فهرست سخنرانیها
آخرین دروس
دروس تصادفی
دروس پربازدید
■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
مکاسب ۸۵-۱۳۸۴ (۷۹)
مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ خارج اصولمکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۱)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج - فقه (۱۴)
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1395/11/19 مکاسب محرمه
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 19 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 13 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1395/6/23
- اصول 98-1397 » اصول دوشنبه 1397/11/15
- اصول 1402-1403 » اصول فقه یک شنبه 1402/7/30
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1395/8/2
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 95-1394 » اصول دوشنبه 1394/10/7
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
مدت 00:42:00
دروس خارج فقه کتاب مکاسب
سال 95-1394 شمسی
حضرت آیت الله استاد سید احمد مددی الموسوی
زمان:ساعت 10- 11 صبح
مکان :قم صفاییه کوچه17 پلاک33
معهد الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشزیف)
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة دائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحث در باب بیع مصحف بود.
رسیدیم به حدیث شماره 6 که یک مقداری از بحث خارج شدیم حسب القاعده.
عرض کردیم این حدیث در کتاب کافی است. و ایشان از عدة من اصحابنا از احمد اشعری از ابن فضال پدر. این مباحثی را که ما مطرح کردیم راجع به فهرست، گاهی به خود ما هم گفتند که خب اینها همهاش مثلا احتمال است، کتاب این کتاب آن. ببینید دقت کنید ما بحثمان درست است اینها احتمال هست، ارزش احتمالات هم واضح است. مثلا این حدیث را اصحاب معتبر میدانند. ما سعیمان این بود که این معتبر دانستن را جنبه تعبدی به آن دادند. ما سعی بکنیم به جنبه واقع نزدیک بشویم. هدف ما این بود. این بحث فهرستی غیر از اینکه در مواردی کاملا با مصار حدیث یعنی تحلیل رجالی، البته تعبیر صحیحش پیش ما همین است، ما گاهی میگوییم منهج یا فلان، صحیحش تحلیل است، تحلیل رجالی و تحلیل فهرستی.
هدف ما این نیست که روی احتمالات. به هر حال این مطالبی را که عرض کردم راجع به مصدر حدیث و تحلیل فهرستی که عرض کردیم درست باشد یا نباشد حدیث را معتبر گرفتند. به شواهد مختلف.
س: 01:37
ج: منهج بیشتر یک نوع روش است. مثلافرض کنید فلان ثقة فلان ثقة، تحلیل مجموعه کارهایی است که شده، یک منظومه فکری را تشکیل میدهد. تحلیل در اصطلاح ما در اینجا مجموعه عوامل مختلف به لحاظ سند، به لحاظ متن، به لحاظ عمل، به لحاظ شهرت، مجموعه این عوامل را در نظر بگیریم، برای اینکه بتوانیم بین خودمان و بین مثلا رسول الله(ص) در سال 150 پل بزنیم به اصطلاح.
فرض کنید در موطع مالک که در سال 150 است بین ایشان و بین رسول الله(ص) بتواند این مطلب را برساند.
اهل سنت و حتی بعضی از شیعه غالبا منهج دارند، روش دارند. مثلا میگویند این ثقه و ثقه تمام شد. ما گفتیم این کافی نیست مجموعه عوامل. آن که ما مثلا بگوییم ثقه و این مبنی بر این باشد که وثاقت مثلا عدالت کافی است، آیه مبارکه آمد، عدالت از کجا احراز کردید، مجموعه این را اسمش را بگذاریم تحلیل رجالی. مجموعه کارهایی که اضافه بر روات، مصدریابی، روی مصادر کار میکند و ارزش مصادر و صحت و دقت آنها، این را مجموعه را اسمش را گذاشتیم تحلیل فهرستی. و این فوارق زیادی با تحلیل رجالی دارد. و به لحاظ حفظ واقعیت خیلی روح واقعیت گرایی خیلی بهتر است.
به ذهن ما الان آن طور که طبق شواهد موجود ما که روی بالای نوددرصد ارزش علمی دارند، نسخه اصلی باید همین کتاب ابن فضال باشد. خب بعدیش هم صاحب کتاب است غالب بن عثمان، بعدی هم صاحب کتاب است روح بن عبد الرحیم، هر دوشان صاحب کتاب هستند، لکن به ذهن میآید، اگر هم ابن فضال از آن کتابها گرفته باشد، اصلش مال کتاب ابن فضال باشد، ظاهرش این طور است. احتمال آن دو کتاب هم هست. لکن شواهد نشان نمیدهد که مثلا آن کتابها به قم رسیده باشند. اما کتاب ابن فضال قطعا به قم رسیده است. ابن فضال پدر و پسر، هر دوشان به قم رسیده و عرض کردیم یک لیستی را خود بنده جایی نیامده، تنظیم کردیم راجع به طرق اصول کوفیها به قم، حدود بیست سی نفر هستند که این کار را انجام دادند، و ارزیابی هم کردیم. گفتیم اصحش و اوضحش که حتی تنقیح هم رویش انجام گرفته، تحقیق هم رویش انجام گرفته، بررسی هم شده، مجرد نقل نیست، علی الاطلاق طریق احمد اشعری است. چون ایشان شخصیت بزرگ علمی است، فقیه بزرگواری است، محدث بزرگواری است، به ضوابط حدیث کاملا مسلط است، کاملا رعایت کرده، همان قصهای که در کتاب کشی آمده خب نشان میدهد که خیلی واقعا واعلموا ان حدیثکم هذا دین فانظروا عمن تأخذونکم دینکم، واقعا مراعات میکردند، با حدیث معامله کتاب تاریخ نمیکردند.
دارد که من رفتم پیش وشاء گفتم کتاب ابان را، کتاب ابان را شب بود به من داد، گفتم که میخواهم سماع بکنم، قرائت کنید و بشنوم از شما، گفت نه برو فردا بیا کتاب را ببر فردا برو استنساق کن به اصطلاح بنده، این را ننوشته حالا من اضافه میکنم، فردا بیا سماعش کن، گفتم نه من امشب میترسم من ببرم وامشب فوت بکنم و این کتاب در کاروانی که با من هستند مثلا باشد، خیال بکنند من از تو سماع کردم، برود به قم به عنوان سماع.
خب این خیلی دقت است دیگر. انصافا ما نداریم چنین چیزی الانش هم نداریم چه برسد به آن زمان.
این ظرافت و این دقت در تحمل حدیث کم است. این دارد ایشان خود ایشان دارد خود مرحوم احمد اشعری دارد. خب لذا مجموعه شواهد ما جلالت قدر ایشان، نشان میدهد که ایشان در خود اصطلاح تحدیث عرض کردم چون اصلا بعضی چون مبنایشان حجیت خبر نبود، خواهی نخواهی اصلا تقید به این جهت نداشتند. اشکال به آنها نیست. مثلا سید مرتضی هیچ تقید به این جهت ندارد یا مرحوم برادرش سید رضی. یعنی اگر تقید بود، تمام این کلماتی که در نهج البلاغه هست، دانه دانه مصدرش را ذکر میکردند. نه اینکه اشکال، خوب دقت بکنید، بعضی خیال میکنند که این اشکال است که مثلا ایشان چرا سند نیاورده، نه این یک روش است اصلاً. بحث اشکال نیست، یک منهج است. من در این کتاب امالی سید مرتضی یک تفحصی کردم، یک تصفحی تورقی کردم، جاهایی که قصه ادبی و لغت و اینها، اخبرنا ابو عبیدالله مرزبانی سند نقل میکند، جاهایی که روایت از اهل بیت(ع) و عن رسول الله(ص) است، و یروی عن رسول الله(ص) یک جا ندیدم سند نقل کند، یک جا از این احادیثی که عن ابی عبدالله است یا عن رسول الله(ص) است با سند بیاورد. تمام را مرسل میآورد.
این نه اینکه اینها تسامح در دین است. اشتباه نشود. بعضی خیال میکنند نه، خود ما هم ممکن است به زبانمان، این دو تا مبنای تفکر است. ایشان خبر واحد را حجت نمیداند، روی آن جهت خاصی که دارد، رساله هم دارد صحبت هم کرده، و مبنای ایشان این است. خب داعی ندارد که روی بحث سندی و نه تحلیل رجالی را قبول دارد نه تحلیل فهرستی، خب روایت را هم قبول ندارد. دقت میکنید؟
این است که ما روی اینها تمام اینها را با محاسبات باید حساب کنیم. به اینجا رسیدیم که بهترین نسخهای که در قم از ابن فضال پدر بوده، و باز هم با شواهدی که در اختیار داریم، حتی به نظر من ابن فضال پدر بر علی که افضل دو تا برادرش هم هست و اشهر هم هست، بر او هم مقدم است. خود ابن فضال پسر علی هم فوق العاده است دیگر، یعنی راجع به ایشان اضافه بر اینکه ما ملاحظه کردیم در کتب ایشان، عیاشی شاگرد ایشان است، مستقیم. عیاشی نقل میکند کشی آورده عبارت را یکی دو بار هم خواندم. میگوید من در عراق وخراسان و شام و اینها هیچ کس ندیدم مثل ابن فضال. مرادش ابن فضال پسر. و هیچ کتابی نوشتاری از ائمه(ع) نبود مگر پیش ایشان موجود بود. این دیگر شهادت عن حس است دیگر حالا این توثیق نجاشی نیست که بخواهیم بگوییم شهادت عن حدس باشد احتمالا. شاگرد ایشان نقل میکند، ایشان هم نقل میکند و کشی، برای ما این مطلب غیر از اینکه خود ما هم به این نتیجه رسیدیم. لکن من فکر میکنم خودم به این نتیجه رسیدم که پدر خیلی ادق از پسر است، خیلی فوق العاده است. جزو اصحاب اجماع هم پدر است. انصافا فوق العاده است ابن فضال پدر حق یقال. خیلی مرد دقیق و در این جهت حالا فتحی بودنش هم من هم کمی شبهه دارم، میگویند توبه کرده، به نظرم میگویند اصلا معلوم نیست که این فتحی، شاید عبدالله افتح را احترام میکرده است.
س: دلیل اینکه این کتاب ابن فضال است نه روایت و اجازه ابن فضال از کتاب غالب، چه جوری
ج: یعنی بیشتر در کتاب کافی آمده، زیاد آمده این سند.
س: خب میدانم چرا از کتاب
ج: احتمال دارد آن هم از کتاب غالب یا از کتاب روح گرفته است. احتمال هم دارد دو تا کتاب باشد، از این دو تا کتاب. احتمال هست. من چون بعضی میگویند شما وقتی این حرف را میزنید احتمال احتمال ارزشی ندارد، راست است چون کتاب حدیث که معتبر است. ما با این احتمالات سعی میکنیم آن را به واقع گرایی نزدیکتر بکنیم تا حجت گرایی تا تعبد.
تمام هدف ما این است. یعنی ما معتقدیم که اصحاب ما بر اثر همین تکیه روی فهارس و فهرست، سعی کردند تاریخ نقل حدیث روشنتر باشد تا حدیث اهل سنت. همین طور هم هست. تاریخ احادیث بخاری خیلی روشن نیست. اما تاریخ حدیث ما خیلی روشنتر است. ما این روشنتری، الان این روشن کردن و واقع گرایی در سطح استانداردهای علمی دنیا قابل قبول است، یعنی به اصطلاح امروزی ما مباحث آکادمیک این کاملا قابل قبول است.
اهل سنت بیشتر رفتند روی تعبد. ما هدف بنده هم از این که هی میگویم یحتمل یحتمل یا مراجعات یا ریزهکاریها ، این در حقیقت روی این جهت است که ما از تعبد برسیم به واقع گرایی. این که این کتاب، کتاب ابن فضال به قم آمده، و بهترین نسخهاش علی الاطلاق نسخه احمد اشعری است. اصلا علی الاطلاق بهترین میراث کوفه ما میراث احمد اشعری است.
حتی احمد اشعری از ضعاف نقل میکند، از محمد بن سنان. معتقدیم احمد اشعری در کوفه که رفته، آن گلچین کرده احادیث محمد بن سنان، آن احادیث خوب محمد بن سنان را قم آورده، لذا عرض کردیم احمد اشعری شأنش فقط نقل نیست. مثلا ابراهیم بن هاشم به نظر ما کسی ننوشته خود تتبع بنده، ایشان شأنش نقل است. کتابی بوده 500 تا حدیث برداشته آورده قم نقل کرده، اما احمد اشعری ممکن است از این 500 تا 150 تایش را نقل کرده باشد. خوب دقت بکنید.
به ذهن ما میآید احمد اشعری از کتاب محمد بن سنان گلچینش را آورده قم. با اینکه محمد بن سنان تضعیف شده، خوب دقت بکنید اینها نکات بسیار دقیق و ظریفی است که اصحاب ما چه زحماتی را کشیدند برای تصحیح و برای توثیق این روایات، چون اینها را فقه به اصطلاح احکام الهی میدانستند، فقه اهل بیت(ع) میدانستند، آبروی اهل بیت(ع) میدانستند. لو علم الناس محاسن کلامنا لتبعونا الی آخره
س: این قرینه بر این حجی کردن چیست
ج: چون مثلا فرض کنید ما الان روایات زیادی از ابن فرض کنید محمد بن سنان داریم که قطعا احمد نقل نکرده است. بعد هم شأن ایشان این طور است. باز از ابن فضال، مثلا ما از وشاء داریم که سهل بن زیاد نقل نکرده، احمد نقل نکرده، اصلا احمد میگفته وشاء سهل دروغ میگوید، حالا نسبت دروغ را هم من توضیح دادم، دروغ اصطلاحی نیست که ما میگوییم. او یک چیز دیگری مرادش است، و لذا از قم بیرون کرد سهل بن زیاد را.
مراد از دروغ، دروغ در اصطلاح تحمل حدیث است، نه دروغ بیاید جعل بکند. خوب دقت بکنید. این دو تا را ما شرح دادیم ولی دیگر خیلی ما را از بحث خارج نکنید که طولانی میشود.
به هر حال این روایت قابل قبول است. قال سألته این همه من تأکید روی این روایت دارم، چون این روایت یک نکته لطیفی دارد که آن مسئلهای را که ما دو سه روز قبل مطرح کردیم، چون دو روز هم که افتادیم به رجال، قبلش مطرح کردیم، میتواند تایک مقداری شرح بدهد. عرض کردیم وقتی در فقه اهل سنت نگاه میکنیم معروف صحابه عدم بیع کتاب است، مصحف است، تابعین هم همین طور. فقهاء که میرسد جواز است. ما این بحث را مطرح کردیم که این چه شد، چرا؟ حالا کار به فقه شیعه نداریم، اصلا فقه اسلامی، چرا در فقه اسلامی در زمان صحابه معروفشان مگر حالا یک صحابه نه، بیع را اجازه ندادند. تابعین هم معروفشان همین طور است. به فقهاء که میرسد مثل ابو حنیفه و شافعی یک دفعه اجازه میدهند. این ما دنبال این قصه هم بودیم که این را یک راه حلی، یکی هم تفکیک بین بیع و شراء که برای ما روشن نیست، هنوز هم روشن نیست.
قال سألته عن شراء المصاحف و بیعها، خوب دقت بکنید، این جناب روح بن عبد الرحیم، فقال انما کان یوزع الورق، بینید ورَق یعنی کاغذ، ورِق یعنی نقره، ورِقکم هذه، در قرآن هست، در قصه اصحاب کهف، ورِق نقره است، به فتح و کسر. عند المنبر، این روایت را عرض کردم به شما من تا آن جایی هم که حتی در کتب علوم القرآن، در بحث کتابت قرآن دیدم، این را من ندیدم، حالا اگر یعنی این کتاب برهان زرکشی که نسبتاً جمع و جور کرده، تا آن جایی که من برهان را دیدم، چون چهار جلد است همهاش را نگاه نکردم، یک مقدار به کتب تاریخی هم مراجعه کردم، ببینم این مطلب از نظر تاریخی ثابت است یانه؟ فعلاً نمیتوانم نسبت بدهم. مطلب عجیبی است. این نشان میدهد که صحف، مصاحف قرآنهای اولیه همین طور که گفته شده جنبه صحف داشته است. این سیوطی هم دارد در اتقان، که قرآن در اول جنبه صحف داشت، بعد عثمان آورد تبدیل به مصحف کرد. و این صحبت هم الان هست، آن روز توضیح دادیم الان یک حرکت جهانی هم شروع شده، اختصاص به ما ندارد، راجع به مصاحف قرن اول. بعضیهایشان که الان چاپ شده این هست، همین قرآن توبینگن که من نگاه کردم، حالا چاپ شده، ندارم البته، من قبل از چاپش روی صفحه کامپیوتر نگاه کردم، خطوطش مختلف است. احتمال میدهم زمانهایش مختلف باشد.
این حدیث یک چیز نکته عجیبی دارد. میگویم جایی ندیدم. میگوید اصولا صدر اول مسلمانان میآمدند مثلا یکی پنج ورق، یکی سوره بقره، یکی سوره آل عمران، این را مینوشتند، پشت منبر ما بین منبر و دیوار، دیوار مسجد، به نظرم الان هم ما بین منبر و دیوار فاصله است. به نظرم این طور است. حالا من خیلی حج مشرف شدم مدینه اما خب، چون با دقت این قسمت را، امام میفرماید کان یوزع الروق عند المنبر، منبر رسول الله(ص)، وکان ما بین المنبر و الحائط، یعنی حائط مسجد، الان حائط مسجد نیست، همین جایی است که از این رحلهای قرآن گذاشتند، به نظرم فاصلهای هست نچسبیده، البته بعدش هم آن ممر عمومی است، راه عمومی است. این بعدها اضافه شده است. اصلا این قسمتی که مقابل میرسد به حجره مبارکه خانه حفصه است اصلا، این خانه حفصه را وارد مسجد کردند. نوشتند ما بین خانه حفصه، این جایی که الان به اصطلاح حرم مطهر است، این که خانه عایشه است. ما بین اینها یک کوچه باریکی بوده که اینها از پنجره گاهی با هم صحبت هم میکردند.
این خانه حفصه الان وارد در خود مسجد است. یوزع الورق میگویم این را من در این همه اصرار کردم به خاطر این بود که یک مطلب عجیبی است این مطلب. معلوم میشود قرآنهای اولیه را روی یک کاتبی نمینوشته، آن وقت جواب آن سوال هم روشن میشود. این که قرآن نمیفروختند مال این بود. اصلا این کتاب وضع فروشی نداشت. آخر یک شبههای بود برای ما، چرا صحابه این روایت را از امام صادق(ع) حل مشکل میکند.
میگویم خود سنیها هم، سنیها این را نوشتند که قرآن را در بین استخوان کتف و فلان و پارچهها و نمیدانم عدیم و پوست گوسفند و همین قرآنی که الان مال توبینگن است، پوستش پوست آهو نیست، پوست گوسفند است. همین قرآنی که الان چاپش کردند. خود آن شخصی که مشرف بود عرض کردم یک گروهی هستند در آلمان، خود رئیس گروه به من گفت، گفت این خودش، نوشتند، به من هم گفت که این پوست آهو نیست، پوست گوسفند است. یک قرآنی هم به زمان پیغمبر(ص) نسبت میدهند که دو برگش رسیده، دو ورقش رسیده در بیرمنگام هست، آن هم پوست گوسفند است. البته آن گفته نشده که حتی پوستش احتمالا قبل از ولادت پیغمبر(ص) است. نوشتنش را احتمالا سال هفتم باشد، زمان خود پیغمبر(ص) باشد.
عرض کردم یک حرکتی شروع شده به ما هم ربطی ندارد خود آنها مشغول کارند، به ما هم بعضی از کشورهای اسلامی مثل همین یک مرکزی هست در ترکیه یک مقدار اینها را چاپ کرده بعضی را.
علی ای حال این مطلب این طور و کان ما بین المنبر و الحائط قدر ما تمر الشاط، به اندازه یک گوسفند، او رجل منحرف، منحرفٌ، یعنی یک انسان بخواهد صاف رد بشود نه، باید کج بکند خودش را. حرف در لغت عرب به معنای طرف است عرض کردم. حرف الوادی، طرف الوادی، یک طرفه، منحرف نه این منحرفی که ما میگوییم، منحرف یعنی کجکی به اصطلاح، یک طرفه، نه مستقیم برود، به اندازه یک انسانی که بخواهد به اصطلاح کج راه برود، به اندازه یک گوسفند، یعنی ما بین یک گوسفند و شانه یک انسان، اندازه یک فاصله گوسفند از شانه انسان کمتر، او قدر رجل منحرف، نمیدانم آقایان حالا کسی تازه در ذهنش باشد، به نظرم هم هنوز هم منبر با آن دیوار همین فاصله را دارد، نچسبیده، منبر به دیوار نچسبیده، این مطلب درست است. الان هم به نظرم حفظ کردند این نکته را.
قال فکان الرجل یأتی و یکتب من ذلک، یک کسی میآمد یک سوره مینوشت، یک کسی میآمد ده سوره. این را اهل سنت دارند که حتی آن چیزی که ابوبکر هم جمع کرد، صحف است. دارد که حتی عمر هم که داشت صحف بود، صحف را پیش حفصه گذاشته بود. وقتی که عثمان را تصمیم گرفت که قرآن را به صورت واحد در بیاورد، این صحف را از حفصه گرفت. فرستاد از حفصه این صحف را گرفت و بعد اسمش مصحف شد.
این روایت هم همین را میگوید. این روایت خیلی عجیب است انصافا، سندش هم معتبر است. جزو عجایب، گاهی ما روایاتی در اهل بیت(ع) داریم، سنیهااین همه روایت دارند نقل نکردند از زمان رسول الله(ص)، خیلی عجیب است، این جزو روایات بسیار عجیب است. و این همه هم من دو سه روزه روی سندش بحث میکردم هدف بیشتر این بود که این را از جنبه تعبدخارج بکنیم به واقع گرایی برسانیم. نه اینکه فقط تعبد صرف باشد. شواهد را اقامه کنیم که این کلام مال امام است. درست است. از اعاظم اصحاب نقل کردند.
علی ای حال کان یوزع الورق عند المنبر و کان ما بین المنبر و الحائط قدر ما تمر، در این روایت در این نسخه قدر دارد، یک نسخه دیگری است یعنی این روایت از طریق ابی بصیر هم به ما رسیده که حدیث بعدی است، شماره 7، آنجا دارد قید ممر شاط، به جای قدر قید دارد. البته این یک نکته لطیفی است اینجا بگویم چون جایش اینجا نیست، چون گفته نشده، چون در روایات ما آمده اذا کان ماء قدر کر لا ینجسه شیء، قدر را الان در کتب فقهی ما، جواهر و دیگران همهشان تقریبا میشود گفت نه یکی دو تا، قدر را به معنای مقدار گرفتند. یعنی آب به مقدار. آن وقت آمدند آن کر را حالا ما توضیحاتش را دادیم که کر احتمالا پیمانه بوده، وزن نبوده، کر در زبان عربی هم به پیمانه گفته میشده، مثل این که الان بنزین را با پیمانه، یا آب را با پیمانه که یک متر مکعب، هم به وزن گفته میشده است.
البته علمای ما برداشتند آب را به وزن هم حساب کردند، همین سیصد و هشتاد و خردهای. این محل اشکال است پیش ما، معلوم نیست آب وزن بشود. هنوز هم آب وزن نمیشود. هنوز هم توی روزگار ما با تمام تغییراتی که شده آب موزون نیست، آب مکیل است به اصطلاح، با پیمانه حسابش میکنند، متر مکعب مثلا. علی ای حال کیف ما کان یک ساعت دو ساعت مثلا رودخانهای که دارند، یا آب چاهی که دارند.
علی ای حال کیف ما کان وارد آن بحث نشویم. کر را به معنای حالا پیمانه یا به معنای وزن، قدر هم به معنای مقدار، این طور گرفتند.
لکن در کتاب قریب الحدیث ابو عبید، قاسم بن سلام، خیلی کتاب لطیفی است. این کتاب خیلی دقیق است، جزو اوایل کتبی است، زمان امام جواد(ع) هم بوده ایشان، مرد خیلی ملایی است این ابو عبید، انصافا بینی و بین الله فوق العاده است. کتاب قریب الحدیث دارد، سابقا چاپ شده و مقدار زیادیاش هم در همین کتاب نهایه ابن اثیر است. حالا همهاش هست یا نه، نمیتوانم دقیقا بگویم.
س: شیعه است؟
ج: نخیر نه،
ایشان نقل میکند این حدیث را از حسن بصری، خیلی عجیب هم هست. اذا کان الماء قدر کر لا ینجسه شیئ، همین متن را از حسن بصری نقل میکنند. حسن بصری متوفای زمان امام باقر(ع) است. 110 است. نمیدانیم حالا نستجیر بالله این حدیث بعد پخش شده، چون ما الان از امام صادق(ع) داریم. زماناً امام صادق(ع) بعد از این است. حسن بصری از ائمه گرفته به خودش نسبت داده است؟ به هر حال این هم یک مطلبی است که فعلا باید تحقیق بشود که وضع این کتاب چه جوری بوده؟ این حدیث چه جوری بوده است؟
ابو عبید من تمام این نکته را عرض کردم برای این جهت بود. ابو عبید وقتی که حدیث را شرح میدهد، ایشان میگوید مراد از قدر، یعنی تقدیرا، تخمیناً، قدر را به به اصطلاح قدر کر که به نثر میآورد، یعنی به اصطلاح ماها که بخواهیم بگوییم این مفعول مطلق است که اضافه شده، یعنی اذا بلغ الماء کر قدراً تقدیراً، خیلی عجیب است. مقدار نگرفته است. رویش فکر بکنید حالا بعد دیگر بقیهاش بعد.
عرض کنم به حضورتان آن قدر ما تمر الشاط، شاید مراد این باشد یعنی تخمیناً به اندازه گوسفند، چون بشر هم مختلف است، سینهها مختلف است یکنواخت نیستند. قدر ما تمر الشاط او رجل منحرف، قال فکان الرجل یأتی و یکتب من ذلک. دیگر اینجا این ندارد امام. که به احترام پس معلوم میشود در حقیقت آنچه که مصحف بوده مجانی نوشته شده، خوب دقت بکنید. مثل همین مصاحفی که الان در مسجد الحرام گذاشتند، اینها مجانی مینوشتند برای اینکه مسلمانها بیایند بخوانند، این یک ورقی بردارد بخواند، آن سوره بردارد بخواند
س: یعنی جایگاهش آنجا بوده؟
ج: جایگاهش آنجا بوده و اضافه بر آن ملک نبوده که بفروشند.
س: هر کسی میخواسته میآمده بر میداشته
ج: بعد میخوانده و میگذاشته آنجا
س: استنساق میکرده
ج: یا استنساق.
روشن شد؟ اگر این باشد خیلی لطیف است این حدیث، امام صادق(ع). ما هم همهاش واقعا متحیر بودیم چرا صحابه میگفتند مصحف بیعش جایز نیست. یک مشکلی، این معلوم میشود در ذهن آنها این بود، بیع مصحف این بود، روشن شد؟ بیع مصحف در حقیقت مراد از مصحف، نوشتاری بود که همه نوشته بودند. افراد میآمدند مثل حالت مالک معین نداشت، آنجا گذاشته بودند هر کسی بیاید بخواند.
س: مثل امروز دیگر
ج: مثل امروز، مثل امروز که گذاشتند.
س: 23:17
ج: نه، ورق معلوم نیست مصحف بوده، اگر هم بوده روی هم میگذاشتند. عرض کردم یکی از این نسخ مصحف قرن اولی هم سورش ترتیب فعلی را ندارد. آیاتش چرا، سورش ترتیب فعلی را ندارد.
س: حاج آقا الان امام میخواهند چجوری استدلال بکنند یعنی
ج: امام چه میگویند؟ میفرمایند بعد عوض شد. ثم انهم اشتروا بعد ذلک، روشن شد؟ اما حالا دیگر آن طور نیست. حالا افراد ورق میگیرند رویش کار میکنند، جوهر میگیرند مینویسند. هدفشان هم این است. این به قاعده احترام عمل مسلمان، چون هر عملی محترم است دیگر. ایشان کاغذ را گرفته حتی کاغذها بعضی وقتها در آن زمان خیلی مرتب نبود، قشنگ بریده مرتبش کرده، صافش کرده، همه جهاتش را آماده کرده، رویش نوشته، این در حقیقت اگر الان خرید و فروش مصحف میشود، مال این است، مال ورق و نوشتن و اینهاست. این ذاتا و ماهیتا این میگویند که بعضی از موضوعات خارجیه ذاتا و ماهیتاً عوض میشود با زمان صدر اسلام.
ما عرض کردیم مثلا تنجیم، من صدق منجم، منجم در آنجا مراد تلسمات و پیشگویی و این حرفهاست، علم نیست. این بعدها علم آمد. علم نجوم یا تنجیم بعدها علم شد. در زبان عرب بود این علم، نه اینکه این علم نبود، منجم به آن نمیگفتند، حاسب میگفتند، حساب میگفتند، لتعلموا عدد السنین و الحساب، سنین مراد این است. این حساب مراد علم نجوم است. آن منجم این اصطلاح به زمان عوض میشود. آن منجم مراد همان تلسمات و پیشگویی و غیبگویی و ازاین حرفها بوده است. الان من دیدم حتی بعضی از معاصرین ما بحث میکنیم میگویند این منجمها بیخود میکنند، بابا این منجم غیر از آنها است. البته مرحوم نراقی مطلبی نوشته در مستند این را دارد، چون خود ایشان هم در نجوم وارد بودند.
علی ای حال ثم انهم اشتروا بعد ذلک، یعنی این اصلا ماهیتش عوض شد. آن یک چیز بود، آن مصحف در آن زمان. روشن شد؟
بلکه در حقیقت باید گفت صحف بود. آن صحفی که نوشته بودند به عنوان مصحف در مسجد النبی، این را کسی خرید و فروش نمیکرد. لکن الان عوض شده ماهیت کار، ورق میخرد، و لذا اگر دقت کنید حالا حدیث بعدی را که میخوانم، حالا اینجا کمی زودتر بخوانم.
عن انبسط الوراق، وراق عرض کردم انتشاراتی، کسی که کارش همین بوده است. وراق اصطلاحا در اینجا ورقه میخریده رویش مینوشته، تجلید میکرده، میفروخته. یک حدیثی هم در کتب اهل سنت خواندیم که حسن بصری گفت این کار را نکنید، فلان الوراق پیشش نشسته بود، هی اصرار کرد تا آخرش گفت اشکالی ندارد بفروش، خرید و فروش کن.
قال سألت ابا عبدالله فقلت انا رجل ابیع المصاحف فان نهیتنی لم ابیعها، فقال علیه السلام الست تشتری ورقا و تکتب فیه، قلت بلی، و اعالجها، تازه روی آن ورق هم کار میکنم، یعنی آن ورقی که مثل امروز نبوده ورقها تمییز و مرتب و مثل A4 به اصطلاح امروزیها مرتب باشد. این ورق را میخرم تازه رویش کار میکنم، مرتبش میکنم، قطعش را اندازهاش را، بعد هم صحافی میکنم، طرح بندی میکنم، قلت نعم و اعالجها، قال لا بأس بها؛ روشن شد؟
معلوم میشود از این مطلب که اصلا، میخواهند امام صادق(ع) یک نکته تاریخی را هم بیان بکنندو آن نکته تاریخی این بوده که اصولا بیع مصحف در زمان ما غیر از بیع مصحف در زمان صحابه است. این دو تا با همدیگر فرق میکند. آن نحوه مصحف این ترتیب بوده، خب آن خرید و فروش نمیشده است. الان به عنوان یک عمل است، از باب احترام عمل مسلم، حرمت عمل مسلم، و حرمت مال مسلم، فرقی نمیکند، ورق هم مالش است، طبق قاعده اشکال ندارد.
س: حاج آقا ببخشید یک فهم دیگر از روایت اولی که خواندید به دست میآید که یک قرآنی بین منبر و دیوار گذاشته شده بوده میگوید کان الرجل یأتی و یکتب من ذلک، نه یقرأ من ذلک
ج: نه مینوشت
س: او میآمده استنساق میکرده و بعدش میفروخته
ج: معلوم نیست، نه، کان یوزع الورق، ورق نه آن که نوشته قرآن، ظاهرش این طور است که اوراق آنجا بود، مینوشتند میرفتند. این قرآن را مینوشت این دیگر خرید و فروش نمیشد.
س: چرا اشتروا 27:44
ج: بعد از آن زمان شد، این زمان بعد شد.
س: نه بعد از اینکه استنساق میکرد میفروخت.
ج: نه نه
س: مینوشتند بعد چه کارش میکردند؟
ج: همان جا بود ظاهرا
س: یعنی مینوشتند میگذاشتند همان جا
ج: اگر بخواهند بفروشند که مشکل ندارد که
س: مگر بیکار بودند آنها؟
ج: نه بیکار نه، برای احترام قرآن دیگر.
س: برای چه مینوشتند آخر، مینوشتند...
ج: نگفت یوزع الصحف، یا یوزع المصحف، یوزع الورق، ورق، ورق خالی است دیگر.
س: خب ورق خالی است میآمدند مینوشتند میگذاشتند آنجا
ج: میگذاشتند آنجا مردم مراجعه میکردند، مثل همین قرآن که الان میگذارند در مسجد.
میگفت درست است من نوشتم، اما دیگر این را نمیفروختند، میگفتند آقا نفروش، تو اینجا گذاشتی برای مسجد نفروش. ثم انهم اشترو بعد ذلک، بعد این کار شد.
قلت فما تری فی ذلک، عرض کردم در متعارف کتب اهل سنت، این عبارات را ما تُری میخوانند. حالا ماها متعارفمان ما تَری میخوانیم. البته شأن ائمه اجل است از اینکه بگوییم ما تُری، لکن اصطلاحاً قرائت کلمه، این به خاطر این که این فعل را به خدا میخواستند نسبت بدهند. میخواستند بگویند رأی تو نیست، خدا چه به قلب تو انداخته به اصطلاح. آن که شما از مجموع احکام الهی میفهمید چیست؟ این را به صیغه ما تُری فی ذلک.
قال لی اشتری احب الی، این بحثی هست که تسمع 29:02 بعضی تسمع به نصب خواندند، آنجا محل کلام است که چه جوری خوانده بشود. اگر آن درست باشد اشتری احب الی، یعنی عن اشتری به تقدیر عن، لکن معروف قرائتش تسمع است به رفع نه به نصب، اگر آن باشد اشتری احب الی من ان ابیعه، حالا دیگر آن هم بحث تسمع دیگر در اول سیوطی هم نوشته است.
قلت فما تُری ان اعطی علی کتابته اجرا، من پول بدهم کسی بنویسد. قال لا بأس ولکن هکذا کان یصنع، مجانی بود پولی نبود. ظاهرش این طور است، ظاهر عبارت این طور است.
قال لا بأس و لکن هکذا کانوا یصنعون، آن که من از حدیث مبارک میفهمم، تحلیل این نکتهای است که چرا، مینوشتند خب بگویند عمل مسلمان محترم است، نوشته بردارد بفروشد. متعارفشان نبود، مینوشتند برای اینکه آنجا بماند. و مردم مراجعه میکردند میخواندند. روی این صحف میخواندند.
س: یعنی وقف بوده حاج آقا؟
ج: شبیه وقف، وقف گفت معاطاتی تقریبا.
این حدیث معتبری بود، حدیث بعدیاش هم مرحوم شیخ طوسی منفردا از کتاب حسین بن سعید، کس دیگری نقل نکرده، عن نذر، نذر بن سوید، عن عاصم بن حمید، ایشان از بزرگان اصحاب است، عن ابی بصیر، سند صحیح است. در ابی بصیر البته چند بار بحث کردیم، اشاره کردیم، قدر متیقن ما دو تا ابی بصیر بیشتر نداریم. این که تا ده دوازده تا هم بعضی نوشتند اساس ندارد. یکی همان لیس بن بختری، یکی هم یحیی بن ابی القاسم، یا یحیی بن القاسم. عن ابی بصیر یحیی یا لیس، به اصطلاح خودشان، قال سألت مخصوصا اگر ابا عبدالله باشد مشترک است. عن بیع المصاحف، شاید چیزهایی گفتند برای تمییز، به هر حال روشنی ندارد خیلی.
س: یعنی هیچ کدامشان را شما توثیق نمیکنید.
ج: هر دوشان ثقه هستند چرا
عن بیع المصاحف و شرائها فقال انما کان یوزع عند القامة و المنبر، انما کان یوزع، و کان، این قام در اینجا همان طور که مرحوم وافی هم نوشته مراد دیوار است. چون عرض کردیم در این روایت دیگر هم دارد، این هم خیلی عجیب است، این هم در روایت اهل سنت ندیدم من، روایت صحیحه عبدالله بن سنان است الان اگر حافظهام خراب نشده باشد. که مسجد پیغمبر(ص) به اندازه قامت، دیوار مسجد پیغمبر(ص) به اندازه یک قامت بود. خوب دقت بکنید.
عرض کردم مراد این دیوار اینجا خود مسجد پیغمبر(ص) که درست کردند، یک قسمتش مسقف بود، یک قسمتش آزاد، الان هم که مسجد النبی مشرف میشوید بعد از روضه قسمت آزاد هست که سقف، این زمان خود پیغمبر(ص) هم بود. این دیوار، دیوار این قسمت غیر مسقف، این به اندازه قامت یک انسان بود. و چون قامت را هفت وجب، الانسان سبعة اجواب بشق نفسه، بعدها هم که آمدند روی وقت زوال و اینها حساب کردند، روی شق رفتند، سبع و غیر سبع که آمد از اینجا آمد. این که سبع، آن وقت یک اصطلاح دیگر هم داشتند، دو شِق یا دو وجب را یک ذراع میگفتند. این اصطلاح بود. دو وجب یک ذراع بود. وقتی میگفتند مثلا نماز عصر را کی بخوانیم، میگفتند ذراع، یعنی این طوری بود که این دیوار به اصطلاح مستقیم بود، من توضیحش را عرض کردم، این دیواری که در حیاط بود، یک مختصری با دیواری که مسقف بود فرق داشت مختصری. این دیوار حیاط دقیقا روی نقطه قطب شمال بود. چون خود قبله مسجد روی جنوب است. چون میدانید که مکه نسبت به مدینه جنوبش است، لکن یک درجه و نیم انحراف دارد. یعنی قبله مسجد النبی(ص) دقیقاً روی جنوب نیست. انحراف مختصری دارد. این دیوار دقیقا روی خط جنوب بود. دیوار خود آن قسمت مسقف نه، این دیوار دقیقا روی خط جنوب بود.
و عرض کردیم الان هم دنیای غرب هم به این نتیجه رسیدند بهترین راه تشخیص زوال، دیوار است. با شاخص نمیتوانند خیلی برسند به نتیجه. بهترین راهی که الان وجود دارد برای اینکه برسند به نقطه زوال، همان دیوار است. شما هم در هر جای، البته مثلا همین نیم کره شمالی، شما در هر جا که یک دیواری پشت بام یا حیاطتان دقیقا روی نقطه شمال بسازید، شمال جنوب، هر وقت سایه از دو طرف منعدم شد، ظهر است.
در شاخص سایه کم شد، به کمترین درجه رسید. آن تشخیصش مشکل است، باید با یک ضوابط دیگری مثل دایره هندیه به آن رسید که حالا جایش اینجا نیست. اما دیوار این مطلب را نمیخواهد. شما یک دیوار رو به جنوب بسازید، دیوار چوبی بسازید اصلا. با چوب بگیرید درست نقطه شمال و جنوب را تشخیص بدهید، بگذارید روی قطب شمال و جنوب، تا سایه دو طرف منعدم شد میشود ظهر. لذا هم پیغمبر(ص) تشخیص میدادند. خیلی راحت هم بود.
میگوینددر تاریخ فکر بشری اولین کسی که این را ابداع کرد پیغمبر(ص) بود. میگویند حتی این گرینویچ هم یک چند سالی نمیدانم پنجاه سال است چقدر است، آنها هم فعلا رو به دیوار آوردند. دیواری نصب کردند که این راه بهتر زوال را نشان میدهد، نقطه زوال را، وقت زوال را این دیوار بهتر، این چهل پنجاه سال من تخمینا عرض کردم. میگویند همین اواخر، حالامن گزارش دقیق هم در ذهنم نیست.
علی ای حال این دیوار چون به اندازه قامت انسان بود، وقت این مطلب را هم عرض کردم بعضی حالا فرض کنید از خلفا و ملفا، اینها یک مقداری سایه از یک طرف دیوار به یک طرف که میآمد، میآمدند. حالا بعضی سایه به اندازه یک وجب، یعنی یک هفتم، شد یک هفتم شاخص، یا دو وجب که میگفتند ذراع، دو وجب یعنی ذراع، ذراعان یعنی چهار وجب، اینها به این ترتیب گاهی نماز ظهر را عقب میافتاد که یک شرحی دارد که حالا وقتش نیست.
این که ایشان مرحوم وافی نوشته مراد به قامت یعنی حائط مسجد درست است. اما من الان در ذهنم نیست که حائط مسجد از طرف منبر هم به اندازه قامت، حائط مسجد در روایت صحیحه از این طرف، طرف فضای باز، این هم توی روایت عامه من ندیدم، شیعه دیدم. و کان بین المنبر حائط و المنبر قید ممر شاط، و رجل و هو منحرف، فکان الرجل یعطی و یکتب البقره و یجیء آخر فیکتب السوره، وکذلک کانوا، این جوری بود، این کذلک کانوا همین مینوشتند. این ثم انهم اشترو بعد ذلک، حالا شما میگویید یعنی همین صحابه فروختند، خلاف ظاهر است. مسلمانها یعنی این انهم کانوا کذلک، نمیفروختند، مینوشتند آنجا مردم میآمدند میخواندند. ظاهرش این است. ثم انهم کانوا کذلک و کذلک کانوا
س: آن که استنساق میکردند آن اصل باقی میمانده آن که استنساق میکردند را میبردند میفروختند.
ج: ظاهرش بعید است. ثم انهم اشترو بعد ذلک. شراء بعد از این شد، فقلت فما تری فی ذلک، قال اشتریه احب الی عن ابیعه، آن ذیل را هم ندارد. یک ذیلی آن حدیث قبلی داشت. آن وقت عرض کردیم مرحوم شیخ در تهذیب فرمود احمد بن محمد عن علی بن فضال. این را دیگر ما مفصل توضیح دادیم. علی بن فضال شاید نسخه مرحوم شیخ طوسی بود. آن نسخه ظاهراً ثابت نیست. عن ابن فضال.
بعد در کتاب تهذیب حدیث دیگری از حسین بن سعید عن القاسم بن محمد، قاسم بن محمد از به اصطلاح علمای بغداد ماست. وضع روشنی ندارد اما یکی از روات مهم حساب میشود. یکی از ناقلان آثار است. مخصوصا برای حسین بن سعید، یکی از کسانی است که میراث، چون حسین بن سعید اواخر به قم آمدند، اما قبل از قم در اهواز بودند. چون حسین بن سعید هم باید رابطهای بین میراث ایشان با کوفه داشته باشیم. این قاسم بن محمد، یکی از این روات است. یکی از این افرادی است که واسطه است بین حسین بن سعید و میراث کوفه.
البته چون حسین به او اعتماد کرده در آن تقسیم بندی که کردیم، فوقش این میشود شخصی بوده که میراثها را آورده، حالا در آن درجه عالی وثاقت و تنقیح و اینها شاید نبوده است. به هر حال قابل اعتماد مرحوم حسین بن سعید بوده است.
عن ابان، ابان بن عثمان است.
س: پس کثرت روایت و نقل اجلاء و اینها دارد دیگر
ج: بد نیست خب دیگر ما چون اعتقادی به حجیت تعبدی نداریم با شواهد، شواهد نشان میدهد همین کتاب ابان بوده است. ابان بن عثمان، کتاب معروفی هم بوده کتابش.
عن عبد الرحمن بن ابی عبدالله از علمای خط بصره ماست ایشان. توضیحا عرض کردیم ما بالای شاید حدود نود درصد میراث ما در زمان امام صادق(ع) کوفه است. بعد از کوفه به یک درجات خیلی زیاد، مثلا پنج شش تا مال بصره است. دو سه درصد هم مال مدینه است، یکی دو درصد هم مال مدینه است. یک چیز مختصر هم مال قم و خراسان و آذربایجان و اینهاست.
به هر حال میراث بصره ما خیلی کم است. اما میراث از یک جهات مزایایی دارد. چون این بحث ما بحث ما خیلی کلیدی نیست و روایت دیگر هم هست، فعلا به همین مقدار اکتفا میکنیم، توضیحش جای دیگر.
آن وقت عرض کردیم این کیفیت رسیدن به این ترتیب است. ابان بن عثمان، خودش ساکن کوفه بود، میراثهای کوفه را نقل کرده، لکن برای تجارت به بصره هم میرفته، خوب دقت کردید. لذا ابان بن عثمان طبیعتش این است، هم میراث بصره را نقل میکند هم میراث کوفه را. هر دو میراث را نقل میکند.
یعنی من اینها را که میگویم برای اینکه نشان بدهد که این خلأ تاریخی ندارد. اتصال برقرار است. نبینیم یک راوی بصری است یک راوی کوفی است، بدون اینکه بین اینها اتصال بفهمیم. این هدف من از این بحثها انشاء الله روشن است.
پس روایت از کتب حسین بن سعید است. از مصادر اهوازی ماست. توسط قاسم بن محمد بغدادی جوهری به ایشان رسیده، اصلش از میراث کوفه بوده، ایشان هم سفر به بصره داشتند، میراث بصره را هم به کوفه آوردند. توش ابهام تاریخی ندارد، اگر ابهامی هست خود همین قاسم بن محمد است. و الا دیگر ابهام ندارد. و چون نقل کرده و زیاد هم حسین بن سعید به او اعتماد کرده ابن ابی عمیر هم از او نقل میکند.
س: یعنی شما قبول دارید؟
ج: بله، اجمالا چرا قبولش داریم.
س: استاد اهوازی است یا کوفی حسین بن سعید؟
ج: اهوازی است ایشان.
س: چه جوری واسطه است بین اهواز و مثلا....
ج: خب ایشان خودش از بعضی کوفیها دارد. لکن میراث کوفه را آوردند به اهواز. البته یکی از میراثهای بسیار خوب در نقل به اهواز توسط فضالة بن ایوب است. آن فضالة بن ایوب هم حسین بن سعید توسط ایشان از میراث کوفه نقل میکند. آن بسیار خوب است. اما قاسم بن محمد هم خوب است، ظاهرش مثل ابراهیم بن هاشم باشد، یک چیزی مثل او باشد. در تقسیم بندی ما.
این دیگر حدیث را بخوانیم وقت هم تمام شده.
قال ان ام عبدالله بن حارث، البته اینکه امام صادق(ع) بیایند از یک زنی مطلبی نقل بکنند خیلی عجیب است. بینی و بین الله خیلی عجیب است. مادر عبدالله بن حارث، ما عبدالله بن حارث چند تا داریم در طبقات مختلف، متأسفانه در بعضی کلمات خلط شده است.
این عبدالله بن حارث به هر حال شخصیتی بوده برای خودش، اما مهمش این است که مادر ایشان از سادات جعفری است. یعنی از اولاد جعفر بن ابی طالب است. و چون ما یک عبدالله بن معاویه در این زمان داریم، یک قبری هم در عراق هست، من رفتم قبرش، به ایشان نسبت داده شده، احتمال میدهیم شاید دختر این عبدالله بن معاویه باشد. یا معاویة بن عبدالله حالا من نمیدانم.
این نوه عبدالله بن جعفر یعنی نوه حضرت زینب(س) از طرف مادر، نوه پسری حضرت زینب(ص) حساب میشود این جناب آقای به اصطلاح عبدالله بن، و من توضیحاتش را عرض کردم، اولین باری که این ماه رمضان را جدول بندی کردند و گفتند تام، توسط این شخص وارد شده در دنیای اسلام. عبدالله بن معاویة بن عبدالله جعفر. این توضیحاتش را در بحث صوم عرض کردیم. احتمالا این ام دختر ایشان باشد. به هرحال مسلم است که عبدالله بن حارث مادرش از وُلد جعفر طیار است. ارادت ان تکتب مصحفا و اشترت ورق من عندها و دعت رجلا یکتب لها علی غیر شرط، خوب دقت بکنید، این کلمه تمامش شد غیر شرط. یکی از آراء هم این بود که بیع مصحف و نوشتن مصحف اشکال ندارد اما شرط نکند. به صورت به اصطلاح شرطی نباشد. نه اینکه شرط بکند. به صورت شرطی نباشد اشکال ندارد. شبیه اگر یاد آقایان باشد مثل بحث حجام و کسی که حجامت میکند و اینها شرط نکند.
س: 42:19
ج: هان، این در کتابت میآید، در کتابت مصحف، دقت کردید؟ این میخواستند بگویند شرط فاعطته حین فرق خمسین دینار، خیلی پول بده انصافا، و انه لم تبع المصاحف الا حدیثا، ببینید این همان نکته من است. لم تبع المصاحف، یعنی در اول مصاحف خرید و فروش نمیشد. حدیثا این کار شد.
و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین