مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 1400-1401 » اصول دوشنبه 1400/8/24
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 97-1396 » اصول یک شنبه 1396/9/12
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/12/25
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/12/16
- اصول 1400-1401 » اصول شنبه 1400/8/29
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1395/6/23
- مکاسب 1402-1403 » فقه دوشنبه 1402/7/17
- اصول 96-1395 » اصول دوشنبه 1395/11/18
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم. بسم الله الرحمن الرّحیم. الحمل الله ربّ العالمین و صلی الله علی سیّدنا رسول الله و آله الطیّبین الطّاهرین المعصومین و الّلعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین. اللهم اغفرنا جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.
عرض کنم بحث راجع به روایاتی بود که احتمالا دلالت بر اجرای استصحاب در شبهات حکمیه کند یا نفی آن. یکی از این دو تا. عرض کردیم یکی دو تا مسئله هست که حالا فقط دو مسئله را متعرض می شویم که گفته شده است که مبنی است بر استصحاب.
یکی مسئله متیمم که در اثنای نماز آب پیدا کند. البته عرض کردیم مسئله فقهی هم هست که باید در آنجا متعرض شد. فعلا بحث ما در آن قسمت نیست. این بخش فقط مسئله جانب اصولی و این نکته که آیا واقعا این مسئله مبنی بر استصحاب هست یا خیر.
به مناسبتی متعرض روایت زراره شدیم که ظاهرش این است که استصحاب را جاری کرده است. به این مناسبت متعرض شدیم که روایت زراره مختلف آمده است بعضی هایش در کتاب کافی هم نقل شده است. آن که در کتاب کافی نقل شده است تفصیل داده است بین رکوع و عدم رکوع که اگر رکوع نکرده باشد برگردد وضو بگیرد و اگر کرده باشد ادامه دهد نماز را. این در صفحه 114 این کتاب جامع الاحادیث جلد 3 نقل شده است. عرض کردیم در کتاب کافی در این مسئله سه تا سؤال است و در کتاب استبصار از یک مصدر دیگری دو تا را آورده است باز در استبصار از همان کتاب حسین بن سعید یکی را آورده است. و این روایت دلالت بر تفصیل می کند بین رکوع و قبل رکوع.
این روایت از امام باقر است. یک روایت دیگر هم که گفتیم دیروز خواندیم 118 و 119. این هم در کافی هست. البته بهرحال سند مشکل دارد از عبد الله بن عاصم نامی نقل شده است. لکن این یکی عن ابی عبد الله علیه السلام. این راجع به روایت زراره.
گفتیم در کتاب فقیه و استبصار یک کتابی از زراره و محمد بن مسلم است که صلی رکعتین این هم نفهمیدیم. چون اگر رکعت واحده هم بعد از رکوع باشد کافی است. صلی رکعتین معنا ندارد. نمی دانیم آیا واقعا در کتاب حریز مثلا اینها هر دو بوده است. ما این قسمت را هم برای ما روشن نیست فعلا.
عبد الله بن عاصم عرض کردیم از اینکه از این روایت مثل ابان بن عثمان و جعفر بن بشیر و اینها از ایشان نقل کرده اند در می آید که اجمالا مرد شناخته ای بوده است. این طور مجهول مطلق نباید باشد. اما فعلا ما آشنایی نداریم.
این راجع به تفصیل بین قبل و بعد از رکوع. در مرحله حالا چون راجع به این رکوع الآن تمام کنیم بعد یک روایت دیگر هم هست که بعد می خوانیم. در مرحله انتقال از نصوص به فتاوا که عرض کردیم در فقه شیعه بوده است مرحله ای که اصحاب از روایات تعبیر به مرحله انتقال به مرحله فتاوا کرده اند در کتاب فقه الرضا رفته است روی تکبیر. فاذا کبّرت فی صلاتک تکبیره الافتتاح. این تقریبا اولین کتابی است که در این جهت هست. تقریبا می شود گفت بعد از فقه الرضا شاید کتاب کافی باشد. البته ایشان نص را آورده است. انتقال از نص به فتوا نیست. ایشان تفصیل بین رکوع و عدم رکوع گذاشته است در کتاب کافی. الآن فتوای ابن بابویه در ذهنم نیست که ایشان چه کرد.
در کتاب دعائم الاسلام که آن هم فقه فتوایی است و در عین حال هم روایات است یعنی روایات را می آورد انتخاب می کند و خیلی جاها هم فتوا به آن اضافه می کند. دعائم الاسلام خیلی شبیه کتاب فقیه است. لکن دعائم الاسلام مال اسماعیلی ها است. کتاب رسمی است. الآن هم در حوزه های اسماعیلی آن هایی که اهل درس و اینها هستند همین دعائم الاسلام خو انده می شود. چیزی غیر از این کتاب ندارند. در دعائم الاسلام هم نوشته است روینا عن جعفر بن محمد. عرض کردم دعائم الاسلام به لحاظ تاریخی بین مرحوم کلینی و صدوق است. سیصدو شصت و یک شصت و سه وفاتش است. اسماعیلی ایشان همین روایت را آورده است و روینا عن جعفر بن محمد. یعنی در عهد انتقال به نصوص به فتاوا مثل فقه الرضا اعتبار را به تکبیر برده است مثل کتاب دعائم الاسلام همین روایت را گرفته است. خیلی هم عجیب است روینا عن جعفر بن محمد. جعفر بن محمد مرادش روایت عبدالله بن عاصم است. یعنی با اینکه این روایت از امام باقر هم بوده است ایشان مال امام باقر را ذکر نمی کنند. این روایتی که مال عبدالله بن عاصم است نقل می کنند.
این هم کاری که در دعائم الاسلام کرده است که تفصیل. اصحاب بعدی ما هم مثل شیخ طوسی و مفید خب عده ای شان تفصیل به همان تکبیره الافتتاح کرده اند. گفته است بعضی هایش هم به خاطر روایت صحیحه زراره روایت زراره درست است تعبیر به مسئله رکوع و عدم رکوع کرده اند. و لذا انصافا هم بعد از مرحله انتقال یک امر خیلی واضح روشنی هم بین اصحاب نمی بینیم. مخصوصا این تفاصیل بین اینکه قبل از تکبیره الافتتاح یا بعد از آن. قبل از رکوع بعد از رکوع داریم.
در تکبیره الافتتاح هم تفصیل روشنی نداده اند. عرض کردم بعضی از اهل سنت معتقدند اگر حمزه گفت تلفظ به حمزه کرد و آب پیدا شد اینجا باید ول کند وضو بگیرد. اما اگر گفت الله اکبر تماما دیگر آنجا وضو نمی خواهد بگیرد باید نماز را ادامه دهد. بین اول تکبیر الافتتاح و آخر. این تنفکیک در عبارات فقهای ما نیامده است. ظاهرا ظاهر عبارات اصحاب ما البته عبارت فقه الرضا این است فاذا کبّرت فی صلاتک، تکبیره الافتتاح. شاید ظاهرش تمام باشد اما اگر حمزه را گفت اول تکبیر الافتتاح آب پیدا کرد این در عبارات اصحاب ما نیامده است. فعلا من ندیدم. عنوان تکبیره الافتتاح آمده است. خب ظاهرا نکته اساسی اش هم واضح باشد. یک رأی به این بوده است که اول نماز رکوع است. جزء اول نماز رکوع است یک رأی هم به این است که اول نماز تکبیره الافتتاح است. اگر قائل بودند که اول نماز تکبیره الافتتاح است. با تکبیره الافتتاح ادامه دهند. اگر اول نماز رکوع می دانستند اگر بعد از رکوع آب پیدا شد ادامه دهد. ظاهرش این است. ظاهرش صدق دخول در نماز است. نکته اش این است. تعبد خاصی نیست. این مبتنی است بر یک نکته دیگری که اول نماز تکبیره الافتتاح یا رکوع است. ظاهرش و العلم عند الله این طور باشد. این ظاهری که احساس می کنیم این است.
در روایت زراره که تفصیل بین رکوع و غیر رکوع آمده است از ابی جعفر بابویه و در یک روایت مجهول از امام صادق که الآن ان شخص را نمی دانیم اعتبار را به رکوع گرفته است. یعنی اول نماز رکوع گرفته است. اما در کتاب و دعائم هم که این روایت را نقل می کند معلوم می شود که اول نماز رکوع می داند. اما مرحوم صاحب کتاب فقه الرضا و بعد مرحوم کلینی و دیگران اول نماز را رکوع گرفته اند. دعائم تکبیره الافتتاح گرفته است بعدها مثل شیخ مفید و طوسی هم همین کار را کرده اند. تکبیره الافتتاح گرفته اند. با مجموعه روایات.
پس بنابراین به ذهن این طور می آید که بحث در حقیقت در تشخیص اول نماز بوده است. و این بحث در کوفه بلکه در اسلام مطرح بوده است. فرق بین این دو قول در حقیقت برگشتش لااقل در فقه ما این است. و اما زمینه این مطلب از کجا شروع شده است ما یک رو ایت صحیحه داریم در صحیحه حلبی حضرت می فرماید ان الصلاه ثلاثه اثلاث ثلث طهور و ثلث رکوع و ثلث سجود. یک روایت صحیحه است در بحث رکوع آورده است. یک سومش طهور است یک سومش رکوع است یعنی به عبارت دیگر حقیقت نماز دارای سه بخش است. یکی پاکیزگی و آرایش روحی و جسمی. یکی مسئله تعظیم و تجلیل که چون در روایت دارد که رکوع تعظیم و تجلیل رب است. حق سبحانه و تعالی. اما سجود خزوع و عبودیت است. این دو با هم فرق می کند. پس حقیقت نماز طبق این روایت صحیحه حلبی سه نکته اساسی می شود. پاکی، تجلیل و تعظیم حضرت حق و عبودیت و خزوع در مقابل حضرت حق. این حقیقت نماز است. این یک روایت. خب طبیعتا طهور جزء نماز که نیست. کسی نگفته است که اگر وضو گرفت وارد نماز شده است. طبیعتا طبق این اولش می شود رکوع. اما این مطلب که عرض کردیم طبیعتا در یک روایتی تصریح به آن شده است. این روایت را مرحوم شیخ طوسی منفردا از کتاب نوادر الحکمه آورده است که ایشان به سند نقل می کند از یوسف بن عقیل عن محمد بن قیس عن ابی جعفر عن علی علیه السلام. آخرش دارد یک قطعه سه خطی است روایت آخرش دارد و اول صلاه احدکم الرکوع. دیگر آنجا تصریح دارد که اول صلاه رکوع است.
این البته مرحوم صاحب جو اهر و بعد بعدی ها سعی کرده اند از این روایت جواب فقهی دهند من چون بحث فقهی نمی خواهم و ارد شوم لکن توجه نشده است آن نکاتی را که ما الآن عرض می کنیم. اینجا بحث فقهی نیست. مثلا مراد از اول صلاه چیست. نه ببینید عرض کردیم ما سابقا اشاره کردیم جداگانه در مباحث متفرقه بحث طولانی کردیم. از اواسط قرن اول در کوفه کتابی منصوب به امیر المؤمنین بوده است به نام السنن و الاحکام و القضایا که اسم کتاب مجموعه ای از قضایا و سنن رسول اکرم از احکام بوده است. شاید احکام مثلا مثل اموری که جنبه استظهاری داشته است. استنباطی داشته است. سنن هم سنن نبی باشد قضایا هم آن قضایایی هست که امیر المؤمنین راجع به قضاوت ها. الآن هم داریم قضاوت های محیّر العقول. قضاوت های حضرت امیر را جمع آوری کرده اند. این را مفصلا توضیح دادیم. خیلی توضیحاتش در بحث غیر رسمی. در بحث رسمی به نحو اشاره.
این کتاب خب یواش یواش در کوفه جا می افتد. به اسم امیر المؤمنین حالا من یک اشاره اجمالی چون چند دفعه این بحث را مطرح کردم برای اینکه کار جدی شود عرض کردم اخیرا چندین نفر سابقا هم بود کلیه کلمات منصوب به امیرالمؤمنین را جمع کرده اند. یک آقایی جمع کرده است 12 جلدشده است. بعضی دیگر جمع کرده است 10 جلد شده است. راجع به جمع کلمات منصوب به امیرالمؤمنین مثلا نهج البلاغه هم جمع کرده است با ضوابط خاص خودش. و عده ای دیگری که در طول تاریخ کلمات امیر المؤمنین را به اشکال مختلف حتی از اهل سنت مثل غرر الحکم عامدی. ایشان هم جمع کرده است.
این جمع کلمات امیرالمؤمنین امر متعارفی در طول تاریخ بوده است. الآن هم عده ای آن جمع ها را جمع کرده اند. خیلی جمع زیاد شده است. ما معتقدیم که ای کاش می شد این جمع کمی فنی بود. مثلا آنچه که به عنوان سکونی به ما رسیده است یک جا می آمد. آن چه که به عنوان ابو البختری رسیده است یک جا. آن چه که به عنوان زید مسند زید یک جا. آنچه که به عنوان مسندهای دیگری از امیر المؤمنین آنچه که به عنوان خطب حضرت رسیده است با شرح حال تاریخی اش یک جا. و روایات متفرق یک جا. آنچه که اهل سنت نقل کرده اند عن علی که در مصادر ما نیست یک جا. چیزهایی هست که زیدی ها عن علی نقل کرده اند. اینها اگر می شد جدا می شد تفکیک می شد و معلوم می شد که یک حدیث در چند، چون رشته های متعددی ما الآن داریم که منتهی به امیر المؤمنین است مثل بحث فقه هم بود این بحث بود اما در بحث اصول این بحث طولانی تر لکن نمی خواهم فعلا وارد شوم. این کار کار خوبی بود. یکی از اولین چیزهایی که منصوب به امیرالمؤمنین است همین کتاب است. عرض کردیم نجاشی هم در اول فهرست خودش این کتاب را با تفصیلی به نام ابورافع. ایشان اول به ابورافع نسبت می دهد. ابورافع اصلش غلام بود اما مرد با استعدادی بود. بعد هم آزادش کردند لکن چون عنوان غلام داشت تا آخر به این عنوان. عرض کردیم در زمان سابق رسمشان بر این بود که غلام وکنیز اسم پدر یا نمی گفتند ابن فلان یا بنت فلان. یک رسمی بود. من اولا خودم استظهار کردم بعد در یک کتاب دیدم که غلام کنیز را مثلا ابو رافع نمی گفتند پسر چه کسی. ایشان عبد بود برده بود. زنش هم سلما نامی است. زن همین ابورافع حالا اسمش هم اختلافی است. این سلما نسبتا در خاندان نبوت نقش خوبی دارد. این اصلا قابله امام حسن و امام حسین هم همین بوده است. این اصلا کنیز بوده است حالا ممکن است شخصیتی بوده است اما چون در اثر جنگ کنیزی بر او عارض شده است این برایشان می مانده است و این احتمال بسیار قوی دارد که چون حضرت امیر با اسماء بن امیس ظاهرا با این سلما است. یک سلما بنت امیس هم هست که اصلا در مدینه نبود در مکه بود. آن زن همزه است. خواهر اسماء آن اصلا هجرت نکرد تا آخر مکه ماند. آن هم نیست.
ظاهرا از عبارات مثل طبقات ابن سعد و اینها در می آید که این سلما این کارها را در خاندان نبوت، قابلگی، شستن متوفا، داخل خاندان بود خیلی نزدیک بود این کارها را ایشان انجام می داد.
بهرحال مرحوم نجاشی ابتدائا کتاب را به ابورافع نسبت می دهد بعد به حارث همدانی. حارث بن عبد الله ایشان یک چشم بوده است. به لغت عرب یک چشم را اعبر می گویند. حارث اعبر. این حارث راوی این حدیث مبارک حضرت امیر است. و به کسان دیگر هم نسبت داده شده است. من عرض کردم شرح مفصلی دارد و این کتاب زیدی ها بعد از قیام زید که متوجه شده اند که احتیاج به فرهنگ دارند احکام را از این کتاب نقل می کردند عن علی سلام الله علیه. این هم نجاشی عبارتی دارد حال شرح عبارت نجاشی هم باید توضیح داده شود. من توضیحات مفصلی راجع به این کتاب و این کتاب در میان شیعه اولین احتمالا مقداری از روایت سکونی هم با این کتاب باشد. مقداری از کتاب مسند زید هم با این کتاب باشد. بهرحال این کتاب یک نقش خاصی دارد. شرح طولانی ای دارد که جایش اینجا نیست. این کتاب توسط امام باقر ظاهرا تأیید شدند. ظاهرش این طور است. این کتاب محمد بن قیس در حقیقت این ظاهرا مطلبی بوده است که امام باقر تأیید آن کتاب را کرده اند. به محمد بن قیس. معروف محمد بن قیس بجلی. این کتاب را امام به ایشان تأیید کرده اند در کوفه هم بوده است.
ظاهرش این است که اهل کوفه هم شیعیان کوفه به آن عمل می کردند. این که از خانه احرام ببندید احتمالا در این کتاب بوده است. این نشان می دهد که از زمان امام باقر حتی بعضی از بزرگان شیعه دارد که ابو همزه از کوفه احرام بسته بود. که آمد مدینه حضرت گفت چرا قیافه ات اینطور شده است؟ گفت ما از کوفه احرام بسته ایم گفتند چرا؟ گفت از امیرالمؤمنین نقل شده است. این نقل های از امیرالمؤمنین ظاهرا در همین کتاب است. بعد حضرت فرمود کذبوا علی علیّ. این دروغ است اساس ندارد.
حالا عرض کردم این یک بحث طولانی است که الآن دنبالش نمی خواهم بروم. این کتاب نقش داشته است حالا چه شده است من هم درست نمی دانم حالا اولین کسی هستیم که فقط تنبّه به حادثه پیدا کردیم. ظاهرا این مطالب کتاب زمان امام صادق نفی شده است. حالا چرایش را نمی دانیم. یعنی در زمان امام باقر ایشان نقل کرده اند حالا نقل ایشان تقیتا بوده است چه بوده است. البته عرض کردم معارض مهم امام صادق عبدالله محض است. عبد الله بن حسن که زیدی ها برای خودش و پسرش ادعای امامت می کردند و از عبارات نجاشی هم در می آ ید که عبد الله بن محض این کتاب را کتاب علیّ می دانسته است. از آن طرف هم امام صا دق کتاب دیگری به نام کتاب علی مطرح می کردند. یا مصحف فاطمه.
عرض کردم فعلا نمی خواهم چون این بحث مطرح نشده است بخواهیم اینجا مطرح کنیم خیلی طول می کشد باید چند هفته صحبت کنیم. بهرحال این کار کار خوبی هم هست. ا حساس ما این است که زمان امام صادق این کتاب قضایا و سنن و احکام مردود شده است. چرایش را نمی دانم خط سیاسی عبدالله محض بوده است؟ امام می خواهند بفرمایند که این عده ای روشن نیست و جنبه های تقیه از امیرالمؤمنین بر فرض هم مال امیرالمؤمنین باشد صادر شده است. یا نسخه غلط بوده است. مجموعه کار را ما خبر درستی از آن نداریم. اما این کتاب بو ده است و این کتاب بعدها در طرق اجازات اصحاب ما هم وارد شده است. اما بیشتر طرقش مشاهیر ما نیستند. نشان می دهد که در بین اصحاب ما منفی بوده است. مثلا ما الآن کلینی نداریم که از این کتاب نقل کند. بله کلینی آنچه که از عاصم بن حمید عن محمد بن قیس عن ابی جعفر ظاهرا این کتاب است. ظاهرا بعدها امام صادق یک قسمتی از کتاب را که مربوط به قضایا بوده است اجازه داده اند. اینها همه استظهارات شخصی خودم است. علامت قسمتی از کتاب که امام اجازه داده اند روایتی است که عاصم بن حمید دارد. اگر عاصم بن حمید عن محمد بن قیس باشد آن قسمتی است که امام صادق اجازه داده اند. البته همین الآن هم در ابواب متفرقه در باب دیات و غیر دیات روایات عاصم بن حمید عن محمد بن قیس داریم که شاز است. عمل اصحاب به آن نکرده اند. همین الآن هم مشکل دارد.
اما خود کتاب موجود بوده است اما نه در صحنه شیعه. تا جایی که ما خیلی کنکاش کردیم ظاهرا از زمان امام صادق این کتاب به حاشیه رفته است. بهرحال این کتاب موجود بوده است من جمله در اختیار صاحب دعائم هم بوده است. با اینکه الآن عرض کردم که دعائم که شش امامی است اسماعیلی است از نظر طبقه بین کلینی و بین مرحوم صدوق است. و دو سه تا سند هم نقل می کند. در خود دعائم به عنوان روایات عن علی دارد. یک جایی در دعائم اشاره دارد که از کتاب ایشان است. اما در ایضاح یک رساله ای است که اخیرا چاپ شده است. سابق موجود بود اما در اختیار نبود. یک نسخه منحصر به فرد هم هست یک کسی از این مستشرقین غربی داشته است. زنده است آن مرد. این را از همان نسخه چاپ کرده اند برای اولین بار. کتاب الایضاح بسیار کتاب مفیدی است به لحاظ مصادر اسماعیلی ها بسیار بسیار مفید است. ایشان چند حدیث از همین کتاب نقل می کند. کاملا واضح است که کتاب در اختیار ایشان بوده است. حالا چرا اصحاب ما کتاب را رها کرده اند خیلی روشن نیست.
در حقیقت این نکته این نبوده است که این روایت را توجیه کنیم. آن وقت این کتاب شواهد ما نشان می دهد که اگر عبید پسر محمد بن قیس نقل کند یا یوسف بن عقیل بجلی نقل کند ظاهرا از همان نسخه اصلی است. محمد بن عبید که فکر می کنم یک مورد اگر داشته باشیم در روایات. بیش از یک مورد فکر نمی کنم که دیده باشم. اما یوسف بن عقیل چرا شاید حدود بیست و هفت هشت مورد سی مورد آقای خویی نوشته اند سی و هفت مورد. چون ایشان مکررات راحساب نکرده اند عدد ایشان قابل اعتماد نیست. به نظرم بیست و هفت هشت مورد یوسف بن عقیل اما عاصم بن حمید زیاد است. نسبت خیلی بالاست. آن که به ذهن ما میرسد این است که این کتاب در کوفه بوده است و بعد از طرف امام صادق رد شده است.
آن وقت در این کتاب دارد اول صلاه احدکم الرکوع. پس در حقیقت این روایت زراره و لذا می بینید عبد الله بن عاصم که فرد مجهولی است از امام صادق نقل می کند. حتی خود زراره از امام صادق نقل نمی کند. عرض کردم زمان امام باقر ظاهرا هنوز نظر به این کتاب مثبت بوده است. دلیلش را نمی دانم. این عبارت اول صلاه احدکم الرکوع هم منفردا مرحوم شیخ طوسی در تهذیب نقل کرده است. نکته لطیفی است. اگر نگاه کنید اگر عبارتش را بخوانم یک نسخه از این کتاب است که محمد بن عیسی بن عبید به قم آورده است. مع ذلک جا نیفتاده است. ایشان اصح نسخ این کتاب باشد. حسین بن سعید هم داریم اما این خیلی زیاد است. محمد بن عیسی یقطینی از یوسف بن عقیل عن محمد بن قیس عن ابی جعفر. این روایت را مرحوم شیخ طوسی آورده است از کتاب نوادر الحکمه. نکته لطیف در این روایت این است که می گوید عن علی قال و آن وقت اذا اراد احکم ان یصلی، این عبارتی را که ایشان در این حدیث آورده است در کتاب نجاسی به عنوان مفتتح کتاب قضایا آورده است. خیلی عجیب است. این کتاب معلوم می شود اول کتاب القضایا و السنن که من شرحش را دادم اولش همین عبارت است. آن وقت سطر سومش می گوید اول صلاه احدکم الرکوع. پس بنابراین باید در حقیقت این طور گفت که در کوفه عن امیر المؤمین این مطلب را نقل کرده اند. جواب هایی که در مستمسک یا جواهر آمده است نکته های فنی ندارد. نکته فنی این است که عرض کردم. این مطلب نقل شده است. ظاهرا توسط امام صادق هم نفی شده است. و لکن عرض کردیم این کتاب توسط اسماعیلی ها و حتی تا حدی زیدی ها و عده ای از اهل سنت نقل شده است. من فکر می کنم این که صاحب دعائم که اسماعیلی است این حدیث عبد الله بن عاصم را آورده است تفصیل داده است مابین قبل و بعد از رکوع چون آن کتاب را قبول کرده است. نکته اش آن است. در آن کتاب دارد اول صلاه احدکم الرکوع. اجمالا این مطلب در کوفه بوده است و عرض کردم به طور صحیح هم ما در حلبی داریم الصلاه ثلاثه اثلاث. ثلث طهور و ثلث رکوع و ثلث سجود. طهور که اول نماز نیست خب طبیعتا اول نماز رکوع می شود. اما تصریح به این مطلب در کتاب القضایا و السنن و الاحکام است. عرض کردم توسط امام صادق این مطلب نفی شده است. حالا عبد الله بن عاصم اوایل امر از امام شنیده است اصلا ایشان کیست ما نمی دانیم. درست وضع ایشان را خبر نداریم لکن حدیث ایشان در کافی هم آمده است. لکن بهرحال حدیث ایشان مشکلاتی دارد که من توضیحاتش را عرض کردم.
اما از امام باقر نداریم الآن فقط اول صلاه احدکم الرکوع را داریم. و زراره هم از امام باقر تفصیل قائل شده است که رکوع کند یا خیر. به نظر من با مقدماتی که عرض کردم واضح است که رو ایت زراره در آن محیط خاص اینکه این روایت زراره هم در مرحله انتقال از نصوص به فتاوا این قبول نمی شود. عبارت فقه الرضا قبول می شود. من فکر می کنم فقه الرضا می دانسته است که این مطلب که رکوع است ریشه اش همان کتاب قضایا و سنن احکام است که از قرن دوم دیگر قابل قبول نیست. و الا ما عنوان تکبیره الافتتاح هم نداریم در روایات. همین عنوان تکبیره الافتتاح می آید در کلمات شیخ طوسی و مفید مورد توجه قرار می گیرد و فتوا به این می شود. یعنی فتوای مشهور اصحاب چرا عده ای از اصحاب چون روایت صحیحه زراره است تفصیل بین رکوع و عدم رکوع داده اند لکن آن که مشهورتر است و رود در نماز است. می خواهد رکوع باشد یا نباشد.
پس بنابراین به نظر من بااین شرح اجمالی که الآن عرض کردیم اصل این مطلب در تفکرات شیعی از کوفه شروع شده است. از میانه ها قرن اول است. کتابی است به نام القضایا و السنن و الاحکام که تصادفا این حکم اوایل کتاب است. چون نجاشی اول کتاب را نقل کرده است. می گوید عن علی قال اذا اراد این در نیم سطری آورده است. عین این نیم سطر در همین روایت است که در کتاب تهذیب آمده است. مقارنه بفرمایید بین عبارتی که شیخ نقل کرده است با عبارتی که نجاشی در فهرست نقل کرده است یکی است. پس در حقیقت در اول همان کتاب بوده است اول صلاه احدکم الرکوع. همین مطلب هم بعدها توسط حلبی از امام صادق اجمالا تأیید شده است. حالا نه به عنوان اول صلاه احدکم لکن بعدها اصحاب ما با جمع روایات اول صلاه را تکبیره الافتتاح گرفته اند. بله عبارات اصحاب ما در تکبیره الافتتاح فرق بین اجزاء آن نگذاشته اند. این قسمت را اصحاب ما نیاورده اند. این نکته قابل قبول است.
اما در مثل کتاب شیخ طوسی شیخ مفید تفصیل قائل شده اند که بعد از تکبیره الافتتاح آب را آوردند نمازش درست است ادامه دهد. قبلش باشد باید نمازش را باید اعاده کند.
اما خود مثلا صاحب دعائم که اسماعیلی است و عرض کردیم شواهد ما قطعی است که کتاب پیش ایشان موجود بوده است. طبیعتا اگر این کتاب در میانه های قرن چهارم در مصر موجود بوده است به طریق اولا در حوزه های شیعه موجود بوده است. این خیلی قطعی و واضح است. اگر در مصر و سالهای 360 این کتاب وجود داشته است که صاحب دعائم مستقیم از آن نقل می کند قطعا در حوزه ای مثل کوفه و بغداد و قم به طریق اولا وجود داشته است.
از اینکه نجاشی هم عبارت اول کتاب را نقل می کند قرن پنجم معلوم می شود که این کتاب را ایشان دیده است. عرض می کنم الآن آن کتاب در اختیار ما نیست می توانیم با زحمت زیاد از این طرف و آن طرف جمع کنیم. به ذهن ما این طور رسیده است عرض کردم اینها را کسی نگفته است مسؤولیتش هم به عهده خود بنده. به ذهن ما رسیده است که بعدها این کتاب توسط امام صادق یک تصحیحی شدها ست یک قسمتهایی حذف شده است. به اصطلاح امروزی ها این ویرایش جدید کتاب محمد بن قیس این را عاصم بن حمید نقل کرده است. الآن رو ایات ما از عاصم بن حمید عن محمد بن قیس خیلی زیاد است. مثلافرض کنید نسبت ممکنه بالای 85% از این طریق است. مجموعه روایات محمد بن قیس عن ابی جعفر.
اما یوسف بن عقیل مثلا هفت هشت ده درصد. اما روایت عبید به نظرم نیم درصد است. یکی است من دیده باشم بیش از یکی الآن در ذهنم نیست. عبید عن أبیه. عبید پسر محمد بن قیس است. ظاهرش نشان می دهد که آن دو کتاب یعنی یوسف بن عقیل و عبید، متن کتاب را کامل نقل کرده اند. آن که از امیرالمؤمنین بوده است. و مرحوم عاصم بن حمید ویرایش دوم کتاب است مال زمان امام صادق. لذا این بیشتر بین اصحاب جا افتاد. با تمام این حرفها همین کتاب هنوز هم روایت شاز دارد. روایاتی دارد که اصحاب در آن گیر کرده اند. مگر اینکه تصرف در روایات شود.
پس بنابراین این روایت زراره که یرکع ما لم یرکع این ریشه تاریخی دارد. به قرن اول بر می گردد. طبق این روایت تأیید شده است. ظاهرش این است طبق یک روایت مجهولی هم توسط امام صادق تأیید شده است. لکن با اینکه کافی هم نقل کرده است قبول آن روایت امام صادق فعلا مشکل است. اما در قرن های بعد اصحاب ما این راه را معروف اصحاب این راه را طی نکرده اند. قائل به تکبیره الافتتاح شده اند نه به رکوع. مهم تکبیره الافتتاح است اما من حیث المجموع فتاوای اصحاب ما ماشاءالله مختلف است. حتی از اول هم یک انعقاد مطلب اجماع مثلا فرض کنید تکبیره الافتتاح که قبل احتمالا قبل از کتاب کافی است ایشان آورده است. کافی رکوع را آورده است. باز شیخ طوسی تکبیره الافتتاح را آورده است. باز خود مرحوم شیخ صدوق اصلا این قسمت را نیاورده است. شیخ صدوق قسمتی را آورده است که و قد صلی رکعتین.
س: در مقنع رکوع را ملاک قرار داده است
ج: در اینجا این طور است. مقنع دارد مخالف با سایر فتاوایش اگر رکوع را قرار داده است همان کتاب حریز را گرفته است. عبارت مقنع را بخوانید تا من بگویم از کدام کتاب است
س: فاذا تیممت و دخلت فی صلاتک ثم اتیت بماء فنصرف فتوضأ ما لم ترکع. فان کنت قد رکعت فامضی فان التیمم احد الفوزین.
ج: این عبارتش یک مقداریش می خورد به حریز یک مقدارش هم میخورد به عبدالله بن، بله به حریز می خورد. اینکه الآن شما خواندید این عرض کردم خوب این همه ما این زحمت ها را می کشیم مثلا ببینید عبارت حریز این است، فان اصاب الماء و قد دخل فی الصلاه قال فلینصرف و الیتوضأ ما لم یرکع فان کان قد رکعت فلیمضی فی صلاته فان التیمم احد الطهورین. این عبارت حریز است. اما همین مطلب را هم عبد الله بن عاصم دارد. اما عبارت عبد الله بن عاصم اینطور است «فَجَاءَ الْغُلَامُ فَقَالَ هُوَ ذَا الْمَاءُ فَقَالَ إِنْ كَانَ لَمْ يَرْكَعْ فَلْيَنْصَرِفْ وَ لْيَتَوَضَّأْ وَ إِنْ كَانَ قَدْ رَكَعَ فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ»، این فان التیمم احد الطهورین ندارد.
پس مرحوم صدوق هم در کتاب مقنع متنش مشعر به اختیار متن حریز است. همان نسخه حریز را که مال زراره است قبول کرده است. این راجع به اینجا. آن وقت با مقدماتی که ما عرض کردیم انصافا قبول رکوع و عدم رکوع خالی از اشکال نیست. وارد بحث فقهی اش نمی خواهم بشوم. اما خالی از اشکال نیست. خب تا اینجا ما روایاتی داشتیم که تفصیل بین رکوع و عدم رکوع بود. روایتی بود که مطلقا یمضی فی صلاتک که روایت محمد بن حمران بود لکن آن یک مشکل داشت که در آخر وقت باید آن مشکل دیگری غیر از استصحاب
یک روایت دیگری هم داریم که امروز بخوانیم مطلب را تمامش کنیم روایت طایفه سوم مرحوم شیخ طوسی منفردا در تهذیب و استبصار از کتاب نوادر الحکمه یا به قول شوخی قمی ها در آن زمان از کتاب دبه شبیب عن محمد بن الحسین، ظاهرا محمد بن الحسین بن ابی الخطاب باشد که از اجلای اصحاب است. من کرارا در همین مباحث به مناسبتی عرض کردم که شواهد ما نشان نمی دهد که صاحب نوادر الحکمه کوفه رفته باشد. در کتب نیامده است. اما ایشان از عده ای از مشایخ نقل می کند که فقط کوفی هستند. شواهد هم نشان نمی دهد که آنها به قم آمده باشند. یکیش پسر ابن فضال احمد بن حسن زیاد از او نقل می کند. لذا باید ملتزم شویم چون قدیمی ها به او می گفتند رحله فی طلب الحدیث. ظاهرا در طلب حدیث تا کوفه آمده است. ظاهرش این طور است. یکیش همین محمد بن حسین. من چند دفعه عرض کردم که شواهد ما نشان از سفر ایشان به کوفه نمی دهد از آن طرف هم عده ای از روات هستند که کوفی هستند. نمی شود التزام بدهیم که ایشان رفته است کوفه حالا در تاریخش ننوشته اند ما اضافه کنیم بگوییم ایشان کوفه رفته است. رحل فی طلب الحدیث الی کوفه. چون اگر این مطلب را قائل نشویم باید بگوییم به نحو وجاده. حکم ارسال پیدا می کند. تمام زور ما مال این است. چون اگر ثابت شود که ایشان کوفه نرفته است و انها هم به قم نیامده اند احمد بن حسن که قطعا به قم نیامده است. محمد بن مسلم ممکن است. چون شواهد ما قطعی است که فطحیه یا واقفیه هیچ کدامشان قم نیامده اند. اصولا از مذاهب انحرافی به استثنای غلاه، هیچ کدام زیدی ها اسماعیلی ها واقفیه، فطحیه حالا کیسانیه داشته باشیم هر مطلبی که نقل شده باشد. هیچ کدام از اینها به قم نیامده اند. به استثنای غلاه. و الا بقیه مذاهب به قم نیامده اند.
حالا ایشان که محمد بن مسلم از اجلای طایفه است و در کوفه بوده است. ایشان هم شواهدی نداریم به قم آمده باشد. لذا یا باید بگوییم این صاحب نوادر رفته است کوفه و ما خبر نداریم در شرح حالش ننوشته اند. یا نستجیب بالله تمام اینها را حکم ارسال یعنی حکم وجاده کنیم. بگوییم این کتابها را از کوفه برای ایشان آورده اند و ایشان به نحو وجاده از اینها نقل می کند خب خلاف ظاهر است. یک قاعده ای دارند آقایان عده ای می گویند اگر کلمه عن در آن بود اشکال ندارد ممکن است وجاده باشد. اما اگر حدثنی باشد این دیگر نمی شود وجاده باشد. بحث هایی دارند که به قول آقایان عن عنه با وجاده می سازد. لکن عرض کردم سابقا ما در کتب قدمای ما این بحث مطرح نشده است اما در اهل سنت در بحث دلالت حدیث مفصل نقل شده است. خیلی طولانی و اقوال زیاد یعنی قائل هم زیاد است. شاید مجموعه قائلین بالای 95% این مطلب را قبول ندارند. در میان اهل سنت در اصطلاح علمی شان یا به عبارت روشن تر عرض کنم عنعنه را مسابق با اتصال می دانند. عنعنه را اعم از اتصال نمی دانند. اگر گفت عن محمد بن حسین یعنی از او شنیده است. شاید شما بگویید به لحاظ لفظی عن اعم باشد. این از آن. حالااعم از اینکه شنیده باشد یا خیر.
اما در مصطلح عرض کردم در علمای قدمای ما این بحث مطرح نشده است در اهل سنت زیاد کتب زیادی متعرض شده اند اقوال هم هست یعنی قال فلان قال فلان مشهورشان که من اقوال را نگاه کردم بالای 95%، هستند عده ای می گویند که نه عنعنه اعم از اتصال است. لکن مشهور و معروفشان این است که طبق قاعده عنعنه مساوی با اتصال است و حق هم همین است. اگر عنعنه مساوی با اتصال باشد پس ایشان از محمد بن حسین شنیده است. احتمال اینکه کتاب به نحو وجاده به قم آورده باشند خلاف قاعده است. نگویید عنعنه اعم از اتصال است. گفته است عن فلان. نگفته است که سمعته. نگفته است رأیته. نگفته است قلت له. لکن مصطلح علمی در کتب حدیث در میان اهل سنت که جامعه حدیثی بود عنعنه مسابق با اتصال است. مساوی با اتصال است. عنعنه مثل اینکه سمعت محمد بن حسین.
عن موسی بن سعدان، به نظرم بد نیست حالا این لحظه در ذهنم نیامد عن الحسین بن ابی العلاء مثنی عن الحسن الصیقل که این را باید باشواهد درستش کنیم. «قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ تَيَمَّمَ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى فَمَرَّ بِهِ نَهَرٌ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَةً»، حالا آنجا رکعتین داشت. شاید این رکعه بعد از رکوع باشد. بعدش هم فمر به نهرٌ که این خیلی عجیب است. مثلا نهر خشک بود. مثلا کانال آب بود خشک بود در نماز آب این را باز کردند. نهر که در اثنای نماز که جاری نمی شود. فمرّ به نهر بیا مثلا در سفینه ای بوده است نمی دانم چیست. «قَالَ فَلْيَغْتَسِلْ وَ يَسْتَقْبِلُ الصَّلَاةَ»، این معلوم می شود که نمازش باطل شده است. وضویش هم باطل شده است. «فَقُلْتُ لَهُ أَنَّهُ قَدْ صَلَّى صَلَاتَهُ كُلَّهَا قَالَ لَا يُعِيدُهَا»، این روایت معارض است. لکن شیخ طوسی منفردا نقل کرده است. حالا دیگر بحث های فقهی اش جای خودش ما فعلا فقط نکته اصولی اش که دیگر امروز نرسیدیم فردا نکته اصولی را عرض می کنیم و رد می شویم می رویم در نکته دومی انشاءالله تعالی.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین