فهرست سخنرانیها
آخرین دروس
دروس تصادفی
دروس پربازدید
■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
مکاسب ۸۵-۱۳۸۴ (۷۹)
مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ خارج اصولمکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۱)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج - فقه (۱۴)
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/7/15
- مکاسب 94-1393 » یکشنبه - 21 – 10 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ مسوغات کذب : ارادة الاصلاح [احادیث اصلاح]
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - آیاتی را که در فقه به آنها تمسک شده، میتوان در پنج دسته جای داد
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 94-1393 » دوشنبه - 13 – 11 - 1393 مکاسب محرمه ـ معونة الظالمین [روایات (جامع الاحادیث)]
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
مدت 00:47:00
دروس خارج فقه کتاب مکاسب
سال 95-1394 شمسی
حضرت آیت الله استاد سید احمد مددی الموسوی
زمان:ساعت 10- 11 صبح
مکان :قم صفاییه کوچه17 پلاک33
معهد الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشزیف)
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة دائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحثی که بود در خاتمهای که مرحوم شیخ در خاتمه پنج نوع از مسائل قرار داد. چون ایشان مسائل مکاسب محرمه را وفاقا لمحقق حلی قدس الله نفسه چون مرحوم محقق حلی عرض کردم اولین کسی است که در بین علمای شیعه بلکه حتی علمای اهل سنت هم ندارند، در اول متاجر مکاسب محرمه را منظم کرد، دسته بندی کرد.
فرمودند که مکاسبی که حرام هستند به پنج جهت میشود؛ یکی بیع اعیان نجسه، یکی بیع محرمات و الی آخره...
آخریش هم واجبات، هم محرمات اخذ اجرت برایش جایز نیست هم واجبات.
پنج قسم انجام دادند که عرض کردم هنوز هم در کتب اهل سنت این نظم نیست. در کتب اهل سنت با اینکه فراوان نوشتند این نظمی را که مرحوم محقق اینهایی که من دیدم، و الا تازگی چیز دیگر نوشته باشند نمیدانم، از این کتب اهل سنتی که معروف است من دیدم، در آنها این نظم نیست در بیان مکاسب محرمه.
قبل از مرحوم محقق حلی هم نیست. حالا در کتاب شیخ مفید بگیرید، شیخ طوسی بگیرید، دیگران، ابن ادریس، ایشان این ترتیب را قرار داد، بعد از ایشان هم بین اصحاب جا افتاد که انواع مکاسب محرمه را پنج تا هستند.
آن وقت ایشان مسائلی را ملحق کرد، خاتمة تشتمل علی مسائل، که جزو این پنج قسم در نمیآید. اولی بیع مصحف بود. عنوانش عنوان بیع مصحف است.
عرض کردم درباره مصحف فروع دیگری هم مطرح شد و مطرح بود، از زمان پیغمبر(ص) هم مطرح بود. مثل تعلیم مصحف به پول، پول بگیرند قرآن را یاد بدهند. قرائت مصحف به پول که الان زمان ما خیلی متعارف شده، این قراء را میآورند قرائت میکنند پول به آنها میدهند. استشفاء به مصحف، این زمان پیغمبر(ص) هم مطرح شده، الی آخره... حالا دیگر من وارد بحث نمیشوم؛ چون خلال مسئله روشن بشود.
یکی از آنها هم خرید و فروش مصحف بود. و این مسئله از عهد صحابه دیگر رسما مطرح شد. یعنی ما قدیمترین اقوالی که داریم صحابه است، کم هم نیست عدد صحابهای که از آنها نقل شده است. بعد در عهد تابعین ما آنچه که از صحابه داریم، غالبش حالت لا تبع المصحف است، حالا من اجمال طرح بحث را میگویم، بعد انشاء الله تفصیلش را و بعد تابعین، در تابعین هم نسبتاً فراوان است.
بعد دور فقهاء میآید اصطلاح ما، اول صحابه، بعد تابعین، بعد فقهاء، مثل همین ابو حنیفه و شافعی. معروف در فقهاء هم جواز شد یعنی از صحابه و تابعین عده زیادی عدم جواز است. یعنی عدم جواز، لا تبع دیگر حالا، عدهای هم گفتند این کراهت است، این لا تبعش کراهت است. حالا آن بحث دیگری است. لکن ظاهر تعبیر لا تبع است.
پس بنابراین از عصر صحابه مطرح شد که بیشتر نفی بود، بعد عصر تابعین هم نفی بود. عصر فقها که آمد به استثنای احمد بن حنبل آن فقهای معروفشان، سه تای دیگر، شافعی و مالک و اینها، که فقیه مدینه هم هست، اینها قائل به جواز شدند. این راجع به این.
طبیعتاً در روایات ما هم وقتی این مسئله وارد میشود، اگر بحث صحابه باشد از امیر المومنین(ع) مطرح است، بحث تابعین باشد از مثل امام سجاد(ع) و حضرت باقر(ع) مطرح است، و اگر عصر فقهاء باشد مثل امام صادق(ع) مطرح است. وقتی که مقارن را بخواهیم، چه میگویند؟ تعدیل، معادله، معادله بخواهیم با آنها حساب بکنیم این است، یعنی آن را که بخواهیم معادل حساب بکنیم برای فهمیدن روایات، فهمش این طور است.
ما عرض کردیم در بحثی که متعرض شدیم در شرح مکاسب، ابتدائاً متعرض روایات آن شدیم. البته خودمان. طبیعت کار ما این بود که روایات را تمام بکنیم، بعد وارد بحث فقهی بشویم، و در بحث فقهی هم همین تاریخ، سیر تاریخیاش را و پیدا کردن آن ریشهها و اساسی که در بحث بوده است. لکن چون در روایات ما بعضی از نکات در تاریخ این بحث هست، دیگر ما الان فعلا کمی بحث را عوض میکنیم، فعلا در وسط روایت هستیم، انشاء الله بعد از تمام این امروز فردا باز تتمه روایت خودمان، برگردیم به روایت خودمان.
فعلا یک پرانتز باز میکنیم، چون میگویم یک نکاتی در روایات ما، نخواندیم هنوز روایت را، گذاشتیم بعد بخوانیم، گفتیم اول حالا اینجا علی خلاف القاعده متعرض تاریخ مسئله بشویم و زمینههایی که این مسئله داشته است.
در کتب متعددشان نسبتاً شرح مفصلی دادند، چون این مسئله از زمان صحابه مطرح است، تا آنجایی که من دیدم حالا اگر یعنی تا آن جایی که من دیدیم، چون خیلی کامل کامل ندیدم. یکی همین کتاب جناب محلای ابن حزم دیدم، یکی هم مجموع نبوی، در این دو کتاب که خب هر دویشان هم انصافا استقرائاشان خوب است تا حدی زیادی. مشابه یکدیگر هم هستند، لکن این کمی بیشتر بود از این میخوانم از متن کتاب محلی، تا آن جایی که من دیدم از پیغمبر(ص) نقل ندارند. از خود پیغمبر(ص) نقل ندارند. حالا چرا؟ چه شده که از زمان پیغمبر(ص) نقل نشده، آیا زیاد مصحف چاپ نشده؟ به نظر ما اگر بنا بود که از همان زمان پیغمبر(ص) و عهد صحابه این خرید و فروش مصحف خیلی متعارف میشد، الان مصحفهای قرن اول زیاد داشتیم. الان یک مشکلی از جانب مصحفهای قرن اول، الان خیلی یک بحث جهانی است، یعنی بحث اختصاص به دنیای اسلام ندارد، غربیها آن روزی هم که روز آخر بحث بود، راجع به این بحث صحبت کردیم.
علی ای حال کیف ما کان متأسفانه شاید یکی از عواملی که بود این بود که خیلی هم الان در آن وقت، مصاحف نوشته نشده یا پخش نشده. علی ای حال البته یک مصحفی است که دو ورقش رسیده، همین به اصطلاح مال شرح معروف
س: صنعا
ج: کجا آقا
س: صنعای یمن
ج: نه نه،
س: بیرمنگام
ج: بیرمنگام، قرآن بیرمنگام ادعا شده این زمان پیغمبر(ص) است. سال هفتم هجری. فعلا تا جایی که من خبر دارم، تنها مصحفی که ادعا شده احتمالا، خود تاریخ آن پوستی که رویش نوشته شده گفتند قبل از ولادت پیغمبر(ص)، حدود ولادت پیغمبر(ص) است. اما تاریخ خط را به سال هفتم احتمال میدهند. ظاهرا تا آن جایی که من خبر دارم فعلا علی وجه الارض آن که ظاهرا ما خبر داریم، مصحفی که منحصرا در زمان رسول الله(ص) فعلا داریم، همین است. البته این
س: 07:12
ج: نه، دو برگ است، دو برگه است، مصحف نیست، دو برگه است فقط. دو برگهای است که دعوا شده یعنی ادعا شده احتمالا با چیزی که کردند، آن آزمایش کربن چهارده، این مال تاریخش برگردد به سال هفتم هجری زمان پیغمبر(ص)، بعد از این چند تا دیگر هستند، اما آن که زمان پیغمبر(ص) این یکی است.
این راجع به بیع مصحف. طبعاً عرض کردم بیع مصحف یک فروعی هم دارد و من عدهای از فروعش را بعد هم چون شیخ انصاری هم دارد، بعضی را اینجا متعرض میشویم، یعنی اینجا که الان داریم میخوانیم، بعضی هم در فقه. مخصوصا بعدها اضافه شد کتب حدیث، اگر گفتیم بیع مصحف جایز نیست، کتب حدیث چطور؟ اضافهتر به آن شد، کتب تفسیر، مخصوصا تفاسیری که جنبه مأثور دارد، یعنی تفاسیری که تفسیرش روایت است، چون دیگر دو تا مشکل میشود، هم مصحف است، هم حدیث است. دو تا مشکل پیدا میشود.
غرض پس یک مسئله اصل مسئله است که بیع مصحف باشد که مطرح شده، لکن مطالب دیگری هم هست، یک قسمتش هم مربوط به آن بنا بود که در بحث اخذ اجرت بر واجبات نگفتیم، حواله به اینجا دادیم. اینجا یک مقداری روایاتش را میخوانیم. اخذ اجرت بر تعلیم قرآن. اخذ اجرت بر استشفاء به قرآن. این زمان پیغمبر(ص) است. اصلا خود تعلیم قرآن را مالیت حساب، این هم به زمان پیغمبر(ص) برمیگردد. این که مالیت پیدا بکند تعلیم قرآن، در همان قصه سهل ساعدی، زوجتکها بما معک من القرآن، که خود پیغمبر(ص) تعلیم قرآن را مهر آن زن قرار داد. اینها بر میگردد به زمان پیغمبر(ص). تعلیم قرآن هست، مسئله قرائت قرآن در زمان ما فوق العاده متعارف شده. دیگر مسائل دیگری هم هست که بعد انشاء الله.
طبعا در زمان ما الحاق زمان ما همین نوارها و این چیزها اسمش چیست، سی دی ها و اینها، چیزی هم که توش قرآن است، اینها هم ملحق میشود به بیع مصحف دیگر، طبیعتاً اینها هم از فروعی است که در زمان ما اضافه شده است.
در کتب محلی ابن حزم، در جلد به اصطلاح 9 از این چاپی که من دارم. چون بعدها یک چاپ، این چاپ ما 11 جلدی است، یک چاپ دوازده جلدی هم شده، آن چاپ را ندارم، نمیدانم. به هر حال در کتاب احکام البیوع تقریبا اوایل است نسبتاً خیلی حالا اوایل اوایل هم نیست.
مسألة و بیع المصاحف جایز و کذلک جمیع کتب العلوم عربیها و عجمیها، بعد ایشان استدلالشان اختصارا اینجور میگویند. لان الذی یباع انما هو الرق او الکاغذ، رق یعنی به معنای پوست، یا پوست است یا کاغذ است یا قرتاس است، حالا بین کاغذ و قرتاس، کارتاس به اصطلاح، گفته شده مثلا فرق میکند، قرتاس را میساختند، کاغذ را میساختند، کارتاس احتمال میدهم این چیزهای نی بوده که در مصر هم بوده، از آنها بوده، احتمال هم دارد کارتاس یک نوع ورقی بوده که از یک درخت میگرفتند، من هم دیدم از چین میآورند درختی است شبیه درخت بید است، یعنی یک نوع بید است. تنه خود درخت را میکنند، صافش میکنند، یعنی پوستش را بعد با سر انگشت، قشنگ مثل یک کاغذ است، بسیار لطیف است، ظریف است، صاف صاف در میآید، الهی هم هست، دهها برگ کاغذ از آن در میآید، بدون اینکه احتیاجی به چیزی داشته باشد. و از عجایب این است که با اینکه گیاه هم هست، در زمین هم باشد، در رطوبت نمیپوسد، خیلی مقاوم است این گیاه، من دارم یک قسمتش را.
علی ای حال و المداد و العدیم، عدیم باز پوست است، ان کان مجلدة، و حلیه ان کانت، و زینتی که هست، طلایی که زینت کاری میکردند، ان کانت علیها فقط، در حقیقت ما آن را که میفروشیم این است که کلام الهی که قابل خرید و فروش نیست، کاغذ است، پوست است، نمیدانم فرض کنید جلد کتاب است، اینها، و اما العلم فلا یباع لانه لیس جسم، این خلاصه نظر خود ابن حزم، البته نظر ایشان تکمیل دارد، استدلال ایشان تکمیل دارد، در آخر مسئله میگوید و ما آنجا تکمیل میکنیم کلام ایشان را به گفته خودشان.
خوب دقت بکنید ما غالباً این اقوال را میخوانیم نه فقط به عنوان قول، این سیر تاریخی را خیلی ما رویش مؤکد هستیم. ایشان البته مرتب نیاورده بعد یک جایی مرتب کرده، صفحه آینده حالا میگویم مرتب کرده، خودش هم مرتب کرده، لکن ترتیب را آن ترتیبی که من عرض کردم صحابه است، تابعین است، و فقهاء. بعد که میگوید و هو قول ابو حنیفه ومالک و شافعی این از فقها شروع کرده و ابی سلیمان، مرادش از ابی سلیمان در این کتاب زیاد است، و هو قول ابی سلیمان، در کتاب محلی، مرادش داود بن علی اصفهانی است، موسس این مکتب ظاهری، چون ایشان جزو مذاهب اربعه نیست خود محلی، جزو مذهب ظاهری است، البته گاهی هم با داود به علی مخالفت میکند. مرادش از ابی سلیمان یعنی مذهب ظاهریها. به نظرم 250 پنجاه و خردهای وفاتش است اگر اشتباه نکرده باشم.
و روینا، بعد شروع میکند روایات. این تا اینجا پس چهار تا از مذاهب اسلامی، اسم حنبل را نبرد، احتمال میدهم شاید احمد بن حنبل مخالف بود اجازه نمیداده، علی ای حال ایشان نبرد، اینجا اسم نبرد. آن طرف هم نمیگوید نمیدانم.
تعبیرش حالا تا من روایتی را که ایشان میخواند با حذف اسناد میخوانم. کان اصحاب رسول الله(ص) یکرهون بیع المصاحف، کراهت داشتند. عرض کردیم در روایت ما هم هست، کان علی یکره کذا ما کان علی یکره حلال، البته کردیم از زمان صحابه تدریجاً یک اصطلاحی پیدا میشود. اصطلاح کراهت به معنای حرمت، لکن حرمتی که صریح قرآن نیست. مثلاً از مجموعه سنن درآوردند یا استظهار کردند از مجموعه شواهد. این را اصطلاحاً کراهت میگفتند مراد حرمت است. گاهی هم مرادشان کراهت است. حالا این لذا گاهی مجبور بودند توضیح بدهند که این کراهت، کراهت حرمت است یا به اصطلاح کراهت اعاف، تعبیر میگویند کراهت اعاف است، یعنی بدشان میآمد. و تعلیم الصبیان بالعرش، این که بچهها را آموزش بچهها با پول باشد. به اصطلاح امروزی ما اگر بخواهیم این تعلیم الصبیان بالعرش تفسیر بکنیم آموزش و پرورش را برای بچهها مجانی میدانستند. الان خیلی از کشورها همین طور است، ایران هم همین طور است، آموزش ابتدایی مجانی است. ببینید این بر میگردد به زمان صحابه اصلا، و تعلیم الصبیان بالعرش یعظمون ذلک، این را بزرگ میشمردند. کار سنگینی میشمردند. چه قرآن بفروشند چه تعلیم ابتدایی بچهها، این را به اصطلاح یک حق اجتماعی میدانستند، یک حقی برای بچه میدانستند، معنا نبود که از پدر بچه یا از خود بچه اگر اموال دارد پولی از او گرفته بشود. تعلیم ابتدایی را مجانی و بلااجرت حساب میکردند. این یک.
پس یک نسبت اصحاب رسول الله(ص) به قول خود، چون داود بن علی اصفهانی و این آقای ابن حزم اینها جزو کسانی هستند که مثل ما شیعه نه قیاس را قبول دارند نه اجماع، مثل ما. اینها اولین کسانی هستند که اجماع را به عنوان حکایت قول رسول الله(ص) قبول دارند به عنوان به اصطلاح کاشف، نه به عنوان فی نفسه حجیت ذاتی اجماع. احتمال هم میدهم شاید متکلمین بغداد ما که اضافه کردند اجماع را به عنوان کاشف یواش یواش افتاد، فکر میکنم شاید تأثری هم به اینها داشتند؛ چون اینها قبل از ما هستند. اینها علی ای حال جزو اوایل کسانی هستند که اجماع را به عنوان کاشف حجت میدانستند. و لذا هم اجماع فقط اجماع صحابه پیششان حجت است. چون بقیه اجماعها کاشف از قول رسول الله(ص) نیست. ظاهریها و منهم ابن حزم فقط اجماع صحابه حجت است؛ چون میگویند اگر صحابه اتفاق کردند، و چون از خودشان حرف نمیزنند، حتما از رسول الله(ص) نقل میکنند. کاشف از قول پیغمبر(ص) است. غرض حجیت اجماع کاشف در دنیای اهل سنت تاریخا بر ما مقدم هستند، بر علمایی که الان ما داریم مثل مرحوم شیخ طوسی و مرحوم سید مرتضی و دیگران، این که اجماع به نحو کشف از قول معصوم باشد، این را داود بن علی اصفهانی دارد.
آن وقت وقتی میگوید کان اصحاب رسول الله(ص) این را عادتاً اجماع میداند. یکی از مشکلات این ابن حزم و همه فقها این است که یک مطلبی را یک جا قبول میکنند و یک جا قبول نمیکنند. خب این در جایی کمتر از این میگویداین اصحاب است اجماع اصحاب است، اگر این اجماع اصحاب باشد، بعد چرا، ایشان بعد قبول نمیکند.
علی ای حال پس دعوای اجماع شده است. اجماع صحابه بر بیع مصاحف.
بعد تا میفرماید قال ابن عمر، این در این کتاب چیز هم نقل کرده از کلمات معروف، از صحابه است به اصطلاح، وودت انی یا ان حالا، قد رأیت الایدی تقطع فی بیع المصاحف، ظاهرا این نشان میدهد که حالا چون بعضیهایش دارد که از زمان عثمان قبل از
س: از داود گرفتند این را این مطلب را؟
ج: نه داود، یعنی این موثر بوده که در آنها که اجماع، آنها هم چون صریحا گفت اجماع حجت نیست که، حالا همه علما هم اتفاق بکنند، چه ارزش دارد؟ بله، اگر صحابه اتفاق کردند کاشف از قول معصوم(ع) است.
این مطلب را هم چون علمای ما اجتهاد دیگر، چیزی نیست که حالا روایت باشد.
این مطلب را هم علمای ما دیدند با قواعد ما بهتر میسازد. این حرف اینها به حرفشان روشنتر است. ما هم بیاییم آن اجماعی را که کاشف از قول، نه مطلق اتفاق، ولو همه مسلمانان اتفاق بکنند، فایده ندارد، تا کاشف از قول امام نباشد ارزش ندارد.
بله، رأیت ان ایدی، البته در غیر از ظاهریها علمای مالکی خصوص اجماع را علمای مدینه را هم حجت میدانند، نه مطلق اجماع؛ چون اجماع پیش آنها هم همچین اجماعی اجماعی نیست که حجت است. خود مالکیها اجماع اهل مدینه را هم حجت میدانند. البته این هم شاید یک زمینهای بوده برای اصحاب ما چون مالک در موارد زیادی حدود 300 مورد ادعای اجماع کرده در کتاب موطع، 300 یا 301 مورد، ادعای اجماع کرده، خب مثلا این شاید منشأ این تصور بوده، البته بعضیهایش خوب است و بعضی قابل قبول نیست. که مثلاً در مجموعه فقهایی که مالک از آنها نقل کرده امام صادق(ع) هم وجود دارد. همین اجماع به حساب تضمنی یا دخولی به قول...
این قال ابن عمر، ابن عمر عبدالله وددت انی قد رأیت ان ایدی تقطع فی بیع المصاحف، اصلا دستی که قرآن را میفروشد قطعش بکنید. حالا این در چه زمانی است؟ چون عبد الله بن عمر خب ادامه پیدا کرد. این کلام را کی گفته؟ دقیقا نمیدانیم که یعنی اصلا این که این مسئله که خرید و فروش میشده، میفروختند، چون این در روایات ما یک توضیحی دارد. این را دارم میگویم برای زمینه روایات خودمان. که قرآن را مینوشتند افراد، معلوم میشود علنی هم بوده، مثلاً یک عدهای یک گوشه نشسته بودند، کارشان این بود، دکانی داشتند، قرآن را مینوشتند، تجلید میکردند بعد میفروختند.
و من طریق فلان شهدت فتح تستر مع ابی موسی اشعری، این هم یکی از صحابه، یک قصهای نقلم میکند که یک در این دانیال همین شوشی که الان هست، یک کتابی پیدا شده یک نصرانی گفت آقا من میخرم و گفتند نه این اگر کتاب الله است، مجانی به او دادند. بله، قال قتاده فمن سمع کره بیع المصاحف، لان الاشعری مراد ابو موسی، و الصحابه کره بیع ذلک الکتاب، یعنی همان کتابی که کلام الله، البته آن معلوم نیست قرآن بوده، احتمالا چون اینها جاهل بودند، قطعه نفیسی از تورات یا انجیل بوده، یک چیزی بوده که او، اینها هم مجانی به او دادند. بله، بعد هم وارد بحث آن میشود.
بعد این راجع به سألت عبدالله بن یزید و مسروق و شریح، اینها از تابعین هستند، اینهایی که خواندیم قبلا صحابه بودند. عن بیع المصاحف قالوا لا تأخذ لکلام کتاب الله ثمنا، خوب دقت بکنید، لا تاخذ لکتاب الله ثمنا، این تعبیر مشعر به عظمت کتاب است، قداست کتاب است. لا تأخذ لکتاب الله ثمنا، چون ما دنبال این رشته هم هستیم که چون مسئله اگر معلوم شد که عن رسول الله(ص) نیست، آن نکتهای که در پیش صحابه بوده، چه بوده؟ دنبال این هستیم ما دنبال ریشههایش را پیدابکنیم.
این عبارت لا تأخذ لکتاب الله، عن بیع المصاحف خب نمیشود فهمید چیزی ازش، اما لا تأخذ لکتاب الله، احساس انسان این است که عظمت کتاب، انتصاب کتاب الی الله منشأ شده که خرید و فروش نشود. عظمت کتاب در حدی است که نباید پول به ازای آن قرار داده بشود. چون منسوب الی الله است. ظاهرش این طور است، این عبارت ظاهرش این طور است.
این یک قول است که از صحابه است.
یک قولی هم هست این هم خیلی عجیب است، هم از صحابه نقل شده، هم از تابعین، در روایات ما هم هست. که نفروش لکن بخر، تفصیل بین بیع و شراء، اینجا باز قال عن ابن عباس فی المصاحف قال اشترها و لا تبعها، بخر اما نفروش. متأسفانه حالابعد من میخوانم یک مقدار عبارات را. تا آنجایی که من حالا چند تایش را میخوانم، از اول خود بگویم بعد اگر استظهار خلاف فرمودید بفرمایید، از این عبارات اینها نکته در نیاوردیم، من نتوانستم نکته در بیاوریم این که اشترها و لا تبعها، بخر و لکن نفروش، حالا این چه نکتهای دارد؟ من نفهمیدم هنوز. یعنی تعابیرشان مشعر به یک نکتهای به یک جهتی نیست.
حالا من چند تا تعبیر را هم میخوانم. این طریق اول بود که اگر شما هم ملتفت شدید بفرمایید. مثلا جابر بن این ابن عباس صحابه، جابر بن عبدالله صحابه، قال فی المصاحف اشترها و لا تبعها،
س: حاج آقا شاید وجهش این باشد که مثلا خریدن نشان دهنده رغبت داشتن است، ولی فروختن مثلا یک نوع...
ج: اعراض است مثلا،
س: بله یک چنین چیزی
ج: علی ای حال استظهارهای خودمان جای خودش، آن محفوظ است جای خودش. من فعلا در درجه اول میخواهم بدانم در ذهن این صحابه چه بوده؟ میخواهیم آن ذهنیت صحابه را به قول امروزیها پیاده بکنیم و تحلیل بکنیم.
باز عن ابن مسعود این هم از صحابه، کره شراء المصاحف و بیعها؛ این هر هر دو.کره هم عرض کردیم در زمان صحابه و تابعین و فقهاء، گاهی به معنای حرمت به کار برده شده است. و باز از ابراهیم نخعی، از تابعین، قلت لعلقمه از تابعین، ابیع المصحفا، قال لا، عرض کردم در وقت تحلیل کردم عدهای شان فقط لا دارد، که عدهای کره دارد، عدهایشان لا دارد. خب بنابر این که لا ظاهر در حرمت است.
باز عن ابراهیم قال، یک تعبیر نامناسبی را به کار برده نمیخوانم، اصلا مناسب نبوده این جور تعابیر. عن ابراهیم نخعی روایت بعدی انه کان یقول لا یورث المصحف، شبیه این هم ما هم داریم که مصحف به ولد کبیر میرسد به بقیه نمیرسد.
س: حبوه؟
ج: حبوه، هان، مصحف جزو حبوه است.
این عبارت میگوید لا یورث، اصلا مصحف ارث نمیشود. تقسیم نمیشود.
هو لاهل البیت القراء منهم، حالا ما میگوییم پسر بزرگتر، اینها میگویند لاهل البیت، حالا این احتمال دارد که اگر بنا بشود مالیت حساب کنیم، بخواهیم تقسیم بکنیم، مثلاً یک ثمنش را به یکی بدهیم، یک ثلثش رابه یکی بدهیم.
س: نه اینها بحث است دیگر، علی وجه الاستحقاق هست...
ج: حالا آن بحث دیگری است. این معلوم میشود که این احتمال دارد که نکتهاش این باشد که تقسیم نشود، تقطیع نشود قرآن.
س: مستحب است دیگر، لباسهایش هم
ج: نه آن بحث دیگری است.
س: حبوه باشد همین جور است دیگر
ج: واجب است نه.
لا یورث المصحف هو لاهل البیت القراء منهم.
با عن عبیدة السلمانی، این عبیده سلمانی جزو تابعین است، جزو مخلصین امیر المومنین(ع) هم هست. کان یکره بیع المصاحف... من خیلی مقیدم عباراتشان را میخوانم، حذف اسناد میکنم به خاطر پیدا کردن آن نکته فنی است. باز از عبیده سلمانی همین نکتهاش همان است. و باز از محمد بن سیرین، عرض کردیم یک بحثی بیع بوده، مثلا یک بحث دیگر هم ارث آمد، محمد بن سیرین از تابعین است از اهل بصره هست، از کتاب المصاحف، ظاهراً کتاب یعنی کتابت، نوشتن، بالاجر، قال کُره کتابها، هم نوشتنش، وستکتابها، کسی را بگیرید برایتان بنویسد، و بیعها و شرائها، اول بحث عرض کردم غیر از بیع و شراء یکی دو تا عنوان دیگر هم اضافه شد. یکی هم همین کسی را اجیر بکند مصحف را برایش بنویسد. گفته این هم کراهت دارد، یعنی حرمت یا کراهت.
البته در اینجا من حالا کاشکی چون طولانی میشد، نمیخواستم، در این کتاب مجموع نبوی چون شافعی است، از عبارات شافعی نقل میکند، این عبارتش را که کراهت به معنای کراهت گرفته شافعی نه به معنای حرمت. دیگر این را الان من وارد بحث نمیشوم.
باز از طریق نقل میکند بأس التجارة بیع المصاحف، اشعار به کلام الله توش هست، اما خیلی روشن نیست.
باز نقل میکند از سعید بن جبیر، که قال اشتری المصاحف و لا تبعها، همان تفسیری که عرض کردم. من عمدتا این را نقل میکنم.
قال سألت ابا سلمه، این ابا سلمه جزو شخصیتهای مهم اهل سنت است. این پسر عبدالرحمن بن عوف معروف است. بله، سألت ابا سلمه قال اشتریها و لا تبعها، تفصیل، تا جایی که من الان خواندم دیگر، تقریبا همه را خواندم برای اینکه نتوانستیم بفهمیم چه نکتهای بوده؟ آن وقت تعجب این است و هو قول حکم بن عتیبه، این از فقهاست، این دوره فقهاست. ببینید صحابه، تابعین و فقهاء، و محمد بن علی بن الحسین، امام باقر(ع)، خیلی عجیب است. ایشان در این کتاب هم از امام باقر(ع) نقل کرد تفصیل بین خرید وفروش، ما هم داریم. دقت فرمودید؟ معلوم میشود البته آنها امام باقر(ع) جزو تابعین میدانند، در آن رده بندی که من عرض کردم، چون امام باقر(ع) به قول خودشان جابر بن عبدالله را دیده، امروز هم که روز ولادت ایشان است بنا بر قولی صلوات الله و سلامه علیه.
علی ای حال ایشان را جزو تابعین حساب میکند روی این حساب. و هو قول محمد بن علی بن الحسین.
باز عن معمر قال سألت زهری از تابعین است، عن بیع المصاحف فکره، عرض کردم اینها یک ابهامی در این جهت هست که کدام یکی مراد است؟
باز از عامر شعبی، که معروف است به شعبی معروف عامر بن شعبی، قال اشتری المصاحف و لا تبعها، از تابعین حساب میشود.
عن الحسن، حسن بصری، کره بیع المصاحف فلم یزل به مطر الوراق، وراق عرض کردم در آن زمان اصطلاحا، الان در اصطلاح عراقیها وراق یا جلاد به کسی میگویند که صحافی میکند. در اصطلاح آن زمان انتشاراتی بود. وراق مثل همین ابن ندیم معروف که وراق بود، انتشاراتی بودند. یعنی اینها کتابها را پخش میکردند به این نحو؛ به حسب امکاناتی که داشت فرض کنید مثلا کتاب فرض کنید مثلا بخاری یا فرض کنید مثلا کتاب ابان مثلا، ابان بن عثمان، آن وراق مینشست میخواند یک نفری میگذاشت این کتاب را میخواند، وراق کارش این بود، بیست نفر، چهل نفر، پنجاه نفر، دویست نفر، سیصد نفر، در آن واحد مینوشتند. تکثیر نسخ به این ترتیب بود. تکثیر نسخ در آن واحد دویست نسخه این کار را، فلم یزل به مطر الوراق، این وراق هم کارش معلوم میشود فروش قرآن بوده است. حسن گفت کراهت است، نمیخواهم، این گفت آقا نمیشود زندگی این طور است، حتی ارخص له، اینقدر به او ور رفت تااینجا اجازه داد.
خوب دقت فرمودید؟
تا اینجا خود ایشان جمع بندی کرده است. فهولاء، ابو موسی اشعری یک از صحابه، و کل من معه، ایام عمر بن خطاب، این قصه ابو موسی در فتح شوش است که الان هست دانیال، این زمان عمر است. اگر این باشد این قدیمترین قصه به لحاظ تاریخی است. یعنی مثلا باید سالهای 16 و 17 باشد، 17 و 18 باشد. این تا این اگر این نقلی که اینها از ابو موسی اشعری باشد درست باشد، چون ما دنبال این لطایف کار بیشتر بودیم تا اینکه اقوال اینها. و لذا گفت هذا ابو موسی الاشعری و کل من معه من صاحب او تابع ایام عمر بن الخطاب، انصافا این کار ابن حزم کار دقیقی است، که قصه را تاریخش را بیان کرده است.
یکی ابو موسی، ابن مسعود، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زید، عبدالله بن زید من یزید از تابعین است، و جابربن عبدالله و ابن عمر، ستة من الصحابه باسمائهم، ثم جمیع الصحابه باطلاق لا مخالف لهم منهم؛ یک اصطلاحی است عرض کردم این را ابن حزم زیاد به کار میبرد، چون قائل به اجماع صحابه است، راه به درست آوردن اجماع صحابه هم این جوری است پیش ابن حزم. یک مطلبی را از دو تا سه تا صحابه نقل میکند میگوید مخالفی هم شناخته نشد، پس اجماع، یک اصطلاحی است. ثم لم جمیع الصحابه باطلاق لا مخالف لهم منهم، این راجع به صحابه.
و من التابعین المسمین که اسمشان برده شده، مسروق هست، شریع هست، مترف بن مالک هست، علقمه هست، ابراهیم هست، عبیده سلمانی، ابن سیرین، سالم بن عبدالله، سالم بن عبدالله پسر عبدالله بن عمر است، در بین اهل سنت خیلی غیر از اینکه خود عبدالله بن عمر جایگاه خاصی دارد مخصوصا در مدینه، که اصلا فقه عبد الله بن عمر و پدرش است، دو نفر راوی معروف دارد عبدالله، یکی پسرش سالم است، یکی عبدش نافع است. نافع عن ابن عمر، سالم عن ابن عمر، سالم پسر ایشان است، نافع عبد ایشان است.
و سالم و سعید بن المصیب و سعید بن الجبیر و ابو سلمه پسر عبدالرحمن بن عوف و قتاده و زهری و شعبی و الحسن که بصری است، کلهم ماشاء الله تابعینش زیادتر شدند. این هم خیلی عجیب است واقعا خیلی تعجب آور است. این عدد سنگین از صحابه، شش تا، این عدد سنگین از تابعین، کلهم ینهی عن بیع المصاحف.
س: سالم آدم سالمی بود یا مثل پدربزرگش بود؟
ج: مثل هر دو طرفش بود. پدرش و جدش
و الحسن کلهم ینهی عن بیع المصاحف. خوب دقت بکنید. و عجیب این است در دوره فقهاء که میآید جواز میشود. مطلب تماما عوض میشود. من عمدا خواندم. دوره صحابه دوره تابعین، به دوره فقها که میآید ابو حنیفه و مالک و شافعی همه میگویند جایز است. این خیلی عجیب است، تعجب آورش این قسمت است. با این لیست بزرگی که تهیه کرده ایشان، و لا یراه سوی من ذکر ذلک عنهم من الجمهور ممن لم یصلی ممن لم یسمی، کسی را که اسم نبرد، و ما نعلمه روی اباحة بیعها، اما آن که صراحتاً اباحه طرح شده حسن و شعبی. البته حسن اهل بصره است، شعبی عامل بن شراهیل اهل کوفه است. دو تا از تابعین خیلی معروف هستند. هر دویشان هم خیلی معروف هستند.
و عن ابی العالیه، که این هم در عداد کوفیها آثارش حساب میشود اما خودش کجایی است الان در ذهنم نیست.
و اثرین موضوعین، دو تا روایت جعلی هم هست. این اثرین اصطلاحاً کلام غیر رسول الله(ص) است. احدهما حالا من سندش را نمیخوانم کان ابن مصبح یا ابن مصبّح الان ضبطش در ذهنم نیست، یکتب المصاحف فی زمان العثمان.
پس تا اینجا روشن شد از نظر تاریخی اصل قصه اولی که نقل شده زمان عمر است. زمان عثمان نقل شده که این آقا کارش این بوده، یکتب المصاحف فی زمان العثمان و یبیعها، و لا ینکر ذلک، اگر ضمیر به عثمان برگردد، و لا ینکر اگر برگردد از طرف صحابه، از طرف صحابه و لا ینکر ذلک علیه. پس معلوم میشود در حقیقت این بحث بیع مصحف قبل از امیر المومنین(ع) مطرح شده، البته ایشان قبول نمیکند این حرف را.
باز روایت دیگر عن ابن عباس، کان یکره للرجل عن یبیعها یتفذها مجرا و لا بأس لیری، این عبارت ابن عباس جای دیگر هم آمده است. پس ابن عباس گفته که تجارتت را قرآن قرار نده، خوب دقت بکنید، نه اینکه اصلا اصل خرید و فروش. به عنوان تجارت. معلوم میشود جنبههای احترام کلام الله یا ممکن بوده تبعیض بشود، نصف قرآن را پاره بکند، نصفش را بفروشد، شاید مثلا یک جهات ثانوی بوده. و لا یری بأس بما عملت یداه منها عن یبیعها، اما اگر خودش نوشت، چند سوره مثلا نوشت، چند صفحه نوشت، اشکال ندارد آن را بفروشد.
حالا به هر حال بعد ایشان مناقشهای در این دو تا حدیث میکند که چون کار ما نیست وارد این بحث نمیشوم. بله،
بعد ایشان کمی هم چون این ابن حزم، اصلامعروف است بین اهل سنت که زبان ابن حزم از تازیانه حجاج تندتر است. خیلی مخصوصا به این چهار تا فرقه خیلی حمل میکند. بعد فعین المالکیون و النحفیون، فلان، اینهایی که میگفتند که ما با صحابه مخالفت نمیکنیم چرا آمدند اینجا مخالفت کردند؟ این همه صحابه و تابعین قائلند. علی ای حال. بعد هم یک قصهای است که این را تکرار میکند که مثلا اینها میگویند که آن روایتی که عایشه راجع به زید بن ارقم گفته قبول نداشتیم، یا داریم یا آن بحثهایی که دارند. ایشان میگوید که بله، باید بگویند که اینجا هم همین طور است، لکن اینجا قائل، میگوید با این همه روایات از صحابه و تابعین، چرا اینها قائل نشدند؟
بعد از اینکه کمی فحاشی میکند، ولکن ههنا، یعنی اعتراضات میکند، 35:21 تناقضهم، خیلی اصرار دارد که فقهای اهل سنت، یعنی همان مالکی و شافعیها، اینها تناقضات دارند، یک جایی یک چیز میگویند، یک جایی حدیث را قبول میکنند، یک حدیث شبیه به آن را جای دیگر قبول نمیکنندو رد میکنند.
فکل ما تناقضهم فی کل ما تحکموا به فی دین الله، همهاش احکام من درآوردی در حکم، از این کارها ابن حزم زیاد دارد، فقط این مسئله نیست. الا ماشاء الله. و نحمد الله علی السلامه، اما ما نه، راهمان واضح است و دنبال این تناقضات واقع نمیشویم.
خب این اشکال به خودش هم میآید خب شما این همه صحابه اسم بردید.
میگوید و اما نحن فلا حجة عندنا فی قول احد دون رسول الله(ص)، اساس کار بر رسول الله(ص) و قرآن است. کثر القائلون به ام قلوا، کائن من کان القائل، دیگر مهم نیست عمر باشد، عثمان باشد هر که میخواهد باشد. مهم این است که باید از کتاب الله و حدیث رسول الله(ص) باشد. فنقول مثل هذا لا یقال برأی فننسب الی رسول الله(ص) ما لم یقله، خوب دقت کردید؟ من هم که آراء را خواندم اگر دقت بکنید، تماما از صحابه است. خیلی عجیب است هیچ چیزی را از زمان رسول الله(ص) نقل کرده، و هذا هو الکذب علیه جهارا، من امروز برای اینکه یک مقداری هم با اسلوب ایشان، چون میدانید اسلوب ایشان اسلوب اندلسیهاست شبیه نوشتههایی که غربیها امروز مینویسند، تفکر کتابتشان و روش کتابتشان مثل اینهاست. علی ای حال روش متعارف ما نیست. به اصطلاح مغاربه به اصطلاح به آنهامیگویند در مقابل مشارقه.
و هذا هو الکذب علیه او کذب علیه جهارا، والحجة کلها قول الله تعالی و احل الله البیع؛ میگوید این حرفها صحابه محابه تابعین هیچ کدامش به درد نمیخورد. آن که ما داریم احل الله البیع است، این هم مالیت دارد، ورق اینها مالیت دارد، هیچ دلیلی بر تخصیص آیه مبارکه نیامده است.
عرض کردم این مسئله اصولا از یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای اسلام قدیما و حدیثا این بوده، این تازگی ندارد. این که مثلا در فرض کنید مثلا در اینکه ما در باب مصحف، تمسک بکنیم به اطلاق آیه مبارکه. این اخذ و رد داشته. یکی همان راههایی است که الان اصولیین ما میروند. مثلا میگویند آیه در مقام اهمال است یا در مقام اجمال است یا آیه در مقام بیان از این حیثیت نیست، احل الله البیع به این حیثیت نیست. این آیه فقط ناظر است به این که فرق بین بیع و ربا، احل الله البیع و حرم الربا، این آیه فقط ناظر به این است، اصلا اطلاق ندارد. این مناقشات غالبا این جور است. الان در کتب ما این طور است. لکن این در اصول ما یک شکل دیگر هم پیدا کرده که مشکل درست کرد و آن اخباریها.
اصلا آمدند گفتند اطلاقات کتاب را قبول نداریم. هی مناقشات اصولی بود، روشن شد میخواهم چه مطلبی بگویم؟ یعنی انصاف قضیه این را هم بایدقبول بکنیم که اهل سنت خیلی بیش از اندازه به اطلاقات کتاب عمل کردند. بیش از اندازه، مثلا فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم، گفتند واو آمده، واو هم اقتضای ترک، شما میتوانید اول دستانتان را بشورید، بعد صورتتان را بشورید. خب در روایات ما آمد که بابا این حرف اگر ظاهر آیه باشد، ما سنت رسول الله(ص) هم داریم. قرآن را در سنت، هیچ وقت پیغمبر(ص) اول دستانشان را نشستند بعد صورتشان را. شما بیایید کتاب را با سنت تفسیر بکنید، اخذ به اطلاق نشود. خوب دقت بکنید.
الان اصولیین ما میگویند فاغسلوا وجوهم و ایدیکم در مقام اصل تشریع است. اصلا ناظر به این جهت نیست که ترتیب باشد یا نباشد. اگر ناظر نباشد، اطلاق منعقد نمیشود. الان ما مناقشات اصولی ما این جوری است.
س: پس خطابات قانونی و اینها کجا میرود؟
ج: باشد خطابات قانونی، باید خب اطلاق منعقد بشود خب، اطلاق منعقد نمیشود.
اخباریهای ما دست بالایی زدند. این دیگر از همه دستها بالاتر این بود. دست بالایی که اخباریها زدندمن خلاصه کردم، تفکری که در طی 1400 سال در دنیای اسلام راجع به اطلاقات کتاب و نحوه تمسکش خیلی مختصر و مفید خدمتتان، اخباریها آمدند گفتند اصلا اطلاقات کتاب قابل تمسک نیستند. کلا، اصلا این باب را کلا بستند. چیزی مقامی مقام بیان و اجمال و اهمال و تشریع و این حرفها اصلا مطرح نیست. کل اطلاقات کتابی، پس دقت بکنید
س: اصلا اطلاقی نداریم؟
ج: داشته باشیم، اطلاق ممکن است در لفظ باشد. این لفظ است لغت است.
س: یعنی لغو است؟
ج: لغو به این معنا اجازه بدهید، مثلا ما توضیح کلام اخباریها
س: انما یعرف القرآن من خوطب به
ج: حالا آنها هم آوردند، اجازه بدهید. یک اصطلاحی است امروز وقتی در جایی یک مشکلی مثلا در همین دادگاهها وکلا میخواهند تمسک کنند میگویند ماده قانونی فلانی ماده مدنی خاص این طور، به مواد قانونی تمسک میکنند، اما به قانون اساسی یا آنهایی که جنبه شعار دارد، مثل استقلال و آزادی مثلا، به این تمسک نمیشود. یعنی قانون اساسی ترتیب جعلش این طوری است. در مقام وضع نشده، چون اطلاق، اطلاق قانونی یک چیز است، اطلاق لفظی چیز دیگری است. احل الله البیع اطلاق لفظی هست، اطلاق قانونی لفظی است که در قانون گذاشته شده برای رفع شک، خوب دقت بکنید، ناظر باشد به موارد شبهه و شک و رفع آن شک را بخواهد بکند. نکته این است.
س: خب این میشود اطلاق دیگر
ج: آره این میشود اطلاق. این میگوید احل الله البیع از این قبیل نیست. اصلا در شریعت مقدسه قرآن مثل قانون اساسی است. جوری جعل نشده که برای رفع شک باشد. رفع شک را منحصر کرده به اهل بیت(ع). این خلاصه تفکر اخباریها است. یعنی در اسلام اینجور شده، یک قانون اساسی آمده اسمش قرآن، اگر هم شک پیدا کردی شما حق نداری شکت را برداری، شما حق نداری، مثلا آیا بیع مصحف جایز است یا نه؟ ما شک را برداریم با احل الله البیع بگوییم جایز است. میگوید این حق را شما نداری. این انما یعرف من خوطب به را هم به این معنا گرفته، این صریح عبارت من اجتهادا نمیگویم، صریح عبارت ملا محمد امین استرابادی در فواید المدنیه است.
س: پس فی الجمله قبول دارند ما این اطلاقات را به کار ببریم
ج: فقط از طریق اهل بیت(ع)
س: چرا دیگر این مقدار که قدر متیقن
ج: یعنی اگر، نه نمیشود، فقط اهل بیت(ع). قدر متیقن که لفظ است
س: همین دیگر
ج: لفظ که اصلا اطلاق لفظی مراد نیست. شما فرض کنید میروید نمک میفروشید این که بحثی ندارد، یا نان میفروشید. اطلاق هدف اطلاق رفع شک است، میگوید شما حق ندارید رفع شکتان را با قرآن بکنید. خوب دقت بکنید. نکته فنی روشن شد؟
آیا بیع مصحف میشود کرد یا نه؟ شک. احل الله البیع میگوید بله آقا میتوانیم انجام دهیم، همین کاری که الان ابن حزم کرد. شما این شک را که آیا بیع مصحف جایز است یا نه؟ با احل الله البیع بر میدارید. اخباریها میگویند نه شما حق ندارید رفع شکتان را با قرآن بکنید. اجمالا بیع درست است که خب درست است، اینکه جای بحث ندارد که خب، اما جایی که اطلاق یا عموم است، آن نکته اساسی شک است، بخواهد شک شما را بر دارد، میگویداین شک شما را بر میدارد اما جایی که امام صادق(ع) بفرمایند. اگر امام صادق(ع) فرمود بیع مصحف جایز است لقوله تعالی، این درست است، این. آن رافع شک هست، نه اینکه نیست، اما بیانش اختصاصا به اهل بیت(ع) داده شده، در اختیار هر فقیهی نیست، بگوید آقا من شک دارم بیع مصحف جایز است یا نه؟ تمسک کنم به احل الله البیع بگویم بیع مصحف جایز است. چون کلام اخباریها به نظر من دقیق و صریح روشن نشده مرادشان چیست. آن را که آقای محمد امین استرابادی دارد این است، اصلا مرادش این است، اطلاقات کتاب با رجوع به اهل بیت(ع) روشن میشود. اگر شکی دارید در آیه کتاب در یک موردی که آیا احل الله البیع شاملش میشود یا نه؟ این باید با رجوع به اهل بیت(ع) باشد. خودتان بنشینید مثلا آیا فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم ترتیب دارد یا نه؟ این را شما نمیتوانید بگویید من شک دارم با اطلاق آیه بر میدارم، میگویم ترتیب شرط نیست. خوب دقت بکنید.
س: پس الان آن که میگوید اطلاقات به قرآن به صورت اهمال و اجمال ذکر شده ...
ج: این اصولیهاست، این اصولیهاست.
س: الان این با قول اخباری چه فرقی میکند
ج: اخباری، این میگوید اطلاق دارد بعضی از جاها نه همه جاها. ما میتوانیم.
س: 43:53
ج: اصلا شما نمیتوانید هیچ نحوه شکی را با ظواهر کتاب بکنید. چون اینها هم به منزله قانون اساسی هستند که قانون اساسی هم تفسیرش انحصارا به اهل بیت(ع) است. پس شما اگر شک کردید که مصحف جایز است یا نه؟ مثلا اگر در روایت اهل بیت(ع) آمد لا یجوز بیع المصحف، شما دیگر به اطلاق احل الله البیع تمسک نکن. دقت کردید؟ اخباریها میگویند... اصولیها غالبا از این راه میروند، نه اطلاق نداریم، میآیند بحث اصولی میکنند. اخباریها اصلا بحث را عوض کردند، اصلا شما همچین حقی ندارید. هیچ بشری روی کره زمین حق ندارد به استثنای عترت که بیاید بگویداین آیه مبارکه اطلاق دارد شک را رفع میکند یا نه، این منحصر به اهل بیت(ع) است. اجمالاً بگوییم درست است که خب درست است، جای بحث ندارد که خب میتوانید خرید و فروش نان میکنید. اما اینکه شما موارد شک را بخواهید با آن بردارید، مثلا اوفوا بالعقود عقد بیمه را شامل میشود یانه؟ بخواهید شما عقد بیمه را با اوفوا العقود میگوید شما حق ندارید این کار را بکنید. این فقط منحصر به اهل بیت(ع) است.
عموم آیه مبارکه عقود، عموم دارد یا نه این منحصر به اهل بیت(ع) است. وقت ما هم تمام شد الحمدلله حالا من این را تمامش بکنم.
والحجة کلها قول الله تعالی احل الله البیع و قوله عزوجل و قد فصل لکم ما حرم علیکم؛ البته این در مأکلوات است، این آیه در بیع نیست. فبیع المصاحف کلها حلال، اذ لم یفصل لنا تحریمه، و ما کان ربک نسیا، عرض کردیم در بحث برائت، در کتاب محلی الا ما شاء الله در بحث برائت به این آیه تمسک شده، علمای ما هم نیاوردند. ما کان ربک نسیا و لو فصل تحریمه لحفظه الله تعالی، خوب دقت بکنید، چون ما یک شبهه معروفی داریم، ممکن است آمده تحریمش روایت به ما نرسیده، میگوید نه، اگر هم آمده باشد باید رسیده باشد، خوب، اینها از کارهایی است که اینها دارند. یعنی یک، خدا تحریم این را نفرموده، پیغمبر(ص) نفرمودند، حالا خب احتمال دارد پیغمبر(ص) به این روایت نرسیده، میگوید نه نمیشود، اگر فرمودند باید هم برسد، ثبوت و اثبات در اینجا با هم ملازم هستند. و لذا حتی تقوم به الحجة علی عباده، و لذا ما عرض کردیم در بحث برائت، این مبانی مثل اینها هست که اگر ما حدیث پیدا نکردیم، نیست، نه اینکه پیدا نیست به ما نرسیده، نیست و واقعا هم حلال است. و فصل علیکم، این اشد اقوال است.
و عرض کردیم اصلا ظواهر بعضی از عبارات اصحاب ما هم ابتدائا همین بود مثل ابن ادریس. حملهای هم که اخباریها روی اصالت البرائه کردند روی این مبنا بود. مخصوصا روی مبانی شیعه که خیلی احکام ممکن است پیش امام زمان(ع) باشد و به ما نرسیده باشد. این اشکال معروف این سیر تاریخی اشکال. و عرض کردیم مرحوم وحیدبهبهانی هم آمد بحث را عوض کرد، و شیخ انصاری که دیگر تکمیلش کرد.
ما میگوییم نیست یعنی ظاهرا نیست، ممکن است واقعا باشد. اما این حرف اصالة البرائهایها نیست. روشن شد؟ این من میخواهم مبانی روشن بشود. این میگوید اصلا نیست خدا نگفته قرآن حرام است بیع مصحف، حالا ما مثلا میگوییم بله روایت اهل بیت آمده گفتیم بیع مصحف، آنها اصلا قبول نمیکنند، میگوید نیست. احتمال، روایت بوده به ما نرسیده، میگوید این هم نیست، چون اگر روایت بود برای حجت است، حجت باید به ما برسد، معنا ندارد که حجت باشد به ما نرسد، این چه حجتی است که به ما نمیرسد؟
پس حجت به ما نرسیده پس نیست، پس خدا تفصیل نداده، بیان نکرده، پس واقعا حلال است. این تفکرات را خیلی مهم است که نحوه فکر درک بشود.
و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین