مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 98-1397 » اصول یک شنبه 1397/11/7
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1396/2/26 مکاسب محرمه
- مکاسب 95-1394 » فقه دوشنبه 1394/9/23 مکاسب محرمه/ اخذ اجرت بر واجبات/ تنافی وجوب با اخذ اجرت/ ادامه مناقشه اصفهانی در وجه چهارم و نقد آن
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/10/2
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/9/25
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد که بحث سر روایت إنما یحلل الکلام، مجبور شدیم برای اطلاع بیشتر از روایت و اجوای روایت برگردیم به شواهد دیگری که در مقام مطرح است. عرض کردیم که اهل سنت یک حدیث رباعی را از عبدالله پسر عمرو عاص نقل کردند. البته مفردات این حدیث را از غیر ایشان هم نقل کردند یعنی اگر ما گفتیم حدیث ایشان معتبر نیست نه این که این احکام معتبر نیست مثلا یکیش لا تبع ما لیس عندک است، این را به حکیم ابن حزام هم گفتند. یکیش نهی عن بیعتین فی بیع است، به نظرم ابوهریره این را نقل می کند او هم نقل می کند. علی ای حال این مفرداتی که در این حدیث چهارتایی آمده این به صورت مفرد هم آمده اما به صورت دسته جمعی در یک حدیث معروف. دسته جمعی در یک جا ندیدم غیر از همین حدیثی که عبدالله پسر عمرو عاص نقل کرده است.
عرض کردیم این روایت مبارکه از همان اول مخصوصا از قرن سوم، از اواخر قرن دوم و اوائل سوم دیگه محل بحث بین علما شد که قبول بکنیم یا نه، یکی بحث سر خود احکامش شد مثلا بیعتین فی بیع را قبول بکنیم یا نه، یکی بحث سر این حدیث چهارتایی شد که عرض کردیم امثال بخاری این چهار تایی را قبول نکردند اما بعضی مفردات را از سند دیگه آورده است. اگر ما گفتیم این حدیث مشکل دارد این معنایش این نیست که کل احکام. یکی خود آن احکام است مثلا بیعتین فی بیع، این یعنی چی؟ اولا اصلا آن را معنا بکنند و عرض شد که دو تا معنا کردند: نقدا کذا، نسیئةً کذا، آن وقت گفتند پیغمبر اکرم از این کار نهی کردند، در فیما بعد از ائمه علیهم السلام نقل شد که این اشکال ندارد لکن به شرطی که به نحو مقاوله باشد یا در یک روایت به نحو مراوضه. مراوضه اصولا خودش یک مقدمات قبل از بیع می گویند، حالا در تفسیر کلمه مراوضه اختلاف دارند. ما الان مراوضه نمی گوییم، می گوییم مراضات، راضی باشند چون مراوضه از روض است، مراضات از رضی است، اشتباه نشود! یکی اجوف است و یکی هم ناقص است، آنی که در روایت آمده مراوضه است، مراوضه هم خودش استعمال شده، در کتاب نهایة ابن اثیر، اگر نهایة ابن اثیر را دارید در روض بیاورید. ایشان در آن جا هم بیع مراوضه را معنا می کند. ما الان در کتب خودمان مراضات می گوییم، تراضی می گوییم، مراضات فرقش با تراضی این است که اگر رضا را در آن واحد از دو طرف ببینیم تراضی می گوییم، اول این راضی بشود بعد آن راضی بشود این را مراضات می گوییم.
باز مراوضه یعنی به اصطلاح از ریاضت گرفته اند، ریاضت به معنای مثل نفس را آماده کردن، خود انسان آماده بشود، الان ریاضت را در اصطلاح عربی معاصر ورزش می گیرند یعنی خودش را انسان آماده کار بکند، مراوضه به این معنا، در آن روایت خواندیم مکاسب شیخ بود هادی المراوضة، مراوضه اشتباه نیست اما ما مراضات را بکار می بریم نه از روض، از رضی. آن لفظی را که الان بکار می بریم از رضی است. این نکات ادبی را مقید بشوید دقت بکنید.
عرض کردیم آن چه که الان ما داریم
یکی از حضار: و منه حدیث من مُصیب أنه کره المراوضة و هو أن تواصف رجل بالصنعة لیس عندک و یسمی بیع المواصفة
آیت الله مددی: مراوضه در اصطلاح این بوده، این محل کلام بوده. چون نمی خواهیم تمام این بیع هایی که محل کلام بوده الان بخواهیم وارد بشویم خیلی طول می کشد، من می خواهم به مقدار اجمال بگویم. البته این مطلب را اگر آقایان، چون این مطلب خیلی مهم است. اگر حتی پنجاه نفر از آقایان مثلا بیایند هر کدام جداگانه راجع به این حدیث تحقیق بکنند ارزش دارد چون خیلی مطلب مهمی است، تاریخ دارد، ابوهریره یک قسمت هاییش را نقل کرده، به صورت چهار تایی عمرو ابن عبدالله می گوید من از رسول الله شنیدم و از سال هشتم نوشته شد.
یک مقداری مشکل این کار کجاست؟ مشکل این کار که مثلا بیع ما لم یُقبَض مثلا، بیع ما لم یُقبَض می گوید خب من گفتم این کتاب را به شما فروختم. شما هم گفتید خریدم، هنوز به شما تسلیم ندادم، این بیع چیز نیست، این بیع مجهول نیست، بیع ما لم یُقبَض، بیع ما لیس عندک نیست. ببینید من کتاب را به شما فروختم بعتک الکتاب، وقتی به شما فروختم ملک شما بشود. شما که ملکتان شد هنوز کتاب را از من نگرفتید، به یک کس دیگه می فروشید. هنوز کتاب را از من نگرفتید به یک کس دیگه می فروشید، باید طبق قاعده درست باشد پس بیع ما لم یُقبَض باید تعبد باشد. اگر این تعبد در سال هشتم بوده، عرض کردم متاسفانه ندیدم خود اهل سنت، یک اشاراتی دارند اما به این تقریبی که بنده عرض میکنم ندیدم اهل سنت نوشته باشند. اگر این عبارت را پیغمبر در سال هشتم فرمودند آن وقت در سال دهم اوفوا بالعقود آمد، نکته را دقت بکنید، اوفوا بالعقود در قرآن یک جاست آن هم اول سوره مائده، سوره مائده در حدود ایام غدیر نازل شد لذا می گویند یک مقدارش در مکه نازل شد در راه مدینه، برگشت به مدینه، در حجة الوداع. اگر ما اوفوا بالعقود را گرفتیم بیع ما لم یُقبَض جائز است، چه اشکال دارد؟ چون من کتاب را به شما فروختم. معنای اوفوا بالعقود این است که این کتاب ملک شماست، اگر کتاب ملک شماست می توانید بفروشید، هنوز هم از من نگرفتید، قبض نکردید، بیع ما لیس عندک نیست، گفته شده بیع ما لیس عندک شامل این هم می شود لکن این بیع ما لم یُقبَض است.
پرسش: مخصصش نمی شود این روایت؟
آیت الله مددی: آهان بحث سر همین شد. بحث سر همین شد که این می آید آن اوفوا بالعقود را تخصیص می زند.
پس به لحاظ زمانی، نمی دانم مطلب را می توانید تصور بکنید، در سال هشتم پیغمبر این کلام را فرمودند نهی عن بیع ما لم یُقبَض و مشکل دوم کار این را وقتی که مکه را گرفتند که مکه یک زمینه تجارتی داشت این جز به قول امروزی های ما بخشنامه بوده، آئین نامه بوده، پیغمبر آئین نامه دادند فرمودند که برو به اهل مکه این مطالب را بگو، اصلا توش دارد و لذا دارد اِنْهَ اهل مکة، انهَ هم دارد، نهی بکن. انهَ اهل مکة عن بیع ما لا یملک و عن بیع ما لم یُقبَض، انهَ اهل مکه.
پرسش: فقط هم برای مکه؟
آیت الله مددی: آهان این شبهه آمد.
این تقریبی را که من عرض میکنم سنی ها هم ندارند، این که من می گویم روی این ها کار بشود چون یکی از مباحثی است، چون این حدیث را صحیح می دانند، این حدیث عمرو ابن شعیب را صحیح می دانند.
عرض کردم احادیث عمرو ابن شعیب اولین بار در موطا مالک آمده چون این احادیث را نوه ایشان نقل کرده، نوه پسری ایشان. این شخص در زمان امام صادق سال 126 فوت کرده لذا مالک یک حدیث دیگری از عمرو ابن شعیب، این را هم خیلی بحث آوردند پیش مالکی ها خیلی بحث دارد که قبول بکنیم یا نه. مالک دارد بلغنی عن عمرو ابن شعیب عن ابیه، بلغنی دارد. یا بلغهم، یکی از این دو تا، عین تعبیر موطا در ذهنم نیست لذا بحث کردند که ایشان گفته بلغنی این قابل قبول هست یا نه؟ ظاهرا در یک متن موطاء یا همین جاست یا جای دیگه، این حدیث نه، حدیث دیگر. حدثنی الثقة عن عمرو ابن شعیب. این هم ما شا الله آقایان اهل سنت مفصل بحث کردند که این را قبول بکنیم یا نه، در بحث مالک و ربطی هم به ما ندارد. این بحث را هم در آن جا مطرح کردند.
اما بعد از مالک کسانی که رسما آوردند، مفصل هم آوردند جناب احمد ابن حنبل است چون احمد ابن حنبل یک بخش سنگینی، تقریبا می شود گفت یک جلد از این کتاب چاپ جدیدی که شده 45 جلدش کردند. مسند احمد در این چاپ جدید، یک جلدش هم شاید اندازه همین کتاب باشد که دست من است. یک جلدش تقریبا مسند عبدالله ابن عمرو است و بیشتر از نصفش با مکرراتش شده هفتصد و خرده ای حدیثش از همین عمرو ابن شعیب عن ابیه عن جده است. حالا بعضی هایش تغییراتی دارند
پس از زمان احمد ابن حنبل شروع شد، احمد ابن حنبل متوفای 241 است، زمان امام هادی. شاگرد معروف ایشان بخاری این را قبول نکرد، کلا زیر بار نرفت بعد هم مسلم، اما ترمذی دارد، نسائی دارد، عده زیادی از بزرگان اهل سنت احادیث عمرو ابن شعیب عن ابیه که معروف به صحیفه صادقه است نقل کردند.
پرسش: بخاری مفرداتش را هم قبول نکرده؟
آیت الله مددی: مفرداتش یعنی روایت از خود عمرو ابن شعیب را چرا، نه عن ابیه عن جده، با این ترتیب قبول نکرد. اما انصافا هم عرض کردم این کتاب روایت، آخه این کتاب مسند احمد را حالا کار نداریم به راوی و اسانیدش، من خودم خود کتاب مثلا مسند ابی بکر را خواندم، انصافا خیلی روایاتش دلچسب نیست. اصلا یک جوری است اما این مسند، خود مسند ابوهریره، بعضی از روایاتش خیلی مزخرف است، بعضی هایش خیلی عالیه انصافا، مسند جابر ابن عبدالله، عرض کردم سند یکی است، کتابی که اهل سنت دارند، آن چه که از جابر آمده انصافا بیشترش خیلی عالیه، خیلی روایات قشنگی است. همین روایت عمرو ابن شعیب خیلی قشنگه، انصافا خیلی خوب زیاد دارد توش. انصافا حقا یقال در این کتاب خوب زیاد دارد، حالا امکان دارد جعل زیاد شده باشد.
به هر حال چون خود عبدالله را نوشتند خیلی اهل زهد و ورع و تقوا و فقه و حدیث و علم بود مثل پدرش عمروعاص در مجالس سیاسی و از آن کار ها وارد نمی شود. علی ای حال برای ایشان یک فضائلی نوشتند که حالا جایش نیست، جای بحثش این جا نیست.
و الان عرض کردم مهم ترین کتابی را که الان اهل سنت به صحابه نسبت می دهند که از پیغمبر نوشته همین است، از این مهم تر ندارند. و این را من چند بار عرض کردم، من این را هِی تکرار می کنم، آقای بنی هاشم هم دیشب فرمود تکرار، من به ایشان عرض کردم این تکرار من نکته دارد، برای این که برای شما هم ملکه بشود هم به فکر. ببینید پیغمبر اکرم مقدار زیادی نامه نوشتند بعد از سال هفتم. بعد ها که آمدند از اواخر قرن اول سنن پیغمبر را جمع کردند این را خوب دقت بکنید این ها را از این جاها جمع کردند. یکیش همان کتاب عبدالله ابن عمرو است. یکیش یک کتابی بوده که عمروه بنت عبدالرحمن، عمروه خانمی هم هست، ایشان از عائشه شنیده نوشته سنن پیغمبر را و لذا عمر ابن عبدالعزیز وقتی دستور داد در مدینه سنن پیغمبر را جمع کردند امر أن تُکتَب سنن عمروة، حالا بعضی ها عمر خواندند، نه این عمروه است، عمر نیست، عمر سنن ندارد، سنن عمروة، عمروة بنت عبدالرحمن الانصاریه، از پیغمبر هم نشنیده، از صحابیات نیست، از عائشه شنیده و نوشته، ضبط کرده. روشن شد؟ یعنی این را من الان هی اصرار می کنم شما برای این که به ریشه ها برسید یکی از این ریشه هایی که در تفکرات اهل سنت تاثیر دارد همین کتاب عبدالله ابن عمرو است. طبعا چون نوشته تاثیرش از نقل سماعی بیشتر است. طبیعتا عامه بیشتر احادیثشان سماعی است اما نوشته هایی هم بوده که این نوشته ها را بعد ها جمع و جور کردند سنن پیغمبر را از آن آوردند مثل موطا مالک لذا این از نظر علمی چون کار شما این است، این را باید آن جا بروید، آن وقت مهمش چیست؟ یک: ثبوتش در مرحله تاریخی، دو: برخورد ائمه ما با این، ما بیشتر فعلا به این کار داریم، روشن شد؟ کار ما اساسا روی این است: برخورد ائمه ما علیهم السلام با این، چون عرض کردیم این کتاب زمان امام باقر. اولا ما یک توضیح دیگری هم عرض کردیم عده ای از نوادگان صحابه از جدشان کتاب ها نقل کردند، روایت هایی نقل شده که مکتوب هم بوده، به این مناسبت عرض کردیم مثلا همین حدیث عبادة ابن صامت، لا ضرر و لا ضرر، این حدیث را عبادة ابن صامت که در مسند احمد هم آمده که اولین بار مرحوم آقای شیخ الشریعة اصفهانی رحمه الله ایشان از مسند احمد نقل کرد و در مصادر ما آورد، در مصادر ما ارجاع به اهل سنت نمی دادند و تعجب هم می کنیم آن مصدرش واضح نیست حالا چرا ایشان؟!
این را ببینید این لا ضرر که یک روایت مفصلی است، قضی رسول الله، حدود هفده تا، هجده تا، من یک دفعه حساب کردم شانزده تا حساب کردم، نوزده تا، نمی دانم چجوری حساب های من جابجا شده، این در مسند احمد آمده، البته راویش احمد هست اما در مسند احمد نیست، مال استدراک پسرش عبدالله است. در آن جا آمده که سنن النبی است، ایشان از پدرش از عبادة، نوه عباده است. این شخص در سال صد و سی و خرده ای بوده و فوت کرده یعنی زمان امام صادق. آن راوی هم که از ایشان نقل می کند آن هم زمان امام صادق فوت کرده است. ببینید این منشاش خب لا ضرر یک حدیث کوچکی نیست، به قول آقایان ربع فقه، خمس فقه است. آن مصدرش را که بخواهید نگاه بکنید به همان نکته ای بر می گردد که من عرض کردم. نوشتار های نوادگان صحابه از جدشان، یکی هم این است. در شیعه هم مهم ترینش همان است که به مسند زید معروف است، این را زیدی ها دارند، توضیح خود ما هم گذشت، این توضیحات را که من عرض میکنم برای این که یک نوع حالت ملکه برای شما بشود، کاملا روشن بشود.
پس بنابراین حدیثی بوده که نقل کردند پیغمبر به عتاب ابن اسید در مکه فرمودند، طبیعتا این مطلب بعد ها بین علما نقل شده مخصوصا که آن شخصی که این را نقل کرده زمان امام صادق هم فوت شده است.
آن وقت این محل بحث شده که این را قبول بکنیم یا نه، البته خود آن متن رباعیش هم اختلاف دارد، عرض کردیم حالا با قطع نظر از آن جهاتی که بین اهل سنت است که آقایان مراجعه کنند خوب است، آن چه که ما شیعه الان داریم منحصر در تهذیب شیخ طوسی است نه کافی این را آورده و نه فقیه. یعنی قرن سوم نیامده است. آن چه که ما داریم در این کتاب جامع الاحادیث این جلدی که دست من است جلد 22 صفحه 555، آن وقت ایشان هم از نوادر الحکمة نقل کرده است. عرض کردیم قمی ها یک بقالی در قم بود اسمش شبیب بود، یک دبه ای داشت پستویی داشت که از توش همه چی در می آمد، هر چه می خواستند از زعفران و فلفل هر چه می خواستند از آن در می آمد. اسم کتاب نوادر الحکمة را دبه شبیب گذاشتند یعنی همه چیز در این کتاب پیدا می شود. این الان روایت مصدر متوسطش قرن سوم همین دبه شبیب یا کتاب نوادر الحکمة است، قرن چهارم هم به ما نرسیده است، قرن پنجم شیخ طوسی آورده است و توضیحا عرض کردیم چون مرحوم شیخ مفید، چون تهذیب شرح مقنعه شیخ مفید است، چون شیخ مفید این بحث ها را اصلا ندارد مرحوم شیخ این را در آخر، یعنی در باب بیع نیاورده ، در باب زیادات، الحاق کرده یعنی بعد پیدا کرده الحاق کرده و ایشان هم از کتاب عمار ساباطی نقل کرده. عرض کردیم کرارا و مرارا و تکرارا که اگر مجموع روایات عمار ساباطی را جمع بکنیم نزدیک 80 تا 85 درصدش منفردات شیخ طوسی است، نه کلینی نقل کرده نه صدوق. این هم از همان است، جزء آن 80، 85 درصد است.
قال بعث رسول الله (ص) رجلا من أصحابه واليا
این بعث یعنی به این معنا که قرارش داد
فقال له: انى بعثتك إلى اهل الله ـ يعنى اهل مكة ـ، فأنههم
این جا فانههم دارد، این صحبت این است که آیا این یک حکم دائمی بوده یا این برای اهل مکه بوده، یک آئین نامه اجرایی در مکه بوده چون در مکه رکن اساسیش تجارت بود، پیغمبر موقتا در تجارت ها گفته این نحوه تجارت ها را انجام ندهید.
عن بيع ما لم يقبض که الان توضیح دادیم
و عن شرطين في بيع
که این محل کلام است
و عن ربح ما لم يضمن
روشن شد؟
آن وقت در روایات ما چی بود؟ در روایات ما این روایتی که إنما یحلل، ببینید قال قلت لابی عبدالله الرجل یجیء فیقول اشتر هذا الثوب و اربحک کذا و کذا، ببینید هنوز نخریده، می خواهد بگوید این بیع ما لم یُضمَن هست یا نه؟ دقت کردید چی شد؟
فقال علیه السلام أ لیس إن شاء أخذ و إن شاء ترک، قلت بلی، قال لا باس به، إنما یحلل الکلام و یحرم الکلام
یعنی آنی که پیغمبر فرمود ربح ما لم یُضمَن، ربح ما لم یُقبَض اگر هم قبول کنیم آن جایی است که به صورت بیع باشد، به صورت مقاوله و قرارداد و صحبت مقدماتی باشد اشکال ندارد. أ لیس إن شاء أخذ، پس این در حقیقت ناظر به آن روایت است. ربح ما لم یُضمَن به صورت صحبت، مراضات اشکال ندارد. به صورت بیع اشکال دارد. این ربح ما لم یُضمن است پس این از چه راه معلوم می شود؟ از کلام یعنی این از راه کلام روشن می شود، اگر گفت فروختم با این سود این اشکال دارد، می خرم از تو با این سود اشکال ندارد. این یحلل الکلام پس ببینید در ربح ما لم یُضمَن این آمد، از بیع ما لم یُقبَض مثلا، آن نکته ای که بود.
آن وقت این در کتاب دعائم هم ایشان نقل کرده، در این نسخه از کتاب جامع الاحادیث فقط نقل کرده بشرطین فی بیع واحد، یک توضیحی در ذیلش از کتاب دعائم در حاشیه همین جامع احادیث نقل کرده، آن مرحوم جامع در حاشیه آورده. دقت کردید؟
حدیث بعدی هم باز از منفردات شیخ طوسی است در کتاب تهذیب باز هم از نوادر الحکمة، پس هر دو حدیث منفرد شیخ طوسی است از یک کتابی که در قرن سوم بوده به نام نوادر الحکمة، قرن چهارم هم کلا نیاوردند، قرن پنجم هم شیخ آورده آن هم در زیادات که توش سلیمان ابن صالح دارد.
البته بنایشان به این است که این سلیمان ابن صالح، جصاص باشد که مرحوم نجاشی او را توثیق کردیم، ما خیلی شبهه داریم ایشان باشد
عن أبي عبد الله (ع)، قال: نهى رسول الله (ص) عن سلف و بيع، و عن بيعين في بيع
ببینید این چهار تا هم متونش مختلف است
و عن بيع ما ليس عندك، و عن ربح ما لم يضمن
دیگه حالا اگر بخواهیم متون اهل سنت را هم بخوانیم که دیگه واویلاست، خیلی طولانی می شود.
من چون مرحوم این جامع کتاب عبارت دعائم را آورده من برای این که نکات تاریخی هم روشن بشود متن خود دعائم را می خوانم چون این روایت اگر ثابت بشود چه در اهل سنت و چه در غیر اهل سنت، یکی از جوامع کلام رسول الله در باب معاملات است.
پرسش: ببخشید آن ربح است
آیت الله مددی: آن بیع ما لم یقبض بود، ربح ما لم یضمن بود
پرسش: اصل بیع اگر بخواهیم بدون ربح اشکال ندارد که.
آیت الله مددی: به حساب ربح نمی تواند، سود نمی تواند بفروشد.
ببینید در کتاب دعائم الاسلام، در این چاپی که الان چاپ مرتبی شده جلد 2 صفحه 32 اصلا عنوان بابش این است ذکرُ ما نُهِی عنه فی البیوع، قاعدتا ما که می نویسیم من البیوع می گوییم، حالا چون من بیانیه برای ما باشد، حالا ایشان فی آورده. خیلی خب.
ببینید ایشان چاپ کرده، البته بعد ها به نظرم در همین جلد 2 محقق کتابی یک نکته ای را توضیح داده چون این عبارت در کتاب دعائم الاسلام زیاد تکرار شده دائما، آن که ایشان این طور دارد رَوَینا، ایشان دارد آیا رَوَینا بخوانیم؟ ایشان فعلا چاپ کرده رُوینا، عرض کردم آنی که معروف بین اهل فن است رُوّینا است، صحیحش رُوّینا است، نه رَوَینا و نه رُوینا.
پرسش: سماع کرده؟
آیت الله مددی: نه سماع نیست، یعنی من این مطلب را از آن آقا شنیدم و جعلنی راویا، و اجاز لی روایته. دقت کردید چی می خواهم بگویم؟
چون گاهی اوقات فرض کنید در یک مجلسی آقایان صحبت می کنند شما می شنوید این را اصلا روایت نمی گفتند، گفته سمعت فلان یقول. اگر به عنوان این که گوش بکنید دارم می گویم، گوش بکنید تحمل بکنید این می گفت رَویتُ یا مثلا می گفت رُویتُ اما اگر می گفت گوش کنید این مطلب را به عنوان مطلب می گویم و حق بعد از این که گوش می کرد از طرف سوال می کرد می دید عین حدیث و اجزت لک أن تَروی عنّی . اگر می خواست تعبیر بکند می گفت رُوّینا یا رُوّیتُ، روشن شد؟ یعنی سمعته به نحو روایة و اجاز لی روایتَه. ایشان به نظرم، حالا من نمی دانم، حالش را ندارم اما به نظرم این آقا که این کتاب را تحقیق کرده که آن هم شاید اسماعیلی باشد چون مزاج ایشان را نمی دانم، یک مقدمه ای دارد که این ها را رَوینا بخوانیم یا رُوینا بخوانیم یا رُوّینا بخوانیم، البته این بحث را دارند نه این که خیال بکنید بنده تازه مطرح کردم.
لکن خود من عقیده ام این است که بعید نیست در این کتاب رَوَینا باشد در کتاب دعائم، چون صاحب دعائم ظاهرا مقید به استاندارد حدیث نیست، این را ما رُوّینا می خوانیم برای کسانی که مقیدند به ضوابط تحدیث، مقید به آن نکته اند مثلا گوش بکند به عنوان روایت، اجازه بدهد قرائت بکند، سماع بکند، بعد هم آن اجازه بدهد، اجاز لی. این اجازه دادن، آن وقت تعبیر رُوینا می کردند. ظاهرا تا آن جایی که من فهمیدم این صاحب کتاب قاضی نعمان، به اصطلاح نعمان ابن محمد تمیمی مصری قاضی القضات، ایشان به عنوان قاضی القضات اسماعیلی هاست، در حقیقت ایشان اصلا قانونگذار است نه این که قاضی القضات باشد، عرض کردم تا این لحظه این اسماعیلی های بحره که هستند فقط همین یک کتاب را دارند، هیچی دیگه هم ندارند، این دعائم الاسلام هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن، هر چه که دارند همین دعائم الاسلام است، همین الان. یک دانشگاهی دیدم در هند الجامعة السیفیة به اصطلاح، مال سیف الدین. علی ای حال در این جامعه شان هم همین الان فقط همین را می خوانند و تصادفا تا آن جایی که من حس کردم چون زیاد باهاشان کار نکردیم ظاهرا تعلیقات هم کم دارد، در فکر استخراجات هم نبودند. معلوم می شود که اصلا اول بحث عرض کردم که اسماعیلی ها دنبال علم نبودند، ظاهرا اولا دنبال علم نبودند آخرا هم دنبال علم نبودند. نه اولا و نه آخرا، هیچ وقت دنبال علم و این ضوابط و حدیث و این ها نبودند چون ما در کتابی که ایشان قاضی نعمان به نام رسالة الایضاح دارد از عجائب این است که ایشان با محمد ابن محمد ابن الاشعث، صاحب کتاب اشعثیات، ایشان در مصر بوده، هم شهری بودند، در یک جا بودند، همزمان بودند، اشعثیات به نظرم، اشعث به نظرم 351، 353 وفاتش است، ایشان 61، 63 حالا یکی از این دو تا. نمی گوید مثلا حدثنی محمد ابن اشعث و می گوید و مما رویت من کتب الجعفریات، خیلی عجیب است، شخص زنده است اجازه نمی گیرد. به نظرم می آید ایشان مثل خیلی از آقایان هستند که مخصوصا معروف است در درجه اول فلاسفه، احادیث که می آیند خیلی کار ندارند سندش، متنش. یک چیزی می خواهند استفاده بکنند. غرض این که ایشان هم ظاهرا و العلم عند الله ضوابط تحدیث را مراعات نمی کند. نکته روشن شد؟ کسی که ضوابط تحدیث را مراعات نمی کند دلیل نداریم برایش بگوییم رُوینا، این دنبال این حرف ها نبوده اصلا.
پرسش: مبهم 28:40
آیت الله مددی: خب کتاب موجود است. مثل ما می رویم از کافی نقل می کنیم شما دنبال تحدیث و اجازات نمی روید که. الان ما کم داریم از معاصرین ما که از رفقای ماست مقیدند و أروی باسنادی عن الکافی، شما اصلا نمی گویید و اروی باسنادی، شما می گویید در کافی این طور است. حالا آن آقا مقید به قواعد تحدیث است، اجازه عام به کتاب کافی دارد، شما این کار را نمی کنید اما این هست، از همین معاصرین، دوستان ما هست خدا حفظش کند، سید بزرگواری است.
به هر حال این جناب آقای قاضی نعمان با شواهدی که ما الان از ایشان دیدیم اصلا ظاهرا دنبال این حرف ها نبوده، از کی اجازه گرفته، فلان.
و مما رایت و رَوَیت من کتاب فلان، این طوری نقل می کند، ظاهرا وقتی می گوید رایت یعنی به نحو وجاده، همان نسخه ای که در بازار بوده. دقت فرمودید؟ کاری که ما الان می کنیم ایشان در هزار و صد سال قبل می کرد. این را خوب دقت بکنید، یعنی مقید به ضوابط تحدیث نبوده. اگر کسی مقید به ضوابط تحدیث نباشد عادتا رَوَینا می خوانیم
پرسش: رُوینا نمی شود؟
آیت الله مددی: نه رُوینا هم نه چون آن هم یک ضابطه ای می خواهد یعنی رَوی لی فلان، نمی خواهد. این نقل می کند.
این رَوینا ایشان به معنای حکینا است در واقع. الان هم عده ای از آقایان ما خیال می کنند رَوی به معنای حکی است، نه رَوی به معنای حکی نیست. کرارا مرارا عرض کردیم رُوّینا این مال ضوابط تحدیث است، کسی که روی ضوابط صحبت می کند یعنی سمعته من فلان به عنوان روایت و هو اجاز لی روایَتَه، ایشان اصلا دنبال این خط ها نیست، این کتاب در بازار در مصر موجود بوده برداشته ازش نقل می کند. صاحبش هم زنده بوده، یک جا من ندیدم در رساله ایضاح بگوید حدثنی فلان، صاحبش زنده بوده قاعدتا باید حدثنی بگوید دیگه یا اجازنی یا اخبرنی، اصلا این الفاظ را بکار نمی برد لذا فکر می کنم رَوَینا.
یکمی بحث طولانی شد به خاطر آشنایی با اصطلاحات.
در این جا این جور دارد:
روينا عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه، عن رسول الله (ص) أنه نهى عن شرطين في بيع واحد
خیلی عجیب است این تعبیر ایشان، این تعبیر عن أبيه، عن آبائه می خورد که در کتاب سکونی باشد یا جعفریات، الان ما نداریم. من دو تا روایت برای شما خواندم یکی از کتاب عمار ساباطی، نهی رسول الله، قال رسول الله انههم، یکی هم از این سلیمان ابن صالح عن ابی عبدالله قال نهی رسول الله. عن ابیه عن آبائه توش ندارد. نکته روشن شد؟
فعلا تنها مصدری که ما داریم که امام صادق این مطلب را از آبائش از رسول الله نقل کرده باشد فعلا کتاب دعائم است، ما الان دیگه نداریم. من گفتم کتاب دعائم بخوانم بعضی از نکات یا فوائد را خدمتتان عرض بکنم که به درد کار بخورد.
الان ما نداریم و احتمالا همان متن ما درست باشد چون این مطلب را عمرو ابن شعیب نقل کرده، امام صادق هم به رسول الله نسبت دادند. آن درست است نه این اما چون این شخص، شخص دقیقی است عادتا باید در یک کتابی مثل کتاب سکونی باشد، نمی خواهم بگویم کتاب سکونی، عادتا. چون این هم دروغ نمی تواند بنویسد، فکر نمی کنم اهل دروغ باشد، این که می گوید روینا عن جعفر ابن محمد عن أبيه، عن آبائه، این را من الان گفتم خود کتاب را بخوانم برای این که برایتان روشن بشود.
و قد اختُلِف في تأويل ذلك
البته این اختلاف بین اهل سنت هم هست
فقال قوم: هو أن يقول البائع: أبيعك بالنقد بكذا و بالنسيئة بكذا، و يعقد البيع على هذا
ببینید یعقد البیع علی هذا، این جوری بیع است اما اگر قرارداد بود بعد بیع روی نقد تنها شد، روی نسیئة اشکال ندارد.
و قال آخرون: هو أن يبيع السلعة بدينار على أن الدينار إذا حل أجله أخذ به دراهم مسماة
این شرطین فی بیع
و قال آخرون: هو أن يبيع منه السلعة على أن يبيعه هو أخرى
البته این را در تفسیر بیعین فی بیع گفتند، ایشان شرطین مثلا من این ماشین را به تو می فروشم به شرطی که تو، مثلا این ماشین را به تو صد هزار تومان می فروشم به شرطی که شما خانه ات که ده میلیون است به من به دو میلیون تومان بفروشی، مثلا من باب مثال.
و قال آخرون: في ذلك وجوها قريبة المعاني من هذا، و هذه الوجوه كلها البيع فيها فاسد
این هم یک مبنائی است، مبنا روشن شد؟ آن مبنا این است که اگر حدیثی آمد دارای احتمالات مختلف بود همه را قبول بکنیم، نظیر این را معاصر ایشان در ما شیخ صدوق دارد. شیخ صدوق می گوید این روایت من جددّ قبرا، این در نسخه صفار جدد است، نسخه برقی حدد است، نسخه سعد ابن عبدالله خدد است. نسخ را اسم می برد، حالا من به این ترتیب گفتم به این ترتیب نیست، اسم می برد، نسخه صفار این است، نسخه فلان این است، بعد می گوید و الکل مکروهٌ عندنا، همه اش هم خدد، هم حدد، هم جدد، این یک نحوه برخوردی است. شما الان این را قبول نمی کنید، می گویید باید برگردیم با شواهد یکی را انتخاب بکنیم، آن مقدمه ای که من آن روز در باب انعقاد ظهور بستم نکته اش همین جاست. ایشان می گوید چون همه این معانی محتمل است آن نکته فنی را آن روز عرض کردم در باب حجیت احتمال و امکان کافی در وقوع است، در مقابل این ما چه عرض کردیم؟ امکان کافی نیست، انعقاد ظهور باید باشد. اینی که یحتمل و یُحتمل پس بگوییم جمیع این ها منهی، این ثابت نیست
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین