ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384 (40)

دروس خارج فقه سال 85-1384 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1384-40

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بعد از بيان روايات و بعد از بيان تقسيم مکاسب به سه قسم يعنی مايکتسب به و تقسيم خود اکتساب به پنج قسم به عنوان اين که فعله، و کلامی که در اين تقسيم­ها گذاشت، مرحوم صاحب مکاسب مرحوم شيخ قدس الله نفسه متعرض معنای حرمت اکتساب شدند، و معنی حرمة الاکتساب طبعاً حالا ما قبل از اين که وارد اين سنخ بحث­ها بشيم در اينجا چون ديگه بحث­های تو علمی تو کاره نه دلايل بحث­های سابق، روش را من اول عرض بکنم عادتاً روش ما در اين سنخ بحث­ها چون ديگه بنا شده کتاب مکاسب مرحوم شيخ به اصطلاح مبدأ بحث باشه و محور بحث باشد ما ابتداءً متعرض کلام خود شيخ می­شيم انشاء الله تعالی بعد از او صحبت­های اساسی که بعد از شيخ با ايشان مناقشه شده مناقشاتی که بعد از ايشان آمده، عبارت مرحوم آخوند صاحب کفايه مرحوم يزدی، مرحوم حاج محمد حسين اصفهانی، حضرت استاد مرحوم ايروانی ديگران مناقشاتی که بعد از شيخ، همه شان را نمی­گيم چون طول می­کشه خواهی نخواهی با صحبت­های که شده مرحوم نائينی خيلی جاها، البته مکاسب محرمه نائينی لب مطلب را داره بيشتر تو بيع آنجا صحبت می­کنه، حالا مرحوم نائينی و ديگران را تا آنجای که به اصطلاح مناسب هست آن اهم آراء را هم انشاء الله متعرض می­شيم برای آقايونی که می­خواهن مراجعه بفرماين بعد از اين دو مرحله آن وقت خود ما آنچه که به ذهن مان می­رسه و شروع می­کنيم طرح مسأله را، ممکنه حتی در طرح مسأله، نه اين که ممکنه قطعاً اين طوره بر بگرديم به قبل از شيخ ما اين اول بحث برای آشنا شدن و تمهيد مطلب و ذهن آشنا بشه با اين ميراث علمی که در حدود صد و پنجا سال بر پاداشت، هزار و دويست و هشتاد يک هجری قمی است که با زمان ما هم تقريباً صد و چهل و شش سال، هزار چهار صد و بيست و هفت قمری حساب بکنيم از زمان شيخ رضوان الله تعالی عليه گذشت يعنی به عبارت اخری اول متعرض اين ميراث صد و پنجا ساله می­شيم بعد می­رسيم به تحليل مطلب از ريشه قصه را بررسی می­کنيم که اصلاً اين بحث، بحثی که اين آقايون در اين صد و پنجا، شصت سال مطرح کردند، ريشه­هاش چه بوده و اساساً اصلاً درسته درست نيسته، فرض کنيم مثلاً معنای حرمت اکتساب را ممکنه ما بعد بگيم اصلاً اين بحث عقيمه، نکته­ای نداره اين بحث حرمت اکتساب اين­ها را عادتاً می­گذاريم اول حرفا را می­زنيم حرفای مهمی که از زمان و الی يومنا هذا گفته شده طبعاً شيخ چون يک مقدار هم شاگرد صاحب جواهر بوده و ناظر است به جواهر خب از نظر زمانی قاعدتاً فرض کنيم در بحث­های خودش به بحث مکاسب جواهر هم نظر داره، البته خب بحث­های مکاسب شيخ، چه محرمه چه بيعش چه خيارات خيلی مفصل­تر و دقيق­تر انصافاً در خيلی جاها دقيق­تر از کلمات صاحب جواهره به هر حال يک اطلاع و آشنايي هم به کارهای صاحب جواهر و کسانی که قبل از شيخ بودند، من الآن اسم يکی را بردم افراد ديگه هم هستند قبل از شيخ که شيخ ناظر به کلمات آن­هاست انشاء الله در بحث­های آينده بيشتر اسمش را می­بريم.

اولين بحثی را که در اينجا وارد می­شيم طبعاً للشيخ رحمه الله بحث معنای حرمت اکتسابه، شيخ می­فرمايد که معنای حرمت اکتساب يعنی حرمت نقل و مال، نقل و انتقال مال به قصد ترتب اثر، انسان در اين فکر باشه که مثلاً ترتب اثر که ملکيت باشه به اين قصد اين حرامه، وقتی می­گيم فلان معامله حرامه بيع حرامه يعنی نقل و انتقالی که به قصد ترتيب اين اثر باشه بخواهد اين اثر را برش بار بکنه، البته خود مرحوم شيخ قدس الله سره در اينجا توضيح ندادند که کلمه اکتساب را چرا آوردند ليکن مثلاً بعضی از آقايون متأخر ايشان به جای کلمه اکتساب بيع را آوردند معنی حرمة البيع، شيخ معنی حرمة الاکتساب را آورده، ما سابقاً توضيح داديم لفظ کسب مخصوصاً اکتساب اضافه حالا بر آن بحث­های کلامی که مخصوصاً اشاعره کسب را به يک معنای خاصی گرفتند که ابتداءً هم به هر حال يادم نمياد اضافه­ای بر آن بحث­های کلامی لفظ اکتساب يک مفهوم عرفی ديگه هم داره يعنی اکتساب در عرف ما به شغل هم گفته می­شه و قطعاً مراد شيخ در اينجا اتخاذ شغل نيست، يعنی مراد خريد و فروشه اکتساب در اينجا به معنای ولو شغل لازم نباشه، فرض کنيد کسی شغلش نيست شراب فروشی، يک مقدار شراب گيرش آمد می­خواهد بفروشه ديگه نمی­خواهد اکتساب باشه، پس مراد شيخ اين را من اولاً توضيح بدم، در عبارت شيخ آمده و معنی حرمة الاکتساب در عبارت شيخ کلمه اکتساب آمده مراد از اکتساب در کلمات شيخ مطلق عقوده، مرادش اين معنای عرفی نيست که کسب آدم، مثلاً می­گن فلانی کسبش اينه، شغلش اينه، حرفه­اش اينه، اين نيست و لذا عرض کرديم در بعض از کتب متأخر به عنوان معنی حرمة بيع به جای اکتساب بيع آورده، و همان هم درسته چون اين اکتساب يک لفظی است که مهم يک معنای ديگه هم هست اين درستش همان لفظه،

س: در ايقاع اکتساب ماهيتی، هويتی نداره

ج: عقود عرض کردم نه آنجا اکتسابی نداره،

عرض کنم اين مال اين، مطلب ديگری که در اينجا بايد توجه کرد، شيخ رحمه الله تفصيلاً بيان نکرده که حرکت اکتساب يا حرمت بيع به اصطلاح بنده دو جوره، يکی حرمت وضعی يکی حرکت تکليفی، ليکن مطلب را گفته اما با اين تعبير نه، ايشان می­گه معنای حرمت اکتساب اين است که انسان، معناش اينه که نقل و انتقال به قصد ترتب اثر حرامه، يعنی خريد و فروش شراب به عنوان اين که شراب را استفاده بکنه و به عنوان اين که شراب را استعمال بکنه  اين حرامه، اين عبارت شيخ بعد فرموده است و اما فساد معامله اين معنای حرمت اکتساب نيست اين اثر مترتب بر بطلان معامله است، عفواً معذرت می­خواهم اما حرمت تصرف در مال ديگری يعنی اگر پول داد شراب گرفت آن طرف نمی­تونه تو پول تصرف بکنه، پول حرامه آن حرمت، آن حرمت يعنی ملک او نمی­شه آن حرمت حرمت وضعی است به آن معنای اکتساب نيست، حرمت اکتساب نيست آن ربطی به اين نداره، هر معامله­ای که باطل بود حالا می­خواهد حرام باشه می­خواهد نباشه وقتی معامله باطل بود، انسان نمی­تونه تو مال تصرف بکنه آن ربطش به فساد معامله است اين عبارت شيخ عرض کرديم در اين حده، اين عبارت شيخ که عرض کردم اين را بعضی از شراح بعد از شيخ آمدند تفصيل قائل شدند يعنی گفتند مراد شيخ اينه که حرمت اکتساب دو معنی داره، حرمت تکليفی و حرمت وضعی، اما حرمت تکليفی او به معنای نقل و انتقال به قصد ترتب اثره، و اما حرمت وضعی يعنی اصلاً معامله منعقد نمی­شه چون معامله منعقد نشد آن مال ملک شما نمی­شه، وقتی مال ملک شما نشد تصرف در مال مردم می­شه حرامه، آن به عنوان تصرف در ملک غير و به عنوان فساد معامله است آن حرمت اکتساب نداره اين، عرض کردم شيخ اينجا تعبير به حرمت تکليفی و وضعی نکرده خوب دقت بفرماييد چون ما دلمان می­خواهد که در عبارات مخصوصاً عبارت بزرگان ريز و درشت عبارت را کاملاً حتی در حد واو و فائش را با دقت بررسی بفرماييد، آن وقت هم خودش شيخ، پس اين طور می­شه گفت که شيخ قدس الله نفسه دو نوع حرمت قائله، يکی حرمت تکليفی که اين معناش حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر و يک حرمت وضعی يعنی فساد معامله بعد خود ايشان می­فرماين که اين قصد ترتب اثر، يعنی بايد اين طور باشه چون اگر اين معنی نباشه، يعنی به قصد ترتب اثر نباشه دليل بر حرمتش نداره الا از باب تشريع اگر به قصد به ترتب اثر کاری می­کنه حرامه اما اگر به قصد ترتب اثر نباشه در اينجا حرمت شرعی نداريم اين خلاصه، کلام مرحوم شيخ، خب می­دانيد آقايون هم در اينجا فقهای که بعد از شيخ آمدند، بلکه می­شه گفت اين عبارت فقهای قبل هم استفاده می­شه چون بحث نهی در معاملات يک بحث مستقلی هم در اصول بوده بيش از هزار ساله در اصول مطرح شده طبيعتاً يک مقدار از مباحث اينجا هم در اصول ارتباط داره يعنی بحث را حرمت اکتساب يا حرمت بيع را هم شما در اينجا می­بينيد در اول مثل مکاسب محرمه، توی جواهر هم همان اول مباحث مکاسب محرمه و هم يک مقدار بحث­های کبرويش را در اصول می­بينين چون حرمت، نهی در معاملات که هست در آنجا هم بعضی از اين مطالب را حالا به اين لغت و بعضش را به لغت ديگر، و بعض ديگر هم ذکر شده در آن بحث اصولی خب معلومه که اين بحث هم به طبيعت آقايون اين جوری است که معتقدند حرمت تکليفی در اينجا هم با حرمت وضعی با هم چيز نداره يعنی ارتباط نداره ممکنه حرمت تکليفی باشه يعنی حرام باشه اما حرمت وضعی نباشه مثل بيع در وقت نماز جمعه فذروا البيع، خب خود بيع را آدم آن حرمت تکليفی داره اما اگر معامله کرد درسته و ممکنه که هردو باشه مثل يک خريد و فروش شراب هم حرامه و هم معامله باطله و ممکنه که درست باشه اما به اصطلاح، به حساب حرمت تکليفی نداشته باشه اما حرمتی مثل معامله غبن مثلاً گرانتر بهش فروخته، حرمت نداره اما حق فساد يعنی معامله باطله، اين مواردی که به اصطلاح حرمت نداره اما خودش فاسد می­شه اين هم راجع به تقسيمی که آقايون گفتند خب می­دانيد اين جور تقسيم­ها هم در امور اعتباری درست نيست، ممکنه يک کسی در وقت بيع در وقت نداء را اصلاً باطل بدانه فقط حرمت تکليفی اين چيزهای مثلاً فرض کنيم يک فقيه يا دو فقيه يا مشهور فقهاء به اين چيزی قائل شدند اين ديگه تقسيم درست نمی­کنه چون مخصوصاً که به ادله هم بر نمی­گرده اين­ها رو قواعده حالا ما دنبال اين بحث نمی­ريم خب اين بحثی که مرحوم شيخ مطرح فرمودند که حرمت اکتساب يعنی حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر ببينيد ما قبل از ورود در بحث البته هنوز من تحقيق مسأله را نمی­خواهم شروع  بکنم يک بحثی ما داريم که آن هم در رابطه با همين بحثه، و ای کاش اين آقايون اين بحث را اينجا اول از آن زاويه وارد می­شدند آن بحث اينه که مسميات عقود چيه؟ اصلاً وقتی می­گيم بيع، احل الله البيع اين بيع چيه اصلاً؟ فرض کنيد شما می­گين آب مسمای آب چيه؟ مشخصه يک مايع خارجی، فرض کنيم نفت مايع هست اما آب بهش نمی­گن من باب مثال می­خواهم بگم شير مايع هست توش ماده آبی هم داره اما بهش نمی­گن حتی آب مقيد هم نمی­گن به خلاف آب پرتقال چون آب داره مقيد می­گن لا اقل آب پرتقال بهش می­گن، خب ببين مسميات چيه در خارج ما در اشياء خارج می­بينيم، خب کلمه بيع يعنی چه؟ اصلاً خود بيع يعنی چه؟ وقتی که شما مسميات عقود را بررسی کردين خواهی نخواهی تصور ورود حرمت بر او می­شيد، يعنی مرحوم شيخ می­خواهد بگه که اگر ديدين جای ديدين اکتساب حرامه، بيع حرامه معنای آن عبارت چيه؟ خب ترتيب منطقی قصه اين طور اقتضاء می­کنه بيع يعنی چه؟ اصلاً اول، ولذا به تعبير مرحوم استاد در اين جهت فرقی نمی­کنه ما همچناکه معنای حرمت بيع را بايد متعرض بشيم، آنجای هم که حليت آمده همان طوره، پس بيع يک حقيقتی داره که گاهی به او حليت می­خوره، گاهی به او حرمت می­خوره، مثلاً احل الله بيع اينجا حليت بهش خورده، سئلته عن بيع فلان قال لابأس حليت بهش خورده و سئلت عن بيع الخمر، قال حرامه سحت، حرمت بهش خورده، پس به تعبير و راست هم هست تعبير ايشان درسته،

10: 14

که حرمت بيع مثل حليت بيعه فرق نمی­کنه، آن حليت به چه خورده؟ حليت، حرمت هم مگر اين که يک قرينه­ای را ما اقامه بکنيم که حليت به يک معناست حرمت به معنای ديگه که حالا در خلال بحث­هام بهش اشاره­ای خواهيم کرد انشاء الله تعالی ليکن اگر می­خواهيم اين بحث موفق­تر باشه و روشن­تر باشه و طبيعی­تر باشه اولاً بايد ببينيم خود مسمای بيع چيه؟ بيع يعنی چه؟ چرا؟ به خاطر اين که شما وقتی که کتابتان را می­فروشيد يکی تصدی شماست يعنی يک آقای را باش صحبت می­کنی که می­خواهم کتاب بفروشم اين اسمش بيعه، همين که تصدی بکنيد بيعه، چون اين نکته يک نکته­­ای بسيار مهميه مثلاً در باب قضاوت می­گن کسی علم مثلاً نداره يا از

5: 15

يا از مقلده قضاوت حرامه، آن قضاوت حرامه، قضاء چيه که حرام برش؟ آن قضاوتی که هست چيه؟ اين قضاوت ببينيد آدم می­نشينه که می­گه من قاضيم، مردم بياييد به من مراجعه کنيد، خود اين تصدی حرامه، اين اول کارشه، خود همين که انسان متصدی بشه ولو کسی پيشش نياورده، فرض کنيد يک کسی است که مقلده بنابراين که يحرم قضاوت مقلد و بايد مجتهد باشه مقلد حق نداره حرامه برش قضاوت کردن، همين تصدی همين که نشسته، آقايون بياييد به من مراجعه کنيد، اسمش را گذاشته مثلاً وزارت دادگستری و مجتهد هم نيست همين تصدی اسمش قضاوته، خب بحث سير پرونده هم داره ديگه، گوش کردن دعوای طرفين هم داره سير پرونده هم داره، بعد بايد بگه اين آقا مدعيه، آن آقا مدعی عليه، بعد بايد حکم بکنه بعد بايد تنفيذ بکنه، کدام يکی قضاوت حرامه از اولش تا آخر حرامه، همان که می­گه حکمت حرامه، يا آنی که می­گه می­خواهد تنفيذ بکنه، می­گه اين آقا را بايد شلاق زد، حالا که می­خواهد شلاق بزنه آن حرامه، خوب اين خيال نفرماييد اين بحث فقط در الفاظ عقود و ايقاعاته، در غير عقود هم اين بحث مياد بعضی از مطالب از نظر عرفی يک کيش و قوس زمانی داره يک مراحلی داره اين طبيعتاً مخصوصاً چون ما واضح واحدی که نداريم که يک کسی آمده باشه ايها الناس من لفظ را بر اين قرار دادم، لفظ مثلاً فرض کن بيع را هم بر اين قرار دادم اين­ها غالباً در اثر گذشت زمان، وضع­ها تعينی است بشر فيمابين خودشان اين کار را می­کنه و اين وضع مشکلش اينه که اين وضع تعينی که از يعنی همه وضع­ها الا وضع­های تصريحی مثل فرض کن وضع ادويه در وضع ادويه خب تعيين دقيقه مثلاً می­گه اين دواء اسمش فلانه، يک هزارم فلان ماده داره، سه هزارم فلان ماده، يک صد هزارم اين­ها همه را معين می­کنه، اين جور وضع­ها دقيقه، تخلف بشه روشنه، اما آب وضعش دقيق نيست يک کمی توش نمک باشه آبه، يک کمی زياد زياد بشه می­شه ديگه آب بهش نمی­گه، يک کمی خيلی خاک باشه می­شه گل، بهش آب نمی­گن، کم باشه اين چيزی نداره، که عرف و لذا بنده هميشه عرض کردم که مفاهيم عرفی يک مشکلی داره که مثل يک دائره­ای می­مانه که نقاط وسطش آن مرحله وسطش روشنه، اطرافش هرچه دورتر می­ره تاريک می­شه مفهوم آب هم همين طوره يک مصاديقی در وسط هم روشنه که آبه، يک مصاديقی هم روشنه که آب نيستند، مثل گل، يک مصاديق ديگری در اين وسط قرار می­گيرند تاريک اند، کل مفاهيم عرفی هميشه اين مشکل را داريم هيچ فقيهی نيست که با اين مشکل رو به رو نشه، حالا بحث در اين است که از نظر قانونی يعنی دوتا بحث پيش ميايد در اينجا يک عرفی مثلاً احل الله البيع و حرم الرباء خوب دقت کنيد يک حليت به بيع خورده، يک حرمت به رباء خورده، يا سئلت عن بيع الفلان قال حرامه سحت، يک بحث بحث عرفی مياد، که در نظر عرف معناش چيه؟ يک بحث اين است که بگيم نه ما اينجا ديگه خيلی دنبال عرف نمی­ريم چون حرامه يعنی منع حرام ممنوع و ليکن در اينجا منع مراد از منع قانونيه و لذا شبيه اين بحث در جای ديگه هم مياد، اصولاً تو ابحاثی که در اصول و فقه کاربرد داره هميشه شما با اين، يعنی غالباً مگر الفاظ خاصی، غالباً با اين مشکل رو به رو هستين مثلاً و خيال نفرماييد جديده، مثلاً خيال بکنيد مثلاً مرحوم نائينی فهميده که صيغه افعل دلالت بر وجود نمی­کنه، صيغه افعل دلالت بر اصل مثلاً طلب می­کنه من باب مثال وجوب را به حکم عقلاء در مياريم اين حرف را سيد مرتضی هم تو ذريعه داره، هزار سال قبل هم گفته چيزی تازه­ای نيست وقتی تحليل صيغه افعل کردند اين دوتا بحث مياد:

يک، تحليل لغوی و عرفی عرف چه می­فهمه، دو تحليل قانونی، خوب دقت فرموديد وقتی گفتيم بيع حرام دوتا تحليل مياد يکی عرف بسيط چه می­فهمه خب طبعاً می­دانين عرف بسيط يک ارتکازات خاص خودش داره، مقدمات خاص دو عرف قانونی وقتی در قانون گفتيم مثلاً خريدن، فرض کنيم کالا از آمريکا حرامه اين خريدن يعنی چه؟ که خود اين لفظ خريدن، بيع مسمای عقود چيه؟ تا وقتی می­گيم حرمت الاکتساب يعنی چه؟ حرمت البيع يعنی چه؟ حرمت الاجاره، اجاره دادن شما برای مثلاً فرض کنيم مثلاً به گروه­های محارب حرامه، شما حرام است خانه­تان را به گروه محارب چون اين يعنی چه؟ حرام است يعنی اگر شما اجاره دادين تو آن پول تصرف نکنيد حرام يعنی اين، يعنی مصرف آن پول حرامه، کجا، اين حرمت در حقيقت بشه، اين لذا بحثش به اين صورت بايد مطرح بشه، مسميات عقود و معاملات و ايقاعات چي اند؟ اصلاً آن لفظ بيع چيه؟ يک، دو اگر لفظ بيع حدودش معين شد وقتی حرمت بهش می­خوره چيه؟ ممکن است مثلاً بگيم مسميات عقود عبارت از خود انشائه، بعت اشتريت اما وقتی حرمت بهش می­خوره می­گن بيع حرامه، نه اين که بعت اشتريت حرامه، بعت اشتريت چيزی نيست که حرام بشه، چيز ديگری حرامه، اين بحث را شيخ در اينجا مطرح کرده و بحث مفيدی است انصافاً بعد از شيخ هم نظراتی بر ايشان، به اصطلاح اشکالاتی شده و نظراتی بيان شده که انشاء الله بيان می­کنيم، پس بنابرين من چون يک مقدار بحث متوضع شد عرض می­کنيم نظر شيخ روی کلمه حرمةالاکتسابه و ظاهراً مراد ايشان حرمت اکتساب به عنوان حرمت تکليفيه، و اما خود نقل و انتقال، تصرف را ايشان محور حرمت اکتساب نمی­دانه خود مرحوم شيخ اين تصرف را که مثلاً شما نمی­تونيد تصرف بکنيد اين از آثار فساد معامله است ربطی به حرمت اکتساب نداره، ربطی به حرمت بيع نداره اما ما معتقديم خب حالا غير از اين می­خواهيم تحليل بکنيم، البته اين توضيحات بيشتر را بعد عرض خواهيم کرد الآن فقط در حد وضوع مطالب عبارت اعلام.

ما در حقيقت بياييم اول مسميات عقود و ايقات را مشخص بکنيم، نکاح يعنی چه؟ طلاق يعنی چه؟ عتق يعنی چه؟ وقف يعنی چه؟ يعنی به عبارت اخری چون اين مفاهيم عرفی هستند از يک طرف حتی اگر عرف درش تسامحاتی داره شرعی  قانونی، اصلاً وقتی می­گيم آقا بيع شما حرامه يعنی چه بيع شما حرامه؟ اين چيه مراد از بيع، خب ببينيد آنی که ما تصور می­کنيم ابتداءً يک تصور موضوعی بکنيم تا برگرديم به مرحله تشخيص دقيقش ما متصدی می­شيم فرض کنيم، که بر می­داريم بلا نسبت شراب را می­ريم بازار که بفروشيم، تصدی که اين شراب را می­خره، ارزش می­گذاريم معامله می­کنيم اين هم گاهی عرفاً می­گن داره می­فروشه، داره می­فروشه، دو مرحله­ای است که تعيين قيمت می­کنيم با مشتری معين می­کنيم اين قدر قيمتش، سه آن مرحله­ای است که بگيم بعت و اشتريت انشاء عقد بکنيم يا حالا به نحو معاطات با فعله، يا با لفظه انشاء عقد می­کنيم، چهار قبض و اقباض می­کنيم، تسليم و تسلم می­کنيم بگيم اصلاً حرمت يعنی اينجا، اين اسمش اصلاً نه اين که حرمت، اصلاً بيع يعنی، آن که گفت بعت اشتريت اين بيع نيست، کی می­گن اين آقا فروخت، پول ديگری را بگيره کتاب به جاش بده، اصلاً بيع آن تسليم و تسلمه، خوب دقت، همان که شما تسليم و تسلم می­کنين اين اسمش بيعه، می­گن فروخت، فروختن کتاب پول را می­گيرين اين مرحله چندم شد، مرحله آخر هم تصرف شما تو آنه، پول را ور دارين باش کار می­کنين کتاب را می­گيرين می­خوانين، پس اگر دقت بکنيم ما يک مراحلی داريم بنای علماء بيشتر به اينه که بيع دارای دو حقيقت می­شه يکی به لحاظ سبب همان بعت اشتريت است يکی به لحاظ مسبب يعنی آثاری که مياد، قبل و اقباض و تسليم و تسلم بعد هم تصرف، به کار بردن و اتلاف کردن و خوردن و خواب الی آخر کارهای که آدم باش انجام می­ده، حالا بايد ديد اولاً مسميات اين عقود چيه؟ اين يک، دو بايد ديد اگر حرمت به اين عقود خورد، حرمت به بيع خورد به معنای چيه؟ تا حالا ما در اينجا ما يک رأی را نقل کرديم و آن رأی مرحوم شيخ حرمت اکتساب حرمت بيع به معنای حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر، و اما اگر به قصد ترتب اثر نباشه نمی­خواهد تو اين شراب تصرف بکنه اين ديگه دليل بر حرمتش نداريم، آنچه که ما داريم آنجای است که به قصد ترتب اثر که استعمال بکنه مصرف بکنه به اين عنوان و الا ما ديگه مگر از باب تشريح مرحوم شيخ اين طور فرمودند اشکالاتی به اين کلام ايشان شده، بعضی اشکالات مشترک الوروده، يک چند نفر گفتند به جای اين­ها، و يکش هم آقای خويي مثلاً ديگران.

يکش اينه که ادله حرمت بيع اطلاق داره چه می­خواهد شما قصد بکنيد نکنيد، آن دليلی که می­گن ثمن الخمر سحت، آن دليلی که می­گه لاتبع الخمر، آن دليل قطعاً اطلاق داره، يعنی اصلاً اين نقل و انتقال انجام نمی­شه، اصلاً نقل و انتقال چه شما قصد ترتب اثر بکنيد چه قصد ترب اثر نکنيد، اصلاً قصدی نمی­خواهد اگر کسی شراب را فروخت، نه شراب به طرف مقابل منتقل می­شه نه پول به طرف اين يکی، هيچ نقل و انتقالی انجام نمی­شه، قصد ترتب اثر هم درش دخيل نيست اطلاق داره، مثلی که فرض کنيم می­گه مهر البغيه سحت، پولی که انسان نستجر به فاحشه­ای می­ده به زانيه می­ده اين سحته، خب اين اطلاق داره اين به عنوان زنا اطلاق داره فرق نمی­کنه حالا مثلاً فرض کنيم به اين که اين اطلاقش اينه که قصد توسل کرده باشه، ترتب اثر محرم يا نه؟ اصلاً ترتب اثر هم نکرده به عنوان فحشاء پولی را به زنی بده، نستجر مهر بده ولو فحشاء خارجی هم محقق نشه ترتب اثر نباشه آن پول حرامه نمی­خواهد که ترتب خارجی باشه، و لذا اين از عجايب کار شيخ قدس الله نفسه که قصد ترتب اثر را ديده.

توجيهی که برای کلام شيخ شده رضوان الله تعالی عليه، شايد نظر مبارک ايشان به آن قسمی از معاملات محرمه باشه که دنبال ترتب اثره، عنوان پيدا می­کنه خودش بنفسه حرام نيستند، مثلاً من باب مثال خودش شراب بنفسه فروختن ببخشين انگر بنفسه حرام نيست، اما يک انسانی است می­گه اين انگور را بده به من بده من ازش يک شراب نابی درست می­کنم و راه هم فرض کن منحصری به اين باشه، اينجا اينجا ترتب اثر می­خوره، يعنی اينجا اگر انگور را به عنوان انگور فروخت اين حرام نيست اما انگور فروخت که شراب بکن حرامه، چرا؟ چون مفروض اينه که خود عمل فی نفسه حرام نيست با ترتب يک عنوان جديد، با تعنوان به عنوان جديد حرام می­شه مثلاً مقدمه­ای حرامه اعانه بر اثمه، يا از باب مقدميت يا غيرش، يک عنوان پيدا می­کنه اگر آنجا عنوان پيدا کرد بلی چون خود معامله مثلاً بيع سلاح به اعداء الدين به عنوان تقويت آن­ها درست نيست نه خود بيع سلاح و الا اگر فرض کنيم کما اين که در روايت هم داره انشاء الله خواهد که مثلاً اين اعدائی که ما داريم فرض کنيد مثلاً يک دشمن مثل روسيه داريم اما خداوند به وسيله اين­ها فرض کنيد يک دشمن ديگری مثل اروپا را دفع می­کنه، من باب مثال که اگر سلاحی به اين داد برای دفع يک دشمنه، اين فی نفسه که حرمت نداره دادن سلاح به دشمان دين به عنوان تخريب اسلام و تخريب دين و تقويت کفر حرامه بغير اين عنوان که حرمت نداره و چون عنوان عنوان تقويته، و لذا حکم تابع عنوان تقويت الکفره اجاره­اش هم درست نيست نه اين که بيع خاص بيع باشه، و اگر تقويت الکفر نباشه بيعش هم درسته، اجاره­اش هم درسته، انشاء الله ما در بحث بيع السلاح لاعداء الدين خواهيم گفت که اصلاً در اين جور مباحث بحث فقهی هم به نظر ما روشن نيست چون بحث سلاح لاعداء الدين از مسائل مهم حکومتی تابع حکومته بايد آن شرائطی است که حکومت ببينه طبق يک شرائطی به سلاح دولت اسلام هست، و انشاء الله آنجا عرض خواهم کرد اينی که مثلاً گفتند مثلاً سپر اشکال نداره بفروشين اما شمشير نفروشين وسائل دفاعی، اسلحه دفاعی اشکال نداره اما اسلحه هجومی اشکال داره، خواهيم گفت هيچ فرق نمی­کنه دفاعی و هجومی يکيه، هيچ فرق نمی­کنه اصلاً آن مسأله حکم اولی نداره، اصلاً آن مسأله، تابع احکام حکومتيه، سلاح به اصطلاح جزو ابزارهای استراتژيک به اصطلاح، جزو ادوات استراتژيک به قول امروز راهبردی حساب می­شه، اين جور نيست که فقط حکم اولی نگاه بکنيم انشاء الله عرض خواهيم کرد که در مکاسب محرمه مرحوم استاد اين راه آمده و به نظر ما هم بهترين راه هم همينه که اصلاً بيع سلاح را از دائره فردی خارجش بکنيم در دائره حکومتی قرارش بديم و طبعاً گاهی اوقات سلاحه که شمشير فروخته بشه گاهی اوقات موشک فروخته بشه، گاهی اوقات سلاح که حتی سپر هم فروخته نشه، آن طبق سلاح ديدی است که حاکم می­کنه و بايد حکم حکومتی پيدا بکنه اگر هم حکومتی نيست و فرد هست بازهم دنبال همان عناوينه، يعنی دنبال آن عناوينی که عرض کردم، کيف ماکان حالا من وارد آن بحث نشم پس بحث، تعبير اول، چون وقت هم داره تمام می­شه معنای حرمت معامله اينه، البته عرض کردم مرحوم شيخ خود اکتساب يا معامله را معنی نکرده.

و اما مرحوم استاد قدس الله نفسه

س: اين که نقل و انتقال را گفتند، می­خواهد بگه سبب است يا مسبب

ج: ظاهراً مسبب بيشتر می­خوره، بلی اما مرحوم استاد چون می­خواهم عبارت ايشان را بخوانم بلی مرحوم استاد بلی می­فرماين، من از مصباح الفقاهه، البته تو کتاب­های ديگه هم چاپ شده از مکاسب ايشان در جلد اول صفحه30 و الذی يقتضيه النظر الدقيق انما يکون موضوعاً لحلية البيع، ببينيد اينجا اکتساب نگفتند ايشان بيع آوردند، بعينه يکون موضوعاً لحرمة البيع، بحث حرمت چرا؟ حليت هم داريم، احل الله البيع، بيان ذالک ان البيع ليس عبارة عن الانشاء السازج، انشاء ساده، مراد ايشان از انشاء ساده يعنی به لفظ بگيم اعتبار نباشه مرحوم استاد خلافاً للمشهور معنای که از انشاء دارند انشاء را ابراز اعتبار نفسانی می­دانن يعنی اگر ما به لفظ ابراز بکنيم بگيم بعت و اعتبار نفسانی نکرديم ارزش نداره، اگر اعتبار نفسانی کرديم در خودمان در قلب مان در فکر خودمان گفتيم اين کتاب مال شما باشه در مقابل صد تومن اين هم ارزش نداره، آن اعتبار نفسانی بايد ابراز بشه پس هردو بايد باشه ابراز و اعتبار، ايشان بعد از اين که اين را می­فرماين که ابراز ساده انشاء ساده نيست، سواء کان الانشاء بمعنی ايجاد المعنی باللفظ کما هو المعروف، ان کان بمعنی اظهار ما فی النفس و الاعتبار کما هو المختار عندنا الی ان قال و لا ان البيع عبارة عن مجرد الاعتبار النفسانی من دون ان يکون له مظهر و الا لزم

س: بيع می­گن اکتساب هيچی نداره اکتساب ندارند

ج: نه ايشان بيع دارن، و الا بلی بعد از اين بلی بل حقيقة البيع عبارة عن مجموع المرکب من ذلک الاعتبار النفسانی مع اظهاره بمبرز خارجی، سواء تعلق به الامضاء من الشرع ام لم يتعلق بل سواء کان فی العالم شرع و عرف ام لم يکن، و ايضاً فذلک المعنی هو الذی يکون موضوعاً لحرمة البيع، و هو الذي يکون موضوعاً لحليته، و هکذا الکلام فی سائر الموارد، پس مراد از حليت و حرمت همان سبب می­خوره که انشاء باشه، به انشاء ابراز حالا می­خواهد قصد توسل بکنه يا نکنه؟ قصد حرام بکنه يا نکنه؟ هيچی نمی­خواهد اين خلاصه رأی مرحوم استاد رحمه الله فردا بقيه آراء را هم متعرض می­شيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم  الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله طیّبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین اللهم اغفرنا جمیع المجتهدین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.» بعد از بیان روایات و بعد  از بیان تقسیم مکاسب به سه قسم یعنی مایکتسب به و تقسیم خود اکتساب به 5 قسم به عنوان ؟؟؟ و کلامی که دراین تقسیم آوردند مرحوم صاحب مکاسب مرحوم شیخ قدس الله نفسه متعرض به معنای حرمت اکتساب شدند و معنی حرمة الإکتساب طبعاً حالا ما قبل از اینکه وارد این سنخ بحثها بشویم در اینجا بعد بحثهای علمی در کار می­آید نسبت به بحثهای سابق روش را اول من عرض بکنم عادتا روش ما در این سنخ بحثها چون دیگر بنا شده که کتاب مکاسب مرحوم شیخ به اصطلاح مبدأ بحث باشد و محور بحث باشد ما ابتدائاً متعرض کلمات خود شیخ می­شویم انشاءالله تعالی بعد از او صحبتهای اساسی که بعد از شیخ با ایشان مناقشه شده مناقشاتی که بعد از ایشان آمده فرض کنید مرحوم آخوند صاحب کفایه مرحوم یزدی مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی ، حضرت استاد ،مرحوم ایروانی دیگران مناقشاتی که بعد از شیخ دیگر همه ­شان را نمی­گوئیم چون طول می­کشد خواهی نخواهی صحبت هایی که شده مرحوم نائینی تو خیلی جاها البته مکاسب محرمه نائینی لُب مطلب را دارد بیشتر در بیع و آنجا دارد حالا مرحوم نائینی و دیگران را تا آنجایی که به اصطلاح مناسب هست اون اهم آراء را انشاءالله متعرض می­شویم برای آقایانی که می­خواهند مراجعه بکنند بعد از این دو مرحله آن وقت خود ما آنچه که به ذهنمان می­رسد و شروع می­کنیم تعریف مسئله را ممکن است در تعریف مسئله نه اینکه ممکن است قطعاً این  طوره  برمی­گردیم به قبل از شیخ ما این اول بحث برای آشنا شدن و تمهید مطلب و ذهن آشنا بشود با این میراث علمی که در حدود 140، 50 سال شیخ وفاتش 281 هجری قمری است که با زمان ما تقریباً 146 سال 1427 قمری حساب کنیم از زمان شیخ رضوان الله تعالی علیه گذشته یعنی بعبارة اُخری اول متعرض این میراث 150 ساله می­شویم بعد می­رسیم به چندین مطلب از ریشه و قصه را بررسی می­کنیم ببینیم اصلاً این بحث بحثی که این آقایان در این 150، 60 سال مطرح کردند ریشه­هایش چه بوده و اساساً درست است درست نیست فرض کنید اصلاً معنای حرمت اکتساب را ممکن است بعضی از ما اصلاً ببینیم بحث عقیمه نکته ای نداره اینها را عادتا می­گذاریم بعد اول حرفها را می­زنیم حرفهای مهمی که از زمان شیخ و الی یومنا هذا داشته طبعاً شیخ چون یک مقداری هم شاگرد صاحب جواهر بوده و ناظر است به جواهر خب از نظر زمانی قاعدتاً شیخ فرض کنید در بحثهای خودش به بحث مکاسب جواهر هم نظر دارد البته خب بحث مکاسب شیخ چه محرمه چه بیعش چه خیاراتش خیلی مفصل تر و دقیقتر است خیلی جاها دقیقتر از کلمات صاحب جواهردارد به هر حال باید یک اطلاع و آشنایی هم به کارهای صاحب جواهر و کسانی که قبل از شیخ بودند من الان اسم یکی بردم افراد دیگری هم هستند قبل از شیخ که شیخ ناظر به کلمات آنها است انشاءالله در بحثهای آینده بیشتر اسمشان را می­بریم اولین بحثی را که دراینجا وارد می­شویم طبعاً به شیخ رحمه الله بحث معنای حرمت اکتساب است. شیخ می­فرمایند که معنای حرمت اکتساب یعنی حرمت نقل و مال نقل و انتقال مال به قصد ترتب اثر. انسان در این فکر باشد مثلاً ترتب اثر که ملکیت باشد به این قصد این حرام است وقتی می­گوئیم فلان معامله حرام است بیع حرام است یعنی نقل و انتقالی که به قصد ترتب این اثر باشد می­خواهد این اثر را برایش بار بکند البته خود مرحوم شیخ قدس الله سره در این جا توضیح ندادند که کلمه­ی اکتساب را چرا آوردند لکن مثلاً بعضی از آقایان متأخر ایشان به جای کلمه­ی اکتساب بیع را آوردند معنی حرمة البیع؛ شیخ معنی حرمة الاکتساب را آورده ما سابقاً توضیح دادیم لفظ کسب مخصوصاً اکتساب اضافه حالا بر آن بحثهای کلامی که مخصوصاً عشائر کسب را به یک معنای خاصی گرفتند که ابتدائاً به عقل آدم نمی­آید اضافه­ی این بحثهای کلامی لفظ اکتساب یک مفهوم عرفی دیگر هم دارد یعنی اکتساب در عرف ما به شغل هم گفته می­شود و قطعاً مراد شیخ در اینجا اتخاذ  شغل نیست یعنی مراد خرید و فروش است اکتساب در اینجا به معنای انتقال آن شغل آدم نباشد فرض کنید کسی شغلش نیست شراب فروشی اما شراب گیرش آمده می­خواهد بفروشد نمی­خواهد اکتساب باشد پس مراد شیخ این را من اولاً توضیح بدهم در عبارت شیخ آمده و معنی حرمة الاکتساب در عبارت شیخ کلمه­ی اکتساب آمده مراد از اکتساب در کلمات شیخ مطلق عقود است اشتباه نشود مرادش این معنای عرفی نیست که کسب آدم مثلاً می­گویند فلانی کسبش این است شغلش این است حرفه­اش این است این نیست و لذا عرض کردیم در بعضی از کتب متأخر به عنوان معنا حرمت البیع به جای اکتساب بیع آوردند و همان هم درست است چون این اکتساب یک لفظی است که موهم یک معنای دیگر هم هست این درستش همان لفظ است

- شاگرد: در ایقاعات اکتساب ماهیت یا هویت دیگر ندارد؟

- استاد: عقود عرض شد نه آنجا اکتسابی ندارد. عرض کنم این برای این مطلب دیگری که در اینجا باید نقل گرفت در توجه کرد شیخ رحمه الله تفصیلاً بیان نکرده که حرمت اکتساب یا حرمت بیع به اصطلاح بنده دو جوره یکی حرمت وضعی یکی حرمت تکلیفی. لکن مطلب را گفته اما با این تعبیر نه ایشان می­گوید معنای حرمت اکتساب این است که انسان .. معنایش این است که نقل و انتقال به قصد ترتب اثر حرام است یعنی خرید و فروش شراب به عنوان اینکه شراب را استفاده بکند و به عنوان اینکه شراب را استعمال بکند حرام است این عبارات شیخ بعد فرموده است و اما فساد معامله این معنای حرمت اکتساب نیست این اثر مترتب بر بطلان معامله است و عفوا معذرت می­خواهم اما حرمت تصرف در مال دیگری یعنی اگر پول داد شراب گرفت آن طرف نمی­تواند در پول تصرف بکند پول حرام است آن حرمت آن حرمت یعنی ملک او نمی­شود آن حرمت حرمت وضعی است آن معنای اکتساب نیست حرمت اکتساب نیست آن ربطی به این ندارد هر معامله­ای که باطل بود حالا می­خواهد حرام باشد یا نباشد وقتی معامله باطل بود انسان نمی­تواند در مال تصرف بکند آن آن ربطش به فساد معامله است این عبارت شیخ عرض کردم در این حده این عبارت شیخ که هست این را بعضی از شراح بعد از شیخ آمدند تفسیر قائل شدند گفتند مراد شیخ این است که حرمت اکتساب دو معنا دارد حرمت تکلیفی و حرمت وضعی اما حرمت تکلیفی آن معنای نقل و انتقال به قصد ترتب اثر است و اما حرمت وضعی یعنی اصلاً معامله منعقد نمی­شود چون معامله منعقد نشد آن مال ملک شما نمی­شود وقتی مال ملک شما نشد تصرف به عنوان مردم می­شود حرام است آن به عنوان تصرفدر  ملک غیر و به عنوان فساد معامله است آن حرمت اکتساب ندارد این مطلب عرض کردم شیخ اینجا تعبیر به حرمت تکلیفی و وضعی نکرده خوب دقت بفرمائید چون ما دلمان می­خواهد در عبارات مخصوصاً عبارات بزرگان ریز و درشت عبارت را کاملاً حتی در حد واو و فاء ش را بررسی به نقد آن وقت هم خود شیخ پس این طور می­شود گفت شیخ قدس الله نفسه دو نوع حرمت قائل است یکی حرمت تکلیفی که این معنایش حرمت نقل و انتقال بقصد ترتب اثر و یک حرمت وضعی یعنی فساد معامله. بعد خود ایشان می­فرمایند که این قصد ترتب اثر یعنی باید این طور باشد چون اگر این معنا نباشد حرمت به قصد ترتب اثر نباشد دلیلی به حرمتش نداریم الا به باب تشریع اگر به قصد ترتب اثر کاری می­کند حرام است اما اگر به قصد ترتب اثر نباشد در10:02 ؟؟ یک جور حرمت شرعی ندارد این خلاصه­ی کلام مرحوم شیخ خب می­دانید آقایان هم در اینجا فقهایی که بعد از شیخ آمدند ولکن می­شود گفت از کلام فقهای قبل هم استفاده می­شود چون بحث نهی در معاملات یک بحث مستقلی هم در اصول بوده بیش از هزار سال است در اصول مطرح شده طبیعتاً یک مقدار از مباحث اینجا هم در اصول ارتباط دارد یعنی این بحث را حرمت اکتساب یا حرمت بیع را هم شما در اینجا می­بینید در اول مثل مکاسب محرمه در جواهر همان اول مکاسب محرمه و هم یک مقدار بحثهای کبروی­اش را در اصول می­بینید چون حرمت نهی در معاملات که هست در آنجا هم بعضی از این مطالب را به این لغت بعضی­هایش را به لغت دیگر بعضی­های دیگر هم ذکر شده در آن بحث اصولی خب معلوم است که این بحث هم به به طبیعت آقایان این طوری است که معتقدند که حرمت تکلیفی در این جا هم با حرمت وضعی با هم چیز ندارد یعنی ارتباط ندارد ممکن است حرمت تکلیفی باشد یعنی حرام باشد اما حرمت وضعی نباشد مثل بیع در وقت نماز جمعه   فذر البیع خب خود بیع را آدم باید آن حرمت تکلیفی را دارد اما اگر معامله کرد درست است و ممکن است هر دو باشد مثل خرید و فروش شراب هم حرام است و هم معامله باطل است و ممکن است درست باشد اما به اصطلاح به حساب حرمت تکلیفی نداشته باشد اما حرمت مثل معامله­ی غبن گرانتر به او فروخته حرمت ندارد اما حق فساد حق یعنی معامله باطل است که مواردی که به حساب حرمت ندارد اما خودش فاسد می­شود این هم راجع به تقسیمی که آقایان گفتند خب این می­دانید این طور تقسیم ها هم در امور اعتباری درست نیست ممکن است یک وقتی یک کسی بیع در وقت ندا را باطل می­داند فقط حرمت تکلیفی ( نباشه ) این چیزهای مثلاً یک فقیه دو فقیه یا مشهور فقها به یک چیزی قائل شدند این دیگر تقسیم درست نمی­کند یعنی چون مخصوصاً که به ادله هم برنمی­گردد اینها روی قواعد است حالا ما دنبال این بحث نمی­رویم خب این بحثی که مرحوم شیخ مطرح فرمودند که حرمت اکتساب یعنی حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر ببینید ما قبل از ورود در بحث البته من هنوز تحقیق وسط بحث را نمی­خواهم شروع بکنم یک بحثی ما داریم که آن هم در رابطه با همین بحث است و ای کاش که این اقایان این بحث را اینجا اول از آن زاویه وارد می­شدند آن بحث این است که مُسمیات عقود چیست؟ مثلاً وقتی می­گوئیم بیع احل الله البیع این بیع چیست اصلاً؟ فرض کنید شما می­گوئید آب مسمای آب چیست مشخص است یک مایع خارجی فرض کنید نفت مایع هست اما آب به آن نمی­گویند من باب مثال می­خواهم بگویم شیر مایع هست در آن مایع آبی هم دارد اما به آن آب نمی­گوئیم حتی مقید هم نمی­گویند به خلاف آب پرتقال چون در آن آب داره  مقید میگن لا اقل آب پرتقال بش میگن  به آن می­گویند خب ببینید مسمیات چیست در خارج ما در اشیا خارج می­بینیم خب کلمه­ی بیع یعنی چه؟ اصلاً خود بیع یعنی چه؟ وقتی که شما مسمیات عقود را بررسی کردید خواهی نخواهی بعد تصور ورود حرمت بر آن می ­شوی (شه ) یعنی مرحوم شیخ می­خواهد بگوید که اگر دیدید اکتساب حرام است بیع حرام است معنای عبارت چیست؟! خب ما ( با )  ترتیب منطقی قصه پس این طور اقتضا می­کند البیع چه؟ از اول و لذا به تعبیر مرحوم استاد در این جهت فرقی نمی­کند ما همچنان که معنای حرمت بیع را باید متعرض بشویم آنجایی هم که حلیت آمده همان طور است پس بیع یک حقیقتی دارد که گاهی به آن حلیت می­خورد گاهی به آن حرمت می­خورد مثلاً احل الله البیع اینجا حلیت به آن خورده سألته عن بیع فلان قال لا باس حلیت به آن خورده و سألت عن بیع الخمر قال حرام سحت حرمت به آن خورده پس به تعبیر و راست هم هست تعبیر ایشان درست است تعبیر مرحوم استاد که حرمت بیع مثل حلیت بیع است فرقی نمی­کند آن حلیت به چه خورده؟ حلیت حرمت هم مگر اینکه یک قرینه­ای را ما اقامه بکنیم که حلیت به یک معنا است حرمت به معنای دیگر اینها را در خلال بحثها به آن اشاره خواهم کرد انشاءالله تعالی این لکن اگر می­خواهیم این بحث موفق تر باشد و روشنتر باشد و طبیعی تر باشد اولا باید ببینیم خود مسمای بیع چیست؟ بیع یعنی چه؟ چرا به خاطر اینکه وقتی شما کتابتان را می­فروشید یکی تصدی شماست یعنی یک آقایی با او صحبت می­کنید که کتاب بفروشم این اسمش بیع هست همین که تصدی بکنیم بیع است. چون این نکته یک نکته­ی بسیار مهمی است مثلاً در باب قضاوت می­گویند کسی که علم مثلاً ندارد یا از ?? 15:30منشأ ندارد یا مقلد است قضاوت حرام است آن قضاوت حرام است قضا چیست که حرام باشد؟ قضاوتی که هست چیست؟ این قضاوت ببینید آدم می­نشیند می­گوید من قاضی هستم مردم بیایید به من مراجعه کنید خود این تصدی حرام است می­گوید اول کارش است خود همین که انسان متصدی بشود ولو کسی پیشش نیاورده فرض کنید یک کسی است مقلد است بنابراین که یحرم قضاوت قاضی مقلد و باید مجتهد باشد مقلد حق ندارد حرام برش قضاوت کردن همین تصدی همین که نشسته آهای بیایید به من مراجعه کنید اسمش را مثلاً گذاشته وزارت دادگستری و مجتهد هم نیست همین تصدی اسمش قضاوت است خب بعد سیر پرونده هم دارد دیگر گوش کردن دعوای طرفین هم دارد سیر پرونده هم دارد بعد باید بگوید این آقا مدعی آن آقا مدعی علیه است بعد باید حکم بکند بعد باید تنفیذ بکند کدام یکی قضاوت حرام است؟ از اولش تا آخر حرام است؟ همان که می­گوید حکمت حرام است یا آن که می­خواهد تنفیذ بکند می­گوید این آقا را باید شلاق زد حالا که می­خواهد شلاق بزند آن حرام است؟ خب این خیال نفرموده این بحث فقط در الفاظ عقود و ایقاعات است در غیر عقود هم این بحث می­آید بعضی از مطالب از نظر عرفی یک کش و قوس زمانی دارد یک مراحلی دارد این طبیعتاً مخصوصاً چون ما واضع واحدی نداریم یک کسی آنجا باشد أیها الناس من لفظ عام را بر این قرار دادم بعضی ها مثلاً فرض کن بیع هم بر این قرار دادم اینها غالباً بر اثر گذشت زمان و وضعها  تعینی است   بشر فی ما بین خودش این کار را می­کند و این وضع مشکلش این است این وضع تعینی یعنی همه وضعها الا وضعهای تصریحی مثل فرض کن وضع ادویه در وضع ادویه خب تعیین دقیق است مثلاً می­گوید این دوا اسمش فلان است یک هزارم فلان ماده دارد سه هزارم فلان ماده دارد اینها همه را مقید می­کنند این طور وضعها دقیق است تخلف بشود روشن است اما آب وضعش دقیق نیست یک کمی در آن نمک باشد آب یک کمی زیاد زیاد بشود می­شود شور دیگر آب به آن نمی­گویند یک کمی خاک باشد می­شود گل به آن آب نمی­گویند کم باشد می­شود این چیزی ندارد که عرف و لذا بنده همیشه عرض کردم که مفاهیم عرفی یک مشکلی دارد که مثل یک دایره­ای می­ماند که نقاط وسطش مرحله­ی وسطش روشن است اطرافش هر چه دورتر برود تاریک می­شود مفهوم آب هم همین طور است یک مصادیقی در وسط هم روشن است که آب است یک مصادیقی هم روشن است که آب نیستند مثل گل یک مصادیق دیگری در این وسط قرار می­گیرند تاریکند کل مفاهیم عرفی همیشه این مشکل را داریم هیچ فقیهی نیست با این مشکل روبرو نشود حالا بحث در این است از نظر قانونی یعنی دو تا بحث پیش می­آید در اینجا یک عرفی مثلاً احل الله البیع و حرم الربا خوب دقت کنید یک حلیت به بیع خورده یک حرمت به ربا خورده یا سألته عن بیع فلان قال حرام سحت یک بحث بحث عرفی می­آید که در نظر عرف معنایش چیست یک بحث این است که بگوئیم نه ما اینجا خیلی دیگر دنبال عرف نمی­رویم چون حرام یعنی منع حرامٌ ممنوعٌ ولکن در اینجا منع مراد از منع منع قانونی است و لذا شبیه این بحث هم در جای دیگر هم می­آید اصولاً در ابحاثی که در اصول و فقه کاربرد دارد همیشه شما با این یعنی غالباً مگر الفاظ خاصی است غالباً با این مشکل روبرو هستیم مثلاً و خیال نکنید جدیده است شاید خیال بکنیم مثلا مرحوم نائینی فرموده که صیغه­ی افعل دلالت بر وجوب نمیکنه صیغه  افعل دلالت بر اصل طلب میکنه مثلاً وجوب را به حکم عقلا در می­آوریم این حرف سید مرتضی در ذریعه هم دارد هزار سال قبلاً گفتند چیز تازه­ای نیست وقتی تحلیل صیغه­ی افعل کردند این دو تا بحث می­آید یک تحلیل لغوی و عرفی عرف چه می­فهمد؟ دو تحلیل قانونی خوب دقت فرمودید؟ وقتی گفتیم بیع حرام دو تا تحلیل می­آید یکی عرف بسیط چه می­فهمد خب طبعاً می­دانید عرف بسیط یک اقتضاءات خودش دارد مقدمات  خاص دو عرف قانونی وقتی در قانون گفتیم مثلاً خریدن فرض کنید کالا از آمریکا حرام است این خریدن یعنی چه؟ که خود این لفظ خریدن بیع خریدن مسمای عقود چیست؟ تا وقتی می­گوئیم حرمت الإکتساب یعنی چه؟ حرمت البیع یعنی چه؟ حرمت الاجاره اجاره دادن شما برای مثلاً فرض کنید مثلاً به گروههای محارب حرام است شما حرام است خانه­تان به گروه محارب اجاره (بدین ) این یعنی چه؟ حرام است یعنی اگر شما اجاره دادید در آن پول تصرف نکنید حرام یعنی این یعنی مصرف آن پول حرام است کجا این این حرمت   در حقیقت این لذا بحثش به این صورت باید مطرح بشود مسمیات عقود و معاملات و ایقاعات چیست لفظ بیع چیست؟ یک دو اگر لفظ بیع حدودش معین شد وقتی حرمت به آن می­خورد چیه؟ ممکن است مثلاً بگوئیم مسمیات عقود عبارت است از خود انشاء است بعت اشتریت اما وقتی حرمت به آن می­خورد می­گویند بیع حرام است نه اینکه بعت اشتریت حرام بعت اشتریت چیزی نیست که حرام بشود چیز دیگری حرام است این بحث را شیخ در اینجا مطرح کرده و بحث مفیدی است انصافاً در این بعد از شیخ هم نظراتی بیان شده بر ایشان اشکالاتی شده و نظراتی بیان شده که انشاءالله و پس بنابراین چون من یک مقداری بحث ؟؟ 21:08متوزل شد عرض می­کنیم نظر شیخ روی حرمت الاکتساب است و ظاهراً مراد ایشان حرمت اکتساب  به عنوان حرمت تکلیفی و و  اما خود نقل و انتقال خود تصرف را ایشان محور حرمت اکتساب نمی­داند خود مرحوم شیخ این تصرف را که مثلاً شما نمی­دانید تصرف بکنید نه از آثار فساد معامله است ربطی به حرمت اکتساب ندارد ربطی به حرمت بیع ندارد اما ما معتقدیم که خب غیر از این می­خواهیم تحلیل بکنیم البته این توضیحات بیشترش را بعد عرض خواهم کرد الان فقط در حد وضوح مطالب عبارت الان ما در حقیقت بیاییم اول مسمیات عقود و ایقاعات را مشخص بکنیم نکاح یعنی چه؟ طلاق یعنی چه؟ فطر یعنی چه؟ وقف یعنی چه؟ یعنی بعبارة اخری چون این مفاهیم عرفی هستند از یک طرف حتی اگر عهده­اش تسامحاتی دارد شرعی قانونی اصلاً وقتی می­گوئیم آقا بیع شما حرام است یعنی چه بیع شما حرام است؟ این چیست مراد از بیع خب ببینید آن که ما تصور می­کنیم ابتدائاً یک تصور موضوعی بکنیم تا برگردیم به مرحله­ی تشخیص دقیقش ما متصدی می­شویم فرض کنید بر می­داریم بلا نسبت شراب را میبریم بازار که بفروشیم تصدی ( می کنیم ) چه کسی این شراب را می­خرد؟ ارزش می­ذاریم معامله می­کنیم این هم گاهی عرفاً می­گویند دارد می­فروشد دارد می­فروشد دو مرحله­ای است تعیین قیمت می­کنیم با مشتری معین می­کنیم این قدر قیمتش سه آن مرحله­ای است می­گوئیم بعت و اشتریت انشاء عقد می­کنیم دیگر حالا به نحو معاطات با فعل است یا با لفظ است انشاء عقد می­کنیم چهار قبض و اقباض می­کنیم تسلیم و تسلم می­کنیم بگوئیم مثلاً حرمت یعنی این  اینجایی این اسمش نه اینکه حرمت اصلاً بیع یعنی این آن که گفت بعت اشترت این بیع  نیست چه موقع می­گویند این آقا فروخت؟ پول دیگری بگیرد کتاب به جایش بدهد اصلاً دربیع آن تسلیم و تسلم است خوب دقت همان که شما تسلیم و تسلم می­کنی این اسمش بیع است می­گوید فروخت فروختن کتاب پولی را می­گیری این مرحله­ی چندم شد مرحله­ی آخر هم تصرف شما در آن است پول بر می­دارید با آن کار می­کنید این کتاب را می­گیرید می­خوانید پس اگر دقت بکنید ما یک مراحلی داریم بنای علما بیشتر به این است بیع دارای دو حقیقت می­شود یکی به لحاظ سبب همان بعت اشتریت است یکی به لحاظ مسبب یعنی آثاری که می­آید قبض و اقباض و تسلیم و تسلم و بعد هم تصرف به کار بردن و اتلاف کردن و خوردن و خوابیدن و الی آخر کارهایی که آدم با آن انجام می­دهد حالا باید دید اولاً مسمیات این عقود چیست این یک دو باید دید اگر حرمتی به این عقود خورد حرمتی به بیع خورد معنای چیست؟ تا حالا ما در اینجا یک رأی را نقل کردیم و آن رأی مرحوم شیخ حرمت اکتساب حرمت بیع به معنای حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر و اما اگر به قصد ترتب اثر نباشد نمی­خواهد در این شراب تصرف بکند این دیگر دلیلی بر حرمتش نداریم آنچه که ما داریم آنجایی است که به قصد ترتب اثر که استعمال بکند مصرف بکند به این عنوان و الا ما دیدن مگر از باب تشریع مرحوم شیخ این طور فرمودند خب اشکالات به این کلام ایشان شده بعضی اشکالات مشترک الورود چند نفر گفتند به جای اینها ولی  یکیش هم آقای خویی  دارند دیگران یکی­اش این است که ادله­ی حرمت بیع اطلاق داره شما قصد بکنید نکنید آن دلیلی که می­گوید ثمن الخمر سحت آن دلیلی که می­گوید لا تبع الخمر آن دلیل قطعاً اطلاق دارد یعنی اصلاً این نقل و انتقال انجام نمی­شود نقل و انتقال چه شما قصد ترتب اثر بکنید چه قصد ترتب اثر نکنید اصلاً قصد نمی­خواهد اگر کسی شراب را فروخت نه شراب به طرف مقابل منتقل می­شود نه پول به طرف این یکی منتقل می­شود هیچ نقل و انتقالی انجام نمی­شود قصد ترتب اثر هم در آن دخیل نیست اطلاق دارد مثل اینکه فرض کنید می­گوید مهر البغیه سحت پولی که انسان از نستجیر بالله به فاحشه ای میده به زانیه میده این سحت است خب این اطلاق دارد این به عنوان زنا اطلاق دارد فرق نمی­کند حالا مثلاً فرض کنید به اینکه این اطلاقش این است قصد توسل ؟ کرده باشد ترتب اثر محرم یا نه اصلاً ترتب اثر هم نکرده به عنوان فحشا پولی را به زنی به عنوان مهر بدهد ولوی فحشای خارجی هم محقق نشود ترتب اثر نباشد آن پول حرام است نمی­خواهد ترتب خارجی باشد و لذا این از عجایب کار شیخ قدس الله نفسه است که قصد ترتب اثر را دیده توجیهی که برای کلام شیخ شده رضوان الله تعالی علیه شاید نظر مبارک ایشان به آن قسمی از معاملات محرمه باشد که دنبال ترتب اثر است عنوان پیدا می­کند خودش به نفسه حرام نیستند مثلاً من باب مثال خود شراب به نفسه ببخشید فروختن انگور به نفسه حرام نیست اما یک انسانی است می­گوید این انگور را شما به من بدهد من از آن یک شراب نابی درست می­کنم و راه هم فرض کن منحصر به این باشد این جا اینجا ترتب اثر می­خواهد یعنی اینجا اگر انگور را به عنوان انگور فروختید این حرام نیست اما انگور فروخت که شراب کند این حرام است چرا؟ چون مفروض این است خود عمل فی نفسه حرام نیست با ترتب یک عنوان جدید با تعنون  بعنوان جدید حرام می­شود مثلاً مقدمه­ی حرام است اعانه بر اسم است اگر یا از باب مقدمه یا غیرش یک عنوانی پیدا می­کند اگر آنجا عنوان پیدا کرد بله چون خود معامله مثلاً بیع سلاح و أعداء دین و به عنوان تقویت  آنها درست نیست نه خود بیع سلاح والا اگر فرض کنید کما اینکه روایت هم داریم انشاءالله خواهد آمد که مثلاً این اعدایی که ما داریم فرض کنید مثلاً یک دشمنی مثل روسیه داریم اما خداوند به وسیله­ی اینها یک دشمنی مثل اروپا دفع می­کند من باب مثال که اگر سلاحی به این داد برای دفع یک دشمن است این فی نفسه که حرمت ندارد دادن سلاح به دشمنان دین به عنوان تخریب اسلام و تخریب دین و تقویت کفر حرام به غیر این عنوان که عنوان ندارد و چون عنوان عنوان تقویت است و لذا حکم تابع عنوان تقویة الکفر است اجاره­اش هم درست نیست نه اینکه بیع خاص بیع باشد و اگر تقویة الکفر نباشد بیعش هم درست است اجاره­اش هم درست است انشاءالله ما در بحث بیع الصلاح لأعداء دین خواهیم گفت که اصلاً در این طور مباحث بحث فقهی هم به نظر ما روشن نیست چون بیع السلاح لأعداءاز مسائل مهم حکومتی است تابع حکومت است باید آن شرایطی است که حکومت ببیند طبق اشاراتی به صلاح دولت اسلام هست و انشاءالله آنجا عرض خواهیم کرد این است که مثلاً گفتند سپر اشکال ندارد بفروشید اما شمشیر نفروشید وسائل دفاعی اسلحه­ی دفاعی اشکال ندارد اما اسلحه­ی هجومی اشکال دارد هیچ فرقی نمی­کند دفاعی و هجومی یکی است هیچ فرقی نمی­کند اصلاً آن مسئله حکم اولی ندارد مثلاً آن مسئله تابع احکام حکومتی است سلاح به اصطلاح جزء ابزارهای استراتژیک و به اصطلاح جزء ادوات استراتژیک و راهبردی حساب می­شود این طور نیست که فقط حکم اولی نگاه بکند انشاءالله عرض خواهیم کرد که در مکاسب محرمه­ی مرحوم استاد این راه آمده و بهترین راه هم همین است که اصلاً بیع سلاح را از دائره­ی فردی خارجش بکنید در دائره­ی حکومتی قرارش بدهیم و طبعاً گاهی اوقات سلاح است که شمشیر فروخته می­شود گاهی اوقات موشک فروخته می­شود گاهی اوقات الان حتی سپر هم فروخته نشود آن طبق صلاح دیدی است که حاکم می­کند و باز حکم حکومتی پیدا بکند اگر هم حکومتی نیست فرد هست باز هم دنبال همان عناوین است یعنی دنبال آن عناوین که عرض کردیم کیف ما کان حالا من وارد آن بحث نشوم پس بحث تعبیر اول من دیگر وقتم دارد تمام می­شود معنای حرمت معامله این است البته عرض کردم مرحوم شیخ خود اکتساب یا معامله را معنا نکرده و اما مرحوم استاد قدس الله نفسه

- شاگرد: این نقل و انتقال و اینها 30:12؟؟؟( ظاهرا به مسبب یا مسببات ) به کرات هست

- استاد: ظاهراً به مسبب بیشتر می­خورد بله و اما مرحوم استاد چون می­خواهم عبارت ایشان را بخوانم بله مرحوم استاد بله می­فرمایند من از مصباح الفقاهه می­خوانم تو کتاب دیگری هم چاپ شده از مکاسب ایشان در جلد اول صفحه­ی 30 و الذی یقتضیه النظر الدقیق انما یکون موضوعا لحلیة البیع ببینید اکتساب نگفتند ایشان بیع آوردند بعینه یکون موضوعا لحرمة البیع بحث حرمت شامل حلیت داریم احل الله البیع بیان ذلک ان البیع لیس عبارة عن الانشاء الساذج انشاء ساده مراد ایشان از انشاء ساده یعنی که لفظ بگوئیم اعتبار نباشد مرحوم استاد  خلافاً للمشهور معنایی که از انشاء دارند انشاء را ابراز اعتبار نفسانی می­دانند یعنی اگر ما به لفظ ابراز بکنیم بگوئیم بعت و اعتبار نفسانی نکردن ارزش ندارد اگر اعتبار نفسانی کردیم در خودمان در قلبمان در فکر خودمان گفتیم این کتاب برای شما باشد در قبال 100 تومان این هم ارزش ندارد آن اعتبار نفسانی باید ابراز بشود پس هر دو باید باشد ابراز و اعتبار ایشان بعد از اینکه این را می­فرمایند که ابراز ساده انشاء ساده نیست سواء کان الانشاء بمعنی ایجاد المعنی فی اللفظ کما هو المعروف و ان کان اظهار ما فی النفس و ؟؟ 31:33 اعتبار کما هو المختار عندنا الی ان قال و لا ان البیع عبارة  عن مجرد الاعتبار النفسانی من دون ان یکون له مظهر و الا لزم ....

- شاگرد: سلاح مگر؟؟؟ ( بین اتصال ندارد ) بیع ندارد اکتساب ندارد

- استاد: نه ایشان بیع دارند و الا بله بعد از این بله بل حقیقۀ البیع عبارة عن  المجموع المرکب من ذلک الاعتبار النفسانی مع اظهاره بمُبرز خارجی سواء تعلق به الامضاء من الشرع و العرف ام لم یتعلق بل سواء کان فی العالم شرع و عرف ام لم یکن و اذاً فذلک المعنی هو الذی یکون موضوعا لحرمة البیع و هو الذی یکون موضوعا لحلیته و هکذا الکلام فی سائر..  پس مراد از حلیت و حرمت همان سبب می­خورد که انشاء باشد به انشاء ابراز حالا می­خواهد قصد توسل بکند یا نکند قصد حرام بکند یا نکند هیچ چیز نمی­دانیم این خلاصه­ی رأی مرحوم استاد رحمه الله فردا بقیه­ی آراء را هم متعرض می­شویم. «و صلی الله علی محمد و آله» (صلوات).   

ارسال سوال