرده، شامل حليت شرب میشه ووو و يکش هم بيع، خريد و فروش که به درد مانحن فيه میخوره بحث فعلی ما در خريد و فروش بوله، پس اجتناب در يعنی اگر بول خريد و فروش کرد باز عذاب قبر داره اکثر عذاب القبر فی البول شامل آن هم میشه ايشان استدلالش اينه فافترض رسول الله علی الناس اجتناب البول جملة، مراد ايشان به بول جملة چه بول انسان چه بقيه حيوانات، يعنی از اين عبارت ايشان اين طور در مياد که عذاب اهل قبر به اين است که انسان مواظب نباشه بول حيوانات به آدم برسه، ولو بول گاو و گوسفند مطلق بول، ولو بول کبوتر، چون ايشان ديگه تخصيص نمیزنه کل بول، يا مثلاً يعذبان فی بول فکان لايستتر من البول، ايشان بول را مطلق گرفته حالا اگر ما باشيم انصاف قضيه در هردو روايت به ذهن ما انصراف به بول خود شخصه، لايستتر من البول يعنی وقتی میرفته جايي چون در آن زمان تواليت هم نبوده، برای قضاء حاجت روی سنگی مثلاً مینشسته بول به او ترشح میکرده لايستتر را اين جور معنی میکنيم ايشان میگه نه لايستتر يعنی سعی میکرده که جلو بول را نگيره، هر بولی به او برسه، ولو بول مثلاً پرنده، ولو بول مثلاً فرض کنيم کرگدن مثلاً ولو بول گرگ مثلاً هيچ فرقی نمیکنه تمام ابوال را شامل میشه، و دليلی بر نجاست و حرمت و مانعيت نماز و حرمت بيع تمام اينها را وجود عذاب، عذاب و عقوبت کاشف از تمام اين مراتبه، درست شد بعد ايشان يک اشکالی کرده به خودش که مراد بول بنی آدمه؟ ايشان میگه نه، پيغمبر فرمود بول، بول ديگه خصوصيت بنی آدم نداره، ديروز يک مقدار عبارت را خوانديم يکی دوتا نکته داره و آن نکاتش را میخواستم توضيح بدم، باز اشکال کرده عرض کردم اين يک بحثی معروفی است بين اهل سنت نه اين که خيال بفرماييد ابن حزم در قرن پنجم مطرح کرده و آن بحث اينه که اين روايت کان لايستتر من البول در مصادر زيادی آمده لايستتر من بوله، آخر اگر من بوله باشه خصوص بول انسان را شامل میشه و ابن حزم اصرار داره که نه دوتا متن داره لايستتر من بوله و لايستتر من البول، ايشان تمسکش به کلمه من البوله، که مطلق بول انسان بايد مثلاً اگر استتار نکرد، عذاب داره بعدهم اين اشکال را کرده که ان قيل قال ابومحمد که مراد خود ابن حزم باشه جواب میده که اين روايت مشکل نداره هردو متن را میشه قبول بکنيم، چه مشکل داره و بعد هم آن سندی که من البوله سند صحيحی است يک اشکالاتی فنی داره من اگر بخواهم عرض بکنم طول میکشه يک اشکالات فنی داره ايشان اشکالات علمی به اصطلاح درايه است، به حساب اين حديث معلوله، چنين، چنانه، مضطرب، مضطرب السنده و جواب میده از اضطراب سند جواب میده حالا اين چون اين بحث ديگه نمیخواهيم خيلی طولانی بشه، آن نکات فنی اين مطلب ايشان سؤالاً و جواباً را در يک بحث ديگری انشاء الله عرض میکنيم اين تا اينجا استدلال ايشان به همين روايت در عذاب قبر از بول است و آن هم آن روايتی که البول نه بوله، بوله از کار را خراب میکنه البول.
بعد از اين مطلب ايشان میفرمايد که ما غير از بنده هم عدهای از بزرگان سلف هم قائل به نجاست جميع انواع بول بودند اينجا را يک کمی میخواهم متعرض بشم ايشان عبارتش اينه، و ممن قال بهذا جملة من السلف، چون ايشان گفت که ما بول را مطلقاً نجس میدانيم خوردنش را هم مطلقاً نجس میدانيم الا در حالات ضرورت، بعد گفت شافعی هم همين رأی را داره، غير از شافعی ايشان میخواهد بگه قبل از شافعی هم اين رأی را داشتيم کما حدثنا بلی، حالا من حرفش را نزدم از ابومجلز، قال سئلت ابن عمر، عبدالله که از صحابه است، عن بول ناقتی، قال اغسل ما اصابک منه، عرض کردم در روزهای اول هم عرض کردم اصولاً در آن زمان تعبير نجس خيلی متعارف نبوده، ببينيد به صورت يک خطابه يک جملهای بعثيه به اصطلاح، اغسل خب گفت نجس ديگه، مثل ماها الآن غالباً تو زبانهای ما اين مطلب بايد، نمیدانم فلان بايد، تصادفاً به نظر من خيلی نکتهای نداره، خب انسان مطلبه هی میگمش بايد، بايد همهاش به صيغه الزام و بايد و تکليف و جعل و اين حرفا، اغسل ما اصابک منه، اين عبارتی است که ايشان از عبدالله ابن عمر نقل کرده بازهم از عبارت از جابر ابن زيد داره که قال الابوال کلها انجاس، اين خب صريحه در نجاست، باز از حسن نقل کرده حسن عند الاطلاق در کلمات اهل سنت مراد حسن بصری است قال البول کله يغسل، اينجا دقت بفرماييد يغسل داره نگفته نجس، باز سعيد ابن المسيب نقل کرده الرش بالرش و الصب بالصب، من الابوال کلها رش يعنی پاشيدن، صب هم ريختن، عرض کردم ما گاهی اوقات رو يک لباس آب میپاشانيم با دست مان و گاهی اوقات نه آن را میريزيم آب میريزيم میشوريم آن شستن را غسل میگن يا صب، آن يکی را هم ما میگيم پاشيدن، ايشان گفته من الابوال کلها يعنی اگر بولی به لباست پاشيد تو هم به جايش آب بپاش، اگر بولی به لباس رسيد کاملاً لباس را گرفت تو هم آن لباس را بشور، الرش بالرش و الصب بالصب، ببين نحوه رسيدن بول چه جوريه، اگر ترشح کرده آن هم فقط آب بپاش، اگر رسيده لباس را خس کرده با آب آن لباس را خس بکن، من الابوال کلها.
و عن معمر عن الزهری، فيما يصب الراعيه من ابوال الابل، آن راعی و چوپانی که شتر داره بولش بهش میرسه قال ينزح بايد به اصطلاح آب پاشيده بشه بهش، و عن سفيان ابن عيينه عن اسرائيل قال کنت مع محمد ابن سيرين اين محمد ابن سيرين در رتبه مثل حسن بصری از بزرگان اهل بصره است، مثل خود حسن بصری معروف، فسقط عليه بول خفاش فنزحه و قال يعنی محمد ابن سيرين گفت ماکنت اری النزح شيئاً حتی بلغنی عن سبعة من اصحاب رسول الله، و باز نقل کرده از حماد ابن ابی سليمان، سئلت حماد ابن ابی سليمان اين استاد ابوحنيفه است معروفه، عن بول الشات فقال اغسله و عن حماد ايضاً فی بول البعير مثل ذلک، خب يک عباراتی را ايشان با سند نقل کرده، اين که اينها قائل بودند يا آن انجا صريحه، بقيهاش نه به لازمه، مثلاً اغسل ما اصابک منه، يغسل البول، البول کله يغسل، البته اين بحث من سابقاً هم در همين بحث اشاره کردم اين شبهه پيش مياد که در اينجا من در اول بحث عرض کردم مرحوم آقای خويي هم به يک مناسبتی در يک جايي فرمودند ما در روايات خود ما دو تعبير را داريم، يک دفعه میگه لباس را بشور از بول خوب دقت بکنيد، يک دفعه ديگه هم اين بحث را عرض کردم يک دفعه میگه بول را بشور، عرض کرديم کلمه غسل ولو در لغت عربی اساساً به معنای است که آب را انسان روی چيزی بريزه که آب در او جريان پيدا بکنه، هم احاطه به او داشته باشه و هم جريان، اگر جريان پيدا نکنه رش، نزح و اين جور چيزها میگن پاشيدن، اضافه بر اين معانی و ووو اصلاً در مفهوم غسل چه در لغت عربی و شستن چه در لغت فارسی مفهوم ازاله خوابيده، وقتی شما لباستان خاکی باشه، تو آب کردين در آوردين، خاک هنوز هست نمیتونين بگين شستم با آب، شستم يعنی بايد بره، اثر نجاست تا نره، نمیگن شستن، حالا قذارت باشه نجاست باشه، در خود کلمه غسل و شستن در فارسی ازاله خوابيده، تا وقتی که هنوز آن نجس باشه تا وقتی که آن قذارت باشه ما به او شستن نمیگيم دقت فرموديد فقط بحث سر اينه که گاهی اين شستن که در اين جور جاها به معنای ازاله هست میخوره به لباس میگه اغسل ثوبک، گاهی میخوره به خود بول اغسل البول، ابن حزم آن نکتهای را که میخواستم عرض کنم اينه ابن حزم هردو را به يک معنی گرفته، اغسل البول با اغسل الثوب من البول به يک معنا، يعنی بول نجسه، و عرض کرديم يک جايي آقای خويي نگاه کردم ايشان در بحث ابوال کذا، در آنجا ايشان داره در روايت داره اغسل البول، ايشان میگن اغسل البول غير از اغسل الثوب، و درست هم هست انصافاً مگر اين که قرينه خارجی باشه و الا انصافاً يغسل البول غير از يغسل الثوب من البوله، چرا؟ چون اغسل البول يعنی ازل البول، دقت میکنيد يعنی آثار بول را از لباس از بين ببر، اما اگر گفتند اغسل الثوب يعنی در ثوب يک حالتی پيدا شده که بايد لباس شسته بشه تا آن حالت از بين بره اسم او نجاسته، و من تعجب میکنم از ابن حزم که خودش در اول مسأله نقل کرد از بعضی از علمای اهل سنت که اينها بول را نجس میدانن اما منجس نمیدانن دقت بکنيد، بول نجس هست اما لباس را نجس نمیکنه ما به نظر ما ميآيد که اين آقايون همانی هستند که تعبير میکنن اغسل البول، اگر گفت اغسل البول يعنی نجس هست، اما منجس نيست، اگر منجس بود میگفت اغسل الثوب، خوب دقت میکنيد، اغسل البول قاعدتاً معناش اينه که آن بول را زائل بکن، آثار بول از لباست بره،
س: آثارش چيه استاد؟
ج: بو داره، رنگ داره، حالا انسان مثلاً فرض کنيد يک کمی گذشت يک کمی تکانش داد، مثل منی اين طوريه رو لباس میمانه در روايت ما تعبير به فرک شده، کان رسول الله يفرکه فرکش بکنه، الآن خود ابن حزم قائل به طهارت منيه، خود ابن حزم،
12: 17
بحث بوله الآن، لذا ايشان میگه البته تعبير میکنه اجلکم الله که منی مثل آب دماغه مثلاً که از دماغ انسان مياد، اين طور تشبيه میکنه برای طهارت، آن روايات را فرک را هم به همين معنی گرفته، فرک يعنی مالاندن لباس، يعنی وقتی که منی رو لباس میريزه خب يک جسم غليظيه ديگه يک غلظت ايجاد میکنه آنی که در روايت داره فرکه، يعنی با دست بمال، تا آن آثار بره، اين را بهش میگن اغسل المنی، ازل المنی، غير از اغسل الثوب من المنی،
س: غسل مگر آب نست،
ج: تو مفهوم غسل آب هست، اما وقتی میگه خود بول را بشور بول که چيزی نيست که شسته بشه که، خوب دقت بکنيد، مثلاً ما در روايات ما داريم در باب کلب يغسل ثلاث مرات، الثالثه بالتراب، خب ما در لغت عربی غسل به تراب نداريم وقتی گفت غسلت يدی يعنی بالماء ما نداريم غسلت يدی بالتراب، ما تو لغت عربی نداريم غسل بالتراب، اما تو روايت آمده و لذا هم اصحاب گير کردند، آنجا يعنی چه؟ يعنی چه يغسل بالتراب دقت يغسل بالتراب يعنی چه؟ يعنی تراب اين قدر بايد رقيق بشه که مثل آب بشه که آن ظرف با آب شسته بشه در حقيقت، حالا تحقيقش در مسائل خاص خودش اينجا الآن جاش نيست تو کتاب طهارت مفصل يک وقتی در محل خودش متعرض شديم ما اين را داريم که در لغت عرب کلمه غسل به کار برده میشه که با آن اصل معناش نمیسازه، اگر گفت اغسل البول خود بول را بشور اين که معنی نداره که خود بول را بشور پس بگيم مراد از اغسل يعنی ازل البول، روث مثلاً پشکل، وقتی گفت اغسل الروث بايد بگيم يعنی چه؟ يعنی ازل الروث، پشکل، کثافتی به لباس انسان آمد آن را فشار بده بريزه، اغسل به اين معنی است غير از اغسل الثوب است، حالا
س:
13: 19
ج: خب وقتی که خود ابن حزم دقت بفرماييد وقتی خود ابن حزم نقل کرده از فقهای اهل سنت که گفتند نجس هست، منجس نيست، نجس هست
س: همان تعبير اغسل البول فرق نمیکنه با اغسل الثوب، نه ديگه فرق میکنه بنابراين فرق میکنه ابن حزم فرق نگذاشته،
س: وجاهت علمش
32: 19
ج: قبول دارم ابن حزم فقيه ظاهری هم هست، ابن حزم فرق نگذاشته، خود ابن حزم فرق نگذاشته، از يغسل البول فهميده است به اين که يعنی يغسل الثوب الذی اصابه البول، ليکن انصافاً مادام خود ايشان نقل کرده اين احتمال مياد که مراد از اغسل البول آن معنی باشه علی ای حال اين عمده مطلبی که میخواستيم بخوانيم يک مقدار عباراتی را که ايشان از سلف قائل بودند، بلا اشکال مشهور بين اهل سنت اين نيست که بول به تمام افرادش نجسه، اين مسلم اين مشهور نيست، و عرض کرديم آنی که در جو فقهی ما الآن میبينيم در اين جهت چيزی صراحتاً از رسول الله خود آنها درباره مطلق بول مخصوصاً بولهای که در تناول و دسترس آنها بوده مثل بول شتر، مثل بول گوسفند و گاو، و زياد هم متعارف بوده در جايي گوسفند بول و پشکل کرده نماز میخواندند مینشستند، نه در طهارتش امرواضحی هست نه در مانعيت صلاتش امر واضحی هست و لذا عدهای زيادی از فقهاشان مخصوصاً فقيه معروف مدينه که معروف است فقه شان فقه سنته مالک، و اهل بيت(ع) قائل بودند که بول مالايؤکل لحمه پاکه، اين را قائل به طهارتش بودند مانعيت صلات نداره، و آنچه که اينها آوردند که درش تعبير شده يکش تعبير اخبثانه که اين خب قطعاً ديگه در مطلق بول نيست بول آدمه که اين که معنی نداره که، میگه در وقتی حالی ديگه هم نماز میخوانه اخبثان او را در فشار قرار ندن، يعنی دفع بول نکنه، اين قطعاً بول انسانه، کلمه اخبث بر بول و غائط انسان گفته شده يکی همين روايتی است که نخوانديم ما چون بعد میخواهم بخوانم آنجا هم رجس داره که بر بول انسانه، اين دوتا موردی که تعبير خبيث و رجس داره، اما بقيه موارد آنی را که عدهای از اهل سنت بهش تمسک کردند يکش هم ابن حزم، انهما يعذبان لان احدهما ماکان يستتر عن البول عمده اينه، عمده رواياتی که آنها دارند اينه و اين مبنی است بر اين که و اين مطلب احتياج به شرح داره، اين حديث کان احدهما لايستتر من بوله يا من البول از جزو احاديث بسيار مشهور اهل سنته، خيلی سند داره و خيلی هم متن داره، اين هم از عجايب کاره، هم اسانيد فراوان داره در خود بخاری آمده، در خود بخاری دو سه جور نقلش کرده با اسانيد متعدد نقلش کرده، ديگه اين حديث در فقه اهل سنت، در روايات اهل سنت جزو مسلماته، و اين بحث هم در فقهای اهل سنت مفصل آمده که آيا از حديث نجاست کل بول در مياد يا نه؟ همين بحثی است که ابن حزم اينجا مطرح کرده و در احاديثی را که اگر بخواهين از نظر فنی شرح بيشتری در آنها ببينيد اين در اين شروحی که بر بخاری نوشتند مثل همين فتح الباری ابن حجز انصافاً کتاب خوبيه لولا خوف الاطاله، اين خيلی مفصل چند صفحه ايشان اين حديث را شرح داده نکات مختلف اين حديث را شرح داده و اين حديث عرض کردم اسانيد بسيار فراوانی داره متون فراوانی هم داره و يک ابهامهای به همين لحاظ داره مثلاً در مشهورترين متنش همينه کان لايستتر من البول، در بعضی از متونش آمده کان لايستنزه عن البول، نزاهت و پاکی است، در بعضی از متونش آمده، کان لايستبرء من البول آن جوری هم آمده در بعضی از متونش آمده که اين در مدينه بوده، در بعضی از متونش آمده نمیدانيم در مدينه بوده يا در مکه بوده، در بعضی از متونش آمده که پيغمبر داشتند از بين باغی به اصطلاح رد میشدند اين را شنيدند در بعضياش آمده که از باغ در آمده بودند، دو جوره در بعضی از اينها تصريح داره که شايد بعضيا به نظرم در صحيح مسلم همان روايت را آورده که اين دوتا قبر از قبرهای قديم بودند مال اهل جاهليت اصلاً بوده خوب دقت بکنيد، اين هم يک بحثي شده بين اهل سنت که اگر اينها از اهل جاهليت بوده اين عذاب قبر خب اينها مشرک بودند ديگه حالا عذاب قبر برای بول حتی ما هو اعظم من البول اين معناش چيه که اينها عذاب قبر بشن به خاطر بول در صورتی که اينها جزو جاهليت بودند و مشرک بودند در يک روايتشان آمده که مر علی قبرين جديدين اين هم داره يعنی کاملاً اگه بخواهيم ديگه حالا همه ظرافتهای متنی و سندی را اينها خودش خيلی طول، يک چيزی عجيبی است اين حديث متون بسيار مختلف و اسانيد بسيار فراوانی داره اين راجع به اجمال حديث البته غير از اين حديث جل اکثر عذاب اهل القبر فی البول، جل عذاب القبر فی البول، ان عذاب القبر فی البول هم داريم اين اجمال حديث پيش اهل سنت که مسلماً جزو احاديث صحيحه آنهاست، تو متون فراوانشان در پيش ما اين مطلب نيامده عرض کردم که رسول الله مرّ علی قبرين و فلان اين نيامده، حالا ما ديگه به همان راهی که مرحوم بروجردی گفت که اگه حديثی پيش اهل سنت، مخصوصاً اين حديث که اين قدر شهرت داره و اهل بيت نفی نکردند بايد بگيم اصلاً آن شهرت کافيه ديگه يعنی اهل بيت هم قبول کردند، اين يک.
آنی که ما الآن داريم درباره بول و استهانت به بول داريم اينجا هم داره کان لايستتر من البول، خب مطلعيد که در لغت عرب اگر کان با فعل مضارع بيايد معنای استمرار را میده، مثلاً کان لايستتر يعنی يک سيره او بوده طبيعتش اين بوده نه اين که يک روز اين کار را کرده، اصلاً کان با فعل مضارع چه سلباً چه ايجاباً به معنای استمراره بر کان، و لذا حضرت فرمود کان لايستتر ما احدهما و کان لايستتر من البول، و الآخر کان يمشی بالنميمه، آنجا هم کان يمشی داره و لذا عدهای گفتند از خود اهل سنت که شايد نکتهاش اين لايستتر يعنی استمرار، اشکال کردند اگر استمرار باشه تو نميمه که ديگه استمرار نمیخواهد نميمه خودش حرامه، کان يمشی بالنميمه را چه کار بکنيم، آن يکی کان، آن يکی هم کان داره متأسفانه هردو کان داره، ما عرض کرديم در خلاصهی روايات ما که در اختيار داريم فعلاً عنوانش شبيه يستنزه يا يستبرء کان لايستبرء، کان لايستتر را هم به عنوان تهاون داريم ما، لاتستحقرن بالبول و لاتتهاونن به اين را ما داريم، و سند حديث هم به حسب ظاهر صحيحه و ليکن از عجايب کار اين است که اين حديث مصدرش هم واضحه کتاب صلات حريزه، و کتاب معروفی است کتابی بوده که حريز ابن عبدالله سجستانی رحمه الله در زمان امام صادق نوشته بوده و حتی کتاب به حضرت هم در مدينه رسيده بوده کتاب در کوفه تدوين شده، خود حريز جزو کسانی بوده که ظاهراً قيام عمل مسلحانه انجام میداده همين ترور به اصطلاح امروزیها ايشان اهل کوفه بوده در سجستان، سيستان فعلی ساکن بوده با عدهای از شيعه، ديدن خوارج اينجا سب اميرالمؤمنين میکنن شروع کردند ترور خوارج، سيزده نفر از خوارج را کشتند، البته اين ايامی مکه مشرف شد، امام او را قبول نکردند حجبه الامام، اين هم يکی از بحثهای است که چرا مثلاً امام، غرض در
س: ترور
ج: به خاطر ترور، در برگشتن به سجستان خوارج پیبردند که کار اينهاست اين شيعيانی که با حريز هستند، شبی اينها در مسجد بودند شيعيان، خود مرحوم حريز با شيعيان، مسجد را سقفش را رو اينها خراب میکنن همه را زنده به گور میکنن به اصطلاح شايد هم علت امام(ع) اين جهت بوده، به هر حال اين کتاب در کوفه منتشر شده خود ايشان هم اهل کوفه است اساساً ليکن چون تجارتش در سجستان بوده به او حريز ابن عبدالله روغن فروشی میکرده، روغن فروش بوده علی ما ببالی اگر حافظهام خراب نشده باشه، علی ای کيف ماکان اين کتاب بسيار کتاب معروفيه ديرروز شرحش را مفصل عرض کرديم در نسخه کلينی لاتستحقرن بالبول نداره و در نسخه شيخ صدوق داره، ليکن از عجايب اين کار اين است که شيخ صدوق اين نسخه را در علل آورده اما در فقيه نياورده معلوم میشه خود شيخ صدوق با اين که در نسخه صحيحش هم بوده گير داشته و من توضيحاً عرض کردم، يعنی سابقاً عرض کردم انشاء الله در بحثهای آينده توضيحات بيشتری عرض میکنم، اين اختلاف بين علمای ما در نقل مثل بين کلينی يا شيخ طوسی يا صدوق اينها بر میگرده به مصدرشان اشتباه نشه، خيال نکنيد مثلاً بلا نسبت مرحوم صدوق اضافه کرده يا بلا نسبت مرحوم کلينی کم کرده اصلاً الآن نسخهای که مرحوم شيخ کلينی از کتاب حريز داشته نسخه ابراهيم ابن هاشمه، من ظاهراً تو همين بحثها عرض کردم از اواخر قرن دوم ميراثهای اصحاب رو به قم آمده از اول قرن دوم سالهای نود و صد که ميراثهای حديثی ما نوشته شد، تا سال صد و پنجا بيشتر کوفه است، نود درصد ميراث ما کوفه است، از بعد از صد و چهل و پنج و صد و پنجا که بغداد تأسيس شد ميراثهای زيادی از کوفه ما در بغداد آمد و خود بغدادیها تأليفات خوبی دارند از سالهای دويست، صد و نود، دويست ميراثهای علمی بغداد و کوفه به قم منتقل شد و چهرههای معروفی در اين انتقال تأثير داشتند يکی از آن چهرهها ابراهيم ابن هاشمه، پدر علی ابن ابراهيم، ابراهيم ابن هاشم اهل کوفه بود همراه آمدن خودش به قم عدهای از اين کتب اصحاب را در قم آوردد و نشر کرد، و يک، الآن شما هرچه در حديث میبينين علی ابن ابراهيم عن ابيه عن فلان اينها نسخی است که ابراهيم ابن هاشم به قم آورده، يکش هم کتاب حريزه يکش هم کتاب حماده، چون هردو کتاب دارند هم حريز که استاد حماده، هم خود حماد هم کتاب دارند کتاب الصلاة حريز جزو کتبی است که مرحوم ابراهيم ابن هاشم به قم آورده و بسيار نسخهای خوبيه ليکن مرحوم صدوق قدس الله نفسه که در کتاب علل الشرايع اين حديث را از کتاب حريز نقل کرده گفته عن عبدالرحمن ابن ابی نجران و علی ابن حديد جميعاً عن حماد، خوب دقت بکنيد ابراهيم ابن هاشم توش نيست، با اين که ايشان از دو نسخه نقل کرده، يکی نسخهای علی ابن حديد، يکی نسخهای ابن ابی نجران اصلاً نسخهای ابراهيم ابن هاشم توش نيست، اين دقت قدمای ماست حمل بر تساهل نشه، کار پاکان را قياس از خود مگير، اين غرض اين اشتباه پيش نيايد و مرحوم صدوق اين قدر دقيقه که میدانه اين قسمت از حديث محل اشکاله، فقيه که آمده اين سطر اول حديث که اشکال داشته آن را هم حذف کرده، بقيه حديث را آورده آن مقداری که ايشان آورده بين نسخه ايشان و کلينی تفاوت مختصری است مثل لا والله هست خيلی يعنی سقطی که مضر به معنا نيست اين جوری، علی ای کيف ماکان اين را ما داريم اين روايت را و اين روايت توش عنوان تهاونه، اين روايت عذاب القبر را هم ما داريم، روايت عذاب القبر هم الآن پيش ما در کتاب محاسن برقی آمده و سند اين حديث معتبره اين حديث البته واقفيه توش داره علی ما يقال اما سندش معتبره، کتاب جل عذاب القبر يا ان عذاب القبر فی البول، حالا اين راجع به، اما اين يعذبان و ما، ما نداريم الآن عنوان لاتتهاون هم داريم، حالا سؤالی که در اينجا میشه آيا از اين عبارت اين جور ابن حزم اصرار داره آيا در مياد حرمت حرمت شرب نجاست مانعيت، حرمت خريد و فروش الی آخره، اين اصرار نکتهای که از او استفاده کردند اين احکام را وجود عذاب قبره، عرض کردم ان عذاب القبر جل عذاب القبر فی البول ما هم داريم، به سند معتبر ليکن در کتب اربعه نداريم خوب دقت فرموديد در کتب اربعه به سند معتبر نداريم آنچه که در کتب اربعه داريم در تهذيب داره کان رسول الله اشدّ الناس توقياً فی البول، پيغمبر خيلی مواظب در بول که به ايشان اصابت نکنه، دقت فرموديد، حالا اين تا حالا اگر ما آمديم و بالاخره روايت عذاب قبر را قبول کرديم يا به خاطر سند که در محاسن آمده که درسته يا به خاطر شهرت اين روايت، بحث سر اينه که آيا از اين روايت در مياد عذاب قبر به خاطر مطلق بول اين يک، اصل مطلب اينه، يا خصوص بول آدمی اين يک، اولاً اين روشن نيست اصل اين مطلب که مال مطلق بول باشه روشن نيست حالا يکی يکی میگيم، دو بر فرض که در آمد آيا عذاب قبر کافی است که برای اثبات حرمت، چون من سابقاً هم ظاهراً تو همين بحثها عرض کرديم آثاری که به عنوان عقوبت يا جزاء بر يک عملی بار میشه در روايات ما عادتاً در سه مرحله است يکی عقوبتهای دنيوی است يکی عقوبتهای برزخی است و يکی هم عقوبتهای اخروی، عقوبتهای دنيوی مثل حد است و سجن است و اينها خب عقوبت دنيوی هم داريم، البته برای تجسم عمل و برای اين که اين عمل چه میشه و چه آثاری داره ما در دائرهای که داريم همين کار را در دائره تجسم هم داريم مثلاً کسی فلان کار را بکنيم اصيب بداء لا دواء له يعنی در دنيا، داريم که در برزخ مثلاً همنشين او سگی خواهد بود يا همنشين او يک انسان خوش سيمايي خواهد بود در مرحله اخروی هم داريم مثل من زار فاطمه بقم وجبت له الجنة، نگتفه است مستحب است زيارتها اثر اخرويش را که وجبت له الجنه است اين را هم ما داريم، زياد هم داريم در روايت کان مع رسول الله فی درجته، کان کذا، کان فی الدرک الاسفل من النار کان در آتش، در اين ما رواياتی که آثار و تجسمات اخرويه هم باشه زياد داريم کم نداريم آن وقت اينها معناش اين نيست که اگر شما اين کار را در دنيا انجام داديد مثلاً حالا هرچه هست، فی نفسه باشه آن اثر در آخرت اين نه اينها تعبيره يعنی اگر گفت وجبت له الجنه يعنی يکی از راههای بهشت زيارت حضرت معصومه است چون بهش هشت در داره خود زيارت يکی از آثار زيارت دخول بهشته، از دخول بهشت کشف استحباب میشه، کانما حرم مقدس حضرت معصومه(س) خودش يکی از شئون بهشته، چون تجسم او وجبت له الجنه در روز آخرته، دقت میفرماييد از خود اينها اين مراد اين نيست که اثر اين عمل فقط در آخرته اين به اين بيانه که در دنيا استحباب داره کار خوبيه، چرا؟ چون تجسمش دخول بهشته، و اين عبارات را هم حالا ديگه توضيحش را عرض کردم اينجا يک دفعه ديگه هم بگم، اينها لسانش لسان ايجابه، لسان حصر نيست، اشتباه نشه، يعنی يکی از اسباب دخول بهشت اينه، نه اين که منحصراً و معناش اين نيست که اگر شما هر گناهی کردی، برو يک زيارت حضرت معصومه، میری بهشت اين اصلاً نيست اين يک فهم اشتباهی است که در ذهن عدهای اين مرادش فقط در حد اثباته، حصر اصطلاحاً اثبات و نفی باهم داره اين اصلاً ناظر به آن مقام، اين ناظر به اينه که زيارت حضرت معصومه يکی از اسباب دخول بهشته، خب خود نماز هم يکی از اسبابه، چطور بقيه گناها به نماز اثر میکنه، به نماز اثر میکنه میخواهد به زيارت حضرت معصومه اثر نکنه، خب اين حرف بی هودهای است، علی ای کيف ماکان، نکته فنی را دقت کردين نکته اين است که آيا عذاب برزخی کاشف از حرمته يا نه؟ اين عذاب که عذاب برزخيه، چرا در روايات اصرار هست ان عذاب القبر فی البول و الا میگفت ان روز جهنم مثلاً در بول، چه اصراری هست که عذاب، خوب دقت کردين، هم در روايات عامه و هم در روايات ما در همه شان بلا استثناء يک دانه روايت که بخوره به جهنم نداريم، که اين عذاب عذاب برزخی است اين بحث لطيفيه، آيا ما در فقه در لسان روايات از عذاب برزخی استکشاف حرمت میکنيم يا نه؟ سؤال، سه مطلب اساسی در اينجا بايد ببينيم چيه؟ اگر مراد اين است که بول نجسه و به لباس او رسيده خب نمازش باطله، اگر نمازش باطله عذاب جهنم داره چرا عذاب برزخی ذکر بشه، اين طوری که ابن حزم فهميده میگه مراد اجتناب از بوله، چون نجسه، خب اگر نجس هم بشه که مانعيت هم داره، که ايشان میگه مانعيته، خب در نتيجهاش نماز باطل میشه، چرا در روايات اصرار هست کان يعذب فی القبر خب اين بايد بگن روز قيامت به جهنم، که چرا نماز نخوانده، پس اين چيه؟ مراد از اين حديث چيه؟ اضف الی ذلک نکتهای چهارم از اين حديث مبارک بنا بر رأی ايشان معلوم میشه که خود تنجيس البدن و الثوب ببول خودش حرامه، مشهور بين فقهاء که خودش حرام نيست مانعيت نمازه، خود عمل حرام نيست، نجاست غير، حالا من فرض کنيد عمدتاً يک مقدار بول بگيرم روی لباسم بريزم سؤال اين حرامه؟ يک مقدار حالا نه لايستتر اصلاً عمداً يک مقدار بول حالا بول هر حيوانی، بول سگ فرض کنيم، بگيرم رو پام بريزم، خود اين عمل حرامه سؤال يا آنچه که هست اين است که اگر انسان بول سگ يا غير حيوان ديگه رو پاش ريخت وقت نماز او را بشوره نمازش را بخوانه، اصلاً اصابة النجس للبدن، چون اين میگه لايعذبان فی القبر و ما يعذبان الا لايستتر من البول اين اگر بخواهيم به همين قانون که از کيفر پی به حرمت ببريم اين طور میشه که بگيم خود اصابة البول جزو محرماته، بلکه در اين روايت اهل سنت داره و ما يعذبان فی کبير و انه لکبير، اين داره، از اين معلوم میشه که اصابة البول به بدن جزو کبائره، و لذا هم يکی ديگه از بحثهای معروف اهل سنت اين يعنی چه؟ و ما يعذبان فی کبير و انه لکبير، لذا عدهای هم احتمال دادند انه به عذاب بر میگرده يعنی عذابش زياده، جزو کبائر نيست مضافاً اگر اصابة بول جزو کبائر بود بايد اعاد به نار داده بشه، کبائر معروفه ما اعيد عليه بالنار اگر جزو کبائر باشه و انه لکبير معناش اينه که عذاب جهنمی داره نه عذاب برزخی، و لذا ما با اين روايت چه کار بکنيم؟ اصلاً مفهوم اين روايت يعنی چه؟ اگر مراد اين است که بول به لباسش نمیرسيده خب چرا عذاب برزخی بشه، اگر بول به لباسش و بدنش میرسيده و آن بول نجس بوده مانع صلات بوده اين بايد عذاب حهنم، چون نمازش باطله، يا بگيم اين آقا بول به لباسش و بدنش میرسيده وقت نماز پاک میکرده بايد اين را بگيم ديگه اين عذاب برزخی برای همين که به بدنش رسيده که آب مصرف بکنه پاک بکنه، بگن چرا تو آب بیهوده مصرف کرده مثل الآن مسأله چيه؟ آب میگن کنترل آب، فلان سهميه بندی، جيره بندی آب، تو چرا اين قدر آب بی خود مصرف کردی پات را به بول نجس کردی بعد رفتی شستی آب ريختی، اصلاً تصور بکنيد اين عذاب برزخی مال چيه؟ يک مقدار تا فکر بکنيد تا فردا جوابش را عرض میکنم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.