مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 1400-1401 » فقه دوشنبه 1400/9/1
- مکاسب 1402-1403 » فقه شنبه 1402/11/14
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 99-1398 » فقه شنبه 1398/9/23
- اصول 95-1394 » اصول دوشنبه 1394/9/30
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/11/11
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1385-40
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث درباره آياتی بود که متعرض عنوان ميته شدند و تا حالا حدود چهار آيه خوانده شده يکی از آيات در سوره نحله شانزدهمين سوره قرآن، در سوره مبارکه نحل آيه 115 بلی اين آيه هم تقريباً شبيه آيات سابقه، آيه 114 فکلوا مما رزقکم الله حلالاً طيباً و اشکروا نعمة الله ان کنتم اياه تعبدون انما حرم عليکم الميته و الدم اينجا هم به عنوان تحريم ميته و لحم الخنزير، و ما هل لغير الله به، عرض کرديم در دو سه مورد از قرآن همين طوریه اهل لغير الله به و در يک مورد اهل به لغير الله، کلمه«به» قبل از لغير الله ذکر شده من در بحث های سابق در تحليلات لغوی عرض کردم از مجموع هم تحليلاتی که علما دارن علمای لغت بيان معانی و غيره و فقه اللغة و شواهد عرفی هم مؤيد اين مطلبه اين که کيفيت ذکر تأثير داره به عنوان يک قرينه سياقی چون قرائن گاهی لفظی هستند گاهی سياقی هستند به لحاظ لفظی خوب فرقی نمی کنه اهل لغير الله به، اهل به لغير الله، از لحاظ لفظی هردو يکی اند، يعنی يکی اند به لحاظ اين که الفاظی که آورده شده اگر اختلافی در اينجا هست به لحاظ سياقه، اختلاف سياقی است که يکی مقدم شده مؤخر اصولاً تقديم و ذکر کردن يک نوع اعتناء و اهتمام به آن است يا به اصطلاح اهل معانی و بيان يک نوع تأکيده، آن وقت وقتی که بعد اهل کلمه لغير الله آمده يعنی تأکيد بيشتر شده روی جهت غير خدا بودن اما اگر بعد از اهل به آمده تأکيد بيشتر رو خود آن حيوان شده چون ما کنايه از حيوانه ديگه، ما اهل به، و لذا می تونيم اين طور مثلاً فرق بگذاريم در آنجای که اهل به آمده بيشتر تأکيد روی خود حيوانه، روی خود حيوانی است که اسم بت واصنام بر او برده شده اما در آنجای که اهل لغير الله، بيشتر اونی که محط نظره که ذکر شده عنوان غير الله بودن است، و عنوان غير الله بودن تقريباً جنبه ای علّی داره مثل تعليق الحکم علی الوصف مشعر بالعلية شبيه تعليق حکم بر وصفه، وصف اصطلاح نيست شبيه وصفه يک نوع تعليقه، يعنی اهل لغير الله بيشتر بيان نکته می کنه، اما در اهل به لغير الله بيشتر نظر به خود آن حيوانی که به اصطلاح در مقابل بت سربريده شده فمن اضطر غير باغ و لا عاد، عرض کرديم باغ را به معنای باغی به معنای باغی گرفتن به معنای به اصطلاح چيز هم گرفته اند به معنای کسی که مثلاً بخواهد برای لذت مثلاً گوشت ميته را بخوره، عادی هم به معنای آن مقدار، و به معنای مقدار لازم هم گرفتن، عادی را به مقدار تعدی را گرفتن جوری ديگه هم معنا کردن، حاج آقا اضطرار به همه می خوره يا به ميتهای تنها؟ به همه می خوره لحم خنزير هم و ان الله غفور رحيم، اين ديگه فلا اثم عليه اينجا نداره، داره فقط فان الله غفور رحيم، فقط علتش را داره، خب اين آيه هم مثل آيات سابقه و الکلام فی هذه الآيه کالکلام فی الآيات السابقة، ديگه چيزی ديگه ای نداره از جمله آياتی که در اين جهت باز در باب ميته آمده در بلی معذرت می خواهيم اين آياتی است که در ميته وارد شده انصافاً اگر ما باشيم اين مجموعه آيات خب تعليق به اصطلاح تحريم تعلق به کل پيدا کرده يعنی اين را نمی شه انکار کرد اجمالاً که تحريم متعلق شده به کل و اما اين که به خصوص لحم فقط در خنزيره، آن در ما اهل به لغير الله دوتا احتمال هست عطف بر خنزير باشه عطف بر خود ميته باشه و دم باشه به اصطلاح آن دو احتمال در او داده می شه از اين که از آيات مبارکه اجمالاً در مياد تحريم ميته اين جای بحثش نيست البته در بحث های اصولی در معالم هم حتماً در ذهن مبارک هست در بحث مجمل و مبين بنا اصوليين اين بوده که يک عده از مجملاتی را که کثير الدوران است در فقه متعرض بشن يکش همين تحريم که متعلق به اعيانه مراد چيه، و اين اختلاف از قديم هم بوده که آيا نسبت به ميته، مطلق انتفاعه يا خصوص مسأله اکله، عده ای از شواهد در آيات نشان می ده که خصوص اکله اما احتمال مطلق هم وارده اين راجع به اين قسم.
اما راجع به انتفاع به ميته يا ميته ای که حالا نفس سائله داره يا نداره يا آن خصوصيات مأکول اللحم هست يا مأکول اللحم نيست، اين خصوصيات تماماً از سنت و روايات استفاده شده، اهم موضوعی را که عامه در اين جهت دارن يعنی زمينه بحث را می خواهم عرض بکنم يک داستانی است که يک گوسفندی حالا به خاطر لاغری مرده بوده، آنها ميته حسابش کردن، پيغمبر فرموده بودند که چرا اين را ول کرديد، انداخته بودند، حالا آن شرحش را بعد توضيح می دهم حالا اجمالش را عرض می کنم، حضرت فرمودند که چرا از اين استفاده نکرديد هل لم تفعتم، هل لم تفعتم يا هلا انتفعتم بها، گفتن که اين ميته است پيغمبر فرمودند انما حرم اکلها، ميته اکلش حرامه، هل انتفعتم باهابها، اهاب در لغت عرب پسته، و البته باز هم اين مسأله هم در خود لغت هم اختلافی شده که آيا مطلق پسته يا پست قبل از دباغی، پست حالت تری خودش را که داره آن وقت بهش اهاب می گن اما اگر دباغی شد بهش شم میگن، شم با فتح شين و تشديد نون شَم، و قروه قروه هم که عبارت از به اصطلاح همين که به دوش می اندازن چيه، مشکل علی ای کيف ماکان اين داستان نقل شده در کتب اهل سنت و مفصل يکش اين مسأله هست يکش مسأله ای معروف ديگری است راجع به تأثير دباغ دباغی به اصطلاح آن ها به اسانيد متعدد نقل کردن که پست با دباغی پاک می شه اگر هم به فرض نجس بوده مثل پست ميته اين پست با دباغی پاک می شه اين دو تا مسأله که حالا من روايتش را می خوانم و سخت اين مسأله در اهل سنت معرفت الآراء شده سخت يعنی نه اين که حالا خيال کنيد خيلی عادی و اين واقعاً تعجب آوره حالا من بعد در مقام جمع عرض می کنم و از طرف ديگه هم باز خود اهل سنت در کتب خود شان به اسانيدی که حالا معروف بين شان شايد صحيح هم باشه، نقل کردن که پيغمبر يک ماه، چهل روز يا مثلاً دو ماه، يا چند روز قبل از وفات شان نامه نوشته بودن به جهينه از(45/ 8) معروفه، و در آن نامه فرمودند لاتنتفع من الميتة باهاب و لا اثر، يا لا تستمتعوا آن متن هم مختلف نقل شده، به هر حال شخص به نام عبدالله ابن اُکين، اين عبدالله ابن اکين يکی از افراد عادیه از جهينه شأنی از شئون نداره يعنی نه اين که از علما و بزرگان و حالا بعدها مثلی که کوفه آمده بود ازش تعبير کرد الشيخ الزاهد و جزو به اصطلاح امروزيای به اصطلاح آن روز حزب عثمان از کسانی بود که خيلی نسبت به عثمان اظهار ناراحتی می کرد و تعجب اينه که با عبدالرحمن ابن ابی ليلی رفته بود که اين جزو اصحابی يعنی جزو علويها حساب می شد حزب علی عليه السلام علی ای کيف ماکان اين عبدالله ابن اکين، در زمان رسول الله به احتمال بسيار قوی حتی شايد رسول الله را هم نديده، حديث نداره ايشان از رسول الله می گه در جهينه بودم غلامی بودم جوانی بودم نامه رسول الله آمد اين طور توش نوشته بود، لذا اهل سنت هم روايت او را که قبول کردن به خاطر همان قاعده معروفی که کل صحابي عدل، و الا راجع به ايشان يک مقامی يک شأنی يک علمی يک فضلی در همان زمان تحمل روايت چيزی برای ايشان نقل نکردند، آن روايت ايشان اينه که لاتنتفع من الميتة باهاب و لا عصب، اهاب که عرض کردم پسته، عصب همانی است که الآن هم در زبان فارسی هم(15/ 10) و عصب و به اصطلاح می گن رباط، استخوانی اونی که دوتا استخوان را بهم وصل می ده، در مفصل استخوان به قول عربها دقيقاً تعبيرشانه طنابهای که حالا ماها رباط هم می گن رباط های که استخوان ها را به هم ربط می ده، از او تعبير به عصب می کنن، اما او در اينجا معنا نمی ده، بی معناست يعنی عصب به اين معنا فکر نمی کنم باشه در کتب آمده که در مثل نهاية ابن اثير و ديگران نقل کردن از بعضی از اهل يمن چون يک روايتی هم داره که پيغمبر به يک نفری فرمودن برای حضرت زهرا يک قلادة از عصب بخره، قلاده گردنبند، آنجا نوشته عصب را من از بعضی اهل يمن پرسيدم گفتن عصب پيش ما يک نوع ماهی دريايي است يک نوع حيوان دريايي است که دندان او سفيده مثل دندان مثلاً فيل اما آن کوچکه سفيده از آن می گيرن سراخ می کنن آن وقت گردنبند درست می کنن فرض کنيد مثلاً مثل همين گردنبندهای که از مرواريده يا مثلاً چيزای ديگه هست اين معلوم می شه آن حيوانی که در دريا بوده اين در دهانش مثلاً يک سفيده مخصوصی داشته برای گردن زيبايي بوده مثلاً يک چيزی اين جوری حالا من احتمال می دم شايد عصب مجازاً اطلاق شده بر استخوان های معين ميته شايد بعضی از استخوان های حيوان را می گرفتن برای مثلاً فرض کنيد يا روغن گرفتن يا مصرف کردن يا همين گردنبند درست کردن ظاهراً عصب در اينجا شايد به معنای استخوان باشه(54/ 11) مراده، خيلی بعيده مراد آن عصب معروفی باشه آن خيلی بعيده يعنی آن چيزی نيست که خصوصيت داشته باشه مگر اين که بگيم مثلاً مثل ماهيچه بوده يعنی عصب ماهيچه، مثلاً حيواناتی که ميته بوده لااقل ماهيچه اش را استفاده می کردن بقيه اش ول، شايد مثلاً علی ای لفظ عصب هم در اينجا يک کمی تعجب آوره وجودش اين راجع به حديث اهل سنت اجمالاً بخش های ديگرش را ديگه ندارن يعنی آن قسمتی که الآن درش دارن اينه، راجع به قسمت های ديگر هم چيزی ندارن، راجع به سحت هم خود اهل سنت عده ای از روايت سحت دارن که ما هم داريم اما در روايات آنها ثمن الميتة سحت من نديدم تا حالا سحت دارن سه چيز نقل کردن لکن توش ميته نيست، انواع سحتی که در روايات عامه من ديدم تا آنجای که حالا چون اين مسأله يک مقداری ريشه های طول و درازی داشته من ولو يک مقدار وقت آقايون را می گيريم لکن به مقداری که ديگه تمام ريزه کاری هايش را بگيم، متون مختلف اين قصه را می خوانم تا ببينم مطلب پيش اهل سنت چه جور درد سر آور بوده دوتا مطلب عرض کردم در اينجا هست اين دوتا دوتا مطلب مستقل اند لکن با همديگه ربط دارن، البته مطلب ديگری هم هست اما آنی که الآن خيلی مهمه، يک مطلب اينه که اصولاً پست با دباغی پاک می شه حالا اين تا چه مقدار در خصوص ميته است ميته ای که حرامه، و لذا حتی مطرح کردن که اگر پست انسان را کندن خب سابقاً يک از کارها پست آدم می گفتن بکنن ديگه توش پر از کاه می کردن حالا اين پسته دباغی کردن، البته بعضی شان نوشتن که پست آدم دباغی نمی شه پست های ديگه دباغی می شه، ببنيد سنی ها تا اينجا هم بحث های مفصل پيش کشيدن اين دباغی قدر متيقنش در ميته است يک بحث که اين معلوم می شه که اگر دباغی نشه نجسه و عرض کرديم از آيات خود قرآن کريم هم رجس اطلاق شده بر ميته رجس، بر ما اهل به لما ذکر عليه اسم الله، غير الله، بر او او فسقاً اهل به لغير الله، او برش فسق اطلاق شده بر ميته رجس اطلاق شده، اين يک بحث، پس بحث اول طهارت پست با دباغی حالا اين چه حدوديه آيا سگ را هم شامل می شه سگ و خوک را هم شامل می شه نمی شه، چه قسمت هايش را حالا بعد عرض می کنم اين يک بحث، اين آيا مثلاً شامل جلود سباع هم می شه جلود سباع هم نجس هستند نيستن الی آخره، بحث دوم در خصوص جلد ميته لاينتفع بشئ لاينتفع من الميتة بجلد باهاب و لا عصب، حالا من احاديث را بخوانم اين احاديث را از کتاب نصب الراية، مال حافظ زيلعی به اصطلاح، انصافاً اين کتاب نصب الراية مخصوصاً آقايونی که خيلی مايل اند در احاديث اهل سنت ياد بيگرن بحث های مناقشات علمی آنها را سندی شان را و کارهای فنی حديث شان اين کتاب خيلی نافعه، تقريباً تقريباً فقط متأسفانه کتاب ناقصه يعنی خصوص احاديثی که در کتاب هداية مرقينانی کتاب هداية عرض کردم چند بار مثل کتاب شرح لمعه پيش ماست الآن هم اهل سنت زاهدان حتی تو همين سنی های که در قم درس می خوانن همين هداية مرقينانی ولو حنفیه مرقينانی لکن اين به عنوان يک کتاب متن فقهی مورد قبول بين اهل سنت واقع شده خيلی هم شرح داره شرح و حاشيه و شرح و خيلی از اين جور چيزها داره غرض يک کتاب متن بسيار خوبی است انصافاً متن خوبی است تو فقه حنفی البته البته خوبش خيلی دقيق نيست به نظر ما بد نيست يک متن موجز و جمع و جوريه و الا متن کتاب مغنی به نظرم از او بهتره حالا آن بحث ديگری است آن وقت اين زيلعی، حافظ زيلعی خصوص احاديثش را استخراج کرده نصب الرايه در احاديث الهداية اين کتاب را الحمدلله در قم هم افست کردن موجوده بسيار کتاب نافعيه انصافاً فوق العاده نافعه، فوق العاده لولا اين که کمه، و الا اگر کل احاديث بود تقريباً تقريباً می شه گفت نود درصد مصادر را استيعاب کرده هر حديثی را که آورده با اسانيد متعدد و متون متعدد و چيزی در حدود نود درصد مناقشات را هم داره، که چه گفته که چه گفته، انصافاً کافی کامل کامل نيست می شه هنوز برايش مستدرک نوشت اما خيلی نسبت به بقيه کتاب ها خوبه خيلی کتاب نافعيه، البته خودش بالاخره سنی حنفی متعصبی هم هست يک جاهای هم از حد و حدود خودش خارج شده تو مناسبتی همين جلد اولشه که پيش منه، در حديث بسمله، مثلاً می گه احاديث ضعيفه مثل حديث غدير با اين که بزرگان اهل حديث آن را صحيح می دانن خب اين از لا طائلات اين کتاب هست که نوشته حديث غدير ضعيفه، علی ای کتاب حديث غدر را حتی مثل ابن کثير که سنی شامی متعصبه انصافاً يک فرد متعصبيه ابن کثير ايشان تصحيح می کنه حديث را و از اين معاصرين ما مثل اين کيه البانی که به قول(21/ 17) جزو بزرگترين حديث شناس وهابی حساب می شه آن هم حديث غدير را تصحيح می کنه اين کتاب تصحيح نمی کنه اين از اشتباهات اين کتابه، علی ای کتابی است نافعه فوق العاده نافعه من از جلد اولش دقت بکنيد حضرات اهل سنت بحث جلد ميته را در ابواب متعدد آوردن يک جا نياوردن خود بخاری به يک مناسبتی آن حديث آن حيوانی که ميته بوده در دو سه باب آورده به هر مناسبتی حالا من نمی گم لکن معظم شان در کتاب طهارت آوردن خوب دقت می فرماييد ماها در کتاب اطعمه و اشربه آورديم حالا بعد می خوانيم احاديث خودمان، مرحوم صاحب وسائل تو اطعمه آورده اما در کتب اهل سنت معظم اهل سنت بحث جلد ميته و اين خصوصيات را به خاطر اين که جلد ميته پست ميته با دباغی پاک می شه تو کتاب طهارت آوردن، بلی کتاب نصب الرايه جلد1 صفحه 115 به بعد چون عرض کردم اين بحث بسيار بحث مفصلی است بين اهل سنت مثلاً خود همين کتاب از صفحه 115 تا صفحه 122 هر صفحه احاديثش را استخراج کرده و انصافاً هم خيلی قشنگ استخراج کرده نسبت به اين کتاب های ديگه که من ديدم بهتر استيعاب کرده اگر آقايون بخواهن ديگه استيعاب کامل بکنن و من نمی خوانم الآن چون واقعاً از بحث خارج می شيم بعد هم مناقشات کرده که مثلاً اين را که گفته صحيحه که گفته صحيح نيست و بحث های لطيفی داره انصافاً نوشته قال عليه السلام اين متن کتاب هدايه مرقينانیه ايما اهاب اين متن دو جور نقل شده حالا آن بحث ها را که فرق بين اين دو متن چيه، فعلاً ما ديگه آقايان خودشان مراجعه کنن، ايما اهاب دبغ، فقد طهر اين يک متنه، اذا دبغ الاهاب فقد طهر، اين متن دوم در مسلم هم آمده اين متن اول نيامده، ايشان داره که اين متن هم از طريق ابن عباس آمده و هم از طريق ابن عمر، عرض کنم راجع به ابن عباس در اين قصه خيلی صحبت شده حالا من يک کمی روايتشه بخوانم بعد تعليقات را هم بگم ديگه من اسانيد را نمی خوانم مثلاً از نسائی نقل کرده از ترمزی نقل کرده، عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله عليه و آله ايما اهاب دبغ فقد طهر دباغی بشه پاک می شه، آن وقت ترمزی گفته حديث حسن صحيح اين بحث را من اينجا مطرح نمی کنيم، آقايون خودشان مراجعه کنن ترمزی يکی از خوبی هايش اين است که بعد از حديث غالباً تقويم می کنه ارزيابی می کنه حديث را گاهی می گه حسن، گاهی می گه صحيح، گاهی می گه صحيح حسن، گاهی می گه حسن صحيح، بحثی دارن خود سنی ها که آيا اين را قبول بکنيم نکنيم فعلاً جايش اينجا من نگم، بلی بعد اسانيدی را براش نقل می کنه الی آخر، بحث های ديگه اين مال عباس، يک صحبتی هم داره که يک فائده فنی داره فائده لطيفی است راجع به کتاب بيهقی که ربطی به ما نحن فيه نداره آقايون خودشان مراجعه کنن، و اما حديث ابن عمر را دارقطنی داره قال رسول الله بلی ايما اهاب دبغ فقد طهر و قال اسناده حسن، اين راجع به اين متن، اذا دبغ فقد طهر، اين متن، البته متون ديگر، ايشان به عنوان خودش احاديث الباب، اين حديث را باز ابن عباس نقل شده اين هم بخاری داره هم مسلم داره قال تصدق علی مولاة لميمونة بشاة ميمونه به اصطلاح همسر رسول الله است ام المؤمنين و خاله عبدالله ابن عباسه، عرض کردم ميمونه و خواهرش ام الفضل اين دوتا خواهر هستند يکی را به اصطلاح عباس عموی پيغمبر يکی عيال حضرت پيغمبره، ميمونه اين عبارت را هم الآن ما يک گيری داريم اين قسمت يک شاة يا يک گوسفند لاغری حالا مرده شده بعد پيغمبر فرمودن چرا از پستش استفاده نکردين اين به چندتا نسبت داده شده گاهی به خود ميمونه نسبت داده شده ام المؤمنين، گاهی به مولات يعنی کنيزکی داشته اين مال خود ميمونه نبوده مال کنيز ميمونه بوده و صدقه هم بوده يک گوسفندی از صدقه به کنيز ميمونه دادن مثلاً بخاری همين حديث را به يک مناسبتی چون يک بحثی هست که همچنانکه صدقه بر به اصطلاح اهل البيت حرامه بر موالی اهل البيت هم حرامه اين يک بحثيه مستقل تو بحث زکات الآن نمی خواهم وارد بشم اينجا اين شبهه پيش آمده که چطور اگر مولا و کنيزک ميمونه بوده ميمونه به خاطر اين که همسر پيغمبره صدقه برش حرامه پس بر کنيز او بايد هم حرام چطور تصدق علی مولاة اين را بخاری مثلاً به همين مناسبت تو آن باب آورده به اين مناسبت فماتت فمر بها رسول الله صلی الله عليه و آله و قال هلا اخذتم اهابها فدبغتموه فانتفعتم به، يکی از مشکلات اين حديث هم همين کلمه فدبغتموه است، تو بعضی از متونش داره که چرا از پستش استفاده نکردين، تو بعضش اين قيد را داره، خيلی خوب حالا اين حيوان مرده پستشه دباغی می کردين استفاده می کردين، فقالوا انها ميتة اين نشان می ده که ذهنيت عمومی هم اين بوده که اگر چيزی حرام شده همه اش حرامه ديگه فقالوا انها، به درد کار اصولی ما همين کار ما نحن فيه هم می خوره به اصطلاح قال عليه السلام انما حُرِّم اکلها يا انما حَرُم اکلها، دقت فرموديد از اين هم روشن می شه از جواب رسول الله اگر درست باشه که عرض متن در بخاری هست در مسلم هست از اين روشن می شه که نشان می ده که به اصطلاح در آيه مبارکه مراد اکله، و مخصوصاً با کلمه انما، غير از اکل ديگه مطرح نيست بلی اخرجه البخاری فی الذبايح، مسلم الطهارة، و روی دارقطنی بلی و متون ديگری، مثلاً در بعضی از متونش اين طوره انما حرم عليکم لحمها و رخص لکم فی مسکها، مسک همان پست حيوانه، پست حيوان را مسک می گن، و فی لفظ قال انما دباغه طهوره، البته در اين چاپ مسلم که حالا می خوانم به فتح تاء نوشته طهوره، من فکر می کنم طُهور باشه يعنی طهره به هر حال طَهور غير از طُهوره التراب احد الطُهورين انزلنا من السماء ماءً طَهوراً، لا صلاة الا بطُهور بضم تاء بخوانيد طهور عرض کردم خود طُهره مصدره، و عرض کردم به احتمال قوی لفظ عبری باشه چون در لفظ عبری هم طُهور داره الآن به جای طُهر با تشديد آمده يعنی با اشباع آمده عربی طُهر گفته می شه، به معنای طُهور می گه، و طَهور يا صيغه مبالغه است کما فيه يا احتمالاً اسم آلت باشه چون در لغت عرب هم فعول به معنای اسم آلت می آيد مثل وَضوء وضوء يعنی مايتوضأ به، سهور يا ما يتسهر به، طهور ما يتطهر به، بلی اين احاديث البته اين طور هست که از ابن عباس نقل شده حالا من آن نکته را بگيم ابن عباس در زمان رسول الله بين ده تا يازده سال عمرش بوده معروف اينه که در سال هجرت به دنيا آمده، و لذا احاديث ابن عباس عن رسول الله پيش اهل سنت غالباً مرسله، خيلی احاديث مسند کم داره يعنی احاديثی که خودش شنيده باشه يک وقت ديگه هم عرض کردم مراجعه بکنيد به کتب اهل سنت در بحث حديث مرسل يک بحثی دارن به نام مرسل الصحابی يکی از مثالهاش همين ابن عباسه، عرض کردم بعضی شان نوشته می کنن که ثابت ابن عباس عن رسول الله داشتيم هفت تاست شايد ده ها هزار حديث الآن از ابن عباس عن رسول الله است، می گن همانی که ثابت ثابته هفت تاست بعضی ها گفتن چهارتا بعضیا مثلاً يکی، بقيه اش ثابت نيست علی ای حال عده ای از احاديث ابن عباس عن رسول الله را می تونيم تاريخ هاش را اجمالاً بفهميم، اين حديث را مشکل اين حديث و حديث قبلی ايما اهاب دبغ فقد طهر(44/ 26) نمی دانم يعنی اين متون مختلف اهل سنت خيلی متونه با تمام اين اختلاف متون متأسفانه نمی تونيم بفهميم اين قصه کی شده بلی بعيد نيست بعد از ازدواج خاله اش ميمونه با پيغمبر باشه چون ميمونه جزو زن های متأخر پيغمبره، به نظرم در سال هشتم در به اصطلاح يا سال نهم سال هشتم به نظر من يا سال هفتم هفتمه احتمالاً ميمونه را گرفتن علی ای ابن عباس هم در آن وقت چيزی در حدود هفت سال داشته بين هفت سال تا يازده سال يک مشکل اين که حديث که من نتونيستم هنوز در متون مختلف و اسانيد متعدد و قصص مختلفه تاريخش را پيدا بکنيم(33/ 27) بلی حالا روشن شد مشهور ترين حديث مال ميمونه است حالا يک، دو باز روی البخاری از سوده زوج النبی اين سوده بنت زمعه عرض کرديم دومين خانمی است که پيغمبر گرفتن بعد از خديجه از زن های مکه است بعد از خديجه سلام الله عليه حضرت سوده را گرفتن و بعد از سوده هم عقد بر عايشه شد در مکه فقط همين دوتا بقيه همه در مدينه هستن سوده زوج النبی، قال قالت ماتت لنا شاة فدبغنا مسکها، آن پستش را دباغی کرديم ثم ما زلنا ننبذ فها حتی صارت شمناً، نبيذ يعنی توش به اصطلاح برای نبيذ در اينجا مراد همان به اصطلاح آبی است که درش خرما می انداختن، در روايات ما داره که نبيذ رسول الله اين نبيذی نبوده که شما می خوريد، که شراب خرمايي بود نبيذ رسول الله يعنی چون آب مدينه يک کمی بد مزه بود طعم خوبی نداشت پيغمبر صبح آب را که می گذاشتن مثلاً تو همين خيک، اين خيک بوده به صورت خيکی شده، تو هفت هشت ده دانه هم مثلاً خرما می انداختن شب اين را ميل می فرمودن يک کمی شيرين می شد آب طعمش عوض می شد اين ننبذ فيها به اين معناست يعنی تو اين آب مثلاً تو اين خيک خرما می انداختيم حتی صار شمناً تا اين که اين بعدها اين قدر پيش ما ماند تا کهنه شد، در بعضی از متون اهل سنت آمده که مثلاً اگر می خواهن آب هم بخورن بايد قديم باشه حالا شمن نداره قديم، گفتن قديم هم کمتر از هفت سال نمی شه مثلاً از احاديث ديگر می خواهم برای شما بگم که ببينيد چقدر اين مصيبت درست کرد، البته اينجا بازهم دباغ داره از احاديث اين که از ابی الخير اين هم مسلم، حالا احاديث درجه يکه، تمام اين احاديث هم در مثل بخاری و مسلم و اينها، قال رأيت علی ابن وعله اين از تابعينه، عبدالرحمن ابن وعله است به نظرم اگه اسمشه يادم نرفته باشه، اينجا داره اسمشه، بلی عبدالرحمن ابن وعله، وعله به فتح واو و سکون عين وعله بعد هم لام و آخرش هم هاء مدور به اصطلاح تاء منقوطه، فروه، فرو لباس پستی فمسسته، من دست زدم فقال ما لک تمسه چرا دست می زنه مثلاً قد سئلت ابن عباس فقلت ابن وعله می گه انا نکون بالمغرب مراد از مغرب همينی است که همين حدودی که ما الآن ليبی و الجزائر و مرکش اينها را می گيم، الآن مغرب در اصطلاح فعلی خصوص مراکشه، و اين که اينها معنای عام داشته، و معنا البربر و المجوس خيلی بعيده وجود زردشتی ها در شمال آفريقا، حالا خيلی عجيبه مگر اين که مثلاً در بعضی فتوحات ايرانی اينها آنجا رسيدن، بربر که خب واضحه آنجا هستند، هنوزش هم هستن، اما وجود مجوس در شمال آفريقا خيلی تعجب آوره واقعاً نعطی بالکبش قد ذبحوه، و کبش هم خب(34/ 30) فروش چندتا نر اينا ذبح کردند، و نحن لانأکل ذبائحهم خب يعنی مثلاً ميته صدق می کنه و يأتی بالسقاء، اما پستشه میارن سقا پسته پستی است که به اصطلاح الآن سقا هم می گن در زبان فارسی، همين های که خيک به اصطلاح پستی که خيک درست کردن يجعلون فيه مالماء و الودک، ماء که معلومه ودک چربيه، چربی را می گن ودک، در مقابل لحم و عسب و عصب و عظام والودک البته نقل شده در بعضی از نسخ يجملون فيه الودک، ودک يعنی چربی را تو آن آب می کنن تو آن می ريزند سابقاً عرض کردم لعن الله اليهود حرمت عليهم الشحوم فجملوها، جمل الشحم يعنی اذابها، آبش کرد اگر دنبه را آب بکنن می گن جمل، البته هم ثلاثی مجرد استعمال شده هم ثلاثی مزيد اجمل الشحم اين هم استعمال شده و جمل الشحم هم استعمال شده يجعلون فيه الماء و الودک، فقال ابن عباس قد سئلنا النبی عن ذلک، باز تاريخ نداره عرض کردم(47/ 31) باز مشکلش تاريخ نداره فقال دباغه طهوره، البته در اين مسلم که چاپ شده و پيش من هست و اينا هم خب انصافاً دقت دارن با فتح دو سه بار هم نقل کرده دباغه طَهوره، نوشته با فتح تاء لکن من احتمال می دم طُهوره باشه يعنی طهارتش، طهارتش به به آن است، شايد هم دباغ را آلت تطهير گرفته يعنی ما يتطهر به، باز حديث ديگر، در بيهقی داره ابن خزيمه در صحيح خودش قال عن ابن عباس قال النبی قال اراد النبی قد يتوضأ من سقاء اين هم تاريخ نداره فقيل له انه ميتة به رسول الله گفتن اين ميته است، اين خيکی که توش آب است اين ميته است فقال دباغه يزيل خبثه او نجسه او رجسه، از اين عبارت معلوم می شه که تمام ميته نجس بوده خود پست هم نجسه خوب دقت بکنيد دباغ مطهر آن است، و اين حديث هم گفتن صحيحه قال البيهقی اسناده صحيح و رواه الحاکم و قال هو صحيح باز از جمله روايات اينها در صحيح ابن حبان صحيح ابن حبان تازگی چاپ شده اين کتاب نصب الراية حالا اين نکته اش را عرض بکنم چند مصدری را ايشان ازش نقل می کنن که هنوز هم سنی ها ندارن اين جهت کتاب هم خيلی نافعه مثلاً ابن حبان تا حالا چاپ نشده خود ابن حبان الآن ترتيبش چاپ شده اونی که الآن چاپ شده در بازار ترتيب صحيح ابن حبانه، خود کتاب می گن نيست علی ای حال عن عايشه يعنی با سند صحيح قال قال رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم، دباغ الجلود ميتة طَهورها، يا طُهورها، خيلی عجيبه يعنی خيلی اسانيد، فقط يکی و دوتا و از بزرگان صحابه و همه صحيح الاسناد حديث ديگر ابوداود و نسائی و ابن ماجه و ابن حبان فی صحيحه، الی عن عايشه ان رسول الله صلی الله و آله امر ان يستمتع بجلود الميتة اذا دبغت، اين استمتاع را مساوی گرفتن با طهارت، بعضی جاها آمده طهارت بعضی جاها آمده استمتاع. حديث ديگه عن سلمة ابن المحبب اين از صحابه است عن جون ابن قتادة عن سلمة ابن المحبب اين هم وضع روشنی نداره چون اهل سنت تمام صحابه را عدول می دانن از هر مجهول الهوية هم نقل می کنن مجرد که صحاب باشه عن سلمة ابن المحبب ان النبی ضبط کلمه همين طوری است که عرض می کنم در کتب آمده البته محبِب هم ضبط شده بيشتر محبَب ان النبی صلی الله عليه و آله و سلم به بغزوة تبوک اين تاريخ داره دعی بماء من عند امرة حالا شايد هم تو راه بودن قالت ما عندی الا فی قربة لی ميتة، احاديث ابن عباس عرض کردم تاريخ نداره اين يکی تاريخ داره که قربه ای است که ميته است قربه همان خيکه مشکه، قال عليه السلام أليس قد دبغتها بکسر تاء دباغش نکرده قالت نعم، قال فان دباغها طهورها، روشن شد اين هم راجع به اين که اين هم عده ای در صحاح آوردن به اصطلاح اين هم اشکالش چون در خود جون اينها است الی آخر که وارد بحث سندش نمی شيم، باز در کتاب دارقطنی عن عايشه طهور کل اديم دباغه اديم پسته، باز از عايشه در دارقطنی قال رسول الله استمتعوا بجلود الميتة اذا هی دبغت، تراباً کان او رماداً او ملحاً او ماکان بعد ان يزيد صلاحه يا يَزيد صلاحَه به نصب بخوانيد اين بحث را هم خود اهل سنت مطرح کردن که مراد از دباغی که موجب طهوره چيه همين که بگذاريم خشک بشه اين هم دباغه دباغی يا بايد آن در زبان عرب يک نوع خاری بوده که بهش قرظ می گفتن با قاف قرظ با ظاد با ظاد به اصطلاح اخت الطاء، قرظ ببينيد ما بعضی از روات اهل سنت داريم قرظی اين نسبت به همين قرظه اين يک نوع خاره، اين خار را می گرفتن خشک می شد همان خاری است که ضرب المثل معروفی هم است که مرحوم شيخ هم در مکاسب داره، قطاط چيه اسمش؟(50/ 36) آن قطاط همين خاره اين غرض آن خارهای است که ازش جدا می شه اين قطاط آن وقت اين را می گرفتن اين خارک حالت ضد عفونی داشت يعنی نرمش می کردن رو پست می ريختن بيشتر راهی که عرب جاهلی به اصطلاح عرب در زمان رسول الله رسم شان بود که دباغی می کردن با قرظ بود با برگی به اصطلاح با پست انار ترش هم دباغی می کردن، لذا اين بحث را باز خود اهل سنت دارن مثلاً دباغی با نمک الآن خوب می دانيد عده ای زياد با نمک دباغی می کنن يا با خاکستر مثلاً يعنی به اصطلاح کاری می کردن که آن خشک بشه آن پست، چون تا تازه هست در معرض عفونته، شستن بعد روش يک چيزی می کنن که خشکش بکنن، خود خاکستر هم خشک می کنه خاکستر حالت خشکی داره آن وقت اين بحث را دارن که با چه ما اين را خشک بکنيم اين هم من بعد اشاره می کنم چون اين بحث پيش ما اصولاً معنا نداره اصلاً مطرحش نمی کنيم.
از جمله احاديث ديگه باز در کتاب دارقطنی از ابن عباس قال انما حرم رسول الله من الميتة لحمها فاما الجلد و الشعر و الصوف فلابأس به، باز حديث ديگر از ام سلمه زوج النبی تقول سمعت رسول الله صلی الله و آله يقول لا بأس بمسک الميتة اذا دبغ و لا بأس بصوفها و شعرها و قرونها، شاخ، جمع قرن شاخ، اذا غسل بالماء بعد حديث ديگه باز از ابن عباس خيلی عجيبه يعنی متون اين قدر زياده که آدم تعجب می کنه، اذا غسل بالماء؟ يعنی بشورنش پاک می شه، قل لا اجد فيما اوحی الیّ محرماً علی طاعم يطعمه علی کل شئ من الميتة حلال الا ما اکل منها، فاما الجلد و القرن و الشعر و الصوف و السن و(51/ 38) فکله حلال لانه لايذکی تذکيه در او تأثير نمی کنه، اين حديث هم در(39) يک تعداد نوشتن که اين حديث ضعيفه واضحه معلومه متنش(5/ 39) خيلی واضحه باز از عبدالله ابن عمر ان النبی مرّ علی شاة فقال ما هذه قالوا ميتة قال ادبغوا اهابها فان دباغها طهوره، ديگه اينا احاديثی است که درجه سه و چهار آنها است نوشتن ضعيفه نمی خواهم حالا نکته ضعف، عن زيد ابن ثابت عن النبی قال دباغ جلود الميتة طهورها، يا طُهورها، آن وقت اين باز طبرانی و ديگران عن ابن عباس قال ماتت شاة لميمونه، اين همان قصه است گاهی به خود ميمونه هم نسبت داده شده فقال النبی حالا اين را دقت بکنيد فهلا استمتعتم باهابها فان دباغ الاديم طهوره يا طَهوره گفتن اين هم ضعيفه باز عن ام سلمه انها کانت لها شاة تحلبها يک گوسفندی داشت که شيرش را می گرفت ففقدها النبی پيغمبر فرمودن نيستن گوسفنده(40) فقال ما فعلت الشاة قالوا ماتت قال أ فلم انتفعتم باهابها فقلنا اينها ميتة فقال عليه السلام ان دباغها يحل کما يحل خل الخمر، چطور اگر شراب تبديل به سرکه شد پاک می شه دباغ هم همين طوره اين که خيلی عجيبه در فرج ابن(24/ 40) ضعيف آن يک نوع تحول در انقلابه، اينجا دباغ که تحول در انقلاب نداره اين هم راجع به اين، حالا بعد اين مسأله ای عاج چيز هم داره عاج هم داره، در مقابل اينها حديث عبدالله ابن اکين داره اين حديث عبدالله ابن اکين باز از آن طرف بسيار معروفه عن عبدالله ابن اکين ما انشاء الله عرض می کنيم غرضم از خواندن اين بود در روايات ما اين حديث آمده اين هم خيلی عجيبه در مقابل آنها اين يکی آمده، قال کتب الی جهينه قبل موته بشهر اگر اين باشه معناش اينه که آن حديث در غزوه تبوک بوده، اين در حدود مثلاً ماه محرم وفات پيغمبر بوده ان لا تنتفع من الميتة باهاب و لا(13/ 41) اين حديث معروف اين طوره بعد در نکات حالا کار ندارم احمد ابن حنبل کان يذهب الی هذا الحديث چرا چون معتقد بود اين حديث ناسخه، الی قبل وفاته بشهرين و يقول کان هذا آخر امر النبی صلی الله عليه و آله و سلم روشن شد چون حديث دباغ يکش می تونيستيم تاريخش بفهميم سال تبوکه، اين حديث هم محرم قبل از وفات ايشان چون آخر صفر ايشان فوت کردن کان هذا آخر امر النبی ثم ترک احمد ابن حنبل هذا الحديث لما اغتربوا فی اسناده، اين آن بحث های مفصلی است خود سنی ها دارن من وارد آن بحث نمی شم اضطراب در متن و سند روايت عبدالله ابن اکين، فردا هنوز يک کمی نکات داره اهل سنت که بخوانيم بعد انشاء الله وارد بحث های خودمان می شيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.