مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 97-1396 » اصول چهارشنبه 1396/6/8
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1400/5/3
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1397/11/23
- اصول 99-1398 » اصول سه شنبه 1398/8/28
- مکاسب 97-1396 » فقه سه شنبه 1396/12/22
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1400/3/12
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - بحث پیرامون روایت ابو البختری
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1384-40
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بعد از بيان روايات و بعد از بيان تقسيم مکاسب به سه قسم يعنی مايکتسب به و تقسيم خود اکتساب به پنج قسم به عنوان اين که فعله، و کلامی که در اين تقسيمها گذاشت، مرحوم صاحب مکاسب مرحوم شيخ قدس الله نفسه متعرض معنای حرمت اکتساب شدند، و معنی حرمة الاکتساب طبعاً حالا ما قبل از اين که وارد اين سنخ بحثها بشيم در اينجا چون ديگه بحثهای تو علمی تو کاره نه دلايل بحثهای سابق، روش را من اول عرض بکنم عادتاً روش ما در اين سنخ بحثها چون ديگه بنا شده کتاب مکاسب مرحوم شيخ به اصطلاح مبدأ بحث باشه و محور بحث باشد ما ابتداءً متعرض کلام خود شيخ میشيم انشاء الله تعالی بعد از او صحبتهای اساسی که بعد از شيخ با ايشان مناقشه شده مناقشاتی که بعد از ايشان آمده، عبارت مرحوم آخوند صاحب کفايه مرحوم يزدی، مرحوم حاج محمد حسين اصفهانی، حضرت استاد مرحوم ايروانی ديگران مناقشاتی که بعد از شيخ، همه شان را نمیگيم چون طول میکشه خواهی نخواهی با صحبتهای که شده مرحوم نائينی خيلی جاها، البته مکاسب محرمه نائينی لب مطلب را داره بيشتر تو بيع آنجا صحبت میکنه، حالا مرحوم نائينی و ديگران را تا آنجای که به اصطلاح مناسب هست آن اهم آراء را هم انشاء الله متعرض میشيم برای آقايونی که میخواهن مراجعه بفرماين بعد از اين دو مرحله آن وقت خود ما آنچه که به ذهن مان میرسه و شروع میکنيم طرح مسأله را، ممکنه حتی در طرح مسأله، نه اين که ممکنه قطعاً اين طوره بر بگرديم به قبل از شيخ ما اين اول بحث برای آشنا شدن و تمهيد مطلب و ذهن آشنا بشه با اين ميراث علمی که در حدود صد و پنجا سال بر پاداشت، هزار و دويست و هشتاد يک هجری قمی است که با زمان ما هم تقريباً صد و چهل و شش سال، هزار چهار صد و بيست و هفت قمری حساب بکنيم از زمان شيخ رضوان الله تعالی عليه گذشت يعنی به عبارت اخری اول متعرض اين ميراث صد و پنجا ساله میشيم بعد میرسيم به تحليل مطلب از ريشه قصه را بررسی میکنيم که اصلاً اين بحث، بحثی که اين آقايون در اين صد و پنجا، شصت سال مطرح کردند، ريشههاش چه بوده و اساساً اصلاً درسته درست نيسته، فرض کنيم مثلاً معنای حرمت اکتساب را ممکنه ما بعد بگيم اصلاً اين بحث عقيمه، نکتهای نداره اين بحث حرمت اکتساب اينها را عادتاً میگذاريم اول حرفا را میزنيم حرفای مهمی که از زمان و الی يومنا هذا گفته شده طبعاً شيخ چون يک مقدار هم شاگرد صاحب جواهر بوده و ناظر است به جواهر خب از نظر زمانی قاعدتاً فرض کنيم در بحثهای خودش به بحث مکاسب جواهر هم نظر داره، البته خب بحثهای مکاسب شيخ، چه محرمه چه بيعش چه خيارات خيلی مفصلتر و دقيقتر انصافاً در خيلی جاها دقيقتر از کلمات صاحب جواهره به هر حال يک اطلاع و آشنايي هم به کارهای صاحب جواهر و کسانی که قبل از شيخ بودند، من الآن اسم يکی را بردم افراد ديگه هم هستند قبل از شيخ که شيخ ناظر به کلمات آنهاست انشاء الله در بحثهای آينده بيشتر اسمش را میبريم.
اولين بحثی را که در اينجا وارد میشيم طبعاً للشيخ رحمه الله بحث معنای حرمت اکتسابه، شيخ میفرمايد که معنای حرمت اکتساب يعنی حرمت نقل و مال، نقل و انتقال مال به قصد ترتب اثر، انسان در اين فکر باشه که مثلاً ترتب اثر که ملکيت باشه به اين قصد اين حرامه، وقتی میگيم فلان معامله حرامه بيع حرامه يعنی نقل و انتقالی که به قصد ترتيب اين اثر باشه بخواهد اين اثر را برش بار بکنه، البته خود مرحوم شيخ قدس الله سره در اينجا توضيح ندادند که کلمه اکتساب را چرا آوردند ليکن مثلاً بعضی از آقايون متأخر ايشان به جای کلمه اکتساب بيع را آوردند معنی حرمة البيع، شيخ معنی حرمة الاکتساب را آورده، ما سابقاً توضيح داديم لفظ کسب مخصوصاً اکتساب اضافه حالا بر آن بحثهای کلامی که مخصوصاً اشاعره کسب را به يک معنای خاصی گرفتند که ابتداءً هم به هر حال يادم نمياد اضافهای بر آن بحثهای کلامی لفظ اکتساب يک مفهوم عرفی ديگه هم داره يعنی اکتساب در عرف ما به شغل هم گفته میشه و قطعاً مراد شيخ در اينجا اتخاذ شغل نيست، يعنی مراد خريد و فروشه اکتساب در اينجا به معنای ولو شغل لازم نباشه، فرض کنيد کسی شغلش نيست شراب فروشی، يک مقدار شراب گيرش آمد میخواهد بفروشه ديگه نمیخواهد اکتساب باشه، پس مراد شيخ اين را من اولاً توضيح بدم، در عبارت شيخ آمده و معنی حرمة الاکتساب در عبارت شيخ کلمه اکتساب آمده مراد از اکتساب در کلمات شيخ مطلق عقوده، مرادش اين معنای عرفی نيست که کسب آدم، مثلاً میگن فلانی کسبش اينه، شغلش اينه، حرفهاش اينه، اين نيست و لذا عرض کرديم در بعض از کتب متأخر به عنوان معنی حرمة بيع به جای اکتساب بيع آورده، و همان هم درسته چون اين اکتساب يک لفظی است که مهم يک معنای ديگه هم هست اين درستش همان لفظه،
س: در ايقاع اکتساب ماهيتی، هويتی نداره
ج: عقود عرض کردم نه آنجا اکتسابی نداره،
عرض کنم اين مال اين، مطلب ديگری که در اينجا بايد توجه کرد، شيخ رحمه الله تفصيلاً بيان نکرده که حرکت اکتساب يا حرمت بيع به اصطلاح بنده دو جوره، يکی حرمت وضعی يکی حرکت تکليفی، ليکن مطلب را گفته اما با اين تعبير نه، ايشان میگه معنای حرمت اکتساب اين است که انسان، معناش اينه که نقل و انتقال به قصد ترتب اثر حرامه، يعنی خريد و فروش شراب به عنوان اين که شراب را استفاده بکنه و به عنوان اين که شراب را استعمال بکنه اين حرامه، اين عبارت شيخ بعد فرموده است و اما فساد معامله اين معنای حرمت اکتساب نيست اين اثر مترتب بر بطلان معامله است، عفواً معذرت میخواهم اما حرمت تصرف در مال ديگری يعنی اگر پول داد شراب گرفت آن طرف نمیتونه تو پول تصرف بکنه، پول حرامه آن حرمت، آن حرمت يعنی ملک او نمیشه آن حرمت حرمت وضعی است به آن معنای اکتساب نيست، حرمت اکتساب نيست آن ربطی به اين نداره، هر معاملهای که باطل بود حالا میخواهد حرام باشه میخواهد نباشه وقتی معامله باطل بود، انسان نمیتونه تو مال تصرف بکنه آن ربطش به فساد معامله است اين عبارت شيخ عرض کرديم در اين حده، اين عبارت شيخ که عرض کردم اين را بعضی از شراح بعد از شيخ آمدند تفصيل قائل شدند يعنی گفتند مراد شيخ اينه که حرمت اکتساب دو معنی داره، حرمت تکليفی و حرمت وضعی، اما حرمت تکليفی او به معنای نقل و انتقال به قصد ترتب اثره، و اما حرمت وضعی يعنی اصلاً معامله منعقد نمیشه چون معامله منعقد نشد آن مال ملک شما نمیشه، وقتی مال ملک شما نشد تصرف در مال مردم میشه حرامه، آن به عنوان تصرف در ملک غير و به عنوان فساد معامله است آن حرمت اکتساب نداره اين، عرض کردم شيخ اينجا تعبير به حرمت تکليفی و وضعی نکرده خوب دقت بفرماييد چون ما دلمان میخواهد که در عبارات مخصوصاً عبارت بزرگان ريز و درشت عبارت را کاملاً حتی در حد واو و فائش را با دقت بررسی بفرماييد، آن وقت هم خودش شيخ، پس اين طور میشه گفت که شيخ قدس الله نفسه دو نوع حرمت قائله، يکی حرمت تکليفی که اين معناش حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر و يک حرمت وضعی يعنی فساد معامله بعد خود ايشان میفرماين که اين قصد ترتب اثر، يعنی بايد اين طور باشه چون اگر اين معنی نباشه، يعنی به قصد ترتب اثر نباشه دليل بر حرمتش نداره الا از باب تشريع اگر به قصد به ترتب اثر کاری میکنه حرامه اما اگر به قصد ترتب اثر نباشه در اينجا حرمت شرعی نداريم اين خلاصه، کلام مرحوم شيخ، خب میدانيد آقايون هم در اينجا فقهای که بعد از شيخ آمدند، بلکه میشه گفت اين عبارت فقهای قبل هم استفاده میشه چون بحث نهی در معاملات يک بحث مستقلی هم در اصول بوده بيش از هزار ساله در اصول مطرح شده طبيعتاً يک مقدار از مباحث اينجا هم در اصول ارتباط داره يعنی بحث را حرمت اکتساب يا حرمت بيع را هم شما در اينجا میبينيد در اول مثل مکاسب محرمه، توی جواهر هم همان اول مباحث مکاسب محرمه و هم يک مقدار بحثهای کبرويش را در اصول میبينين چون حرمت، نهی در معاملات که هست در آنجا هم بعضی از اين مطالب را حالا به اين لغت و بعضش را به لغت ديگر، و بعض ديگر هم ذکر شده در آن بحث اصولی خب معلومه که اين بحث هم به طبيعت آقايون اين جوری است که معتقدند حرمت تکليفی در اينجا هم با حرمت وضعی با هم چيز نداره يعنی ارتباط نداره ممکنه حرمت تکليفی باشه يعنی حرام باشه اما حرمت وضعی نباشه مثل بيع در وقت نماز جمعه فذروا البيع، خب خود بيع را آدم آن حرمت تکليفی داره اما اگر معامله کرد درسته و ممکنه که هردو باشه مثل يک خريد و فروش شراب هم حرامه و هم معامله باطله و ممکنه که درست باشه اما به اصطلاح، به حساب حرمت تکليفی نداشته باشه اما حرمتی مثل معامله غبن مثلاً گرانتر بهش فروخته، حرمت نداره اما حق فساد يعنی معامله باطله، اين مواردی که به اصطلاح حرمت نداره اما خودش فاسد میشه اين هم راجع به تقسيمی که آقايون گفتند خب میدانيد اين جور تقسيمها هم در امور اعتباری درست نيست، ممکنه يک کسی در وقت بيع در وقت نداء را اصلاً باطل بدانه فقط حرمت تکليفی اين چيزهای مثلاً فرض کنيم يک فقيه يا دو فقيه يا مشهور فقهاء به اين چيزی قائل شدند اين ديگه تقسيم درست نمیکنه چون مخصوصاً که به ادله هم بر نمیگرده اينها رو قواعده حالا ما دنبال اين بحث نمیريم خب اين بحثی که مرحوم شيخ مطرح فرمودند که حرمت اکتساب يعنی حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر ببينيد ما قبل از ورود در بحث البته هنوز من تحقيق مسأله را نمیخواهم شروع بکنم يک بحثی ما داريم که آن هم در رابطه با همين بحثه، و ای کاش اين آقايون اين بحث را اينجا اول از آن زاويه وارد میشدند آن بحث اينه که مسميات عقود چيه؟ اصلاً وقتی میگيم بيع، احل الله البيع اين بيع چيه اصلاً؟ فرض کنيد شما میگين آب مسمای آب چيه؟ مشخصه يک مايع خارجی، فرض کنيم نفت مايع هست اما آب بهش نمیگن من باب مثال میخواهم بگم شير مايع هست توش ماده آبی هم داره اما بهش نمیگن حتی آب مقيد هم نمیگن به خلاف آب پرتقال چون آب داره مقيد میگن لا اقل آب پرتقال بهش میگن، خب ببين مسميات چيه در خارج ما در اشياء خارج میبينيم، خب کلمه بيع يعنی چه؟ اصلاً خود بيع يعنی چه؟ وقتی که شما مسميات عقود را بررسی کردين خواهی نخواهی تصور ورود حرمت بر او میشيد، يعنی مرحوم شيخ میخواهد بگه که اگر ديدين جای ديدين اکتساب حرامه، بيع حرامه معنای آن عبارت چيه؟ خب ترتيب منطقی قصه اين طور اقتضاء میکنه بيع يعنی چه؟ اصلاً اول، ولذا به تعبير مرحوم استاد در اين جهت فرقی نمیکنه ما همچناکه معنای حرمت بيع را بايد متعرض بشيم، آنجای هم که حليت آمده همان طوره، پس بيع يک حقيقتی داره که گاهی به او حليت میخوره، گاهی به او حرمت میخوره، مثلاً احل الله بيع اينجا حليت بهش خورده، سئلته عن بيع فلان قال لابأس حليت بهش خورده و سئلت عن بيع الخمر، قال حرامه سحت، حرمت بهش خورده، پس به تعبير و راست هم هست تعبير ايشان درسته،
10: 14
که حرمت بيع مثل حليت بيعه فرق نمیکنه، آن حليت به چه خورده؟ حليت، حرمت هم مگر اين که يک قرينهای را ما اقامه بکنيم که حليت به يک معناست حرمت به معنای ديگه که حالا در خلال بحثهام بهش اشارهای خواهيم کرد انشاء الله تعالی ليکن اگر میخواهيم اين بحث موفقتر باشه و روشنتر باشه و طبيعیتر باشه اولاً بايد ببينيم خود مسمای بيع چيه؟ بيع يعنی چه؟ چرا؟ به خاطر اين که شما وقتی که کتابتان را میفروشيد يکی تصدی شماست يعنی يک آقای را باش صحبت میکنی که میخواهم کتاب بفروشم اين اسمش بيعه، همين که تصدی بکنيد بيعه، چون اين نکته يک نکتهای بسيار مهميه مثلاً در باب قضاوت میگن کسی علم مثلاً نداره يا از
5: 15
يا از مقلده قضاوت حرامه، آن قضاوت حرامه، قضاء چيه که حرام برش؟ آن قضاوتی که هست چيه؟ اين قضاوت ببينيد آدم مینشينه که میگه من قاضيم، مردم بياييد به من مراجعه کنيد، خود اين تصدی حرامه، اين اول کارشه، خود همين که انسان متصدی بشه ولو کسی پيشش نياورده، فرض کنيد يک کسی است که مقلده بنابراين که يحرم قضاوت مقلد و بايد مجتهد باشه مقلد حق نداره حرامه برش قضاوت کردن، همين تصدی همين که نشسته، آقايون بياييد به من مراجعه کنيد، اسمش را گذاشته مثلاً وزارت دادگستری و مجتهد هم نيست همين تصدی اسمش قضاوته، خب بحث سير پرونده هم داره ديگه، گوش کردن دعوای طرفين هم داره سير پرونده هم داره، بعد بايد بگه اين آقا مدعيه، آن آقا مدعی عليه، بعد بايد حکم بکنه بعد بايد تنفيذ بکنه، کدام يکی قضاوت حرامه از اولش تا آخر حرامه، همان که میگه حکمت حرامه، يا آنی که میگه میخواهد تنفيذ بکنه، میگه اين آقا را بايد شلاق زد، حالا که میخواهد شلاق بزنه آن حرامه، خوب اين خيال نفرماييد اين بحث فقط در الفاظ عقود و ايقاعاته، در غير عقود هم اين بحث مياد بعضی از مطالب از نظر عرفی يک کيش و قوس زمانی داره يک مراحلی داره اين طبيعتاً مخصوصاً چون ما واضح واحدی که نداريم که يک کسی آمده باشه ايها الناس من لفظ را بر اين قرار دادم، لفظ مثلاً فرض کن بيع را هم بر اين قرار دادم اينها غالباً در اثر گذشت زمان، وضعها تعينی است بشر فيمابين خودشان اين کار را میکنه و اين وضع مشکلش اينه که اين وضع تعينی که از يعنی همه وضعها الا وضعهای تصريحی مثل فرض کن وضع ادويه در وضع ادويه خب تعيين دقيقه مثلاً میگه اين دواء اسمش فلانه، يک هزارم فلان ماده داره، سه هزارم فلان ماده، يک صد هزارم اينها همه را معين میکنه، اين جور وضعها دقيقه، تخلف بشه روشنه، اما آب وضعش دقيق نيست يک کمی توش نمک باشه آبه، يک کمی زياد زياد بشه میشه ديگه آب بهش نمیگه، يک کمی خيلی خاک باشه میشه گل، بهش آب نمیگن، کم باشه اين چيزی نداره، که عرف و لذا بنده هميشه عرض کردم که مفاهيم عرفی يک مشکلی داره که مثل يک دائرهای میمانه که نقاط وسطش آن مرحله وسطش روشنه، اطرافش هرچه دورتر میره تاريک میشه مفهوم آب هم همين طوره يک مصاديقی در وسط هم روشنه که آبه، يک مصاديقی هم روشنه که آب نيستند، مثل گل، يک مصاديق ديگری در اين وسط قرار میگيرند تاريک اند، کل مفاهيم عرفی هميشه اين مشکل را داريم هيچ فقيهی نيست که با اين مشکل رو به رو نشه، حالا بحث در اين است که از نظر قانونی يعنی دوتا بحث پيش ميايد در اينجا يک عرفی مثلاً احل الله البيع و حرم الرباء خوب دقت کنيد يک حليت به بيع خورده، يک حرمت به رباء خورده، يا سئلت عن بيع الفلان قال حرامه سحت، يک بحث بحث عرفی مياد، که در نظر عرف معناش چيه؟ يک بحث اين است که بگيم نه ما اينجا ديگه خيلی دنبال عرف نمیريم چون حرامه يعنی منع حرام ممنوع و ليکن در اينجا منع مراد از منع قانونيه و لذا شبيه اين بحث در جای ديگه هم مياد، اصولاً تو ابحاثی که در اصول و فقه کاربرد داره هميشه شما با اين، يعنی غالباً مگر الفاظ خاصی، غالباً با اين مشکل رو به رو هستين مثلاً و خيال نفرماييد جديده، مثلاً خيال بکنيد مثلاً مرحوم نائينی فهميده که صيغه افعل دلالت بر وجود نمیکنه، صيغه افعل دلالت بر اصل مثلاً طلب میکنه من باب مثال وجوب را به حکم عقلاء در مياريم اين حرف را سيد مرتضی هم تو ذريعه داره، هزار سال قبل هم گفته چيزی تازهای نيست وقتی تحليل صيغه افعل کردند اين دوتا بحث مياد:
يک، تحليل لغوی و عرفی عرف چه میفهمه، دو تحليل قانونی، خوب دقت فرموديد وقتی گفتيم بيع حرام دوتا تحليل مياد يکی عرف بسيط چه میفهمه خب طبعاً میدانين عرف بسيط يک ارتکازات خاص خودش داره، مقدمات خاص دو عرف قانونی وقتی در قانون گفتيم مثلاً خريدن، فرض کنيم کالا از آمريکا حرامه اين خريدن يعنی چه؟ که خود اين لفظ خريدن، بيع مسمای عقود چيه؟ تا وقتی میگيم حرمت الاکتساب يعنی چه؟ حرمت البيع يعنی چه؟ حرمت الاجاره، اجاره دادن شما برای مثلاً فرض کنيم مثلاً به گروههای محارب حرامه، شما حرام است خانهتان را به گروه محارب چون اين يعنی چه؟ حرام است يعنی اگر شما اجاره دادين تو آن پول تصرف نکنيد حرام يعنی اين، يعنی مصرف آن پول حرامه، کجا، اين حرمت در حقيقت بشه، اين لذا بحثش به اين صورت بايد مطرح بشه، مسميات عقود و معاملات و ايقاعات چي اند؟ اصلاً آن لفظ بيع چيه؟ يک، دو اگر لفظ بيع حدودش معين شد وقتی حرمت بهش میخوره چيه؟ ممکن است مثلاً بگيم مسميات عقود عبارت از خود انشائه، بعت اشتريت اما وقتی حرمت بهش میخوره میگن بيع حرامه، نه اين که بعت اشتريت حرامه، بعت اشتريت چيزی نيست که حرام بشه، چيز ديگری حرامه، اين بحث را شيخ در اينجا مطرح کرده و بحث مفيدی است انصافاً بعد از شيخ هم نظراتی بر ايشان، به اصطلاح اشکالاتی شده و نظراتی بيان شده که انشاء الله بيان میکنيم، پس بنابرين من چون يک مقدار بحث متوضع شد عرض میکنيم نظر شيخ روی کلمه حرمةالاکتسابه و ظاهراً مراد ايشان حرمت اکتساب به عنوان حرمت تکليفيه، و اما خود نقل و انتقال، تصرف را ايشان محور حرمت اکتساب نمیدانه خود مرحوم شيخ اين تصرف را که مثلاً شما نمیتونيد تصرف بکنيد اين از آثار فساد معامله است ربطی به حرمت اکتساب نداره، ربطی به حرمت بيع نداره اما ما معتقديم خب حالا غير از اين میخواهيم تحليل بکنيم، البته اين توضيحات بيشتر را بعد عرض خواهيم کرد الآن فقط در حد وضوع مطالب عبارت اعلام.
ما در حقيقت بياييم اول مسميات عقود و ايقات را مشخص بکنيم، نکاح يعنی چه؟ طلاق يعنی چه؟ عتق يعنی چه؟ وقف يعنی چه؟ يعنی به عبارت اخری چون اين مفاهيم عرفی هستند از يک طرف حتی اگر عرف درش تسامحاتی داره شرعی قانونی، اصلاً وقتی میگيم آقا بيع شما حرامه يعنی چه بيع شما حرامه؟ اين چيه مراد از بيع، خب ببينيد آنی که ما تصور میکنيم ابتداءً يک تصور موضوعی بکنيم تا برگرديم به مرحله تشخيص دقيقش ما متصدی میشيم فرض کنيم، که بر میداريم بلا نسبت شراب را میريم بازار که بفروشيم، تصدی که اين شراب را میخره، ارزش میگذاريم معامله میکنيم اين هم گاهی عرفاً میگن داره میفروشه، داره میفروشه، دو مرحلهای است که تعيين قيمت میکنيم با مشتری معين میکنيم اين قدر قيمتش، سه آن مرحلهای است که بگيم بعت و اشتريت انشاء عقد بکنيم يا حالا به نحو معاطات با فعله، يا با لفظه انشاء عقد میکنيم، چهار قبض و اقباض میکنيم، تسليم و تسلم میکنيم بگيم اصلاً حرمت يعنی اينجا، اين اسمش اصلاً نه اين که حرمت، اصلاً بيع يعنی، آن که گفت بعت اشتريت اين بيع نيست، کی میگن اين آقا فروخت، پول ديگری را بگيره کتاب به جاش بده، اصلاً بيع آن تسليم و تسلمه، خوب دقت، همان که شما تسليم و تسلم میکنين اين اسمش بيعه، میگن فروخت، فروختن کتاب پول را میگيرين اين مرحله چندم شد، مرحله آخر هم تصرف شما تو آنه، پول را ور دارين باش کار میکنين کتاب را میگيرين میخوانين، پس اگر دقت بکنيم ما يک مراحلی داريم بنای علماء بيشتر به اينه که بيع دارای دو حقيقت میشه يکی به لحاظ سبب همان بعت اشتريت است يکی به لحاظ مسبب يعنی آثاری که مياد، قبل و اقباض و تسليم و تسلم بعد هم تصرف، به کار بردن و اتلاف کردن و خوردن و خواب الی آخر کارهای که آدم باش انجام میده، حالا بايد ديد اولاً مسميات اين عقود چيه؟ اين يک، دو بايد ديد اگر حرمت به اين عقود خورد، حرمت به بيع خورد به معنای چيه؟ تا حالا ما در اينجا ما يک رأی را نقل کرديم و آن رأی مرحوم شيخ حرمت اکتساب حرمت بيع به معنای حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر، و اما اگر به قصد ترتب اثر نباشه نمیخواهد تو اين شراب تصرف بکنه اين ديگه دليل بر حرمتش نداريم، آنچه که ما داريم آنجای است که به قصد ترتب اثر که استعمال بکنه مصرف بکنه به اين عنوان و الا ما ديگه مگر از باب تشريح مرحوم شيخ اين طور فرمودند اشکالاتی به اين کلام ايشان شده، بعضی اشکالات مشترک الوروده، يک چند نفر گفتند به جای اينها، و يکش هم آقای خويي مثلاً ديگران.
يکش اينه که ادله حرمت بيع اطلاق داره چه میخواهد شما قصد بکنيد نکنيد، آن دليلی که میگن ثمن الخمر سحت، آن دليلی که میگه لاتبع الخمر، آن دليل قطعاً اطلاق داره، يعنی اصلاً اين نقل و انتقال انجام نمیشه، اصلاً نقل و انتقال چه شما قصد ترتب اثر بکنيد چه قصد ترب اثر نکنيد، اصلاً قصدی نمیخواهد اگر کسی شراب را فروخت، نه شراب به طرف مقابل منتقل میشه نه پول به طرف اين يکی، هيچ نقل و انتقالی انجام نمیشه، قصد ترتب اثر هم درش دخيل نيست اطلاق داره، مثلی که فرض کنيم میگه مهر البغيه سحت، پولی که انسان نستجر به فاحشهای میده به زانيه میده اين سحته، خب اين اطلاق داره اين به عنوان زنا اطلاق داره فرق نمیکنه حالا مثلاً فرض کنيم به اين که اين اطلاقش اينه که قصد توسل کرده باشه، ترتب اثر محرم يا نه؟ اصلاً ترتب اثر هم نکرده به عنوان فحشاء پولی را به زنی بده، نستجر مهر بده ولو فحشاء خارجی هم محقق نشه ترتب اثر نباشه آن پول حرامه نمیخواهد که ترتب خارجی باشه، و لذا اين از عجايب کار شيخ قدس الله نفسه که قصد ترتب اثر را ديده.
توجيهی که برای کلام شيخ شده رضوان الله تعالی عليه، شايد نظر مبارک ايشان به آن قسمی از معاملات محرمه باشه که دنبال ترتب اثره، عنوان پيدا میکنه خودش بنفسه حرام نيستند، مثلاً من باب مثال خودش شراب بنفسه فروختن ببخشين انگر بنفسه حرام نيست، اما يک انسانی است میگه اين انگور را بده به من بده من ازش يک شراب نابی درست میکنم و راه هم فرض کن منحصری به اين باشه، اينجا اينجا ترتب اثر میخوره، يعنی اينجا اگر انگور را به عنوان انگور فروخت اين حرام نيست اما انگور فروخت که شراب بکن حرامه، چرا؟ چون مفروض اينه که خود عمل فی نفسه حرام نيست با ترتب يک عنوان جديد، با تعنوان به عنوان جديد حرام میشه مثلاً مقدمهای حرامه اعانه بر اثمه، يا از باب مقدميت يا غيرش، يک عنوان پيدا میکنه اگر آنجا عنوان پيدا کرد بلی چون خود معامله مثلاً بيع سلاح به اعداء الدين به عنوان تقويت آنها درست نيست نه خود بيع سلاح و الا اگر فرض کنيم کما اين که در روايت هم داره انشاء الله خواهد که مثلاً اين اعدائی که ما داريم فرض کنيد مثلاً يک دشمن مثل روسيه داريم اما خداوند به وسيله اينها فرض کنيد يک دشمن ديگری مثل اروپا را دفع میکنه، من باب مثال که اگر سلاحی به اين داد برای دفع يک دشمنه، اين فی نفسه که حرمت نداره دادن سلاح به دشمان دين به عنوان تخريب اسلام و تخريب دين و تقويت کفر حرامه بغير اين عنوان که حرمت نداره و چون عنوان عنوان تقويته، و لذا حکم تابع عنوان تقويت الکفره اجارهاش هم درست نيست نه اين که بيع خاص بيع باشه، و اگر تقويت الکفر نباشه بيعش هم درسته، اجارهاش هم درسته، انشاء الله ما در بحث بيع السلاح لاعداء الدين خواهيم گفت که اصلاً در اين جور مباحث بحث فقهی هم به نظر ما روشن نيست چون بحث سلاح لاعداء الدين از مسائل مهم حکومتی تابع حکومته بايد آن شرائطی است که حکومت ببينه طبق يک شرائطی به سلاح دولت اسلام هست، و انشاء الله آنجا عرض خواهم کرد اينی که مثلاً گفتند مثلاً سپر اشکال نداره بفروشين اما شمشير نفروشين وسائل دفاعی، اسلحه دفاعی اشکال نداره اما اسلحه هجومی اشکال داره، خواهيم گفت هيچ فرق نمیکنه دفاعی و هجومی يکيه، هيچ فرق نمیکنه اصلاً آن مسأله حکم اولی نداره، اصلاً آن مسأله، تابع احکام حکومتيه، سلاح به اصطلاح جزو ابزارهای استراتژيک به اصطلاح، جزو ادوات استراتژيک به قول امروز راهبردی حساب میشه، اين جور نيست که فقط حکم اولی نگاه بکنيم انشاء الله عرض خواهيم کرد که در مکاسب محرمه مرحوم استاد اين راه آمده و به نظر ما هم بهترين راه هم همينه که اصلاً بيع سلاح را از دائره فردی خارجش بکنيم در دائره حکومتی قرارش بديم و طبعاً گاهی اوقات سلاحه که شمشير فروخته بشه گاهی اوقات موشک فروخته بشه، گاهی اوقات سلاح که حتی سپر هم فروخته نشه، آن طبق سلاح ديدی است که حاکم میکنه و بايد حکم حکومتی پيدا بکنه اگر هم حکومتی نيست و فرد هست بازهم دنبال همان عناوينه، يعنی دنبال آن عناوينی که عرض کردم، کيف ماکان حالا من وارد آن بحث نشم پس بحث، تعبير اول، چون وقت هم داره تمام میشه معنای حرمت معامله اينه، البته عرض کردم مرحوم شيخ خود اکتساب يا معامله را معنی نکرده.
و اما مرحوم استاد قدس الله نفسه
س: اين که نقل و انتقال را گفتند، میخواهد بگه سبب است يا مسبب
ج: ظاهراً مسبب بيشتر میخوره، بلی اما مرحوم استاد چون میخواهم عبارت ايشان را بخوانم بلی مرحوم استاد بلی میفرماين، من از مصباح الفقاهه، البته تو کتابهای ديگه هم چاپ شده از مکاسب ايشان در جلد اول صفحه30 و الذی يقتضيه النظر الدقيق انما يکون موضوعاً لحلية البيع، ببينيد اينجا اکتساب نگفتند ايشان بيع آوردند، بعينه يکون موضوعاً لحرمة البيع، بحث حرمت چرا؟ حليت هم داريم، احل الله البيع، بيان ذالک ان البيع ليس عبارة عن الانشاء السازج، انشاء ساده، مراد ايشان از انشاء ساده يعنی به لفظ بگيم اعتبار نباشه مرحوم استاد خلافاً للمشهور معنای که از انشاء دارند انشاء را ابراز اعتبار نفسانی میدانن يعنی اگر ما به لفظ ابراز بکنيم بگيم بعت و اعتبار نفسانی نکرديم ارزش نداره، اگر اعتبار نفسانی کرديم در خودمان در قلب مان در فکر خودمان گفتيم اين کتاب مال شما باشه در مقابل صد تومن اين هم ارزش نداره، آن اعتبار نفسانی بايد ابراز بشه پس هردو بايد باشه ابراز و اعتبار، ايشان بعد از اين که اين را میفرماين که ابراز ساده انشاء ساده نيست، سواء کان الانشاء بمعنی ايجاد المعنی باللفظ کما هو المعروف، ان کان بمعنی اظهار ما فی النفس و الاعتبار کما هو المختار عندنا الی ان قال و لا ان البيع عبارة عن مجرد الاعتبار النفسانی من دون ان يکون له مظهر و الا لزم
س: بيع میگن اکتساب هيچی نداره اکتساب ندارند
ج: نه ايشان بيع دارن، و الا بلی بعد از اين بلی بل حقيقة البيع عبارة عن مجموع المرکب من ذلک الاعتبار النفسانی مع اظهاره بمبرز خارجی، سواء تعلق به الامضاء من الشرع ام لم يتعلق بل سواء کان فی العالم شرع و عرف ام لم يکن، و ايضاً فذلک المعنی هو الذی يکون موضوعاً لحرمة البيع، و هو الذي يکون موضوعاً لحليته، و هکذا الکلام فی سائر الموارد، پس مراد از حليت و حرمت همان سبب میخوره که انشاء باشه، به انشاء ابراز حالا میخواهد قصد توسل بکنه يا نکنه؟ قصد حرام بکنه يا نکنه؟ هيچی نمیخواهد اين خلاصه رأی مرحوم استاد رحمه الله فردا بقيه آراء را هم متعرض میشيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله طیّبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین اللهم اغفرنا جمیع المجتهدین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.» بعد از بیان روایات و بعد از بیان تقسیم مکاسب به سه قسم یعنی مایکتسب به و تقسیم خود اکتساب به 5 قسم به عنوان ؟؟؟ و کلامی که دراین تقسیم آوردند مرحوم صاحب مکاسب مرحوم شیخ قدس الله نفسه متعرض به معنای حرمت اکتساب شدند و معنی حرمة الإکتساب طبعاً حالا ما قبل از اینکه وارد این سنخ بحثها بشویم در اینجا بعد بحثهای علمی در کار میآید نسبت به بحثهای سابق روش را اول من عرض بکنم عادتا روش ما در این سنخ بحثها چون دیگر بنا شده که کتاب مکاسب مرحوم شیخ به اصطلاح مبدأ بحث باشد و محور بحث باشد ما ابتدائاً متعرض کلمات خود شیخ میشویم انشاءالله تعالی بعد از او صحبتهای اساسی که بعد از شیخ با ایشان مناقشه شده مناقشاتی که بعد از ایشان آمده فرض کنید مرحوم آخوند صاحب کفایه مرحوم یزدی مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی ، حضرت استاد ،مرحوم ایروانی دیگران مناقشاتی که بعد از شیخ دیگر همه شان را نمیگوئیم چون طول میکشد خواهی نخواهی صحبت هایی که شده مرحوم نائینی تو خیلی جاها البته مکاسب محرمه نائینی لُب مطلب را دارد بیشتر در بیع و آنجا دارد حالا مرحوم نائینی و دیگران را تا آنجایی که به اصطلاح مناسب هست اون اهم آراء را انشاءالله متعرض میشویم برای آقایانی که میخواهند مراجعه بکنند بعد از این دو مرحله آن وقت خود ما آنچه که به ذهنمان میرسد و شروع میکنیم تعریف مسئله را ممکن است در تعریف مسئله نه اینکه ممکن است قطعاً این طوره برمیگردیم به قبل از شیخ ما این اول بحث برای آشنا شدن و تمهید مطلب و ذهن آشنا بشود با این میراث علمی که در حدود 140، 50 سال شیخ وفاتش 281 هجری قمری است که با زمان ما تقریباً 146 سال 1427 قمری حساب کنیم از زمان شیخ رضوان الله تعالی علیه گذشته یعنی بعبارة اُخری اول متعرض این میراث 150 ساله میشویم بعد میرسیم به چندین مطلب از ریشه و قصه را بررسی میکنیم ببینیم اصلاً این بحث بحثی که این آقایان در این 150، 60 سال مطرح کردند ریشههایش چه بوده و اساساً درست است درست نیست فرض کنید اصلاً معنای حرمت اکتساب را ممکن است بعضی از ما اصلاً ببینیم بحث عقیمه نکته ای نداره اینها را عادتا میگذاریم بعد اول حرفها را میزنیم حرفهای مهمی که از زمان شیخ و الی یومنا هذا داشته طبعاً شیخ چون یک مقداری هم شاگرد صاحب جواهر بوده و ناظر است به جواهر خب از نظر زمانی قاعدتاً شیخ فرض کنید در بحثهای خودش به بحث مکاسب جواهر هم نظر دارد البته خب بحث مکاسب شیخ چه محرمه چه بیعش چه خیاراتش خیلی مفصل تر و دقیقتر است خیلی جاها دقیقتر از کلمات صاحب جواهردارد به هر حال باید یک اطلاع و آشنایی هم به کارهای صاحب جواهر و کسانی که قبل از شیخ بودند من الان اسم یکی بردم افراد دیگری هم هستند قبل از شیخ که شیخ ناظر به کلمات آنها است انشاءالله در بحثهای آینده بیشتر اسمشان را میبریم اولین بحثی را که دراینجا وارد میشویم طبعاً به شیخ رحمه الله بحث معنای حرمت اکتساب است. شیخ میفرمایند که معنای حرمت اکتساب یعنی حرمت نقل و مال نقل و انتقال مال به قصد ترتب اثر. انسان در این فکر باشد مثلاً ترتب اثر که ملکیت باشد به این قصد این حرام است وقتی میگوئیم فلان معامله حرام است بیع حرام است یعنی نقل و انتقالی که به قصد ترتب این اثر باشد میخواهد این اثر را برایش بار بکند البته خود مرحوم شیخ قدس الله سره در این جا توضیح ندادند که کلمهی اکتساب را چرا آوردند لکن مثلاً بعضی از آقایان متأخر ایشان به جای کلمهی اکتساب بیع را آوردند معنی حرمة البیع؛ شیخ معنی حرمة الاکتساب را آورده ما سابقاً توضیح دادیم لفظ کسب مخصوصاً اکتساب اضافه حالا بر آن بحثهای کلامی که مخصوصاً عشائر کسب را به یک معنای خاصی گرفتند که ابتدائاً به عقل آدم نمیآید اضافهی این بحثهای کلامی لفظ اکتساب یک مفهوم عرفی دیگر هم دارد یعنی اکتساب در عرف ما به شغل هم گفته میشود و قطعاً مراد شیخ در اینجا اتخاذ شغل نیست یعنی مراد خرید و فروش است اکتساب در اینجا به معنای انتقال آن شغل آدم نباشد فرض کنید کسی شغلش نیست شراب فروشی اما شراب گیرش آمده میخواهد بفروشد نمیخواهد اکتساب باشد پس مراد شیخ این را من اولاً توضیح بدهم در عبارت شیخ آمده و معنی حرمة الاکتساب در عبارت شیخ کلمهی اکتساب آمده مراد از اکتساب در کلمات شیخ مطلق عقود است اشتباه نشود مرادش این معنای عرفی نیست که کسب آدم مثلاً میگویند فلانی کسبش این است شغلش این است حرفهاش این است این نیست و لذا عرض کردیم در بعضی از کتب متأخر به عنوان معنا حرمت البیع به جای اکتساب بیع آوردند و همان هم درست است چون این اکتساب یک لفظی است که موهم یک معنای دیگر هم هست این درستش همان لفظ است
- شاگرد: در ایقاعات اکتساب ماهیت یا هویت دیگر ندارد؟
- استاد: عقود عرض شد نه آنجا اکتسابی ندارد. عرض کنم این برای این مطلب دیگری که در اینجا باید نقل گرفت در توجه کرد شیخ رحمه الله تفصیلاً بیان نکرده که حرمت اکتساب یا حرمت بیع به اصطلاح بنده دو جوره یکی حرمت وضعی یکی حرمت تکلیفی. لکن مطلب را گفته اما با این تعبیر نه ایشان میگوید معنای حرمت اکتساب این است که انسان .. معنایش این است که نقل و انتقال به قصد ترتب اثر حرام است یعنی خرید و فروش شراب به عنوان اینکه شراب را استفاده بکند و به عنوان اینکه شراب را استعمال بکند حرام است این عبارات شیخ بعد فرموده است و اما فساد معامله این معنای حرمت اکتساب نیست این اثر مترتب بر بطلان معامله است و عفوا معذرت میخواهم اما حرمت تصرف در مال دیگری یعنی اگر پول داد شراب گرفت آن طرف نمیتواند در پول تصرف بکند پول حرام است آن حرمت آن حرمت یعنی ملک او نمیشود آن حرمت حرمت وضعی است آن معنای اکتساب نیست حرمت اکتساب نیست آن ربطی به این ندارد هر معاملهای که باطل بود حالا میخواهد حرام باشد یا نباشد وقتی معامله باطل بود انسان نمیتواند در مال تصرف بکند آن آن ربطش به فساد معامله است این عبارت شیخ عرض کردم در این حده این عبارت شیخ که هست این را بعضی از شراح بعد از شیخ آمدند تفسیر قائل شدند گفتند مراد شیخ این است که حرمت اکتساب دو معنا دارد حرمت تکلیفی و حرمت وضعی اما حرمت تکلیفی آن معنای نقل و انتقال به قصد ترتب اثر است و اما حرمت وضعی یعنی اصلاً معامله منعقد نمیشود چون معامله منعقد نشد آن مال ملک شما نمیشود وقتی مال ملک شما نشد تصرف به عنوان مردم میشود حرام است آن به عنوان تصرفدر ملک غیر و به عنوان فساد معامله است آن حرمت اکتساب ندارد این مطلب عرض کردم شیخ اینجا تعبیر به حرمت تکلیفی و وضعی نکرده خوب دقت بفرمائید چون ما دلمان میخواهد در عبارات مخصوصاً عبارات بزرگان ریز و درشت عبارت را کاملاً حتی در حد واو و فاء ش را بررسی به نقد آن وقت هم خود شیخ پس این طور میشود گفت شیخ قدس الله نفسه دو نوع حرمت قائل است یکی حرمت تکلیفی که این معنایش حرمت نقل و انتقال بقصد ترتب اثر و یک حرمت وضعی یعنی فساد معامله. بعد خود ایشان میفرمایند که این قصد ترتب اثر یعنی باید این طور باشد چون اگر این معنا نباشد حرمت به قصد ترتب اثر نباشد دلیلی به حرمتش نداریم الا به باب تشریع اگر به قصد ترتب اثر کاری میکند حرام است اما اگر به قصد ترتب اثر نباشد در10:02 ؟؟ یک جور حرمت شرعی ندارد این خلاصهی کلام مرحوم شیخ خب میدانید آقایان هم در اینجا فقهایی که بعد از شیخ آمدند ولکن میشود گفت از کلام فقهای قبل هم استفاده میشود چون بحث نهی در معاملات یک بحث مستقلی هم در اصول بوده بیش از هزار سال است در اصول مطرح شده طبیعتاً یک مقدار از مباحث اینجا هم در اصول ارتباط دارد یعنی این بحث را حرمت اکتساب یا حرمت بیع را هم شما در اینجا میبینید در اول مثل مکاسب محرمه در جواهر همان اول مکاسب محرمه و هم یک مقدار بحثهای کبرویاش را در اصول میبینید چون حرمت نهی در معاملات که هست در آنجا هم بعضی از این مطالب را به این لغت بعضیهایش را به لغت دیگر بعضیهای دیگر هم ذکر شده در آن بحث اصولی خب معلوم است که این بحث هم به به طبیعت آقایان این طوری است که معتقدند که حرمت تکلیفی در این جا هم با حرمت وضعی با هم چیز ندارد یعنی ارتباط ندارد ممکن است حرمت تکلیفی باشد یعنی حرام باشد اما حرمت وضعی نباشد مثل بیع در وقت نماز جمعه فذر البیع خب خود بیع را آدم باید آن حرمت تکلیفی را دارد اما اگر معامله کرد درست است و ممکن است هر دو باشد مثل خرید و فروش شراب هم حرام است و هم معامله باطل است و ممکن است درست باشد اما به اصطلاح به حساب حرمت تکلیفی نداشته باشد اما حرمت مثل معاملهی غبن گرانتر به او فروخته حرمت ندارد اما حق فساد حق یعنی معامله باطل است که مواردی که به حساب حرمت ندارد اما خودش فاسد میشود این هم راجع به تقسیمی که آقایان گفتند خب این میدانید این طور تقسیم ها هم در امور اعتباری درست نیست ممکن است یک وقتی یک کسی بیع در وقت ندا را باطل میداند فقط حرمت تکلیفی ( نباشه ) این چیزهای مثلاً یک فقیه دو فقیه یا مشهور فقها به یک چیزی قائل شدند این دیگر تقسیم درست نمیکند یعنی چون مخصوصاً که به ادله هم برنمیگردد اینها روی قواعد است حالا ما دنبال این بحث نمیرویم خب این بحثی که مرحوم شیخ مطرح فرمودند که حرمت اکتساب یعنی حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر ببینید ما قبل از ورود در بحث البته من هنوز تحقیق وسط بحث را نمیخواهم شروع بکنم یک بحثی ما داریم که آن هم در رابطه با همین بحث است و ای کاش که این اقایان این بحث را اینجا اول از آن زاویه وارد میشدند آن بحث این است که مُسمیات عقود چیست؟ مثلاً وقتی میگوئیم بیع احل الله البیع این بیع چیست اصلاً؟ فرض کنید شما میگوئید آب مسمای آب چیست مشخص است یک مایع خارجی فرض کنید نفت مایع هست اما آب به آن نمیگویند من باب مثال میخواهم بگویم شیر مایع هست در آن مایع آبی هم دارد اما به آن آب نمیگوئیم حتی مقید هم نمیگویند به خلاف آب پرتقال چون در آن آب داره مقید میگن لا اقل آب پرتقال بش میگن به آن میگویند خب ببینید مسمیات چیست در خارج ما در اشیا خارج میبینیم خب کلمهی بیع یعنی چه؟ اصلاً خود بیع یعنی چه؟ وقتی که شما مسمیات عقود را بررسی کردید خواهی نخواهی بعد تصور ورود حرمت بر آن می شوی (شه ) یعنی مرحوم شیخ میخواهد بگوید که اگر دیدید اکتساب حرام است بیع حرام است معنای عبارت چیست؟! خب ما ( با ) ترتیب منطقی قصه پس این طور اقتضا میکند البیع چه؟ از اول و لذا به تعبیر مرحوم استاد در این جهت فرقی نمیکند ما همچنان که معنای حرمت بیع را باید متعرض بشویم آنجایی هم که حلیت آمده همان طور است پس بیع یک حقیقتی دارد که گاهی به آن حلیت میخورد گاهی به آن حرمت میخورد مثلاً احل الله البیع اینجا حلیت به آن خورده سألته عن بیع فلان قال لا باس حلیت به آن خورده و سألت عن بیع الخمر قال حرام سحت حرمت به آن خورده پس به تعبیر و راست هم هست تعبیر ایشان درست است تعبیر مرحوم استاد که حرمت بیع مثل حلیت بیع است فرقی نمیکند آن حلیت به چه خورده؟ حلیت حرمت هم مگر اینکه یک قرینهای را ما اقامه بکنیم که حلیت به یک معنا است حرمت به معنای دیگر اینها را در خلال بحثها به آن اشاره خواهم کرد انشاءالله تعالی این لکن اگر میخواهیم این بحث موفق تر باشد و روشنتر باشد و طبیعی تر باشد اولا باید ببینیم خود مسمای بیع چیست؟ بیع یعنی چه؟ چرا به خاطر اینکه وقتی شما کتابتان را میفروشید یکی تصدی شماست یعنی یک آقایی با او صحبت میکنید که کتاب بفروشم این اسمش بیع هست همین که تصدی بکنیم بیع است. چون این نکته یک نکتهی بسیار مهمی است مثلاً در باب قضاوت میگویند کسی که علم مثلاً ندارد یا از ?? 15:30منشأ ندارد یا مقلد است قضاوت حرام است آن قضاوت حرام است قضا چیست که حرام باشد؟ قضاوتی که هست چیست؟ این قضاوت ببینید آدم مینشیند میگوید من قاضی هستم مردم بیایید به من مراجعه کنید خود این تصدی حرام است میگوید اول کارش است خود همین که انسان متصدی بشود ولو کسی پیشش نیاورده فرض کنید یک کسی است مقلد است بنابراین که یحرم قضاوت قاضی مقلد و باید مجتهد باشد مقلد حق ندارد حرام برش قضاوت کردن همین تصدی همین که نشسته آهای بیایید به من مراجعه کنید اسمش را مثلاً گذاشته وزارت دادگستری و مجتهد هم نیست همین تصدی اسمش قضاوت است خب بعد سیر پرونده هم دارد دیگر گوش کردن دعوای طرفین هم دارد سیر پرونده هم دارد بعد باید بگوید این آقا مدعی آن آقا مدعی علیه است بعد باید حکم بکند بعد باید تنفیذ بکند کدام یکی قضاوت حرام است؟ از اولش تا آخر حرام است؟ همان که میگوید حکمت حرام است یا آن که میخواهد تنفیذ بکند میگوید این آقا را باید شلاق زد حالا که میخواهد شلاق بزند آن حرام است؟ خب این خیال نفرموده این بحث فقط در الفاظ عقود و ایقاعات است در غیر عقود هم این بحث میآید بعضی از مطالب از نظر عرفی یک کش و قوس زمانی دارد یک مراحلی دارد این طبیعتاً مخصوصاً چون ما واضع واحدی نداریم یک کسی آنجا باشد أیها الناس من لفظ عام را بر این قرار دادم بعضی ها مثلاً فرض کن بیع هم بر این قرار دادم اینها غالباً بر اثر گذشت زمان و وضعها تعینی است بشر فی ما بین خودش این کار را میکند و این وضع مشکلش این است این وضع تعینی یعنی همه وضعها الا وضعهای تصریحی مثل فرض کن وضع ادویه در وضع ادویه خب تعیین دقیق است مثلاً میگوید این دوا اسمش فلان است یک هزارم فلان ماده دارد سه هزارم فلان ماده دارد اینها همه را مقید میکنند این طور وضعها دقیق است تخلف بشود روشن است اما آب وضعش دقیق نیست یک کمی در آن نمک باشد آب یک کمی زیاد زیاد بشود میشود شور دیگر آب به آن نمیگویند یک کمی خاک باشد میشود گل به آن آب نمیگویند کم باشد میشود این چیزی ندارد که عرف و لذا بنده همیشه عرض کردم که مفاهیم عرفی یک مشکلی دارد که مثل یک دایرهای میماند که نقاط وسطش مرحلهی وسطش روشن است اطرافش هر چه دورتر برود تاریک میشود مفهوم آب هم همین طور است یک مصادیقی در وسط هم روشن است که آب است یک مصادیقی هم روشن است که آب نیستند مثل گل یک مصادیق دیگری در این وسط قرار میگیرند تاریکند کل مفاهیم عرفی همیشه این مشکل را داریم هیچ فقیهی نیست با این مشکل روبرو نشود حالا بحث در این است از نظر قانونی یعنی دو تا بحث پیش میآید در اینجا یک عرفی مثلاً احل الله البیع و حرم الربا خوب دقت کنید یک حلیت به بیع خورده یک حرمت به ربا خورده یا سألته عن بیع فلان قال حرام سحت یک بحث بحث عرفی میآید که در نظر عرف معنایش چیست یک بحث این است که بگوئیم نه ما اینجا خیلی دیگر دنبال عرف نمیرویم چون حرام یعنی منع حرامٌ ممنوعٌ ولکن در اینجا منع مراد از منع منع قانونی است و لذا شبیه این بحث هم در جای دیگر هم میآید اصولاً در ابحاثی که در اصول و فقه کاربرد دارد همیشه شما با این یعنی غالباً مگر الفاظ خاصی است غالباً با این مشکل روبرو هستیم مثلاً و خیال نکنید جدیده است شاید خیال بکنیم مثلا مرحوم نائینی فرموده که صیغهی افعل دلالت بر وجوب نمیکنه صیغه افعل دلالت بر اصل طلب میکنه مثلاً وجوب را به حکم عقلا در میآوریم این حرف سید مرتضی در ذریعه هم دارد هزار سال قبلاً گفتند چیز تازهای نیست وقتی تحلیل صیغهی افعل کردند این دو تا بحث میآید یک تحلیل لغوی و عرفی عرف چه میفهمد؟ دو تحلیل قانونی خوب دقت فرمودید؟ وقتی گفتیم بیع حرام دو تا تحلیل میآید یکی عرف بسیط چه میفهمد خب طبعاً میدانید عرف بسیط یک اقتضاءات خودش دارد مقدمات خاص دو عرف قانونی وقتی در قانون گفتیم مثلاً خریدن فرض کنید کالا از آمریکا حرام است این خریدن یعنی چه؟ که خود این لفظ خریدن بیع خریدن مسمای عقود چیست؟ تا وقتی میگوئیم حرمت الإکتساب یعنی چه؟ حرمت البیع یعنی چه؟ حرمت الاجاره اجاره دادن شما برای مثلاً فرض کنید مثلاً به گروههای محارب حرام است شما حرام است خانهتان به گروه محارب اجاره (بدین ) این یعنی چه؟ حرام است یعنی اگر شما اجاره دادید در آن پول تصرف نکنید حرام یعنی این یعنی مصرف آن پول حرام است کجا این این حرمت در حقیقت این لذا بحثش به این صورت باید مطرح بشود مسمیات عقود و معاملات و ایقاعات چیست لفظ بیع چیست؟ یک دو اگر لفظ بیع حدودش معین شد وقتی حرمت به آن میخورد چیه؟ ممکن است مثلاً بگوئیم مسمیات عقود عبارت است از خود انشاء است بعت اشتریت اما وقتی حرمت به آن میخورد میگویند بیع حرام است نه اینکه بعت اشتریت حرام بعت اشتریت چیزی نیست که حرام بشود چیز دیگری حرام است این بحث را شیخ در اینجا مطرح کرده و بحث مفیدی است انصافاً در این بعد از شیخ هم نظراتی بیان شده بر ایشان اشکالاتی شده و نظراتی بیان شده که انشاءالله و پس بنابراین چون من یک مقداری بحث ؟؟ 21:08متوزل شد عرض میکنیم نظر شیخ روی حرمت الاکتساب است و ظاهراً مراد ایشان حرمت اکتساب به عنوان حرمت تکلیفی و و اما خود نقل و انتقال خود تصرف را ایشان محور حرمت اکتساب نمیداند خود مرحوم شیخ این تصرف را که مثلاً شما نمیدانید تصرف بکنید نه از آثار فساد معامله است ربطی به حرمت اکتساب ندارد ربطی به حرمت بیع ندارد اما ما معتقدیم که خب غیر از این میخواهیم تحلیل بکنیم البته این توضیحات بیشترش را بعد عرض خواهم کرد الان فقط در حد وضوح مطالب عبارت الان ما در حقیقت بیاییم اول مسمیات عقود و ایقاعات را مشخص بکنیم نکاح یعنی چه؟ طلاق یعنی چه؟ فطر یعنی چه؟ وقف یعنی چه؟ یعنی بعبارة اخری چون این مفاهیم عرفی هستند از یک طرف حتی اگر عهدهاش تسامحاتی دارد شرعی قانونی اصلاً وقتی میگوئیم آقا بیع شما حرام است یعنی چه بیع شما حرام است؟ این چیست مراد از بیع خب ببینید آن که ما تصور میکنیم ابتدائاً یک تصور موضوعی بکنیم تا برگردیم به مرحلهی تشخیص دقیقش ما متصدی میشویم فرض کنید بر میداریم بلا نسبت شراب را میبریم بازار که بفروشیم تصدی ( می کنیم ) چه کسی این شراب را میخرد؟ ارزش میذاریم معامله میکنیم این هم گاهی عرفاً میگویند دارد میفروشد دارد میفروشد دو مرحلهای است تعیین قیمت میکنیم با مشتری معین میکنیم این قدر قیمتش سه آن مرحلهای است میگوئیم بعت و اشتریت انشاء عقد میکنیم دیگر حالا به نحو معاطات با فعل است یا با لفظ است انشاء عقد میکنیم چهار قبض و اقباض میکنیم تسلیم و تسلم میکنیم بگوئیم مثلاً حرمت یعنی این اینجایی این اسمش نه اینکه حرمت اصلاً بیع یعنی این آن که گفت بعت اشترت این بیع نیست چه موقع میگویند این آقا فروخت؟ پول دیگری بگیرد کتاب به جایش بدهد اصلاً دربیع آن تسلیم و تسلم است خوب دقت همان که شما تسلیم و تسلم میکنی این اسمش بیع است میگوید فروخت فروختن کتاب پولی را میگیری این مرحلهی چندم شد مرحلهی آخر هم تصرف شما در آن است پول بر میدارید با آن کار میکنید این کتاب را میگیرید میخوانید پس اگر دقت بکنید ما یک مراحلی داریم بنای علما بیشتر به این است بیع دارای دو حقیقت میشود یکی به لحاظ سبب همان بعت اشتریت است یکی به لحاظ مسبب یعنی آثاری که میآید قبض و اقباض و تسلیم و تسلم و بعد هم تصرف به کار بردن و اتلاف کردن و خوردن و خوابیدن و الی آخر کارهایی که آدم با آن انجام میدهد حالا باید دید اولاً مسمیات این عقود چیست این یک دو باید دید اگر حرمتی به این عقود خورد حرمتی به بیع خورد معنای چیست؟ تا حالا ما در اینجا یک رأی را نقل کردیم و آن رأی مرحوم شیخ حرمت اکتساب حرمت بیع به معنای حرمت نقل و انتقال به قصد ترتب اثر و اما اگر به قصد ترتب اثر نباشد نمیخواهد در این شراب تصرف بکند این دیگر دلیلی بر حرمتش نداریم آنچه که ما داریم آنجایی است که به قصد ترتب اثر که استعمال بکند مصرف بکند به این عنوان و الا ما دیدن مگر از باب تشریع مرحوم شیخ این طور فرمودند خب اشکالات به این کلام ایشان شده بعضی اشکالات مشترک الورود چند نفر گفتند به جای اینها ولی یکیش هم آقای خویی دارند دیگران یکیاش این است که ادلهی حرمت بیع اطلاق داره شما قصد بکنید نکنید آن دلیلی که میگوید ثمن الخمر سحت آن دلیلی که میگوید لا تبع الخمر آن دلیل قطعاً اطلاق دارد یعنی اصلاً این نقل و انتقال انجام نمیشود نقل و انتقال چه شما قصد ترتب اثر بکنید چه قصد ترتب اثر نکنید اصلاً قصد نمیخواهد اگر کسی شراب را فروخت نه شراب به طرف مقابل منتقل میشود نه پول به طرف این یکی منتقل میشود هیچ نقل و انتقالی انجام نمیشود قصد ترتب اثر هم در آن دخیل نیست اطلاق دارد مثل اینکه فرض کنید میگوید مهر البغیه سحت پولی که انسان از نستجیر بالله به فاحشه ای میده به زانیه میده این سحت است خب این اطلاق دارد این به عنوان زنا اطلاق دارد فرق نمیکند حالا مثلاً فرض کنید به اینکه این اطلاقش این است قصد توسل ؟ کرده باشد ترتب اثر محرم یا نه اصلاً ترتب اثر هم نکرده به عنوان فحشا پولی را به زنی به عنوان مهر بدهد ولوی فحشای خارجی هم محقق نشود ترتب اثر نباشد آن پول حرام است نمیخواهد ترتب خارجی باشد و لذا این از عجایب کار شیخ قدس الله نفسه است که قصد ترتب اثر را دیده توجیهی که برای کلام شیخ شده رضوان الله تعالی علیه شاید نظر مبارک ایشان به آن قسمی از معاملات محرمه باشد که دنبال ترتب اثر است عنوان پیدا میکند خودش به نفسه حرام نیستند مثلاً من باب مثال خود شراب به نفسه ببخشید فروختن انگور به نفسه حرام نیست اما یک انسانی است میگوید این انگور را شما به من بدهد من از آن یک شراب نابی درست میکنم و راه هم فرض کن منحصر به این باشد این جا اینجا ترتب اثر میخواهد یعنی اینجا اگر انگور را به عنوان انگور فروختید این حرام نیست اما انگور فروخت که شراب کند این حرام است چرا؟ چون مفروض این است خود عمل فی نفسه حرام نیست با ترتب یک عنوان جدید با تعنون بعنوان جدید حرام میشود مثلاً مقدمهی حرام است اعانه بر اسم است اگر یا از باب مقدمه یا غیرش یک عنوانی پیدا میکند اگر آنجا عنوان پیدا کرد بله چون خود معامله مثلاً بیع سلاح و أعداء دین و به عنوان تقویت آنها درست نیست نه خود بیع سلاح والا اگر فرض کنید کما اینکه روایت هم داریم انشاءالله خواهد آمد که مثلاً این اعدایی که ما داریم فرض کنید مثلاً یک دشمنی مثل روسیه داریم اما خداوند به وسیلهی اینها یک دشمنی مثل اروپا دفع میکند من باب مثال که اگر سلاحی به این داد برای دفع یک دشمن است این فی نفسه که حرمت ندارد دادن سلاح به دشمنان دین به عنوان تخریب اسلام و تخریب دین و تقویت کفر حرام به غیر این عنوان که عنوان ندارد و چون عنوان عنوان تقویت است و لذا حکم تابع عنوان تقویة الکفر است اجارهاش هم درست نیست نه اینکه بیع خاص بیع باشد و اگر تقویة الکفر نباشد بیعش هم درست است اجارهاش هم درست است انشاءالله ما در بحث بیع الصلاح لأعداء دین خواهیم گفت که اصلاً در این طور مباحث بحث فقهی هم به نظر ما روشن نیست چون بیع السلاح لأعداءاز مسائل مهم حکومتی است تابع حکومت است باید آن شرایطی است که حکومت ببیند طبق اشاراتی به صلاح دولت اسلام هست و انشاءالله آنجا عرض خواهیم کرد این است که مثلاً گفتند سپر اشکال ندارد بفروشید اما شمشیر نفروشید وسائل دفاعی اسلحهی دفاعی اشکال ندارد اما اسلحهی هجومی اشکال دارد هیچ فرقی نمیکند دفاعی و هجومی یکی است هیچ فرقی نمیکند اصلاً آن مسئله حکم اولی ندارد مثلاً آن مسئله تابع احکام حکومتی است سلاح به اصطلاح جزء ابزارهای استراتژیک و به اصطلاح جزء ادوات استراتژیک و راهبردی حساب میشود این طور نیست که فقط حکم اولی نگاه بکند انشاءالله عرض خواهیم کرد که در مکاسب محرمهی مرحوم استاد این راه آمده و بهترین راه هم همین است که اصلاً بیع سلاح را از دائرهی فردی خارجش بکنید در دائرهی حکومتی قرارش بدهیم و طبعاً گاهی اوقات سلاح است که شمشیر فروخته میشود گاهی اوقات موشک فروخته میشود گاهی اوقات الان حتی سپر هم فروخته نشود آن طبق صلاح دیدی است که حاکم میکند و باز حکم حکومتی پیدا بکند اگر هم حکومتی نیست فرد هست باز هم دنبال همان عناوین است یعنی دنبال آن عناوین که عرض کردیم کیف ما کان حالا من وارد آن بحث نشوم پس بحث تعبیر اول من دیگر وقتم دارد تمام میشود معنای حرمت معامله این است البته عرض کردم مرحوم شیخ خود اکتساب یا معامله را معنا نکرده و اما مرحوم استاد قدس الله نفسه
- شاگرد: این نقل و انتقال و اینها 30:12؟؟؟( ظاهرا به مسبب یا مسببات ) به کرات هست
- استاد: ظاهراً به مسبب بیشتر میخورد بله و اما مرحوم استاد چون میخواهم عبارت ایشان را بخوانم بله مرحوم استاد بله میفرمایند من از مصباح الفقاهه میخوانم تو کتاب دیگری هم چاپ شده از مکاسب ایشان در جلد اول صفحهی 30 و الذی یقتضیه النظر الدقیق انما یکون موضوعا لحلیة البیع ببینید اکتساب نگفتند ایشان بیع آوردند بعینه یکون موضوعا لحرمة البیع بحث حرمت شامل حلیت داریم احل الله البیع بیان ذلک ان البیع لیس عبارة عن الانشاء الساذج انشاء ساده مراد ایشان از انشاء ساده یعنی که لفظ بگوئیم اعتبار نباشد مرحوم استاد خلافاً للمشهور معنایی که از انشاء دارند انشاء را ابراز اعتبار نفسانی میدانند یعنی اگر ما به لفظ ابراز بکنیم بگوئیم بعت و اعتبار نفسانی نکردن ارزش ندارد اگر اعتبار نفسانی کردیم در خودمان در قلبمان در فکر خودمان گفتیم این کتاب برای شما باشد در قبال 100 تومان این هم ارزش ندارد آن اعتبار نفسانی باید ابراز بشود پس هر دو باید باشد ابراز و اعتبار ایشان بعد از اینکه این را میفرمایند که ابراز ساده انشاء ساده نیست سواء کان الانشاء بمعنی ایجاد المعنی فی اللفظ کما هو المعروف و ان کان اظهار ما فی النفس و ؟؟ 31:33 اعتبار کما هو المختار عندنا الی ان قال و لا ان البیع عبارة عن مجرد الاعتبار النفسانی من دون ان یکون له مظهر و الا لزم ....
- شاگرد: سلاح مگر؟؟؟ ( بین اتصال ندارد ) بیع ندارد اکتساب ندارد
- استاد: نه ایشان بیع دارند و الا بله بعد از این بله بل حقیقۀ البیع عبارة عن المجموع المرکب من ذلک الاعتبار النفسانی مع اظهاره بمُبرز خارجی سواء تعلق به الامضاء من الشرع و العرف ام لم یتعلق بل سواء کان فی العالم شرع و عرف ام لم یکن و اذاً فذلک المعنی هو الذی یکون موضوعا لحرمة البیع و هو الذی یکون موضوعا لحلیته و هکذا الکلام فی سائر.. پس مراد از حلیت و حرمت همان سبب میخورد که انشاء باشد به انشاء ابراز حالا میخواهد قصد توسل بکند یا نکند قصد حرام بکند یا نکند هیچ چیز نمیدانیم این خلاصهی رأی مرحوم استاد رحمه الله فردا بقیهی آراء را هم متعرض میشویم. «و صلی الله علی محمد و آله» (صلوات).