مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1400/5/2
- مکاسب 96-1395 » فقه چهارشنبه 1395/10/22 مکاسب محرمه
- اصول 95-1394 » اصول یک شنبه 1394/11/18
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/8/5
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/9/24
- مکاسب 99-1398 » فقه چهارشنبه 1398/8/22
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم. بسم الله الرحمن الرّحیم. الحمل الله ربّ العالمین و صلی الله علی سیّدنا رسول الله و آله الطیّبین الطّاهرین المعصومین و الّلعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین. اللهم اغفرنا جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.
عرض شد در مبحث استدلال به روایات، یک طایفه از روایاتی است که معروف قاعده حل یا اصاله الحل است و قاعده طهارت یا اصاله الطهارت و طهارت آب. به خصوص به اینها تمسک شده. حالا به نحوی از انحاء برای استصحاب. عرض شد که مرحوم استاد 3 طایفه آورده است. البته دیگران هم آورده اند ایشان مرتب تر و جمع و جور تر کرده اند آن را.
یکی از آنها حلیت کل شیء ما لم تعلم الحرمه کقوله کل شیء حلال حتی تعرف انه حرام بعینه. بعینه اش را حذف فرمودند. عرض کردیم چنین متنی نداریم. و منها ما یدل علی طهارت کل شیء ما لم تأکل قوله علیه السلام کل شیء نظیف حتی تعلم اند قذر. عرض کردیم این یک روایت واحده است مال عمار ساباطی کسی دیگر هم غیر از ایشان نقل نکرده است و در کتاب نوادر الحکمه است و غیر از شیخ طوسی کسی نقل نکرده است.
و منها ما یدل علی طهاره خصوص الماء ما لم تعلم نجاسته کقوله الماء کله طاهر حتی تعلم البته عرض کردیم این که با دو متن آمده است روایت واحدی است مشکل سندی دارد باید از راه های دیگر درستش کرد که فعلا وارد بحثش نمی شویم. لکن کل ماء طاهر هم هست الماء کله طاهر هم هست. ایشان این متن دوم را آورده اند. شاید هم به خاطر اینکه بعدها، به حسب روایت شیخ انصاری یک فرقی در اینجا گذاشته اند. نه اینکه گفته ا ند دو متن است. با این متن الماء کله طاهر این معنا را استظهار کرده اند که انشاء الله خواهد آمد. بعد فرموده اند احتمالات متصور، پس این متون همه اش، معین این روایات قبول شده است اما قابل اشکال است قابل خدشه است همه اینها. الاول یکون المراد منها الحکم بالطهاره الواقعیه للاشیاء بعناوین الاولیه. عرض کردیم 7 احتمال است اولی اش اینکه حکم واقعی باشد. بان یکون العلم المأخوذ غایه، علم طریقی صرف باشد. و الغایه فی الحقیقه عروض النجاسه. یعنی هر شیئی بعنوانه پاک است تا عروض نجاست. ایشان اینجور مرقوم فرمودند و به عنوان واقعی. لکن خیلی عجیب است بهرحال یا ما ملتفت نشدیم. البته بعد در حلیت هم این مطلب را فرمودند که این مطالبی که گفتیم در صفحه آینده و یجری جمیع ما ذکرناه فی قوله کل شیء حلال در قاعده حل هم می آید. عرض کردیم مطلبی که ایشان فرمودند خیلی مطلب غریبی است ما که سر در نیاوردیم و کار هم نداریم به اینکه علم آمده است آیا معنای واقع است یا معنای خود علم است بحث دیگری است اما اصلا تصویر بحث را هنوز از کلمات ایشان تصویر نکردیم.
چون ایشان دارد عروض النجاسه. عروض نجاست به موضوع خارجی می خورد. آن وقت در عروض خارجی عناوین اولی اصلا معنا ندارد. فرض کنید مثلا این میز پاک است آن کتاب پاک است این عینک پاک است این دیگر عنوان ندارد. وقتی گفت عنوانه الاولی یعنی مثلا فرض کنید تریاک فی نفسه پاک است سیگار و الکل پاک است. مراد این است فی عنوانه شبهه حکمیه یعنی مراد حکم است. آن وقت در حکم دیگر نمی گویند عروض نجاست. مگر حکم به نجاست کند شارع. نه عروض. عروض که مال موضوع خارجی باشد. احتمال می دهم که شاید مقرر کم و زیادی کرده است. این مطلب که مراد احکام واقعی باشد درست است نه اینکه درست نباشد لکن تقریب ایشان درست نیست. یعنی تعبیری که ایشان اورده اند به ذهن این حقیر سراپا تقصیر می رسد که خالی از شبهه نباشد. حالا برای احترام ایشان خواندیم عبارت را و اما با قطع نظر از این مطلبی که ایشان فرمودند اینکه حالا مطلب را تقلید کنیم خلاصه اش این است که اینجا ناظر باشد به حکم واقعی که من عرض کردم جایی که ناظر به حکم واقعی باشد تعبیر کنیم به قاعده جایی که ناظر به حکم ظاهری باشد تعبیر کنیم به اصل. بگوییم یکی قاعده حل داریم یکی اصاله الحل د اریم. قاعده حل یعنی هر چیزی فی نفسه بعنوانه حلال است. این قاعده حل. هر چیزی فرض کنید تریاک حلال است سیگار حلال است بعنوانه. بعنوان تریاک. اصاله الحل یعنی اگر شک کردیم این حلال است یا خیر بعنوان مشکوک حلال است حکمش را نمی دانیم ظ اهرا حکم به حلیت می کنیم. این را اسمش را گذاشتیم اصاله الحل عرض کردم در کلمات علمای ما اینجا در کلمات خود آقای خویی در کلمات نائینی قدس الله نفسه اینهایی که کتاب هایی که الآن دست ما است. این فرق را نگذاشته اند اصطلاح است دیگر. آنها هی می گویند قاعده الطهاره مرادشان اصاله الطهاره است. یا می گویند قاعده حل مرادشان اصاله الحل است.
این فرق به ذهن این بنده سراپا تقصیر رسید که اگر اینها بگذارند خیلی راحت تر می شود پس احتمال اول این باشد که این روایات ناظر به قاعده حل یا قاعده طهارت باشد نه اصاله الحل. این را می گویند اشیاء بعناوینه الواقعیه. اصطلاح اشیاء بعناوینه الواقعیه این است. تریاک بعنوان تریاک. سیگار بعنوان سیگار اینها بگوییم حلال است. یا مثلا الکل به عنوان الکل پاک است. هر چیزی که انسان تولید می کند هر چیزی که در طبیعت تولید شده است انسان در کارخانه درست می کند هر چیزی که درست شد هر چیزی که تولید کرد واقعا پاک است. مثلا شبهه این باشد که مثلا تخم مرغ وقتی از مرغ جدا می شود نجس شده باشد نه بگوییم پاک است هر چه هم شک کنیم تخم مرغ به عنوان خودش مثلا پاک است. این مراد از حکم واقعی این است حالا ایشان چیز دیگر فرمکوده اند بحث دیگری است. این یک.
دو، با قطع نظر از اینکه علم به معنای غایت به معنای واقع هست یا خیر عرض کردیم که ما یک کل شیء مطلق حتی یرد فی نهی داریم اینها حالا فرض کنید کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام داریم. آیا مفاد این دو تا یکی است؟ عرض کردیم مرحوم آقای خویی یکی می دانند. هر دو را حکم واقعی می دانند. کل شیء مطلق. و عرض کردیم که انصافش کل شیء مطلق حتی یرد، غایت خورده است به نهی شارع ورود نهی. تا شارع از آن نهی کند. اگر به ورود شارع خورد حکم و اقعی است. اگر به علم خورد حکم ظاهری است. قاعده اش این است مقتضای قاعده فرق بین این دو تعبیر است. بله این ر وایت در کتاب صدوق مرسل آمده است در کتاب مرحوم امالی شیخ طوسی در امالی شیخ طوسی با سند آورده است البته سندش ضعیف است. در آنجا دارد الاشیاء کلها مطلقه حتی یرد علیک. کلمه علیک را دارد آنجا. فیها امر أو نهی. نمی دانم حالا فیها اش است یا خیر. یک علیک آنجا دارد. اگر علیک باشد احتمالا حرف آقای خویی درست باشد که مراد از یرد یعنی وصول یعنی علم. چون علیک دارد.
اما در متن صدوق علیک ندارد. حتی یرد فیه نهی. اینجا دارد حتی یرد فیها علیک فیها حالا فیها اش نمی دانم هست یا خیر، امرٌ أو نهیٌ. پس این دو تعبیر را که پهلوی هم بگذاریم سه احتمال شد. هر دو ناظر به حکم ظاهری باشند که آقای خویی گفته اند. هر دو ناظر به حکم واقعی باشند مثل اینکه اینجا قائل است. یکی ظاهری باشد یکی واقعی که این حقیر سراپاتقصیر قائل هستیم. حتی یرد به معنای واقعی است حتی تعلم حکم ظاهری است. یکی اصاله الحل است یکی قاعده حل است. حالا با قطع نظر این نکته دوم بود با قطع نظر از این مقدمات و مؤخرات، آیا احتمال هست در این سه تعبیر همین حکم واقعی حالا با قطع نظر به اینکه این خلاف ظاهر است. عرض کنم که یعنی آیا این بحث شده است یا نشده است. عرض کردم قاعده حل را چرا قائل داریم. همان اصاله الحل را بر این بار می کنیم. عده ای داریم اصلا حرف بدی هم نیست که اصل اولی در هر شیئی حلیت باشد بعنوانه. همین جا مرحوم نائینی در همین بحث امروز تمسک به آیه احل لکم ما فی الارض جمیعا حالا در حاشیه اش نوشته است لم ترد هذه العباره فی قرآن الکریم. خب این یک کمی سبک است برای مرحوم نائینی عرض کردم همچین آیه ای در قرآن نداریم. خلق لکم.
خوب بود می نوشتند که استفاد هذا المعنا من قوله تعالی خلق لکم ما فی الارض. اشاره شود که آیه دو بار هم آورده است ایشان تصادفا دو بار هم آورده است من قوله تعالی. احل لکم ما فی الارض در همین بحث هم ایشان آورده اند. احل لکم ما فی الارض جمیعا. در یک موردش محشین نوشته اند خوب نبود حالا که برای یک فقیه بزرگ شیعه بنویسند آیه ای که در قرآن نیست یا خیلی سبک است. حالا یک ماست مالی اش می کردند باز بهتر بود. به نظر من می نوشتند که استفاد هذا المعنا من قوله تعالی خلق لکم ما فی الارض جمیعا.
کیف ما کان راجع به حل همین طور است. قوله داریم و قوی هم هست ما هم خودمان عقیده مان همین است که قاعده حل جاری می شود. همه اشیاء فی نفسه حلال است تمسک به آن ایه حالا بقیه آیات الی آ[ره. این راجع به این و اصاله الحل هم د اریم خب خود آقایان قائل به اصاله الحل هستند. فقط عرض کردیم اصاله الحل در شبهات حکمیه معنا دارد و موضوعیه. آن قاعده حل که در شبهات موضوعیه معنا ندارد چون روی عناوین اولیه اینکه ایشان شبهات موضوعیه گرفته اند عجیب است. پس قاعده حل داریم. اصاله الحل هم داریم و قائل هم به آن د اریم. هم در شبهات حکمیه قائل داریم هم در شبهات موضوعیه. بلکه معروف است لکن عرض کردیم انصافا در شبهات حکمیه روایت نداریم. معروف است من جمله این روایت کل شیء حلال این نیست کل شیء لک حلال یک لک دارد که آن معنا را عوض می کند. و کل شیء فیه حلال و حرام فهو حلال این هم داریم. لکن فیه حلال و حرام به شبهات حکمیه می خورد به شبهات موضوعیه نمی خورد. پس قاعده حل داریم که اشیاء فی نفسها به عناوینه الاولیه حلال اند حکم واقعی هم هست. اصاله الحل داریم قائل هم داریم در شیعه چه در شبهات حکمیه چه در شبهات موضوعیه لکن انصافا در شبهات حکمیه ثابت نیست احتیاجی هم نیست وقتی قاعده حل جاری شد دیگر نیازی به اصاله الحل نیست. این راجع به اصاله الحل و قاعده حل.
اما نسبت به طهارت. قاعده طهارت قائل نداریم الآن نشنیده ام که کسی قائل باشد هر چیزی که موجود شد هر چیزی که پیدا کردیم هر چیزی که بود بعنوانه شارع آن را طاهر قرار داده است. همچین چیزی الآن در ذهنم نمی آید. یعنی قائلی در ذهنم نمی آید. اینکه ایشان نوشته است حکم به طهارت الواقعیه نه فقط مجرد احتمال است به این معنا که ایشان گفته اند شاید چون این معنا که ایشان می گوید می گوید هر چیزی که پاک است تا وقتی که نجس شود نجس است. خب این مثل اخبار می ماند انشاء که نیست. هر چیزی که پاک است پاک است تا نجس شود. خب اینکه آدم سر در نمی آ ورد بهرحال مطلبی که ایشان فرمودند در قاعده طهارت درست است.
پس یک، قاعده طهارت داریم ثابت نیست انصافا قاعده طهارت که هر چیزی فی نفسه بعنوانه پاک است همچین چیزی ما نداریم. دو، اصاله الطهاره در شبهات حکمیه و موضوعیه. در شبهات موضوعیه که قطعا داریم ولو دلیلش کل شیء نظیف است لکن عرض کردم در کتاب صدوق آمده است کل شیء تا در مقنع هدایه کل شیء طاهر آمده است. بهرحال در شبهات موضوعیه که قطعا داریم در شبهات حکمیه هم معروف همین است. چون این روایت را به شبهات حکمیه هم زده اند. حدیث هم یکی بیشتر نیست. این را به شبهات حمکیه هم زده اند کل شیء نظیف. عرض کردیم چون معروف گفته اند حرف بدی نیست ما هم فعلا تسلیم هستیم. قبول کردیم لکن انصافا کل شیء نظیف، کلمه نظیف به شبهات حکمیه نمی خورد. تعبیرش به شبهات موضوعیه اشبه است. خوردنش به شبهات حکمیه سنگین است. فعلا قائل هستند دیگر ما هم احترام می گذاریم.
پس در باب طهارت قاعده طهارت نداریم اصاله الطهاره نسبت به شبهات موضوعیه داریم قطعا چون دیگر فتوا بر این است در این روایت هم هست. اصاله الطهاره هم در شبهات حکمیه معروف و مشهور است ولو تأملی در صدقش هست. این راجع به آن. بحث سوم راجع به ماء. کل مائ طاهر همین سه احتمال. یک، بگوییم هر آبی هر جور آب در هر جای دنیا بلکه در کرات آسمانی تولید می شود این آب ذاتا پاک است. به حکم شارع پاک است واقعا پاک است. چون در آزمایشگاه هم مثلا جرقه و رعد و برق و اینها را تبدیل به آب کنیم یا گاز مثلا اکسیژن و هیدروژن به آن ترتیب مخصوص همین آب که تولید شد پاک است. واقعا هم پاک است. این معنای قاعده طهارت در آب.
واقعا هر آبی در هر جای دنیا باشد به هر نحوی تولید شود آن آب پاک است. حرف بدی نیست این را می شود اثبات کرد شاید قائل هم داشته باشد. حرف بدی نیست. آن روایت دارد خلق الله الماء طهورا. جعل الماء طهورا. الا ما غیّر لونه أو طعم.
ظاهرش این طور است. هر آبی در هر جای کره زمین و کرات آسمانی و بلا نسبت در عالم برزخ هم آب دیدید پاک است در همه جا. این انصافش می شود قبول کرد. در خصوص آب، قاعده طهارت در خصوص آب که آب طبیعتش این طور است. هر جور آب تولید شود از چاه در آوردید در بیابان بود هر آبی، طبیعتش خداوند واقعا او را پاک قرار داده است نه ظاهرا. قاعده طهارت در خصوص آب.
انصافا می شود فهمید حالا از آن راویت انزلنا من السماء ماء طهورا می شود فهمید قاعده که از آن جعل الله الماء طهورا الا ما غیّر هم علی ای حال این را می شود فهمید. قاعده الطهاره در خصوص آب. هر آبی به هر عنوانی ولو شما تولید کنید اصلا آب طبیعتش این است وقتی وجود پیدا میکند پاک است. واقعا هم پاک است. این به نظر ما از مجموعه ادله ثابت است نه قاعده طهارت به طور کلی. قاعده طهارت در خصوص آب.
دوم، اصاله الطهاره در آب. اگر شک کردیم در یکی حالا اگر فرض کنید با قطع نظر از قاعده یکی از اقسام آب پاک است یا خیر مثل آب چاه یا آب دریا. چون این بحث بوده است که آب دریا پاک نیست.
هو الطهور ماء الحل میتته. اگر شک کنیم به نحو شبهه حکمیه اشکال ندارد. هم اصاله الطهاره جاری می شود هم این کل ماء طاهر را هم شامل می شود. این هم مشکل ندارد.
سوم، اصاله الطهاره در آب لکن در مصادیق خارجی نمی دانیم آب پاک است یا نجس است و حالت سابقه نداشته باشد اصاله الطهاره در آب خارجی هم، هم اصاله الطهاره به طور مطلق جاری می شود هم در خصوص آب خارجی. به خاطر این الماء کلّه طاهر شاملش می شود. پس بنابراین ما سه تا عنوانی که ایشان فرمودند را یکی یکی از هم جدا کردیم. یکی حلّیت بود قاعده حلّ داریم و اصاله الحل در شبهات حکمیه قبول داریم یعنی احتیاج نیست چون قاعده حل هست. مشهور دارند اما دلیل ندارد. اصاله الحل در شبهات موضوعیه دلیل دارد و مشهور هم قائل هستند. در باب طهارت قاعده طهارت که هر چیزی واقعا پاک باشد قائل الآن در ذهنم نداریم. دلیل واضحی هم نداریم نه اینکه قائل نداریم. اصاله الطهاره به نحو شبهه حکمیه در اشیاء عرض کردم مشهور و معروف بین علما است دلیلش به نظر من شاید خالی از خدشه نباشد اما خب مشهور ما فعلا قائل است.
اصاله الطهاره به نحو شبهه موضوعیه این هم دلیل داریم هم قائل هستند فقهای ما همه قائل هستند. اصاله الطهاره به نحو شبهات موضوعیه. راجع به آب، قاعده طهارت ماء را داریم انصافا می شود استفاده کرد که آب واقعا پاک است.
اصاله الطهاره بنا بر شبهات حکمیه حالا با قطع نظر از قاعده آن هم ظاهرا داریم. هم روایت بعید نیست شامل شود هم ادعای یعنی متفق علیه هم اطلاقات کل شیء طاهر کل شیء نظیف. اصاله الطهاره در خصوص آب به نحو شبهه موضوعیه آن هم ثابت است. این 9 صورت شد. برای شما روشن کردیم که اینجا روشن بشود این بحثی که آقای خویی فرمودند المراد منها حکم واقعی این در کجاها درست است در کجاها محل اشکال است.
احتمال دوم، ان یکون المراد منها هو الحکم بطهاره الظاهریه لشیء المشکوک کما علیه المشهور. بله این ثابت است. لکن این لشیء مشکوک که ایشان می فرماید شیء که ظاهرا ظهور در چیز دارد شاید موضوع خارجی لکن مرادشان از شیء ولو عنوان انتزاعی باشد. یعنی مثلا تریاک نه اینکه تریاک خارجی. خود عنوان تریاک بگوییم پاک است. یعنی این طهارت ظاهری بخورد به هم شبهه موضوعیه هم شبهه حکمیه. ما امدیم اول را که واقعی بود اسمش را گذاشتیم قاعده دومی را اسمش را گذاشتیم اصل. به نظر ما اگر حرف می زدند خوب بود یعنی به نظر خود ما چند بار هم گفتیم. ندیدم در مباحث های خودمان نشنیدم این تفصیل را. این به ذهن خود ما خورده است. البته ممکن است خیلی ها هم نوشته باشند. من ندیدم لا اقل. به ذهن من خطور کرده است که اولی را می گفتند قاعده دومی را می گفتند اصل. چون ظاهری است بگویند اصل. مثل اصاله البرائه اصاله الاحتیاط اصاله الاستصحاب.
اگر می گفتند این بهتر بود. پس این دومی اصاله الطهاره و اصاله الاباحه و اصاله الطهاره در ماء در جمیع اینها به نحو حکم ظاهری یعنی به نحو اینکه برای شیء مشکوک باشد بلا فرق فی ذلک بین شبهات حکمیه و موضوعیه. یعنی این دومی شش صورت را می گیرد. اولی سه صورت می گرفت واقعی این شش صورت را می گیرد. آن 6 صورت یا شبهه حکمیه است یا موضوعیه است یا اصاله الطهاره مطلقا یا اصاله الحل مطلقا یا اصاله الطهاره در آب. این شش تا. این بنا بر احتمال دوم.
الثالث ان یکون المراد بها البته ایشان نوشته اند بان یکون العلم قیدا للموضوع دون المحمول. یعنی کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر این لک در آن ندارد. چون بعضی از این تقریرات نگاه می کنم مرحوم آقا ضیاء به نظرم تقریرات مرحوم نائینی بود در طهارت هم لک آورده بود. نه لک در اباحه هست در طهارت نیست. متون روایت دقت شود. این کل شیء ایشان فرموده اند که یکون العلم قیدا للموضوع یعنی کل شیء لم تعلم نجاسته. فهو لک طاهر. اینگونه. ایشان فرموده است. نه قید برای حکم هم اشکال ندارد محمول هم اشکال ندارد. یعنی ایشان بحث را این قرار داده اند که آیا این قید است برای موضوع یا قید است برای محمول. اگر قید باشد برای موضوع می شود اصالت می شود شیء به عنوان مشکوک. اگر قید برای محمول شد یعنی طاهر یا مباح حلال می شود قاعده. ناظر به واقع می شود و واقع را بیان می کند. یعنی ایشان فرق بین این دو را اینکه قید برای محمول باشد یا برای موضوع باشد. انشاء الله چون فکر کردم بهتر است فردا یعنی امروز فقط طرح بحث را از کتاب آقای خویی خواندیم. یک مقدار جولان بحث را از کتاب مرحوم آقای نائینی می خوانیم.
در آنجا حاشیه آقا ضیاء را نقل می کنیم. آقا ضیاء می گوید نه برای موضوع است نه برای محمول. برای نسبت حکمیه است. من بعضی از مطالب را زودتر مطرح می کنم که اگر خواستید شب رویش فکر کنیم مرحوم آقای خویی دو احتمال دارند یکی قید موضوع باشد می شود اصالت. چون می شود شیء مشکوک.
یکی اینکه قید محمول باشد می شود قاعده. چون می گوید کل شیء حلال. این حلیت حلیتی است که تا وقت علم باشد. علم هم یعنی وصول به واقع باشد. مراد واقع باشد. اما مرحوم آقاضیاء می فرمایند نه موضوع است نه محمول است. برای نسبت حکمیه است. یعنی آن طهارتی را که ما بین موضوع و محمول حکم کرده است. وقتی می گوید کلی شیء طاهر یا کل ماء طاهر این نسبت حکمیه را که بین طاهر و ماء آمده است را محدود به زمان علم می کند. حتی تعلم. روشن شد؟ پس فعلا در ذهن مبارکتان سه تا احتمال را جولان دهید تا فردا ببینیم آیا واقعا سه احتمال است یا خیر. یکی اینکه حتی تعلم قید موضوع باشد یعنی کل شیء لم تعلموا طهاره و نجاسه. یا نه قیدی برای حکم باشد کل شیء طاهر حتی این طهارت هست حتی تعلم. یا نه برای موضوع باشد نه برای محمول باشد برای نسبت حکمیه باشد. کل شیء طاهر یعنی طهارت این طهارت این سه احتمال هم در ذهن مبارک باشد فردا یک جولانی هم روی این بحث دهیم ببینیم حق با آقا ضیا است یا بزرگان دیگر. الثالث یا هیچ کدام یعنی لازم نیست قید موضوع باشد. محمول هم باشد همین حکم ظاهری در می آید که حالا ایشان خیال فرموده اند که نه فرق می کند. الثالث ان یکون انشاء الله فردا توضیحاتش را آن که به ذهن خود این حقیر می آید. الثالث ان یکون المراد بها قاعده الاستصحاب یعنی اصلا نظر این را من کرارا عرض کردم یکی از نکات مهم در باب دلالت لفظی فهم سوق کلام است مساق کلام است. این خیلی مهم است که اصلا برای چه این مطلب ذکر شده است.
اصلا اینکه این تعبیر شده است این بیشتر هم قرائن سیاقی و دلاله الحال است. فهم قرائن سیاقی خیلی مشکل است. چون قرائن لفظی گفته شده است دیگر خیلی راحت است. اما قرائن سیاقی. سیاق کلام یا مساق کلام یا سوق کلام این به نظر ما خیلی تأثیرگذار است. لذا ما در باب آیه مبارکه نبأ هم همین حرف را زدیم اگر دقت کنید گفتیم وقتی می فرمایند ان جاءکم فاسق بنبأ خوب دقت کنید مصب کلام و سوق کلام چیست. این خیلی به نظر ما تأثیرگذار در استظهار است از لسان دلیل. دو احتمال رئیسی هست مصب کلام و سوق کلام برای نبأ باشد. می خواهد نبد را دسته بندی کند اگر این باشد خب مفهوم دارد. نمی خواهد حالا مفهوم وصف و معتمد بر موضوع هست یا نیست این حرفها حرفهای درجه دو است اگر سوق کلام برای نکته نبأ است که ای مسلمان ها نبأ دو جور است یک دفعه فاسق می اید یک دفعه غیر فاسق. اگر سوق کلام این است خب این واضح است که حجیت خبر است اما اگر سوق کلام بیان حال فاسق است که این فا سق بعید من رحمه الله این فاسق و این فاسقی که اگر خبری هم گفت ولو خبر حسی است باید در آن فحص کند. سوق کلام این باشد. ان جاء کم فاسق بنبأ اصلا سوق کلام در احوال فاسق است. که این فاسق این همه بحث نوشته اند راجع به آیه نبأ بحث های طولانی کرده اند شما را خسته می کنند آن لطف یعنی آن نکته فنی و ظرافتش این است. و این اختصاص بدهیم تمام ادله شرعیه لذا حضرت فرمود انا لنقولک منا سبعون این نکته اساسی این است. به سوق کلام چه می آید. این می خواهد بگوید که سوق کلام روی این حتی است. یعنی سوق کلام کل شیء حلال است سوق کلام کل شیء طاهر است؟ یا سوق کلام روی آ« حتی است؟ آن طهارت و نجاست و طهارت یا حلیت می ماند تا این حتی. دقت فرمودید؟ پس آن نکته اساسی این قائل که مراد استصحاب باشد حالا ایشان تقریب فرمودند. تقریب درستش همین است که من عرض کردم. سوق این کلام حالت استصحابی است. طبعا خب خیلی راحت می شود این استصحاب را محل خدشه قرار داد چون اگر حالت استصحابی شد فرقی بین طهارت و نجاست ندارد. این که بیاید بگوید کل شیء طاهر حتی نباید سوق کلام روی استصحاب باشد. اگر استصحاب بود نجس هم همین طور است. اگر سوق کلام روی استمرار حالت بود و استصحاب بود حرام هم همین طور است. نه اینکه خصوصیت حلیت باشد. پس چرا می گوید کل شیء طاهر؟ البته بعد رد می کند آقای خویی.
اضافه بر رد آقای خویی ما نکته فنی را خدمتتان عرض کردیم. آن نکته فنی به این بر می گردد که ما از سوق کلام چنین می فهمیم نظر روی حتی است. اگر نظر روی حتی شد در این کلام در آنجا چه می گویند واژه کلید، آن واژه کلید مطلب روی حتی است. اگر حتی بود به استصحاب می خورد. اما ظاهرش کل شیء طاهر است. مصب کلام روی طاهر است نه روی حتی. اینکه هر شیء حکم به پاکی اش می کند. مصب کلام نظر به استمرار نیست. اگر بود باید بفرماید کل شیء طاهر أو نجس فباق حتی تعلم بخلاف. اینطور باید می گفت اگر نظر روی حتی بود خصوصیتی برای طهارت نبود. بهرحال ان یکون المراد بها قاعده الاستصحاب بان فلان. حالا بعد خود آقایان مراجعه کنند. الرابع ان یکون المراد بها الاعم من الطهاره الواقعه و ظاهریه. بگوییم کل شیء شامل طهارت واقعی و ظاهری. چون در طهارت واقعی حکم می رود روی ذات شیء. مثلا تریاک خودش بعنوانه. یا طهارت است یا حلیت. حلیت واقعی. در حلیت ظاهری حکم روی مشکوک می رود. آن وقت بگوییم شیئی به عنوان انتزاعی است. این عنوان انتزاعی هم روی شیء بعنوان ذاته صدق می کند هم به عنوان مشکوک. روشن شد؟ کل شیء حلال کل شیء طاهر شیء یک عنوان انتزاعی است. حالا مرحوم نائینی به عنوان اولی نوشته است مرسل. مرسل یعنی بدون قید. خودش فی نفسه. مراد از مرسل حالا چون گفتیم فردا هم عبارت ایشان را کمی می خوانیم انشاء الله تعالی. فعلا داریم جولان می دهیم بعد نتیجه گیری. چون بحث های علمی ما این طوری سه چهار روز جولان می دهیم حرفها را نقل می کنیم بعد یکدفعه می گوییم آقا مثلا اینها همه به هم ریخته است و سعی اش این طور است.
عرض کنم پس بنابراین ما چون شیء عنوان انتزاعی دارد یک جایی مرحوم نائینی دارد حالا نمی دانم کجا است یادم رفته است. به نظرم جلد اول باشد در مباحث لفظی باشد. به نظرم حالا الآن چون یادم رفته است البته احتمالا باز از اغلاط مقرر مرحوم ایشان باشد. ایشانن وشته است که شیء جنس الاجناس است. شیء قطعا عنوان ذاتی نیست. حالا نمی دانیم چطور از قلم ایشان، یک جایی ایشان دا رد که مثل این آیه مبارکه که جور دیگر نقل فرموده اند یک جایی ایشان د ارد که شیء را جنس الاجناس گرفته است. علی ای حال شیء عنوان انتزاعی است من مخصوصا این را می گوییم به خاطر نفی کلام ایشان یک عنوان انتزاعی است و چون عنوان انتزاعی است قابل انطباق است به تعبیر ایشان. شیء مرسل یعنی ذاتش من دون غیر. شیء مشکوک یعنی با قید شک. کل شیء حلال آن وقت بگوییم که مراد شیء مطلق است چه فی نفسه، طبیعتا اگر فی نفسه شد حلال می شود واقعی. چه مشکوک طبیعتا حلیت می شود ظاهری. چون شیء عنوان انتزاعی است مثلا می گوید شما هر شیئی در این اتاق هست بعضی جاها نوشته اند در دکان ها هر شیئی در این جا هست مثلا صد تومان. یک قیمتی می گذارند. این شیء عنوان انتزاعی است ممکن است اشیاء مختلف باشد خوردنی باشد پوشیدنی باشد انواع مختلف یک بحثی دارند آقایان که چون عنوان انتزاعی است حتی امور معنوی را هم شامل می شود.
مثلا ما ترک المیت من شیء فلورثها. حالا فرض کنید تعبیر این باشد. می گویند شیء حتی شامل حقوق هم می شود. مثلا حق شفعه داشته است این حق منتقل به ورثه می شود. حق خیار داشته است مثلا این حق خیار منتقل می شود. بله شامل تکلیف نمی شود. تکلیفش به ورثه منتقل نمی شود. یک بحثی دارند که شیء یک عنوان عامی است نه اینکه جنس الاجناس باشد. یک عنوان انتزاعی عامی است بر خیلی از حرفها و چیزهایی که اساس هم به هم نمی خورند. مثلا شیء به عنوان اولی یک چیز است شیء به عنوان مشکوک چیز دیگری است. لکن اشکال ندارد کلمه شیء شاملش می شود. آن وقت چون یک عرض عریضی دارد و چون در مثل عام انحلالی است یعنی کل شیء یعنی هر کدام از اینها یک حکم پیدا می کند و چون این دو تا شد، یکی مرسل به تعبیر مرحوم نائینی یکی مشکوک یکی شیء فی نفسه یکی مشکوک پس این حلیت هم تقسیم می شود.
اگر گفت کل شیء فی نفسه یعنی طهارت واقعی. کل شیء مشکوک یعنی طهارت ظاهری. کل شیء حلال، کل شیء به عنوان فی نفسه یعنی حلیت واقعی. به عنوان مشکوک ظاهری. این کل شیء معلوم العنوان و مشکوک العنوان را ایشان معلوم العنوان نوشته اند. مراد علم به عنوان نیست شیء فی نفسه کاری به عنوان نداریم. أو مشکوکه طاهر بطهاره الواقعیه فی الاول و طهاره الظاهری فی الثانی الی زمان العلم بالنجاسه. البته حالا ایشان باز هم به نظر ما کمی کم لطفی فرمودند. زمان علم به نجاست در طهارت ظاهری خوب است. در طهارت واقعی الی زمان العلم حالا مثلا فرض کنید علم اگر باشد یا الی زمان الحکم شارع بنجاسته. واقعی آن طوری برداشته می شود. این هم راجع به احتمال چهارم.
احتمال پنجم ان یکون المراد منها الطهاره الظاهریه و الاستصحاب. البته انصافش اگر بخواهیم این دو سه روز ما شما را معطل می کنیم حرف های بیهوده ای هست انصافا. لکن چون گفته شده است ما هم می گوییم واضح واضح است که این حدیث ما ناظر به طهارت ظاهری است. هیچ چیزی از این احتمالات هفت گانه درست نیست جز این احتمال دوم. بقیه اش واضح است که باطل است. لکن چون به هر حال گفته شده است ما می خوانیم یک مقدار هم برای حالت مناقشه را باز می کند و الا به علم که نمی رسد. به واقع نمی رسد. فقط نکته اش این است که کیفیت وصول به واقع را توضیح بدهیم که یاد بگیریم جاهای دیگر هم همین طور برسد.
ان یکون المراد منها الطهاره الظاهریه و الاستصحاب شیء را به عنوان مشکوک گرفته اند که طهارت ظاهری بشود. بعد هم ادامه آن طهارت ظاهریه. کما علیه صاحب الفصول که صاحب فصول رحمه الله علیه اینط وری است. ببینید این احتمالات که بعد از این از پنجم به بعد بلکه از حالا پنجم که در آن استصحاب آمده است پنج و شش و هفت در آن استصحاب آمده است این احتمالات مبنی بر این است که کأنما خیال کردیم دو تا کلام است امام فرمود کل شیء طاهر بعد یک مدتی سکوت فرمودند. فرمودند حتی تعلم. این یک کلام دیگری است که دو مدلول میخواهند در بیاورند. هم حکم به طهارت هم هم استمرار این دو مدلول است یکی که نیست. از ظواهر عبارتشان این طور در می آید که وقتی فرمودند کل شیء طاهر یک حکم است. بعد که فرمودند حتی تعلم حکم دیگر در آمد. حالا اولی اش یا واقعی است یا ظاهری. اینجا که ظاهری گرفته اند. احتمال ششم و اقعی است. این احتمال فعلا ظاهری است. احتمال پنجم و استصحاب. انشاء الله عرض خواهیم کرد این یک تصور نادرستی است. کلام اینقدر طولانی نیست که اولش یکی باشد آخرش یکی باشد. این اصلاخودش یک تعبیر عرفی است اینها مشکلشان سر به نظر من روی لفظ بیش از اند ازه فکر کرده اند که عرف به طور کلی خارج شده اند. این خودش یک تعبیر عرفی است اینها مشکل چیست مشکل این است حالا من بعد عرض می کنم ما مثلا می گوییم در این شرریعت مقدسه طهارت ظاهری ثابت است. این هیچ اشکال ندارد.
این دیگر 6 کلام که در آن در نیامد 2 کلام که در نیامد یکیست. این طهارت ظاهری ما الآن به آن می گوییم طهارت ظاهری در آن زمان طهارت ظاهری را با حتی تعلم بیان می کردند. اینها چون ملتفت نیستند که این اصطلاحات قانونی از یک زمان به زمان دیگر عوض می شود. این اصلا اصطلاح است توجه نشده است. این یک نوع اصطلاح قانونی است. دارند که حالا سابق شاید رفته باشند در دهات هم ما می رفتیم مثلا سؤال می کردند که دماغ شما چاق است؟ این دماغ به معنای قوه متفکره است. یکی از این غربی ها آمده بود دماغ خیال کرده بود بینی دماغ چاق هم یعنی گنده. می گفت ایرانی ها وقتی به هم می رسند می گویند دماغ شما گنده است یا خیر. خیال می کرد یک نوع احوال پرسی است. این اصلا مراد این بود که فکر شما سالم است؟ چاق است یعنی سرحا الست؟ مراد این بود هم دماغ را بد معنا کرده بود هم چاق را بد معنا کرده بود. نتیجه اش این شده بود خیال کرده بود که احوالپرسی در میان ایرانی ها این است که آیا بینی شما بزرگ است یا خیر.
کیف ما کان این مشکل را ما در تعبیر داریم این اصلا تعبیر است خودش. طاهر حتی تعلم این مثل طهارت ظاهری است. یعنی کل شیء محکوم به طهارت ظاهریه. دو احتمال می دادیم استصحاب هم در آن در می آوردیم این تصورات که کل شیء طاهر نصف کلام است حتی تعلم کلام دیگری است این یک مدلول دارد آن هم یک مدلول دارد. این که ایشان نوشته است دیگر خودتان بقیه اش را بخوانید. این احتمال پنجم که طهارت ظاهری با استصحاب باشد چون وقت هم دارد تمام می شود خیلی هم محصلی ندارد.
احتمال ششم ان یکون المراد بها الطهاره الواقعیه یعنی چون اشکال کرده است که شما میخواهید دو تا در بیاورید اول شیء فی نفسه بگیرید نه مشکوک. آن حتی تعلم را که به شیء نمی زنید. پس 2 مدلول داریم یکی کل شیء طاهر یکی بقاء طهارت.
پس شد طهارت واقعی به استصحاب کما فی الکفایه. ایشان هم دو تا مدلول در آورده اند. احتمال هفتم دیگر خودتان مطالعه فرمایید خیلی حال خواندنش را نداریم.
احتمال هفتم ان یکون المراد منها الطهاره الواقعیه و الظاهریه و الاستصحاب. چون دیگر بیش از این هفت تا هم احتمال نبود. هر سه مراد باشد. هم طهارت واقعی هم ظاهری می گویند این اول مبنای صاحب کفایه بوده است اولش این بوده است بله اخطاره صاحب الکفایه فی حامش الرسائل. یک حاشیه دارند بر رسائل که دیروز یک شرحی هم دادیم. در اینجا این مطلب را ایشان اختیار فرموده اند. بعد مرحوم آقای خویی می فرمایند که یجری جمیع ما ذکرنا من الصور و الاحتمالات فی قوله کل شیء حلال حتی تعرف انه حرام. خب تعجب است از ایشان خب کل ماء طاهر هم می آید فرق نمی کند. شاید ایشان چون می گوید در قاعده طهارت کلا گفتیم دیگر قاعده طهارت نگوییم. ما عرض کردیم 3 روایت است در هر کدام سه تا احتمال است. مجموعا 9 احتمالش که توضیحش در اینجا گفته شد.
بعد ایشان دارند که و یقع الکلام اولا فی صحت هذا الوجه الاخیر یعنی کلام صاحب کفایه که سه تا احتمال. دیگر ایشان متعرض اشکالات نائینی می شوند که نائینی اشکال کرده ست و خودشان جواب می دهند. بحث و اضح است که خیلی منتج نتیجه نیست لکن چون لا به لای بحث بعضی نکاتی است که جاهای دیگر هم کاربرد دارد یک مقدار دیگر هم می خوانیم و فردا عبارت مرحوم نائینی و اشکالاتی که مرحوم آقا ضیاء دارند
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : استصحاب : ادله استصحاب : روایات : روایات حل و طهارت
مرحوم استاد به سه طائفه روایت (در حل و طهارت و طهارت آب) تمسک کرده اند که البته دیگران هم دارند ولی ایشان مرتب تر از بقیه آورده اند. بعد از مطرح کردن این سه طائفه (که همه هم قابل خدشه هستند) هفت احتمال مطرح کرده اند. دیروز اولی را خواندیم که امروز اول را تکرار می کنیم و بقیه را هم توضیح می دهیم :
1- علم، طریق صرف باشد یعنی هر چیز واقعا پاک است تا وقتی علم به نجاست بیاید. بعد هم می فرمایند که همه اینها در قاعده حل هم می آید
ما سر در نیاوردیم. کار نداریم که مرد از علم، واقع است یا چیز دیگر. ولی ایشان چون تعبیر به «عروض النجاسة» دارند و این به موضوع خارجی می خورد، در این دیگر عنوان اولی دارند معنی ندارد. مراد از حلیت به عنوان اولی این است که مثلا الکل و سیگار و.... به عنوان خود سیگار و الکل و... پاک است. یعنی هر چه انسان تولید کند پاک است. مراد حکم است و نمی توان تعبیر به «عروض النجاسة» کرد. شاید مقرر کم و زیادی کرده اند. پس این حرف ایشان درست است ولی تعبیرشان خالی از شبهه نیست.
نقریب مطلب :
نکته اول : گفتیم که ما اصطلاحی قرار دادیم که اگر ناظر به حکم واقعی باشد، تعبیر به «قاعده» می کنیم و اگر ناظر به حکم ظاهری باشد تعبیر به «اصل» می کنیم. دیروز هم توضیح قاعده الحل و اصالة الحل را دادیم. اولی به عنوان واقعی می خورد و دومی به عنوان مشکوک. این اصطلاح و فرق بین این دو در کتب علمای ما نیست. به ذهن ما رسیده است که این فرق، کار را خیلی راحت تر می کند.
پس احتمال اول این است که روایات در مقام بیان حکم واقعی باشد. مراد از حکم واقعی این است نه آنچه مرحوم استاد فرموده اند.
نکته دوم : با قطع نطر از اینکه مراد از علم غایت باشد، ما یک «کل شیء طاهر» و «کل شیء لک حلال» داریم که مرحوم استاد هر دو را حکم ظاهری می دانند. ما گفتیم که «کل شیء لک حلال» غایتش به ورود نهی از شارع خورده و لذا مراد حکم واقعی است، ولی «کل شیء طاهر» غایتش به علم خورده و مراد، حکم ظاهری است.
بله حدیث اطلاق هم داریم که در صدوق (کل شیء مطلق) مرسل است ولی در امالی طوسی (الأشیاء مطلقة) سند دارد که هم سندش مشکل دارد و هم یک «علیک» در ادامه عبارت دارد (ما لم یرد علیک أمر أو نهی). اگر «علیک» باشد نشان می دهد که حرف مرحوم استاد درست است که مراد از «یرد»، «یصل إلیک» و «علم» است که حکم ظاهری بشود نه ورود از شارع که حکم واقعی بشود.
پس سه احتمال شد که دیروز هم توضیح دادیم :
1- هر دو ناظر به حکم ظاهری باشند.
2- هر دو ناظر به حکم واقعی باشند.
3- یکی واقعی و یکی ظاهری. (نظر ما)
قاعده ی حل را عده ای قائل هستند و حرف بدی هم نیست.
ما عقیده مان این است که :
اولا: قاعده حل در شبهات حکمیه جاری می شود با تمسک به این آیه و سائر آیات. در شیعه قائل هم دارد. بله قاعده حل در موضوعات خارجیه معنی ندارد. اصالة الحل هم داریم ولی در شبهات حکمیه برایش روایت نداریم. و البته با وجود قاعده حل اصلا به اصالة الحل نیازی نیست. آن روایت هم «لک» دارد. تعبیر «کل شیء فیه حلال و حرام» هم به شبهات موضوعیه می خورد نه حکمیه.
ثانیا : قاعده طهارت که مراد، بیان حکم واقعی باشد (هر چیز بعنوانه پاک است) نداریم. البته قاعده طهارت، قائل هم ندارد. به معنایی که مرحوم استاد گفته اند مثل إخبار است نه إنشاء. در شبهات موضوعیه هم اینکه واقعا پاک باشد نه دلیل داریم و نه قائلی سراغ دارم. بله اصالة الطهارة در موضوعات خارجیه داریم. البته یک حدیث هم بیشتر نیست و مشهور است که حدیث را به شبهات حکمیه هم زده اند. ما هم قبول کردیم ولی انصافا تعبیر حدیث به شبهات حکمیه نمی خورد. تعبیرش برای شبهات حکمیه کمی سنگین است.بله، قطعا فتوای مشهور بر این است و این روایت هم هست.
ثالثا : قاعده و اصل در طهارت آب. همان سه احتمال در اینجا هم هست :
1- هر جور آبی دیدیم ذاتا و به حکم شارع، واقعا پاک است. حتی اگر اکسیژن را تبدیل به آب کنید واقعا پاک است. این حرف، حرف بدی نیست. شاید قائل هم داشته باشد. روایت «خلق الله» یا «جعل الله الماء طهورا الا ما غیر لونه او طعمه او ریحه» هم داریم که ظاهرش اینطور است که که حکم واقعی اش طهارت است. پس قاعده طهارت در خصوص آب را می شود قبول کرد. یعنی طبیعتش را خداوند پاک قرار داده باشد نه ظاهرا. انصافا می شود فهمید. بله از آیه مبارکه «و انزلنا من السماء ماء طهورا» هم می شود این مطلب را در آورد. به نظر ما این قاعده از مجموعه ادله ثابت می شود.
2- اصالة الطهارة در آب : اگر در یک قسم از آب هم شک کردیم به نحو شبهه حکمیه، حکم به طهارت می کنیم. یعنی در آب، علاوه بر روایت «کل شیء نظیف» اصالة الطهاره (کل ماء طاهر) هم جاری بشود.
3- اصالة الطهارة در مصادیق خارجی آب (حالت سابقه هم نداشته باشد) : این هم جاری است به خاطر شمول «الماء کله طاهر» یا «کل ماء طاهر».
پس ما این سه عنوان مرحوم استاد را از هم جدا کردیم و برای هر کدام سه احتمال بیان کردیم که نه صورت شد. احتمال دوم مرحوم استاد را می خوانیم.
متن مرحوم استاد :[1]
«(الثاني) أن يكون المراد منها هو الحكم بالطهارة الظاهرية للشيء المشكوك كما عليه المشهور،[2] بأن يكون العلم قيداً للموضوع دون المحمول، فيكون المعنى أن كل شيء لم تعلم نجاسته طاهر».
یعنی «کل شیء لم تعلم نجاسته فهو طاهر». یعنی اگر قید برای موضوع باشد می شود «اصل» چون بحث شیء مشکوک می شود. اگر قید محمول شد می شود قاعده و ناظر به واقع می شود. پس ایشان اینگونه فرق گذاشته اند. جولان بحث را فراد از کتاب مرحوم نائینی می خواینم. خواهیم گفت که آقا ضیا هم می گوید : قید برای برای نسبت حکمیه (بین موضوع و محمول) است نه موضوع یا محمول. یعنی نسبت حکمیه بین طاهر و ماء را محدود می کند به «حتی تعلم». به نظر ما اگر قید برای محمول هم باشد اشکال ندارد و همین معنای مرحوم استاد (حکم ظاهری در شبهات موضوعیه) را می رساند.
ادامه متن : (الثالث) أن يكون المراد بها قاعدة الاستصحاب، بأن يكون المعنى أن كل شيء طهارته مستمرة إلى زمان العلم بالنجاسة- أي كل شيء ثبتت طهارته الواقعية أو الظاهرية فطهارته مستمرة إلى زمان العلم بالنجاسة».
کرارا عرض کرده ایم که یکی از نکات مهم در دلالت لفظی فهم مساق کلام است. که اصلا مطلب برای چه ذکر شده و چرا این تعبیر آمده است. بیشترش هم از قرائن سیاقی و حالیه در می آید. بله فهمش خیلی مشکل است. ولی این بحث در استظهار از لسان دلیل خیلی تاثیرگذار است. لذا در آیه نبأ هم گفتیم که در «إن جاءکم فاسق بنبأ فتبنوا»، مصب کلام و سوق کلام چیست؟ آیا می خواهد نبأ را تقسیم بندی کند به نبأ فاسق و عادل. اگر سوق کلام برای تقسیم نبأ است واضح است که حجیت خبر را می رساند و مفهوم دارد. یا برای بیان فاسق است که شئونی دارد و یکی از شئونش این است که درباره خبر حسی اش هم باید فحص و تبین شود. نکته فنی و ظرافتش این است. در تمام ادله شرعیه این بحث هست. «سبعین وجها» هم در روایت داریم.[3]
در اینجا سوق کلام «کل شیء طاهر» است یا «حتی...» یا سوق کلام حالت استصحابی است؟ اگر این شد و سوق کلام روی استمرار حالت سابقه بود پس نجاست هم حکمش همین است و آوردن تعبیر «طاهر» نکته ای ندارد. البته اگر نظر روی «حتی» بود باز هم خصوصیتی برای طهارت نبود و نباید بخصوصه ذکر می شد.
البته خود مرحوم استاد هم بعدا این احتمال را رد می کند ولی نکته فنی همین است که عرض کردیم. ظاهرا در این روایت، مصب کلام روی طاهر است نه حتی یا استصحاب یا... .
ادامه متن : «(الرابع) أن يكون المراد بها الأعم من الطهارة الواقعية و الظاهرية بأن يكون المعنى أن كل شيء معلوم العنوان أو مشكوكه طاهر بالطهارة الواقعية في الأول، و بالطهارة الظاهرية في الثاني إلى زمان العلم بالنجاسة[4]».
یعنی بگوییم : «کل شیء» شامل هر دو می شود. یعنی چون در طهارت یا حلیت واقعی حکم روی ذات شیء می رود و در حلیت ظاهری روی عنوان مشکوک می رود اینجا بگوییم : شیء به عنوان انتزاعی است که شامل مشکوک و بعنوانه (واقعی) می شود. یکی ظاهری و یکی واقعی. معلوم العنوان یعنی شیء فی نفسه نه اینکه کاری به عنوان داشته باشیم.
مرحوم نائینی تعبیر به مرسل کرده اند که مراد، بدون قید است.
با اینکه عنوان اولی و مشکوک دو چیز است ولی «شئ»، شامل هر دو می شود. پس طبق این احتمال، هم روایت حلیت و هم روایت طهارت تقسیم به این دو قسم می شود چون هر دو لفظ «شیء» دارند.
ادامه متن : «(الخامس) أن يكون المراد منها الطهارة الظاهرية و الاستصحاب، كما عليه صاحب الفصول، بأن يكون المعنى أن كل شيء مشكوك العنوان طاهر ظاهراً و طهارته مستمرة إلى زمان العلم بالنجاسة، فيكون المغيا- و هو قوله عليه السلام: طاهر - إشارة إلى الطهارة الظاهرية، و الغاية إشارة إلى استصحاب تلك الطهارة إلى زمان العلم بالنجاسة.
شیء را به عنوان مشکوک می گیرند و بعد هم طهارت ظاهریه را ادامه می دهند که استصحاب بشود.
از احتمال پنجم تا هفتم (که استصحاب دارد) مبنی بر این است که دو کلام باشد. یعنی حضرت (علیه السلام) یک کلام فرموده اند و بعد سکوت کرده اند و بعد کلام دوم را برای بیان حکم استمررار، فرموده اند. دو کلام است و دو حکم است. به نظر ما کلام اینقدر طولانی نیست که اولش یک چیز باشد و آخرش یک چیز. این یک تعبیر عرفی است. چون در لفظ بیش از اندازه فکر کرده اند لذا از عرف خارج شده اند.
بله، طهارت ظاهری با این کلام ثابت است. طهارت ظاهری را در آن زمان با «حتی تعلم» بیان می کرده اند. این اصطلاح قانونی آن زمان است. این مشکل را ما در تعبیر داریم.
ادامه متن : «(السادس) أن يكون المراد بها الطهارة الواقعية و الاستصحاب كما في الكفاية، بأن يكون المغيا إشارة إلى الطهارة الواقعية، و أن كل شيء بعنوانه الأولي طاهر و قوله عليه السلام: حتى تعلم إشارة إلى استمرار الحكم إلى زمان العلم بالنجاسة.
(السابع) أن يكون المراد منها الطهارة الواقعية و الظاهرية و الاستصحاب، كما اختاره صاحب الكفاية في هامش الرسائل».[5]
بعد مرحوم استاد می فرمایند : «و يجري جميع ما ذكرنا من الصور و الاحتمالات في قوله عليه السلام: كل شيء حلال حتى تعرف أنه حرام».
این ها در «کل ماء طاهر» هم می آید. شاید ایشان می گوید چون کل گفته است آنجا نیاید. ما گفتیم که مجموعا نه احتمال می شود که توضیح دادیم.
ادامه متن : «و يقع الكلام أولا في صحة هذا الوجه الأخير و عدمها. و ملخص ما ذكر في وجهه أن كلمة كل شيء شاملة لما هو معلوم العنوان كالحجر و الماء مثلا و لما هو مشكوك العنوان كالمائع المردد بين الماء و البول مثلا، فحكم الإمام عليه السلام بالطهارة في الجميع، فلا محالة تكون الطهارة بالنسبة إلى الأول واقعية، و بالنسبة إلى الثاني ظاهرية، و يكون قوله عليه السلام: حتى تعلم إشارة إلى استمرار الطهارة إلى زمان العلم بالنجاسة».
سپس متعرض کلام مرحوم نائینی می شوند و جواب می دهد. این بحث، منتج نیست ولی برای نکات فنی اش فردا هم ادامه این عبارت و هم عبارت مرحوم نائینی را می خوانیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] . مصباح الأصول ( مباحث حجج و امارات - مكتبة الداوري )، ج2، ص: 71-70.
[2] . یعنی مثلا خود تریاک پاک باشد (نه تریاک خارجی). این ثابت است ولی شاید ظهور لفظ «شیء» در موضوع خارجی باشد. البته مرادشان این است که و لو عنوان انتزاعی باشد. پس تعبیرشان رسا نیست ولی مرادشان معلوم است. یعنی هم به شبهه حکمیه و هم موضوعیه بخورد.
[3] . حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِيثٍ تَرْوِيهِ وَ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا وَ إِنَّ الْكَلِمَةَ مِنْ كَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِيعِهَا الْمَخْرَجُ. (معاني الأخبار؛ ص: 2 : ح 3)
[4] . زمان علم به نجاست در طهارت ظاهری خوب است ولی در واقعی باید بگوید تا زمان حکم شارع به نجاستش.
[5] . می گویند مبنای اولی صاحب کفایه بوده است.