مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 97-1396 » فقه چهارشنبه 1396/6/22
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- اصول 1402-1403 » اصول فقه شنبه 1402/7/8
- اصول 95-1394 » اصول دوشنبه 1395/2/20
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- اصول 96-1395 » اصول شنبه 1395/11/2
- اصول 97-1396 » اصول دوشنبه 1396/11/23
- مکاسب 1402-1403 » فقه سه شنبه 1402/8/30
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1395/8/9
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحیم
بعد از مباحثی که به عنوان مباحث الفاظ در اصول معروف شده است حضرات متعرض مباحث حجج، امارات و اصول عملیه شده اند، سابقا عرض شد که در کیفیت تنظیم ابحاث اصول مجموعه ای از ابحاث را به عنوان مباحث الفاظ مطرح کرده اند که در حقیقت این مباحث الفاظ هم مختلف است که تقسیم بندی هایش را سابقا عرض کرده ام، فرض کنید اوامر، نواهی، مفهوم و منطوق، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین است که این مجموعه ابحاث مباحث الفاظ است که تقسیمش گذشت
در تقسیم بندی ای که در کتب اصول آمده است، فرض کنید در بعضی از کتب اصول، نواهی با اوامر در یک جهت آمده اند مثل معالم، باز در بعضی از کتب اصول مثل کفایة فصل اول بحث اوامر و فصل دوم نواهی است. در خیلی از کتب اصول قدیم مثل معالم بحث مفهوم و منطوق جز همین بحث اوامر است، در عده ای هم بحث مفهوم و منطوق جدا شده است و اصولا خودش یک مبحث خاصی گرفته است
در کتب متعارف اصول مباحث اجتماع امر و نهی، غالبا در مباحث اوامر آمده است اما در برخی از کتب اصولی متاخر که پیشنهاد آقا شیخ محمد حسین اصفهانی است به عنوان مباحث مستلزمات یا ملازمات عقلیه آن را جدا کرده اند. مطلق و مقید، عام و خاص را هم به خاطر نکته ای که سابقا عرض شد جدا کرده اند و در عده ای از کتب اصول اهل سنت بعد از مجمل و مبین مباحث ظاهر و معول هم اضافه شده است. این یک فشرده ای از کل مباحث الفاظ بود که تا حالا در این دوره متعرض شدیم.
مباحث حجج و امارات را مبحث دیگری گرفته اند و بعد هم مبحث اصول عملیه و بحثی را هم به عنوان خاتمة در کتبی مثل کفایة گرفته اند و در عده ای از کتب این بحث را مستقلا گرفته اند و آن بحث تعادل و ترجیح است، یک بحث نهایی هم به عنوان اجتهاد و تقلید است که در مثل معالم جزء ابحاث اصول ذکر شده است اما در مثل کفایه جزء خاتمة در اصول آمده است. بحث اجتهاد و تقلید به عنوان خاتمه آمده است و بعضی از این کتب اصولی هم متعرض بحث اجتهاد و تقلید نشده اند چون در اول عروة هم بحث اجتهاد و تقلید در کتب فقهی متعارف ما فعلا اولین بحث قبل از بحث طهارت و صلوة، بحث اجتهاد و تقلید است. این یک اجمالی از کل ابحاث اصول و جایگاه بحثی که الان ما می خواهیم وارد بشویم که بحث حجج و امارات است
پس بنابراین در عده ای از کتب اصولی مباحث الفاظ را پنج تا کرده اند لذا این بحث ششم می شود، مثل کفایة که بحث حجج و امارات ششم می شود، اصول عملیه هفتم، تعادل و تراجیح هشتم است که هشت باب می شود، هشت فصل می شود. اجتهاد و تقلید هم بنا شد که به عنوان خاتمه است.
پیشنهاد های دیگری هم بوده است مثلا مرحوم اصفهانی می گویند بیاییم بحث تعادل و ترجیح را هر کدام را ذیل این دو باب مناسب خود قرار بدهیم مثلا اگر تعارضی بین ادله و حجج و امارات شد این را در بحث امارات بیاوریم، اگر تعارضی در بحث اصول شد در بحث اصول بیاوریم و تعارض و ترجیح را مستقلا نیاوریم.
البته راجع به خود عنوان باب هم آقایان بحثی دارند چون مثلا بعضی ها نوشته اند تعادل و ترجیح و بعضی ها نوشته اند تعادل و تراجیح، به صورت جمع، تعادل را به صورت مفرد آوردند و شاید بعضی هم نادرا بعضی ها تعادل و تراجُح نوشته باشند، لکن مشهور تر تعادل و تراجیح یا ترجیح است.
عده ای هم معتقدند نباید آن بحث را به عنوان تعادل و ترجیح مطرح بکنیم بلکه باید به شکل تعارض مطرح کرد. چون تعادل یعنی این که دو دلیل از همه جهات با هم مساوی بشوند، و ترجیح یعنی یک دلیل بر دیگری ترجیح داشته باشد، فرق تعادل و ترجیح واضح است یعنی وقتی تعارض می کنند یا با هم شاخ به شاخ می شوند، یکیش بر دیگری مقدم نمی شود می شود تعادل یا یکیش بر دیگری مقدم می شود پس ترجیح است، این تعادل و ترجیح سرّ بیان تعادل و ترجیح این است.
در مقابل عده ای گفته اند ما اصلا بحث تعادل و ترجیح نکنیم و به جای آن تعارض بگوییم، عده ای هم تعارض ادله نوشته اند و عده ای هم تعارضْ مطلقا آورده اند چون ادله انصراف به ادله و حجج دارد ما تعارض اصول هم داریم.
یک پیشنهاد هم این بود که ما بحث تعارض یا تعادل و ترجیح را کلا برداریم، آن بخشی که مربوط به حجج است در ذیل حجج بنویسیم و آن بخشی که مربوط به اصول است ذیل اصول بنویسیم، داعی نداریم فصل دیگری را در اصول تهیه بکنیم به نام تعادل و ترجیح یا تعارض یا تعارض الادلة، اسمش را هر چه می خواهیم بگذاریم.نیازی به این بحث نیست لذا این را در ضمن این دو بحث بیاوریم. مناسبش این است که در ضمن این دو بحث ذکر بشود.
غرضم به هر حال این که مباحث اصول را چگونه تقسیم بکنیم و در این تقسیم بندی مباحث حجج را کجا بیاوریم بحثی است که از قدیم بوده و مرحوم شیخ قدس الله نفسه به حسب ظاهر در این کتابشان بحث حجج را ابتدائا به اصطلاح خودشان با حجت ذاتی شروع می کنند که قطع باشد، بعد با حجت اعتباری که ظن معتبر باشد و بعد هم شک که مجرای اصول عملیه است لذا طبق همان تعبیر مشهورشان مباحث بحث حجج و امارات را در سه قسم قرار می دهند:
1. حجت ذاتی یا حجت منجعله
2. حجت جعلی یا اعتباری که ظن معتبر باشد
3. اصول عملیه که در ظرف شک است
این خلاصه کاری بود که مرحوم شیخ مطرح کردند که به این ترتیب قبل از شیخ نبوده است. مباحث قطع در مباحث کتاب های قبل از شیخ مثل مفاتیح آمده، دیگر حالا بخواهم تاریخ این ها را بگوییم طول می کشد.
در کتب اهل سنت به این عنوان نیامده است، در کتب اخیر ما مباحث حجیت قطع آمده مخصوصا به خاطر علم اجمالی و تاثیری که علم اجمالی دارد و بعدا بحث هایی که با اخباری ها و اصولی ها، قطع حاصل از غیر کتاب و سنت آیا حجت است یا نه، این سنخ بحث هایی که بعدها مطرح شد و بعد هم بحث ظن معتبر و بعد هم بحث شک که اصول عملیه باشد. این نحوه بحث را که مرحوم شیخ قدس الله سرّه قرار داده اند قبل از مرحوم شیخ نبوده یعنی ما در کتب اصولی قبل از شیخ این جور بحث را ندیدیم. این تنظیم بحث و این محوریت قرار دادن بحث را به این صورت و مخصوصا با آن تعبیر مشهور که إن المکلف إذا التفت الی حکم شرعی إما یحصل له القطع أو الظن أو الشک، ایشان از این راه یعنی ورودشان در مباحث حجج، امارات و اصول عملیه از این مقسمی است که به لحاظ حال مکلف و به لحاظ درجات آن ادراکی که دارد و ارزیابی آن درجات ادراک که تارة ادراکش تساوی طرفین دارد که شک است و تارة ادراکش یک طرف رجحان دارد، اگر رجحان دارد طرف دیگر نیست که قطع است و یا هست که ظن است که ظن معتبر است یا غیر معتبر، آن وقت اگر ظن هم اگر معتبر شد ملحق به قطع می شود و غیر معتبر ملحق به شک می شود که حکم اصل عملی را دارد.
این خلاصه طرحی بود که مرحوم شیخ رضوان الله تعالی علیه در کتابشان آورده اند که به کتاب رسائل معروف شد و بعد ها به فرائد الاصول معروف شد.
البته مرحوم شیخ این را مقدمه ای قرار دادند برای ورود در مباحث حجج و امارت که یا قطع حاصل می شود یا ظن یا شک که شک هم که ایشان می فرمود یلاحظ معه الحالة السابقة که استصحاب می شود یا نمی شود، اگر نشد یا شک در تکلیف است که برائت است یا شک در مکلف به است که شک در مکلف به به تعبیر ایشان یا یمکن الاحتیاط که اشتغال می شود یا لایمکن الاحتیاط که تخییر می شود. این اصول چهارگانه را ایشان در احکام لحاظ کرده اند، مراد ایشان از اصول اصولی است که فقیه در حکم می رسد نه آن اصولی که ما در خارج مثل اصالة عدم تزکیه، یا ... باشد، نه مراد این ها نیست بلکه مراد ایشان آن اصولی است که در ناحیه حکم است که چهارتاست که آقایان هم بحث مفصلی دارند و ما هم تا جایی که فرصت باشد متعرض می شویم که یا حالت سابقه لحاظ شده یا نشده، اگر شده استصحاب و اگر نشد یا شک در تکلیف است یا شک در مکلف به، در تکلیف برائت و در مکلف به اگر امکان احتیاط باشد احتیاط ولی اگر امکان احتیاط نباشد تخییر است. این یک تقسیم بندی است
گفته شده که حصر هم عقلیست، می گویند غیر از این چهار تا نمی شود، بعدی ها که بعد از مرحوم شیخ که آمده اند غالبا گفته اند حصر به لحاظ مورد عقلیست اما به لحاظ حکم یعنی به لحاظ آن اصل جاری استقرائی است نه عقلی.
بعد هم ایشان مقصد اول را در قطع قرار دادند، مطلب دوم را در ظن قرار دادند، مقصد سوم را هم در شک قرار داده اند، بعد ها حضرات اصولیین اول و دوم شیخ را یعنی قطع و ظن را جمع کرده اند که حجج و امارات شده است و آن سومی را هم تنها آورده اند که اصول شد، مثلا در کتاب کفایه که در هشت مقصد مباحث اصول را قرار داده است این تقسیم در کتاب معالم نیامده، در کتب اهل سنت هم نیامده است، مقصد ششم کفایة مسئله حجج و امارات است، آن وقت در بحث حجج و امارات متعرض قطع هم شده چون حجیتش ذاتی است، ایشان مقصد هفتم را اصول عملیه قرار داده، مقصد هشتم که آخرین مقصد کتاب است در تعارض قرار داده اند که عرض کردیم عده ای از آقایان که بعد آمدند در این بحث نظر دارند.
البته بحث حجت بحث اساسی اصول است، ظاهرا نقل شده ( البته من خودم ندیده ام اما احتمالا واقع باشد) که اصلا شافعی که اولین کتاب اصولی را از ایشان به اسم الرسالة داریم، این کتابی که الان موجود است و در دسترس ما هست الرسالة شافعی، ایشان موضوع اصول را حجت می داند، بحث اصول دور و بر حجت است، این تقسیمی که الان گفتیم که پنج قسم: مباحث الفاظ، یکی حجج قرار دادیم، یکی هم اصول و یکی هم تعارض. اصلا این نیست، شافعی این جور نگفته و کل این ها را حجت قرار داده است و عرض کردیم که بعد ها در کتب اصول اهل سنت یک جور دیگری بحث حجج مطرح شده است که بعد عرض میکنم، پیش ما جور دیگری مطرح شد و پیش آن ها جور دیگری.
پس آقایان بنا به این گذاشتند که از اول وارد شرح این مطلبی که شیخ فرموده إعلم ان المکلف إذا التفت الی حکم شرعی، وارد این بحث بشوند.
حالا ما قبل از این که وارد این بحث بشویم یک نکته تاریخی هم راجع به خود این رسائل و طرح بحث شیخ عرض بکنیم، بعد در مطالبی که ایشان نوشته اند برویم:
شیخ انصاری ظاهرا در حدود 44 – 45 سالگی این رسائل را تالیف فرموده اند، کتاب رسائل را تقریبا انسان احساس می کند یک نواخت است(البته شاید استصحاب را زودتر نوشته اند) اما قلم مکاسب یک نواخت نیست، مثلا در بیع وقف واضح است که تعبیرات شیخ با سایر مباحث ایشان فرق دارد و پایین است، در مباحث شروط و خیارات معلوم است رساله مستقلی بوده که ملحق به خیارات کرده است. یکی از مشایخ ما نقل می کرد که مرحوم آقای بروجردی می فرمود که بعضی از قسمت های مکاسب این جور است که اگر کسی درست معنا بکند من به او اجازه اجتهاد می دهم اما رسائل یک نواخت است و شیخ بدون شک در آن سنین دارای شخصیت علمی بوده اند. قبل از شیخ استاد ایشان مرحوم ملا احمد نراقی کتابی به نام مناهج الاصول دارد، انصافا وقتی به کتاب استاد و کتاب های شیخ نگاه می کنیم می بینیم که شیخ خیلی قوی است و باید این را قبول کرد. غیر از جهات معنوی و روحی و تقوا و ورعی که شیخ داشته و سلوک خاص خود ایشان، در بحث اصول انصافا خداوند متعال نورانیت خاصی به شیخ داده است، البته گویا آن زمان شیخ هنوز به درس اولاد مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء حاضر می شدند حتی به ایشان گفته بودند که چطور با این مقامتان در درس حاضر می شوید، گفته بودند اصول و فقه دارای رمز و رازهایی است که این ها در کتاب نیامده است، این خاندان کاشف الغطا این رمزهای فقه را دارند، علی أی حال بدون شک شیخ شخصیتی است که در سنین نسبتا جوانی این کتاب را نوشته است و بعضی ها هم توهم می کردند که این رسائل مال مرحوم شریف العلما مازندرانی است که از مشایخ شیخ است که در کربلا بوده است، شیخ در درس ایشان می رفت، آن هم شخصیت بزرگواری است که جوانمرگ شده است، و انصافا هم فرد ملایی است.
تقریرات اصول شریف العلما را تحریر ضوابط است که تلخیصی از ابراهیم بن قزوینی است که مطالب
خوبی دارد ولی شیخ بهتر، جمع و جورتر، ظریف تر، فنی تر برخورد کرده است لذا احتمال این که این رسائل به کس دیگری نسبت داده شود بسیار احتمال بیهوده ای است.
در ابتدای کار خود مرحوم شیخ این ترتیبی را که می بینیم ننوشته اند، چهار رساله نوشته بودند لذا معروف به رسائل شده است، یک رساله ایشان به نام حجیة المظنه بوده است، یک رساله به عنوان رسالة البرائة و الاشتغال است، یک رساله هم در استصحاب دارند، یک رساله هم ایشان به عنوان تعادل و ترجیح است، این آن چیزی بود که شیخ نوشته اند، مقصد اول و دوم و سوم و ... این ها نبوده است، رسالة البرائة و الاشتغال جداست و استصحاب جداست و در حجیة المظنة هم بحثی راجع به قطع دارند بعد هم وارد حجیت و آن چیزهایی که بالخصوص خارج ازاصالت عدم عمل به ظن، اصالت حرمت عمل به ظن را متعرض شده اند و ایشان خبر واحد و ظواهر، حجیت قول لغوی و شهرت فتوائی را شده اند که در آخر هم وارد حجیت ظن شده اند، که چهار دلیل آورده اند که دلیل چهارم انسداد است.
پس آنی که مرحوم شیخ نوشته اند این است، البته دقیقا نمی دانم این ترتیب توسط خود شیخ انجام گرفته است، بعدها این چهار رساله پشت سر هم قرار گرفت و برای انسجام بین این چهار رساله این مقصد بندی بعد انجام شد.
یک نسخه ای از رسائل شیخ است که مرحوم آقا شیخ محمد حسن آشتیانی صاحب شرح مطول بر رسائل
است، ایشان از شاگردان قدیم شیخ اند و از همان اول که شیخ وارد نجف شدند شاگرد ایشان بودند، یک نسخه از رسائل را ایشان به خط خودشان نوشته اند که من فتوکپی اش را دارم. آن نسخه هم الان در خاندان آشتیانی هاست و تا آن جایی هم که من می دانم در زمان شیخ کسانی که به رتبه ایشان باشند یعنی شاگردان بسیار مبرز ایشان باشند و رسائل نوشته باشند نداریم، لذا مهم ترین نسخه رسائل به نظر من همین نسخه مرحوم آقای آشتیانی است، این نسخه را ایشان در 1263 ه.ق استنساخ فرموده اند.
* آن زمان تاریخ را به هجری قمری می نوشتند و شمسی بعد از رضاخان قلدر است، در پادشاهان گاهی جلالی می گفتند.
وفات مرحوم شیخ قدس الله نفسه 1281 است و لذا این تاریخ کتابت این نسخه 18 سال قبل از وفات شیخ است، یعنی در زمان خود شیخ، معلوم می شود اوائلی که خدمت شیخ رسیده است در این تقریرات است مخصوصا در اولش، بعضی جاها را خود مرحوم آشتیانی خط زده و بعد در حاشیه نوشته که این خط خوردگی صحیح است. ظاهرا شیخ شاید در آن دوره ای که ایشان نوشته تعلیقاتی در بحث قطع دارد، الان هم آقایانی که با نسخ رسائل آشنا هستند می دانند در همان اول قطع اختلاف نسخه بسیار شدیدی است، یعنی زیاد است، بعضی هایش خطش فرق می کند مثلا در بحث قطع طریقی که مرحوم شیخ نوشته که فرق بین قطع طریقی و موضوعی نوشته اصول عملیه قائم مقام قطع طریقی می شوند ولی قطع موضوعی نمی شوند، این عبارت شیخ را لکن بعد ها در رسائل اضافه کرده اند و گفته شده است خط خود شیخ است که به جای اصول عملیه آمده است بعض الاصول العملیة، یعنی بعض اضافه شده است و باید هم باشد چون مرادمان اصول تنزیلی است نه مطلق اصول عملیه، بنده هم از مرحوم استاد و هم از حضرت آقای بجنوردی قدس الله نفسه شنیدم که از مرحوم نائینی ( نمی دانم در منتهی چاپ شده است یا نه ) از مرحوم فشارکی از مرحوم میرزای شیرازی بزرگ از شیخ که در نسخه شیخ کلمه بعض وجود داشته است اما در این نسخه آشتیانی بعض نیست و بعض در بالا با خط جدید اضافه شده است و معلوم می شود در اصل نسخه ای که مرحوم شیخ مرقوم فرمودند اصول عملیه بوده است بعد خود ایشان ملتفت شده اند که این عبارت انسجام ندارد لذا بعض را اضافه کرده اند، الان که چاپ شده با بعض چاپ شد است لکن عرض کردم آقای بجنوردی از میرزای بزرگ نقل کردند که از مرحوم شیخ که کلمه بعض در آن موجود بوده است، در نشخه آشتیانی هم در بالای کلمه اصول عملیه بعض را با خط جدید اضافه کرده است و این درست است. چون برائت و اشتغال جایگزین قطع طریقی نمی شوند و استصحاب می شود.
در این نسخه تا جایی که در ذهنم هست اصلا مقصد ندارد، بعد که این رسائل پهلوی هم چاپ شد، چون رسائل شیخ به خلاف مکاسب در زمان شیخ قطع بزرگی چاپ شد.
این هم عکس شیخ است، عالمی که از او عکس داریم شیخ است و قبل از او مثلا از صاحب جواهر نداریم،
عکاس آلمانی بوده که به ایران آمده، یک عکس از ناصر الدین شاه گرفته و یک عکس هم از شیخ گرفته است لذا این عکسی که هست عکس شیخ انصاری است.
از ناصرالدین شاه کمال الملک زیاد عکس کشیده است و تابلوهای فنی ای هم دارد لکن عکس ناصر الدین شاه درست است، اولین عکسی که در ایران داریم ناصر الدین شاه است و عکس مرحوم شیخ انصاری.[1]
ملاهادی بعد از شیخ است، وفات ملاهادی 1313 است و بعد از شیخ است (مقرر: ظاهرا این جا استاد در بیان تاریخ وفات ملاهادی اشتباه کردند زیرا وفات ملاهادی 1289 است و وفات شیخ انصاری 1281 است) عکس ملاهادی هم درست است. مثلا از مرحوم صاحب جواهر نداریم.
قدیمی ترین عکسی که داریم عکس شیخ انصاری است، البته این را از استادم مرحوم آقا شیخ محمد باقر ساعدی شنیده ام، من الان جایی یادم نمیاد در کتابی دیده باشم، ایشان می گفت این دو تا اولین عکس هایی است که در ایران گرفته اند، در ذهنم هست که اولین ضبط صوتی که آوردند و در ایران ضبط کرده اند صدای مظفر الدین شاه است که دستور افتتاح مجلس شورا را می دهد که در رادیو هست و در زمان شاه هم می گذاشتند، در زمان مشروطیت می گفتند صدای مظفر الدین شاه را می گذاشتند، آن هست.
خیلی هم مبهم است و دستور افتتاح مجلس می دهد و این صوت هم صحیح است.
نکته عجیب هم این است که اکثر این تعدیل ها شده در همین مباحث اول است، غرض در کتاب مرحوم آشتیانی که من دارم در استصحاب و برائت و اشتغال و تعادل خیلی کم است، صاف است اما این اوائل قلم خوردگی زیاد است و جاهای حتی پنج یا شش صفحه را عوض کرده اند. اصولا این نسخه ای که در زمان مرحوم شیخ چاپ شده خوب است و نسخه ای هم بعدها چاپ شده است بنام نسخه مرحوم آشتیانی که حاشیه آشتیانی و آخوند هم در حاشیه است، این هم نسبتا خوب است چون تمام نسخ را آورده است. در دو جلد چاپ شده است. یک نسخه رسائل هم هست که مشهور نیست ولی به نظرم پیدا بشود. آن خیلی چاپ صحیحی است. یکی چاپ زمان شیخ خوب است و یکی هم این چاپی که الان عرض کردم ، چاپی که با حاشیه مرحوم آقای آشتیانی چاپ شده است چاپی است که به لحاظ احتوا بر مجموع حواشی خوب است ولی روشن و گویا نیست، از همه گویا تر به نظرم همین است که در نسخه خط آشتیانی است یعنی آدم کاملا می فهمد که شیخ اول چه نوشته بود بعد چکار کرده است، خیلی واضح است در نسخه ایشان، این تغییر و تبدلات در اول کتاب است و تا آن جایی که من می دانم از این نسخه چاپ نشده است، یک وقتی خواستم چاپ کنم که نشد ولی علی ای حال نسخه خوبی است.
از مکاسب هم نسخه نداریم، از دست مرحوم آقا شیخ احمد سبط الشیخ، چون می دانید مرحوم شیخ دو دختر بیشتر نداشت، یکی از دخترهایشان را به یکی از علمای شوشتر می دهند و یک دختر را هم به یکی از سادات می دهند، لذا این دو خانواده به سبط الشیخ معروف شدند، یک تیره شان شیخند که در همان دزفول اند، یکی از بزرگانشان هم چند سال پیش فوت کرده است، آقا شیخ احمد سبط الشیخ که نوه دختری شیخ بود می گفت جد ما نجف که بود یک سفری به ایران می آید و هنوز کتاب های شیخ مثل مکاسب به خط شیخ موجود بود، در فکر بود که برگردد به نجف، بعد نگذاشتند که برگردد لذا همه کتاب ها تلف شدند، لذا چیزی از مکاسب وجود ندارد، شنیدم قطعه ای از آن ادعا شده که در آستان قدس هست، اما آقا شیخ احمد سبط الشیخ ایشان برای من گفت که همه نسخه ها تلف شد، آنی که الان داریم در رسائل است که کامل هم هست که آن هم که هست به صورت رساله رساله است، رسالة حجیة المظنة، رسالة البرائة و الاشتغال، رسالة الاستصحاب، رسالة التعادل و الترجیح، این چهار رساله است که بعدها توسط یکی از شاگردان شیخ در آن نسخه ای که حاشیه آشتیانی دارد ایشان رسائل را عنوان فرائد الاصول می دهد لذا این اسمی نیست که شیخ گذاشته بدهد و بعدها می دهد، از کارهایی که انجام گرفت این بود که از آن حالت رساله رساله در آوردند، المقصد الثالث را بعدا اضافه کرده اند، یا در استصحاب نوشته اند یا یلاحظ حالة سابقة یا لا یلاحظ، المقصد الاول إذا لم یلاحظ، الثانی ما یلاحظ فیه حالة سابقة، آن رساله
استصحابیه شیخ این را ندارد و بعد اضافه کرده اند که برای انسجام است،
پس به این صورت انسجام داده اند و در حقیقت خود شیخ و تالیف شیخ نیست، بعد از شیخ این جا افتاد و سرّ این که حتی در کتب اهل سنت هم ما این را نداریم، در کتب شیعه هم نداریم، لکن بعد از شیخ این جا افتاد، مثل کفایة که ایشان آمد و حرف های شیخ را با حرف های قدما تنظیم کرد. مباحث الفاظ شیخ توسط شاگرد ایشان مرحوم کلانتر نوشته شد و به اسم مطارح الانظار نوشته شد ولی آنی که قلم شیخ بود این چهار رساله بود. این چهار رساله را بعدا به شکل منسجم شد و این جهار رساله با هم ربط پیدا کردند ولی در اصل چهار رساله غیر مرتبط بودند که ولی الان در اصول ما جا افتاده است البته در اثنای هم تعدیلاتی هم شده است مثلا مرحوم آقای محقق اصفهانی می گفت چهار فصلش بکنیم و بعضی از مباحث مثل مشتق را از مقدمات در آورد و در ظهورات انداختند. پس بنابراین آنی که موجب شده اصول متاخر شیعه به این شکل در بیاد این سابقه اش به حدود صد و هفتاد سال قبل بر می گردد به همین تقریبی که عرض کردم. که اصلش از شیخ بود و به این صورت بود. البته این بحث درست است یا نه عرض میکنم.
[1] با اطلاعاتی که از کتاب مقالات گوناگون تالیف دکتر خلیل خان اعلم الدوله ثقفی از یادداشتهای ریشار خان، اولین عکاسی که اعتماد السلطنه از او نام برده حاصل میشود این است که اولین عکسبرداری برروی صفحه نقره در سال ۱۲۶۰ هجری قمری در تبریز، زمانی که ناصرالدین میرزا ولیعهد بود انجام شدهاست. این دو دستگاه دوربین داگروتیپ یکی اهدایی از طرف ملکه انگلیس و دیگری هدیه امپراطور روسیه بودند. ( ویکی پدیا – تاریخ عکاسی در ایران: مقرر)